دستور آمیزش نداشتن با بخشیدن قصاص بسیار متفاوت است؛ خدا این دستور (نداشتن آمیزش) را مستقیم نداده است؛ چون نزدیک به (95%) مردم نمیتوانند چنین دستوری را انجام دهند و اگر هم بخواهند انجام دهند، پس از سال نخست در ماه روزه، دینزده میشوند؛ چون دستوری سخت است - به ویژه برای مردان؛
اگر خدا میگفت این کار به خدا نزدیکتر است، ممکن بود مردم گمان کنند، انجام آمیزش در ماه رمضان، «مکروه» است و درمانده میشدند چون نمیتوانستند آنرا انجام ندهند و همچنین انجام چندبارهی مکروه نیز درست نیست.
هر دستوری را نمیتوان مستقیم داد؛ همانگونه که برای تربیت فرزندان، همیشه از دستورهای مستقیم استفاده نمیشود.
با سلام خدمت دوست اندیشمند.
منظورتان را از مستقیم و غیر مستقیم نفهمیدم. اصلا چه فرقی میکند. بالاخره حکم پیامبر هم حکم خداست. همانطور که خطا در خدا راه ندارد در پیامبر هم راه ندارد. هر چند که این یک نمونه بود. در نمونه های اصلی نسخ هر دو حکم در قرآن مستقیما آورده شده است.
این در مورد آیهی نجوا نیز چنین است که در آن زمان، بسیاری از مردم، داد فداکاری و کارهای دیگر برای اسلام کردند و خدا گفت صدقه بدهید، ولی همهی آنها پا پس کشیدند و دیگر پس از آن سخنی در آن مورد نزدند.
به مطالب جناب کارشناس مراجعه کنید. متوجه می شوید دلیل اصلی وضع حکم مدیریت سوالات پرسشکنندگان بود که ظاهرا با شکست مواجه شده و در نتیجه نسخ شد. همه آیات نسخ دلایلی اینچنینی دارند. در حقیقت وقتی خداوند می بیند که حکمش جواب نمی دهد و او را به هدفش نمی رساند آن را نسخ می کند.
برای اینکه هر زمانی دستوری میخواهد جداگانه
بله هر زمانی دستور و حکمی جداگانه دارد. ولی تفاوت شرایط زمانی حکم اول با دوم در آیات نسخ چیست؟
دلیل آوردن رقمها، نشان دادن میزان نیروی باور به خداست که نیروی یک آدم که بااراده، دهبرابر همان آدم بیباور است و به هر میزان که باورش کمتر شود، نیرویش نیز کمتر میشود؛ چیزی که امروزه روانشناسان به آن میگویند: «انگیزش» که اگر کسی انگیزش داشته باشد، نیروی بسیار بیشتری میتواند داشته باشد.
خداوند در (بقره / 249) میگوید: «چه بسا گروهی اندک که به یاری خدا، بر گروه زیادتری پیروز شدند»
این سخن که گفته شود درستکارانی که تعدادشان کم است بر گمراهان با تعداد بیشتر پیروز میشوند را خدا در «بقره» گفته است و در انفال، هدف دیگری در پی دارد و منظور آن، آشکارتر کردن و گسترش دادن درونمایهی نیروی باور به خداستکه برای نزدیککردن مردم به آن، از رقم استفاده کرده است.
در این آیه نمیشده است که در همان ابتدا گفته شود: «شما سست هستید و نمیتوانید یک به ده پیروز شوید»؛ زیرا این آیه برای همهی دورههاست و چه بسیار مردمانی که ده به یک در برابر دشمن قرار گرفته و پیروز شدهاند.
اگر خدا سخنی بگوید، بیشک همان میشود؛ یعنی، اگر در همان ابتدا میگفت شما سست هستید و نمیتوانید یک به ده قرار بگیرید، دیگر چنین چیزی که یک به ده پیروز شوند، رخ نمیداد. ولی در همان ابتدا خداوند، سخنی «شرطی» (و نه قطعی) زده است: «اگـــر پایدار باشید، پیروز میشوید» یعنی از همان ابتدا پیشبینی کرده است که شرط پیروزی، پایداری و باور داشتن به خداست و هرکسی پایداری نکند، پیروز نمیشود و چنین کسانی نسبت یک به دو یا حتی برعکس دارند که شکست بخورند.
آیهی نخست، نسخ نشده است چون نگفته است که هیچگاه نمیتوانید چنین کاری را بکنید. آیههای پس از آن نیز، یک رابطهی مستقیم میان باور و نیروی آدمی را نمایش داده است که هرچه باور و پایداری بیشتر باشد، نیروی آدمی نیز بیشتر میشود.
هر چند که به طور کامل قامع نشدم. ولی ظاهرا در مورد این آیه تا حدودی می توان سخنان شما را پذیرفت.
و من الله توفیق
همانطور که گفته شد علم فعلی با تحقق فعل محقق میشود
خدای متعال به اینده در مقام ذات و سایر مقامات فوق مادی علم دارد اما علم فعلی او با تحقق خارجی اشیاء در گذر زمان محقق میشود
با سلام.
پاسخ خوب و قانع کننده ای به تمام این پرسش هاست. ولی قبول کنید که با دیدگاه رایج دینی نمی خواند.
در کل ممنون
و من الله توفیق
این سخن مانند آن است که بگوییم اگر خدا می دانست که برخی جهنمی اند،پس چرا آن ها را خلق کرد؟
این دلیل بر نقض نمی شود و همین مثال بالا،مثال نقضی است بر این شیوه استنتاج.
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
خیلی ممنون که سوال بنده را با سوال پاسخ گفتید. ولی جواب سوال خودتان هم آنقدر بدیهی نیست که مطرح کردید. لذا بهتر است پاسخ سوال را ذکر بفرمایید. به سوال شما هم می شود در تاپیکی مرتبط پاسخ گفت.
باز هم پاسخ مشابه بالاست.مگر خدا نمی دانست که برای مثال مسلمانان در جنگ احد شکست می خورند؟پس چرا نگفت؟
مگر خدا نمی دانست که امام حسین (ع) کشته می شود؟پس چرا دستور نداد کسانی که قرار بود قاتل او بشوند را در بدو تولد بکشند؟
از این مثال ها زیاد می شود زد.منتهی این ها دلیل بر نقض نمی شود.
باز هم مطلب بنده مشابه بالاست.
احتمالا یک دلیل برای نسخ یک ایه تغییر شرایط ممکن است باشد
مثلا حکمی امده در شرایطی بهترین حالت بوده ولی حالا با تغییر شرایط می توان
حکم بهتری جایگزین کرد
بله یکی از دلایل می تواند این باشد.
اتفاقا سوال اصلی این است که آیا حکم اول در آن شرایط بهترین حالت بوده؟ و یا اصولا چه تغییری در شرایط اتفاق افتاده که حکم تغییر کرده؟ تغییر شرایط باید اثبات گردد؟
و اما دلیل دگه برای نسخ امادگی تدریجی در افراد برای حکم نهایی می تواند باشد
این هم می تواند از دلایل باشد.برای مثال قرآن در منع شرب خمر،به تدریج می رود جلو.کم بخورید،نخورید بهتر است(ترتیب این ها درست یادم نیست)،در آخر گفته می شود اصلاً نباید بخورید.یعنی به تدریج حکم اصلی عرضه می شود و دلیلش ظرفیت انسان های آن عصر است.نه این که خدا علم ندارد.
تدریجی بودن را هم در پاسخ به جناب حامد عرض کردین. خلاصه اینکه تدریج یعنی وضع حکم از آسان به سخت. ولی در آیات نسخ از سخت به آسان حکم صادر شده است. لذا این تدریج به حساب نمی آید.
نکته دیگر اینکه اگر جامعه و مردمان آن و فرهنگ آن خیلی تفاوت می کرد باز شاید تا حدودی قبول می کردیم ولی مسئله اینجاست که مخاطب هر دو حکم یک سری انسان های بخصوصی هستند که نه توانایی هایشان تغییر کرده نه ظرفیتشان. لذا تغییر حکم با علم خداوند نمی خواند.
سلام و عرض ادب
با سلام خدمت مدیر محترم.
خواهش بنده این است که قبل از بسته شدن کارشناس جمع بندی کند. هر چند که پاسخ جناب حامد برای ما قانع کننده بود. ولی ظاهرا کارشناس جناب یاسین هستند. لذا اگر قرار است ایشان جمع بندی کنند باید به سوالات ما پاسخ بگویند. یا اینکه پاسخ جناب حامد را تایید کنند. هر چند که برخی هم پاسخ ایشان را قبول ندارند.
با تشکر
و من الله توفیق
سلام بر جناب ابرنگ
بزرگوار دانست زمان گذشته است چرا ان را حال گرفته اید ؟:Gig:
منتظر پاسخ شما هستم
با تشکر
آری، ولی دانست، ترجمهی گویایی برای «علِمَ» نیست یا نیاز به جملهی تکمیلی دارد: «و خدا (از همان ابتدا) دانست»
ما پرسش کردیم در مورد «علِمَ» که پاسخ داده شده، همانند پاسخ آقای «حامد» بود که ما دیگر آنرا بازگو نکردیم.
با سلام خدمت دوست اندیشمند.
منظورتان را از مستقیم و غیر مستقیم نفهمیدم. اصلا چه فرقی میکند. بالاخره حکم پیامبر هم حکم خداست. همانطور که خطا در خدا راه ندارد در پیامبر هم راه ندارد. هر چند که این یک نمونه بود. در نمونه های اصلی نسخ هر دو حکم در قرآن مستقیما آورده شده است.
آیا نسخههای قرآنی اینگونهاند که یکی، آیهای دارند و دیگری ندارد؟ (ما از این آگاهی چندانی نداریم!)
در مورد این قانون هم کمی نیاز به زمان داریم و اگر این گفتار بسته شد، در پیام خدمتتان عرض میکنیم.
به مطالب جناب کارشناس مراجعه کنید. متوجه می شوید دلیل اصلی وضع حکم مدیریت سوالات پرسشکنندگان بود که ظاهرا با شکست مواجه شده و در نتیجه نسخ شد. همه آیات نسخ دلایلی اینچنینی دارند. در حقیقت وقتی خداوند می بیند که حکمش جواب نمی دهد و او را به هدفش نمی رساند آن را نسخ می کند.
به ما که چنین چیزی گفتند و گفتند که این آیه برا نشان دادن پایداری مردم است.
پرسیدیم آیا این آیه نسخ شده است؟
گفتند: بله!
گفتیم: پس اگر دیگر سودی در بر ندارد؛ چرا آنرا از قرآن پاک نکردهاند؟
گفتند: این یک آیهی تاریخی است و مردم از آن عبرت میگیرند همانند تاریخ که در آن با شمشیر میجنگند و مردم از آن جنگها درس میآموزند ولی اکنون شمشیری نیست.
گفتیم: آیا این آیه، تأویل عرفانی دارد؟
گفتند: آری تأویلهای زیادی دارد!
گفتیم: برای نمونه؟
گفتند: تا همیناندازه میتوانی درک کنی و بیش از این را اکنون نمیتوانی دریابی!
(گویا تأویلش بسیار ژرف است)
بله هر زمانی دستور و حکمی جداگانه دارد. ولی تفاوت شرایط زمانی حکم اول با دوم در آیات نسخ چیست؟
اینکه مردم نتوانستند سخن خدا را باور کنند؛ سخنی که گفته بود «ده - یک» بجنگید، پیروز میشوید ولی به هر روی، ما این سخن در پاسخ به سخن خودمان گفتیم (= تفاوت در دینها و همهجانبه نبودن و دینها ابتدایی که خدا میتوانست در همان ابتدا دینی همهجانبه بفرستد تا این همه دوگانگی نباشد)
این استدلال شما ایا برای رفتار هم صدق می کند ؟
یعنی ایا خدا به واکنشها و رفتار انسانها قبل از ایجاد انها علم دارد ؟
بله برای آن هم صادق است.به اینصورت که خداوند به ذات و فعل خود علم دارد.لذا به خلقت موجود x،که از افعال خودش است،علم دارد.حال ممکن است گفته شود خداوند فقط به خلقت موجود x علم دارد و به حالات این موجود بعد از خلقتش،علم ندارد.یعنی این موجود خاص در زمان t1 خلق شده و در زمان t2 زندگی می کند و در زمان t3 می میرد.طبق استدلال بالا،ما تنها به این می رسیم که خداوند در لحظه t1 (لحظه خلقت) به این موجود علم دارد.لحظات t2 و t3 معلوم نیست و ممکن است خداوند به آن ها علم نداشته باشد.
