فیلسوفی که ما را شناخت
تبهای اولیه
فیلسوفی که ما را شناخت
دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی با وجود عمق، دقت و جامعیت، کاملاً پراکنده و تدوین نیافته است و طی زمان نیز دچار دگرگونیهایی شده است.
آنچه از اندیشههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی در دسترس است، اولاً مجموعهای است مرکب از هشت مقاله که فوکو در سال 1357 و طی سفرهای خود به ایران نگاشته و ثانیاً مصاحبهای است که دو تن از نویسندگان روزنامۀ «لیبراسیون» با او انجام دادهاند. اما نکتهای که برای نگارنده تعجببرانگیز بود این است که دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی چرا تا این حد مغفول و بلکه مطرود مانده است. از این بالاتر آن است که بیشتر استادان علوم اجتماعی و علوم سیاسی و بهویژه جامعهشناسی انقلاب، دیدگاههای فوکو را نادیده میگیرند.
زمانی تعجب ما بیشتر خواهد شد که به موج گستردۀ سالهای اخیر برای «فوکوخوانی» و اقبال به ترجمه و گسترش دیدگاهها و آثار او توجه کنیم. آثار فوکو حتی اگر دربارۀ تطورات منتج به شکلگیری درمانگاه هم باشد مخاطب را به خود جلب میکند. حال اگر این متفکر دربارۀ ما ــ ایرانیان ــ مطلبی گفته یا نوشته باشد عقل حکم میکند که این مطلب باید برای ما بسیار جذاب، مهم و جدی باشد، اما چنین نیست!
جالب آنجاست که سرنوشت مشابهی در همان زمان در محافل روشنفکری غرب برای دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی رخ داد: این دیدگاهها نه تنها برخلاف اندیشههای دیگر فوکو با اقبال روبهرو نشد، بلکه او را آماج انتقادات اندیشمندان چپگرا یا راستگرای مدرن قرار داد. هرچند فوکو هیچگاه در برابر این هجمه تسلیم نشد و به انتقادات پاسخ گفت.
ریشۀ این نوع بیتوجهی به این بخش از آثار فوکو چیست؟
در پاسخ باید گفت نکتۀ اصلی آن است که دیدگاه فوکو با رویکردهای متداول نسبت به انقلاب اسلامی در غرب و به گونهای گستردهتر با نوع رویارویی معهود و مرسوم اندیشمندان مدرن غربی با جهان اسلام و مشرقزمین بهطور کلی متفاوت است. به عبارت دیگر پیش از فوکو عموم نظریهپردازان غربی با همۀ گوناگونیشان موضع مشابهی در رویارویی با انقلاب اسلامی داشتند. آنها این انقلاب را مانند همۀ تحولات اجتماعی، سیاسی جهان غیرغربی، یا در مسیر توسعه و ترقی به معنی مدرنشدن و غربیشدن میپنداشتند یا آن را تحولی واپسگرایانه و ارتجاعی قلمداد میکردند.
در این مسیر انقلاب اسلامی نیز توصیف میشد. جناح راست تجدد، ازآنجاکه نمیتوانست با معیارهای خود انقلاب اسلامی را توجیه و معنیدار کند آن را به کلی طرد کرد؛ چپ میانی نیز چنین رویکردی داشت. در مقابل جناح چپ رادیکال تجدد، میکوشید با دستکاری مفهومی در ماهیت انقلاب اسلامی آن را در مسیر تحقق صورتبندی ویژۀ خود از آرمان مدرنیته بازنمایی کند.
