جمع بندی ماده اولیه آفرینش چه بوده است؟

تب‌های اولیه

424 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام برادر

وقتی هر سوال شما را بدون اینکه در نظریه ام برخوردی ایجاد شود پاسخ گفته ام و پاسخها در تطابق کامل با کتاب و حدیث و عقل هستند، یعنی این نظریه ثابت است.

شما اشکال حصولی بودن و روایات صحیح را نداده گذشتید. ورود به این بحث هم تکرار مکررات خواهد بود...

اما می خواهیم ببینیم این علم تفصیلی به فعل خدا(یعنی میثم)، بهمراه ایجادش وجود داشته، یا بعد از ایجادش و بواسطه ی تغییرات دائمی وجود میثم "حاصل" شده است.

ادعای اصلی شما این بود که خدا قبل از افعال بندگان به این افعال علم ندارد. قبلیت اصلا با علم فعلی میسازد؟
علم فعلی همان علم در مقام فعل است. معنا ندارد بگوییم علم فعلی قبلی!!!
این روایت در کنار دیگر روایات مثال خوبی است برای علم الهی به افعال بندگان قبل از تحقق فعل نه علم فعلی او به این افعال ...

این تغییرات حاصل انتخاب های اختیاری میثم اگر باشد، علم خدا به این فعل تفصیلی، حصولیست.
اما اگر انتخابها اجباری باشد، بله، علم فعلی تفصیلی خدا به این فعلش، حضوریست.

علم حضوری: حضور شی نزد عالم است.
علم حصولی: حضور شی با واسطه(تصور) نزد عالم است.
هیچ ملازمه ای بین حصولی بودن و تفصیلی بودن یا بین حضوری بودن و اجباری بودن نیست!!! هیچ رابطه ای...
بنابراین ممکن است علم فعلی حضوری باشد به این ترتیب که خود شی نزد عالم حاضر باشد. همچنین عالم میتواند با واسطه به این معلوم علم پیدا کند.
یکی از دلایل طولانی شدن بحث خلط مفهومی و عدم تصور صحیح از این مفاهیم است...

پس علاوه بر اینکه دلیل قانع کننده بر آگاهی خدا از انتخاب های آتی اختیاری موجودات نیاوردید، مشخص شد تعاریف تفصیلی و حصولی را جابجا درک فرموده اید، و اینجا تازه این قضیه روشن شده! همانطور که در انتهاب بحث با جناب عرفان علوی مشخص شد ادراک ایشان از اجمال و تفصیل جابجاست!

گر در خانه کس است یک حرف بس است...
ظاهرا ملازمه ای که شما در ذهن شریفتون دارید باعث این خلط شده است.

البته امروز ماجرای عجیبی اتفاق افتاد. موقع صرف صبحانه، یکی از اقوام خواب دیشبش را تعریف می کرد که در خواب، فلاسک چای از دستش می افتد و می شکند.
حین تعریف همین خواب و همین که چند ثانیه از تعریف ماجرای فلاسک در خواب گذشته، یکدفعه فلاسک خودبخود منفجر شد و هر تکه اش به سمتی رفت.
این علم حضوری خدا نسبت به اتفاقات جبری در آینده را کاملا تایید می کند.
اما علم به انتخاب های اختیاری را نه.

آیا اگر این شخص از فلاسک استفاده نمیکرد هم منفجر میشد؟
این مساله هیچ ارتباطی به فعل او نداشت؟
مگر این اتفاق قبل از تحقق معدوم نبود؟
چطور علم این شخص به معدوم تعلق گرفت؟
شما خود را بین دو راه مخیر کردید:
1. خدا به آینده علم ندارد تا من اختیار داشته باشم.
2. اگر خدا به آینده علم داشته باشد، من مجبور خواهم بود.
بنابراین هر علمی که خدا به آینده دارد مطابق با برنامه ریزی اوست! علم او در همین حد است! محدود به زمان!
بنده متوجه نمیشوم این همه محذور که باعث محدود شدن خدا و ممکن الوجود شدنش میشود را نمیبینید؟
صرفا یک ادعا را تکرار میکنید و با تکرار در صدد اثباتید...

آیا اگر این شخص از فلاسک استفاده نمیکرد هم منفجر میشد؟
این مساله هیچ ارتباطی به فعل او نداشت؟
مگر این اتفاق قبل از تحقق معدوم نبود؟
چطور علم این شخص به معدوم تعلق گرفت؟
شما خود را بین دو راه مخیر کردید:
1. خدا به آینده علم ندارد تا من اختیار داشته باشم.
2. اگر خدا به آینده علم داشته باشد، من مجبور خواهم بود.
بنابراین هر علمی که خدا به آینده دارد مطابق با برنامه ریزی اوست! علم او در همین حد است! محدود به زمان!

درود بر شما.
عرض کردم که. اگر قصد و انتخاب آن فرد ترکاندن فلاسک می بود، کلام شما کاملا صحیح بود.
اما از او پرسیدم و گفت کدام دیوانه ای چنین قصدی می کند که به خودش ضرر بزند.
ترکاندن فلاسک که انتخاب آن فرد نبوده که شما بول می گیرید!
دم کردن چایی انتخابش بوده. آنهم کار هر روزش بوده و پیشبینی عجیبی نیست.
اما این قضیه ثابت می کند خدا از چنین اتفاقی قبل از وقوع آن خبر داشته است چون عمدی در ترکاندن فلاسک و تبانی آن فرد با خدا وجود ندارد.
اما خودش گفت که انتخابش ترکاندن فلاسک نبوده.
این فلاسک ترکیده، بدلایل علمی و ترکاندنش انتخاب آن فرد نبوده. اگر من و شما هم آن فلاسک را به همان ترتیب پر می کردیم حتما می ترکید. چون ترکیدنش بواسطه ی خوابی که تعریف شده بود قبل از وقوع در علم خدا موجود بوده.
پس این فلاسک اگر عمدا و با انتخاب فردی شکسته شود گفته ی شما ثابت است، نه بدون انتخاب و بدون عمد.
این قبیل موارد جبر را اثبات می کند نه اختیار.

سلام

در علم ذاتی فقط مقادیر، شیئیت یا ماهیت دارند، اونهم فرضی.

مقدار و ماهیت چطور در ذات الهی تحقق دارند و ترکیبی بوجود نمی آید؟
شما خدا را مرکب از وجود و ماهیت میدانید؟

فقط یک معلوم عام هست، اونهم وجود نداره، فقط ماهیت و شیئیت فرضی داره.

چطور یک شیء هم هست(عام) و هم نیست(وجود ندارد)؟
اگر منظور شما از فرض همان تصور است(علم حصولی با تمام اشکالاتی مطرح شد و شما از آنها عبور کردید) باز هم موجود است، چطور با وجود نداشتن میسازد؟
با این مسائل بازهم فکر میکنید نظر شما متقن است؟

ببینید؛ وجود الله و خدای اسلام برای بنده ثابت شده نیست.

درود
کسی که اصل وجود خدا رو ثابت نکرده بایدم علم اونو به آینده انکار کنه
داداش شما اول برادریتو ثابت کن بعد ...

الله یا خدایی که اسلام معرفی کرده، تنها و تنها می تواند همانطور که نظریه ی بنده می گوید باشد و لاغیر.

شما از اول تاپیک هی این جمله رو تکرار میکنین
به قول استاد عامل با تکرار یه ادعا که نمیشه اونو ثابت کرد

شما تفاوت جاهل را
با کسی که می داند، اما نمی تواند بداند درک نکرده اید.
و بعید هم می دانم بعد از این موفق به این کشف بشوید.

میداند ولی نمیتواند بداند؟!!!
تا به حال تناقضی از این روشن تر ندیده بودم
مثل اینه که من بگم من پروفسورم اگه برم دانشگاه و بیست سال درس بخونم!!! پس الان هیچی نیستم...

وقتی در علم ذاتی خدا که بسیط هست صحبت می کنیم، "فرد ایکس" و "دوراهی" اصلا وجود نداره. این افراد و این دوراهی ها همه بعد از ایجاد موجود میشن.
در علم ذاتی فقط مقادیر، شیئیت یا ماهیت دارند، اونهم فرضی.
فردی در ذات نیست تا دوراهی انتخاب داشته باشه.
فقط یک معلوم عام هست، اونهم وجود نداره، فقط ماهیت و شیئیت فرضی داره.

ایشان از کلام بنده که فعل خدا را زمانمند و تقدیر می دانم ایراد می گیرد.

با سلام

بنابراین از نظر شما در علم ذاتی خداوند که بسیط است هیچ معلوم خاصی وجود ندارد، نه مخلوقی، نه فردی، نه مسیری، نه دو راهی، هیچ چیز، جز مقادیر، جز یک معلوم عام، آن هم بصورت فرضی، مانند یک صفحه کاغذ سفید که هیچ نقشی مشخصی در آن نیست

سوال اول: اگر هیچ نقش و معلوم خاصی در علم ذاتی خدا وجود ندارد، خدا چگونه مخلوقاتش را آنگونه که میخواهد خلق میکند؟

سوال دوم: معلومات خاص مانند مخلوقات و افراد و مسیرها و ... پس از ایجاد شدن، در صفحه علم ذاتی خدا ظاهر میشوند یا در صفحه علم فعلی خدا؟ به عبارت دیگر خدا به واسطه علم ذاتی به انها آگاه میشود یا به واسطه علم فعلی؟ اگر به واسطه علم فعلی، رابطه این علم با ذات خدا چگونه است، آیا بر آن تاثیر میگذارد یا خیر؟

سلام

مقدار و ماهیت چطور در ذات الهی تحقق دارند و ترکیبی بوجود نمی آید؟
شما خدا را مرکب از وجود و ماهیت میدانید؟

چطور یک شیء هم هست(عام) و هم نیست(وجود ندارد)؟
اگر منظور شما از فرض همان تصور است(علم حصولی با تمام اشکالاتی مطرح شد و شما از آنها عبور کردید) باز هم موجود است، چطور با وجود نداشتن میسازد؟
با این مسائل بازهم فکر میکنید نظر شما متقن است؟


