جمع بندی زیبایی های قرآن چه شکلیه؟
تبهای اولیه
با سلام و احترام قرآن چه شکلیه ؟ وقتی قرآن می خوانید چه زیبایی هایی در قرآن می بینید ؟ چه نظمی میان کلمات می بینید ؟ چه فصاحت و بلاغتی در قرآن حسن می کنید ؟ آنها که این زیبایی را دیده اند دقیقا بیان کنند ... مثلا بگویند در فلان آیه به نظرشان فلان نکته ی ادبی وجود دارد که موجب زیبایی قرآن شده است ... چه چیزی باعث شده که فلان آیه یک حسن خوب به شما بدهد ؟ ریشه یابی کنید .... در این موضوع نمی خواهیم بگوییم این زیبایی ها حتما یک زیبایی خارق العاده یا اعجازگونه است ... حتی ممکن است آن زیبایی در متون دیگر هم دیده شود اما در این موضوع قصد ما بیان این زیبایی های هر چند کم اهمیت و عادی است... در این موضوع نمی خواهیم زیبایی های علمی و فلسفی را بیان کنیم بلکه می خواهیم زیبایی های ادبی و معنایی را بیان کنیم مثل فصاحت و بلاغت و وجوه معنایی و سجع و آهنگ کلام و ... این موضوع تجربه ی شخصی کارشناسان و کاربران از زیبایی های قرآن است. یک مثال می زنم : الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ ۖ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا ۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ 229 آیه بقره طلاق [رجعى] دو بار است. پس از آن يا [بايد زن را] بخوبى نگاه داشتن، يا بشايستگى آزاد كردن. و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان دادهايد، چيزى بازستانيد. مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند. پس اگر بيم داريد كه آن دو، حدود خدا را برپاى نمىدارند، در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد، گناهى بر ايشان نيست. اين است حدود احكام الهى؛ پس، از آن تجاوز مكنيد. و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند، آنان همان ستمكارانند. ========== فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ کلمه امساک از حیث معنایی یک هماهنگی با تلفظ ِ إِم دارد.... گویی همانطور که دارید معنای امساک را منتقل می کنید جلوی راه تنفس خود را محدود می کنید اما وقتی می خواهید بگویید تسریح باحسان ... نفس خود را با ملایمت و به صورت نرم از دهان خارج میکنید ...که البته این حس به خاطر نوع حروف این کلمات و چینش انها حاصل می شود ... و وقتی این تقابل بین این دو تلفظ شکل می گیرد بیشتر حس می شود ... ============== أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ اخذ و ایتا گرفتن و دادن در کنار هم قرار گرفته است و زیبا است .. ============= إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ این دو عبارت پست سر هم آمده و مثل هم هستند اما جمله ی بعدی با همان عبارتی شروع می شود که جمله ی قبلی با آن تمام شده است. ( این مطلب را در انتهای آیه و در کلمه تعتدوا هم می توان دید : تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَاۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ ... ) و در واقع اگر کمی کلی تر نگاه کنیم دو عبارت بالا زیر مجموعه ی عبارتی بزرگتر هستند که از حیث ظاهری تکرار شده است اما معنای آنها ضد هم است ... وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ به تناسب وَلَا يَحِلُّ با فَلَا جُنَاحَ توجه کنید ...این دو ضد هم هستند اما به گونه ای در صدر و ذیل عبارت آمده اند که تناسب آهنگین داشته باشند و هر دو به شکل منفی به کار رفته اند ... در بسیاری از آیات یک کلمه در صدر یک عبارت می اید و همان کلمه یا ضدش یا هم معنایش در آخر عبارت تکرار می شود ==================== به تکرار کلمات توجه کنید : خوف، دوبار آمده ... تعدی، دوبار حدود الله ، چهار بار و نیز الله و حدود هرکدام، چهاربار طلاق از حیث معنا دوبار اعلام شده است با ذکر مرتان خود مرتان، مثنی است ... عبارت فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ با حرف أَوْ دو قسمت شده است لایحل و لاجناح ضد هم هستند... به کلمات و افعال مثنی توجه کنید 4 کلمه ی مثنی که با ضمیر مثنی می شود 5 تا. ============== به حروف کلماتی که کنار هم به کار رفته اند نگاه کنید : فِيمَا افْتَدَتْ یا تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ روان و متناسب است. ========================= با توجه به قسمت های قرمز رنگ، آیه را بخوانید و به ریتم خواندن توجه کنید ( به عنوان مثال ده مورد را قرمز کرده ام ) الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ ۖۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّـهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَاۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ کنار هم قرار گرفتن " ا " در اخر عبارات یک نوع ریتم ایجاد کرده است ... باز اگر به تلفظ "و" در عبارت زیر نگاه کنید یک تناسب آهنگین ایجاد شده است بین کلمه ی حدود و تعتدو تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا یا به تناسب إِلَّا و أَلَّا توجه کنید : إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا
با سلام و عرض ادب
در قرآن کریم صنایع بدیعی و آرایه های بسیاری بکاررفته است که در کتبی که در صنایع ادبی قرآن کریم نگاشته شده ، قابل مراجعه و مطالعه است .
