سند معتبر برای حدیث جابر از کتب فریقین
تبهای اولیه
با سلام
آیا در کتب روایی و حدیثی شیعه و سنی سند معتبری برای حدیث جابر وجود دارد ؟
منظور بنده از حدیث جابر ، حدیثی است که در تفسیر آیه 59 سوره نساء وارد شده است:
عن جابر بن يزيد الجعفي ، قال سمعت جابربن عبد الله الانصاري يقول : لما أنزل الله تبارك وتعالى على نبيه صلى الله عليه وآله وسلم : " يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول و أولي الامر منكم " , قلت : يا رسول الله قد عرفنا الله ورسوله ، فمن أولو الامر منكم الذين قرن الله طاعتهم بطاعتك ؟ فقال عليه السلام : خلفائي وأئمة المسلمين بعدي ، أولهم علي بن أبي طالب ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي المعروف بالتوراة بالباقر وستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقرأه مني السلام ثم الصادق جعفربن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علي بن موسى ثم محمد بن علي ثم علي بن محمد ثم الحسن بن علي ثم سمي وكني حجة الله في أرضه ونفسه في عباده ابن الحسن بن علي ، ذلك الذي يفتح الله تعالى ذكره على يده مشارق الارض ومغاربها ذلك الذي يغيب عن شيعته وأوليائه غيبة لايثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان .
بنده این حدیث را در کفایه الاثر و ینابیع الموده قندوزی مشاهده کردم . لیکن قصدم این بود که آیا این سند صحیح و معتبری در کتب قرون اولیه حدیث نگاری اسلامی دارد یا خیر ؟
با تشکر فراوان :Gol:
با سلام و عرض ادب
این حدیث با این سند را مرحوم شیخ صدوق(م:381) در کتاب:«تمام الدین و کمال النعمة»[1] با ذکر سند خویش بیان نموده اند، و دیگران[2] نیز این روایت را از مرحوم شیخ صدوق نقل نموده اند.[3] بنابراین سند این روایت امامی می باشد؛ همچنان که مرحوم شیخ صدوق می فرمایند:
(حدثنا غير واحد من أصحابنا قالوا : حدثنا محمد بن همام ، عن جعفر بن محمد بن مالك الفرازي قال : حدثني الحسن بن محمد بن سماعة ، عن أحمد بن الحارث قال : حدثني المفضل بن عمر ، عن يونس بن ظبيان ، عن جابر بن يزيد الجعفي قال : سمعت جابر بن عبد الله الأنصاري يقول: لما أنزل الله عز وجل على نبيه محمد صلى الله عليه وآله " يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم " قلت " يا رسول الله عرفنا الله ورسوله ، فمن أولو الامر الذين قرن الله طاعتهم بطاعتك ؟ فقال عليه السلام : هم خلفائي يا جابر ، وأئمة المسلمين ( من ) بعدي أولهم علي بن أبي طالب ، ثم الحسن والحسين ، ثم علي بن الحسين ، ثم محمد بن علي المعروف في التوراة بالباقر ، و ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فأقرئه مني السلام...).
در بررسی سند این روایت (صرف نظر از اسناد دیگر که در مضمون با این روایت شباهت دارند)، به واسطه ی وجود برخی از راویانی که اعتقادی غیر از شیعه ی اثنی عشری داشته اند، اما با این حال موثق و راستگو بوده اند،(بنابراین که یونس بن ظبیان ثقه باشد)،[4] حکم به موثقه بودن روایت می شود.[5]
در ابتدای سند این روایت مرحوم صدوق می فرمایند:« حدثنا غير واحد من أصحابنا»، که این افراد در نزد شیخ صدوق(ره) مورد وثوق و اعتبار و اعتماد بوده اند، که در سند روایت خزاز قمی(ره) به دو نفر از ایشان اشاره شده که یکی از آنان محمد بن عبدالله الشیبانی می باشد.
دیگر افراد ثقه در این سلسله که امامی می باشند عبارتند از:محمد بن همام البغدادی؛[6] جعفر بن محمد بن مالک الفزاری؛ و مفضل بن عمر.
و افرادی که ثقه اند، اما واقفی مذهب می باشند عبارتند از: الحسن بن محمد بن سماعة الصيرفي الحضرمي، و أحمدبن الحارث الانماطي.[7]
قندوزی و نقل این روایت با این سند
این روایت را صاحب کتاب«ینابیع المودة لذوی القربی»، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، از کتاب :«مناقب آل ابی طالب، »،ابن شهر آشوب(م:588هـ) که از علمای قرن ششم شیعه می باشد نقل نموده است، که البته روایت ابن شهر آشوب، روایتی جدای از روایت شیخ صدوق نیست بلکه همان سند را بیان نموده است؛ لذا روایت قندوزی از طریق راویان شیعه خواهد بود نه از طریق راویان اهل سنت.
موفق باشید
[/HR][1]. ص253، مؤسسة النشر الاسلامی.
[2].همچون: إعلام الورى : ص 375 ؛تفسير روح الجنان : ج 3 ص 423 - كما في كمال الدين بتفاوت يسير مرسلا ، عن جابرالجعفي؛ قصص الانبياء : ص 360 ف 14 ح 436 - كما في كمال الدين ، عن ابن بابويه؛مناقب ابن شهر اشوب : ج 1 ص 282 - كما في كمال الدين بتفاوت يسير ؛ كشف الغمة : ج 3 ص 299 ؛ العدد القوية : ص 85 ح 149 - كما في كمال الدين بتفاوت يسير ، مرسلا عن جابر الجعفي؛ الصراط المستقيم : ج 2 ص 143؛ تأويل الآيات : ج 1 ص 135 ح 13 - عن إعلام الورى بتفاوت يسير في سنده؛ الاربعون ، الشيخ البهائي : ص 431 - بعضه كما في كمال الدين ، مرسلا عن جابر بن عبدالله الانصاري .