احسنت بر شما!
شما ماهیت یا شیئیت، آنهم فرضی و معدوم ممکن را در علم خدا قبول نمی کنید!
خیلی خیلی عجیب و جالب است که با چنین سختگیری که دارید، دروازه ی ذات خدا را به روی وجود علمی با جزئیات تک تک موجودات باز می کنید!
خب عزیز من! خودتان اقرار می کنید ماهیت و شیئیت فرضی در ذات ترکب ایجاد می کند! بعد چطور وجود علمی تفصیلی در ذات ترکب ایجاد نمی کند که شما چنین عقیده دارید؟!
ماهیات معدوم ممکن الوجود وجودشان در وجود بسیط خدا حل است. معدوم است. حد ندارد. وجود ندارد.
فقط قدر دارد.
شما ادعا می کنید همین قدر را هم ندارد!
یعنی عملا می گویید خدا اصلا در ذاتش وجود ندارد!
چون مثلا می گویید بر دریایی که راکد است شیئیت و مقادیر امواج نیست!
پس این امواج از چه وجود می گیرند که بعدا ایجاد می شوند؟!؟
وقتی معدن امواج دریاست و پس از ایجاد دوباره در آن معدوم می شوند؛ مگر می شود منکر ممکن بودنشان در حین اعدامشان در دریای راکد بود؟!؟
پس این امواج معدوم در دریای راکد
وجود که ندارند
پس معدومند
این معدوم ماهیت و شیئیت فرضی و ذهنی هم ندارد
پس معدوم ممتنع الوجودیست که هیچگاه نه در خارج و نه در ذهن موجود شدنی نیست
پس هیچگاه ایجاد نخواهد شد!
یعنی در امتناع حتی از خدای محال دوم با خدا هم ممتنع تر است!
چون اله دیگر لااقل شیئیت ذهنی دارد
این معدوم که مدنظر شماست همین قدر هم نیست!
پس چگونه الان ما وجود داریم؟!؟
کوشش من بی فایده است.
شما هم بالاتر از این نمی توانید بیایید.
سلمنا.

با سلام

بنابراین از نظر شما در علم ذاتی خداوند که بسیط است هیچ معلوم خاصی وجود ندارد، نه مخلوقی، نه فردی، نه مسیری، نه دو راهی، هیچ چیز، جز مقادیر، جز یک معلوم عام، آن هم بصورت فرضی، مانند یک صفحه کاغذ سفید که هیچ نقشی مشخصی در آن نیست

سوال اول: اگر هیچ نقش و معلوم خاصی در علم ذاتی خدا وجود ندارد، خدا چگونه مخلوقاتش را آنگونه که میخواهد خلق میکند؟

سوال دوم: معلومات خاص مانند مخلوقات و افراد و مسیرها و ... پس از ایجاد شدن، در صفحه علم ذاتی خدا ظاهر میشوند یا در صفحه علم فعلی خدا؟ به عبارت دیگر خدا به واسطه علم ذاتی به انها آگاه میشود یا به واسطه علم فعلی؟ اگر به واسطه علم فعلی، رابطه این علم با ذات خدا چگونه است، آیا بر آن تاثیر میگذارد یا خیر؟


درود بر شما.
1-خدا قدری از علمش را تنزل می دهد از کمال و بساطت. بواسطه ی اراده اش.
بعد که اولین فعل خدا صادر شد در طول زمان قرار می گیرد و ممکنات یکی پس از دیگری در طول زمان از همین قدر تنزل یافته ی اولیه موجود می شوند.
تا این قدر اولیه که قدری از وجود خداست، حد نگیرد و نازل نشود، ممکنات را خدا نمی تواند بواسطه ی آن قدر محدود ایجاد کند.
پس تقدیر اولین فعل خداست.
بقیه افعال خدا از این تقدیر اولیه ایجاد می شوند. پس قبل از این تقدیر، قدر مشخص و محدودی در علم خدا وجود ندارد که بخواهد جزییات و تفصیل بر آن حمل شود.
آنچه هست، وجود بسیط خداست و بس.
2-اصلا موجودات در ذات خدا راهی ندارند چون همه بعد از تقدیر ایجاد شده اند.
باز هم بخواهند به وجود و بساطت این وجود برگردند، معدوم می شوند در آن.
انالله وانا الیه راجعون.
چون وجود بسیط است و یگانه و غیرمتکثر
پس فعل خدا بر ذاتش ممکن نیست اثر بگذارد و محال است.

سلام

این دو عبارت شما به وضوح نشان میده بحث بر سر ابهام مفهوم نیست بلکه مشکل در تطابق مفهوم بر مصداق است.
این دو مبحث فاصله زیادی دارند...در هر حال مفهوم علم چه حضوری و چه حصولی بدیهی است و هر شخصی دانستن را با ندانستن بالوجدان متفاوت میبیند.

من نمی دونم! شما باید بگید اشکال کجاست. من صرفا داشتم قول شما رو تفسیر میکردم!


جناب عرفان علوی و طیف فکری ایشون عقیده دارند که "ذات" خدا خالی از هر وجود دیگریست و این یعنی قیام بالذات و واجبیت وجود خدا؛ اما درعین حال عقیده دارند خدا در همین ذاتش که علم است و وجود دیگری در آن نیست، وجود علمی موجودات دیگری که بعدا می آفریند را بطور تفصیلی دارد! که این عقیده ی دومشان می شود قیام بالغیر و تمام موجودات همه باهم و دسته جمعی واجب الوجود هستند!!!!
ایشان به صراحت فرمودند خدا همه ی اشیاست و همه ی اشیا خدا هستند!
یعنی ذات خدا را مرکب از وجود علمی همه ی موجودات می دانند ایشان در عین قائم بالذات بودن!!!

سلام.

ذات حق خالی نیست،بلکه ذات ماسوی خالیست؛انهم خالی از کمال وگرنه حد درست نمیشد،خدا کمال همه موجودات را داراست،...شما تمام خصوصیات ذهنتون رو دارید به خدا حمل میکنید،در عالم ذهن فرض و معدوم و مفاهیم ماهوی وجود دارد که خود به وجود ذهنی موجود است،به عبارتی فرض کردن و ماهیات همه ظهور وجودهای ذهنی هستند،که مفاهیمی اعتباری بیش نیستند،اینها از خصوصیات ذهن است در ذات حق از این اعتبارات خبری نیست ،...

شما برای توجیه حرفتان چاره ای ندارید جز اینکه بگید ماهیاتی فرضی در ذات هست که معدومند،ولی فرض کردیم که وجود دارند،چون میخواهید مثلا به بساطت حق لطمه ای ایجاد نکنید ،...مقدار فرضی و معدوم فرضی و ماهیت معدوم وغیره همش توهمه ذهنه نه چیز دیگری،....

اشیا در مقام ذات عین ذاتند این حمل رقیقه است نه شایع و در مرتبه خودشان غیر از ذات هستند این حمل شایع است که همه قیود و خصوصیات رو هم در بر میگیره...

اشیا در مقام ذات کمالشون و وجود علمیشون هست و در مقام خودشون تعین و تحققشون با همه خصوصیات امکانی،...جالبه شما هیچ وقت نمیگید خود صوت وکلمات حرف زدن در ذات من هست بلکه میگید حقیقت و کمال این حرف زدن در ذات من هست،حتی برای نفستون فرض مقدار هم نمیکنید چرا؟؟چون به علم حضوری همچین چیزی رو درک میکنید،...هیچ مقداری از نفستون این حقیقت نیست، بلکه نفستون خودحقیقت شده، نمیشه این حقیقت رو از نفستون جدا کنید و مقدار فرضی براش درست کنید،مقدار و فرض در عالم ذهنه که صورت سازی میکنه....

شما اشکال حصولی بودن و روایات صحیح را نداده گذشتید. ورود به این بحث هم تکرار مکررات خواهد بود...

درود بر شما جناب عامل.
هروقت شما ثابت کردید علم فعلی خدا محال است حصولی باشد؛ آن زمان می شود حصولی بودن علم فعلی خدا را اشکال دانست و بابت اشکال توضیح خواست!
خود خدا می گوید موجودات را آزمایش می کنم تا بدانم؛
اما صادق ع فرموده کار می کنم تا خدا بداند؛
و هر دو تحصیل علم را ثابت می کند؛
بعد من باید اشکالی را که وجود ندارد توضیح بدهم؟!؟

همش توهمه

درود بر شما جناب عرفان علوی.
توهم نه؛ خلاقیت.
بین این دو مرزیست که شما توان تشخیصش را نداشتید تابحال.
وقتی عرض کردم سلمنا؛ یعنی هرچه شما بفرمایید تسلیمم!
آقا من در برابر شما تسلیم! من بازنده!
شما بردید!
الان چی بگم تا شما رضایت بدید؟!
آقا علم ذاتی خدا به موجودات اجمالی در عین کشف تفصیلی است.
خلاص.

درود بر شما.
1-خدا قدری از علمش را تنزل می دهد از کمال و بساطت. بواسطه ی اراده اش.
بعد که اولین فعل خدا صادر شد در طول زمان قرار می گیرد و ممکنات یکی پس از دیگری در طول زمان از همین قدر تنزل یافته ی اولیه موجود می شوند.
تا این قدر اولیه که قدری از وجود خداست، حد نگیرد و نازل نشود، ممکنات را خدا نمی تواند بواسطه ی آن قدر محدود ایجاد کند.
پس تقدیر اولین فعل خداست.
بقیه افعال خدا از این تقدیر اولیه ایجاد می شوند. پس قبل از این تقدیر، قدر مشخص و محدودی در علم خدا وجود ندارد که بخواهد جزییات و تفصیل بر آن حمل شود.
آنچه هست، وجود بسیط خداست و بس.

درود

در قران و روایات بصراحت ذکر شده که خدا جهان را با طرح و برنامه خلق کرده، میدانسته چه میخواهد خلق کند، از خلقتش هدف داشته، بدیهی است که مفاهیمی مانند طرح و هدف پیش نیازی دارند و آن اینکه ابتدا و قبل از بوجود امدن در علم خدا باشند، مثلا در قران امده که خدا همه چیز را برای انسان آفریده، آسمان، زمین، خورشید، آب، ستارگان، شب و روز، حیوانات و ... تا انسان بوجود بیاید و بتواند راحت زندگی کند؛ اینها همه نشان میدهد خدا میدانسته میخواهد چه خلق کند.

