ساقهای برهنه در قیامت؟
تبهای اولیه
آیه 42 سوره قلم که می گوید ساقها برهنه می شود از وحشت یعنی چه ؟
با سلام در این آیه مىفرمايد : به خاطر بياوريد روزى را كه از شدت ترس و وحشت ساقها برهنه مىشود ، و آنها را دعوت به سجده مىكنند اما قادر بر آن نيستند ( يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون ) .
جمله يكشف عن ساق ( ساقها برهنه مىشود ) به گفته جمعى از مفسرين كنايه از شدت هول و وحشت و وخامت كار است ، زيرا در ميان عرب معمول بوده هنگامى كه در برابر كار مشكلى قرار مىگرفت دامن را به كمر مىزد و ساق پاها برهنه مىكرد ، لذا مىخوانيم هنگامى كه از ابن عباس مفسر معروف از تفسير اين آيه سؤال كردند گفت : هر گاه چيزى از قرآن بر شما مخفى شد به تعبيرات عرب در اشعار مراجعه كنيد ، آيا نشنيدهايد كه شاعر مىگويد : و قامت الحرب بنا على ساق : جنگ ما را بر ساق پا نگهداشت كنايه از شدت بحران جنگ است . (تفسیر نمونه)
با سلام به دوستان وتشکر از استاد سید مهدی
علامه طباطبایی هم اینگونه ترجمه میکنند ای آیه را:
روزى كه شدت به نهايت مىرسد و خلق به سجده دعوت مىشوند ولى اينان نمىتوانند سجده كنند (چون كبر و نخوت ملكه ايشان شده است.
ودر توضیح آیه می فرمایند:
كلمه" يوم" ظرفى است متعلق به فعلى تقديرى، از قبيل" اذكر- بياد آر" و امثال آن، و تعبير" كشف از ساق" مثلى است براى افاده نهايت درجه شدت، چون وقتى انسان به سختى دچار زلزله يا سيل يا گرفتارى ديگر مىشود، شلوار را بالا كشيده كمر را مىبندد، تا بهتر و سريعتر به تلاش بپردازد، و وسيله فرار از گرفتارى را فراهم سازد.
زمخشرى در كشاف گفته معناى" يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ"،" روزى كه شدت امر به نهايت مىرسد" است، و گر نه در آن روز نه ساق پايى در بين است، و نه شلوارى كه از آن بالا بكشند، هم چنان كه در باره يك فرد شديد البخل فرومايه مىگويى:" او دستش در غل و زنجير بسته است"، با اينكه نه دستى مطرح است، و نه بسته شدن با غل و زنجير، و آن عبارت تنها مثلى است كه در مورد بخيل مىزنند «2».
اين آيه تا پنج آيه بعد، مطلب معترضهاى است كه در بين واقع شده چون سخن از شرك مشركين به ميان آمده بود، و اينكه آنها معتقد بودند شركا در روز قيامت اگر قيامت و حسابى باشد ايشان را به سعادت مىرسانند، لذا در اين چند آيه معترضه فرمود نه خداى تعالى شريكى دارد، و نه در آن روز اين شركاى خيالى شفاعتى دارند، و تنها راه احراز سعادت در آخرت سجود است، يعنى خاضع شدن براى خداى سبحان و يگانگى او در ربوبيت، در دنيا را پذيرفتن، آنهم آن چنان پذيرفتنى كه آدمى را داراى صفت خضوع سازد، و روز قيامت سعادتمند كند.
و اما اين تكذيبگران مجرم كه در دنيا براى خدا سجده نكردند، در آخرت هم نمىتوانند براى او سجده كنند، در نتيجه سعادتمند نمىشوند پس حال آنان با حال مسلمانان به هيچ وجه نمىتواند يكسان باشد، بلكه خداى سبحان به خاطر استكبارى كه كردند در دنيا معامله استدراج و مماشات با ايشان مىكند، تا شقاوتشان به حد نهايت برسد، و مستحق عذاب اليم آخرت گردند.
پس معناى اينكه فرمود:" يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ" اين شد كه اى پيامبر به ياد آر روزى را كه بر اين كفار بسيار سخت خواهد شد، و چون دعوت مىشوند براى خدا سجده كنند نمىتوانند بكنند، چون حالت خضوع براى خدا در دل ندارند، و در دنيا به خاطر تكبرى كه داشتند چنين ملكهاى كسب نكردند، روز قيامت هم روز كشف باطن آدمى است، وقتى باطن در دنيا باطنى بوده كه نگذاشته ايشان خاضع شوند، در آخرت هم نخواهد گذاشت.
(1) تفسير فخر رازى، ج 30، ص 93.
(2) تفسير كشاف، ج 4، ص 594.
(3) ترجمه الميزان، ج19، ص: 644و663