منظور از مشاهده ی حکم در رساله لقاء الله مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ره
تبهای اولیه
با سلام
بخشی از کتاب فوق را اینجا عینا می آورم:
توبه، ابتدا سه چیز را شرط میداند: بزرگ شمردن گناه، و اتهام توبه، و عذر خواهی از مردم.
و مراد از اول همان است که امام صادق علیه السّلام فرمود: و گناه خود را کوچک نشمارد، و مراد از دومی همان است که فرمود: و از خدا بخواهد که او را بر وفاء به توبهاش موفق بدارد، و مراد از سوم همان است که فرمود: و مظلمهای اگر بگردن دارد رد کند.
و در بیان سرائر توبه گوید تمیز تقیه از عزت و نسیان و فراموشی جنایت و توبۀ از توبه.
من میگویم مراد از اولی خالص ساختن توبه از ریاء و مراد از دومی اینست که پس از توبه آن چنان به ذکر و یاد خدا مشغول باشد که حتی گناهش را و توبۀ از گناهش را فراموش کند و این گر چه حال و مقامی والا است ولی داخل در توبه نیست و مراد از جملۀ سومی ظاهرا توبه از آن توبۀ اولی است بخاطر نقص آن، و یا توبه از توبهای است که پنداشته بحول و قوۀ خود بوده است و هر دو وجه نیکو است ولی آوردن این پس از آن جملۀ دوم خالی از ابهام نیست.
و در مرتبۀ سوم نیز سه مطلب را ذکر میکند:
اول اینکه بین گناهی که انجام دادهای و قضاء الهی بنگری تا مراد ذات اقدس حق را از اینکه تو را بر انجام آن گناه مهلت داد دریابی،
______________________________
الی الحق» و دیگری مناجات نامهای بزبان فارسی است، و آنچه در بالا از او نقل میشود از همین کتاب منازل السایرین است که عارف نامدار کمال الدین مولی عبد الرزاق کاشانی صاحب تأویل الایات و اصطلاحات العرفاء و شرح فصوص الحکم متوفی 887 آن را شرح نموده است.
أسرار الصلاة (ملکی تبریزی)، ص: 61
زیرا که خداوند بنده را در انجام گناه بیکی از دو جهت وا میگذارد یکی اینکه به عزت او در قضائش و بر و نیکی او در پوشانیدن گناه و به حلم و بردباریش در مهلت دادن به خطا کار و به کرم و بزرگواریش در قبول عذر گناهکار و به فضل او در بخشش و مغفرت گناه معرفت پیدا کنی.
من میگویم تفکر در این احوال اشتغال از جهت گناه است و توبه به پیشگاه حضرت حق از جهت صفات و افعال است و این یکی از وجوه سخن معصوم علیه السّلام است که فرمود: آنان از دنیا بحمد و ثناء تو مشغول هستند.
او میگوید جهت دوم از مهلت دادن خدا ببندگان در انجام خطا اینست که حجتی بر عدالت خود داشته باشد و بنده را با حجت، بر گناهش عقوبت کند.
و لطیفۀ دوم اینکه بندۀ بصیر و صادق اگر در طلب گناهانش بر آید برای خود حسنه و عمل خیری نخواهد دید زیرا که از طرف خدا لطف و مرحمت میبیند و از طرف خود گناه. به بیان دیگر فرد بصیر و صادق جمیع گناهانش را از جهت خود میداند و خیرات و نیکیهایش را از طرف پروردگار، بنابر این او به گناهانش و خدا به نیکیهای او اولی و سزاوارترند و بدین ترتیب اگر حقیقت حال را طلب کند حسنهای برای خود نخواهد یافت.
و لطیفۀ سوم اینکه بنده چون حکم را مشاهده کند آن مشاهده برای او جائی برای نیک شمردن نیکیها و زشت دانستن گناهان باقی نمیگذارد و این بخاطر صعود او از مرتبۀ جمیع این معانی به معنای
أسرار الصلاة (ملکی تبریزی)، ص: 62
حکم است.
شارح در شرح این مطلب میگوید: مشاهدۀ حکم عبارت از اینست که بنده در عالم وجود هیچ مؤثری جز خدا نبیند و هیچ حکم و اثر و فعلی را جز از آن او نداند، در این مرتبه است که بنده در عیان معنای آیۀ شریفه:
«کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلّٰا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ».
