جمع بندی ماده اولیه آفرینش چه بوده است؟

تب‌های اولیه

424 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

فقط چیزی که نظریه بنده اضافه بر این متن دارد این است که خدا در ذاتش از انتخاب اختیاری و "قطعی" موجودات آگاه نمی تواند باشد در ذاتش. بلکه آگاهی بسیط به تمام انتخابات ممکن دارد.

خدا از کجا سرنوشت ما را میداند؟ غیر از این است که از قبل به اعمال ما اگاهست؟ چطور این نظر با نظر شما یکی است؟:Gig:
اگاهی بسیط همان ندانستن است؟
و این را اثبات کرده ام.

کجا؟ ادرس پست رو بذارید. ممنون

صفات ذاتی الهی صفاتی هستند که فرض ذات برای انتزاع آن ها کفایت می کند و نیازی به فرض امری خارج از ذات نیست (طباطبایی، نهایه الحکمه، ص284؛ بدایه الحکمه، ص160).

درودها بر شما جناب عامل.
قابل توجه جناب عرفان علوی.
این که دیگر کلام من نیست.
این صفات و درجات و مراتب آنها به خودی خود در ذات موجود است و در ذات قابل انتزاع.
وگرنه اراده برای ایجاد شیء، به ایجاد هرآنچه ممکن است در بیزمانی می انجامد و در همان بیزمانی مجددا معدوم می شوند.
پس درجات و مراتب صفات ذاتی دلیل تفاوت و تدریج موجودات است.
وگرنه یک شیء بسیط با ماهیت هستی و یکپارچه در ناگاهی موجود . معدوم می شد.

سلام.

همینقدر که توان فهم این را دارم بساطت و جزئیات محال است یکجا جمع باشند.
علم چندان که بیشتر خوانی...

عجب!!! چه سواد و مطالعه ی بالا و فهم عظیمی دارید شما!
اله ای که خداوند در قرآن گفته معدومیست که وجود عینی آن ممتنع است.
اما شیئیت ذهنی آن فقط امکان دارد.
و خدا از چنین معدومی که فقط شیئیت ذهنی دارد در قرآن یاد می کند:

«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»

ببینید چه گفتید:
علم عین خداست. یعنی خود خود خدا.
و این علم کشف تفصیل به موجوداته!
یعنی آگاهی متکثر به خلایق.
یعنی خود خود خدا و در واقع ذات خدا از تکثر خلایق موجوده! و قائم بر اونها!!!
برای بار چندم عرض می کنم:
علم اجمالی علم کسی است که می داند اما نمی داند (نمی تواند بداند) که می داند.
علم تفصیلی علم کسی است که می داند و می داند (می تواند بداند) که می داند.
نتیجه ی کلام شما:
خدا در عین اینکه نمی تواند بداند، می تواند بداند!!!
این تناقض نیست؟!؟

سلام.

نفس حضرت عالی که بسیط است چگونه با مراتب و قوای نفسانی شما جمع شده..

حضرت حق مانند نفس نیست ولی!!!

کلام خدا حادث است و غیر از علم به کلام است که ذاتیست...کلام صفت فعله و از ظرف تحققش انتزاع پیدا میکنه،یعنی از مقام فعل انتزاع میشه و بع فاعل نسبت داده میشه (جهت سخن به فعله نه فاعل)...همه قران کلام خداست و ناشی از ذات،...ولی خدا ماهیت این سخنان رو در ذات نداره بلکه خدا این سخنان رو از مقام علمی ایجاد میکنه..

خیر همچین چیزی که شما میگید مال نفسه،چون مرتبه اجمال غیر از مرتبه تفصیل است،بنابراین مجبور است به هر یک مستقل توجه کند،این همان نقص عینیت علم با ذاته که مراتب براش درست میکنه....

شما فرضیاتی رو برای خودتون ساختید و قدرت حق به این فرضیات رو بر اساس اونچه خودتون درک میکنید محال میدونید،....بعد نتیجه هم میگیرید...

درودها بر شما جناب عامل.
قابل توجه جناب عرفان علوی.
این که دیگر کلام من نیست.
این صفات و درجات و مراتب آنها به خودی خود در ذات موجود است و در ذات قابل انتزاع.

پس درجات و مراتب صفات ذاتی دلیل تفاوت و تدریج موجودات است.
وگرنه یک شیء بسیط با ماهیت هستی و یکپارچه در ناگاهی موجود . معدوم می شد.

دوست عزیز مراتب جهت درست میکنند و جهات تکثر مانند نفس و مراتب مختلف قوای ان در حالی که در ذات جهات نیست ذات حق مراتب ندارد ..

کلام خدا حادث است و غیر از علم به کلام است که ذاتیست...کلام صفت فعله و از ظرف تحققش انتزاع پیدا میکنه،یعنی از مقام فعل انتزاع میشه و بع فاعل نسبت داده میشه (جهت سخن به فعله نه فاعل)...همه قران کلام خداست و ناشی از ذات،...ولی خدا ماهیت این سخنان رو در ذات نداره بلکه خدا این سخنان رو از مقام علمی ایجاد میکنه..

درود ها بر شما.
الان خانه ی دو را خالی کردید تا خانه ی چهار را پر کنید!!!
همین خدایی که در صفحه قبل، علم ذاتی و علم فعلی اش عین هم بود!
یکباره علم فعلی اش حادث شد و خدا در ذاتش از حدوث چنین علمی در فعلش غافل! نعوذبالله!

یکدفعه علم ذاتی و علم فعلیش شد دوچیز!
باز هم ادامه بدهید به تناقض دیگری می رسید جناب!

هیچ مفری ندارید...

دوست عزیز مراتب جهت درست میکنند و جهات تکثر مانند نفس و مراتب مختلف قوای ان در حالی که در ذات جهات نیست ذات حق مراتب ندارد ..

وقتی گفته شده "صفات" یعنی علم بدون درجات و مراتب است نسبت به ذات؟!
پس چرا علامه نگفته "صفت"؟!

درود ها بر شما.
الان خانه ی دو را خالی کردید تا خانه ی چهار را پر کنید!!!
همین خدایی که در صفحه قبل، علم ذاتی و علم فعلی اش عین هم بود!
و علم فعلی اش حادث شد و خدا در ذاتش از حدوث چنین علمی در فعلش غافل! نعوذبالله!

یکدفعه علم ذاتی و علم فعلیش شد دوچیز!
باز هم ادامه بدهید به تناقض دیگری می رسید جناب!

هیچ مفری ندارید...

عزیز جان کسی گفته علم ذاتی عین علم فعلیه!!!!!!!!!!!!!

گفته شد علم حق قبل از ایجاد با بعد از ایجاد ثابت است و هیچ تغییری نمیکند نه مثل شما که میگید علم خدا در فعل بیشتره مانند و چند تا پیچ و مهره زیادی اورده موقع جمع کردن...

فعل حق وجود علمیش و کمالش در ذات هست و لی تحققش در ذات نمیتونه صورت بگیره مجبوره تنزل پیدا کنه تا به مرتبه تعین برسه،نتیجتا چیزی عوض نشده به عبارتی یک حقیقت است که در مراتب مختلف وجودی بر اساس خصوصیات هر متبه جوری نمود پیدا کرده...

وقتی گفته شده "صفات" یعنی علم بدون درجات و مراتب است نسبت به ذات؟!
پس چرا علامه نگفته "صفت"؟!

چون صفات عین ذاتن به یک مصداق وجود...تمایزی نیست..

خدا از کجا سرنوشت ما را میداند؟ غیر از این است که از قبل به اعمال ما اگاهست؟ چطور این نظر با نظر شما یکی است؟
اگاهی بسیط همان ندانستن است؟

درود بر شما جناب صفایی.
آگاهی بسیط یعنی ناتوان بودن از کشف جزئیات امری که کلیاتش بر ما آشکار است.
در ذات بسیط خدا جز خودش محال است موجود دیگری باشد.
پس در علم ذاتی خدا هم علم به موجودی که نیست، با جزئیات نمی تواند باشد.
چون حامل این جزئیات وجودیست که در ذات معدوم است.
مثل اینکه کسی بگوید این لباس زید است.
بپرسیم زید کجاست؟
بگوید زیدی وجود ندارد!

عزیز جان کسی گفته علم ذاتی عین علم فعلیه!!!!!!!!!!!!!

گفته شد علم حق قبل از ایجاد با بعد از ایجاد ثابت است و هیچ تغییری نمیکند نه مثل شما که میگید علم خدا در فعل بیشتره مانند و چند تا پیچ و مهره زیادی اورده موقع جمع کردن


یعنی علم ذاتی یک علم است و علم فعلی یک علم دیگر و هر دو ثابت و لایتغیر؟!
چون اقرار فرمودید علم ذاتی و علم فعلی عین هم نیستند.
وقتی عین هم نباشند، باید فرقی بین شان باشد.
فرقشان چیست؟
باید چیزی در علم فعلی باشد که در علم ذآتی نیست؛ یا به عکس.

یعنی علم ذاتی یک علم است و علم فعلی یک علم دیگر و هر دو ثابت و لایتغیر؟!
چون اقرار فرمودید علم ذاتی و علم فعلی عین هم نیستند.
وقتی عین هم نباشند، باید فرقی بین شان باشد.
فرقشان چیست؟
باید چیزی در علم فعلی باشد که در علم ذآتی نیست؛ یا به عکس.

سلام.

صفات ذات صرف نظر از هز امری برای ذات ثابته ولی صفات فعل در ظرف تحقق فعله...نتیجتا الان که خدا داره روزی میده تحقق این روزی الان انجام شده و این تحقق بدون بودن مرتزق وجود نداشت نتیجتا تحقق ارتزاق بایس با وجود فعل باشه،ولی خود منشا ازتزاق که ذاته نیز یک سر این اضافه است،نتیجتا کمال فعل در ذات هست به زبان ساده خدا اهلیت روزی دادن رو همیشه داره حتی موقعی که مخلوقی هم نباشه باز خدا رازقه یعنی کمالشو داره ولی تحقق این امر با وجود مرتزق همراهه و از این اضافه و رابطه ای که بین خدا و مرتزق برقراره انتزاع رازق بودن میشه..

به عبارتی همه اشیا ناشی از ذاته حقه و فعل در مقام ذات چیزی از خودش نداره تا بالذات برای خودش باشه و ذات از ان تهی،ما چیز جز فاعل و فعل نداریم،و فعل اساسا همه چیزشو در ایجاد و بقا از فاعل داره....

نتیجتا فعل حق همون تجلی صفات کمالشه،پس فعل حق صفات کمال رو هم داراست ولی مال خودش نیست ،ولی حدی که فعل بابت دوری از ذات براش حاصل میشه،صفاتی را دارا میشه و این خصوصیات اثاری رو بر فعل مترتب میکند که ذاتی مرتبه فعله نه اینکه خدا اون داده باشه مثل بعد که لازمه ذات جسمه خدا کمال وجودی مرتبه مادی رو میده و لی این مرتبه خصوصیاتش مانند حرکت و زمان و مکان ناشی از ذات مرتبشه و خصوصیات ذاتی تعلیل بردار نیستند و ضرورتا برخاسته از مرتبش ایجاد میشه والبته اثارش نیز تابع این خصوصیات...نتیجتا تحقق بعد و جسم در ذات منتفیه چون نقصه و از صفات سلبیه و لی کمال ایجادی ان وجود داره...

علم فعلی از ظرف تحقق فعل انتزاع میشه ،ولی علم ذاتی از مقام ذات...و البته علم فعلی ناشی از علم ذاتیست؛نتیجتا هیچ تغییری در علم حق پیش نمیاد با صدور افعالش ...

...نتیجتا الان که خدا داره روزی میده تحقق این روزی الان انجام شده و این تحقق بدون بودن مرتزق وجود نداشت نتیجتا تحقق ارتزاق بایس با وجود فعل باشه،ولی خود منشا ازتزاق که ذاته نیز یک سر این اضافه است،نتیجتا کمال فعل در ذات هست

درود بر شما.
پس می فرمایید:
نتیجه ی کمال فعل در ذات هست که همون علم ذاتیه.
علم ذاتی حق از سنخ وجوده.
تحقق فعل حق بدون مفعول محال است.
پس:
قائمیت وجود خدا بر تحقق موجودات است، نه بر خودش!
پس:
قبل از تحقق فعل خدا و ایجاد موجودات، خدا وجود نداشته!!!

علم فعلی از ظرف تحقق فعل انتزاع میشه

شوخی می کنید!!!

