جمع بندی علت شکست محکم ترین براهین اثبات خدا

تب‌های اولیه

77 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

به نام خدا.

سلام

خواهش میکنم
خب ازمایش که نمیشه کرد .

همین که طبق امار یه نمونه گیری رو تعمیم دادیم به مییارد سال
و هم اینکه پردازش عقلی رد میکنه چنین کاری رو

____________

حالا یه مثالی تقریبا ازمایش شده هم بگم

همین سیستم رو وجود انسانی طراحی کرده که کاملا وجودش با وجود مخلوقش ( سیستم کامپیوتر ) متفاوت هست.

زمین تقریبا یه عمر 4.7 میلیارد ساله داره !

در این مدت زیاد افرینش خودبخودی و تصادفی یک سیستم کامپیوتری بدون دخالت انسان فوق هوشمند صفر شده و بر این اساس میشود با احتمال زیادی پیش بینی کرد که کلا صفر هست !

چرا از برهم کنش ذرات ریز اتمی و انرژی ها و میدان ها یه سیستم کامپپیوتری خودبخود خلق نشده و شروع به کار نکرده ؟

ایا مگر قرار بود یه انسان متفکری تصادفی روی زمین خلق بشود و السلا م ؟

بنده نتیجه گیری می کنم وقتی خلق یه سیستم کامپیوتری در حالت تصادفی که پیچیده هم نیست در( مقابل انسان) در مدت 4.7 میلیارد سال صفر بوده ( کاملا بدیهی هست)

پس انسان متفکر و فوق هوشمند چطور تصادفی خلق شده و شروع به کار ؟

سلام بر شما.

دلیلی نداره که چون یه فرآیندی تصادفی طی شده، پس همه ی ممکنات رو حتما حتما درست بکنه. طریقی که ما در ساختن کامپیوتر طی میکنیم، متفاوت از طریقی هست که طبیعت در شکل دهی به موجودات و حیات طی کرده ( بنا بر ادعای داروینیون! :khandeh!: ).

ستایشگر :Gol:

یعنی همین قوانین طبیعت میتونه شکل دیگری از قوانینی باشه که در عالم بالا قرار داره و کنترل میشه و نهایتا میرسه به وجود واجب الوجود که سرچشمه همه چی هست

خب یعنی اگر اشتباه نکنم شما قبول دارید که می شود قوانین طبیعت از آغازشون ثابت و بدون تغییر تا به الان باشند و دنیا حاصل اون قوانین طبیعت باشن.فقط شما می فرمایید که اون قوانین رو خدا وضع کرده.درست متوجه شدم؟

به نام خدا.

سلام بر شما.

دلیلی نداره که چون یه فرآیندی تصادفی طی شده، پس همه ی ممکنات رو حتما حتما درست بکنه. طریقی که ما در ساختن کامپیوتر طی میکنیم، متفاوت از طریقی هست که طبیعت در شکل دهی به موجودات و حیات طی کرده ( بنا بر ادعای داروینیون! :khandeh!: ).

ستایشگر :Gol:

ما قعلا حرف از یه ممکن ( نه همه ی ممکنات) زدیم که انتظار داریم وقتی خلقت تصادفی شروع شده فلان مورد چرا امکان خلقت تصادفیش صفر هست ؟

ما وقتی که یک تاس رو پرتاب میکنیم انتظار داریم که یکی از اعداد 1 تا 6 ظاهر بشه . احتمال امدن هیچ کدام صفر نیست

جهان رو یک تاسی فرض کنیم که در حالت احتمالی و تصادفی پرتاب شده انتظار داریم که هم سیستم کامپیوتری خلق بشود و هم انسان ! حالا یکی با احتمال قوی یا یکی کتر و نباید هیچ کدوم صفر بشه !
===> چون مواد و انرژی های تشکیل دهندشون در جهان وجود داره !

___________

در غیر این صورت باید بپذیریم جهان قطعا در جهتی حرکت کرده که انسان افریده بشود و افرینش انسان تصادفی نیست .

به نام خدا.

ما قعلا حرف از یه ممکن ( نه همه ی ممکنات) زدیم که انتظار داریم وقتی خلقت تصادفی شروع شده فلان مورد چرا امکان خلقت تصادفیش صفر هست ؟

ما وقتی که یک تاس رو پرتاب میکنیم انتظار داریم که یکی از اعداد 1 تا 6 ظاهر بشه . احتمال امدن هیچ کدام صفر نیست

جهان رو یک تاسی فرض کنیم که در حالت احتمالی و تصادفی پرتاب شده انتظار داریم که هم سیستم کامپیوتری خلق بشود و هم انسان ! حالا یکی با احتمال قوی یا یکی کتر و نباید هیچ کدوم صفر بشه !
===> چون مواد و انرژی های تشکیل دهندشون در جهان وجود داره !

___________

در غیر این صورت باید بپذیریم جهان قطعا در جهتی حرکت کرده که انسان افریده بشود و افرینش انسان تصادفی نیست .

چرا میفرمایید احتمال به وجود آمدن کامپیوتر صفر است؟ چون در طول 13.3 میلیارد سال درست نشده، پس احتمالش صفر است؟ شاید زمان لازم برای تشکیل تصادفی یک کامپیوتر رقمی، بیشتر از این باشه!

ستایشگر :Gol:

به نام خدا.

چرا میفرمایید احتمال به وجود آمدن کامپیوتر صفر است؟ چون در طول 13.3 میلیارد سال درست نشده، پس احتمالش صفر است؟ شاید زمان لازم برای تشکیل تصادفی یک کامپیوتر رقمی، بیشتر از این باشه!

ستایشگر :Gol:

چون انسان خیلی پیچیده تر از کامپیوتر هست و در این مدت تصادفا خلق شده اما کامپیوتر بسیار بسیار ساده تر هست نه ! !