گزارشهای فوکو در سفر به ایران بسیار خواندنی است. در میان رویکرد ابژهانگارانۀ نویسندگان مدرن در برابر پدیدههای غیرمدرن و لحن سخن واحد و گزندۀ ایشان، بهویژه در توصیف پدیدههای اخلاقی و مذهبی، نوشتههای فوکو فوقالعاده شگفتآور مینماید. به عبارت دیگر در مقام فردی آشنا و دلبسته به انقلاب اسلامی، در این نوشتارها شما نیستید که مجبورید خود را با فهمی بیرونی و بیگانه نسبت به خودتان و هویتتان هماهنگ کنید، بلکه نویسنده است که لحظه به لحظه به شما و هستی بازنماییشدۀ شما در ظرف انقلاب اسلامی نزدیک میشود.
فوکو حتی در این مسیر عواطف خود را نیز به کار گرفته و در موارد بسیاری با لحنی که در آن احترام و شیفتگی نسبت به انقلابیان مسلمان از سویی و نفرت و خشم نسبت به دشمنان ایشان (شاه، امریکا، منتقدان روشنفکر، …) از سوی دیگر موج میزند گفتوگو کرده است.
حتی از این بالاتر گاه با عبارات یک ایرانی مسلمان سخن گفته است: «راهحل پینوشه و ویدلا در ایران عملی نیست. چه بهتر که نیست یا باید گفت خدا را شکر که نیست».
در جای دیگر خود را در مقام و موضع یک مسلمان انقلابی قرار داده و از آن منظر بدفهمی احتمالی یک ناظر بیگانۀ غربی را پاسخ داده است.
پیش از شرح ابعاد گوناگون وصف فوکو از انقلاب اسلامی، ذکر این نکتۀ مهم لازم است که دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی تنها موردی است که فوکو در آن دربارۀ فرهنگ و تمدن و جهانی غیر از جهان مدرن سخن گفته است. او برخلاف فیلسوفان اجتماعی بزرگ دیگر، نه دربارۀ تاریخ اروپای پیش از رنسانس مطلبی نوشته است نه دربارۀ جغرافیاهای دیگر تمدنی و فرهنگی؛ بنابراین از این نظر نیز دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی در میان کل آثارش مهم و استثناییاند و درعینحال محک و آوردگاهی برای آزمون بعضی از ویژگیهای ادعایی نظریۀ او، که به عقیدۀ من فوکو از این آزمون پیروزمندانه بیرون آمده است. در این دیدگاهها چنانکه ذکر شد، برای فوکو «دیگری» به «ابژه» تبدیل نمیگردد؛ زیرا او خود نمیخواهد که در مقام «سوژه» ظاهر شود و این با کلیت پروژۀ او هماهنگ است.
ویژگیهای انقلاب اسلامی در دیدگاههای فوکو
1٫ انقلاب در وسیعترین معنای کلمه
یکی از ویژگیهایی که نهایت شگفتی و درعینحال احترام را در فوکو سبب شد ویژگی مردمی و به عبارت بهتر همهگیری نهضت امام خمینی بود که در آن همۀ ملت متحد و یکپارچه حاضر بودند. «این رویداد انقلابی ارادهای مطلقاً جمعی را نمایان میکند … ‘ارادۀ جمعی’ را هرگز کسی ندیده است و خود من فکر میکردم که ارادۀ جمعی مثل خدا یا روح است و هرگز کسی نمیتواند با آن روبهرو شود. نمیدانم با من موافقید یا نه، اما ما در تهران و سرتاسر ایران با ارادۀ جمعی یک ملت برخورد کردهایم. و خوب باید به آن احترام بگذاریم».
در اینجا فوکو متوجه ویژگی خاصی شده که نام آن را «اعتصاب سیاست» نامیده است. انقلاب اسلامی درواقع خواست سیاسی و ارادۀ جمعی یک ملت است و نمیتوان آن را به سطح ائتلافهای سیاسی و حزبی تقلیل داد.
انقلاب اسلامی را همچنین نباید به اجزای خرد آن تقلیل داد یا آن را مبارزهای طبقاتی دانست.
