*قاتلان* عثمان چه کسانی بودند ؟
تبهای اولیه
با سلام
شركت عثمان در ترور ابابكر و اقدام به ترور نافرجام پسرش محمد بن ابى بكر سبب شد تا خشم قبيله بنى تيم به خصوص خانواده ابابكر بر عثمان شدت يابد.
عايشه به تلافى كارهاى عثمان فتواى قتل و حلال بودن خون عثمان را صادر كرد، و بدين وسيله خواستار مرگ او شد.
مغيرة بن شعبه به عايشه گفت: تو بودى كه عثمان را كشتى.(1)
محمد و عبدالرحمان فرزندان ابابكر و طلحة بن عبدالله تيمى تصميم به ترور عثمان گرفتند، و در روايت آمده است است: سخت گيرترين خانواده ها بر عثمان، خانواده ابابكر بودند.(2)
طبرى مى نويسد: عايشه اولين كسى بود كه حرفش را برگرداند.(3)
و اوضاع پر از خشم، در اثر رفتار ناشايست اقتصادى، سياسى، ادارى و قضايى او بفتواى عايشه كمك كرد.(4)
بالاخره خانواده ابابكر به وسيله صدور فتواى قتل عثمان و اجراى آن توانستند انتقام خود را بگيرند.
فتواى عايشه باعث متزلزل شدن موقعيت عثمان شد بطوريكه باعث مرگ او گشت، ولى عثمان در مقابل سهميه عايشه را از بيت المال كاهش داد(5).
عايشه ادعا كرد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)عثمان را هم نام نعثل يهودى كرد، متن فتواى عايشه اين بود; نعثل را بكشيد كه كافر شده است.(6)
حفصه و عايشه به عثمان گفتند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بدان جهت تو را نعثل ناميد كه شبيه به نعثل يهودى هستى.(7)
تمام مسلمانان و در رأس آنها صحابه نيز اين روايت عايشه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را تأييد كردند و همگى نسبت به قتل عثمان همكارى كردند، و اجماع مسلمانان بر اين قايم شد كه عثمان را در «حش كوكب» يعنى قبرستان يهوديان مدينه به خاك بسپارند، و همين كار را نيز كردند و الان قبر عثمان در قبرستان يهوديان است;(8)
ـ روايت شده كه عثمان پس از فرار از جنگ احد تصميم گرفت به طور رسمى آيين يهود را اختيار كند;(9) ـ
از ديگر سابقه هاى عثمان اين است كه يكصد هزار درهم به عباس بن ربيعه بخشيد، و دليلش اين بود كه پدر او ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب در زمان جاهليت شريك عثمان بوده است!(10)
ـ عثمان، صدقات قبيله مزينه را به كعب بن مالك بخشيد كه در جنگ تبوك از فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سرپيچى كرده بود(11).
ـ وقتى محمد بن ابى حذيفة بن عتيبة بن ربيعة بن عبد شمس اموى به همراه محمد بن ابى بكر در مصر بر عبدالله بن ابى سرح شوريدند و دست به قيام زدند.
محمد بن ابى حذيفه به عيبجويى از عبدالله بن ابى سرح و عثمان پرداخت و گفت: عثمان كسى را به كار گماشته كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خون او را حلال شمرده بود... آنگاه عثمان براى ابن ابى حذيفة سى هزار درهم همراه با اشترى كه پارچه هاى گران قيمت بر آن بار شده بود، فرستاد.
ابن حذيفة آنچه را كه عثمان براى او فرستاده بود در مسجد جلوى چشم همگان قرار داد و گفت: اى مسلمانان! آيا عثمان را نمى بينيد كه مى خواهد با نيرنگ دين مرا بستاند و رشوه بدهد تا دست از اعتقادم بردارم؟!
با اين كار، مصريان احترام و بزرگداشت بيشترى براى محمد بن ابى حذيفه قايل شدند و با او بيعت كردند و او را رييس خود قرار دادند.(12)
ـ ترور ابابكر به دست عمر و عثمان بود (13)
و عثمان را خاندان ابابكر به قتل رساند و اين ها هم مصداق فرمايش رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)بود كه به طور پراكنده از من تبعيت مى كنيد، و برخى از شما برخى ديگر را هلاك مى كنيد.»(14)
[1] العقد الفريد، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 4، ص 277.
[2] انساب الاشراف، ج 5، ص 68.
[3] تاريخ طبرى، ج 5، ص 172، حوادث سال 36.
[4] تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 333، العقد الفريد، ج 4، ص 267.
[5] تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 132، تاريخ ابن اعثم، ص 155.
[6] تاريخ طبرى، شرح النهج، ص 77; الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 206.