انسان بعنوان یک موجودی که هم پیچیده هست و هم آگاهی و تفکر داره ===> اگر فرض کنیم خلقت تصادفیش 20 درصد باشه

کامپیوتر نه تفکر داره و نه پیچیدگیش در حد مغز انسان = = = > خلقت تصادفیش رو 80 درصد در نظر بگیریم

بنابراین بنده چنین عقیده ای دارم که در این مدت زیاد باید کامپیوتر بوجود میومد نه انسان !

هر دو در داخل این دنیای مادی هستند و هر و هم یک مجموعه ی منظمی که ازقوانین مادی پیروی می کنند
______

خب یعنی اگر اشتباه نکنم شما قبول دارید که می شود قوانین طبیعت از آغازشون ثابت و بدون تغییر تا به الان باشند و دنیا حاصل اون قوانین طبیعت باشن.فقط شما می فرمایید که اون قوانین رو خدا وضع کرده.درست متوجه شدم؟

سلام

یه توپی رو شوت کنیم بالا باز بر میگرده زمین ===> بهش میگیم علتش قانون جاذبه == > ایا این قانون همیشه بوده ؟ ===> خیر ==> چون در راستای پیدایش زمین بوجود اومده و الی اخر . . .

اگر تمام قوانین رو دنبال کنیم در نهایت میرسیم به وجودی که تمام قوانین از اوست .

اگر یک ساختمان رو دنبال کنیم در نهایت میرسیم به شکلی که در مغز معمار نقش بسته !

اگر خیال معمار رو دنیای اول و این دنیا رو دنیای دوم در نظر بگیریم ==> این ساختمانی که ما اینجا میبینیم در حالت دیگری هم در ذهن معمار بود !

_______________

همین قوانینی که ما میبینیم میتونه در دنیایی دیگر یه حالت دیگری داشته باشه و در دنیای بالاتری یه حالتی و الی تا وجود مطلقش . . .

از حالت مادی الی مجرد مطلق
ضعیف به قوی

انسان تصادفا به وجود نیومده، بلکه حاصل رفتار ذاتی-محلی ماده ست که ما با قوانین شیمی میشناسیمشون. پس انتظار به وجود اومدن تصادفی موجودات زنده رو نداریم.

انسان تصادفا به وجود نیومده، بلکه حاصل رفتار ذاتی-محلی ماده ست که ما با قوانین شیمی میشناسیمشون. پس انتظار به وجود اومدن تصادفی موجودات زنده رو نداریم.

منم می خواستم با اون سوالا دقیقا این پیام رو به جناب ابوالفضل برسونم.موجودات زنده بدون خدا نباید بگیم تصادفی بوجود اومدن.به نظر من هیچ چیز تصادفی نیست.در صورت عدم وجود خدا نباید بگیم پس موجودات و زمین تصادفی بوجود اومدن.:ok:

یه توپی رو شوت کنیم بالا باز بر میگرده زمین ===> بهش میگیم علتش قانون جاذبه == > ایا این قانون همیشه بوده ؟ ===> خیر ==> چون در راستای پیدایش زمین بوجود اومده و الی اخر . . .
قانون جاذبه 12 میلیار پیش هم وجود داشته.در اون زمان هم جاذبه کار خودشو می کرده.همه ی اون قوانینی که الان موجود چند میلیارد سال پیش هم موجود بوده.10 میلیار سال پیش هم آبی اگر بود مثلا در دمای 100 درجه به جوش می اومد.تمام قوانین و ماده به نحوی بودن که مسیری رو طی کردن که به اینجایی که الان رسیدن برسن.و توی این مسیر هیچ چیز تصادفی نبوده.داستان خیلی ساده است ها.نمی دونم چطور منظورم رو برسونم:Gig:

به نام خدا.

چون انسان خیلی پیچیده تر از کامپیوتر هست و در این مدت تصادفا خلق شده اما کامپیوتر بسیار بسیار ساده تر هست نه ! !

انسان بعنوان یک موجودی که هم پیچیده هست و هم آگاهی و تفکر داره ===> اگر فرض کنیم خلقت تصادفیش 20 درصد باشه

کامپیوتر نه تفکر داره و نه پیچیدگیش در حد مغز انسان = = = > خلقت تصادفیش رو 80 درصد در نظر بگیریم

بنابراین بنده چنین عقیده ای دارم که در این مدت زیاد باید کامپیوتر بوجود میومد نه انسان !

هر دو در داخل این دنیای مادی هستند و هر و هم یک مجموعه ی منظمی که ازقوانین مادی پیروی می کنند
______

اول اینکه شما میگید "فرض کنیم" احتمال انسان 20 باشه کامپیوتر 80، خوب چرا این رو فرض کنیم؟ فرض میکنیم انسان 80 باشه کامپیوتر 20! چرا طوری فرض کنیم که جواب مورد انتظار رو حتما بده؟

دوم اینکه من فکر میکنم شما دارید بین دو چیز متفاوت قیاس میکنید. انسان، یهویی که در طبیعت تشکیل نشده! تا جایی که میدونم میگن که اول یه مولکول خود شبیه ساز بوده، بعد این در طول زمان گشته و گشته و به شکل موجودات زنده ی مختلف که یکیشون انسانه ظاهر شده. اما کامپیوتر مثل موجودات طبیعی نیست که یه چیزی مثل "ژن" داشته باشه و دو تا کامپیوتر با هم جمع بشن یه بچه کامپیوتر در بیاد! کامپیوتر باید به یکباره تشکیل بشه. یعنی اتم های سیلیکون و ... باید به طریق خاصی کنار هم بشینن تا بشن ترانزیستور و بعد بشه آی سی و ... تا برسه به کامپیوتر! خوب به نظر واضح هست که احتمال کنار هم نشستن اتم های فسفر و اکسیژن و نیتروژن و کربن و هیدروژن برای تشکیل DNA با شکلی خاص، خیلی بیشتر از احتمال کنار هم نشستن اتم های سیلیکون و کربن و مس و آلومینیوم و طلا و ... برای تشکیل کامپیوتر هست و البته اینها رو اگر وقت و اطلاعات کافی داشته باشیم میشه حساب کرد و تست کرد! اما اصل حرف بنده اینه که ساختار کامپیوتر با ساختار موجودات زنده متفاوت هست و نمیشه اونها رو مقایسه کرد. کما اینکه طبیعت هم کامپیوتر خودش رو ساخته و اسمش مغزه و با اینکه میگیم طبیعت بی شعور هست، اما بسیار بهتر از انسان با شعور کامپیوتر ساخته!