در حالی که بنا بر نظریه شما خدا نمیدانسته چه میخواهد خلق کند، چرا که بر اساس دیدگاه شما غیر ممکن است که خدا هدف و برنامه از خلقت داشته باشد، چون هدف و برنامه نیازمند علم تفصیلی و جزیی است اما شما معتقد هستید چنین علمی قبل از خلقت برای خدا غیر ممکن است، بر اساس نظر شما خدا اولین فعل را که صادر کرد بقیه خلقت خود بخود بوجود امد بدون اینکه خدا بداند چه خواهد شد، خدا بعد از خلقت است که میفهمد چه بوجود آمده، بنابراین خلقت بر اساس طرح، هدف و اراده خدا نبوده، بر اساس نوعی ضرورت علت و معلولی بوجود امده ...

در مورد سوال دوم هم ایراداتی بر این دیدگاه وارد است، که در صورت برطرف شدن این ایراد مطرح خواهم کرد ...

درود

در قران و روایات بصراحت ذکر شده که خدا جهان را با طرح و برنامه خلق کرده، میدانسته چه میخواهد خلق کند، از خلقتش هدف داشته، بدیهی است که مفاهیمی مانند طرح و هدف پیش نیازی دارند و آن اینکه ابتدا و قبل از بوجود امدن در علم خدا باشند، مثلا در قران امده که خدا همه چیز را برای انسان آفریده، آسمان، زمین، خورشید، آب، ستارگان، شب و روز، حیوانات و ... تا انسان بوجود بیاید و بتواند راحت زندگی کند؛ اینها همه نشان میدهد خدا میدانسته میخواهد چه خلق کند.

در حالی که بنا بر نظریه شما خدا نمیدانسته چه میخواهد خلق کند، چرا که بر اساس دیدگاه شما غیر ممکن است که خدا هدف و برنامه از خلقت داشته باشد، چون هدف و برنامه نیازمند علم تفصیلی و جزیی است اما شما معتقد هستید چنین علمی قبل از خلقت برای خدا غیر ممکن است، بر اساس نظر شما خدا اولین فعل را که صادر کرد بقیه خلقت خود بخود بوجود امد بدون اینکه خدا بداند چه خواهد شد، خدا بعد از خلقت است که میفهمد چه بوجود آمده، بنابراین خلقت بر اساس طرح، هدف و اراده خدا نبوده، بر اساس نوعی ضرورت علت و معلولی بوجود امده ...

...


درود جناب لئو.
پست های طولانی ارسال کنید اشکالات برداشت تان از نظریه بنده آنقدر زیاد می شود که مجبور بشوم کلا قید پاسخگویی را بزنم.
اینها که شما فرمودید، نتایج نظریه بنده نیست.
نتیجه برداشت اشتباه شما از نظریه بنده است.
فرمودید در قرآن و روایات آمده خدا همه چیز را برای انسان خلق کرده. پس هدفش از ابتدا خلقت انسان بوده.
در نتیجه می دانسته انتخاب های اختیاری آتی قطعی این مختار چه خواهد بود!!!
آخه برادر این نتیجه را چطور از مقدمات قبلش گرفتید؟!؟
چرا هدف این نباشد که از انتخاب های این مختار آگاه شود؟!
چرا؟
بعد من کجا گفتم اولین فعل را صادر کرد و نشست بقیه ماجرا را نگاه کرد؟!
عرض شد بقیه افعالش محصول تقدیر اولیه بوده.
یک ذره ی هیگز مثلا کف معلوم اولیه عام بوده و یک انسان سقف آن.
مثال عرض می کنم. وگرنه همین اسامی هم ابتدا وجود نداشته.
تنها مقادیر علم و قدرت و اختیار بوده.
الان هم ما همان مقادیر هستیم. نه چیزی بیشتر.
ما مقادیری علم و قدرت و اختیار هستیم.
جسم ما هم وسیله ی ظهور این مقادیر.
این جسم نباشد، این مقادیر ظاهر نمی شوند.
خود این جسم متکثر هم ایجادش زمان بر است.
آنچه مسخر این جسم هست هم ایجادش زمان بر و مرحله ایست.
اما خدا نمی دانسته صحیح نیست، نمی توانسته بداند صحیح است.
چون توانایی این دانایی شرطش ایجاد است.
نه اعدام.
اگر این توانایی در عدم ممکن بود، خدا زحمت ایجاد را نمی کشید!
چند مدت صرف ایجاد و شکل گیری زمین و آسمان شده فقط!
و خدا منتظر بوده این موجودات به رشد موردنظر برسند تا بتوانند ظرف مقادیر ممکن باشند.
تا در نهایت از انتخاب اختیاری این مقادیر آگاه شود.
یعنی توانایی بر درک دانایی اش را پیدا کند.

با سلام

بنده اصراری ندارم که شما به پست های بنده جواب دهید، هر جا احساس کردید نمیتوانید یا نمیخواهید جواب دهید مختارید.

درود جناب لئو.
پست های طولانی ارسال کنید اشکالات برداشت تان از نظریه بنده آنقدر زیاد می شود که مجبور بشوم کلا قید پاسخگویی را بزنم.
اینها که شما فرمودید، نتایج نظریه بنده نیست.
نتیجه برداشت اشتباه شما از نظریه بنده است.
فرمودید در قرآن و روایات آمده خدا همه چیز را برای انسان خلق کرده. پس هدفش از ابتدا خلقت انسان بوده.
در نتیجه می دانسته انتخاب های اختیاری آتی قطعی این مختار چه خواهد بود!!!

سوال من در مورد علم خدا به انتخاب های اختیاری آتی قطعی انسان نبود!! سوال این است: اگر خدا قبل از خلقت به مخلوقاتش آگاهی ندارد، چگونه امکان دارد که آنها را با طرح و با یک هدف خاص خلق کند؟

عرض شد بقیه افعالش محصول تقدیر اولیه بوده.

محصول تقدیر اولیه بوده یعنی چه؟ قبل از اینکه مثلا پنجمین مخلوق خلق شود آیا خدا با تمام جزییات به ان علم دارد یا خیر؟ بنابر دیدگاه شما خدا نمیتواند به آن علم داشته باشد، چون علم خدا بعد از بروز فعل است که حاصل میشود.

یک ذره ی هیگز مثلا کف معلوم اولیه عام بوده و یک انسان سقف آن.
مثال عرض می کنم. وگرنه همین اسامی هم ابتدا وجود نداشته.

نتیجه قطعی دیدگاه شما این است که خدا قبل از خلقت نمی دانسته که انسان بوجود خواهد امد!!
باز اعتقاد دارید دیدگاه شما مطابق بر قران است؟!
شما میخواهید اختیار را برای انسان ثابت کنید، اما سهوا دارید علم و اراده خدا را از او میگیرید ...

بعد فرمودید خدا زمین و آب و آسمان و حیوانات را مسخر انسان کرده، پس از ابتدا می دانسته می خواهد چه خلق کند.
ابتدا یعنی کی؟
یعنی پیش از اراده ی خدا؟یا پس از آن؟
اگر پیش از اراده ی خدا، خدا تصمیم گرفته مثلا زمین را مسخر انسان کند، چطور قبل از اراده اش زمین وجود داشته؟!
زمین خودش بعد از اراده ی خدا موجود شده.
پس موجودات قبل از اراده ی خدا وجود عینی ندارند، تنها وجود علمی دارند از نظر شما.
یعنی خدا قبل از اراده اش، و در ذاتش، از وجود علمی زمین آگاه بوده!
خب! شما تازه رسیدید به جناب عامل!
الان شما که آیات و روایات را به رخ من می کشید، مگر روایت امام علی ع را نخوانده اید که در ذات خدا حتی علم قرآن هم وجود نداشته که کلام خداست!
یعنی شما هم مثل جناب عامل عقیده دارید موجودات، وجود علمی شان قبل از کلام خدا، قرآن، در ذات خدا، و همراه خدا در ازل موجود بوده!
مثلا وجود علمی جناب لئو در ازل بوده.
خدا هم که وجودش علم است.
خدا هم در ازل بوده.
یعنی جناب لئو و خدا در ازل بوده اند و هر دو هم دلیل بودن هم هستند!
یعنی اگر خدا نبود، وجود علمی جناب لئو نبود، و اگر وجود علمی جناب لئو نبود، علم خدا ناقص بود؛ آن هم در ذاتش!
پس این خدای جناب لئو هم مثل خدای جناب عامل و خدای جناب عرفان علوی، وجودش که همان علمش است، قائم بر موجودات و مخلوقاتش است!
حالا چه می کنید جناب لئو؟! رسیدید به خدایی که قیوم نیست!!!
اما آیه 2 سوره آل عمران می گوید خدا قیوم است!

بعد فرمودید خدا زمین و آب و آسمان و حیوانات را مسخر انسان کرده، پس از ابتدا می دانسته می خواهد چه خلق کند.
ابتدا یعنی کی؟
یعنی پیش از اراده ی خدا؟یا پس از آن؟
اگر پیش از اراده ی خدا، خدا تصمیم گرفته مثلا زمین را مسخر انسان کند، چطور قبل از اراده اش زمین وجود داشته؟!
زمین خودش بعد از اراده ی خدا موجود شده.
پس موجودات قبل از اراده ی خدا وجود عینی ندارند، تنها وجود علمی دارند از نظر شما.
یعنی خدا قبل از اراده اش، و در ذاتش، از وجود علمی زمین آگاه بوده!
خب! شما تازه رسیدید به جناب عامل!
الان شما که آیات و روایات را به رخ من می کشید، مگر روایت امام علی ع را نخوانده اید که در ذات خدا حتی علم قرآن هم وجود نداشته که کلام خداست!
یعنی شما هم مثل جناب عامل عقیده دارید موجودات، وجود علمی شان قبل از کلام خدا، قرآن، در ذات خدا، و همراه خدا در ازل موجود بوده!
مثلا وجود علمی جناب لئو در ازل بوده.
خدا هم که وجودش علم است.
خدا هم در ازل بوده.
یعنی جناب لئو و خدا در ازل بوده اند و هر دو هم دلیل بودن هم هستند!
یعنی اگر خدا نبود، وجود علمی جناب لئو نبود، و اگر وجود علمی جناب لئو نبود، علم خدا ناقص بود؛ آن هم در ذاتش!
پس این خدای جناب لئو هم مثل خدای جناب عامل و خدای جناب عرفان علوی، وجودش که همان علمش است، قائم بر موجودات و مخلوقاتش است!
حالا چه می کنید جناب لئو؟! رسیدید به خدایی که قیوم نیست!!!
اما آیه 2 سوره آل عمران می گوید خدا قیوم است!

