منظور از آیه 13 توبه چه کسانی اند؟
تبهای اولیه
آیه 13 توبه می گوید: با کسانی که پیامبر را از مکه اخارج کردند بجنگید. در حالی وقتی سوره توبه نازل شد مکه بدست مسلمانان فتح شده بود و مسلمانان بر مشرکان مکه که پیامبر را اخراج کرده بودند مسلط شده بودند. پس منظور آیه 13 چه کسانی است؟
[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ
[=Century Gothic]
سيوطى اين روايت را در الدر المنثور بعد از روايت ديگرى كه به طرقى از مجاهد و عكرمه آمده است نقل كرده است و مضمون آن روايت نيز همين است كه سبب نزول آيه" أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ- تا آنجا كه مىفرمايد- وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ" داستان عهدشكنى قريش بود كه پيمان حديبيه را شكسته و به بنى بكر عليه خزاعه هم سوگندان رسول خدا (ص) كمك نظامى كردند «2».
و اگر مطلب از اين قرار باشد قهرا سيوطى و امثال او بايد ملتزم شوند به اينكه آيه" أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً" تا تمامى سه آيه بلكه چهار آيه بعدش كه از نظر سياق مشتركند قبل از فتح مكه نازل شده و در نتيجه قبل از آيات برائت نازل شدهاند.
:Sham:
و حال آنكه چنين نيست،:Sham:
و داستانى را كه ابن اسحاق و بيهقى نقل كردهاند هر چند بخاطر مسور بن مخرمه معتبر است و ليكن روايت مسور صريحا نمىگويد كه آيات مورد بحث در باره اين داستان نازل شده، و روايتى هم كه مجاهد و عكرمه نقل كردهاند اعتمادى بر آن نيست براى اينكه موقوف است و منقطع و سياق آيات هم طورى نيست كه با نازل شدن با آيات قبلش و متصل بودن با آنها نسازد، و اين خيلى روشن است.
و جملات:" نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ" هر چند به صفاتى اشاره دارد كه مختص به قريش است، ليكن ممكن هم هست اشاره به هم سوگندان قريش و همجواران ايشان كه بعد از فتح مكه هم مسلمان نشدند بوده باشد،:Sham:
و چون متصل و متحد با قريش بودند به اوصافى كه قريش بالاصالة متصف بودند موصوف شوند. البته بايد دانست كه در اين ميان روايات متفرقهاى از ائمه اهل بيت (ع) رسيده كه آيات مورد بحث را با ظهور مهدى (ع) تطبيق مىدهد، و اين از باب" جرى"، يعنى تطبيق كلى بر مصداق است.
تفسیر الميزان
در آغاز آيه سخن از پيمانى است كه آنان بستند، و در پايان آيه سخن از پيمان شكنى و بىوفايى آنان است و هيچ گونه ناسازگارى در سراسر آيه به چشم نمىخورد.
پيكار با پيمان شكنان در اين آيه شريفه روى سخن با مردم با ايمان است و از آنان مىپرسد كه: اَلا تُقاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوآ اَيْمانَهُمْ وَهَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ آيه به صورت پرسشى آغاز مىگردد، امّا منظور بر انگيختن توحيد گرايان به جهاد و دفاع است.
با اين بيان منظور آيه اين است كه: چرا با گروهى كه سوگندهاى خود را شكسته و آهنگ آن نمودند كه پيامبر را از سرزمين خويش بيرون كنند كارزار نمىكنيد؟
مگر نه اين كه اينان نيز بسان شرك گرايان «مكّه» بر آن شدند كه پيامبر را از مدينه برانند؟!
در اين مورد كه اينان چه كسانى بودند ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور برخى منظور يهوديان پيمان شكنى بودند كه در جنگ خندق به طرفدارى از سپاه شرك به پيكار با مسلمانان برخاستند.
2 - امّا به باور برخى منظور همان شرك گرايان قريش و«مكّه» مىباشند. وَهُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ از ديدگاه «ابن اسحاق» و «جبايى» منظور اين است كه اينان بودند كه پيمان شكنى را آغاز نمودند؛ امّا از ديدگاه «زجاج» منظور اين است كه اينان هستند كه باهم پيمانان پيامبر كه قبيله «خزاعه» باشند كار زار را آغاز كردند.
و به باور برخى ديگر منظور اين است كه اينان هستند كه با جنگ «بدر» به پيكار با شما دست يازيدند، و با اين كه كاروانشان به سلامت به «مكّه» رسيده بود و ديگر جايى براى توقف و پيكار «بدر» نبود گفتند: ما از اينجا باز نمىگرديم تا محمدصلى الله عليه وآله وسلم و يارانش را نابود سازيم. اَتَخْشَوْنَهُمْ آيا مىترسيد كه به خاطر پيكار با آنان به رنج و گرفتارى ورويدادهاى ناگوار دچار گرديد؟
اين فراز گرچه در قالب پرسش آغاز مىگردد، امّا هدف دميدن روح شهامت بر قلبها براى كارزار بود.
دراين جمله نهايت زيبايى الفاظ و بلندى مفهوم يا فصاحت و بلاغت به كار رفته است؛ چرا كه بايك جمله هم آنان را نكوهش نموده و هم نسيم جان بخش شهامت و دليرى را بر روح و جان آنان دميده است. فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.
از آنان نترسيد و به خاطر حفظ مال و جان خويش از كارزار با اين تجاوزكاران دست نكشيد؛ چرا كه اگر به راستى به پاداش و كيفر خدا ايمان داريد، خدا سزاوارتر است كه از او به خاطر وانهادن فرمانى كه براى جهاد به شما داده است بترسيد.
تفسیر مجمع البيان