[3].البته صاحب کتاب:«کفایة الاثر»، خزاز قمی (م:400)که از بزرگان متکلمین و فقهای شیعه در عصر خویش واز شاگردان شیخ صدوق به شمار می آید این روایت را بدون استناد به شیخ صدوق(ره) از مشایخ خویش نقل می نماید.:«حدثنا أحمد بن إسماعيل السلماني ومحمد بن عبد الله الشيباني ، قالا حدثنا محمد بن همام ،...»، کفایة الاثر، الخزاز القمی، ص53.در ترجمه ی محمد بن عبدالله شیبانی آمده است:( أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني، قال الطوسي: كان كثير السماع، خدم العلم لله، وكان حكمه أنفذ من حكم الملوك، وقال ابن النجاشي: كتبت من تصانيفه (كتاب يوم الغدير) و (كتاب مواطن أمير المؤمنين) و (كتاب الرد على الغلاة) وغير ذلك، توفي في منتصف صفر سنة 411 ه.؛الفوائد الرجالیة، السید البحر العلوم، ج2،ص293).
[6].رجال ابی داود، ص185،ترجمه ی : 1523:« - محمد بن همام البغدادي لم ( جخ ) ثقة ، جليل القدر وهمام يكنى أبا بكر ، ومحمد يكنى أبا علي البغدادي الكاتب الإسكافي . قال أبو علي : كتب أبي إلى أبي محمد الحسن العسكري عليه السلام يعرفه أنه ما صح له حمل بولد ، ويعرفه أن له حملا ويسأله الدعاء بصحته وسلامته ، وأن يجعله ذكرا نجيبا من مواليهم ، فوقع عليه السلام على رأسها بخط يده : " قد وقع ذلك " فصح الحمل ذكرا . قال هارون بن موسى : رأيت الرقعة والخط وكان محققا ومات أبو علي حادي عشر جمادي الآخرة من سنة ست وثلاثين وثلاثمائة وكان مولده سادس ذي الحجة سنة ثمان وخمسين ومائتين .
سلام
با تشکر از جناب صدرا یک سوال دیگر :میزان حجیت این روایت در میان علمای امامیه تا چه حد است ؟ آیا کسی از علماء سخنی خاص در مورد این حدیث گفته است ؟
با تشکر
سلام
با تشکر از جناب صدرا یک سوال دیگر :میزان حجیت این روایت در میان علمای امامیه تا چه حد است ؟ آیا کسی از علماء سخنی خاص در مورد این حدیث گفته است ؟
با سلام و عرض ادب
حدیث مزبور از لحاظ متن منطبق بر عقاید امامیه است و از نظر سندی نیزگفته شد بنابر این که «یونس بن ظبیان» ثقه باشد؛ همچنان که برخی از اخبار حکایت از آن دارد،[1] حکم سند موثقه خواهد بود؛ لذا خبری مقبول خواهد بود که به تنهایی قابلیت احتجاج را خواهد داشت.
اما اگر یونس بن ظبیان ثقه نباشد روایت ضعیف خواهد بود، اما ضعف روایت دلیل بر موضوع بودن و رد روایت نخواهد بود، بلکه این خبر صرف نظر از متن آن، مؤید روایات دیگر خواهد بود لذا ولو اینکه به نفسه قابلیت احتجاج را نداشته باشد، اما در شواهد و متابعات بکار می رود.
موفق باشید.
[/HR][FONT=Times New Roman][1][FONT=Times New Roman] . مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب:«منتهى الآمال»ج2، 1456،در ذکر اصحاب امام صادق علیه السلام می فرماید:بيستم: يونس بن ظبيان كوفى: كه از روات اصحاب حضرت صادق عليه السّلام است. و اگر چه فضل بن شاذان او را از كذّابين شمرده، و نجاشى فرموده كه: او ضعيف است جدّا و التفات كرده نمىشود بر روايات او. و ابن غضائرى گفته كه او غالى و كذّاب و وضّاع حديث است و لكن شيخ ما- عطّر اللّه مرقده- در خاتمه مستدرك فرموده: و دلالت مىكند بر حسن حال او و استقامت و علوّ مقام او و عدم غلوّ او اخبار بسيارى. پس آن اخبار را ذكر فرموده كه از جمله كلام حضرت صادق عليه السّلام است در حقّ او كه در جامع بزنطى است كه فرموده:رحمه اللّه و بنى له بيتا فى الجنّة، كان و اللّه مأمونا على الحديث. و هم تعليم حضرت صادق عليه السّلام به او زيارت حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام را به نحوى كه شيخ در[التهذيب] و ابن قولويه در كامل روايت كردهاند، و نيز تعليم آن جناب به او دعاى معروفى كه در نجف بايد خواند كه اوّل آن اللّهمّ لا بدّ من امرك است كه در تمام كتب مزاريّه مذكور است. و هم تعليم او فرموده كه عوذه را كه براى رفع درد چشم نافع است الى غير ذلك.و نيز شيخ ما جواب داده از اخبارى كه در مذمّت او وارد شده به تفصيلى كه مقام گنجايش ذكر ندارد، طالبين رجوع كنند به آن كتاب شريف(المستدرک،ج3،ص861). و گذشت در فيض بن المختار چيزى كه متعلّق به او بود.
با سلام و عرض ادبحدیث مزبور از لحاظ متن منطبق بر عقاید امامیه است و از نظر سندی نیزگفته شد بنابر این که «یونس بن ظبیان» ثقه باشد؛ همچنان که برخی از اخبار حکایت از آن دارد،[1] حکم سند موثقه خواهد بود؛ لذا خبری مقبول خواهد بود که به تنهایی قابلیت احتجاج را خواهد داشت.
اما اگر یونس بن ظبیان ثقه نباشد روایت ضعیف خواهد بود، اما ضعف روایت دلیل بر موضوع بودن و رد روایت نخواهد بود، بلکه این خبر صرف نظر از متن آن، مؤید روایات دیگر خواهد بود لذا ولو اینکه به نفسه قابلیت احتجاج را نداشته باشد، اما در شواهد و متابعات بکار می رود.
موفق باشید.