مسایل بسیاری در قران هست که بنده هیچ جواب عقلی برای آنها ندارم، برای بنده آنها در تضاد با عقل هستند!! از بین قران و عقل اما حق را بقران میدهم، تحلیل عقلانی شما درست است، اما در تضاد با آیات صریح قران است، قران میگوید خدا جهان را برای انسان خلق کرده، یعنی قبل از خلقت انسان، انسان در علم خدا بوده، بقول شما چنین چیزی چگونه ممکن است، من هم نمیدانم، اما قران بصراحت این را میگوید. فقط این نیست، مساله اختیار که تمام دین و بهشت و جهنم بر اساس آن است برای من از نظر عقلی غیر ممکن است، عقلم از راهی که رفته به جبر رسیده نه اختیار!! اما در قران امده که ما مختاریم، جالب اینکه قلب هم بر گفته قران مهر تایید میزند، بر خلاف عقل!!

قبل از اینکه مثلا پنجمین مخلوق خلق شود آیا خدا با تمام جزییات به ان علم دارد یا خیر؟

اگر موجود جبری باشد بله.
اگر جبر و اختیار هر دو باشد نه.
به تمام جزئیات علم ندارد. به جزئیات حاصل از جبر علم دارد.
به بخش اختیاری علم بسیط دارد.
یعنی از تمام احتمالات ممکن برای اختیار باخبر است.
نه انتخاب قطعی خاص.

قران میگوید خدا جهان را برای انسان خلق کرده، یعنی قبل از خلقت انسان، انسان در علم خدا بوده، بقول شما چنین چیزی چگونه ممکن است

خدا می خواهد علمش را تقدیر کند.
این قدر وقتی ایجاد شد حد می گیرد.
چرا چون دیگر اندازه ی مشخص دارد.
این اندازه برای تحقق ظرف می خواهد.
ظرفش چیزیست که ما بعنوان ماده می شناسیم.
ما مقادیر ممکنی در ذات خدا بودیم که در ظرف هستی ریخته شدیم و ایجاد شدیم.
خدا از ابتدا به ما علم داشته. اما ما آن زمان در یک قدر بسیط معدوم بودیم و امکان داشتیم.
پس چون وجود نداشتیم، جزئیات هم نداشتیم.
خدا می دانسته حد اعلای ممکن این قدر یک موجودی خواهد شد.
حالا می خواهید بگویید خدا در ذاتش اسم انسان را سیو شده داشته؟!
خیر. نداشته.
چون انسان از حروف و کلمه تشکیل شده.
این حروف خود مخلوقند.
پس فراموش کردید هنوز اولین فعل و اولین اراده انجام نشده!
پس حروفی نمی تواند خلق شده و موجود باشد.


خدا از ابتدا به ما علم داشته. اما ما آن زمان در یک قدر بسیط معدوم بودیم و امکان داشتیم.
پس چون وجود نداشتیم، جزئیات هم نداشتیم.

ما وجود نداشتیم، جزییات هم نداشتیم، در یک قدر بسیط معدوم بودیم و امکان داشتیم، در یک کلام ما معدوم بودیم، هم در علم خدا هم در واقعیت، درست است؟

با این تفاسیر چگونه امکان دارد خدا بما علم داشته باشد؟! شما وقتی میخواهید عدم آگاهی خدا به انتخابات قطعی اختیاری انسان را ثابت کنید، میگویید چون این انتخاب ها معدوم هستند خدا نمیتواند به آنها علم داشته باشد، اما در اینجا میگویید با وجود اینکه ما معدوم هستیم اما خدا بما علم دارد!! این تناقض نیست؟! اگر میشود به معدوم علم داشت چرا خدا نتواند به انتخابات اختیاری انسان علم داشته باشد، اگر نمیشود به معدوم علم داشت چگونه اینجا استثنا قایل میشوید و میگوید خدا در اینجا از ابتدا به یک معدوم (انسان) علم دارد؟

سلام

خب عزیز من! خودتان اقرار می کنید ماهیت و شیئیت فرضی در ذات ترکب ایجاد می کند! بعد چطور وجود علمی تفصیلی در ذات ترکب ایجاد نمی کند که شما چنین عقیده دارید؟!

دوست عزیز مسائل فلسفی مقدمات زیادی میخواهد تا انسان دچار خلط نشود...
اما ماهیت چیزی غیر از وجود است و اگر در خدا قائل به ماهیت شوید، بدترین نوع ترکیب را در حضرت حق جایز دانسته اید! نعوذ بالله من اوهام الناس...
علمی که ما از آن بحث میکنیم از سنخ وجود است و چون بسیط است ترکیبی در حضرت حق ایجاد نمیکند.

ماهیات معدوم ممکن الوجود وجودشان در وجود بسیط خدا حل است. معدوم است. حد ندارد. وجود ندارد.
فقط قدر دارد.

این کلام سرتاسر تناقض است.
با توضیحات گذشته هم نیازی به تکرار نیست...

چون مثلا می گویید بر دریایی که راکد است شیئیت و مقادیر امواج نیست!
پس این امواج از چه وجود می گیرند که بعدا ایجاد می شوند؟!؟
وقتی معدن امواج دریاست و پس از ایجاد دوباره در آن معدوم می شوند؛ مگر می شود منکر ممکن بودنشان در حین اعدامشان در دریای راکد بود؟!؟

این تعبیر را برخی عرفا و فلاسفه در مورد وجود ممکنات بکار برده اند، هر چند تعبیر ناقصی است. اما منظور آنها به هیچ وجه ماهیت ممکنات نیست تا دچار ترکیب باشد.
عدم دقت در این مباحث دقیق نتیجه ای جز مغالطه ندارد... بیشتر دقت کنید.

سلام

من نمی دونم! شما باید بگید اشکال کجاست. من صرفا داشتم قول شما رو تفسیر میکردم!

اشکال نیست برادر...
تبیین عدم ابهام مفهوم و اختلاف در تطابق مصداق بود... که ظاهرا شما هم پذیرفتید.

سلام مجدد

هروقت شما ثابت کردید علم فعلی خدا محال است حصولی باشد؛ آن زمان می شود حصولی بودن علم فعلی خدا را اشکال دانست و بابت اشکال توضیح خواست!

بارها و بارها گفته شد که علم حصولی نیاز به واسطه دارد و از خدا هر گونه نیاز منتفی است پس مطلقا علم خدا حضوری است. علم ذاتی که روشن است و علم فعلی هم چون همه موجودات نزد حق حضور دارند نه تصور آنها.
علم حصولی به دلیل خطا برداری از حضرت حق مبری است.
و هزار و یک اشکال دیگر ...

خود خدا می گوید موجودات را آزمایش می کنم تا بدانم؛
اما صادق ع فرموده کار می کنم تا خدا بداند؛
و هر دو تحصیل علم را ثابت می کند؛

جواب این مطلب هم از کتاب عقاید استاد مصباح و دیگران توضیح داده شد که ظاهرا مانند باقی موارد فراموش کرده اید.
به پست های قبل مراجعه بفرمایید.
بیشتر از این هم ادامه این بحث تکرار بوده و سزاوار نیست.

یعنی اگر خدا نبود، وجود علمی جناب لئو نبود، و اگر وجود علمی جناب لئو نبود، علم خدا ناقص بود؛ آن هم در ذاتش!
پس این خدای جناب لئو هم مثل خدای جناب عامل و خدای جناب عرفان علوی، وجودش که همان علمش است، قائم بر موجودات و مخلوقاتش است!

علم الهی صفت ذاتی است و هیچگاه صفت علت ذات نمیشه که دور پیش بیاد.
اینطور که شما علم را برداشت میکنید، به کلام برخی اشاعره که صفات ذاتی را وجودهای مستقل میدانند شبیه تر است.
ذات الهی یک مصداق خارجی دارد که متصف به علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی میشود و همه قائم به ذات اقدس الهی اند، نه فاعل و علت او تا دور پیش بیاید.
دقت بفرمایید...

اگر نمیشود

جناب لئو.
چه کسی گفته نمی شود؟!
ما با علم بطور کلی در این بحث کار نمی کنیم.
علم بسیط و اجمالی یک علم است
علم متکثر و تفصیلی علمی دیگر.
وقتی می گویم عالمی به شیئی علم تفصیلی ندارد، شما نباید نتیجه بگیرید اصلا علم ندارد.
بلکه باید دقت کنید گفته می شود در ادامه که این عالم علم اجمالی دارد.
عالم نبودن به انتخاب قطعی معنایش این است که علم تفصیلی به این انتخاب قطعی وجود ندار اما علم اجمالی و کلی از ضعیف ترین تا قوی ترین احتمال این انتخاب در علم این عالم هست.
انتخاب تا وقتی انجام نشده معدوم ممکن است.
و هر یک از احتمالات هم معدوم ممکن.
وقتی انتخاب قطعیت یافت
انتخاب قطعی می شود موجود
و بقیه ی انتخاب ها معدوم ممتنع.
متوجه شدید؟

جناب لئو.
چه کسی گفته نمی شود؟!
ما با علم بطور کلی در این بحث کار نمی کنیم.
علم بسیط و اجمالی یک علم است
علم متکثر و تفصیلی علمی دیگر.
وقتی می گویم عالمی به شیئی علم تفصیلی ندارد، شما نباید نتیجه بگیرید اصلا علم ندارد.
بلکه باید دقت کنید گفته می شود در ادامه که این عالم علم اجمالی دارد.
عالم نبودن به انتخاب قطعی معنایش این است که علم تفصیلی به این انتخاب قطعی وجود ندار اما علم اجمالی و کلی از ضعیف ترین تا قوی ترین احتمال این انتخاب در علم این عالم هست.
انتخاب تا وقتی انجام نشده معدوم ممکن است.
و هر یک از احتمالات هم معدوم ممکن.
وقتی انتخاب قطعیت یافت
انتخاب قطعی می شود موجود
و بقیه ی انتخاب ها معدوم ممتنع.
متوجه شدید؟

بنده گفتم سوال اصلی من در مورد انتخاب اختیاری انسان نیست، در مورد علم خدا بصورت کلی هست. سوالم را بار دیگر با توضیح بیشتر میپرسم:

خدا در قران میگوید من جهان را برای انسان فریده ام، بنابراین قبل از خلقت انسان، خدا علم تفصیلی کاملی به انسان، نیازهایش، ساختار جسمی و روحیش و ... داشته، تمام جزییات انسان را میدانسته و بر همین اساس جهان را طوری خلق کرد که شرایط برای بوجود امدن و زندگی انسان مناسب باشد، بقول خودش آب را خلق کرد تا تشنگی ما را برطرف کند، هوا را خلق کرد تا نفس بکشیم، شب را خلق کرد تا استراحت کنیم، حیوانات و گیاهان را خلق کرد تا بخوریم، ستارگان را خلق کرد تا راه را پیدا کنیم و ...

