من این مشکل را از زمان کودکی داشتم ولی در محیط کار بیشتر خودش را نشان میدهد
دست برداشتن از جنگ!یعنی دست برداشتن از زندگی بزرگ!
آفرین بر آنچه سخت میگرداند
فردریش نیچه
هیچ چیز جز رنج[ی که عقده نشود] روان آدمی را بهورزانه و تربیت نمیکند
شوپنهاور
Reza-D;971937 نوشت:
اما مهمترین مشکلم این است که مسائل ساده را به سختی متوجه میشوم!
حالا چون در ادامه به موضوع خود شناسی اشاره فرمودین،بایستی بگم(البته این موارد را خودتان ممکن است بهتر بدانید)
عام الاشتراکات را حذف کنید،منظور از اشتراکات بین عموم،که ابدا ملاک خودشناسی قرار نمیگیرد مانند این؛
من در مقطع phd تحصیل میکنم ولی از اینکه مسائل پنجم ابتدایی را حل کنم خسته و کلافه میشوم!
همه افراد اینگونه هستند
دلیلش رو هم میهالی چیک سنت میهالی در کتاب خیلی خوبش اشاره داشته
راز مهارت شما جالت تچان یا flow هستش که از تمام مهارتتان برای چالشی متناسب با آن بهره می جویید
مهارت بسیار بالاتر باعث سر رفتن حوصله و عدم توجه میشود که نتیجه اش مشخص است
Reza-D;971937 نوشت:
حساس هستم
حساس و احساسی بودن خیلی خوب است
فقط بین آن با روان رنجور بودن تمایزی وجود دارد که باید بشناسید(مثلا نظرات مخالف و بد دیگران نسبت به شما لحظه ای ناراحت کننده میشود،یا نه در زمان های مختلف در ذهن و ضمیر خود مرور میکنید و..)
Reza-D;971937 نوشت:
همیشه در درسهایی مثل ریاضی و زبان مشکل داشتم
با اینکه گفته میشود برخی افراد چپ مغز هستند و برخی راست مغز،عده ای در فلان چیز مهارت دارند عده ای در چیز دیگر،
اما من میگویم اگر مسیر ادراک و استنباط ریاضی هم برای شما جذاب بود(محیط،نسبت چالش با مهارت،اساتید و..)در آن هم استعداد داشتید
یعنی شما مجاز هستید بگویید من نیازی به یادگیری این دو ندارم،ولی اگر بخواهید یادبگیرید باید برایتان جذاب باشد حتما(زمانی که به حالت فلو نرسیده اید نمیتوانید بگویید من استعدادش را ندارم،چون حداکثر باید گفت شرایطش را تاکنون نتوانستم مهیا کنم)پس این برچسب های نادرست را بردارید
Reza-D;971937 نوشت:
اما یک شمارهء ساده یادم نمیماند!
این موارد به تکنیک های حافظه مربوط است مثلا در مسابقات جهانی یاهمین دکتر سیدای خودمان این موضوعات را اشاره کردند که چگونه یک فرد اعداد طولانی و حتی باینری را به سرعت حفظ میکنند ساده است..
هیچ ربطی هم به استعداد و هوش و.. ندارد
برای این بی علاقگی ها کتاب انگیزه دنیل اچ پینک هم جالب است،با گیمیفیکیشن چالشی کردن و .. میتوانید ،در این امر تبحر یابید
Reza-D;971937 نوشت:
مثلاً رئیس شرکت میگوید این سه برگه را به این ترتیب در پرونده قرار بده: "اول سند مالکیت - دوم بیمهنامه - سوم گواهینامه"
این موارد را با توجه و سایر روش ها مثل تداعی،نماد سازی و... میشود به خاطر سپرد
مثلا این مورد را میتوانید اینگونه به یاد سپارید
اگر عدد یک را چوب دستی فرض کنیم
دو را گیلاس
سه را مثلث
فرض کنید سند مالکیت چوب دستی پدر جد عموی رفیقتان که ارزش زیادی دارد!و از طلاست به شما رسیده!یا سند چوب دستی گاندالف(پیرِ ارباب حلقه ها به شما رسیده)
مورد دوم را هم اینجوری به خاطر سپارید که یک گیلاس دوشاخه ای به سازمان بیمه مراجعه کرده و فرمی برای گرفتن بیمه پر میکند(تصویر سازی کنید و شاخ برگ دهید و..) تا اگر منفجر شد و خونش ریخته شد،بیمه خسارتی را بپردازد
مورد سوم هم فرض کنید در شهری ماشین ها فرمانشان مثلثی است برای راندن این ماشین ها باید گواهی نامه خاصشان را بگیرید
اینگونه یک شما را یاد چوب دستی و مالکیت - 2 شما را یاد گیلاس و بیمه - 3 شما را یاد مثلث و گواهی نامه (اینجا راهنمایی و رانندگی) می اندازد
در نوشتن طولانی شد ولی کمی سرچ کنید و این مهارت ها را یاد بگیرید اجرایی کردنشان در ثانیه است و ضریب خطایتان بسیار کم میشود
Reza-D;971937 نوشت:
و در مقابل این سختیها، میتوانم بگویم تقریباً به هیچ یک از آرزوهایم نرسیدهام
آنچه مرا نکشد ،قوی ترم میسازد این را در مدرسه جنگ زندگی آموختم!
فکر کنم تغییر دیدگاه در این سختی ها،باعث جهشی بلند در شما شود
*نکته مهمی که خواستم اشاره کنم،برای خودشناسی هر چه بیشتر از موارد اشتراکی کم کنید،موارد متمایز و انحصاری بهتر شما را به شما خواهد شناساند
هیچکس برای خویشتن غریبه تر از خویش نیست(نیچه)
عین این است که بروی پیش پزشک، بعد پزشک بگوید برای درمان داروهای لازم را بخور!
خب استاد اقدامات لازم را اگر بلد بودم که از شما نمیپرسیدم
با عرض سلام و ادب
با توچه به محدودیتهای پاسخگویی مکتوب چاره ای نیست جزء آنکه به برخی راهکارها تنها اشاره ای شود.
لذا اگر نیاز به توضیح تفصیلی است با سوال نمودن و درخواست می توان این نیاز را برطرف نمود.
سلام
خب چرا یادداشت نمی کنید که نگران از یاد رفتنتون نباشید؟ حالا هر علتی هم که داشته باشه مشکلتون فعلا داره توی کارتون، و نتیجتا در کار اطرافیان ، خلل ایجاد می کنه. یه یادداشت برداری ساده میتونه مشکلو حل کنه. حالا گاهی مثل وقتی قراره پرونده رو جایی ببرید فورا نیازتون به اون یادداشت برطرف میشه و می اندازیدش دور. گاهی هم، مثل ترتیب مدارک، این یادداشت همیشه به کارتون میاد، می چسبونیدش یه جا کنار پرونده ها. هم سریع نگاهش می کنید و کارتون رو انجام می دید، هم اگه یک نفر دیگه خواست یه برگه رو توی پرونده بذاره بدونه کجا بذاره
اما اینکه میگید طرف زیارت عاشوراش ترک نمیشه اما به کودکان سرطانی هزار تومان کمک می کنه، شما مگه از وضع زندگی اون خبر دارید؟ شاید وسعش در همین حده. شاید چندین جای دیگه هم داره هزارتومان هزار تومان کمک می کنه. شاید دوست نداره جلو همکاراش کمک کنه که نیتش آلوده نشه. شاید به اون موسسه اعتماد نداره. شاید اصلا دلش نخواد کمک کنه، خمس و زکاتش رو که میده به نظرش کافی باشه. شاید واقعا همون طور که فهمیدید آدم خوبی نباشه. شاید هم آدم خوبی باشه.
آیا خدا این اجازه رو بهتون داده که بشینید رفتار دیگران رو زیر نظر بگیرید بعد با یک سری مثالای کوچیک که نه جامعیتی داره نه چیزی رو اثبات می کنه، درباره اش حکم صادر کنید؟ خب البته بدیش هم به خودتون بر می گرده. وقتی به نظرتون اون آدم، آدم خوبی نیست کم کم آبتون باهاش تو یه جوب نمیره. ممکنه توی سازگاری باهاش مشکل پیدا کنید. شایدم پیدا نکنید. ولی در کل کار خوبی نیست، سعی کنید خیلی به دیگران توجه نکنید تا تحلیلای بعدش هم سراغتون نیاد. یا اگه سراغتون اومد دوباره تحلیلاتونو تحلیل کنید. چمیدونم حواس خودتونو پرت کنید. استغفار کنید. دوست نداشتید هم نکنید. شاید اصلا خوب نباشه این همه فکر، تازه فکر درباره فکر که بدتره. ولی استغفار خوبه. حواستونم پرت می کنه. آرامشتونم بیشتر می کنه
اما اینکه میگید طرف زیارت عاشوراش ترک نمیشه اما به کودکان سرطانی هزار تومان کمک می کنه، شما مگه از وضع زندگی اون خبر دارید؟ شاید وسعش در همین حده. شاید چندین جای دیگه هم داره هزارتومان هزار تومان کمک می کنه. شاید دوست نداره جلو همکاراش کمک کنه که نیتش آلوده نشه. شاید به اون موسسه اعتماد نداره. شاید اصلا دلش نخواد کمک کنه، خمس و زکاتش رو که میده به نظرش کافی باشه. شاید واقعا همون طور که فهمیدید آدم خوبی نباشه. شاید هم آدم خوبی باشه.
شاید هم نباشه. شاید هم کمک نکنه. شاید هم خمس و زکات نده. شاید هم جانماز آب بکشه. شما ندید امثال این ها رو؟ شاید هم ادم خوبی نباشه. همه جورش هستند. بی خدایی که کمک می کنه. دین داری که کمک می کنه. بی خدایی که کمک نمی کنه. دین داری که کمک نمی کنه.
شاید هم نباشه. شاید هم کمک نکنه. شاید هم خمس و زکات نده. شاید هم جانماز آب بکشه. شما ندید امثال این ها رو؟ شاید هم ادم خوبی نباشه. همه جورش هستند. بی خدایی که کمک می کنه. دین داری که کمک می کنه. بی خدایی که کمک نمی کنه. دین داری که کمک نمی کنه.
چرا دیدم.
ولی اونی که جانماز آب می کشه اشتباه خودشه. ولی اینکه من بدون سند و مدرک، یا حتی با سند ولی در جایی که ربطی بهم نداره درباره آدما نتیجه گیری کنم اشتباه منه و من در درجه اول مسوول اشتباه های خودم هستم.
اینکه میگید طرف زیارت عاشوراش ترک نمیشه اما به کودکان سرطانی هزار تومان کمک می کنه، شما مگه از وضع زندگی اون خبر دارید؟ شاید وسعش در همین حده. شاید چندین جای دیگه هم داره هزارتومان هزار تومان کمک می کنه. شاید دوست نداره جلو همکاراش کمک کنه که نیتش آلوده نشه. شاید به اون موسسه اعتماد نداره
سلام
بله درست میفرمائید. واقعاً نمیشود بطور کلی قضاوت کرد، قصد من هم این نوع قضاوت نبود
اول اینکه آن موارد را به عنوان مثال عرض کردم نه اینکه عیناً همان اتفاق افتاده باشد
دوم اینکه جدای از مثالی که زدم، موارد زیادی را هم بطور مصداقی دیدهام. شما هم حتماً دیدهاید
برای آنکه شبههء شما رفع شود، در انتها توضیحی عرض میکنم
الرحیل;973143 نوشت:
شاید اصلا دلش نخواد کمک کنه، خمس و زکاتش رو که میده به نظرش کافی باشه
خب در آن صورت میشود مصداق همان حرفهایی که گفتم
یعنی مصداق کسی که خوب و بد را اشتباهی فهمیده
الرحیل;973143 نوشت:
آیا خدا این اجازه رو بهتون داده که بشینید رفتار دیگران رو زیر نظر بگیرید بعد با یک سری مثالای کوچیک که نه جامعیتی داره نه چیزی رو اثبات می کنه، درباره اش حکم صادر کنید؟
؟!؟! :-??
امکانش هست بخشهایی که نشان دهنده زیرنظر گرفتن رفتار دیگران از سوی من، و بعد هم صدور حکم از جانب من است را نقل بفرمائید؟
به نظرم شما مطلب را به درستی نخواندید و به بخشهای قبل از این بخشی که گفتید، توجه نکردید
لطفاً دوباره مطالعه بفرمائید و بخصوص به بخشهای بولد شده دقت کنید:
Reza-D;972703 نوشت:
مورد بعد اینکه تعریف خوب و بد در ذهن من با اکثر افراد دور و برم متفاوت است و این هم دلیل دیگری برای عدم برقراری ارتباط قوی است
برای مثال در محل کار، همه اعتقاد دارند که باید گرگ باشی!! کار را دیگری انجام داده تو زرنگ باش و به نام خودت ثبتش کن!
اما من هیچ علاقهای به گرگ بودن ندارم. بلکه دوست دارم مثل سگ گله باشم، حافظ دیگران افرادی داریم که اذان شروع نشده در حال وضو گرفتن هستند، اما 24 ساعته درحال غیبت کردنند افرادی داریم که زیارت عاشورایشان ترک نمیشود، اما وقتی خواستند برای یک کودک فقیر سرطانی پول جمع کنند، نفری 1000 تومن دادند!!
من نمیتوانم با اینها کنار بیایم
بنده گفتم افرادی هستند که نماز اول وقت میخوانند اما مدام در حال غیبت کردن هستند
خب غیبت کردن که دیگر شاخ و دم ندارد خواهر گرامی که مثلاً بگوئیم، شاید نیتش چیز دیگری است!
درمورد کمک به آن کودک هم از کسی که داشت پول جمع میکرد پرسیدم او را عمل کردید؟ گفت نه! گفتم چرا؟ گفت پول عمل او جمع نشد!
نکته اینکه پول مورد نیاز برای عمل این کودک 2 میلیون تومن بود! حالا شما بفرمائید چطور خیلیها پنهانی کمک کردند که ریا نشود اما دو میلیون جور نشد؟!
این هم که میفرمائید شاید کسی وسعش نرسد باز هم حرف درستی است. بله ممکن است
عدهای در شرکت وسعشان نرسد. اما آیا همه وسعشان نمیرسید؟!
لذا من هم جمع نبستم، بلکه گفتم افرادی داریم که....
می شود با نوشتن بر روی برگه ای و نصب برگه در مکانی که قابل رویت همیشگی باشد این ضعف را جبران نمایید
تشکر
حالا سوال پیش میاید که این نوشتن مداوم باعث نمیشود کمکم به خواندن موضوعات از روی برگه عادت کنم و ذهن من تبل شود؟
راهنما;972398 نوشت:
به نظر می رسد مسائل سختی که اشاره نمودید تاثیر نسبی را روی روحیه و روان شما گذاشته است سبب سازگاری پایین شما شده است و ارتباط اجتماعی شما را ضعیف نموده است در واقع توانایی برقراری ارتباط پایدار در شما ضعیف می باشد لذا روابط خانوادگی و محیط کار که پایدار می باشند دچار مسئله شده است و از سویی روابط سطحی و ناپایدار خوب می باشند
دو نکته استاد
اول اینکه گاهی احساس میکنم از پرتگاه درحال افتادن هستم! از سوار شدن به اتوبوس هم تا حدودی ترس دارم (بخاطر ارتفاعی که از زمین دارد)
هواپیما که کلاً سوار نمیشوم! happy در خوردوهای سواری هم اگر چشمم بسته شود همین حالت به من دست میدهد، اما با چشم باز مشکلی ندارم
البته الان شدتش کم شده چون چندوقتی است که دارم حس خوشبینی و شادی را در خود تقویت میکنم
نکته دوم اینکه به نظر بخشی از صحبتم از نگاه شما مغفول ماند. بنده نگفتم بطور کلی قدرت ارتباط با دیگران را ندارم
ببینید استاد خلاصه بگویم، هر جا که کسی بالای سرم باشد تواناییهای ارتباطی و خلاقیت من از بین میرود
اما اگر کسی بالای سرم نباشد بهتر از خیلی مدیران میتوانم یک مجموعه را اداره کنم و کارها را پیش ببرم
راهنما;973142 نوشت:
با توچه به محدودیتهای پاسخگویی مکتوب چاره ای نیست جزء آنکه به برخی راهکارها تنها اشاره ای شود.
