جمع بندی شرح فص حكمه عصميّه في كلمه فاطميّه

تب‌های اولیه

77 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اشاره به لوازم متفاوت چنین نگاهی به مقام ذات حق تعالی،در نظام های مختلف فلسفه اسلامی ،می تواند آشنایان به فلسفه را در درک بهتر مقصودمان بیشتر یاری رساند.

هر دو مکتب فلسفه مشائی و صدرایی،بر این باورند که علم حق تعالی به ذات خود،مستلزم علم به کثرات در همان مقام نیز هست.
بنابر تقریر مشایی،لازمه علم واجب الوجود به ذات خود،علم به کثرات است و بنابر تقریر صدرایی،برابر اصل عینیت علم اجمالی با کشف تفصیلی،علم واجب به خود عین علم به کثرات است.

در مقابل اهل معرفت با تکیه بر علو مقام ذات ،قائل به تفصیل شده اند و علم ذات حق تعالی به ذا ت خود را از حیث وحدت حقیقی و بدون لحاظ کثرات،نخستین تعین و علم ذات به ذات را با لحاظ کثرات ،دومین تعین دانسته اند که تعین ثانی است.

در واقع در تعین ثانی است که ذات حق تعالی از حیث شمول کثرت به خود علم دارد.

بنابراین ،قید(تنها)در تعین اول در عبارت (علم ذات بر ذات تنها)برای امتیاز آن از تعین ثانی است؛زیرا در تعین ثانی علم ذات به ذات تنها نیست،بلکه علم ذات به تفاصیل و کثرات ذات است نه خود ذات به تنهایی(مانند اینکه انسان به ذات خود علم داشته باشد منتها از حیث کثرات شوون و قوایی که دارد) .

به بیان دیگر ،در تعین ثانی ذات حق تعالی به ذات خود از حیث کثرات و در تعین اول ،از حیث وحدت حقیقی علم دارد که گاهی از آن،به علم ذات به ذات از آن حیث که ذات است تعبیر می شود.
بنابراین،علم ذات به ذات در تعین اول ،با تعین ویژه وحدت حقیقی همراه شده است و سبب امتیاز او از تعینات دیگر از جمله تعین ثانی می شود

پس خلاصه مطلب در مورد تعین اول و ثانی این می شود که حقایق متکثر در تعین ثانی به نحو تفصیلی ،اما در تعین اول به نحو اندماجی حضور دارند.(6
ادامه دارد.......

برخی از محققان ،به منظور آشنایی ذهنی ،گفته اند علم در تعین اول،تنها یک مفعول می پذیرد(ذات،خودش را می داند)اما در تعین ثانی ،دو مفعول می گیرد.(ذات خودش را دارای صفاتی می یابد)7

با توجه به اینکه اسم عرفانی،همان ذات به اضافه صفت خاصی است که از دیگر صفات ممتاز باشد (8)

مانند اسم الرحمن یعنی ذات +صفت رحمن،و یا اسم الرحیم یعنی ذات+صفت رحمت.......

این امتیاز صفات که به امتیازاسما از یکدیگر می انجامد،در مقام تعین ثانی تحقق می یابد.

پس بحث اسمای حق تعالی مانند اسمای سلبی و ثبوتی ،واسمای جلالی و جمالی در مرحله تعین ثانی مطرح می شوند و نخستین و کلی ترین اسمی که در سر سلسله تعین ثانی قرار می گیرد

و همه اسماء حتی اسمای هفت گانه کلی(الحی،العالم،المرید،القادر،السمیع،البصیر،المتکلم)و یا اسمای چهارگانه(الاول،الاخر،الظاهر،الباطن )تجلی آن اند و از آن ناشی می شوند اسم جامع الله است

حال با توجه به توضیحات مختصری که ازمقام تعین اول و ثانی مصرح شد،باید عرض کنم که :
قلب چهارم یعنی
(قلب جامع مسخّر بین حضرتین دو اسم ظاهر و باطن )
قلبی است که در سیر و سلوک عملی و پیمودن منازل و مقامات،در قسم نهایات که ده منزل داشت
(فناء بقاءتحقیق ،تلبیس،وجود،تجرید،تفرید،جمع ،توحید)مطرح می شود.

در بحث تجلی صفاتی که در پست های 41 و 42 مطرح شد باید بدانیم که تجلی صفاتی سه قسم است:

1-تجلی صفاتی به حسب اسم الظاهر مانند الخالق ،الرازق
2-تجلی صفاتی به حسب اسم الباطن که اسمای سلبی بطونی هستند.مانند السبوح،القدوس
3-تجلی صفاتی به حسب اسم جامع بین ظاهر و باطن که تجلی جمعی بین ظاهر وباطن است

در قلب چهارم که سالک به تعین ثانی که مرحله اسما و صفات است راه پیدا می کند،در واقع به این قسم سوم تجلی صفاتی دست می یابد.
همان طوریکه در قلب سوم هم به تعین ثانی دست پیدا می کند و اسمای سلبی و باطنی برای او جلوه می کند،و شوونات و اسمای باطنی حق تعالی را شهود می کند، در واقع به قسم دوم تجلی صفاتی راه یافته بود

اما قلب پنجم که
(قلب احدی جمعی که قلب احدی جمعی محمّدی) است.
مربوط می شود به راه یافتن به مقام تعین اول که با توجه به توضیحات پست 41 و 42 ،سالک به مرحله تجلی ذاتی می رسد که بالاتر از تجلی افعالی و صفاتی است
و از آنجایی که عارفان مقام تعین اول را مقام اختصاصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می دانند آن مقام را با نام حقیقت محمد ی خوانده اند(9
مقام تعین اول به طور ویژه با اسم احدیت گره خورده است لذا با وصف قلب احدی از آن یاد شده،و وصف جمع ،این حقیقت را می رساند که تعین اول جامع و شامل همه تعینات است لذا یکی دیگر از اسامی ،مقام تعین اول،احدیت جمع می باشد(10

در واقع این عنوان قلب احدی جمعی و عنوان محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره به دو اسم از اسامی مقام تعین اول دارد.

در همین جا باید گفت موطنی که نوع عارفان با رسیدن به آن ،تجلی ذاتی را درک می کنند و به فنای ذاتی می رسند،مقام تعین اول است.

این نکته به ویژه برای وارثان دین خاتم و صاحبان ذوق آن صدق می کند؛هر چند تجلی ذاتی در مراحل عالی تعین ثانی هم ممکن است ،ولی نوع عالی تجلی ذاتی در تعین اول خواهد بود.

در میان عارفان در مورد این نکته که آیا انبیای پیشین بدین مقام دست یافته بودند یا نه،این دیدگاه هست که انبیای گذشته،تنها از تجلی ذاتی در مراحل عالی تعین ثانی برخوردار بودند.

نخستین شخصیتی که به تجلی ذاتی در مرحله تعین اول رسید و اصطلاحا آن را فتح باب کرد خاتم انبیا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود.

پس از آن حضرت،وارثان ایشان،یعنی امامان معصوم علیهم السلام بودند که به حکم وراثت معنوی آن حضرت،بدان مقام دست یافتند .
حتی برخی از پیروان خلص نیز،به برکت اوج صعود حضرات آن را درک کرده اند.

