سنت پیامبر در نظر مکتب قرآن
تبهای اولیه
«روش تفریط»:
در برابر روش افراط، روش تفریط وجود دارد. سردمداران این روش «سنّت» را به طور كلی نادیده میگیرند و آن را از اعتبار ساقط میكنند. و جمله «كفایت قرآن» را، بر خلاف مراد و مقصود اصلی آن، تعبیر و تفسیر میكنند. و برای تبیین و توضیح قرآن و تفسیر تشریح موازین كلی خود را از سنت بی نیاز می دانند، و بر این باورند كه جهان اسلام بدون تمسك به سنت و تنها به وسیلهی قرآن، میتواند امور و شؤون خود را بر اساس دین خدا، اداره كند. این هم انحرافی است از نوعی دیگر، برخوردی است با حقیقتی امّا جفاكارانه، و حركت كردنی است بیراهنما و بینقشه كه راه به جایی نخواهد برد.
«روش معتدل و متوسط»:
متوسط این دو روش، روشی است درست و منطقی، كه نه مانند روش اول بیحد و مرز و بیاصول و ضوابط، هرچه را كه روایت كرده باشند، به عنوان سنت مسلم رسول خدا ـصـ می پذیرد و نه مانند روش دوم تمام سنت را از ارزش و اعتبار ساقط میداند. بلكه با توجه به ضوابط و شروطی كه دانشمندان جدید و قدیم، برای تشخیص صحیح و سقیم روایات، محك و معیار قرار دادهاند ـكه مهمترین آنها تطبیق سنت است با قرآن ـ موضوع سنت را مورد بحث و، بررسیقرار می دهند و در نهایت از آن بهره درست میگیرد.
باتوجه به اینكه این شرط مهم، یعنی تطبیق سنت با قرآن در بین بقه شروط، به درستی درك نشده است آنرا مقداری توضیح میدهیم:
آیا ذر نظر نگرفتن این شرط، به این معنی است كه عین آن مطلب که در روایات آمده ،در قرآن هم آمده باشد؟ طبعا مراد و مقصود این نیست، زیرا وقتی عین آن مطلب روایت در قرآن هم آمده باشد دیگر نیازی به سنت نیست و لازم نیست برای اثبات آن به سنت مراجعه كنیم. اگر چنین موردی پیش آمد، یعنی عین مطلبی، هم در قرآن و هم در سنت ، بیان شده بود، آمدنش در سنت فقط برای تأكید و تقریر است و این را بیان تقریری میگویند؛ مانند روایاتی كه اصل وجود نماز و روزه و زكات و حج را بیان میكند مثل روایت «بنی الاسلام علی خمس الحدیث» كه این روایت آیاتی را تأكید و تقریر میكند كه دربارهی وجوب نماز و روزه و زكات و حج در قرآن آمده است. بلی منظور این نیست که عین مطلب آن روایت در قرآن هم آمده باشد بلكه منظور از تطبیق سنت با قرآن، این است كه: بدانیم اصل آن موضوع كه در آن روایت آمده، در قرآن هم موجود است یعنی: كلیّت و اجمال آن به عنوان موضوعی دینی، قرآن بدان تصریح فرموده است و قرآن آن را قبول دارد ؟!
اگر اینطور بود میگوییم: اصل موضوع مورد بحث روایت، دینی است و در آن صورت بقیهی معیارها و مقیاسهای دیگر را به نسبت آن اعمال میكنیم تا به صحت استناد و یا عدم صحت آن، به رسول خدا ـصـ مطمئن شویم. زیرا هر موضوعی كه درست بود، بالضرورة، لازم نیست آنرا رسول خدا ـصـ فرموده باشد.
مانند روایاتی كه كیفیت و كمیت نماز و روزه و زكات و حج را به تفصیل بیان میكند و این را «بیان تفصیلی» میگویند. یعنی تفصیل دادن، مجمل قرآن، بواسطه ی سنت.
با توجه به روشن بودن مطلب نیاز به آوردن مثال نیست.
و یا برای این است كه بدانیم موضوع آن روایت با موازین و قواعد كلی دین (موازین و اصول اسلامی) كه از قواعد كلی قرآن و سنت، به دست میآید، سازگار است؟
اگر اینطور بود باز میگوئیم: اصل موضوع دینی است، و باز با موازین و شروط قبول روایات آن روایت را، مورد بررسی قرار میدهیم، تا صحت نسبت آن به رسول خدا ـصـ ثابت شود مانند: «نظام اخاء». در سیره نقل است که پیامبر رحمت ـصـ قانون اخاء را، به عنوان یک قانون اقتصادی در جامعهی مدینة الرسول ـصـ ابلاغ و اجرا نمودند، تا مسلمانان آن جامعه را، تدریجاً مانند مساوات معنوی، به قله مساوات مادی نیز، ارتقا دهند تا از نظر زندگی فاصلهی فقیر و غنی را كم كنند و جامعه را به قله رفیع قسط ، صعود و تعالی بخشد. برای اجرای این امر هر فقیری را ـكه بیشتر مهاجرین مال و جانبازی بودند كه همهی تعلقات مادی خود را در مكه به خاطر خدا و رسول خدا رها كرده بودند ـ با ثروتمندی برادر و شریك میكردند.
و در اصطلاح كردی میگوییم: «ههر فهقیِریكی ئهكرده برا بهش دهولهمهنی» میخواهیم این موضوع را با قرآن تطبیق كنیم، تا معلوم گردد با قرآن سازگار است یا خیر؟ وقتی به قرآن مراجعه میكنیم متوجه میشویم كه این موضوع بدین صورت در قرآن نیامده است و حتی با ظاهر قرآن هم در تعارض است. زیرا قرآن مالكیت مشروع هر كس را به رسمیت است و انسان مالك مایملك خود میداند پس چگونه میتوان كسی را با او در مالش شریك گردانید؟
امّا مجتهد قرآن شناس و اسلام شناس وقتی كه مسئلهی اقتصاد اسلامی را از نظر قرآنی همه جانبه بررسی میكند و مآل و غایت آنرا در نظر میگیرد به خوبی متوجه میشود كه اخاء اقتصادی نه تنها با آن در تعارض نیست بلكه دقیقاً یكی از صورتهای آن به حساب میآید .بعد تز این توضیحات باید گفت اگر روایتی با نص صریح قرآن و مفهوم كلی و اجمالی آن، و موازین و اصول اسلامی برگرفته از قرآن و سنت مسلم، حقیقتاً در تعارض بود، آن روایت قطعاً، قطعی الوضع است و از دور بررسیهای بعدی یعنی تحقیق درباره «لفظ» (درجه فصاحت و بلاغت و سبك) و ارزیابی «سند» خارج است. مانند: «صلوا خلف كل برٍّ و فاجر»
اگر «بَرّ» و «فاجر» كه جمع آنها «ابرار» و «فجّار» می باشد، اصطلاحاتی دینی و قرآنیاند، و رسول نور و رحمت ـصـ مبیّن قرآن است و مفاهیم قرآنی را با فرهنگ قرآن، برای مردم روشن میكند، به هیچ وجه متصور و قابل قبول نیست كه رسول مبین قرآن در رابطه با هیچ یک از قضایای اسلامی و تكالیف دینی، از جمله امامت نماز برخلاف نص صریح قرآن در بین دو گروه از متصفان به صفات اضداد و با سرنوشتی متضاد، تساوی در حكم قائل باشد و مثلاً بفرماید: به هر بَرّ و فاجری در مهمترین عبادت اقتدا كنید و پشت سر آنها نماز بخوانید؛ در مقابل، خدا فرموده باشد: «ابرار» در ناز و نعمت بهشتاند و فجار در عذاب جهنم.