با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس بزرگوار و سایر عزیزان :
بنابر مواردی که در ترجمه یونس بن ظبیان آمده است می توان گفت که راوی مختلف فیه بوده و نهایتا روایت حکم حسن دارد . آیا این استدلال صحیح است ؟
و مورد بعد اینکه لطف کنید و روایت و یا بخشی از آن را که در کتاب ینابیع الموده مشاهده کرده اید بیاورید .
با تشکر فراوان . اجرکم عندالله تبارک و تعالی
با سلام
اولا که بزرگترین علمای سنی 1400 سال است که در تعیین این 12 امیر درمانده اند ! واین بحث دقیقا همان نقطه اختلاف بین عامه وخاصه است پس آشکار است که دشمنان اهل بیت از هر وسیله ای برای تحریف و کتمان حقیقت استفاده بکنند .
حتی در مصادیق اولی الامر :
قوله : ( وأولى الأمر منكم ) ، في تفسيره أحد عشر قولا : الأول : الأمراء ، قاله ابن عباس وأبو هريرة وابن زيد والسدي . الثاني : أبو بكر وعمر رضي الله تعالى عنهما ، قاله عكرمة . الثالث : جميع الصحابة ، قال مجاهد . الرابع : الخلفاء الأربعة قاله أبو بكر الوراق فيما قاله الثعلبي . الخامس : المهاجرون والأنصار ، قاله عطاء . السادس : الصحابة والتابعون . السابع : أرباب العقل الذين يسوسون أمر الناس ، قاله ابن كيسان . الثامن : العلماء والفقهاء ، قاله جابر بن عبد الله والحسن وأبو العالية . التاسع : أمراء السرايا . قاله ميمون بن مهران ومقاتل والكلبي . العاشر : أهل العلم والقرآن ، قاله مجاهد واختاره مالك . الحادي عشر : عام في كل من ولي أمر شيء ، وهو الصحيح ، وإلي مال البخاري بقوله : ( ذوي الأمر ) قوله : ( نزلت في عبد الله بن حذافة ) ، قد مرت ترجمته
عمدة القاري ج 18 ص 176
ثانیا در کتب شیعه وبعضی از عامه صراحتا این 12 امام تعیین و تصریح وبعضا اشاره شده اند ، باید توجه کرد بروایت صحاح عامه هنگام ایراد سخنرانی بوسیله پیامبر (ص) در معرفی 12 امام ، منافقین سر وصدا کردند و نگذاشتند نام اینها به مردم برسد فقط بعضی از اصحاب که در جلو ونزدیک پیامبر بودند متوجه مقصود پیامبر شدند و این اعلام در زمانهای دیگری هم صورت گرفته است :
1- صحيح البخاري: في الجزء الرابع في كتاب الأحكام في باب جعله قبل باب إخراج الخصوم، وأهل الريب من البيوت بعد المعرفة (صفحة 175 طبعة مصر سنة 1355 هجري )، حدَّثني محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملك سمعت جابر بن سمرة قال: سمعت النبي (صلى الله عليه وآله) يقول: " يكون اثنا عشر أميراً فقال كلمة لم أسمعها فقال أبى: انه يقول:" كلهم من قريش ".
قال البغوي: هذا حديث متّفق على صحّته(
وشواهد شیعه :
با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس بزرگوار و سایر عزیزان :بنابر مواردی که در ترجمه یونس بن ظبیان آمده است می توان گفت که راوی مختلف فیه بوده و نهایتا روایت حکم حسن دارد . آیا این استدلال صحیح است ؟
و مورد بعد اینکه لطف کنید و روایت و یا بخشی از آن را که در کتاب ینابیع الموده مشاهده کرده اید بیاورید .
با تشکر فراوان . اجرکم عندالله تبارک و تعالی
با سلام و عرض ادب
حکم روایت صرف نظر از یونس بن ظبیان موثقه است نه حسنه، زیرا دو راوی آن واقفی مذهب می باشند و شیعه ی اثنی عشری نمی باشند اما مورد وثوق می باشند.(روایت حسنه مربوط به جایی است که سلسله سند جمیعا امامی باشند اما برخی ممدوح باشند اما نصی بر عدالت آنها نباشد).
اما روایت ینابیع المودة همان روایت مرحوم شیخ صدوق است که وی از کتاب مناقب آل ابی طالب نقل نموده است که ابتدای آنرا در پست اول آورده اید.
موفق باشید.
با سلام
براي تكميل بحث :
بسم الله الرحمان الرحیم
در بحث حدیث ، ممکن است که یک سند در بعضی رجال ضعیف باشد اما با اسناد وطرق و شواهد دیگر تایید شود . همانطور که دیدیم مثلا در طریق شیخ صدوق رحمه الله یونس بن ظبیان وجود داشت که ضعیف است اما در طریق سید بن طاوس رحمه الله در الیقین والتحصین وطریق دیگری که در زیر آورده میشود حتي از شخص جابر به متون مختلف روايت شده است ، هر حدیث موید حدیث دیگر است و نتیجتا حدیث 12 امام تصحیح میشود :
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع قَالَ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ مَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع وَ هُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى يَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَيْئَةِ وَ اللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَكِبُوا مِنْ أَمْرِكَ مَا قُضِيَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْ لَيْسُوا بِمَأْمُونِينَ فِي دُنْيَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى عَلِمْتُ أَنَّكَ وَ هُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَيْنَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وَ عَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يَذْكُرُ وَ يَنْسَى وَ عَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يُشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ وَ الْأَخْوَالَ فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَى الْحَسَنِ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ قَالَ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ ع فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ ع وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ أَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى وَ لَا يُسَمَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ثُمَّ قَامَ فَمَضَى فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَيْنَ يَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّهِ فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ تَعْرِفُهُ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ قَالَ هُوَ الْخَضِرُ ع.صحیح اصول کافی
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَيَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ ع بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ وَ رَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ ص فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بَعْلِي وَ اسْمُ ابْنَيَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ ع فَقَرَأْتُهُ وَ اسْتَنْسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ يَا جَابِرُ انْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ الدِّينِ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي
بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْكِ وَ الدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو الْوَيْلُ وَ الرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.صحیح اصول کافی
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ«» ع وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ كُنْتُ حَاضِراً لَمَّا هَلَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ اسْتَخْلَفَ عُمَرَ أَقْبَلَ يَهُودِيٌّ مِنْ عُظَمَاءِ يَهُودِ يَثْرِبَ وَ تَزْعُمُ يَهُودُ الْمَدِينَةِ أَنَّهُ أَعْلَمُ أَهْلِ زَمَانِهِ حَتَّى رُفِعَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ لَهُ يَا عُمَرُ إِنِّي جِئْتُكَ أُرِيدُ الْإِسْلَامَ فَإِنْ أَخْبَرْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ فَأَنْتَ أَعْلَمُ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ جَمِيعِ مَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ إِنِّي لَسْتُ هُنَاكَ لَكِنِّي أُرْشِدُكَ إِلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ أُمَّتِنَا بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ جَمِيعِ مَا قَدْ تَسْأَلُ عَنْهُ وَ هُوَ ذَاكَ فَأَوْمَأَ إِلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ يَا عُمَرُ إِنْ كَانَ هَذَا كَمَا تَقُولُ فَمَا لَكَ وَ لِبَيْعَةِ النَّاسِ وَ إِنَّمَا ذَاكَ أَعْلَمُكُمْ فَزَبَرَهُ عُمَرُ ثُمَّ إِنَّ الْيَهُودِيَّ قَامَ إِلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ لَهُ أَنْتَ كَمَا ذَكَرَ عُمَرُ فَقَالَ وَ مَا قَالَ عُمَرُ فَأَخْبَرَهُ قَالَ فَإِنْ كُنْتَ كَمَا قَالَ سَأَلْتُكَ عَنْ أَشْيَاءَ أُرِيدُ أَنْ أَعْلَمَ هَلْ يَعْلَمُهُ أَحَدٌ مِنْكُمْ فَأَعْلَمَ أَنَّكُمْ فِي دَعْوَاكُمْ خَيْرُ الْأُمَمِ وَ أَعْلَمُهَا صَادِقِينَ وَ مَعَ ذَلِكَ أَدْخُلُ فِي دِينِكُمُ الْإِسْلَامِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع نَعَمْ أَنَا كَمَا ذَكَرَ لَكَ عُمَرُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ أُخْبِرْكَ بِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثٍ وَ وَاحِدَةٍ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع يَا يَهُودِيُّ
وَ لِمَ لَمْ تَقُلْ أَخْبِرْنِي عَنْ سَبْعٍ فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ إِنَّكَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِالثَّلَاثِ سَأَلْتُكَ عَنِ الْبَقِيَّةِ وَ إِلَّا كَفَفْتُ فَإِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنِي فِي هَذِهِ السَّبْعِ فَأَنْتَ أَعْلَمُ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ يَا يَهُودِيُّ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ أَوَّلِ شَجَرَةٍ غُرِسَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ أَوَّلِ عَيْنٍ نَبَعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَأَخْبَرَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ثُمَّ قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمْ لَهَا مِنْ إِمَامٍ هُدًى وَ أَخْبِرْنِي عَنْ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ أَيْنَ مَنْزِلُهُ فِي الْجَنَّةِ وَ أَخْبِرْنِي مَنْ مَعَهُ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا فِي الْجَنَّةِ فَفِي أَفْضَلِهَا وَ أَشْرَفِهَا جَنَّةِ عَدْنٍ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ فِيهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ وَ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ صحیح اصول کافی
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَ مُحَمَّداً ص إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ جَعَلَ مِنْ [B][/B]بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ وَ مِنْهُمْ مَنْ بَقِيَ وَ كُلُّ وَصِيٍّ جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ وَ الْأَوْصِيَاءُ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ص عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عِيسَى وَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ .صحیح اصول کافی
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الِاثْنَا عَشَرَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَرَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع هُمَا الْوَالِدَانِ.موثق کافی
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ يَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ .صحیح کافی
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْهُمْ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ ثُمَّ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع .صحیح کافی
(حدثنا غير واحد من أصحابنا قالوا : حدثنا محمد بن همام ، عن جعفر بن محمد بن مالك الفرازي قال : حدثني الحسن بن محمد بن سماعة ، عن أحمد بن الحارث قال : حدثني المفضل بن عمر ، عن يونس بن ظبيان (ضعیف)، عن جابر بن يزيد الجعفي قال : سمعت جابر بن عبد الله الأنصاري يقول: لما أنزل الله عز وجل على نبيه محمد صلى الله عليه وآله " يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم " قلت " يا رسول الله عرفنا الله ورسوله ، فمن أولو الامر الذين قرن الله طاعتهم بطاعتك ؟ فقال عليه السلام : هم خلفائي يا جابر ، وأئمة المسلمين ( من ) بعدي أولهم علي بن أبي طالب ، ثم الحسن والحسين ، ثم علي بن الحسين ، ثم محمد بن علي المعروف في التوراة بالباقر ، و ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فأقرئه مني السلام...).
وما نقله الشيخ أبو على الطبرسي (قدس الله روحه) في كتابه أعلام الورى بأعلام الهدى، قال: حدثنا غير واحد من أصحابنا، عن محمد بن همام، عن جعفر ابن محمد بن مالك الفزاري، عن الحسن بن محمد بن سماعة، عن أحمد بن الحارث، عن المفضل بن عمرو، عن يونس بن ظبيان، عن جابر بن يزيد الجعفي قال: سمعت جابر بن عبد الله الانصاري يقول:....
- وسید بن طاووس رحمه الله در الیقین :
نذكره من كتاب (نور الهدى) الذي اشرنا إليه فقال ما هذا لفظه: محمد بن الحسين بن أحمد عن محمد بن جعفر عن محمد بن الحسين عن إبراهيم بن هاشم عن محمد بن سنان عن زياد بن المنذر عن سعيد عن الاصبغ عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله (ص) يقول: معاشر الناس اعلموا ان لله تعالى بابا من دخله امن من النار ومن الفزع الاكبر فقام إليه أبو سعيد الخدرى فقال: يا رسول الله اهدنا الى هذا الباب حتى نعرفه.