پاسخ طبق حرکت جوهری است.طبق حرکت جوهری،جهان مدام در حال تغییر و آفریده شدن است.یعنی خداوند همین الان هم دارد دوباره جهان را خلق می کند و خلقتش پایان نمی یابد.نه تنها خلقت موجودات جدید،که موجودی مثل خود ما که مدتی از زمان تولدش می گذرد،دوباره دارد خلق می شود.منی که الان با شما صحبت می کنم،با منی که دیروز با شما صحبت می کرد فرق می کند.این من،من قبلی نیست.تغییر کرده است.خود شما تا قبل از خواندن این پست به اینصورت بودید "شما + نخواندن پست" اکنون شده اید "شما + خواندن پست" یعنی شما همان شمای قبلی نیستید،یک چیز دیگری هستید.شمای قبلی یا من قبلی ماهیتش معدوم شده است و شما و من جدید ماهیتش موجود شده است.
لذا طبق حرکت جوهری،t2 و t3 جزئی از t1 هستند.یعنی این دو هم خلق شدن به حساب می آیند و به همین دلیل علم خدا به آن ها هم تعلق می گیرد.
اگر جواب مثبت است
پس چرا خداوند بعد از واکنش اعراب گفت حالا خداوند دانست که در شما سستی وجود دارد ؟
کارشناس عزیز پاسخ این مسئله را دادند.
فولادوند: در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد خدا مى دانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت پس اكنون [در شبهاى ماه رمضان مىتوانيد] با آنان همخوابگى كنيد و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسيدن] شب به اتمام رسانيد و در حالى كه در مساجد معتكف هستيد [با زنان] درنياميزيد اين استحدود احكام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزديك نشويد اين گونه خداوند آيات خود را براى مردم بيان مىكند باشد كه پروا پيشه كنند.
مکارم: آميزش جنسي با همسرانتان در شب روزه داري حلال است، آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها. (هر دو زينت يكديگر هستيد و باعث حفظ يكديگر) خداوند مي دانست كه شما به خود خيانت ميكرديد (و اين كار را كه ممنوع بود بعضا انجام ميداديد) پس توبه كرد بر شما و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب نمائيد. بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب) براي شما آشكار گردد، سپس روزه را تا شب تكميل كنيد، و در حالي كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد، اين مرزهاي الهي است، به آن نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن ميسازد، باشد كه پرهيزگار گردند.
خرمشاهی: آميزش شما با زنانتان در شبهاى روزه بر شما حلال شد، آنان "پيراهن تن" شما و شما "پيراهن تن" آنانيد، خداوند مى دانست كه با خود ناراستى مىكنيد، آنگاه از شما درگذشت و شما را بخشيد، اينك با آنان در آميزيد و در طلب آنچه خداوند برايتان مقرر داشته برآييد و بخوريد و بياشاميد تا آنكه رشته سپيد سپيده از رشته سياه [شب] برايتان آشكار شود، سپس روزه را تا شب به پايان بريد و هنگامى كه در مساجد معتكف هستيد با آنان [زنان خود] آميزش نكنيد، اين حدود احكام الهى است به آنها نزديك نشويد [كه مبادا تجاوز كنيد]، بدينسان خداوند آياتش را براى مردم روشن مىسازد باشد كه تقوا پيشه كنند.
در ضمن نظر شما مخالف نظر استاد حامد بود که ایشان گفتند خدا پس از تحقق فعل علمش به ان
تعلق می گیرد
بنده هم قبلاً نظری مشابه این داشتم.با این نظریه،بعضی مسائل پاسخ داده می شوند،اما نه همه و ضمن این که به نظر حقیر این پاسخ صحیحی برای مسئله نیست.اشکال این نظریه آن است که علم واجب بالذات (خداوند) به مخلوقات را حصولی فرض می کند.حکما علم را تقسیم بندی کرده اند:
1-علم حصولی:معلوم (چیزی که عالم به آن علم پیدا می کند،مفعول فعل علم است) نزد عالم حضور ندارد.
2-علم حضوری:معلوم نزد عالم حضور دارد.
حال اگر گفته شود علم خداوند اینطور است که باید مخلوق باشد تا خدا به آن علم پیدا کند،به معنای آن است که علم تابع معلوم است.حال آن که در علم حضوری،علم عین معلوم است و ما می دانیم که علم خداوند به عنوان یک مجرد،علم حضوری است و نه حصولی.
خیلی ممنون که سوال بنده را با سوال پاسخ گفتید. ولی جواب سوال خودتان هم آنقدر بدیهی نیست که مطرح کردید. لذا بهتر است پاسخ سوال را ذکر بفرمایید. به سوال شما هم می شود در تاپیکی مرتبط پاسخ گفت.
این را به عنوان مثال گفتم.اگر آن سوال و آن استنتاج درست باشد،این یکی هم مثل همان است.چون هر دو به علم الهی مربوط هستند.اگر خدا می دانست x خوب نیست پس چرا x را خلق کرد یا حکم کرد به انجام x؟
نمی توانیم از این مطلب آن نتیجه ای که شما گفتید را بگیریم.چون در اینصورت به این خواهیم رسید که جهنمیان نباید خلق می شده اند،در حالی که خلق شده اند و تناقضاتی از این قبیل.
اتفاقا سوال اصلی این است که آیا حکم اول در آن شرایط بهترین حالت بوده؟ و یا اصولا چه تغییری در شرایط اتفاق افتاده که حکم تغییر کرده؟ تغییر شرایط باید اثبات گردد؟
تدریجی بودن را هم در پاسخ به جناب حامد عرض کردین. خلاصه اینکه تدریج یعنی وضع حکم از آسان به سخت. ولی در آیات نسخ از سخت به آسان حکم صادر شده است. لذا این تدریج به حساب نمی آید.
علت وضع یک حکم و تغییر آن می تواند دلایل مختلفی داشته باشد.برای مثال حکم آمیزش که به آن اشاره شد را در نظر بگیرید.شاید علتش آزمایش مسلمین بوده که آیا حاضرند به خاطر خدا در کل ماه رمضان آمیزش نکنند؟نمی شود گفت که مگر خدا نمی دانست که حاضر نیستند این کار را انجام دهند.مگر خدا نمی دانست که از این آزمایش سربلند بیرون نمی آیند.به بیان مشابه می توانیم بگوییم مگر خداوند نمی دانست جهنمیان از آزمایشی به نام زندگی سربلند بیرون نمی آیند؟پس چرا خلقشان کرد؟
این شیوه استنتاج مشکل دارد.
نکته دیگر اینکه اگر جامعه و مردمان آن و فرهنگ آن خیلی تفاوت می کرد باز شاید تا حدودی قبول می کردیم ولی مسئله اینجاست که مخاطب هر دو حکم یک سری انسان های بخصوصی هستند که نه توانایی هایشان تغییر کرده نه ظرفیتشان. لذا تغییر حکم با علم خداوند نمی خواند.
چرا تغییر کردند.انسان وقتی آزمایش الهی را بگذراند (چه در آن موفق شده باشد چه نشده باشد) در قیاس با وقتی که وارد آزمایش نشده بود،تغییر کرده است.مثل حضرت ابراهیم (ع).حکم کشتن فرزند نسخ شد.اما ابراهیم (ع) آن ابراهیم قبلی نبود.توانسته بود در آزمایش الهی موفق شود.
اینجا هم شاید دلیلش عدم موفقیت آن ها بوده.
بنده هم قبلاً نظری مشابه این داشتم.با این نظریه،بعضی مسائل پاسخ داده می شوند،اما نه همه و ضمن این که به نظر حقیر این پاسخ صحیحی برای مسئله نیست.اشکال این نظریه آن است که علم واجب بالذات (خداوند) به مخلوقات را حصولی فرض می کند.حکما علم را تقسیم بندی کرده اند:
1-علم حصولی:معلوم (چیزی که عالم به آن علم پیدا می کند،مفعول فعل علم است) نزد عالم حضور ندارد.
2-علم حضوری:معلوم نزد عالم حضور دارد.
حال اگر گفته شود علم خداوند اینطور است که باید مخلوق باشد تا خدا به آن علم پیدا کند،به معنای آن است که علم تابع معلوم است.حال آن که در علم حضوری،علم عین معلوم است و ما می دانیم که علم خداوند به عنوان یک مجرد،علم حضوری است و نه حصولی.
سلام
بله خدای متعال به اشیاء علم حضوری دارد
اما تا پدیده در عالم ماده وجود ندارد چطور علم به آن در این مقام ( نه در مقامات دیگر ) می تواند تحقق داشته باشد ؟
والله الموفق
بزرگوار اگر حتی همه مترجمین این کلمه یعنی علم را می دانست ترجمه کرده باشند
احتمال اینکه همه اشتباه کرده باشند وجود داردچون ظاهرا خلاف قاعده زبان عرب است
و گویا می خواسته اند شبهه ایجاد شده را حل کنند
ولی انچه از ظاهر علم پیداست معنی ان دانست می باشد نه می دانست
بله خدای متعال به اشیاء علم حضوری دارد
اما تا پدیده در عالم ماده وجود ندارد چطور علم به آن در این مقام ( نه در مقامات دیگر ) می تواند تحقق داشته باشد ؟
البته شما خودتان استادید.حقیر آنچه را که به ذهنم می رسد خدمتتان بیان می کنم که شاید سخن من هم خالی از اشکال نباشد.
چون موجودات تجلی و معلول واجب تعالی هستند،همین که واجب به خود علم داشته باشد،به مخلوقاتش هم علم خواهد داشت.چون واجب تعالی در مرتبه ذات به خود علم دارد،لذا به فعل خود هم علم خواهد داشت.حتی به فعلی که در آینده انجام خواهد داد،علم دارد.حال یکی از افعالی که در آینده انجام خواهد داد خلقت موجود x است.چون به خود علم دارد،به فعل خود در آینده هم علم دارد و در نتیجه به خلق کردن موجود x در آینده که توسط خودش صورت می گیرد،علم خواهد داشت.یعنی علم به خود در مرتبه ذات،علم پیشینی به مخلوقات در مرتبه ذات را نتیجه می دهد.در واقع علم به مخلوقات از این جهت است که مخلوقات تجلی و حاصل فعل خود واجب تعالی هستند.
در دیدگاه عرفانی،تفاوتی بین عالم و معلوم نیست.پس علم حضوری عالم به خود،مساوی است با علم حضوری عالم به معلوم.این همان نتیجه مطالب بالاست.
آری، ولی دانست، ترجمهی گویایی برای «علِمَ» نیست یا نیاز به جملهی تکمیلی دارد: «و خدا (از همان ابتدا) دانست»
سلام
اضافه کردن از همان ابتدا به جمله هیچ توجیهی ندارد مگر اینکه خواسته باشید رفع شبهه کنید
به نظر من باید همان معنای واقعی علم یعنی دانست را لحاظ کنیم و در پی چرایی ان باشیم
نه اینکه بخاطر اینکه معنای دلخواه خودمان را جور کنیم معنای کلمه را تغییر دهیم
البته شما خودتان استادید.حقیر آنچه را که به ذهنم می رسد خدمتتان بیان می کنم که شاید سخن من هم خالی از اشکال نباشد.
چون موجودات تجلی و معلول واجب تعالی هستند،همین که واجب به خود علم داشته باشد،به مخلوقاتش هم علم خواهد داشت.چون واجب تعالی در مرتبه ذات به خود علم دارد،لذا به فعل خود هم علم خواهد داشت.حتی به فعلی که در آینده انجام خواهد داد،علم دارد.حال یکی از افعالی که در آینده انجام خواهد داد خلقت موجود x است.چون به خود علم دارد،به فعل خود در آینده هم علم دارد و در نتیجه به خلق کردن موجود x در آینده که توسط خودش صورت می گیرد،علم خواهد داشت.یعنی علم به خود در مرتبه ذات،علم پیشینی به مخلوقات در مرتبه ذات را نتیجه می دهد.در واقع علم به مخلوقات از این جهت است که مخلوقات تجلی و حاصل فعل خود واجب تعالی هستند.
در دیدگاه عرفانی،تفاوتی بین عالم و معلوم نیست.پس علم حضوری عالم به خود،مساوی است با علم حضوری عالم به معلوم.این همان نتیجه مطالب بالاست.
سلام
این مطلب شما با علم ذاتی سازگار است اما با علم به پدیده مادی که در دایره زمان و مکان نیامده سازگار نیست
علم حضوری یعنی حضور الشی عندالعقل . خوب به نظر شما تا شی نباشد حضور او در نزد عقل معنا دارد ؟
توجه داشته باشید که ما از علم فعلی سخن میگوییم نه علم ذاتی
و اما اگر بفرمایید علم ذاتی به ذات اشیاء مستلزم علم به تمام جزئیات آنها در مقام ظاهر و ماده است معنایش اینستکه همه ابعاد وجودی شی تعیین شده است پس قول به جبر حتی جبر مطلق صحیح است مگر اینکه بگوییم چون حیات مادی ظهور ذوات است نه اختیار معنا دارد و نه جبر
پس باید شانی از شوون وجودی موجود ، دارای گزینه های انتخابی واقعی باشد که بتوانیم اختیاری ولو نسبی ( بر مبنای امر بین الامرین ) برای او قائل شویم و به نظر بنده این مساله با مطلبی که بنده ارائه کردم قابل حل است
والله الموفق
این مطلب شما با علم ذاتی سازگار است اما با علم به پدیده مادی که در دایره زمان و مکان نیامده سازگار نیست
علم حضوری یعنی حضور الشی عندالعقل . خوب به نظر شما تا شی نباشد حضور او در نزد عقل معنا دارد ؟
همانطور که خدمتتان عرض کردم،درست است که خود شیء نیست.اما چون فعل الهی نزد خداوند حاضر است،پس شیء هم نزد خداوند حاضر می شود.