لذا اگر نیاز به توضیح تفصیلی است با سوال نمودن و درخواست می توان این نیاز را برطرف نمود
چشم
راهنما;972398 نوشت:
نسبت به کسب مهارتهای روابط بین فردی،ارتباط موثر،ثبات هیجانی،حل مساله و...اقدامات لازم را انجام دهید
درخواست میکنم بفرمائید چگونه باید مهارتهای لازم را در جهت حل مواردی که گفتید را کسب کنم؟ (هم سوالی بود هم درخواست کردم :Nishkhand:)
اولاً این یک قانون کلی نیست که بگوئیم تمام زنها چنین قابلیتی دارند و تمام مردها ندارند. خیلی از خانمها هم هستند که موقع دیدن سریال اگر خانه هم آتش بگیرد متوجه نمیشوند!
ثانیاً این یک نظریه در حالت استاندارد است. میزان سواد، هوش، تاثیرات اجتماعی و فرهنگی و.... همگی در صحت و میزان این موضوع دخیل هستند
ولی در کل این توانایی در زنان بیشتر است و در مردها کمتر؛ و البته درمورد من صدق نمیکند
چون من میتوانم مثلاً در زمانی که دارم تایپ میکنم، همزمان با یک نفر حرف بزنم و در همان زمان به صحبت فرد دیگری گوش بدهم
با سلام مجدد آقا رضای عزیز.
اینکه قانون کلی نیست حرف درستی ست و ممکنه استثناهایی هم وجود داشته باشه، مثلا تا جایی که یادمه و اگر اشتباه نکنم آقای نصیرزاده گفته بودن عادل فردوسی پور جزء مالتی تسک ترین افرادی هست که می شناسند.
به غیر از این هم ممکنه افرادی از هر دو جنس باشن که این قانون رو نقض کنن.
البته به نظرم این قانون به این معنی نیست که مردها کلا از انجام چند وظیفگی عاجزن و در آن واحد تنها قادر به انجام یک کار هستند.
اگر اینگونه بود مثلا بنده که در حال تماشای تلویزیون هستم دیگر اصلا سوال پدر را متوجه نمی شدم، ولی بنده در حین دیدن، بقیه حواس را هم میتوانم به خدمت بگیرم، غذا بخورم و...
ولی اگر قرار باشه کاری که نیاز به تمرکز بالا دارد را همزمان مثلا با دیدن فیلم انجام بدهم چنین کاری برایم سخت و آزار دهنده هست و ترجیح میدهم بیخیال دیدن فیلم بشوم و تمام تمرکز خود را روی همان موضوع بگذارم.
بنابراین تمام انسانها هر کدام درجه ای از چند وظیفگی را دارند ولی طبق تحقیقات، به طور کلی خانمها نسبت به آقایان مالتی تسک ترند و این کار را با سهولت بیشتر و راندمان بهتری میتوانند انجام بدهند.
اگر کارکرد مغز در انجام وظایف مختلف را به سیستم عامل(مثلا ویندوز) تشبیه کنیم:
سیستم عامل برای انجام چند کار میاد برنامه هایی که نیاز به اجرا دارند را وارد حافظه میکنه و هر کدوم را داخل صف قرار میده و به هرکدام طبق الگوریتم های خاص زمانی از پردازنده را در اختیار هر برنامه
قرار میده.
مثلا طبق الگوریتم RR به هر برنامه برش زمانی یکسانی مثلا 1میلی ثانیه اختصاص پیدا میکنه و هر برنامه بعد از در اختیار داشتن 1میلی ثانیه زمان cpu به ته صف میره تا دوباره نوبتش بشه....
برخی از محققین در مورد مغز هم اعتقاد دارن وقتی ما داریم در ظاهر چند کار را با هم انجام میدهیم در اصل مثل همین مثال بالا، در حال برش بین کارهای مختلف هستیم!
همانطور که میدونید حافظه کوتاه مدت ما، هم از نظر حجم و هم از نظر زمان، دارای محدودیت هست و میتونه فقط بین 5 و در بهترین شرایط 9 قطعه اطلاعات را به مدت حدود 30 ثانیه در خودش نگه داره...
برداشت من اینکه، مثلا در همین مثالی که زدین حافظه شما در کسری از ثانیه با خیل عظیمی از اطلاعات روبرو میشه و مجبوره برای هر کار مقداری از حافظه و قدرت پردازش رو صرف کنه و بعد از مدتی که
مغز شما تصمیم میگیرد کار اصلی را انجام دهد اطلاعات لازم را نه در حافظه کوتاه مدت و نه بلند مدت در اختیار ندارد...
بنابراین به نظرم اگر بتوانید با تمرین و مراقبه اجازه ورود اطلاعات بی مورد و غیر ضروری را بگیرید و جلوی اتلاف منابع خود را بگیرید و به قوه تخیل خودتون نظم بدین احتمالا مشکل شما رفع خواهد شد.
خود من آدمی هستم که قوه تخیل قوی دارم و اگر یک ثانیه رهاش کنم سریع به داستان سرایی رو میاره و شروع به تجزیه و تحلیل میکنه، البته این قوه تخیل در اصل
چیز خوبیه مثلا اگر بخواهم کاری را در آینده انجام بدم میتونم تو ذهنم تمام زوایای اون را بررسی و تجزیه و تحلیل کنم تا کار به بهترین شکل ممکن انجام بشه.
البته چیزی که این وسط مشکل ساز هست اینکه اگر بخودش باشه دوست داره همینطور برای خودش داستان سرایی کنه، اصلا براش مهم نیست که این موضوع که داره وقت و انرژی من را میگیرد
آیا بدرد بخور هست یا نه؟ آیا در عالم حقیقت قابل اجرا و پیاده سازی هست یا خیر؟ برای یک فرد مسلمان وقت و زمان برایش بسیار ارزشمند هست، حال باید ببینم آیا به ازای این اتلاف منابع سودی
هم عایدم میشود یا نه؟ یا حتی ممکنه پر و بال دادن افراطی به این ابزار ارزشمند که خداوند در اختیار من داده باعث خسارت اخروی بشه...
خود من تا همین سالهای قبل ذهن بسیار شلوغی داشتم، یک لحظه آروم و قرار نداشت، دائم از این شاخه به اون شاخه، دائم در حال تجزیه وتحلیل و اغلب هم روی موارد بی ارزش و بدرد نخور ...
نماز شده بود محل کشف اشیاءگم شده، برنامه ریزی برای ساعات و روزهای آینده، پیدا کردن راه حل برای سوالات بی جواب و...
ولی با لطف خدا و با تلاش و مراقبه وضع خیلی بهتر شده و الان ذهن بسیار آروم تری دارم، الان وقتی ببینم میخواد شروع به خیال بافی بکنه مثلا یه پلک میزنم و اجازه تشکیل فکر و خیال بی مورد رو نمیدم. و یا اگر فکر و خیالی تشکیل شد خودم را در گیر اون نمیکنم. بعضی وقت ها هم میگم خوب باشه مثلا برای نحوه انجام فلان کار بعدا فکر می کنم و یا به محض امدن خیالی سریع درب رو روش قفل میکنم...
البته اینکار راحت نیست و نیاز به پشتکار و صبر و حوصله و از همه مهمتر توکل به خدا داره...ولی قطعا ارزشش رو داره...
تو و طوبی و ما و قامت یار *** فکر هر کس به قدر همت اوست حافظ
در آخر از اینکه تو این تاپیک جسارت کردم پوزش میخواهم، هدفم کمک بود...@};-
يكي از نكاتي كه در بحث طهارت قوة خيال داراي اهميت بوده و ان شاءالله بايد در پي رعايت آن باشيم اين است كه انسان نبايد قوة خيال را همچون سگي در آورد تا به همنوعانش حمله ور شود، بلكه بايد آن را همانند سگ شكاري تربيت كند تا مصداق «كلب معلم» گردد. به بيان ديگر براي تطهير و پاك نمودن قوة خيال بايد آن را تحت نظر عقل درآوريم و بهترين راه تسخير قوة خيال به واسطة عقل، تفكركردن است.
در فقه مي فرمايند كه ما چند نوع سگ داريم؛ بعضي سگها به نام سگ حائط (ديوار) معروفند. اينها سگهايي هستند كه دروازه و ديوار منازل را پاسباني مي كنند تا كسي از ديوار منزل شخصي انسان بدون اجازه وارد نشود. اگر اجازه گرفت و صاحب منزل هم به سگ خطاب كرد كه پارس نكن چون من به او اجازة ورود داده ام، مي بينيد كه سگ حائط ساكت مي گردد و به گوشه اي رفته و مي نشيند و فقط به ميهمانِ صاحبش مي نگرد. اين سگ به يك معني تعليم ديده است و شعور و آگاهي دارد.
نوع ديگر، سگ گله است كه به عنوان سگ چوپان بايد گلة گوسفندان را از دست گرگها نجات دهد. اين سگها هم شبانه روز در اختيار صاحبان خود هستند و هر كه در محيط گله آنها ظاهر شود بر او پارس مي كنند مگر در جايي كه صاحب گله اجازه دهد. كه نوعاً چون صاحب گله در شب به كسي اجازة ورود نمي دهد، سگهاي گله در شب بيش از روز ناآرامند و احساس خطر مي كنند.
اما دسته اي ديگر از سگها هستند كه نه مربوط به منزلند و نه مربوط به گله اند. اين سگها صاحبي ندارند و به نام «كلب هِراش» (ولگرد) معروفند. سگهاي ولگرد به در خانة هر كسي مي روند، غذاي هر كسي را مي خورند، هر كسي را بخواهند دنبال مي كنند. چرا كه صاحبي نداشته اند تا به آنها تعليم دهد كه به چه كسي پارس كند و در كجا سكوت نمايد. قوة خيال را نبايد مانند اين سگهاي ولگرد رها كرد در غير اين صورت از صبح تا غروب به دنبال نقشه و توطئه خواهد بود. براي جلوگيري از اين امر قوة عاقله بايد خيال را تحت اختيار خود بگيرد.
بعضي ديگر از سگها سگهاي، شكارچي اند. يعني انسان از دور پرنده اي را شكار مي كند و با تير مي زند و بعد سگ را روانه مي كند تا شكارش را بياورد. سگ هم به طرف پرندة شكار شده مي رود و مطابق خصلت امانت داري خويش بي آن كه بهره اي از آن ببرد مستقيماً شكار را به خدمت شكارچي مي آورد. منتهي شكارچي ها هم بايد مردانگي كنند و از هر چند شكار، يكي را به خود سگ دهند. تا مبادا گرسنگي باعث دزدي كردنش شود. چون نوعاً شكم گرسنه هر موجودي را دزد بار مي آورد و از اين رو در شريعت مطهره فرموده اند: در صورت قحطي و كمبود و گرسنگي فراوان هرگز دست كسي را كه دزدي كرده قطع نكنيد.
قوة خيال به منزلة سگي است كه اگر عقل آن را رها كند ولگرد مي شود و اگر از آن محافظت كرده و تطهيرش كند مي تواند آنرا سه گونه بار بياورد؛ يا مانند سگ گله بار مي آورد تا فقط گله ها را حفظ كند، و يا مانند سگ منزل تعليمش مي دهد تا منزل را محافظت كند اما بهترين راه اين است كه عقل قوة خيال را همانند يك سگ شكاري تعليم دهد تا آن بتواند حقائق نظام عالم را شكار كند و با حفظ امانت تحويل صاحبش دهد. زيرا سراسر عالم، علم انباشتة روي هم است و تمامي كلمات و موجودات نظام هستي به عنوان شكارگاه انسانند. قوة خيال بايد در شكارگاه عالم آنچه را كه با تير عقل در مقام تفكر شكار كرده است، بي كم و كاست تحويل انسان دهد. حيوانات برخلاف انسانها در صدد فهم عالم نيستند. آنها فقط مي خوابند و در بيداري هم در پي شكار و دشمني با يكديگرند. اما انسان آفرينش متفاوتي با تمام موجودات دارد. او علاوه بر اينكه بايد لقمه اي به بدنش برساند تا از پا درنيايد بايد مابقي وقت خود را در شكارگاه جهت تغذيه جانش مصرف كند. اما
افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
متأسفانه ما شبانه روز فقط در فكر پركردن شكمهاي خود هستيم و عجيب آنكه هر چه تلاش مي كنيم پر نمي شود. يكي از بطون معاني اين روايت كه ميفرمايد: «هر چه از آتش جهنم به جهنمي مي خورانند باز هم سير نمي شود و مي گويد: «هل من مزيد؟» آيا بيشتر هست كه بريزيد؟» همين است آري شكم، مظهر جهنم است كه هر چه در آن بريزي پر نمي شود و دم به دم تقاضاي غذاي لذيذتر مي كند. البته در حقيقت «شكم» مقصر نيست. او مقداري مي خورد و مي گويد ديگر نمي خواهم. اما اين مائيم كه چون عطش خوردن داريم نمي گذاريم كه آن شكم آرام بگيرد.
غرض اين كه بايد قوة خيال را كلب شكاري قرار داد تا براي انسان تمثلات نيكويي در بيداري و خوابهاي خوشي به ارمغان آورد همة اينها مخصوص قوة خيال است. قوة خيال بايد براي انسان تمثلات فراهم كند و فهم به حقائق را نصيب او سازد. تمام اعمال روزانة انسان، در خواب به واسطة قوة خيال به نمايش درمي آيند و صبح كه بيدار مي شود چندين ساعت فيلم نفس خويش را به ياد مي آورد. تمام فحشها و ناسزاها و حرفهاي بد و ناروا در خواب به صورت مار و كژدم به سراغ انسان مي آيند كه به تعبير جناب مولوي:
آن سخنهاي چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت
خواب تلويزيون نفس ناطقة انساني است. به محض اينكه چشم و گوش را بستي و قوة لامسه و چشايي و بويايي ات را رها كردي و خوابيدي قوة خيال شروع به پخش كردن فيلم دروني ات مي كند. هر چه را مشاهده مي كني در خودت وجود دارد.اينها نمايش اعمالي است كه روزانه مرتكب شده اي. مي بيني چند نفر آمده اند و دست و پايت را بسته اند و مي گويند: «مي خواهيم تو را از بالاي اين كوه به پايين بيندازيم» اين همان ريسماني است كه خود ساخته اي. آن افراد را هم خود به وجود آورده اي. كوه و دره را نيز خودت ساخته اي. پس با دست خودت به پايين پرت مي شوي. تمام اينها اعمال خود تو است. قوة خيال بايد در اختيار قوة عاقله قرار بگيرد تا چيزي از او بياموزد. ما بايد بيشتر به فكر خود باشيم. چرا براي ساختن يك ساختمان چندين سال عمر خود را تلف ميكنيم؟ مگر ما اهل كجائيم و تا كي مي خواهيم اينجا بمانيم؟ چرا بيدار نميشويم؟ ما آمده ايم تا به شكار عالم برويم. حال چگونه و از چه راه مي توانيم از اسرار عالم سر در بياوريم. بايد اول ببينيم تصميم آنرا گرفته ايم يا نه؟! بايد ببينيم اين خواست حقيقي ماست يا لقلقة زبان؟!
