وقتی ببینی که بچه های 2 ... 3 ساله مسلمون تو سومالی از شدت گرسنگی و تشنگی دارن تلف میشن .... و کسی نیست به دادشون برسه ... و شما دعا میکنی کارشناسی ارشد قبول بشی ... یهویی قبول میشی ...
با خودت چی میگی ؟؟؟
هر چه فکر می کنم نمی فهمم چه ربطی داشت.
به هر حال اگر شما جایی و طریقی سراغ داری تا ما دینمان را ادا کنیم.
ما هم دل داریم خوب.
حالا مسلمون نه کافر. مگه آدم نیست.
ابتدا به ساکن موضع بشر عدم وجود هر چیزی است تا زمانی که از وجودش مطمئن شود. حس کنجکاوی باعث میشه بشر به دنبال پیدا کردن ناشناخته ها بره و برای همین به آنها میگیم ناشناخته یعنی تا وقتی شناخته نشدند بشر درباره آنها چیزی نمی داند و موضعش عدم باور به وجود چیزهایی است که از آنها خبر ندارد!
اما بنظرم تفاوتی بین سرگشتگی اولیه (که حس کنجکاوی و حقیقت جوئی انسان را برمیانگیزد) و ناباوری به وجود چیزی است. ناباوری به وجود چیزی خاص، ابتدا به ساکن عینیت ندارد. بلکه یک نتیجهگیری هست که بعد از تفکر و تحقیق ناشی از حس کنجکاوی بشر حاصل میشود.
وقتی داریم درباره وجود یا عدم وجود خدا بحث می کنیم قطعا اعتقاد به روح بی معنی است چون برای اعتقاد به روح لازم است نه تنها به خدا بلکه به آموزه های یک دین خاص مثل اسلام یا مسیحیت باور داشته باشیم. در بحث درباره وجود یا عدم وجود خدا قبول کردن پیشفرض وجود روح انسان بی معنی است.
مرگ رو که قبول دارید.همه بدون استثنا خواهند مرد و هیچ کس هم نمیدونه کی میمیره و هیچ کنترلی بر مرگ خودش نداره==> از این مثال نتیجه میگیریم انسان ناقص هست
و وجودش از خودش نیست جون اگه وجودش از خودش بود قطعا مرگی نبود
یه انسان بر فرض 80 سال عمر میکنه یهو میبینیم میوفته میمیره و کل سیستمش خاموش میشه و اگه 7 میلیارد انسان روی زمین عقلشون روی هم بذارن نمی تونن این
فرد رو حتی یه لحظه زنده نگه دارن و جالب هست بعد مردن میپوسه. 80 سال حرکت داشت نمی پوسید اما بعد مرگ میپوسه
چه انرژی و نیرویی سبب حرکت این یه تیکه گوشت توی این 80 سال بود؟ چه چیزی این حرکت رو به یه تیکه گوشت داده بود بعد 80 سال گرفت؟
ياد حرف آقا امام صادق صلوات الله و سلام عليه در پاسخ سوال مردي در اين باره افتاده.
ايشون فرمودند: 1 در 100 فرض رو بر اين بزارين كه هم خدا هست و هم بهشت و هم دوزخ. حال آيا همان 1 درصد ارزش گناه نكردن و عمل صالح كردن و نماز خواندن در اين دنياي زود گذر را ندارد؟
الان همه محققا ثابت كردن كه نماز براي بدن و نرمي بدن خوبه اللخصوص اينكه سحر پاشي و دولا راست شي.
به طور كلي اين واضحه كه عبادت خدا و پيرو سيره زندگي امامان و پيامبر (ص) بودن جز منفعت جسمي و روحي، هيچ ضرري براي كسي نداره. پس شما فرض رو بر وجود آخرت و خدا بزار ولو 1 درصد.
كساني كه راحت طلبي و فساد عادتشون شده قطعا ميگن برو باو! اما اميدوارم جناب عالي طالب واقعيت باشي و از تاريكي بيرون بيايد.
شما اگر به وسیله دهر ساخته شده باشید همین صفات را دارید و اگر به وسیله خداوند هم ساخته شده باشید همین صفات را دارید و چون این مسائل حادث را در خود می بینید خود را باید مخلوق حساب کنید .
شما نمی توانید نتیجه بگیرید هر چیزی این صفات را داشت مخلوق است. ستاره ها بزرگ هستند ولی لزوما مخلوق نیستند چون روال طبیعی برای بوجود آمدن آنها وجود دارد بدون نیاز به دخالت خالق و چنین صفاتی مثل بزرگ و دراز و پهن و ... بطور طبیعی قابل پدید آمدن هستند.
اما بنظرم تفاوتی بین سرگشتگی اولیه (که حس کنجکاوی و حقیقت جوئی انسان را برمیانگیزد) و ناباوری به وجود چیزی است. ناباوری به وجود چیزی خاص، ابتدا به ساکن عینیت ندارد. بلکه یک نتیجهگیری هست که بعد از تفکر و تحقیق ناشی از حس کنجکاوی بشر حاصل میشود.
نظرتون؟
ناباوری یعنی باور نداشتن به وجود چیزی. اگر گفته بودم باور داشتن به عدم وجود چیزی حرف شما صحیح می بود.
مرگ رو که قبول دارید.همه بدون استثنا خواهند مرد و هیچ کس هم نمیدونه کی میمیره و هیچ کنترلی بر مرگ خودش نداره==> از این مثال نتیجه میگیریم انسان ناقص هست
و وجودش از خودش نیست جون اگه وجودش از خودش بود قطعا مرگی نبود
یه انسان بر فرض 80 سال عمر میکنه یهو میبینیم میوفته میمیره و کل سیستمش خاموش میشه و اگه 7 میلیارد انسان روی زمین عقلشون روی هم بذارن نمی تونن این
فرد رو حتی یه لحظه زنده نگه دارن و جالب هست بعد مردن میپوسه. 80 سال حرکت داشت نمی پوسید اما بعد مرگ میپوسه
چه انرژی و نیرویی سبب حرکت این یه تیکه گوشت توی این 80 سال بود؟ چه چیزی این حرکت رو به یه تیکه گوشت داده بود بعد 80 سال گرفت؟
من نمی دانم. شما فکر می کنید روح است؟ ثابت کنید لطفا. :Gig:
ياد حرف آقا امام صادق صلوات الله و سلام عليه در پاسخ سوال مردي در اين باره افتاده.
ايشون فرمودند: 1 در 100 فرض رو بر اين بزارين كه هم خدا هست و هم بهشت و هم دوزخ. حال آيا همان 1 درصد ارزش گناه نكردن و عمل صالح كردن و نماز خواندن در اين دنياي زود گذر را ندارد؟
الان همه محققا ثابت كردن كه نماز براي بدن و نرمي بدن خوبه اللخصوص اينكه سحر پاشي و دولا راست شي.
به طور كلي اين واضحه كه عبادت خدا و پيرو سيره زندگي امامان و پيامبر (ص) بودن جز منفعت جسمي و روحي، هيچ ضرري براي كسي نداره. پس شما فرض رو بر وجود آخرت و خدا بزار ولو 1 درصد.
كساني كه راحت طلبي و فساد عادتشون شده قطعا ميگن برو باو! اما اميدوارم جناب عالي طالب واقعيت باشي و از تاريكي بيرون بيايد.
صدق الله العلي العظيم
و من الله توفيق
جناب بی نشان قبلا پاسخ شما را داده بودند:
1. شما نیاز است فرض کنید آن خدایی که شما را آفریده برایش مهم است شما چه فکر می کنید و سعادت آن دنیا وابسته به باور داشتن یا نداشتن به او بر اساس دلایل ناقص است که اصلا با عقل جور در نمیاد.
2. از کجا معلوم خدای شما صحیح است؟ شاید خدای یک دین دیگر وجود داشت! فرض را بر کدام بگذارم؟ خدای شما یا خدای یهودی ها یا خدای یوانانی ها؟
عبادت خدا و پیروی از دستورات دین هم در صورتی که خدایی نباشد اتلاف وقت است و محروم کردن خود از بسیاری از لذت ها و آزادی ها و همینطور انجام کارهای بی معنی مثل نداشتن حق بیرون رفتن از خانه برای زن و چیزهای دیگه که همگی ضرر دارند. من تا مطمئن نباشم این همه ضرر را به جان نمی خرم.
هر دو گزاره «باور نداشتن به وجود چیزی» و «باور داشتن به عدم وجود چیزی» هم ارزند. و یک معنا میدهند.
به نظرم باور داشتن یا باور نداشتن هر دو استنتاج می باشند. یعنی پس از تفکر و تحقیق نتیجه میشوند.
ابتدا به ساکن بشر نمیداند چگونه خودش و هستی به وجود آمده. کنجکاویش او را وادار به تحقیق و تفکر میکند. و آنگاه نتیجه میگیرد.
نظرتون؟
هم ارز نیستند. باور نداشتن به وجود چیزی نیازمند استدلال نیست. آیا شما باور دارید مرد عنکبوتی وجود دارد؟ خیر شما باور ندارید چون تا به حال دلیلی برای باور داشتن به آن نیافته اید. اگر می گفتید من باور دارم مرد عنکبوتی وجود ندارد آن موقع من از شما می پرسیدم چرا؟ و شما باید اثبات می کردید مرد عنکبوتی وجود ندارد. یکی قانع نشدن با ادعاها درباره وجود است و دیگری ادعا درباره عدم وجود.
موضع پیشفرض: باور نداشتن به وجود چیزی
موضع نیازمند اثبات: باور داشتن به وجود چیزی
موضع نیازمند اثبات: باور داشتن به عدم وجود چیزی
هر دو گزاره «باور نداشتن به وجود چیزی» و «باور داشتن به عدم وجود چیزی» هم ارزند. و یک معنا میدهند.
درود
در گفتگو ها هنگامی کسی می گوید من باور ندارم بهمان را ینی اینکه توپ را به زمین شنونده انداخته و با این سخن به سمت روبرو می گوید که تو مرا با دلیل هایت بباوران
ولی هنگامی که من می دانم و باور دارم که آن چیز نیست اینجاست که برای باور و دانسته ی خویش باید روشنگری کرده و دلیل بیاورم برای شنونده که چرا می گویم نیست
من نمی دانم. شما فکر می کنید روح است؟ ثابت کنید لطفا. :Gig:
اثبات روح:
1.خواب دیدن و دیدار با مردگان در خواب دلیل محکمی بر وجود روح هست.خودم بارها افرادی را که از دنیا رفته اند دز خواب دیده ام.
2.مرتاض ها با تکیه بر قدرت روح کارهای خارق العاده انجام میدهند حتی میتونن روح شما رو از بدن خارج کرده و به شهر دیگری بفرستن
3.خودم 80 تا از بیانات کسانی که مرگ تقریبی رو تجربه کردن خونده ام و 20 مورد ویدئو دیده ام که خودشون با زبان خود انچه در تجربه
مرگ تقریبی حرف زده اند شنیده ام
4.انسان همان روح هست نه جسم. جسم وسیله ای برای زندگی در دنیای مادی هست چون روح از مجردات است و با دنیای مادی
سازکار نیست.انسان اگه دو پا و دو تا دست شو از دست بده باز میگه من و نمیگه نصف من ا.ن من یعنی روح که کامل هست و نصف نشده
با مرگ روح از بدن جدا میشه و این جدایی خود به خود نیست و دست انسان هم نیست . چه وجودی برتر از این روح است که باعث میشه
از جسم جدا بشه؟ این وجود خداوند است که باعث جدایی روح از بدن میشه
هم ارز نیستند. باور نداشتن به وجود چیزی نیازمند استدلال نیست. آیا شما باور دارید مرد عنکبوتی وجود دارد؟ خیر شما باور ندارید چون تا به حال دلیلی برای باور داشتن به آن نیافته اید. اگر می گفتید من باور دارم مرد عنکبوتی وجود ندارد آن موقع من از شما می پرسیدم چرا؟ و شما باید اثبات می کردید مرد عنکبوتی وجود ندارد. یکی قانع نشدن با ادعاها درباره وجود است و دیگری ادعا درباره عدم وجود.
موضع پیشفرض: باور نداشتن به وجود چیزی
موضع نیازمند اثبات: باور داشتن به وجود چیزی
موضع نیازمند اثبات: باور داشتن به عدم وجود چیزی
اما معنای باور با فرموده سرکار کمی فرق میکند.
در لغتنامه دهخدا، باور اینگونه معنا شده: قبول، تصدیق سخن (برهان قاطع)
در فرهنگ فاسی معین: پذیرفتن سخن. یقین، اعتقاد.
در فرهنگ لغت عمید: یقین، اعتقاد. عقیده.
بنابراین باور داشتن و باور نداشتن هر دو استنتاج است. چون اشاره دارد به یقین، اعتقاد، پذیرفتن سخن و ...
یعنی اینکه فرمودید: موضع پیشفرض: باور نداشتن به وجود چیزی، در واقع خودش هم نیازمند اثبات است و هم ارز با باور داشتن به عدم وجود چیزی است.