ترجمه: «هر چیزی هالک و از بین رفتنی است مگر وجه ذات اقدس حق و حکم تنها از آن او است.» را محقق میبیند.
سوال بنده : مشاهده حکم یعنی چه؟
و لطیفۀ سوم اینکه بنده چون حکم را مشاهده کند آن مشاهده برای او جائی برای نیک شمردن نیکیها و زشت دانستن گناهان باقی نمیگذارد و این بخاطر صعود او از مرتبۀ جمیع این معانی به معنای
أسرار الصلاة (ملکی تبریزی)، ص: 62
حکم است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
به نظر حقیر این جا ایشون اشاره دارند به عمل و عبادت از روی عشق که در اصطلاح به عبادت احراری موسوم است.
به عبارتی، وقتی بنده، حکم را مشاهده کرد حالا این حکم یک طیفی از معانی میتونه باشه ولی ریشه و اساس همهاش، همان مالکیت مطلق حق و نفوذ اراده و مطلق بودن قدرت حق و در مقابل مملوک بودن عبد است. وقتی بنده این حکم را مشاهده کرد، یک رابطه عبد و مولایی در او ایجاد میشود آنوقت تنها چیزی که موجب ارتباط عبد با رب می شود، ذلت عبودیت میشود. آنوقت هر کاری که میکند مانند یک عبد، نگاهش به ثواب و یا عقابش نیست او فقط به یک چیز فکر میکند و آن خود مولا.
آنوقت حتی اگر به فرض فلان عمل ثواب هم نداشته باشد یا به تعبیر عامیانه، خالی از سود و منفعت هم که باشد، باز انجام میدهد و یا اگر فلان عمل عقاب هم نداشته باشد باز از آن احراز می کند چون مولا فرموده.
این شخص از کجا به این حالت رسید؟ از اینجا که خدا را مالک مطلق دید. هیمنه اطلاق قدرت الهی را درک کرد.
با سلام و احترام
به عبارتی، وقتی بنده، حکم را مشاهده کرد حالا این حکم یک طیفی از معانی میتونه باشه ولی ریشه و اساس همهاش، همان مالکیت مطلق حق و نفوذ اراده و مطلق بودن قدرت حق و در مقابل مملوک بودن عبد است.
مشاهده حکم با این قسمت در ارتباط نیست؟:
[FONT=BYekan]زیرا که خداوند بنده را در انجام گناه بیکی از دو جهت وا میگذارد یکی اینکه به عزت او در قضائش و بر و نیکی او در پوشانیدن گناه و به حلم و بردباریش در مهلت دادن به خطا کار و به کرم و بزرگواریش در قبول عذر گناهکار و به فضل او در بخشش و مغفرت گناه معرفت پیدا کنی.
در منازل السائرین باب محاسبه هم مطلب زیر آمده است :
رکن دوم ، آنکه آنچه را برای حق تعالی است از آنچه برای تو یا از توست بازشناسی و میان آنها تفکیک کنی، و بدانی که انجام گناه بر تو حجت است، و طاعت و بندگی بر تو منت است ، و حکم ( خداوند متعال در قضا و قدرش به انجام گناه نیز ( بر تو حجت است ، نه آنکه عذری برای تو باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
به نظر حقیر این جا ایشون اشاره دارند به عمل و عبادت از روی عشق که در اصطلاح به عبادت احراری موسوم است.
به عبارتی، وقتی بنده، حکم را مشاهده کرد حالا این حکم یک طیفی از معانی میتونه باشه ولی ریشه و اساس همهاش، همان مالکیت مطلق حق و نفوذ اراده و مطلق بودن قدرت حق و در مقابل مملوک بودن عبد است. وقتی بنده این حکم را مشاهده کرد، یک رابطه عبد و مولایی در او ایجاد میشود آنوقت تنها چیزی که موجب ارتباط عبد با رب می شود، ذلت عبودیت میشود. آنوقت هر کاری که میکند مانند یک عبد، نگاهش به ثواب و یا عقابش نیست او فقط به یک چیز فکر میکند و آن خود مولا.آنوقت حتی اگر به فرض فلان عمل ثواب هم نداشته باشد یا به تعبیر عامیانه، خالی از سود و منفعت هم که باشد، باز انجام میدهد و یا اگر فلان عمل عقاب هم نداشته باشد باز از آن احراز می کند چون مولا فرموده.
