سابقۀ عزاداری در اسلام«ازدیدگاه فریقین»
تبهای اولیه
1- سابقۀ عزاداری در اسلام به چه تاریخی برمی گردد؟آیا این امر مختص تشیع است؟
2- آیا این امر بدعت نیست؟
کارشناسان محترم و دوستان محترم بی زحمت جواب این سؤال را بدهند.
خیلی متشکرم.
1- سابقۀ عزاداری در اسلام به چه تاریخی برمی گردد؟آیا این امر مختص تشیع است؟
سلام
عزاداری برای شهدا در اسلام سابقه ای دیرین دارد و از اخبار برمی آید که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آن را تأیید کرد و در برگزاری آن همت می گماشت.
ابن هشام می نویسد بعد از تمام جنگ اُحد که رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه خود می رفت، عبورش به محله بنی عبدالاشهل و بنی ظفر افتاد و صدای زنان آنها که بر کشتگانشان گریه می کردند به گوش آن حضرت خورد و موجب شد که اشک بر صورت او نیز جاری گردد و در پی آن بفرماید: ولی کسی نیست که بر حمزه بگرید!
سعد بن معاذ و اسید بن حضیر (رؤسای قبیله بنی عبدالاشهل) پس از آگاهی از این موضوع، و زمانی که به خانه های خود باز گشتند، به زنان قبیله شان دستور دادند لباس عزا بپوشند و به درِ مسجد بروند و در آنجا برای حمزه اقامه عزا و ماتم کنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله که صدای گریه آنها را شنید، از خانه خویش (که جنب مسجد بود) بیرون آمده (از آنها سپاسگزاری کرد و) فرمود: «به خانه های خود بازگردید، خدایتان رحمت کند که به خوبی مواسات خود را انجام دادید»(1).
پیامبر در شهادت جعفر طیار نیز هم خود گریست و هم برای عزاداران که در خانه او گرد آمده بودند طعام تهیه کرد(2).
بنابر روایت ابن سعد، اندوه و افسردگی پیامبر برای شهدای جنگ موته چندان زیاد بود که اصحاب نیز به شدت اندوهگین و افسرده شدند(3).
1عبدالملک ابن هشام حمیری، سیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ج 4، ص 122.
2 همان، ج 2، ص 252.
3 محمّد بن سعد کاتب واقدی، طبقات کبیر، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نو، 1369ش، ج 2، ص 162.
[FONT=arial black]
2- آیا این امر بدعت نیست؟
لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چيزي ميدانند كه قبلاً وجود نداشته و از آن اثري نبوده است.
جوهرى مىنويسد:
البدعه: إنشاء الشيء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن.
بدعت به معناى پديد آوردن چيز بىسابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه نداشته باشد.
صحاح اللغه، جوهري، ج3، ص113
قطعا بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نيست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نيست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مىدهد.
از همينرو آنچه مخترعان و مبتكران در نوآوريهاي خويش به وجود ميآورند شامل اين تعريف ميشود كه نه تنها مذموم نيست بلكه پسنديده و قابل ستايش است.
امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معناي ديگري دارد كه متفاوت با معناي لغوي آن است، زيرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلي در دين است كه شارع و آورنده دين آن را ابداع و ايجاد نكرده و رضايت به آن نداشته باشد.
معناى بدعت كه در دين مورد بحث قرار مىگيرد، عبارت از هرگونه افزودن و يا كاستن در دين به نام دين مىباشد و اين غير از معنايى است كه در معناى لغوى آن گذشت.
[FONT=Century Gothic]راغب اصفهانى مىگويد:
والبدعه في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.
بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.
مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.
[FONT=Century Gothic]ابن حجر عسقلانى مىگويد:
والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل في الشرع ويسمّى في عرف الشرع بدعه، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعه.
هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مىشود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.
فتح البارى، ج 13، ص 212.
همين تعريف را عينى در شرح خود بر صحيح بخارى(1) و مباركفورى در شرح خود بر صحيح ترمذى آورده(2) و عظيم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود(3) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(4) ذكر كردهاند.
1 ) عمده القارى، ج 25، ص 27.
