ايا من هم ميتوانم ثابت كنم كه قران تناقض دارد پس از خدا نيست يا تحريف شده است؟ يا اينكه حضرت محمد فرستاده خدا نبوده - ايا اگر چنين ادعايي بكنم توهين خواهد بود؟
جناب sina178s در طول تاریخ زرنگ تر از شما بودند که میخواستند این مطالب را اثبات کنند
اما با یک تفاوت که حداقل دنبال سوال هایشان رفتند و نه اینکه مثل شما فقط حرف خودشان را بزنند که باعث بشود حرف های حق را نشنوند. میدانید سرانجام انسان هایی که مهر بر قلب هایشان نخورده بود چه شد؟؟؟
تولستوي: نويسنده وفيلسوف اخلاق گراي معروف روسيه كه آموزه هايش سر مشق رهبران بزرگ سياسي در جهان بوده است در كتاب اسلام وعرب دكتر گستاولوبون صفحه 154و159 نظريه صائبي در مورد پيامبر اسلام بشرح زير دارد كه موضوع آن ماهيت و انگيزه پشت پرده كاريكاتورهاي توهين آميز غرب را بر ملا ميسازد.
تولستوي كه سر مشق افرادي همچون گاندي بوده چنين ميگويد: شخص شخيص پيامبراسلام سزاوار همه گونه احترام واكرام ميباشد . شريعت پيغمبر اسلام بعلت توافق آن با عقل و حكمت در آينده عالمگير خواهد شد.
واشنگتون ايروينگ نويسنده وكنسول امريكا در اسپانيا در كتاب Mohamad and his succesors ميگويد: تمام آيات قرآن محكم وپر معني ميباشد واز روي شعور نوشته شده است . بنابراين سندي كه باعث تسلي قلب خودمان در دست باشد نداريم.
كارل ماركس: كتاب محمد عند علما الغرب، صفحه 101: محمد مردي بود كه .... از ميان مردمي بت پرست با اراده آهنين برخواست و آنان را به يگانه پرستي دعوت كرد و در دلهاي ايشان جاوداني روح و روان را بكاشت بنابر اين او را نه تنها بايد در رديف مردان بزرگ و برجسته تاريخ شمرد بلكه سزاوار است كه به پيامبري او اعتراف كنيم و از دل وجان بگوييم كه او پيامبر خدا بوده است.
مهاتما گاندي: كتاب اسلام شناسي غرب صفحه 36مي گويد: حيات شخص پيامبر اسلام بنوبه خود نشانه وسر مشق بارزي براي رد فلسفه عنف واجبار در امر مذهب ميباشد.
جواهر لعل نهرو: كتاب نگاهي به تاريخ جهان مي گويد: مذهبي كه پيامبراسلام تبليغ ميكرد بواسطه سادگي و.راستي و درستي آن و دارا بودن طعم دموكراسي وبرابري , مورد استقبال توده هاي كشور هاي مجاور شد.
ولتر فرانسوي: كتاب اسلام از نظر ولتر صفحه 28و 53: حضرت محمد بيگمان مردي بسيار بزرگ بود . وي جهانگشايي توانا، قانونگذاري خردمند , سلطاني دادگر و پيامبري پرهيزگار بود .او بزرگترين نقشي را كه ممكن بود در مقابل چشمان مردم عادي ايفا كند، در روي زمين ايفا كرد.
پير سيمون لاپلاس: منجم , رياضيدان بسيار معروف فرانسوي قرن 18و 19 ميلادي ميباشد كه نظريات او تحولات بزرگي در نجوم ايجاد كرده است يكي از محققين غربي است كه در مورد دين مبين اسلام چنين اظهار نظر نموده است (مجله مكتب اسلام ارديبهشت 52 صفحه69) گر چه ما به اديان آسماني عقيده نداريم ولي آئين حضرت محمد(ص) و تعاليم او دو نمونه اجتماعي براي زندگي بشريت است بنابراين اعتراف ميكنيم كه ظهور دين او و احكام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش ميباشد و بهمين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد بي نياز نيستيم.
پرفسور ارنست هگل: يكي از بزرگترين وپر نفوذترين فلاسفه قرن 19و ألماني الاصل دركتاب زندگاني محمد نوشته
توماس كارلايل، صفحه 48 ميگويد :اسلاميت طرح خيلي جديد ودر عين حال , طرز غير مخدوش و بسيار عالي توحيد ميباشد.
هربرت جرج ولز : نويسنده ومحقق انگليسي در كتاب سرمايه سخن ميگويد: اسلام تنها ديني است كه هر بشر شرافتمند ميتواند بداشتن آن افتخار ورزد.
گوته :دانشمند, شاعر نويسنده معروف ألماني كه تاثير عميقي بر ادبيات ألمان وجهان بجاي گذاشته دركتاب ديوان شرقي وغربي مي گويد: مندرجات كتاب قرآن ...ما را مجذوب ميكند و بشگفت مي آورد و سر انجام بتعظيم و احترام بر مي انگيزد
بله...
حداقل نتیجه این بود که به حقانیت اسلام قران و حضرت محمد اعتراف کردند
با سلام
دوست عزيز
گمان من اين است كه شما در برابر نوشته اي من نوي موضع گيري ميبينيد كه خلاف ولقعيت است و اتفاقا مطالب و شواهدي كه آورديد تائيدي است بر نگرش من
ايا افرادي چون تولسوي - ولتر - گاندي - كارل ايل - اروينگ - آيا با اين گفته خود مسلمان شدند؟؟؟ آيا پذيرفتند كه محمد فرستاده خدا و قران كتاب آسماني است - خير - بلكه در بعد انساني و با توجه به تاريخ اسلام و محتواي تعاليمش آن را ستودند - موضع بنده هم همين است - به عنوان يك ليدر قومي و مذهبي - حضرت محمد فردي موفق بوده است - شكي نيست - اما نه در آيينه ايمان بلكه در تشكيل يك حكومت ديني و سامان دادن به مسائل دوران خود - به عنوان كسي كه پيروان او در قرون متمادي رشد كرده و علاوه بر شمشير به اخلاق و مناسك ديني اهميت داده اند - قابل احترام است
اما نه به عنوان فرستاده خدا و آوردن كتاب آسماني و يا ادعاي حقانيت مطلق - وگرنه همه اين افراد كه در ستايش حضرت سخن گفته اند كه بايد پيرو حضرت ميشدند - در سوي ديگر شما منتقدان حضرت را بكلي ناديده گرفته ايد و البته اين يا سهو است يا موضع شما كه سخني يا نامي از مخالف نياوريد
در هر حال اينكه حضرت افتخار عرب است - جاي شكي نيست و من هم در اين موضع با افرادي كه شما بيان كرديد موافقم
جناب ایا این خیر از احساسات و تعصبات شما سرچشمه میگیرد یا حاصل تفکرات شماست؟؟!!!