فقال (ص): هو على بن أبلي طالب سيد الوصيين وأمير المؤمنين واخو رسول رب العالمين وخليفتي على الناس اجمعين.معاشر الناس من احب ان يعرف الحجه بعدى فليعرف على بن أبي طالب.معاشر الناس من سر ان يتولى ولايه الله فليقتد بعلى بن أبي طالب والائمه من ذريتي فانهم خزان علمي.فقام جابر بن عبد الله الانصاري فقال: يا رسول الله وما عدة الائمه ؟ فقال: يا جابر سئلتنى رحمك الله عن الاسلام باجمعه.عدتهم عدة الشهور وهي عند الله اثنتا عشره شهرا في كتاب الله يوم خلق السموات والارض وعدتهم عدة العيون التي انفجرت لموسى بن عمران (ع) حين ضرب بعصاه?الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عينا وعدتهم عدة [ نقباء ] بني اسرائيل ثم قال صلى الله عليه وآله: يا جابر اولهم علي بن أبي طالب وآخرهم القائم
نص :علي بن الحسين (؟)، عن
التلعكبري (امامی ثقه جلیل) ، عن الحسن بن علي بن زكريا(؟) عن محمد بن إبراهيم بن المنذر(؟)، عن الحسينبن سعيد بن الهيثم (؟)، عن الاحلج الكندي عن أفلح بن سعيد الانصاری(؟)، عن محمد بن كعب القرظی(؟)، عن طاوس بن کیسان اليماني (عامی ثقه)، عن عبد الله بن العباس (امامی ثقه جلیل) قال: دخلت على النبي صلى الله عليه وآله والحسن علىعاتقه والحسين على فخذه يلثمهما ويقبلهما ويقول: اللهم وال من والاهما وعاد منعاداهما، ثم قال: يا ابن عباس كأني به وقد خضبت شيبته من دمه، يدعو فلا يجاب،ويستنصر فلا ينصر، قلت: فمن يفعل ذلك يا رسول الله ؟ قال: شرار امتي، مالهم لا أنالهم الله شفاعتي، ثم قال: يا ابن عباس من زاره عارفا بحقهكتب له ثواب ألف حجة وألف عمرة، ألا ومن زاره فكانما قد زارني، ومن زارني فكأنما قدزار الله، وحق الزائر على الله أن لا يعذبه بالنار، وإن الاجابة تحت قبته، والشفاءفي تربته والائمة من ولده. قلت: يا رسول الله فكم الائمة بعدك ؟ قال: بعدد حواريعيسى وأسباط موسى ونقباء بني إسرائيل، قلت: يا رسول الله فكم كانوا ؟ قال: كانوااثني عشر، والائمة بعدي اثنا عشر أولهم علي بن أبي طالب، وبعده سبطاي الحسنوالحسين، فإذا انقضى الحسين فابنه على، فإذا مضى علي فابنه محمد، فإذا انقضى محمدفابنه جعفر، فإذا انقضى جعفر فابنه موسى، فإذا انقضى موسى فابنه علي، فإذا انقضىعلي فابنه محمد، فإذا انقضى محمد فابنه علي، فإذا انقضى علي فابنه الحسن، فإذاانقضى الحسن فابنه الحجة. قال ابن عباس: قلت: يا رسول الله أسامي ما أسمع بهم قط !قال لي: يا ابن عباس هم الائمة بعدي وإن قهروا امناء معصومون نجباء أخيار، يا ابنعباس من أتى يوم القيامة عارفا بحقهم أخذت بيده فأدخله الجنة، يا ابن عباس منأنكرهم أورد واحدا منهم فكأنما قد أنكرني وردني (1)، ومن أنكرني وردني فكأنما أنكرالله ورده يا ابن عباس سوف يأخذ الناس يمينا وشمالا، فإذا كان كذلك فاتبع علياوحزبه فإنه مع الحق والحق معه، ولا يفترقان حتى يردا علي الحوض، يا ابن عباسولايتهم ولايتي وولايتي ولاية الله، وحربهم حربي وحربي حرب الله (2) وسلمهم سلميوسلمي سلم الله، ثم قال صلى الله عليه وآله: " يريدون ليطفؤوا نور الله بأفواههمويأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره الكافرون
[19581] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَزَّازُ فِي كِتَابِ الْكِفَايَةِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُنْكَدِرِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ أَفْلَحَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ أَخْبَرَهُ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ ع إِلَى أَنْ قَالَ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ أَلَا وَ مَنْ زَارَهُ فَقَدْ زَارَنِي وَ مَنْ زَارَنِي فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ أَلَا وَ إِنَّ الْإِجَابَةَ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ الْحَدِيثَ
- نص: المعافا
بن زكريا، عن محمد بن مزيد الازهري، عن محمد بن مالك بن الابرد، عن محمد بن فضيل،عن غالب الجهني، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام قال: إن الائمة بعد رسول الله صلىالله عليه وآله كعدد نقباء بني إسرائيل وكانوا اثني عشر، الفائز من والاهم والهالكمن عاداهم. ولقد حدثني أبي عن أبيه قال: قال رسول الله لما اسري بي إلى السماء نظرتفإذا على ساق العرش مكتوب " لا إله إلا الله محمد رسول الله أيدته بعلي ونصرته بعلي" ورأيت في مواضع " عليا عليا عليا ومحمدا ومحمدا وجعفرا وموسى والحسن والحسنوالحسين والحجة (1) " فعددتهم فإذا هم اثنا عشر، فقلت: يا رب من هؤلاء الذين أراهم؟ قال: يا محمد هذا نور وصيك وسبطيك، وهذه أنوار الائمة من ذريتهم، بهم اثيب وبهماعاقب .
نص: علي بن الحسين، عن هارون بن موسى، عن محمد بن
همام، عن الحميري، عن عمر بن علي العبدي، عن داود بن كثير الرقي، عن يونس بن ظبيان
قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد عليه السلام فقلت: يا ابن رسول الله إني دخلت
على مالك وأصحابه وعنده جماعة يتكلمون في الله فسمعت بعضهم يقول: إن لله وجها...