اگر واقعاً مي خواهي به شكار عالم بروي بايد ابتدا خود را تحويل شكارچي ها بدهي. همانند شخصي كه به زمين كشاورزي مي رود و به كشاورز مي گويد: بنده نشاكاري بلد نيستم، حقيقتاً آمده ام ياد بگيرم. اگر اين كلام فقط لقلقه زبان باشد و شخص داخل زمين كشاورزي نشود و شروع به كار نكند و كشاورز هم عيوب كار او را نگيرد، آيا خواهد توانست نشا كردن بياموزد؟! تصديق ميفرمائيد كه نمي تواند. او بايد به حقيقت بخواهد و دنبالش برود. مثل اينكه شخصي براي مهندس شدن بايد سالها درس بخواند و سر كلاس حاضر شود و جان به لب بياورد تا بتواند به خواست خود برسد. همانطور كه براي مهندس شدن بايد زحمت كشيد براي آدم شدن هم بايد سختي كشيد و جان به لب آورد. اگر بخواهي آدم شوي اما خودت را تحويل استاد الهي ندهي به جايي نمي رسي. اگر هم بگوئي هيچ چيز حقيقت ندارد حتي به مجاز هم نخواهيد رسيد. چون آن (راه مجاز) هم پلي است براي رسيدن به حقيقت كه حضرت استاد (روحي فداه) در ديوان مي فرمايند:
بـه حقيقـت برسيـدم ولي از راه مجــاز
وه چه راهي كه بسي سخت و بسي دور و دراز
خداوند در سورة انعام مي فرمايد: «و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات والارض و ليكون من المؤقنين»[2] و همچنين ما به ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را ارائه داديم تا به مقام اهل يقين برسد. بعد مي فرمايد او ابتداً از پلة اول شروع كرد و بعد به مقام يقين رسيد. «فلما جن عليه اليل راي كوكباً قال هذا ربي فلما افل قال لا احب الافلين»[3] «پس چون شب تاريك نمودار شد، ستارة درخشاني ديد. گفت: اين پروردگار من است. پس چون آن ستاره غروب (و افول) كرد گفت: من چيزي را كه افول كند به خدايي نخواهم گرفت.» فلمّا راى القمر بازغا قال هذا ربي فلما افل قال لئن لم يهدني ربي لاكونن من القوم الضالين فلما راى الشمس بازغه قال هذا ربي هذا اكبر فلما افلت قال يا قوم اني بريء مما تشركون. اني وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض حنيفاً و ما انا من المشركين.
يعني «پس چون ماه تابان را ديد باز براي هدايت قوم گفت: اين خداي من است. وقتي كه آن هم افول كرد ماه پرستان را متذكر شد كه آن نيز خدا نباشد و گفت: اگر مرا هدايت نكند از گمراهان عالم خواهم بود. پس چون خورشيد درخشان را ديد گفت: اين است خداي من. اين از ستاره و ماه روشنتر است. چون خورشيد نيز ناپديد گرديد گفت: من از همة آنچه شريك خدا قرار ميدهيد بيزارم. من با ايمان خالص روي به سوي خدايي آوردم كه آفرينندة همة آسمانها و زمين است.» اين سير صعودي انسان است. بايد راه افتاد تا آهسته آهسته غذا بدهند و قوي كنند. مقصود انسان، خدا است. مقصود انسان، رسيدن به تمام حقائق نظام هستي است. براي «رسيدن» به يك سال و ده سال و بيست سال نبايد اكتفا كرد. بايد براي يك عمر خود برنامه ريزي كنيم.
در آخر از اینکه تو این تاپیک جسارت کردم پوزش میخواهم، هدفم کمک بود
این تاپیک برای من یکی از زیباترین و به یاد ماندنیترین تاپیکها بود
در ابتدا با این تفکر تاپیک را زدم که احتمالاً باز هم قرار است از همان حرفهای نصیحت گونه بشنوم که تو باید تلاش کنی به نفس خود غلبه کنی
به عبارتی فکر میکردم قرار است تعدادی پاسخ کلیشهای بشنوم
اما بدون کوچکترین تعارفی پاسخهایی گرفتم که واقعاً کاربردی بودند
شاید دوستان فکر کنند که شاید میخواهم دل کسی نشکند که این را میگویم
ولی واقعاً از مطالب تک تک کاربران (و کارشناس محترم) استفاده کردم و تمام پاسخها برایم کاربردی بود
باز هم تاکید میکنم، تمام پاسخها بدون استثناء
و البته تستی که شما گذاشتید و صحبتهای پیرامون آن یکی از بهترینها بود
حقیقتاً از بعد از راه اندازی این تاپیک، سیستم زندگی خودم را تغییر دادهام و سعی کردم نکاتی که دوستان گفتند را اجرا کنم
و در همین چند روز تاثیرش را دیدهام. خیلی خوب بود. و از همه تشکر میکنم
هر چه که هستید خودتون رو قبول کنید. مثلا همین تست mbti که زدید تست خوبیه. نمیشه گفت دقیقا همونه ولی تقریبا چیزهای خوبی رو مشخص می کنه. این تست رو باید بر اساس ترجیحات زد. یعنی شما چی ترجیح میدید اگر هیچ اجباری در کار نبود. مثلا در مورد درون گرایی و برون گرایی من خودم درون گرا هست. تنهایی رو دوست دارم. یک کاری به من واگذار کنید تنهایی می تونم به خوبی انجامش بدم ولی وقتی چند نفر کنارم باشند تمام انرژی ام از بین میره یا ترجیح میدم جاهای شلوغ نباشم. درون گرا خجالتی نیست و می تونه در مواقع لازم حرف بزنه و ارتباط برقرار کنه. البته ممکنه یک درون گرا خجالتی هم باشه. بعضی وقتا سخته و جامعه مثلا پذیرای درون گراها نیست ولی هر کسی خودش باید اینو بدونه که عیب نیست هر طور که هستیم. اگر کتاب می خونید کتاب وضعیت آخر و ماندن در وضعیت آخر رو بخونید. در مورد این که من خوب هستم و تو خوب هستی. سخته ولی میشه کم کم یک کارهایی کرد.
سلام مجدد به دوستان گرامی
خواستم با این پست از تک تک شما تشکر کنم
همانطور که در پست قبلی گفتم، تک تک نظرات برایم راهگشا بود و به حل مشکلم بسیار امیدوار شدم
در همین چند روز، رابطهام با همکاران تاحدودی تغییر کرده. از طرفی دارم تلاش میکنم که به علائق خودم نیز بیشتر برسم
سعی کردم افکار مثبت را در خودم تقویت کنم و با امید بیشتری تلاش کنم تا به انچه میخواهم برسم
از همهء شما صمیمانه قدردانی میکنم
درون گرا خجالتی نیست و می تونه در مواقع لازم حرف بزنه و ارتباط برقرار کنه
البته ممکنه یک درون گرا خجالتی هم باشه
متاسفانه یکی از اشتباهات بیشتر مردم همین است که یک خصوصیت را با خصوصیتی به ظاهر مشابه، اشتباه میگیرند
در حالیکه دو رفتار مشابه لزوماً نشان دهده دو خصوصیت مشابه نیست
نمونههایی از خصوصیات متفاوت که در ظاهر و رفتار ممکن است مشابه باشند: غـرور ---------- اعتماد به نفس
شجاعت ------- حماقت
احتیاط --------- ترس
غیرت ---------- بددلی
درونگرایی ----- خجالت
حیا ------------ کم رویی
و.......... گاهی اولی را با دومی اشتباه میگیریم، گاهی دومی را با اولی
گاهی درمورد خود، گاهی درمورد دیگران
در همین چند روز، رابطهام با همکاران تاحدودی تغییر کرده. از طرفی دارم تلاش میکنم که به علائق خودم نیز بیشتر برسم
سعی کردم افکار مثبت را در خودم تقویت کنم و با امید بیشتری تلاش کنم تا به انچه میخواهم برسم
از همهء شما صمیمانه قدردانی میکنم
فرمول تغییر اینجوریه که
1- چند روز اول حسابی سرحالی و از تغییری که کردی خوشحالی.
2- بعد از چند روز یه دفعه همه چیز برعکس میشه و تحت فشار قرار میگیری.
3- اگر از مرحله دو به خوبی عبور کردی و فشارها و سختی ها از تغییر منصرفت نکرد و به تغییراتت ادامه دادی و تصمیمت جدی بود به مرور
شاهد تحول و تغییرات بزرگی در شخصیت و زندگیت خواهی بود.
متاسفانه اکثر انسان ها در مرحله دو تسلیم میشن و به قبل از مرحله یک بر میگردن. برای همین شکوفایی در زندگیشون اتفاق نمیفته.
Reza-D;973199 نوشت:
به خصوص از استاد عزیز و ارجمندم، پروفسور مسعود فریمن که چند سالی است افتخار شاگردی ایشان را دارم تشکر میکنم.
خواهش میکنم، بنده حقیر عددی نیستم @};-@};-@};-
[SPOILER]
نخند:| بشین از این کلاس اخلاق نت برداری کن
[/SPOILER][/]
1- چند روز اول حسابی سرحالی و از تغییری که کردی خوشحالی.
2- بعد از چند روز یه دفعه همه چیز برعکس میشه و تحت فشار قرار میگیری.
نه واقعاً اینطور نیست مسعود
بخصوص الان و در این سن به هیچ وجه اینطور نیستم
یک دلیلش هم این است که یاد گرفتم یک دفعه نباید بپرم برای پله دهم! بلکه باید آهسته و پیوسته جلو بروم
البته پدرم درآمد تا این درس را یاد گرفتم!
فکر کنم آرزوهای آخری با ازدواج دوم و صیغه حل بشه ولی فقط تو جنبه احساسی و عشق و مهربانی بهت کمک میکنه ولی فشارهای اقتصادی هم میاره و در کنارش ممکنه وضعیت روابط خانوادگی گذشتت بدتر بشه و این تو رو بترسونه از اینکه بخوای تجربه جدید داشته باشی
ولی اگه ترسو بذاری کنار و بخوای این حس عشق و روابط گرم رو تجربه کنی باید زندگی جدید تشکیل بدی و الا باید خانوادت رو تغییر بدی مثل اون سریال تلویزیون که اسمش یادم نیست. ولی شاید خیلی سخت و رویایی باشه تغییر و اصلاح خانوادت...
با سلام و عرض ادب و احترام
بنده هم فکر می کردم تنها راه حل اردواج دوم هست
بعد از مدتی گذاشتن وقت برای همسرم و شناخت بیشتر روحیاتش متوجه شدم تغییر دادنش اون قدر ها هم سخت نیست...
هر چند خودش تمایل به تغییر نداشت
البته این تغییرات باید به صورت غیر مستقیم و زیرکانه انجام بشه تا نتیجه بده ...
هر انسانی در برابر تغییرات مستقیم مخالفت می کنه ...
گاهی اوقات هم خودمون رو باید تغییر بدیم
یعنی هر دو نفر باید تغییرات رو پذیرا باشن ، تا به یه تفاهم منطقی برسیم...
در حال حاضر دیگه نیازی به ازدواج دوم یا متعه احساس نمی کنم ...
[=#0000ff
ببینید استاد خلاصه بگویم، هر جا که کسی بالای سرم باشد تواناییهای ارتباطی و خلاقیت من از بین میرود
اما اگر کسی بالای سرم نباشد بهتر از خیلی مدیران میتوانم یک مجموعه را اداره کنم و کارها را پیش ببرم
[/COLOR]
:Nishkhand:)[/] [/B]
سلام آقا رضا
یه اختلال داریم به نام اضطراب اجتماعی
یعنی هر کس تو یه موقعیت هایی دچار استرس یا ترس میشه.
اینی که شما میگی احتمالا توی همین طیف هست.
مثلا این افراد از اینکه مورد قضاوت قرار بگیرن یا تحقیر بشن یا حس کنن تحت نظر کسی هستن دچار استرس و ترس میشن. مخصوصا اگه آدم کمال گرایی باشی این مشکل بیشتر نمود پیدا میکنه
درود وسلام بر شما
قبل از این موضوع بنظرم بهتره فلش بکی به مفهوم نردبان انتزاعی [=IRANSans]Ladder of Abstraction بزنیم
این موضوع رو زبان شناسی به نام ساموئل ای هایاکاوا مطرح کرد که یک مطلب بسیار جالبی در مورد نحوه تفکر،تفسیر صحبت و نوشتن است
در این نردبان،پله اول موضوعات مشخص و واضح با درصد ابهام پایین را در بر میگیرد و هر چه بالاتر میرویم انتزاع و ابهام موضوع بیشتر میشود
در یک ارتباط کلامی موثر، تنیدگی وادغام یا به عبارتی حرکت نوسانی بالا و پایین روشاهد هستیم
مثالی که ایشون زدن رو خلاصه عرض میکنم
پله اول مثلا میگیم گاوِ مش حسن
پله دوم گاو
پله سوم دام
پله چهارم دارایی مزرعه
پله پنجم دارایی
پله ششم ثروت
هرچه بریم بالاتر ابهام موضوع بیشتر میشه،و تفاوت ادراکی دو نفر از یک جمله که در بالای نردبان هستش نسبت به پایین نردبان ،بسیار بیشتره
این موضوع در تفکر دقیق انتقادی حائز اهمیته
مثلا شما در خرافات مختلف مثل طالع بینی،جمله ابهام داری که منطبق بر اکثر افراد هست رو میبینید ،مثلا میگویند متولدین تیر ماه دنبال خوشبختی هستند
خوب این خوشبختی یک موضوع عامی هست و شناساگرِ شاخصه تیر ماهی ها نیست!چون شما بفرمایید متولدین مهر اینگونه هستند درست در میایید
منظور از موارد اشتراکی برای خود شناسی همینه!
مثلا دگرشناسی رو تصور کنید،میخواهم یک نفر را به شما معرفی کنم مثلا آلبرت انیشتین
در مرتبه اول یک ویژگی عام رو بهتون میگم!میگم آدمی که متولد آلمان هست رو میشناسید؟واضحه که میگید نه ،چون در مرتبه ابهام بالایی قرار داره
مرتبه دوم میگم آدمی که متولد آلمان و 90 کیلومتری اشتوتگارته؟بازم میگید نه
مرتبه سوم میگم آدمی که متولد آلمان و 90 کیلومتری اشتوتگارته و موهاشم فر و پریشان هستش
...
همینجور میشه ادامه داد،اما من برای دیگر شناسی دیگه اینارو نمیگم!چون اصلا شناساگر نیست،میگم آلبرت انیشتین فیزیکدان معروف
گاها میبینیم در یک جمله هزاران پیشفرض وجود داره و مورد مهمیه که دقت کنیم،پیش فرضِ دهنده و گیرنده اطلاعات، اختلاف نداشته باشه(گاها گفته میشه هزاران پیشفرض میشود در آورد از جملات)
مثلا من میگم آقا رضا آدم خوبی است
ی پیشفرض اینه که شما خوندن بلدید
پیشفرض دیگه اینه که شما زبان فارسی بلدید
و الی آخر
پس به عبارت دیگر از موارد اشتراکی کم کردن را میتوان معادل کم کردن بار ابهام کلمات در نظر گرفت
یعنی جملات نباید جوری باشه که بقول مولانا هر کسی از ظن خود شد یار من!جمله در رسوندن منظور باید رسا و مبین باشه!در شعر ابهام زیبایی میاره افراد با حالات گوناگون با شعری همذات پنداری میکنن(با برداشت خودشون از شعر و نه منظور گوینده اغلب اوقات) اما در خودشناسی این موضوع شناساگر خوبی نیست
در یک تحقیقاتی که الان در خاطرم نیست،گفته شده بود 60(حداقل)درصد دعوا ها و جدال روزمره بر سر نفهمیدن حرف طرف مقابل است!
حالا این ایرادات به آزمون های استانداردی چون تست هوش وکسلر و... وارد هستش،دیگه تستای مجلاتی و... که از زیر بنا نابوده!
اکثر تست ها اینگونه هستند که میپرسند در جمع راحت تری یا خلوت،محیط کار شلوغ مورد علاقست یا خلوت و... بعد در نهایت گفته میشه درون گرا هستی!یکم سعی کن رفیقای بیشتری جمع کنی و با دوستای بیشتری باشی!
اشتراکات خوبه در مرحله کلی ولی خودشناسی بیش از این موضوع رو نیاز داره (مخصوصا استثنائات)
یک تست بهینه،موضوعات مبهمی که ما در آن دقت نداریم را از ما میگیرد،و استثنائات فردی ما را نشان میدهد!
دقیقا همان کاری که در پزشکی میشود فردی میرود دکتر علائم عمومی را نشان میدهد،میگوید سرم درد میکنه!خب دکتر نمیگه این آرامبخش و ازاله گر درد رو مصرف کن!میره ریشه درد رو در میاره!میگه در گوارش مشکلی پیش اومده سردرد از این موضوع دلالت میکنه!