[FONT=Tornado Tahoma][FONT=Tornado Tahoma]البته تجلی ذاتی در مقام تعین اول بر حسب قابلیت افراد بر آنها جلوه گر می شود .از این رو ،تجلی ذاتی ،آن گونه که بر رسوا اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جلوه گر می شود،با تجلی ذاتی آن گونه که بر پیروان آن حضرت تجلی می یابد ،اختلاف فراوانی در مرتبه دارد.

اما به طور کلی می توان گفت که تجلی ذاتی نهایی آن گاه رخ می دهد که عارف به تعین اول برسد و حق تعالی را از حیث وحدت حقیقی دریابد،البته از حیث معلومیت و گرنه احدی ابه مقام ذات ،دست پیدا نخواهد کرد

[FONT=Tornado Tahoma]این مطالب،خلاصه ای از مراحل پنج گانه قلب بود.
[FONT=Tornado Tahoma]
پی نوشت:
1-بابا طاهر عریان
2-مبانی و اصول عرفان نظری/یدالله یزدانپناه/ص412
3-دعای کمیل
4- مبانی و اصول عرفان نظری/یدالله یزدانپناه ص288
5- مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ج‏10/ص394
6- مبانی و اصول عرفان نظری/یدالله یزدانپناه ص 380
7-مصباح الانس/فناری/ص 190
8-شرح فصوص/قیصری/ص 44
9-مصباح الانس/فناری/ص 320
10-مفتاح الغیب/قونوی/ص 35
[FONT=Tornado Tahoma]

[FONT=Tornado Tahoma]
[FONT=Tornado Tahoma]یکی دیگر از مصادیق خمس (5)که حضرت علامه ذو الفنون حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی )در این کتاب (فص حکمة عصمتیه فی کلمة فاطمیة سلام الله علیها)به مناسبت بحث از پنج تن آل عبا مطرح می فرمایند،مراتب پنج گانه نون است که البته اصل این مطلب ازشخصی به نام موید الدین جندی( م 690 ه ق)است .وی از شاگردان بزرگ صدر الدین قونوی،و اهل کشف و تحقیق بوده است .اثر گذارترین کتاب او شرح فصوص الحکم ابن عربی است که اولین شرح رسمی بر این اثر مهم به شمار می آید.شرح فصوص او کتاب محوری است که اغلب شارحان بعدی از آن متاثرند .
وی در ص 97 شرح فصوص خود در رابطه با مراتب پنج گانه نون می فرماید:
[FONT=Tornado Tahoma].

[FONT=Tornado Tahoma]للنّون خمس‏ مراتب‏- و النون هو مجتمع مداد الموادّ الحرفيّة النّفسية الرحمانية من كونه أم الكتاب-
المرتبة الأولى التعيّن الأول و هو جمع جميع الحقائق الكيانيّة الرّبانية و الحروف المؤثرة الوجوبيّة و المتأثرة الإمكانية، و هو أم الكتاب الأكبر.

[FONT=Tornado Tahoma]و المرتبة الثانية دواة مادة الحروف الإلهية النوريّة و هيولى الصّور الفعليّة الوجوديّة و عماء الربوبيّة بالعين المهملة الذي كان ربّنا فيه قبل أن يخلق الخلق.

و المرتبة الثّالثة أم الحقائق الكونيّة الّتي هي أحدية جمع جميع الكائنات، و اليه الإشارة بقوله: «أول ما خلق اللّه الدّرّة» و هو أمّ الكتاب المسطور في الرّق الوجوديّ المنشور و هي غماء العبوديّة بالغين المعجمة.

و المرتبة الرّابعة أمّ الكتاب المبين و هو اللّوح المحفوظ المسمّى عند أهل النظر بالنّفس الكلّية.

و المرتبة الخامسة نون الأقدار و هو أمّ الكتاب الموضوع في روحانيّة روح القمر و هو سماء الاسم الخالق و هو مجتمع الأضواء العالية و الأنوار المختلفة و الاتّصالات و الانفصالات، و منها ينتقش كتاب المحو و الإثبات بين الجزئيات‏



برای روشن شدن مراتب پنج گانه نون که در لغت یکی از معانی نون دوات ذکر شده(1) باید یکی دیگر از اصطلاحات عرفان نظری ،به نام نفس رحمانی را توضیح بدهم و پیشاپیش اگر بحث کمی سنگین می شود از محضر شما عزیزان عذر خواهی می کنم و از این که حوصله به خرج می دهید و این مطالب را می خوانید کمال تشکر را دارم.

نفس رحمانی :
حقیقت نفس رحمانی چیزی جز شمول بر تمام تعینات و سریان در آنها نیست.نفس رحمانی ،حقیقتی گسترده است که از تعین اول (که در پست 49 به آن اشاره شد)آغاز می شود و تا عالم ماده ادامه می یابد.
در واقع تمام مراتبی که به عنوان تجلی حق تعالی مطرح هستند از تعین اول تا عالم ماده همگی در حیطه فراگیری و گستردگی نفس رحمانی قرار می گیرند.

این دیدگاه بر این مبنا استوار است که حق تعالی ،آن هنگام که قصد جلوه گری می کند ،به حکم وحدت اطلاقی خویش و راه نیافتن هرگونه کثرتی به ذات مقدس وی،جلوه ای واحد دارد؛نه جلوه های گوناگون.

همان یک جلوه است که در مراحل مختلف ،به صورت های مختلف در می آید و مراحل و مراتب گوناگون را تشکیل می دهد.
نخست به صورت تعین اول، سپس تعین ثانی و همین طور تا عالم ماده.

ادامه دارد....

البته در نام گذاری ظهور حق تعالی به نفس رحمانی،عرفا از آموزه ها و متون دینی بسیار تاثیر پذیرفته اند،و با دقت و تامل در این امر می توان بسیاری از زوایای عمیق دین شناسی عرفانی را به نظاره نشست.ا
از یک سوی،بنابر روایتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ،آن حضرت در باره اویس قرنی فرمود
:(انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن)2همانا من نفس خدای رحمان را از سوی یمن می یابم.

مقصود عرفا از به کارگیری اصطلاح نفس رحمانی ،اشاره به حقیقتی هستی شناسانه است ،ولی چون درک آن حقیقت سریانی برای بیشتر اذهان مشکل است ،از تمثیل و تشبیه آن به نفس انسانی مدد جسته اند .