سوال: خداوند چگونه میتواند بدون اینکه در ابتدا هیچ گونه علمی نسبت به انسان، نیازها، ساختار جسمی و روحیش داشته باشد برای او جهانی خلق کند آنگونه که مناسب اوست؟ به عبارت دیگر خدا چگونه میتواند برای موجودی که هنوز معدوم است و هیچ علمی به آن ندارد جهانی خلق کند که دقیقا مناسب اوست؟!

علم الهی صفت ذاتی است و هیچگاه صفت علت ذات نمیشه که دور پیش بیاد.
اینطور که شما علم را برداشت میکنید، به کلام برخی اشاعره که صفات ذاتی را وجودهای مستقل میدانند شبیه تر است.
ذات الهی یک مصداق خارجی دارد که متصف به علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی میشود و همه قائم به ذات اقدس الهی اند، نه فاعل و علت او تا دور پیش بیاید.

یعنی ذات اقدس الهی باطن خداست . معلوم نیست که چیست
چون علم خدا صفت این ذات و مصداق خارجی و ظاهر این ذات است!
پس باطن خدا همان ظاهر خدا نیست!
هوالاول و الآخر والظاهر و الباطن!
با این آیه چه می کنید پس؟!
بعدش ما از وجودهای مستقل مورد نظر اشاعره کجا حرف زدیم؟!
خدا ماهیت ندارد.
شما بحث را دارید می برید به چیستی ذات خدا.
ما در اینجا فقط با علم خدا به موجودات کار داریم
نه اینکه ذات خدا چیست!
من نمی دانم خدا چیست. شما اگر می دانید به من هم بگویید.

یعنی اینکه فبل از خلقت انسان، خدا علم تفصیلی کاملی به انسان داشته، تمام جزییات انسان را میدانسته،

این را کجا گفته.
نص صریح بیاورید.
ما مقادیری محدود هستیم.
من حداقل و حداکثری دارم. شما هم همینطور.
جزئیاتی داریم. تغییراتی داریم...
همه ی اینها که جمع باشد تازه یک من و یک شما موجود است.
مجموع من و شما دیگر حدودش با حدود فردی هر کدام از ما فرق دارد، اما تمام کمالات هر کدام از ما را دارد.
به این مجموع من و شما می گوییم ما!
این ما، شخصیت خاص ندارد، شخصیت عام دارد.
حالا تسری بدهید به همه ی موجودات.
آن زمان فقط حدودی مشخص خواهید داشت که تمام احتمالات ممکن در آن موجود است.
حالا اگر همه ی این موجودات موجود باشند، می توان حدود مشخص هر کدام را بر خودش بار کرد و این علم تفصیلیست.
اگر این موجودات همه معدوم باشند، حدود مشخص شان را کدام وجود محدودی می تواند حمل کند؟!
هیچ وجودی. چون هیچ وجود محدودی موجود نیست. به این می گویند علم اجمالی.
خدا در ذاتش مثل کودکی یک ساله است که توان ندارد آنچه می داند بگوید.
چون کلمات وجود ندارند.
کودک کلمات را فرا می گیرد.
خدا کلمات را ایجاد می کند.
و بعد آنچه می داند بواسطه ی این کلماتی که خودش ایجاد کرده می گوید.
اگر این کلمات را مختار بدانیم و مثلا در یک ظرف سه کلمه و در ظرف دیگر چهار کلمه بریزیم، خدا از تمام جمله های ممکن آگاه است. اما خود این کلمات چگونه ترکیب می شوند و چه جمله ای می سازند معدوم ممکنی است که بعد از قطعیت جمله انتخاب توسط کلمات، موجود می شود.

علمی که ما از آن بحث میکنیم از سنخ وجود است و چون بسیط است ترکیبی در حضرت حق ایجاد نمیکند.

احسنت!
شما هم رفتی سراغ تردستی! یعنی با 4 مهره می خواهید 5 خانه را پر کنید!
اول ادعا می کنید علم خدا به موجودات بسیط و اجمالیست تا از تهمت مرکب دانستن علم ذاتی خدا تبرئه شوید!
بعد یواشکی مهره کشف تفصیلی را از جیب تان در می آورید و در خانه پنجم می گذارید تا خدا به جزییات این موجودات جاهل هم نباشد!
هیچ کس هم تناقض را نمی بیند!
آقای عامل! اگر اقرار می کنید علم ذاتی خدا به موجودات اجمالیست، تفصیلی بودن این علم اجمالی ذاتی را باید فراموش کنید دیگر!
چون اولا بساطت و تکثر متناقضند و یکجا جمع نمی شوند.
ثانیا بر فرض محال هم جمع شوند، باعث ترکب در ذات خدا می شود این علم تفصیلی.

سلام
بایت تاخیر پاسخ به این پست پیشاپیش عذر خواهی میکنم...

محدّث، فقیه، مورخ و مؤلف شیعه امامی قرن سوم هجری قمری و صاحب الغارات، که روایت را از قول احمد بن الحسن المیثمی "واقفی" آورده است.-----واقفی کیست؟ی

در علم حدیث وثاقت راوی مهم است که حتی اهل سنت هم اگر ثقه باشند ضرری به اسناد حدیث وارد نمیشود.
تا جایی که بنوفضال که از نظر اعتقادی انحراف پیدا کردند اما رضا علیه السلام در مورد آنها فرمود آنچه در کتب آنهاست بگیرید و عقاید آنها را کنار گذارید(نقل به مضمون)
پس صرف انحراف عقیده باعث ضعف حدیث نیست، همانطور که در مورد احمد بن الحسن باعث ضعف حدیث نیست:
قال أبو عمرو الكشي: كان واقفا و ذكر هذا عن حمدويه عن الحسن بن موسى الخشاب قال: أحمد بن الحسن واقف. و قد روى عن الرضا عليه السلام.
و هو على كل حال ثقة صحيح الحديث معتمد عليه.
بهتره در مسائل علمی تعصب را کنار بگذارید و به دلایل بپردازید...

پس 4 منبع شما !!! روایت از کسی نقل می کند که امام رضا ع را به امامت نمی شناسد! و قبول ندارد! بعد این آدم شده حامل علوم غیب حضرت علی ع به آینده!!!شما باورش می کنید؟!؟ اگر او را توثیق کنید، یعنی او صادق است. پس دروغ نمی گوید که 7 امام بیشتر نداریم! اگر امام رضا ع را امام می دانید، پس او دروغ می گوید 7 امام بیشتر نداریم!من باورش نمی کنم!

خود امام رضا علیه السلام به وثاقت او پرداخته و شما اون رو ثقه نمیدانید؟!!!
وثاقت با حقانیت زمین تا آسمان تفاوت دارد.
علم حدیث جای تعصب به خرج دادن نیست.

راستی استاد عامل! چگونه است که طیف فکری و اعتقادی جنابعالی، یا اعتقادشان را بر مبنای گفته های کسی مثل احمد بن الحسن المیثمی بنا می کند که عقیده دارد تشیع 7 امام بیشتر ندارد؛ یا بر مبنای گفته های سلیم بن قیس که اعتقاد دارد تشیع 13 امام دارد؟!؟

اولا در رجال کشی با چند طریق همین روایت نقل شده و در دیگر کتب هم با طرق مختلف بیان شده و منحصر به احمد بن الحسن نیست.
ثانیا احمد بن الحسن توثیق دارد.

اما در مورد 4 آدرس باقیمانده که دو تای آنها از شیخ مفید است عرض کنم که اصلا نیازی به بررسی ندارد و ضعیف بودن روایات قابل استنباط است!

چطور بدون بررسی حکم به ضعف روایات میکنید؟
آیا روش بحث علمی اینگونه است؟

درود بر شما جناب عرفان علوی.
توهم نه؛ خلاقیت.
بین این دو مرزیست که شما توان تشخیصش را نداشتید تابحال.
وقتی عرض کردم سلمنا؛ یعنی هرچه شما بفرمایید تسلیمم!
آقا من در برابر شما تسلیم! من بازنده!
شما بردید!
الان چی بگم تا شما رضایت بدید؟!
آقا علم ذاتی خدا به موجودات اجمالی در عین کشف تفصیلی است.
خلاص.

سلام.

نگفتید چگونه ممکن است در ذات معدوم به حمل اولی معدوم باشد ودر خارج به حمل شایع موجود؟؟؟

در مجردات اشتراک است نه تزاحم،شما هنوز دنبال جای خالی مهره چهارمی،موجود مجرد در ان واحد میتواند همه جا باشد،البته شما انشا موجود را خارج از زمان محال عقلی میدانید برای حق،نظریات جالبی دارید واقعا من موندم موجود مادی از کدوم جهت با حق رابطه داره ؟؟کثرات مادی مستقیم از ذات حق صادر میشه !!!نظر جالبیه....