«ان الابرار لفی نعیم و ان الفجارلفی جحیم 14 و « الانفطار یا ام نجعل المتقین كالفجّار »
در اینجا هم به ذكر این چند مورد اكتفا میكنیم و درباره لزوم شرط تطبیق سنّت با قرآن و چند شرط دیگر به اقوال چند تن ازدانشمندان استناد میكنیم:
خطیب بغدادی در كتاب «الكفایة فی علم الروایة» (صفحه 18ـ20) در عنوان: «ذكر بعض الدلائل علی صحة العمل بخبر الواحد و وجوبه» میگوید: خبر واحد در این چهار مورد قابل قبول نیست:
1ـ منافات داشته باشد با آنچه عقل سلیم بدان حكم میكند.
2ـ منافات داشته باشد با آنچه قرآن بدان حكم میكند.
3ـ منافات داشته باشد با سنت معلوم و شناخته شده از رسول خدا ـصـ .
4ـ منافات داشته باشد با هر دلیلی كه قطعی و یقینی است.
و امام ابو حنیفه برای قبول روایات احاد، نه شرط را لازم میداند. و اینک بعضی از آن شروط:
1ـ با اصول و موازین كلی دین، تعارض نداشته باشد.
2ـ با كلیات قرآن و ظاهر آن تعارض نداشته باشد (منطبق با قرآن باشد).
3ـ با سنت مشهور چه قولی و چه عملی تعارض نداشته باشد.
4ـ با عملكرد صحابه و تابعین كل مناطق، نه یك منطقه خاص تعارض نداشته باشد.
5ـ راوی بر خلاف روایت خود عمل نكند.
و سیوطی در كتاب «التدریب» نقل میكند كه عبدالرحمن بن جوزی گفته ما احْسنَ قول القائل: اذا رأیت الحدیث یباین المعقول او یخالف المنقول او یناقض الاصول، فاعلم انه موضوع.
كه منظور از منقول، قرآن كریم و سنت مسلم رسول خدا میباشد.
بعد از این توضیحات میگوئیم كه «سنت قولی» دو نوع است:
1ـ متواتر 2ـ احاد
و متواتر خود نیز دو قسم است:
1ـ متواتر لفظی 2ـ متواتر معنوی
متواتر لفظی به روایتی گفته میشود كه هم لفظ و هم معنی را جمعی در اوّل و وسط و آخر سند (یعنی دوران صحابه و تابعین و تابع تابعین) از پیامبر اسلام ـصـ نقل كرده باشند كه عقلاً و عادتاً توافق آنها بر دروغ محال باشد. این نوع متواتر بسیار كمیاب است و به قول «ابن صلاح شهر زوری» (رحمة الله علیه) «عزیزٌ جداً» «لا یكاد یوجد» و خوشبختانه یكی از احادیث متواتر لفظی حدیثی است كه دقیقاً دربارهی موضوع مورد بحث یعنی نسبت دادن چیزی به پیامبر بزرگوار اسلام ـصـ صحبت میكند. پیامبر اسلام ـصـ ( در حالیكه شدیدترین هشدار را متوجه كسانی میكند كه سخن یا روایتی را كه او نفرموده به او نسبت میدهند)، میفرماید:
«من كذب علی متعمداً فلْیتبوا مقعده من النار» هر كس چیزی را به دروغ و از روی عمد، به من نسبت دهد كه من آنرا نگفته باشم، البته جایگاه خود را در دوزخ آماده ببیند.
و امّا متواتر معنوی كه عبارت است از اینكه: جمع سابق الذكر، یك معنی را با عبارات مختلف از پیامبر ـصـ نقل كرده باشند، عزیز و كمیاب نیست و نسبتاً زیاد است. متواتر نسبتش به پیامبر، یقینی است و هر چه به صورت تواتر نقل شده باشد با اطمینان میتوان گفت كه این سخن را پیامبر اسلام ـصـ فرموده است.
و امّا «روایات احاد»:
«روایات احاد» به روایاتی گفته میشود كه كسی یا كسانی كه به حد تواتر نرسیده باشند، آنرا از پیامبر بزرگوار اسلام ـصـ نقل كرده باشند كه خود تقسیمات مختلفی دارد مثلاً: مشهور، عزیز، غریب، كه اینها زیر مجموعه «صحیح» هستند و یا صحیح، حسن، ضعیف و تقسیمات فراوان دیگر. در هر صورت روایات احاد، نسبتشان به پیامبر، یقینی نیست و موجب یقین نیستند.
امّا امروزه جوامع اسلامی با مجموعهای از كتب روایات به عنوان صحاح، جوامع، مسانید، معاجم، مستدركات، مستخرجات و اجزاء روبرو است كه تدوین و تألیف اكثر آنها به ابتدای قرن سوم هجری برمیگردد. به عنوان مثال: امام بخاری ـ رحمه الله ـ كه مقبولترین آنها است،متولد 194 هجری میباشد.
بنابراین تدوین احادیث، به این شكل و صورتی كه الآن در اختیار ماست، دویست سال بعد از هجرت پیامبر بزرگوار اسلام، جمعآوری و تدوین شده است. این میراث گرانبها، حاصل زحمات پیگیر و شبانهروزی بزرگوارانی بوده كه برای جمعآوری آن تمام سختیها و مشقتها را بر خود هموار نموده و جان و جوانی خود را در این راه در طَبَق اخلاص گذاشته و زندگی و عمر پربركت خود را در پای آن، تقدیم نمودهاند.
لازم به ذكر است كه تمام علما و دانشمندان اتفاق نظر دارند كه تمام قرآن، قطعیالثبوت و از طریق یقینبخش تواتر و طریقهای قطعی دیگر به ما رسیده است. و نیز اتفاق نظر دارند كه به جز احادیث متواتر با اقسام مختلف، بقیه روایات موجود در این مجموعه، قطعیالثبوت نیستند، یعنی نسبت آنها به پیامبر قطعی و یقینی نیست، بلكه ظنیالثبوت هستند. بنابراین، وظیفهی علما و دانشمندان معاصر است كه مانند اعصار گذشته، با تأسّی به سلف صالح خود در «تلقی» و «تحمل» این روایات فراوان و «اداء» و تبلیغ آنها، به معیارهای «علمالحدیث» چه علمالحدیث روایی، و چه علمالحدیث درایی، مراجعه نموده، و با در نظر گرفتن آن معیارها كه در گذشته و یا زمان حال، از طرف دانشمندان معاصر، مرقوم و مورد قبول قرار گرفته، به ارزیابی «سند» و «متن» روایات بپردازند.
كاكه احمد مفتی زاده ـ رحمه الله ـ در این باره، میفرماید:
«یادآوری كنم كه: گاهی دربارهی بعضی از شروط قبول هر «روایت» از هر گذشتهی دور یا نزدیك، پیش از ارزیابی «لفظ» یا «سند»، بحثهای شفاهی داشتهام. به این جهت، اكنون به بیان اجمالی و عنوانوار آن شروط، اكتفا میكنم: یكـ معرفت مقدور به افكار و اخلاق و همهی احوال روش منسوب الیه (حضرت رسول ـصـ یا غیر ایشان).
دوـ آشنایی مقدور نسبت به شرایط و احوال محل مربوط به روایت.
سهـ «علم به قرآن» در حد مقدور هر زمان.
چهارـ علم به موازین و اصول اسلامی در موضوعات مورد عنایت دین، خصوصاً اسلام و به خصوص در زمینهی مسائل روایت. دو شرط اخیر، خاص روایات اسلامی است.
اگر روایتی با این چهار شرط، نمره قبولی گرفت، آنگاه، نوبت تحقیق دربارهی «لفظ» میرسد (: ارزیابی درجهی فصاحت و بلاغت و سبك) و بعد از این همه است كه باید به ارزیابی «سند» پرداخت. اگر روایتی در مرحلهی اول یا دوم، مردود شد، دیگر پرداختن به مرحلهی بعد، لازم نیست، ممكن است: روایتی در آزمایش با چهار شرط اول، قبول شود؛ ولی در مرحلهی دوم، مردود. چنین روایتی تنها از جهت «روایی» است كه بیاعتبار میباشد. (نامهی 6 صفحهی 4).