فوکو، کوشیده است واقعیت انقلاب را در استقلال از فرایندهای دگرگونی اقتصادی و اجتماعی جامعۀ ایران قرار دهد؛ واقعیتی که در آن دین وحدتآفرین است، بیآنکه ایدئولوژی طبقۀ فرادست برای سرپوش نهادن بر تضادها باشد. این مدخلی است بر ویژگی دیگر انقلاب اسلامی در نظر فوکو که انقلاب اسلامی، با معیارهای چپ یا راست تجدد ناسازگار است و به کلی پدیدهای مدرن نیست.
2٫ ناسازگاری انقلاب با معیارهای چپ یا راست
فوکو در آغاز مصاحبه گفته است: «در آنچه در ایران روی داد چه چیزی وجود داشت که کم و بیش خشم مجموعهای از هواداران چپ یا راست را برانگیخت؟».
در جای جای مقالات هم فوکو تصریح کرده است که نهضت مردم ایران ماهیت سوسیالیستی ندارد و آشکار است که ماهیت راستگرایانه و لیبرال هم نمیتواند داشته باشد و این دومی نیازمند بحث چندانی نیست. در این مسیر انقلاب اسلامی، در تقابل مستقیم با هر دو بلوک جهانی قدرت شرق و غرب قرار میگیرد. در مقابل، قدرتهای جهانی شرق و غرب نیز رویاروی او صفبندی میکنند.
نکتۀ مهم دیگر آن است که انقلاب اسلامی اساساً انقلابی «مدرن» به معنی اصطلاحی کلمه نیست. از نظر فوکو خشم ایرانیان از شاه بازنمای عکسالعمل منفی ایشان نسبت به طرح «نوسازی» اوست. فوکو حتی اظهار کرده است که ایرانیان طالب نوسازی دیگری، بدون مضرات و آسیبهای نوسازی پهلوی نیستند که بتوان با حذف شاه و منطقی کردن امور، اصل پروژۀ نوسازی را در ایران نجات داد. «اکنون همین نوسازی است که از بنیاد نفی میشود. آن هم نه تنها به خاطر انحرافهایش، بلکه به سبب اصل بنیادیاش. در احتضار رژیم کنونی ایران، ما شاهد آخرین لحظههای دورانی هستیم که کمابیش شصت سال پیش از این شروع شده است: دوران کوشش برای نوسازی کشورهای اسلامی به سبک اروپایی».
در بخش دیگری گفته است: آنچه در کنار «نوسازی» ویژگی مدرن حکومت پهلوی را میسازد البته «ملیگرایی» و «لائیسیته» است که هر سه ویژگی نوعی اقتباس ناشیانه از پروژۀ آتاتورک در ترکیه بهشمار میآید، اما ملیگرایی مدرن پهلوی و لائیسیته بسیار پیش از نوسازی در ایران مطرود گشته است. «کار لائیسیته هم بسیار دشوار بود؛ زیرا درواقع مذهب شیعه بود که بنیاد اساسی آگاهی ملی را میساخت؛ رضاشاه، برای آنکه این دو را از هم جدا کند (هویت ملی و مذهب را)، کوشید نوعی آریاییگرایی را زنده کند که تنها جایگاه آن افسانۀ خلوص آریایی بود که در همان زمان در جای دیگری داشت بیداد میکرد. اما برای مردم ایران چه معنی داشت که روزی چشم باز کنند و خود را آریایی بیابند؟».
درعینحال فوکو در جای جای تحلیلهای خود، در کنار نفی وجود ویژگیهای متعارف انقلابهای مدرن در انقلاب اسلامی، تأکید کرده است که آنچه در ایران رخ میدهد، رویدادی خاص و منحصربهفرد است و اظهار کرده است که همین شاید عامل پریشانی ناظران خارجی و گاه پرخاشگری آنها میشود و البته مایه «تشویش» فوکو پس از بازگشت از ایران وقتی در برابر کسانی قرار میگیرد که از او تحلیلهایی براساس «واقعیتی پیشساخته» طلب میکنند.