درود بر شما.
پس می فرمایید:
نتیجه ی کمال فعل در ذات هست که همون علم ذاتیه.
علم ذاتی حق از سنخ وجوده.
تحقق فعل حق بدون مفعول محال است.
پس:
قائمیت وجود خدا بر تحقق موجودات است، نه بر خودش!
پس:
قبل از تحقق فعل خدا و ایجاد موجودات، خدا وجود نداشته!!!

شوخی می کنید!!!

درود..

نتیجه کمال فعل نه.....؛کمال فعل در ذات هست ....و تحقق فعل ناشی از کمالش میباشد،در اصل یک حقیقت بیش نیست که در مراتب نحوه وجودیش تغییر کرده ،مثلا حرف زدن شما به صورت صوت و کلمات برای بروز حقیقت و کمال درونیتان است،این حقیقت بالاضروه در مرتبه مادی با کلمات و صوت ایجاد میکنید در اصل یک حقیقته که در مراتب نزول خصوصیات هر مرتبه رو به خودش میگیره...پس فعل حق ناشی از کمالات ذاتیست...

شوخی نکن!!!

عقل از مرتبه ذات حق عالم و علم و معلوم رو انتزاع میکنه و به او حمل میکنه در حالی در خارج از این مفاهیم اعتباری خبری نیست بلکه وجود بحت است،عقل از ظرف تحقق فعل و ارتباط اون با ذات نیز انتزاعاتی میکنه و به حق نسبت میده مثل رازق و اراده...

الان کسی با شما حرف بزنه،این تحقق حرف زدن نبود و بود شده،اساسا علم خدا به این تحقق و صوت در مقام فعلشه ،به عبارتی قبل از تحقق صوت ،چیزی نبوده که خدا بهش علم داشته باشه بلکه این شنیدنی الان ایجاد شد و علم فعلی حق در همون لحظه تحقق بهش تعلق گرفت این انتزاع از علم از مقام فعل گرفته میشه و به خدا نسبت داده میشه.....پس علم فعلی حق در ظرف تحقق فعل انتزاع میشه و بهش نسبت داده میشه.......همیشه در صفات فعلی دو سر اضافه هست یک سر فعل است یک سر فاعل...

درود.

این تحقق بدون بودن مرتزق وجود نداشت نتیجتا تحقق ارتزاق بایس با وجود فعل باشه

کمال فعل در ذات هست .تحقق فعل ناشی از کمالش میباشد

اما همین چند دقیقه قبل فرمودید تحقق فعل ناشی از وجود مرتزق، یعنی موجود است...
الان خدای شما وحی جدیدی کرد ظرف این چند لحظه؟!؟

به عبارتی قبل از تحقق صوت ،چیزی نبوده که خدا بهش علم داشته باشه بلکه این شنیدنی الان ایجاد شد و علم فعلی حق در همون لحظه تحقق بهش تعلق گرفت

احسنت و هزاران درود.
حالا مهره های شامورطی ات را جمع کردی گذاشتی در جیبت و قبول کردی با 4 مهره نمی شود همزمان 5 خانه را پر کرد.
این یعنی علم اجمالی در ذات و تفصیل آن در فعل.
با این اقرار علم حصولی تفصیلی در فعل را پذیرفتید و کار خوبی هم کردید.
خسته نباشید.
استاد عامل این شما و این هم تاپیک.
بنده دیگر عرضی ندارم.
متهم! هم بعد از اقرار، انکارش مسموع نیست!
همگی خسته نباشید.
بدرود.

درود.

اما همین چند دقیقه قبل فرمودید تحقق فعل ناشی از وجود مرتزق، یعنی موجود است...
الان خدای شما وحی جدیدی کرد ظرف این چند لحظه؟!؟

احسنت و هزاران درود.
حالا مهره های شامورطی ات را جمع کردی گذاشتی در جیبت و قبول کردی با 4 مهره نمی شود همزمان 5 خانه را پر کرد.
این یعنی علم اجمالی در ذات و تفصیل آن در فعل.
با این اقرار علم حصولی تفصیلی در فعل را پذیرفتید و کار خوبی هم کردید.
خسته نباشید.
استاد عامل این شما و این هم تاپیک.
بنده دیگر عرضی ندارم.
متهم! هم بعد از اقرار، انکارش مسموع نیست!
همگی خسته نباشید.
بدرود.

سلام.
دقت نمیکنید خب من هر دفعه بایس مقدمه بچینم برای شرح توضیحات قبل...جالبه..

صفات فعلی حق تقدم تاخر داره به عبارتی صفات در مراتب فعلی بعضی تحت بعضی دیگرن،قبلا گفته شد،به عبارتی صفت رازق بعد از وجود فعله تا فعلی نباشه رزقی هم نیست، مراجعه کنید متوجه میشید،یا غفور و غیره...فعل حق ناشی از اراده است نه رازق ...گفته شد بدون بودن مرتزق یعنی روزی خوار بایس باشه تا رزق معنی پیدا کنه...

گفته شد علم به تحقق شنیدنیها در مقام فعل از ظرف تحقق شنیدن انتزاع میشه و به ذات نسبت داده میشه،این علم فعلیه که در ظرف تحقق فعل انجام میشه یعنی شنیدنی قبلا تحقق نداشت ،پس علم فعلی ان در ظرف تحققش با تحقق شنیدنی حاصل میشه....در حالی که علم ذاتی حق به این شنیدنی قبل از تحقق در مقام ذات هست ولی علم فعلیس در مقام تحقق به ان منطبق و تعلق میگیره ...دقت نمیکنید...

تحقق فعل ناشی از علم ذاتی حق است،ولی در مقام ذات این تحقق نیست بلکه در مرتبه فعل است،....و علم فعلی نیز در ظرف تحقق فعل به ان تعلق میگیرد..

سلام

خلق مخلوق منوط به وجود مخلوق است، پس وصف خالقیت منوط به غیر است، به همین دلیل ذاتی نیست و در مرتبه بعد از ذات است.

مرحوم علامه در تمایز بین صفات فعل و ذات میفرماید:
میان صفات ذاتی خداوند و صفات فعلی او تمایز برقرار است. صفات ذاتی الهی صفاتی هستند که فرض ذات برای انتزاع آن ها کفایت می کند و نیازی به فرض امری خارج از ذات نیست (طباطبایی، نهایه الحکمه، ص284؛ بدایه الحکمه، ص160).
همین نظر مشهور بین متکلمان و فلاسفه است. هر چند ممکن است کسی با دید عرفانی خلق را از خالق جدا ندیده و وصف خالقیت را داخل در ذات بداند، اما همین شخص هم وصف خالقیت را بر اوصافی مانند قدرت و علم منوط میداند. پس مرتبه اوصاف فعل مسلما بعد از اوصاف ذات است.


آقای طباطبایی کاملا درست فرمودن. این دو نظر با هم متعارض نیستن پس تائید هر دوشون از طرف ایشون بدون اشکال بوده. ایشون از روی مسامحه نفرمودن خلق منوط به وجود مخلوقه؛ فرمودن برای انتزاع صفت خلق به غیر از خالق چیز دیگه ای هم باید در ظرف ذهن لحاظ بشه. این به این معنی نیست که نظر دیگه یعنی: صفات ذاتی لازمه شیئن، غلطه. اگه همراه شیء دیگه اومدن در ذهن ملاک یکتای ما باشه اشکالی ایجاد نمی شه که گفته بشه مخلوق بودن به اشیاء عارض شده (چون نیازمند تصور خالقه!)

گرفتار الفاظ نشیم امیدوارم ظاهرا نقطه اختلاف قاعده معطی شیئ بود نه ذاتی بودن که خودش بحث جداگانه ای می طلبه که ممکنه یه تاپیک کامل بشه.


ما در اینجا چند مطلب داریم:
1. مفهوم علم بدیهی است.
2. وجود علم در خدا مسلم است.(بدلیل قاعده معطی شی، قاعده وجوب وجود کمالات به نحو امکان عام در واجب متعال و ...)
3. چگونگی علم الهی و نحوه اتصاف خدا به علم و انواع آن.
نکته اول و دوم مورد قبول است اما مورد سوم محل بحث و غامض است. و مسلما از اثبات دو نکته اول و سهولت آنها، سهولت و بداهت نکته سوم اثبات نمیشود. دقت بفرمایید.

این صحبت شما دو برداشت ازش می شه کرد. نقطه ابهام در جمله «خدا به شیئی علم دارد» یا از نظر شما علم به شیئه یا داشتن.

اگه علم به شیء باشه از پست شما این برداشت می شه که ما کلیاتی رو راجع به علم می دونیم، اما جزئیاتش برامون مبهم و ناشناخته ست. ظاهرا این منظور شما نیست، چون ما تا به حال موفق نشدیم مفهومی از علمو پیدا کنیم که تو این جمله به طریق عقلپسند قرار بگیره (به غیر از یه تشبیه که در مورد خدا قابل استفاده نبود). یعنی همون کلیاتی که می شناسیمم ایجاد تناقض می کنن.

اگه منظورتون اینه که علم همون علمه ولی ما نحوه داشتن اونو به راحتی متوجه نمی شیم خود قاعده معطی شیء مبهم می شه، چون قضیه معطی هم یه «واجد بودن» درش داره. این نمونه بارز کور کردن چشم موقع اصلاح ابروئه!

شاید هم منظور دیگه ای در میان باشه که از نظر من مغفول مونده.

چون ما تا به حال موفق نشدیم مفهومی از علمو پیدا کنیم که تو این جمله به طریق عقلپسند قرار بگیره

درود بر شما.
علم به امکان امواج در دریای راکد از این نوع علمه.(اجمالی)
علم بسیط علم به ممکنات ذهنیه که بدون "تغییر یا تقدیر" کل، ایجاد شدنی نیستند.
در دریا که وجود مادی داره، تغییر مادی صورت می گیره و ایجاد موج صورت می گیره.
در آفرینش چون ابتدا به ساکن ماده وجود نداره، تقدیر انجام میشه.
یعنی قدری از علم حد می گیره و از کلیت نازل میشه.
حدود داشتن موجب پیدایش جزئیات و موجود شدنه "ممکن ذهنی" میشه.(تفصیلی)
معلوم اجمالی، شخصیت، صورت، طول عمر مشخص، اسم خاص و... هر جزئیات دیگه ای نداره.
انسان در علم اجمالی شیء فرضی زنده مختار با قدر مشخص علم و قدرت و اختیار و... . یعنی معلوم عام که حد کمال یک انسان رو داراست.
همین انسان عامه در حده کمال، تمام جزئیات تک تک انسانها رو در خودش داره، اما این معلومات امکان حمل بر وجود رو دارند، نه بر معدوم ممکن.
یعنی علم به جزئیات تمام انسانها در انسان عام مکتوم است . تا انسانهای خاص موجود نشوند، کشف علم با جزئیات شان در مورد شان صورت پذیر نیست و محال است.

معلوم تفصیلی اسم خاص، طول عمر، شخصیت، صورت و ... دارد و قابل تمییز از موجود تفصیلی دیگر.

