محبت چیست ؟ اقسام آن کدام است ؟ فرق محبت و عشق چیست ؟ ( مباحث محبت )
تبهای اولیه
محبت چیست ؟
محبت در لغت : به وداد و میل شدید گفته می شود و مقابل آن بغض و تنفر است .
محبت در اصطلاح : در خواست آن چه می بینی و یا گمان به منفعت و سود و یا فضل و برتری آن داری و به عبارت دیگر میل داشتن به چیزی لذیذ است که موافق با طبع و فطرت باشد .
و در نظر اهل معرفت میل قلبی سالک برای وصول به حق و آن چه که از ناحیه حق تعالی می باشد .
محبت در چه چیز هایست ؟
1 – گاهی محبت در لذّات جسمانی است مانند : غذای خوشمزه و نوشیدنی گوارا و هر چه که برای جسم لذّت آور باشد .
2 – گاهی محبت برای جلب منفعت است مانند : محبت به چیزی یا کسی یا قدرتی که از آن نفع می برد .
3 – گاهی محبت برای دفع ضرر محتمل است مانند : محبت به چیزی یا کسی که قاهر و قدرت برتر است و موجب دفع ضرر از انسان میشود ، چه ضرر مادی و چه معنوی .
4 – گاهی هم متعلق محبت ، فضل علمی و دانایی است مانند : محبت به علما و دانشمندان به خاطر علم و دانش ایشان .
5 – گاهی هم متعلق محبت ، فضل اخلاقی و رفتارانسانی است مانند : محبت به صلحا و نیکان به خاطر سلوک الهی و انسانی آنان .
و موارد دیگر ......
محبت الهی :
در کتاب سلوک صلواتیه به نقل از کتاب شریف بحرالمعارف در باب محبت الهی روایتی از امیرالمؤمنین سلام الله علیه وارد شده است ، که حضرت فرمودند :
الحب الله نار الله لا تمر علی شیئ الا احترق فحینئذ یدور هذا العبد حول منتهی عزة و یوق فی روضات قدسه و یطیر بجناح العز فی سرادقات لطفه .
محبت الهی آتش الهی است مرور نمی کند بر چیزی ، مگر آن را شعله ور سازد پس در این هنگام ، عبد دور می زند حول منتهی الهی و حقیقت منتهی الهی را در نهایت اعلای آن در خود تجلی می کند و قرار می گیرد در باغ های بهشت قدس الهی و پرواز می کند با بالهای عزت الهی در سراپرده های لطف ربانی .
محبت به خدای متعال فطریست یا خیر ؟
دلیل فطری بودن آن چیست ؟
اگر این محبت فطریست پس چرا عده ای از انسانها و دیگر صاحبان تکلیف ( اجنه ) دشمن خدا میشوند ؟
محبت به خدای متعال فطریست ، چنانکه امام زین العابدین سلام الله علیه به زبان دعا فرموده اند :
الحمد لله الذی ...ثم سلک بهم طریق ارادته و بعثهم فی سبیل محبته .
( دعای اول صحیفه امام سجاد سلام الله علیه )
حمد و سپاس آن خدایی را که ...بندگانش را در طریق ارادت خویش روان ساخت و آنان در راه محبت خویش برانگیخت ( یعنی محبت خویش را در نهاد و سرشت بندگان قرار داد ) .
هر شخصی به حسب غریزه و طبیعت فطری که خداوند متعال در وجود او قرار داده محبت به خیر و نیکی دارد و طالب آن است . و همه خیرات و و خوبیها پرتوی از خیر خداست همانگونه که خود این بندگان پرتوی از وجود خود خدای متعال هستند . در حقیقت محبت به خیر و نیکی محبت به خداوند است .
و این که برخی در شناخت خدای حقیقی به خطا رفته اند و در نتیجه در محبت به خدای حقیقی هم اشتباه کرده اند . مثلا بت پرست فکر کرده که بت خدای واقعی اوست لذا آن را می پرستد و به آن محبت دارد .
از این جهت فارق از حق و باطل بودن اعتقادات افراد در مسئله خدا ، اگر کسی به خدا و معبود باطل دیگری توهین کند ، او ناراحت خواهد شد و این استثنا هم ندارد ، این مثبت فطری بودن محبت بندگان به خداوند است .
برخی افراد هم مانند فرعون که می گفت :
انا ربکم الاعلی . (نازعات )
من خدای برتر شما هستم .
فطرتا و باطنا به خدای واقعی اعتقاد دارد لکن تابع هوای نفس گردیده و از اختیار خود سوء استفاده می کند و به ظاهر با خدای حقیقی سر جنگ و ستیز داشته و عملا دشمن خدا محسوب میشود . یا حماقت نمرود که به خیال خود به جنگ خدای آسمانها میرود .
این قبیل افراد هم فطرتا و باطنا محبت خدا را دارند لکن ظاهرا و عملا از اختیار خدا دادی خود در مسیر خواهشهای نفسانی خود سوء استفاده نموده و به ندای فطرت خود جواب منفی می دهند و در نتیجه دشمن خدا می شوند .
و من الله التوفیق
این مبحث همچنان ادامه دارد ...
سلامسرچشمه محبت در وجود انسان ها چیست؟
در متن بالا عرض شد كه :
محبت به خدای متعال فطریست ، چنانکه امام زین العابدین سلام الله علیه به زبان دعا فرموده اند :
الحمد لله الذی ...ثم سلک بهم طریق ارادته و بعثهم فی سبیل محبته .
( دعای اول صحیفه امام سجاد سلام الله علیه )
حمد و سپاس آن خدایی را که ...بندگانش را در طریق ارادت خویش روان ساخت و آنان در راه محبت خویش برانگیخت ( یعنی محبت خویش را در نهاد و سرشت بندگان قرار داد ) .