دكتر جرنيه ي فرانسوي علت مسلمان شدن خود را اينگونه بيان مي كند : من تمام آيه هاي قرآن را كه درزمينه ي علوم طبيعي و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقيق ترين قوانين علوم طبيعي و پيچيده ترين اصول ثابت شده ي علوم عقلي منطبق ديدم ويقين پيدا كردم كه هزار سال قبل جز خدا هيچ كسي بر روي زمين از آن قوانين و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانيت و خدايي بودن چنين كتابي ايمان آوردم.
موريس بوكايل مي گويد : بررسي كامل عيني و بي طرفانه ي قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درك توافق بين اين دو (قرآن وعلم) رهنمون مي سازد و نيز اين حقيقت را روشن مي سازد كه در زمان محمد، نه او و نه هيچ انسان ديگري نمي توانسته است چنين مطالب شگفت انگيزي را كه با علم امروز مطابقت مي كند، به رشته ي تحرير در آورد.
مطمئن هستم حتی اسم این دانشمندان بزرگ را هم نشنیده اید!!!
جان ديون پورت مي گويد : قرآن تا آن حد معجزه ي جاويد شناخته شده است كه محمد (ص) آن را دليل قوي و مؤيد رسالتش اعلام نمود و آشكارا فصيح ترين مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت نمود تا يك سوره مانند قرآن بياورند. قرآن مانند انجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره ي عقايد ديني، عبادت و عمل پيروان آن شناخته شده باشد بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست. كليه ي مسايل حياتي و مالي با اجازه ي همين منبع و مصدر قانونگذاري حل مي شود. در ميان محسنات زيادي كه قرآن به حق واجد آن است، دو نكته ي بسيار مهم وجود دارد يكي لحن تعظيم و تكريم هنگام ذكر نام خداوند و ديگري وجود نداشتن فكر، بيان و يا داستاني خلاف تقوا يا حاكي از سوء اخلاق و بي عفتي و عدم طهارت كه آن را معيوب و لكه دار نمايد در صورتي كه با كمال تأسف اين نواقص در موارد بسيار زيادي در كتب يهود ديده مي شوند .
با سلام
دوست عزيز
از اينكه شما تو پيامبران جرجيس را پيدا كرديد كه به قول شما دانشمند مشهوري كه اسمش را بنده هم نشنيدم !!!!!!!
تقصير كار اين حقير نيستم - ميشه بفرمائيد نظر زكرياي رازي در مورد حضرت چيست؟؟؟؟ نكنه ايشان اعتبار كمتري نسبت به اي جنابان دارند
در ضمن چرا نظر و دين افرادي چون تولستوي - گاندي - ولتر را بيان نميكنيد ؟؟؟؟؟
من جاي شما بودم يك نگاهي به عنوان تاپيك ميكردم و سعي ميكردم در مورد متن تاپيك بحث كنم
با سلام دوست عزيز اگر شما بحث الهياتي داريد بايد بر اساس متون ديني و مجموعه اموزه ها و اعتقادات ديني - اعم از اسلام يا مسيحيت و يهود مستند به منابع معتبر ديني كنيد و اگر بحث سياسي يا تاريخي ميكنيد بايد در تاپيكي مجزا و تحت همان عنوان بيان كنيد بي شك كارنامه اديان چه اسلام و چه ساير اديان به حدي سياه هست كه بشود پست هاي فراواني فرستاد ولي هر نكته مكاني دارد و اين تاپيك مناسب اين مطالب نيست لذا از پاسخ به شما معذورم
با سلام و عرض احترام
دوست عزيز شما در پست هاي قبلي سند براي نژاد پرستي مسيحيان خواسته بوديد، اين نوشته شماست:
جاي تعجب است كه اگر من يك مطلبي بنويسم از در و ديوار و مدير و بازديد كننده منبع معتبر ميطلبند ولي هر كس آزاد است كه به مسيحي و مسيحيت توهين و افترا بزند و كسي هم منبع طلب نكند و اين از مواهب آزادي در سايت اسلامي است
كه بنده هم براي شما ذكر كردم.ولي اگر بخواهيد مفصلتر وارد اين بحث شويد مي توانيد تاپيك مجزا ترتيب دهيد.
.
با سلام دوست عزيز از اينكه شما تو پيامبران جرجيس را پيدا كرديد كه به قول شما دانشمند مشهوري كه اسمش را بنده هم نشنيدم !!!!!!! تقصير كار اين حقير نيستم - ميشه بفرمائيد نظر زكرياي رازي در مورد حضرت چيست؟؟؟؟ نكنه ايشان اعتبار كمتري نسبت به اي جنابان دارند در ضمن چرا نظر و دين افرادي چون تولستوي - گاندي - ولتر را بيان نميكنيد ؟؟؟؟؟ من جاي شما بودم يك نگاهي به عنوان تاپيك ميكردم و سعي ميكردم در مورد متن تاپيك بحث كنم
دوست گرامی خودتان هم دقیقا خواسته و سوال خودتان را هم نمیدانی!!!!
من افراد مشهوری را معرفی کردم که برعکس شما دنبال حقیقت بودند و پاسخ سوال شما را دادم که گفتید قران را به عنوان کتاب اسمانی قبول ندارند
كتر جرنيه ي فرانسوي علت مسلمان شدن خود را اينگونه بيان مي كند : من تمام آيه هاي قرآن را كه درزمينه ي علوم طبيعي و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقيق ترين قوانين علوم طبيعي و پيچيده ترين اصول ثابت شده ي علوم عقلي منطبق ديدم ويقين پيدا كردم كه هزار سال قبل جز خدا هيچ كسي بر روي زمين از آن قوانين و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانيت و خدايي بودن چنين كتابي ايمان آوردم. موريس بوكايل مي گويد : بررسي كامل عيني و بي طرفانه ي قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درك توافق بين اين دو (قرآن وعلم) رهنمون مي سازد و نيز اين حقيقت را روشن مي سازد كه در زمان محمد، نه او و نه هيچ انسان ديگري نمي توانسته است چنين مطالب شگفت انگيزي را كه با علم امروز مطابقت مي كند، به رشته ي تحرير در آورد.
بعد شما هم میگید که این قضیه ربطی به تاپیک نداره و هم نظر گوته و تولستوی را میخواین؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر نظر این دو بزرگوار را بذارم مشکل شما حل میشه یا بهونه ی جدید پیدامیکنید؟؟؟؟!!!