ستایشگر :Gol:

یکی از دلایلی که در دفاع از خلقت هوشمند ارایه شده مساله ثابت های فیزیک هست، مقدار حدود بیست ثابت فیزیک بصورت خارق العاده طوری هماهنگ شدن که نتیجه اون شده دنیای ما و بوجود امدن انسان، دقت بعضی از این ثابت ها در حد یک میلیاردم هست، یعنی اگر این ثابت ها حتی یک میلیاردم کمتر یا بیشتر بودن این جهان به این شکلی که هست بوجود نمی امد! همچنین سرعت انفجار بیگ بنگ اگر در حد یک چند میلیونم کمتر یا بیشتر بود جهان یا دوباره بخاطر جاذبه به درون برمی گشت و متلاشی میشد یا اونقد ذرات اولیه از هم دور میشدن که دیگه جاذبه نمیتونس هیچ کهکشان و ستاره و سیاره بوجود بیاره. اینکه اینقد دقیق همه چیز دست به دست هم داده تا جهان به این شکل تشکیل بشه و در نهایت انسان خودآگاه بوجود بیاد بنظر من دلیل قانع کننده ای هست بر اینکه نوعی هوشیاری در پس همه چیز هست ...

قانون جاذبه 12 میلیار پیش هم وجود داشته.در اون زمان هم جاذبه کار خودشو می کرده.همه ی اون قوانینی که الان موجود چند میلیارد سال پیش هم موجود بوده.10 میلیار سال پیش هم آبی اگر بود مثلا در دمای 100 درجه به جوش می اومد.تمام قوانین و ماده به نحوی بودن که مسیری رو طی کردن که به اینجایی که الان رسیدن برسن.و توی این مسیر هیچ چیز تصادفی نبوده.داستان خیلی ساده است ها.نمی دونم چطور منظورم رو برسونم:Gig:

اگر دقت کنید بیان بنده مربوط بود به جاذبه ی زمین نه جاذبه های دیگر .
و داریم از قوانینی صحبت میکنیم که با انفجار بزرگ بر جهان حاکم شده اند پس قبل انفجار بزرگ نبود پس مقطعی هستند

اینکه اب در 100 درجه میجوشه یه قانن مقطعی و برهه ای هست ==> پس قانون مادی ازلی نیست و قبل بیگ بنگ ابی نبوده بگیم در 100 درجه میجوشه !

این قانون بعد شکل گیری اب بوجود اومده و خلق شده

انسان تصادفا به وجود نیومده، بلکه حاصل رفتار ذاتی-محلی ماده ست که ما با قوانین شیمی میشناسیمشون. پس انتظار به وجود اومدن تصادفی موجودات زنده رو نداریم.

خب شما باید ثابت کنید از یه ماده ی بی جان و غیر هوشمند انسانی پیچیده چطور بوجود اومده ؟

کدام معادله ی واکنشی شیمی این رو اثبات میکنه ؟

تمام واکنش هایی که در شیمی هست طرف دوم باز یه ماده بی جان هست ؟

جان از کجا میاد که موجود میشه جاندار و هوشمند ؟

به نام خدا.

اول اینکه شما میگید "فرض کنیم" احتمال انسان 20 باشه کامپیوتر 80، خوب چرا این رو فرض کنیم؟ فرض میکنیم انسان 80 باشه کامپیوتر 20! چرا طوری فرض کنیم که جواب مورد انتظار رو حتما بده؟

دوم اینکه من فکر میکنم شما دارید بین دو چیز متفاوت قیاس میکنید. انسان، یهویی که در طبیعت تشکیل نشده! تا جایی که میدونم میگن که اول یه مولکول خود شبیه ساز بوده، بعد این در طول زمان گشته و گشته و به شکل موجودات زنده ی مختلف که یکیشون انسانه ظاهر شده. اما کامپیوتر مثل موجودات طبیعی نیست که یه چیزی مثل "ژن" داشته باشه و دو تا کامپیوتر با هم جمع بشن یه بچه کامپیوتر در بیاد! کامپیوتر باید به یکباره تشکیل بشه. یعنی اتم های سیلیکون و ... باید به طریق خاصی کنار هم بشینن تا بشن ترانزیستور و بعد بشه آی سی و ... تا برسه به کامپیوتر! خوب به نظر واضح هست که احتمال کنار هم نشستن اتم های فسفر و اکسیژن و نیتروژن و کربن و هیدروژن برای تشکیل DNA با شکلی خاص، خیلی بیشتر از احتمال کنار هم نشستن اتم های سیلیکون و کربن و مس و آلومینیوم و طلا و ... برای تشکیل کامپیوتر هست و البته اینها رو اگر وقت و اطلاعات کافی داشته باشیم میشه حساب کرد و تست کرد! اما اصل حرف بنده اینه که ساختار کامپیوتر با ساختار موجودات زنده متفاوت هست و نمیشه اونها رو مقایسه کرد. کما اینکه طبیعت هم کامپیوتر خودش رو ساخته و اسمش مغزه و با اینکه میگیم طبیعت بی شعور هست، اما بسیار بهتر از انسان با شعور کامپیوتر ساخته!

ستایشگر :Gol:

خب چرا باید انسان در حالت خود بخودی بوجود بیاد و کامپیوتر نه ؟

گویی همه چی مهیا شده تا انسان متولد بشود مگر غیر اینه ؟

بگیم فلان خود بخود بوجود اومده و فلان قراره توسط انسان بوجود بیاد !

جهان به دو قسمت بخش میشه .

یکی قرار خود بخودی بوجود بیاد یکی نه ! = = = > برنامه ریزی شده که اینجوری باشه ===> چطور خود بخود اینجوری برنامه ریزی شده ؟

نشد که . . .