و اما اگر بفرمایید علم ذاتی به ذات اشیاء مستلزم علم به تمام جزئیات آنها در مقام ظاهر و ماده است معنایش اینستکه همه ابعاد وجودی شی تعیین شده است پس قول به جبر حتی جبر مطلق صحیح است مگر اینکه بگوییم چون حیات مادی ظهور ذوات است نه اختیار معنا دارد و نه جبر
ابعاد وجود شیء تعیین شده منتهی نه فقط توسط خداوند.بلکه تا حدودی توسط خود مخلوق مختار.لذا اینجا جبری پدید نمی آید.در واقع برخی از ابعاد توسط خداوند تعیین شده اند و برخی را خود مختار تعیین می کند.
پس باید شانی از شوون وجودی موجود ، دارای گزینه های انتخابی واقعی باشد که بتوانیم اختیاری ولو نسبی ( بر مبنای امر بین الامرین ) برای او قائل شویم و به نظر بنده این مساله با مطلبی که بنده ارائه کردم قابل حل است
مسئله این است که اگر مسئله را به طریقی که حقیر اشاره کردم بیان کنیم،تعارضی به وجود نمی آید بین علم الهی و اختیار انسان.البته در اصل این دیدگاه صدرا (ره) و پیروانش است.درست است که با راه حل شما هم این مسئله حل می شود،اما این راه حل با حضوری بودن علم خداوند تعارض دارد.یعنی باعث می شود که دست کم خداوند در یک جای کوچک هم که شده،علمش حصولی باشد.
همانطور که خدمتتان عرض کردم،درست است که خود شیء نیست.اما چون فعل الهی نزد خداوند حاضر است،پس شیء هم نزد خداوند حاضر می شود.
سلام
فعل الهی یعنی عینیت وجود خارجی اشیاء . خوب وقتی این عینیت وجودی در مقام جسم و ماده تحقق نداشته باشد چطور متعلق علم حضوری باشد ؟
ابعاد وجود شیء تعیین شده منتهی نه توسط خداوند.توسط خود مخلوق مختار.لذا اینجا جبری پدید نمی آید.
قائلین به جبر اشکالشان در اینجا این است که وضعیت مارا در اینجا یک طرح کاملا تعیین شده قبلی مشخص میکند پس ما محکوم به آن طرح تعیین شده هستیم و آن طرح تعیین شده ، علم الهی است که مبنای پیدایش آفریدگان است . حال پاسخ شما چیست ؟
یعنی باعث می شود که دست کم خداوند در یک جای کوچک هم که شده،علمش حصولی باشد.
این علم ، حضوری تحصلی است نه حصولی
علم حصولی علم به صورت شی در نزد عقل است
اما اینجا علم به خود شی است اما بعد از تحقق خارجیش و این با علم حصولی تفاوت دارد
والله الموفق
له برای آن هم صادق است.به اینصورت که خداوند به ذات و فعل خود علم دارد.لذا به خلقت موجود x،که از افعال خودش است،علم دارد.حال ممکن است گفته شود خداوند فقط به خلقت موجود x علم دارد و به حالات این موجود بعد از خلقتش،علم ندارد.یعنی این موجود خاص در زمان t1 خلق شده و در زمان t2 زندگی می کند و در زمان t3 می میرد.طبق استدلال بالا،ما تنها به این می رسیم که خداوند در لحظه t1 (لحظه خلقت) به این موجود علم دارد.لحظات t2 و t3 معلوم نیست و ممکن است خداوند به آن ها علم نداشته باشد.
پاسخ طبق حرکت جوهری است.طبق حرکت جوهری،جهان مدام در حال تغییر و آفریده شدن است.یعنی خداوند همین الان هم دارد دوباره جهان را خلق می کند و خلقتش پایان نمی یابد.نه تنها خلقت موجودات جدید،که موجودی مثل خود ما که مدتی از زمان تولدش می گذرد،دوباره دارد خلق می شود.منی که الان با شما صحبت می کنم،با منی که دیروز با شما صحبت می کرد فرق می کند.این من،من قبلی نیست.تغییر کرده است.خود شما تا قبل از خواندن این پست به اینصورت بودید "شما + نخواندن پست" اکنون شده اید "شما + خواندن پست" یعنی شما همان شمای قبلی نیستید،یک چیز دیگری هستید.شمای قبلی یا من قبلی ماهیتش معدوم شده است و شما و من جدید ماهیتش موجود شده است.
لذا طبق حرکت جوهری،t2 و t3 جزئی از t1 هستند.یعنی این دو هم خلق شدن به حساب می آیند و به همین دلیل علم خدا به آن ها هم تعلق می گیرد.
سلام
این استدلال شما دارای یک اشکال می باشد که در حقیقت غفلت از یک موضوع باعث ان شده است
دقت کنید به معنای خلیفه الهی بودن انسان
این عبارت به معنای این است که انسان هم مانند خدا خلاق است و مرتب در حال خلق می باشد
درست است که انسان در زمان t1توسط خدا خلق شد اما تغییرات بعدی و لحظه به لحظه انسان
که شما از ان به حرکت جوهری نام بردید توسط خود انسان صورت می گیرد به عبارتی انسان خلاق
است و مرتب در حال خلق می باشد
و این با عبارت جانشینی خدا در زمین و هم با اختیار انسان سازگار است
من نظر استاد حامد را هم سازگار با اختیار انسان می دانم و هم جواب به شبهه معروف می باشد
و هم شبهه ایجاد شده در ایه قران را جواب می دهد
اضافه کردن از همان ابتدا به جمله هیچ توجیهی ندارد مگر اینکه خواسته باشید رفع شبهه کنید
به نظر من باید همان معنای واقعی علم یعنی دانست را لحاظ کنیم و در پی چرایی ان باشیم
نه اینکه بخاطر اینکه معنای دلخواه خودمان را جور کنیم معنای کلمه را تغییر دهیم
ما نخواستهایم که با ویرایش درونمایهی «علِمَ»، بر روی پرسش «مالهکشی» کنیم. حتی اگر درونمایهی آن «از ابتدا میدانست» هم باشد، آقای «شریعت» پیش از این از آن ایراد گرفتهاند:
و ما هم در این مورد پاسخ دادیم که آن جملهای شرطی است و همچنین در مورد «علِمَ» نیز گفتیم، پاسخ ما همانند پاسخ آقای «حامد» بود و برای همین، از گفتن دوبارهی آن خودداری کردیم.
دانست، همیشه گویای زمان گذشته نیست.
نمونه: کسی میگوید: «اکنون دانستم که او آدم بدی است»
آیا «دانست» در اینجا گذشته است؟
نه! چون دانست به واژههای پیش از خود پیوسته است و اگر در همین جمله بگوییم: «من از همان ابتدا دانستم که او آدم بدی است» گذشته میشود. چون در ابتدای (انفال / 66) واژهی «اکنون» آمده است، این برداشت میشود که منظور، زمان حال است چون دانست آنگونه که باید، درونمایه را نرسانده است؛ پس برای بهتر رساندن درونمایه، نیاز به جملهی کمکی دارد؛ برای دریافتن اینکه زمان جمله، چه است؛ نه برای مالهکشی.
دانست، همیشه گویای زمان گذشته نیست.
نمونه: کسی میگوید: «اکنون دانستم که او آدم بدی است»
آیا «دانست» در اینجا گذشته است؟
سلام بر جناب ابرنگ
دانست همیشه گویای زمان گذشته است می تونید این موضوع را از یک متخصص ادبیات بپرسید منتها وقتی در جمله اکنون دانستم که او ادم بدی است
اشاره به گذشته ایست که بسیار نزدیک حال می باشد
اما نسبت به همین لحظه که صحبت می کنیم گذشته است
زمان حال زمانیست که الان داریم صحبت می کنیم و یک دقیقه قبل ان می شود گذشته
منتهی گذشته بسیار نزدیک به حال
چون دانست به واژههای پیش از خود پیوسته است و اگر در همین جمله بگوییم: «من از همان ابتدا دانستم که او آدم بدی است» گذشته میشود.
فکر کنم می خواستید بنویسید می دانستم اشتباهی نوشتید دانستم
ببینید
اگر بگوید اکنون دانستم در شما سستی وجود دارد می شود زمان حال
و پس ازانجام فعل دانستن ایجاد شده است که نظر ما کلا بر همین است و ظاهر ایه هم
بر همین معنا دلالت دارد
و اگر بگوید از اول می دانستم در شما سستی وجود دارد می شود گذشته
یعنی علم قبل از انجام فعل وجود داشته است
که این معنا بر خلاف ظاهر ایه می باشد
و با توجه به اینکه نظر شما همان نظر استاد حامد می باشد
شما همان قول اول را قبول دارید و با هم اختلافی نداریم
اضافه کردن از همان ابتدا به جمله هیچ توجیهی ندارد مگر اینکه خواسته باشید رفع شبهه کنید
به نظر من باید همان معنای واقعی علم یعنی دانست را لحاظ کنیم و در پی چرایی ان باشیم
نه اینکه بخاطر اینکه معنای دلخواه خودمان را جور کنیم معنای کلمه را تغییر دهیم
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظرمی رسد راه حل مشکل در این است که ما به تفاوتهای دو زبان مختلف توجه کنیم.
گاهی یک عبارت یا لفظ در زبان اصلی معنی و مفهومش برای اهل آن زبان کاملا روشن و واضح است ولی در زبان دوم که زبان ترجمه شده است یک لفظ به تنهایی و بدون کمک از سایر الفاظ نمی تواند آن معنی یا مفهوم را به درستی افاده کند.
مثلا کلمه« حکیم» را اگر بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم هیچ لفظ معادلی برای آن پیدا نمی کنیم، بلکه باید با دو سه کلمه آن مفهوم را بیان کنیم.
در مورد کلمه«علم» معنی تحت الفظی آن « دانست» می شود، اما آیا این دانست یعنی خداوند نمی دانست و الان دانا شد؟!
همانطور که عرض شد، چون این فعل ماضی است، دانستن خداوند مربوط به گذشته می شود، یعنی از قبل هم خدا این آگاهی و علم را داشت، نه اینکه بعد از تحقق موضوع تازه خداوند علم پیدا کرده باشد و نعوذبالله قبلا جاهل بوده باشد.
بزرگوار اگر حتی همه مترجمین این کلمه یعنی علم را می دانست ترجمه کرده باشند
احتمال اینکه همه اشتباه کرده باشند وجود داردچون ظاهرا خلاف قاعده زبان عرب است
و گویا می خواسته اند شبهه ایجاد شده را حل کنند
ولی انچه از ظاهر علم پیداست معنی ان دانست می باشد نه می دانست
بسم الله الرحمن الرحیم
شما در پست های قبلی گفتین هیچ ترجمه ای را ندیده اید که فعل«علم» را می دانست ترجمه کرده باشد.
بنده به عنوان نمونه چند ترجمه را ذکر کردم تا شاهدی باشد نه استدلال.
اینکه شاید همه مترجمانی که چنین ترجمه کردند اشتباه کرده باشند، این امر محال نیست، زیرا می شود که گاهی جمع کثیری اشتباه می کنند.
بنده از سطح اشراف و آگاهی شما نسبت به ادبیات عرب اطلاع ندارم، ولی لااقل نسبت به برخی از مترجمین قرآن مجید، اطلاع دارم نسبت به ادبیات عرب آگاهی زیادی داشتند، از جمله مرحوم علامه طباطبایی،استاد فولادوند و ...
یکی از بزرگان با جمله از ابوعلی سینا مواجه شد و نتوانست صحت ان مطلب را درک کند، فرمود اینکه بگوییم من سخن ابوعلی سینا را نفهمیدم مناسب تر است از اینکه بگوییم سخن ابوعلی سینا بی معنی است.
خواهش بنده این است که قبل از بسته شدن کارشناس جمع بندی کند. هر چند که پاسخ جناب حامد برای ما قانع کننده بود. ولی ظاهرا کارشناس جناب یاسین هستند. لذا اگر قرار است ایشان جمع بندی کنند باید به سوالات ما پاسخ بگویند. یا اینکه پاسخ جناب حامد را تایید کنند. هر چند که برخی هم پاسخ ایشان را قبول ندارند.
بسم الله الرحمن الرحیم
به سوالاتی که مربوط به موضوع تاپیک باشد را در حد امکان جواب عرض می کنم. اما برخی از سوالات و مطالب مطرح شده از موضوع تاپیک خارج شده بود.
به هر حال اگر سوالی در محدوده موضوع مطرح است بفرمایید تا انشاالله در خدمت تان باشم.