نفس انسانی پس از خارج شدن از ناحیه سینه (صدر،قلب)در ابتدای حلق ،اصوات را شکل می دهد و در ادامه ،با برخورد به مخارج حروف در فضای دهان به حروف و کلمات تبدیل می شود.همچنانکه این نفس انسانی یک حقیقت بخاری بسیط است و بدون اینکه کثرتی در اصل آن باشد،گویا به طور اندماجی و فشرده،انباشته از حروف و کلمات است و به تدریج که به مخارج حروف می رسد،به حروف و کلمات تبدیل می شود .می توان چنین تصور کرد :

همان گونه که منشاء همه حروف و کلمات یک نفس بیش نیست و همان یک نفس است که به صورت حروف و کلمات متعدد در می آید ،به همین صورت حق تعالی نیز تنها یک تجلی دارد و آن نفس رحمانی است که به صورت کلمات وجودی متعدد در می آید

اما آیا این تشبیه ،تنها یک تشبیه ذوقی و بدون هرگونه حقیقت است؟

در پاسخ باید گفت تشبیه موجودات و تعینات خلقی به کلمات الهی ،ابداع اهل معرفت نیست ،بلکه به طور دقیق برگرفته از قاموس قرآنی است که می فرماید:

(قل لو کان البحر مداد لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا)3

در این آیه،منظور از کلمات الله،همان موجودات خارجی اند که با تکلم وجودی حق تعالی ایجاد شده اند؛زیرا در جای دیگر خداوند می فرماید:

(انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون(4

یعنی موجود شدن اشیا،با قول حق تعالی صورت می پذیرد.البته کلام خداوند،همانند کلام انسانی ،به واسطه ارتعاش هوا نیست ،بلکه به فرموده امیرالمومنین علی علیه السلام،تکلم حق تعالی انشاء و فعل حق است:

(یقول لمن اراد کونه کن فیکون لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه انشاءه

خداوند به هرچه اراده هستی اش کند ،می فرماید-باش-پس پدید می اید ؛البته نه با صدایی که زده شود یا ندایی که شنیده شود،بلکه همانا کلام او فعلی است که ایجاد می کند و متحقق می سازد)5

با توجه به این آیات قرآنی که در آنها سخن از کلمات وجودی و تکلم وجودی هست،عارفان نیز بحث نفس رحمانی را جدی تر مطرح می کنند .وقتی کلمات وجودی و تکلم وجودی حق تعالی بنابر نص آموزه های دینی باشد،نفس وجودی نیز معنا خواهد یافت.

بنابراین ،این گونه نام گذاری ،نه تنها از روی تشبیه ،بلکه ناشی از برداشت های انفسی و باطنی آیات الهی در قرآن است6

مراحل سه گانه نفس رحمانی:

نفس رحمانی با توجه به سریان آن در همه تعینات سه مرحله دارد:

1-مرحله پیش از امتداد:

این مرحله در تعین اول قرا ر دارد که کل نفس رحمانی به نحو مندمج و فشرده در این تعین موجود است.

در این مرحله هنوز امتدادی صورت نگرفته است و باید آنجا را باطن نفس رحمانی دانست.از همین روست که برخی می کوشند نفس رحمانی را از تعین ثانی مطرح سازند ؛زیرا حقیقت نفس رحمانی امتداد و سریان است و هنوز در تعین اول هیچ امتداد بالفعلی مطرح نیست.

لکن حق آن است که باطن شیءهیچ گاه از ظاهر آن بریده نیست و همین که باطن نفس رحمانی و حالت اندماجی آن در تعین اول هست و همان باز می شود و در تعین ثانی و تعینات دیگر گسترده می شود،باید تعین اول را نیز در حیطه نفس رحمانی شمرد و اساسا شروع نفس رحمانی را از آنجا دانست

2-مرحله امتداد ایجادی:
این مرحله در تعین ثانی قرار دارد و نفس رحمانی در تعین ثانی سمت مبدئیت و ایجاد می یابد؛و می رود که مسئله ایجاد و خلقت روی دهد،اما هنوز این امر رخ نداده است.

3-مرحله صورت ممتد:
این مرحله از تعین ثانی به بعد روی می دهد ؛یعنی در تعینات خلقی از عالم عقل(عالم فرشتگان)تا عالم ماده.

عرفا برای تبیین دیدگاه خود در تحلیل مراحل سه گانه نفس رحمانی دو مثال را مطرح کرده اند:

الف)مثال نقطه و الف و حروف:

نفس رحمانی در تعین اول حالت نقطه ای دارد،اما در تعین ثانی آن نقطه باز شده ،حالت الفی می یابد،و در تعینات خلقی،پس از گذر الف در مخارج اعیان ثابته در تعین ثانی ،حروف مختلف از همین الف با شکل پذیری های آن تشکیل می شوند و در پی آن کلمات وجودی تحقق می پذیرند .

این کلمات در آن حروف مندمج و فشرده اند؛همان گونه که آن حروف در الف مندمج و مندک و فشرده اند و همچنان که آن الف در نقطه اندماج و استهلاک دارد.

ب)مثال نقطه و یک و اعداد:

نفس رحمانی در تعین اول حالت نقطه ای و در تعین ثانی حالت "1" که در این مثال از ان با عنوان واحد و یک یاد می کنند.چنان که همین علامت در مثال قبلی حرف الف بوده است و در تعینات خلقی،اعداد شکل می گیرند و با وقوع ترکیب در واحد ،عددهای مختلف تا بی نهایت صورت می بندند(7


نفس رحمانی که از تعین اول تا عالم ماده،همه حضرات خمس را فرا گرفته است .در هر موطنی ، تماما حضور دارد؛یعنی حقیقت نفس و واقعیت ظهور در عالم عقل،به اندازه عقل،همه اش هست.

و در عالم ماده نیز به قدر ماده ،تمامش آمده است.

به بیان دیگر ،هریک از عوالم و مواطن ،به قدر ظرفیت ذاتی خود،در یچه هایی برای رویت ظهور واحد سریانی و نفس رحمانی اند ، و از هریک از این روزنه ها و دریچه ها،خود نفس رحمانی دیده می شود؛اما به اندازه این دریچه و از گذرگاه آن ،این رویت تحقق می یابد.

در کتاب های عرفانی برای تبیین این حقیقت و تقریب آن به ذهن،دو مثال مطرح می کنند:

1-در مثال اول نفس رحمانی را به چوبی تشبیه می کنند که در میز و صندلی و منبر و امثال آن به کار رفته است،و در هر یک از این اشیا،چوب با تمام حقیقتش تحقق دارد،نه آنکه،قسمتی از حقیقت چوب در صندلی و جزئی دیگر از آن در میز و......باشد

2-در مثال دوم نیز نفس رحمانی به شکل مربعی تشبیه شده که در اشیای مختلفی همانند خانه و .....وجود دارد،و در هریک از این اشیا،تربیع به تمام حقیقتش وجود دارد،نه آنکه در یکی گوشه ای از مربع و در دیگری گوشه دیگر آن موجود باشد.8

ادامه دارد......

با توجه به مطالب مطرح شده در مورد نفس رحمانی که حقیقت واحد و ظهور واحدی است که گستره آن از تعین اول تا عالم ماده را پوشش می دهد به تشریح مراتب پنج گانه ((نون)) که در کتاب فص حکمة عصصمتیة فی کلمة فاطمیة(سلام الله علیها) آمده می پردازیم:

للنّون خمس‏ مراتب‏- و النون هو مجتمع مداد الموادّ الحرفيّة النّفسية الرحمانية من كونه أم الكتاب-

همان طور که عرض شد یکی از معانی ((نون)) دوات است و قلم در دوات می رود و به حروف و اشکال مختلف تبدیل می شود و لذا با توضیحات ذکر شده،مراد از ((نون))نفس رحمانی است که به یک اعتباری دارای پنج مرتبه است:

المرتبة الأولى التعيّن الأول و هو جمع جميع الحقائق الكيانيّة الرّبانية و الحروف المؤثرة الوجوبيّة و المتأثرة الإمكانية، و هو أم الكتاب الأكبر.......