پس مكتب قرآن، با توجه به این واقعیتهای انكار ناپذیر،و با توجه به این اصول و موازین، و تأسّی به سَلف صالح است كه در نسبت دادن هر روایتی به پیامبر بزرگوار اسلام شرط احتیاط را از دست نداده و بر احراز صلاحیت علمی و تقوایی افراد، و بررسی متن سند بر اساس آن موازین، اصرار میورزد وگرنه اگر ثابت شود كه فلان روایت فرمودهی رسول بزرگوار اسلام است، با جان و دل آنرا میپذیرد و به امید خدا در حد توان بدان عمل میكند. و نیز بر همین اساس است كه نمیتواند یك منبع مشخص را دربست به عنوان احادیث مسلم رسول بزرگوار اسلام ـصـ معرفی نماید. و امّا چگونه مكتب قرآن، در مسائل فقهی، به اقوال امام شافعی استناد میكند، در حالیكه همان كسانیكه «الامّ» و «الرساله» را حفظ نمودهاند، اهتمام بیشتری به احادیث پیامبر داشتهاند؟ باید عرض كنیم كه: انتساب «الام» و «الرساله» به امام شافعی ـحـ از طریق تواتر و قطع، به اثبات رسیده است، نه از طریق دیگر، و این تنها خاص «الامّ» و «الرساله» هم نیست بلكه میلیونها كتاب هستند كه نسبتشان به مؤلفانشان، قطعی و یقینی است. مثلاً: صحیح بخاری به صورت تواتر ثابت شده است كه تألیف امام بخاری است. همچنین صحیح مسلم، حاصل زحمات امام مسلم است و میلیونها كتاب دیگر و امّا اینكه در بین روایات، روایاتی مخدوش وجود دارد یا خیر؟ همچنانكه توضیح داده شد، در آن شكی نیست. حتی روایات مجهول و موضوع وارد بعضی از كتابها، شدهاند و كتابهایی دربارهی «احادیث موضوعه» تألیف شده است تا جامعهی اسلامی از آنها پرهیز كند مانند كتاب الموضوعات تألیف «ابی الفرح عبدالرحمان بن جوزی» و كتابهای دیگر.
امّا راجع به این موضوع، كه اگر روایات مخدوش هستند، چگونه به «سنت» رجوع كنیم؟ توضیح داده شد كه «سنت» تقسیمات مختلفی دارد سنت متواتر چه لفظی و چه معنوی و سنت عملی پیامبر كه اكثر آن نیز متواتر است، با اعتماد و اطمینان میتوان بدان رجوع نمود و آنچه نیز به عنوان سنت قولی در صحاح و مسانید و جوامع و و مستدركات و ... آمده، نه كاكه احمد مفتی زاده و نه هیچ فردی از افراد مكتب قرآن اعلام نكرده كه همهی آنها، مخدوش هستند. كاكه فاروق فرساد در جزوهای كه كاكه احمد آنرا تصحیح فرموده است، در این زمینه میفرماید: همچنانكه تصحیح حدیث كار هر كسی نیست، تضعیف آن و «موضوع» شمردنش نیز كار هر كسی نیست بلكه مكتب قرآن با تأسّی به سلف صالح اعلام كرده، كه عالم، متقی، قرآن شناس و به عبارتی دیگر متخصص و متعهد، با در نظر گرفتن اصول و موازین شناخته شدهی جدید و قدیم،به روایات، استناد كند و فتوی دهد.
«رحم الله امرءً عرف قدره و لم یتعدّ طوره»
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
السلام علیک یا رسول الله
السلام علیک یا حسن بن علی المجتبی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
با عرض تسلیت ایام سوگواری شهادت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و دو پاره تن ایشان علیهما السلام.
دوست گرامی جناب ایمان
از متن های شما این نتیجه را گرفتم که شما با قرآنیون مخالفت هستید. درسته؟
یعنی به نظر شما باید در کنار قرآن مبین و معلمی باشد که ما بتوانیم آن را خوب بفهمیم.
یعنی شما با کلمه ی کفانا کتاب الله مخالفید. درسته؟
لطفا اگر درک بنده از مطلبتان درست هست بفرمایید که درسته و اگر نه لطفا اصلاح بفرمایید.
البته این را هم بگویم که من تمام متنهای بالا را مطالعه نکرده ام ولی این قسمت از متن برایم جالب بود گفتم با شما در میان بذارم.
باتشکر - یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوست گرامی جناب ایمان
بنده از شما سوالی کرده بودم به این صورت که :
از متن های شما این نتیجه را گرفتم که شما با قرآنیون مخالفت هستید. درسته؟و شما در جواب نوسته اید :
یعنی به نظر شما باید در کنار قرآن مبین و معلمی باشد که ما بتوانیم آن را خوب بفهمیم.
یعنی شما با کلمه ی کفانا کتاب الله مخالفید. درسته؟
همانطور که در بالا بصورت اندکی مفصل تر توضیح داده شده است قطعا چنین است و راه و روش پیامبر باید در کنار قرآن باشد تا بتوانیم راه را از چاه جدا کنیم.
یعنی شما مطلب بنده را تایید نموده اید و موافق بنده هستید که جمله کفانا کتاب الله مردود و اشتباه است.
اما من توجه شما را به این مطلب جلب می نمایم. دوست دارید بدانید اولین کسی که جمله کفانا کتاب الله را استفاده نموده چه کسی بوده است؟ به روایت زیر خوب دقت کنید :
2945 - حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ وَفِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَفِيهِمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قُومُوا قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ وَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنْ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ
طبق این حدیث ( حالا بقیه توهین ها و یاوه گویی هایی که جناب عمر بن خطاب در مورد حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کرده بماند ) اولین شخصی که در تاریخ اسلام از جمله حسبنا کتاب الله استفاده کرده جناب عمر بن خطاب می باشد. که خود شما دارید این کار او را تقبیح می کنید!!!
آیا چنین شخصی که ادعا می کند حسبنا کتاب الله می تواند خلیفه و جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین باشد؟؟؟!!!
اما اسناد روایت بالا در کتب اهل سنت :
صحیح بخاری جلد 5 صفحه 73
صحیح مسلم جلد 3 صفحه 1257
سنن نسائی جلد 3 صفحه 433 و جلد 4 صفحه 360
مسند احمد جلد 6 صفحه 487
دلائل النبوه للبیهقی جلد 8 صفحه 273
جالب است بدانید که جناب بیهقی در ذیل این روایت و در توضیح برخی کلماتش این چنین نوشته است :
حسبنا : كافينا
یعنی اینکه جمله ی حسبنا کتاب الله یعنی کفانا کتاب الله !!!
دقیقا همان مطلبی که شما ردش می کنید!!!
حال بفرمایید ما سخن شما را بپذیریم یا سخن خلیفه ی شما و امیرالمومنین شما را ؟؟؟!!!
باتشکر - یاعلی
صد البته من میدانستم قصد مطرح کردن این حدیث را دارید. و جواب شما واضح است. وقتی حکم سنگسار که در احادیث صحیح وارد شده است ضد قرآن است. همین حدیث هم بدون شک ضد قرآن است. میخواهید بپرسید چرا؟ در سه قسمت جواب شما رو خواهم داد:
1. حضرت عمر جزو مهاجرین بود و مهاجرین همان افرادی هستند که خداوند در مورد آنها میفرماید:
رضی الله عنهم و رضو عنه (خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنود و راضی هستند)
اولئک مومنون حقا (آنها مومنان واقعی هستند)
و......