ابتدا به ساکن من چون اصلا مرد عنکبوتی ندیدهام در واقع به وجود یا عدم وجودش نادانم و نه ناباور. یعنی هیچگاه به آن فکر نکردهام. دوران نادانی من به معنای باور نداشتن وجود مرد عنکبوتی نیست. اگرکسی بیاید و به من بگوید مرد عنکبوتی وجود دارد، آنگاه من به روشهای مختلف و با تحقیق و تفحص و مشاهده و تجربه، نتیجهگیری میکنم. که حاصلش باور داشتن یا باور نداشتن وجود مرد عنکبوتی هست.
اما معنای باور با فرموده سرکار کمی فرق میکند.
در لغتنامه دهخدا، باور اینگونه معنا شده: قبول، تصدیق سخن (برهان قاطع)
در فرهنگ فاسی معین: پذیرفتن سخن. یقین، اعتقاد.
در فرهنگ لغت عمید: یقین، اعتقاد. عقیده.
بنابراین باور داشتن و باور نداشتن هر دو استنتاج است. چون اشاره دارد به یقین، اعتقاد، پذیرفتن سخن و ...
یعنی اینکه فرمودید: موضع پیشفرض: باور نداشتن به وجود چیزی، در واقع خودش هم نیازمند اثبات است و هم ارز با باور داشتن به عدم وجود چیزی است.
ابتدا به ساکن من چون اصلا مرد عنکبوتی ندیدهام در واقع به وجود یا عدم وجودش نادانم و نه ناباور. یعنی هیچگاه به آن فکر نکردهام. دوران نادانی من به معنای باور نداشتن وجود مرد عنکبوتی نیست. اگرکسی بیاید و به من بگوید مرد عنکبوتی وجود دارد، آنگاه من به روشهای مختلف و با تحقیق و تفحص و مشاهده و تجربه، نتیجهگیری میکنم. که حاصلش باور داشتن یا باور نداشتن وجود مرد عنکبوتی هست.
نظرتون؟
متقاعد نشدم و من بین اینها تفاوت قائل هستم. توضیح بیشتری در این باره ندارم که بدم، نظر من و شما در این باره یکی نیست. من نادانی درباره وجود یک چیز را باور نداشتن به وجودش می دانم چون بطور پیشفرض در دنیا چیزی وجود ندارد مگر نشان دهیم که وجود دارد و این همیشه روال طبیعت و علم بوده است.
در گفتگو ها هنگامی کسی می گوید من باور ندارم بهمان را ینی اینکه توپ را به زمین شنونده انداخته و با این سخن به سمت روبرو می گوید که تو مرا با دلیل هایت بباوران
ولی هنگامی که من می دانم و باور دارم که آن چیز نیست اینجاست که برای باور و دانسته ی خویش باید روشنگری کرده و دلیل بیاورم برای شنونده که چرا می گویم نیست
سلام بر جناب دکتر نوری نیرو.
شما کاملا درست میفرمائید. این در محاوره و گفتگو رخ میدهد. اما در واقع همان گفتن من باور ندارم بهمان را نیز مخاطب را وادار میکند که از شما دلیل بخواهد. همچنین در پست قبل راجع به معنای باور نیز توضیحاتی دادم.
اثبات روح:
1.خواب دیدن و دیدار با مردگان در خواب دلیل محکمی بر وجود روح هست.خودم بارها افرادی را که از دنیا رفته اند دز خواب دیده ام.
2.مرتاض ها با تکیه بر قدرت روح کارهای خارق العاده انجام میدهند حتی میتونن روح شما رو از بدن خارج کرده و به شهر دیگری بفرستن
3.خودم 80 تا از بیانات کسانی که مرگ تقریبی رو تجربه کردن خونده ام و 20 مورد ویدئو دیده ام که خودشون با زبان خود انچه در تجربه
مرگ تقریبی حرف زده اند شنیده ام
4.انسان همان روح هست نه جسم. جسم وسیله ای برای زندگی در دنیای مادی هست چون روح از مجردات است و با دنیای مادی
سازکار نیست.انسان اگه دو پا و دو تا دست شو از دست بده باز میگه من و نمیگه نصف من ا.ن من یعنی روح که کامل هست و نصف نشده
با مرگ روح از بدن جدا میشه و این جدایی خود به خود نیست و دست انسان هم نیست . چه وجودی برتر از این روح است که باعث میشه
از جسم جدا بشه؟ این وجود خداوند است که باعث جدایی روح از بدن میشه
1. شما باز دست روی ناشناخته ها گذاشتید، چیزی را اثبات نکردید. فرض کردید چون دیدار مردگان در خواب چیزی است که نمی توان توضیح داد پس روح وجود دارد در حالی که باید نشان دهید روح چیست، خصوصیاتش چیست، چطور خواب و رویا را توضیح می دهد، شما این را از کجا فهمیدید و چه شواهدی از وجودش می توانید ارائه کنید. من تصورات شما را به عنوان حقیقت نمی توانم بپذیرم.
2. هیچ کدام از اینها بطور مستند ارائه نشده و حتی به فرض که این اتفاق ها افتاده باشه باز هم اثباتی برای روح نیست چون فقط اتفاقی افتاده که قابل توضیح نیست و شما لازمه توضیحاتی رو که در قسمت 1 اشاره کردم ارائه کنید.
3. خوب؟
4. جملات شما خبری بودند. شما از کجا می دانید؟ دقت کنید بحث ما استفاده از روح برای اثبات خداوند است پس نمی توانید به مراجع مذهبی استناد کنید. بحث ما برون دینی است.
من اثباتی از شما ندیدم و دلیلی در صحبت هایتان برای باور به اینکه روح وجود دارد مشاهده نکردم. من شکی ندارم اگر شما اسلام را قبول کنید روح خود به خود پذیرفته می شود ولی از تعاریف و آموزه های اسلامی روح نمی توان برای اثبات خدا و بعد از آن اسلام استفاده کرد.
دوستان کار به جدال بکشد در فرهنگ آل محمد صلوات الله علیهم درست نیست . وقتی فردی به هر دلیلی قبول نمی کند دلایل مبرهن و محکم را دیگر این موعظه حسنه نیست این جدال است که اهل بیت از آن نهی فرمودند نهی شدید به نظرم آل محمد صلوات الله علیهم درست نیست که بعد از بیان دلیل بازهم جدال کنید و بسیار روایات نهی فرمودند حالا خود دانید .
من نادانی درباره وجود یک چیز را باور نداشتن به وجودش می دانم چون بطور پیشفرض در دنیا چیزی وجود ندارد مگر نشان دهیم که وجود دارد و این همیشه روال طبیعت و علم بوده است.
اگر به معانی و مفاهیم توجه کنید این مشکل رفع میشود.
نادانی و عدم اطلاع معادل باور نداشتن نیست.
اینکه میفرمائید بطور پیشفرض در دنیا چیزی وجود ندارد مگر نشان دهیم که وجود دارد خودش پیشفرض صحیحی نیست.
شما ابتدا به ساکن با درختی روبرو میشوید. نسبت به ریشه درخت نادانید. نمیدانید چنین چیزی وجود دارد چون تا کنون آنرا ندیدهاید. اصلاً به آنهم فکر نمیکنید.
در این هنگام، نادانی و عدم اطلاع و فکر نکردن، یعنی عدم وجود پیشفرض. پیشفرض از نامش پیداست که قبلش باید دانائی باشد و تفکری صورت گرفته باشد.
اگر به معانی و مفاهیم توجه کنید این مشکل رفع میشود.
نادانی و عدم اطلاع معادل باور نداشتن نیست.
اینکه میفرمائید بطور پیشفرض در دنیا چیزی وجود ندارد مگر نشان دهیم که وجود دارد خودش پیشفرض صحیحی نیست.
شما ابتدا به ساکن با درختی روبرو میشوید. نسبت به ریشه درخت نادانید. نمیدانید چنین چیزی وجود دارد چون تا کنون آنرا ندیدهاید. اصلاً به آنهم فکر نمیکنید.
در این هنگام، نادانی و عدم اطلاع و فکر نکردن، یعنی عدم وجود پیشفرض. پیشفرض از نامش پیداست که قبلش باید دانائی باشد و تفکری صورت گرفته باشد.
با سلام و پوزش از اینکه وارد بحث میشوم
من فکر میکنم میتونم منظور خانم رو توضیح بدم:
در دنیا مدام با ادعاهای مختلفی روبرو میشیم. وقتی در بود یا نبود اونها دلیلی نداریم؛موضع منطقی ما در قبال اینها باید ندانم گرایی باشه.
یعنی نه میدانم که هست و نه میدانم که نیست.
اما
یک امای مهم.
از انجایی تعداد این ادعاها در دنیا بیشمار است، بر عهده مدعی است که وجود ادعای خود را ثابت کند و بر ما نیست که با هر ادعایی روبرو میشویم دنبال روشی برای رد ادعا باشیم.
برای مثال
اگر من به شما بگویم گوشه اتاق شما یک جن صورتی نشسته، شما بنا را بر نبود جن میگذارید مگر اینکه بنده ادعای خود را ثابت کنم.
دقت بفرمایید بنا را بر این میگذارید، هرچند شما نمیتوانید ثابت کنید جن صورتی در گوشه اتاق شما نیست، اما به گونه ای رفتار میکنید که گویا جنی در آن گوشه نیست! بنا را بر عدم میگذارید.
علت هم این است که این ادعا بیشمار است و نمیتوان با صحیح فرض کردن اینها زندگی کرد.
در دنیا مدام با ادعاهای مختلفی روبرو میشیم. وقتی در بود یا نبود اونها دلیلی نداریم؛موضع منطقی ما در قبال اینها باید ندانم گرایی باشه.
یعنی نه میدانم که هست و نه میدانم که نیست.
اما
یک امای مهم.
از انجایی تعداد این ادعاها در دنیا بیشمار است، بر عهده مدعی است که وجود ادعای خود را ثابت کند و بر ما نیست که با هر ادعایی روبرو میشویم دنبال روشی برای رد ادعا باشیم.
برای مثال
اگر من به شما بگویم گوشه اتاق شما یک جن صورتی نشسته، شما بنا را بر نبود جن میگذارید مگر اینکه بنده ادعای خود را ثابت کنم.
دقت بفرمایید بنا را بر این میگذارید، هرچند شما نمیتوانید ثابت کنید جن صورتی در گوشه اتاق شما نیست، اما به گونه ای رفتار میکنید که گویا جنی در آن گوشه نیست! بنا را بر عدم میگذارید.
علت هم این است که این ادعا بیشمار است و نمیتوان با صحیح فرض کردن اینها زندگی کرد.
این وضعیت را به هر ادعای دیگری تعمیم دهید.
کلامتان به صورت کلی صحیح است.
اما بحث بر سر ابتدا به ساکن بود. حس کنجکاوی بشر او را وادار به تلاش جهت رفع نادانیها و مجهولاتش میکند.
در این میان اگر هم کسی به او چیزی بگوید، قطعا باید طلب دلیل کند و یا بازهم به جهت همان عطش کسب دانائی، خودش در پی آن بگردد. در هر صورت پس از اتخاذ هر روش ممکن، وی استنتاج میکند و یا باور میکند وجود چیزی را و یا باور نمیکند وجود چیزی را.
در رابطه با مثال جن صورتی هم، یکی از روشهای پذیرش وجود آن، تعقل است. وقتی کسی بگوید در آن گوشه اتاق جن صورتی رنگی هست، شما تعقل میکنید و مثلا جواب میدهید چگونه من که ساختمان چشمم و مغزم مانند توست نمیتوانم آنرا ببینم و رنگش را بدانم و تو میبینی و میدانی. یعنی با یک استنتاج باور میکنید یا نمیکیند وجودش را. حالا چه درست و چه غلط.
ولی ابتدا به ساکن، بشر چون نادان است نسبت به وجود یا عدم وجود موجودی به نام جن، نمیتوان گفت این نادانی به معنای ناباوری است چون از استنتاجی حاصل نشده.
شما نظریه شهادت آب را مطالعه کنید خیلی چیزها برایتان روشن می شود
درود
بزرگوار این خود گویی های آن فرد ژاپنی از سوی بررسی های دانش پذیر پذیرفته نشده است
این خود گویی از نگر دانش برای استوار و پایور ( اثبات) شدن نیاز به بررسی های دو سو کور دارد که این آقا هتا در برابر یک میلیون دلار آن را انجام نداده است و خودش هم گفته من یک دانشمند نیستم و بررسی دانشیک نکرده
پژوهش های نامبرده در هیچ مجله ی دانشمداری در جهان آورده نشده است
کافی است اینجا را از ویکی پدیا بخوانید که گفته
[=sans-serif]Des scientifiques critiquent les procédures expérimentales pour leur insuffisance2 et estiment qu'il existe de nombreux biais cognitifsdans les expériences d'Emoto lorsque par exemple les chercheurs sont invités à parcourir les clichés pour trouver ceux qui conviennent le mieux à ce qu'ils veulent illustrer. Ceux-ci n'ont jamais été soumis à des tests en double aveugle qui sont une des procédures scientifiques de base pour la vérification des expériences. Emoto reconnait qu'il n'est pas un scientifique lui-même. [=sans-serif]James Randi, le fondateur de la James Randi Educational Foundation, a publiquement offert à Emoto la somme d'un million de dollars s'il pouvait reproduire les résultats de ses expériences selon la procédure en double aveugle3. [=sans-serif]Les travaux d'Emoto n'ont jamais été publiés dans une revue scientifique à comité de lecture
1. شما باز دست روی ناشناخته ها گذاشتید، چیزی را اثبات نکردید. فرض کردید چون دیدار مردگان در خواب چیزی است که نمی توان توضیح داد پس روح وجود دارد در حالی که باید نشان دهید روح چیست، خصوصیاتش چیست، چطور خواب و رویا را توضیح می دهد، شما این را از کجا فهمیدید و چه شواهدی از وجودش می توانید ارائه کنید. من تصورات شما را به عنوان حقیقت نمی توانم بپذیرم.