1-مرتبه اول نفس رحمانی ،تعین اول است که همه حقایق آنجا مندمجا و فشرده وجود دارد و لذا از آن به ام الکتاب اکبر تعبیر نموده است

2-مرتبه دوم نفس رحمانی در تعین ثانی مطرح می شود که در واقع نفس رحمانی من حیث الاسماء مطرح می شود که ام الکتاب ثانی است

3-مرتبه سوم نفس رحمانی،آن ماده نفسی ساری در اعیان ثابته است
4-
مرتبه چهارم نفس رحمانی ،لوح محفوظ و نفس کل است (نفس کل یکی از فرشتگان الهی است )که مظهر نفس کل ،فلک هشتم یا همان کرسی است .

همان طوریکه مظهر عقل کل(که بالاتر از نفس کل است )عرش یا همان فلک نهم می باشد

5-مرتبه پنجم نفس رحمانی نون الاقدار است:

قدر در جزئیات و عالم عناصر پیاده می شود ،همان طور که عرض کردیم نفس رحمانی تا عالم ماده را پوشش می دهد پس آن حصه ای از نفس رحمانی که ساری در همه جزئیات است،مرتبه پنجم نفس رحمانی باشد

پی نوشت:
1-لسان العرب/[13/ص 427
2-شرح اصول کافی(صدرا)ج2/ص231
3-کهف/109
4-یس/82
5-سید رضی/نهج البلاغه(شهیدی)/خطبه 186/ص200
6-مبانی و اصول عرفان نظری /سید ید الله یزدانپناه/ص556
7-حکمت عرفانی/علی امینی نزاد/ص316
8-همان/ص319


4. انسان کامل ثمره شجره وجود است؛ یعنی انسان کامل غایت دو حرکت ایجادی و وجودی است.

یکی دیگر از مطالب موجود در این کتاب، مطلبی است که در بالا اشاره شد. در توضیح این قسمت باید عرض کنم:

نسبت انسان کامل با عالم،همانند نسبت روح با بدن است .

اساسا هدف از خلق بدن ،این بوده است که به مرحله ای از رشد برسد که روح در آن دمیده شود.بنابراین ،اگرانسان کامل به منزله روح عالم است ،پس غایت اصلی از خلق عالم،انسان کامل است.

این تبیین در حدیث شریف ((لو لاک لما خلقت الافلاک))1خلاصه شده است ،بدین معنا که اگر وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبودند،عالم خلق نمی شد.و به تعبیر جناب مولوی خطاب به آن حضرت:

سر خیل تویی و جمله خیلند/مقصود تویی همه طفیلند

سرّ این مطلب در همین نکته است که انسان کامل،غایت نهایی و ثمره آفرینش عالم است.

اهل معرفت در این زمینه،از مثال باغبان و میوه سود می جویند.باغبان تا میوه ای را که قرار است به ثمر بنشیند و منافع آن را تصور نکند ،نهال را در دل زمین نمی نشاند .پس تصور میوه همچون علت غایی بر تمام مراحل رشد درخت مقدم است،اما در وجود خارجی تا نهال نباشد و تنه و ساقه هایی استوار نیابد و شکوفه ندهد ،به بار نشستن آن امکان پذیر نیست.از این رو،میوه به لحاظ وجود خارجی اش پس از تمامی این مراحل قرار می گیرد.

همین مطلب درباره مقام انسان کامل و غایت بودنش در فرایند خلقت صدق می کند.او در مقام علم الهی،از تمام موجودات پیش تر و سر منشاءسلسله ایجاد است،اما در عالم خارج در نهایی ترین حلقه آن قرار می گیرد.

که جناب مولوی در این زمینه می فرمایند :
ظاهرا آن شاخ اصل میوه است/باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل امید و ثمر/کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد/گر به صورت از شجر بودش ولاد
بهر این فرموده است آن ذو فنون/رمز نحن الاخرون السابقون
گر به صورت من زآدم زاده ام/من به معنی جد جد افتاده ام

پی نوشت:
1-بحار الانوار/ج16/ص405

اما یکی دیگر مطالب مطرح شده در این کتاب:

((عین و علم مبتنی بر تثلیث اند و پیدایش هر یک از آن ها مبتنی بر نکاح ساری در وجود.))

برای توضیح این قسمت ناگزیریم که یکی دیگر از اصطلاحات اهل معرفت به نام اعیان ثابته را مختصرا توضیحی بدهیم:

اعیان ثابته:
در میان متکلمان اسلامی ،معتزلیان بر این باورند که همه اشیا پیش از تحقق و و جود ،در صحنه عدم وجود دارند و در ازل گرچه معدوم اند، ولی ثابت هستند،و به همین لحاظ آنها را ثابتات ازلیه می گویند .

بنابراین از دیدگاه ایشان،امر ثابت واسطه ای میان وجود و عدم،و موجود و معدوم است(1)

واژه اعیان ثابته را نیز ابن عربی از همین اصطلاح (ثابتات ازلیه)اقتباس کرده است ،و گرچه از دیدگاه وی نیز اعیان ثابته ،ثبوت و تحقق اشیا پیش از وجود خارجی آنهاست

و لکن هرگز مانند معتزله آنها را واسطه بین وجود و عدم نمی داند؛زیرا واسطه میان موجود و معدوم امری نادرست و محال است.

مراد عارفان از ثبوت اعیان پیش از وجود،وجود علمی اشیا در صقع ربوبی است (از باب تشبیه معقول به محسوس مانند نقشه ای که در ذهن یک مهندس است که طبق این نقشه ساختمانی را می سازد) و اگر وجود داشتن از آنها نفی می شود ،به معنای نفی وجود خارجی است و مقصود از خارج نیز،خارج از صقع ربوبی است.

بنابراین اگر مطلق وجود-اعم از علمی و عینی(به معنای وجود خارج از صقع ربوبی)-مد نظر قرار گیرد باید اعیان ثابته را موجود بدانیم؛اما برای آنکه نوع وجود آنها مشخص شود و بدین امر که هنوز وجود خارجی نیافته اند،اشاره گردد،عرفا وجود مطلق را دو قسم کرده اند

1-قسمی را که وجود در صقع ربوبی و در صحنه علم الهی است ،با عنوان ((ثبوت))
2-قسمی را که خارج از صقع ربوبی قرار دارد ،با عنوان ((وجود))یاد می کنند .

و به تبع این واژه گزینی ها،برای اعیان و ماهیات اشیا در صقع ربوبی ثبوت قایل اند و آنها را اعیان ثابته می دانند و وجود را از آنها نفی کرده ،آنها را جزو اعیان موجود نمی شمارند.

در همین باره دو اصطلاح دیگر عرفانی که از سویی اقتباس از آیه قرآنی اند و از سوی دیگر به یک استدلا نقلی در تثبیت نظریه اعیان ثابته اشاره دارند،روشن می شود:

1-شیئیت ثبوتی
2-شیئیت وجودی
شیئیت ثبوتی به وجود علمی در حضرت علمیه تعین ثانی و شیئیت وجودی،به وجود عینی و خارج از صقع ربوبی (موجودات خارجی)اشاره دارد.