در اینجا به بیان نمونه هایی از این صنایع و آرایه ها از ترجمه کتاب " بديع القرآن ابن ابي الاصبع" که توسط دكتر سيد علي ميرلوحي به فارسي ترجمه شده می پردازیم :
1 ـ تجنيس
تجنيس يا جناس عبارت است از آوردن دو كلمه مشابه در يك جمله كه هر كدام معناي خاصي داشته باشد و آن انواع و اقسامي دارد كه در اين مقال فرصت پرداختن به آنها نيست. در قرآن كريم انواع جناس به كار رفته است.
آيات زير را ميتوان به عنوان نمونه ذكر كرد:
اثّاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا (توبه / 38) كه قرار گرفتن «الارض» در كنار «ارضيتم» جناس تغاير است.
ان ربّهم بهم (عاديات / 11) لكنّا كنّا مرسلين (قصص / 45) كه از باب جناس تحريف است.
وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا (كهف / 104) كه از باب جناس تصحيف است(1).
وهم ينهون عنه وينأون عنه (انعام / 36) كه از باب جناس مشابه است.(2 )
2 ـ اعنات يا لزوم مالايلزم
در اين صنعت، گوينده يا نويسنده به چيزي ملتزم ميشود كه لزومي ندارد؛ مانند اين كه ملتزم شود در نوشته يا شعر خود حرف خاصي را به كار نبرد و يا در سجع يا قافيه حرف پيش از رويّ را هم رعايت كند؛ مثلاً كلمه «گلشن» را ميتوان با كلمه «مسكن» قافيه كرد، ولي شاعر ملتزم ميشود كه آن را با كلماتي مانند روشن و جوشن قافيه كند. ديوان لزوميات ابوالعلاء معري از اين باب است.
در قرآن كريم كه آيات آن در موارد بسياري داراي سجع اند، اين صنعت بارها به كار رفته است، از جمله:
فاذا هم مبصرون... ثمّ لايقصرون (اعراف / 201-202)؛ والطور وكتاب مسطور (طور / 1-2)؛ في سدر مخضود و طلح منضود (واقعه / 28-29)؛ اقرء باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق (علق / 1-2). (3 )
ابن ابي الاصبع مثالهاي ديگري نيز آورده است: فلا اقسم بالخنّس الجوار الكنّس (تكوير / 15-16)؛ والليل وما وسق والقمر اذا اتّسق (انشقاق / 17-18)؛ فاما اليتيم فلا تقهر واما السائل فلا تنهر (ضحي / 9-10)؛ امرنا مترفيها ففسقوا فيها (اسراء / 16). ( 4)
شرف الدين طيبي آيه شريفه «وعلي امم ممن معك» (هود / 48) را نيز از باب اعنات دانسته كه در آن هشت ميم در كنار هم قرار گرفته است( 5) (البته با توجه به اين كه تنوين و نون ساكن وقتي به ميم ميرسد قلب به ميم ميشود).