با سلام
دوست عزيز
شما براي تائيد اعجاز حضرت و تائيد قران افرادي را نام برديد و مدعي شديد آنان دانشمندان مشهور هستند و سخنشان در باره حضرت صائب است - حال من پرسيدم آيا آنان كه چنين شهادت هايي داد - آيا مسلمان شدند و حضرت را به عنوان نبي قبول كرده اند؟؟ جواب يك كلمه است اري يا نه - واگر قران را متاب اسماني يافتند چرا مسلمان نشدند؟؟؟
از سوي ديگر نوشتم اگر نظر دانشمندان در باره نبوت حضرت اعتبار مي اورد لطفا نظر رازي را نيز بفرمائيد كه در ميان همه ايرانيان داراي اعتبار و شهرت است و بزرگتر از دانشمنداني كه شما نام برديد
در نهايت اگر مطمئن هستيد كه بنده دنبال حقيقت نيستم چرا به خود و ما زحمت ميدهيد
با سلام دوست عزيز شما براي تائيد اعجاز حضرت و تائيد قران افرادي را نام برديد و مدعي شديد آنان دانشمندان مشهور هستند و سخنشان در باره حضرت صائب است - حال من پرسيدم آيا آنان كه چنين شهادت هايي داد - آيا مسلمان شدند و حضرت را به عنوان نبي قبول كرده اند؟؟ جواب يك كلمه است اري يا نه - واگر قران را متاب اسماني يافتند چرا مسلمان نشدند؟؟؟
بله
جناب گوته و تولستوی مسلمان شدند اما از انجا که شما عادت دارید همه ی مطالب را رد کنید اگر شواهد را در اینباره بیاورم یا به تمسخر میگیرید و یا بهانه های دیگر!!!!
اگر غیر از این است با کمال میل مدارک را می اورم
بهتره که منتظر كپي پست من نباشید و اگر واقعا واستون جالبه خودتون برید دنبالش
خودتون هم میدونید که بخاطر ویژگی های شگرفتون همه در قانع کردنتون عاجزند!!!!
به ما نگفتید ،ان قدیم و ذات سوم که بین پسر و پدر می باشد کدام است؛بنا بر فرض هم پدر قدیم است وهم پسر؛نتیجتا وجه تمایزی بین این دو می باشد که باعث جدایی این دو گردیده است (چه صفتی و چه کمالی)،این وجه تمایز حال هر صفتی می خواهد باشد باعث قدیم بودن ان می شود ؛نتیجتا باید اینها نوه هم داشته باشند ؛انوقت این اصل دوباره عود می کند و بین این سه قدیم دو وجه تمایز صفتی دوباره ایجاد می گردد نتیجتا قضیه بیشتر از این حرفها می شود و باید فراتر از پدر و پسر و غیره و نتیجه ها بروید جلو....
اگر تثلیث این است...
انوقت هر کسی می تواند ادعای الوهیت کند نظر شما چیست!!
به ما نگفتید ،ان قدیم و ذات سوم که بین پسر و پدر می باشد کدام است؛بنا بر فرض هم پدر قدیم است وهم پسر؛نتیجتا وجه تمایزی بین این دو می باشد که باعث جدایی این دو گردیده است (چه صفتی و چه کمالی)،این وجه تمایز حال هر صفتی می خواهد باشد باعث قدیم بودن ان می شود ؛نتیجتا باید اینها نوه هم داشته باشند ؛انوقت این اصل دوباره عود می کند و بین این سه قدیم دو وجه تمایز صفتی دوباره ایجاد می گردد نتیجتا قضیه بیشتر از این حرفها می شود و باید فراتر از پدر و پسر و غیره و نتیجه ها بروید جلو....
اگر تثلیث این است...
انوقت هر کسی می تواند ادعای الوهیت کند نظر شما چیست!!
تثلیث!!!!!!:gig:
یاحق
با سلام
هر چند مطلب تون شبيه جوك هست ولي حداقل در راستاي عنوان تاپيك مي باشد
دوست من وجه تمايز نه در ذات و صفات بلكه در شخصيت و در كاركرد مي باشد و گرنه همان سه خدايي ميشد - اين وجوه تمايز در بخش دوم تاپيك مفصل توضيح داده شده است - لذا اگر سوال مشخصي داريد خوشحال ميشوم هم فكري كنيم
در باره عنوان پدر و پسر در بخش ششم توضيح داده شده است
با سلام
هر چند مطلب تون شبيه جوك هست ولي حداقل در راستاي عنوان تاپيك مي باشد
دوست من وجه تمايز نه در ذات و صفات بلكه در شخصيت و در كاركرد مي باشد و گرنه همان سه خدايي ميشد - اين وجوه تمايز در بخش دوم تاپيك مفصل توضيح داده شده است - لذا اگر سوال مشخصي داريد خوشحال ميشوم هم فكري كنيم
در باره عنوان پدر و پسر در بخش ششم توضيح داده شده است
سلام.
شما خیلی از مرحله پرتین؛جایی که تشخص باشد ؛اصل ثبوت و وجود خوابیده است؛و جایی که تحقق وجود باشد ؛کمالی نهفته است ؛حضرت عالی یک تشخص را برای ما نام ببر که خارج از یکی از جهات کمال باشد ؛چون همه کمالات به وجود بر می گردد نتیجتا تشخصی نیست که خارج از دایره کمالی باشد..و وقتی حرف از دو تشخص به میان اید سر و کار با دو تحقق خارجی است...
جایی که حرف از دو شخص زده شود ؛خود به خود وجه تمایز به میان می اید و جایی که تمایز خوابیده باشد از سه حالبت خارج نیست یا این دو موجود با تمام ذات با یکدیگر تمایز دارند ؛یا به بعضی از لوازم و اجزاء ذات و یا تمایز بین انها به خاطر عوارض خارجی انهاست ؛حال حضرت عالی برای ما بفرمایید این دو تشخص از کدام جهت با یکدیگر مباین هستند ؛دست روی هر یک که بگذارید اصل تثلیث بر باد است...
جایی که تمایز باشد اصل حدود حکم فرماست به عبارتی مرز وجودی برای انها خط کشی می گردد حال یا این مرز عارضی است ؛مانند دو وجود که در عرض هم هستند و یا این مرز طولی است ؛در جایی که دو واجب با تمام ذات تمایز داشته باشند انوقت هر یک طاری دیگر است و هیچ گاه با هم جمع نمی گردند نتیجتا باید در عرض هم باشند چون دو وجود که در طول یکدیگر باشند یکی به دیگری ملزوم است مانند الزام و وابستگی معلول به علت....
نتیجتا هر یک از دو واجب دارای ماهیتی است که با تمام ذات مغایر با واجب دیگر است ؛و وقتی پای مرز وجودی پیش اید باید باب ممکن را پیش کشید انوقت خود واجب نا قض ممکن می گردد ؛نتیجتا این دو واجب در حالی که ممکن هستند باید واجب هم باشند که این خود ارتفاع نقیضین را پیش می کشد..
