مي گويم پاسخ ما را بدهيد، قران مي فرمايد اگر فاسقي خبري اورد نگيريد چرا شما تابع قران نيستيد و با فحاشي مي خواهيد حقوق باطلتان را اثبات كنيد؟
روايت مي گويد اگر شخصي باطل بود احاديثش بدرد خودش مي خورد، چرا شما فحاشي مي كنيد؟ فحشي كار افراد بي سواد هست
وقتی که روایات صحیح است یعنی شیوخ روایت نقل کردند نمی توانیم که بگوییم با قرآن مخالف است علما زحمت کشیدند و روایات درست را جمع کردند ما نیازی به بررسی دوباره نداریم... شما گفتی بیسواد بنده هم جواب دادم ما للمومن ان یذل نفسه
خوب آدم عاقل تمام این روایات مربوط به احکام است و اگرنه اهل البیت کلام الله ناطق اند اصلا روایت صحیح است که می فرمایند : و بفضلکم نطق القرآن ... و روایات مثل آیات قرآنند
اقاي عزيز ما در اينكه روايات مانندقران هستند هيچ شكي نيست زيرا روايات اولا ما ينطق عن الهوي هستند و دوما اينكه استخراج شده از قران هست و خواهشا فرار از بحث نكن من مي گويم قران و روايات مي فرمايد افرادي كه يك روايت را نقل مي كند را مورد بررسي قرار دهيد و شما مي اييد يك ركاب از زنجير را نگاه مي كنيد و بقيه را رها مي كنيد اين يعني انكار قران و حديث توجيه شما چيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
طریق الوسطی;442441 نوشت:
بنده فرار نکردم همین جا هستند شما مغالطه نکن خواهشا
اگر مانند بعضي ها اهل كوه نوردي نيستي و فرار نمي كني پس پاسخ گو باشيد لظفا
این مرا و جدل است به هیچ کجا نمی کشد شما داری مغالطه می کنی به خدا مغالطه است هروقت خودت را می خواهی بقبولانی اگرچه باطلش واضح است والسلام علیکم و رحمت الله ... من طبق دستور مولایم امام صادق صلوات الله علیه که فرمایند : و اترک المراء و ان کنت محقا دیگر پاسخ نمی دهم ... ولی خوانندگان می فهمند
این مرا و جدل است به هیچ کجا نمی کشد شما داری مغالطه می کنی به خدا مغالطه است هروقت خودت را می خواهی بقبولانی اگرچه باطلش واضح است والسلام علیکم و رحمت الله ... من طبق دستور مولایم امام صادق صلوات الله علیه که فرمایند : و اترک المراء و ان کنت محقا دیگر پاسخ نمی دهم ... ولی خوانندگان می فهمند
اهان تا وقتي مي خواهي پاسخ دهي وقتي معصوم مي فرمايد روايتي كه رواتش ضعيف هست پيرو نباش، قران مي فرمايد اخبار ضعيف را دريافت نكن، حضرت عالي مي گويي ما جدل مي كنيم و ساعت كوه نوردي شما هم به صدا در مي ايد، جرات داري پاسخ بده چرا فرار مي كني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اقاي عزيز ما در اينكه روايات مانندقران هستند هيچ شكي نيست زيرا روايات اولا ما ينطق عن الهوي هستند و دوما اينكه استخراج شده از قران هست و خواهشا فرار از بحث نكن من مي گويم قران و روايات مي فرمايد افرادي كه يك روايت را نقل مي كند را مورد بررسي قرار دهيد و شما مي اييد يك ركاب از زنجير را نگاه مي كنيد و بقيه را رها مي كنيد اين يعني انكار قران و حديث توجيه شما چيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام
چند وقت پیش کتابی گرانسنگ از آقای جوادی آملی مطالعه میکردم به نام «شمس الوحی تبریزی»،
مطالب زیر را از آن کتاب نقل میکنم که به مباحث اخیر خیلی مرتبط است:
«معنای لزوم عرض حدیث بر قرآن کریم، این نیست که برای صواب و خطای قول معصوم (معاذ الله)، آن را بر میزان دیگری به نام قرآن میسنجیم،
زیرا قول معصوم(ع) بعد از احراز اصل استناد اوّلاً و جهت آن ثانیاً که برای بیان حکم واقعی خداوند صادر شده -نه به جهت تقیّه-
و دلالت متن متقن آن ثالثاً که منزّه از تشابه و مبرّای از اجمال، ابهام، تعارض، و مانند آن است، حتماً صائب بوده و
هیچگونه خطا در آن راه ندارد تا محتاج به توزین و عرض مجدّد باشد، بلکه معنای عرض بر قرآن این است که آیا فلان قول یا فعل معصوم میتواند به
معصوم استناد یابد یا نه، و پس از احراز اضلاع مثلّث مزبور، یعنی صدور، جهت صدور و دلالت روشن و بدون معارض، باید مورد اعتصام قرار گیرد و
در معیّت قرآن کریم، حیاتبخش باشد و اسرار نهفتهی قرآنی را شکوفا و مطلقِ آن را تقیید و عامّ آن را تخصیص و تطبیق و جَریِ آن را بر عهده بگیرد.»