حالا روانپزشک ،یا منابع خود شناسی باید این موضوعات رو در خودش داشته باشه!باید بتونه بگه آیا فردی که از اجتماعات دوره،به علت آسیب های کودکی در عزت نفسش هست یا نه،یا جزو تیپ نرمال شخصیتیش هست،امروزه در روانشناسی 3 تیپ فرد داریم سالم بیمار و نرمال ،قاطبه مردم در طیف نرمال هستند حالا موارد مشابه بین نرمال و بیمار زیاده،فرد باید بفهمه این درون گرایی ناشی از بیماریه یا عادیه و..
حالا گفته میشه 95 درصد مردم هدف ندارند!(هدف ندارند این نیست که اونا نمیخوان خوشبخت بشن یا موفق یا ازدواج خوبی داشته باشند ،همه اینو میخوان،هدف دقیقه،بدون ابهامه، یک فرد هدف دار نمیگه میخوام خوشبخت بشم!بلکه میگه خوشبختی از موارد متعددی تشکیل شده،مثل سلامت مثل پول و... میگه برای بخش سلامتیش ورزش میکنم برای بخش در آمدی چن تا راه وجود داره تحصیل بازار آزاد و... بر اساس توانایی استعداد و.. از راه هاش وارد میشه! برای سلامتی نگرش کتاب میخونم و اینچنین این تحقیقات هم در این باره جالبه
در نهایت با جمله ای از ویتگنشتاین فقید خاتمه بدیم
فلسفه چیزی جز نقادی زبان نیست!
خلاصه بگویم، هر جا که کسی بالای سرم باشد تواناییهای ارتباطی و خلاقیت من از بین میرود
اما اگر کسی بالای سرم نباشد بهتر از خیلی مدیران میتوانم یک مجموعه را اداره کنم و کارها را پیش ببرم
با درود مجدد
من یک کتاب معرفی کردم در اون بخش این موضوع با مثالای مختلف اومده
من قرار میدم صفحاتی چند از کتابو
موضوع طبیعی است
[SPOILER]
[/SPOILER]
بخصوص الان و در این سن به هیچ وجه اینطور نیستم
یک دلیلش هم این است که یاد گرفتم یک دفعه نباید بپرم برای پله دهم! بلکه باید آهسته و پیوسته جلو بروم
البته پدرم درآمد تا این درس را یاد گرفتم!
موضوع جالبی هم در این زمینه وجود دارد
مثلا انسان از نوجوانی تا جوانی تغییرات شدید تری را میتواند از خود نشان دهد،یا هویت های مختلفی برای یافتن هویت اصلی امتحان کند
علاوه بر یادگرفتن ،این موضوع به مغز هم مربوطه
از دید نوروساینس،مثلا گفته میشود که از همان اول با تفکر درست آشنا شوید به همین علت است
چون سیم کشی ناحیه فرونتال کورتکس در مغز انسان در دهه سوم زندگی او کامل میشود، اگر افراد در سن نوجوانی در معرض آموزش های غلط قرار بگیرند، ممکن است هیچگاه نتوانند از آن باورها رهایی پیدا کنند.
به همین علت هستش که به تاثیرات دیر پا اهمیت میدید؛و به همین منوال گفته میشود تغییر نگرش پس از 30 سال به مرور زمان سخت و گاها ناشدنی میباشد
حالا فیتنس فرگشتی قضیه در موضوع ازدواج جالبه،زن ها به علت اینکه دنبال مامن گاهی مستحکم هستند(که این موضوع هم علت فرگشتی جالبی دارد) افرادی که در باورهای مختلف مصمم هستند و باری به هر جهت نیستند را جذاب تر میابند!به علت جنبه های تداومی حمایتی!
موضوع جالبی هم در این زمینه وجود دارد
مثلا انسان از نوجوانی تا جوانی تغییرات شدید تری را میتواند از خود نشان دهد،یا هویت های مختلفی برای یافتن هویت اصلی امتحان کند
علاوه بر یادگرفتن ،این موضوع به مغز هم مربوطه
از دید نوروساینس،مثلا گفته میشود که از همان اول با تفکر درست آشنا شوید به همین علت است
چون سیم کشی ناحیه فرونتال کورتکس در مغز انسان در دهه سوم زندگی او کامل میشود، اگر افراد در سن نوجوانی در معرض آموزش های غلط قرار بگیرند، ممکن است هیچگاه نتوانند از آن باورها رهایی پیدا کنند.
به همین علت هستش که به تاثیرات دیر پا اهمیت میدید؛و به همین منوال گفته میشود تغییر نگرش پس از 30 سال به مرور زمان سخت و گاها ناشدنی میباشد
حالا فیتنس فرگشتی قضیه در موضوع ازدواج جالبه،زن ها به علت اینکه دنبال مامن گاهی مستحکم هستند(که این موضوع هم علت فرگشتی جالبی دارد) افرادی که در باورهای مختلف مصمم هستند و باری به هر جهت نیستند را جذاب تر میابند!به علت جنبه های تداومی حمایتی!
سلام
یعنی میگی زن ها از ادم هایی که تغییر نمیکنن خوششون میاد حالا چه خوب چه بد...کلن قسمت قرمز رنگ بیشتر توضیح بده tnx
موضوع جالبی هم در این زمینه وجود دارد
مثلا انسان از نوجوانی تا جوانی تغییرات شدید تری را میتواند از خود نشان دهد،یا هویت های مختلفی برای یافتن هویت اصلی امتحان کند
علاوه بر یادگرفتن ،این موضوع به مغز هم مربوطه
از دید نوروساینس،مثلا گفته میشود که از همان اول با تفکر درست آشنا شوید به همین علت است
چون سیم کشی ناحیه فرونتال کورتکس در مغز انسان در دهه سوم زندگی او کامل میشود، اگر افراد در سن نوجوانی در معرض آموزش های غلط قرار بگیرند، ممکن است هیچگاه نتوانند از آن باورها رهایی پیدا کنند.
به همین علت هستش که به تاثیرات دیر پا اهمیت میدید؛و به همین منوال گفته میشود تغییر نگرش پس از 30 سال به مرور زمان سخت و گاها ناشدنی میباشد
حالا فیتنس فرگشتی قضیه در موضوع ازدواج جالبه،زن ها به علت اینکه دنبال مامن گاهی مستحکم هستند(که این موضوع هم علت فرگشتی جالبی دارد) افرادی که در باورهای مختلف مصمم هستند و باری به هر جهت نیستند را جذاب تر میابند!به علت جنبه های تداومی حمایتی!
با سلام
آن چه تاریخ و علم نشان داده
تغییرات مهم در شخصیت از دوره بلوغ (9 سالگی) آغاز شده
و در حوالی 40 سالگی با یک تغییر شگرف خود را نشان می دهد
البته تا زمانی که انسان زنده است راه برای تغییر وجود دارد چرا که اگر امکان تغییر نبود خداوند جان آدمی را در همان سن می ستاند...
آن چنان که جان بسیاری را در کمتر از 40 سالگی می ستاند... [=nazanin] در مطالعه ای که در سال ۲۰۰۳ صورت پذیرفت “تئوری خمیرگچی” کاملا زیر سوال رفت. پژوهشگران دانشگاه برکلی Berkely کالیفرنیا گفتند: برای بسیاری از مردم سی سالگی آغاز انسجام زندگیست. این گفته بدان معنی است که شخصیت ما در آن سن بسیار تاثیرپذیر است چرا که محیط زندگی بسیار متفاوت می شود.
در ضمن تمام زنان مثل هم نیستند
در واقع تمام انسان ها مثل هم نیستند
بسیاری ثبات شخصیت را ترجیح می دهند در صورتی که شخصیت فرد مورد نظر مطابق با سلیقه ایشان باشد
در غیر این صورت از همان روز آشنایی سعی در تغییر شخصیت او
و رساندن وی به شخصیت دلخواهشان میکنند که اغلب بی نتیجه می ماند و یا بد سر انجام می شود
یعنی میگی زن ها از ادم هایی که تغییر نمیکنن خوششون میاد حالا چه خوب چه بد...کلن قسمت قرمز رنگ بیشتر توضیح بده
خب نه مسلمه که اگه بد باشه جذاب نیست،
جنبه حمایتی،منظورم اینه که سست عنصر نباشه،امروز ی چیز بگه فردا چیز دیگه،تعهد برای زن ها خیلی مهمه،راز تعهد هم پایداریه(پایداری در مسائل سخت و البته درست)
چون اگه درجا بزنه زن از سوی شوهر احساس خطر میکنه که ممکنه نتونه بصورت مکفی از من حمایت کنه(اینکه زن "معمولا" با شوهر بزرگتر از خودش ازدواج میکنه هم به علت،جنبه های حمایتی هستش
شروحیل;973287 نوشت:
در مطالعه ای که در سال ۲۰۰۳ صورت پذیرفت “تئوری خمیرگچی” کاملا زیر سوال رفت. پژوهشگران دانشگاه برکلی Berkely کالیفرنیا گفتند: برای بسیاری از مردم سی سالگی آغاز انسجام زندگیست. این گفته بدان معنی است که شخصیت ما در آن سن بسیار تاثیرپذیر است چرا که محیط زندگی بسیار متفاوت می شود.
سلام دوست گرامی
همین مقاله ای که گذاشتین جالبه
تئوری خمیر گچی ویلیام جیمز رو رد کرده،گفتم با ثبات میشود و تغییر سخت تر
:
hessam78;973282 نوشت:
به همین علت هستش که به تاثیرات دیر پا اهمیت میدید؛و به همین منوال گفته میشود تغییر نگرش پس از 30 سال به مرور زمان سخت و گاها ناشدنی میباشد
در همان مقاله که گذاشتید هم اشاره شده
لینک آن https://www.independent.co.uk/life-style/personality-change-past-age-30-is-it-possible-psychology-kirsten-godfrey-david-buss-carol-rothwell-a7757866.html [=nazanin]بنابراین به جای آنکه شخصیت را مانند خمیرگچ خشک شده در نظر بگیریم شاید بهتر است آن را مانند خمیر گچی ببینیم که کاملا خشک نشده است. [=nazanin]اینگونه نیست که شخصیت کاملا شکل گرفته باشد و نتوانیم تغییرش دهیم اما می توان گفت که نسبتا پایدار و منسجم شده است. [=nazanin]به هر حال در هر سنی که باشید می توانید برای تغییر در شخصیت تان تلاش کنید. تنها نکته این است که این تلاش هنگامی که جوانتر هستید آسانتر خواهد بود.(انتهای مقاله)
ضمن تبریک عید برای شما گرامی و سایر دوستان
درخواست میکنم بفرمائید چگونه باید مهارتهای لازم را در جهت حل مواردی که گفتید را کسب کنم؟
(هم سوالی بود هم درخواست کردم )
با عرض سلام و ادب
کسب دانش با کسب مهارت متفاوت می باشد آموختن رانندگی با مهارت آن با هم فرق می کنند کلاس های آموزشگاههای رانندگی انسان را راننده نمی کند ابتدا دانش را یاد می دهند سپس سعی می کنند تا حدودی مهارت را بیاموزند و در ادامه با رانندگی و تلاشها و تجربیات خود فرد مهارت او کامل می شود.
پس آنچه ذکر می شود دانش و بخش کوچکی مهارت است و شما با عمل،آنها را تبدیل به مهارت می کنید.
[h=1]""مهارت های دهگانه زندگی"" [/h]ادامه دارد...
برای کسب مهارت ارتباط بین فردی موثر ، تاپیک درحال تکمیل زیر را مطالعه نمایید: [h=1]مهارت ارتباط بین فردی موثر [/h]در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی
?????? اثر بارنوم/ فورِر: طالع بینی و فالها چطور مارا فریب میدهند؟
?????? در سال ۱۹۴۸ یک روانشناس به نام پروفسور برترام فورر یک تست شخصیتشناسی به شاگردانش داد که مشتمل بر سوالاتی متفاوت بود و خواست تا به سوالات پاسخ دهند و به آنها گفت که با خواندن پاسخ آنها، شخصیت آنها را آنالیز کرده به هرکدام آنها خواهد گفت که چه شخصیت و ویژگیهایی دارند. پروفسور چند روز بعد به هر یک از دانشجویان برگهای شامل توضیحات در مورد ویژگیهای شخصی آنها داد و اینبار خواست تا بر اساس اینکه چقدر توضیحاتش به واقعیت نزدیک است به او نمره دهند.
⚜️ نمره صفر یعنی توضیحات هیچ ربطی به آنها ندارد و نمره ۵ یعنی توضیحات کاملاً منطبق بر شخصیت آنهاست. نمرهای که پرفسور فورر از شاگردانش کسب کرد برابر با ۴.۲۶ بود. چیزی نزدیک به عالی.
⚜️ بعد از اعلام نتایج پروفسور فاش کرد که به همه آنها یه پاسخ ثابت و یکسان را داده که از یک کتاب فالگیری روی دکه روزنامهفروشی کپی کرده بوده است. تنها برگهای که داده بود شامل یک مشت مهملات کلی و مبهم بود که میتواند شامل حال افراد بسیاری بشود.
⚜️ آزمایش دیگری از دانشجویان تست استاندارد mmpi گرفته شد. (تست فوق استاندارد است و نتایج آن تا حد قابل قبولی به واقعیت نزدیک است. البته گرفتن آزمون و تفسیر نتایج این تست فقط و فقط باید توسط متخصصان انجام شود) سپس به هر دانشجو هم پاسخ صحیح بر اساس تست داده شد و هم یک برگه کپی شده از مجله فالگیری و ستارهبینی. از دانشجویان خواسته شد تا تشخیص دهند کدام پاسخ مربوط به آنهاست. حدود ۶۰ درصد دانشجویان پاسخ تقلبی را واقعی میدانستند.
⚜️ «اثر فورر» میگوید «وقتی شما یک متن مبهم و کلی در مورد خودتان میشنوید یا میخوانید به دنبال ارتباط آن با خودتان میگردید و اگر متن به اندازه کافی مبهم و کلی باشد شما ارتباطاتی پیدا خواهید کرد و آن را تعریف شخصیت و سرنوشت خودتان خواهید پنداشت. مهمترین اثرگذاری، استفاده از کلماتی مانند «بعضی وقتها» است. مثلاً جمله «بعضی وقتها اعتماد به نفس دارید، اما بعضی وقتها نه” میتواند برای همه صادق باشد»
?????? تحقیقات اخیر نشان داده که دو عامل اساسی در گول خوردن عوام اثر اساسی دارد:
?????? باور و اعتقاد به ماوراءالطبیعه:
⚜️ افرادی که به ماوراءالطبیعه باور دارند همیشه معتقدند که سرنوشت آنها جایی نوشته شده است و یا کسی یا کسانی از آن خبر دارند. این افراد خیلی راحتتر درگیر تستهای غیرعلمی شخصیتشناسی، فالگیری و طالعبینی ماهانه میشوند.
?????? علاقه به خود:
⚜️ افراد معمولاً چیزهای مثبت در مورد خود را راحتتر باور میکنند تا موارد منفی. مثلاً اگر به آنها گفته شود که «تو خیلی سختکوشی اما کسانی نمیخواهند و نمیگذارند به نتیجه برسی» میپذیرند. اما اگر گفته شود «مسیری که میروی احمقانه است و تلاشی بیهوده و بیارزش میکنی» با آن کنار نخواهند آمد.
⚜️ «اثر فورر» عملاً بیشترین کاربری را در شخصیتشناسی غیرعلمی، فالگیری، فال حافظ و مشابهات آن، طالعبینی روزانه و امثالهم دارد.