خلاصه اینکه جایی که تشخص باشد بحث وجوب پیش کشیده می شود و جایی که وجوب باشد اصل وجود پیش کشیده می شود و تشخص دو امر به تمایز بین ان دو از جهاتی می انجامد که ان نیز به وجود بر می گردد نتیجتا وجه اختلاف از جنس کمال است ؛پس وجه تمایز نیز مانند خود واجبها قدیم می گردند این در حالی است که هر دو واجب ممکن هستند ...
خلاصه اینکه جایی که تشخص باشد بحث وجوب پیش کشیده می شود و جایی که وجوب باشد اصل وجود پیش کشیده می شود و تشخص دو امر به تمایز بین ان دو از جهاتی می انجامد که ان نیز به وجود بر می گردد نتیجتا وجه اختلاف از جنس کمال است ؛پس وجه تمایز نیز مانند خود واجبها قدیم می گردند این در حالی است که هر دو واجب ممکن هستند ...
یاحق
با سلام
اولا ممنون از نظر لطفتون
دوم اينكه نه عزيز برادر
وقوع جمع صفات يا تعدد تشخص مستلزم تعدد وجود نيست
وجود واحد ميتواند داري تعدد صفات و تشخص آن هم در حد كمال باشد
نقل:
وجود واحد ميتواند داري تعدد صفات و تشخص آن هم در حد كمال باشد
اخوی شما چیزی از سواد در مورد علم فلسفه در چنته ندارید اصل تعدد در وجود ماهیات نیز اعتباری است وگرنه یک وجود بیشتر در عالم نیست اگر تکثر وجود حقیقی باشد دیگر تشخص معنی ندارد...
در تشخص بین دو واجب ؛اگر ما بالاشتراک غیر از مابالامتیاز باشد ؛دیگر معنای واجب گفتن محال است،به عبارتی دو واجب از لحاظ وجوب وجود مشترک هستند و لی خصیصه ای بین انهاست که باعث جدایی بین اندو می گردد که همان مابالامتیاز است و جایی که این دو مغایر باشد به ترکب در ذات می انجامد و وجوب با ترکب ناسازگار است ....
از جهتی بین دو واجب که از هر لحاظ متمایز باشند نمی توان مفهوم واحدی اتخاذ کرد مگر اینکه فلسفه شما به این امر قائل گردد!!!!
در ثانی بین دو تشخص که متحقق در دار خارج باشند؛وجوب وجود حکم فرماست ؛حال یا این وجوب ذاتی انهاست که می شود همان واجب و یا وجوب ان به غیر است که می شود ممکن ..و امکان لازمه ذاتی ماهیت است و بین دو تشخص خارجی مرز تمایز متحقق است که نتیجتا باعث عارض شدن ماهیت به انها می گردد؛در حالی که واجب اصلا ماهیت ندارد ؛چون ماهیت خود مرکب است از جنس و فصل در حالی که واجب ترکیب پذیر نیست....
کمال چیزی جز شدت وضعف وجود و احکام ان از قبیل تقدم وتاخر و غیره نیست ؛...
قبلا نیز گفتم شما در حدی نیستید که بخواهید در مورد احکام وجوب و وجود بحث نمایید وگرنه دوستان زودتر از این با شما وارد بحث می شدند...
با سلام
دوست عزيز
اينكه در حدي هستم يا نيستم - قطعا شما در جايگاه داوري نيستيد - با اينكه به كنايه خواستم بي ادبي نكنيد باز ادامه داديد - اينكه چند كلمه فلسفي پيدا كرديد كه دائم تكرار ميكنيد يك بار از سر تا ته و يك بار از ته تاسر - سواد فلسفي شما را نشان ميدهد
وقتي من ميگويم عيسي مسيح واسط واجب الوجود است شما ميفرمائيد دو واجب الوجود - وقتي ميگويم يك خدا در سه شخصيت ميگويئد - ميگوئيد شخصيت وجوب وچود دارد پس سه شخصيت با سه وجود -
دوست عزيز اين گزاره دو طرفه نيست كه چنين نتيجه ميگيريد
باز هم می گویم شما مطالب را اصلا متوجه نمی شوید،وگرنه تکرار مطالب نمی کردید؛بین ممکن و واجب چیزی به نام واسطه قدیم و واجب دوم نمی باشد ؛این مطالب را بنده به زبان ساده گفتم حضرت عالی جوابی نداشتید به صورت فلسفی هم گفتم ؛باز نتیجه ای عاید شما نشد...
اقا شما به مطالب نا اشنا هستید حتی معنی و احکام تشخص و شخصیت را هم نمی دانید چیست...
تثلیث چه با واسطه چه بی واسطه با همه احکام ان رد است ؛والبته بنده اگر صد برهان هم ردیف کنم به ان تعبدی که شما را انحصار داده است غلبه نخواهد کرد....
بی ادبی به علوم ان است که شخصی بدون اشنایی با موضوعات و اصول علمی بی جهت خود را دخیل نماید!!واکثر ضربات علمی نیز بر اساس همین اصل انجام گرفته است!
قبلا نیز گفتم دو شخصیت که هر دو واجب هم باشند ؛مابالاشتراک بین انها مغایر با ما بالامتیاز بین ان دو است و همین موضوع با عث ترکیب در ذات است و جایی که ترکیب باشد جزء نهفته است و در ترکیب اجزاء در وجود مقدم بر ترکیب است نتیجتا اجزاء واجب نیز وجوب تقدمی بر خود شخصیتهای واجب هستند که خود این امر باعث ممکن بودن دو شخصیت می باشد که اصل این موضوع متناقض با وجوب ان دوست...اینها را اصلا متوجه می شوید...
با سلام
دوست عزيز
چنين نيست - بي ادبي شما هم قابل تحمل نيست - در پست بعدي چند نمونه از يك وجود و تعدد در تشخص را ذكر خواهم كرد
ولي توصيه ميكنم براي كسب اطلاع بيشتر بخش سوم تا ششم را يك بار مطالعه فرمائيد
اقا شما به مطالب نا اشنا هستید حتی معنی و احکام تشخص و شخصیت را هم نمی دانید چیست...