ونيز بايد بدانيم كه خداوند متعال جهان را بر اساس محبت خلق نموده است و به عبارت ديگر نظام آفرينش بر اساس حبّ خداوند و حبّ دوستان خداوند ايجاد گرديده است ، آنجا كه در حديث شريف كساء خداوند از زبان نفس كلي عالم حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها مي فرمايد :
يا ملائكتي و سكان سماواتي ، و عزّتي و جلالي انّي ما خلقت سماءَ مبنيةَ و لا ارضاَ مدحيةَ و لا قمراَ منيراَ و لا شمساَ مضيئةَ و لا فلكاَ يدور و لا بحراَ يجري و فلكاَ يسري الّا في محبة هؤلاء الخمسة الّذين هم تحت الكساء ؛
اي ملائكه من و اي ساكنان آسمان هاي من ، به عزت و جلال خودم سوگند كه من خلق ننمودم آسمان هاي هفت گانه را و آن چه در آن هاست و زمين گسترده شده و خورشيد نور دهنده و ماه تابنده و فلك دور زننده ( در حال گردش) و درياي جاري شونده و كشتي سير كننده را مگر به جهت محبت اين پنج نور مقدس كه در زير عبا قرار دارند .
لذا بايد گفت : كه خلقت عالم و ايجاد و ساختار ممكنات بر اساس محبت است و در نتيجه منشأ محبت در انسان بلكه در همه عالم نيز ، محبت الهي و در طول محبت الهي محبت به حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين است . تمام محبت ها حتي محبت هاي به خطا رفته جلوه اي و نشاني از محبت محبوب حقيقي و اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد .
و من الله التوفيق
[CENTER]
خير المومنين من كان ماءلفة للمومنين ولاخير فيمن لايالف ولايولف
بهترين مومنان كسى است كه با مومنان انس بگيرد و
كسى كه انس نگيرد و انس نپذيرد، خير در او نيست
بحارالانوار 67/298/23.
[/CENTER]
برای رسیدن به جواب سئوالی کلامی زیبا از مرحوم علّامه محمد تقی جعفری رحمة الله علیه می آوریم :
ای افراد انسانی ! ای آنانکه می خواهید در این زندگانی آگاهانه رفتار نموده و از موضوع محبت برخوردار شوید !
این کسی که همیشه با ما بوده و خواهد بود ، خدا است ، آری خدا است ، و محبت او فوق تمام محبت ها و اساسی ترین و شیرین ترین آنها می باشد .
آری اصیل ترین آنها می باشد . به خدا محبت بورزیم ، و با انجام تکالیف و طیّ راه هایی که به توسط عقل سلیم و وجدان با قیافه های گوناگونش معین فرموده است محبت او را به خود جلب کنیم .
« قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله »
اگر واقعا شما خدا را دوست می دارید ، و می خواهید او هم شما را دوست بدارد ، بیائید از من که حقایق فطرت شما بیان می کنم تبعیت نمائید تا خداوند شما را دوست داشته باشد .
فرض کنیم که تمام موجودات دنیا اعمّ از انسان و سایر کائنات ، شما را دوست بدارند ، مگر محبت آنان فنا پذیر نیست ؟
مگر محبت آنان می تواند طبیعت حیوانی شما را عوض نموده و از هر جهت شما را به کمال برساند ؟
آن دوستی خداوند است که تفسیر کننده ی تمام محبت ها و آزادی بخش روح می باشد .
آری ، آن دوستی خداوند است که تفسیر کننده ی تمام محبت ها و آزادی بخش روح و آخرین وسیله ی تعالی جان آدمی می باشد .
اقتباس از کتاب نیایش حسین علیه السلام ص 88 و 89 علامه محمد تقی جعفری رحمة الله علیه
همان طور كه مي دانيم معناي محبت و حب وجداني است و همگان اين معنا را لمس و درك كرده ايم و دريافته ايم كه در وجود ما معنايي است و از آن تعبير به حب مي كنيم .
واقعيت محبت چيست ؟
كشش نفس ما به چيزي كه آن را مايه ي كمال مي دانيم . مانند :
انسان گرسنه كشش به خوردن غذا دارد .
انسان تشنه كشش به نوشيدن آب دارد .
هر موجود نري به جفت خود كششي دارد .
حب جاه و مقام - حب همسر - حب خوردن و آشاميدن و... همه ي اين ها فطري است .
به عبارت ديگر :
حب يا محبت ، مجذوب شدن نفس انساني به سوي آن چه كه انسان كمال تشخيص مي دهد . چه آن كمال حقيقي باشد و چه كمال وهمي و خيالي .
پس مجذوب شدن نفس انسان به سوي همه ي كمالاتي است كه طالب آن است. مجبت هاي زميني زود گذر و محدود است مانند محبت به ماديات و يا حتي محبت هاي غريزي . چون همه ي اين ها به نوعي ناقص و مخلوق خداوند هستند .
اما خداوند متعال كه كلّ الكمال هستند و نفس انسان فطرتاَ و طبعاَ بايد محب كلّ الكمال باشد كه اين گونه نيز هست :
امام سجاد سلام الله عليه در فرازي از دعاي خود در صجيفه ي نورانيش اشاره به اين مطلب دارد :
الحمدلله الذي .. « و بعثهم في سبيل محبته »
حمد آن ساحت قدسي اي كه ...بندگانش را بر طريق محبت خويش برانگيخت .
پس بذر و دانه ي مجبت خداوند تبارك و تعالي كه كلّ الكمال مي باشد در وجود همه ي انسان ها دفن است كه مي بايد انسان ها اين بذر و دانه را در نهاد خود شكوفا و بارور نمايد . تا به ميزان سعه ي وجودي خود به مقام حبيب اللهي خداوند برسد .1 1
پي نوشت :
1 - حبيب به در لغت به معناي مجبوب ( دوست داشته شده ) و محب ( دوست دارنده ) .
2 - يادداشت هايي از شرح زيارت جامعه ي كبيره استاد علي نظامي با تلخيص و اضافات .