فعل الهی یعنی عینیت وجود خارجی اشیاء . خوب وقتی این عینیت وجودی در مقام جسم و ماده تحقق نداشته باشد چطور متعلق علم حضوری باشد ؟
چون خداوند عینیت دارد،پس آن وجود خارجی مورد نظر هم عینیت دارد.
این نظریه به طور کلی با اکثر مبانی فلسفی حکمت متعالیه در تعارض است.چون خداوند گاهی به آن موجود خاص علم ندارد و گاهی دارد.لذا این یعنی تغییر در علم و به صورت کلی یک تغییر در خداوند و تغییر در خداوند مستلزم معدوم شدن خدای قبلی و پدید آمدن خدای جدید است.چون خدای اول علم ندارد و خدای دوم علم دارد لذا این دو یکی نیستند و وقتی علم پیدا می شود،خدای قبلی معدوم می شود و خدای جدید موجود.در واقع مستلزم ماهیت داشتن خداوند است.
قائلین به جبر اشکالشان در اینجا این است که وضعیت مارا در اینجا یک طرح کاملا تعیین شده قبلی مشخص میکند پس ما محکوم به آن طرح تعیین شده هستیم و آن طرح تعیین شده ، علم الهی است که مبنای پیدایش آفریدگان است . حال پاسخ شما چیست ؟
بنده قبلاً هم گفته بودم که شبهه تعارض بین اختیار و علم الهی،یک شبهه غیرفلسفی است.حتی با این فرض که چنین شبهه ای واقعاً مطرح باشد،دلیل نمی شود که بگوییم چون این نظریه،پاسخ این شبهه را می دهد پس این نظریه درست است.این نظریه خودش باید اثبات شود در حالی که ادله متعددی در رد آن است و حکمای حکمت متعالیه چنین نظری نداشته اند.ولی اینجا،جای بحث از این شبهه نیست و در جای مخصوص به آن می توان مفصل راجع به این مسئله بحث کرد.
این علم ، حضوری تحصلی است نه حصولی
علم حصولی علم به صورت شی در نزد عقل است
اما اینجا علم به خود شی است اما بعد از تحقق خارجیش و این با علم حصولی تفاوت دارد
تحصل علم حضوری تفاوتی ندارد با این که بگوییم حصولی است.ضمن این که تعریف حقیر از علم حضوری و حصولی هم خود شیء را در بر می گیرد هم صورت آن را در نزد عقل.لذا تعریف حقیر با تعریف شما تفاوت دارد.
این استدلال شما دارای یک اشکال می باشد که در حقیقت غفلت از یک موضوع باعث ان شده است
دقت کنید به معنای خلیفه الهی بودن انسان
این عبارت به معنای این است که انسان هم مانند خدا خلاق است و مرتب در حال خلق می باشد
خلاقیت به معنایی که مورد نظر شماست،در انسان نیست.انسان علت عرضی است نه طولی.خلق هایی که شما در نظر می گیرید همه در زنجیره عرضی هستند و به همین دلیل هیچ کدام خلقت به آن معنا که در خدا می گوییم نیستند.
درست است که انسان در زمان t1توسط خدا خلق شد اما تغییرات بعدی و لحظه به لحظه انسان
که شما از ان به حرکت جوهری نام بردید توسط خود انسان صورت می گیرد به عبارتی انسان خلاق
است و مرتب در حال خلق می باشد
و این با عبارت جانشینی خدا در زمین و هم با اختیار انسان سازگار است
انسان علت تامه چیزی نیست در کثرت ماهوی ای که خودش در آن قرار دارد.اگر انسان علت طولی فعلی شود،در اینصورت آن فعل را مستقیم باید به خداوند نسبت بدهیم.چون در طول فعل خداوند قرار دارد.لذا در هر صورت فعل خلقت منسوب به خداست و در هر صورت حرکت جوهری برقرار است آن هم توسط خود خداوند.
من نظر استاد حامد را هم سازگار با اختیار انسان می دانم و هم جواب به شبهه معروف می باشد
و هم شبهه ایجاد شده در ایه قران را جواب می دهد
این نظریه توسط حکمای متاخر رد شده است.ضمن این که با باور های دینی در تعارض است و در پایان این که بنده دلیلی برای اثبات این نظریه در این تاپیک ندیدم.دلیل نمی شود که چون فلان مطلب یا شبهه را حل می کند،به آن اعتقاد داشته باشیم.
چون خداوند عینیت دارد،پس آن وجود خارجی مورد نظر هم عینیت دارد.
این نظریه به طور کلی با اکثر مبانی فلسفی حکمت متعالیه در تعارض است.چون خداوند گاهی به آن موجود خاص علم ندارد و گاهی دارد.لذا این یعنی تغییر در علم و به صورت کلی یک تغییر در خداوند و تغییر در خداوند مستلزم معدوم شدن خدای قبلی و پدید آمدن خدای جدید است.چون خدای اول علم ندارد و خدای دوم علم دارد لذا این دو یکی نیستند و وقتی علم پیدا می شود،خدای قبلی معدوم می شود و خدای جدید موجود.در واقع مستلزم ماهیت داشتن خداوند است.
سلام
کسی قائل نیست تمام موجودات عالم جسمانی که همان افعال خداوند در مقام جسم هستند در خارج وجود دارند
و اما علم خدای متعال به وجود جسمانی یک موجود بعد تحققش مستلزم تغییر در ذات یا مقامات دیگر نیست بلکه مستلزم تغییر در علم فعلی است و چنین تغییری با هیچیک از اوصاف خدای متعال منافات ندارد
فکر میکنم تصور شما از این موضوع آنستکه علم خدای متعال در مقام ذات بعد از تحقق موجود در خارج تغییر می کند در حالیکه چنین نیست یعنی علم ذاتی به ذات تغییر نمی کند و تغییر فقط در دایره علم فعلی صورت میگیرید
نکته دیگری که باید به آن توجه کنید این است که رابطه عالم و معلوم در اینجا رابطه فاعل و مفعول است لذا خدای متعال متاثر از معلول خود نیست بلکه موجد و موثر است
بنده قبلاً هم گفته بودم که شبهه تعارض بین اختیار و علم الهی،یک شبهه غیرفلسفی است.حتی با این فرض که چنین شبهه ای واقعاً مطرح باشد،دلیل نمی شود که بگوییم چون این نظریه،پاسخ این شبهه را می دهد پس این نظریه درست است.این نظریه خودش باید اثبات شود در حالی که ادله متعددی در رد آن است و حکمای حکمت متعالیه چنین نظری نداشته اند.ولی اینجا،جای بحث از این شبهه نیست و در جای مخصوص به آن می توان مفصل راجع به این مسئله بحث کرد.
ما در صدد پاسخ به این شبهه هستیم فلسفی باشد یا نباشد با مبانی حکمت متعالیه بسازد یا نسازد ....
تحصل علم حضوری تفاوتی ندارد با این که بگوییم حصولی است.ضمن این که تعریف حقیر از علم حضوری و حصولی هم خود شیء را در بر می گیرد هم صورت آن را در نزد عقل.لذا تعریف حقیر با تعریف شما تفاوت دارد.
علم حصولی و حضوری یک تعریف استاندارد مشخصی دارند که بر اساس آن این قسم از علم علم حضوری است و نه حصولی
والله الموفق
به نظرمی رسد راه حل مشکل در این است که ما به تفاوتهای دو زبان مختلف توجه کنیم.
گاهی یک عبارت یا لفظ در زبان اصلی معنی و مفهومش برای اهل آن زبان کاملا روشن و واضح است ولی در زبان دوم که زبان ترجمه شده است یک لفظ به تنهایی و بدون کمک از سایر الفاظ نمی تواند آن معنی یا مفهوم را به درستی افاده کند.
سلام بله درست می فرمایید اگر واقعا کلمه علم معنیش در زبان عربی با فارسی متفاوت است
ممنون می شوم مواردی از متون عربی ذکر کنید که ان تفاوت را نشان دهد ؟
در مورد کلمه«علم» معنی تحت الفظی آن « دانست» می شود، اما آیا این دانست یعنی خداوند نمی دانست و الان دانا شد؟!
ممنون می شوم معنای واقعی ان را از متون عرب نشان بدهید
همانطور که عرض شد، چون این فعل ماضی است، دانستن خداوند مربوط به گذشته می شود، یعنی از قبل هم خدا این آگاهی و علم را داشت، نه اینکه بعد از تحقق موضوع تازه خداوند علم پیدا کرده باشد و نعوذبالله قبلا جاهل بوده باشد.
این سخنان شما بدون دقت در ایه و علت نسخ ان و ظاهر ایه می باشد و از روی تعصب ناشی می شود
نعوذبالله قبلا جاهل بوده باشد.
شما یک دلیل محکمه پسند برای نسخ ایه اول و اوردن ایه دوم بیاورید ما هم بدنبال همان هستیم
چرا خدا با وجود اگاهی از سستی مسلمانان ایه اول را اورد و بعد که سستی انها را که قبلا می دانست
مشاهده کرد دوباره تخفیف داد و ایه اول را نسخ کرد ؟
بنده از سطح اشراف و آگاهی شما نسبت به ادبیات عرب اطلاع ندارم، ولی لااقل نسبت به برخی از مترجمین قرآن مجید، اطلاع دارم نسبت به ادبیات عرب آگاهی زیادی داشتند، از جمله مرحوم علامه طباطبایی،استاد فولادوند و ...
نمونه هایی از ترجمه همین ایه
آیت الله مشکینی اکنون خداوند بر شما ( از ایجاب مقابله یک با ده و تحریم فرار یک از ده ) تخفیف داد و دانست که در شما ناتوانی ( روحی و عددی ) است ، پس اگر از شما صد نفر شکیبا باشند بر دویست نفر غلبه می کنند ، و اگر از شما هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به اذن ( و توفیق ) خدا پیروز می شوند ، و خدا با شکیبایان است.
آیت الله مکارم شیرازی هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد ، و دانست که در شما ضعفی است بنا بر این ، هر گاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند ، بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یکهزار نفر باشند ، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد! و خدا با صابران است!
اینک که خدا دانست در ایمان شما ضعفی پدید آمده است تکلیف شما را سبک ساخت ; پس اگر از شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره می شوند ، و اگر از شما هزار تن باشند بر دو هزار تن پیروز می گردند . اینها همه به اذن خداست ، و خدا با شکیبایان است .
اکنون خدا بار از دوشتان برداشت و از ناتوانیتان آگاه شد. اگر از شما صد تن باشند و در جنگ پاى فشرند، بر دویست تن پیروز مىشوند. و اگر از شما هزار تن باشند، به یارى خدا بر دو هزار تن پیروز مىشوند. و خدا با آنهاست که پایدارى مىکنند.
یکی از بزرگان با جمله از ابوعلی سینا مواجه شد و نتوانست صحت ان مطلب را درک کند، فرمود اینکه بگوییم من سخن ابوعلی سینا را نفهمیدم مناسب تر است از اینکه بگوییم سخن ابوعلی سینا بی معنی است.
خوب بزرگوار فکر کنید من نفهمیدم !! شما که فهمیدید لطفا از متون عرب معنی واقعی کلمه علم
را نشان دهید
شما یک دلیل محکمه پسند برای نسخ ایه اول و اوردن ایه دوم بیاورید ما هم بدنبال همان هستیم
چرا خدا با وجود اگاهی از سستی مسلمانان ایه اول را اورد و بعد که سستی انها را که قبلا می دانست
مشاهده کرد دوباره تخفیف داد و ایه اول را نسخ کرد ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
بار دیگر اشاره ای به فلسفه نسخ می شود؛
نسخ پياپى در يك شريعت نوبنياد همانند نسخه هاى طبيب است كه با شرايط و احوال مريض تغيير پيدا مىكند. نسخه ديروز در جاى خود مفيد و نسخه امروز نيز در جاى خود مفيد است. هرگونه نسخ كه صورت مىگيرد هر يك در جاى خود درست بوده و نسبت به شرايط رعايت اصلح شده است.[1]
عرض شد یکی از حکمت های نسخ احکام، بیان شان و منزلت و مرتبه برخی افراد می باشد، گاهی قرآن مجید در صدد مدح و گاهی در صدد ذم برخی افراد است.
در مورد آیه«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه مىخواهيد با رسول خدا نجوا كنيد (و سخنان درگوشى بگوييد)، قبل از آن صدقهاى (در راه خدا) بدهيد اين براى شما بهتر و پاكيزهتر است و اگر توانايى نداشته باشيد، خداوند غفور و رحيم است. آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟! اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مىدهيد با خبر است.)[2].
با توجه به اینکه افراد متعدد به بهانه های مختلف درخواست صحبت خصوصی با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشتند، برای آن حضرت زحمت و مشقت به وجود آمده بود، شاید! ایشان از خداوند برای رفع این مشکل درخواستی داشتند، به هر حال فرستاده خداوند می بایست در برابر مشکلات مختلف صبر و استقامت و گذشت داشته باشد و این نیز یکی از موارد صبر لزوم صبر بود.