2. هیچ کدام از اینها بطور مستند ارائه نشده و حتی به فرض که این اتفاق ها افتاده باشه باز هم اثباتی برای روح نیست چون فقط اتفاقی افتاده که قابل توضیح نیست و شما لازمه توضیحاتی رو که در قسمت 1 اشاره کردم ارائه کنید.
3. خوب؟
4. جملات شما خبری بودند. شما از کجا می دانید؟ دقت کنید بحث ما استفاده از روح برای اثبات خداوند است پس نمی توانید به مراجع مذهبی استناد کنید. بحث ما برون دینی است.
من اثباتی از شما ندیدم و دلیلی در صحبت هایتان برای باور به اینکه روح وجود دارد مشاهده نکردم. من شکی ندارم اگر شما اسلام را قبول کنید روح خود به خود پذیرفته می شود ولی از تعاریف و آموزه های اسلامی روح نمی توان برای اثبات خدا و بعد از آن اسلام استفاده کرد.
شما می خواهید هر چیزی رو با دلیل علمی قبول کنید
علم: یه سری تجربیات و مشاهدات و ازمایشاتی که یه سری افراد انجام داده و به نتایج تجربی رسیده اند.
توجه کنید این علم محدود به حواس 5 گانه است و چون این علم محدود است با این علم نمیشه یه چیز نامحدود رو اثبات کرد
و این طور نیست که هر چیزی که علم رد کرد بگیم نیست چون شاید باشه و فراتر از حواس 5 گانه انسان.
علم بشر نمیتونه ویژگی های روح رو تعریف کنه چون محدوده.
یه مثال از اینکه علم بشر محدود هست:
میدونیم برای اینکه ما چیزی رو ببینیم باید نور ازش بازتاب کنه بیاد چشم ما و هم چنین باید در طیف نور مریی(طول موج طیف مرئی بین ۳۸۰ تا ۷۵۰ نانومتر و بسامد آنها بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ تراهرتز است)
باشه.اگه این اتفاق نیوفته ما چیزی رو نخواهیم دید این یعنی محدودیت برای انسانی که میخواد با مشاهده به وجود چیزی پی ببرد چون ممکنه یه وجودی باشه که نور د طیف مریی نباشه و نور هم
بازتاب نده.قطعا با مشاهده نمیتونه اون وجود رو اثبات کنه و این یعنی محدودیت علم انسان.
یه مثال از اینکه علم بشر محدود هست:
میدونیم برای اینکه ما چیزی رو ببینیم باید نور ازش بازتاب کنه بیاد چشم ما و هم چنین باید در طیف نور مریی(طول موج طیف مرئی بین ۳۸۰ تا ۷۵۰ نانومتر و بسامد آنها بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ تراهرتز است)
باشه.اگه این اتفاق نیوفته ما چیزی رو نخواهیم دید این یعنی محدودیت برای انسانی که میخواد با مشاهده به وجود چیزی پی ببرد چون ممکنه یه وجودی باشه که نور د طیف مریی نباشه و نور هم
بازتاب نده.قطعا با مشاهده نمیتونه اون وجود رو اثبات کنه و این یعنی محدودیت علم انسان.
درود
والاگوهر دانش تنها که دیدن نیست
گذشت اون زمانی که گروهی می گفتند ندیدن دلیل بر نبودن نیست.
چرا؟
برای اینکه دانش تنها با ندیدن به بن بست نمی رسه
دانش بسیاری ابزار های دیگر دارد که اگه چیزی وجود داشته باشه هتا اکه اون رو نبینیم دانش با کمک ابزار های دیگه می گه هست اگه چه نمی بینیم
نیروی تاریک - سیاه چاله ها - موجهای الکترو مغنا تیس و بسیار چیز های دیگر که دیده نمی شوند ولی دانش خودش میگه هستند
بنابر این دانش آنگونه که شما هم می پندارید کمبودی نداره این راستای اندیشه و دید آدمی زاده که کمبود می پنداره
در دنیا مدام با ادعاهای مختلفی روبرو میشیم. وقتی در بود یا نبود اونها دلیلی نداریم؛موضع منطقی ما در قبال اینها باید ندانم گرایی باشه.
یعنی نه میدانم که هست و نه میدانم که نیست.
اما
یک امای مهم.
از انجایی تعداد این ادعاها در دنیا بیشمار است، بر عهده مدعی است که وجود ادعای خود را ثابت کند و بر ما نیست که با هر ادعایی روبرو میشویم دنبال روشی برای رد ادعا باشیم.
برای مثال
اگر من به شما بگویم گوشه اتاق شما یک جن صورتی نشسته، شما بنا را بر نبود جن میگذارید مگر اینکه بنده ادعای خود را ثابت کنم.
دقت بفرمایید بنا را بر این میگذارید، هرچند شما نمیتوانید ثابت کنید جن صورتی در گوشه اتاق شما نیست، اما به گونه ای رفتار میکنید که گویا جنی در آن گوشه نیست! بنا را بر عدم میگذارید.
علت هم این است که این ادعا بیشمار است و نمیتوان با صحیح فرض کردن اینها زندگی کرد.
شما می خواهید هر چیزی رو با دلیل علمی قبول کنید
علم: یه سری تجربیات و مشاهدات و ازمایشاتی که یه سری افراد انجام داده و به نتایج تجربی رسیده اند.
توجه کنید این علم محدود به حواس 5 گانه است و چون این علم محدود است با این علم نمیشه یه چیز نامحدود رو اثبات کرد
و این طور نیست که هر چیزی که علم رد کرد بگیم نیست چون شاید باشه و فراتر از حواس 5 گانه انسان.
علم بشر نمیتونه ویژگی های روح رو تعریف کنه چون محدوده.
یه مثال از اینکه علم بشر محدود هست:
میدونیم برای اینکه ما چیزی رو ببینیم باید نور ازش بازتاب کنه بیاد چشم ما و هم چنین باید در طیف نور مریی(طول موج طیف مرئی بین ۳۸۰ تا ۷۵۰ نانومتر و بسامد آنها بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ تراهرتز است)
باشه.اگه این اتفاق نیوفته ما چیزی رو نخواهیم دید این یعنی محدودیت برای انسانی که میخواد با مشاهده به وجود چیزی پی ببرد چون ممکنه یه وجودی باشه که نور د طیف مریی نباشه و نور هم
بازتاب نده.قطعا با مشاهده نمیتونه اون وجود رو اثبات کنه و این یعنی محدودیت علم انسان.
مشکل اینجاست که وقتی چیزی بطور علمی قابل نشان دادن نیست از کجا بفهمیم این ادعا صحیح است یا غلط؟ درباره مثالی هم که برای نور زدید ما قبل از اینکه دستگاه هایی بسازیم که بتوانیم نشان دهیم چنین امواجی وجود دارند دلیلی نداشتیم باور کنیم وجود دارند ولی وقتی دستگاه ها را ساختیم متوجه واقعیت شدیم. آیا شما دستگاهی برای نشان دادن روح دارید؟ قطعا خیر.
ادعای شما درباره روح ادعایی است که قابل بررسی نیست. من چرا باید این ادعا را قبول کنم؟ اگر چیزی در محدوده علم بشری نیست (و بحث ما برون دینی و درباره وجود خداست) شما از کجا فهمیدید انسان روح دارد؟ پاسخی برای این سوال ندارید مگر اینکه به مذهب استناد کنید که در بحث برون دینی ما که حتی وجود خدا در شک است جایی ندارد.
شما نخست بفرما که فردید ( منظور) شما از این پرسش چیه ؟ تا به چه دستاوردی بررسی ؟
هیچ با خودت اندیشیده ای که پرسشت از پای بست ویران است و تو در بند نقش ایوان ؟؟
بر فرض در اطراف شما 50 عدد موج الکترومغناطیسی در حال رد و بدل بودند . 100 درصد هم موج الکترومغناطیس هست
حالا ایا میتونید به من با دلیل علمی نشان دهید در ان واحد چند موج در اطرافتان هست؟
میبینید که علم در مورد یه چیزی که هست و خصوصیات ماده رو داره اینجا دستش بسته میشه
چطور می خواد در مورد فراماده اظهار نظر کنه؟ قطعا نمیتونه
[=arial]به رسامی مسمی به اسامی حسنی
اما بعد در این اوان محنت اقتران در میان فتن آخرالزمان امید است که سخنان برسد به سخنان آن بهترین خاندان که باد بر آنان بی شمار شایان و سلام فراوان تا سخنانمان نباشد نقش ایوان واز پای بست ویران ،ای خوبان و ای بزرگواران حق چو آب است و باطل کفی است بر آب که روزی می شود خراب و هر سخن غیر از آن بهترین خاندان هست ویران و سراب ، زیرا سخن انان هست کیمیای کمیاب و کارساز کامیاب و کوثری ناب و اکثیری نایاب از چشمه بنوشید تا شوید سیراب و سیر نکنید در خواب و بیدار شوید و کنید پرواز تا آغاز شود پرتاب و آواز دهید شاداب.
ای دوستان ای مهربانان اگر حقیر بلا اعتبار و ذره بی مقدار علمی از آل[=arial] طه که طوبی برایشان باد برایتان نشان دهم که ثابت کند که آنها بزرگترین دانشمندان و عالمان اند (کاملا نظریه علمی خیلی بزرگی از آل محمد می آورم که قبل از آنها کسی چنین نگفته باشد و ببینیم بعد از سالهای سال اکنون کشف شده اند )آیا قبول می کنید در اعتقاد به خدا از راستگویان هستند ؟
دوما حقیر پر تقصیر در پستهای قبل در مورد فیزیک نظرات یقینی داده بودم و آن را به نقد کشیده بودم که دیگر کسی استدلال به فیزیک نکند چرا هیچ کس از شما حاضر نشد جوابی ارائه بدهد ؟ اول به آن پستها جواب بدهید بعد استدلال به فیزیکی کنید که همه پایه هایش سست است، و هیچ عاقلی یقین به نظریه کسانی که خودشان یقین به گفته هایشان ندارد نمی کند.
سوما حقیر نظرمان را در مورد اثبات خدا در پست های گذشته فقط با چند کلام نبی گفته ام چرا هیچ کس از شما نتوانست به ان کلام نبی ایراد بگیرد که کاملا علمی و عقلی است ؟
لطفا به جای سکوت پاسخگو باشید
مشکل اینجاست که وقتی چیزی بطور علمی قابل نشان دادن نیست از کجا بفهمیم این ادعا صحیح است یا غلط؟ درباره مثالی هم که برای نور زدید ما قبل از اینکه دستگاه هایی بسازیم که بتوانیم نشان دهیم چنین امواجی وجود دارند دلیلی نداشتیم باور کنیم وجود دارند ولی وقتی دستگاه ها را ساختیم متوجه واقعیت شدیم. آیا شما دستگاهی برای نشان دادن روح دارید؟ قطعا خیر.
ادعای شما درباره روح ادعایی است که قابل بررسی نیست. من چرا باید این ادعا را قبول کنم؟ اگر چیزی در محدوده علم بشری نیست (و بحث ما برون دینی و درباره وجود خداست) شما از کجا فهمیدید انسان روح دارد؟ پاسخی برای این سوال ندارید مگر اینکه به مذهب استناد کنید که در بحث برون دینی ما که حتی وجود خدا در شک است جایی ندارد.
پس دانستیم که علم بشر محدود به دنیای مادی هست و نمیتونه در مورد فراماده بحث کنه و اظهار نظر بده.
علم نسبی هست مثلا اگر یه انسان 2000 سال قبل رو زنده کنیم یه موبایل بدیم دستش شاخ در میاره و نمیدونیم 2000 سال بعد چطور خواهد شد
می دونیم که جن هست اما تا حالا علم هیچ اطلاعی از وجود جن به ما نداده و این دلیل بر نبود جن نیست.( برای اطمینان می تونیم به یه جن گیر قوی مراجعه کنیم و بگیم که
یه جن احضار کنه تا ببینیم)
نتیجه گیزی کلی: با ازمایش و استدلال علمی نمی توان به وجود خدا پی برد مگر اینکه اینطور تفکر کنی این علمی با چنان نظمی که دارد ایا خود به خود به وجود امده؟
قطعا یه خالقی باید داشته باشد
وقتی به کامپیوتر نگاه میکنی فورا میگی این باید یه سازنده داشته باشه.اما مثال انسانی که میخواد خدا رو با دلیل علمی بشناسه همانند ترانزیستور روی برد کامپیوتر
است که میخواد وجود انسان رو تجزیه تحلیل کنه.