آيا انسان بيمار محبت خدا هم مي شود؟
يعني وقتي احساس ميكند هيچ محبتي برايش معنا ندارد و با آن آرام نميشود؟
آيا خدا وقتي محبت خودش را در دل انسان قرار داد ساير محبت ها را رفته رفته از دل او خارج ميكند به طوري انسان آشفته و غمگين عشق او شود و به هيچ محبت ديگري دل نبندد؟
آيا انسان بيمار محبت خدا هم مي شود؟يعني وقتي احساس ميكند هيچ محبتي برايش معنا ندارد و با آن آرام نميشود؟
آيا خدا وقتي محبت خودش را در دل انسان قرار داد ساير محبت ها را رفته رفته از دل او خارج ميكند به طوري انسان آشفته و غمگين عشق او شود و به هيچ محبت ديگري دل نبندد؟
محبت به خداوند بیماری نیست عین صحت است چون محبت باری تعالی عین فطرت انسان است هر کس از فطرت خود دور شود بیمار است و می بایست دنبال علاج باشد ، نه کسی که محب الله است محبت الهی از سنخ محبت های عاطفی و غریزی نیست بلکه از سنخ فطرت و سرشت اوست . و به یمن این محبت است که سایر محبت ها معنا پیدا می کند و در حقیقت سایر محبت ها شعاعی از خورشید محبت الهی است اگر به خطا نرفته نباشد و در چارچوب قانون حلال و حرام الهی باقی بماند . اگر محبت الهی از درون آدمی رخت بر بندد مطمئناَ سایر محبت ها ظاهری و کاذب بوده عمقی نخواهد داشت .
محبت واقعی حتی از نوع عاطفی اش در گرو ایجاد محبت الهی و محبت دوستان خدا در قلب است . و برای محب خداوند علاماتی در آیات قرآن کریم و اخبار و روایات اسلامی وارد گردیده است از آن جمله :
خیرخواهی
محبت به اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم
محبت به خانواده
نماز شب
توکل نمودن بر خدا در امور
مسجد گزینی
علم آموزی
مخالفت با هوای نفس
فرار از معصیت و معصیت کاران
اشتغال به ذکر خداوند
گریه از شوق خداوند
کثرت تسبیح گویی
وفای به وعده
صداقت در عهد و پیمان
پاکی قلب
اجتهاد و ممارست در انجام فرائض دینی و واجبات الهی
رغبت به ثواب
و ......
ادامه دارد ...
علائم و آثار ديگر محبت و معرفت خدا در اشعار منسوب به امیرالمؤمنین سلام الله علیه با ترجمه مرحوم نراقی صاحب کتاب معراج السعادة :
لا تخد عن فللمحب دلائل
و لديه من تحف الحبيب وسائل
يعنى: خدعه مكن در دعواى محبت كه دوست را نشان هاى چند است و تحفه هايىاست كه از دست دوست به او رسيده است.
منها تنعمه بمر بلائه ( بما یبلی به )
و سروره فى كل ما هو فاعل
از جمله آنكه: تلخى بلاهاى دوست در كام جان او شيرين گردد و به آنچه به او كند ، شاد و فرحناك شود .
از محبت تلخها شيرين شود و ز محبت مسها زرين شود
فالمنع منه عطية مبذولة ( معروفة )
و الفقر اكرام و لطف عاجل
اگر منع كند محبت خود را از نعمتهاى دنيويه، آن را عطا و بخشش داند. و اگر او را به فقر مبتلا سازد آن را مكرمتى شمارد.
و من الدلائل ان يرى من عزمه
طوع الحبيب و ان الح العاذل
و از علامات آن است كه: سربر خط فرمان دوست باشد و در هواى او كوشد و از پند و ملامت نينديشد و گويد:
از تو اى دوست نگسلم پيوند گر به تيغم برند بند از بند
پند آنان دهند خلق اى كاش كه ز عشق تو میدهندم پند
و من الدلائل ان يرى متبسما
و القلب فيه من الحبيب بلابل
و از جمله علامات آن است كه: چهره او خندان باشد و دل او از فراق محبوب غمناك و اندوهناك بوده باشد.
و من الدلائل ان يراه مشمرا
فى خرقتين على شطوط الساحل
و از علامات ديگر آنكه: دو جامه كهنه به خود پيچيده و در صحرا و كوهها و كنار درياها گردد و از مردم فرار اختيار نمايد.
و من الدلائل حزنه و نحيبه
جوف الظلام فماله من عاذل
و از جمله علامات آنكه: در ظلمتهاى شب پنهان از هر ملامت كننده، آه سوزناك از دل دردناك بركشد.
بلى:
مرغ شبخوان را بشارت باد كاندر راه عشق دوست را با ناله شبهاى بيداران خوش است
و من الدلائل ان تراه باكيا
ان قد رآه على قبيح فاعل
و از جمله نشانه هاى محبت آنكه: اگر عملى كه محبوب را ناخوش آيد از او سرزند اشك خونين از ديده روان سازد و دست ندامت بر سر زند.
و من الدلائل ان تراه راضيا
بمليكه فى كل حكم نازل
و از علامات آنكه: هر چه به او رسد از محبوب او راضى شود . و هر حكمى فرمايد تن در دهد.
و من الدلائل زهده فيما ترى
من دار ذل و النعيم الزائل
و از علامات آنكه: پشت پا بر همه نعمتهاى اين خانه فانى زند و با ياد او چشم ازهمه امور دنيويه بپوشاند.
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر كه ديد آن سرو سيم اندام را
و من الدلائل ان تراه مسلما
كل الامور الى المليك العادل
و از نشانه ها آنكه: از براى خود در هيچ امرى اختيارى نگذارد و همه امور خود را به پادشاه عادل واگذارد و گويد:
مرا با وجود تو هستى نماند به ياد توام خود پرستى نماند
و من الدلائل ان تراه مسافرا
نحو الجهاد و كل فعل فاضل 1
و از جمله علامات آنكه: دامن همت برميان زند و به اعمال فاضله و افعال حسنه از:
جهاد و حج و ساير عبادات پردازد . و محب صادق چون ابراهيم خليل است كه تن و مال و فرزندان را در راه خدا دريغ نداشته، تن را به آتش سوزان داد و در آن وقت ازروح القدس مدد نخواست.2
پی نوشت :
1 - دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه : 347 .