پرسش:
من این مشکل را از زمان کودکی داشتم ولی در محیط کار بیشتر خودش را نشان میدهد همیشه در درسهایی مثل ریاضی و زبان مشکل داشتم اما درمقابل در شعر، نقاشی، موسیقی و همچنین فلسفه و کلام و.... در یادگیری استعداد زیادی دارم البته همان ریاضی و زبان را هم اگر وقت بگذارم خوب یاد میگیرم، ولی برایم شیرین نیست. اما مهمترین مشکلم این است که مسائل ساده را به سختی متوجه میشوم!مثلاً رئیس شرکت میگوید این سه برگه را به این ترتیب در پرونده قرار بده: "اول سند مالکیت - دوم بیمهنامه - سوم گواهینامه" ولی همین موضوع ساده را بارها و بارها اشتباه انجام میدهم! تا جایی که صدای رئیسم درمیاید
نکتهء عجیب این است که برعکسِ مسائل ساده، مسائل دشوار و پیچیده را بسیار خوب میفهمم!!
کلاً شخصیتی متناقض دارم آدمی به شدت درونگرا و حساس هستم. چه از نظر عاطفی و چه از نظر منطقی تقریباً با 90 درصد مردم آبم توی یک جوب نمیرود! بعضیها به من میگویند بسیار با استعدادی، بعضیها هم میگویند دست و پا چلفتی هستی!از نظر افراد سنتی من فردی مدرن هستم و از نظر افراد امروزی فردی بسیار سنتی هستم!
در بیرون از خانه و محل کار، دوستان زیادی دارم و در کوچه و بازار و با افراد مختلف با انواع تیپها به راحتی ارتباط برقرار میکنم اما در محیط کار و در بین اقوام ناگهان 180 درجه تغییر میکنم و نمیتوانم با دیگران کنار بیایم. بخصوص در محیط کار که برایم شبیه به کابوس است اگر مرا به حال خودم بگذارند کارم را به بهترین شکل انجام میدهم، اما کافی است کسی بالای سرم باشد تا به بدترین شکل ممکن کار را خراب کنم! یک نکته هم بگویم، من زندگی بسیار سختی داشتهام جدایی والدینم، بیماری قلبی، سالها کتک خوردن از پدرم، نابینا شدن یک چشمم، سرطان همسرم (که البته الحمدالله خوب شدند)، دور شدن از خواهر و برادرم و... و در مقابل این سختیها، میتوانم بگویم تقریباً به هیچ یک از آرزوهایم نرسیدهام.
پاسخ: حافظه و یادگیری تحت تاثیر عوامل مختلفی است از جمله اختلالات یادگیری،عوامل فیزیولوژیکی و محیطی ،توجه و تمرکز حواس،اضطراب،افسردگی،تکرار و نحوه به یادسپاری ،علاقه و...
با توجه به نکاتی که اشاره نمودید ریاضی شما ضعیف بوده است و البته به حد اختلال یادگیری نبوده است و از سویی دیگر علاقه هم به این درس نداشته اید و از طرفی مسائل مختلف تربیتی،فردی و خانوادگی هم داشته اید که سبب افت روحیه، تمرکز، افزایش اضطراب و اشتغالات شما شده است همه این موارد در افت عملکردو حافظه ریاضی شما تاثیرگذار بوده است و البته در بقیه مواردی که اشاره نمودید به نظرمی رسد علاقه و نبود زمینه سایر عوامل را جبران نموده است.
در نتیجه عملکرد حافظه شما با توجه به موارد اشاره شده طبیعی می باشد و البته قابل مدیریت می باشد و لذا برای مدیرت آن و بهبود عملکرد ضمن توجه به راهکارهای زیر به آنها عمل نمایید: 1. نوشتن : می شود با نوشتن بر روی برگه ای و نصب برگه در مکانی که قابل رویت همیشگی باشد این ضعف را جبران نمایید. 2. تداعی آزاد 3. کد گذاری 4. اسنفاده از خوراکی هایی که سبب تقویت حافظه می شوند نظیر عسل،کندر،کشمش و... 5. مدیریت قوه خیال 6. مدیریت فکر 7. مدیریت فایلهای باز(ذهن ما نظیر گوشی هایمان است که اگر برنامه های مختلفی را باز کنیم و نبندیم به مرور هم حافظه ما پر می شود و هم باطری خالی و هم ممکن است گوشی ما هنگ کند لذا داشتن فایلهای باز زیاد انرژی روانی ما را کم می کند و حافظه ما را ضعیف و...)
به نظر می رسد مسائل سختی که اشاره نمودید تاثیر نسبی را روی روحیه و روان شما گذاشته است سبب سازگاری پایین شما شده است و ارتباط اجتماعی شما را ضعیف نموده است در واقع توانایی برقراری ارتباط پایدار در شما ضعیف می باشد لذا روابط خانوادگی و محیط کار که پایدار می باشند دچار مسئله شده است و از سویی روابط سطحی و ناپایدار خوب می باشند. 1. لذا لازم است روی روابط پایدار و سازگاری خود توجه بیشتری را داشته باشید. 2. نسبت به کسب مهارتهای روابط بین فردی،ارتباط موثر،ثبات هیجانی،حل مساله و...اقدامات لازم را انجام دهید. (کسب دانش با کسب مهارت متفاوت می باشد آموختن رانندگی با مهارت آن با هم فرق می کنند کلاس های آموزشگاههای رانندگی انسان را راننده نمی کند ابتدا دانش را یاد می دهند سپس سعی می کنند تا حدودی مهارت را بیاموزند و در ادامه با رانندگی و تلاشها و تجربیات خود فرد مهارت او کامل می شود.پس آنچه ذکر می شود دانش و بخش کوچکی مهارت است و شما با عمل،آنها را تبدیل به مهارت می کنید)برای کسب مهارت تاپیک های زیر را مطالعه و عمل نمایید. ""مهارت های دهگانه زندگی"" مهارت ارتباط بین فردی موثر 3. در افزایش شادابی خود نهایت تلاش را مبذول دارید. 4. عبور از گذشته و نماندن در آن 5. پذیرش غیر مشروط دیگران(همانگونه که هستند). 6. انجام کارهای مورد علاقه در کنار کاری که الان انجام می دهید. 7. هر چه ما کارهای بیشتری را در معرض دیگران با آمادگی مناسب انجام دهیم تسلط و توانمندی ما بیشتر می شود لذا از انجام کار در جمع و تحت نظر افراد هراس نداشته و اجتناب نکنید. 8. با مراجعه به روانشناس متعهد و متخصص خطاهای شناختی احتمالی را برطرف نموده و زمینه بهبود ارتباطات اجتماعی را فراهم آورید. 9. و... در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی
سلام رضای گرامی
دست برداشتن از جنگ!یعنی دست برداشتن از زندگی بزرگ!
آفرین بر آنچه سخت میگرداند
فردریش نیچه
هیچ چیز جز رنج[ی که عقده نشود] روان آدمی را بهورزانه و تربیت نمیکند
شوپنهاور
حالا چون در ادامه به موضوع خود شناسی اشاره فرمودین،بایستی بگم(البته این موارد را خودتان ممکن است بهتر بدانید)
عام الاشتراکات را حذف کنید،منظور از اشتراکات بین عموم،که ابدا ملاک خودشناسی قرار نمیگیرد مانند این؛
من در مقطع phd تحصیل میکنم ولی از اینکه مسائل پنجم ابتدایی را حل کنم خسته و کلافه میشوم!
همه افراد اینگونه هستند
دلیلش رو هم میهالی چیک سنت میهالی در کتاب خیلی خوبش اشاره داشته
راز مهارت شما جالت تچان یا flow هستش که از تمام مهارتتان برای چالشی متناسب با آن بهره می جویید
مهارت بسیار بالاتر باعث سر رفتن حوصله و عدم توجه میشود که نتیجه اش مشخص است
حساس و احساسی بودن خیلی خوب است
فقط بین آن با روان رنجور بودن تمایزی وجود دارد که باید بشناسید(مثلا نظرات مخالف و بد دیگران نسبت به شما لحظه ای ناراحت کننده میشود،یا نه در زمان های مختلف در ذهن و ضمیر خود مرور میکنید و..)
با اینکه گفته میشود برخی افراد چپ مغز هستند و برخی راست مغز،عده ای در فلان چیز مهارت دارند عده ای در چیز دیگر،
اما من میگویم اگر مسیر ادراک و استنباط ریاضی هم برای شما جذاب بود(محیط،نسبت چالش با مهارت،اساتید و..)در آن هم استعداد داشتید
یعنی شما مجاز هستید بگویید من نیازی به یادگیری این دو ندارم،ولی اگر بخواهید یادبگیرید باید برایتان جذاب باشد حتما(زمانی که به حالت فلو نرسیده اید نمیتوانید بگویید من استعدادش را ندارم،چون حداکثر باید گفت شرایطش را تاکنون نتوانستم مهیا کنم)پس این برچسب های نادرست را بردارید
این موارد به تکنیک های حافظه مربوط است مثلا در مسابقات جهانی یاهمین دکتر سیدای خودمان این موضوعات را اشاره کردند که چگونه یک فرد اعداد طولانی و حتی باینری را به سرعت حفظ میکنند ساده است..
هیچ ربطی هم به استعداد و هوش و.. ندارد
برای این بی علاقگی ها کتاب انگیزه دنیل اچ پینک هم جالب است،با گیمیفیکیشن چالشی کردن و .. میتوانید ،در این امر تبحر یابید
این موارد را با توجه و سایر روش ها مثل تداعی،نماد سازی و... میشود به خاطر سپرد
مثلا این مورد را میتوانید اینگونه به یاد سپارید
اگر عدد یک را چوب دستی فرض کنیم
دو را گیلاس
سه را مثلث
فرض کنید سند مالکیت چوب دستی پدر جد عموی رفیقتان که ارزش زیادی دارد!و از طلاست به شما رسیده!یا سند چوب دستی گاندالف(پیرِ ارباب حلقه ها به شما رسیده)
مورد دوم را هم اینجوری به خاطر سپارید که یک گیلاس دوشاخه ای به سازمان بیمه مراجعه کرده و فرمی برای گرفتن بیمه پر میکند(تصویر سازی کنید و شاخ برگ دهید و..) تا اگر منفجر شد و خونش ریخته شد،بیمه خسارتی را بپردازد
مورد سوم هم فرض کنید در شهری ماشین ها فرمانشان مثلثی است برای راندن این ماشین ها باید گواهی نامه خاصشان را بگیرید
اینگونه یک شما را یاد چوب دستی و مالکیت - 2 شما را یاد گیلاس و بیمه - 3 شما را یاد مثلث و گواهی نامه (اینجا راهنمایی و رانندگی) می اندازد
در نوشتن طولانی شد ولی کمی سرچ کنید و این مهارت ها را یاد بگیرید اجرایی کردنشان در ثانیه است و ضریب خطایتان بسیار کم میشود
آنچه مرا نکشد ،قوی ترم میسازد این را در مدرسه جنگ زندگی آموختم!
فکر کنم تغییر دیدگاه در این سختی ها،باعث جهشی بلند در شما شود
*نکته مهمی که خواستم اشاره کنم،برای خودشناسی هر چه بیشتر از موارد اشتراکی کم کنید،موارد متمایز و انحصاری بهتر شما را به شما خواهد شناساند
هیچکس برای خویشتن غریبه تر از خویش نیست(نیچه)
عید شما و دوستان هم پیشاپیش مبارک
موارد اشتراکی بیشتر توضیح بدید.
با عرض سلام و ادب
با توچه به محدودیتهای پاسخگویی مکتوب چاره ای نیست جزء آنکه به برخی راهکارها تنها اشاره ای شود.
لذا اگر نیاز به توضیح تفصیلی است با سوال نمودن و درخواست می توان این نیاز را برطرف نمود.
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی
سلام
خب چرا یادداشت نمی کنید که نگران از یاد رفتنتون نباشید؟ حالا هر علتی هم که داشته باشه مشکلتون فعلا داره توی کارتون، و نتیجتا در کار اطرافیان ، خلل ایجاد می کنه. یه یادداشت برداری ساده میتونه مشکلو حل کنه. حالا گاهی مثل وقتی قراره پرونده رو جایی ببرید فورا نیازتون به اون یادداشت برطرف میشه و می اندازیدش دور. گاهی هم، مثل ترتیب مدارک، این یادداشت همیشه به کارتون میاد، می چسبونیدش یه جا کنار پرونده ها. هم سریع نگاهش می کنید و کارتون رو انجام می دید، هم اگه یک نفر دیگه خواست یه برگه رو توی پرونده بذاره بدونه کجا بذاره
اما اینکه میگید طرف زیارت عاشوراش ترک نمیشه اما به کودکان سرطانی هزار تومان کمک می کنه، شما مگه از وضع زندگی اون خبر دارید؟ شاید وسعش در همین حده. شاید چندین جای دیگه هم داره هزارتومان هزار تومان کمک می کنه. شاید دوست نداره جلو همکاراش کمک کنه که نیتش آلوده نشه. شاید به اون موسسه اعتماد نداره. شاید اصلا دلش نخواد کمک کنه، خمس و زکاتش رو که میده به نظرش کافی باشه. شاید واقعا همون طور که فهمیدید آدم خوبی نباشه. شاید هم آدم خوبی باشه.
آیا خدا این اجازه رو بهتون داده که بشینید رفتار دیگران رو زیر نظر بگیرید بعد با یک سری مثالای کوچیک که نه جامعیتی داره نه چیزی رو اثبات می کنه، درباره اش حکم صادر کنید؟ خب البته بدیش هم به خودتون بر می گرده. وقتی به نظرتون اون آدم، آدم خوبی نیست کم کم آبتون باهاش تو یه جوب نمیره. ممکنه توی سازگاری باهاش مشکل پیدا کنید. شایدم پیدا نکنید. ولی در کل کار خوبی نیست، سعی کنید خیلی به دیگران توجه نکنید تا تحلیلای بعدش هم سراغتون نیاد. یا اگه سراغتون اومد دوباره تحلیلاتونو تحلیل کنید. چمیدونم حواس خودتونو پرت کنید. استغفار کنید. دوست نداشتید هم نکنید. شاید اصلا خوب نباشه این همه فکر، تازه فکر درباره فکر که بدتره. ولی استغفار خوبه. حواستونم پرت می کنه. آرامشتونم بیشتر می کنه
چرا دیدم.
ولی اونی که جانماز آب می کشه اشتباه خودشه. ولی اینکه من بدون سند و مدرک، یا حتی با سند ولی در جایی که ربطی بهم نداره درباره آدما نتیجه گیری کنم اشتباه منه و من در درجه اول مسوول اشتباه های خودم هستم.
سلام
بله درست میفرمائید. واقعاً نمیشود بطور کلی قضاوت کرد، قصد من هم این نوع قضاوت نبود
اول اینکه آن موارد را به عنوان مثال عرض کردم نه اینکه عیناً همان اتفاق افتاده باشد
دوم اینکه جدای از مثالی که زدم، موارد زیادی را هم بطور مصداقی دیدهام. شما هم حتماً دیدهاید
برای آنکه شبههء شما رفع شود، در انتها توضیحی عرض میکنم
یعنی مصداق کسی که خوب و بد را اشتباهی فهمیده
امکانش هست بخشهایی که نشان دهنده زیرنظر گرفتن رفتار دیگران از سوی من، و بعد هم صدور حکم از جانب من است را نقل بفرمائید؟
به نظرم شما مطلب را به درستی نخواندید و به بخشهای قبل از این بخشی که گفتید، توجه نکردید
لطفاً دوباره مطالعه بفرمائید و بخصوص به بخشهای بولد شده دقت کنید:
خب غیبت کردن که دیگر شاخ و دم ندارد خواهر گرامی که مثلاً بگوئیم، شاید نیتش چیز دیگری است!
درمورد کمک به آن کودک هم از کسی که داشت پول جمع میکرد پرسیدم او را عمل کردید؟ گفت نه! گفتم چرا؟ گفت پول عمل او جمع نشد!
نکته اینکه پول مورد نیاز برای عمل این کودک 2 میلیون تومن بود! حالا شما بفرمائید چطور خیلیها پنهانی کمک کردند که ریا نشود اما دو میلیون جور نشد؟!
این هم که میفرمائید شاید کسی وسعش نرسد باز هم حرف درستی است. بله ممکن است
عدهای در شرکت وسعشان نرسد. اما آیا همه وسعشان نمیرسید؟!لذا من هم جمع نبستم، بلکه گفتم افرادی داریم که....