او در مصاحبه اشاره کرده است که ما در انقلاب ایران دو دینامیک اصلی را که همواره معرف شرایط انقلابی بودهاند نمییابیم: یکی دینامیک «تضادهای درون جامعه» یا «مبارزۀ طبقاتی» و دیگری «دینامیک سیاسی»؛ یعنی حضور یک طبقه یا حزب سیاسی پیشرو.
فوکو بارها به پدیدههای متناقضنمایی اشاره کرده است که هرگونه امکان تحلیل متعارف تئوریک در چهارچوب نظریههای متداول علوم اجتماعی را منتفی میسازد. او در جایی نیز بهطور مشخص به ویژگی خاص تاریخ ایران از «سپیدهدم تاریخ» تا کنون اشاره نموده است.
این جمله نیز در پایان مصاحبه خواندنی است: «من از خودم میپرسم که این راه منحصربهفرد، راهی که طی آن مردم علیه سرسختی سرنوشتشان و علیه همۀ آنچه برای قرنها بودهاند، ‘چیزی کاملاً متفاوت’ را جستجو میکنند، آنان را تا کجا خواهد برد».
این نکتۀ اخیر مدخلی است بر ویژگی مهم دیگری که فوکو برای انقلاب ذکر کرده و مستلزم آن است که افزون بر آنکه قیام مردم ایران را انقلاب در «وسیعترین» معنای کلمه بدانیم، آن را درعینحال انقلاب در «عمیقترین» معنای سخن نیز بشماریم؛ یعنی ایرانیان فقط خواستار سقوط شاه و پایان استبداد او نیستند. «ایرانیان با قیامشان به خود گفتند ــ و این شاید روح قیامشان باشد ــ ما بهطور قطع باید این رژیم را تغییر دهیم … ما باید همه چیز را در کشور، اعم از تشکیلات سیاسی، نظام اقتصادی و سیاست خارجی تغییر دهیم، اما بهویژه باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوۀ بودنمان و رابطهمان با دیگران، با چیزها، با ابدیت، با خدا و … کاملاً تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشهای در تجربهمان است که انقلابمان انقلابی واقعی خواهد بود. من فکر میکنم که در همین جاست که اسلام ایفای نقش میکند.»
3٫ انقلاب مردم ایران اساساً «اسلامی» است
این نکته جان کلام فوکو دربارۀ انقلاب ایران است. او افزون بر ذکر صفات سلبی انقلاب ایران، به صفت ثبوتی آن، که همانا طلب عمومی اسلام و بازگشت معنویت به سیاست است، نیز اشاره کرده است. «شما چه میخواهید؟ … از پنج مخاطب من چهار نفر جواب میدادند: ‘حکومت اسلامی’».
دو بُعد از این انقلاب نشان میدهد که مردم ایران طالب اسلاماند: «نخست به حرکتی میاندیشند که به نهادهای سنتی جامعۀ اسلامی در زندگی سیاسی نقشی دائمی خواهد داد.» و دوم طالب جنبشی هستند «که از راه آن بتوان عنصری معنوی را داخل زندگی سیاسی کرد. کاری کرد که این زندگی سیاسی مثل همیشه سد راه معنویت نباشد، بلکه به پرورشگاه و جلوهگاه و خمیرمایۀ آن تبدیل شود».
در اینجا فوکو تشیع را چه از نظر نهادی (اشاره به استقلال روحانیت از قدرت و وابستگی آن به مردم) و چه از نظر محتوایی (نظریۀ امامت، آموزۀ شهادت و عاشورا و مهدویت، ماهیت غیرظاهرگرایانه و ضد تارک دنیایی و پتانسیل اینجهانی و اجتماعی تشیع) مفهوم بنیادی انقلاب میپندارد.
ارزیابی او از جایگاه بیمانند «رهبر اسطورهای شورش ایران»، «امام خمینی» نیز در همین چهارچوب است. رویارویی او با رژیم پهلوی درواقع رویارویی دو الگوی سیاسی سکولار و دینی است: «وضع سیاسی ایران ظاهراً در گروی یک نبرد تن به تن عظیم میان دو هماورد با همۀ نشانههای معهود و دیرینه است: شاه و قدیس».