«صفای قرآن و مروهی روایات:
باید بین صفای قرآن و مروهی اهل بیت(ع) چند بار آمد و شد کرد:
1. نخست بدون رجوع به هیچ روایتی، باید به قرآن کریم تمسّک شود تا خطوط کلّی آن مشخص و قانون اساسی تعیین گردد.
در این مرحله، عمومات و مطلقات و اصول و محکمات آشکار میشود.
بررسی این اصول و محکمات، بر لزوم رجوع و تمسّک به سیره و سنّت و گفتار معصومان(ع) دلالت میکند و
بدون رجوع به روایات معصوم(ع) هرگز نمیتوان به آنها عمل کرد.
2. در مرحله دوّم، به برکت قرآن کریم باید به سراغ روایات رفت؛
امّا چون روایات ممکن است از اعتبار لازم برخوردار نباشند، با تأکیدات خود اهل بیت عصمت(ع) مواجه میشویم که روایات باید بر قرآن کریم عرضه شوند.
3. در مرحله سوّم، با هدایت و دستور اهل بیت عصمت(ع) به خدمت قرآن کریم رفته و روایات بر قرآن کریم عرضه میشوند؛
روایات مخالف با قرآن کریم که قبلاً خطوط کلّی آنها مشخّص شده است، کنار گذاشته شده و روایاتِ غیر معارض، تشخیص داده میشوند.
سپس روایاتِ غیر معارض باید جمعبندی شوند؛ برخی ظاهر، برخی اظهر، برخی نص و... هستند.
تعارض درونی آنها نیز پس از تأمّل و بررسی باید حل شود تا جمعبندی فوق میسّر گردد.
4. در مرحلهی چهارم، پس از جمعبندی روایات، محصول آنها به محضر قرآن برده میشود؛
عمومات قرآن با این روایات تخصیص مییابند، مطلقات آن مقیّد و اصول آن تفریع میگردند تا حجّت شده و قابل عمل گردند.
حاصلِ این مراحل چهارگانه، جمع بین ثقلین و تفسیر نابی است که رسول گرامی اسلام -صلّی الله علیه وآله- به آن عمل کردند،
و باید همگان بر آن مسیر مشی کنند.»
حالا که برادر خیمه گاه نیست ( چون ایشان دائما مغلطه می کرد و اصلا حرف من را نمی فهمید و فقط در صدد اثبات حرف خودش بود ) راحت می توانیم راجع به علم رجال حرف بزنیم .
ما دلایل بسیار کوبنده برای رد علم رجال داریم که کسی آن را انکار نمی کند مگر جاحد . اگر کسی هست که شروع کنیم .
پاسخ: اهل حدیث با اخباری ها تفاوت دارند اما در اینکه دقیقا چه تفاوت هایی بین آنان وجود دارد و ویژگی های هریک به صورت مشخص چیست نیازمند تحقیق و پژوهش بیشتری است. به ویژه درباره اهل حدیث که تصور می شود همان اخباری ها باشند در حالیکه اینطور نیست و کاملا متفاوت اند هر چند ممکن است اشتراکاتی داشته باشند. نکاتی که در این باره به نظر می رسد عبارت است از:
1. تعبیر به اهل حدیث به صاحبان آثار و نویسندگان کتب روایی اطلاق می شود.
2. درست است که بین اخباری ها و اهل حدیث تفاوت وجود دارد اما احتمال مسامحه در تعبیر نسبت به هر دو وجود دارد یعنی گاهی از اخباری ها تعبیر به اهل حدیث شده باشد و بالعکس.