حال شما به من بگویید حرف خدا را بپذیرم یا حرف شما را؟ یا حرف احادیث را؟؟؟؟؟؟؟؟ خداوند مهاجرین را بطور خاص و جدا از سایر مومنین مورد لطف و مرحمت خود قرار داده و آنها مدح کرده است. خدا این افراد را مدح کرد آنوقت شما که یک انسان هستی و مملو از خطا دارید حرف خدا رو زمین میزنید و میگید نه این حدیث رو باید قبول کنید و حرف خدا رو رها کنید!!!!!! از من چنین توقعی نداشته باشید جناب حامدی!
وقتی خداوند میگوید آنها مومنون واقعی هستند و خدا از آنها راضی و آنها از خدا راضی هستند! آیا از من میخواهید چنین حدیثی رئ قبول کنم؟؟؟؟!!!!!!!!! خیر جناب حامدی! این حدیث برخلاف قرآن و برخلاف تعریفی است که خداوند از مهاجرین نموده است. بدون شک اینها کذب محض است و برای خراب کردن شاگردان بزرگ پیامبر و در نتیجه برای ضعیف جلوه دادن خصلت معلمی پیامبر در اسلام وارد شده اند.
2. با توضیح بالا شاید شما فکر کنید که ما حضرت عمر و سایر مهاجرین را معصوم میدانیم. خوب بهتر است بگویم که عصمت در نظر ما معنی ندارد و حتی پیامبر هم به گواه قرآن عصمت ندارد (البته پیامبر در گناه عصمت دارد ولی در خطا خیر. طبق قرآن). مهاجرین اشتباهات و شاید گناهانی هم داشته اند ولی چنین مواردی در آنها نبوده است.
3. اگر این شد حدیث صحیح باشد پس باید گفت وای به حال رسول الله که به خاطر حرف یکنفر از نظر خودش منصرف شد و باعث شد که امت اسلامی گمراه شود. چرا؟ چون ظاهرا در این حدیث گفته شده است چیزی برای شما مینویسم که بعد از من گمراه نشوید و حضرت عمر اجازه اینکار را نداده و لذا پیامبر هم دیگر ننوشته است!!!!!!!!! معذرت میخواهم ولی آخر حماقت تا به کجا؟ مگر ممکن است پیامبری که لحظه لحظه دوران نبوتش را برای هدایت مردم صرف کرد و از جان و مال و فرزند و... گذشت به خاطر رضای خدا و به خاطر هدایت انسانها حالا در مقابل یکنفر به اسم عمربن خطاب چنین ذلیل شود و امری را که هدایت و گمراهی مسلمین در آن است ننویسد؟ یعنی شما واقعا عقل و منطق تان چنین چیزی را قبول میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در آخر توصیه میکنم که سعی کنید:
1. قصد مچ گیری نداشته باشید که اول یک سوال را بپرسید بعد هلهله کنان حرفی بزنید که انگار مچ من را گرفته اید. خیر برادر من وقتی مرجع اصلی ام قرآن است. در مقابل هیچ حدیثی که ضد قرآن باشد سرخم نخواهم کرد. مخصوصا این حدیث که اهانت است به رسول خدا!
2. سعی کنید اگر قصد بحث سالم را ندارید اصلا بحث نکنید
به نام همه مهر مهرورز
سلام بر دوستان گرامی ایمان و حامدی
روی سخنم با جناب ایمان عزیز است
دوست گرامی چند نکته را خدمت شما عرض میکنم خواهشمندم نسبت به آن دقیق باشید :
1. گاهی مسئله به این صورت است که شخصی بعنوان یک اهل سنت ، در مناظره یا مباحثه شرکت میکند و کلیت مباحثی که مطرح میسازد بر پایه اندیشه های عمومی اهل سنت است ( به نوعی نماینده این گروه است ) !
و گاهی مسئله به این صورت است که شخصی آمده و به عنوان نماینده اهل سنت صحبت میکند اما حتی پایه ای ترین عقاید ایشان را نمی پذیرد !
خیلی بهتر است که شما موضع خود را در ابتدا بصورت شفاف بیان کنید تا دوستان بدانند با چه عقیده ای روبرو هستند !
2. شما خود را از مکتب قرآن میدانید ! و از طرفی کاملاً به این نکته واقف هستید که قرآن به تنهایی نمی تواند هدایت کند و باید در کنار آن معلم و مبینی وجود داشته باشد !
دوست من امروز شما تعلیمات این معلم را از چه منبعی دریافت میدارید ؟
مشخصاً کتب حدیثی که وجود دارد !
برای بنده جای سوال است که آیا شما تنها با پیدا کردن تعداد انگشت شماری از احادیث ، گمان کردید میتوانید تمام احادیثی را که به گوشتان خورد با تکیه به قرآن محک بزنید ؟؟؟
3. در مورد مهاجرین و ایاتی که به ایشان نسبت دادید در اثبات درستی شان !
شما بواسطه آیاتی چند حکم مطلق راجع به برخی از افراد صادر میکنید ، برای بنده جای تعجب است چگونه و با چه منطقی این مسئله را از قرآن آموخته اید ؟
جالب اینجاست که خود قرآن میفرماید : أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يفْتَنُونَ(العنکبوت/2)
یعنی در پس ادعای ایمان ابتلاء و آزمایش است و هر لحظه ممکن است انسان ها در این آزمایشات شکست بخورند ، و حال آنکه حتی انبیاء علیهم السلام هم از این آزمایشان مصون نبودند ! چطور ممکن است خداوند در مقطعی از زمان حکم قطعی راجع به یک گروه از انسان ها که مطمئناً بارها و بارها آزمایش خواهند شد صادر نماید ؟؟؟ آیا این نقض غرض نخواهد بود ؟؟؟
( صد البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که اگر وصفی به این گونه اعمال شود ، آن وصف ، وصف مقوم خواهد بود نه مشیر ! )
از طرفی برای بنده جای سوال است چطور این همه احادیث صحیح که حاوی اشتباهات خلفا است را تنها با استناد به برداشت کلی و مطلق از یک یا دو آیه رد میکنید ! آیا گمان نمی کنید با این برداشت کلاً پایه حدیث را زیر سوال میبرید ؟
اگر قرار باشد این حجم احادیث صحیح دارای مشکل باشد ، پس چه اطمینانی راجع به بقیه احادیث صحیحی که احتمال میرود درست باشد وجود خواهد داشت ؟
در ضمن یادتان نرود که امروز شما دستورالعمل های همان تشریع گر را از احادیث میگیرید !
بی تعارف باید بگویم شما در حال چرخش در اعتقادات خود هستید و با این وضع هر قدر هم که بخواهید از ادبیات فصیح و قاطع استفاده کنید ، باز اصل و عصاره آنچه قبول دارید دچار مشکل است !
4. اما یادتان باشد بهتر است شما به دید منفی به دوستان نگاه نکنید ! شما تصور کنید این سوالات برایشان واقعاً بی جواب مانده بود و تا به حال کسی پیدا نشده بود که پاسخ دهد ، حال که دیده اند کسی مدعی این است که بحث منطقی میکند خواسته اند از او بپرسند ! که البته شاید دوست ما جناب حامدی ظاهراً جواب شنید ، اما در واقع هنوز علامت سوال از این پرسش برداشته نشده !
دوست گرامی ، شاید گمان کنید که در دین به دنبال تحقیق و تفکر هستید ، اما آنچه بنده از شما دیدم و شنیدم چیزی خلاف این را نشان میداد ! با این رویکرد شما مطلقاً نمیتوانید به واقعیات پی ببرید ! و حال در نظر داشته باشید که پایه مباحث ما هنوز بر سر اصول و اعتقادات نرفته ! آنجا چه خواهد شد ؟؟؟
در ضمن صحبت های زیادی بعلت پرهیز از زیاده نویسی نا گفته ماند ! مثلاً در باب ماجرای قلم و دوات که به طور ارسال مسلم نقل شده و شکی در وقوع آن نیست !