[=arial]به رسامی مسمی به اسامی حسنی
به بی نشانی اش درود او را چه می توان سرود ؟
سلام و درود بر دوستان
نظریات را تک تک می آورم تا اگر نقدی بود روالش منظم تر شود. به شما وعده میدهم از این به بعد در پست های حقیر چنان عجایبی می بینید که قسم به خدا هیچ کدام بعد از این پستها نیست مگر این که از شدت علم ائمه و شیعیانشان سر تسلیم فرو می اورد و متحیر می شود.
نظریه اول از آل محمد ( وجود موجودات زنده در بدن انسان که عامل پیدایش بیشتر بیماری ها هستند )
( ابن توضیح در مورد بیماری مالاریا است و مربوط به زمانی است که هیچ کس هر از بر در مورد موجودات زنده درون بدن نمی دانست و همه طبیب نماها بیماریها را در اثرات بلغم و سودا و صفرا و خون خلاصه می کردند) [=Times New Roman]
تحقيق انيق اعلم ان الحكماء تحيروا في النائبة انه ما السبب في حصول الحمي في كل نوبة في وقت معين و انقطاعها ثم عودها و غاية ما قالوا انه يجتمع الخلط في اوان الافاقة الي مدة معينة ثم ينصب الي موضع العفونة فيحدث حمي ثم يتحلل و يرتفع اثره و هكذا يجتمع الي نوبة اخري [=Times New Roman]و لذلك قال بعضهم ان البلغم في البدن اكثر فيجتمع في كل يوم و الصفراء اقل منه ففي كل يومين و السوداء اقل ففي كل ثلثة و هذا نهاية تحقيقهم و هذا القول مخدوش لان الخلط تدريجي الحصول و التولد و تدريجي النفوذ في المسالك و ليس بالذي ينصب مرة في موضع و علي فرض انصبابه في موضع ليس بدفعي التعفن فيتعفن دفعة واحدة حتي يحصل الحمي دفعة فلكون التولد و الجريان و التعفن تدريجيا لميكن ينبغي ان يحدث الحمي دفعة [=Times New Roman]بل كان ينبغي ان يكون كل حمي دائمة لكن تتدرج شيئا بعد شئ و تزداد ما يكون الخلط غالبا ثم تنقص بالتدريج اذا غلب الطبع [=Times New Roman]فلو كان سبب ذلك من تعفن الخلط علي ما يقولون لكان الواجب حصول الحمي بالتدريج و دوامها و انقطاعها بالتدريج فالتحقيق في ذلك علي سبيل الاختصار ان الامراض ليست من الخلط وحده بل هي من الخلط و الروح المتعلق به و كيفية حدوثهما انه اذا حصل خلط غليظ في بعض البدن و تشبث بموضع و فسد هناك يصير ذلك كالحبة للنبات او الخميرة للعجين او النطفة للحيوان و كل مثال لسر [=Times New Roman]فاذا تولد في الكبد الخلط و جري في العروق يصل اليه فيستحيل الي ذلك الفاسد استحالة العجين الي حموضة الخميرة او استحالة الماء و التراب الي طبع الحبة او استحالة دم الحيض الي طبع النطفة [=Times New Roman]فاذا عمل في ذلك الخلط الفاسد الحرارة التي في بدن الانسان بخرته بخارا فما دام ذلك البخار كثير الرطوبة لميشتعل بتلك الحرارة فتعمل فيه الحرارة الي ان تجعله دخانا صالحا للاشتعال فيشتعل بحرارة روح الانسان فيصير دخانا مشتعلا بالحيوة فيحيي [=Times New Roman]و مثال ذلك الحطب الذي وضعته علي النار فيبخر اولا و يصعد عنه بخار رطب لايشتعل فاذا قلت الرطوبة فيه اشتعل نارا [=Times New Roman]فاذا اشتعل بخار الخلط بحرارة الروح يشتعل حيا كالروح البخاري المشتعل في القلب بالحيوة فيحدث جسم حي و الفرق بينه و بين الروح البخاري الذي في القلب [=Times New Roman]ان الروح البخاري معتدل المحل فيحدث عنه في البدن حركات منتظمة اعتدالية و هذا البخار الفاسد منحرف عن نهج الاعتدال الاضافي فيظهر عنه في البدن حركات غير منتظمة غير طبيعية فاذا انتشر هذا الجسم الدخاني الحي في البدن و استولي ظهر عنه حركات غير طبيعية فيتحرك من اللسان بالهذيان و من الاعضاء بالنفض و القلق و التشنج و التواء الاعضاء و من المشاعر بادراكات باطلة غير متاصلة علي حسب ذلك الخلط [=Times New Roman]و انما ذلك كله افاعيل ذلك الروح الحادث المنحرف و يختلف حركاته علي حسب اختلاف ذلك البخار المتكون [=Times New Roman]فاذا كان سوداويا يدرك اشياء سودا مهيلة و لايتكلم الا قليلا و يكثر وحشته و خوفه و يكثر سكونه [=Times New Roman]و اذا كان صفراويا يتكلم بالغلاظ و الشتم و يكون شديد الغضب كثير القلق [=Times New Roman]و اذا كان بلغميا يتكلم باللين و يهدؤ حركاته و يدرك امورا بيضاء رطبة و امثالها [=Times New Roman]و اذا كان مركبا من خلطين فاسدين او ثلثة اخلاط فاسدة فعلي حسبها و كل ذلك افاعيل ذلك الروح المنحرف و من ذلك الحمي فاذا حصل في عرق خلط غليظ فاسد متشبث يصير نطفة لشخص الحمي و يصل الاخلاط اليه شيئا بعد شئ و تغذيه و تنميه و يبخره الحرارة الي ان يصير صالحا للحيوة كما يصير الروح البخاري في الجنين صالحا للحيوة بعد اربعين يوما فيحيي فاذا حيي تحرك و صار منشأ افعال منحرفة لانحراف الخلط عن نهج الاعتدال و انصباغ الروح فيه علي نهج الانحراف انصباغ شبح الشاخص في المرأة الملونة المعوجة فيظهر منه افعال معوجة فعند ذلك ينبعث الحمي في البدن و تفعل افعالها فتنفض ظهره و تتكلم بالهذيان و تتحرك مضطربة قلقة او غير ذلك علي حسب مقتضي الخلط [=Times New Roman]فاذا كان جسد هذا الحيوان رقيقا يستولي عليه الطبع بعد مقاتلة و مجادلة فيقتله عن قريب فيبطل افعاله فان لميبق له خميرة اصلا و استاصله الطبع و قطع شافته ينقطع و لايعود و ان بقي جسده الخبيث و تعفن في البدن و وصل اليه اخلاط جديدة يتولد منه حيوان آخر و هو غير الحيوان الاول[=Times New Roman]و هكذا الي ان يستولي الطبع و يخرج جسده الخبيث عن البدن فلايبقي شئ يتولد عنه ولد آخر و مثل ذلك حيوان قتلته و تركته حتي تدود جسده الملقي او دجاجة ذبحتها و في بطنها بيض فانتقض عن دجاجة اخري و هكذا او زرع حصدته فانطرح منه حبات في الارض و نبتت ثانيا و هكذا او رطبة تجزها و عروقها باقية فتسقيها و تنبت ثانيا و تجزها ثانيا و تنبت ثالثا و هكذا فعلم من ذلك انه علي حسب السقي و ليس بكلي ما يقولون ان البلغمية في كل يوم و الصفراوية في كل يومين و السوداوية في كل ثلثة ايام بل [=Times New Roman]ربما يكون كل واحدة في يوم و في يومين و في كل ثلثة بل و في كل اربعة و خمسة و عشرة و شهر و ازيد و انما ذلك علي حسب تولد الخلط و ربما يختلف النوبات في كل خلط فالمرجع المعول العلامات الاخر [=Times New Roman]و اذا كان جسد ذلك الحيوان قوي التركيب لميقدر عليه الطبع في كل يوم او يومين او ثلثة او اربعة او ازيد بل يقاتله و يجادله الي ان يستولي عليه و يقتله فان بقي جسده الخبيث ينكس و هو البحران الغير الجيد و ان استاصل شافته ينقطع و هو البحران الجيد [=Times New Roman]و لو تدبرت في كلامي هذا بعين البصيرة عرفت ان كل مرض حيوان سواء كان دوريا كالصرع و النائبة و الغشي او دائميا او اتفاقيا و لذلك تجد المعزم و الراقي يخرج الروح الخبيثة بعزيمته و رقيه و الخلط الفاسد و المتعفن باق في البدن و لا حمي و لا مرض فلو كان الحمي مثلا من العفونة وحدها لماانقطعت بالعزيمة و الرقي و كم من مرض ازلناه بالرقي و الخلط باق و اني للخلط الميت تلك الحركات الحيوانية و الادراكات الفاسدة و النطق الفاسد ، خذها و اغتنم و كن علي ذلك من الشاكرين و الحمد لله علي ما من علينا بالحكمة الالهية المحمدية العلوية عليهما السلام
همینطور که می بینید این دانشمند اسلامی که همان محمد کریم خانی بود که قبلا از او نوشته ای آوردم که نظریه اش موافق نظریه فرگشت است اینجا هم چیزی نوشته است که در زمانش هیچ کس به آن پی نبرده بود . متن بالا مربوط به بیماری مالاریا است محمد کریم خان حکیم ابتدا نظریات طبیبان ظاهره را باطل می کند که آنها هر بیماری را مربوط به اخلاط چهارگانه میدانستند سپس ایشان می فرمایند عامل پیدایش بیماری ها از مواد خلطی بدن و روح آنهاست که این هم به سه وجه است يصير ذلك كالحبة للنبات او الخميرة للعجين او النطفة للحيوان و كل مثال لسر // [=arial]و تاکید می کنند ذکر هر کدام مثال ها رازی دارد (یعنی دسته ای چون جمادند دسته ای چون گیاه اند و دسته ای چون حیوانند )و سپس ادامه برای این بیماری مالاریا توضیح میدهند این مواد خلطی دارای روح هستند و بنوعی حیوان محسوب می شوند [=arial][=Times New Roman]فاذا [=arial]كان جسد هذا الحيوان رقيقا [=arial]يستولي عليه الطبع بعد مقاتلة و مجادلة فيقتله عن قريب فيبطل افعاله فان لميبق له خميرة اصلا و استاصله الطبع و قطع شافته ينقطع و لايعود و ان بقي جسده الخبيث و تعفن في البدن و وصل اليه اخلاط جديدة[=arial] يتولد منه حيوان آخر و هو غير الحيوان الاول// [=arial]و سپس در ادامه تاکید می کنند که [=arial][=Times New Roman]و لو تدبرت في كلامي هذا بعين البصيرة عرفت ان كل مرض حيوان [=arial]یعنی اگر تدبر در کلامم کنی بچشم بصیرت میابی که هر بیماری حیوانی است( در جای جای این کتابش تاکید کردند مواد بیماری زا سه دسته هستند که در بالا هم یکی از اشاراتشان را اوردم دقت کنید حتما) و در آخر هم تاکید می کنند (ایشان عالم ربانی و حکیم صمدانی یعنی شیخ بودند) که این علمشان حکمتی الهی محمدی علوی علیهما السلام بوده است[=arial]و الحمد لله علي ما من علينا بالحكمة الالهية المحمدية العلوية عليهما السلام.
[=arial]در ادامه اگر لازم شد از جملات آل محمد در این مورد می آورم //
این نظریه محمد کریم خان قبلا توسط امام صادق گفته شده بود که سندش هم در کتاب بیست پنج نفر از بیست مستشرق اروپایی وابسته به مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ فرانسهاست.( همه آنها از استادان بزرگ دانشگاهی هستند حتما کتاب را دانلود کنید تا ببینید نام چه بزرگانی در این کتاب است) کتابی در این زمینه می نویسند به نام مغز متفکر جهان شیعه امام صادق ع ( این کتاب را از این لینک دانلود کنید( http://farsbooks.blogfa.com/post/9 ) دو نفر از آنها ایرانی بودند آقاى حسين نصر استاد دانشگاه تهران، و آقاى موسى صدر مدير مؤسسه علمى مطالعات اسلامى در صور لبنان) باید گفت یکی از نویسندگان این کتاب فیلسوف بزرگ جناب هانری کوربین است که بشدت مدافع محمد کریم خان بوده و کتب محمد کریم خان را نشان دانشمندان اروپایی می داده و از تعجب آن اروپایی ها خبر میداده است و ایشان کسی که در مورد محمد کریم خان نوشته اند
(کتاب به زبان فرانسه است ترجمه از استاد بهمنیار که ایشان هم استاد دانشگاه سوربن فرانسه بودند)
عمر اين شيخ با توجّه بآثار شگرف و بسيار مهمّش ، كوتاه بنظر ميرسد ( ١٨ محرم ١٢٢٥ هجري ١٨٠٩ ، در كرمان ، متولّد شد ، ٢٢ شعبان ١٢٨٨ هجري ١٨٧٠ در تهرود ، سه منزلي كرمان ، در راه زيارتي كه بسمت كربلا ميرفت وفات يافت ) ، تأليفاتش كمتر از ٢٦٧ جلد نيست و در كرمان محفوظ و قسمت اعظم آن بچاپ نرسيده است . شخصيّتي بزرگ و خارق العاده بود ، بر تمام فرهنگ روحاني و علوم مذهبي محيط زمان خود احاطه داشت ، و اگر بخواهيم مقايسه كنيم ، بيكي از نوابغ شهير عالمگير قياس ميشود كه استعداد فوق العاده براي همه چيز دارند ، نظير نوابغ بزرگي كه در دورهي رنسانس در اروپا پيدا شدند .