فوکو خواستۀ ملت ایران را چنین شرح داده است: «پایان وابستگی، از میان رفتن پلیس (ساواک)، توزیع مجدد درآمدهای نفتی، تعقیب عوامل فساد، فعال شدن اسلام، یک شیوۀ زندگی جدید، روابط جدید با غرب، با کشورهای عرب، با آسیا و …» و در ادامه گفته است: «و از اینجاست نقش شخصیت آیتالله خمینی که پهلو به افسانه میزند. امروز هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، حتی به پشتوانۀ همۀ رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند».
4٫ انقلاب اسلامی حرکتی ارتجاعی و متحجرانه نیست
از نظر فوکو مذهب در ایران صرف بازگشت به گذشته یا نوعی معنویت آخرتگرا نیست، بلکه «چیزی است بسیار کهنسال و درعینحال در آیندۀ بسیار دور».
او از سوی دیگر گفته است: «در حساب سیاست چنین جنبشی را در کجا باید نشاند؟ جنبشی که نمیگذارد انتخابهای سیاسی پراکندهاش کنند، جنبشی که در آن نفس مذهبی دمیده شده است که بیش از آنکه از عالم بالا سخن بگوید به دگرگونی این دنیا میاندیشد».
این نکته اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا دیگرانی همزمان با فوکو به ماهیت مذهبی انقلاب ایران اعتراف کردند، اما به همین دلیل نتوانستند برای آن ارزشی تاریخی قائل شوند و بنابراین آن را نوعی حرکت ارتجاعی دانستند. فوکو با چنین اندیشهای سخت مقابله کرده است. او معتقد است که اتفاقاً طرح نوسازی پهلوی است که کهنه و پوسیده شده و شاه است که «صد سال دیر آمده است».
«پس تمنا میکنم که اینقدر در اروپا از شیرینکامیها و شوربختیهای حاکم متجددی که از سر کشور کهنسالش هم زیاد است حرف نزنید … امروز کهنهپرستی پروژۀ نوسازی شاه، ارتش استبدادی او و نظام فاسد اوست».
از نظر او مذهب برای ایرانیان چیزی بیش از اطاعت قوانین شرع بود؛ «یعنی اراده به تغییر کل هستیشان با بازگشت به تجربهای معنوی که فکر میکنند در قلب اسلام شیعه مییابند … پس باید گفت که اسلام در آن سال 1978م افیون مردم نبوده است، دقیقاً ازآنرو که روح یک جهان بیروح بوده است».
احتمالاً همین نکتۀ اخیر سبب شده است که فوکو این انقلاب را زمینهساز تحولی در مقیاس جهانی بداند که با بازگشت معنویت به سیاست همراه است؛ آنچه «امکان آن پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت» در غرب از دست رفته و در غیاب آن، سیاست به معنی مدرن کلمه متولی ساخت نظامات جهانی قدرت گردیده است و در برابر خود هیچ نیروی مقاومی را نمییابد. بنابراین اقبال فوکو به تجربه «جستجوی معنویت سیاسی» در ایران و نفرت او از «سیاست» و مردان سیاست به معنی مدرن کلمه، سبب میشود که فوکو به انقلاب اسلامی به منزلۀ سرآغاز نوعی شورش بزرگ جهانی چشم بدوزد و این ویژگی دیگر انقلاب اسلامی در منظر اوست.
5٫ طلیعۀ تحولی بنیادی در مقیاس جهانی
گویی فوکو، که اصولاً فیلسوف محدودیت و قدرت است و با بدبینی یا به عبارتی تیزبینی خاص خود همه چیز را در پرتو صورت همهجایی و گریزناپذیر اقتدار مدرن تعبیر میکند، این بار مجذوب نیروی عظیم و فناناپذیری شده است که امکان شورشی فراگیر علیه اقتدار نظم جهانی تجددی را فراهم میکند. نیرویی که یکپارچه، جامعهساز و دورنگر است و نه تنها قابلیت انهدام نظم موجود را دارد، بلکه هیئت نظم جدیدی از بنیاد متفاوت در تقدیر اوست.