موفق و پیروز
با سلام و احترام
1. بنده اهل سنت هستم و به قرآن و احادیثی که برایم ثابت شود از پیامبر است ایمان دارم. مثل این حدیث:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : "المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده
2. بدون در نظر گرفتن سنت پیامبر نمیدانیم چطور نماز بخوانیم و سایر اعمال عبادی را چطور انجام دهیم. پس کسی بگوید بی نیاز از سنت پیامبر است در جهل مطلق است.
3. در مورد این روایتی که دوستمان ذکر کرد. من دلایلی منطقی برای رد آن آوردم ولی شما چون فکر کردید من میخواهم از حقیقت گریز بزنم از قبول آن سرباز میزنم. پس یک خواهش از شما دارم و میخواهم وجدانا آن را به من جواب دهید:
الف) آیا قبول دارید که دلسوزترین شخص برای امت اسلامی پیامبر بوده است؟
ب) آیا قبول دارید پیامبر برای هدایت انسانها و سعادت اونها هر کاری میکرد؟ و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسید؟
ج) آیا چنین عملی با شان پیامبر سازگاری دارد که به خاطر حرف یک نفر به نام عمرخطاب آن مطلب مهم را که سعادت امت اسلامی به آن وابسته است بیان نکند؟ مگر هدف از رسالت پیامبر سعادت انسانها نبود؟ حالا چرا باید به خاطر حرف یکنفر پیامبر سعادت همه امت اسلامی را چنین بر باد دهد؟
سلام بر دوست گرامی جناب ایمان
پیش از آغاز کلام ، سخنی دوستانه با شما دارم :
دوست گرامی ، بنده نه شما را میشناسم و نه اینکه شما را دیده ام و نه حتی قبل از اینکه در این سایت با شما آشنا شوم برخوردی با شما داشته ام !
جناب ایمان ، شناخت بنده نسبت به شما برگرفته از نوشته هایتان است ، و من هم خدایی ناکرده قصد تهمت زدن به شما را نداشته ام که حال شما بخواهید در موضع رفع اتهام بر آیید ، بلکه اگر واقعاً نظری راجع به روحیات شما دادم ، باور کنید برداشتم از متن شما این بود ! در هر صورت بنده قصد تهمت و دامن زدن به حواشی بچگانه اینچنینی را ندارم ، و از این بابت اگر اشتباهی از بنده سر زده پوزش میخواهم ! :Gol:
اما صد البته باور دارم سیره و روش و گفتار هر کسی بهترین معرف او خواهد بود !
اما در مورد پاسخ شما دوست عزیز
1. بنده اهل سنت هستم و به قرآن و احادیثی که برایم ثابت شود از پیامبر است ایمان دارم. مثل این حدیث:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : "المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده2. بدون در نظر گرفتن سنت پیامبر نمیدانیم چطور نماز بخوانیم و سایر اعمال عبادی را چطور انجام دهیم. پس کسی بگوید بی نیاز از سنت پیامبر است در جهل مطلق است.
ضرب المثلی زیبا در زبان فارسی است که میگوید با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود !
دوست عزیز ، شما میگویید سنت ! و بعد که میخواهید همین سنت را استخراج کنید خواه ناخواه باید متمسک به احادیث شوید ، بعد که پای احادیث وسط می آید ، ما با سیر عظیمی از احادیث روبرو هستیم که علی الظاهر صحیح اند اما میتوانند با استناد به برداشتی کاملاً شخصی از یک یا چند آیه ( نه حکم مسلم و قطعی آیات ) به راحتی کنار گذاشته شوند !
شاید سوال بنده تا حدی عجیب یا تکراری به نظر بیاید اما دوست دارم با دیدی مثبت به آن پاسخ دهید :
شما برای بنده ثابت کنید که باید نماز صبح 2 رکعت باشد ! از قرآن ، عقل ، احادیث ! و . . .
از بنده ایراد نگیرید اما میگویم اگر نتوانید برای بنده ثابت کنید قاعدتاً با این روحیه نباید نماز صبح را دو رکعتی به جا بیاورید !
دوست گرامی اگر حدیثی صحیح باشد به احتمال قوی میتوان گفت امکان تحریف در ان نیست ، حال در چه صورت میتوان آن حدیث را اشتباه دانست ، در صورتی که بگوییم تصحیف در ان صورت گرفته !
این هم یک مورد ، دو مورد ، 10 مورد نه اینکه هر حدیثی که با روحیات و مقبولیات ما سازگار نبود را کنار بگذاریم !
آیا نباید حداقل درصدی اندک احتمال بدهیم آن حدیث واقعیت دارد ؟
سوالات پایانی :
1. ما در چند درصد موارد میتوانیم به تشخیص خود اعتماد کنیم و بگوییم که تا زمانی که صدق این حدیث برایمان اثبات نشود به این حکم عمل نمی کنیم ؟
2.دست ما در رد کردن احادیث صحیح تا چه حدی باز است ؟ توضیح دهید !
اما در مورد :
3. در مورد این روایتی که دوستمان ذکر کرد. من دلایلی منطقی برای رد آن آوردم ولی شما چون فکر کردید من میخواهم از حقیقت گریز بزنم از قبول آن سرباز میزنم. پس یک خواهش از شما دارم و میخواهم وجدانا آن را به من جواب دهید:الف) آیا قبول دارید که دلسوزترین شخص برای امت اسلامی پیامبر بوده است؟
ج) آیا چنین عملی با شان پیامبر سازگاری دارد که به خاطر حرف یک نفر به نام عمرخطاب آن مطلب مهم را که سعادت امت اسلامی به آن وابسته است بیان نکند؟ مگر هدف از رسالت پیامبر سعادت انسانها نبود؟ حالا چرا باید به خاطر حرف یکنفر پیامبر سعادت همه امت اسلامی را چنین بر باد دهد؟
ب) آیا قبول دارید پیامبر برای هدایت انسانها و سعادت اونها هر کاری میکرد؟ و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسید؟
دوست گرامی جناب ایمان ، پیش از آنکه به پرسش شما پاسخ دهم ناگزیر هستم سوالی بپرسم
به نظر شما ایراد در حدیث قلم و دوات در کجای آن است ؟
در وقوع آن یا در محتوا !
به بنده حق بدهید که ابتدا باید بدانم از نظر شما ایراد کار در کجاست و بعد با توجه به نقطه نظر شما پاسخ بدهم .
موفق و پیروز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوست گرامی جناب ایمان
صد البته من میدانستم قصد مطرح کردن این حدیث را دارید.
خدا رو شکر که علم غیب هم دارید !!!
و جواب شما واضح است. وقتی حکم سنگسار که در احادیث صحیح وارد شده است ضد قرآن است. همین حدیث هم بدون شک ضد قرآن است.
دوست گرامی شما که مخالف کفانا کتاب الله هستید اگر بخواهید با احادیث صحیح خودتان هم مخالفت کنید دستتان خالی خواهد ماند !!!
حتی شما اگر بخواهید اینچنین رفتار کنید حتی نخواهید توانست اثبات کنید که قرآن هم کلام خداست !!!
جالب اینجاست که شما ادعاهایی دارید که تا به حال اهل سنت نداشته اند !!!
من تا حالا هیچ اهل سنتی حتی وهابی یی ندیده ام که بگوید این حدیث مشکل دارد ولی شما چرا می گویید باز باید برگردیم سراغ سوال اول من که گفته بودم :
آیا شما اهل سنت نیستید یا اینکه با اهل سنت مشکل دارید یا اینکه خودتان فرقه ای خاص هستید؟؟!!!لطفا نگویید که اهل سنت هستید که اگر بودید با اهل سنت مشکل نداشتید !!!
میخواهید بپرسید چرا؟ در سه قسمت جواب شما رو خواهم داد:
1. حضرت عمر جزو مهاجرین بود و مهاجرین همان افرادی هستند که خداوند در مورد آنها میفرماید:
رضی الله عنهم و رضو عنه (خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنود و راضی هستند)
اولئک مومنون حقا (آنها مومنان واقعی هستند)
و......