IMAGE(http://uupload.ir/files/ds4f_555_thumb.jpg)' alt='IMAGE(IMAGE(http://uupload.ir/files/ds4f_555_thumb.jpg))' />

اگر بخواهیم تاریخ پیدایش دنیا رو به دست بیاریم باید به منبع اصلی این تاریخ برسیم یعنی خلأ کامل . هیچ چیز نمی تونه به خودی خود وجود داشته باشه و اگر دنیا از یک وحله ای شروع شده یعنی از مرز نیستی کامل که همون خلا هستش به عرصه وجود پا گذاشته و پیدایش داشته

سلام
خلا به معنای عدم مطلق نیست چه اینکه عدم مطلق در ذات خود باطل است و تعین خارجی نمی تواند داشته باشد
این خلا در حقیقت یک فضای صرف ذهنی است که حداکثر قدرت ذهن ما از درک امر بسیط است
حال اگر فرض هم همین باشد که فضای تحقق جهان خلا است خلا امر عدمی نیست بلکه یک امر وجودی صرف و بسیط است
و اما با توجه به اینکه موجودات همه تنزلی اند معلوم است که عالم ماده به هر نحو که خلق شده به نحو تنزل از عوالم بالاتر است و البته ما درک درستی از عوالم بالا نداریم و آنچه از ذهنیات در مورد عوالم بالا داریم یک شبحی از آن است مثل تصور سیب در ذهن که نه بویی دارد نه خاصیت
پس عالم ماده ماده اولیه مثل یک خمیری یا چیزی دیگر ندارد بلکه بنحو آنی از عالم بالا تجلی می کند و به حسب ذات متحرک خود گسترش می یابد
یا علیم

درودها بر شما جناب محی الدین.
بنظر شما این احتمال صفر است یا نزدیک به صفر:
موجودات هستی در جهت خلاف محور زمان به عقب می روند. چرا؟ چون انتهای محور زمان به ایجاد خدای بسیط منجر شده و خدا می خواهد بداند چگونه و از کجا بر اثر بساطت و وحدت موجودات متکثر موجود شده است!
به همین خاطر با تقدیر و تنزیل علم بسیط خود، زمان را رو به عقب طی می کند تا به ابتدا برسد!
ابتدا کجاست؟
همان آینده نهایی موجودات متکثر!
آینده ما.
ما لحظه به لحظه به گذشته مان می رویم و از آینده دور و دورتر می شویم.
هستی در نهایت آنقدر متکثر می شود که به عدم مطلق برسد.
وضعیتی که هیچ وجودی در آن نیست؛ حتی خدا!!!
پس خود خدا که از بساطت مطلق موجودات متکثر موجود شده هم علمش به ابتدای جهان اجمالیست و برای توانایی درک این علم، مجبور بوده فیلم هستی را روی محور زمان به عقب ببرد تا به راز ابتدای آن پی ببرد.
همان ابتدایی که ما اشتباها انتها تصور می کنیم!
تمام وقایع آینده واقع شده اند و جهان از این زمانی که ما در آن هستیم رد شده و به بساطت محض و وجود خدا منجر شده و ما در وجود بسیط خدا معدومیم.
خواب رفتن موجودات هم قرار ملاقات ما با خداست که روز بروز اطلاعات مربوط به همان اوقات هستی را از موجودات خفته دریافت و درک کرده تا علم اجمالی اش مفصل شود.
در واقع ما از خاک و از قبر آفریده شده ایم، همانطور که جن ها در ژاپن از آتش زاده می شوند!
و مردم گمان می کنند مرده هایشان را دارند می سوزانند! یا در قبر دفن می کنند!
در حالیکه واقعیت این است که آنها را که از خاک و آتش آفریده شده اند را کشف می کنند و آنها هم به سمت آینده شان که کودکی و رحم مادر است می روند و با نزدیکی والدین، سه نفر متکثر بسیط شده و دو نفر می شوند...
و همینطور تا می رسد به ازل که تنها یک وجود باقی می ماند از این همه که وجودش علم است و بس.
علمی که قصد دارد راز ایجاد خودش را کشف کند...
پس آینده، در واقع گذشته ی مجهول ما و خداست که هیچ کس علم قطعی به آن ندارد، حتی خدا.

سلام
بحث تفاوت صفات ذات و فعل کاملا روشن است و نیازی به بحث مجدد ندارد. چرا که مقام ذات و فعل با هم منتفوت است و هر کدام خصوصیات خود را دارند و عدم تفاوت حقیقی بین آنها باعث مشکلات جدی خواهد شد.
اما چون از بحث دور خواهیم شد، بهتره بحثش رو خاتمه بدیم.

ما تا به حال موفق نشدیم مفهومی از علمو پیدا کنیم که تو این جمله به طریق عقلپسند قرار بگیره (به غیر از یه تشبیه که در مورد خدا قابل استفاده نبود).

مشکل ما مفهوم علم نیست، تمام بحث بر سر این بود که آیا فلان مفهوم در مورد خدا و علم ذاتی او مثلا صدق میکند یا نه؟ بحث بر سر صدق مفهوم است نه ابهام مفهوم.

یعنی همون کلیاتی که می شناسیمم ایجاد تناقض می کنن.

چطور با این کلیات مفهومی به تناقض رسیدید؟

اگه منظورتون اینه که علم همون علمه ولی ما نحوه داشتن اونو به راحتی متوجه نمی شیم خود قاعده معطی شیء مبهم می شه، چون قضیه معطی هم یه «واجد بودن» درش داره. این نمونه بارز کور کردن چشم موقع اصلاح ابروئه!

از انجایی که مفهوم علم بدیهیه و فرق داشتن علم با نداشتنش بالوجدان متفاوته، هیچ نقدی به قاعده معطی وارد نیست!
از طرفی نحوه داشتن علم با اصل داشتن علم خیلی فرق داره، چون ممکمنه ما بدانیم فلان آقا علم دارد اما ندانیم چطوری بدست آورده، این ندانستن نحوه کسب علم ضرری به اصل عالم بودن آن آقا نمیزند. بنابراین نمیتوان با عدم علم به چگونگی علم الهی اصل آنرا نفی کرد.

درود بر شما جناب عامل.اصلا بحث چگونگی وجود علم به کنار.فرض را بر این می گذاریم خدا از انتخاب های قطعی اختیاری موجودات تا پایان جهان باخبر است.(دقت کنید، اختیاری بودن در مقابل انتخاب اجباریست که مورد نظر ما انتخاب اجباری قطعی نیست).بسیار خوب. خدا کارش خیلی ساده بود!نه نیازی بود مرده را زنده کند، نه شتر از دل کوه دربیاورد، نه دریا و ماه را دو نیم کند، نه تخت بلقیس را جابجا کند، نه کور مادرزاد را شفا دهد، نه... هیچ معجزه ی دیگری!تنها کافی بود به رئیس مخالفین که بیم تبانی اش با پیامبر نمی رود، از یک انتخاب اختیاری قطعی او در آینده خبر بدهد. والسلام.مگر نمی گویید خدا خارج از بعد زمان است و از ابتدا تا انتهای کار هستی در مقابل اوست؟!مثلا در حضور جمع، به نمرود یا به فرعون یا به ابوسفیان یا هر مخالف سرسخت دیگری می گفت مثلا فردا ظهر، تو برای ناهار مرغ بریان سفارش می دهی و این انتخاب قطعی توست!اگر فردا ظهر آن مخالف چنین می کرد، الان همه ی مردم روی زمین ایمان به خدای ادیان داشتند!نیازی هم به معجزات مشکوک دیگر نبود! مشکوک از این جهت که این معجزات تنها عجز بشر را اثبات می کند، نه عجز ممکن الوجودی که علم و هوشش فرا بشریست و خدا هم می تواند نباشد!می بینید چقدر راحت است چنین معجزه ای برای کسی که علمش خارج از بعد زمان است؟!ولی خدا چنین کاری نکرده، چون توانش را ندارد!و مردم هم با معجزاتی که ریشه در علم زمانمند دارند ایمان نمی آورند! لااقل اکثرشان.معجزه باید بواسطه ی علم فرازمانی باشد تا عالم فرازمانی را ثابت کند.کشف علم به زنده کردن مرده و شفا دادن کور و دونیم کردن ماه و دریا و باقی معجزات، ممکن است در طول زمان برای بشر نیز حاصل شود؛ اما علم به انتخاب قطعی اختیاری موجود دیگر،نه!

سلام علیکم

فرض را بر این می گذاریم خدا از انتخاب های قطعی اختیاری موجودات تا پایان جهان باخبر است.(دقت کنید، اختیاری بودن در مقابل انتخاب اجباریست که مورد نظر ما انتخاب اجباری قطعی نیست).بسیار خوب. خدا کارش خیلی ساده بود!نه نیازی بود مرده را زنده کند، نه شتر از دل کوه دربیاورد، نه دریا و ماه را دو نیم کند، نه تخت بلقیس را جابجا کند، نه کور مادرزاد را شفا دهد، نه... هیچ معجزه ی دیگری!تنها کافی بود به رئیس مخالفین که بیم تبانی اش با پیامبر نمی رود، از یک انتخاب اختیاری قطعی او در آینده خبر بدهد. والسلام.مگر نمی گویید خدا خارج از بعد زمان است و از ابتدا تا انتهای کار هستی در مقابل اوست؟!مثلا در حضور جمع، به نمرود یا به فرعون یا به ابوسفیان یا هر مخالف سرسخت دیگری می گفت مثلا فردا ظهر، تو برای ناهار مرغ بریان سفارش می دهی و این انتخاب قطعی توست!اگر فردا ظهر آن مخالف چنین می کرد، الان همه ی مردم روی زمین ایمان به خدای ادیان داشتند!

برادر گرامی، قسمت عمده ای از معجزات و کرامات ائمه مربوط به خبر از آینده است!
از باب نمونه به چند تاش اشاره میکنم:
1. خبر از حکومت بنی امیه توسط رسول خدا(ص)؛
2. خبر فتح مکه توسط رسول خدا(ص)؛
3. خبر شهادت امام حسین(ع) توسط رسول خدا(ص)؛
4. خبر حضرت یوسف(ع) از غذای فردای زندانیان(که در روایات به ماهی اشاره شده)؛
قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (یوسف/37)؛ گفت: هيچ جيره غذايى براى شما نمى ‏آيد مگر آنكه من شما را پيش از آمدنش از تعبير آن خواب آگاه مى‏ كنم، اين از حقايقى است كه خدا به من آموخته است زيرا من آيين مردمى را كه به خدا ايمان ندارند و به سراى آخرت كافرند، رها كرده‏ ام.
5. جریان لباس خز علی بن یقطین و قبول نکردن آن توسط امام موسی کاظم(ع)؛
باز هم از این موارد هست که میتوانید به این آدرس هم مراجعه کنید:
http://www.ahlebayt.porsemani.ir/content/%D9%86%D9%85%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D9%8A%D8%B4%DA%AF%D9%88%D9%8A%D9%8A%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%A6%D9%85%D9%87-%D8%B9

ولی خدا چنین کاری نکرده، چون توانش را ندارد!

اتفاقا در برخی موارد خدا همین کار رو هم کرده اما نتیجه اش برای مستکبرین همانند باقی معجزات بوده!
از طرفی برخی از مخالفین سر سخت پیامبران به حقانیت اونها یقین داشتند و با این وجود مخالفت میکردند، مانند نقل زیر:
"اخنس‌ بن شُرَیق" در دیدار با ابوجهل از وی می‌پرسد: «نظرت در مورد محمد(ص) چیست؟ او در ادعای خود صادق است یا کاذب؟ ابوجهل در جواب می‌گوید: محمد راست‌گو است و به یقین دروغ نمی‌گوید؛ اما اگر منصب‌های لوا(پرچمداری)، سقایت، حجابت، ندوه و نبوت در دست «بنی‌قصی» باشد، دیگر برای سایر طایفه‌ها چه می‌ماند». (طبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.، چاپ اول، ج7، ص116 و طبرسی، فضل‌بن حسن؛ مجمع‌البیان، تهران، ناصرخسرو، 1372، چاپ سوم، ج4، ص455)
بنابراین ادل دلیل علی امکان شیء وقوعه... بهترین دلیل برای امکان چیزی تحقق خارجی آنست.

درود بر شما جناب عامل.عرض کردم همان ابتدا. مورد بحث ما انتخاب قطعی "اختیاریست"، نه انتخاب قطعی "اجباری".بنده که خودم قبول دارم خدا توان مدیریت سرنوشت موجودات را از ابتدا تا انتهای حیاتشان دارد.اما اطلاع از نتایج نهایی، دلیل بر آگاهی از چگونگی طی مسیر را لزوما اثبات نمی کند.عکسی پیوست کردم که همین را متذکر بود.ببینید:0 × (+1) + 0 × (-1) = 00 × (-1) + 0 × (-1) = 0نتیجه ی نهایی هر دو گزینه یکسان است، یعنی انتخاب اجباری.اما بواسطه ی کدام مسیر این نتیجه حاصل شده انتخاب اختیاری است و هر موجود مختاری می تواند یکی از دو مسیر را انتخاب کند، اما نهایتا به یک نتیجه ختم می شود.این که موجود مختار از کدام مسیر به نتیجه می رسد در هیچ یک از این مثال هایی که آوردید نیست.تنها نتایج اجباری ذکر شده.غذایی که برای زندانیان آورده خواهد شد را خدا می تواند در ذهن آشپز زندان تلقین کند.آنچه برای ما مهم است خبر از انتخاب اختیاری قطعی موجود در آینده است که در زمان حال به او داده می شود.در موعد مقرر اگر انتخاب کننده همان را انتخاب کند، پس خدا از انتخاب اختیاری آینده ی او اطلاع داشته.اما اگر به مختار مخالف بگوید تو فردا ظهر قطعا مرغ بریان انتخاب خواهی کرد، مختار مخالف فردا ظهر از عمد مثلا کوفته تبریزی انتخاب می کند تا پیشبینی خدا غلط از آب دربیاید. چون مختار است.به همین دلیل خدا قادر نیست انتخاب اختیاری قطعی آتی کسی را به او بگوید، زیرا فرد به محض حس اجبار، انتخابش را تغییر خواهد داد!پس محال است خدا بتواند از چنین انتخابی خبر داده باشد یا بعد از این خبر بدهد.اما چرا. از سرنوشت و نتایج نهایی اجباری خبر داده و درست هم درآمده که بنده هم منکر نیستم و قبول دارم.اگر بالفرض خدا به من بگوید فردا ظهر مرغ بریان را انتخاب خواهی کرد.فردا ظهر می شود. اگر من بخواهم کوفته تبریزی انتخاب کنم خدا یا باید بگوید غذای دیگری نیست و مجبوری مرغ بریان انتخاب کنی! می شود انتخاب اجباری! یا بگوید من در ذهن تو تلقین می کنم مرغ بریان انتخاب کنی! می شود انتخاب اجباری!هیچ امکان دیگری وجود ندارد. اگر حق انتخاب دارم، پس می توانم غذایی جز مرغ بریان انتخاب کنم. اگر نمی توانم، پس حق انتخاب ندارم. پس بابت انتخابم پاسخگو نیستم. پس بهشت و جهنم و حساب کتاب تعطیل است!اما از آنطرف که نگاه کنیم، خود این ادعای محال، بر فرض وجود، مسایل دیگری را ایجاد می کند. مثلا ثابت می کند هستی قبلا اتفاق افتاده و تمام شده. در اینصورت موجودات باید در بهشت یا جهنم باشند، نه در این دنیا! چون یک وجود که بیشتر نداریم! موجود خبیثی که در این دنیا در اوج رفاه مادی و صحت و سلامت است، در بهشت است! در حالیکه این خبیث باید در جهنم باشد و عذاب بکشد اگر هستی اتفاق افتاده و تمام شده باشد!یا این شبهه ایجاد می شود که ما از آینده به سمت گذشته ی هستی در حرکتیم و به اشتباه گمان می کنیم از گذشته به آینده می رویم!ببینید استاد. هیچ امکانی وجود ندارد. هیچ امکانی. می دانم برایتان ناگوار است، اما حقیقت است و تلخی چاشنی آن!متاسفانه شما خدایتان را جز آنچه هست در ذهن پرورده اید. آن خدایی که دین معرفی کرده، فقط امکان دارد آنطور که نظریه بنده می گوید عالم باشد. نه آنطور که شما گمان می کنید.و می دانم پذیرفتن این واقعیت برایتان بسیار سخت و سنگین است. اما دیر یا زود باید از حقیقت مطلع می شدید. گریزی نیست. بنده هم بعد از این کشف حال خوشی نداشتم. طول کشید تا با واقعیات هستی کنار بیایم. درکتان می کنم.

سلام و درود بر شما

مورد بحث ما انتخاب قطعی "اختیاریست"، نه انتخاب قطعی "اجباری".بنده که خودم قبول دارم خدا توان مدیریت سرنوشت موجودات را از ابتدا تا انتهای حیاتشان دارد.اما اطلاع از نتایج نهایی، دلیل بر آگاهی از چگونگی طی مسیر را لزوما اثبات نمی کند.

شما با چه ملاک و استدلالی میگویید پیش گویی های خدا و ائمه(ع) اجباری است؟
اگر خدا مردم را در شرایطی مجبور به انتخاب شر کند، آیا عذاب کردن همین مردم عدالت است؟ و آیا خدایی که مردم را مجبور به انتخاب شر میکند تا پیشگویی اش درست از آب در بیاید! عادل است؟!!!

آنچه برای ما مهم است خبر از انتخاب اختیاری قطعی موجود در آینده است که در زمان حال به او داده می شود.در موعد مقرر اگر انتخاب کننده همان را انتخاب کند، پس خدا از انتخاب اختیاری آینده ی او اطلاع داشته.اما اگر به مختار مخالف بگوید تو فردا ظهر قطعا مرغ بریان انتخاب خواهی کرد، مختار مخالف فردا ظهر از عمد مثلا کوفته تبریزی انتخاب می کند تا پیشبینی خدا غلط از آب دربیاید.

لازم نیست این خبر را به خود مخالف بدهند، بلکه اگر مثلا پیامبر یا امام علیهم السلام به شخص دیگری بگویند فلانی در آینده فلان کار را خواهد کرد، و همان اتفاق بیافتد، ادعای ما ثابت خواهد شد.(در مثالهای مذکور مواردی داشتیم)
از طرفی عین همین اتفاق(گفتن اتفاق به خود فاعل) در مورد جناب میثم تمار و ابن زیاد رخ داد. و میثم جریان شهادت خود به دست ابن زیاد را مو به مو از قول امیر المومنین(ع) به ابن زیاد گفت و او هم قصد مخالفت با این پیشگویی را کرد و در آخر بیان امیر المومنین(ع) محقق شد.

اما از آنطرف که نگاه کنیم، خود این ادعای محال، بر فرض وجود، مسایل دیگری را ایجاد می کند. مثلا ثابت می کند هستی قبلا اتفاق افتاده و تمام شده. در اینصورت موجودات باید در بهشت یا جهنم باشند، نه در این دنیا! چون یک وجود که بیشتر نداریم!

زمان یک امر نسبی است.
از طرفی این امر نسبی قید و حد است و خود مخلوقی است از مخلوقات خدا، خدا هم مقید به هیچ چیز خصوصا مخلوق خود نیست. پس خدا محاط بر زمان نیست بلکه محیط بر آنست. امام رضا(ع) در این باره می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّنَ‏ الْأَيْنَ‏ بِلَا أَيْنٍ وَ كَيَّفَ الْكَيْفَ بِلَا كَيْفٍ وَ كَانَ اعْتِمَادُهُ عَلَى قُدْرَتِه‏(الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص88)؛ خداوند متعال زمان را زمان کرد...
بنابراین موجود مسلط بر زمان، محدود به زمان نیست.
از طرفی در همین دنیا ما در بهشت یا جهنم هستیم! کسی که مال یتیم میخورد در همین دنیا آتش میخورد، اما اهلش را میخواهد تا ببیند... آیت الله جوادی میفرمود ما در این دنیا مانند کسی هستیم که مست است و اثر گناه را نمیفهمد، وقتی از این دنیا برویم از مستی خارج شده و اثر گناه یا عبادت را میبینیم، نه اینکه آن آثار حادث شده باشند.
ر.ک:
http://www.askdin.com/thread52429.html

هیچ امکانی وجود ندارد. هیچ امکانی. می دانم برایتان ناگوار است، اما حقیقت است و تلخی چاشنی آن!

نحن ابناء الدلیل...:khaneh:
حقیر شهامت قبول حقیقت را دارم اما به شرطی که با دلایل متقن ثابت شود...

درودها بر شما جناب عامل.در بین مواردی که ذکر فرمودید، تنها ماجرای شهادت میثم تمار نمونه ی پیشگویی انتخاب اختیاری قطعی است.اگر لطف بفرمایید و معتبرترین منابع این روایت با اسامی روات را ذکر نمایید می توانم تحقیق کنم.شک دارم چنین روایتی صحیح باشد اما قبل از بررسی روایت قضاوت نمی کنم.البته یک چیز هم وجود دارد.ماجرای میثم تمار از جهتی انتخاب اجباری ابن زیاد هم می تواند باشد.فرض کنید شیخ نمر علیه خاندان سعود در عربستان تبلیغ کند. عوامل پادشاه عربستان شیخ نمر را دستگیر کنند. شیخ نمر بگوید رسول خدا ص به من خبر داده بود بدست حکومت عربستان شهید می شوم! و بعد هم بخاطر اصرار بر تحرکات ضد منافع حکومت سعودی و بی توجهی به اخطارها، به مجازات اعدام که در قانون عربستان برای چنین جرمی پیشبینی شده برسد.این دیگر وادار کردن افراد به انتخاب اجباریست.یک قاضی که حکم اعدام صادر می کند ته دلش راضی به این کار نیست اما قانون او را مجبور به صدور چنین حکمی می کند.هم بنده و هم شما بواسطه ی آگاهی از قوانین می توانیم نتایج بر آمده از انتخاب های اختیاری مان را پیشبینی کنیم و این چیز عجیبی نیست. چون قانون به ما قبلا خبر داده که مثلا مجازات قتل اعدام است.پس کسی که با اختیار و از عمد کسی را به قتل رساند، قبل از ارتکاب هم می دانسته نتیجه ی چنین انتخابی چه خواهد بود و به این پیشگویی نمی شود گفت.جناب میثم هم علیه حکومت یزید سخنرانی می کرد و مجازات چنین عملی زندان بوده در مرحله ی اول و در صورت بی توجهی به اخطار و ادامه، مجازاتش مرگ بوده است.اما چگونگی این مرگ مهم است. اگر چگونگی این مجازات در قانون نبوده باشد و ابن زیاد اختیاری چنین کرده باشد، آنوقت ادعای شما صحیح است؛ در صورت صحت روایت.پ.ن: فقط یک توضیح عرض کنم که نظریه بنده شامل دو بخش علم ذاتی و علم فعلی خدا بود.در مورد علم ذاتی خدا نظریه بنده اثبات شده و مابقی بحث در مورد حصولی یا حضوری بودن علم فعلی خداست.آگاهی از انتخاب قطعی موجود مختار در علم فعلی خدا مطرح است.پس چنانچه این روایت صحیح باشد، علم فعلی خدا به موجودات تفصیلی و "حضوری" است.

سلامبحث تفاوت صفات ذات و فعل کاملا روشن است و نیازی به بحث مجدد ندارد. چرا که مقام ذات و فعل با هم منتفوت است و هر کدام خصوصیات خود را دارند و عدم تفاوت حقیقی بین آنها باعث مشکلات جدی خواهد شد.اما چون از بحث دور خواهیم شد، بهتره بحثش رو خاتمه بدیم.مشکل ما مفهوم علم نیست، تمام بحث بر سر این بود که آیا فلان مفهوم در مورد خدا و علم ذاتی او مثلا صدق میکند یا نه؟ بحث بر سر صدق مفهوم است نه ابهام مفهوم.چطور با این کلیات مفهومی به تناقض رسیدید؟
مفهوم باید باشه که ابهام داشته باشه. ما هر مفهومی از علم گرفتیم قابل صدق به خدا نبود (تناقضش در پستهای قبل هست). مفهوم که وجود داشت راجع به ابهامشم می شه گفت و گو کرد.
از انجایی که مفهوم علم بدیهیه و فرق داشتن علم با نداشتنش بالوجدان متفاوته، هیچ نقدی به قاعده معطی وارد نیست!از طرفی نحوه داشتن علم با اصل داشتن علم خیلی فرق داره، چون ممکمنه ما بدانیم فلان آقا علم دارد اما ندانیم چطوری بدست آورده، این ندانستن نحوه کسب علم ضرری به اصل عالم بودن آن آقا نمیزند. بنابراین نمیتوان با عدم علم به چگونگی علم الهی اصل آنرا نفی کرد.
منظور نحوه کسب علم نبود؛ نحوه حمل علم به خدا در جمله «خدا علم دارد» بود.

فکر کنم تو سریال مختار ابن زیاد اول گفت من پیشگویی علی را اجرا نمیکنم.
اما بعد که همان حکم را اجرا کرده بود گفت از روی عصبانیت داستان تمار را فراموش کرده بود و معقل را فکر کنم سرزنش کرد که چرا به یادم نیاوردی تا چنین رسوا نشوم.

درود جناب وطاها.فیلم و سریال را باید ببینیم از روی کدام روایات ساخته اند. روایاتی که صحت دارند، یا روایات ضعیف و جعلی و ...در سریال عمر که از شبکه ای فارسی زبان اماراتی پخش شد روابط عمر و علی و مکالمات شان و ماجرای جنگ جمل بالفرض از روی روایاتی ساخته شده که با روایات شیعه مغایرت و تناقض دارد.در این سریال حضرت زهرا س مادرزن عمر است.علی و عمر مثل دو دوست صمیمی با هم هستند.یا در سریال حسنین ع که از همین شبکه پخش شد جوری وانمود شد که انگار یزید و حسین ع دو دوست صمیمی بودند و یزید همینجوری رفاقتی سر امام حسین ع را برید!پس برای رسیدن به حقیقت به فیام و سریال نمی شود تکیه کرد.باید روایات را با دقت و موبه مو بررسی کرد تا تناقضی با دیگر مستندات موثق و متقن نداشته باشد.---------جهت اطلاع:البته جبری نگری و تفکر صدرایی در مورد اینکه تمام افعال جهان به اراده ی خدا انجام می شود و موجودات در دایره ی اراده ی جبار اسیرند؛ در ادبیات ایرانیان هم مشهود است: نداند بجز ذات پروردگار /که فردا چه بازی کند روزگار(علم ذاتی حضوری تفصیلی به موجودات) *********خداکشتی آنجاکه خواهد برد /اگر ناخدا جامه بر تن درد (جبری نگری و رد اختیار موجودات) **********گر نگهدار من ان است که من می دانم /شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد (جبری نگری)***********با وجود چنین طرز تفکری، عجیب است که به بهشت و جهنم و حساب و کتاب هم ایمان داشتند! یعنی با اینکه اقرار می کردند همه ی افعال موجودات اجباریست و به خواست خدا، اما در قیامت همین موجودات بی اختیار بابت خواست و اراده و اختیار خدا مجازات خواهند شد و همچنان خدا عادل است!این اشعار ثابت می کنند بسیاری از شعرا خودشان هم نمی فهمیدند چه می گویند!