دو خط برجسته ، منحني و مسير زندگاني اين شيخ را معيّن ميسازد . از يك طرف ايمان و عقيدهي راسخ داشت كه مجموعهي عظيم اخبار ائمّهي اطهار شامل حكمتي است الهي از هر جهت تامّ و تمام عيار ، و اين مجموعه جميع علوم و دانستنيها را ، مربوط باين عالم و عوالم ديگر در بر دارد ، اين عقيده عين عقيده شيخ احمد احسائي بود ، از طرف ديگر در مقابل عقيده داشت مسؤل بدبختي و فتور عالم تشيع تمام كساني هستند كه فقط و فقط ، براي توجيه و وضع احكام شرعيّه ، و آداب ظاهري مذهب ، و عبادات و معاملات ، از اين مجموعهي عظيم استفاده ميكنند . پس بايد ، مستقيماً ، بدون واسطهي صاحبان رأي و مدّعيان مقام ، بمطالعهي اين مجموعه پرداخت و خود را وقف آن ساخت . اين كار هم منجرّ باين ميشود كه شخص از تمام اختراعات و آرائي كه زائيدهي فكر اشخاص است و در اسلام جنبهي قانوني پيدا كرده است بگسلد ، و بحقايق فرمايشات ائمّه و آنچه كه در حقيقت اراده كردهاند بپردازد و تنها ، به تنها ، بعبارت ديگر دو بدو ، با ائمّهي خود در گفت و شنود باشد
[=arial]بنده قسمتی از مقدمه توحید مفضل را در این مورد دانشمندان آینده شیعه و عامل بیماری ها می آورم که در همان کتاب مغز متفکر جهان شیعه است:
توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 39
و در صفحه 523 در ضمن بحث حضرت با جابر بن حيان گفته
جعفر صادق به جابر بن حيان گفت همين طور كه امروز يك اقليّت عهدهدار رهبرى مردم از لحاظ دينى هستند آينده نيز اقليتى از مسلمانان دانشمند عهدهدار رهبرى مردم از لحاظ دينى خواهند بود و من يقين دارم كه اين وضع تا روزى ادامه خواهد داشت كه علم، همگانى نشده است.
جابر پرسيد آيا ممكن است روزى بيايد كه علم همگانى شود؟
جعفر صادق گفت: روزى خواهد آمد كه نوع بشر خواهد فهميد كه تمام افراد بايستى دانشمند شوند و وسائلى فراهم خواهد نمود تا آن كه همه تحصيل نمايند و علم را فرا گيرند.
جابر گفت و لا بد در آن روز تمام افراد بشر دانشمند خواهند بود.
جواب داد نه زيرا استعدادها در افراد متفاوت خواهد بود.
و در صفحه 603 بعد از آن كه مىگويد در پرسشهاى جابر، جعفر صادق بيماريها را سه دسته نموده مىگويد كه گفته:
نوع سوم بيماريهائى است كه از دشمنان بدن عارض مىشود و آنها به بدن انسان حمله مىكنند ولى بدن با وسائلى كه دارد مقاومت مىنمايد و اگر مقاومت بدن به اندازه نبود كه بتواند دشمنان بدن را دور نمايد انسان بيمار مىشود ولى بعد از آن كه انسان بيمار شد باز بدن مقاومت مىنمايد و بر اثر مقاومت بدن است كه مرض از بين مىرود و بيمار شفا مىيابد.
جابر پرسيد دشمنان بدن كه هستند؟
جعفر صادق گفت: موجوداتى كوچك هستند كه از فرط خردى به چشم نمىرسند و آنها به بدن حملهور مىشوند و در بدن هم موجوداتى كوچك وجود دارد كه از فرط خردى به چشم نمىرسند و آنها بدن را در قبال دشمنان حفظ مىنمايند.
جابر پرسيد كه دشمنان بدن كه توليد بيمارى مىكنند كه هستند؟
جعفر صادق گفت كه شماره انواع آنها زياد است همان گونه كه مدافعان از بدن هم انواع مختلف دارند اما آنچه آنها را متشكل مىكند محدود است.
جابر گفت: من نمىفهمم كه تو چه مىگوئى و چه طور انواع آنها زياد مىباشد ولى آنچه آنها متشكل مىكند محدود است؟
امام جعفر صادق عليه السّلام گفت كتابى كه تو مىخوانى داراى هزارها
كلمه است و هر كلمه در آن كتاب با حروف نوشته شده اما آنچه كلمات را تشكيل مىدهد حروف معدود (الفبا) مىباشد و با حروف معدود (الف با) مىتوان هزاران كلمه نوشت كه هر يك از آن، با ديگر از آن داراى معناى مخصوص مىباشد.
دشمنان بدن ما و آنهائى كه از بدن در قبال دشمنان دفاع مىكنند مانند هزارها كلمات كتاب تو هستند ولى همه از يك عده مواد معدود مثل حروف (الف با) در قبال كلمات تشكيل شدهاند.
جابر گفت: اكنون بهتر مىفهمم كه چه مىگوئى.
جعفر صادق گفت براى آن كه گفتارم را بهتر ادراك كنى مثال ديگرى مىزنم.
قسمتى زياد از جانداران داراى استخوان و گوشت و خون هستند و هر چه از آن طبقه را مشاهده مىكنى مىبينى كه داراى اين سه است. ولى آيا آنچه داراى اين سه است به هم شبيهاند مثلا شتر داراى استخوان و گوشت و خون است. و گربه هم داراى استخوان و گوشت و خون مىباشد اما بين شتر و گربه شباهت وجود ندارد يكى علف خوار است و ديگرى گوشت خوار.
دشمنان بدن ما، و آنهائى كه در بدن ما دشمنان را دفع مىكنند از لحاظ نهاد، از مواد معدود، متشكل شده ولى انواع آنها زياد است
چه بسیارند کسانی که دانشمند هستند و باور به یزدان و دادار جهان دارند.
نقل قول:
چه بسیارند کسانی که دانشی ندارند، اما خود را به باور داشتن به خدا میدانند و سخنهایی در مورد کیش خود میزنند و خود را اینگونه جلوه میدهند.
تا دانش چه دانشی باشد و دانشمندان چه کسانی باشند
اگر دانش کشف اورانیوم باشد و دانشمندان کسانی باشند که در زرادخانه های بعضی کشورهای پیشرفته هر روز به فکر دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی برای نابودی ملتها باشند بله آنها حتی نمتوانند تصور کنند ماهیتی مثل خدا وجود دارد (البته کاشف اورانیوم ابدا فکرش را نمیکرد که از کشفش چنین جنایاتی صورت بگیرد)
اگر دانشمندان کسانی باشند که خداباوری آنها را از فرش به عرش سوق دهد و از اسفار اربعه گذشته باشند خب اینها میشود همان چیزی که روایت شریف میفرماید العلم نور یقذفه الله علی قلب من یشاء
این میشود آیه شریفه قرآن که میفرماید و ننزل من القرآن ما هو شفاء للمومنین و لایزید الظالمین الا خسارا
نقل قول:
کسانی که دانشی ندارند، تاب دیدن دانشمندان راستین را ندارند و در سنگر کیش خدایی قرار میگیرند و به دانشمندان ستم میکنند بهنام خدا، آنان را با خمپارههای نیش و کنایه، زخمی میکنند، بهنام خدا.
از اساس این استدلال مجعولتان باطل است الزاما کسانی که خداپرست هستند به بیخدایان ظلم و ستم نمیکنند
انصافا که در چینش صغری و کبری وارید و در بدست آوردن نتیجه مجعول استادتر ولی نفهمیدید که و فوق کل ذی علم علیم
نقل قول:
آن زخمیان، با اینکه خود به خدا باوری استوار دارند، برای زخمی کردن دشمنان خود، در برابر آنان سنگر میگیرند و سخنهایی میزنند که به آن باور ندارند، آنان خود میدانند که اشتباه میکنند؛ گویا برای نابود کردن دشمنان خود، تنها از این راه میتوانند کاری بکند.
بی خدایی بر خلاف حرکت کل عالم هستی است چون کمال مطلق خداست و بس
کسی که بی خداباشد در حقیقت از دائره حرکت به سمت کمال خارج است نه اینکه کسی او را خارج کرده باشد بلکه خودش با جهلش و نادانیش از این دایره خارج شده است
نقل قول:
به راستی، به کدام سنگر باید پناه برد؟
من یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لاانفصام لها
هـمـه اخلاق نیکــو، در میانســت /// کــه در افــراط و تفــریطش، کــرانهســت
نقل قول:
سنگر نگرفتن در برابر آن نادانان، سخت است؛ بسیار سخت!
شما تا دلت میخواد سنگر بگیر اما از عواقبش هم برحذر باشد
و سیلعم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
هر چه فکر می کنم نمی فهمم چه ربطی داشت.
به هر حال اگر شما جایی و طریقی سراغ داری تا ما دینمان را ادا کنیم.
ما هم دل داریم خوب.
حالا مسلمون نه کافر. مگه آدم نیست.
سلام.
خواهرم، سرکار کینزی.
اما بنظرم تفاوتی بین سرگشتگی اولیه (که حس کنجکاوی و حقیقت جوئی انسان را برمیانگیزد) و ناباوری به وجود چیزی است. ناباوری به وجود چیزی خاص، ابتدا به ساکن عینیت ندارد. بلکه یک نتیجهگیری هست که بعد از تفکر و تحقیق ناشی از حس کنجکاوی بشر حاصل میشود.
نظرتون؟
مرگ رو که قبول دارید.همه بدون استثنا خواهند مرد و هیچ کس هم نمیدونه کی میمیره و هیچ کنترلی بر مرگ خودش نداره==> از این مثال نتیجه میگیریم انسان ناقص هست
و وجودش از خودش نیست جون اگه وجودش از خودش بود قطعا مرگی نبود
یه انسان بر فرض 80 سال عمر میکنه یهو میبینیم میوفته میمیره و کل سیستمش خاموش میشه و اگه 7 میلیارد انسان روی زمین عقلشون روی هم بذارن نمی تونن این
فرد رو حتی یه لحظه زنده نگه دارن و جالب هست بعد مردن میپوسه. 80 سال حرکت داشت نمی پوسید اما بعد مرگ میپوسه
چه انرژی و نیرویی سبب حرکت این یه تیکه گوشت توی این 80 سال بود؟ چه چیزی این حرکت رو به یه تیکه گوشت داده بود بعد 80 سال گرفت؟
ياد حرف آقا امام صادق صلوات الله و سلام عليه در پاسخ سوال مردي در اين باره افتاده.
ايشون فرمودند: 1 در 100 فرض رو بر اين بزارين كه هم خدا هست و هم بهشت و هم دوزخ. حال آيا همان 1 درصد ارزش گناه نكردن و عمل صالح كردن و نماز خواندن در اين دنياي زود گذر را ندارد؟
الان همه محققا ثابت كردن كه نماز براي بدن و نرمي بدن خوبه اللخصوص اينكه سحر پاشي و دولا راست شي.
به طور كلي اين واضحه كه عبادت خدا و پيرو سيره زندگي امامان و پيامبر (ص) بودن جز منفعت جسمي و روحي، هيچ ضرري براي كسي نداره. پس شما فرض رو بر وجود آخرت و خدا بزار ولو 1 درصد.
كساني كه راحت طلبي و فساد عادتشون شده قطعا ميگن برو باو! اما اميدوارم جناب عالي طالب واقعيت باشي و از تاريكي بيرون بيايد.
صدق الله العلي العظيم
و من الله توفيق
شما نمی توانید نتیجه بگیرید هر چیزی این صفات را داشت مخلوق است. ستاره ها بزرگ هستند ولی لزوما مخلوق نیستند چون روال طبیعی برای بوجود آمدن آنها وجود دارد بدون نیاز به دخالت خالق و چنین صفاتی مثل بزرگ و دراز و پهن و ... بطور طبیعی قابل پدید آمدن هستند.
ناباوری یعنی باور نداشتن به وجود چیزی. اگر گفته بودم باور داشتن به عدم وجود چیزی حرف شما صحیح می بود.
من نمی دانم. شما فکر می کنید روح است؟ ثابت کنید لطفا. :Gig:
جناب بی نشان قبلا پاسخ شما را داده بودند:
1. شما نیاز است فرض کنید آن خدایی که شما را آفریده برایش مهم است شما چه فکر می کنید و سعادت آن دنیا وابسته به باور داشتن یا نداشتن به او بر اساس دلایل ناقص است که اصلا با عقل جور در نمیاد.
2. از کجا معلوم خدای شما صحیح است؟ شاید خدای یک دین دیگر وجود داشت! فرض را بر کدام بگذارم؟ خدای شما یا خدای یهودی ها یا خدای یوانانی ها؟
عبادت خدا و پیروی از دستورات دین هم در صورتی که خدایی نباشد اتلاف وقت است و محروم کردن خود از بسیاری از لذت ها و آزادی ها و همینطور انجام کارهای بی معنی مثل نداشتن حق بیرون رفتن از خانه برای زن و چیزهای دیگه که همگی ضرر دارند. من تا مطمئن نباشم این همه ضرر را به جان نمی خرم.