به نام خدا.

خب چرا باید انسان در حالت خود بخودی بوجود بیاد و کامپیوتر نه ؟

گویی همه چی مهیا شده تا انسان متولد بشود مگر غیر اینه ؟

بگیم فلان خود بخود بوجود اومده و فلان قراره توسط انسان بوجود بیاد !

جهان به دو قسمت بخش میشه .

یکی قرار خود بخودی بوجود بیاد یکی نه ! = = = > برنامه ریزی شده که اینجوری باشه ===> چطور خود بخود اینجوری برنامه ریزی شده ؟

نشد که . . .

اول اینکه من مدافع و معتقد به این نظریه که انسان همینطوری شانسی شانسی درست شده نیستم فقط دارم میگم این استدلال درست نیست که "چون کامپیوتر نشده و انسان شده، پس یه طرحی و طراحی بوده!"

کل بحث بنده اینه که کامپیوتر و هر پدیده ی دیگری که در ذهن شما و من بگنجه ( مثلا اینکه بنده همینطور که نشستم یهو اتم های بدنم از هم بپاشن، الکترونها و پروتون ها و ... از دیوار پشت سرم تونل زنی کوانتومی کنند و اونور دوباره به همین طریق تشکیل بشن!!! ) یک احتمال وقوعی داره که هر چند ناچیز و بسیار محدود اما بزرگتر از صفر است! در نتیجه نمیشه از اینکه یکی از این پدیده ها تا امروز رخ نداده، نتیجه گرفت که پس کلا رخ نمیده و در نتیجه برای پدیده های رخ داده، طرحی وجود داشته!

ستایشگر :Gol:

به نام خدا.

اول اینکه من مدافع و معتقد به این نظریه که انسان همینطوری شانسی شانسی درست شده نیستم فقط دارم میگم این استدلال درست نیست که "چون کامپیوتر نشده و انسان شده، پس یه طرحی و طراحی بوده!"

کل بحث بنده اینه که کامپیوتر و هر پدیده ی دیگری که در ذهن شما و من بگنجه ( مثلا اینکه بنده همینطور که نشستم یهو اتم های بدنم از هم بپاشن، الکترونها و پروتون ها و ... از دیوار پشت سرم تونل زنی کوانتومی کنند و اونور دوباره به همین طریق تشکیل بشن!!! ) یک احتمال وقوعی داره که هر چند ناچیز و بسیار محدود اما بزرگتر از صفر است! در نتیجه نمیشه از اینکه یکی از این پدیده ها تا امروز رخ نداده، نتیجه گرفت که پس کلا رخ نمیده و در نتیجه برای پدیده های رخ داده، طرحی وجود داشته!

ستایشگر :Gol:

کامپیوتر بعنوان مثال بود

کل حیوانات رو در نظر بگیریم

چرا از میان تمام حیوانات فقط انسان به درجه ای رسیده که متفکر هست و اگاهی داره و محیط اطرافش رو باب میل خودش تغییر میده ؟
از هر جهت که نگاه میکنیم گویا فقط انسان متفکر باید طبق برنامه ای خلق میشد

این واقعا پیدایش خود بخودی رو زیر سوال میبره !

چرا الان 50 تا موجود متفکر شبیه انسان روی کره ی زمین نداریم ؟

خب شما باید ثابت کنید از یه ماده ی بی جان و غیر هوشمند انسانی پیچیده چطور بوجود اومده ؟

کدام معادله ی واکنشی شیمی این رو اثبات میکنه ؟

تمام واکنش هایی که در شیمی هست طرف دوم باز یه ماده بی جان هست ؟

جان از کجا میاد که موجود میشه جاندار و هوشمند ؟

فرض کنیم مواد طی فرایند «الف» به موجود جاندار تبدیل می شه. از نظر شما چه ویژگی هایی از «الف» نشوندهنده وجود یا عدم خدا هستن؟

فرض کنیم مواد طی فرایند «الف» به موجود جاندار تبدیل می شه. از نظر شما چه ویژگی هایی از «الف» نشوندهنده وجود یا عدم خدا هستن؟

بنده هر پدیده ای که اتفاق میوفته رو ناشی از علتی میدونم که اگر دنبال کنیم به علت واحدی میرسیم که وجودش از خودش هست و علتی ندارد
چون یکی از خصوصیات ماده اینه که اگر اتفاقی درش رخ بده حتما علتی دارد !

اگر ابی تبخیر میشه نمی تونیم بگیم علتی نداره و تبخیر خود بخودی بوده و از ذات اب صادر شده ===> علت رو ذکر میکنیم گرما

در فرض شما هم خدا بعنوان علت ذکر میشه و نه ویژگی ==> چون ما از مفهوم ویژگی برای درک ماده استفاده میکنیم
______

الان بنده دارم تایپ میکنم . در نگاه اول فکر میکنم که علت خودم هستم که این فعل توسط ذات خودم صورت میگیره !

با یه تفکر میبینم که نه !!

حرکت کار انرژی هست که از مواد دیگر گرفته ام پس شدم وابسته . ( دستور از مغز صادر میشه و حرکت توسط انرژی انجام مییشه)

[FONT=microsoft sans serif]

نمی توانیم بگوییم که ماده و مکان و زمان با هم یک مجموعه واحد و یک موجود واحد هستند که واجب الوجودند.این مجموعه دیگر به چیزی نیازمند نیست؟؟

باسلام
اولا: مکان مستقل از موجودات است. مثلا شما وقتی در یک جایی ایستادید، آن قسمتی که از زمین که بدن شما اشغال کرده است، مکان شما میشود. میبینید که آن مکان مستقل از شماست. پس نمیتواند با شما یک موجود واحد را تشکیل دهد.
ثانیا: با قطع نظر از اشکال قبلی، مجموعه بدان معناست که آن موجود، مرکب است و ادله توحید ذات، هر نوع ترکیب در ذات را نفی میکند.(که فعلا بحث ما این نیست)