این دو اصطلاح -چنانکه گذشت-با الهام از آیات قرانی آمده اند.حق تعالی در آیه چهلم سوره نحل می فرماید:

(انما قولنا لشیء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون)

عرفا با استفاده بسیار دقیق و ظریف از این آیه،آن را استدلالی بر اعیان ثابته می دانند،این آیه نورانی آنچه را با قول امری «کن »متحقق و موجود می شود پیش از تحقق «شیء »نامیده است این شیئیت پس از تحقق و وجود -یا به اصطلاح شیئیت وجودی می باشد چون هنوز چیزی به وجود نیامده است از سوی دیگر معدوم محض نیز نمی تواند باشد زیرا مخاطب قول خداوند قرار گرفته و مامور به خطاب امری «کن» شده و از همه مهمتر خداوند متعالی آن را شیء نامیده است.

این همه ما را بر آن می دارد که برای اشیا قبل از شیئیت وجودی شیئیت دیگری در صحنه علم الهی قایل شویم که آن را برای تمییز از سیئیت وجودی «شیئیت ثبوتی می نامیم .

بدین ترتیب اعیان ثابته از دیدگاه عرفا همان اشیایی هستند که پیش از تحقق خارجی در عرصه الهی شیئیت ثبوتی دارند و مخاطب قول خداوند قرار می گیرند.(2

حال با توجه به مطالب مطرح شده در مورد اعیان ثابته ،به توضیح فراز مذکور((عین و علم مبتنی بر تثلیث اند و پیدایش هر یک از آن ها مبتنی بر نکاح ساری در وجود.)) می پردازیم

الف :نکاح ساری=یعنی نکاح در نظام هستی مطلقا ساری است که هر امری که ایجاد می شود به برکت نکاح و اجتماعی است که صورت می گیرد.

ب:طبق مبانی فلسفه و عرفان عدد از دو شروع می شود و یک عدد نیست بلکه عدد ساز است یعنی 2 از دو تا 1 تشکیل شده،3 از سه تا1 تشکیل شده،......10 از ده تا 1 تشکیل شده،بنابراین در فلسفه و عرفان اولین عدد فرد،3 می باشد.

ج:در محدوه علم ،نتیجه از امتزاج و اجتماع سه امر صورت می گیرد:
1-اصغر
2-اکبر
3-حد وسط

مثال:
الانسان حیوان+کل حیوان حساس=فالانسان حساس

در محدوده عین و خارج هم سه امر باید باشد تا موجود خارجی موجود شود منتها در این مورد باید سه امر در محدوده فاعل(حق تعالی) و سه امر در محدوده قابل(اعیان ثابته =وجود علمی اشیا )باید باشد و نتیجه دادن موجود خارجی مبتنی بر این تثلیث(3) است

اما در ناحیه فاعل:
ذات حق تعالی+اراده حق تعالی+کلام حق تعالی

که این برداشت با توجه به آیه 40 سوره نحل است:انما قولنالشیء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون)
قولنا=ذات حق تعالی
اردناه=اراده حق تعالی
ان نقول له کن=کلام حق تعالی

اما در ناحیه قابل که اعیان ثابته یا همان وجود علمی اشیاست،نیز سه امر لازم باشد تا موجود خارجی به وجود بیاید

1-وجود علمی شیی
2-سماع و شنیدن وجود علمی که در مقابل اراده حق تعالی است
3-قبول و امتثال وجود علمی امر حق تعالی را در موجود شدن

به واسطه این سه امری که در ناحیه فاعل (حق تعالی)و سه امری که در ناحیه قابل بود،وجود علمی پا به عرصه وجود خارجی می گذارد.
که البته مفصل این بحث در کتاب فصوص الحکم فص صالحی علیه السلام مطرح شده است.

پی نوشت:

1-نهایة الحکمة/آخر فصل 11 از مرحله 12 ص 292
2-حکمت عرفانی/علی امینی نژاد/ص 452

اما توضیح یکی دیگر از مطالب مطرح شده در این کتاب:

2-سریان و جریان نکاح در مراتب وجود به محور «حرکت قدسی حبّی» که نکاح پنج نوع بوده و موجب پیدایش عوالم معنوی، روحی، نفسی و مثالی و حسّی با همه اختلاف صوری که دارند، شده است که به صورت ذیل می باشد:
الف. نکاح اول: توجه ذاتی الهی از حیث اسماء، نخستین اصلی است که مفتاح غیب هویّت الهی و حضرت کونی می باشد؛
ب. نکاح دوم: نکاح اجتماع اسمائی برای ایجاد ارواح؛ یعنی عالم عقول مفارق و صور آن ها در نفس رحمانی؛
ج. نکاح سوم: اجتماع ارواح نوری برای ایجاد عالم اجساد طبیعی و عنصری؛
د. نکاح چهارم: نکاح اجتماعات دیگر است که منبع مواریث ثلاث معدن و نبات و حیوان و لواحق آن هاست.
ه . نکاح پنجم: مختص کون جامع یعنی «انسان کامل» می باشد که مجمع دو دریای «غیب» و «شهادت» است.

(حرکت قدسی حبی) اصطلاحی است که در بیانات اهل معرفت آمده است و توضیح آن این است که :

با توجه به مقام ذات حق تعالی که همه حقایق به نحو اندماجی و اطلاقی متحقق و به وجود حق تعالی موجودند و همه شوون ذاتی خداوندند،بحث ظهور و تجلی مطرح می شود .

ظهور و تجلی که در عرفان -در برابر علیت فلسفی- مطرح است ،به معنای بروز یافتن و جلوه گر شدن و نمایان شدن امور و حقایق مندمج و مخفی در وجود حق تعالی است.

عرفا در تبیین سرّ ظهور و بروز می گویند ذات حق تعالی که پر از کمالات است،حب و عشق رحمتی حق تعالی منشاء ظهور و بروز آن کمالات می شود که اهل معرفت از آن به حرکت حبی یاد می کنند.

در روایتی قدسی ،که عارفان مسلمان بر آن بسیار تاکید می ورزند،آمده است :

(کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف:
من گنجی پنهان بودم و دوست داشتم شناخته شوم،و از این رو،خلق را آفریدم تا شناخته شوم(1

و به تعبیر جناب عطار نیشابوری در اسرار نامه خود:

ز رب العزه اندر خواست داوود /که حکمت چیست کامد خلق موجود
خطاب آمد که تا این گنج پنهان/که این ماییم بشناسند ایشان
تو از بهر شناسایی گنجی/به گلخن سر فرو برده به رنجی

ویا تعبیرهایی ذوقی همچون((پری رو تاب مستوری ندارد))اشاره بدین معنا دارد.

این حرکت حبی و رقیقه عشقی ،به بروز و ظهور کمالات و شوون ذاتی حق تعالی می انجامد. و در نتیجه،هر آنچه در ذات حق تعالی مخفی بوده است،ظهور می یابد

پی نوشت:
1-شرح اصول کافی/صدرا/ج3/ص 119

برای پیدایش حقایق و موجودات و عوالم این جهان،نکاح ها و اجتماع هایی صورت گرفته که به یک اعتباری پنج نوع می باشند:

1-اولین نکاح نکاح اسمایی در تعین اول است که نتیجه آن تعین ثانی می باشد (با توضیحی که در پست های قبل در مورد تعین اول و ثانی داده ایم از شرح آنها صرف نظر می کنیم)

2-نکاح دوم در مورد اجتماع اسما ء در تعین ثانی و اعیان ثابته می باشد که نتیجه آن ایجاد ارواح عالیه(فرشتگان الهی) می باشد که یکی می شود عقل اول ،نفس کل،جبرییل ....