[7] الصراط المستقيم، ج 3، باب 12، ص 30.
[8] طبقات ابن سعد، ج 3، ص 78 ـ 79; العقد الفريد، ج 4، ص 27.
[9] تفسير ابن كثير، ج 2، ص 68، تفسير الخازن، ج 1، ص 503، الدر المنثور، ج 2، ص291.
[10] تاريخ طبرى، ج 3، ص 432.
[11] تاريخ طبرى، ج 3، ص 452.
[249] الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 165.
[12] آنها راه را هموار كردند تا أبو لؤلؤ فارسى به مدينه برسد و عمر را به قتل برساند.
[13] الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 193.
ادامه دارد..!!
کساني که مردم را عليه عثمان، تحريک ميکردند، طلحه و زبير و عايشه بودند.
آقاي ابن حجر عسقلاني نقل ميکند از مطرّف بن عبد الله و ميگويد:
قلنا للزبير يعني في قصة الجمل: يا أبا عبد الله! ما جاء بكم ضيعتم الخليفة الذي قتل يعني عثمان بالمدينة ثم جئتم تطلبون بدمه يعني بالبصرة؟ فقال الزبير: أنا قرأنا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: «و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة» لم نكن نحسب أنا أهلها حتى وقعت منا حيث وقعت.
چه چيزي باعث شد که شما خليفه مسلمين ـ عثمان ـ را اينچنين ضايع کرديد و او را کشتيد و سپس به بصره آمدهايد و خونخواه او هستيد؟! زبير گفت: ما اين آيه را در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم ميخوانديم که قرآن ميفرمايد: «بترسيد از فتنهاي که همهگير است و مخصوص ستمگران نيست» و باور نميکرديم که ما اهل اين آيه هستيم تا اين که اين قضيه عثمان پيش آمد و قتل عثمان اتفاق افتاد و متوجه شديم که مشمول اين آيه شريفه هستيم.
فتح الباري لإبن حجر، ج13، ص2 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص504 ـ مسند احمد، ج1، ص165 ـ تفسير ابن كثير، ج2، ص311 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص274 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص177 - إمتاع الأسماع للمقريزي، ج13، ص222 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص300
در کتاب الفتوح ابن أعثم آمده است:
و أقبل طلحة و الزبير حتى دخلا على عثمان، ثم تقدم إليه الزبير ... ، قال الزبير: فلم استعملت الوليد بن عقبة على الكوفة؟ قال عثمان: استعملته كما استعمل عمر بن الخطاب عمرو بن العاص والمغيرة بن شعبة ، ... ، قال: فلم تشتم أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم و لست بخير منهم؟ قال عثمان: أما أنت فلست أشتمك و من شتمته فما كان به عجز عن شتمي، فقال: مالك و لعبد الله بن مسعود هجرت قراءته و أمرت بدوس بطنه، ... ، فما لك و لعمار بن ياسر أمرت بدوس بطنه حتى أصابه الفتق؟ ... ، فما لك و لأبي ذر حبيب رسول الله صلى الله عليه و سلم، سيرته حتى مات غريبا طريدا؟ ... فقال الزبير: يا عثمان! إن هذه الاحداث التي عددتها عليك هي أقل أحداثك و لو شئت أن أرد عليك جميع ما تحتج به لفعلت و أراك تقرأ صحيفتك من حيث تريد و أخاف عليك يوما له ما بعده من الأيام.
طلحه و زبير وارد خانه عثمان شدند و شروع کردند به اعتراض به عثمان ... ، زبير به عثمان گفت: چرا وليد بن عقبه ـ فاسد و شارب الخمر ـ را والي کوفه کردي؟ عثمان گفت: عمر بن خطاب هم عمرو بن عاص و مغيرة بن شعبة را والي کرده بود. زبير گفت: چرا صحابه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ناسزا ميگويي و حال آنکه تو بهتر از آنان نيستي؟
عثمان گفت: من که تو را ناسزا نميگويم و هر کس را که ناسزا ميدهم، استحقاق بالاتر از ناسزاي مرا هم دارد.
زبير گفت: به چه مجوّزي دستور دادي که عبد الله بن مسعود را در جامعه منزوي کردند و مردم از قرائت عبد الله بن مسعود ممانعت شدند و دستور دادي که با لگد بر شکم او بکوبند؟ چرا دستور دادي که لگد بر شکم عمار بن ياسر زدند و در شکمش، فتق ايجاد شد؟
... ، چرا دستور دادي که ابوذر، حبيب پيامبر صلي الله عليه و سلم را تبعيد کردي و در غربت، غريبانه جان داد؟
زبير گفت: اي عثمان! اين بدعتها و خيانتهايي که شمردم، کمترين بدعتهاي توست. اگر بخواهم، موارد زيادي از کارهاي خلاف تو را بيان ميکنم. پروندهات را بازخواني کن. ميترسم فردايي برسد که ديگر در آن فردا، نتواني هيچ عکسالعملي از خودت نشان بدهي.