سلام

نحوه حمل علم به خدا در جمله «خدا علم دارد» بود.

ما هر مفهومی از علم گرفتیم قابل صدق به خدا نبود

این دو عبارت شما به وضوح نشان میده بحث بر سر ابهام مفهوم نیست بلکه مشکل در تطابق مفهوم بر مصداق است.
این دو مبحث فاصله زیادی دارند...در هر حال مفهوم علم چه حضوری و چه حصولی بدیهی است و هر شخصی دانستن را با ندانستن بالوجدان متفاوت میبیند.

سلام

در بین مواردی که ذکر فرمودید، تنها ماجرای شهادت میثم تمار نمونه ی پیشگویی انتخاب اختیاری قطعی است.اگر لطف بفرمایید و معتبرترین منابع این روایت با اسامی روات را ذکر نمایید می توانم تحقیق کنم.

ر.ک:
الغارات (ط - الحديثة) ؛ ج‏2 ؛ ص799
الهداية الكبرى، ص: 134
الإختصاص، النص، ص: 76
الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 326
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏2، ص: 293
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى، ج‏2، ص: 41
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص: 345
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 82
ضمنا این قسمت از پست قبلی بنده رو بی پاسخ گذاشتید:

شما با چه ملاک و استدلالی میگویید پیش گویی های خدا و ائمه(ع) اجباری است؟
اگر خدا مردم را در شرایطی مجبور به انتخاب شر کند، آیا عذاب کردن همین مردم عدالت است؟ و آیا خدایی که مردم را مجبور به انتخاب شر میکند تا پیشگویی اش درست از آب در بیاید! عادل است؟!!!

فرض کنید شیخ نمر علیه خاندان سعود در عربستان تبلیغ کند. عوامل پادشاه عربستان شیخ نمر را دستگیر کنند. شیخ نمر بگوید رسول خدا ص به من خبر داده بود بدست حکومت عربستان شهید می شوم!

در جریان شهادت جناب میثم، جزئیات قتل مهم است، نه کلیت شهادت.

فقط یک توضیح عرض کنم که نظریه بنده شامل دو بخش علم ذاتی و علم فعلی خدا بود.در مورد علم ذاتی خدا نظریه بنده اثبات شده و مابقی بحث در مورد حصولی یا حضوری بودن علم فعلی خداست.آگاهی از انتخاب قطعی موجود مختار در علم فعلی خدا مطرح است.پس چنانچه این روایت صحیح باشد، علم فعلی خدا به موجودات تفصیلی و "حضوری" است.

علم تفصیلی در مورد علم فعلی را که همان اول پذیرفتید!!!
اجمال در علم فعلی معنا ندارد! فعل در خارج با تمام جزئیات محقق میشود و علم خدا هم به همه آنها تعلق میگیرد...
بحث ما در علم ذاتی بود که قبل از فعل چگونه است؟ کلی و اجمالی است یا تفصیلی؟
بنابراین با اثبات علم پیشین، علاوه بر تفصیل در علم فعلی، تفصیل علم ذاتی را هم باید بپذیرید...

علم تفصیلی در مورد علم فعلی را که همان اول پذیرفتید!!!اجمال در علم فعلی معنا ندارد! فعل در خارج با تمام جزئیات محقق میشود و علم خدا هم به همه آنها تعلق میگیرد...بحث ما در علم ذاتی بود که قبل از فعل چگونه است؟ کلی و اجمالی است یا تفصیلی؟بنابراین با اثبات علم پیشین، علاوه بر تفصیل در علم فعلی، تفصیل علم ذاتی را هم باید بپذیرید

درود بر شما جناب عامل.
علم تفصیلی فعلی را همان اول ادعا کردم؛ شما پذیرفتید.
الان می خواهیم ببینیم این علم فعلی تفصیلی، آیا حضوریست یا حصولی.
نظریه بنده در مورد علم ذاتی اجمالی که ثابت شد و نظریه صدرا ابطال؛ کجای کارید؟!؟
بحث ما در مورد علم ذاتی اجمالی تمام شد.اما آنچه الان مورد بحث ماست، تفصیلی بودن یا نبودن علم فعلی نیست.بنده که عرض کردم همان ابتدای تاپیک. مراجعه بفرمایید. عرض کردم علم فعلی خدا علم حصولیست و شما فرمودید علم حضوریست. عمده بحث ما هم پیرامون همین مسئله بود که شما سعی در رد حصولی بودن علم فعلی خدا و اثبات حضوری بودن آن را داشتید؛ بواسطه ی اثبات آگاهی خدا از انتخاب های اختیاری قطعی آتی موجودات.پس این مسئله کاملا جدای از علم ذاتیست و تنها در صورت صحت چنین روایتی (نحوه شهادت میثم)، حضوری بودن علم فعلی خدا اثبات می شود نه تفصیلی بودن علم ذاتی خدا!توجه فرمودید؟پس در مورد تفصیلی بودن علم فعلی خدا توافق داشتیم و هم نظر بودیم و چنانچه روایتی که ارائه فرمودید صحت داشته باشد، اثبات می شود این علم "فعلی" تفصیلی، "حضوری" است، نه حصولی.اما ادعای بنده در مورد اجمالی بودن علم ذاتی ثابت شد و از آن گذشتیم.روایات را باید بررسی دقیق کنم و زمان می برد.اما سوالی که بی جواب گذاشتم به نتیجه ی بحث فعلی مربوط می شود و تا حضوری یا حصولی بودن علم فعلی خدا مشخص نشود، نمی شود پاسخ داد.باید نتیجه ی این بخش مشخص شود و بعد پاسخ داد.با تشکر از پاسخگویی و حوصله ی جنابعالی.

درود بر شما جناب عامل.8 آدرس را معرفی فرمودید که فقط 3 تای آنها منبع هستند و مابقی آدرسها در قرون بعد به همان سه منبع مرجوع شده اند.چهار آدرس زیر:1-بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص: 345:وروى إبراهيم في كتاب الغارات عن أحمد بن الحسن الميثمي(واقفی)قال : كان ميثم التمار...2- ابن ابی الحدید از علمای بزرگ اهل سنت در قرن هفتم هجری...شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏2، ص: 293:وروى إبراهيم في كتاب الغارات عن أحمد بن الحسن الميثمي(واقفی)، قال: كان ميثم التمار مولى...3- «إرشاد القلوب إلى الصواب»؛ نوشته حسن بن ابى الحسن دیلمى، از علماى قرن هشتم هجرى است.4- و ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی اصفهانی معروف به ابن هلال ثقفی[1]، محدّث، فقیه، مورخ و مؤلف شیعه امامی قرن سوم هجری قمری و صاحب الغارات، که روایت را از قول احمد بن الحسن المیثمی "واقفی" آورده است.-----واقفی کیست؟یکی از گروه ها و فرقه های کلامی معاصر با امام رضا (علیه السلام) «واقفیه» است. این اندیشه پس از رحلت امام موسی کاظم (علیه السلام) شکل گرفت و قائلین آن معتقدند بودند که ایشان آخرین حجت خدا بودند و جانشینی نداشتند.-----پس 4 منبع شما !!! روایت از کسی نقل می کند که امام رضا ع را به امامت نمی شناسد! و قبول ندارد! بعد این آدم شده حامل علوم غیب حضرت علی ع به آینده!!!شما باورش می کنید؟!؟ اگر او را توثیق کنید، یعنی او صادق است. پس دروغ نمی گوید که 7 امام بیشتر نداریم! اگر امام رضا ع را امام می دانید، پس او دروغ می گوید 7 امام بیشتر نداریم!من باورش نمی کنم!----[1] نیای اعلای ابو اسحاق سعد بن مسعود ثقفی، عموی مختار ثقفی و از صحابه امام علی(ع) بود که آن حضرت وی را والی مداین کرد. از جد او، سعید بن هلال، نیز در شمار اصحاب امام صادق(ع) یاد شده است.و جالب اینجاست ابواسحاق چنین روایتی به این مهمی را از دو تن از نیاکان معتبر خود نشنیده و نقل نکرده است!-----بقیه منابعتان را بررسی می کنم اگر زنده ماندم.فعلا!

البته با عرض معذرت، گمان می کنم احمد بن الحسن المیثمی که هم خود را شیعه ی علی ع می داند و هم 5 امام بعد از امام کاظم ع را به امامت قبول ندارد، به م.ت خود خندیده باشد...
کسی که در حیاتش امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته!
احمد بن الحسن المیثمی امام رضا ع را به امامت نشناخت! پس به مرگ جاهلی از دنیا رفت!
اما جالب اینجاست او چنین روایتی از جد خود میثم تمار نقل می کند، اما روایت دیگری که میثم تمار از علی ع نقل کرده مبنی بر امامت 12 امام بعد از پیامبر که حتی اسامی شان هم ذکر شده را قبول ندارد!!!
راستی استاد عامل! چگونه است که طیف فکری و اعتقادی جنابعالی، یا اعتقادشان را بر مبنای گفته های کسی مثل احمد بن الحسن المیثمی بنا می کند که عقیده دارد تشیع 7 امام بیشتر ندارد؛ یا بر مبنای گفته های سلیم بن قیس که اعتقاد دارد تشیع 13 امام دارد؟!؟
از من می شنوید عقایدتان را بر گفته های کسی استوار کنید که اعتقاد به ائمه اثنی عشر دارد...
بیایید از این جهال کناره بگیرید! وگرنه اینچنین در باب علم فعلی خدا شما را گمراه می کنند...
-------
اما در مورد 4 آدرس باقیمانده که دو تای آنها از شیخ مفید است عرض کنم که اصلا نیازی به بررسی ندارد و ضعیف بودن روایات قابل استنباط است!
زیرا علمای متاخر شیعه و سنی (عسقلانی)، همه شان این روایت را از ابراهیم نقل کرده اند، نه از شیخ مفید! و اگر در روات شیخ مفید مشکلی نمی دیدند، یا روایت شیخ را ارجح از روایت ابراهیم می دانستند، این روایت را از قول شیخ مفید می آوردند، در حالیکه می بینیم جملگی از ابراهیم روایت کرده اند و علت آن هم توثیق نابجای احمد بن میثمی است.
نابجا به این دلیل که کسی که امام زمان خود را نشناسد جاهل است و حدیث از جاهل قابلیت استماع هم ندارد، چه برسد به انتقال!
مثل اینکه کسی از جعفر کذاب روایت صحیح! نقل کند! روایتی که هیچ فرد موثقی نقل نکرده باشد!
وانگهی، چرا محدثین بنام و موثق چنین چیزی را روایت نکرده اند؟! و این سوال پاسخی در خود دارد که همانا کذب بودن چنین روایتی است.
پس سند معتبر و صحیحی از علم خدا به انتخاب اختیاری قطعی آتی موجودات تا الان ارائه نفرمودید و نظریه بنده در مورد حصولی بودن علم فعلی تفصیلی خدا تا اینحا پیش است، باتوجه به اثبات اجمالی بودن علم ذاتی که بر ماهیت یا شیئیت است.

با سلام

نظریه بنده در مورد علم ذاتی اجمالی که ثابت شد و نظریه صدرا ابطال؛ کجای کارید؟!؟

با عرض معذرت اثبات شما مصداق صریح این ضرب المثل است: [FONT=arial]«تنها [FONT=arial]به قاضی رفتن[FONT=arial] و راضی برگشتن»
بنده که اثباتی ندیدم...بعلاوه اشکالات زیادی در بحث حصولی بودن علم الهی بی جواب باقی ماند.
بگذریم...

عرض کردم علم فعلی خدا علم حصولیست و شما فرمودید علم حضوریست. عمده بحث ما هم پیرامون همین مسئله بود که شما سعی در رد حصولی بودن علم فعلی خدا و اثبات حضوری بودن آن را داشتید؛ بواسطه ی اثبات آگاهی خدا از انتخاب های اختیاری قطعی آتی موجودات.

علم فعلی یعنی همراه با تحقق فعل علمی حاصل شود که ممکن است حضوری یا حصولی باشد که البته در مورد خدا حضوری است.(چون خود اشیا در نزد خدا حاضر اند نه صورت آنها)
اما مثال جناب میثم علم تفصیلی قبل از فعل را بیان میکند نه همراه فعل را و این مربوط به تفصیلی بود نه حضوری!
به گمانم بحث ها نزد شما کمی خلط شده باشد...
دوباره عنایت بفرمایید.