سلام.
خواهرم، سرکار کینزی.
هر دو گزاره «باور نداشتن به وجود چیزی» و «باور داشتن به عدم وجود چیزی» هم ارزند. و یک معنا میدهند.
به نظرم باور داشتن یا باور نداشتن هر دو استنتاج می باشند. یعنی پس از تفکر و تحقیق نتیجه میشوند.
ابتدا به ساکن بشر نمیداند چگونه خودش و هستی به وجود آمده. کنجکاویش او را وادار به تحقیق و تفکر میکند. و آنگاه نتیجه میگیرد.
نظرتون؟
هم ارز نیستند. باور نداشتن به وجود چیزی نیازمند استدلال نیست. آیا شما باور دارید مرد عنکبوتی وجود دارد؟ خیر شما باور ندارید چون تا به حال دلیلی برای باور داشتن به آن نیافته اید. اگر می گفتید من باور دارم مرد عنکبوتی وجود ندارد آن موقع من از شما می پرسیدم چرا؟ و شما باید اثبات می کردید مرد عنکبوتی وجود ندارد. یکی قانع نشدن با ادعاها درباره وجود است و دیگری ادعا درباره عدم وجود.
موضع پیشفرض: باور نداشتن به وجود چیزی
موضع نیازمند اثبات: باور داشتن به وجود چیزی
موضع نیازمند اثبات: باور داشتن به عدم وجود چیزی
درود
در گفتگو ها هنگامی کسی می گوید من باور ندارم بهمان را ینی اینکه توپ را به زمین شنونده انداخته و با این سخن به سمت روبرو می گوید که تو مرا با دلیل هایت بباوران
ولی هنگامی که من می دانم و باور دارم که آن چیز نیست اینجاست که برای باور و دانسته ی خویش باید روشنگری کرده و دلیل بیاورم برای شنونده که چرا می گویم نیست
اثبات روح:
1.خواب دیدن و دیدار با مردگان در خواب دلیل محکمی بر وجود روح هست.خودم بارها افرادی را که از دنیا رفته اند دز خواب دیده ام.
2.مرتاض ها با تکیه بر قدرت روح کارهای خارق العاده انجام میدهند حتی میتونن روح شما رو از بدن خارج کرده و به شهر دیگری بفرستن
3.خودم 80 تا از بیانات کسانی که مرگ تقریبی رو تجربه کردن خونده ام و 20 مورد ویدئو دیده ام که خودشون با زبان خود انچه در تجربه
مرگ تقریبی حرف زده اند شنیده ام
4.انسان همان روح هست نه جسم. جسم وسیله ای برای زندگی در دنیای مادی هست چون روح از مجردات است و با دنیای مادی
سازکار نیست.انسان اگه دو پا و دو تا دست شو از دست بده باز میگه من و نمیگه نصف من ا.ن من یعنی روح که کامل هست و نصف نشده
با مرگ روح از بدن جدا میشه و این جدایی خود به خود نیست و دست انسان هم نیست . چه وجودی برتر از این روح است که باعث میشه
از جسم جدا بشه؟ این وجود خداوند است که باعث جدایی روح از بدن میشه
سلام.
خواهرم، سرکار کینزی.
اما معنای باور با فرموده سرکار کمی فرق میکند.
در لغتنامه دهخدا، باور اینگونه معنا شده: قبول، تصدیق سخن (برهان قاطع)
در فرهنگ فاسی معین: پذیرفتن سخن. یقین، اعتقاد.
در فرهنگ لغت عمید: یقین، اعتقاد. عقیده.
بنابراین باور داشتن و باور نداشتن هر دو استنتاج است. چون اشاره دارد به یقین، اعتقاد، پذیرفتن سخن و ...
یعنی اینکه فرمودید: موضع پیشفرض: باور نداشتن به وجود چیزی، در واقع خودش هم نیازمند اثبات است و هم ارز با باور داشتن به عدم وجود چیزی است.
ابتدا به ساکن من چون اصلا مرد عنکبوتی ندیدهام در واقع به وجود یا عدم وجودش نادانم و نه ناباور. یعنی هیچگاه به آن فکر نکردهام. دوران نادانی من به معنای باور نداشتن وجود مرد عنکبوتی نیست. اگرکسی بیاید و به من بگوید مرد عنکبوتی وجود دارد، آنگاه من به روشهای مختلف و با تحقیق و تفحص و مشاهده و تجربه، نتیجهگیری میکنم. که حاصلش باور داشتن یا باور نداشتن وجود مرد عنکبوتی هست.
نظرتون؟
متقاعد نشدم و من بین اینها تفاوت قائل هستم. توضیح بیشتری در این باره ندارم که بدم، نظر من و شما در این باره یکی نیست. من نادانی درباره وجود یک چیز را باور نداشتن به وجودش می دانم چون بطور پیشفرض در دنیا چیزی وجود ندارد مگر نشان دهیم که وجود دارد و این همیشه روال طبیعت و علم بوده است.
سلام بر جناب دکتر نوری نیرو.
شما کاملا درست میفرمائید. این در محاوره و گفتگو رخ میدهد. اما در واقع همان گفتن من باور ندارم بهمان را نیز مخاطب را وادار میکند که از شما دلیل بخواهد. همچنین در پست قبل راجع به معنای باور نیز توضیحاتی دادم.
1. شما باز دست روی ناشناخته ها گذاشتید، چیزی را اثبات نکردید. فرض کردید چون دیدار مردگان در خواب چیزی است که نمی توان توضیح داد پس روح وجود دارد در حالی که باید نشان دهید روح چیست، خصوصیاتش چیست، چطور خواب و رویا را توضیح می دهد، شما این را از کجا فهمیدید و چه شواهدی از وجودش می توانید ارائه کنید. من تصورات شما را به عنوان حقیقت نمی توانم بپذیرم.
2. هیچ کدام از اینها بطور مستند ارائه نشده و حتی به فرض که این اتفاق ها افتاده باشه باز هم اثباتی برای روح نیست چون فقط اتفاقی افتاده که قابل توضیح نیست و شما لازمه توضیحاتی رو که در قسمت 1 اشاره کردم ارائه کنید.
3. خوب؟
4. جملات شما خبری بودند. شما از کجا می دانید؟ دقت کنید بحث ما استفاده از روح برای اثبات خداوند است پس نمی توانید به مراجع مذهبی استناد کنید. بحث ما برون دینی است.
من اثباتی از شما ندیدم و دلیلی در صحبت هایتان برای باور به اینکه روح وجود دارد مشاهده نکردم. من شکی ندارم اگر شما اسلام را قبول کنید روح خود به خود پذیرفته می شود ولی از تعاریف و آموزه های اسلامی روح نمی توان برای اثبات خدا و بعد از آن اسلام استفاده کرد.
و ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه .
دوستان کار به جدال بکشد در فرهنگ آل محمد صلوات الله علیهم درست نیست . وقتی فردی به هر دلیلی قبول نمی کند دلایل مبرهن و محکم را دیگر این موعظه حسنه نیست این جدال است که اهل بیت از آن نهی فرمودند نهی شدید به نظرم آل محمد صلوات الله علیهم درست نیست که بعد از بیان دلیل بازهم جدال کنید و بسیار روایات نهی فرمودند حالا خود دانید .
شما نظریه شهادت آب را مطالعه کنید خیلی چیزها برایتان روشن می شود محض اطلاع شما نظریه پردازش هم اصلا تابع ادیان ابراهیمی نیست.
اگر به معانی و مفاهیم توجه کنید این مشکل رفع میشود.
نادانی و عدم اطلاع معادل باور نداشتن نیست.
اینکه میفرمائید بطور پیشفرض در دنیا چیزی وجود ندارد مگر نشان دهیم که وجود دارد خودش پیشفرض صحیحی نیست.
شما ابتدا به ساکن با درختی روبرو میشوید. نسبت به ریشه درخت نادانید. نمیدانید چنین چیزی وجود دارد چون تا کنون آنرا ندیدهاید. اصلاً به آنهم فکر نمیکنید.
در این هنگام، نادانی و عدم اطلاع و فکر نکردن، یعنی عدم وجود پیشفرض. پیشفرض از نامش پیداست که قبلش باید دانائی باشد و تفکری صورت گرفته باشد.
با سلام و پوزش از اینکه وارد بحث میشوم
من فکر میکنم میتونم منظور خانم رو توضیح بدم:
در دنیا مدام با ادعاهای مختلفی روبرو میشیم. وقتی در بود یا نبود اونها دلیلی نداریم؛موضع منطقی ما در قبال اینها باید ندانم گرایی باشه.
یعنی نه میدانم که هست و نه میدانم که نیست.
اما
یک امای مهم.
از انجایی تعداد این ادعاها در دنیا بیشمار است، بر عهده مدعی است که وجود ادعای خود را ثابت کند و بر ما نیست که با هر ادعایی روبرو میشویم دنبال روشی برای رد ادعا باشیم.
برای مثال
اگر من به شما بگویم گوشه اتاق شما یک جن صورتی نشسته، شما بنا را بر نبود جن میگذارید مگر اینکه بنده ادعای خود را ثابت کنم.
دقت بفرمایید بنا را بر این میگذارید، هرچند شما نمیتوانید ثابت کنید جن صورتی در گوشه اتاق شما نیست، اما به گونه ای رفتار میکنید که گویا جنی در آن گوشه نیست! بنا را بر عدم میگذارید.
علت هم این است که این ادعا بیشمار است و نمیتوان با صحیح فرض کردن اینها زندگی کرد.
این وضعیت را به هر ادعای دیگری تعمیم دهید.
سلام بر شما جناب بینشان
کلامتان به صورت کلی صحیح است.
اما بحث بر سر ابتدا به ساکن بود. حس کنجکاوی بشر او را وادار به تلاش جهت رفع نادانیها و مجهولاتش میکند.
در این میان اگر هم کسی به او چیزی بگوید، قطعا باید طلب دلیل کند و یا بازهم به جهت همان عطش کسب دانائی، خودش در پی آن بگردد. در هر صورت پس از اتخاذ هر روش ممکن، وی استنتاج میکند و یا باور میکند وجود چیزی را و یا باور نمیکند وجود چیزی را.
در رابطه با مثال جن صورتی هم، یکی از روشهای پذیرش وجود آن، تعقل است. وقتی کسی بگوید در آن گوشه اتاق جن صورتی رنگی هست، شما تعقل میکنید و مثلا جواب میدهید چگونه من که ساختمان چشمم و مغزم مانند توست نمیتوانم آنرا ببینم و رنگش را بدانم و تو میبینی و میدانی. یعنی با یک استنتاج باور میکنید یا نمیکیند وجودش را. حالا چه درست و چه غلط.
ولی ابتدا به ساکن، بشر چون نادان است نسبت به وجود یا عدم وجود موجودی به نام جن، نمیتوان گفت این نادانی به معنای ناباوری است چون از استنتاجی حاصل نشده.
درود
بزرگوار این خود گویی های آن فرد ژاپنی از سوی بررسی های دانش پذیر پذیرفته نشده است
این خود گویی از نگر دانش برای استوار و پایور ( اثبات) شدن نیاز به بررسی های دو سو کور دارد که این آقا هتا در برابر یک میلیون دلار آن را انجام نداده است و خودش هم گفته من یک دانشمند نیستم و بررسی دانشیک نکرده
پژوهش های نامبرده در هیچ مجله ی دانشمداری در جهان آورده نشده است
کافی است اینجا را از ویکی پدیا بخوانید که گفته
[=sans-serif]Des scientifiques critiquent les procédures expérimentales pour leur insuffisance2 et estiment qu'il existe de nombreux biais cognitifsdans les expériences d'Emoto lorsque par exemple les chercheurs sont invités à parcourir les clichés pour trouver ceux qui conviennent le mieux à ce qu'ils veulent illustrer. Ceux-ci n'ont jamais été soumis à des tests en double aveugle qui sont une des procédures scientifiques de base pour la vérification des expériences. Emoto reconnait qu'il n'est pas un scientifique lui-même.
[=sans-serif]James Randi, le fondateur de la James Randi Educational Foundation, a publiquement offert à Emoto la somme d'un million de dollars s'il pouvait reproduire les résultats de ses expériences selon la procédure en double aveugle3.
[=sans-serif]Les travaux d'Emoto n'ont jamais été publiés dans une revue scientifique à comité de lecture
کار ایموتو بیشتر سر گرمی و هنری است تا دانشیک
شما می خواهید هر چیزی رو با دلیل علمی قبول کنید
علم: یه سری تجربیات و مشاهدات و ازمایشاتی که یه سری افراد انجام داده و به نتایج تجربی رسیده اند.
توجه کنید این علم محدود به حواس 5 گانه است و چون این علم محدود است با این علم نمیشه یه چیز نامحدود رو اثبات کرد
و این طور نیست که هر چیزی که علم رد کرد بگیم نیست چون شاید باشه و فراتر از حواس 5 گانه انسان.
علم بشر نمیتونه ویژگی های روح رو تعریف کنه چون محدوده.