این شخص از کجا به این حالت رسید؟ از اینجا که خدا را مالک مطلق دید. هیمنه اطلاق قدرت الهی را درک کرد.
لینک مطلبی از ابن عربی براتون ارسال میکنم
http://ketabnak.com/merger.php?dlid=39433
نظرتان را به مطلبی در همون صفحه اول پاراگراف دوم جلب می کنم ، آنجا که جناب ابن عربی می فرمایند : "آن قوم از این آگهی نداشتند که حق تعالی بر کسانی که با او در سر خویش خلوت کنند و امرش را اطاعت نمایند و قلب خود را برای نور او آماده سازند تجلی ناگهانی خواهد کرد. پس حق تعالی ناگهان بر او تجلی کند در حالی که وی از این امر غافل باشد و بدین موهبت علم ندارد و آماده چنین امر خطیر نیست. پس عقلش را در بین سایر روندگان ببرد و آن امر را که ناگاه بر او تجلی نموده در شهود او باقی بدارد. پس در آن سرگردان شود و با او برود."
آیا آن مشاهده حکم جناب ملکی تبریزی همان تجلی حق تعالی ابن عربی نیست؟ به نظر می رسد طبق توضیح شما مشاهده حکم فقط یک توضیح معنایی نیست بلکه یک اتفاق ملموس و دیدنی (از نوع شهود) است که برای توبه کننده اتفاق می افتد.
نظر شما در این رابطه چیست؟
حد نازل این مشاهدهی حکم، مشاهدهی توحید افعالی است که اگر بخواهم با مصطلحات عرفانی توضیح بدهم تقریبا در انتهای مقامات اسلامی این اتفاق می افتد.
سالک بعد از مقام اسلام، به تجلی فعلی و توحید فعلی در مقام نفس دست مییابد که یک نوع رسیدن به وحدت است. درک مرحله ابتدایی مالکیت به نحو عین الیقین از اینجا شروع میشود.
شهودهایی که در این قسمت رخ میدهد شهودهای عال العال نیست یک شهودٌمایی است اما در موطن نفس و کثرت.
در این مرحله، قلب، در اعضا و جوارح مانند چشم و گوش خودش را نشان میدهد. چون حالات نفسی ما به صورت بویایی و دیدن است.دقت کنید این ذوق نهایی نیست.
یک بحثی است که توحید افعالی را با بحث حسن و قبح واقع در اشیاء و افعال چطور جمع کنیم؟
آنوقت در اینجا سه ذوق مطرح شده که با هر یک میتوان این معضل و مشکل را حل کرد (حسن و قبح، ثواب و عقاب و مضار و منفعت را چطور با توحید افعالی جمع کنیم):
یک ذوق همان ذوق هودی است که در فصوص به آن اشاره شده است.
بحث حضرت هود در فص هودی، «احدیت صراط» بود.
در این فص اصلا بحث احدیت فعل مطرح نیست.
در فص حکمة احدیة، سه معنا برای احد محتمل است یکی احدیت الذات و یکی احدیت الکثرة و یکی احدیت الفعل.
آنی که در وحدت شخصیه مطرح است و مناسب حال جناب هود علی نبینا و آله و علیه السلام است، همان احدیت صراط است.
در همین جاست که بحث «ما من دابة الا و هو آخذ بناصیتها» مطرح شده که بحث احدیت صراط است.در این جا صحبت از این است که خداوند همه کاره است و هیچ کس مؤثر نیست (وسائط اصلا وجود ندارند. در نتیجه، تأثیر ندارند) وسائط، فقط به عنوان معدّ اند اما تمام تأثیر برای آن فعل وحدانی است. بله آن فعل واحد به حسب مَحالّش، عنوان ضرر و نفع را کسب میکند. نافع و ضار و حسن و قبح به لحاظ مَحالّ پیش آمده است.
البته جناب قونوی بر این عقیده است که ذوق جناب هود، ذوق توحید افعالی است اما به نظر نمیرسد این سخن تام باشد.