3. در اهل سنت نیز اهل حدیث داریم لذا برخی از کاربردهای کلمه« اهل حدیث» مربوط به اهل سنت است یعنی درمورد فرقه های از آنان به کار می رود. شواهدی برای این مطلب از تعابیر زیر استفاده می شود:
- مهمترين جسارت نسبت به مزار امام حسين عليه السلام در تاريخ، مربوط به متوكّل عبّاسى است. وى از سال 232 تا 247 ق، تحت تأثير اهل حديث متعصّب بغداد، بر امور،[1] سيطره داشت. منابع تاريخى، وى را دشمن اهل بيت عليهم السلام دانسته اند و گفته اند كه دشمنى سختى با على بن ابى طالب عليه السلام و خانواده اش داشت.[2][3]
- متوكّل پس از مرگ برادرش الواثق باللَّه، به حكومت رسيد. او شرابخوار، تندخو و متعصّب بود و با معتزليان، مخالفت و اهل حديث را تقويت مى كرد. او همچنين با علويان و شيعيان به شدّت دشمنى داشت، تا جايى كه زيارت عتبات را ممنوع كرد و دستور داد در سال 235 قمرى، مقبره امام حسين عليه السلام در كربلا را تخريب كنند.[4] در اين ايّام بسيارى از شيعيان، حبس و شكنجه و كشته شدند.[5]
- ابن ابى الحديد: همگان بر اين، اتّفاق نظر دارند كه امام على (عليه السلام) در همان زمان پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) قرآن را از حفظ داشت و كسى جز او، حافظ قرآن نبود. سپس ايشان، نخستين كسى بود كه آن را جمع آورى كرد. همه نقل كرده اند كه ايشان، در بيعت كردن با ابو بكر، تأخير كرد؛ امّا اهل حديث با شيعه هم نظر نيستند كه [شيعه] مىگويند:" تأخير ايشان، از سرِ مخالفت با بيعت بود"؛ بلكه مىگويند:" به جمع آورى قرآن، مشغول شد"[6]
4. در کتاب حدیث پژوهی آمده است: قبض و بسط و يا تركيب اين سه جريان(نص گرایان، عقل گرایان، صوفیه)، منشأ پيدايش تمامى جريان هايى بوده كه از آغاز تاكنون، شكل گرفته اند؛ مثلًا مىتوان در جريان نصگرايان، اهل حديث، حشويه، ظاهريه، حنابله، خوارج، سلفىها، وهابىها و اخبارىها را جاى داد، گرچه اينها خود با يكديگر اختلافات جدى دارند.همچنين مىتوان متكلّمان و اصوليان را در جريان دومْ (عقل گرایان) جاى داد، گر چه در دو حوزه متفاوت، فعّاليت علمى دارند.در جريان سوم نيز مىتوان از عرفان و تصوّف- با همه اختلافاتى كه با هم دارند- نام برد. [7]
5. برخی از اعتقادات اهل حدیث در کتب اعتقادی ذکر شده است:
- يكى از صفات بحث انگيز خدا، صفت متكلّم است. اهل حديث، كلام الهى را قديم و معتزله، آن را حادث مىدانند. اشاعره، با تفكيك ميان كلام نفسى و لفظى، اوّلى را قديم و دومى را حادث مىدانند. [8]
6. پيروان مكتب معتزله از اهل سنّت نيز مانند اماميه، معتقد به عدم امكان رؤيت حسّى خداوند متعال هستند؛ امّا اشاعره و گروهى از اهل حديث- كه «مُشبّهه» يا «حَشويّه» ناميده مىشوند-، قائل به امكان رؤيت حسّى خدا هستند، با اين تفاوت كه حشويه، قائل به جسم بودن خداوندند[9]
7. با توجّه به مطالب پيش گفته، استخراج مبانى و ديدگاههاى اختصاصى اين جريانها ضرورى است؛ بويژه آن كه صاحبان اين جريانها، به درستى، به اين كار نپرداخته اند و نيز تحليل هاى بيرونى درباره اين جريانها چشمگير نيست. از كتاب الفوائد المدنيّة، نوشته ملا امين استرآبادى (از پايهگذاران اخبارىگرى) مىتوان به عنوان كتابى كه مبانى يكى از اين جريانها را در خود جاى داده است، ياد كرد.[10]
