عوامل برتری و شرافت معرفت عرفانی بر معرفت عقلی و فلسفی

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

به نام خدا
سلام

لعنت بر فلاسفه و اتباعشان

دلمان برای لعنت های شما تنگ شده بود.شما ظاهراً همیشه این شیوه را به کار می برید که فقط تهمت بزنید.پریروز به من شیعه فحش دادید و من را تکفیر کردید و حتی تهدید به مرگ.دیروز یک شیعه دیگر را بهایی خواندید.امروز هم چند شیعه دیگر را لعنت کردید.کمی تقوا خوب است که ندارید.

الآن فیلسوفان این متن رو پاک میکنند... درحالی که نمیدانند حرف معصوم هست... آقا حدیث داریم حرامان بر فلاسفه

شما دنبال چی هستید جز قرآن و حدیث؟


منبع ذکر کنید.همونطور که شما از بنده منبع خواستید درباره توحید مفضل و بنده ارائه دادم.شما هم منبع ارائه کنید برای این حرف.

و من الله توفیق

چه پلکانی ؟ ما ، فقها ، امام زمان
پس بقیه همه دشمن امام زمان هستند نه ؟ فقط شما پیرو اهل بیتید ؟

نه !!فقط شما و امثال شما متوجه می شوید و معاذ الله ما و فقها متحجریم.
به گفته آیت الله وحید هر چه هست در قران و روایات بقیه کشکه! حالا اگر فلسفه و عرفان شما در قرآن و روایات باشه ما می پذیریم و اگر نباشه پرتش می کنیم دور به همین دلیل عرفان و فلسفه شما کشکه!

تا یادمان هست یک فیلسوف عارف انقلاب کرد تا مذهب و دین حفظ بشه

مگر ایشان معصوم بودند!!! قل انما انا بشر مثلکم تازه به این وحی هم نمی شود! اگر امام معصوم چیزی گفتند قبول است
اما
پناه بر خدا از بعضی از فقهای بی دین آخر الزمان!
فُقَهَاءُ ذَلِكَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُود

فقيهان اين دوران بد ترين فقهاى زير آسمانند فتنه از آن‏ها برآيد و بدان‏ها بازگردد.

حالا چطور شده اینا میخوان مخالف اول امام زمان باشند؟

کسانی که سخن فقهای اعلم زمان را رد می کنند سخنان امام زمان را هم رد می کنند و در نهایت خدا را رد می کنند.
«الرادّ عليهم‏ كالرادّ علينا، و الرادّ علينا كالرادّ على اللّه»

بگذار اخوی حضرت بیاد سره از ناسره معلوم میشه

زمانی که 13 نور مبارک در بین مردم بودند خبری از عرفان و فلسفه شما نبود و این انوار طیبه مخالف آن بودند و سیره امام زمان هم همان سیره اجدادش است.
سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلاً

حرفها حسابها دارند و حدیثها شرایط

این همان چیزی است که فلاسفه نمی دانند و از حدیث متشابه برای استفاده به نفع خود استفاده می کنند.

والله الهادی

و الله الهادی الذین یزعمون انهم من المهتدین

منبع ذکر کنید.همونطور که شما از بنده منبع خواستید درباره توحید مفضل و بنده ارائه دادم.شما هم منبع ارائه کنید برای این حرف.


اگر منبع هم ذکر کنند شما می گویید که منظور آن فلسفه ای است که در کره ماه است و این فلسفه ما را از بهشت آورده اند!!!

بعد هم شما ثابت کن 192 صفحه کتاب مفضل را امام گفته و مفضل نوشته و هیچ تغییری در آن نیست!!!

بعد هم استناد به سخن یک شخص دلیل بر تایید آن نیست.