با توجه به شان نزول هایی که اشاره شد، تنها یک نفر حاضر شد به مضمون این آیه شریفه عمل کند و آن حضرت علی(علیه السلام) بود، بدین صورت یکی از فضائل امیرالمومنین(علیه السلام) اثبات شد.
نکته دیگر اینکه افراد باید بیاموزند که برای به دست آوردن فرصت های گران بها، باید هزینه بپردازند و از مادیات بگذرند.
علاوه بر این، هنگامی که مردم به هر دلیلی -مانند حب مال- فرصت بهره مندی از فیض را، از دست می دهند باید تدبیری اندیشید تا این ضرر به حداقل برسد و منفعت حداکثری حاصل شود.
عبارت« تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ» بیانگر لطف و رحمت داشتن خداوند نسبت به بندگان است، به همین صورت مدیران و مسولان نیز نسبت به زیردستان گذشت و انعطاف داشته باشند و زیاد سخت گیر نباشند.
از عبارت« فَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَه» می توان برداشت کرد که با از دست دادن یک فرصت تمامی فرصت ها از بین نمی رود و خداوند درهای دیگری از لطف و رحمت را به سوی بندگان می گشاید، مدیران و مسولان نیز از این مساله درس بیاموزند.
شما ادعا کردین کلمه و فعل علم معنیش در عربی با فارسی فرق داره
گاهی یک عبارت یا لفظ در زبان اصلی معنی و مفهومش برای اهل آن زبان کاملا روشن و واضح است ولی در زبان دوم که زبان ترجمه شده است یک لفظ به تنهایی و بدون کمک از سایر الفاظ نمی تواند آن معنی یا مفهوم را به درستی افاده کند.
و بنده یکبار دیگه قبلا از شما تقاضا کردم این تفاوت را از متون عرب نشان دهید
بله درست می فرمایید اگر واقعا کلمه علم معنیش در زبان عربی با فارسی متفاوت است
ممنون می شوم مواردی از متون عربی ذکر کنید که ان تفاوت را نشان دهد ؟
هر چند که این یک نمونه بود. در نمونه های اصلی نسخ هر دو حکم در قرآن مستقیما آورده شده است.
خواهشمندیم نشانی آن «نسخه» و همچنین نوشتهای که در مورد این دستور در آن نسخه آمده است را بیان بفرمایید.
به مطالب جناب کارشناس مراجعه کنید. متوجه می شوید دلیل اصلی وضع حکم مدیریت سوالات پرسشکنندگان بود که ظاهرا با شکست مواجه شده و در نتیجه نسخ شد. همه آیات نسخ دلایلی اینچنینی دارند. در حقیقت وقتی خداوند می بیند که حکمش جواب نمی دهد و او را به هدفش نمی رساند آن را نسخ می کند.
هرکسی دیدگاهی دارد؛ شما هرکدام که درست میدانید را بپذیرید.
شیرخدا کم کسی نبوده است که خدا نخواهد برای نمایان ساختن بزرگی وی، چنین کاری را بکند؛ همهی عارفان، علی را «نفس پیامبر» میدانند؛ چه سنی و چه شیعه.
همچنین، پیامبر میگوید: «من شهر دانشم و علی، در آن» و خود شیر خدا میگوید: «پیامبر درهای تو در توی دانش را به من آموخت که از هر در، هزار در دیگر باز میشد»
چنین کسی چه نیازی به پرسش دارد؟
در اینجا شیرخدا میرود پرسش میکند و در این راه پول هزینه میکند تا مردم ببینند، «تنها» او بود که به دستور خدا در اینجا پایبند بود و برای مردم «توجیهی» نماند که از او پیروی نکنند با اینکار و دیگر اتمام حجتهای دیگر.
سلام
بزرگوار شما حال استمراری را با گذشته استمراری اشتباه گرفته اید
سپاس از گوشزد کردن شما :Gol:
بله ما اشتباه کرده بودیم
شما ادعا کردین کلمه و فعل علم معنیش در عربی با فارسی فرق داره
و بنده یکبار دیگه قبلا از شما تقاضا کردم این تفاوت را از متون عرب نشان دهید
بسم الله الرحمن الرحیم
معنی اصلی«علم» به معنی دانستن دانش است.[1] اما در قرآن مجید به معانی دیگری نیز بکار رفته است.
در آیه شریفه ذیل فعل «علم» به صورت ماضی بکار رفت و قاعدتا می بایست به معنی دانست، یعنی علم پیدا کردن در زمان گذشته باشد در حالی که به معنی فهمیدن و علم پیدا کردن و شناختن به کار رفته، یعنی بعد از جوشیدن 12 چشمه هر کدام محل آب خود را شناختند:« وَ إِذِ اسْتَسْقَى مُوسىَ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُ»[2]
( و (به ياد آوريد) زمانى را كه موسى براى قوم خويش، آب طلبيد، به او دستور داديم: «عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد آن گونه كه هر يك (از طوايف دوازدهگانه بنى اسرائيل)، چشمه مخصوص خود را مىشناختند).
«علم» گاهى بمعنى اظهار و روشن كردن استعمال می شود مانند « ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً»[3] (سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب كرده اند).
معلوم است كه خدا پيش از بر انگيختن اصحاب كهف ميدانست كدام گروه از آنها مدّت توقّف خود را بهتر ميدانند و بعثت آنها براى اظهار و روشن كردن آن بود.
سلام دوستان و خدا قوت
این پست اختصاص داره به جمع بندی مطالبی که در این تاپیک بررسی شد که فعلا به صورت مختصر بیان می شود و اگر لازم بود در آینده تکمیل می شود
سوالات اصلی این تاپیک (که در پست 1 آورده شده اند) عبارت بودند از:
کدام آیات در قرآن هستند که نسخ شده اند؟
ناسخ آن آیات، چه آیاتی هستند؟
در پاسخ، ابتدا به تعریف نسخ و انواع آن پرداختیم و گفتیم از میان چهار فرضی که در نسخ مطرح است فقط دو فرض آن می تواند تحقق یابد:
نسخ محتوا بدون آیه
نسخ مشروط
سپس در پست های 4 ، 10 و 11 به مصادیق نسخ پرداخته و گفتیم:
آنچه اکثریت علماء آنرا به عنوان مصادیق نسخ قبول کرده اند عبارتند از:
آیه ی نجوا؛
آیه ی عدد مقاتلین؛
آیه ی امتاع؛
آیه ی جزای فحشاء؛
آیه ی توارث به ایمان؛
آیات صفح و عفو و تدریجی بودن قتال؛
آیات تدریجی بودن تشریع قتال؛
در پست 24 گفتیم که نگاه های دیگری هم در مورد مصادیق نسخ وجود دارد که یا راه افراط را در پیش گرفته اند و یا راه تفریط. پس با این بیان پاسخ به سوال اصلی تاپیک به اتمام رسید.
در ضمن این مباحث، سوالهای فرعی ای هم شکل گرفتند که برخی به صورت مستقیم مرتبط با بحث بودند و برخی هم، خارج از بحث فعلی ما به حساب می آمدند. برخی از این سوالات عبارت بودند از:
چرا خدا در آیه ی نسخ گفته ما با نسخ یک آیه، آیه ای همانند همان می آوریم؟ اگر قرار است همانند همان آیه آورده شود اصلا چرا نسخی صورت گرفت؟ (پست 5)
چرا خدا باید نسخی داشته باشد در حالیکه از اول می دانسته که آیه بعدها باید تغییر کند؟ (پست 6)
در برخی آیات بدون این که تغییری در شرایط شکل گرفته باشد، نسخ وارد شده. چه دلیلی بر چنین نسخی می توان یافت؟ (پست های 6، 14 و 17)
آیا خدا نمی دانسته که مردم به برخی از تکالیف عمل نمی کنند؟ پس چرا از اول تکلیفی قرار داده که بعد مجبور شود تغییرش دهد؟ (پست های 6 و 19)
منظور از دانستن خدا در برخی آیات که سبب این شد که حکم تغییر کند چیست؟
در جواب به این سوالها گفته شد:
منظور از همانند در این آیه، همانندی در اثر است (پست 12)
2 و 3. همه ی نسخ ها به انگیزه ی تغییر شرایط نیست و جعل و تشریع دو حکم از باب معرفی فردی شاخص در بین مسلمین است که با دیگران تفاوت هائی دارد. (پست 18)
فهرست برخي از آيات ديگر: 1- منسوخ«: وقاتلوا في سبيل اللّه الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا... »(بقره/190)ناســخ: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم... »(توبه/5)2- منسوخ«:والاتي يأتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهنّ اربعة... »(نساء/15) ناســخ:«والزانية والزّاني فاجلدوا كلّ واحد منهما مائة جلدة... »(نور/2)3- منسوخ:«الاّ الّذين يَصِلُون الي قوم بينكم و بينهم ميثاق... »(نساء/90و92)ناســخ«:براءة من اللّه و رسوله الي الذين عاهدتم... »(توبه/1)4- منسوخ«:ستجدون آخرين يريدون ان يأمنوكم و... »(نساء/91)ناســخ:«فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم... »(توبه/5)و همچنين آيات ذيل:وان جنحوا للسلم فاجنح (انفال/61)كه ناسخ آنفاقتلوا المشركين...(توبه/5) و آيه ان يكن منكم عشرون صابرون...(انفال/65)كه ناسخ آنالان خفف اللّه عنكم... (انفال/66) وآيةاعرض عن المشركين(حجر/95)كه ناسخ آناُذن للذين يقاتلون... (حج/39)وآيةفاصفح عنهم و قل... (زخرف/89)ناسخ آنفاقتلوا المشركين...(توبه/5)وآيةقل للذين آمنوا يغفروا ...(جاثيه/14)ناسخ آنفاقتلوا المشركين(توبه/5)وآية لاينها كم اللّه عن الذين(ممتحنه/8)ناسخ آن(توبه/5)وآيةاتوهم ما انفقوا(ممتحنه/10)ناسخ آن براءة من الله...(توبه/1)و نيز آية 12 سورة مجادله كه ناسخ آن آية 13 همان سوره است.. ياد آوري اين نكته ضروري مينمايد كه دربارة آيات ناسخ ومنسوخ درقرآن،اختلاف نظر وجود دارد، برخي راه تفريط در پيش گرفته و اصلاً نسخ در قرآن را نپذيرفتهاند و برخي افراط كردهاندو نزديك به 138 آيه جمع آوري كرده و كتابهاي مستقلي در بارة ناسخ و منسوخ نوشتهاند.
________________________________________ [1] . سوره بقره،آیه106.
سلام
بزرگوار
فکر کنم
علم فعل ماضیست به معنای دانست
می دانست ماضی استمراری در زبان فارسی می باشد که در عربی بصورت کان یعلم باید بیاید
در ضمن من هیچ ترجمه ای ندیدم نوشته باشد می دانست
بلکه همه جا دانست ترجمه کرده بودند
علم فعل ماضیست به معنای دانست
می دانست ماضی استمراری در زبان فارسی می باشد که در عربی بصورت کان یعلم باید بیاید
در ضمن من هیچ ترجمه ای ندیدم نوشته باشد می دانست
بلکه همه جا دانست ترجمه کرده بودند
بسم الله الرحمن الرحیم
بله، «علم» فعل ماضی است و در ترجمه ها به صورت « می دانست» نیز ترجمه شد.
« خدا مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد». سوره بقره،آیه187. ترجمه فولادوند.
خدا مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد. ترجمه آیتی.
خدا مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد. ترجمه انصاریان.
خدا مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد. ترجمه برزی.
خدا مىدانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد. ترجمه رهنما.
با سلام خدمت دوست اندیشمند.
منظورتان را از مستقیم و غیر مستقیم نفهمیدم. اصلا چه فرقی میکند. بالاخره حکم پیامبر هم حکم خداست. همانطور که خطا در خدا راه ندارد در پیامبر هم راه ندارد. هر چند که این یک نمونه بود. در نمونه های اصلی نسخ هر دو حکم در قرآن مستقیما آورده شده است.
به مطالب جناب کارشناس مراجعه کنید. متوجه می شوید دلیل اصلی وضع حکم مدیریت سوالات پرسشکنندگان بود که ظاهرا با شکست مواجه شده و در نتیجه نسخ شد. همه آیات نسخ دلایلی اینچنینی دارند. در حقیقت وقتی خداوند می بیند که حکمش جواب نمی دهد و او را به هدفش نمی رساند آن را نسخ می کند.
بله هر زمانی دستور و حکمی جداگانه دارد. ولی تفاوت شرایط زمانی حکم اول با دوم در آیات نسخ چیست؟
هر چند که به طور کامل قامع نشدم. ولی ظاهرا در مورد این آیه تا حدودی می توان سخنان شما را پذیرفت.
و من الله توفیق
با سلام.
پاسخ خوب و قانع کننده ای به تمام این پرسش هاست. ولی قبول کنید که با دیدگاه رایج دینی نمی خواند.