3 ـ قلب
و آن صنعت جالبي است و انواعي دارد كه لطيفترين آن قلب مستوي است كه جمله را اگر از آخر هم بخوانيم همان است كه از اول خوانده ميشود.
مثال از قرآن: وربّك فكبّر (مدّثّر / 3)؛ كلّ في فلك (يس / 40)
[FONT="]
[FONT="]4 ـ التفات[FONT="]
و آن عبارت از اين است كه گوينده، كلامي را به صورت غايب و حكايت حال ديگران بگويد و بلافاصله سخن را متوجه مخاطب كند و جمله را به صورت خطاب قرار دهد و يا بهعكس، از خطاب به غيبت منتقل شود.
[FONT="]اين صنعت يك صنعت بديعي معنوي است و در جلب توجه خواننده يا شنونده تأثير زيادي دارد[FONT="].[FONT="]
اين صنعت شايعترين صنعت بديعي است كه در قرآن به كار رفته و بعضي از دانشمندان درباره آن كتابهايي نوشتهاند.
[FONT="]از جمله اين كتابها اسلوب الالتفات في البلاغة القرآنية تأليف دكتر حسن طبل را ميتوان نام برد، كه مؤلف مسئله التفات را در آن، مورد بررسي و تحقيق قرار داده و موارد آن را كه بسيار است برشمرده است[FONT="].[FONT="]
[FONT="]مثال از قرآن[FONT="]:[FONT="] مالك يوم الدين. اياك نعبد (حمد / 4-5) كه جمله نخست به صورت غايب و جمله بعدي به صورت خطاب است.[FONT="]
از جمله مثالهايي كه ابن المعتزّ براي التفات آورده اين آيه شريفه است: حتي اذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيّبة (يونس / 22) كه در اين جا التفات از خطاب به غيبت است. ( 6)
[FONT="]ابن ابي الاصبع پس از نقل تعريف و مثالهاي التفات ميگويد[FONT="]:[FONT="]
«در كتاب عزيز از باب التفات نوعي بسيار جالب آمده كه آن را مثالي در شعر نيافتم و خداوند مرا به يافتن آن نوع راهنمايي نموده و آن عبارت از اين است كه متكلم در كلام خود، نخست دو موضوع را بياورد سپس خبري درباره موضوع اول بيان دارد و آن را رها كند و خبري درباره موضوع دوم بياورد،
آن گاه از خبر درباره موضوع دوم باز گردد و به خبر درباره موضوع اول بپردازد. مانند قول خداي تعالي: «ان الانسان لربه لكنود وانه علي ذلك لشهيد (عاديات / 6-8) كه از وصف پروردگار منصرف شده و به وصف انسان پرداخته و گفته است: «وانه لحبّ الخير لشديد» و اين نوع التفات خوب است كه «التفات ضمائر» ناميده شود».( 7)
[FONT="]5 ـ ترصيع[FONT="]
اين واژه در لغت به معناي نشاندن جواهر در چيزي مانند تاج يا شمشير يا عصاست و [FONT="]در اصطلاح بديعي به آوردن چند جمله در كنار هم كه الفاظ آن قرينه يكديگر و از لحاظ وزن و حروف رويّ مطابق هم باشد ترصيع گويند[FONT="].[FONT="]
مثال از قرآن:
انّ الابرار لفي نعيم وانّ الفجار لفي جحيم (انفطار / 13-14)
انّ الينا ايابهم ثم انّ علينا حسابهم (غاشيه / 25-26)
يحيي بن حمزه علوي آيه «ان الابرار لفي نعيم...» را از باب ترصيع نميداند و ميگويد: «ابرار» با «فجار» مطابق نيست.
در حالي كه اين مقدار اختلاف در ترصيع قابل اغماض است و ميبينيم صاحب ترجمان البلاغة براي ترصيع از شعر فارسي اين مثال را ميزند:
زره نگاشته از مشك بر گل بادام( گره گذاشته از قير بر صحيفه سيم
در حالي كه «قير» با «مشك» و «صحيفه سيم» با «گل بادام» مطابقت كامل ندارد.