ممکن است از باب قائده الزام به آن استناد کرده باشند چون که در باره سبب املاى توحيد مفضل در روايتى از محمد بن سنان، به نقل از مفضل چنين آمده است كه مفضل پس از شكست در مناظره‏اى با ابن ابى العوجاء ، نزد امام صادق( ع) رفت و امام طى چهار روز و در چهار جلسه يك دوره مباحث توحيد و خداشناسى را به او تعليم داد.

و امام برای ملزم کردن

ابن ابى العوجاء به سخنان فیلسوفان استناد کرده باشد(بر فرض پذیرش اینکه کتاب مفضل تماما از امام معصوم است)

شما حجیت عقل را برای من با آیات و روایات ثابت کن بعد بگویید حجت است
لینک:

http://www.askdin.com/thread28822.html

باسمه تعالی

علاوه بر اینکه مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی ،اولین باب را اختصاص به عقل داده ،که می توانید مراجعه بفرمایید ،توجه شما را به این روایت که از امام صادق علیه السلام نقل شده جلب می کنم:


دعامة الإنسان العقل، و العقل منه الفطنّة و الفهم و الحفظ و العلم، و بالعقل يكمل و هو دليله و مبصره و مفتاح أمره، فإذا كان تأييد عقله من النور كان عالماً، حافظاً، ذاكراً، فطناً، فهماً، فعلم بذلك كيف؛ و لم؛ و حيث، و عرف من نصحه و من غشّه، فإذا عرف ذلك عرف مجراه و موصوله و مفصوله، و أخلص الوحدانيّة للّه، والإقرار بالطاعة، فإذا فعل ذلك كان مستدركاً لما فات و وارداً علي ما هو آتٍ، يعرف ما هو فيه، و لأى شي‏ء هو هيهنا، و من أين يأتيه، و إلي ما هو صائر، و ذلك كله من تأييد العقل

ستون شخصيت و هستي انسان عقل است، و عقل سرچشمه هوشياري و فهم و حفظ و دانش است، و انسان به عقل، كامل مي گردد، و عقل راهنما و چشم گشا و كليد كار انسان است، وقتي عقل او به نور مؤيّد شود، او دانشمند، ذاكر، حافظ، فهميده شود.
از اين رو مي داند چگونه، چرا، كجا خيرخواه و بدخواه خود را بشناسد، و در يگانه پرستي و فرمانبري اخلاص ورزد، وقتي چنين كرد؛ از دست رفته را به دست آورد، برآينده مسلط گردد، مي شناسد آنچه را كه در آن است يعني مي فهمد در چه وضعي است، و او به خاطر چه چيزي در اين جا است و از كجا برايش مي رسد؛ او خود به كجا مي رود، تمام اينها از تأييد عقل است[1]

پی نوشت:
[1]کافی/ج1/ص25

نه !!فقط شما و امثال شما متوجه می شوید و معاذ الله ما و فقها متحجریم.
به گفته آیت الله وحید هر چه هست در قران و روایات بقیه کشکه! حالا اگر فلسفه و عرفان شما در قرآن و روایات باشه ما می پذیریم و اگر نباشه پرتش می کنیم دور به همین دلیل عرفان و فلسفه شما کشکه!

سلام
پس شما نمی دانید اصلا فلسفه و عرفان چیست
و نسبت قرآن کریم با علوم چگونه است
و نمی دانید سرچشمه علوم کجاست
حالا ببینم
درکجای قرآن فرمولهای ریاضی و فیزیک و شیمی هست ؟ هست جایی دارد : ای مساوی ام سی به توان دو اگر هست به من هم نشان بدهید . اگر نیست ( که به ظاهر هم نیست ) چطور می توانید آنرا دور بیندازید در حالیکه فرمول کاملا ثابت شده ای در عالم فیزیک است .
نسبت فلسفه به مضامین قرآن که بسیار نزدیکتر از این است و نسبت عرفان باز بسیار بسیار نزدیکتر .
چرا فکر می کنید همه باید از معارف قرآن یک اندازه بهره داشته باشند .
نازک اندیش فیلسوف از قرآن بهره ای دارد که صاحب فکر عرفی از آن خبر هم نمی شود و اهل معرفت از قرآن مائده هایی دارند که فیلسوف هیچگاه آنرا نچشیده است .
ونعم ما قال الحکیم : فوق کل ذی علم علیم