حالا سوال پیش میاید که این نوشتن مداوم باعث نمیشود کمکم به خواندن موضوعات از روی برگه عادت کنم و ذهن من تبل شود؟
اول اینکه گاهی احساس میکنم از پرتگاه درحال افتادن هستم! از سوار شدن به اتوبوس هم تا حدودی ترس دارم (بخاطر ارتفاعی که از زمین دارد)
هواپیما که کلاً سوار نمیشوم! happy در خوردوهای سواری هم اگر چشمم بسته شود همین حالت به من دست میدهد، اما با چشم باز مشکلی ندارم
البته الان شدتش کم شده چون چندوقتی است که دارم حس خوشبینی و شادی را در خود تقویت میکنم
نکته دوم اینکه به نظر بخشی از صحبتم از نگاه شما مغفول ماند. بنده نگفتم بطور کلی قدرت ارتباط با دیگران را ندارم
ببینید استاد خلاصه بگویم، هر جا که کسی بالای سرم باشد تواناییهای ارتباطی و خلاقیت من از بین میرود
اما اگر کسی بالای سرم نباشد بهتر از خیلی مدیران میتوانم یک مجموعه را اداره کنم و کارها را پیش ببرم
(هم سوالی بود هم درخواست کردم :Nishkhand:)
با سلام مجدد آقا رضای عزیز.
اینکه قانون کلی نیست حرف درستی ست و ممکنه استثناهایی هم وجود داشته باشه، مثلا تا جایی که یادمه و اگر اشتباه نکنم آقای نصیرزاده گفته بودن عادل فردوسی پور جزء مالتی تسک ترین افرادی هست که می شناسند.
به غیر از این هم ممکنه افرادی از هر دو جنس باشن که این قانون رو نقض کنن.
البته به نظرم این قانون به این معنی نیست که مردها کلا از انجام چند وظیفگی عاجزن و در آن واحد تنها قادر به انجام یک کار هستند.
اگر اینگونه بود مثلا بنده که در حال تماشای تلویزیون هستم دیگر اصلا سوال پدر را متوجه نمی شدم، ولی بنده در حین دیدن، بقیه حواس را هم میتوانم به خدمت بگیرم، غذا بخورم و...
ولی اگر قرار باشه کاری که نیاز به تمرکز بالا دارد را همزمان مثلا با دیدن فیلم انجام بدهم چنین کاری برایم سخت و آزار دهنده هست و ترجیح میدهم بیخیال دیدن فیلم بشوم و تمام تمرکز خود را روی همان موضوع بگذارم.
بنابراین تمام انسانها هر کدام درجه ای از چند وظیفگی را دارند ولی طبق تحقیقات، به طور کلی خانمها نسبت به آقایان مالتی تسک ترند و این کار را با سهولت بیشتر و راندمان بهتری میتوانند انجام بدهند.
اگر کارکرد مغز در انجام وظایف مختلف را به سیستم عامل(مثلا ویندوز) تشبیه کنیم:
سیستم عامل برای انجام چند کار میاد برنامه هایی که نیاز به اجرا دارند را وارد حافظه میکنه و هر کدوم را داخل صف قرار میده و به هرکدام طبق الگوریتم های خاص زمانی از پردازنده را در اختیار هر برنامه
قرار میده.
مثلا طبق الگوریتم RR به هر برنامه برش زمانی یکسانی مثلا 1میلی ثانیه اختصاص پیدا میکنه و هر برنامه بعد از در اختیار داشتن 1میلی ثانیه زمان cpu به ته صف میره تا دوباره نوبتش بشه....
برخی از محققین در مورد مغز هم اعتقاد دارن وقتی ما داریم در ظاهر چند کار را با هم انجام میدهیم در اصل مثل همین مثال بالا، در حال برش بین کارهای مختلف هستیم!
همانطور که میدونید حافظه کوتاه مدت ما، هم از نظر حجم و هم از نظر زمان، دارای محدودیت هست و میتونه فقط بین 5 و در بهترین شرایط 9 قطعه اطلاعات را به مدت حدود 30 ثانیه در خودش نگه داره...
برداشت من اینکه، مثلا در همین مثالی که زدین حافظه شما در کسری از ثانیه با خیل عظیمی از اطلاعات روبرو میشه و مجبوره برای هر کار مقداری از حافظه و قدرت پردازش رو صرف کنه و بعد از مدتی که
مغز شما تصمیم میگیرد کار اصلی را انجام دهد اطلاعات لازم را نه در حافظه کوتاه مدت و نه بلند مدت در اختیار ندارد...
بنابراین به نظرم اگر بتوانید با تمرین و مراقبه اجازه ورود اطلاعات بی مورد و غیر ضروری را بگیرید و جلوی اتلاف منابع خود را بگیرید و به قوه تخیل خودتون نظم بدین احتمالا مشکل شما رفع خواهد شد.
خود من آدمی هستم که قوه تخیل قوی دارم و اگر یک ثانیه رهاش کنم سریع به داستان سرایی رو میاره و شروع به تجزیه و تحلیل میکنه، البته این قوه تخیل در اصل
چیز خوبیه مثلا اگر بخواهم کاری را در آینده انجام بدم میتونم تو ذهنم تمام زوایای اون را بررسی و تجزیه و تحلیل کنم تا کار به بهترین شکل ممکن انجام بشه.
البته چیزی که این وسط مشکل ساز هست اینکه اگر بخودش باشه دوست داره همینطور برای خودش داستان سرایی کنه، اصلا براش مهم نیست که این موضوع که داره وقت و انرژی من را میگیرد
آیا بدرد بخور هست یا نه؟ آیا در عالم حقیقت قابل اجرا و پیاده سازی هست یا خیر؟ برای یک فرد مسلمان وقت و زمان برایش بسیار ارزشمند هست، حال باید ببینم آیا به ازای این اتلاف منابع سودی
هم عایدم میشود یا نه؟ یا حتی ممکنه پر و بال دادن افراطی به این ابزار ارزشمند که خداوند در اختیار من داده باعث خسارت اخروی بشه...
خود من تا همین سالهای قبل ذهن بسیار شلوغی داشتم، یک لحظه آروم و قرار نداشت، دائم از این شاخه به اون شاخه، دائم در حال تجزیه وتحلیل و اغلب هم روی موارد بی ارزش و بدرد نخور ...
نماز شده بود محل کشف اشیاءگم شده، برنامه ریزی برای ساعات و روزهای آینده، پیدا کردن راه حل برای سوالات بی جواب و...
ولی با لطف خدا و با تلاش و مراقبه وضع خیلی بهتر شده و الان ذهن بسیار آروم تری دارم، الان وقتی ببینم میخواد شروع به خیال بافی بکنه مثلا یه پلک میزنم و اجازه تشکیل فکر و خیال بی مورد رو نمیدم.
و یا اگر فکر و خیالی تشکیل شد خودم را در گیر اون نمیکنم. بعضی وقت ها هم میگم خوب باشه مثلا برای نحوه انجام فلان کار بعدا فکر می کنم و یا به محض امدن خیالی سریع درب رو روش قفل میکنم...
البته اینکار راحت نیست و نیاز به پشتکار و صبر و حوصله و از همه مهمتر توکل به خدا داره...ولی قطعا ارزشش رو داره...
تو و طوبی و ما و قامت یار *** فکر هر کس به قدر همت اوست
حافظ
در آخر از اینکه تو این تاپیک جسارت کردم پوزش میخواهم، هدفم کمک بود...@};-
يكي از نكاتي كه در بحث طهارت قوة خيال داراي اهميت بوده و ان شاءالله بايد در پي رعايت آن باشيم اين است كه انسان نبايد قوة خيال را همچون سگي در آورد تا به همنوعانش حمله ور شود، بلكه بايد آن را همانند سگ شكاري تربيت كند تا مصداق «كلب معلم» گردد. به بيان ديگر براي تطهير و پاك نمودن قوة خيال بايد آن را تحت نظر عقل درآوريم و بهترين راه تسخير قوة خيال به واسطة عقل، تفكركردن است.
در فقه مي فرمايند كه ما چند نوع سگ داريم؛ بعضي سگها به نام سگ حائط (ديوار) معروفند. اينها سگهايي هستند كه دروازه و ديوار منازل را پاسباني مي كنند تا كسي از ديوار منزل شخصي انسان بدون اجازه وارد نشود. اگر اجازه گرفت و صاحب منزل هم به سگ خطاب كرد كه پارس نكن چون من به او اجازة ورود داده ام، مي بينيد كه سگ حائط ساكت مي گردد و به گوشه اي رفته و مي نشيند و فقط به ميهمانِ صاحبش مي نگرد. اين سگ به يك معني تعليم ديده است و شعور و آگاهي دارد.
نوع ديگر، سگ گله است كه به عنوان سگ چوپان بايد گلة گوسفندان را از دست گرگها نجات دهد. اين سگها هم شبانه روز در اختيار صاحبان خود هستند و هر كه در محيط گله آنها ظاهر شود بر او پارس مي كنند مگر در جايي كه صاحب گله اجازه دهد. كه نوعاً چون صاحب گله در شب به كسي اجازة ورود نمي دهد، سگهاي گله در شب بيش از روز ناآرامند و احساس خطر مي كنند.
اما دسته اي ديگر از سگها هستند كه نه مربوط به منزلند و نه مربوط به گله اند. اين سگها صاحبي ندارند و به نام «كلب هِراش» (ولگرد) معروفند. سگهاي ولگرد به در خانة هر كسي مي روند، غذاي هر كسي را مي خورند، هر كسي را بخواهند دنبال مي كنند. چرا كه صاحبي نداشته اند تا به آنها تعليم دهد كه به چه كسي پارس كند و در كجا سكوت نمايد. قوة خيال را نبايد مانند اين سگهاي ولگرد رها كرد در غير اين صورت از صبح تا غروب به دنبال نقشه و توطئه خواهد بود. براي جلوگيري از اين امر قوة عاقله بايد خيال را تحت اختيار خود بگيرد.
بعضي ديگر از سگها سگهاي، شكارچي اند. يعني انسان از دور پرنده اي را شكار مي كند و با تير مي زند و بعد سگ را روانه مي كند تا شكارش را بياورد. سگ هم به طرف پرندة شكار شده مي رود و مطابق خصلت امانت داري خويش بي آن كه بهره اي از آن ببرد مستقيماً شكار را به خدمت شكارچي مي آورد. منتهي شكارچي ها هم بايد مردانگي كنند و از هر چند شكار، يكي را به خود سگ دهند. تا مبادا گرسنگي باعث دزدي كردنش شود. چون نوعاً شكم گرسنه هر موجودي را دزد بار مي آورد و از اين رو در شريعت مطهره فرموده اند: در صورت قحطي و كمبود و گرسنگي فراوان هرگز دست كسي را كه دزدي كرده قطع نكنيد.
قوة خيال به منزلة سگي است كه اگر عقل آن را رها كند ولگرد مي شود و اگر از آن محافظت كرده و تطهيرش كند مي تواند آنرا سه گونه بار بياورد؛ يا مانند سگ گله بار مي آورد تا فقط گله ها را حفظ كند، و يا مانند سگ منزل تعليمش مي دهد تا منزل را محافظت كند اما بهترين راه اين است كه عقل قوة خيال را همانند يك سگ شكاري تعليم دهد تا آن بتواند حقائق نظام عالم را شكار كند و با حفظ امانت تحويل صاحبش دهد. زيرا سراسر عالم، علم انباشتة روي هم است و تمامي كلمات و موجودات نظام هستي به عنوان شكارگاه انسانند. قوة خيال بايد در شكارگاه عالم آنچه را كه با تير عقل در مقام تفكر شكار كرده است، بي كم و كاست تحويل انسان دهد. حيوانات برخلاف انسانها در صدد فهم عالم نيستند. آنها فقط مي خوابند و در بيداري هم در پي شكار و دشمني با يكديگرند. اما انسان آفرينش متفاوتي با تمام موجودات دارد. او علاوه بر اينكه بايد لقمه اي به بدنش برساند تا از پا درنيايد بايد مابقي وقت خود را در شكارگاه جهت تغذيه جانش مصرف كند. اما
افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
متأسفانه ما شبانه روز فقط در فكر پركردن شكمهاي خود هستيم و عجيب آنكه هر چه تلاش مي كنيم پر نمي شود. يكي از بطون معاني اين روايت كه ميفرمايد: «هر چه از آتش جهنم به جهنمي مي خورانند باز هم سير نمي شود و مي گويد: «هل من مزيد؟» آيا بيشتر هست كه بريزيد؟» همين است آري شكم، مظهر جهنم است كه هر چه در آن بريزي پر نمي شود و دم به دم تقاضاي غذاي لذيذتر مي كند. البته در حقيقت «شكم» مقصر نيست. او مقداري مي خورد و مي گويد ديگر نمي خواهم. اما اين مائيم كه چون عطش خوردن داريم نمي گذاريم كه آن شكم آرام بگيرد.
غرض اين كه بايد قوة خيال را كلب شكاري قرار داد تا براي انسان تمثلات نيكويي در بيداري و خوابهاي خوشي به ارمغان آورد همة اينها مخصوص قوة خيال است. قوة خيال بايد براي انسان تمثلات فراهم كند و فهم به حقائق را نصيب او سازد. تمام اعمال روزانة انسان، در خواب به واسطة قوة خيال به نمايش درمي آيند و صبح كه بيدار مي شود چندين ساعت فيلم نفس خويش را به ياد مي آورد. تمام فحشها و ناسزاها و حرفهاي بد و ناروا در خواب به صورت مار و كژدم به سراغ انسان مي آيند كه به تعبير جناب مولوي:
آن سخنهاي چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت
خواب تلويزيون نفس ناطقة انساني است. به محض اينكه چشم و گوش را بستي و قوة لامسه و چشايي و بويايي ات را رها كردي و خوابيدي قوة خيال شروع به پخش كردن فيلم دروني ات مي كند. هر چه را مشاهده مي كني در خودت وجود دارد.اينها نمايش اعمالي است كه روزانه مرتكب شده اي. مي بيني چند نفر آمده اند و دست و پايت را بسته اند و مي گويند: «مي خواهيم تو را از بالاي اين كوه به پايين بيندازيم» اين همان ريسماني است كه خود ساخته اي. آن افراد را هم خود به وجود آورده اي. كوه و دره را نيز خودت ساخته اي. پس با دست خودت به پايين پرت مي شوي. تمام اينها اعمال خود تو است. قوة خيال بايد در اختيار قوة عاقله قرار بگيرد تا چيزي از او بياموزد. ما بايد بيشتر به فكر خود باشيم. چرا براي ساختن يك ساختمان چندين سال عمر خود را تلف ميكنيم؟ مگر ما اهل كجائيم و تا كي مي خواهيم اينجا بمانيم؟ چرا بيدار نميشويم؟ ما آمده ايم تا به شكار عالم برويم. حال چگونه و از چه راه مي توانيم از اسرار عالم سر در بياوريم. بايد اول ببينيم تصميم آنرا گرفته ايم يا نه؟! بايد ببينيم اين خواست حقيقي ماست يا لقلقة زبان؟!