6 ـ لف و نشر
اين صنعت بدين گونه است كه دو يا چند لفظ پشت سر هم گفته ميشود سپس صفت يا قيدي براي هر كدام از آنها آورده ميشود كه اگر به ترتيب باشد، لف و نشر مرتب و اگر بدون ترتيب باشد لف و نشر مشوش خوانده ميشود.
مثال از قرآن:
و من رحمته جعل لكم الليل والنهار لتسكنوا فيه ولتبتغوا من فضله (قصص / 73).
در اين آيه جمله «لتسكنوا» مربوط به «ليل» و جمله «لتبتغوا» مربوط به «نهار» است.
[FONT="]
7 ـ تسجيع
و آن به كار بردن سجع در عبارت است، به اين صورت كه آخر دو يا چند جمله از نظر حرف رويّ يكسان باشد، همان گونه كه همساني آخر شعرها را قافيه ميگويند. اين صنعت بيشتر در نثر به كار ميرود، هر چند در شعر نيز در غير آخر آن به كار برده ميشود و آن هنر مضاعفي است.
در قرآن مجيد صنعت تسجيع فراوان به كار رفته و آخر آيات معمولاً داراي سجع است، ولي اصطلاحا به سجع قرآن فاصله گفته ميشود.
بعضي از اشاعره گفتهاند كه در قرآن سجع نيست و آن را ناپسند ميدارند( 9) در حالي كه اين سخن درست نيست و در قرآن در فواصل آيات آشكارا و به طرز روشني سجع رعايت شده است.
مثال واضح آن اين است كه ميبينيم در سوره طه كه آخر آيات با الف ختم ميشود، از موسي و هارون به صورت «هارون و موسي» نام برده ميشود: قالوا آمنّا بربّ هارون وموسي (طه / 70) ولي در سوره شعراء كه آخر آيات با نون ختم ميشود، موسي قبل از هارون ميآيد: قالوا آمنا برب العالمين. رب موسي و هارون (شعراء / 47-48).
خفاجي پس از رد سخن رماني و باقلاني كه سجع را عيب ميدانستند ميگويد: اگر سجع به اين صورت باشد كه لفظ تابع معني باشد اين عين بلاغت است و فواصل هم همين حالت را دارد، و اگر سجع به اين صورت باشد كه معني تابع لفظ باشد يعني جمله همراه با تكلّف باشد البته اين عيب است. ( 10) روشن است كه در سجع يا فواصل آيات هيچگونه تكلفي وجود ندارد و لفظ تابع معني است.
مثال سجع در قرآن: الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علّمه البيان، الشمس والقمر بحسبان، والنجم والشجر يسجدان (الرحمن / 1-5).
همچنين مثالهايي كه براي ترصيع آورديم، همگي صنعت تسجيع هم دارند.