خب شما میگید خدا جاهله و علم سرمدی نداره و علمش محدود به علم مخلوقاتشه به نظرت من اینو قبول کنم؟؟؟

جناب عامل.
وقتی چهار عالم بنام و متاخر شیعه و سنی این روایت را از منبع ابواسحاق می آورند نه از منبع شیخ مفید، چه معنایی دارد؟!
یعنی روات شیخ معتبر بوده؟! یا بعکس؟
شک ندارم در روایت شیخ اشکالی بوده که این روایت را از او نقل نکرده اند.
پس ارجحیت روایت ابراهیم بر شیخ عقلا قابل تشخیص است.
وانگهی می توانم آن روات را هم بررسی کنم و فقط محتاج صرف وقت و حوصله است وگرنه نتیجه همان می شود.
بعد، امام رضا ع چه زمانی وثاقت احمد بن حسن را تایید کرده اند؟ قبل از امامت یا بعد از امامت؟
اگر قبل از امامت و در زمان امامت امام کاظم بوده، بله ممکن است.
اما با رحلت امام کاظم ع و آغاز امامت امام رضا ع، و انکار امامت امام هشتم و وقف بر امام هفتم، احمد بن الحسن را بعنوان جاهل به ما معرفی می کند.
آیا امام رضا ع می تواند گفته باشد از یک جاهل علم خود را بگیرید؟!
پس حدیث امام زمان عج را چه می کنید که مردم را برای کسب علم به روات حدیث ائمه ارجاع داده اند؟!
نمی شود که کلام دو امام همدبگر را نقض کنند.
الان احمد بن الحسن راوی حدیث ائمه!
ما می خواهیم بدانیم علی بن موسی امام هشتم هست یا نه.
آیا این سوال را به راوی حدیث اهل بیت، یعنی احمدبن الحسن ارجاع بدهیم یا ندهیم؟!؟
اگر ارجاع بدهیم، او می گوید نه! علی بن موسی امام نیست!
چرا؟ چون خودش اهل وقف است و هفت امام را بیشتر قبول ندارد!
اگر بگوید بله! پس چرا خودش امام هشتم را قبول ندارد!!!تناقض
پس باتوجه به حدیث امام زمان عج، این توثیق احمدبن الحسن میثمی از جانب امام رضا ع، یا قبل از امامت ایشان صورت گرفته و با امامت ایشان باطل شده؛ یا اصلا چنین توثیقی انجام نشده.
وگرنه طبق حدیث امام زمان و سوال ما از احمدبن الحسن، ما به جواب اشتباه می رسیم که علی بن موسی امام هشتم نیست!
افراد زیادی مثل احمد بن الحسن میثمی وجود دارند:
شمر که سردار سپاه امام علی در صفین بود!
عبدالله ابن عباس!
طلحه و زبیر!
اولی و دومی و سومی و معاویه و یزید و
زید بن علی
زراره
جعفر کذاب
اینها اول خوب بودند و بعد متحرف شدند
مثل احمدبن الحسن میثمی جاهل!
شما دوست دارید از یک جاهل علم خود را بگیرید مختارید، بنده احتیاط می کنم.
حدیث به این مهمی را چرا جابر نقل نکرده که موثق است؟!

خب شما میگید خدا جاهله و علم سرمدی نداره و علمش محدود به علم مخلوقاتشه به نظرت من اینو قبول کنم؟؟؟

جاهل از انتخاب آتی موجود دیگر کلا بی خبر است.
عالم به علم بسیط، فقط از انتخاب قطعی آتی موجود مختار بی خبر است، اما به کل انتخاب های ممکن عالم است.
پس با انتخاب قطعی مختار؛ جاهل غافلگیر می شود و عالم به علم اجمالی نه.
چون این انتخاب قطعی هم جزئی از کل انتخاب های ممکن بوده.
اصلا دلید خلقت همین است. آزمایش موجود مختار.
و علم تفصیلی به انتخاب های اختیاری و قطعی او.

جاهل از انتخاب آتی موجود دیگر کلا بی خبر است.
عالم به علم بسیط، فقط از انتخاب قطعی آتی موجود مختار بی خبر است، اما به کل انتخاب های ممکن عالم است.
پس با انتخاب قطعی مختار؛ جاهل غافلگیر می شود و عالم به علم اجمالی نه.
چون این انتخاب قطعی هم جزئی از کل انتخاب های ممکن بوده.
اصلا دلید خلقت همین است. آزمایش موجود مختار.
و علم تفصیلی به انتخاب های اختیاری و قطعی او.

سلام.

بی خبری پس جهل نیست؟؟؟چه جالب،مثلا شما کلیات فلسفه رو میدانید حالا هر دفعه چیزهای تازه ای هم یاد میگیرید،و هر بار پخته تر میشید،پس خدا علمش هی در حال پخته تر شدنه!!!!!

خبر و اقسام ان همه از سنخ تصور و تصدیق است،جالبه ریاضیات زیاد میخونید شما؟؟؟،احتمالات جز در علم حصولی معنا ندارد،چون صورت سازی تنها در ذهن ممکن است،حالا مصداقش میخواهد در خارج باشد یا در ذهن ....علم حق حضور است،در اتصال و حضور احتمال بی معنیست چون خود شئ نزد حق حاضره دیگر تصورو تصدیق در این علم جایی نداره...همانطور که گفتم شما فعل حق رو کلا از حق مستقل میدانید و علم حق رو تابع مخلوقش!!!!نتیجتا علم حق یکثره در حال تغییره، یکسره داره از بیخبری در میاد!!!!!!!!!!!!

[FONT=BMitra]امام کاظم(ع) می‌فرماید: «مساکین القدریه ارادوا یصفواالله عزوجل بعد له، فاخرجوه عن سلطانه». (مجلسی، 1403ق، ج57: 170)
[FONT=BMitra]بیچاره قدریه (طرفداران تفویض) خواستند خداوند را به عدالت وصف کنند، اما او را از قلمرو قدرت مطلقهاش بیرون ساختند. ..[FONT=BMitra]

[FONT=BMitra]اینکه شما میخواهید اختیار انسان رو نسبت به علم پیشین الهی ثابت کنید خیلی خوبه ولی باید مواظب بود که علم مطلقه الهی رو خدشه دار نکنید...

بی خبری پس جهل نیست؟؟؟چه جالب،مثلا شما کلیات فلسفه رو میدانید حالا هر دفعه چیزهای تازه ای هم یاد میگیرید،و هر بار پخته تر میشید،پس خدا علمش هی در حال پخته تر شدنه!!!!!

کلیات فلسفه علم است
علم از سنخ وجود
انتخاب اختیاری قطعی آتی مختار معدوم است.
کجای وجود شبیه عدم بود که این مثال را آوردید، من نمی دانم!
وجود از دایره ی حواس موجود اگر خارج بود، غایب است نه معدوم.
خدا که کمال همه ی موجودات را داراست، به تمام وجود آگاه است نه بخشی از آن و علم تفصیلی به وجود دارد.
اما معدوم ممتنع الوجود، از حواس ما غایب نیست زیرا خارج از دایره ی حواس ما هم وجود ندارد.
این نوع معدوم که مدنظر ماست، برای هر موجودی بجز ما حتی شیئیت ذهنی هم ندارد.
پس هیچ موجودی، حتی خود ما هم از چنین معدومی خبر نداریم.
خدا هم نمی تواند به معدوم ممتنع الوجودی که شیئیت ذهنی هم ندارد عالم باشد زیرا چنین معدومی هیچ مطلق است در علم خدا.
تنها ما می توانیم به عنوان موجود مختار، پس از ایجاد، چنین معدومی را به دایره ی امکان بیاوریم.
پس تا ما صاحب وجود نشویم، این معدوم ممتنع صاحب شیئیت ذهنی و مشمول علم بسیط نمی شود و تا ما انتخاب نکنیم، این شیء ذهنی معدوم، موجود و مشمول علم تفصیلی نخواهد شد.
پس قیاس علم به علم که وجود است، از ناحیه ی انسان با ذات خدا و علم به معدوم ممتنع فاقد شیئیت ذهنی؛ قیاسی باطل است.
اینقدر مثال های مادی نزنید جناب. بیشتر مثال های تان هم اشتباه هستند.

قدرت مطلقهاش

چه کسی گفته قدرت مطلق خدا به معدوم ممتنع الوجود تعلق می گیرد؟!
اله دیگر چنین معدومیست و خدا قدرت ندارد یک اله مثل خودش خلق کند.
خدا با قدرت مطلقه اش قادر نیست شتر را از سوراخ سوزن رد کند.
چون اینها امور محال هستند.
همینطور خدا با قدرت مطلقه اش، ناتوان است از آگاهی به انتخاب قطعی اختیاری معدومی که هنوز موجود نشده
چون این هم محال است.
این بی خبری، مثل آن است که از خدا بپرسیم، یک خدای دیگر مثل خودت چگونه خلق می شود؟
یا بپرسیم شتر از سوراخ سوزن چگونه رد می شود؟
خدا می گوید در علم من چنین چیزی وجود ندارد و من خبر ندارم، چون محال است و آگاهی بر امر محال خارج از قدرت من است.

پس تا ما صاحب وجود نشویم، این معدوم ممتنع صاحب شیئیت ذهنی و مشمول علم بسیط نمی شود و تا ما انتخاب نکنیم، این شیء ذهنی معدوم، موجود و مشمول علم تفصیلی نخواهد شد.

جناب انتی جهل ما شئ معدوم در ذات نداریم ،تا با وجودش از اعدام دراید،بلکه ذات عین وجود و کمال است وشیئیت و ثبوت مساوق با وجود....جالبه شما برای فرار از تکثر و تفصیل در ذات ،ماهیت معدوم خیالی برای ذات قائلید!!!!!!!!!

عزیز جان علم، ذات حقه،وعین وجود هر چه در این رتبه هست فعلیت تام و کامل داره ،در ذات قوه نیست تا شما خیال فرض و شیئیت معدوم برای ذات کنید،.....مثل اینکه الان فرزند شخص مجردی معدومه یعنی قوه میباشد و وقتی به وجود امد فعلیت یافته...این چیزها در ذات نیست...