بهتره بجای جمله ماده نیاز به مکان دارد , بگوییم که زمان و مکان از خواص و ویژگی های ماده هستن. چون ماده بعد از زمان و مکان بوجود نیامده که بگیم اگه مکان نبود ماده نمیتونس خلق بشه..بلکه ماده اولیه بموازات زمان و مکان وجود ازلی داشته.شما هم قبول دارین تا ماده نباشد صحبت از زمان و مکان هم معنا ندارد.بنارراین اینکه مکان و زمان از ابعاد و خواص ماده باشند نمیتوان نتیجه گرفت که یه فاعلی باید باشد تا ماده رو پدید اورده باشد.وقتی هم قرار هست که ماده(منظور ماده اولیه سازنده مواد جهان) از ازل وجود داشته باشد به تبع زمان و مکان هم از ازل به موزات ان وجود ازلی دارند چون از ابعاد ان هستن.در این صورت صحبت از نیاز ماده به مکان ما رو نمیتواند به خالقی از خارج برساند.

بحث از ازلی بودن ماده، زمان و مکان یک بحث است و بحث از نیازمندی بحثی دیگر.
اینکه موجودی ازلی باشد، نیاز به اثبات دارد عقلی یا نقلی یا تجربی.
فرضا اثبات شد که موجودی ازلی هست یا نه، اما این ملازم با بی نیازی آن موجود نیست، بلکه برخی موجودات ازلی، نیازمند هستند(یعنی ممکن الوجودند)
نکته دیگر اینکه، ماده که خودش وجود خارجی ندارد بلکه موجودات مادی هستند که وجود خارجی دارند. این موجودات خارجی، حتما باید دارای دو مشخصه زمان ومکان باشد. یعنی موجود مادی امکان ندارد که زمان مند و مکان مند نباشد. یعنی حتما باید مکانی باشد که این موجود در آن قرار داشته باشد(چرا که مکان عبارت است از میزان فضایی که یک موجود مادی اشغال میکند) و باید در یک زمانی خاص وجود داشته باشد. این یعنی نیازمندی. چرا که اگر این زمان ومکان نباشد، این موجودمادی امکان تحقق نداشت.

اتمها از ذرات بنیادی تشکیل میشوند .در اینصورت ذرات بنیادی علت مادی هستند
اما اینکه ذرات بنیادی مانند کوارکها چگونه باهم ترکیب میشوند تا پروتنها و نوترونها تشکیل شوند و یا جرم چگونه از بوزون هیگز بوجود میاد دانشمندها نظریات داده اند.ولی هر چی که باشد اثری از علت فاعلی خارجی نیز در اینجا دیده نمیشود متاسفانه

ذرات بنیادی یعنی همان ماده منظور شما؟
اگر این باشد، با توجه به اینک قرار شد اینها ماده تشکیل دهنده اتمها باشند، پس ذرات بنیادی یا همان ماده اولیه، در هر اتمی با اتم دیگر فرق دارد. پس خود اینها که واجب الوجود نمیشود. چرا که واجب الوجود واحد است و براهین اثبات توحید در وجوب وجود این احتمال را برطرف میکند.
شاید بگویید که این ذرات بنیادی، واجب الوجود نیستند بلکه خودشان از تجزیه یک ذره بنیادی اصلی به دست آمده است، خب این احتمال مشکل قبلی را ندارد اما مبتلا به این اشکال است که این ذره بنادی اصلی و این ماده اولیه، خودش در اثر تجزیه یا انبساط یا هر احتمال دیگر، علت مادی شود برای تشکیل و ایجاد اتمها و ذرات بنادی دیگر. بنابراین تغییر در آن راه می یابد و تغییر نشانه امکان و نیازمندی است نه وجوب وجود.

انسان تصادفا به وجود نیومده، بلکه حاصل رفتار ذاتی-محلی ماده ست که ما با قوانین شیمی میشناسیمشون. پس انتظار به وجود اومدن تصادفی موجودات زنده رو نداریم.

یه نقد دیگری هم در این مورد دارم :

در شکل گیری انسان در ابتدایی ترین شکل میرسیم به سلول های بنیادی جنینی ==> سلولهایی که گویی یه برنامه روشون نصب شده تا تکثیر شوند و تمام اعضای بدن رو بسازند ( در عرض تقریبا نه ماه )

حالا چه سوالاتی پیش میاد ؟

ایا سلول بنیادی وجودش از خودش هست و ذاتا چنین امری رو صادر میکنه >> خب میگیم اگر پدر و مادر نباشند و یه محیط و شرایط خاصی نباشه این سلولها رشد نمی کنند
پس وابسته هست

سوال بعدی :

ایا : 1 _ اول پدر و مادر بوجود اومده اند یا 2_ سلول های بنیادی ؟

نقدی که بر فرض دوم دارم اینه که چرا دیگر از این اتفاقات در محیط طبیعت نداریم ؟ ( یعنی شکل گیری خود بخودی سلولهای بنیادی در طبیعت )
یه عده میگن اینکار تدریجا صورت گرفته !
باز ما سوال میکنیم چرا تدریجا باز هم صورت نمیگیره ؟
یا چرا تدریجا در کنار انسان یه موجود متفکر دیگری پدید نیامده ! ( یه موجودی که مثلا با چهار دست و پا حرکت میکنه و بتونه با انسان تعامل زبانی داشته باشه و . . . .)

باز هم همه چی متمایل میشه به سمتی که قرار بود انسان متفکری بر طبق طراحی خاصی بوجود بیاد ( در صورت قبول فرض دوم)

اولا: مکان مستقل از موجودات است. مثلا شما وقتی در یک جایی ایستادید، آن قسمتی که از زمین که بدن شما اشغال کرده است، مکان شما میشود. میبینید که آن مکان مستقل از شماست. پس نمیتواند با شما یک موجود واحد را تشکیل دهد.