سلام اخوی :hamdel:
به خودتان زحمت می دهید و هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود قصه نر بودن و شیر دوشیدن است . اگر مسیحیان خودشان تثلیث را می فهمیدند باور آنرا به ایمان حواله نمی کردند
ایشان هم ایمان آورده و قرار نیست او یا گردن کلفتهای مسیحیت هم بتوانند یک توجیه عقلانی منطقی برایش بیابند
اساسا اگر بر مطلبی برهان آغازین عقلی آورده نشود برهان عقلی نیست بلکه توجیه یا عقلانی کردن یک مطلب نقلی خواهد بود و با هیچ برهان آغازین عقلی نمی توان سه تا بودن واجب را ثابت کرد چون اگر تعدد در واجب مجاز باشد دلیلی ندارد در عدد خاص منحصر شود . اساسا تعیین عدد از حوزه ادراک کلی عقلی خارج است . عقل امر کلی بسیط سعی را می فهمد . توحید ناب اسلامی هم توحید حقیقت سعی است نه توحید عددی .
پس تمام ادله تثلیث ، توجیه شبه عقلانی نقل دینی مسیحیت است .
قابل توجه اینکه اغلب فلاسفه غرب ، مغربی مسلک و تاریک اندیشند و در علوم الهی قوتی نداشته و ندارند . همه الهیات غرب دست آورد شرق است که بدست ایشان منحرف شده و ظلمانی گشته است .
هرچه از شرق به غرب رفت همین بلا سرش آمد . فلسفه الهی رفت شد فلسفه الحادی . توحید رفت شد شرک . غرب مغرب انسانیت و قتگاه اندیشه است .
موفق در پناه حق
باسمه تعالی با عرض تشکر از همه دوستان، به علت طولانی شدن بحث از مجموع گفتارها در یک جمع بندی درباره تثلیث می توان گفت، در این باره سه احتمال وجود دارد: 1. وحدت حقیقی و کثرت اعتباری؛ که این احتمال اشکالی ندارد، ولی چنین احتمالی را مسیحیان قبول ندارند. 2. کثرت حقیقی و وحدت اعتباری؛ این فرض مطمئنا مستلزم شرک است. 3. هم کثرت حقیقی و هم وحدت حقیقی؛ که این فرض مستلزم تناقض است؛ چه اینکه معنای وحدت و کثرت دو معنای متباین هستند و این جمع مستلزم تناقض است. علامه طباطبایی ( ره) می فرماید:"در جمع بین وحدت حقیقیه و کثرت حقیقیه از محالات است که جنس وحدت و کثرت یکی باشد". این مطلب حتی در صورتی که اقانیم ثلاثه را به معنای تجلیات و ظهورات خدا بدانیم و آ ن ها با ذات خدا عینیت داشته باشند ، تناقض است. به همین علت واحد مرکب ( از پدر پسر و روح القدس) هم نمی تواند مشکل عدم وحدانیت را حل نماید.
جناب sina178s در طول تاریخ زرنگ تر از شما بودند که میخواستند این مطالب را اثبات کنند
اما با یک تفاوت که حداقل دنبال سوال هایشان رفتند و نه اینکه مثل شما فقط حرف خودشان را بزنند که باعث بشود حرف های حق را نشنوند. میدانید سرانجام انسان هایی که مهر بر قلب هایشان نخورده بود چه شد؟؟؟
تولستوي: نويسنده وفيلسوف اخلاق گراي معروف روسيه كه آموزه هايش سر مشق رهبران بزرگ سياسي در جهان بوده است در كتاب اسلام وعرب دكتر گستاولوبون صفحه 154و159 نظريه صائبي در مورد پيامبر اسلام بشرح زير دارد كه موضوع آن ماهيت و انگيزه پشت پرده كاريكاتورهاي توهين آميز غرب را بر ملا ميسازد.
تولستوي كه سر مشق افرادي همچون گاندي بوده چنين ميگويد: شخص شخيص پيامبراسلام سزاوار همه گونه احترام واكرام ميباشد . شريعت پيغمبر اسلام بعلت توافق آن با عقل و حكمت در آينده عالمگير خواهد شد.
واشنگتون ايروينگ نويسنده وكنسول امريكا در اسپانيا در كتاب Mohamad and his succesors ميگويد: تمام آيات قرآن محكم وپر معني ميباشد واز روي شعور نوشته شده است . بنابراين سندي كه باعث تسلي قلب خودمان در دست باشد نداريم.
كارل ماركس: كتاب محمد عند علما الغرب، صفحه 101: محمد مردي بود كه .... از ميان مردمي بت پرست با اراده آهنين برخواست و آنان را به يگانه پرستي دعوت كرد و در دلهاي ايشان جاوداني روح و روان را بكاشت بنابر اين او را نه تنها بايد در رديف مردان بزرگ و برجسته تاريخ شمرد بلكه سزاوار است كه به پيامبري او اعتراف كنيم و از دل وجان بگوييم كه او پيامبر خدا بوده است.
مهاتما گاندي: كتاب اسلام شناسي غرب صفحه 36مي گويد: حيات شخص پيامبر اسلام بنوبه خود نشانه وسر مشق بارزي براي رد فلسفه عنف واجبار در امر مذهب ميباشد.
جواهر لعل نهرو: كتاب نگاهي به تاريخ جهان مي گويد: مذهبي كه پيامبراسلام تبليغ ميكرد بواسطه سادگي و.راستي و درستي آن و دارا بودن طعم دموكراسي وبرابري , مورد استقبال توده هاي كشور هاي مجاور شد.
ولتر فرانسوي: كتاب اسلام از نظر ولتر صفحه 28و 53: حضرت محمد بيگمان مردي بسيار بزرگ بود . وي جهانگشايي توانا، قانونگذاري خردمند , سلطاني دادگر و پيامبري پرهيزگار بود .او بزرگترين نقشي را كه ممكن بود در مقابل چشمان مردم عادي ايفا كند، در روي زمين ايفا كرد.
پير سيمون لاپلاس: منجم , رياضيدان بسيار معروف فرانسوي قرن 18و 19 ميلادي ميباشد كه نظريات او تحولات بزرگي در نجوم ايجاد كرده است يكي از محققين غربي است كه در مورد دين مبين اسلام چنين اظهار نظر نموده است (مجله مكتب اسلام ارديبهشت 52 صفحه69) گر چه ما به اديان آسماني عقيده نداريم ولي آئين حضرت محمد(ص) و تعاليم او دو نمونه اجتماعي براي زندگي بشريت است بنابراين اعتراف ميكنيم كه ظهور دين او و احكام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش ميباشد و بهمين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد بي نياز نيستيم.
پرفسور ارنست هگل: يكي از بزرگترين وپر نفوذترين فلاسفه قرن 19و ألماني الاصل دركتاب زندگاني محمد نوشته
توماس كارلايل، صفحه 48 ميگويد :اسلاميت طرح خيلي جديد ودر عين حال , طرز غير مخدوش و بسيار عالي توحيد ميباشد.
هربرت جرج ولز : نويسنده ومحقق انگليسي در كتاب سرمايه سخن ميگويد: اسلام تنها ديني است كه هر بشر شرافتمند ميتواند بداشتن آن افتخار ورزد.