3-در ارواح و ملائکه ترکیباتی رخ می دهد که نتیجه آن عالم مثال یا نفوس می باشد که جناب فناری در مصباح الانس(1) مفصل این مطلب را توضیح می دهد که در این مرحله دو نوع ایجاد برای عالم ارواح مطرح می کند:
الف :عقول از آن جهت که عقول اند

در نوع اول که ارواح از آن جهت که ارواح اند:

1-عالم مثال را ایجاد می کنند

نکته بعد اینکه ،این هفت آسمانی که مطرح است عنصری هستند و خرق و التیام می پذیرند و اهل معرفت فقط عرش و کرسی (آسمان هشتم و نهم)را قابل خرق و التیام نمی دانند

در این هفت فلک ،ملائکه ای موج می زند که به عنوان عمار السموات از آنها یاد می کنند ،ملائکه ای که با حضورشان ،باعث آبادی و عمران آن فلک می شوند

2-:ارواح از آن جهت که ارواح اند عمار سماوات را ایجاد می کنند

پس ارواح عالیه مانند عقل اول، نفس کل...ارواح مادون خود را به وجود می آورند

ب:عقول از جهت که با مظاهر مثالی اشان در نظر گرفته شوند مثلا جبرییل با صورت مثالی که 600 بال دارد
عقول با این جهت خود که مناسبتی با عالم ماده پیدا می کنند عرش و کرسی و عناصر بسیط را به وجود می آورند

پی نوشت:
1-مصبا ح الانس/اصل هشتم از فصل اول/ص 159-164

4-نکاح چهرم که از اجتماع عناصر با هم مرکبات و موالید ثلاث مانند معدن؛نبات،حیوان بو جود می آیند

5 نکاح پنجم که در واقع جمع بین مراحل نکاحیه چهار گانه بالا ست،مربوط به انسان کامل است که به عنوان کون جامع هم از او یاد می شود

در واقع انسان کامل نسخه مختصر ی است که با نسخه مفصل عالم تطابق دارد .همان گونه که در نسخه مفصل عالم ،عالم ماده وجود دارد،انسان نیز دارای بدن مادی است .متناظر با عالم مثال یا عالم خیال منفصل در نسخه مفصل ،عالم خیال متصل نیز در نسخه مجمل وجود دارد،به همین ترتیب عالم عقل نیز با مرحله عقلی انسان متناظر است و می تواند تا تعین اول هم راه پیدا کند چنانچه در مباحث قبل گذشت

بنابراین عرفا که ماسوای ذات خداوند را به حضرات خمس تقسیم بندی می کنند:

الف:حضرت اول،شامل تعین اول و ثانی است که جزو صقع ربوبی اند
ب:حضرت دوم:عالم عقل(فرشته)
ج:حضرت سوم:عالم مثال
د:حضرت چهارم:عالم ماده
ه: حضرت پنجم :که جامع همه حضرات پیشین بوده،هر چهار حضرت را در خود جمع دارد،و آن،انسان کامل و کون جامع است.بنابراین بقیه هستی ها ،حتی تعین اول و ثانی ناقص اند و آنی که جامع و کامل است و حضرتی است که حق تعالی به کمال در آن جضور یافته و ظهور کرده،انسان کامل است.

جامعیت انسان کامل تا آنجا پیش رفته است که تا صقع ربوبی نیز را داشته و حضرت اول را هم در خود دارد و از همین روی،موجودی حقانی خلقی است (1

پی نوشت:
1-حکمت عرفانی/علی امینی نژاد/ص 592

مطلب دیگری که در کتاب فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة سلام الله علیها مطرح شده بود این مساله است که:

(در مکانت و منزلت رَحِم و صله رَحِم، که «رَحِم» مشتق از اسم اعظم الهی «الرحمن» است که تعیّن روح انسانی و صورت مظهر اتمّ الهی در این کارخانه محیّرالعقول پدید می آید.)

اما توضیح مطلب:

ز ابر افکند قطره ای سوی یم/ز صلب آورد نطفه ای در شکم
از آن قطره لوء لوء لالا کند/وزین قطره سرو بالا کند
دهد نطفه را صورتی چون پری/که کرده است بر آب صورتگری(1

در این فراز بحث از رحم پیش می آید و حدیثی که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:

قال الله تعالی،انا الرحمن خلقت الرحم و شققت لها اسما من اسمی......(2

حق تعالی می فرمایند یکی از اسمای من الرحمن است و من رحم را که خلق کردم و نام رحم را بر آن نهادم که رحم برگرفته شده از الرحمن است.

و در این کارخانه است که موجودی به نام انسان شکل می گیرد که می تواند در سیر صعودی به مقامی برسد که مظهر اتم برای حق تعالی شود.
و د


در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شد و آتش بر همه عالم زد
جلوه ای کرد که بیند به جهان صورت خویش/خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد

پی نوشت:
1-سعدی
2-بحار الانوار/ج47/ص187

آخرین فرازی که باید توضیح عرض کنیم این مطلب است که:

انسان کامل اگر مرد باشد مظهر و صورت عقل کل است، و اگر زن باشد مظهر، و صورت نفس کل و سخن او «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» (الرحمن: 19) و حدیث نبوی «اُمّ ابیها» بر همین روال و مدار حقیقی و تفسیر انفسی قابل فهم و ادراک است.

در وجه تسمیه حضرت زهرا علیها السلام به ام ابیها وجوه مختلفی نقل شده که حضرت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی )در بیانی می فرمایند:

در عرف محاورات عامه پدر، دخترش را مادرمى خواند، و در فارسى به مادر جان و مادر عزيز و مادر گرامى و نظائر آنها صدا مى زند، و لكن در بيان حديث بدين حد عرف عام نبايد اكتفاء كرد؛ چنان كه باز در عرف محاورات عامه ، اگر دخترى پدرش را خدمت كرده است و پذيرايى و پرستارى نموده است گويند: اين دختر، درباره پدرش مادرى كرده است ، و حضرت صديقه طاهره فاطمه عليه السلام بدين معنى نيز به رسول خدا صلى الله عليه وآله خدمت و زحمت مادرى اعمال نموده است (1

و در کتاب فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة سلام الله علیها،حضرت علامه،معنای بالاتری را در مورد ام ابیها مطرح می فرمایند که :

یکی از فرشتگان الهی عقل کل است که همه حقایق را مندمجا در خود دارد ،و یکی دیگر از ملائکه نفس کل است که همه حقایق را مفصلا در خود دارد

و انسان کامل اگر مرد باشد مظهر اتم برای عقل کل است و اگر زن باشد مظهر اتم برای نفس کل است

و عقل کل به منزله پدر است و نفس کل به منزله مادر است (نفس مونث مجازی است)

و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم مظهر اتم برای عقل کل است و حضرت زهرا سلام الله علیها مظهر اتم برای نفس کل است در نتیجه حضرت زهرا سلام الله علیها ام (نفس کل)ابیها(عقل کل)است

و آن بیان (مرج البحرین..... یخرج منهما اللولو و المرجان)3

در روایت آمده است که منظور از دو دریا (بحرین) حضرت علی و حضرت فاطمه سلام الله علیهما می باشند و منظور از لولو و مرجان امام حسن و امام حسین علیهما السلام می باشند (3

موفق باشید .

پی نوشت:
1-شرح فص حكمه ، ص 144
2-الرحمن/19-22
3- بحار الانوار/ج24/ص97

سوال
اگر می شود به شرح و تفسیر کتاب شرح فص حكمه عصميّه في كلمه فاطميّه بپردازید؟
پاسخ
برای پاسخ به این سوال بسیار خوب،مناسب دیدم که بخشهائی از مقاله ای در همین رابطه از جناب آقای محمد جواد رودگر را تقدیم دوستان و علاقمندان نمایم:

نوشتار حاضر مروری بر رساله عرفانی معنوی «فصّ حکمة عصمتیّة فی کلمةٍ فاطمیّه» اثر استاد حسن حسن زاده آملی است که به وزان و روش فصوص الحکم ابن عربی و به منظور تتمّه و تکمیل آن به رشته تحریر درآمده است. این رساله 22 موضوع را شامل می شود که حضرت استاد آن را در 19 فصل شرح کرده اند.
در رساله یاد شده با روش ترکیبی عقل، نقل و کشف (برهان، عرفان و قرآن)، به ابعاد و زوایای شخصیت اسرارآمیز و در عین حال، همه جانبه انسان کامل و معصومی همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام ، که بنیه محمّدی (صلی الله علیه و آله) و بقیّه نبوّت و رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و مظهر تام لیلة القدر و «امّ ابیها» و «امّ الائمه» و کوثر آفرینش است، پرداخته شده است.
چنان که استاد مرقوم داشته اند، این رساله در 22 موضوع به رشته تحریر درآمده که حضرت علاّمه خود آن را در نوزده فصل شرح کرده اند.

این کتاب ابتدا برای «کنگره بین المللی تجلیل و تکریم از شخصیت فاطمه زهرا علیهاالسلام » ارسال و سپس به صورت های گوناگون منتشر شده است.