واقعیت احساس می کنم در هر صورت دلایل کافی وجود و مطرح نمی شود که خدا موجودی انسان وار و با شخصیت است.درک و پذیرفتن همچین موجودی واقعا سخت است.
دنیا دارد روال طبیعی خودش را طی می کند.قوانین حداقل 12 میلیارد سال است که به یکسان و مشابه موجودند و دنیا را شکل می دهند.درک و شناخت واجب الوجود سخت است ولی شناخت اینکه چه نیست تا حدی آسان است.خدا هرچه هست باورش سخت است که موجودیست انسان وار و رحمان و کریم و رزاق و بخشنده و مهمتر از همه مختار است!در کل یک انسان کامل!
و اینکه براهین اثبات خدا با شکست مواجه می شوند از همین جهت است.نهایت یک واجب الوجود رو ثابت می کنند که این واجب الوجود هم تا حدی وجود داشتنش بدیهی هست، نیازی به فلسفه بافی نیست.ولی اینکه واجب الوجود چیست.پاسخ درستی برایش نیست.و اگر ما ندانیم واجب الوجود به راستی چیست، اینکه تنها بدانیم یک واجب الوجودی هست به چه درد ما می خورد؟بین ندانستن و دانستن آن چه فرقی هست؟ واینکه نوع نگاهی که فلاسفه به دنیا دارند و از آن دریچه، واجب الوجود را توضیح می دهند دیگر خیلی بی منطق و احساسی است و بیانش هم تا حدی مفصل.مفصل تر از چند خط و جمله و با نوع نگاهی که دانشمندان فیزیک به دنیا دارند بسیار متفاوت است.به همین خاطر است که دانشمندان فیزیک هم معمولا ائتنایی به این حرف و حدیث های فلاسفه ندارند :Gig:

(ببخشید در پرانتز عرض کنم.فکر می کنم به تاپیک چرا خدا عادل است؟سر نزدید.آنجا من یک عرضی داشتم که مطرح کرده ام که بی جواب مانده هنوز)

واقعیت احساس می کنم در هر صورت دلایل کافی وجود و مطرح نمی شود که خدا موجودی انسان وار و با شخصیت است.درک و پذیرفتن همچین موجودی واقعا سخت است.

باسلام
بله معلومه که سخت است. این سختی هم به خاطر خو گرفتن به مادیات و امور جسمانی است که ما را از درک مجردات و امور فرازمانی و مکانی عاجز میکند.

دنیا دارد روال طبیعی خودش را طی می کند.قوانین حداقل 12 میلیارد سال است که به یکسان و مشابه موجودند و دنیا را شکل می دهند.درک و شناخت واجب الوجود سخت است ولی شناخت اینکه چه نیست تا حدی آسان است.خدا هرچه هست باورش سخت است که موجودیست انسان وار و رحمان و کریم و رزاق و بخشنده و مهمتر از همه مختار است!در کل یک انسان کامل!

این صفاتی که ذکر کردید همگی صفات وجودی است و هر موجودی بخشی یا برخی از آنها را دارد.
خداوند به عنوان خالق، کاملترین آنها را دارد.
تعبیر خدای انسان وار نادرست است، انسان میتواند شبیه خداوند باشد و جلوه کمال و جمال او نه بالعکس.
ممکن است که میتواند تکامل بیابد و تا حد امکان شبیه به واجب بشود نه بالعکس.

و اینکه براهین اثبات خدا با شکست مواجه می شوند از همین جهت است.نهایت یک واجب الوجود رو ثابت می کنند که این واجب الوجود هم تا حدی وجود داشتنش بدیهی هست، نیازی به فلسفه بافی نیست.ولی اینکه واجب الوجود چیست.پاسخ درستی برایش نیست.و اگر ما ندانیم واجب الوجود به راستی چیست، اینکه تنها بدانیم یک واجب الوجودی هست به چه درد ما می خورد؟بین ندانستن و دانستن آن چه فرقی هست؟ واینکه نوع نگاهی که فلاسفه به دنیا دارند و از آن دریچه، واجب الوجود را توضیح می دهند دیگر خیلی بی منطق و احساسی است و بیانش هم تا حدی مفصل.مفصل تر از چند خط و جمله و با نوع نگاهی که دانشمندان فیزیک به دنیا دارند بسیار متفاوت است.به همین خاطر است که دانشمندان فیزیک هم معمولا ائتنایی به این حرف و حدیث های فلاسفه ندارند

اینها که تماما نرخ تعیین کردن وسط دعواست.
بحث ما از ماهیت خداوند نبود. با این حال قدری به آن همه پرداختیم.
اینکه واجب الوجود کیست و چگونه اثبات میشود و چه مفادی دارد نیاز به بحثهای خودش را دارد.
اینکه شما تبیین فلاسفه از واجب الوجود را بی منطقی و احساسی میدانید، بی انصافی کامل است.اگه بخواهیم همینطور بی سند و مدرک حرف بزنیم، به نظر شما بحث ما منطقی است؟
فیزیکدان اگر هم به حرف فلاسفه ندارد، به خاطر تفاوت فضای فکری آنهاست. آنها میخواهند از طریق فیزیک به خدا برسند که وقتی نمیرسند انکارش میکنند.
کسی که به خاطر بینگ بنگ، خدا را انکار میکنه، اصلا نفهمیده یا نمیخواهد بفهمه که بینگ بنگ هیچ ملازمه ای با انکار نیاز به علت ندارد و هیچ فیلسوفی منکر این نیست که علیت خداوند گاه با واسطه دیگر موجودات است.