2 - معراج السعادة مرحوم نراقی رحمة الله علیه .
سلاممممم بر عزیزان اسکدین
ابراز محبت
من چطور میتونم به پدرو مادرم ابراز محبت کنم؟باید زبونی بهشون بگم ؟یا تو عمل نشون بدم؟(بعضی وقتا نیتونم به حرفاشون گوش کنم؟
من چطور میتونم به دوستانم ابراز محبت کنم؟
از همه مهمتر من چور میتونم به خداوند ابراز محبت کنم؟
پیشاپیش تشکر از پاسخگویی دوستان
اما«عشق»را جز به يك فرد،نتوان داشت آنهم حورىوش و جميل. ×در«محبت»،فقط صفات و اعمال محبوب،در نظر جلوه مىكند و صورتش گاه به قاعده تداعى كه همراه سيرت و عمل است،در نظر مىآيد،ولى هرگز مورد توجه ذهنى نيست و اگر هم باشد،در مرتبه دوم اهميت است. اما در«عشق»،ابتدا صورت معشوق در نظر آيد،و اعمال و سيرت متداعى،همجوارى با آن است،و الا بدانها توجهى نيست. ×در«محبت»،حقيقت وجود محبوب را غالبا درست در ذهن ترسيم مىكنند. اما در«عشق»،هر چه از معشوق،حتى مورد ديد هم باشد،باز«خيال»مقدارى در زيبائى آن دستبرده و تصرف كرده است،لذا ليلى از ديده مجنون زيباست و از ديده واقع،غير آن است. ׫حب الشيء يعمي و يصم»،بعد از بروز«محبت»است كه عيبش را نمىبيند،ولى در«عشق»هر عيبش را حسن مىبيند و همان حسنش را بالاتر از حد واقع مىداند. ׫محبت»را روانشناسى در بحث«عواطف»ياد كرده (مثل علاقه به پدر و مادر و...) اما«عشق»را در بحث«شهوات و تمايلات شديد»بايد مطالعه كرد. ׫محبت»را با«عقل»سازش است و«عشق»را جز با«جنون»سر و كار نيست. ׫محبت»پاك است و پس از وصال هم دوام يابد و فزونى گيرد،ولى«عشق»آلوده است و صورى،و با«وصل»تقليل يابد و گاه زايل شود.
׫محبت»را هجران نيست،زيرا روح و دل را بعد مكان از محبوب تاثير نكند،ولى«عشق»را هجران پر سوز هست،و درد فراق. ما مفهوم«محبت»را در«ولايت»درك مىكنيم و بس.
ضد کراهت محبت است.و آن عبارت است از: ميل و رغبت طبع به چيزى كهدريافتن آن سبب لذت و راحتباشد.پس كراهت و محبت هر چيزى لازم داردمعرفت و ادراك آن چيز را.و بدون معرفت آن، اگر چه فى الجمله باشد كراهت ومحبت متصور نيست.از اين جهت است كه صفت محبت و كراهت در جمادات - چونسنگ و كلوخ و در و ديوار - نيست، زيرا كه: آنها را ادراك نيست. پس هر چيزى كه ادراك آن مخالف طبع باشد و طبع را از ادراك آن المى باشد آنچيز را مكروه مىگويند.و هر چيزى كه در ادراك آن لذتى و راحتى باشد آن چيز رامحبوب نامند.و چيزى كه در آن هيچ تاثيرى نكند و موجب هيچ يك از الم و راحتنگردد آن نه محبوب است و نه مكروه.و چون دانستى كه هر يك از كراهت و محبت،فرع ادراك و فهميدن، و تابع آناند. 1- محبت انســـان به وجود و بقـــاء خود ( محبت فرزند از یک جهت به سبب محبت بقای خود است) 2- محبت داشتن به غیر خود به جهت بدست آوردن لذت های جسمی و حیوانی مانند :2دوستی زن و مرد به جهت مسائل جنسی ، دوستی غذاهـای لذیذ و لباسهای فاخر که پست ترینمراتب محبت و دوستی است.3- محبت آدمی به غیر خــــود به جهت احسان و نفعی که از طرف او عـایدش می شود (انسان بندهاحسان است). پیامبر اکرم (ص) میفرماید : خدایا مگردان از برای فـاجری بر من احسان و نعمتی کهبه این سبب دل من او را دوست داشته باشد. 4- آنکه کسی چیزی را دوست داشته بـاشد به جهت ذات آن چیز و خود آن بدون اینکه بغیر از ذات او
منظوری داشته باشد بلکه منظور و مقصود همـان خود او باشد و بس . و این محبت حقیقی است کهاعتماد به آن شایسته است . مثل محبت جمال و حسن . زیــرا حسن و جمال بخودی خود محبوبند وادراک آنها عین لذت است. توضیح آنکه دوستی صورتهای زیبا بعضی مواقع برای شهوت و قصد نزدیکی است اما ادراک نفس جمالنیز لذتی است روحـــانی که بخودی خود محبوب است . مثلا دوستی و محبت به مناظر زیبای طبیعت مثل سبزه و آب و غیره5- محبت میان دو نفر به سبب تناسب روح ها . بسا باشد که کســـــانی یکدیگر را دوست دارند بدون ملاحظه جمال طمع جاه و مال . بلکه تنها و تنها به تناسب ارواح ایشان است . 6- محبت کسی با دیگری که میان ایشان در بعضی مواضع اجتماع و الفت حاصل شده است مثل : همسفر بودن یا هم مسجدی بودن و غیره 7- محبت انسانهـــــا با یکدیگر به تناسب ظاهری . مانند بچه با بچه ، پیر با پیر ، جوان با جوان ، تاجر باتاجر ، معلم با معلم ، شاگرد با همشاگردی و ... 8- محبت هر علتی از برای معلول خود و محبت هر صــــــانعی از برا ی مصنوع خود . و همچنین محبت
معلول از برای علت خود و مصنوع از برای صانع خود . و بالاترین اقسام محبت ، محبت خداوند به بندگانخود است و بعد از آن محبت بندگان اهل معرفت نسبت به خداوند بزرگ است . و این یک سبب از اسباب محبت والدین به فرزند و همچنین محبت فرزندان به والدین است. همچنین محبت بین استادو شاگرد و بالعکس چرا که معلم نیز سبب حیات معنوی و روحانی شاگرد است .9-محبت دو نفر که با هم در یک علت شریکند و معلول یک علت و مصنوع یک صانعند. مثل محبت برادرانبه یکدیگر ، شاگردان یک معلم به هم و نیز یک سبب محبت میان اقوام و خویشان همین است .ضمنا یادمون باشه اکثر اقسام محبت و دوستی فطری و طبیعی است و به اختیار آدمی نیست واحتیاج به کسب و تحصیل ندارد . ضمنا بالاترین محبت ها محبت بخداست .برگرفته از کتاب معراج السعادهاثر ملا احمد نراقی (ره)
حضرت امام سجاد سلام الله علیه در دعای شریف مکارم الاخلاق چنین اشاره ای دارد که :
اللهم ..... و لا بالتعرض لخلاف محبتک .
بار الها مرا مبتلا مکن اعمالی را طلب کنم که خلاف محبت تو باشد .
باید دانست که امور خلاف محبت و رضایت الهی نه بدین جهت است که ضرری به خدا می رسد یا نه بدین سبب است که برای خداوند متعال غیر مفید است . خیر ، بلکه این امور خلاف حق و عدالت است و خداوند دوست نمی دارد که بندگانش به آن ها آلوده شوند چون این اعمال آنان را از رشد و تکامل باز داشته موجبات سقوط و هلاکتشان را به دنبال می آورد . در قرآن کریم مواردی که خدای متعال دوست نمی دارد و آن را خلاف محبت خود بر می شمرد آمده است از جمله :
1 - فساد : هر چیزی که از حال اعتدال و توازن خارج شود چه کم باشد و چه زیاد مصداق بارز فساد است .
قال الله تعالی : « و الله لا یحب الفساد » . 1
خداوند فساد را دوست نمی دارد .
پی نوشت :
1 - سوره ی بقره آیه 205 .
ادامه دارد ...
2 - ظلم و تعدّی : ستمکاری و تجاوز به حقوق را ظلم و تعدّی می گویند خواه این حق مربوط به نفس باشد یا مربوط به ناس باشد یا مربوط به سایر آفریده های خداوند باشد یا مربوط به خالق هستی یعنی خدای متعال باشد .
قال الله تعالی :
« انّه لا یحب الظّالمین » . 1
تحقیقاَ خداوند ستمکاران را دوست نمی دارد .
« و لا تعتدوا انّ الله لا یحب المعتدین » . 2
و تعدّی نکنید که خداوند تعدّی کنندگان را دوست نمی دارد .
ادامه دارد ....
خداوند در سوره بقره می فرماید :
این ملاک محبت ، بالاترین درجه محبتم که عشقه ، حالا خودتون حساب کنید جایگاه محبت خدا ، خانواده دوستان و ..... کجاست
انواع محبت :
1- محبت انســـان به وجود و بقـــاء خود ( محبت فرزند از یک جهت به سبب محبت بقای خود است)
2- محبت داشتن به غیر خود به جهت بدست آوردن لذت های جسمی و حیوانی مانند :
دوستی زن و مرد به جهت مسائل جنسی ، دوستی غذاهـای لذیذ و لباسهای فاخر که پست ترین
مراتب محبت و دوستی است.
3- محبت آدمی به غیر خــــود به جهت احسان و نفعی که از طرف او عـایدش می شود (انسان بنده
احسان است). پیامبر اکرم (ص) میفرماید : خدایا مگردان از برای فـاجری بر من احسان و نعمتی که
به این سبب دل من او را دوست داشته باشد.
4- آنکه کسی چیزی را دوست داشته بـاشد به جهت ذات آن چیز و خود آن بدون اینکه بغیر از ذات او
منظوری داشته باشد بلکه منظور و مقصود همـان خود او باشد و بس . و این محبت حقیقی است که
اعتماد به آن شایسته است . مثل محبت جمال و حسن . زیــرا حسن و جمال بخودی خود محبوبند و
ادراک آنها عین لذت است.
توضیح آنکه دوستی صورتهای زیبا بعضی مواقع برای شهوت و قصد نزدیکی است اما ادراک نفس جمال
نیز لذتی است روحـــانی که بخودی خود محبوب است . مثلا دوستی و محبت به مناظر زیبای طبیعت
مثل سبزه و آب و غیره
5- محبت میان دو نفر به سبب تناسب روح ها . بسا باشد که کســـــانی یکدیگر را دوست دارند بدون
ملاحظه جمال طمع جاه و مال . بلکه تنها و تنها به تناسب ارواح ایشان است . 6- محبت کسی با دیگری که میان ایشان در بعضی مواضع اجتماع و الفت حاصل شده است مثل :
همسفر بودن یا هم مسجدی بودن و غیره
7- محبت انسانهـــــا با یکدیگر به تناسب ظاهری . مانند بچه با بچه ، پیر با پیر ، جوان با جوان ، تاجر با
تاجر ، معلم با معلم ، شاگرد با همشاگردی و ...
8- محبت هر علتی از برای معلول خود و محبت هر صــــــانعی از برا ی مصنوع خود . و همچنین محبت
معلول از برای علت خود و مصنوع از برای صانع خود . و بالاترین اقسام محبت ، محبت خداوند به بندگان
خود است و بعد از آن محبت بندگان اهل معرفت نسبت به خداوند بزرگ است . و این یک سبب از
اسباب محبت والدین به فرزند و همچنین محبت فرزندان به والدین است. همچنین محبت بین استاد
و شاگرد و بالعکس چرا که معلم نیز سبب حیات معنوی و روحانی شاگرد است .