در کل ممنون
و من الله توفیق
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
خیلی ممنون که سوال بنده را با سوال پاسخ گفتید. ولی جواب سوال خودتان هم آنقدر بدیهی نیست که مطرح کردید. لذا بهتر است پاسخ سوال را ذکر بفرمایید. به سوال شما هم می شود در تاپیکی مرتبط پاسخ گفت.
باز هم مطلب بنده مشابه بالاست.
اتفاقا سوال اصلی این است که آیا حکم اول در آن شرایط بهترین حالت بوده؟ و یا اصولا چه تغییری در شرایط اتفاق افتاده که حکم تغییر کرده؟ تغییر شرایط باید اثبات گردد؟
تدریجی بودن را هم در پاسخ به جناب حامد عرض کردین. خلاصه اینکه تدریج یعنی وضع حکم از آسان به سخت. ولی در آیات نسخ از سخت به آسان حکم صادر شده است. لذا این تدریج به حساب نمی آید.
نکته دیگر اینکه اگر جامعه و مردمان آن و فرهنگ آن خیلی تفاوت می کرد باز شاید تا حدودی قبول می کردیم ولی مسئله اینجاست که مخاطب هر دو حکم یک سری انسان های بخصوصی هستند که نه توانایی هایشان تغییر کرده نه ظرفیتشان. لذا تغییر حکم با علم خداوند نمی خواند.
سلام و عرض ادب
با سلام خدمت مدیر محترم.
خواهش بنده این است که قبل از بسته شدن کارشناس جمع بندی کند. هر چند که پاسخ جناب حامد برای ما قانع کننده بود. ولی ظاهرا کارشناس جناب یاسین هستند. لذا اگر قرار است ایشان جمع بندی کنند باید به سوالات ما پاسخ بگویند. یا اینکه پاسخ جناب حامد را تایید کنند. هر چند که برخی هم پاسخ ایشان را قبول ندارند.
با تشکر
و من الله توفیق
آری، ولی دانست، ترجمهی گویایی برای «علِمَ» نیست یا نیاز به جملهی تکمیلی دارد: «و خدا (از همان ابتدا) دانست»
ما پرسش کردیم در مورد «علِمَ» که پاسخ داده شده، همانند پاسخ آقای «حامد» بود که ما دیگر آنرا بازگو نکردیم.
آیا نسخههای قرآنی اینگونهاند که یکی، آیهای دارند و دیگری ندارد؟ (ما از این آگاهی چندانی نداریم!)
در مورد این قانون هم کمی نیاز به زمان داریم و اگر این گفتار بسته شد، در پیام خدمتتان عرض میکنیم.
به ما که چنین چیزی گفتند و گفتند که این آیه برا نشان دادن پایداری مردم است.
پرسیدیم آیا این آیه نسخ شده است؟
گفتند: بله!
گفتیم: پس اگر دیگر سودی در بر ندارد؛ چرا آنرا از قرآن پاک نکردهاند؟
گفتند: این یک آیهی تاریخی است و مردم از آن عبرت میگیرند همانند تاریخ که در آن با شمشیر میجنگند و مردم از آن جنگها درس میآموزند ولی اکنون شمشیری نیست.
گفتیم: آیا این آیه، تأویل عرفانی دارد؟
گفتند: آری تأویلهای زیادی دارد!
گفتیم: برای نمونه؟
گفتند: تا همیناندازه میتوانی درک کنی و بیش از این را اکنون نمیتوانی دریابی!
(گویا تأویلش بسیار ژرف است)
اینکه مردم نتوانستند سخن خدا را باور کنند؛ سخنی که گفته بود «ده - یک» بجنگید، پیروز میشوید ولی به هر روی، ما این سخن در پاسخ به سخن خودمان گفتیم (= تفاوت در دینها و همهجانبه نبودن و دینها ابتدایی که خدا میتوانست در همان ابتدا دینی همهجانبه بفرستد تا این همه دوگانگی نباشد)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بله برای آن هم صادق است.به اینصورت که خداوند به ذات و فعل خود علم دارد.لذا به خلقت موجود x،که از افعال خودش است،علم دارد.حال ممکن است گفته شود خداوند فقط به خلقت موجود x علم دارد و به حالات این موجود بعد از خلقتش،علم ندارد.یعنی این موجود خاص در زمان t1 خلق شده و در زمان t2 زندگی می کند و در زمان t3 می میرد.طبق استدلال بالا،ما تنها به این می رسیم که خداوند در لحظه t1 (لحظه خلقت) به این موجود علم دارد.لحظات t2 و t3 معلوم نیست و ممکن است خداوند به آن ها علم نداشته باشد.
پاسخ طبق حرکت جوهری است.طبق حرکت جوهری،جهان مدام در حال تغییر و آفریده شدن است.یعنی خداوند همین الان هم دارد دوباره جهان را خلق می کند و خلقتش پایان نمی یابد.نه تنها خلقت موجودات جدید،که موجودی مثل خود ما که مدتی از زمان تولدش می گذرد،دوباره دارد خلق می شود.منی که الان با شما صحبت می کنم،با منی که دیروز با شما صحبت می کرد فرق می کند.این من،من قبلی نیست.تغییر کرده است.خود شما تا قبل از خواندن این پست به اینصورت بودید "شما + نخواندن پست" اکنون شده اید "شما + خواندن پست" یعنی شما همان شمای قبلی نیستید،یک چیز دیگری هستید.شمای قبلی یا من قبلی ماهیتش معدوم شده است و شما و من جدید ماهیتش موجود شده است.
لذا طبق حرکت جوهری،t2 و t3 جزئی از t1 هستند.یعنی این دو هم خلق شدن به حساب می آیند و به همین دلیل علم خدا به آن ها هم تعلق می گیرد.
کارشناس عزیز پاسخ این مسئله را دادند.
فولادوند: در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد خدا مى دانست كه شما با خودتان ناراستى مىكرديد پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت پس اكنون [در شبهاى ماه رمضان مىتوانيد] با آنان همخوابگى كنيد و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسيدن] شب به اتمام رسانيد و در حالى كه در مساجد معتكف هستيد [با زنان] درنياميزيد اين استحدود احكام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزديك نشويد اين گونه خداوند آيات خود را براى مردم بيان مىكند باشد كه پروا پيشه كنند.
مکارم: آميزش جنسي با همسرانتان در شب روزه داري حلال است، آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها. (هر دو زينت يكديگر هستيد و باعث حفظ يكديگر) خداوند مي دانست كه شما به خود خيانت ميكرديد (و اين كار را كه ممنوع بود بعضا انجام ميداديد) پس توبه كرد بر شما و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب نمائيد. بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب) براي شما آشكار گردد، سپس روزه را تا شب تكميل كنيد، و در حالي كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد، اين مرزهاي الهي است، به آن نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن ميسازد، باشد كه پرهيزگار گردند.
خرمشاهی: آميزش شما با زنانتان در شبهاى روزه بر شما حلال شد، آنان "پيراهن تن" شما و شما "پيراهن تن" آنانيد، خداوند مى دانست كه با خود ناراستى مىكنيد، آنگاه از شما درگذشت و شما را بخشيد، اينك با آنان در آميزيد و در طلب آنچه خداوند برايتان مقرر داشته برآييد و بخوريد و بياشاميد تا آنكه رشته سپيد سپيده از رشته سياه [شب] برايتان آشكار شود، سپس روزه را تا شب به پايان بريد و هنگامى كه در مساجد معتكف هستيد با آنان [زنان خود] آميزش نكنيد، اين حدود احكام الهى است به آنها نزديك نشويد [كه مبادا تجاوز كنيد]، بدينسان خداوند آياتش را براى مردم روشن مىسازد باشد كه تقوا پيشه كنند.
بنده هم قبلاً نظری مشابه این داشتم.با این نظریه،بعضی مسائل پاسخ داده می شوند،اما نه همه و ضمن این که به نظر حقیر این پاسخ صحیحی برای مسئله نیست.اشکال این نظریه آن است که علم واجب بالذات (خداوند) به مخلوقات را حصولی فرض می کند.حکما علم را تقسیم بندی کرده اند:
1-علم حصولی:معلوم (چیزی که عالم به آن علم پیدا می کند،مفعول فعل علم است) نزد عالم حضور ندارد.
2-علم حضوری:معلوم نزد عالم حضور دارد.
حال اگر گفته شود علم خداوند اینطور است که باید مخلوق باشد تا خدا به آن علم پیدا کند،به معنای آن است که علم تابع معلوم است.حال آن که در علم حضوری،علم عین معلوم است و ما می دانیم که علم خداوند به عنوان یک مجرد،علم حضوری است و نه حصولی.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این را به عنوان مثال گفتم.اگر آن سوال و آن استنتاج درست باشد،این یکی هم مثل همان است.چون هر دو به علم الهی مربوط هستند.اگر خدا می دانست x خوب نیست پس چرا x را خلق کرد یا حکم کرد به انجام x؟
نمی توانیم از این مطلب آن نتیجه ای که شما گفتید را بگیریم.چون در اینصورت به این خواهیم رسید که جهنمیان نباید خلق می شده اند،در حالی که خلق شده اند و تناقضاتی از این قبیل.
علت وضع یک حکم و تغییر آن می تواند دلایل مختلفی داشته باشد.برای مثال حکم آمیزش که به آن اشاره شد را در نظر بگیرید.شاید علتش آزمایش مسلمین بوده که آیا حاضرند به خاطر خدا در کل ماه رمضان آمیزش نکنند؟نمی شود گفت که مگر خدا نمی دانست که حاضر نیستند این کار را انجام دهند.مگر خدا نمی دانست که از این آزمایش سربلند بیرون نمی آیند.به بیان مشابه می توانیم بگوییم مگر خداوند نمی دانست جهنمیان از آزمایشی به نام زندگی سربلند بیرون نمی آیند؟پس چرا خلقشان کرد؟
این شیوه استنتاج مشکل دارد.
چرا تغییر کردند.انسان وقتی آزمایش الهی را بگذراند (چه در آن موفق شده باشد چه نشده باشد) در قیاس با وقتی که وارد آزمایش نشده بود،تغییر کرده است.مثل حضرت ابراهیم (ع).حکم کشتن فرزند نسخ شد.اما ابراهیم (ع) آن ابراهیم قبلی نبود.توانسته بود در آزمایش الهی موفق شود.
اینجا هم شاید دلیلش عدم موفقیت آن ها بوده.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
سلام
بله خدای متعال به اشیاء علم حضوری دارد
اما تا پدیده در عالم ماده وجود ندارد چطور علم به آن در این مقام ( نه در مقامات دیگر ) می تواند تحقق داشته باشد ؟
والله الموفق
سلام
عجب استدلال جالبی فرمودین !!
بزرگوار اگر حتی همه مترجمین این کلمه یعنی علم را می دانست ترجمه کرده باشند
احتمال اینکه همه اشتباه کرده باشند وجود داردچون ظاهرا خلاف قاعده زبان عرب است
و گویا می خواسته اند شبهه ایجاد شده را حل کنند
ولی انچه از ظاهر علم پیداست معنی ان دانست می باشد نه می دانست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
البته شما خودتان استادید.حقیر آنچه را که به ذهنم می رسد خدمتتان بیان می کنم که شاید سخن من هم خالی از اشکال نباشد.
چون موجودات تجلی و معلول واجب تعالی هستند،همین که واجب به خود علم داشته باشد،به مخلوقاتش هم علم خواهد داشت.چون واجب تعالی در مرتبه ذات به خود علم دارد،لذا به فعل خود هم علم خواهد داشت.حتی به فعلی که در آینده انجام خواهد داد،علم دارد.حال یکی از افعالی که در آینده انجام خواهد داد خلقت موجود x است.چون به خود علم دارد،به فعل خود در آینده هم علم دارد و در نتیجه به خلق کردن موجود x در آینده که توسط خودش صورت می گیرد،علم خواهد داشت.یعنی علم به خود در مرتبه ذات،علم پیشینی به مخلوقات در مرتبه ذات را نتیجه می دهد.در واقع علم به مخلوقات از این جهت است که مخلوقات تجلی و حاصل فعل خود واجب تعالی هستند.