گوته :دانشمند, شاعر نويسنده معروف ألماني كه تاثير عميقي بر ادبيات ألمان وجهان بجاي گذاشته دركتاب ديوان شرقي وغربي مي گويد: مندرجات كتاب قرآن ...ما را مجذوب ميكند و بشگفت مي آورد و سر انجام بتعظيم و احترام بر مي انگيزد
بله...
حداقل نتیجه این بود که به حقانیت اسلام قران و حضرت محمد اعتراف کردند
با سلام
دوست عزيز
گمان من اين است كه شما در برابر نوشته اي من نوي موضع گيري ميبينيد كه خلاف ولقعيت است و اتفاقا مطالب و شواهدي كه آورديد تائيدي است بر نگرش من
ايا افرادي چون تولسوي - ولتر - گاندي - كارل ايل - اروينگ - آيا با اين گفته خود مسلمان شدند؟؟؟ آيا پذيرفتند كه محمد فرستاده خدا و قران كتاب آسماني است - خير - بلكه در بعد انساني و با توجه به تاريخ اسلام و محتواي تعاليمش آن را ستودند - موضع بنده هم همين است - به عنوان يك ليدر قومي و مذهبي - حضرت محمد فردي موفق بوده است - شكي نيست - اما نه در آيينه ايمان بلكه در تشكيل يك حكومت ديني و سامان دادن به مسائل دوران خود - به عنوان كسي كه پيروان او در قرون متمادي رشد كرده و علاوه بر شمشير به اخلاق و مناسك ديني اهميت داده اند - قابل احترام است
اما نه به عنوان فرستاده خدا و آوردن كتاب آسماني و يا ادعاي حقانيت مطلق - وگرنه همه اين افراد كه در ستايش حضرت سخن گفته اند كه بايد پيرو حضرت ميشدند - در سوي ديگر شما منتقدان حضرت را بكلي ناديده گرفته ايد و البته اين يا سهو است يا موضع شما كه سخني يا نامي از مخالف نياوريد
در هر حال اينكه حضرت افتخار عرب است - جاي شكي نيست و من هم در اين موضع با افرادي كه شما بيان كرديد موافقم
جناب ایا این خیر از احساسات و تعصبات شما سرچشمه میگیرد یا حاصل تفکرات شماست؟؟!!!
دكتر جرنيه ي فرانسوي علت مسلمان شدن خود را اينگونه بيان مي كند : من تمام آيه هاي قرآن را كه درزمينه ي علوم طبيعي و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقيق ترين قوانين علوم طبيعي و پيچيده ترين اصول ثابت شده ي علوم عقلي منطبق ديدم ويقين پيدا كردم كه هزار سال قبل جز خدا هيچ كسي بر روي زمين از آن قوانين و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانيت و خدايي بودن چنين كتابي ايمان آوردم.
موريس بوكايل مي گويد : بررسي كامل عيني و بي طرفانه ي قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درك توافق بين اين دو (قرآن وعلم) رهنمون مي سازد و نيز اين حقيقت را روشن مي سازد كه در زمان محمد، نه او و نه هيچ انسان ديگري نمي توانسته است چنين مطالب شگفت انگيزي را كه با علم امروز مطابقت مي كند، به رشته ي تحرير در آورد.
مطمئن هستم حتی اسم این دانشمندان بزرگ را هم نشنیده اید!!!
جان ديون پورت مي گويد : قرآن تا آن حد معجزه ي جاويد شناخته شده است كه محمد (ص) آن را دليل قوي و مؤيد رسالتش اعلام نمود و آشكارا فصيح ترين مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت نمود تا يك سوره مانند قرآن بياورند. قرآن مانند انجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره ي عقايد ديني، عبادت و عمل پيروان آن شناخته شده باشد بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست. كليه ي مسايل حياتي و مالي با اجازه ي همين منبع و مصدر قانونگذاري حل مي شود. در ميان محسنات زيادي كه قرآن به حق واجد آن است، دو نكته ي بسيار مهم وجود دارد يكي لحن تعظيم و تكريم هنگام ذكر نام خداوند و ديگري وجود نداشتن فكر، بيان و يا داستاني خلاف تقوا يا حاكي از سوء اخلاق و بي عفتي و عدم طهارت كه آن را معيوب و لكه دار نمايد در صورتي كه با كمال تأسف اين نواقص در موارد بسيار زيادي در كتب يهود ديده مي شوند .
با سلام
دوست عزيز
از اينكه شما تو پيامبران جرجيس را پيدا كرديد كه به قول شما دانشمند مشهوري كه اسمش را بنده هم نشنيدم !!!!!!!
تقصير كار اين حقير نيستم - ميشه بفرمائيد نظر زكرياي رازي در مورد حضرت چيست؟؟؟؟ نكنه ايشان اعتبار كمتري نسبت به اي جنابان دارند
در ضمن چرا نظر و دين افرادي چون تولستوي - گاندي - ولتر را بيان نميكنيد ؟؟؟؟؟
من جاي شما بودم يك نگاهي به عنوان تاپيك ميكردم و سعي ميكردم در مورد متن تاپيك بحث كنم
با سلام و عرض احترام
دوست عزيز شما در پست هاي قبلي سند براي نژاد پرستي مسيحيان خواسته بوديد، اين نوشته شماست:
كه بنده هم براي شما ذكر كردم.ولي اگر بخواهيد مفصلتر وارد اين بحث شويد مي توانيد تاپيك مجزا ترتيب دهيد.
.
دوست گرامی خودتان هم دقیقا خواسته و سوال خودتان را هم نمیدانی!!!!
من افراد مشهوری را معرفی کردم که برعکس شما دنبال حقیقت بودند و پاسخ سوال شما را دادم که گفتید قران را به عنوان کتاب اسمانی قبول ندارند
بعد شما هم میگید که این قضیه ربطی به تاپیک نداره و هم نظر گوته و تولستوی را میخواین؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر نظر این دو بزرگوار را بذارم مشکل شما حل میشه یا بهونه ی جدید پیدامیکنید؟؟؟؟!!!