ملت ایران قصد و اراده آغازی نوین داشتند که بتوانند در آن به آزمون دوباره یک تجربه معنویتگرایانه بپردازند که بالقوه در بطن اسلام شیعی آنها موجود بود و این همانی است که فوکو از آن به «روح انقلاب ایران» یاد میکند. تشیع برای ایران در سال ۱۳۵۷ «روحی برای یک جهان بیروح» بود.
کد خبر: ۳۷۶۱۶۴
در بحث از بازتابهای جهانی انقلاب اسلامی ایران و به طور خاص، توجه اندیشمندان سرشناس جهان به این انقلاب، یکی از موضوعاتی که بسیار جای توجه و تأمل دارد، گستردگی تحلیلگران این انقلاب است. نظریهپردازان وابسته به طیفهای گوناگون فکری، از ساختارگرا تا پساساختارگرا و حوزههای علوم انسانی، از فلسفه تا جامعهشناسی، هر یک از نگاه خود به این انقلاب پرداخته و درصدد تحلیل آن برآمدند.
به گزارش «تابناک»، میشل فوکو، فیلسوف، تاریخدان و متفکر فرانسوی، یکی از اندیشمندان سرشناس غربی است که به مطالعه انقلاب اسلامی ایران پرداخته و نظریه خاصی نیز در این زمینه داده است. از دید فوکو ـ که از ۲۵ شهریور تا دوم مهر ۱۳۵۷ و از ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷ دو بار به ایران سفر کرده بود ـ انقلاب اسلامی ایران را میتوان «نخستین انقلاب پستمدرن دنیا» نامید.
فوکو در پی سفر به ایران و تجربه و مطالعه حرکت انقلابی مردم از نزدیک، در نخستین ارزیابی خود به این نتیجه میرسد که این انقلاب، پدیدهای نو و منحصر به فرد است و همین او را به خلق یک نظریه نو و شاید منحصر به فرد در عصر خود رهنمون میسازد.
به باور فوکو، آنچه در سایر انقلابها از ارکان و ضروریات است، در انقلاب اسلامی ایران به چشم نمیخورد: در انقلاب اسلامی ایران، نه از «مبارزات طبقاتی» یا حتی در مفهومی گستردهتر «جبههبندی اجتماعی» اثری است و نه از یک «دینامیک سیاسی» انقلابی پیش برنده یا «اقدامات انقلابی طبقه پیشرو».
به اعتقاد وی در انقلاب اسلامی ایران، یک واقعیت کاملاً آشکار و محسوس است و آن اینکه نه یک طبقه خاص، نه یک حزب معین، نه یک ایدئولوژی سیاسی مشخص و نه یک دسته خاص از پیشگامان انقلابی که همه ملت را با خود به درون جریان بکشاند، در آن یافت نمیشود.
برای توضیح و تحلیل چرایی انقلاب اسلامی ایران، فوکو با توجه به این واقعیات، یک امر را از همان آغاز نفی میکند: «این انقلاب با انگیزههای مادی و اقتصادی صورت نگرفته و یکی از دلایل این ادعا، گستردگی این حرکت انقلابی است که در آن، «همه یک ملت» حضور دارند.
دوم آنکه به نظر میرسد ناشکیبایی و خروش این ملت، بیشتر علیه ستمی است که از ناحیه قدرت سیاسی حاکم بر او روا داشته شده است و سوم، مشکلات اقتصادی ایران در زمان وقوع انقلاب اسلامی به آن اندازه مهم و بزرگ نبود که در نتیجه آن، صدها هزار و بلکه میلیونها ایرانی به خیابانها ریخته و جلو مسلسلها سینه سپر کنند.