2) تحفه الأحوذى، ج 7، ص 366.
3 ) عون المعبود، ج 12، ص 235.
4 ) جامع العلوم والحكم، ص 160، چاپ هند.
[FONT=Century Gothic]سيّد مرتضى از متكلّمان و فقهاي نامدار شيعه در تعريف بدعت مىگويد:
البدعه زياده في الدين أو نقصان منه، من إسناد إلى الدين.
بدعت افزودن چيزى به دين و يا كاستن از آن با انتساب به دين مىباشد.
رسائل شريف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكريم ـ قم.
طريحى مىگويد:
البدعه: الحدث في الدين، وما ليس له أصل في كتابٍ ولا سنّه، وإنّما سُمّيَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه
بدعت، كار تازهاى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و به خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و به وجود آورده است.
مجمع البحرين، ج 1، ص 163، مادّه «بدع»
بنابر اين، بدعت با توجّه به معناي لغوي آن اعمّ از معناي شرعي خواهد بود.
[FONT=Century Gothic]با توجه به مطالب ياد شده بدعت داراى دو ركن است::Sham:
1 ـ تصرّف در دين
هرگونه تصرّفى كه دين را نشانه گيرد و چيزى بر آن بيافزايد و يا بكاهد به شرطى كه عامل اين تصرف، عمل خود را به خدا و پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت دهد. ولى آن نوآورىهايي كه حالت پاسخگويى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسكتبال، واليبال و امثال آنها، بدعت نخواهد بود.
2 ـ ريشه نداشتن در كتاب و سنت
[FONT=Century Gothic]با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، مشخص شد كه امري بدعت محسوب ميشود كه دليلى براى آنها در منابع اسلامى به صورت خاص و يا به صورت عام وجود نداشته باشد.:Sham:
ولى امري كه نه تنها مشروعيّتش در كتاب و سنّت به نحو خاص و يا كلّى قابل استنباط است بلكه؛ همانطور كه اكنون بيان ميشود در دين اسلام و اديان آسماني ديگر نيز وجود داشته و مطابق با فطرت سليم بشري بوده است را بدعت نمىنامند.:Sham:
با توجه به مطالبي كه در معناي بدعت تقديم گرديد؛ به مستندات قرآني گريه و اشك اشاره ميكنيم؛ تا مشخص گردد آيا به طور كلي اشك در قرآن جايگاهي ممدوح دارد يا مذموم؟
آيات بسياري از كلام الله مجيد در مدح گريه و بكاء صادر شده و از اين موضوع ميتوان به عنوان تأييد قرآن بر اشك و گريه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره ميكنيم:
آياتي كه به چشمان گريان اشاره ميكند:
فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلا وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ التوبه (9): 82
پس كم بخندند و بسيار گريه كنند.
در آيه فوق خداوند به عملي امر ميفرمايد كه اگر خداوند به آن رضايت نميداشت آن را مورد امر قرار نميداد.
خداوند متعال در مدح أنبياء خود اينگونه ميفرمايد:
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً مريم (19): 58
چون آيات خدا بر آنها خوانده مىشد سجدهكنان و گريهكنان مىافتادند.
خداوند تعالى در صفات كساني كه موهبت علم به آنها عنايت شده است اينگونه ميفرمايد:
وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109
مىافتند بر چانهها، مىگريند و بر خشوع آنها مىافزايد.
و يا خداوند سبحان در توصيف مؤمنان به هنگام نزول آيات قرآن اينگونه ميفرمايد:
تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83
مىبينى كه چشمشان پر از اشك مىگردد.
[FONT=Comic Sans MS]پس آنگونه كه ملاحظه شد در قرآن كريم گريه و ريزش اشك كه نتيجه انعطاف و تأثّرات روحي است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستايش پروردگار قرار گرفته است، زيرا از فطريّات بشر و جزئي از شخصيّت مثبت انسان محسوب ميشود.:Sham:
اقتدا و تأسّي به سيره عملي پيامبران بزرگ الهي بدون شك يكي از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداري و گريه) و مشروعيّت آن از منظر عقل و نقل است، زيرا سيره عملي پيامبران قويترين شاهد بر مشروعيّت ديني اعمال ما ميباشد، چرا كه خداوند متعال تأسّي به آنان و پيروي از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است:
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِي إِبْرَهِيمَ. الممتحنه (60): 4
قطعاً براي شما در پيروي از إبراهيم سرمشقي نيكوست.