حال شما به من بگویید حرف خدا را بپذیرم یا حرف شما را؟ یا حرف احادیث را؟؟؟؟؟؟؟؟ خداوند مهاجرین را بطور خاص و جدا از سایر مومنین مورد لطف و مرحمت خود قرار داده و آنها مدح کرده است. خدا این افراد را مدح کرد آنوقت شما که یک انسان هستی و مملو از خطا دارید حرف خدا رو زمین میزنید و میگید نه این حدیث رو باید قبول کنید و حرف خدا رو رها کنید!!!!!! از من چنین توقعی نداشته باشید جناب حامدی!
وقتی خداوند میگوید آنها مومنون واقعی هستند و خدا از آنها راضی و آنها از خدا راضی هستند! آیا از من میخواهید چنین حدیثی رئ قبول کنم؟؟؟؟!!!!!!!!! خیر جناب حامدی! این حدیث برخلاف قرآن و برخلاف تعریفی است که خداوند از مهاجرین نموده است. بدون شک اینها کذب محض است و برای خراب کردن شاگردان بزرگ پیامبر و در نتیجه برای ضعیف جلوه دادن خصلت معلمی پیامبر در اسلام وارد شده اند.
2. با توضیح بالا شاید شما فکر کنید که ما حضرت عمر و سایر مهاجرین را معصوم میدانیم. خوب بهتر است بگویم که عصمت در نظر ما معنی ندارد و حتی پیامبر هم به گواه قرآن عصمت ندارد (البته پیامبر در گناه عصمت دارد ولی در خطا خیر. طبق قرآن). مهاجرین اشتباهات و شاید گناهانی هم داشته اند ولی چنین مواردی در آنها نبوده است.
اولا موضوع را عوض نکنید !!! اگر بخواهید جواب تک تک اینها را برایتان خواهم داد ولی چون هدف شما عوض کردن موضوع است فعلا جوابی نمی نویسم.
پس فعلا شما یک نظر از علمایتان بیارید که بگوید این حدیث صحیح نیست. تا من قبول کنم.
به قول شما از من نخواهید که در مورد حدیث صحیحی از اهل سنت که تمام علمایشان در صحت آن شک ندارند با گفتار یک سنی که ظاهرا خودش را به اهل سنت می چسباند صحتش را رد کنم!!!
همانطور که گفتم شما نظر یک عالم اهل سنت در مورد رد این حدیث بیارید تا من قبول کنم.
3. اگر این شد حدیث صحیح باشد پس باید گفت وای به حال رسول الله که به خاطر حرف یکنفر از نظر خودش منصرف شد و باعث شد که امت اسلامی گمراه شود. چرا؟ چون ظاهرا در این حدیث گفته شده است چیزی برای شما مینویسم که بعد از من گمراه نشوید و حضرت عمر اجازه اینکار را نداده و لذا پیامبر هم دیگر ننوشته است!!!!!!!!! معذرت میخواهم ولی آخر حماقت تا به کجا؟ مگر ممکن است پیامبری که لحظه لحظه دوران نبوتش را برای هدایت مردم صرف کرد و از جان و مال و فرزند و... گذشت به خاطر رضای خدا و به خاطر هدایت انسانها حالا در مقابل یکنفر به اسم عمربن خطاب چنین ذلیل شود و امری را که هدایت و گمراهی مسلمین در آن است ننویسد؟ یعنی شما واقعا عقل و منطق تان چنین چیزی را قبول میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیز من دقیقا قبول نکردن این مطلب از حماقت است و حماقت کسی را می رساند که جلوی لطف حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را گرفته است می رساند!!!
خوب دقت کنید حضرت تمام وظایف خود را تمام و کمال انجام داده بودند و خداوند از دین راضی شده بود و هیچ کم و کاستی در دین وجود نداشت. و در این ماجرا حضرت می خواستند لطفی به امتشان بفرمایند که جناب عمر جلوی لطف را گرفته است.
خوب دقت کنید که لطف کردن نه وظیفه است و نه نکردن آن نقصانی ایجاد می کند. همچنانکه خداوند بر برخی الطاف اضافی می کند و بر برخی نمی کند اینجا کسی که مورد لطف قرار نگرفته حق اعتراض ندارد.
امیدوارم که متوجه بشوید چون مطلب شاید کمی ثقیل باشد و از شمایی که چنین متعصبانه برخورد می کنید انتظار متوجه شدن ندارم.
در آخر توصیه میکنم که سعی کنید:
1. قصد مچ گیری نداشته باشید که اول یک سوال را بپرسید بعد هلهله کنان حرفی بزنید که انگار مچ من را گرفته اید. خیر برادر من وقتی مرجع اصلی ام قرآن است. در مقابل هیچ حدیثی که ضد قرآن باشد سرخم نخواهم کرد. مخصوصا این حدیث که اهانت است به رسول خدا!
2. سعی کنید اگر قصد بحث سالم را ندارید اصلا بحث نکنید
اتفاقا من که از بیش از 3 سال پیش که با اهل سنت مناظره و صحبت می کنم تا به این لحظه هیچ گاه قصد مچ گیری نداشتم و تنها و تنها قصد من روشن شدن حقیقت و اینکه اهل سنت بدانند که در مقابل استدلالات شیعه هیچ جوابی ندارند.
مثل همین الان که شما می گویید با فقط قرآن مخالفید ولی حدیث صد در صد صحیحتان را رد می کنید!!!
ظاهرا توصیه دوم شما برای فرارتان از بحث است نگران نباشید تا به این لحظه دوستان می دانند که من از بحثی نه فرار کرده ام و نه به لطف خدا کم آورده ام شما برای خودتان چاره ای بجویید!!!
در آخر به این لینک خوب توجه کنید :
http://dorar.net/enc/hadith/%D8%AA%D8%B6%D9%84%D9%88%D8%A7/+yj
در این لینک که مربوط به سایت الدرر السنیه است که صاحبانش وهابیان تندرو هستند این حدیث را صحیح دانسته است.
شما ابتدا بروید و مشکلاتتان را با اهل سنت حل کنید و بعد بیایید تا مشکلات ما را حل نمایید.
باتشکر - یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوست گرامی جناب ایمان
پس یک خواهش از شما دارم و میخواهم وجدانا آن را به من جواب دهید:الف) آیا قبول دارید که دلسوزترین شخص برای امت اسلامی پیامبر بوده است؟
ب) آیا قبول دارید پیامبر برای هدایت انسانها و سعادت اونها هر کاری میکرد؟ و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسید؟
ج) آیا چنین عملی با شان پیامبر سازگاری دارد که به خاطر حرف یک نفر به نام عمرخطاب آن مطلب مهم را که سعادت امت اسلامی به آن وابسته است بیان نکند؟ مگر هدف از رسالت پیامبر سعادت انسانها نبود؟ حالا چرا باید به خاطر حرف یکنفر پیامبر سعادت همه امت اسلامی را چنین بر باد دهد؟
با اینکه جواب این قسمت را در بالا داده ام ولی دوباره نویسی می کنم.
دوست عزیز اگر کسی بخواهد لطفی کند و بعد آن لطف را نکند هیچ مشکلی پیش نمی آید.
حال اگر جلوی آن لطف را شخصی گرفته باشد و یا خود پشیمان شده و آن لطف را نکرده باشد.