گستردگی و فراگیری بیش از حد حرکت انقلابی مردم ایران، فوکو را به یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد این انقلاب رهنمون میسازد که عبارت است از عینیت یافتن مفهوم کاملاً نظری و ذهنی «اراده جمعی» در این انقلاب.
فوکو اعلام میدارد در ایران، «اراده جمعی یک ملت» را آشکارا دیده و لمس کرده است. موضوع، مقصد و هدف این اراده جمعی، چیزی جز «خروج شاه» نبود.
فوکو در ایران تنها یک جبههبندی را میبیند: جبهه قاطبه ملت ایران در مقابل جبهه شاه و ارتش قدرتمند او. ملتی با دستان خالی در برابر شاهی که علاوه بر ارتش مجهز و دلارهای نفتی خود، از همه حمایتهای جهانی نیز برخوردار بود. شگفتی دیگر این انقلاب در همین جاست که این نه شاه و ارتش و آمریکا و دلار، بلکه ملت دست خالی است که سرانجام پیروز میشود.
شاید یکی از معماهای مرموز این انقلاب برای فوکو، همین است که چگونه چنین اتفاق خلاف عادتی واقع میشود؟ تمام محاسبات مادی، پیروزی جبهه شاه را نتیجه میداد، ولی آنچه رخ داد، عکس آن بود و جبهه ملی پیروز شد.
فوکو قدرت برتر ملت ایران را در انقلاب خویش علیه جبهه شاه در اراده ملت برای ایجاد تحول در خویشتن خویش با تکیه بر اسلام شیعی مییابد. انقلاب اسلامی ایران دارای اهداف گستردهای به مراتب فراتر از صرف تغییر نظام سیاسی کشور داشت. نقطه عزیمت تغییر و تحول آرزو شده ملت ایران، خود این ملت بود و راه و شیوه و محتوای تحول نیز در اسلام شیعی جستوجو میشد.
به بیان وی، ملت ایران قصد و اراده آغازی نوین داشتند که بتوانند در آن به آزمون دوباره یک تجربه معنویتگرایانه بپردازند که بالقوه در بطن اسلام شیعی آنها موجود بود و این همانی است که فوکو از آن به «روح انقلاب ایران» یاد میکند. تشیع برای ایران در سال ۱۳۵۷ «روحی برای یک جهان بیروح» بود.
بدینسان است که ملت ایران در مقام ایجاد تغییر و تحول در خویشتن و نظام سیاسی خویش، در پی یک هدف است و آن «حکومت اسلامی» است.
به باور فوکو، این حکومت اسلامی دارای دو ویژگی است: یکی نهادینه، رسمی و قانونی کردن حضور نهادهای مذهبی در عرصه اجتماع و سیاست و دیگری، تزریق معنویت اسلامی ـ شیعی در سیاست.
در نتیجه، شکل مذهبی انقلاب اسلامی ایران یک تصادف نیست. ملت ایران آگاهانه و در جستوجوی هدف یا اهدافی معین، تشیع را به مثابه قالب و زبان حرکت خود انتخاب کرده و میپذیرند. ملت ایران در تشیع به دنبال بازسازی خود و جامعه خویش بر پایه معنویت شیعی است.
البته فوکو اشاره میکند، نباید فراموش کرد این سابقه انقلابی تشیع بود که به آن امکان مکتب انقلاب شدن را در انقلاب اسلامی ایران داد. با این حال، اسلام شیعی تنها مکتب انقلاب نبود؛ مکتب خودسازی و معنویت نیز بود. قالب انقلابی تشیع برای نفی رژیم سیاسی شاه و معنویت درون آن برای درانداختن طرحی نوین در جامعه ایران بود: طرح «معنویتگرایی» و «معنویتگرایی در سیاست» به عنوان قرائتی جدید و کارآمد از عقلانیت سیاسی.