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. ألاحزاب (33): 21
قطعاً براي شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقي نيكوست.
بنابراين، نقل وگزارش بخشي از زندگي پيامبران كه مربوط به تأثّرات روحي آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگيز ميشود، ميتواند ما را در رسيدن به پاسخي قانع كننده كمك كند.
حال به مواردي از اين قبيل اشاره ميكنيم:
[FONT=comic sans ms][FONT=arial]گريه پيامبر در شهادت حضرت حمزه
گريه پيامبر در شهادت جعفر بن أبي طالب
جعفر بن أبي طالب نيز از فرماندهان جنگ موته بود، كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم با شنيدن خبر شهادتش به ديدن فرزندانش رفت، وقتي كه وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را ميبوئيد در حاليكه اشك از چشمان مباركش جاري بود.
أسماء همسر جعفر احساس كرد كه براي همسرش اتفاقي افتاده است، لذا سؤال كرد:
بأبي وأمّي ما يبكيك؟ أبلغك عن جعفر وأصحابه شيء؟.
پدر و مادرم فدايت شوند، آيا از جعفر و يارانش خبري شنيدهاي؟
قال: نعم، أصيبوا هذا اليوم.
فرمود: بلي، امروز به شهادت رسيدهاند.
أسماء فريادش بلند شد، زنها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله عليها وارد منزل شد و گريه ميكرد، و ميفرمود: «وا عمّاه».(واي عمويم!).
فقال رسول اللّه صلّي الله عليه و آله وسلّم: علي مثل جعفر فلتبك البواكي.
پيامبر فرمود: گريه كنندگان بايد بر همانند جعفر گريه كنند.
الاستيعاب، ج 1، ص 313 ـ أسد الغابه، ج 1، ص 241 ـ الاصابه، ج2، ص 238 ـ الكامل في التاريخ، ج2، ص 420.
نمونههاي ذكر شده علاوه بر سنّت و روش عملي رسول خدا، تأييد مراسم عزاداري و گريه بر مردگان، تقرير و امضاء آن حضرت نيز به حساب ميآيد؛ زيرا از ندبه و گريه صاحبان مصيبت نهي نفرمود، بلكه فراتر از آن دستور به گريه و عزاداري را هم صادر فرمود.
گريه پيامبر در شهادت زيد بن حارثه
زيد بن حارثه نيز از فرماندهان جنگ موته بود كه به دستور رسول خدا و به همراهي جعفر بن أبي طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبري جنگ را به عهده گرفت، زماني كه خبر شهادت او اعلام شد رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم به منزل وي تشريف برد، دختر زيد با ديدن پيامبر اكرم بغض، گلويش را گرفت و بلند بلند گريه كرد، پيامبر هم گريه كرد، سؤال كردند، چرا گريه ميكنيد؟ فرمود: :Sham:
شوق الحبيب إلي حبيبه.
علاقه و محبّت دوست است به دوست.
فيض القدير، ج3، ص 695.
گريه پيامبر در مرگ فرزند خويش ابراهيم
ابراهيم تنها پسرى بود كه در مدينه نصيب رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم شد، اما در يك سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خويش به سوگ نشاند.
ابراهيم از مادري به نام «ماريه» به دنيا آمد، بيش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود كه دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گريان بود كه عبد الرحمان بن عوف از گريه حضرت تعجّب كرد، عرض كرد: «وأنت يا رسول اللّه؟». (آيا شما هم در مرگ فرزند گريه ميكنيد؟) حضرت فرمود: «يا ابن عوف، إنّها رحمه». (اي پسر عوف، اشك ريختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است) سپس فرمود:
إنّ العين تدمع، والقلب يحزن، ولانقول إلّا ما يرضي ربّنا، وإنّا بفراقك يا إبراهيم لمحزونون.