[/HR][1] محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام حسين «عليه السلام» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، 14جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 2، 1388 ه.ش. [2] ( 1) الكامل فى التاريخ: ج 4 ص 318. [3] محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام حسين «عليه السلام» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، 14جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 2، 1388 ه.ش. [4] ( 2). تاريخ الطبرى: ج 9 ص 154 و 185. [5] محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام مهدى «عجل الله فرجه» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، 10جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 1، 1393 ه.ش. [6] . شناخت نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث ؛ ج1 ؛ ص267 [7] . حديث پژوهى، ج2، ص: 57 [8] . دانشنامه عقايد اسلامى ؛ ج7 ؛ ص63 [9] . دانشنامه قران و حدیث ،ج5 ، ص 348 [10] . حديث پژوهى، ج2، ص: 57
بنده فرار نکردم همین جا هستند شما مغالطه نکن خواهشا
اولا به اعصاب خودتان مسلط باشيد، چرا گريبان پاره كرده ايد؟
مي گويم پاسخ ما را بدهيد، قران مي فرمايد اگر فاسقي خبري اورد نگيريد چرا شما تابع قران نيستيد و با فحاشي مي خواهيد حقوق باطلتان را اثبات كنيد؟
روايت مي گويد اگر شخصي باطل بود احاديثش بدرد خودش مي خورد، چرا شما فحاشي مي كنيد؟ فحشي كار افراد بي سواد هست
و اذا خاطبهم جاهلون قالوا سلاما
وقتی که روایات صحیح است یعنی شیوخ روایت نقل کردند نمی توانیم که بگوییم با قرآن مخالف است علما زحمت کشیدند و روایات درست را جمع کردند ما نیازی به بررسی دوباره نداریم... شما گفتی بیسواد بنده هم جواب دادم ما للمومن ان یذل نفسه
اقاي عزيز ما در اينكه روايات مانندقران هستند هيچ شكي نيست زيرا روايات اولا ما ينطق عن الهوي هستند و دوما اينكه استخراج شده از قران هست و خواهشا فرار از بحث نكن من مي گويم قران و روايات مي فرمايد افرادي كه يك روايت را نقل مي كند را مورد بررسي قرار دهيد و شما مي اييد يك ركاب از زنجير را نگاه مي كنيد و بقيه را رها مي كنيد اين يعني انكار قران و حديث توجيه شما چيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر مانند بعضي ها اهل كوه نوردي نيستي و فرار نمي كني پس پاسخ گو باشيد لظفا
این مرا و جدل است به هیچ کجا نمی کشد شما داری مغالطه می کنی به خدا مغالطه است هروقت خودت را می خواهی بقبولانی اگرچه باطلش واضح است والسلام علیکم و رحمت الله ... من طبق دستور مولایم امام صادق صلوات الله علیه که فرمایند : و اترک المراء و ان کنت محقا دیگر پاسخ نمی دهم ... ولی خوانندگان می فهمند
علامه مجلسي فقط روايت را نقل كرده است شما از كجا مي داني كه روايت را معصوم گفته است و صحيح هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جناب مجلسي در كجا گفته روايت هاي من همه اش صحيح هست؟
با سواد، معصوم مي فرمايد بايد روايات به قران عرضه شود، علما چه كسي هستند كه بگويند نبايد عرضه شود، شما دينت را از عالم مي گيري يا معصوم؟
اگر كافي صحيح هست و ار هز جايي كه هست به قول شما صحيح هست چرا مجلسي ان را تصحيح و تضعيف كرده؟ شما بيشتر از مجلسي مي فهمي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهان تا وقتي مي خواهي پاسخ دهي وقتي معصوم مي فرمايد روايتي كه رواتش ضعيف هست پيرو نباش، قران مي فرمايد اخبار ضعيف را دريافت نكن، حضرت عالي مي گويي ما جدل مي كنيم و ساعت كوه نوردي شما هم به صدا در مي ايد، جرات داري پاسخ بده چرا فرار مي كني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ گو باش
جناب طريق وسطي من مطالبم را تكرار مي كنم::::::::::::::::::::::::::
اولا يعني شما مي خواهيد بگوييد مصداق اني تاركم فيكم ثقلين كتاب الله و عترتي هستيد ديگر درسته؟