یکی دیگر از کسانی که در قتل عثمان نقش داشت معاويه بود
آقاي ابن قتيبه دينوري در کتاب الإمامة و السياسة مينويسد:
و كتب إلى أهل الشام عامة و إلى معاوية و أهل دمشق خاصة: ... فيا غوثاه يا غوثاه و لا أمير عليكم دوني، فالعجل العجل يا معاوية و أدرك ثم أدرك و ما أراك تدرك.
عثمان، نامه نوشت به مردم شام و معاويه و اهل دمشق: ... ، به فرياد من برسيد که مردم مدينه، تصميم به قتل من گرفتهاند. بشتاب بشتاب اي معاويه، به داد من برس، به داد من برس، گمان نميکنم که به داد من برسي.
در تاريخ يعقوبي، جلد2، صفحه 175 آمده است:
معاويه با 12 هزار نيرو براي ياري عثمان از شام به طرف مدينه حرکت کرد. در 30 کيلومتري مدينه، لشکر را در آنجا نگهداشت تا خودش بيايد به مدينه و خبر بگيرد.
وقتي به مدينه آمد، عثمان از او سوال کرد: اي معاويه، پس نيروهايت کجايند؟
معاويه گفت: آمدهام خبر بگيرم تا ببينم در مدينه چه خبر است. عثمان گفت: من که نامه نوشتم و قضايا را مطرح کردم. ... . بعد از مشاجراتي، عثمان گفت:
لا والله و لكنك أردت أن أقتل فتقول: أنا ولي الثأر. إرجع، فجئني بالناس! فرجع، فلم يعد إليه حتى قتل.
به خدا سوگند! تو ميخواهي من کشته شوم تا به بهانه خونخواهي من، قيام کني. برو و با نيروهايت بيا. معاويه رفت و برنگشت تا اين که عثمان کشته شد.
آقاي بلاذري در کتاب أنساب الأشراف، جلد6، صفحه 188 و آقاي ابن شبة در تاريخ مدينه، جلد4، صفحه 1289 از قول آقاي يزيد بن اسد صراحت دارد:
معاويه، نيروهاي کمکي را که از شام آورده بود، به مدينه نياورد و در وسط راه، معطل کرد؛ زيرا:
و إنما صنع ذلك معاوية ليقتل عثمان، فيدعو إلى نفسه.
معاويه ميخواست که عثمان کشته شود تا مردم را به بيعت خودش فرا بخواند.
آقاي طبري در تاريخش از شبث بن ربعي نقل ميکند و صراحت دارد:
به معاويه ميگويند:
و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر و أحببت له القتل لهذه المنزلة التي أصبحت تطلب.
ما ميدانيم که تو در ياري عثمان، کوتاهي کردي و ميخواستي که او کشته شود تا بعد از او، خلافت را براي خودت قرار بدهي.
آقاي ابو الطفيل از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و با معاويه، گفتگويي دارد و معاويه به او ميگويد:
چرا شما عثمان را ياري نکرديد؟ ابو الطفيل ميگويد:
ما منعك من نصره أو تربصت به ريب المنون و كنت في أهل الشام و كلهم تابع لك فيما تريد؟ قال معاوية: أو ما ترى طلبي بدمه؟ قال: بلى، و لكنك كما قال أخو جعفي:
لا ألفينك بعد الموت تندبني و فى حياتي ما زودتني زادي
تو چرا ياري نکردي؟
تو که در شام بودي و همه، پيرو تو بودند.
معاويه گفت: نميبيني که من براي خونخواهي عثمان قيام کردهام؟ ابو الطفيل گفت: بله، ميبينيم، ولي به قول شاعر:
شما در زمان حيات من، يک بار هم به ديدار من نيامدي
ولي بعد از مرگ من، ناله و سر و صدا ميکني و به سينه ميزني؟!
أسد الغابة لإبن الأثير، ج5، ص234 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1697 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج26، ص116 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص215
يعني اين که در زمان حيات عثمان، عکسالعملي نشان ندادي، ولي امروز براي او، فرياد ميزني وا مظلوما؟!
مانند همين درگيري، ميان عمرو بن عاص و معاويه بود و عمرو بن عاص به معاويه گفت:
قاتل حقيقي عثمان، تو بودي.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه در چند جا صراحت دارد:
اي معاويه! قاتل واقعي عثمان، تو بودي و بس.