مگر ایشان معصوم بودند!!! قل انما انا بشر مثلکم تازه به این وحی هم نمی شود! اگر امام معصوم چیزی گفتند قبول است
اما
پناه بر خدا از بعضی از فقهای بی دین آخر الزمان!
فُقَهَاءُ ذَلِكَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُود

فقيهان اين دوران بد ترين فقهاى زير آسمانند فتنه از آن‏ها برآيد و بدان‏ها بازگردد.

شما می گویید فلاسفه با امام زمان در جنگند می خواهم بدانم در میدان امر به معروف اجتماعی و جهانی امام ره که فیلسوف و عارف بود کمر همت بست یا دیگران ؟
مطمئنا امام ره و پیروان روشن بین ایشان تخصا از این روایت خارجند . دیگران را نمی دانم .

کسانی که سخن فقهای اعلم زمان را رد می کنند سخنان امام زمان را هم رد می کنند و در نهایت خدا را رد می کنند.
«الرادّ عليهم‏ كالرادّ علينا، و الرادّ علينا كالرادّ على اللّه»

اعلم در فقه اگر هم باشند ربطی به امور عقیدتی ندارد . عقاید از طور تقلید خارج است . شما هم نمی توانید در عقاید از کسی تقلید کنید . من مطمئنم شما در تشخیص حوزه های فقه و فلسفه دچار اشتباه فاحشی هستید

زمانی که 13 نور مبارک در بین مردم بودند خبری از عرفان و فلسفه شما نبود و این انوار طیبه مخالف آن بودند و سیره امام زمان هم همان سیره اجدادش است.
سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلاً

فلسفه و عرفان همیشه بوده است ولی در دنیای اسلام از دوران مامون رونق یافت و به احتمال قریب به یقین روایاتی که از معصومین ع این عصر و بعد آن رسیده در صدد نفی فلاسفه ای است که به توطئه و نقشه حکومت در مقابل ایشان قرار داده شده بودند همچنانکه فقها و علمای دیگر از اهل سنت را در مقابل ایشان قرار دادند حال اگر کلامی از حضرات در رد یک یا گروهی از فلاسفه آن زمان آمده نه در رد فلسفه بلکه در رد آلت بودن آنها در تقابل با اهل بیت ع بوده است همچنانکه روایاتی که در طرد و رد برخی فقها و علمای اهل سنت آمده ( مثلا ابوحنیفه ) نه در رد علم و فقاهت بلکه در رد ابزار بودن آنها در خدمت به طاغوت بوده است .
لذاست که ما کلامی از حضرات در رد خود فلسفه نداریم بلکه اگر باشد ( و معتبر هم باشد ) در رد فلاسفه داریم و این برای اهل بصیرت روشن است .

این همان چیزی است که فلاسفه نمی دانند و از حدیث متشابه برای استفاده به نفع خود استفاده می کنند.

حدیث متشابه مثل احادیث مدح عقل و حجیت آن نه ؟ پس بفرماییدباب العقل کتاب کافی را بدهید حذف کنند و آیاتی که در مدح عقل و حکمت و بلکه حجیت عقل در قرآن کریم هم هست حذف کنند تا خیال شما راحت شود

و الله الهادی الذین یزعمون انهم من المهتدین

و یزید الله الذین اهتدوا هدی
و هوالله الهادی

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

اگر انسان مسلمان باشد ، طبعاً پیرو حرف پیغمبر خود خواهد بود...نه ارسطو و افلاطون و ابن عربی و فارابی و...!!!