شما بدجور خدا رو در حصر مخلوقش که زمان است،محصور کردید یه کم مرتبه حق رو بالاتر ببرید..خدا تا علم پیشین به مخلوقش و نظام ان نداشته باشد نمیتواند انرا خلق کند.....بین سه نفر چهارمی خداست،این چهارمی منظور در عرض این سه نفر نیست،بلکه اشتراک بین این سه نفره یعنی صرافت به عبارتی ما غیر فعل و فاعل چیزی نداریم....قبلا نیز گفته شد حضرت حق به دلیل صرافت از همه مخلوقاتش به انها نزدیکتر است،نزدیکی حلولی منظور نیست،این نزدیکی در مقام تحقق است،نتیجتا در مقام تحقق ،خدا از همه علل از قبیل علل فاعلی و معد وزمینه ساز به خود انها نزدیکتر است همین امر صرافت باعث میشه ابتدا ی تحقق همان انتها برایش باشد...شما نیز اگر همه علل جاری نزدتان حضور داشت،انتها برایتان حاصل بود،زمان باعث شده تدریجی این امر حاصل گردد چون یک موجود زمانی هستید...

چه کسی گفته قدرت مطلق خدا به معدوم ممتنع الوجود تعلق می گیرد؟!
اله دیگر چنین معدومیست و خدا قدرت ندارد یک اله مثل خودش خلق کند.
خدا با قدرت مطلقه اش قادر نیست شتر را از سوراخ سوزن رد کند.
چون اینها امور محال هستند.
همینطور خدا با قدرت مطلقه اش، ناتوان است از آگاهی به انتخاب قطعی اختیاری معدومی که هنوز موجود نشده
چون این هم محال است.
این بی خبری، مثل آن است که از خدا بپرسیم، یک خدای دیگر مثل خودت چگونه خلق می شود؟
یا بپرسیم شتر از سوراخ سوزن چگونه رد می شود؟
خدا می گوید در علم من چنین چیزی وجود ندارد و من خبر ندارم، چون محال است و آگاهی بر امر محال خارج از قدرت من است.

سلام.

تحقق فعل چگونه از یک امر عدمی ممکن است؟؟؟این عدمی که در ذات حق قدرش هست!!!!که در حاق ذات خود پوچ و باطل است چگونه در خارج موجود میشه؟؟

این را کجا گفته.
نص صریح بیاورید.
.

1. هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً (اوست كه تمامى موجودات زمين را بخاطر شما آفريده است)

خدا تمام آنچه در زمین است!! را برای انسان خلق کرده، چنین چیزی تنها زمانی امکان دارد که خدا قبل از خلقت انسان به تمامی ساختار جسمی/روحی و نیازهای انسان آگاه باشد، مانند این است که شما اتاقی را برای کسی اماده کنید و هر چه او نیاز دارد را در آن قرار دهید، چنین چیزی تنها زمانی امکان دارد که شما آن فرد را کاملا بشناسید

2. الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّكُمْ (همان [خدايى‏] كه زمين را براى شما فرشى [گسترده‏]، و آسمان را بنايى [افراشته‏] قرار داد و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از ميوه‏ها رزقى براى شما بيرون آورد )

خدا برای ما زمین را خلق کرده، میدانسته انسان نمیتواند در خورشید زندگی کنند، آنرا مانند فرشی گسترانیده، میدانسته اگر اینطور نبود ما نمیتوانستیم در آن زندگی کنیم، برای ما اسمان را آفرید، باران را افرید، میوه آفرید، همه اینها مستلزم این است که خدا بکلی با ساختمان جسمی، روحی و نیازهای انسان، قبل از خلقتش، آگاه باشد، در غیر این صورت چگونه میدانست انسان برای زندگی به اب و باران نیاز دارد و از خوردن میوه لذت میبرد!!

3. وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا (و اوست كسى كه شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مايه‏] آرامشى)

خدا قبل از خلقت انسان میدانسته انسان به خواب و آرامش نیاز دازد به همین دلیل شب را افرید

إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(بقره/30)؛ و [ياد كن‏] هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلماً من جانشينى در زمين قرار خواهم داد. گفتند: آيا كسى را در آن قرار مى‏ دهى كه فساد مى‏ كند و خون مى‏ ريزد؟! در حالى كه ما تو را همراه با سپاس و ستايشت تسبيح مى‏گوييم و تقديس مى‏ كنيم. [پروردگار] فرمود: من [واقعيات و اسرارى از قرار گرفتن اين جانشين در زمين‏] مى ‏دانم كه شما نمى‏ دانيد.

خدا هنوز انسان را خلق نکرده اما در مورد او چیزهایی میداند که فرشتگان نمیدانند ...

درود جناب لئو.
اینها که شما مثال آوردید همه در فعل خداست نه ذات و همه بعد از تقدیر اولیه انجام شده.
هدف خدا تقدیر علم و اختیارش بوده و این انجام شده.
وقتی مردم نمی تونن ابن عبارت رو درک کنن، مسئله رو باز می کنه و از انسان و زمین و هدفش میگه.

جناب انتی جهل ما شئ معدوم در ذات نداریم ،تا با وجودش از اعدام دراید،بلکه ذات عین وجود و کمال است وشیئیت و ثبوت مساوق با وجود..

خب چرا از پاسخ فرار می کنید؟
از ابتدای بحث این ادعای بی خود و بی سندتان را چند بار با آیه ی قرآن پاسخ دادم و منتظر شدم توضیح شما را ببینم اما هربار فرار کردید!
مثل کودکی که زنگ خانه ی مردم را می زند و فرار می کند!
آقای محترم خدا به صراحت در قرآن می گوید به "شیء" امر به "ایجاد" می کنم.
یعنی اراده ی خدا بر ایجاد شیء قرار می گیرد و شیء موجود می شود. پس قبل از این اراده وجود موجود نبوده و شیء امکان ایجاد داشته.
باز می گویید اول وجود موجود می شود بعد شیء!!!
شما که تمام عقایدت خلاف قرآن است حق نداری در این بحث از موضع فیلسوف مسلمان وارد شوی.
خسته کردی ما را.
یا دین جدیدی اعلام کن و بردار عقایدت را کتاب کن تا نتوانی هر لحظه یک ادعا بکنی؛ خلاف ادعای قبلت.
یا جواب این آیه را بده.
خدا تا علم پیشین به مخلوقش و نظام ان نداشته باشد نمیتواند انرا خلق کند.

آفرین. پس انتخاب اختیاری قطعی معدوم که خارج از توانایی علمی خداست جزو امور محال است برای خدا. ناخواسته ادعای مرا مجددا اقرار کردید!
من هم همین را گفتم از ابتدا. منتها شما این قانون را فقط مختص موجودی مثلا شبیه انسان می دانید. اما انتخاب اختیاری همین انسان هم یک موجود است دیگر. متوجه شدید؟

تحقق فعل چگونه از یک امر عدمی ممکن است؟؟؟این عدمی که در ذات حق قدرش هست!!!!که در حاق ذات خود پوچ و باطل است چگونه در خارج موجود میشه؟؟

اینجا شما هم مثل جناب عامل از من می پرسید پس خدا چگونه خلق می کند! هی علامت سوال و تعجب هم چندتا چندتا می گذارید تا مثلا بدیهی بودن حق بجانب بودن تان را نشان دهید!
بزرگوار! من خدا نیستم! این سوال شما را هیچ مخلوقی تابحال پاسخ نداده که من دومی باشم!
می خواهید بدانید خدا چگونه خلق می کند؟!
از من نپرسید، چون نمی دانم. بهمراه جناب عامل از این جهان به جهان باقی بروید و از خود خدا بپرسید!
البته اگر بعد از رحلت، وجود تفصیلی تان باقی ماند و در بساطت وجود خدا معدوم نشدید!!!

حدیثی که ارائه فرمودید از امام کاظم در ص170 و صفحات قبل و بعدش هم نبود. اما این دو مورد بود:

وبإسناده إلى جابر الجعفي ، عن أبي جعفر 7 قال : قال : يا جابر كان الله ولا شئ غيره [ و ] لا معلوم ولا مجهول ...

بحار ج57 ص 168-169

١١٨ ـ كتاب الوصية للمسعودي بإسناده عن أميرالمؤمنين 7 قال : خطب فقال : الحمد لله الذي توحد بصنع الاشياء ، وفطر أجناس البرايا على غير أصل ولا مثال سبقه في إنشائها ، ولا إعانة معين على ابتدائها ، بل ابتدعها بلطف قدرته فامتثلت بمشيته [١] خاضعة ذليلة مستحدثة لامره ، الواحد الاحد الدائم بغير حد ولا أمد ، ولا زوال ولا نفاد ، وكذلك لم يزل ولا يزال ، لاتغيره الازمنة ، ولا تحيط به الامكنة ، ولا تبلغ صفاته الالسنة ، ولا تأخذه نوم ولا سنة لم تره العيون فتخبر عنه برؤية ، ولم تهجم عليه العقول فتوهم كنه صفته ، ولم تدر كيف هو إلا بما أخبر عن نفسه ، ليس لقضائه مرد ولا لقوله مكذب ، ابتدع الاشياء بغير تفكر ولا معين
بحار ج57 ص 171
-----
در حدیث اول می گوید امام باقر ع که در ذات خدا جز خودش هیچ معلومی وجود نداشته.
اما شما می گویید وجود علمی موجودات در ذات خدا هست!
در حدیث دوم علی ع می گوید ابتدع الاشیاء، اما شما اعتقاد دارید ابتدع الموجودات.
پس همین سندی هم که ارائه فرمودید، حدیث مورد اشاره تان در آن نبود و دو مدرک اما علیه خودتان در صفحات قبل و بعدش اما بود!
گرچه حدیثی هم که ارائه فرمودید اعتزال و نظریه تفویض مطلق را رد می کند نه نظریه ی مرا که تلفیق جبر و اختیار است.

درود جناب لئو.
اینها که شما مثال آوردید همه در فعل خداست نه ذات و همه بعد از تقدیر اولیه انجام شده.
هدف خدا تقدیر علم و اختیارش بوده و این انجام شده.
وقتی مردم نمی تونن ابن عبارت رو درک کنن، مسئله رو باز می کنه و از انسان و زمین و هدفش میگه.

سلام جناب انتی جهل

اما این آیات بصراحت نشون میدن خدا قبل از خلقت انسان علم کاملی به انسان داشته، چنین چیزی بر اساس نظر شما غیرممکن هست، براساس نظر شما تا زمانی که انسان خلق نشده، معدوم هست و چون معدوم هست خدا نمیتونه به اون علم تفصیلی داشته داشته باشه در صورتی که این ایات خلاف این نظر رو ثابت میکنن و نشون میدن علم خدا به انسان نه اجمالی که تفصیلی و با جزییات تمام بوده ...