- نص: أبو المفضل الشيباني (امامی) ، عن جعفر بن محمد العلوي (امامی ثقه)، عن عبيدالله بن
أحمد بن نهيك (امامی ثقه جلیل)، عن ابن أبي عمير (امامی ثقه جلیل)، عن الحسن بن عطية ابوناب الدغشی(امامی ثقه)، عن عمر بن يزيد بیان السابری (امامی ثقه جلیل ) او عمربن یزید بن ذبیان (امامی ثقه)، عن الورد بن
كميت عن أبيه الكميت بن أبي المستهل قال: دخلت على سيدي أبي جعفر محمد بن علي
الباقر عليهما السلام فقلت:....
ورد بن زيد الاسدي كوفي " ق " أخو الكميت بن زيد " قر " فيهما غير ممدوح بوصف المدح.
الكميت بن زيد الأسدي: كوفي، أبو المستهل، مات في حياة الصادق (عليه السلام) ، من أصحاب الباقر والصادق (عليهما السلام)، رجال الشيخ. وقال الكشي: حدثني حمدويه بن نصير قال: حدثني محمد ين عيسى عن حنان، عن عبيد بن زرارة، عن أبيه قال: دخل الكميت بن زيد على أبي جعفر (عليه السلام) وأنا عنده، فأنشده " من لقلب متيم مستهام " فلما فرغ منها، قال للكميت: لا تزال مؤيدا بروح القدس ما دمت تقول فينا .نقد الرجال تفرشی
كمال الدین، عیون ، معانی الاخبار: الهمداني عن علي عن أبيه عن ابن أبي عمير عن غياث بن إبراهيم التمیمی (امامی ثقه) عن
الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: سئل أمير المؤمنين عليه السلام عن معنى قول رسول
الله صلى الله عليه وآله: " إني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي " من العترة ؟
فقال: أنا والحسن والحسين والائمة التسعة من ولد الحسين تاسعهم مهديهم وقائمهم، لا
يفارقون كتاب الله ولا يفارقهم.
كما الدین: ابن إدريس (امامی ثقه)، عن أبيه احمد بن ادریس قمی (امامی ثقه جلیل)، عن محمد بن الحسين بن زيد (ابن ابی الخطاب امامی ثقه جلیل)، عن الحسن بن موسى الخشاب(امامی ثقه جلیل)، عن حسن بن محمد بن
سماعة (واقفی ثقه)، عن علي بن الحسن بن رباط (امامی ثقه)، عن أبيه حسن بن رباط البجلی (؟)، عن المفضل، قال: قال الصادق عليه السلام:
إن الله تبارك وتعالى خلق أربعة عشر نورا " قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام، فهي
أرواحنا، فقيل له: يا ابن رسول الله ومن الاربعة عشر ؟ فقال: محمد وعلي وفاطمة
والحسن والحسين والائمة من ولد الحسين، آخرهم القائم الذي يقوم بعد غيبته فيقتل
الدجال، ويطهر الارض من كل جور وظلم
الدرجات:
الصدوق، عن أبيه، عن سعد عبد الله قمی (امامی ثقه جلیل)، عن ابن أبي الخطاب (امامی ثقه جلیل)، عن محمد بن سنان (امامی ثقه) عن المفضل (امامی ثقه)، عن جابر
الجعفي، عن أبي جعفر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: قال
رسول الله صلى الله عليه وآله لعلي بن أبي طالب عليه السلام: يا علي أنا وأنت
وابناك الحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين أركان الدين ودعائم الاسلام، من تبعنا
نجا ومن تخلف عنا فإلى النار
عیون: بإسناد التميمي، عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال: قال
رسول الله صلى الله عليه وآله: الائمة من ولد الحسين، من أطاعهم فقد أطاع الله، ومن
عصاهم فقد عصى الله، هم العروة الوثقى، وهم الوسيلة إلى الله عزوجل
ك، ن: الوراق، عن سعد،
عن النهدي، عن ابن علوان، عن عمرو بن خالد عن ابن طريف، عن ابن نباتة، عن ابن عباس
قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: أنا وعلي والحسن والحسين وتسعة من
ولد الحسين مطهرون معصومون
کمال الدین حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعدبن عبدالله، عن أحمدبن محمدبن - عيسى، عن محمدبن أبي عمير، عن عمر بن اذينة، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم ابن قيس الهلالى قال: سمعت عبدالله بن جعفر الطيار يقول: كنا عند معاوية و الحسن والحسين عليهما السلام وعبدالله بن عباس وعمر بن أبي سلمة واسامة بن زيد فذكر حديثا جرى بينه وبينه وأنه قال لمعاوية بن أبي سفيان: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: إني أولي بالمؤمنين من أنفسهم، ثم أخي علي بن أبي طالب أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا استشهد فابني الحسن أولي بالمؤمنين من أنفسهم، ثم ابني الحسين أولى بالمؤمنين من أنفسهم فاذا استشهد فابنه على أولى بالمؤمنين من أنفسهم، وستدركه ياعلي ثم ابنه محمد بن علي أؤلى بالمؤمنين من أنفسهم وستدركه ياحسين، ثم تكلمه اثني عشر إماما تسعة من ولد الحسين، قال عبدالله: ثم استشهدت الحسن والحسين صلوات الله عليهما وعبدالله بن عباس وعمر بن أبي سلمة واسامة بن زيد فشهدوا لى عند معاوية، قال سلم ابن قيس: وقد كنت سمعت ذلك من سلمان وأبي ذر والمقداد واسامة بن زيد فحدثوني أنهم سمعوا ذلك من رسول الله صلى الله عليه وآله.
حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس رضي الله عنه (امامی ثقه)قال: حدثنا أبي (امامی ثقه جلیل)، عن أحمد ابن محمد بن عيسى(امامی ثقه جلیل)، وإبراهيم بن هاشم (امامی ثقه جلیل) جميعا، عن الحسن بن محبوب (امامی ثقه جلیل)، عن أبى الجارود (زیدی جارودی)، عن أبى جعفر عليه السلام، عن جابر بن عبدالله الانصاري قا ل: دخلت على فاطمة عليها السلام و بين يديها لوح فيه أسماء الاوصياء، فعددت اثني عشر إسما آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد، وأربعة منهم على صلوات الله عليهم(أجمعين).
تفصيل در :
با سلام و تشکر از دو عزیز بزرگوار :
نتیجه ای که از بحث ها می توان گرفت اینست که طرقی که برای احادیث ائمه اثنی عشر شیعی بوده اند ( حال غیر امامی موثق نیز داشته است . ) و این حدیث با این صراحت در نام ها و اسامی در کتب اهل سنت وارد نشده است . طرقی را نیز که جناب خیر البریه آورده اند اکثرا بر ائمه اول و آخر تاکید شده است و آنچه مد نظر بنده بود اسامی است که البته در احادیث پست آخرتان آوردید . تشکر .
تعدد و تکثر طرق نیز موید صحت است و یقوی بعضهم بعض .
حال آیا درست است که بگوئیم که این حدیث برای خود شیعیان حجت است و نمی توان از آن بر مخالفین استفاده کرد ؟
با تشکر
با سلام و تشکر از دو عزیز بزرگوار :حال آیا درست است که بگوئیم که این حدیث برای خود شیعیان حجت است و نمی توان از آن بر مخالفین استفاده کرد ؟
با تشکر
با سلام و عرض ادب
آنچه که در نقل روایت و پذیرش آن معتبر است وثاقت و ضابط بودن راویان حدیث است و مذهب راویان بر اساس ضوابط مدخلیتی در پذیرش و یا رد روایت ندارد، به واسطه ی همین امر شیعه از راویان موثق اهل سنت روایت می نماید و چه بسا در فقه نیز بر طبق آن فتوی داده شود؛ همچنین راویان بسیاری از شیعه در طریق روایات اهل سنت قرار گرفته اند؛ لذا می بینیم که عده ای از محدثین اهل سنت مناقب اهل بیت علیهم السلام را از شیخ صدوق(ره) نقل می نمایند.
در باب روایات بیانگر تعداد و نام ائمه ی شیعه باید توجه داشت:
1. خلفای دوازده گانه در تمام متون عامه آمده است.
2. در این روایات بیان گشته که اسلام پیوسته با وجود آنان عزیز است.
3. بنابر استفاده از این روایات آخرین این خلفا حضرت مهدی علیه السلام می باشند.
4. در توضیح و تفسیر این روایات؛ توجه به حدیث ثقلین که تصریح می نماید قرآن و عترت از هم جدا نمی گردند حائز اهمیت است.
5. خلفای اثنی عشر قابل انطباق با هیچ کدام از حاکمان تا این زمان نبود است؛ لذا این حدیث خود از معضلات بزرگ در متون روایی اهل سنت می باشد. بنابراین اختلافی در تعیین تعداد خلفای بعد از رسول صلی الله علیه وآله نیست، واختلاف در تعیین مصداق این خلفا است، و تعیین مصداق نیز در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار جز بر بیان امامان شیعه نبوده است. به واسطه ی همین امر افرادی همچون :قندوزی حنفی بیان می نمایند که این حدیث تنها منطبق بر ائمه ی اهل البیت است و لا غیر.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب
جمع بندی مطالب:
سؤال اول: آیا حدیث جابر که بیانگر تعداد جانشینان پیامبر صلی الله علیه وآله می باشد از طریق اهل سنت نیز نقل شده است؟
جواب: این حدیث که سند آن ازطریق جابر بن یزید جعفی به جابربن عبدالله صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ختم می گردد، سندی است امامی ودر منابع اهل سنت این روایت به سند دیگری که از طریق عامه باشد نقل نشده است.این روایت را مرحوم شیخ (م:381) در کتاب:«تمام الدین و کمال النعمة»،[1]
با ذکر سند خویش بیان نموده اند، و دیگران[2] نیز این روایت را از مرحوم شیخ صدوق نقل نموده اند.[3] سند شیخ صدق به جابربن عبدالله انصاری بدین صورت است:
(حدثنا غير واحد من أصحابنا قالوا : حدثنا محمد بن همام ، عن جعفر بن محمد بن مالك الفرازي قال : حدثني الحسن بن محمد بن سماعة ، عن أحمد بن الحارث قال : حدثني المفضل بن عمر ، عن يونس بن ظبيان ، عن جابر بن يزيد الجعفي قال : سمعت جابر بن عبد الله الأنصاري يقول: لما أنزل الله عز وجل على نبيه محمد صلى الله عليه وآله " يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم " قلت " يا رسول الله عرفنا الله ورسوله ، فمن أولو الامر الذين قرن الله طاعتهم بطاعتك ؟ فقال عليه السلام : هم خلفائي يا جابر ، وأئمة المسلمين ( من ) بعدي أولهم علي بن أبي طالب ، ثم الحسن والحسين ، ثم علي بن الحسين ، ثم محمد بن علي المعروف في التوراة بالباقر ، و ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فأقرئه مني السلام...).
[/HR][1]. ص253، مؤسسة النشر الاسلامی.
[2]. همچون: إعلام الورى : ص 375 ؛تفسير روح الجنان : ج 3 ص 423 - كما في كمال الدين بتفاوت يسير مرسلا ، عن جابرالجعفي؛ قصص الانبياء : ص 360 ف 14 ح 436 - كما في كمال الدين ، عن ابن بابويه؛مناقب ابن شهر اشوب : ج 1 ص 282 - كما في كمال الدين بتفاوت يسير ؛ كشف الغمة : ج 3 ص 299 ؛ العدد القوية : ص 85 ح 149 - كما في كمال الدين بتفاوت يسير ، مرسلا عن جابر الجعفي؛ الصراط المستقيم : ج 2 ص 143؛ تأويل الآيات : ج 1 ص 135 ح 13 - عن إعلام الورى بتفاوت يسير في سنده؛ الاربعون ، الشيخ البهائي : ص 431 - بعضه كما في كمال الدين ، مرسلا عن جابر بن عبدالله الانصاري .