آیا خدای تبارک و تعالی هیچ دلیلی درستی که(برفرض) خارج از قرآن و کلام معصومین(ع) باشد را نمی پذیرد؟
پس چرا می فرماید:

«قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین»
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه(آیه های همراه) بیان کرده اند که:
«آیات فوق ضمناً این نکته را به همه مسلمانان تعلیم می دهد که در هیچ مورد، زیر بار سخنان بی دلیل نروند و هر کس هر ادعایی کرد از او مطالبه دلیل کنند» تفسیر نمونه-نسخه موبایل
===================================================
البته این صحبت حقیر به این معنی نیست که هر کسی به نام فلسفه و عرفان هر چی گفت بپذریم، که طبق همین آیه بدون دلیل نباید بپذیریم.

به نام خدا
سلام

اگر منبع هم ذکر کنند شما می گویید که منظور آن فلسفه ای است که در کره ماه است و این فلسفه ما را از بهشت آورده اند!!!

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى
شما علم غیب دارد؟
یا این که حدیثی ندارید؟!
شما اول بیارید،تا ادعای اولتان که وجود چنین احادیثی است ثابت شود،بعد درباره موارد دیگر صحبت می کنیم.در ضمن خود شما قضیه ارسطو در توحید مفضل را به یک نحو خاصی تفسیر می کنید.حال به بنده بگویید چرا ما نباید آن حدیث را بررسی کنیم؟!
اگر شما می توانید احادیث را تفسیر و بررسی کنید،پس ما هم می توانیم!
پس اول خودتان سعی کنید اشکالی را که از ما می گیرید،در خودتان حل کنید.

بعد هم شما ثابت کن 192 صفحه کتاب مفضل را امام گفته و مفضل نوشته و هیچ تغییری در آن نیست!!!

شما هم ثابت کن احادیثی که در ضد فلسفه داری تحریف نشده باشند!واقعاً خنده دار نیست حرف شما؟
بالاخره شما طرفدار چه فکری هستید؟

بعد هم استناد به سخن یک شخص دلیل بر تایید آن نیست.

ممکن است از باب قائده الزام به آن استناد کرده باشند چون که در باره سبب املاى توحيد مفضل در روايتى از محمد بن سنان، به نقل از مفضل چنين آمده است كه مفضل پس از شكست در مناظره‏اى با ابن ابى العوجاء ، نزد امام صادق( ع) رفت و امام طى چهار روز و در چهار جلسه يك دوره مباحث توحيد و خداشناسى را به او تعليم داد.

و امام برای ملزم کردنابن ابى العوجاء به سخنان فیلسوفان استناد کرده باشد(بر فرض پذیرش اینکه کتاب مفضل تماما از امام معصوم است)


شما که یحتمل اگر حدیثی ضد فلسفه داشته باشید،آن را از بحار الانوار میاورید.پس این کتاب را قبول دارید.پس ما هم قاعدتاً می توانیم چیزی از بحار برای شما بیاوریم.توحید مفضل هم از بحار است.

در ضمن این چه تفسیری است که شما می کنید؟
شما جوری صحبت می کنید انگار امام این ها را به مفضل آموخت تا مفضل بعد از آموختن این ها،بتواند برود و با ابن ابی العوجاء مباحثه کند!
از کجا به چنین چیزی رسیدید؟

بالفرض که تفسیر شما از قضیه درست است.پس ما هم می گوییم که مثل امام معصوممان،از سقراط و افلاطون و ارسطو و بقیه فلاسفه که در نظر شما کافرند،دلیل می آوریم تا بقیه کافران مانند راسل را قانع کنیم.یا کفار معمولی را.
در ضمن معصوم قطعاً می تواند بجای دلیل آوردن از ارسطو،با علم بی نظیر و کامل خودش،بهترین استدلال را کند.یا استدلال ارسطو را در صورت درستی،بدون ذکر نام او بیان کند.پس چرا باید از ارسطو مستقیم استدلال بیاورد آن ها با ذکر نام؟!
چرا باید امام به مفضل نام یونانی جهان هستی را یاد بدهد و این نام مورد تایید ایشان باشد؟!
مگر نه این که فلاسفه نجس و کافرند؟!پس چرا ارسطو برهان حرکت دارد در اثبات وجود خدا؟!