یه مثال از اینکه علم بشر محدود هست:
میدونیم برای اینکه ما چیزی رو ببینیم باید نور ازش بازتاب کنه بیاد چشم ما و هم چنین باید در طیف نور مریی(طول موج طیف مرئی بین ۳۸۰ تا ۷۵۰ نانومتر و بسامد آنها بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ تراهرتز است)
باشه.اگه این اتفاق نیوفته ما چیزی رو نخواهیم دید این یعنی محدودیت برای انسانی که میخواد با مشاهده به وجود چیزی پی ببرد چون ممکنه یه وجودی باشه که نور د طیف مریی نباشه و نور هم
بازتاب نده.قطعا با مشاهده نمیتونه اون وجود رو اثبات کنه و این یعنی محدودیت علم انسان.
درود
والاگوهر دانش تنها که دیدن نیست
گذشت اون زمانی که گروهی می گفتند ندیدن دلیل بر نبودن نیست.
چرا؟
برای اینکه دانش تنها با ندیدن به بن بست نمی رسه
دانش بسیاری ابزار های دیگر دارد که اگه چیزی وجود داشته باشه هتا اکه اون رو نبینیم دانش با کمک ابزار های دیگه می گه هست اگه چه نمی بینیم
نیروی تاریک - سیاه چاله ها - موجهای الکترو مغنا تیس و بسیار چیز های دیگر که دیده نمی شوند ولی دانش خودش میگه هستند
بنابر این دانش آنگونه که شما هم می پندارید کمبودی نداره این راستای اندیشه و دید آدمی زاده که کمبود می پنداره
یه سوال:
برو با چشمت ببین چندتا موج الکترومغناطیسی دور و برت هست؟ میتونی؟
منظور من دقیقا همین است. مرسی :Gol:
مشکل اینجاست که وقتی چیزی بطور علمی قابل نشان دادن نیست از کجا بفهمیم این ادعا صحیح است یا غلط؟ درباره مثالی هم که برای نور زدید ما قبل از اینکه دستگاه هایی بسازیم که بتوانیم نشان دهیم چنین امواجی وجود دارند دلیلی نداشتیم باور کنیم وجود دارند ولی وقتی دستگاه ها را ساختیم متوجه واقعیت شدیم. آیا شما دستگاهی برای نشان دادن روح دارید؟ قطعا خیر.
ادعای شما درباره روح ادعایی است که قابل بررسی نیست. من چرا باید این ادعا را قبول کنم؟ اگر چیزی در محدوده علم بشری نیست (و بحث ما برون دینی و درباره وجود خداست) شما از کجا فهمیدید انسان روح دارد؟ پاسخی برای این سوال ندارید مگر اینکه به مذهب استناد کنید که در بحث برون دینی ما که حتی وجود خدا در شک است جایی ندارد.
شما نخست بفرما که فردید ( منظور) شما از این پرسش چیه ؟ تا به چه دستاوردی بررسی ؟
هیچ با خودت اندیشیده ای که پرسشت از پای بست ویران است و تو در بند نقش ایوان ؟؟
بر فرض در اطراف شما 50 عدد موج الکترومغناطیسی در حال رد و بدل بودند . 100 درصد هم موج الکترومغناطیس هست
حالا ایا میتونید به من با دلیل علمی نشان دهید در ان واحد چند موج در اطرافتان هست؟
میبینید که علم در مورد یه چیزی که هست و خصوصیات ماده رو داره اینجا دستش بسته میشه
چطور می خواد در مورد فراماده اظهار نظر کنه؟ قطعا نمیتونه
[=arial]به رسامی مسمی به اسامی حسنی
اما بعد در این اوان محنت اقتران در میان فتن آخرالزمان امید است که سخنان برسد به سخنان آن بهترین خاندان که باد بر آنان بی شمار شایان و سلام فراوان تا سخنانمان نباشد نقش ایوان واز پای بست ویران ،ای خوبان و ای بزرگواران حق چو آب است و باطل کفی است بر آب که روزی می شود خراب و هر سخن غیر از آن بهترین خاندان هست ویران و سراب ، زیرا سخن انان هست کیمیای کمیاب و کارساز کامیاب و کوثری ناب و اکثیری نایاب از چشمه بنوشید تا شوید سیراب و سیر نکنید در خواب و بیدار شوید و کنید پرواز تا آغاز شود پرتاب و آواز دهید شاداب.
ای دوستان ای مهربانان اگر حقیر بلا اعتبار و ذره بی مقدار علمی از آل[=arial] طه که طوبی برایشان باد برایتان نشان دهم که ثابت کند که آنها بزرگترین دانشمندان و عالمان اند (کاملا نظریه علمی خیلی بزرگی از آل محمد می آورم که قبل از آنها کسی چنین نگفته باشد و ببینیم بعد از سالهای سال اکنون کشف شده اند )آیا قبول می کنید در اعتقاد به خدا از راستگویان هستند ؟
دوما حقیر پر تقصیر در پستهای قبل در مورد فیزیک نظرات یقینی داده بودم و آن را به نقد کشیده بودم که دیگر کسی استدلال به فیزیک نکند چرا هیچ کس از شما حاضر نشد جوابی ارائه بدهد ؟ اول به آن پستها جواب بدهید بعد استدلال به فیزیکی کنید که همه پایه هایش سست است، و هیچ عاقلی یقین به نظریه کسانی که خودشان یقین به گفته هایشان ندارد نمی کند.
سوما حقیر نظرمان را در مورد اثبات خدا در پست های گذشته فقط با چند کلام نبی گفته ام چرا هیچ کس از شما نتوانست به ان کلام نبی ایراد بگیرد که کاملا علمی و عقلی است ؟
لطفا به جای سکوت پاسخگو باشید
http://www.askdin.com/thread30774-12.html#post394245
http://www.askdin.com/thread30774-13.html#post394210
http://www.askdin.com/thread30774-10.html#post394509
http://www.askdin.com/thread30774-13.html#post394214
http://www.askdin.com/thread30774-13.html
پس دانستیم که علم بشر محدود به دنیای مادی هست و نمیتونه در مورد فراماده بحث کنه و اظهار نظر بده.
علم نسبی هست مثلا اگر یه انسان 2000 سال قبل رو زنده کنیم یه موبایل بدیم دستش شاخ در میاره و نمیدونیم 2000 سال بعد چطور خواهد شد
می دونیم که جن هست اما تا حالا علم هیچ اطلاعی از وجود جن به ما نداده و این دلیل بر نبود جن نیست.( برای اطمینان می تونیم به یه جن گیر قوی مراجعه کنیم و بگیم که
یه جن احضار کنه تا ببینیم)
نتیجه گیزی کلی: با ازمایش و استدلال علمی نمی توان به وجود خدا پی برد مگر اینکه اینطور تفکر کنی این علمی با چنان نظمی که دارد ایا خود به خود به وجود امده؟
قطعا یه خالقی باید داشته باشد
وقتی به کامپیوتر نگاه میکنی فورا میگی این باید یه سازنده داشته باشه.اما مثال انسانی که میخواد خدا رو با دلیل علمی بشناسه همانند ترانزیستور روی برد کامپیوتر
است که میخواد وجود انسان رو تجزیه تحلیل کنه.
[=arial]به رسامی مسمی به اسامی حسنی
به بی نشانی اش درود او را چه می توان سرود ؟
سلام و درود بر دوستان
نظریات را تک تک می آورم تا اگر نقدی بود روالش منظم تر شود. به شما وعده میدهم از این به بعد در پست های حقیر چنان عجایبی می بینید که قسم به خدا هیچ کدام بعد از این پستها نیست مگر این که از شدت علم ائمه و شیعیانشان سر تسلیم فرو می اورد و متحیر می شود.
نظریه اول از آل محمد ( وجود موجودات زنده در بدن انسان که عامل پیدایش بیشتر بیماری ها هستند )
( ابن توضیح در مورد بیماری مالاریا است و مربوط به زمانی است که هیچ کس هر از بر در مورد موجودات زنده درون بدن نمی دانست و همه طبیب نماها بیماریها را در اثرات بلغم و سودا و صفرا و خون خلاصه می کردند)
[=Times New Roman]
تحقيق انيق اعلم ان الحكماء تحيروا في النائبة انه ما السبب في حصول الحمي في كل نوبة في وقت معين و انقطاعها ثم عودها و غاية ما قالوا انه يجتمع الخلط في اوان الافاقة الي مدة معينة ثم ينصب الي موضع العفونة فيحدث حمي ثم يتحلل و يرتفع اثره و هكذا يجتمع الي نوبة اخري [=Times New Roman]و لذلك قال بعضهم ان البلغم في البدن اكثر فيجتمع في كل يوم و الصفراء اقل منه ففي كل يومين و السوداء اقل ففي كل ثلثة و هذا نهاية تحقيقهم و هذا القول مخدوش لان الخلط تدريجي الحصول و التولد و تدريجي النفوذ في المسالك و ليس بالذي ينصب مرة في موضع و علي فرض انصبابه في موضع ليس بدفعي التعفن فيتعفن دفعة واحدة حتي يحصل الحمي دفعة فلكون التولد و الجريان و التعفن تدريجيا لميكن ينبغي ان يحدث الحمي دفعة [=Times New Roman]بل كان ينبغي ان يكون كل حمي دائمة لكن تتدرج شيئا بعد شئ و تزداد ما يكون الخلط غالبا ثم تنقص بالتدريج اذا غلب الطبع [=Times New Roman]فلو كان سبب ذلك من تعفن الخلط علي ما يقولون لكان الواجب حصول الحمي بالتدريج و دوامها و انقطاعها بالتدريج فالتحقيق في ذلك علي سبيل الاختصار ان الامراض ليست من الخلط وحده بل هي من الخلط و الروح المتعلق به و كيفية حدوثهما انه اذا حصل خلط غليظ في بعض البدن و تشبث بموضع و فسد هناك يصير ذلك كالحبة للنبات او الخميرة للعجين او النطفة للحيوان و كل مثال لسر [=Times New Roman]فاذا تولد في الكبد الخلط و جري في العروق يصل اليه فيستحيل الي ذلك الفاسد استحالة العجين الي حموضة الخميرة او استحالة الماء و التراب الي طبع الحبة او استحالة دم الحيض الي طبع النطفة [=Times New Roman]فاذا عمل في ذلك الخلط الفاسد الحرارة التي في بدن الانسان بخرته بخارا فما دام ذلك البخار كثير الرطوبة لميشتعل بتلك الحرارة فتعمل فيه الحرارة الي ان تجعله دخانا صالحا للاشتعال فيشتعل بحرارة روح الانسان فيصير دخانا مشتعلا بالحيوة فيحيي [=Times New Roman]و مثال ذلك الحطب الذي وضعته علي النار فيبخر اولا و يصعد عنه بخار رطب لايشتعل فاذا قلت الرطوبة فيه اشتعل نارا [=Times New Roman]فاذا اشتعل بخار الخلط بحرارة الروح يشتعل حيا كالروح البخاري المشتعل في القلب بالحيوة فيحدث جسم حي و الفرق بينه و بين الروح البخاري الذي في القلب [=Times New Roman]ان الروح البخاري معتدل المحل فيحدث عنه في البدن حركات منتظمة اعتدالية و هذا البخار الفاسد منحرف عن نهج الاعتدال الاضافي فيظهر عنه في البدن حركات غير منتظمة غير طبيعية فاذا انتشر هذا الجسم الدخاني الحي في البدن و استولي ظهر عنه حركات غير طبيعية فيتحرك من اللسان بالهذيان و من الاعضاء بالنفض و القلق و التشنج و التواء الاعضاء و من المشاعر بادراكات باطلة غير متاصلة علي حسب ذلك الخلط [=Times New Roman]و انما ذلك كله افاعيل ذلك الروح الحادث المنحرف و يختلف حركاته علي حسب اختلاف ذلك البخار المتكون [=Times New Roman]فاذا كان سوداويا يدرك اشياء سودا مهيلة و لايتكلم الا قليلا و يكثر وحشته و خوفه و يكثر سكونه [=Times New Roman]و اذا كان صفراويا يتكلم بالغلاظ و الشتم و يكون شديد الغضب كثير القلق [=Times New Roman]و اذا كان بلغميا يتكلم باللين و يهدؤ حركاته و يدرك امورا بيضاء رطبة و امثالها [=Times New Roman]و اذا كان مركبا من خلطين فاسدين او ثلثة اخلاط فاسدة فعلي حسبها و كل ذلك افاعيل ذلك الروح المنحرف و من ذلك الحمي فاذا حصل في عرق خلط غليظ فاسد متشبث يصير نطفة لشخص الحمي و يصل الاخلاط اليه شيئا بعد شئ و تغذيه و تنميه و يبخره الحرارة الي ان يصير صالحا للحيوة كما يصير الروح البخاري في الجنين صالحا للحيوة بعد اربعين يوما فيحيي فاذا حيي تحرك و صار منشأ افعال منحرفة لانحراف الخلط عن نهج الاعتدال و انصباغ الروح فيه علي نهج الانحراف انصباغ شبح الشاخص في المرأة الملونة المعوجة فيظهر منه افعال