[3]. البته صاحب کتاب:«کفایة الاثر»، خزاز قمی (م:400)که از بزرگان متکلمین و فقهای شیعه در عصر خویش واز شاگردان شیخ صدوق به شمار می آید این روایت را بدون استناد به شیخ صدوق(ره) از مشایخ خویش نقل می نماید.:«حدثنا أحمد بن إسماعيل السلماني ومحمد بن عبد الله الشيباني ، قالا حدثنا محمد بن همام ،...»، کفایة الاثر، الخزاز القمی، ص53.در ترجمه ی محمد بن عبدالله شیبانی آمده است:( أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني، قال الطوسي: كان كثير السماع، خدم العلم لله، وكان حكمه أنفذ من حكم الملوك، وقال ابن النجاشي: كتبت من تصانيفه (كتاب يوم الغدير) و (كتاب مواطن أمير المؤمنين) و (كتاب الرد على الغلاة) وغير ذلك، توفي في منتصف صفر سنة 411 ه.؛الفوائد الرجالیة، السید البحر العلوم، ج2،ص293).
سؤال دوم: حکم این سند صرف نظر از روایات دیگر چیست؟
جواب:در بررسی سند این روایت بنابراینکه یونس بن ظبیان[1] ثقه باشد، حکم به موثقه[2] بودن آن می شود؛ زیرا با اینکه راویان این روایت را افرادی ثقه تشکیل می دهند اما با این حال در این سند افرادی قرار گرفته اند که شیعه ی دوازده امامی نبوده ؛ بلکه از واقفیه اند.
در ابتدای سند این روایت مرحوم صدوق می فرمایند:« حدثنا غير واحد من أصحابنا»، که این افراد در نزد شیخ صدوق(ره) مورد وثوق و اعتبار و اعتماد بوده اند، که در سند روایت خزاز قمی(ره) به دو نفر از ایشان اشاره شده که یکی از آنان محمد بن عبدالله الشیبانی می باشد.
دیگر افراد ثقه در این سلسله که امامی می باشند عبارتند از:محمد بن همام البغدادی؛[3] جعفر بن محمد بن مالک الفزاری؛ و مفضل بن عمر.و افرادی که ثقه اند، اما واقفی مذهب می باشند عبارتند از: الحسن بن محمد بن سماعة الصيرفي الحضرمي، و أحمدبن الحارث الانماطي.[4]
[/HR]
[3]. رجال ابی داود، ص185،ترجمه ی : 1523:« - محمد بن همام البغدادي لم ( جخ ) ثقة ، جليل القدر وهمام يكنى أبا بكر ، ومحمد يكنى أبا علي البغدادي الكاتب الإسكافي . قال أبو علي : كتب أبي إلى أبي محمد الحسن العسكري عليه السلام يعرفه أنه ما صح له حمل بولد ، ويعرفه أن له حملا ويسأله الدعاء بصحته وسلامته ، وأن يجعله ذكرا نجيبا من مواليهم ، فوقع عليه السلام على رأسها بخط يده : " قد وقع ذلك " فصح الحمل ذكرا . قال هارون بن موسى : رأيت الرقعة والخط وكان محققا ومات أبو علي حادي عشر جمادي الآخرة من سنة ست وثلاثين وثلاثمائة وكان مولده سادس ذي الحجة سنة ثمان وخمسين ومائتين .
سؤال سوم: صاحب کتاب:«ینابیع المودة» روایت جابر را از چه طریقی نقل می نماید؟
جواب: صاحب کتاب:«ینابیع المودة لذوی القربی»، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، این روایت را از کتاب :«مناقب آل ابی طالب »،ابن شهر آشوب(م:588هـ) که از علمای قرن ششم شیعه می باشد نقل نموده، که البته روایت ابن شهر آشوب(ج1،ص344،چاپ ذوی القربی،قم) روایتی جدای از روایت شیخ صدوق نیست بلکه همان سند را بیان نموده است؛ لذا روایت قندوزی از طریق راویان شیعه خواهد بود نه از طریق راویان اهل سنت.
سؤال چهارم: آیا این روایت که از طریق شیعه است تنها برای شیعه حجت است؟
جواب: آنچه که در نقل روایت و پذیرش آن معتبر است وثاقت و ضابط بودن راویان حدیث است و مذهب راویان بر اساس ضوابط مدخلیتی در پذیرش و یا رد روایت ندارد، به واسطه ی همین امر شیعه از راویان موثق اهل سنت روایت می نماید و چه بسا در فقه نیز بر طبق آن فتوی داده شود؛ همچنین راویان بسیاری از شیعه در طریق روایات اهل سنت قرار گرفته اند؛ لذا می بینیم که عده ای از محدثین اهل سنت مناقب اهل بیت علیهم السلام را از شیخ صدوق(ره) نقل می نمایند.
در باب روایات بیانگر تعداد و نام ائمه ی شیعه باید توجه داشت:
1. خلفای دوازده گانه در تمام متون عامه آمده است.
2. در این روایات بیان گشته که اسلام پیوسته با وجود آنان عزیز است.
3. بنابر استفاده از این روایات آخرین این خلفا حضرت مهدی علیه السلام می باشند.
4. در توضیح و تفسیر این روایات؛ توجه به حدیث ثقلین که تصریح می نماید قرآن و عترت از هم جدا نمی گردند حائز اهمیت است.
5. خلفای اثنی عشر قابل انطباق با هیچ کدام از حاکمان تا این زمان نبود است؛ لذا این حدیث خود از معضلات بزرگ در متون روایی اهل سنت می باشد.
بنابراین اختلافی در تعیین تعداد خلفای بعد از رسول صلی الله علیه وآله نیست، واختلاف در تعیین مصداق این خلفا است، و تعیین مصداق نیز در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار جز بر بیان امامان شیعه نبوده است. به واسطه ی همین امر افرادی همچون :قندوزی حنفی بیان می نمایند که این حدیث تنها منطبق بر ائمه ی اهل البیت است و لا غیر.
موفق باشید.