با سلام

با عرض معذرت اثبات شما مصداق صریح این ضرب المثل است: [FONT=arial]«تنها [FONT=arial]به قاضی رفتن[FONT=arial] و راضی برگشتن»
بنده که اثباتی ندیدم...بعلاوه اشکالات زیادی در بحث حصولی بودن علم الهی بی جواب باقی ماند.
بگذریم...

علم فعلی یعنی همراه با تحقق فعل علمی حاصل شود که ممکن است حضوری یا حصولی باشد که البته در مورد خدا حضوری است.(چون خود اشیا در نزد خدا حاضر اند نه صورت آنها)
اما مثال جناب میثم علم تفصیلی قبل از فعل را بیان میکند نه همراه فعل را و این مربوط به تفصیلی بود نه حضوری!
به گمانم بحث ها نزد شما کمی خلط شده باشد...
دوباره عنایت بفرمایید.


درود بر شما جناب عامل.
وقتی هر سوال شما را بدون اینکه در نظریه ام برخوردی ایجاد شود پاسخ گفته ام و پاسخها در تطابق کامل با کتاب و حدیث و عقل هستند، یعنی این نظریه ثابت است.
بنده تنها به قاضی نرفته ام بلکه شما دوستان هم همراه من بودید. جناب عرفان علوی که در نهایت ادعای بنده را اقرار فرمودند و شما هم فقط حصولی بودن علم فعلی مدنظرتان است.
بعد عرض کنم اصلا بحث ما جدای از علم تفصیلیست فعلا. این را که هر دو از ابتدا اعلام کردیم در مورد علم فعلی.
اصلا مگر علم فعلی اجمالی ممکن است که کسانی بخواهند بر سر آن که هست یا نیست بحث هم بکنند؟!؟
اصلا اجمال علم در فعل محال است وگرنه اصلا میثمی نخواهد بود که انتخابی داشته باشد!
عذر می خواهم اما مجبورم از شما خواهش کنم یک بار در مورد چیستی علم حصولی و علم تفصیلی مجددا مطالعه بفرمایید!
ما وقتی وجود میثم تمار را موجود اعلام می کنیم، یعنی وارد هستی متکثر و منفصل شده ایم!
پس بحثی درباره ی تفصیلی بودن یا نبودن علم فعلی از ابتدا وجود نداشته، زیرا میثم خودش فعل خداست!
اما می خواهیم ببینیم این علم تفصیلی به فعل خدا(یعنی میثم)، بهمراه ایجادش وجود داشته، یا بعد از ایجادش و بواسطه ی تغییرات دائمی وجود میثم "حاصل" شده است.
این تغییرات حاصل انتخاب های اختیاری میثم اگر باشد، علم خدا به این فعل تفصیلی، حصولیست.
اما اگر انتخابها اجباری باشد، بله، علم فعلی تفصیلی خدا به این فعلش، حضوریست.
می خواهیم ببینیم آیا خدا باید منتظر انتخاب اختیاری میثم بوره باشد تا علم حاصل کرده باشد، یا به محض ایجاد میثم از تمام انتخاب های آتی او آگاه بوده است.
یعنی علم خدا به انتخاب های معدوم را می خواهیم کشف کنیم.
وقتی انتخاب معدوم است و هنوز انجام نشده، علم خدا به این معدوم تفصیلی نیست، چون این انتخابها موجود نیست و علم خدا به موجودات تفصیلیست نه به معدومات.
پس علاوه بر اینکه دلیل قانع کننده بر آگاهی خدا از انتخاب های آتی اختیاری موجودات نیاوردید، مشخص شد تعاریف تفصیلی و حصولی را جابجا درک فرموده اید، و اینجا تازه این قضیه روشن شده! همانطور که در انتهاب بحث با جناب عرفان علوی مشخص شد ادراک ایشان از اجمال و تفصیل جابجاست!
برادر بزرگوار! علم فعلی خدا به "موجودات" تفصیلیست، نه به "معدومات"!!!
شما دائم پای معدوم ممتنع الوجودی که برای خدا وجود ذهنی هم ندارد را به دایره ی موجودات باز می کنید و توقع دارید خدا به این معدومات هم علم تفصیلی داشته باشد، همانطور که به موجودات علم تفصیلی دارد!
یعنی لوح محو و اثبات خدا وجود ندارد!!!
چون علم که حضوری شد، تغییر در آن جایی ندارد!
جای تغییر در علم حصولیست! در لوح محو و اثبات!
شما یا لوح محو و اثبات را قبول دارید یا نه!
یا آیات ناسخ و منسوخ را قبول دارید یا نه!
یا تغییر در علم فعلی خدا را قبول دارید یا نه!
اگر قبول دارید، پس حصولی بودن این علم را هم باید بپذیرید!
اگر نه، پس ادعا دارید علم فعلی خدا حضوریست!
پس لوح محو و اثباتی در کار نیست!
چون در علم حضوری تغییر وجود ندارد!
و آیات ناسخ و منسوخ هم وجود نخواهد داشت!
استاد عامل عزیز! کم کم داریم بر سر اولیات و بدیهیات هم به مشکل می خوریم!!!
به نظر شما، کسی که پاسخ 2×2 را می داند، اول در ذهنش پاسخ را 5 فرض می کند، بعد 4؟!؟
حرف زور می زنید جناب!
ببینید!
خدا به مومنین می گوید شما به یاری خدا ده نفر به یک نفر در مقابل دشمنان پیروز خواهید شد!
یک مدت بعد یکدفعه می آید و می گوید: الان در شما ضعفی پیدا شده! و خدا این را دانست! الان که در شما ضعفی پیدا شده دیگر ده بر یک زورتان نمی رسد، بلکه دو بر یک به یاری خدا پیروز خواهید شد!
خب برادر عزیز! این که دیگر علم حضوری نیست! این مصداق بارز علم حصولی خداست.
وگرنه از همان ابتدا آیات ناسخ و منسوخ باید بهمراه هم و یکدفعه نازل می شد به این شکل:
اگر ایمانتان ضعیف نباشد ده بر یک و اگر ضعفی در ایمانتان راه یابد دو بر یک بر دشمنان پیروز خواهید شد.
والسلام.
الان هم ما اینقدر بحث نمی کردیم. زیرا چنین چیزی را فقط کسی می گوید که علمش علم حضوری است و لازم نیست با تغییر مفعول، علمش تغییر کند.
آن زمان اگر مومنین ایمانشان در ضعف نبود خدا بواسطه ی جبرییل می توانست به پیامبر خبر بدهد؛ اگر ضعفی هم مشاهده می شد همینطور.اما اینکه خدا بگوید الان ضعف شما را دیدم و دانستم، و بعد بگوید دو بر یک پیروزید، این ثابت می کند خدا لحظه به لحظه از انتخاب های اختیاری موجودات، همزمان با قطعیت انتخاب، آگاه می شود، نه قبل از انتخاب.
پس فقط ذات خدا خارج از بعد زمان است، اما فعل خدا زمانمند است و علم فعلی خدا هم همینطور.

به ساعت من و ساعت ورزشگاه، وقت تمام است و این بازی باید تا الان تمام شده باشد! اما نشده و این عجیب است!
یعنی کجای کار اشکال دارد؟
من از موضع یک شیعه ی مسلمان وارد بحث شده ام، و شما هم مسلمان شیعه هستید.
منابع مان یکیست. تعاریف واژگان یکی، قوانین و حدود مشخص. پس چرا دو جور خدا پیدا می شود؟ در حالیکه باید به یک خدا رسید، وقتی اشتراک عقیده باشد.
دو احتمال قوی وجود دارد:
1-درک متفاوت ما از تعاریف واحد.
مثلا در مورد تعریف اجمال، تفصیل، علم حضوری و حصولی، واجب الوجود، قیام بالذات و بالغیر، وجود، ماهیت، شیئیت، انواع معدوم ممکن و ممتنع و...
2-نقص اطلاع بعضی از ما از قوانین و حدود عقاید شیعه.
جز این دو عامل عوامل دیگری هم هست مثل تعصب و ... که گمان نمی کنم اینجا وجود داشته باشد.
پس باید ادراک مان از تعاریف واژگان موجود در بحث که در بالا ذکر شد را با هم چک کنیم که متفاوت نباشد و یکی باشد و اگر تفاوتی بود (که به احتمال قوی هست)، برطرف گردد.
وگرنه صد سال دیگر هم بحث کنیم، سیگنال های ارسالی همدیگر را بدرستی دریافت و پردازش نخواهیم کرد و مشکل حل نخواهد شد.
تا وقتی شما بساطت را با جزییات، واجب الوجود را با وجود موجودات در ذات، قیوم را وابسته به علم فعلی و تحقق موجودات، علم حضوری را با تغییر و... جمع می کنید، خب مشخص است خدایی غیر از خدایی که مذهب تان و علم فلسفه و قرآن و حدیث و عقل معرفی می کند خواهید داشت!
اینها متناقضند و ممکن نیست جمع شان. اما قبول نمی کنید...
و نمی دانم دقیقا چرا این کار را می کنید.
واقعا نمی توانم درک کنم چرا...
البته امروز ماجرای عجیبی اتفاق افتاد. موقع صرف صبحانه، یکی از اقوام خواب دیشبش را تعریف می کرد که در خواب، فلاسک چای از دستش می افتد و می شکند.
حین تعریف همین خواب و همین که چند ثانیه از تعریف ماجرای فلاسک در خواب گذشته، یکدفعه فلاسک خودبخود منفجر شد و هر تکه اش به سمتی رفت.
این علم حضوری خدا نسبت به اتفاقات جبری در آینده را کاملا تایید می کند.
اما علم به انتخاب های اختیاری را نه.

دجناب عرفان علوی که در نهایت ادعای بنده را اقرار فرمودند و شما هم فقط حصولی بودن علم فعلی مدنظرتان است.

سلام.

نه عزیزم شما متوجه کلام نشدید؟؟

گفته شد تحقق همون علم فعلی حقه،این تحقق قبلا نبود و الان ایجاد شد،این تحقق در مقام ذات که نمیتونه انجام بگیره ،نتیجتا در مقام فعل انجام گرفته ،پس ظرف ایجاد این تحقق همون علم حقه منتها در مرتبه فعلی نه در مرتبه ذاتی....پس این تحقق(که عین علم فعلی حقه) از مقام فعل و ظرفش انتزاع میشه نه از مقام ذات.....به عبارتی این علم(تحقق در مقام ذات) قبلا نبود و بود شد...
این علم در ذات نیست،ولی منشا این تحقق که از ذاته و در ذات هست نتیجتا کمال علمی این تحقق در ذات معلوم حقه...و خود این تحقق چون در ذات نمیتونسته انجام بگیره در خارج ذات انجام گرفته والبته این هم معلوم حقه منتها در ظرف تحقق خودش....

فعل حق بسیطه نتیجتا واحده اینطور نیست که یکسره در حال اراده کردن باشه،با یک اراده بسیط همه هستی رو ایجاد کرده،و این صرافت در فعل باعث شده که ابتدا و انتها برایش به صورت مساوی حاضر باشن،از دید ما چون در بطن علل و حوادث جاری در عالم هستیم و مجبوریم طبق زمان و علل بریم جلو نمیتونیم این قضیه رو درک کنیم،ولی حضرت حق چون فعلش در زمان و مکان نیست،تحقق شئ همان و اتمامش همان،این امر ثابت است از جهت حق...هیچ شئ ای نه جلوتر از حق است نه عقب تر،نتیجتا در هر تحققی اول اوست اخرم اوست،این دال بر صرافت است،نتیجتا از همه اشیا با خصوصیاتشون و عللشون به خودشون نزدیکتره ،این یعنی همان که گفتم یعنی قبل از اینکه شما انتخاب کنید،حضرت حق به دلیل همین احاطه به همه علل زمینه ساز که منجر به سو گرفتن انتخاب شما میگرده قبل از انتخاب شما از از ان اگاه است،حالا شما این صرافت را در ابتدای تحقق ببین در یک ان انتها نیز حاصل است....این در مقام فعل و خود تحقق بود در حالی که در مقام ذات کمال و منشا این تحقق هست......پس تحقق شما در ظرف خودتون با خصوصیاتش است که زمان یکی از ان خصوصیات است و این تحقق عین علم فعلی حق است،نتیجتا از این جهت احکام خلقی رو میگیره،ولی از جهتی که به حق ارتباط داره این تحقق به محض ایجاد پایان یافته هم هست یعنی اول واخر برای او یکسان است به دلیل همون احاطه به علل و صرافت وجودی نسبت به خود شئ...