[FONT="]8 ـ تصدير يا ردّ العجز علي الصدر[FONT="]
[FONT="]اين صنعت به اين صورت است كه واژهاي كه در آغاز جمله يا شعر آمده است عينا يا با تفاوت اندكي در آخر آن تكرار شود[FONT="]. [FONT="]
به گفته ابن رشيق قيرواني، به كار بردن اين صنعت باعث عظمت و شكوفايي و رونق و زيبايي كلام ميشود. ( 11)
[FONT="]مثال از قرآن[FONT="]:[FONT="]
قال اني لعملكم من القالين (شعراء / 168)؛ ولقد استهزيء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزءُون (انعام / 10)؛ انظر كيف فضّلنا بعضهم علي بعض و للاخرة اكبر درجات واكبر تفضيلا (اسراء / 21)؛ وهب لنا من لدنك رحمة انّك انت الوهّاب (آل عمران / 8). ( 12)
[FONT="]9 ـ تكرار حرف[FONT="]
[FONT="]اين صنعت چنان است كه يك حرف از ميان حروف، چندين بار در جمله تكرار ميشود و باعث پيدايش موسيقي خاصي در كلام ميگردد[FONT="].[FONT="]
[FONT="]مثال از قرآن[FONT="]:[FONT="] ان احسنتم احسنتم لانفسكم وان اسأتم فلها (اسراء / 7)[FONT="]
كلا اذا بلغت التراقي وقيل من راق وظنّ انه الفراق (قيامت / 26-28)
وعلي امم ممن معك وامم سنمتعهم ثمّ يمسّهم منا عذاب اليم (هود / 48)
فاذكروا اللّهَ كذكركم آبائكم (بقره / 200)
[FONT="]10 ـ ابداع[FONT="]
[FONT="]به گفته ابن ابي الاصبع، ابداع آن است كه هر لفظي از الفاظ كلام به تنهايي و به تناسب استعداد كلام و مفاد معنايش، متضمّن يك يا دو بديع باشد،[FONT="]
به گونهاي كه در يك بيت يا يك جمله تعدادي از انواع بديع تحقّق يابد و كلمهاي از آن، خالي از يك يا دو نوع بديع يا بيشتر نباشد. ( 13)
[FONT="]نمونه روشن و بارز اين صنعت آيه 44 از سوره هود است كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد[FONT="].[FONT="]
همانگونه كه پيش از اين گفتيم در اين آيه كه 17 كلمه دارد، به شمارش ابن ابي الاصبع 21 نوع صنعت بديعي به كار رفته است. البته منظور از بديع در اين جا معنايي است كه متقدمان از آن اراده ميكردند و شامل بيان هم ميشود.
[FONT="]متن آيه شريفه چنين است[FONT="]: [FONT="]وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44[FONT="]). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از: مناسبت تام، مطابقت لفظي، استعاره، مجاز، اشاره، ارداف، تمثيل، تعليل، صحت تقسيم، احتراس، انفصال، مساوات، حسن نسق، ائتلاف، ايجاز، تسهيم، تهذيب، حسن بيان، تمكين، انسجام و ابداع. ( 14)[FONT="]
[FONT="]گفته شده كه اين آيه فصيحترين آيه قرآن است[FONT="].[FONT="] البته تمام آيات قرآني داراي فصاحت و بلاغت آن هم در حد اعجاز هستند، ولي روشن است كه فصاحت و بلاغت آيات با يكديگر فرق دارد و همان گونه كه قيافههاي آدميان در عين حال كه همگي زيبا و موزون هستند داراي تفاوتهاي بسيارند، آيات قرآن نيز، هم از نظر اشتمال بر معارف و هم از نظر علوم بياني تفاوتهايي دارند.[FONT="]
كي بود تبت يدا مانند يا ارض ابلعي در كلام ايزد بي چون كه وحي منزل است
با سلام و احترام
قرآن چه شکلیه ؟
وقتی قرآن می خوانید چه زیبایی هایی در قرآن می بینید ؟
چه نظمی میان کلمات می بینید ؟
چه فصاحت و بلاغتی در قرآن حسن می کنید ؟
آنها که این زیبایی را دیده اند دقیقا بیان کنند ...
مثلا بگویند در فلان آیه به نظرشان فلان نکته ی ادبی وجود دارد که موجب زیبایی قرآن شده است ...
چه چیزی باعث شده که فلان آیه یک حسن خوب به شما بدهد ؟ ریشه یابی کنید ....
سلام
یک زیبایی قرآن این است که هنگام خواندن توجه کنی به اینکه این سخنگو خداست.
این توجه همراه با یک ذهنیت زیبا نسبت به خدای متعال موجب زیبایی قرآن است.
این زیبایی فرا لفظ و فرا معناست.
یا علیم
در اینجا به بیان فهرست وار نمونه هایی از این صنایع و آرایه ها از ترجمه کتاب " بديع القرآن ابن ابي الاصبع" که توسط دكتر سيد علي ميرلوحي به فارسي ترجمه شده می پردازیم :