اینک موضوعات رساله نوریه:
1. مظهر عقل کل علی علیه السلام ، و مظهر نفس کل فاطمة زهرا (علیهاالسلام)
2. سریان و جریان نکاح در مراتب وجود به محور «حرکت قدسی حبّی» که نکاح پنج نوع بوده و موجب پیدایش عوالم معنوی، روحی، نفسی و مثالی و حسّی با همه اختلاف صوری که دارند، شده است که به صورت ذیل می باشد:
الف. نکاح اول: توجه ذاتی الهی از حیث اسماء، نخستین اصلی است که مفتاح غیب هویّت الهی و حضرت کونی می باشد؛
ب. نکاح دوم: نکاح اجتماع اسمائی برای ایجاد ارواح؛ یعنی عالم عقول مفارق و صور آن ها در نفس رحمانی؛
ج. نکاح سوم: اجتماع ارواح نوری برای ایجاد عالم اجساد طبیعی و عنصری؛
د. نکاح چهارم: نکاح اجتماعات دیگر است که منبع مواریث ثلاث معدن و نبات و حیوان و لواحق آن هاست.
ه . نکاح پنجم: مختص کون جامع یعنی «انسان کامل» می باشد که مجمع دو دریای «غیب» و «شهادت» است.
3. عین و علم مبتنی بر تثلیث اند و پیدایش هر یک از آن ها مبتنی بر نکاح ساری در وجود.
4. انسان کامل ثمره شجره وجود است؛ یعنی انسان کامل غایت دو حرکت ایجادی و وجودی است.
5. انسان کامل اگر مرد باشد مظهر و صورت عقل کل است، و اگر زن باشد مظهر، و صورت نفس کل و سخن او «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» (الرحمن: 19) و حدیث نبوی «اُمّ ابیها» بر همین روال و مدار حقیقی و تفسیر انفسی قابل فهم و ادراک است.
6. در مکانت و منزلت رَحِم و صله رَحِم، که «رَحِم» مشتق از اسم اعظم الهی «الرحمن» است که تعیّن روح انسانی و صورت مظهر اتمّ الهی در این کارخانه محیّرالعقول پدید می آید.
7. عصمت فاطمه علیهاالسلام دختر خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله ؛
8. چون فاطمه زهرا علیهاالسلام صاحب عصمت بود، کفو او نیز باید صاحب عصمت باشد؛ چه اینکه نکاح بر کفائت است و مرد غیرمعصوم را بر زن صاحب عصمت راهی نیست.
9. آل عبا و اصحاب کسا علیهم السلام ناظر به آیه مباهله قرآن کریم هستند و آیه مباهله بر تفصیل فاطمه معصومه (علیهاالسلام) (اُمّ ابیها و اُمّ الائمه) بر همه زنان عالم دارد.
10. هر یک از پنج تن آل عبا علیه السلام خامس اصحاب کسا هستند.
11. مصادیقی از خمس و مراتب آن که از دایره ابجدی و دلالت بر دو قوس نزول و صعود حضرات خمس از لاهوت، جبروت، ملکوت، کون جامع و انواع قیامت و ساعت که شامل هر آن و ساعت، موت طبیعی، موت ارادی، موت موعود و قیامت کبراست که برای عارفان موحّد از فناء فی الله و بقاء بالله حاصل می شود، تا عرش های پنج گانه: عرش حیات، عرش هویّت، عرش رحمانیت، عرش عظیم، و عرش کریم و مجید، و انواع پنج گانه قلب نفسی حقیقی متولّد از مشیمه جمیعت نفس، قلب متولّد از مشیمه روح، قلب قابل تجلّی وجودیِ باطنی، قلب جامع مسخّر بین حضرتین حضرتین دو اسم ظاهر و باطن و قلب احدی جمعی که قلب احدی جمعی محمّدی است، تا حقایق پنج گانه و قیام صدیقه طاهره در «حدیث کساء» را در این فصل مورد بحث تفصیلی قرار داده اند.
12. حضرت فاطمه مصعومه علیهاالسلام «لیلة القدر» و «یوم الله» است، و از منازل سیر حبّی وجودی در قوس نزولی، به «لیل و لیالی» و در قوس صعودی، به «یوم و ایّام» تعبیر می کنند و به همین دلیل، حضرت زهرا علیهاالسلام ، هم «لیلة القدر» است و هم «یوم الله» و یازده قرآن ناطق از این لیلة القدر فرود آمده و آن جناب امّ الائمّه است؛ چنان که انسان کامل کتاب الله و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) «امّ الکتاب».
. در بیان مراتب لیلة القدر است که لیلة القدر بنیه انسان کامل و سینه خاتم است و قرآن در آن و به سوی آن فرود آمد و قابل و حامل آن است.
14. بیان «قرآن انزالی» و «قرآن تنزیلی» و تفسیر انفسی قرآن کریم و اینکه فاطمه (علیهاالسلام قرآن شناس و مفسّر قرآن است.
15. خلق را یارای ادراک مقام علمی و عملی فاطمه زهرا علیهاالسلام نیست و معرفت به کنه شخصیت فاطمه علیهاالسلام میسور احدی نمی باشد که آن انسان کامل را باید انسان کامل بشناسد و بشناساند.
16. انسان کامل کون جامع و صاحب مقام قلب است؛ چه اینکه غیب بر وی تجلّی نماید و سرّ بر وی کشف شود و حقایق امور بر او ظهور کنند و متحقق گردند؛ زیرا مرتبه قلبی ولادت دوم است و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) درّه توحید، ودیعه مصطفی، لیلة القدر، یوم الله و صاحب قلب است.
17. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) کون جامع و اسمی از اسماء الهی و کلمه ای از کلمات علیای خداوند و عقیله رسالت است.
18. فاطمه (علیهاالسلام) از زمره آل پیامبر و اهل بیت و از ذوی القربی (علیهم السلام) است که جایگاه سرّ و صندوق دانش و ملجأ حکم و کهف های کتاب خدا و کوه های دین حق اند و اساس دین و استوانه یقین و واجد ویژگی های حق ولایت.
19. فاطمه (علیهاالسلام)صاحب مقام نبوّت تعریفی، مقامی، استعدادی و شأنی و وحی انبائی است. پس صاحب علم لدنّی و اسرار الهی و معرفت ناب و حکمت موهوب و افاضه ها و از واصلان به مقام «احسان» می باشد که مقام کشف، شهود و عیان است. «احسان» دارای مراتب سه گانه است، از نظر به موجودات بر افق رحمت و شفقت و احسان به هر چیزی، تا عبادت به حضور تام که گویا عابد پروردگارش را مشاهده می نماید، و تا مرتبه سوم که رفع کَاَنَّ است؛ به این معنا که او را می بیند و می پرستد.
20. انسان اعتلایافته و نفس ناطقه ای که مستعد شده باشد در حدّ سعه وجودی اش حقایق ملک و ملکوت در او متمثل می گردند.
21. وحی الهی دارای مراتب متفاوتی است که فاطمه زهرا
(علیهاالسلام) صاحب وحی تعریفی و انبائی است و اخبار جبرئیل به حضرت زهرا علیهاالسلام و محدّثه بودن آن جناب امری مبرهن و مطابق با شأن و شاکله استعلا یافته و به فعلیت رسیده آن حضرت می باشد.
22. در اتحاد علم و عالم و معلوم و انسان قرآنی و درجات جنّت است که موضوع اول «فصّ حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّة» در خلق ازواج، و موضوع پایانی آن در بیان گوهر علم است که نور نفس ناطقه انسانی و امام عمل می باشد و علم و عمل جوهر انسان سازند و انسان تعالی یافته و کامل به علم و عمل مزیّن و خود، عین علم و عمل است و درجات قرآنی در وجود او پیاده شده اند و او به جنّت ذات، جنّت وصال و قرب و لقا راه یافته است. و حضرت فاطمه علیهاالسلام راه یافته به مقام جنّت ذات و دیدار محبوب و لقای ربّ است و خود، وجه رب و مظهر اسماء جمال و جلال الهی و قرآن ناطق.
استاد علاّمه در رساله قدسیه نوریه و صحیفه مطهّره و مکرّمه موسوم به فصّ حکمةٍ عصمتیّةٍ فی کلمةٍ فاطمیّه، آفاق گسترده و نوینی از شاکله و شخصیت صدیقه طاهره علیهاالسلام گشوده اند که مستند و مستفید از آیات قرآن و تفسیر انفسی و تأویل کتاب قویم الهی و احادیث و روایات صادر شده از زبان صدق حضرت معصوم علیه السلام است و برگرفته از منشآت وجودی حضرت زهرا
(علیهاالسلام) در قالب خطبه ها، ادعیه، نیایش ها و احادیث، و ما از باب تلخیص و استخراج و اصطیاد رموز اسرار و اشارات صحیفه یاد شده، به گوهرها و جواهر اوصاف وجودی و نعوت ذاتی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) می پردازیم که عبارتند از:
1. انسان کامل، خلیفه الهی و حجت بالغه حقّ؛
2. مظهر نفس کل که دربردارنده ملک و ملکوت، غیب و شهادت و قوس نزول و صعود هستی است.
3. میوه درخت وجود است که غایت حرکت ایجادی و وجودی می باشد. پس او شجره طیّبه ای است در هر زمان و مکان، میوه های شیرین و دل نشینی دارد و مایه برکت و خیر کثیر، بلکه «کوثر» است.
4. حقیقت امّ الکتاب و مصداق «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَان»(الرحمن: 19) است.
5. مطلع انوار علوی، مشکات ولایت و وعاء معرفت است.
6. ام الائمّه و امّ ابیهاست.
7. صاحب عصمت کبراست؛ جوهر قدسی و صاحب قوّت نوریه ملکوتی.
8. دارای همسری است معصوم، انسان کامل، صاحب مقام ولایت کلّیه و امامت حقیقیه و حجت تام و کامل حق و نقش رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، و اگر علی (علیه السلام) نبود کفوی برای فاطمه (علیهاالسلام) نبود.
9. مصداق آیاتی همچون مباهله، تطهیر، مودّت، هل اتی و مقرّبین است.
10. مقصود هستی و غایت آفرینش است که هستی و آفرینش به طفیل وجود او ظهور یافت.
11. «لیلة القدر» و «یوم الله» و جامع جمیع حقایق وجودی و کمالی است.
12. قرآن ناطق، مفسّر حقیقی قرآن و از مصادیق اتمّ و اجمل راسخان در علم و تأویل شناسان است.
13. بنیه و سینه رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، پاره تن و میوه دل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.
14. فاطمه علیهاالسلام ذات و مقامات معرفتی معنویتی دارد که غیر از انسان کامل کسی را یارای شناخت و ادراک حقایق نوری و قدسی وجود آن گوهر آفرینش و کوثر هستی نیست.
15. صاحب قیام ولایت الهیّه و نبوّت مقامیه و تعریفیه است.
16. کلمه تامّه حق، وجه رب، صراط مستقیم الهی و حبل متین خدای سبحان است.
17. مظهر جامع اسماء حسنای حق و جامع اسماء جمال و جلال خدای سبحان است.
18. صاحب قلب و مقام «احسان» و شهود ربّ است.
19. جامع قرآن انزالی و تنزیلی است.
20. صاحب معرفت ناب، حکمت زلال و علوم لدنّی و افاضی الهی است.
21. محدَّثه و محدِّثه است.
22. سیده نساء عالمین از اولین تا آخرین است.
23. صاحب وحی انبائی و سدیدی و مخاطب جبرئیل امین علیه السلام و صاحب صحیفه فاطمیّه است که علم ما کان، ما یکون و هو کائن در آن درج شده و اینک در دست با کفایت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
24. مخاطب به خطاب «یا ایّتها النفسُ المطئنّة ...» (سوره فجر) و دارای مقام جنّت ذات و لقای ربّ و وصال محبوب است.
25. مظهر علم و عمل الهی و ایمان و عمل صالح و اسوه کمال وجودی در ساحت علمی و عینی است.
26. اساس دین، عماد یقین، کهف قرآن کریم و موضع سرّ الهی و دارنده خصایص حقّ ولایت است.
27. محور آل کسا و خامس آل عباست.
28. ودیعه رسول خدا (صلی الله علیه و آل)ه و انسیه حورا است.
29. عالم به غیب سماوات و ارض و ملک و ملکوت است.
30. بدان دلیل «فاطمه» نامیده شد که خلق از ادراک و معرفت ذات و هویّتش محرومند و فرمود: «اِنّما سُمّیت فاطمة لانَّ الخلقَ فُطِموا عَن معرفتِها.»پس: الفاطمةُ ما الفاطمةُ و ما ادریکَ ما الفاطمةُ؟!

موضوع قفل شده است