گفته شد تحقق همون علم فعلی حقه،این تحقق قبلا نبود و الان ایجاد شد،این تحقق در مقام ذات که نمیتونه انجام بگیره ،نتیجتا در مقام فعل انجام گرفته ،پس ظرف ایجاد این تحقق همون علم حقه منتها در مرتبه فعلی نه در مرتبه ذاتی....پس این تحقق(که عین علم فعلی حقه) از مقام فعل و ظرفش انتزاع میشه نه از مقام ذات.....به عبارتی این علم(تحقق در مقام ذات) قبلا نبود و بود شد...
این علم در ذات نیست،ولی منشا این تحقق که از ذاته و در ذات هست نتیجتا کمال علمی این تحقق در ذات معلوم حقه...و خود این تحقق چون در ذات نمیتونسته انجام بگیره در خارج ذات انجام گرفته والبته این هم معلوم حقه منتها در ظرف تحقق خودش

علیک سلام بزرگوار.
این که شما اقرار فرمودید، همان ادعای بدوی بنده در نظریه ام می باشد.
چنانچه شما پیش از این قائل به این امر بودید، اصلا نمی بایست در چنین بحثی در مقابل من بوده باشید؛ اما شما در تمام این مدت سعی داشتید اشکالات نظریه ام را عنوان کنید.
شما آنقدر این اشکالات را بیان فرمودید! که یکدفعه مشخص شد نظریه بنده پس از رفع اشکال، توسط جنابعالی، و بازنویسی و تقریر شما، همان نظریه بدوی بنده بوده، بدون کم و زیاد!!!
یعنی از ابتدا مثلا بنده عرض کردم 2×2 می شود 4.
بعد شما وارد شدید و فریاد برآوردید که: ای غافل!3×3 که 4 نمی شود!
من گفتم پس چند می شود؟!؟
شما در نهایت فرمودید Doghghooz می شود!!!
پس این نکته مشخص می شود که شما از ابتدا و تا همین الان هم بدون درک نظریه ی بنده وارد بحث شدید!
الان برای اینکه ثابت کنید اینطور نیست، باید خلاف این کامنت که از شما نقل گرفته ام را از پست های بنده نقل بگیرید و نشان دهید!!!

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿29﴾

فولادوند: اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست

سلام.

فعل حق بسیطه نتیجتا واحده اینطور نیست که یکسره در حال اراده کردن باشه،با یک اراده بسیط همه هستی رو ایجاد کرده،...

سلام

اجمال در علم فعلی معنا ندارد! فعل در خارج با تمام جزئیات محقق میشود و علم خدا هم به همه آنها تعلق میگیرد...
..[/SIZE][/COLOR]

بدون شرح!!!

شاید برایتان سوال پیش آمده باشد که هدف آنتی جهل از این بحث چیست؟!

ببینید؛ وجود الله و خدای اسلام برای بنده ثابت شده نیست.
اما شما خود را مسلمان شیعه می دانید.
پس وجود الله برایتان به هر شکل اثبات شده است.
اما من وقتی به عقاید شما دقت می کنم، می بینم این الله که در ذهن خود ترسیم کرده اید، همان الله نیست که خود الله در قرآن و فرستادگان این الله در حدیث معرفی کرده اند.
یعنی برداشت شما از الله، حقیقی نیست و اشتباه است. و در واقع اصلا چنین خدایی وجود خارجی ندارد در اسلام.
الله یا خدایی که اسلام معرفی کرده، تنها و تنها می تواند همانطور که نظریه ی بنده می گوید باشد و لاغیر.
خودتان هم مشاهده می کنید که هر پستی برمبنای عقیده تان ارسال می کنید، با یک یا چند آیه یا حدیث صحیح و یا عقل در تضاد یا تناقض قرار می گیرد.
پس خدایی که در ذهن تان ساخته اید یک اله دیگر بجز الله است.
تفاوت من و شما، شبیه تفاوت کفار و مشرکین صدر اسلام است.
کفار اصلا به وجود الله باور نداشتند و برای قبول کردن الله، دلیل کافی می خواستند.
اما مشرکین به شهادت قرآن، می گفتند ما الله را آفریننده ی هستی می دانیم، اما این الله به این شکل است که ما می گوییم. و در صدر و پیش از اسلام هم قرآن نبوده که بطلان عقایدشان را بواسطه ی آیات قرآن بشود اثبات کرد و کتب دیگر هم تحریف شده بوده.
اما الان کار برای امثال من خیلی خیلی راحت تر است، تا کاری که پیامبر اسلام انجام داده. کار او خیلی خیلی سخت تر بوده. چون سندی وجود نداشته که مورد اجماع پیامبر و مشرکین باشد. سندی کامل و شفاف.
پس قضیه شد از این قرار که من که الله برایم اثبات نشده، با مطالعه ی آثار الله در دین الله، متوجه اشتباه شما که الله باور هستید، در شناخت الله واقعی شده ام.

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿29﴾

فولادوند: اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست

بدون شرح!!!

سلام.

دوست عزیز فاعل بسیط مطلق است نتیجتا واحد است،ولی نه واحد عددی که از مقوله کم است،نتیجتا فعلش نیز بسیط و واحد است،ولی مراتب فعل الهی یک ضرورت است و تکثر وجود در مراتب دانی این فیض است که یکی از این مراتب مرتبه مادی است،البته فعل از جهت فاعل همیشه بسیط است،ولی از جهت فعل جهات میپذیره ومتکثر میشه.......مثلا نفس شما بسیط است وصد البته جهات و قوای ان نیز بسیط است ولی این مراتب در نفس تکثر وجهات ایجاد کرده،ولی لطمه ای به بساطت انها نمیزند....

این ایه ناظر به قابله نه فاعل،بلکه فعل حق مراتب دارد،برخی از این افعال فقط نیاز فاعلی دارند برای وجود مانند مجردات (کن فیکون) برخی نیاز به قابل هم دارند مانند عالم مادی...

نتیجتا فعل حق از جهت ذات بسیط است واز جهت فعل متکثر...

حضرت رضا علیه السلام می فرماید: ألیس ینبغی أن تعلم أن الواحد لیس یوصف بضمیر، و لیس یقال له أکثر من فعل و عمل و صنع، و لیس یتوهم منه مذاهب و تجزئه کمذاهب المخلوقین و تجزئتهم فاعقل ذلک و ابن علیه ما علمت صوابا ؛
آیا سزاوار نیست که بدانی خداوند یگانه به باطن وصف نمی شود، و بیش از یک فعل و یک آفرینش و یک عمل از او صادر نشده است، و فعل او همچون مخلوقات دارای شیوه های گوناگون و جزئیات مختلف نیست، پس این مطلب را بفهم و دانش صحیح خود را برآن پایه گذار......


علیک سلام بزرگوار.
این که شما اقرار فرمودید، همان ادعای بدوی بنده در نظریه ام می باشد.
چنانچه شما پیش از این قائل به این امر بودید، اصلا نمی بایست در چنین بحثی در مقابل من بوده باشید؛ اما شما در تمام این مدت سعی داشتید اشکالات نظریه ام را عنوان کنید.
شما آنقدر این اشکالات را بیان فرمودید! که یکدفعه مشخص شد نظریه بنده پس از رفع اشکال، توسط جنابعالی، و بازنویسی و تقریر شما، همان نظریه بدوی بنده بوده، بدون کم و زیاد!!!
یعنی از ابتدا مثلا بنده عرض کردم 2×2 می شود 4.
بعد شما وارد شدید و فریاد برآوردید که: ای غافل!3×3 که 4 نمی شود!
من گفتم پس چند می شود؟!؟
شما در نهایت فرمودید Doghghooz می شود!!!
پس این نکته مشخص می شود که شما از ابتدا و تا همین الان هم بدون درک نظریه ی بنده وارد بحث شدید!
الان برای اینکه ثابت کنید اینطور نیست، باید خلاف این کامنت که از شما نقل گرفته ام را از پست های بنده نقل بگیرید و نشان دهید!!!

سلام.

شما میگید خدا به اینده جاهل است چرا چون هنوز اینده ای نیومده و صد البته به انتخاب مخلوقاتش نیز جاهل است چون انتخاب نیز جزء اینده است تا مخلوق انتخاب نکند خدا علمش به اون انتخاب فعلیت نمیپذیره،به عبارتی علم حق تابع علم مخلوقه نه متبوع ان....در حالی که گفته شد علم حق به همه مخلوقات با خصوصیاتشون برایش ثابت است چه قبل از خلقت چه بعد از خلقت تغییری در علم حق نیست......شما حق رو جدا از فعلش میدونید،نتیجتا خدا در اتاق کنترل قرار گرفته و جهان رو طبق علمش داره جبری هدایت میکنه تا حوادث جهان به اون علم منطبق بشه مانند همین مخلوقات ساخت بشر...اخبار معصومین از اینده رو ناظر به چنین فکری میدونید،هدایت جبری حق و تحت اختیار گرفتن اختیار افراد بدون اینکه خودشون بدونند یعنی لوازم فعل بنده رو خود خدا جوری خودش درست میکنه تا بره برسه به اونچه ائمه گفتند تا خدایی نکرده بین انتخاب مخلوق وخدا تضادی ایجاد نشه.....

ولی طبق اونچه گفته شد خدا علمش به گذشته و اینده و حال مساویست و همیشه برای او حاضر است...

و بیش از یک فعل و یک آفرینش و یک عمل از او صادر نشده است، و فعل او همچون مخلوقات دارای شیوه های گوناگون و جزئیات مختلف نیست

فرمودید عبارت بالا کلام امام رضا ع است.
من هم گفتم این کلام الله در قرآن است:
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناس

پیامبر اسلام هم گفته هر حدیثی از ما به شما رسید که خلاف آیات قرآن بود، به دیوار بکوبید.
هم این آیه هم آیات بسیاری دیگر در قرآن هستند که جزئیات فعل خدا را تشریح می کنند.
معمولا برای اثبات کلام ائمه ع آیات قرآن را پشتش می گذارند.
نه اینکه کلام منسوب به ائمه ع را دلیل رد کلام صریح خدا قرار دهند!
پس بواسطه ی این حدیثی که آوردید، ثابت می شود خدا اشتباه گفته!!!
جناب عرفان علوی! اگر تصور درستی از معنای بساطت داشتید، نمی فرمودید فعل خدا بسیط است!
فعل بسیط نداریم!
علم بسیط داریم.
فعل برای تحقق باید حدود مشخص داشته باشد.
اگر حدود مشخص نداشته باشد قابل انجام نیست.
به آیات قرآن اگر توجه کنید اراده ی خدا بر "شیئی" قرار گرفته. نه بر تمام اشیا به یکباره.
اگر فعل خدا یک فعل هم باشد، چون حدود دارد (یکیست و دوتا نیست به قول شما!) این فعل دیگر بسیط نیست. چون بسیط قابل شمارش نیست. همین که شمارش شد یعنی جزئیات دارد.
علم بسیط خدا هم یک علم نیست، بلکه علمی یگانه است.
قابل شمارش نیست، فقط تقدیرپذیر است.
یعنی نمی توان گفت یک علم و دو علم و ده علم.
می توان گفت قدری از علم. همین قدر بخاطر وجود صفات ذاتی قابل تقدیر است، وگرنه قابل تقدیر هم نبود. چون وجود صفات مراتب و درجات مقادیر را معین می کند.
مثلا مراتب حی و مراتب قیوم. کمال اشیا در ذات خدا قدری فرضی از این مراتب است.
افعال خدا تحقق اشیائیست که در عین تکثر و ترتب، غیر، متمم و مکمل هم هستند.
مثالش هم پیامبری بود که گفت خدایا کمی مرا ثروتمندتر کن! خدا گفت تو همینقدر ثروت باید داشته باشی تا جزئی از این جهان باشی. اگر بخواهم ثروت بیشتر به تو بدهم، کل تقدیر جهان به هم خواهد خورد و این جهان دیگر وجود نخواهد داشت، با تمام موجوداتش.
پس افعال خدا زمانمند و متکثرند و اصلا اجمال و بساطت در فعل خدا ممکن نیست، وگرنه همه ی موجودات پیش از ایجاد موجودیت متکثرشان دوباره در بساطت حق معدوم می شدند.