فقط یک نکتهی خیلی ظریفی در اینجا هست که جناب قونوی هم اشاره کردهاند و خیلی حائز اهمیت است:
احدیة الطریقی که حضرت هود می چشد به مذاق «توحید افعالی» درک میکند ولی احدیة الطریق حضرت ختمی به مذاق توحید ذاتی است.
«الله عالم»
کاش به همان زبانی که سوال کردم پاسخ می دادید ، هیچ کجای رساله لقاء الله و همچنین اون مطلب ابن عربی از همچین زبانی استفاده نشده است
یک بحثی است که توحید افعالی را با بحث حسن و قبح واقع در اشیاء و افعال چطور جمع کنیم؟آنوقت در اینجا سه ذوق مطرح شده که با هر یک میتوان این معضل و مشکل را حل کرد (حسن و قبح، ثواب و عقاب و مضار و منفعت را چطور با توحید افعالی جمع کنیم):
یک ذوق همان ذوق هودی است که در فصوص به آن اشاره شده است.
بحث حضرت هود در فص هودی، «احدیت صراط» بود.
در این فص اصلا بحث احدیت فعل مطرح نیست.
در فص حکمة احدیة، سه معنا برای احد محتمل است یکی احدیت الذات و یکی احدیت الکثرة و یکی احدیت الفعل.
آنی که در وحدت شخصیه مطرح است و مناسب حال جناب هود علی نبینا و آله و علیه السلام است، همان احدیت صراط است.
در همین جاست که بحث «ما من دابة الا و هو آخذ بناصیتها» مطرح شده که بحث احدیت صراط است.در این جا صحبت از این است که خداوند همه کاره است و هیچ کس مؤثر نیست (وسائط اصلا وجود ندارند. در نتیجه، تأثیر ندارند) وسائط، فقط به عنوان معدّ اند اما تمام تأثیر برای آن فعل وحدانی است. بله آن فعل واحد به حسب مَحالّش، عنوان ضرر و نفع را کسب میکند. نافع و ضار و حسن و قبح به لحاظ مَحالّ پیش آمده است.
البته جناب قونوی بر این عقیده است که ذوق جناب هود، ذوق توحید افعالی است اما به نظر نمیرسد این سخن تام باشد.
فقط یک نکتهی خیلی ظریفی در اینجا هست که جناب قونوی هم اشاره کردهاند و خیلی حائز اهمیت است:
احدیة الطریقی که حضرت هود می چشد به مذاق «توحید افعالی» درک میکند ولی احدیة الطریق حضرت ختمی به مذاق توحید ذاتی است.
این بخش از پاسخ شما هم ارتباطی با سوال اینجانب نداشت.
سوال بنده مشخصا معنای مشاهده حکم بود ، در ثانی ارتباط یا عدم ارتباط مشاهده حکم با آن مطلب جناب ابن عربی؟؟
سوال سوم بنده کیفیت آن مشاهده حکم و یا آن تجلی خداوند (در زبان ابن عربی) بر بنده است؟؟
لینک مطلبی از ابن عربی براتون ارسال میکنم
متاسفانه از این لینک غیر قابل دریافت شده است ، فایل ترجمه متن اصلی جناب ابن عربی و همچنین مقاله ای مرتبط با موضوع آپلود میکنم
کاش به همان زبانی که سوال کردم پاسخ می دادید ، هیچ کجای رساله لقاء الله و همچنین اون مطلب ابن عربی از همچین زبانی استفاده نشده است
مطلب به زبان ساده همان پست اولی بود که خدمتتان ارسال کردم. چون شما در پستهای بعدی گریزهای تخصصی داشتید بنده در پست بعدی با زبان تخصصی پاسخ دادم و الا به نظر حقیر پاسخ همانی بود که در پست اول داده شد. پس با اجازه همگی، پستی بعدیام را حذف میکنم. مشکل ما در این سایت و کلا در این فضاهای مجازی این است که نمیدانیم مخاطبینمان در چه حدی از اطلاعات و معلومات قرار دارند و الا اصل اولی همان است که شما تذکر دادید.
مطلب به زبان ساده همان پست اولی بود که خدمتتان ارسال کردم. چون شما در پستهای بعدی گریزهای تخصصی داشتید بنده در پست بعدی با زبان تخصصی پاسخ دادم و الا به نظر حقیر پاسخ همانی بود که در پست اول داده شد. پس با اجازه همگی، پستی بعدیام را حذف میکنم. مشکل ما در این سایت و کلا در این فضاهای مجازی این است که نمیدانیم مخاطبینمان در چه حدی از اطلاعات و معلومات قرار دارند و الا اصل اولی همان است که شما تذکر دادید.