ثانيا دليل شما براي اينكه مي فرمايد از علم رجال مستغني هستيد چيست اگر مي شود از قران و سنت دليل بياوريد
ثالثا شما فرموديد كه از رجال مستغني هستيد حال انكه اهل بيت و قران خلاف شما مي گويند شما چه ادعايي داريد؟
[3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ شَيْءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ
الكافي ج : 1 ص : 70 باب الأخذ بالسنة و شواهد الكتاب ح 3
وسائل الشيعة ج: 27 ص: 111 ح: 33347 9 - باب وجوه الجمع بين الأحادي
امام ع فموردند: هر روايتي كه موافق كتاب خدا نباشد، باطل است
معصوم مي فرمايد روايتي كه خلاف قران باشد باطل هست
خوب اگر همه احاديث قابل پذيرش هست چرا بايد معيار تشخيص حق و باطلش قران باشد؟
ايا شما حديث را كه حق هست باز هم با قراني قياس مي كنيد؟
اگر حديث به معصوم دروغ بسته نمي شود چرا معصوم دستور به قياس مي دهد؟
وقتي باب تحريف، جعليات و نشر اكاذيب باز بشود تنها معيارش يك نقطه سالم و صحيح مي ماند ايا شما پيروي از روياتي مي كنيد كه نقصان دارد؟ ايا شما پيروي از احاديثي مي كنيد كه به قول خودتان صحيح هست اما از منظر اهل بيت بايد به فاروقي چون قران عرضه شود؟
مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنّهُ حَضَرَ ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَإ؛شش عَبْدِ اللّهِ ع عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللّهِ ص وَ إِلّا فَالّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ
ابن ابى يعفور گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم درباره اختلاف حديث كه آنرا روايت كند كسى كه به او اعتماد داريم و كسى كه به او اعتماد نداريم (و در مضمون مختلف باشند) فرمود: چون حديثى به شما رسيد و از قرآن يا قول پيغمبر (ص) گواهى بر آن يافتيد اخذش كنيد و گرنه براى آورندهاش سزاوارتر است. (شما نپذيريد و به كسى كه نقل مىكند برگردانيد).
اصول كافى- جلد 1، صفحه 88، ح 2
اگر همه احاديث صحيح هست چرا معصوم مي فرمايند براي اورنده اش سزاوار هست؟
سابعا قران در نزد شما چه جايگاهي دارد؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ ﴿6﴾
اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كردهايد پشيمان شويد (6)
قران ما را دستور مي دهد تا ناقلين يك خبر را مورد بررسي قرار دهيم و ان خبري كه ناقلش ضعيف و يا مجروح هست را رد كنيم
و همچنين قران ما را به اخباري دعوت مي كند كه نيكو باشد
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ
با سلام
چند وقت پیش کتابی گرانسنگ از آقای جوادی آملی مطالعه میکردم به نام «شمس الوحی تبریزی»،
مطالب زیر را از آن کتاب نقل میکنم که به مباحث اخیر خیلی مرتبط است:
«معنای لزوم عرض حدیث بر قرآن کریم، این نیست که برای صواب و خطای قول معصوم (معاذ الله)، آن را بر میزان دیگری به نام قرآن میسنجیم،
زیرا قول معصوم(ع) بعد از احراز اصل استناد اوّلاً و جهت آن ثانیاً که برای بیان حکم واقعی خداوند صادر شده -نه به جهت تقیّه-
و دلالت متن متقن آن ثالثاً که منزّه از تشابه و مبرّای از اجمال، ابهام، تعارض، و مانند آن است، حتماً صائب بوده و
هیچگونه خطا در آن راه ندارد تا محتاج به توزین و عرض مجدّد باشد، بلکه معنای عرض بر قرآن این است که آیا فلان قول یا فعل معصوم میتواند به
معصوم استناد یابد یا نه، و پس از احراز اضلاع مثلّث مزبور، یعنی صدور، جهت صدور و دلالت روشن و بدون معارض، باید مورد اعتصام قرار گیرد و
در معیّت قرآن کریم، حیاتبخش باشد و اسرار نهفتهی قرآنی را شکوفا و مطلقِ آن را تقیید و عامّ آن را تخصیص و تطبیق و جَریِ آن را بر عهده بگیرد.»