در دیدگاه عرفانی،تفاوتی بین عالم و معلوم نیست.پس علم حضوری عالم به خود،مساوی است با علم حضوری عالم به معلوم.این همان نتیجه مطالب بالاست.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
سلام
اضافه کردن از همان ابتدا به جمله هیچ توجیهی ندارد مگر اینکه خواسته باشید رفع شبهه کنید
به نظر من باید همان معنای واقعی علم یعنی دانست را لحاظ کنیم و در پی چرایی ان باشیم
نه اینکه بخاطر اینکه معنای دلخواه خودمان را جور کنیم معنای کلمه را تغییر دهیم
با تشکر
سلام
این مطلب شما با علم ذاتی سازگار است اما با علم به پدیده مادی که در دایره زمان و مکان نیامده سازگار نیست
علم حضوری یعنی حضور الشی عندالعقل . خوب به نظر شما تا شی نباشد حضور او در نزد عقل معنا دارد ؟
توجه داشته باشید که ما از علم فعلی سخن میگوییم نه علم ذاتی
و اما اگر بفرمایید علم ذاتی به ذات اشیاء مستلزم علم به تمام جزئیات آنها در مقام ظاهر و ماده است معنایش اینستکه همه ابعاد وجودی شی تعیین شده است پس قول به جبر حتی جبر مطلق صحیح است مگر اینکه بگوییم چون حیات مادی ظهور ذوات است نه اختیار معنا دارد و نه جبر
پس باید شانی از شوون وجودی موجود ، دارای گزینه های انتخابی واقعی باشد که بتوانیم اختیاری ولو نسبی ( بر مبنای امر بین الامرین ) برای او قائل شویم و به نظر بنده این مساله با مطلبی که بنده ارائه کردم قابل حل است
والله الموفق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
همانطور که خدمتتان عرض کردم،درست است که خود شیء نیست.اما چون فعل الهی نزد خداوند حاضر است،پس شیء هم نزد خداوند حاضر می شود.
ابعاد وجود شیء تعیین شده منتهی نه فقط توسط خداوند.بلکه تا حدودی توسط خود مخلوق مختار.لذا اینجا جبری پدید نمی آید.در واقع برخی از ابعاد توسط خداوند تعیین شده اند و برخی را خود مختار تعیین می کند.
مسئله این است که اگر مسئله را به طریقی که حقیر اشاره کردم بیان کنیم،تعارضی به وجود نمی آید بین علم الهی و اختیار انسان.البته در اصل این دیدگاه صدرا (ره) و پیروانش است.درست است که با راه حل شما هم این مسئله حل می شود،اما این راه حل با حضوری بودن علم خداوند تعارض دارد.یعنی باعث می شود که دست کم خداوند در یک جای کوچک هم که شده،علمش حصولی باشد.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
سلام
جواب جناب قانع کننده نبود زیرا ایشان معنای کلمه علم را تغییر دادند
و به نظر حقیر در ترجمه هایی هم که اوردید معنا اشتباه امده است
موفق باشید
سلام
فعل الهی یعنی عینیت وجود خارجی اشیاء . خوب وقتی این عینیت وجودی در مقام جسم و ماده تحقق نداشته باشد چطور متعلق علم حضوری باشد ؟
قائلین به جبر اشکالشان در اینجا این است که وضعیت مارا در اینجا یک طرح کاملا تعیین شده قبلی مشخص میکند پس ما محکوم به آن طرح تعیین شده هستیم و آن طرح تعیین شده ، علم الهی است که مبنای پیدایش آفریدگان است . حال پاسخ شما چیست ؟
این علم ، حضوری تحصلی است نه حصولی
علم حصولی علم به صورت شی در نزد عقل است
اما اینجا علم به خود شی است اما بعد از تحقق خارجیش و این با علم حصولی تفاوت دارد
والله الموفق
سلام
این استدلال شما دارای یک اشکال می باشد که در حقیقت غفلت از یک موضوع باعث ان شده است
دقت کنید به معنای خلیفه الهی بودن انسان
این عبارت به معنای این است که انسان هم مانند خدا خلاق است و مرتب در حال خلق می باشد
درست است که انسان در زمان t1توسط خدا خلق شد اما تغییرات بعدی و لحظه به لحظه انسان
که شما از ان به حرکت جوهری نام بردید توسط خود انسان صورت می گیرد به عبارتی انسان خلاق
است و مرتب در حال خلق می باشد
و این با عبارت جانشینی خدا در زمین و هم با اختیار انسان سازگار است
من نظر استاد حامد را هم سازگار با اختیار انسان می دانم و هم جواب به شبهه معروف می باشد
و هم شبهه ایجاد شده در ایه قران را جواب می دهد
موفق باشید
ما نخواستهایم که با ویرایش درونمایهی «علِمَ»، بر روی پرسش «مالهکشی» کنیم. حتی اگر درونمایهی آن «از ابتدا میدانست» هم باشد، آقای «شریعت» پیش از این از آن ایراد گرفتهاند:
و ما هم در این مورد پاسخ دادیم که آن جملهای شرطی است و همچنین در مورد «علِمَ» نیز گفتیم، پاسخ ما همانند پاسخ آقای «حامد» بود و برای همین، از گفتن دوبارهی آن خودداری کردیم.
دانست، همیشه گویای زمان گذشته نیست.
نمونه: کسی میگوید: «اکنون دانستم که او آدم بدی است»
آیا «دانست» در اینجا گذشته است؟
نه! چون دانست به واژههای پیش از خود پیوسته است و اگر در همین جمله بگوییم: «من از همان ابتدا دانستم که او آدم بدی است» گذشته میشود.
چون در ابتدای (انفال / 66) واژهی «اکنون» آمده است، این برداشت میشود که منظور، زمان حال است چون دانست آنگونه که باید، درونمایه را نرسانده است؛ پس برای بهتر رساندن درونمایه، نیاز به جملهی کمکی دارد؛ برای دریافتن اینکه زمان جمله، چه است؛ نه برای مالهکشی.
سلام بر جناب ابرنگ
دانست همیشه گویای زمان گذشته است می تونید این موضوع را از یک متخصص ادبیات بپرسید
منتها وقتی در جمله اکنون دانستم که او ادم بدی است
اشاره به گذشته ایست که بسیار نزدیک حال می باشد
اما نسبت به همین لحظه که صحبت می کنیم گذشته است
زمان حال زمانیست که الان داریم صحبت می کنیم و یک دقیقه قبل ان می شود گذشته
منتهی گذشته بسیار نزدیک به حال
فکر کنم می خواستید بنویسید می دانستم اشتباهی نوشتید دانستم
ببینید
اگر بگوید اکنون دانستم در شما سستی وجود دارد می شود زمان حال
و پس ازانجام فعل دانستن ایجاد شده است که نظر ما کلا بر همین است و ظاهر ایه هم
بر همین معنا دلالت دارد
و اگر بگوید از اول می دانستم در شما سستی وجود دارد می شود گذشته
یعنی علم قبل از انجام فعل وجود داشته است
که این معنا بر خلاف ظاهر ایه می باشد
و با توجه به اینکه نظر شما همان نظر استاد حامد می باشد
شما همان قول اول را قبول دارید و با هم اختلافی نداریم
با تشکر
آیا هنگامی که میگوییم: «داریم سخن میگوییم»، حال استمراری نمیشود؟ اگر نه، پس تفاوت حال ساده با حال استمراری چیست؟
گدشتهی نزدیک به حال :Gig:!
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظرمی رسد راه حل مشکل در این است که ما به تفاوتهای دو زبان مختلف توجه کنیم.
گاهی یک عبارت یا لفظ در زبان اصلی معنی و مفهومش برای اهل آن زبان کاملا روشن و واضح است ولی در زبان دوم که زبان ترجمه شده است یک لفظ به تنهایی و بدون کمک از سایر الفاظ نمی تواند آن معنی یا مفهوم را به درستی افاده کند.
مثلا کلمه« حکیم» را اگر بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم هیچ لفظ معادلی برای آن پیدا نمی کنیم، بلکه باید با دو سه کلمه آن مفهوم را بیان کنیم.
در مورد کلمه«علم» معنی تحت الفظی آن « دانست» می شود، اما آیا این دانست یعنی خداوند نمی دانست و الان دانا شد؟!
همانطور که عرض شد، چون این فعل ماضی است، دانستن خداوند مربوط به گذشته می شود، یعنی از قبل هم خدا این آگاهی و علم را داشت، نه اینکه بعد از تحقق موضوع تازه خداوند علم پیدا کرده باشد و نعوذبالله قبلا جاهل بوده باشد.
بزرگوار اگر حتی همه مترجمین این کلمه یعنی علم را می دانست ترجمه کرده باشند
احتمال اینکه همه اشتباه کرده باشند وجود داردچون ظاهرا خلاف قاعده زبان عرب است
و گویا می خواسته اند شبهه ایجاد شده را حل کنند
ولی انچه از ظاهر علم پیداست معنی ان دانست می باشد نه می دانست
بسم الله الرحمن الرحیم
شما در پست های قبلی گفتین هیچ ترجمه ای را ندیده اید که فعل«علم» را می دانست ترجمه کرده باشد.
بنده به عنوان نمونه چند ترجمه را ذکر کردم تا شاهدی باشد نه استدلال.
اینکه شاید همه مترجمانی که چنین ترجمه کردند اشتباه کرده باشند، این امر محال نیست، زیرا می شود که گاهی جمع کثیری اشتباه می کنند.
بنده از سطح اشراف و آگاهی شما نسبت به ادبیات عرب اطلاع ندارم، ولی لااقل نسبت به برخی از مترجمین قرآن مجید، اطلاع دارم نسبت به ادبیات عرب آگاهی زیادی داشتند، از جمله مرحوم علامه طباطبایی،استاد فولادوند و ...
یکی از بزرگان با جمله از ابوعلی سینا مواجه شد و نتوانست صحت ان مطلب را درک کند، فرمود اینکه بگوییم من سخن ابوعلی سینا را نفهمیدم مناسب تر است از اینکه بگوییم سخن ابوعلی سینا بی معنی است.
و من الله التوفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
به سوالاتی که مربوط به موضوع تاپیک باشد را در حد امکان جواب عرض می کنم. اما برخی از سوالات و مطالب مطرح شده از موضوع تاپیک خارج شده بود.
به هر حال اگر سوالی در محدوده موضوع مطرح است بفرمایید تا انشاالله در خدمت تان باشم.
سلام
بزرگوار شما حال استمراری را با گذشته استمراری اشتباه گرفته اید
حال ساده فعل دانستن
می دانم ... می دانی .... می داند
گذشته ساده
دانستم ... دانستی .... دانست
گذشته استمراری
می دانستم .... می دانستی .... می دانست
موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
چون خداوند عینیت دارد،پس آن وجود خارجی مورد نظر هم عینیت دارد.
این نظریه به طور کلی با اکثر مبانی فلسفی حکمت متعالیه در تعارض است.چون خداوند گاهی به آن موجود خاص علم ندارد و گاهی دارد.لذا این یعنی تغییر در علم و به صورت کلی یک تغییر در خداوند و تغییر در خداوند مستلزم معدوم شدن خدای قبلی و پدید آمدن خدای جدید است.چون خدای اول علم ندارد و خدای دوم علم دارد لذا این دو یکی نیستند و وقتی علم پیدا می شود،خدای قبلی معدوم می شود و خدای جدید موجود.در واقع مستلزم ماهیت داشتن خداوند است.
بنده قبلاً هم گفته بودم که شبهه تعارض بین اختیار و علم الهی،یک شبهه غیرفلسفی است.حتی با این فرض که چنین شبهه ای واقعاً مطرح باشد،دلیل نمی شود که بگوییم چون این نظریه،پاسخ این شبهه را می دهد پس این نظریه درست است.این نظریه خودش باید اثبات شود در حالی که ادله متعددی در رد آن است و حکمای حکمت متعالیه چنین نظری نداشته اند.ولی اینجا،جای بحث از این شبهه نیست و در جای مخصوص به آن می توان مفصل راجع به این مسئله بحث کرد.
تحصل علم حضوری تفاوتی ندارد با این که بگوییم حصولی است.ضمن این که تعریف حقیر از علم حضوری و حصولی هم خود شیء را در بر می گیرد هم صورت آن را در نزد عقل.لذا تعریف حقیر با تعریف شما تفاوت دارد.
خلاقیت به معنایی که مورد نظر شماست،در انسان نیست.انسان علت عرضی است نه طولی.خلق هایی که شما در نظر می گیرید همه در زنجیره عرضی هستند و به همین دلیل هیچ کدام خلقت به آن معنا که در خدا می گوییم نیستند.
انسان علت تامه چیزی نیست در کثرت ماهوی ای که خودش در آن قرار دارد.اگر انسان علت طولی فعلی شود،در اینصورت آن فعل را مستقیم باید به خداوند نسبت بدهیم.چون در طول فعل خداوند قرار دارد.لذا در هر صورت فعل خلقت منسوب به خداست و در هر صورت حرکت جوهری برقرار است آن هم توسط خود خداوند.
این نظریه توسط حکمای متاخر رد شده است.ضمن این که با باور های دینی در تعارض است و در پایان این که بنده دلیلی برای اثبات این نظریه در این تاپیک ندیدم.دلیل نمی شود که چون فلان مطلب یا شبهه را حل می کند،به آن اعتقاد داشته باشیم.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
سلام
کسی قائل نیست تمام موجودات عالم جسمانی که همان افعال خداوند در مقام جسم هستند در خارج وجود دارند
و اما علم خدای متعال به وجود جسمانی یک موجود بعد تحققش مستلزم تغییر در ذات یا مقامات دیگر نیست بلکه مستلزم تغییر در علم فعلی است و چنین تغییری با هیچیک از اوصاف خدای متعال منافات ندارد
فکر میکنم تصور شما از این موضوع آنستکه علم خدای متعال در مقام ذات بعد از تحقق موجود در خارج تغییر می کند در حالیکه چنین نیست یعنی علم ذاتی به ذات تغییر نمی کند و تغییر فقط در دایره علم فعلی صورت میگیرید
نکته دیگری که باید به آن توجه کنید این است که رابطه عالم و معلوم در اینجا رابطه فاعل و مفعول است لذا خدای متعال متاثر از معلول خود نیست بلکه موجد و موثر است
ما در صدد پاسخ به این شبهه هستیم فلسفی باشد یا نباشد با مبانی حکمت متعالیه بسازد یا نسازد ....