9-محبت دو نفر که با هم در یک علت شریکند و معلول یک علت و مصنوع یک صانعند. مثل محبت برادران
به یکدیگر ، شاگردان یک معلم به هم و نیز یک سبب محبت میان اقوام و خویشان همین است .
ضمنا یادمون باشه اکثر اقسام محبت و دوستی فطری و طبیعی است و به اختیار آدمی نیست و
احتیاج به کسب و تحصیل ندارد . ضمنا بالاترین محبت ها محبت بخداست .
برگرفته از کتاب معراج السعاده
اثر ملا احمد نراقی (ره)
انواع محبت
محبتبر دوگونه است : محبت صادق و محبت کاذب.
محبت صادق آن است که انسان کمال را درست تشخيص بدهد و البته وقتى به کمال آگاهى پيدا کند، به آن دل مىبندد مانند محبتبه خداوند، متقابلا کمال هم جاذبه دارد و محب را به سمتخود جذب مىکند و در حقيقت محبت صادق، دو جانبه است; اما محبت کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنين پندار باطلى به آن کمال موهوم علاقمند گردد; مانند محبت غير خدا، مخصوصا محبت عالم طبيعت، محبت کاذب و جاذبهاى است که عين دافعه است; چنانکه افعيها با نفس کشيدن، برخى از حشرات را جذب مىکنند; اما نه براى پرورش و کمال بلکه براى هضم و نابود کردن. بنابراين، جذب آنان، جذب کاذب است.
زرق و برق دنيا نيز چنين است. انسان اگر به دنيا دل ببندد، دنيا جاذبه دارد و او را به سوى خود جذب مىکند; اما براى اين که او را درهم بکوبد و نابود و سپس به صورت زباله دفع کند، ولى ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان استبلکه محب آنان نيز هست و آنان را به سمتخود جذب مىکند تا آنها را بپروراند و احيا کند. از اين رو، همان گونه که گفته شده:
الا کل شىء ما خلا الله باطل
و کل نعيم لا محالة زائل (1)
در مورد محبت نيز بايد گفت هر محبتى غير از محبتخدا باطل و دروغين است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
دنيايى که شما را ترک مىکند، پيش از اين که شما را ترک کند، شما آن را ترک کنيد: «و آمرکم بالرفض لهذه الدنيا التارکة لکم» (2)
در مثلها نيز آمده است: «عزل» از مقام به منزله طلاق مردان و حيض کارگزاران است: «العزل طلاق الرجال و حيض العمال» (3) . انسان هم سرانجام روزى از دنيا و لذايذ و مقامهاى آن عزل و محروم مىشود; از اين رو قرآن دنيا را خانه فريب و نيرنگ معرفى مىکند.
البته منظور از دنيا آسمان و زمين نيست; زيرا اينها آيات الهى و نعمتخداست. ذات اقدس خداوند دنيا را چنين معرفى کند: مثل دنيا اين است که بارانى ببارد و سرزمينى، سبز و خرم شود، ولى پس از مدتى خزانى در پى آن بيايد و آن را به صورت کاهى زرد در آورد و از بين ببرد:
«کمثل غيث اعجب الکفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يکون حطاما» (4) .
چون «مثل» غير از «ممثل» است، معلوم مىشود امور طبيعى مانند فصول چهارگانه، «دنيا» نيست. اينها آيات منظم و خوب است; يعنى پاييز در جاى خود به همان اندازه خوب و زيباست که بهار در جاى خود; چون اگر پاييز و زمستانى نباشد، هرگز بهارى نخواهد بود، ولى آن «من» و «ما» که چند صباحى خرمى و آنگاه پژمردگى را به دنبال دارد، «دنيا» است و چنين چيزى جاذبهاى دروغين دارد و هر محبتى که در کنار جاذبه دروغين باشد و يا محبت آن محبوبى که انسان را خوب جذب مىکند تا از بين ببرد، محبتى کاذب است و اصولا هر محبتى که به غير خدا تعلق بگيرد چنين است، ولى در محبت الهى خداى سبحان لطف و فيض منبسط خود را گسترده است تا محب خود را به فضاى باز درآورد و به او پروبال بدهد تا پرواز کند. از اين رو قرآن کريم مىفرمايد:
«و الذين آمنوا اشد حبا لله» (5) .
بنابراين، اگر محبت کسى به دنيا و آخرت يا به خدا و غير خدا يکسان باشد، او به اين معنا، مؤمن نيست; زيرا معرفتش تام نيست و از همين جا معلوم مىشود که محور بحثها معرفت است، نه محبت چنانکه در مرحله بعد تبيين مىشود. چون خود محبت از فروعات بحثهاى محورى معرفت است.
نظامى گنجوى در پايان داستان «ليلى و مجنون» مىگويد: ليلى در اواخر عمر بيمار شد و طراوتش از بين رفت. او به مادرش وصيت کرد: پيام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستى محبوبى برگزينى، دوستى مانند من مگير که با يک تب، همه طراوت خود را از دستبدهد و با يک بيمارى، همه نشاط او فرو بنشيند; دوستى بگير که زوالپذير نباشد. بنابراين، معرفت، محبتحقيقى مىآورد و غفلت، محبت کاذب. در قرآن کريم در باره محبت کاذب آمده است:
«کلا بل تحبون العاجلة و تذرون الاخرة وجوه يومئذ ناضرة الى ربها ناظرة و وجوه يومئذ باسرة تظن ان يفعل بها فاقرة» (6)
شما متاع زودگذرى را دوست داريد و کسانى که چنين متاعى را به عنوان محبوب، برگزيدهاند، در روز قيامت، چهره آنها افسرده است، ولى کسانى که خدا را به عنوان محبوب راستين پذيرفتهاند، در آن روز چهرهاى شادمان دارند.