فأما إكثارك الحجاج في عثمان و قتلته، فإنك إنما نصرت عثمان حيث كان النصر لك و خذلته حيث كان النصر له.
روزي که ياري تو براي عثمان به درد ميخورد، ياري نکردي.
در جاي ديگر آمده است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) به معاويه نامه نوشت:
فوالله ما قتل ابن عمك غيرك.
العقد الفريد، ج3، ص333
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه ميگويد:
و لعمري! ما قتله غيرک.
قسم به جان خودم! غير از تو، کسي عثمان را نکشت.
يعني شما آمديد کوتاهي کرديد و مردم آمدند عثمان را به قتل رساندند. ادامه دارد..!!
[=Verdana] [=Verdana]مشهور است که در رابطه با کشته شدن عثمان، معاويه، تعدادي از صحابه را به همين بهانه کشت [=Verdana] [=Verdana]عمرو بن حَمِق
[=Verdana]يکي از کساني که در قتل عثمان شرکت داشت، صحابه جليل القدر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عمرو بن حمق بود که در سال حجة الوداع يا بعد از حديبيه مسلمان شد و اين اختلافي است.
[=Verdana]أسد الغابة، ج4، ص100 - الإصابة، ج4، ص514
در منابع اهل سنت آمده است:
[=Verdana] [=Verdana]و أما عمرو بن الحمق فوثب على عثمان فجلس على صدره و به رمق فطعنه تسع طعنات و قال أما ثلاث منهن فإني طعنتهن لله و أما ست فإني طعنت إياهن لما كان في صدري عليه.
[=Verdana] [=Verdana]عمرو بن حمق روي سينه عثمان نشست و 9 خنجر بر بدن او زد و گفت: 3 ضربه براي خدا بود و 6 ضربه ديگر به خاطر کينهاي بود که از عثمان در دل داشتم.:Sham:
[=Verdana] [=Verdana]الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج3، ص74 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج39، ص409 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص424
[=Verdana] ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص207 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص179
[=Verdana] [=Verdana]
در اين زمينه، تاريخ طبري مينويسد:
فاطعنه تسع طعنات كما طعن عثمان، فأخرج فطعن تسع طعنات، فمات في الأولى منهن أو الثانية.
معاويه دستور داد عمرو بن حمق را دستگير کنند و به عامل او گفت: همانطوري که او 9 ضربه بر عثمان زد، 9 ضربه بر او بزن. عمرو بن حمق در ضربه اول يا دوم از دنيا رفت.
تاريخ الطبري، ج4، ص197 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج45، ص499 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص477
شعبي ـ که از بنيانگذاران مسائل فقهي اهل سنت است ـ ميگويد:
أول رأس حمل في الإسلام رأس عمرو بن الحمق.
اولين سري که در اسلام بريده شد و شهر به شهر گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.
الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج6، ص25 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج4، ص83 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص101 ـ أنساب الأشراف، ج5، ص282 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج4، ص88 ـ تهذيب الکمال للمزي، ج21، ص597 ـ التاريخ الصغير للبخاري، ج1، ص131 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج45، ص503 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1174 ـ المصنف لإبن أبي شيبة، ج8، ص357 ـ الثقات لإبن حبان، ج3، ص275 ـ كتاب الأوائل للطبراني، ص107 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص46
ابن حجر عسقلاني ميگويد:
و بعث برأسه إلي معاويه.
سر عمرو بن حمق را به طرف معاويه بردند.
تهذيب التهذيب، ج8، ص22
فكان أول رأس طيف به.
اولين سر بريدهاي که در شهرها گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص52
همسر عمرو بن حمق ـ آمنه بنت شريد ـ را زنداني کرده بودند و وقتي سر بريده شوهرش را به شام آوردند، معاويه دستور داد سر بريده همسرش را ببرند و در دامن او قرار بدهند.
حتي وجه إليها رأس عمرو بن حمق، فألقي في حجرها، فارتاعت لذلك، ثم وضعته في حجرها و وضعت كفها على جبينه، ثم لثمت فاه، ثم قالت: غيبتموه عني طويلا ثم أهديتموه إلي قتيلا، فأهلا بها من هدية.
وقتي او سر بريده شوهرش را ديد، شوکه و ناراحت شد و سر بريده را در دامنش قرار داد و با دستش بر سر بريده کشيد و لبهاي خونينش را پاک کرد و گفت: مدتها، شوهرم را از من مخفي کرديد و امروز هم سر بريدهاش را براي من هديه آورديد. چه زيبا هديهاي بود که معاويه براي من آورد.
اسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص101 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص52 ـ تاريخ مدينه دمشق لإبن عساکر، ج69، ص40
ادامه دارد..!!