معوجة فعند ذلك ينبعث الحمي في البدن و تفعل افعالها فتنفض ظهره و تتكلم بالهذيان و تتحرك مضطربة قلقة او غير ذلك علي حسب مقتضي الخلط [=Times New Roman]فاذا كان جسد هذا الحيوان رقيقا يستولي عليه الطبع بعد مقاتلة و مجادلة فيقتله عن قريب فيبطل افعاله فان لميبق له خميرة اصلا و استاصله الطبع و قطع شافته ينقطع و لايعود و ان بقي جسده الخبيث و تعفن في البدن و وصل اليه اخلاط جديدة يتولد منه حيوان آخر و هو غير الحيوان الاول [=Times New Roman]و هكذا الي ان يستولي الطبع و يخرج جسده الخبيث عن البدن فلايبقي شئ يتولد عنه ولد آخر و مثل ذلك حيوان قتلته و تركته حتي تدود جسده الملقي او دجاجة ذبحتها و في بطنها بيض فانتقض عن دجاجة اخري و هكذا او زرع حصدته فانطرح منه حبات في الارض و نبتت ثانيا و هكذا او رطبة تجزها و عروقها باقية فتسقيها و تنبت ثانيا و تجزها ثانيا و تنبت ثالثا و هكذا فعلم من ذلك انه علي حسب السقي و ليس بكلي ما يقولون ان البلغمية في كل يوم و الصفراوية في كل يومين و السوداوية في كل ثلثة ايام بل [=Times New Roman]ربما يكون كل واحدة في يوم و في يومين و في كل ثلثة بل و في كل اربعة و خمسة و عشرة و شهر و ازيد و انما ذلك علي حسب تولد الخلط و ربما يختلف النوبات في كل خلط فالمرجع المعول العلامات الاخر [=Times New Roman]و اذا كان جسد ذلك الحيوان قوي التركيب لميقدر عليه الطبع في كل يوم او يومين او ثلثة او اربعة او ازيد بل يقاتله و يجادله الي ان يستولي عليه و يقتله فان بقي جسده الخبيث ينكس و هو البحران الغير الجيد و ان استاصل شافته ينقطع و هو البحران الجيد [=Times New Roman]و لو تدبرت في كلامي هذا بعين البصيرة عرفت ان كل مرض حيوان سواء كان دوريا كالصرع و النائبة و الغشي او دائميا او اتفاقيا و لذلك تجد المعزم و الراقي يخرج الروح الخبيثة بعزيمته و رقيه و الخلط الفاسد و المتعفن باق في البدن و لا حمي و لا مرض فلو كان الحمي مثلا من العفونة وحدها لماانقطعت بالعزيمة و الرقي و كم من مرض ازلناه بالرقي و الخلط باق و اني للخلط الميت تلك الحركات الحيوانية و الادراكات الفاسدة و النطق الفاسد ، خذها و اغتنم و كن علي ذلك من الشاكرين و الحمد لله علي ما من علينا بالحكمة الالهية المحمدية العلوية عليهما السلام
همینطور که می بینید این دانشمند اسلامی که همان محمد کریم خانی بود که قبلا از او نوشته ای آوردم که نظریه اش موافق نظریه فرگشت است اینجا هم چیزی نوشته است که در زمانش هیچ کس به آن پی نبرده بود . متن بالا مربوط به بیماری مالاریا است محمد کریم خان حکیم ابتدا نظریات طبیبان ظاهره را باطل می کند که آنها هر بیماری را مربوط به اخلاط چهارگانه میدانستند سپس ایشان می فرمایند عامل پیدایش بیماری ها از مواد خلطی بدن و روح آنهاست که این هم به سه وجه است يصير ذلك كالحبة للنبات او الخميرة للعجين او النطفة للحيوان و كل مثال لسر // [=arial]و تاکید می کنند ذکر هر کدام مثال ها رازی دارد (یعنی دسته ای چون جمادند دسته ای چون گیاه اند و دسته ای چون حیوانند )و سپس ادامه برای این بیماری مالاریا توضیح میدهند این مواد خلطی دارای روح هستند و بنوعی حیوان محسوب می شوند [=arial][=Times New Roman]فاذا [=arial]كان جسد هذا الحيوان رقيقا [=arial]يستولي عليه الطبع بعد مقاتلة و مجادلة فيقتله عن قريب فيبطل افعاله فان لميبق له خميرة اصلا و استاصله الطبع و قطع شافته ينقطع و لايعود و ان بقي جسده الخبيث و تعفن في البدن و وصل اليه اخلاط جديدة[=arial] يتولد منه حيوان آخر و هو غير الحيوان الاول//
[=arial]و سپس در ادامه تاکید می کنند که [=arial][=Times New Roman]و لو تدبرت في كلامي هذا بعين البصيرة عرفت ان كل مرض حيوان [=arial]یعنی اگر تدبر در کلامم کنی بچشم بصیرت میابی که هر بیماری حیوانی است( در جای جای این کتابش تاکید کردند مواد بیماری زا سه دسته هستند که در بالا هم یکی از اشاراتشان را اوردم دقت کنید حتما) و در آخر هم تاکید می کنند (ایشان عالم ربانی و حکیم صمدانی یعنی شیخ بودند) که این علمشان حکمتی الهی محمدی علوی علیهما السلام بوده است[=arial]و الحمد لله علي ما من علينا بالحكمة الالهية المحمدية العلوية عليهما السلام.
این نظریه محمد کریم خان قبلا توسط امام صادق گفته شده بود که سندش هم در کتاب بیست پنج نفر از بیست مستشرق اروپایی وابسته به مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ فرانسهاست.( همه آنها از استادان بزرگ دانشگاهی هستند حتما کتاب را دانلود کنید تا ببینید نام چه بزرگانی در این کتاب است) کتابی در این زمینه می نویسند به نام مغز متفکر جهان شیعه امام صادق ع ( این کتاب را از این لینک دانلود کنید( http://farsbooks.blogfa.com/post/9 ) دو نفر از آنها ایرانی بودند آقاى حسين نصر استاد دانشگاه تهران، و آقاى موسى صدر مدير مؤسسه علمى مطالعات اسلامى در صور لبنان)
باید گفت یکی از نویسندگان این کتاب فیلسوف بزرگ جناب هانری کوربین است که بشدت مدافع محمد کریم خان بوده و کتب محمد کریم خان را نشان دانشمندان اروپایی می داده و از تعجب آن اروپایی ها خبر میداده است و ایشان کسی که در مورد محمد کریم خان نوشته اند
(کتاب به زبان فرانسه است ترجمه از استاد بهمنیار که ایشان هم استاد دانشگاه سوربن فرانسه بودند)
عمر اين شيخ با توجّه بآثار شگرف و بسيار مهمّش ، كوتاه بنظر ميرسد ( ١٨ محرم ١٢٢٥ هجري ١٨٠٩ ، در كرمان ، متولّد شد ، ٢٢ شعبان ١٢٨٨ هجري ١٨٧٠ در تهرود ، سه منزلي كرمان ، در راه زيارتي كه بسمت كربلا ميرفت وفات يافت ) ، تأليفاتش كمتر از ٢٦٧ جلد نيست و در كرمان محفوظ و قسمت اعظم آن بچاپ نرسيده است . شخصيّتي بزرگ و خارق العاده بود ، بر تمام فرهنگ روحاني و علوم مذهبي محيط زمان خود احاطه داشت ، و اگر بخواهيم مقايسه كنيم ، بيكي از نوابغ شهير عالمگير قياس ميشود كه استعداد فوق العاده براي همه چيز دارند ، نظير نوابغ بزرگي كه در دورهي رنسانس در اروپا پيدا شدند .
دو خط برجسته ، منحني و مسير زندگاني اين شيخ را معيّن ميسازد . از يك طرف ايمان و عقيدهي راسخ داشت كه مجموعهي عظيم اخبار ائمّهي اطهار شامل حكمتي است الهي از هر جهت تامّ و تمام عيار ، و اين مجموعه جميع علوم و دانستنيها را ، مربوط باين عالم و عوالم ديگر در بر دارد ، اين عقيده عين عقيده شيخ احمد احسائي بود ، از طرف ديگر در مقابل عقيده داشت مسؤل بدبختي و فتور عالم تشيع تمام كساني هستند كه فقط و فقط ، براي توجيه و وضع احكام شرعيّه ، و آداب ظاهري مذهب ، و عبادات و معاملات ، از اين مجموعهي عظيم استفاده ميكنند . پس بايد ، مستقيماً ، بدون واسطهي صاحبان رأي و مدّعيان مقام ، بمطالعهي اين مجموعه پرداخت و خود را وقف آن ساخت . اين كار هم منجرّ باين ميشود كه شخص از تمام اختراعات و آرائي كه زائيدهي فكر اشخاص است و در اسلام جنبهي قانوني پيدا كرده است بگسلد ، و بحقايق فرمايشات ائمّه و آنچه كه در حقيقت اراده كردهاند بپردازد و تنها ، به تنها ، بعبارت ديگر دو بدو ، با ائمّهي خود در گفت و شنود باشد
[=arial]بنده قسمتی از مقدمه توحید مفضل را در این مورد دانشمندان آینده شیعه و عامل بیماری ها می آورم که در همان کتاب مغز متفکر جهان شیعه است:
توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 39
و در صفحه 523 در ضمن بحث حضرت با جابر بن حيان گفته
جعفر صادق به جابر بن حيان گفت همين طور كه امروز يك اقليّت عهدهدار رهبرى مردم از لحاظ دينى هستند آينده نيز اقليتى از مسلمانان دانشمند عهدهدار رهبرى مردم از لحاظ دينى خواهند بود و من يقين دارم كه اين وضع تا روزى ادامه خواهد داشت كه علم، همگانى نشده است.
جابر پرسيد آيا ممكن است روزى بيايد كه علم همگانى شود؟
جعفر صادق گفت: روزى خواهد آمد كه نوع بشر خواهد فهميد كه تمام افراد بايستى دانشمند شوند و وسائلى فراهم خواهد نمود تا آن كه همه تحصيل نمايند و علم را فرا گيرند.
جابر گفت و لا بد در آن روز تمام افراد بشر دانشمند خواهند بود.
جواب داد نه زيرا استعدادها در افراد متفاوت خواهد بود.
و در صفحه 603 بعد از آن كه مىگويد در پرسشهاى جابر، جعفر صادق بيماريها را سه دسته نموده مىگويد كه گفته:
نوع سوم بيماريهائى است كه از دشمنان بدن عارض مىشود و آنها به بدن انسان حمله مىكنند ولى بدن با وسائلى كه دارد مقاومت مىنمايد و اگر مقاومت بدن به اندازه نبود كه بتواند دشمنان بدن را دور نمايد انسان بيمار مىشود ولى بعد از آن كه انسان بيمار شد باز بدن مقاومت مىنمايد و بر اثر مقاومت بدن است كه مرض از بين مىرود و بيمار شفا مىيابد.
جابر پرسيد دشمنان بدن كه هستند؟
جعفر صادق گفت: موجوداتى كوچك هستند كه از فرط خردى به چشم نمىرسند و آنها به بدن حملهور مىشوند و در بدن هم موجوداتى كوچك وجود دارد كه از فرط خردى به چشم نمىرسند و آنها بدن را در قبال دشمنان حفظ مىنمايند.
جابر پرسيد كه دشمنان بدن كه توليد بيمارى مىكنند كه هستند؟
جعفر صادق گفت كه شماره انواع آنها زياد است همان گونه كه مدافعان از بدن هم انواع مختلف دارند اما آنچه آنها را متشكل مىكند محدود است.
جابر گفت: من نمىفهمم كه تو چه مىگوئى و چه طور انواع آنها زياد مىباشد ولى آنچه آنها متشكل مىكند محدود است؟
امام جعفر صادق عليه السّلام گفت كتابى كه تو مىخوانى داراى هزارها
كلمه است و هر كلمه در آن كتاب با حروف نوشته شده اما آنچه كلمات را تشكيل مىدهد حروف معدود (الفبا) مىباشد و با حروف معدود (الف با) مىتوان هزاران كلمه نوشت كه هر يك از آن، با ديگر از آن داراى معناى مخصوص مىباشد.
دشمنان بدن ما و آنهائى كه از بدن در قبال دشمنان دفاع مىكنند مانند هزارها كلمات كتاب تو هستند ولى همه از يك عده مواد معدود مثل حروف (الف با) در قبال كلمات تشكيل شدهاند.
جابر گفت: اكنون بهتر مىفهمم كه چه مىگوئى.
جعفر صادق گفت براى آن كه گفتارم را بهتر ادراك كنى مثال ديگرى مىزنم.
قسمتى زياد از جانداران داراى استخوان و گوشت و خون هستند و هر چه از آن طبقه را مشاهده مىكنى مىبينى كه داراى اين سه است. ولى آيا آنچه داراى اين سه است به هم شبيهاند مثلا شتر داراى استخوان و گوشت و خون است. و گربه هم داراى استخوان و گوشت و خون مىباشد اما بين شتر و گربه شباهت وجود ندارد يكى علف خوار است و ديگرى گوشت خوار.
دشمنان بدن ما، و آنهائى كه در بدن ما دشمنان را دفع مىكنند از لحاظ نهاد، از مواد معدود، متشكل شده ولى انواع آنها زياد است
سلام و عرض ادب