«صفای قرآن و مروهی روایات:
باید بین صفای قرآن و مروهی اهل بیت(ع) چند بار آمد و شد کرد:
1. نخست بدون رجوع به هیچ روایتی، باید به قرآن کریم تمسّک شود تا خطوط کلّی آن مشخص و قانون اساسی تعیین گردد.
در این مرحله، عمومات و مطلقات و اصول و محکمات آشکار میشود.
بررسی این اصول و محکمات، بر لزوم رجوع و تمسّک به سیره و سنّت و گفتار معصومان(ع) دلالت میکند و
بدون رجوع به روایات معصوم(ع) هرگز نمیتوان به آنها عمل کرد.
2. در مرحله دوّم، به برکت قرآن کریم باید به سراغ روایات رفت؛
امّا چون روایات ممکن است از اعتبار لازم برخوردار نباشند، با تأکیدات خود اهل بیت عصمت(ع) مواجه میشویم که روایات باید بر قرآن کریم عرضه شوند.
3. در مرحله سوّم، با هدایت و دستور اهل بیت عصمت(ع) به خدمت قرآن کریم رفته و روایات بر قرآن کریم عرضه میشوند؛
روایات مخالف با قرآن کریم که قبلاً خطوط کلّی آنها مشخّص شده است، کنار گذاشته شده و روایاتِ غیر معارض، تشخیص داده میشوند.
سپس روایاتِ غیر معارض باید جمعبندی شوند؛ برخی ظاهر، برخی اظهر، برخی نص و... هستند.
تعارض درونی آنها نیز پس از تأمّل و بررسی باید حل شود تا جمعبندی فوق میسّر گردد.
4. در مرحلهی چهارم، پس از جمعبندی روایات، محصول آنها به محضر قرآن برده میشود؛
عمومات قرآن با این روایات تخصیص مییابند، مطلقات آن مقیّد و اصول آن تفریع میگردند تا حجّت شده و قابل عمل گردند.
حاصلِ این مراحل چهارگانه، جمع بین ثقلین و تفسیر نابی است که رسول گرامی اسلام -صلّی الله علیه وآله- به آن عمل کردند،
و باید همگان بر آن مسیر مشی کنند.»
حالا که برادر خیمه گاه نیست ( چون ایشان دائما مغلطه می کرد و اصلا حرف من را نمی فهمید و فقط در صدد اثبات حرف خودش بود ) راحت می توانیم راجع به علم رجال حرف بزنیم .
ما دلایل بسیار کوبنده برای رد علم رجال داریم که کسی آن را انکار نمی کند مگر جاحد . اگر کسی هست که شروع کنیم .
کارشناس بحث: استاد واسع
سوال:
اهل حدیث با اخباریین چه تفاوتی دارند؟
پاسخ:
اهل حدیث با اخباری ها تفاوت دارند اما در اینکه دقیقا چه تفاوت هایی بین آنان وجود دارد و ویژگی های هریک به صورت مشخص چیست نیازمند تحقیق و پژوهش بیشتری است. به ویژه درباره اهل حدیث که تصور می شود همان اخباری ها باشند در حالیکه اینطور نیست و کاملا متفاوت اند هر چند ممکن است اشتراکاتی داشته باشند. نکاتی که در این باره به نظر می رسد عبارت است از:
1. تعبیر به اهل حدیث به صاحبان آثار و نویسندگان کتب روایی اطلاق می شود.
2. درست است که بین اخباری ها و اهل حدیث تفاوت وجود دارد اما احتمال مسامحه در تعبیر نسبت به هر دو وجود دارد یعنی گاهی از اخباری ها تعبیر به اهل حدیث شده باشد و بالعکس.