سستی عقیده تان را بپذیرید.شما مبنای فکری خودتان را هم نمی دانید حتی.یک بار می گویید فقط و فقط باید به آیات و احادیث تمسک کرد و از عقل نباید در فهم این دو کمک گرفت.چون عقل حجت نیست.بعد الان آمده اید و می گویید ثابت کن فلان حدیث یا روایت صحیح است.مگر بدون پذیرش حجت بودن عقل می شود این را ثابت کرد؟!
در ضمن ظاهراً همانطور که جناب حامد عزیز گفتند،شما یا باب عقل کافی را نخوانده اید،یا دلیلی دارید که همه احادیث و روایاتش غلط اند!!!!!!!!
متاسفانه شما و لیدر هایتان موضوع فلسفه را دقیق نمی دانید.فلسفه یک دانش است،همانطور که ممکن است فیزیک دانان یک چیزی علیه دین بگویند.پس حکم حرام بودن فیزیک را هم صادر کنید!
ما آن بخشی از فلسفه یا فیزیک یا هر علمی را قبول داریم که طبق دین باشد.معیار و ملاک ما،دین است.فلسفه نیست.

و من الله توفیق

شاید بتوان گفت: بزرگ ترین مشکلی که فرهیختگان غرب را به ستوه آورده،آن است که بین عرفان(راه دل)و فلسفه(راه عقل) و دین(راه وحی)نه تنها هماهنگی نمی بینند،بلکه تضاد و مخالفت را احساس می کنند.

اما در فرهنگ اسلامی نه تنها بین این سه حوزه تضادی و جود ندارد،بلکه احساس خوش هماهنگی و همگرایی، مشام جان ها را می پروراند و ذایقه ها راشیرین می کند. و این احساس در درجه نخست،مرهون شریعت اسلام و در درجه دوم ،مدیون زحمات حکما و عرفای اسلامی است.

زیرا از زمان ابن سینا و توسط وی،بین سه حوزه عرفان ،عقل،و دین ایجاد هماهنگی آغاز شد و پس از او شیخ اشراق،از همراهی کامل شریعت با تعقل و عرفان تاکید می کند و بعدها به وسیله ابن عربی و شاگردان او این مسیر ادامه می یابد،تا آنکه در زمان صدر المتالهین شیرازی به نتیجه مطلوبی می نشیند،که در آثار وی آشتی تمام ،میان وحی ،عقل،و عرفان پدیدار است..

ممکن است در این قسمت به ذهن خوانندگان پرسشی خطور کند و بر مقابله جدی عارفان با خرد ورزی و نقد آشکار ایشان بر عقل و فلسفه ،انگشت ابهام نهند ،اما وقتی نیک می اندیشیم و تمام ابعاد ماجرا را مورد نظر قرار می دهیم و کلمات اهل معرفت را در این باره می خوانیم ،می بینیم:

اولا: نقد عارفان ،بر عقل و عقل مداری تاریخی است؛یعنی عقل موجود در زمان ایشان که((عقل مشایی))بود ،مورد اعتراض و انکار ایشان است و البته تا حدودی نیز،حق با ایشان است؛زیرا خرد ورزی مشایی صرف ،به اقرار خود حکمای متاخر فواقع نمایی اندکی دارد.

ثانیا:عرفا عقل آغشته به وهم را که با وهم ها و تخیل ها درهم آمیخته است،قبول نداشته و نقد می کنند.و الا عقل سلیم و عقل منور که با نورانیت قلب،نورانی شده است،مورد تایید و قبول ایشان است.