چشم گريه ميكند، و دل غمگين و محزون ميشود، ولي سخني نميگوييم مگر آنچه كه خدا را راضي كند، اي ابراهيم ما در فراق تو محزون و غمگين هستيم.
صحيح بخاري، ج 2، ص 85، صحيح مسلم، ج 4، ص 1808، كتاب الفضائل، باب رحمته بالصبيان ـ العقد الفريد، ج 3، ص 19، كتاب التعزيه ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص506، ش 1589، باب ما جاء في البكاء علي الميت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص552، ش 6672، باب الصبر والبكاء والنياحه
ادامه دارد.....!
از پاسخ خوب استاد رضا متشکرم آیا در بین اهل سنت در مورد امام حسین علیه السلام عزاداری وجود داشته و دارد؟:hamdel:
سوگوارى و عزادارى اهل سنت در عاشورا
با تشکر از دوستان بزرگوار
عزادارى و مرثيه سرايى از صدر اسلام معمول و مرسوم بوده است. هر گروه و طايفه اى بر اساس آداب و فرهنگ خاص خود ـ تا آنجا كه شرع مقدس اجازه مى داده ـ سوگوارى مى كرده اند. برادران اهل سنت نيز كه به اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) علاقمند مى باشند نه تنها در عزاى آنها مرثيه سروده و مى سرايند بلكه خود به طور مستقل مجالسى در جهت بزرگداشت خاطره عاشورا برگزار مى كرده اند.
عبدالجليل رازى در تأليف گرانبهاى خود موسوم به كتاب النقض كه به سال 560 هـ.ق. تأليف شده، نام و نشان گروهى از واعظان نامدار سنى را كه در عزادارى شهیدان كربلا، از روى صدق و اخلاص مى گريسته اند ذكر كرده است. از گفته ايشان چنين بر مى آيد كه جز بعضى از افراد متعصب، ديگر مسلمانان اعم از شيعه و سنى از ظلمى كه بر خاندان رسول و نوادگان آن حضرت رفته است تأثر و ناراحتى خود را ابراز مى داشته اند.
در آن روزگار نوعى تاريخ نگارى به نام مقتل نويسى مرسوم بوده كه در آن مصايب وارده بر خاندان حسين(عليه السلام) را مى نگاشته اند. در قرن ششم كتاب جالبى در همين زمينه نگاشته شده به نام مقتل الحسين كه نويسنده آن خوارزمى است و چهارده موضوع از آنچه كه مربوط به مصايب و فضايل آن حضرت است را جمع آوری نموده است.
عبدالجليل رازى مى نويسد: «و شيعه بدين جزع و فزع مخصوص نيستند. در همه بلاد اصحاب شافعى و بلاد اصحاب بوحنيفه، فحولِ علما چون محمد منصور، امير عبادى، خواجه على غزنوى، صدر خُجندى، ابومنصور ماشاده، مجد همدانى، خواجه بونصر هسنجانى، شيخ بوالفضائل مشاط، ابو منصور حفده، قاضى ساوه و سمعانيان، خواجه ابوالمعالى جوينى، نزارى و علماى رفته و باقيان از فريقين در موسم عاشورا اين تعزيت، با جزع و نوحه و زارى داشته اند و بر شهداى كربلا گريسته و اين معنى از آفتاب ظاهرتر است... اين سنت آنجا بدعت دانند كه بر على و حسين لعنت كنند و بر معاويه و يزيد صلوات فرستند! اگر نه در بلاد اسلام اگر كور و كر نيست مى شنود و مى بيند كه حنفى و سنى و شيعى آن تعزيت دارند; و آنچه تعزيت عمر و بوبكر و عثمان ندارند از آن است كه ظلم اينجا صريح تر است و شهادت بليغ تر، و اخبار وارد است و گر خواجه بر عثمان نوحه نكند از آن نكند كه كشندگان او مهاجر و انصاراند. اينجا كشندگان حسين مروانى و سفيانى و اموى اند و شيعت دليرتر باشند»[1].
[FONT="][1] . النقض، عبدالجليل رازى، ص 592.