نيز مىفرمايد:
«و تحبون المال حبا جما» (7)
شما مال را خيلى دوست داريد. کسى که به مال، خيلى علاقهمند باشد، در هنگام مرگ فشار بيشترى مىبيند; زيرا بايد هنگام مرگ همه علاقههاى دنيوى را رها کند. گاهى ممکن است اصل مال کم باشد، ولى علاقه به آن زياد باشد. آنچه در اين آيه آمده، اين نيست که شما مال زيادى را دوست داريد، بلکه مىفرمايد شما به مال، خيلى دل بستهايد. آنچه که مربوط به جمع مال و «اکتناز» است در سوره «توبه» و بعضى از سور ديگر آمده است. در سوره توبه مىفرمايد:
«و الذين يکنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم» (8) .
در سوره «همزه» نيز مىفرمايد:
«ويل لکل همزة لمزة الذى جمع مالا و عدده يحسب ان ماله اخلده» (9)
او مالى را جمع و شمارش کرده است و هر روز کوشيده تا بر ارقام ثروت اندوختهاش در بانکها، افزوده شود. او از داشتن مال وافر لذت مىبرد; بدون اين که بتواند از آن استفاده کند و در حقيقت، انباردار ديگران است. چنين انسانى تلاش مىکند و مشکل قيامت را خودش تحمل مىکند ولى لذت بهرهورى از مال را عدهاى ديگر مىبرند و اين، خسارت بزرگى است. انسانى که اهل معرفت نباشد در انتخاب محبوب، خطا مىکند.
پست جمع بندي
محبت چیست ؟ اقسام آن کدام است ؟ فرق محبت و عشق چیست ؟ ( مباحث محبت)
محبت چیست ؟
محبت در لغت : به وداد و میل شدید گفته می شود و مقابل آن بغض و تنفر است .
محبت در اصطلاح : در خواست آن چه می بینی و یا گمان به منفعت و سود و یا فضل و برتری آن داری و به عبارت دیگر میل داشتن به چیزی لذیذ است که موافق با طبع و فطرت باشد .
و در نظر اهل معرفت میل قلبی سالک برای وصول به حق و آن چه که از ناحیه حق تعالی می باشد .
برخي از مواردي كه مصداق هاي محبت هستند عبارتند از :
1- گاهی محبت در لذّات جسمانی است مانند : غذای خوشمزه و نوشیدنی گوارا و هر چه که برای جسم لذّت آور باشد .
2- گاهی محبت برای جلب منفعت است مانند : محبت به چیزی یا کسی یا قدرتی که از آن نفع می برد .
3- گاهی محبت برای دفع ضرر محتمل است مانند : محبت به چیزی یا کسی که قاهر و قدرت برتر است و موجب دفع ضرر از انسان میشود ، چه ضرر مادی و چه معنوی .
4- گاهی هم متعلق محبت ، فضل علمی و دانایی است مانند : محبت به علما و دانشمندان به خاطر علم و دانش ایشان .
5- گاهی هم متعلق محبت، فضل اخلاقی و رفتارانسانی است مانند : محبت به صلحا و نیکان به خاطر سلوک الهی و انسانی آنان .
و موارد دیگر ......
در پاسخ به اين سوال كه : محبت به که ؟ و برای چه ؟ کلامی زیبا از مرحوم علّامه محمد تقی جعفری رحمة الله علیه نقل مي كنيم.
ايشان مي فرمايند :
ای افراد انسانی ! ای آنانکه می خواهید در این زندگانی آگاهانه رفتار نموده و از موضوع محبت برخوردار شوید !
این کسی که همیشه با ما بوده و خواهد بود ، خدا است ، آری خدا است ، و محبت او فوق تمام محبت ها و اساسی ترین و شیرین ترین آنها می باشد .
آری اصیل ترین آنها می باشد . به خدا محبت بورزیم ، و با انجام تکالیف و طیّ راه هایی که به توسط عقل سلیم و وجدان با قیافه های گوناگونش معین فرموده است محبت او را به خود جلب کنیم .«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله»(1)
اگر واقعا شما خدا را دوست می دارید ، و می خواهید او هم شما را دوست بدارد ، بیائید از من که حقایق فطرت شما بیان می کنم تبعیت نمائید تا خداوند شما را دوست داشته باشد .
آری، آن دوستی خداوند است که تفسیر کننده ی تمام محبت ها و آزادی بخش روح و آخرین وسیله ی تعالی جان آدمی می باشد. (2)
پاسخ به سه سوال :
محبت به خدای متعال فطریست یا خیر ؟
دلیل فطری بودن آن چیست ؟
اگر این محبت فطریست پس چرا عده ای از انسانها و دیگر صاحبان تکلیف دشمن خدا می شوند ؟
محبت به خدای متعال فطریست ، چنانکه امام زین العابدین سلام الله علیه به زبان دعا فرموده اند :
الحمد لله الذی ...ثم سلک بهم طریق ارادته و بعثهم فی سبیل محبته . ( 3 )
حمد و سپاس آن خدایی را که ...بندگانش را در طریق ارادت خویش روان ساخت و آنان در راه محبت خویش برانگیخت ( یعنی محبت خویش را در نهاد و سرشت بندگان قرار داد ) .
و اما این که برخی در شناخت خدای حقیقی به خطا رفته اند و در نتیجه در محبت به خدای حقیقی هم اشتباه کرده اند . مثلا بت پرست فکر کرده که بت خدای واقعی اوست لذا آن را می پرستد و به آن محبت دارد .
از آن چه بيان شد پاسخ اين سوال كه " سرچشمه محبت در وجود انسان ها چیست؟" نيز روشن مي شود.
محبت به خدای متعال فطریست و خداوند متعال جهان را بر اساس محبت خلق نموده است و به عبارت ديگر نظام آفرينش بر اساس حبّ خداوند و حبّ دوستان خداوند ايجاد گرديده است
لذا بايد گفت : كه خلقت عالم و ايجاد و ساختار ممكنات بر اساس محبت است و در نتيجه منشأ محبت در انسان بلكه در همه عالم نيز ، محبت الهي و در طول محبت الهي محبت به حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين است . تمام محبت ها حتي محبت هاي به خطا رفته جلوه اي و نشاني از محبت محبوب حقيقي و اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد .
محبت الهی از سنخ محبت های عاطفی و غریزی نیست بلکه از سنخ فطرت و سرشت اوست . و به یمن این محبت است که سایر محبت ها معنا پیدا می کند و در حقیقت سایر محبت ها شعاعی از خورشید محبت الهی است اگر به خطا نرفته نباشد و در چارچوب قانون حلال و حرام الهی باقی بماند . اگر محبت الهی از درون آدمی رخت بر بندد مطمئناَ سایر محبت ها ظاهری و کاذب بوده عمقی نخواهد داشت .
محبت واقعی حتی از نوع عاطفی اش در گرو ایجاد محبت الهی و محبت دوستان خدا در قلب است . و برای محب خداوند علاماتی در آیات قرآن کریم و اخبار و روایات اسلامی وارد گردیده است از آن جمله :
خیرخواهی؛ محبت به اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم؛ محبت به خانواده؛ نماز شب؛ توکل نمودن بر خدا در امور؛ مسجد گزینی؛ علم آموزی؛ مخالفت با هوای نفس؛ فرار از معصیت و معصیت کاران؛ اشتغال به ذکر خداوند؛ گریه از شوق خداوند؛ کثرت تسبیح گویی؛ وفای به وعده؛ صداقت در عهد و پیمان؛ پاکی قلب؛اجتهاد و ممارست در انجام فرائض دینی و واجبات الهی؛ رغبت به ثواب و ......
يك نكته مهم :
رابطه بين حبّ ذات و حبّ خدا و ائمه(عليهمالسلام) و حبّ خوبيها چگونه متصور است؟
انسان كمال محض را دوست دارد و اگر به خود علاقمند است براي اين است كه به كمال برسد. قهراً آنچه به خود انسان بر ميگردد بايد در مسير آن هدف باشد. انسان بايد خود را به عنوان وسيله دوست داشته باشد نه به عنوان هدف. يعني اگر امر دائر شود به اينكه دست از خود بردارد يا از آن كمال برتر، بايد دست از خود بكشد و خود را براي رسيدن به كمال برتر قرباني كند.
بنابراين علاقه به خود و شؤونات خود اشكال ندارد به شرطي كه قصد قرباني كردن آنها را داشته باشيم.
اگر ما جسم خود را بايد قرباني جسم پيغمبر كنيم زيرا با اين كار از بين نميرويم، ”ولا تحسبنّ الّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللّه اَمْواتاً“(٤) بلكه از اين عالم آلوده ميرهيم و با جسمي بهتر در عالمي ديگر به حياط طيّبه ميرسيم. محبت و علاقه به اهل بيت نيز همينطور است. دوستي آنها عقلي است نه عاطفي مثل دوستي پدر و مادر و فرزند. انسان آنها را براي معارفي كه در اختيار جامعه بشري قرار دادهاند و افراد بشر را هدايت كردهاند دوست ميدارد.
اگر به پيامبر و دين و ائمه علاقمنديم به اين جهت است كه از همه آنها در مسير تقرب به حضرت حق استفاده كنيم. در سوره مباركه توبه فرمود:
”ما كانَ لاِهْلِ المَدينَةِ ومَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاَعْرابِ اَنْ يَتَخَلّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ ولا يَرْغَبُوا بِاَنفُسِهِمْ عن نَفْسِه“(5). كسي حق ندارد خود را در جنگ حفظ كند و پيغمبر را در خطر اندازد، بلكه همه بايد سنگر باشند و پيغمبر را در سنگر خويش حفظ كنند.
اعمال و امور خلاف محبت الهی کدامند؟
حضرت امام سجاد سلام الله علیه در دعای شریف مکارم الاخلاق مي فرمايد:
اللهم ..... و لا بالتعرض لخلاف محبتک .بار الها مرا مبتلا مکن اعمالی را طلب کنم که خلاف محبت تو باشد .
باید دانست که امور خلاف محبت و رضایت الهی نه بدین جهت است که ضرری به خدا می رسد یا نه بدین سبب است که برای خداوند متعال غیر مفید است . خیر ، بلکه این امور خلاف حق و عدالت است و خداوند دوست نمی دارد که بندگانش به آن ها آلوده شوند چون این اعمال آنان را از رشد و تکامل باز داشته موجبات سقوط و هلاکتشان را به دنبال می آورد .
در قرآن کریم مواردی که خدای متعال دوست نمی دارد و آن را خلاف محبت خود بر می شمرد آمده است از جمله :
1. افساد : هر چیزی که از حال اعتدال و توازن خارج شود چه کم باد و چه زیاد مصداق بارز فساد است .قال الله تعالی : « و الله لا یحب الفساد » (6)خداوند فساد را دوست نمی دارد .
2. ظلم و تعدّی : ستمکاری و تجاوز به حقوق را ظلم و تعدّی می گویند خواه این حق مربوط به نفس باشد یا مربوط به ناس باشد یا مربوط به سایر آفریده های خداوند باشد یا مربوط به خالق هستی یعنی خدای متعال باشد .قال الله تعالی : انّه لا یحب الظّالمین »(7)تحقیقاَ خداوند ستمکاران را دوست نمی دارد» «و لا تعتدوا انّ الله لا یحب المعتدین(8)«و تعدّی نکنید که خداوند تعدّی کنندگان را دوست نمی دارد .
پي نوشت ها :1. آل عمران (3)آيه 31
2. جعفری، محمد تقی، نیایش حسین علیه السلام ص 88 و 89
3. صحیفه سجاديه ،دعای اول
4. آلعمران(3) آيه ١٦٩
5. توبه(9) آيه ١٢٠.
6. بقره (2)، آيه 205
7. آل عمران(3) آيه 557
8. بقره،(2) آيه 190