ثالثا:در عرفان نظری ،عارفان در پی معرفت برتر می باشند و در مقایسه معرفت های حضوری و شهودی با معرفت های حصولی و ذهنی ،هرگز معارف عقلی و ذهنی به درجه معارف شهودی نمی رسد.و به تعبیر شیخ عطار که بسیار زیبا فرموده است:

عقل اندر حق شناسی کامل است /لیک کامل تر ز وی جان و دل است
گر کمال عشق می باید تو را/جز زدل این پرده نگشاید تو را

صدر المتالهین در این زمینه می نویسد:
فالعلم بها اما ان یکون بالمشاهدة الحضوریة او بالاستدلال علیها بآثارها و لوازمها فلا تعرف بها الا معرفة ضعیفة
علم به حقایق نظام هستی یا با مشاهده حضوری صورت می گیرد و یا با استدلال بر آن حقایق از راه آثار و لوازمشان که در صورت اخیر،جز معرفت ضعیفی حاصل نمی شود(1

پی نوشت:
[1]اسفار ج1/ص52

بسیاری از نقدها ی اهل معرفت بر عقل و عقل گرایی به جهت آن است که معرفت عقلانی ،معرفت ضعیفی است و مشکلاتی را به همراه دارد که این مشکلات و ضعف ها در معرفت حضوری شهودی وجود ندارند.

از نظر اندیشمندان اسلامی فبرای کشف واقعیات هستی ،سه راه وجود دارد:

1-راه وحی و دین

2-راه مکاشفه و شهود

3-راه عقل،برهان و استدلال

فرهیختگان مسلمان هر سه طریق را مصیب به واقع می شمارند و معتقدند که از طریق هریک می توان به واقعیت دست یافت،اما از آنجایی که واقعیت یکی است ،این سه راه معرفت ،ما را به سه چیز مختلف،متضاد و متناقض نمی رسانند،بلکه هر سه هماهنگ با یکدیگر،یک محتوا و واقعیت را نشان داده و در امتداد کشف از یک حقیقت هستند،و تنها چیزی که این سه را در واقع نمایی مختلف می سازد،میزان واقع نمایی ایشان است و پر واضح است که از جهت معرفتی و ادراکی -از آن جهت که خود انسان واقعیت را دریابد-تن دادن به شریعت به خرد ورزی برهانی،و هیچ یک از این دو به دیدار مستقیم و شناخت شهودی نمی رسد.

البته همچنانکه متذکر شدیم این ترتیبب د رگونه های شناخت ؛از جهت ادراکی و معرفتی است و اگر اطمینان د رتطابق با واقع ودوری از آسیب های ادراکی ،ملاک و میزان سنجش قرار گیرد،به تاکید و تصریح عارفان ،در درجه نخست ،معارف وحیانی و پس از آن معارف کشفی و در پی آن معارف عقلی قرار دارد؛زیرا عرفا وحی را کشف برتر و وحی ختمی را کشف اتمّ می دانند

بنابراین همچنان که گفته شد،بسیاری از نقدها و طردهای عارفان بر خرد ،عقل،برهان و استدلال،در درجه معرفتی و ضعفی ادراکی آن است .
از این رو پس از آنکه ملاصدرا(ره)هماهنگی کامل عرفان ،عقل ،دین را به اثبات رساند،عرفای پس از وی،نه تنها این نوع خرد ورزی را قبول نمودند،بلکه راه رسیدن به عرفان نظری و ورود به مباحث عرفانی را آثار ملاصدرا دانستند،یعنی عقل مداری صدرایی را به معنای عقل هماهنگ دل پذیرفتند و این نشان دهنده آن است که عرفا با عقل بما هو عقل دعوایی ندارند و تنها عقل تاریخی و مخلوط با اوهام که با دل و دین ناهماهنگ و ناسازگار بود ،مورد انتقاد ایشان است.[1]
پی نوشت:
[1]برگرفته از کتاب آشنایی با مجموعه عرفان اسلامی/علی امینی نژاد

موضوع قفل شده است