عرض سلام و ادب
تاپیکی با عنوان مشابه

چرا براهین اثبات وجود خدا براحتی با شکست مواجه میشن؟

شاید قابل استفاده باشه برای بزرگواران. نمیدونم مطالعه کردید یا خیر.
التماس دعا

پرسش:
سلام چرا همه براهین اثبات خدا با شکست مواجه میشن مثلا برهان حدوث و حرکت که طبق سخنان حضرت جوادی املی در تبیین اثبات خدا حتی قادر نیست ماورا الطبیع رو اثبات کنه برهان وجوب و امکان هم که طبق ادعای ملاصدرا اشتباه است چون موجودات امکانی اصلا وجود ندارند چون ماهیت اعتباری است برهان صدیقین هم که یک سری مفاهیم مشکل و سخت دارد که اگر کسی بر فرض هم ان ها را بپذیرد باید قایل شوند همه خدا هستند

پاسخ:
باسلام و تشکر بابت سوالی که مطرح کردید

پیش از پاسخ به این سوال، لازم است ابتدا به نکته ای توجه داشته باشیم.
وجود خداوند از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و عالمان همه نحله های فکری بوده است. از عالمان تجربی گرفته تا حکیمان، همگی نیم نگاهی به مسئله وجود خداوند داشته اند. برخی به انگیزه اثبات و برخی با قصد انکار به این مقوله پرداخته اند.
در این بین، هر یک بر اساس پیش زمینه های فکری و نیز توانایی علمی در رشته علمی خود، به مسئله اثبات خدا اشتغال داشتند.
به همین جهت است که استدلال هایی که برای اثبات خداوند اقامه شده است، هر یک مضمون و شیوه ای مستقل از دیگری دارد.
از استدلال هایی که توسط عالمان علوم طبیعی اقامه شده است تا استدلالهایی که متکلمان و حکیمان نظری اقامه کردند تا براهین وجودی، همگی از منظرهای مختلف است.

از سوی دیگر، این مسئله مانند هر موضوع تحقیقی دیگر که بشر به تحقیق و بررسی در مورد آن میپردازد، در طول تاریخ سیر تکاملی خود را یافته است. البته این بدان معنا نیست که استدلالهای قدیمی، اکنون طرفدار ندارد بلکه به معنای لزوم توجه به این سیر تاریخی و تکاملی است.

به جهت همین دو عامل، هر یک از این استدلال ها، میزان اعتبار مخصوص به خود و پیش زمینه های فکری و فایده خود را دارد و نباید از همه آنها توقع یکسانی داشت.

به نظر برخی از محققان و اساتید فلسفه، برهان‏ هايي كه براي اثبات واجب اقامه شده است، از نظر اعتبار به سه دسته تقسيم مي‏شود.

دسته اول: براهینی که کامل و بدون ایراد هستند و به خوبی به اثبات خداوند میپردازد. مانند برهان امکان فقری و برهان صدیقین.
دسته دوم: براهینی که نیازمند تکمیل با مقدمات دیگری هستند. مانند برهان حدوث و امکان ماهوی.
دسته سوم: براهینی که تـنها بر اساس برخی اصول موضوعه میتواند برای اثبات برخی صفات خداوند مورد استفاده قرار بگیرد، مانند برهان نظم.(1)

همانطور که گفته شد، هر یک از این براهین، بر اساس یک سری پیش فرضها و شیوه خاصی اقامه شده است و نمیتوان انتظار داشت که همه آنها در یک حد اعتباری و باشد.

برهان حرکت:
اشکالی که در برهان حرکت و حدوث وجود دارد این است که این دو برهان، نیاز به تکمیل دارد. بدین معنا که

در برهان حرکت، ما به وجود محرکی پی می بریم که خودش محرکی ندارد.( یعنی محرک غیر متحرک
اما این، لزوما به معنای آن نیست که این محرک غیر متحرک، خود واجب الوجود باشد، بلکه کاملا محتمل است که موجودی مجرد و ثابت باشد که متحرک نیز نیست.
بدین منظور، برای اینکه ما در این استدلال، در نهایت به وجود خدا و اثبات آن برسیم، نیاز به آن داریم که این استدلال را با کمک برهان وجوب و امکان کامل کنیم. به این صورت:
محرکی که خودش متحرک نیست، یا واجب الوجود بالذات است یا جلوه ای از اوست(یکی از مجردات) که در سلسله علتها به او منتهی میشود.(2)

بنابراین همانطور که میبینید، این برهان در شکل اولیه خود، ما را به محرکی میرساند که متحرک نیست یعنی ثبات دارد و تغییر و تبدل در وجودش راه ندارد. این موجود، نمیتواند در بین موجودات عالم طبیعت باشد، زیرا موجودات عالم طبیعت همگی دارای تبدیل و تغییر و تحول هستند و ثبات ندارند. آنچه ثبات دارد، موجودات عالم ماوراء طبیعت است.
پس
اولا: اینکه این برهان ما را به ماوراء نمیتواند برساند نادرست است.
ثانیا: این نکته ما را به واجب الوجود نمیرساند نیز تا حدودی درست است، به این معنا که مستقیما و لزوما ما را به واجب نمیرساند بلکه نیاز به یک متمم دارد که برهان وجوب و امکان است.

برهان حدوث:
در مورد برهان حدوث نیز عین همین ایراد وارد است. این استدلال نیز مانند استدلال حرکت، نیازمند تـتمیم و تکمیل به کمک نظریه حرکت جوهری و برهان وجوب و امکان است.
بدین صورت که این استدلال، در شکل اولیه و قبل از اصلاحش، مشتمل بر یک قیاس مرکب است.
قیاس اول: عالم متغیر است. هر متغیری حادث است. پس عالم حادث است.
قیاس دوم: عالم حادث است. هر حادثی نیاز به محدث دارد. پس عالم نیاز به محدث دارد.

این استدلال، دو نقیصه دارد.
نقص اول: مقدمه دوم در قیاس اول(هر متغیری حادث است) بر اساس دیدگاه رایج متکلمان و فلاسفه قبل از صدرا در مورد حرکت، ناقص است.
زیرا براساس دیدگاه رایج، حرکت فقط در عوارض صورت میگیرد نه در جوهر وذات. بنابراین، اجسام وموجودات عالم طبیعت، تـنها برای عوارض خود نیازمند محدث هستند. اما ذات اجسام و جوهر آنها، چون دارای حرکت و تغییر نیست، پس مشمول این مقدمه نمیشود بنابراین، بر اساس این استدلال، تـنها عوارض هستند که نیاز به محدث دارند نه جوهر اجسام.
این نقیصه، به وسیله حرکت جوهری برطرف میشود.