3. در اهل سنت نیز اهل حدیث داریم لذا برخی از کاربردهای کلمه« اهل حدیث» مربوط به اهل سنت است یعنی درمورد فرقه های از آنان به کار می رود. شواهدی برای این مطلب از تعابیر زیر استفاده می شود:
- مهمترين جسارت نسبت به مزار امام حسين عليه السلام در تاريخ، مربوط به متوكّل عبّاسى است. وى از سال 232 تا 247 ق، تحت تأثير اهل حديث متعصّب بغداد، بر امور،[1] سيطره داشت. منابع تاريخى، وى را دشمن اهل بيت عليهم السلام دانسته اند و گفته اند كه دشمنى سختى با على بن ابى طالب عليه السلام و خانواده اش داشت.[2][3]
- متوكّل پس از مرگ برادرش الواثق باللَّه، به حكومت رسيد. او شرابخوار، تندخو و متعصّب بود و با معتزليان، مخالفت و اهل حديث را تقويت مى كرد. او همچنين با علويان و شيعيان به شدّت دشمنى داشت، تا جايى كه زيارت عتبات را ممنوع كرد و دستور داد در سال 235 قمرى، مقبره امام حسين عليه السلام در كربلا را تخريب كنند.[4] در اين ايّام بسيارى از شيعيان، حبس و شكنجه و كشته شدند.[5]
- ابن ابى الحديد: همگان بر اين، اتّفاق نظر دارند كه امام على (عليه السلام) در همان زمان پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) قرآن را از حفظ داشت و كسى جز او، حافظ قرآن نبود. سپس ايشان، نخستين كسى بود كه آن را جمع آورى كرد. همه نقل كرده اند كه ايشان، در بيعت كردن با ابو بكر، تأخير كرد؛ امّا اهل حديث با شيعه هم نظر نيستند كه [شيعه] مىگويند:" تأخير ايشان، از سرِ مخالفت با بيعت بود"؛ بلكه مىگويند:" به جمع آورى قرآن، مشغول شد"[6]
4. در کتاب حدیث پژوهی آمده است: قبض و بسط و يا تركيب اين سه جريان(نص گرایان، عقل گرایان، صوفیه)، منشأ پيدايش تمامى جريان هايى بوده كه از آغاز تاكنون، شكل گرفته اند؛ مثلًا مىتوان در جريان نصگرايان، اهل حديث، حشويه، ظاهريه، حنابله، خوارج، سلفىها، وهابىها و اخبارىها را جاى داد، گرچه اينها خود با يكديگر اختلافات جدى دارند.همچنين مىتوان متكلّمان و اصوليان را در جريان دومْ (عقل گرایان) جاى داد، گر چه در دو حوزه متفاوت، فعّاليت علمى دارند.در جريان سوم نيز مىتوان از عرفان و تصوّف- با همه اختلافاتى كه با هم دارند- نام برد. [7]
5. برخی از اعتقادات اهل حدیث در کتب اعتقادی ذکر شده است:
- يكى از صفات بحث انگيز خدا، صفت متكلّم است. اهل حديث، كلام الهى را قديم و معتزله، آن را حادث مىدانند. اشاعره، با تفكيك ميان كلام نفسى و لفظى، اوّلى را قديم و دومى را حادث مىدانند. [8]
6. پيروان مكتب معتزله از اهل سنّت نيز مانند اماميه، معتقد به عدم امكان رؤيت حسّى خداوند متعال هستند؛ امّا اشاعره و گروهى از اهل حديث- كه «مُشبّهه» يا «حَشويّه» ناميده مىشوند-، قائل به امكان رؤيت حسّى خدا هستند، با اين تفاوت كه حشويه، قائل به جسم بودن خداوندند[9]
7. با توجّه به مطالب پيش گفته، استخراج مبانى و ديدگاههاى اختصاصى اين جريانها ضرورى است؛ بويژه آن كه صاحبان اين جريانها، به درستى، به اين كار نپرداخته اند و نيز تحليل هاى بيرونى درباره اين جريانها چشمگير نيست. از كتاب الفوائد المدنيّة، نوشته ملا امين استرآبادى (از پايهگذاران اخبارىگرى) مىتوان به عنوان كتابى كه مبانى يكى از اين جريانها را در خود جاى داده است، ياد كرد.[10]
[/HR][1] محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام حسين «عليه السلام» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، 14جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 2، 1388 ه.ش.
[2] ( 1) الكامل فى التاريخ: ج 4 ص 318.
[3] محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام حسين «عليه السلام» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، 14جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 2، 1388 ه.ش.
[4] ( 2). تاريخ الطبرى: ج 9 ص 154 و 185.
[5] محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام مهدى «عجل الله فرجه» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، 10جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 1، 1393 ه.ش.
[6] . شناخت نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث ؛ ج1 ؛ ص267
[7] . حديث پژوهى، ج2، ص: 57
[8] . دانشنامه عقايد اسلامى ؛ ج7 ؛ ص63
[9] . دانشنامه قران و حدیث ،ج5 ، ص 348
[10] . حديث پژوهى، ج2، ص: 57