سپاس از شما
سوال بنده مشخصا معنای مشاهده حکم بود ، در ثانی ارتباط یا عدم ارتباط مشاهده حکم با آن مطلب جناب ابن عربی؟؟سوال سوم بنده کیفیت آن مشاهده حکم و یا آن تجلی خداوند (در زبان ابن عربی) بر بنده است؟؟
منتظر پاسخ دوستان هستم
باسمه المدبرّ
با سلام و احترام
منظور از مشاهده ی حکم در رساله لقاء الله مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ره
أسرار الصلاة (ملکی تبریزی)، ص61:
مطلب مورد سؤال حضرتعالی در کدام کتاب است،"اسرار الصلوة" یا "رساله ی لقاء الله"؟
به دو منبع رفرنس داده اید!
مطلب شما در رساله ی لقاء الله نیست!
مطلب مورد سؤال حضرتعالی در کدام کتاب است،"اسرار الصلوة" یا "رساله ی لقاء الله"؟به دو منبع رفرنس داده اید!
مطلب شما در رساله ی لقاء الله نیست!
معذرت میخوام ، اشتباه از بنده بوده است ، منبع همان اسرار الصلاة است.
باسمه العلیم
معذرت میخوام ، اشتباه از بنده بوده است ، منبع همان اسرار الصلاة است.
جناب میرزا(ره) مقصود از مشاهده ی حکم را همانطور که خودتان هم نقل قول فرمودید مشاهده ی این معنا می دانند
که هیچ مؤثری در وجود نیست بنابراین عطف به جملات قبلشان معنا این می شود که شخص تائب به درجه ای می رسد که
توفیق توبه اش را از سوی حق می بیند چرا که "لا مؤثر فی الوجود الا الله" و این مقام توحید افعالی است(همان که جناب حافظ اشاره فرمودند)
و این مقام مقام فنای افعال عبد در فعل خداوند است،مسلما مشاهده در این مقام از نوع شهود قلبی است،چرا که به شریفه ی:
"کل شیء هالک الا وجهه له الحکم" استشهاد می فرمایند.(الله اعلم)
منتظر پاسخ دوستان هستم
مطلب مورد سؤال حضرتعالی در کدام کتاب است،"اسرار الصلوة" یا "رساله ی لقاء الله"؟به دو منبع رفرنس داده اید!
مطلب شما در رساله ی لقاء الله نیست!
این مطلب در کتاب اسرارالصلاة، ترجمه آقای رجب زاده است.
آن مطلبی که در مقاله آپلود شده از جناب ابنعربی نقل شده (که اصلش در فتوحات، ج1، ص 248 موجود است) مربوط میشود به افرادی که در اثر «برق» (یک مدل از شهود است) به حالت هیمان دست پیدا میکنند اینان فقط مجذوب حق میشوند و در یک غیبت ویژهای از خود و اطراف خود به سر میبرند لذا چون تدبیر امور برایشان دشوار میشود، تکلیف از آنان ساقط است دقیقا مانند کسی که در خواب است یا به کُما رفته است. منظور از هیمان، هیمان در صفات حق است. یعنی جذب اسماء آنهم اسماء ظاهری میشوند.
اما به نظر نمیرسد که آن «مشاهدهی حکم» که در عبارات کتاب مرحوم ملکی تبریزی (که اصلش در منازل السائرین است) به این معنا نظر داشته باشد. زیرا ماندن در این حالت هیمان و این حال بهلولی مشربی، کمال نیست. بحث مرحوم ملکی تبریزی (که ایشان از جناب خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین استفاده کرده است) بر سر «توبه» است؛
سالک به جایی می رسد که بدی و خوبی را به عنوان فعل خدا میبیند یعنی دیگر صحبت بدی و زشتی را نکنیم؛ صحبت خوبی و خیر را نکنیم؛ بیاییم بگوییم همهاش از خداست این نحوه نگاه دیگر از سطح قبیح و حسن دانستن اعمال جدا میشود.