اگر واقعاً مي خواهي به شكار عالم بروي بايد ابتدا خود را تحويل شكارچي ها بدهي. همانند شخصي كه به زمين كشاورزي مي رود و به كشاورز مي گويد: بنده نشاكاري بلد نيستم، حقيقتاً آمده ام ياد بگيرم. اگر اين كلام فقط لقلقه زبان باشد و شخص داخل زمين كشاورزي نشود و شروع به كار نكند و كشاورز هم عيوب كار او را نگيرد، آيا خواهد توانست نشا كردن بياموزد؟! تصديق ميفرمائيد كه نمي تواند. او بايد به حقيقت بخواهد و دنبالش برود. مثل اينكه شخصي براي مهندس شدن بايد سالها درس بخواند و سر كلاس حاضر شود و جان به لب بياورد تا بتواند به خواست خود برسد. همانطور كه براي مهندس شدن بايد زحمت كشيد براي آدم شدن هم بايد سختي كشيد و جان به لب آورد. اگر بخواهي آدم شوي اما خودت را تحويل استاد الهي ندهي به جايي نمي رسي. اگر هم بگوئي هيچ چيز حقيقت ندارد حتي به مجاز هم نخواهيد رسيد. چون آن (راه مجاز) هم پلي است براي رسيدن به حقيقت كه حضرت استاد (روحي فداه) در ديوان مي فرمايند:
بـه حقيقـت برسيـدم ولي از راه مجــاز
وه چه راهي كه بسي سخت و بسي دور و دراز
خداوند در سورة انعام مي فرمايد: «و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات والارض و ليكون من المؤقنين»[2] و همچنين ما به ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را ارائه داديم تا به مقام اهل يقين برسد. بعد مي فرمايد او ابتداً از پلة اول شروع كرد و بعد به مقام يقين رسيد. «فلما جن عليه اليل راي كوكباً قال هذا ربي فلما افل قال لا احب الافلين»[3] «پس چون شب تاريك نمودار شد، ستارة درخشاني ديد. گفت: اين پروردگار من است. پس چون آن ستاره غروب (و افول) كرد گفت: من چيزي را كه افول كند به خدايي نخواهم گرفت.» فلمّا راى القمر بازغا قال هذا ربي فلما افل قال لئن لم يهدني ربي لاكونن من القوم الضالين فلما راى الشمس بازغه قال هذا ربي هذا اكبر فلما افلت قال يا قوم اني بريء مما تشركون. اني وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض حنيفاً و ما انا من المشركين.
يعني «پس چون ماه تابان را ديد باز براي هدايت قوم گفت: اين خداي من است. وقتي كه آن هم افول كرد ماه پرستان را متذكر شد كه آن نيز خدا نباشد و گفت: اگر مرا هدايت نكند از گمراهان عالم خواهم بود. پس چون خورشيد درخشان را ديد گفت: اين است خداي من. اين از ستاره و ماه روشنتر است. چون خورشيد نيز ناپديد گرديد گفت: من از همة آنچه شريك خدا قرار ميدهيد بيزارم. من با ايمان خالص روي به سوي خدايي آوردم كه آفرينندة همة آسمانها و زمين است.» اين سير صعودي انسان است. بايد راه افتاد تا آهسته آهسته غذا بدهند و قوي كنند. مقصود انسان، خدا است. مقصود انسان، رسيدن به تمام حقائق نظام هستي است. براي «رسيدن» به يك سال و ده سال و بيست سال نبايد اكتفا كرد. بايد براي يك عمر خود برنامه ريزي كنيم.
شرح مراتب طهارت نفس /استاد صمدی آملی
https://khayrohafezin.tebyan.net/Weblog/khayrohafezin/default.aspx?TopicID=19899
این تاپیک برای من یکی از زیباترین و به یاد ماندنیترین تاپیکها بود
در ابتدا با این تفکر تاپیک را زدم که احتمالاً باز هم قرار است از همان حرفهای نصیحت گونه بشنوم که تو باید تلاش کنی به نفس خود غلبه کنی
به عبارتی فکر میکردم قرار است تعدادی پاسخ کلیشهای بشنوم
اما بدون کوچکترین تعارفی پاسخهایی گرفتم که واقعاً کاربردی بودند
شاید دوستان فکر کنند که شاید میخواهم دل کسی نشکند که این را میگویم
ولی واقعاً از مطالب تک تک کاربران (و کارشناس محترم) استفاده کردم و تمام پاسخها برایم کاربردی بود
باز هم تاکید میکنم، تمام پاسخها بدون استثناء
و البته تستی که شما گذاشتید و صحبتهای پیرامون آن یکی از بهترینها بود
حقیقتاً از بعد از راه اندازی این تاپیک، سیستم زندگی خودم را تغییر دادهام و سعی کردم نکاتی که دوستان گفتند را اجرا کنم
و در همین چند روز تاثیرش را دیدهام. خیلی خوب بود. و از همه تشکر میکنم
هر چه که هستید خودتون رو قبول کنید. مثلا همین تست mbti که زدید تست خوبیه. نمیشه گفت دقیقا همونه ولی تقریبا چیزهای خوبی رو مشخص می کنه. این تست رو باید بر اساس ترجیحات زد. یعنی شما چی ترجیح میدید اگر هیچ اجباری در کار نبود. مثلا در مورد درون گرایی و برون گرایی من خودم درون گرا هست. تنهایی رو دوست دارم. یک کاری به من واگذار کنید تنهایی می تونم به خوبی انجامش بدم ولی وقتی چند نفر کنارم باشند تمام انرژی ام از بین میره یا ترجیح میدم جاهای شلوغ نباشم. درون گرا خجالتی نیست و می تونه در مواقع لازم حرف بزنه و ارتباط برقرار کنه. البته ممکنه یک درون گرا خجالتی هم باشه. بعضی وقتا سخته و جامعه مثلا پذیرای درون گراها نیست ولی هر کسی خودش باید اینو بدونه که عیب نیست هر طور که هستیم. اگر کتاب می خونید کتاب وضعیت آخر و ماندن در وضعیت آخر رو بخونید. در مورد این که من خوب هستم و تو خوب هستی. سخته ولی میشه کم کم یک کارهایی کرد.
سلام مجدد به دوستان گرامی
خواستم با این پست از تک تک شما تشکر کنم
همانطور که در پست قبلی گفتم، تک تک نظرات برایم راهگشا بود و به حل مشکلم بسیار امیدوار شدم
در همین چند روز، رابطهام با همکاران تاحدودی تغییر کرده. از طرفی دارم تلاش میکنم که به علائق خودم نیز بیشتر برسم
سعی کردم افکار مثبت را در خودم تقویت کنم و با امید بیشتری تلاش کنم تا به انچه میخواهم برسم
از همهء شما صمیمانه قدردانی میکنم
متاسفانه یکی از اشتباهات بیشتر مردم همین است که یک خصوصیت را با خصوصیتی به ظاهر مشابه، اشتباه میگیرند
در حالیکه دو رفتار مشابه لزوماً نشان دهده دو خصوصیت مشابه نیست نمونههایی از خصوصیات متفاوت که در ظاهر و رفتار ممکن است مشابه باشند:
غـرور ---------- اعتماد به نفس
شجاعت ------- حماقت
احتیاط --------- ترس
غیرت ---------- بددلی
درونگرایی ----- خجالت
حیا ------------ کم رویی
و..........
گاهی اولی را با دومی اشتباه میگیریم، گاهی دومی را با اولی
گاهی درمورد خود، گاهی درمورد دیگران
[="Times New Roman"][="Black"] Reza-D;973199 نوشت:
فرمول تغییر اینجوریه که
1- چند روز اول حسابی سرحالی و از تغییری که کردی خوشحالی.
2- بعد از چند روز یه دفعه همه چیز برعکس میشه و تحت فشار قرار میگیری.
3- اگر از مرحله دو به خوبی عبور کردی و فشارها و سختی ها از تغییر منصرفت نکرد و به تغییراتت ادامه دادی و تصمیمت جدی بود به مرور
شاهد تحول و تغییرات بزرگی در شخصیت و زندگیت خواهی بود.
متاسفانه اکثر انسان ها در مرحله دو تسلیم میشن و به قبل از مرحله یک بر میگردن. برای همین شکوفایی در زندگیشون اتفاق نمیفته.
خواهش میکنم، بنده حقیر عددی نیستم @};-@};-@};-
[SPOILER]
نخند:| بشین از این کلاس اخلاق نت برداری کن
[/SPOILER][/]
نه واقعاً اینطور نیست مسعود
بخصوص الان و در این سن به هیچ وجه اینطور نیستم
یک دلیلش هم این است که یاد گرفتم یک دفعه نباید بپرم برای پله دهم! بلکه باید آهسته و پیوسته جلو بروم
البته پدرم درآمد تا این درس را یاد گرفتم!
میدونم :shad:
با سلام و عرض ادب و احترام
بنده هم فکر می کردم تنها راه حل اردواج دوم هست
بعد از مدتی گذاشتن وقت برای همسرم و شناخت بیشتر روحیاتش متوجه شدم تغییر دادنش اون قدر ها هم سخت نیست...
هر چند خودش تمایل به تغییر نداشت
البته این تغییرات باید به صورت غیر مستقیم و زیرکانه انجام بشه تا نتیجه بده ...
هر انسانی در برابر تغییرات مستقیم مخالفت می کنه ...
گاهی اوقات هم خودمون رو باید تغییر بدیم
یعنی هر دو نفر باید تغییرات رو پذیرا باشن ، تا به یه تفاهم منطقی برسیم...
در حال حاضر دیگه نیازی به ازدواج دوم یا متعه احساس نمی کنم ...
در پناه حق تعالی...
سلام آقا رضا
یه اختلال داریم به نام اضطراب اجتماعی
یعنی هر کس تو یه موقعیت هایی دچار استرس یا ترس میشه.
اینی که شما میگی احتمالا توی همین طیف هست.
مثلا این افراد از اینکه مورد قضاوت قرار بگیرن یا تحقیر بشن یا حس کنن تحت نظر کسی هستن دچار استرس و ترس میشن. مخصوصا اگه آدم کمال گرایی باشی این مشکل بیشتر نمود پیدا میکنه
درود وسلام بر شما
قبل از این موضوع بنظرم بهتره فلش بکی به مفهوم نردبان انتزاعی [=IRANSans]Ladder of Abstraction بزنیم
این موضوع رو زبان شناسی به نام ساموئل ای هایاکاوا مطرح کرد که یک مطلب بسیار جالبی در مورد نحوه تفکر،تفسیر صحبت و نوشتن است
در این نردبان،پله اول موضوعات مشخص و واضح با درصد ابهام پایین را در بر میگیرد و هر چه بالاتر میرویم انتزاع و ابهام موضوع بیشتر میشود
در یک ارتباط کلامی موثر، تنیدگی وادغام یا به عبارتی حرکت نوسانی بالا و پایین روشاهد هستیم
مثالی که ایشون زدن رو خلاصه عرض میکنم
پله اول مثلا میگیم گاوِ مش حسن
پله دوم گاو
پله سوم دام
پله چهارم دارایی مزرعه
پله پنجم دارایی
پله ششم ثروت
هرچه بریم بالاتر ابهام موضوع بیشتر میشه،و تفاوت ادراکی دو نفر از یک جمله که در بالای نردبان هستش نسبت به پایین نردبان ،بسیار بیشتره
این موضوع در تفکر دقیق انتقادی حائز اهمیته
مثلا شما در خرافات مختلف مثل طالع بینی،جمله ابهام داری که منطبق بر اکثر افراد هست رو میبینید ،مثلا میگویند متولدین تیر ماه دنبال خوشبختی هستند
خوب این خوشبختی یک موضوع عامی هست و شناساگرِ شاخصه تیر ماهی ها نیست!چون شما بفرمایید متولدین مهر اینگونه هستند درست در میایید
منظور از موارد اشتراکی برای خود شناسی همینه!
مثلا دگرشناسی رو تصور کنید،میخواهم یک نفر را به شما معرفی کنم مثلا آلبرت انیشتین
در مرتبه اول یک ویژگی عام رو بهتون میگم!میگم آدمی که متولد آلمان هست رو میشناسید؟واضحه که میگید نه ،چون در مرتبه ابهام بالایی قرار داره
مرتبه دوم میگم آدمی که متولد آلمان و 90 کیلومتری اشتوتگارته؟بازم میگید نه
مرتبه سوم میگم آدمی که متولد آلمان و 90 کیلومتری اشتوتگارته و موهاشم فر و پریشان هستش
...
همینجور میشه ادامه داد،اما من برای دیگر شناسی دیگه اینارو نمیگم!چون اصلا شناساگر نیست،میگم آلبرت انیشتین فیزیکدان معروف
گاها میبینیم در یک جمله هزاران پیشفرض وجود داره و مورد مهمیه که دقت کنیم،پیش فرضِ دهنده و گیرنده اطلاعات، اختلاف نداشته باشه(گاها گفته میشه هزاران پیشفرض میشود در آورد از جملات)
مثلا من میگم آقا رضا آدم خوبی است
ی پیشفرض اینه که شما خوندن بلدید
پیشفرض دیگه اینه که شما زبان فارسی بلدید
و الی آخر
پس به عبارت دیگر از موارد اشتراکی کم کردن را میتوان معادل کم کردن بار ابهام کلمات در نظر گرفت
یعنی جملات نباید جوری باشه که بقول مولانا هر کسی از ظن خود شد یار من!جمله در رسوندن منظور باید رسا و مبین باشه!در شعر ابهام زیبایی میاره افراد با حالات گوناگون با شعری همذات پنداری میکنن(با برداشت خودشون از شعر و نه منظور گوینده اغلب اوقات) اما در خودشناسی این موضوع شناساگر خوبی نیست
در یک تحقیقاتی که الان در خاطرم نیست،گفته شده بود 60(حداقل)درصد دعوا ها و جدال روزمره بر سر نفهمیدن حرف طرف مقابل است!
حالا این ایرادات به آزمون های استانداردی چون تست هوش وکسلر و... وارد هستش،دیگه تستای مجلاتی و... که از زیر بنا نابوده!
اکثر تست ها اینگونه هستند که میپرسند در جمع راحت تری یا خلوت،محیط کار شلوغ مورد علاقست یا خلوت و... بعد در نهایت گفته میشه درون گرا هستی!یکم سعی کن رفیقای بیشتری جمع کنی و با دوستای بیشتری باشی!
اشتراکات خوبه در مرحله کلی ولی خودشناسی بیش از این موضوع رو نیاز داره (مخصوصا استثنائات)
یک تست بهینه،موضوعات مبهمی که ما در آن دقت نداریم را از ما میگیرد،و استثنائات فردی ما را نشان میدهد!
دقیقا همان کاری که در پزشکی میشود فردی میرود دکتر علائم عمومی را نشان میدهد،میگوید سرم درد میکنه!خب دکتر نمیگه این آرامبخش و ازاله گر درد رو مصرف کن!میره ریشه درد رو در میاره!میگه در گوارش مشکلی پیش اومده سردرد از این موضوع دلالت میکنه!
حالا روانپزشک ،یا منابع خود شناسی باید این موضوعات رو در خودش داشته باشه!باید بتونه بگه آیا فردی که از اجتماعات دوره،به علت آسیب های کودکی در عزت نفسش هست یا نه،یا جزو تیپ نرمال شخصیتیش هست،امروزه در روانشناسی 3 تیپ فرد داریم سالم بیمار و نرمال ،قاطبه مردم در طیف نرمال هستند حالا موارد مشابه بین نرمال و بیمار زیاده،فرد باید بفهمه این درون گرایی ناشی از بیماریه یا عادیه و..
حالا گفته میشه 95 درصد مردم هدف ندارند!(هدف ندارند این نیست که اونا نمیخوان خوشبخت بشن یا موفق یا ازدواج خوبی داشته باشند ،همه اینو میخوان،هدف دقیقه،بدون ابهامه، یک فرد هدف دار نمیگه میخوام خوشبخت بشم!بلکه میگه خوشبختی از موارد متعددی تشکیل شده،مثل سلامت مثل پول و... میگه برای بخش سلامتیش ورزش میکنم برای بخش در آمدی چن تا راه وجود داره تحصیل بازار آزاد و... بر اساس توانایی استعداد و.. از راه هاش وارد میشه! برای سلامتی نگرش کتاب میخونم و اینچنین
این تحقیقات هم در این باره جالبه
در نهایت با جمله ای از ویتگنشتاین فقید خاتمه بدیم
فلسفه چیزی جز نقادی زبان نیست!
با درود مجدد
من یک کتاب معرفی کردم در اون بخش این موضوع با مثالای مختلف اومده
من قرار میدم صفحاتی چند از کتابو
موضوع طبیعی است
[SPOILER]
[/SPOILER]
سلام
خیلی عالیه که سرنخ را پیدا کردید یعنی تغییر خود تا خودشکوفایی ...