شما میگید خدا به اینده جاهل است

همین کلام شما نشان می دهد بیشتر از این مقدار نمی توانید بپرید و اگر نزدیکتر شوید، علاوه بر پرهایتان، کل وجودتان هم می سوزد!
قدرمشخص شما همین مقدار است و بالاتر از این نخواهید توانست با بنده بیایید.
شما تفاوت جاهل را
با کسی که می داند، اما نمی تواند بداند درک نکرده اید.
و بعید هم می دانم بعد از این موفق به این کشف بشوید.
جاهل یعنی اصلا نمی داند.
اما عالمی که علمش بسیط است، می داند
اما قادر بر درک دانایی اش نیست
چون لوازمش موجود نیست
و معدوم است.

فرمودید عبارت بالا کلام امام رضا ع است.
من هم گفتم این کلام الله در قرآن است:

پیامبر اسلام هم گفته هر حدیثی از ما به شما رسید که خلاف آیات قرآن بود، به دیوار بکوبید.
هم این آیه هم آیات بسیاری دیگر در قرآن هستند که جزئیات فعل خدا را تشریح می کنند.
معمولا برای اثبات کلام ائمه ع آیات قرآن را پشتش می گذارند.
نه اینکه کلام منسوب به ائمه ع را دلیل رد کلام صریح خدا قرار دهند!
پس بواسطه ی این حدیثی که آوردید، ثابت می شود خدا اشتباه گفته!!!
جناب عرفان علوی! اگر تصور درستی از معنای بساطت داشتید، نمی فرمودید فعل خدا بسیط است!
فعل بسیط نداریم!
علم بسیط داریم.
فعل برای تحقق باید حدود مشخص داشته باشد.
اگر حدود مشخص نداشته باشد قابل انجام نیست.
به آیات قرآن اگر توجه کنید اراده ی خدا بر "شیئی" قرار گرفته. نه بر تمام اشیا به یکباره.
اگر فعل خدا یک فعل هم باشد، چون حدود دارد (یکیست و دوتا نیست به قول شما!) این فعل دیگر بسیط نیست. چون بسیط قابل شمارش نیست. همین که شمارش شد یعنی جزئیات دارد.

پس افعال خدا زمانمند و متکثرند و اصلا اجمال و بساطت در فعل خدا ممکن نیست، وگرنه همه ی موجودات پیش از ایجاد موجودیت متکثرشان دوباره در بساطت حق معدوم می شدند.

سلام.

جناب انتی جهل مثل اینکه شما در هر شاخه از علوم اسلامی دستی در اتش دارید،علم رجال و حدیث و فلسفه و تفسیر و غیرهم ، هم در چنته تفکرات شما قرار گرفته ،جالبه.....خود این شاخه های اسلامی هر کدام 20 و 30 سال بحث و تدریس میخواهد تا بتوان در ان نظر داد،...

دوست عزیز بساطت خود اقسام دارد،بساطت مطلق داریم که ذات باریست که نه ذهنا نه خارجا جزء بردار نیست،بساطت خارجی ،عقلی وغیرهم نیز هست که هر کدام احکام خودشو داره،اصل بساطت در ساده بودن وجزء نداشتن است،نه اینکه جزء دارد ولی نمیتوان انها را ادراک کرد بلکه اساسا بی نیاز از جزء هستند،...همین نفس خود شما بسیط خارجی است یعنی جزء خارجی ندارد نتیجتا نمیتوان انرا تقسیم کرد در خارج هر چند ترکب ذهنی دارد،مانند ماهیت و وجود و یا حد و رسم یا نقص و کمال این مفاهیم از این مرتبه انتزاع میشن ولی در خارج جزء ندارد فقط حضرت حق است که بسیط مطلق است...البته هر شئ مجردی بسیط است و لی هر شئ بسیطی مجرد نیست،مانند همین عناصر ساده خارجی که قابل تجزیه نیستند در خارج هر چند از لحاظ عقلی قابل تجزیه باشن. ویا رنگها..اصل بساطت ارتباطی به علت و معلولیت ندارد،همه چیز جز ذات حق مرکب است یا ذهنی یا خارجی .....

کسی گفته فعل حق زمانمنده؟؟؟از ساده ترین شکلش شروع میکنیم شما ثابت کن کل عالم در زمان و مکانه؟؟؟

حدود ارتباطی به بساطت ندارد،یک شئ ممکنه محدود باشه ولی بسیط هم باشه ،مثلا ماهیت سرخ بسیطه عقلی ولی محدوده،یا جوهر بسیط عقلی ،...

اما در مورد پست اخیر شما بایس بگم بنده خیلی خوب متوجه شدم شما منظورتون چیه ولی از قرار معلوم شما متوجه اونچه بنده میگم نمیشید...

این علمی که شما مد نظرتونه که همش متوصل به فرض و معدوم و مقدار فرضی در ان میشید ،فقط در علم حصولی نفس و ذهن مصداق داره،نه در ذات حق وجود بحت و کمال مطلقه،اصلا اونجا تفکر و تصور وتصدیق نیست...این تصورات شماست که به ذات احدیت سریت میدهید وفکر میکنید ذات حق نیز احکام ذهن شما رو داره....

مثلا حیوان علمش به خارج بسیطه یعنی فقط میداند واگاه است،ولی نمیداند که میداند،ولی انسان هم علم بسیط داره وهم علم مرکب،علم بسیطش همونه که درک میکنه فقط مثلا اولین بار که نوزاد قطره رو بریزی تو حلقش عکس العملش به قطره فقط درک بسیطه اونه که در چهرش ظاهر میشه،ولی اگر این عمل تکرار بشه از خوردن امتناع میکنه،چون علم به این اگاهی پیدا میکنه،همه امتیاز بشر به همین علم مرکبشه ،حالا جهل بسیط ومرکب هم داریم،جهل بسیط همین ندانستنه ولی جهل مرکب یعنی نمیداند و نمیداند که نمیداند ولی خیال میکند میداند این درست کردنش خیلی کار میبره ،همه مشکلات ما در همین جهل اخریه،.....

همه این موارد از احکام ذهن هستند چون تصور و تصدیق در ان لحاظ است،شما برای ذات حق ذهن درست کردید اونوقت برداشت خودتونو به اهل بیت نیز نسبت میدهید هر چه هم حدیث صریح بیاریم شما قبول نمیکنید....فرض و سلب و ماهیت و شئ و غیره همش مال ذهنه چون تفکر و فعالیت از خصوصیات ذهنه، ذات حق فکر نمیکنه بعد درست کنه بلکه ایجادش عین نظام احسنه....

این علمی که شما مد نظرتونه که همش متوصل(متوسل) به فرض و معدوم و مقدار فرضی در ان میشید ،فقط در علم حصولی نفس و ذهن مصداق داره،

انا انزلناه فی لیله القدر!
و ما ادراک ما لیله القدر...
سلمنا.

با سلام

جناب آنتی جهل بنده برداشتم از نظریه شما رو با یک مثال توضیح میدم ببینید درست هست یا نه. شما معتقد هستید که خداوند قبل از خلقت فرد x در علم ذاتیش که بسیط و حضوری هست از تمام مسیرهای و دوراهی هایی که این فرد در طول زندگی با اونها روبرو خواهد شد مطلع هست، اما دقیقا نمیدونه وقتی این فرد واقعا سر این دوراهی ها قرار گرفت چه سمتی رو انتخاب میکنه، به عبارت دیگه زندگی هر فرد مانند یک هزار راه هست که خدا به تمام مسیرهای آن آگاه هست و هیچ مسیری نیست که به آن علم نداشته باشد، اما اینکه انسان وقتی در این هزار راه قرار گرفت در چند راهی ها کدام مسیر را انتخاب خواهد کرد خارج از علم ذاتی و بسیط خداست، یعنی خدا تا قبل از اینکه فرد انتخاب کند از انتخاب او خبر ندارد، و بعد از انتخاب فرد است که خدا بصورت حصولی به آن علم پیدا میکند

هر کجا برداشت من اشتباه است تصحیح بفرمایید ...

انا انزلناه فی لیله القدر!
و ما ادراک ما لیله القدر...
سلمنا.

سلام.

چه ارتباطی داره،قدر در ظرف تحقق فعله؛،..در ذات نه قدر داریم نه تعین نه نسبیت تا ملاک امتیاز و تقدیر هر شئ با شئ دیگر باشد....

با سلام

جناب آنتی جهل بنده برداشتم از نظریه شما رو با یک مثال توضیح میدم ببینید درست هست یا نه. شما معتقد هستید که خداوند قبل از خلقت فرد x در علم ذاتیش که بسیط و حضوری هست از تمام مسیرهای و دوراهی هایی که این فرد در طول زندگی با اونها روبرو خواهد شد مطلع هست، اما دقیقا نمیدونه وقتی این فرد واقعا سر این دوراهی ها قرار گرفت چه سمتی رو انتخاب میکنه، به عبارت دیگه زندگی هر فرد مانند یک هزار راه هست که خدا به تمام مسیرهای آن آگاه هست و هیچ مسیری نیست که به آن علم نداشته باشد، اما اینکه انسان وقتی در این هزار راه قرار گرفت در چند راهی ها کدام مسیر را انتخاب خواهد کرد خارج از علم ذاتی و بسیط خداست، یعنی خدا تا قبل از اینکه فرد انتخاب کند از انتخاب او خبر ندارد، و بعد از انتخاب فرد است که خدا بصورت حصولی به آن علم پیدا میکند

هر کجا برداشت من اشتباه است تصحیح بفرمایید ...

سلام.

این جناب انتی جهل میگن همه احتمالات در ذات حق هست،ولی اینکه کدام احتمال به علم انسان تعلق بگیره،این به عهده انسان است،یعنی خدا خودش نمیداند مختار کدوم احتمال رو انتخاب میکنه بعد از اینکه احتمال از طرف مختار انتخاب شد،علم حق نیز به ان تعلق میگیره تا قبل از انتخاب موجود مختار علم حق تعلقی نداره بلکه انتخاب انسان است که به علم حق جهت میده،جناب انتی جهل میخوان از این راه مثلا مختاریت انسان رو ثابت کنند ولی در اصل دارن چشم رو کور میکنند.....

شما معتقد هستید که خداوند قبل از خلقت فرد x در علم ذاتیش که بسیط و حضوری هست از تمام مسیرهای و دوراهی هایی که این فرد در طول زندگی با اونها روبرو خواهد شد مطلع هست، اما دقیقا نمیدونه وقتی این فرد واقعا سر این دوراهی ها قرار گرفت چه سمتی رو انتخاب میکنه،

درود بر شما جناب لئو.
سوالتون اشتباهه.
وقتی در علم ذاتی خدا که بسیط هست صحبت می کنیم، "فرد ایکس" و "دوراهی" اصلا وجود نداره. این افراد و این دوراهی ها همه بعد از ایجاد موجود میشن.
در علم ذاتی فقط مقادیر، شیئیت یا ماهیت دارند، اونهم فرضی.
فردی در ذات نیست تا دوراهی انتخاب داشته باشه.
فقط یک معلوم عام هست، اونهم وجود نداره، فقط ماهیت و شیئیت فرضی داره.
معلوم خاص در علم ذاتی نداریم. وگرنه واجب الوجود قیوم بی معناست.
جناب عرفان علوی و طیف فکری ایشون عقیده دارند که "ذات" خدا خالی از هر وجود دیگریست و این یعنی قیام بالذات و واجبیت وجود خدا؛ اما درعین حال عقیده دارند خدا در همین ذاتش که علم است و وجود دیگری در آن نیست، وجود علمی موجودات دیگری که بعدا می آفریند را بطور تفصیلی دارد! که این عقیده ی دومشان می شود قیام بالغیر و تمام موجودات همه باهم و دسته جمعی واجب الوجود هستند!!!!
ایشان به صراحت فرمودند خدا همه ی اشیاست و همه ی اشیا خدا هستند!
یعنی ذات خدا را مرکب از وجود علمی همه ی موجودات می دانند ایشان در عین قائم بالذات بودن!!!
یه اینطور موجودی هستند ایشان!
چنین خدایی هیچ وقت با این مشخصات وجود نداشته و ایشان با این خدایی که وجود ندارد راز و نیاز و درددل هم می کنند و ...
باز خدا پدر مشرکین صدر اسلام را بیامرزد که اگر خدایشان ممتنع الوجود بود، لااقل یک وجود خارجی به شکل بت داشتند ازش! جنا عرفان علوی همین عینیت خارجی را هم ندارند از این خدایی که وجود ندارد!
ایشان از کلام بنده که فعل خدا را زمانمند و تقدیر می دانم ایراد می گیرد.
آیه برایشان می آورم که فعل خدا را که تقدیر است، در شب قدر که زمانمند است ثابت می کند.
ایشان در آخر می پرسد ربطش چیه!!!!!
خب ربطش قرار است چه باشد؟!؟
تقدیر و زمانمند بودن فعل خدا که شما منکرش هستید!
موضوع قفل شده است