نقص دوم: این استدلال، حتی با تکمیل به وسیله حرکت جوهری، هنوز ما را لزوما به واجب الوجود بالذات نمیرساند.
زیرا محدثی که تغییر در او راه نداشته باشد، لزوما باید موجودی قدیم و غیر طبیعی باشد و این هم با واجب الوجود سازگار است و هم با مجردات تام دیگر.(3)
پس، همانند برهان حرکت، در اینجا نیز نیاز به این داریم که این برهان را به کمک برهان وجوب و امکان تکمیل کنیم.

بنابراین توضیحات:
اینکه این برهان از اثبات موجودی در ماوراء طبیعت ناتوان است، مطلب اشتباهی است. زیرا این برهان حتی بدون تکمیل نسبت به جوهر اجسام، باز هم نسبت به تغییر در عوارض نیازمند به محدث خواهد بود و این محدث، حتما باید موجودی غیر طبیعی باشد.(4)

این نکته که از اثبات واجب الوجود ناتوان است، تـنها در این صورت، سخنی درست است که منظور نقص این استدلال باشد نه نادرست بودن آن به صورت کلی. یعنی این برهان در میانه راه برای اثبات خدا قرار دارد نه اینکه کاملا دور از وادی اثبات واجب باشد.

برهان وجوب و امکان:

برهان وجوب و امکان بر اساس تقریر مشهور(موجود محور) بدین صورت است که هر موجودی که در نظر گرفته شود، یا ممکن بالذات است و یا نیست(که واجب بالذات میشود.)
تا اینجا که مشکلی نیست. تنها مشکل این است که بر اساس نظریه اصالت وجود، ماهیت واقعیت مستقلی در خارج ندارد.
اما این مشکلی در استدلال ایجاد نمیکند.
زیرا بالاخره این موجودی که در عالم خارج دیده ایم و گفتیم که یا ممکن بالذات است یا واجب بالذات، حالا قید بالذات آن را برمیداریم و به جای آن قید "فقری" میگذاریم.
در هر دو صورت، موجودی که ممکن است، محتاج به علت است چه علت احتیاج را امکان ذاتی بدانیم و چه فقر وجودی.
در نتیجه استدلال هیچ فرقی ایجاد نمیکند.
تنها اشتباه برداشت ما از عالم خارج بوده است ولی اینطور نیست که حقیقت عوض شده باشد و مثلا با تغییر دیدگاه در اصالت وجود یا ماهیت، واقعیت موجود ممکن خارجی تغییر کند و مثلا واجب شده باشد. در هر دو، این موجود ممکن الوجود است حالا یا به امکان ذاتی یا امکان فقری.

بنابراین، با اصلاحیه ای که ملاصدرا ارائه کرد، اصل این استدلال مخدوش نمیشود بلکه فقط نوع نگاه ما به نحوه وجود ممکن الوجود تغییر میکند بدون اینکه در فرایند استدلال و نتیجه حاصل از آن تغییری ایجاد شود.

اما برهان صدیقین:
گفته شد:
اولا: برهان صدیقین، متضمن یک سری مفاهیم سخت و مشکل است.
ثانیا: نتیجه آن، همه خدایی است.

اما هیچ یک از این دو اشکال درست نیست.
زیرا:
اولا: برهان صدیقین چندین تقریر دارد. برخی از این تقریرها بسیار آسان و سهل است.
مانند برهانی که ابن سینا اقامه کرده است، بدین صورت:
م1.وجود یا واجب است یا ممکن
م2. اگر واجب است که مطلوب ثابت است. اگر ممکن است که نیازمند به غیر است.
م3. غیر که نیازمندی ممکن را برطرف میکند باید به واجب منتهی شود وگرنه سلسله ای محقق میشود که یا همه معلولند پس نیازمند هستند یا در سلسله یک علت غیر معلول هست پس مطلوب ثابت است.(6)

یا برهانی که علامه طباطبایی اقامه کرده است، بدین صورت:
مقدمه اول:واقعیت و مطلق هستی، ذاتا قبول نیستی نمیکند.(اصل واقعیت بالجمله بدیهی بالذات است و به نظر فیلسوف، نه قابل اثبات است و نه قابل انکار)
مقدمه دوم: انچه ذاتا قبول نیستی نمیکند، واجب الوجود است.( بدیهی است چون یک تعریف است)
نتیجه، واقعیت هستی، واجب الوجود است.(7)

این دو تقریر که بسیار آسان و سهل الوصول بود و خصوصا تقریر دوم که هیچ پیش فرضی نیاز نداشت و از هیچ مسئله فلسفی نیز استفاده نکرده بود.

ثانیا: حتی بنابر دیدگاه ملاصدرا نیز چنین سخنی نادرست است.
تقریر وی در اسفار اربعه بدین صورت است:

م1. مرز میان فلسفه و سفسطه این است که واقعیتی در خارج هست.
م2. واقعیت خارجی امر اصیلی در خارج است نه امر ماهوی
م3. این حقیقت وجود تمایز و کثرتش به کمال و نقص است.
م4. این حقیقت دارای دو فرد قوی وضعیف است.
م5. وجود یا مستغنی از غیر است یا محتاج است
م5. اگر مستغنی باشد که واجب الوجود است
م6. اگر محتاج باشد، افعال و اثارش است.(8)

همانطور که میبینید در این تقریر، هیچ نشانی از حتی شائبه همه خدایی وجود ندارد.
حتی از وحدت وجود(که به اشتباه برخی آنرا مستلزم همه خدایی میپندارند) نیز استفاده نشده است.
هرچند اگر از وحدت وجود نیز استفاده میکرد، شائبه همه خدایی، پنداری نادرست و اتهامی بی اساس بود.

موفق باشید.

ـــــــــ
1. عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص22-23
2. نهایه الحکمه، مرحله 12، فصل2، ص332و 333
3.عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، ج2، بخش5، ص479
4. ر.ک: پیشین.
6. ر.ک: ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نمط4، ص266
7. اسفار اربعه، ج6، ص16، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مرتضی مطهری، ج6، ص983
8. اسفار اربعه، ج6، ص16و 17

موضوع قفل شده است