علم حصولی و حضوری یک تعریف استاندارد مشخصی دارند که بر اساس آن این قسم از علم علم حضوری است و نه حصولی
والله الموفق
سلام
بله درست می فرمایید اگر واقعا کلمه علم معنیش در زبان عربی با فارسی متفاوت است
ممنون می شوم مواردی از متون عربی ذکر کنید که ان تفاوت را نشان دهد ؟
ممنون می شوم معنای واقعی ان را از متون عرب نشان بدهید
با تشکر
این سخنان شما بدون دقت در ایه و علت نسخ ان و ظاهر ایه می باشد و از روی تعصب ناشی می شود
شما یک دلیل محکمه پسند برای نسخ ایه اول و اوردن ایه دوم بیاورید ما هم بدنبال همان هستیم
چرا خدا با وجود اگاهی از سستی مسلمانان ایه اول را اورد و بعد که سستی انها را که قبلا می دانست
مشاهده کرد دوباره تخفیف داد و ایه اول را نسخ کرد ؟
موفق باشید
نمونه هایی از ترجمه همین ایه
آیت الله مشکینی اکنون خداوند بر شما ( از ایجاب مقابله یک با ده و تحریم فرار یک از ده ) تخفیف داد و دانست که در شما ناتوانی ( روحی و عددی ) است ، پس اگر از شما صد نفر شکیبا باشند بر دویست نفر غلبه می کنند ، و اگر از شما هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به اذن ( و توفیق ) خدا پیروز می شوند ، و خدا با شکیبایان است.
آیت الله مکارم شیرازی هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد ، و دانست که در شما ضعفی است بنا بر این ، هر گاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند ، بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یکهزار نفر باشند ، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد! و خدا با صابران است!
اینک که خدا دانست در ایمان شما ضعفی پدید آمده است تکلیف شما را سبک ساخت ; پس اگر از شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره می شوند ، و اگر از شما هزار تن باشند بر دو هزار تن پیروز می گردند . اینها همه به اذن خداست ، و خدا با شکیبایان است .
اکنون خدا بار از دوشتان برداشت و از ناتوانیتان آگاه شد. اگر از شما صد تن باشند و در جنگ پاى فشرند، بر دویست تن پیروز مىشوند. و اگر از شما هزار تن باشند، به یارى خدا بر دو هزار تن پیروز مىشوند. و خدا با آنهاست که پایدارى مىکنند.
خوب بزرگوار فکر کنید من نفهمیدم !! شما که فهمیدید لطفا از متون عرب معنی واقعی کلمه علم
را نشان دهید
با تشکر
چرا خدا با وجود اگاهی از سستی مسلمانان ایه اول را اورد و بعد که سستی انها را که قبلا می دانست
مشاهده کرد دوباره تخفیف داد و ایه اول را نسخ کرد ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
بار دیگر اشاره ای به فلسفه نسخ می شود؛
نسخ پياپى در يك شريعت نوبنياد همانند نسخه هاى طبيب است كه با شرايط و احوال مريض تغيير پيدا مىكند. نسخه ديروز در جاى خود مفيد و نسخه امروز نيز در جاى خود مفيد است. هرگونه نسخ كه صورت مىگيرد هر يك در جاى خود درست بوده و نسبت به شرايط رعايت اصلح شده است.[1]
عرض شد یکی از حکمت های نسخ احکام، بیان شان و منزلت و مرتبه برخی افراد می باشد، گاهی قرآن مجید در صدد مدح و گاهی در صدد ذم برخی افراد است.
در مورد آیه«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه مىخواهيد با رسول خدا نجوا كنيد (و سخنان درگوشى بگوييد)، قبل از آن صدقهاى (در راه خدا) بدهيد اين براى شما بهتر و پاكيزهتر است و اگر توانايى نداشته باشيد، خداوند غفور و رحيم است. آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟! اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مىدهيد با خبر است.)[2].
با توجه به اینکه افراد متعدد به بهانه های مختلف درخواست صحبت خصوصی با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشتند، برای آن حضرت زحمت و مشقت به وجود آمده بود، شاید! ایشان از خداوند برای رفع این مشکل درخواستی داشتند، به هر حال فرستاده خداوند می بایست در برابر مشکلات مختلف صبر و استقامت و گذشت داشته باشد و این نیز یکی از موارد صبر لزوم صبر بود.
با توجه به شان نزول هایی که اشاره شد، تنها یک نفر حاضر شد به مضمون این آیه شریفه عمل کند و آن حضرت علی(علیه السلام) بود، بدین صورت یکی از فضائل امیرالمومنین(علیه السلام) اثبات شد.
نکته دیگر اینکه افراد باید بیاموزند که برای به دست آوردن فرصت های گران بها، باید هزینه بپردازند و از مادیات بگذرند.
علاوه بر این، هنگامی که مردم به هر دلیلی -مانند حب مال- فرصت بهره مندی از فیض را، از دست می دهند باید تدبیری اندیشید تا این ضرر به حداقل برسد و منفعت حداکثری حاصل شود.
عبارت« تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ» بیانگر لطف و رحمت داشتن خداوند نسبت به بندگان است، به همین صورت مدیران و مسولان نیز نسبت به زیردستان گذشت و انعطاف داشته باشند و زیاد سخت گیر نباشند.
از عبارت« فَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَه» می توان برداشت کرد که با از دست دادن یک فرصت تمامی فرصت ها از بین نمی رود و خداوند درهای دیگری از لطف و رحمت را به سوی بندگان می گشاید، مدیران و مسولان نیز از این مساله درس بیاموزند.
[/HR][1] - علوم قرآنى(معرفت)، ص: 250
[2] - سوره مجادله،آیه12-13.
جناب استاد یاسین
شما ادعا کردین کلمه و فعل علم معنیش در عربی با فارسی فرق داره
و بنده یکبار دیگه قبلا از شما تقاضا کردم این تفاوت را از متون عرب نشان دهید
منتظر اثبات ادعای شما هستم
با تشکر
درود بر آقای «شریعت» :Gol:
خواهشمندیم نشانی آن «نسخه» و همچنین نوشتهای که در مورد این دستور در آن نسخه آمده است را بیان بفرمایید.
هرکسی دیدگاهی دارد؛ شما هرکدام که درست میدانید را بپذیرید.
شیرخدا کم کسی نبوده است که خدا نخواهد برای نمایان ساختن بزرگی وی، چنین کاری را بکند؛ همهی عارفان، علی را «نفس پیامبر» میدانند؛ چه سنی و چه شیعه.
همچنین، پیامبر میگوید: «من شهر دانشم و علی، در آن» و خود شیر خدا میگوید: «پیامبر درهای تو در توی دانش را به من آموخت که از هر در، هزار در دیگر باز میشد»
چنین کسی چه نیازی به پرسش دارد؟
در اینجا شیرخدا میرود پرسش میکند و در این راه پول هزینه میکند تا مردم ببینند، «تنها» او بود که به دستور خدا در اینجا پایبند بود و برای مردم «توجیهی» نماند که از او پیروی نکنند با اینکار و دیگر اتمام حجتهای دیگر.
سپاس از گوشزد کردن شما :Gol:
بله ما اشتباه کرده بودیم
بسم الله الرحمن الرحیم
معنی اصلی«علم» به معنی دانستن دانش است.[1] اما در قرآن مجید به معانی دیگری نیز بکار رفته است.
در آیه شریفه ذیل فعل «علم» به صورت ماضی بکار رفت و قاعدتا می بایست به معنی دانست، یعنی علم پیدا کردن در زمان گذشته باشد در حالی که به معنی فهمیدن و علم پیدا کردن و شناختن به کار رفته، یعنی بعد از جوشیدن 12 چشمه هر کدام محل آب خود را شناختند:« وَ إِذِ اسْتَسْقَى مُوسىَ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُ»[2]
( و (به ياد آوريد) زمانى را كه موسى براى قوم خويش، آب طلبيد، به او دستور داديم: «عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد آن گونه كه هر يك (از طوايف دوازدهگانه بنى اسرائيل)، چشمه مخصوص خود را مىشناختند).
«علم» گاهى بمعنى اظهار و روشن كردن استعمال می شود مانند « ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً»[3] (سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب كرده اند).
معلوم است كه خدا پيش از بر انگيختن اصحاب كهف ميدانست كدام گروه از آنها مدّت توقّف خود را بهتر ميدانند و بعثت آنها براى اظهار و روشن كردن آن بود.
[/HR][1] - قاموس قران، ،قریشی،ج5، ص: 32
[2] - سوره بقره،آیه60.
[3] - سوره كهف،آیه12.
سلام دوستان و خدا قوت
این پست اختصاص داره به جمع بندی مطالبی که در این تاپیک بررسی شد که فعلا به صورت مختصر بیان می شود و اگر لازم بود در آینده تکمیل می شود
سوالات اصلی این تاپیک (که در پست 1 آورده شده اند) عبارت بودند از:
در پاسخ، ابتدا به تعریف نسخ و انواع آن پرداختیم و گفتیم از میان چهار فرضی که در نسخ مطرح است فقط دو فرض آن می تواند تحقق یابد:
سپس در پست های 4 ، 10 و 11 به مصادیق نسخ پرداخته و گفتیم:
آنچه اکثریت علماء آنرا به عنوان مصادیق نسخ قبول کرده اند عبارتند از:
در پست 24 گفتیم که نگاه های دیگری هم در مورد مصادیق نسخ وجود دارد که یا راه افراط را در پیش گرفته اند و یا راه تفریط. پس با این بیان پاسخ به سوال اصلی تاپیک به اتمام رسید.
در ضمن این مباحث، سوالهای فرعی ای هم شکل گرفتند که برخی به صورت مستقیم مرتبط با بحث بودند و برخی هم، خارج از بحث فعلی ما به حساب می آمدند. برخی از این سوالات عبارت بودند از:
در جواب به این سوالها گفته شد:
2 و 3. همه ی نسخ ها به انگیزه ی تغییر شرایط نیست و جعل و تشریع دو حکم از باب معرفی فردی شاخص در بین مسلمین است که با دیگران تفاوت هائی دارد. (پست 18)
فهرست برخي از آيات ديگر:
1- منسوخ«: وقاتلوا في سبيل اللّه الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا... »(بقره/190)ناســخ: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم... »(توبه/5)2- منسوخ«:والاتي يأتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهنّ اربعة... »(نساء/15)
ناســخ:«والزانية والزّاني فاجلدوا كلّ واحد منهما مائة جلدة... »(نور/2)3- منسوخ:«الاّ الّذين يَصِلُون الي قوم بينكم و بينهم ميثاق... »(نساء/90و92)ناســخ«:براءة من اللّه و رسوله الي الذين عاهدتم... »(توبه/1)4- منسوخ«:ستجدون آخرين يريدون ان يأمنوكم و... »(نساء/91)ناســخ:«فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم... »(توبه/5)و همچنين آيات ذيل:وان جنحوا للسلم فاجنح (انفال/61)كه ناسخ آنفاقتلوا المشركين...(توبه/5) و آيه ان يكن منكم عشرون صابرون...(انفال/65)كه ناسخ آنالان خفف اللّه عنكم... (انفال/66) وآيةاعرض عن المشركين(حجر/95)كه ناسخ آناُذن للذين يقاتلون... (حج/39)وآيةفاصفح عنهم و قل... (زخرف/89)ناسخ آنفاقتلوا المشركين...(توبه/5)وآيةقل للذين آمنوا يغفروا ...(جاثيه/14)ناسخ آنفاقتلوا المشركين(توبه/5)وآية لاينها كم اللّه عن الذين(ممتحنه/8)ناسخ آن(توبه/5)وآيةاتوهم ما انفقوا(ممتحنه/10)ناسخ آن براءة من الله...(توبه/1)و نيز آية 12 سورة مجادله كه ناسخ آن آية 13 همان سوره است.. ياد آوري اين نكته ضروري مينمايد كه دربارة آيات ناسخ ومنسوخ درقرآن،اختلاف نظر وجود دارد، برخي راه تفريط در پيش گرفته و اصلاً نسخ در قرآن را نپذيرفتهاند و برخي افراط كردهاندو نزديك به 138 آيه جمع آوري كرده و كتابهاي مستقلي در بارة ناسخ و منسوخ نوشتهاند.
________________________________________
[1] . سوره بقره،آیه106.