باتشکر - یاعلی
کسی که در طی 23 سال از ابتدا رسالت تا هنگام رحلتش در مواقع مختلف جانشینی علی علیه السلام را مطرح کرده است ولی بازهم افراد غرض ورز در آن شک دارند.و در پایان عمر مبارکش با تخلف از دستورش باشرکت در جیش اسامه از سوی بعضی اصحاب مواجه میشود . به نظر شما چه برخوردی داشته باشد ؟؟
شخصی که پیغمبر صلی الله علیه واله را در هنگام حیات مبارکش متهم به هذیان گفتن میکند اگر پیامبر صلی الله علیه واله باز هم خلافت علی علیه السلام را مینگاشت آیا ادعا نمیکرد وصیت در هنگام هذیان گفتن معتبر نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی که از زنده پیامبر صلی ا لله علیه واله حیا نکند از مرده اش حیا میکند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و آیا اگر پیامبر صلی الله علیه واله فرضا با زور آن را مینگاشت از چه چیزی خجالت میکشید که نام علی را پاک نکند و نام دیگری را جایش بنویسد. مگر ممنوعیت کتابت احادیث پیامبر صلی الله علیه واله در زمان خلیفه دوم نبود. مگر وروداسرائیلیات به داخل اموزه های اسلامی در زمان خلیفه دوم نبود؟؟ مگر پول به جاعلین حدیث نمیدادند تا حدیث به پیغمبر صلی اله علیه واله نسبت دهند؟؟؟
به نام همه مهر مهرورز
با سلام
جناب ایمان
حالا گذشته از نقل قولهای مختلف ، در حدیث دوات و قلم جای صحبت و تحلیل بسیار است !
اما پیش از هر سخنی :
به نظر شما آیا اشکال این واقعه تاریخی اصلاً در وقوع آن است ، یا اینکه در محتوا !
میخواهم بدانم آیا آیه 100 سوره توبه توانسته این واقعه را از صحنه تاریخ حذف نماید ، یا تنها توانسته صورت آن را مخدوش بسازد
موفق و پیروز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوست گرامی جناب ایمان
با سلام
ابتدا عرض کنم که من با همین سطحی نگری خود به لطف خدا چندین وهابی و اهل سنت را بی جواب کرده ام. چه برسد به شما که نه وهابی و نه اهل سنت هستید!!!
در ضمن فکر نکنم بتونید قسمت دوم سخنتان را در مورد بی ادبی بنده اثبات کنید. پس لطف کنید و تهمت نزنید.
عجب؟؟؟؟؟؟؟ لطف؟؟؟؟ آنهم لطفی چنان با عظمت که نتیجه آن سعادت یا گمراهی مسلمین خواهد بود. یعنی چیزی که رابطه ای چنان شدید با سعادت مسلمین دارد جزو رسالت پیامبر نیست؟؟؟؟؟ راستی مگر شما نمیگویید دین کامل شده بود و هیچ کم و کاستی در دین وجود نداشت؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر هیچ کم و کاستی وجود نداشته پس یعنی دینی که تا آن زمان رسول الله به یارانش آموزش داده سعادت دنیا و آخرت آنها را تضمین میکرده است و نیاز به مطلب جدیدی نبوده است!!!! مگر اینکه قبول کنید که آن مطلب را نمیتوان با گفتن این سخن که پیامبر میخواسته لطفی کند ولی نکرده ماست مالی کنید. و اگر چنین است و وظیفه پیامبر بوده که آن سخن را بیان کند و بیان نکرده است (فرضا به خاطر حرف عمربن خطاب) در اینصورت پیامبر کوتاهی کرده است.
بنده در پست قبلی ام هم عرض کردم که انتظار ندارم از شما که متوجه عرایض بنده بشوید و همانطور هم شده و متاسفانه شما متوجه نشده اید ( و یا مجبور به متوجه نشدن شده اید !!! )
ببنید دوست من یک مثال از لطف براتون می زنم تا خوب جا بیافتد :
خداوند برای تمام انسانها یک شعور و استعدادی می دهد که همه انسانها از آن استفاده می کنند.
اما در این میان فرضا به اشخاصی یک استعداد اضافی و ضریب هوشی بالاتری نسبت به بقیه می دهد که آنها می توانند از آن استفاده کنند و حتی می توانند از آن استفاده نکنند.
مثلا به جناب انیشتین یک ضریب هوشی بالاتری نسبت به بقیه داده بود که ایشون استفاده کردند و شدند انیشتین و اگر استفاده نمی کردند مثل مردم دیگر زندگی می کردند و مشکل خاصی نداشتند.
به این هوش و اشتعداد اضافی که شخص می تواند از آن استفاده کند و مقامات بالاتری کسب کند و یا استفاده نکند و مانند دیگران باشد می گویند لطف. البته یادآور می شوم که تمام نعم الهی جل جلاله به بندگان لطف اوست والحمدلله و سبحان الله )
حال بگردیم به مطلب خودمان :
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وظایف خودشان را انجام داده اند به صورت تمام و کمال و آیات در رضایت از دین و اکمال دین نازل شده است و این یعنی اینکه هیچ کم و کاستی در دین وجود ندارد.
بعد حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که رحمه للعالمین هستند می خواهند برای اینکه بعد از ایشان امتشان به ضلالت نیافتند و در هدایت بمانند می خواهند که یک دست نویس و نوشته ای هم در میان امت به جای بگذارند که امت بعد از ایشان هرجا اختلافی پیش آمد به آن دست نویس مراجعه کنند و به هدایت باز گردند. و چون لطف است حضرت می توانند این لطف را انجام دهند و یا انجام ندهند.
که اگر جناب عمر جلوی لطف را نمی گرفت مطمئنا ما امروز از آن دست نویس بهره مند بودیم.
به این می گویند لطف. اگر قرار بود که این هم جزو رسالت ایشان باشد که قبل از این ماجرا آیه ی اکمال دین و رضایت از دین نازل نمی شد
اگر با دلی بی تعصب به مطالب بالا نگاهی کنید هیچ ماست مالی نخواهید دید.
جواب سوال من را با کوچک شمردن من و تحقیر من نمیتوانید نادیده بگیرید. اگر جوابی برای این سوال من دارید بیان کنید وگرنه از دادن جوابهایی که حتی یک فرد بی سواد هم با شنیدن آن شاخ درخواهد آورد را کناری بگذارید
بنده جواب را نوشته ام و همه و شما می توانید خوب مطالعه کنید.
و شما می توانید از دوستان حاضر و حتی دوستانی که خودتان دارید و در اینجا حضور ندارند سوال نمایید و ببنید که آیا مورد قبول است یا شاخ در آوردنی؟؟؟!!!
لطفا:
الف ) صد در صد و به خاطر همین بود که می خواستند لطفی اضافی در حق امت بکنند که نگذاشتند!!!
ب ) صد در صد و چنانچه در طول 23 سال رسالتشان از هیچ کاری کوتاهی نکردند و حتی با منافقان مثل بقیه رفتار کردند که بلکه هدایت شوند.
مثلا در هر جایی که امکانش فراهم می شد از جانشینی بعد از خودشان صحبت می کردند که مبادا بعد از ایشان امت حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب را فراموش کنند و به سمت غیر معصوم روند.
ج ) باز هم صد در صد
چون وقتی کسی می خواهد لطفی در حق کسی یا کسانی انجام دهد می تواند اگر کسی یا کسانی استحقاق آن لطف را نداشته باشد آن لطف را انجام ندهد.
آنچنانچه خداوند می تواند به همه لطف کرده و استعداد سرشار دهد ولی به برخی می دهد و به برخی همان اندازه معمول را می دهد.
پیامبر هدفشان را که به سعادت رساندن امت بود به پایان رسانده بودند و فقط می خواستند با این لطف دست نویسی به عنوان مدرک نوشته شده از طرف خودشان در میان امت بگذارند که بعد از ایشان منافقان نتوانند با سوزاندن احادیث و به زور شلاق و ... از اوامر ایشان سرپیچی کنند و مردم را وادار به سرپیچی کنند.
مثالی دیگر :
من می خواهم امروز هر یک از دوستانم را که دیدم به ایشان 50 تومن هدیه ( لطف ) دهم. با اینکه نه به ایشان حقی دارم و نه قرضی از ایشان گرفته ام. به اولین دوستم که می رسم و دست به جیب می کنم تا 50 تومن به او بدهم مرا مورد تمسخر قرار می دهد و می گوید مثلا می خواهی خود نمایی کنی و ... و من دیگر نه به او و نه به دیگر دوستانم آن 50 تومن را نمی دهم.