=d>
رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
تغییر ساده است ولی آسان نیست، امیدوارم سال جدید با اهداف جدید به بهترینها دست پیدا کنید.@};-
موضوع جالبی هم در این زمینه وجود دارد
مثلا انسان از نوجوانی تا جوانی تغییرات شدید تری را میتواند از خود نشان دهد،یا هویت های مختلفی برای یافتن هویت اصلی امتحان کند
علاوه بر یادگرفتن ،این موضوع به مغز هم مربوطه
از دید نوروساینس،مثلا گفته میشود که از همان اول با تفکر درست آشنا شوید به همین علت است
چون سیم کشی ناحیه فرونتال کورتکس در مغز انسان در دهه سوم زندگی او کامل میشود، اگر افراد در سن نوجوانی در معرض آموزش های غلط قرار بگیرند، ممکن است هیچگاه نتوانند از آن باورها رهایی پیدا کنند.
به همین علت هستش که به تاثیرات دیر پا اهمیت میدید؛و به همین منوال گفته میشود تغییر نگرش پس از 30 سال به مرور زمان سخت و گاها ناشدنی میباشد
حالا فیتنس فرگشتی قضیه در موضوع ازدواج جالبه،زن ها به علت اینکه دنبال مامن گاهی مستحکم هستند(که این موضوع هم علت فرگشتی جالبی دارد) افرادی که در باورهای مختلف مصمم هستند و باری به هر جهت نیستند را جذاب تر میابند!به علت جنبه های تداومی حمایتی!
سلام
یعنی میگی زن ها از ادم هایی که تغییر نمیکنن خوششون میاد حالا چه خوب چه بد...کلن قسمت قرمز رنگ بیشتر توضیح بده tnx
با سلام
آن چه تاریخ و علم نشان داده
تغییرات مهم در شخصیت از دوره بلوغ (9 سالگی) آغاز شده
و در حوالی 40 سالگی با یک تغییر شگرف خود را نشان می دهد
البته تا زمانی که انسان زنده است راه برای تغییر وجود دارد چرا که اگر امکان تغییر نبود خداوند جان آدمی را در همان سن می ستاند...
آن چنان که جان بسیاری را در کمتر از 40 سالگی می ستاند...
[=nazanin] در مطالعه ای که در سال ۲۰۰۳ صورت پذیرفت “تئوری خمیرگچی” کاملا زیر سوال رفت. پژوهشگران دانشگاه برکلی Berkely کالیفرنیا گفتند: برای بسیاری از مردم سی سالگی آغاز انسجام زندگیست. این گفته بدان معنی است که شخصیت ما در آن سن بسیار تاثیرپذیر است چرا که محیط زندگی بسیار متفاوت می شود.
در ضمن تمام زنان مثل هم نیستند
در واقع تمام انسان ها مثل هم نیستند
بسیاری ثبات شخصیت را ترجیح می دهند در صورتی که شخصیت فرد مورد نظر مطابق با سلیقه ایشان باشد
در غیر این صورت از همان روز آشنایی سعی در تغییر شخصیت او
و رساندن وی به شخصیت دلخواهشان میکنند که اغلب بی نتیجه می ماند و یا بد سر انجام می شود
خب نه مسلمه که اگه بد باشه جذاب نیست،
جنبه حمایتی،منظورم اینه که سست عنصر نباشه،امروز ی چیز بگه فردا چیز دیگه،تعهد برای زن ها خیلی مهمه،راز تعهد هم پایداریه(پایداری در مسائل سخت و البته درست)
چون اگه درجا بزنه زن از سوی شوهر احساس خطر میکنه که ممکنه نتونه بصورت مکفی از من حمایت کنه(اینکه زن "معمولا" با شوهر بزرگتر از خودش ازدواج میکنه هم به علت،جنبه های حمایتی هستش
سلام دوست گرامی
همین مقاله ای که گذاشتین جالبه
تئوری خمیر گچی ویلیام جیمز رو رد کرده،گفتم با ثبات میشود و تغییر سخت تر
:
در همان مقاله که گذاشتید هم اشاره شده
لینک آن
https://www.independent.co.uk/life-style/personality-change-past-age-30-is-it-possible-psychology-kirsten-godfrey-david-buss-carol-rothwell-a7757866.html
[=nazanin]بنابراین به جای آنکه شخصیت را مانند خمیرگچ خشک شده در نظر بگیریم شاید بهتر است آن را مانند خمیر گچی ببینیم که کاملا خشک نشده است.
[=nazanin]اینگونه نیست که شخصیت کاملا شکل گرفته باشد و نتوانیم تغییرش دهیم اما می توان گفت که نسبتا پایدار و منسجم شده است.
[=nazanin]به هر حال در هر سنی که باشید می توانید برای تغییر در شخصیت تان تلاش کنید. تنها نکته این است که این تلاش هنگامی که جوانتر هستید آسانتر خواهد بود.(انتهای مقاله)
ضمن تبریک عید برای شما گرامی و سایر دوستان
با عرض سلام و ادب
کسب دانش با کسب مهارت متفاوت می باشد آموختن رانندگی با مهارت آن با هم فرق می کنند کلاس های آموزشگاههای رانندگی انسان را راننده نمی کند ابتدا دانش را یاد می دهند سپس سعی می کنند تا حدودی مهارت را بیاموزند و در ادامه با رانندگی و تلاشها و تجربیات خود فرد مهارت او کامل می شود.
پس آنچه ذکر می شود دانش و بخش کوچکی مهارت است و شما با عمل،آنها را تبدیل به مهارت می کنید.
[h=1]""مهارت های دهگانه زندگی""
[/h]ادامه دارد...
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی
برای کسب مهارت ارتباط بین فردی موثر ، تاپیک درحال تکمیل زیر را مطالعه نمایید:
[h=1]مهارت ارتباط بین فردی موثر
[/h]در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی
?????? اثر بارنوم/ فورِر: طالع بینی و فالها چطور مارا فریب میدهند؟
?????? در سال ۱۹۴۸ یک روانشناس به نام پروفسور برترام فورر یک تست شخصیتشناسی به شاگردانش داد که مشتمل بر سوالاتی متفاوت بود و خواست تا به سوالات پاسخ دهند و به آنها گفت که با خواندن پاسخ آنها، شخصیت آنها را آنالیز کرده به هرکدام آنها خواهد گفت که چه شخصیت و ویژگیهایی دارند. پروفسور چند روز بعد به هر یک از دانشجویان برگهای شامل توضیحات در مورد ویژگیهای شخصی آنها داد و اینبار خواست تا بر اساس اینکه چقدر توضیحاتش به واقعیت نزدیک است به او نمره دهند.
⚜️ نمره صفر یعنی توضیحات هیچ ربطی به آنها ندارد و نمره ۵ یعنی توضیحات کاملاً منطبق بر شخصیت آنهاست. نمرهای که پرفسور فورر از شاگردانش کسب کرد برابر با ۴.۲۶ بود. چیزی نزدیک به عالی.
⚜️ بعد از اعلام نتایج پروفسور فاش کرد که به همه آنها یه پاسخ ثابت و یکسان را داده که از یک کتاب فالگیری روی دکه روزنامهفروشی کپی کرده بوده است. تنها برگهای که داده بود شامل یک مشت مهملات کلی و مبهم بود که میتواند شامل حال افراد بسیاری بشود.
⚜️ آزمایش دیگری از دانشجویان تست استاندارد mmpi گرفته شد. (تست فوق استاندارد است و نتایج آن تا حد قابل قبولی به واقعیت نزدیک است. البته گرفتن آزمون و تفسیر نتایج این تست فقط و فقط باید توسط متخصصان انجام شود) سپس به هر دانشجو هم پاسخ صحیح بر اساس تست داده شد و هم یک برگه کپی شده از مجله فالگیری و ستارهبینی. از دانشجویان خواسته شد تا تشخیص دهند کدام پاسخ مربوط به آنهاست. حدود ۶۰ درصد دانشجویان پاسخ تقلبی را واقعی میدانستند.
⚜️ «اثر فورر» میگوید «وقتی شما یک متن مبهم و کلی در مورد خودتان میشنوید یا میخوانید به دنبال ارتباط آن با خودتان میگردید و اگر متن به اندازه کافی مبهم و کلی باشد شما ارتباطاتی پیدا خواهید کرد و آن را تعریف شخصیت و سرنوشت خودتان خواهید پنداشت. مهمترین اثرگذاری، استفاده از کلماتی مانند «بعضی وقتها» است. مثلاً جمله «بعضی وقتها اعتماد به نفس دارید، اما بعضی وقتها نه” میتواند برای همه صادق باشد»
?????? تحقیقات اخیر نشان داده که دو عامل اساسی در گول خوردن عوام اثر اساسی دارد:
?????? باور و اعتقاد به ماوراءالطبیعه:
⚜️ افرادی که به ماوراءالطبیعه باور دارند همیشه معتقدند که سرنوشت آنها جایی نوشته شده است و یا کسی یا کسانی از آن خبر دارند. این افراد خیلی راحتتر درگیر تستهای غیرعلمی شخصیتشناسی، فالگیری و طالعبینی ماهانه میشوند.
?????? علاقه به خود:
⚜️ افراد معمولاً چیزهای مثبت در مورد خود را راحتتر باور میکنند تا موارد منفی. مثلاً اگر به آنها گفته شود که «تو خیلی سختکوشی اما کسانی نمیخواهند و نمیگذارند به نتیجه برسی» میپذیرند. اما اگر گفته شود «مسیری که میروی احمقانه است و تلاشی بیهوده و بیارزش میکنی» با آن کنار نخواهند آمد.
⚜️ «اثر فورر» عملاً بیشترین کاربری را در شخصیتشناسی غیرعلمی، فالگیری، فال حافظ و مشابهات آن، طالعبینی روزانه و امثالهم دارد.
من این مشکل را از زمان کودکی داشتم ولی در محیط کار بیشتر خودش را نشان میدهد همیشه در درسهایی مثل ریاضی و زبان مشکل داشتم اما درمقابل در شعر، نقاشی، موسیقی و همچنین فلسفه و کلام و.... در یادگیری استعداد زیادی دارم البته همان ریاضی و زبان را هم اگر وقت بگذارم خوب یاد میگیرم، ولی برایم شیرین نیست.
اما مهمترین مشکلم این است که مسائل ساده را به سختی متوجه میشوم!مثلاً رئیس شرکت میگوید این سه برگه را به این ترتیب در پرونده قرار بده: "اول سند مالکیت - دوم بیمهنامه - سوم گواهینامه" ولی همین موضوع ساده را بارها و بارها اشتباه انجام میدهم! تا جایی که صدای رئیسم درمیاید
نکتهء عجیب این است که برعکسِ مسائل ساده، مسائل دشوار و پیچیده را بسیار خوب میفهمم!!
کلاً شخصیتی متناقض دارم آدمی به شدت درونگرا و حساس هستم. چه از نظر عاطفی و چه از نظر منطقی تقریباً با 90 درصد مردم آبم توی یک جوب نمیرود! بعضیها به من میگویند بسیار با استعدادی، بعضیها هم میگویند دست و پا چلفتی هستی!از نظر افراد سنتی من فردی مدرن هستم و از نظر افراد امروزی فردی بسیار سنتی هستم!
در بیرون از خانه و محل کار، دوستان زیادی دارم و در کوچه و بازار و با افراد مختلف با انواع تیپها به راحتی ارتباط برقرار میکنم اما در محیط کار و در بین اقوام ناگهان 180 درجه تغییر میکنم و نمیتوانم با دیگران کنار بیایم. بخصوص در محیط کار که برایم شبیه به کابوس است اگر مرا به حال خودم بگذارند کارم را به بهترین شکل انجام میدهم، اما کافی است کسی بالای سرم باشد تا به بدترین شکل ممکن کار را خراب کنم! یک نکته هم بگویم، من زندگی بسیار سختی داشتهام جدایی والدینم، بیماری قلبی، سالها کتک خوردن از پدرم، نابینا شدن یک چشمم، سرطان همسرم (که البته الحمدالله خوب شدند)، دور شدن از خواهر و برادرم و... و در مقابل این سختیها، میتوانم بگویم تقریباً به هیچ یک از آرزوهایم نرسیدهام.
پاسخ:
حافظه و یادگیری تحت تاثیر عوامل مختلفی است از جمله اختلالات یادگیری،عوامل فیزیولوژیکی و محیطی ،توجه و تمرکز حواس،اضطراب،افسردگی،تکرار و نحوه به یادسپاری ،علاقه و...
با توجه به نکاتی که اشاره نمودید ریاضی شما ضعیف بوده است و البته به حد اختلال یادگیری نبوده است و از سویی دیگر علاقه هم به این درس نداشته اید و از طرفی مسائل مختلف تربیتی،فردی و خانوادگی هم داشته اید که سبب افت روحیه، تمرکز، افزایش اضطراب و اشتغالات شما شده است همه این موارد در افت عملکردو حافظه ریاضی شما تاثیرگذار بوده است و البته در بقیه مواردی که اشاره نمودید به نظرمی رسد علاقه و نبود زمینه سایر عوامل را جبران نموده است.
در نتیجه عملکرد حافظه شما با توجه به موارد اشاره شده طبیعی می باشد و البته قابل مدیریت می باشد و لذا برای مدیرت آن و بهبود عملکرد ضمن توجه به راهکارهای زیر به آنها عمل نمایید:
1. نوشتن : می شود با نوشتن بر روی برگه ای و نصب برگه در مکانی که قابل رویت همیشگی باشد این ضعف را جبران نمایید.
2. تداعی آزاد
3. کد گذاری
4. اسنفاده از خوراکی هایی که سبب تقویت حافظه می شوند نظیر عسل،کندر،کشمش و...
5. مدیریت قوه خیال
6. مدیریت فکر
7. مدیریت فایلهای باز(ذهن ما نظیر گوشی هایمان است که اگر برنامه های مختلفی را باز کنیم و نبندیم به مرور هم حافظه ما پر می شود و هم باطری خالی و هم ممکن است گوشی ما هنگ کند لذا داشتن فایلهای باز زیاد انرژی روانی ما را کم می کند و حافظه ما را ضعیف و...)
به نظر می رسد مسائل سختی که اشاره نمودید تاثیر نسبی را روی روحیه و روان شما گذاشته است سبب سازگاری پایین شما شده است و ارتباط اجتماعی شما را ضعیف نموده است در واقع توانایی برقراری ارتباط پایدار در شما ضعیف می باشد لذا روابط خانوادگی و محیط کار که پایدار می باشند دچار مسئله شده است و از سویی روابط سطحی و ناپایدار خوب می باشند.
1. لذا لازم است روی روابط پایدار و سازگاری خود توجه بیشتری را داشته باشید.
2. نسبت به کسب مهارتهای روابط بین فردی،ارتباط موثر،ثبات هیجانی،حل مساله و...اقدامات لازم را انجام دهید. (کسب دانش با کسب مهارت متفاوت می باشد آموختن رانندگی با مهارت آن با هم فرق می کنند کلاس های آموزشگاههای رانندگی انسان را راننده نمی کند ابتدا دانش را یاد می دهند سپس سعی می کنند تا حدودی مهارت را بیاموزند و در ادامه با رانندگی و تلاشها و تجربیات خود فرد مهارت او کامل می شود.پس آنچه ذکر می شود دانش و بخش کوچکی مهارت است و شما با عمل،آنها را تبدیل به مهارت می کنید)برای کسب مهارت تاپیک های زیر را مطالعه و عمل نمایید.
""مهارت های دهگانه زندگی""
مهارت ارتباط بین فردی موثر
3. در افزایش شادابی خود نهایت تلاش را مبذول دارید.
4. عبور از گذشته و نماندن در آن
5. پذیرش غیر مشروط دیگران(همانگونه که هستند).
6. انجام کارهای مورد علاقه در کنار کاری که الان انجام می دهید.
7. هر چه ما کارهای بیشتری را در معرض دیگران با آمادگی مناسب انجام دهیم تسلط و توانمندی ما بیشتر می شود لذا از انجام کار در جمع و تحت نظر افراد هراس نداشته و اجتناب نکنید.
8. با مراجعه به روانشناس متعهد و متخصص خطاهای شناختی احتمالی را برطرف نموده و زمینه بهبود ارتباطات اجتماعی را فراهم آورید.
9. و...
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی