فضيلت خلفا در روايت امام صادق(ع)

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فضيلت خلفا در روايت امام صادق(ع)
سلام علیکم وقت بخیر یک روایتی را آیت الله خوئی به نقل از الکشی از سفیان ثوری نقل کرده که محتوای آن این است که شخصی به نقل از سفیان ثوری به امام صادق علیه السلام نقل می کند.....  لئن أتيت برجل يفضلني على أبى بكر وعمر لاجلدنه حد المفتري. ایت الله خوئی بعد از نقل این حدیث به نقل از علامه نقل می کند:سفیان الثوری لیس من اصحابنا. آیا این عبارت دلیلی بر تضعیف این روایت از سوی آیت الله خوئی می شود؟ متشکرم.    
با نام و یاد دوست           کارشناس بحث: استاد صدرا
با سلام و عرض ادب «سُفْيَان بْن سَعِيد بْن مسروق أَبُو عَبْد اللَّه الثَّوْرِيّ»[1] كوفى، به سال 97 هجرى تولّد يافت و به سال 161 هجرى در بصره درگذشت. وى امام و فقيه و محدّث يكتاى اهل كوفه در زمان خود بوده است. «شعبة بن حجّاج» و «يحيى بن معين» و «ابن عُيَيْنَه» و برخى ديگر از محدّثان بزرگ، در فضيلت وى گفته اند كه سفيان در حديث، «أمير المؤمنين» است.[2] وى چنان بلند مرتبه و در درجه اعلى از وثاقت بوده كه نسايى درباره او گفته است سفيان با عظمت تر از آن است كه در مورد وى «ثقة» گفته شود.[3] با اين حال و با وجود تمام مدايحى كه براى سفيان ذكر شده، ذهبى گفته است كه وى شُرب نبيذ را مباح مى دانسته است[4] و در روايتش از راويان ضعيف نيز گاهى تدليس مى كرده است.[5] افضل بودن امام على (عليه السلام) بر عثمان، [6]از عقايد سفيان بوده است و انكار و سلب صحّت از خلافت خلفاى وقت، سيره وى بوده است، چنان كه مرگ وى در بصره نيز به هنگام اختفاى وى از مهدى، خليفه وقت بوده است.[7] بر این اساس برخی به وی نسبت تشیع را داده که مبحثی قابل بحث است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.   [1] . أحمد بن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج4، ص111، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند الطبعة: الطبعة الأولى، 1326هـ.: «سفيان" بن سعيد بن مسروق الثوري أبو عبد الله الكوفي من ثور بن عبد مناة بن أد بن طابخة وقيل من ثور همدان والصحيح الأول روى عن أبيه وأبي إسحاق الشيباني وأبي السحاق السبيعي وعبد الملك بن عمير»؛ الرازي ابن أبي حاتم، الجرح والتعديل، ج4، ص222، ترجمه ی 972، طبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية - بحيدر آباد الدكن – الهند، دار إحياء التراث العربي – بيروت.: « سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري أبو عبد الله وهو ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخة روى عن عمرو بن مرة وسلمة بن كهيل وأبي صخرة روى عنه ابن جريح وشعبة والأوزاعي وحماد بن سلمة وفضيل بن عياض ومعاوية بن صالح وابن عجلان وابن عيينة سمعت أبي يقول ذلك... يقول: ولد سفيان الثوري بأثير». [2] . همان، ص225.: «حدثنا عبد الرحمن أنا ابن أبي خيثمه فيما كتب إلي قال سمعت يحيى بن معين يقول: لم يكن أحد أعلم بحديث منصور من سفيان الثوري. قال وسمعت يحيى يقول: سفيان أمير المؤمنين في الحديث»؛ أحمد بن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج4، ص113، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند الطبعة: الطبعة الأولى، 1326هـ.: « قال شعبة وابن عيينة وأبو عاصم وابن معين وغير واحد من العلماء سفيان أمير المؤمنين في الحديث وقال ابن المبارك كتبت عن ألف ومائة شيخ ما كتبت عن أفضل من سفيان فقال له رجل يا أبا عبد الله رأيت سعيد بن جبير وغيره يقول هذا قبل هو ما أقول ما رأيت أفضل من سفيان وقال وكيع عن سعيد سفيان أحفظ مني وقال ابن مهدي». [3] . أحمد بن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج4، ص114، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند الطبعة: الطبعة الأولى، 1326هـ.: «وقال النسائي هو أجل من أن يقال فيه ثقة وهو أحد الأئمة الذين أرجو أن يكون الله ممن جعله للمتقين إماما». [4] . الذهبی، سير أعلام النبلاء، ج6، ص640، دار الحديث- القاهرة.: «قلْتُ: مَعَ جَلاَلَةِ سُفْيَانَ كَانَ يُبِيْحُ النَّبِيذَ الَّذِي كَثِيْرُهُ مُسكِرٌ. أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بنُ سَلاَمَةَ كِتَابَةً عَنِ اللَّبَّانِ، أنبأنا الحداد أنأنا أَبُو نعَيْمٍ، حَدَّثنَا أَحْمَدُ بنُ جَعْفَرِ بنِ سَلَمٍ، حَدَّثنَا الأَبَّارُ، حَدَّثنَا عَبْدُ المَلِكِ المَيْمُوْنِيُّ: سَمِعْتُ يعْلَى بنَ عُبَيْدٍ يقُوْلُ: قَالَ سُفْيَانُ: إني لآتي الدعوة، وما أَشْتَهِي النَّبِيذَ فَأَشْرَبُهُ لَكِي يرَانِي النَّاسُ»؛ أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن محمود الكعبي البلخي (المتوفى: 319 هـ)، قبول الأخبار ومعرفة الرجال، ج1، ص351، دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان.: « حدثنا محمد بن يزيد قال: سمعت حفص بن غياث يقول: رأيت سفيان يشرب النبيذ حتى يحمر وجهه». [5] . يعنى گاهى فرد ضعيفى را كه در اواسط سند مروياتش واقع بوده، براى حُسن سند حديث، حذف مى كرده است. [6] . الذهبی، سير أعلام النبلاء، ج6، ص635، دار الحديث- القاهرة.: «قَالَ أَبُو بَكْرٍ بنُ عَيَّاشٍ: كَانَ سُفْيَانُ ينْكِرُ عَلَى مَنْ يقُوْلُ: العِبَادَاتُ لَيْسَتْ مِنَ الإِيْمَانِ، وَعَلَى مَنْ يقَدِّمُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ، وَعُمَرَ أَحَداً مِنَ الصَّحَابَةِ إلَّا أَنَّهُ كَانَ يقَدِّمُ عَلِيّاً عَلَى عُثْمَانَ». [7] . ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج6، ص373، بیروت،‌ دار بیروت، ۱۴۰۵ق.
مذهب سفيان ثوری: بی شک سفیان از بزرگان فقه و حدیث اهل سنت به شمار می رود؛ اما موضع گیری وی نسبت به بنی عباس و اعتقاد به برتری امام علی (علیه السلام) بر عثمان و نقل مناقب آن حضرت از سوی وی در بصره، موجب آن بوده که برخی وی را به تشیع نسبت دهند.[1] در حالی که این معنای از تشیع به معنای محبت نسبت به آن حضرت بوده که در بسیاری از رجال اهل سنت وجود داشته است.[2] در منابع روایی سوال اعتراض آمیز وی به چگونگی پوشش امام صادق (علیه السلام) نقل شده که بیانگر انحراف وی از آن حضرت است. مرحوم کلینی (م329هـ) روایت نموده است که «سفيان‏ ثورى» از مسجد الحرام مى‏ گذشت، امام صادق (علیه السلام) را ديد كه جامه‏ اى فاخر بر تن داشت، با خود گفت بايد به نزد او روم و او را سرزنش كنم، پس به امام نزديك شد و گفت: اى پسر رسول خدا! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اين گونه لباسى‏ نمى‏ پوشيد، و على (علیه السلام) و هيچ يك از پدرانت نيز چنين نمى‏ كردند! امام به او فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روزگار تنگى و سختى زندگى مى‏ كرد و اكنون نعمتهاى دنيا فراوان شده است، و شايسته ‏ترين كسان براى بهره‏ بردارى از نعمتها مردمان نيكوكارند. چيزى كه هست من اى ثورى! آنچه را كه بر تنم مى‏بينى براى مردم (و حفظ آبرو) مى ‏پوشم».[3] از آنجا که مرحوم «کشی» نام و ترجمه ی روایی وی را در کتاب رجالی خویش آورده برخی گمان به تشیع وی نموده اند؛ در حالی که در کتاب «رجال کشی» و «اختیار معرفة الرجال» که خلاصه ی این کتاب است که توسط «شیخ طوسی» تدوین شده، اختصاصی به رجال شیعه نداشته و گروهی از رجال اهل سنت نیز در این کتاب صاحب ترجمه اند. علاوه بر آنکه در سایر کتب رجالی مرجع شیعه تصریح به عدم امامی بودن وی شده است[4] بر این اساس اخباری که از وی در منابع روایی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده اعتباری نخواهد داشت.   [1] . ابن ندیم در فهرست وی را از عالمان زیدیه برشمرده است: « وكذلك قوم من الفقهاء المحدثين مثل سفيان بن عيينة وسفيان الثوري وجلة المحدثين». (الوراق المعروف ابن نديم، محمد بن إسحاق، الفهرست، ج1، ص222، تحقيق: إبراهيم رمضان، دار المعرفة، بيروت، لبنان، چاپ دوّم، 1417 هـ). [2] . الذهبی، سير أعلام النبلاء، ج6، ص640، دار الحديث- القاهرة.: «قَالَ عَطَاءُ بنُ مُسْلِمٍ: قَالَ لِي الثَّوْرِيُّ: إِذَا كُنْتَ بِالشَّامِ فَاذْكُرْ مَنَاقِبَ عَلِيٍّ، وَإِذَا كُنْتَ بِالكُوْفَةِ فَاذْكُرْ مَنَاقِبَ أَبِي بَكْرٍ، وَعُمَرَ». [3] . كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، ج6، ص443، (ط - الإسلامية) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ رَفَعَهُ قَالَ: مَرَّ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَرَأَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ كَثِيرَةُ الْقِيمَةِ حِسَانٌ فَقَالَ وَ اللَّهِ لآَتِيَنَّهُ وَ لَأُوَبِّخَنَّهُ فَدَنَا مِنْهُ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لَبِسَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِثْلَ هَذَا اللِّبَاسِ وَ لَا عَلِيٌّ ع وَ لَا أَحَدٌ مِنْ آبَائِكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي زَمَانِ قَتْرٍ مُقْتِرٍوَ كَانَ يَأْخُذُ لِقَتْرِهِ وَ اقْتِدَارِهِ وَ إِنَّ الدُّنْيَا بَعْدَ ذَلِكَ أَرْخَتْ عَزَالِيَهَا[3] فَأَحَقُّ أَهْلِهَا بِهَا أَبْرَارُهَا ثُمَّ تَلَا قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ‏ وَ نَحْنُ أَحَقُّ مَنْ أَخَذَ مِنْهَا مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ غَيْرَ أَنِّي يَا ثَوْرِيُّ مَا تَرَى عَلَيَّ مِنْ ثَوْبٍ إِنَّمَا أَلْبَسُهُ لِلنَّاسِ ثُمَّ اجْتَذَبَ يَدَ سُفْيَانَ فَجَرَّهَا إِلَيْهِ ثُمَّ رَفَعَ الثَّوْبَ الْأَعْلَى وَ أَخْرَجَ ثَوْباً تَحْتَ ذَلِكَ عَلَى جِلْدِهِ غَلِيظاً فَقَالَ هَذَا أَلْبَسُهُ لِنَفْسِي وَ مَا رَأَيْتَهُ لِلنَّاسِ ثُمَّ جَذَبَ ثَوْباً عَلَى سُفْيَانَ أَعْلَاهُ غَلِيظٌ خَشِنٌ وَ دَاخِلُ ذَلِكَ ثَوْبٌ لَيِّنٌ فَقَالَ لَبِسْتَ هَذَا الْأَعْلَى لِلنَّاسِ وَ لَبِسْتَ هَذَا لِنَفْسِكَ تَسُرُّهَا»؛ محمد بن عمر كشى‏، رجال الكشي( اختيار معرفة الرجال)، ص393، دانشگاه مشهد.: «مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ إِشْكِيبَ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمَرْوَزِيُّ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ، قَالَ، سَمِعْتُ بَعْضَ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يُحَدِّثُ‏: أَنَّ سُفْيَانَ الثَّوْرِيَّ دَخَلَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ جِيَادٌ، فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ آبَاءَكَ لَمْ يَكُونُوا يَلْبَسُونَ‏ مِثْلَ‏ هَذِهِ‏ الثِّيَابِ‏! فَقَالَ إِنَّ آبَائِي (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)كَانُوا فِي زَمَانٍ مُقْفِرٍ مُقْتِرٍ، وَ هَذَا زَمَانٌ قَدْ أَرْخَتِ الدُّنْيَا عَزَالِيَهَا، فَأَحَقُّ أَهْلِهَا بِهَا أَبْرَارُهُمْ». [4] . ابن مطهر حلي، حسن، خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ج3، ص335، تحقيق: شيخ جواد قيومي، نشر مؤسسة النشر الإسلامي، چاپ اوّل، 1417ق.: «سفيان الثوري، ليس من اصحابنا». ابن داود حلي، حسن، رجال ابن داود، ج1، ص241، تحقيق: سيد محمد صادق آل بحر العلوم، نشر المطبعة الحيدرية، نجف، 1392ق.
یک روایتی را آیت الله خوئی به نقل از الکشی از سفیان ثوری نقل کرده که محتوای آن این است که شخصی به نقل از سفیان ثوری به امام صادق علیه السلام نقل می کند.....  لئن أتيت برجل يفضلني على أبى بكر وعمر لاجلدنه حد المفتري.
  «سفیان ثوری» و دروغ بستن به اهل بیت (علیهم السلام) از جمله اخباری که بیانگر انحراف «سفیان ثوری» از اهل بیت (علیهم السلام) در منابع رجالی شیعه است خبر ذیل است که «کَشیّ» آنرا نقل نموده است. وی به اسناد خویش از «میمون بن عبدالله» روایت کرده که گفت: گروهی از مردم، از شهرهای مختلف جهت درخواست حدیث خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدند. حضرت به من فرمود: «أتعرف أحداً من القوم؛ آیا هیچ یک از این افراد را می شناسی؟» عرض کردم: خیر؛ امام (علیه السلام) فرمود: پس اینان چگونه بر من وارد شدند؟ عرضه داشتم: آن ها در پی به دست آوردن حدیث اند و آن را از هر کس دریافت کنند، برایشان مهم نیست. امام (علیه السلام) به یکی ار آن ها فرمود: «هل سمعت من غیری من الحدیث؛ آیا از غیر من نیز استماع حدیث نموده ای؟» گفت: آری؛ امام (علیه السلام) فرمود: «فحدّثنی ببعض ما سمعت؛ بخشی از احادیثی را که شنیده ای برایم بازگو کن». مرد در پاسخ امام گفت: من آمده ام از شما حدیث بشنوم، نیامده ام برای شما حدیث نقل کنم. امام (علیه السلام) به یکی دیگر از آنان فرمود: «ما یمنعک أن تحدّثنی بما سمعت؛ چه مانعی دارد آن چه شنیده ای، برایم بازگو کنی». مرد گفت: «سفیان ثوری» برایم از جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام)، روایت کرد که گفت: «النَّبِيذُ كُلُّهُ‏ حَلَالٌ‏ إِلَّا الْخَمْرَ» و سپس سا کت شد. امام صادق علیه السلام فرمود: «زدنا؛ بیشتر برایمان بگو». مرد گفت: «سفیان ثوری» از کسی که برایش روایت کرده، از محمد بن علی (امام باقر علیه السلام) برایم نقل کرد که گفت: کسی که بر کفش هایش مسح نکند، اهل بدعت است و کسی که مِی ننوشد، بدعت گزار است و آن کس که جریث و از غذای اهل ذمّه و گوشت قربانی آن ها را نخورد، گمراه است. عُمر (خلیفه دوم) بر شرابی که از مویز تهیّه شده بود، آب افزود و آن را نوشید؛ و سه بار در سفر و یک شبانه روز در وطن بر پشت کفش های خود مسح کرد؛ و گوشت قربانی را علی علیه السلام تناول کرد و گفت: گوشت قربانی را بخورید، زیرا خداوند می فرماید: « الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ». امام (علیه السلام) فرمود: «زدنا؛ بیشتر برایمان بگو». مرد گفت: آن چه را شنیده بودم برایت یاد آور شدم.[1] امام (علیه السلام) فرمود: «أکلّ الذی سمعت هذا؟؛ آن چه گفتی همه شنیده هایت بود؟» گفت: خیر، امام (علیه السلام) فرمود: «پس بیشتر برایمان بازگو نما».... امام (علیه السلام) فرمود: «زدنا؛ بیشتر برایمان بگو». مرد گفت: «سفیان ثوری»، از «محمد بن منکدر» برایمان روایت کرده که وی علی (علیه السلام) را بر فراز منبر کوفه دید که می گوید: «اگر فردی که مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد، نزدم بیاورید، بر او حدّ انسان دروغگو جاری خواهم ساخت.»[2] امام (ع) فرمود: «زدنا؛ بیشتر نقل کن». مرد گفت: سفیان ثوری از جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) روایت کرده گفت: «دوستی ابوبکر و عمر، ایمان و دشمنی با آن ها کفر به شمار آید». امام (علیه السلام) فرمود: «زدنا؛ بیشتر برایمان بگو».[3] مرد گفت: «عمرو بن یونس بن عبید»، از «حسن بصری» روایت کرده که علی (علیه السلام) بیعت با ابوبکر را تأخیر انداخت. «ابوبکر» به او گفت: چه چیز سبب شد که بیعت را به تأخیر اندازی؟ به خدا سوگند! تصمیم گرفته بودم، تو را گردن بزنم. علی (علیه السلام) به او گفت: «ای جانشین پیامبر ملامت و توبیخی بر تو نیست». خلیفه نیز همین جمله را بر زبان آورد. امام صادق بدان مرد فرمود: «زدنا؛ بیشتر برایمان نقل نما».[4] مرد گفت: «نعیم بن عبد الله» از جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برایمان روایت کرده و گفت: «علی بن ابی طالب آرزو می نمود که در نخلستان های ینبُع در سایه نخل ها استراحت می کرد و از پست ترین نوع خرمای آن ها تناول می کرد؛ اما در روز جمل، نهروان حضور نمی داشت». و «سفیان ثوری» از «حسن بصری» نیز همین روایت را برایم نقل کرده است. امام (علیه السلام) فرمود: « باز هم بیشتر بگو».[5] مرد گفت: «عبّاد» از جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) روایت کرده که گفت: «وقتی علی (علیه السلام) در روز جنگ جمل خون های ریخته شده فراوانی را دید، به پسرش حسن (علیه السلام) گفت: پسرم امروز به هلاکت رسیدم. حسن (علیه السلام) بدو گفت: پدر جان آیا من تو را از انجام این نبرد نهی نکردم، علی (علیه السلام) گفت: پسرکم من نمی دانستم، کار به اِین جا می انجامد».[6] امام صادق (علیه السلام) فرمود: «زدنا؛ برایمان بیشتر بازگو کن». وی گفت: «سفیان» از جعفر بن محمد (امام صداق علیه السلام) روایت کرده که گفت: «هنگامی که علی (علیه السلام) سپاهیان صفیّن را به قتل رساند، بر آنان گریست و سپس گفت: خداوند ما و آن ها را در بهشت با هم گرد آورد. «میمون بن عبدالله» می گوید: از فرط ناراحتی خانه برایم تنگ شده بود.