حال آیا به بنده ایرادی وارد است؟ که چرا این کار را نکردی؟ هرچند اگر من این کار را می کردم بسیاری از دوستانم مثلا از بسیار از مشکلات فارغ می شدند. آیا کسی می تواند به من بگوید که چون از قبل حقی داشته و ادا نکرده می خواسته با این کار آن را ادا کند؟ و یا حرفهایی از این قبیل؟
ولی چون لطف بود و نه حق بر گردن من بر من هیچ ایرادی نیست.
این مثال بسیار بی ارزش و پایین را زدم که متوجه آن مورد بسیار باارزش شوید وگرنه می دانید که در مثال مناقشه نیست.
در ضمن من اگر در هرکجایی از مطالبم مورد رنجش شما شده ام معذرت می خواهم.
راستی به اون لینکی که داده بودم رفتید و دیدید که چقدر صحیح در زیر آن حدیث نوسته بودند؟؟؟!!!
قبول کردید که حدیث صحیح است و نمی توانید ردش کنید؟؟؟!!!
لینک را برای یادآوری باز می نویسم:
http://dorar.net/enc/hadith/%D8%AA%D...9%88%D8%A7/+yj
باتشکر - یاعلی
الف) آیا قبول دارید که دلسوزترین شخص برای امت اسلامی پیامبر بوده است؟
ما عقيده داريم پيامبر دلسوزترين شخص براي امت اسلامي بود وبه فکر بعد از خود بود اما شما مي گوئيد نه دلسوز نبود بلکه اين ابابکر بود که دلسوز بود وجانشينش را در زمان خودش تعيين کرد عمر هم دلسوز بود کار رابه شورا سپرد،اگر مسلمانان مي گذاشتند عثمان هم اين دلسوزي رادرحق مسلمانان مي کردولي مسلمانان از خدابي خبر نگذاشتند!معاويه هم دلسوز بود!يزيد راتعيين کرد وخلاصه تمام خلفا بني اميه وبني عباس همه دلسوز بودند تنها پيامبر بود که دلسوز نبوده ومسلمانان را به حال خودشان واگذاست
سوال دوم شما
ب) آیا قبول دارید پیامبر برای هدایت انسانها و سعادت اونها هر کاری میکرد؟ و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسید؟
هرکاري نه ،کاري که خودشان به صلاح مي دانستند مثلا همين پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در صلح حديبيه صلاح ديدند که اسم رسول خدا رااز جلو اسمشان پاک کنند چون شرايط آنجور ايجاب مي کرد همين طور اينجا نيز به دلايل اختلاف ،دست بردن به نوشته پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ترور حضرت علي ،نفوذ بي ش از حد بعضي از افراد و...شرايط ايجاب کرد که حضرت کوتاه بيايند شما شرايط زمان خودتان را با شرايط پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم يکسان ندانيد
سوال سوم
ج) آیا چنین عملی با شان پیامبر سازگاری دارد که به خاطر حرف یک نفر به نام عمرخطاب آن مطلب مهم را که سعادت امت اسلامی به آن وابسته است بیان نکند؟ مگر هدف از رسالت پیامبر سعادت انسانها نبود؟ حالا چرا باید به خاطر حرف یکنفر پیامبر سعادت همه امت اسلامی را چنین بر باد دهد؟
اولا:همان طور که در جواب قبلي عرض کردم با شانشان سازگاري داشت ورسول خدارا از جلو اسم مبارکشان پاک کردند پس اينجا نيز چيزي از شان مبارکشان کم نمي کند
ثانيا :يک نفر نبود بلکه يک نفر گفت،سرود نبود که همه با هم بخوانندبسياري بودند که منتظر عکس العمل بودند همان ها که از حضرت علي کينه داشتند لطفا برويد مطالعه کنيد
ثالثا : هدف همه پيامبران مخصوصا حضرت ختمي مرتبت سعادت انسانها بوده ولي متاسفانه در هر زمان کساني مانع مي شدند فرعون ،نمرود ،ابو جهل،چرا پيامبران در مقابل آنان انسانها رابه سعادت نمي رساندند؟جواب واضح است چون آنان نمي گذاشتند ومانع بودند
رابعا:پيامبر سعادت انسانها رابر باد نداد چون با معرفي مکرر حضرت علي عليه السلام راه سعادت را نشان دادند وبا جريان قلم وداوات نيز به مسمانان تفهيم کردند که بيدار باشيد بعضي ها مي خواهند مانع شوند هر کس دنبال سعادت است راه معلوم است فقط پيامبر صلي الله عليه وآله با اين کار مخالفان را معلوم کردند که حجت بر همه تمام شود،هميشه کساني بودند که سعادت انسانها را بر باد مي دادند،همين آلان هم هستند
شما درتاپيک ديگري به نام قيام امام حسين عليه السلام از نظر اهل سنت گفته ايد که
(حضرت حسن برای جلوگیری از جنگ و خونریزی میان مسلمانان ناچار با معاویه پیمان صلحی امضا کرد)
پس مي شود طبق شرايط خاص از خلافت کناره گيري کرد وآن را به شخصي حتي معاويه داد که به در همان تاپيک فرموده ايد معاويه تمام مفاد صلحنامه را زير پايش گذاشت ،وضعيت پيامبر وحضرت علي نيز همان وضعيت امام حسن بود با تفاوت زمان وشرايط خاص آن
مگر شما نمیگویید دین کامل شده بود و هیچ کم و کاستی در دین وجود نداشت؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر هیچ کم و کاستی وجود نداشته پس یعنی دینی که تا آن زمان رسول الله به یارانش آموزش داده سعادت دنیا و آخرت آنها را تضمین میکرده است و نیاز به مطلب جدیدی نبوده است!!!! مگر اینکه قبول کنید که آن مطلب را نمیتوان با گفتن این سخن که پیامبر میخواسته لطفی کند ولی نکرده ماست مالی کنید. و اگر چنین است و وظیفه پیامبر بوده که آن سخن را بیان کند و بیان نکرده است (فرضا به خاطر حرف عمربن خطاب) در اینصورت پیامبر کوتاهی کرده است
جناب ایمان 2010 ؛ گفتیم از ابتدا رسالت پیامبر صلی الله علیه واله در احادیث مختلف که مهمترین آن را میتوان حدیث منزلت،حدیث سفینه، حدیث ثقلین و سرامد آنها که در سال آخر عمر شریف حضرت بود حدیث غدیر به تواتر در کتب شیعه و سنی به وضوح هر چه تمام تر آمده است و ادعای اکمال دین از سوی خداوند نیز در آیه " اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی" در همین روز غدیر پشت سر حدیث غدیر از سوی پیامبر صلی الله علیه واله،بیان شده است . و خلیفه دوم از جمله کسانی بود که در غدیر به علی علیه السلام تبریک گفت بر جانشینی پیامبر صلی الله علیه واله.
حال کسی که چشمش را رو ی این همه احادیث و سنت پیامبر صلی اللله علیه واله بسته است و باز خود را اهل سنت میداند ؛آنقدر حجت برایش تمام شده است که منهای حدیث قلم و دوات بخواهد حقیقت را دریابد.
عجیب است شما میخواهید پیامبر صلی الله علیه واله را به خاطر خلیفه دوم زیر سوال ببرید.؟؟؟!!!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
سرور گرامی جناب زمزم
جالب اینجاست که ایشون احادیث صحیح کتب اهل سنت را که حتی وهابیان تندرو نمی توانند در صحیح بودن آنها شک و شبهه کنند قبول ندارند و با کفانا کتاب الله هم مخالفند!!!
ما آخرش متوجه نشدیم ایشون اهل سنت هستند یا وهابی یا قرآنی و یا چه؟؟؟!!!
باتشکر - یاعلی