درود جناب لئو.
پست شماره 395 جنابعالی پاسخش در پست شماره 394 بنده موجود است!
دو حدیثی که از امام علی ع و امام باقر ع در آنجا آوردم می گوید حق با من است و برداشت شما از ازل و ذات خدا قبل از اراده اش اشتباه!

خدا برای ما زمین را خلق کرده، میدانسته انسان نمیتواند در خورشید زندگی کنند، آنرا مانند فرشی گسترانیده، میدانسته اگر اینطور نبود ما نمیتوانستیم در آن زندگی کنیم، برای ما اسمان را آفرید، باران را افرید، میوه آفرید، همه اینها مستلزم این است که خدا بکلی با ساختمان جسمی، روحی و نیازهای انسان، قبل از خلقتش، آگاه باشد، در غیر این صورت چگونه میدانست انسان برای زندگی به اب و باران نیاز دارد و از خوردن میوه لذت میبرد!!

ببینید، همه ی اینها که فرمودید، همه ی این آگاهی ها بعد از تقدیر اولیه پیدا شده و قبل از تقدیر بدوی و اولین اراده ی خدا، معدوم ممتنع الوجود بوده برای خدا، چون وجودی نبوده که علمی را حمل کند. فقط وجود بسیط خدا بوده که علم خدا به خودش در آن موجود بوده.
بعد از تقدیر اولیه، چون تقدیر بر علم و اختیار انجام گرفته، این علم و اختیار ناقص مرتکب انتخاب اختیاری قطعی شده. پس انتخاب قطعی مختار، از امتناع در اعدام خارج شده و به امکان در اعدام رسیده.
اینجا دیگر بواسطه ی امکان اولین انتخاب اختیاری موجود اول، امکان دومین، و الی ماشاالله انتخاب های بعدی این موجود هم به عالم امکان می رسد، گرچه هنوز معدوم است.
کجا ممکن است؟ در علم فعلی خدا.
به چه صورت؟ به صورت اجمالی.
یعنی مجموعه ای از احتمالات ممکن معدوم.
اینجا خدا برای ایجاد موجودات دیگر، باید بر اساس امکان اولیه به خلقت بپردازد.
یکی از این امکانات، وجود مختار انسان است.
پس برای تحقق این امکان خدا باید شرایط ایجاد را قبل از موجودیت این وجود برایش فراهم کند.
پس هدف گذاری مدنظر شما، نه در ذات، بلکه پس از تقدیر اولیه و ممکن شدن ممتنع معدوم بواسطه ی اختیار مختار، انجام شده.
در اواسط بحث با جناب وطاها صحبتی داشتیم پیرامون این مسئله که چرا موجود اول نمی تواند جبری باشد و باید مختار باشد.
زیرا ایجاد موجود مختار اولیه باعث می شود هرچه معدوم ممتنع الوجود که قابلیت امکان دارند، ممکن شوند و این از رحمانیت و فیاضیت مطلقه ی خداست.
پس در صورت جبری بودن موجود اول، این امتناع هیچگاه به امکان نخواهد رسید و رحمانیت و فیاضیت مطلقه ی خدا نقض خواهد شد.
این قدر اولیه کمالی دارد
کمال این مقدار در ذات خدا بصورت بسیط موجود است.
با آفرینش مختار اول
تمام ممکنات که از اختیار آن مختار امکان می یابند
وجود خود را مدیون این امکان و این امکان وجود خود را مدیون اختیار مختار اول و اختیار مختار اول خود مدیون تقدیر اولیه است.
پس مختار اول یک طرف
مابقی ماسوا یک طرف
هر چه کمال ما موجودات است، در مختار مقدر اول موجود است
محال است کمالی فراتر از قدر اول
برای مراتب بعد وجود که ما هم جزو آن هستیم
قدر اول اشرف مخلوقات و موجودات و مقدرات است
و بقیه دون آن
چون شامل کمالات کل موجودات و فاقد نواقص کل ماسواست
اینچنین قدری دروازه ی گشوده ی رحمت خدا برای سایر مقادیر است
اگر قدر اولیه نبود
جهان هم نبود
و ماسوا
پیوسته در کتم عدم بودند


آقای محترم خدا به صراحت در قرآن می گوید به "شیء" امر به "ایجاد" می کنم.
یعنی اراده ی خدا بر ایجاد شیء قرار می گیرد و شیء موجود می شود. پس قبل از این اراده وجود موجود نبوده و شیء امکان ایجاد داشته.
باز می گویید اول وجود موجود می شود بعد شیء!!!

از من نپرسید، چون نمی دانم. بهمراه جناب عامل از این جهان به جهان باقی بروید و از خود خدا بپرسید!
البته اگر بعد از رحلت، وجود تفصیلی تان باقی ماند و در بساطت وجود خدا معدوم نشدید!!!

درود برشما.

میدانید مساوق چیه واقعا؟؟؟شئ مساوق با وجود است ..

بنده گفتم شما ادعا دارید معدوم در ذات به حمل اولی معدوم است و در خارج از ذات به حمل شایع موجود!!!!..چجوریاس این به نظرت میشه همچین چیزی...

در ثانی خلق به صورت لا من شئ است،به شئ امر به ایجاد میکند یعنی چه؟؟؟ا

در ثانی خلق به صورت لا من شئ است،به شئ امر به ایجاد میکند یعنی چه؟؟؟ا

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ

این شیء مورد امر خدا قرار گرفته قبل از ایجاد
و خدا آنرا خطاب "کن" قرار داده قبل از اینکه وجود داشته باشد.
پس از امر خدا، این شیء موجود شده و صاحب وجود.

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ

این شیء مورد امر خدا قرار گرفته قبل از ایجاد
و خدا آنرا خطاب "کن" قرار داده قبل از اینکه وجود داشته باشد.
پس از امر خدا، این شیء موجود شده و صاحب وجود.

سلام.

پس این امر،امری غیر تکوینی بوده؟؟

پس قبلا مخاطبی وجود داشته ،و خدا اونو مورد خطاب قرار داده؟؟؟

بفرمایید این خطاب چگونه بود؟؟پس قبل از ایجاد یک امر خطابی هم بایس باشه این امر خارج از ذاته یا ذاتیه؟

در حالی که قبلا مخاطبی به نام شئ نبوده بلکه خطاب حق همون ایجادشه ...به عبارتی خطاب در اینجا بعد از مخاطب است،یعنی ایجاد میشه بعدش ازش انتزاع شئ میشه...

سلام.

پس این امر،امری غیر تکوینی بوده؟؟

پس قبلا مخاطبی وجود داشته ،و خدا اونو مورد خطاب قرار داده؟؟؟

بفرمایید این خطاب چگونه بود؟؟پس قبل از ایجاد یک امر خطابی هم بایس باشه این امر خارج از ذاته یا ذاتیه؟

در حالی که قبلا مخاطبی به نام شئ نبوده بلکه خطاب حق همون ایجادشه ...به عبارتی خطاب در اینجا بعد از مخاطب است،یعنی ایجاد میشه بعدش ازش انتزاع شئ میشه...

چو دانی و پرسی سوالت خطاست
امر داخل ذات امکان داره؟!
خیر مخاطبی"وجود" نداشته... این هزار بار ...
پس چه داشته؟
"شیئیت" داشته... آن هم فرضی و قدری
"امکان" داشته... آن هم در اعدام
-------
عجب!!!
پس خدا همینجوری در قرآن می گوید ای ... ایجاد شو!
و ... ایجاد می شود!
بعد که ایجاد شد یکدفعه خدا می بیند که ای بابا!
این ... که شیء بود!
فیلمای تخیلی زیاد نگاه می کنید؟!؟
آقا نظریه من اشتباه بود قبول!
قرآن هم اشتباه نوشته!
سلمنا.
خوش گذشت...
در ضمن، سوالات جدیدتان را پاسخ نمی دهم!
وقتی با نظریه بنده با کسی وارد بحث می شوید، اگر سوال بپرسد خودتان باید جواب دهید نه من!
بنده قرار نیست در این موارد شما را ساپورت کنم!
هرکه سوال جدید داشت، به این تاپیک راهنمائی اش کنید، بنده در خدمتم!

چو دانی و پرسی سوالت خطاست
امر داخل ذات امکان داره؟!
خیر مخاطبی"وجود" نداشته... این هزار بار ...
پس چه داشته؟
"شیئیت" داشته... آن هم فرضی و قدری
"امکان" داشته... آن هم در اعدام
-------
عجب!!!
پس خدا همینجوری در قرآن می گوید ای ... ایجاد شو!
و ... ایجاد می شود!
بعد که ایجاد شد یکدفعه خدا می بیند که ای بابا!

دوست عزیز یه کم برید فلسفه بفهمید(نه بخوانید) شئ انتزاع ذهنیه از واقعیتی خارجی مشکل شما همینه که ذات حق رو مملو از شئ و انتزاعات ذهنی میدونید،مانند ذهن خودتون....شما نمیتوانید از تناقضی که گرفتارشین بیرون بیایید ....معصوم میفرماید لا من شئ خلق صورت میگرد شما میگید یک شئ ای باید باشه تا مورد خطاب واقع بشه ولی اون شئ فرضیه ،معدومه ،ممکنه چیزی که معدومه هیچ تعلقی به وجود نمیگیره نه وجود ذهنی نه وجود خارجی ...
اراده و مشیت و خواست حق همون ایجادشه،ولاغیر....موجودات لا من شئ ایجاد میشن نه از شئ وگرنه تحصیل حاصله...

خدا نمیگوید ایجاد شو بعد شئ ایجاد بشه،بلکه ایجاد شئ همون اراده و خواست حضرت حقه،این گفتن تکوینیه نه لفظی...اینهایی که شما میبینید در مفهوم مرتبه دارند مثلا اول خواست بعدش مشیت بعد اراده بعد تقدیر بعد قضا بعد حکم ،ذهن است که اینها رو در مورد فعل حق مفهوم سازی میکنه ولی در خارج خبری از این ترتیب نیست همه با همند...

موضوع قفل شده است