[7]   [1] . كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال – ص394، مشهد، چاپ: اول، 1409 ق.: «قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: النَّبِيذُ كُلُّهُ‏ حَلَالٌ‏ إِلَّا الْخَمْرَ، ثُمَّ سَكَتَ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا! قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ لَا يَمْسَحُ عَلَى خُفَّيْهِ فَهُوَ صَاحِبُ بِدْعَةٍ، وَ مَنْ لَمْ يَشْرَبِ النَّبِيذَ فَهُوَ مُبْتَدِع وَ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ الْجِرِّيثَ وَ طَعَامَ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ ذَبَائِحَهُمْ فَهُوَ ضَالٌّ، أَمَّا النَّبِيذُ فَقَدْ شَرِبَهُ عُمَرُ نَبِيذَ زَبِيبٍ فَرَشَّحَهُ بِالْمَاءِ، وَ أَمَّا الْمَسْحُ عَلَى الْخُفَّيْنِ: فَقَدْ مَسَحَ عُمَرُ عَلَى الْخُفَّيْنِ ثَلَاثاً فِي السَّفَرِ وَ يَوْماً وَ لَيْلَةً فِي الْحَضَرِ، وَ أَمَّا الذَّبَائِحُ: فَقَدْ أَكَلَهَا عَلِيٌّ (ع) فَقَالَ كُلُوهَا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ‏، ثُمَّ سَكَتَ...». [2] . همان.: « حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ، أَنَّهُ رَأَى عَلِيّاً (علیه السلام) عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ: لَئِنْ أَتَيْتَ بِرَجُلٍ يُفَضِّلُنِي عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ لَأُجَلِّدَنَّهُ حَدَّ الْمُفْتَرِي، ...». [3] . همان.: «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا! فَقَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ، عَنْ جَعْفَرٍ، أَنَّهُ قَالَ حُبُّ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُمَا كُفْرٌ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا!...». [4] . همان.: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا! فَقَالَ حَدَّثَنِي يُونُسُ بْنُ عُبَيْدٍ، عَنِ الْحَسَنِ، أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) أَبْطَأَ عَنْ بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَ لَهُ عَتِيقٌ مَا خَلَّفَكَ يَا عَلِيُّ عَنِ الْبَيْعَةِ، وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَضْرِبَ عُنُقَكَ! فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَثْرِيبَ‏! قَالَ لَا تَثْرِيبَ». [5] . همان.: «قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا! قَالَ حَدَّثَنِي نُعَيْمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَنَّهُ قَالَ: وَدَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ بِنَخِيلَاتِ يَنْبُعَ يَسْتَظِلُّ بِظِلِّهِنَّ وَ يَأْكُلُ مِنْ حَشَفِهِنَ‏وَ لَمْ يَشْهَدْ يَوْمَ الْجَمَلِ وَ لَا النَّهْرَوَانَ، وَ حَدَّثَنِي بِهِ سُفْيَانُ‏». [6] . همان.: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا! قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا رَأَى عَلِيُّ بْنُ‏ أَبِي طَالِبٍ يَوْمَ الْجَمَلِ كَثْرَةَ الدِّمَاءِ، قَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ: يَا بُنَيَّ هَلَكْتُ، قَالَ لَهُ الْحَسَنُ يَا أَبَتِ أَ لَيْسَ قَدْ نَهَيْتُكَ عَنْ هَذَا الْخُرُوجِ! فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا بُنَيَّ لَمْ أَدْرِ أَنَّ الْأَمْرَ يَبْلُغُ هَذَا الْمَبْلَغَ». [7] . قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) زِدْنَا! قَالَ حَدَّثَنِي سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) لَمَّا قَتَلَ أَهْلَ صِفِّينَ، بَكَى عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ: جَمَعَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فِي الْجَنَّةِ».
ایت الله خوئی بعد از نقل این حدیث به نقل از علامه نقل می کند:سفیان الثوری لیس من اصحابنا. آیا این عبارت دلیلی بر تضعیف این روایت از سوی آیت الله خوئی می شود؟
امام صادق (علیه السلام) از آن مرد پرسید: اهل کجایی؟ عرض کرد: از مردم بصره ام. حضرت فرمود: فردی که از او سخن می گویی و او را «جعفر بن محمد» نام می بری می شناسی؟ مرد گفت: خیر؛ امام (علیه السلام) پرسید: احادیثی که در اختیار داری صحیح است؟ مرد گفت: آری؛ امام فرمود: «اگر جعفر بن محمد را ببینی و او به تو بگوید: این احادیث دروغ است و من از آن ها بی خبرم و از من صادر نشده اند، آیا سخنش را باور می کنی؟» مرد گفت: خیر؛ امام (ع) پرسید: چرا؟ مرد گفت: افرادی به سخنان او گواهی داده اند که اگر هر یک به آزادی به فردی گواهی دهند، آزاد می شود».[1] در این حال امام به آن مرد بصری فرمود: «بنويس بسم اللَّه الرحمن الرحيم حديث كرد مرا پدرم از جدّم. پرسيد اسم شما چيست؟ فرمود: به اسم من چكار دارى. پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفريد هر كدام از آنجا با هم علاقه و انسى داشتند در اين دنيا نيز با هم الفت و دوستى پيدا كردند هر كدام در آنجا نفرت داشتند اينجا نيز با هم اختلاف پيدا كردند. هر كس بر ما خانواده دروغ ببندد روز قيامت كور و يهودى محشور مى‏ شود و اگر دجال‏ را بيابد به او ايمان مى‏ آورد اگر او را درك نكند در قبر به او ايمان مى‏ آورد».[2] امام (علیه السلام) در اين موقع رو به غلام خود نموده فرمود: برايم آب آماده كن. با چشم نيز به من اشاره كرد كه همين جا باش. آنها از جا حركت كرده رفتند همين حديث را كه شنيدند نوشتند. امام (عليه السّلام) با ناراحتى تمام كه از چهره‏ اش آشكار بود خارج شد فرمود: «شنيدى چه اخباری نقل می كنند. عرض كردم: آقا اينها كى هستند حديث آنها چيست قابل اهميت نيستند. فرمود: از آن عجیب تر آنکه از قول من مى گويند و حكايت از من می كنند چيزى را كه نگفته‏ ام و احدى از من نشنيده و تازه می گويند اگر خودم اين حديثها را قبول نكنم آنها از خود من هم نمى‏ پذيرند خدا آنها را مهلت ندهد و دست و پايشان را باز نگذارد. آنگاه فرمود: وقتى على (عليه السّلام) خواست از بصره خارج شود نگاهى به اطراف بصره نموده فرمود: خدا لعنت كند ترا اى بد بوترین سرزمين ها كه از همه جا زودتر خراب مى ‏شوى و از همه جا بيشتر عذاب مى‏ كشى درد بي دوائى در تو است. عرض كردند آقا آن درد چيست؟ فرمود: سخن قدرى كه دروغ بر خدا مى‏ بندد و باعث دشمنى با ما خانواده و خشم خدا و پيامبر (صلی الله علیه و آله) است و دروغ بر اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله) و حلال شمردن تهمت زدن بر ما خانواده.[3] این روایت به صراحت دروغ پردازی «سفیان ثوری» بر اهل بیت (علیهم السلام) را بیان داشته و نقش وی در  انحراف اذهان عموم مردم را بیان می دارد. مرحوم آیت الله خویی نیز در کتاب «معجم رجال الحدیث» پس از ذکر این داستان به نقل از «علامه حلی» و «ابن داود» بیان می دارد که «سفیان ثوری» از اصحاب امامیه نبوده و چنین امری به معنای عدم اعتبار اخبار وی از دیدگاه امامیه است.