با سلام
دوست عزيز
شما براي تائيد اعجاز حضرت و تائيد قران افرادي را نام برديد و مدعي شديد آنان دانشمندان مشهور هستند و سخنشان در باره حضرت صائب است - حال من پرسيدم آيا آنان كه چنين شهادت هايي داد - آيا مسلمان شدند و حضرت را به عنوان نبي قبول كرده اند؟؟ جواب يك كلمه است اري يا نه - واگر قران را متاب اسماني يافتند چرا مسلمان نشدند؟؟؟
از سوي ديگر نوشتم اگر نظر دانشمندان در باره نبوت حضرت اعتبار مي اورد لطفا نظر رازي را نيز بفرمائيد كه در ميان همه ايرانيان داراي اعتبار و شهرت است و بزرگتر از دانشمنداني كه شما نام برديد
در نهايت اگر مطمئن هستيد كه بنده دنبال حقيقت نيستم چرا به خود و ما زحمت ميدهيد
بله
جناب گوته و تولستوی مسلمان شدند اما از انجا که شما عادت دارید همه ی مطالب را رد کنید اگر شواهد را در اینباره بیاورم یا به تمسخر میگیرید و یا بهانه های دیگر!!!!
اگر غیر از این است با کمال میل مدارک را می اورم
با سلام
منتظر كپي پست هاي شما هستم
بهتره که منتظر كپي پست من نباشید و اگر واقعا واستون جالبه خودتون برید دنبالش
خودتون هم میدونید که بخاطر ویژگی های شگرفتون همه در قانع کردنتون عاجزند!!!!
..سلام..
جناب sina178s..
به ما نگفتید ،ان قدیم و ذات سوم که بین پسر و پدر می باشد کدام است؛بنا بر فرض هم پدر قدیم است وهم پسر؛نتیجتا وجه تمایزی بین این دو می باشد که باعث جدایی این دو گردیده است (چه صفتی و چه کمالی)،این وجه تمایز حال هر صفتی می خواهد باشد باعث قدیم بودن ان می شود ؛نتیجتا باید اینها نوه هم داشته باشند ؛انوقت این اصل دوباره عود می کند و بین این سه قدیم دو وجه تمایز صفتی دوباره ایجاد می گردد نتیجتا قضیه بیشتر از این حرفها می شود و باید فراتر از پدر و پسر و غیره و نتیجه ها بروید جلو....
اگر تثلیث این است...
انوقت هر کسی می تواند ادعای الوهیت کند نظر شما چیست!!
تثلیث!!!!!!:Gig:
یاحق
با سلام
هر چند مطلب تون شبيه جوك هست ولي حداقل در راستاي عنوان تاپيك مي باشد
دوست من وجه تمايز نه در ذات و صفات بلكه در شخصيت و در كاركرد مي باشد و گرنه همان سه خدايي ميشد - اين وجوه تمايز در بخش دوم تاپيك مفصل توضيح داده شده است - لذا اگر سوال مشخصي داريد خوشحال ميشوم هم فكري كنيم
در باره عنوان پدر و پسر در بخش ششم توضيح داده شده است
رد تثلیث در چند جمله بزودی
رد آسان تثلیث بزودی همین جا
سلام.
شما خیلی از مرحله پرتین؛جایی که تشخص باشد ؛اصل ثبوت و وجود خوابیده است؛و جایی که تحقق وجود باشد ؛کمالی نهفته است ؛حضرت عالی یک تشخص را برای ما نام ببر که خارج از یکی از جهات کمال باشد ؛چون همه کمالات به وجود بر می گردد نتیجتا تشخصی نیست که خارج از دایره کمالی باشد..و وقتی حرف از دو تشخص به میان اید سر و کار با دو تحقق خارجی است...
جایی که حرف از دو شخص زده شود ؛خود به خود وجه تمایز به میان می اید و جایی که تمایز خوابیده باشد از سه حالبت خارج نیست یا این دو موجود با تمام ذات با یکدیگر تمایز دارند ؛یا به بعضی از لوازم و اجزاء ذات و یا تمایز بین انها به خاطر عوارض خارجی انهاست ؛حال حضرت عالی برای ما بفرمایید این دو تشخص از کدام جهت با یکدیگر مباین هستند ؛دست روی هر یک که بگذارید اصل تثلیث بر باد است...
جایی که تمایز باشد اصل حدود حکم فرماست به عبارتی مرز وجودی برای انها خط کشی می گردد حال یا این مرز عارضی است ؛مانند دو وجود که در عرض هم هستند و یا این مرز طولی است ؛در جایی که دو واجب با تمام ذات تمایز داشته باشند انوقت هر یک طاری دیگر است و هیچ گاه با هم جمع نمی گردند نتیجتا باید در عرض هم باشند چون دو وجود که در طول یکدیگر باشند یکی به دیگری ملزوم است مانند الزام و وابستگی معلول به علت....
نتیجتا هر یک از دو واجب دارای ماهیتی است که با تمام ذات مغایر با واجب دیگر است ؛و وقتی پای مرز وجودی پیش اید باید باب ممکن را پیش کشید انوقت خود واجب نا قض ممکن می گردد ؛نتیجتا این دو واجب در حالی که ممکن هستند باید واجب هم باشند که این خود ارتفاع نقیضین را پیش می کشد..
خلاصه اینکه جایی که تشخص باشد بحث وجوب پیش کشیده می شود و جایی که وجوب باشد اصل وجود پیش کشیده می شود و تشخص دو امر به تمایز بین ان دو از جهاتی می انجامد که ان نیز به وجود بر می گردد نتیجتا وجه اختلاف از جنس کمال است ؛پس وجه تمایز نیز مانند خود واجبها قدیم می گردند این در حالی است که هر دو واجب ممکن هستند ...
یاحق
با سلام
اولا ممنون از نظر لطفتون
دوم اينكه نه عزيز برادر
وقوع جمع صفات يا تعدد تشخص مستلزم تعدد وجود نيست
وجود واحد ميتواند داري تعدد صفات و تشخص آن هم در حد كمال باشد
سلام..
نقل:
وجود واحد ميتواند داري تعدد صفات و تشخص آن هم در حد كمال باشد
اخوی شما چیزی از سواد در مورد علم فلسفه در چنته ندارید اصل تعدد در وجود ماهیات نیز اعتباری است وگرنه یک وجود بیشتر در عالم نیست اگر تکثر وجود حقیقی باشد دیگر تشخص معنی ندارد...
در تشخص بین دو واجب ؛اگر ما بالاشتراک غیر از مابالامتیاز باشد ؛دیگر معنای واجب گفتن محال است،به عبارتی دو واجب از لحاظ وجوب وجود مشترک هستند و لی خصیصه ای بین انهاست که باعث جدایی بین اندو می گردد که همان مابالامتیاز است و جایی که این دو مغایر باشد به ترکب در ذات می انجامد و وجوب با ترکب ناسازگار است ....
از جهتی بین دو واجب که از هر لحاظ متمایز باشند نمی توان مفهوم واحدی اتخاذ کرد مگر اینکه فلسفه شما به این امر قائل گردد!!!!
در ثانی بین دو تشخص که متحقق در دار خارج باشند؛وجوب وجود حکم فرماست ؛حال یا این وجوب ذاتی انهاست که می شود همان واجب و یا وجوب ان به غیر است که می شود ممکن ..و امکان لازمه ذاتی ماهیت است و بین دو تشخص خارجی مرز تمایز متحقق است که نتیجتا باعث عارض شدن ماهیت به انها می گردد؛در حالی که واجب اصلا ماهیت ندارد ؛چون ماهیت خود مرکب است از جنس و فصل در حالی که واجب ترکیب پذیر نیست....
کمال چیزی جز شدت وضعف وجود و احکام ان از قبیل تقدم وتاخر و غیره نیست ؛...
قبلا نیز گفتم شما در حدی نیستید که بخواهید در مورد احکام وجوب و وجود بحث نمایید وگرنه دوستان زودتر از این با شما وارد بحث می شدند...
موفق
با سلام
دوست عزيز
اينكه در حدي هستم يا نيستم - قطعا شما در جايگاه داوري نيستيد - با اينكه به كنايه خواستم بي ادبي نكنيد باز ادامه داديد - اينكه چند كلمه فلسفي پيدا كرديد كه دائم تكرار ميكنيد يك بار از سر تا ته و يك بار از ته تاسر - سواد فلسفي شما را نشان ميدهد
وقتي من ميگويم عيسي مسيح واسط واجب الوجود است شما ميفرمائيد دو واجب الوجود - وقتي ميگويم يك خدا در سه شخصيت ميگويئد - ميگوئيد شخصيت وجوب وچود دارد پس سه شخصيت با سه وجود -
دوست عزيز اين گزاره دو طرفه نيست كه چنين نتيجه ميگيريد
.سلام..
باز هم می گویم شما مطالب را اصلا متوجه نمی شوید،وگرنه تکرار مطالب نمی کردید؛بین ممکن و واجب چیزی به نام واسطه قدیم و واجب دوم نمی باشد ؛این مطالب را بنده به زبان ساده گفتم حضرت عالی جوابی نداشتید به صورت فلسفی هم گفتم ؛باز نتیجه ای عاید شما نشد...
اقا شما به مطالب نا اشنا هستید حتی معنی و احکام تشخص و شخصیت را هم نمی دانید چیست...
تثلیث چه با واسطه چه بی واسطه با همه احکام ان رد است ؛والبته بنده اگر صد برهان هم ردیف کنم به ان تعبدی که شما را انحصار داده است غلبه نخواهد کرد....
بی ادبی به علوم ان است که شخصی بدون اشنایی با موضوعات و اصول علمی بی جهت خود را دخیل نماید!!واکثر ضربات علمی نیز بر اساس همین اصل انجام گرفته است!
قبلا نیز گفتم دو شخصیت که هر دو واجب هم باشند ؛مابالاشتراک بین انها مغایر با ما بالامتیاز بین ان دو است و همین موضوع با عث ترکیب در ذات است و جایی که ترکیب باشد جزء نهفته است و در ترکیب اجزاء در وجود مقدم بر ترکیب است نتیجتا اجزاء واجب نیز وجوب تقدمی بر خود شخصیتهای واجب هستند که خود این امر باعث ممکن بودن دو شخصیت می باشد که اصل این موضوع متناقض با وجوب ان دوست...اینها را اصلا متوجه می شوید...
یک خدا در سه شخصیت خود ناقض وجوب است!!!
یا حق
با سلام
دوست عزيز
چنين نيست - بي ادبي شما هم قابل تحمل نيست - در پست بعدي چند نمونه از يك وجود و تعدد در تشخص را ذكر خواهم كرد
ولي توصيه ميكنم براي كسب اطلاع بيشتر بخش سوم تا ششم را يك بار مطالعه فرمائيد
سلام اخوی :hamdel:
به خودتان زحمت می دهید و هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود قصه نر بودن و شیر دوشیدن است .
اگر مسیحیان خودشان تثلیث را می فهمیدند باور آنرا به ایمان حواله نمی کردند
ایشان هم ایمان آورده و قرار نیست او یا گردن کلفتهای مسیحیت هم بتوانند یک توجیه عقلانی منطقی برایش بیابند
اساسا اگر بر مطلبی برهان آغازین عقلی آورده نشود برهان عقلی نیست بلکه توجیه یا عقلانی کردن یک مطلب نقلی خواهد بود و با هیچ برهان آغازین عقلی نمی توان سه تا بودن واجب را ثابت کرد چون اگر تعدد در واجب مجاز باشد دلیلی ندارد در عدد خاص منحصر شود . اساسا تعیین عدد از حوزه ادراک کلی عقلی خارج است . عقل امر کلی بسیط سعی را می فهمد . توحید ناب اسلامی هم توحید حقیقت سعی است نه توحید عددی .
پس تمام ادله تثلیث ، توجیه شبه عقلانی نقل دینی مسیحیت است .
قابل توجه اینکه اغلب فلاسفه غرب ، مغربی مسلک و تاریک اندیشند و در علوم الهی قوتی نداشته و ندارند . همه الهیات غرب دست آورد شرق است که بدست ایشان منحرف شده و ظلمانی گشته است .
هرچه از شرق به غرب رفت همین بلا سرش آمد . فلسفه الهی رفت شد فلسفه الحادی . توحید رفت شد شرک .
غرب مغرب انسانیت و قتگاه اندیشه است .
موفق در پناه حق
با سلام و احترام به همه دوستان
با توجه به اینکه پست تثلیث طولانی شده و مطالب نیز بیان شده است، اگر عزیزان نکته ای دارند، بیان بفرمایند.
باسمه تعالی
با عرض تشکر از همه دوستان، به علت طولانی شدن بحث از مجموع گفتارها در یک جمع بندی درباره تثلیث می توان گفت، در این باره سه احتمال وجود دارد:
1. وحدت حقیقی و کثرت اعتباری؛ که این احتمال اشکالی ندارد، ولی چنین احتمالی را مسیحیان قبول ندارند.
2. کثرت حقیقی و وحدت اعتباری؛ این فرض مطمئنا مستلزم شرک است.
3. هم کثرت حقیقی و هم وحدت حقیقی؛ که این فرض مستلزم تناقض است؛ چه اینکه معنای وحدت و کثرت دو معنای متباین هستند و این جمع مستلزم تناقض است.
علامه طباطبایی ( ره) می فرماید:"در جمع بین وحدت حقیقیه و کثرت حقیقیه از محالات است که جنس وحدت و کثرت یکی باشد".
این مطلب حتی در صورتی که اقانیم ثلاثه را به معنای تجلیات و ظهورات خدا بدانیم و آ ن ها با ذات خدا عینیت داشته باشند ، تناقض است.
به همین علت واحد مرکب ( از پدر پسر و روح القدس) هم نمی تواند مشکل عدم وحدانیت را حل نماید.