[4] موفق باشید. [1] . همان.: «قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): لَوْ رَأَيْتَ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِي تُحَدِّثُ عَنْهُ، فَقَالَ لَكَ هَذِهِ الَّتِي تَرْوِيهَا عَنِّي كَذِبٌ لَا أَعْرِفُهَا وَ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا، هَلْ كُنْتَ تُصَدِّقُهُ قَالَ لَا، قَالَ: لِمَ قَالَ لِأَنَّهُ شَهِدَ عَلَى قَوْلِهِ رِجَالٌ لَوْ شَهِدَ أَحَدُهُمْ عَلَى عِتْقِ‏ رَجُلٍ لَجَازَ قَوْلُهُ». [2] . همان، ص397.: «قَالَ: اكْتُبْ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي، قَالَ مَا اسْمُكَ قَالَ: مَا تَسْأَلُ عَنِ اسْمِي إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ، ثُمَّ أَسْكَنَهَا الْهَوَاءَ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ هَاهُنَا وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا ثُمَّ اخْتَلَفَ هَاهُنَا، وَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى يَهُودِيّاً، وَ إِنْ أَدْرَكَ الدَّجَّالَ آمَنَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يُدْرِكْهُ آمَنَ بِهِ فِي قَبْرِه‏». [3] . همان، ص397.: «قَالَ: أَ مَا سَمِعْتَ مَا يُحَدِّثُ بِهِ هَؤُلَاءِ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا هَؤُلَاءِ وَ مَا حَدِيثُهُمْ قَالَ: أَعْجَبُ‏ حَدِيثِهِمْ، كَانَ عِنْدِي الْكَذِبُ عَلَيَّ وَ الْحِكَايَةُ عَنِّي مَا لَمْ أَقُلْ وَ لَمْ يَسْمَعْهُ عَنِّي أَحَدٌ، وَ قَوْلُهُمْ لَوْ أَنْكَرَ الْأَحَادِيثَ مَا صَدَّقْنَاهُ: مَا لِهَؤُلَاءِ لَا أَمْهَلَ اللَّهُ لَهُمْ وَ لَا أَمْلَي لَهُمْ، ثُمَّ قَالَ لَنَا: إِنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) لَمَّا أَرَادَ الْخُرُوجَ مِنَ الْبَصْرَةِ قَامَ عَلَى أَطْرَافِهَا، ثُمَّ قَالَ: لَعَنَكِ اللَّهُ يَا أَنْتَنَ الْأَرْضِ تُرَاباً وَ أَسْرَعَهَا خَرَاباً وَ أَشَدَّهَا عَذَاباً فِيكِ الدَّاءُ الدَّوِيُّ! قَالُوا وَ مَا هُوَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: كَلَامُ الْقَدْرِ الَّذِي فِيهِ الْفِرْيَةُ عَلَى اللَّهِ، وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ فِيهِ سَخَطُ اللَّهِ وَ سَخَطُ نَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله)، وَ كَذِبُهُمْ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ اسْتِحْلَالُهُمُ الْكَذِبَ عَلَيْنَا». [4] . الخوئی، معجم رجال الحدیث، ج9، ص162، مرکز نشر الثقافة الاسلامیة.: «و قال العلامة في الخلاصة، من الباب من فصل السين، من القسم الثاني: «سفيان الثوري: ليس من أصحابنا».، و كذلك ابن داود من القسم الثاني».