به تعبیر دیگر اینهایی که توبه کردند و اینهایی که بد کردند و یا خیر کردند همه جا خداست که کار خودش را میکند آنوقت از اینجهت که به خدا نسبت میدهیم قبیح بودن درش راه ندارد.
به لحاظ حکم الهی که نگاه کنیم همه حق است و درست. چنین شخصی از سطوح ابتدایی به در آمده است و به اصطلاح در سلوک، استخوان دار شده است.
به تعبیر دیکر درست است که به لحاظ سلوکی قبیح و حسن داریم اما به لحاظ وجودی همه اینها فعل حق است و همه حسن است که در برخی موطن به شکل قبیح هم خودش را نشان میدهد.
در این جا سالک از لطیفه ثانیه که بالاخره به نحوی به دنبال خوبی وبدی میگشت در آمده است.
و لطیفۀ سوم اینکه بنده چون حکم را مشاهده کند آن مشاهده برای او جائی برای نیک شمردن نیکیها و زشت دانستن گناهان باقی نمیگذارد و این بخاطر صعود او از مرتبۀ جمیع این معانی به معنای
أسرار الصلاة (ملکی تبریزی)، ص: 62
حکم است.
شارح در شرح این مطلب میگوید: مشاهدۀ حکم عبارت از اینست که بنده در عالم وجود هیچ مؤثری جز خدا نبیند و هیچ حکم و اثر و فعلی را جز از آن او نداند، در این مرتبه است که بنده در عیان معنای آیۀ شریفه:
«کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلّٰا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ».
ترجمه: «هر چیزی هالک و از بین رفتنی است مگر وجه ذات اقدس حق و حکم تنها از آن او است.» را محقق میبیند.
سوال بنده : مشاهده حکم یعنی چه؟
سلام
به نظر می رسد مشاهده حکم یعنی مشاهده نظام علی و معلولی که جهان را از هرنوع خطاپذیری مصون می سازد چه اینکه بر هر پدیده ای و از جمله افعال اختیاری ما علتهای خاص خود حاکم است و این قابل زوال و برداشتن نیست و چون این نظام همان سنت عام حاکم الهی بر جهان است حکم الهی نامیده می شود که باعث می شود در یک نگاه کل نگر تمام پدیده ها بجا و درست و حق باشد
یا علیم
سپاس
افرادی که در اثر «برق» (یک مدل از شهودلطفا در مورد این نوع شهود توضیحات بیشتری بدهید. کیفیت آن چگونه است؟
به حالت هیمان دست پیدا میکنند اینان فقط مجذوب حق میشوند و در یک غیبت ویژهای از خود و اطراف خود به سر میبرند لذا چون تدبیر امور برایشان دشوار میشود، تکلیف از آنان ساقط است دقیقا مانند کسی که در خواب است یا به کُما رفته است
اینگونه افراد با توجه به اینکه به نظر می رسد تلاشی از خودشون نمی توانند داشته باشند تا چه زمانی در آن حالت باقی می مانند و بالاخره چه سرانجامی دارند؟
به نظر می رسد مشاهده حکم یعنی مشاهده نظام علی و معلولی که جهان را از هرنوع خطاپذیری مصون می سازد چه اینکه بر هر پدیده ای و از جمله افعال اختیاری ما علتهای خاص خود حاکم است و این قابل زوال و برداشتن نیست و چون این نظام همان سنت عام حاکم الهی بر جهان است حکم الهی نامیده می شود که باعث می شود در یک نگاه کل نگر تمام پدیده ها بجا و درست و حق باشد
سلام علیکم
ظاهرا اینچنین نیست. چون همانطور که عرض شد اصل این مطلب از قول خواجه عبدالله در منازل و ملاعبدالرزاق شارح آن است و خواجه بیانش ناظر به این مسئله نیست:
[م] اللطيفة الثانية أن يعلم إن طلب البصير الصادق سيّئته لم يبق له حسنة بحال، لأنّه يسير بين مشاهدة المنّة و تطلّب عيب النفس و العمل.
[ش] البصير الصادق هو الذي له بصيرة يعرف بها حقائق الأشياء كما هي، فلا يخطئ في إدراكه، فإن رأى حسناته- التي من جملتها التوبة- خالصة لوجه اللّه: رآها منّة من اللّه بها عليه، على سبيل التفضّل؛ و إن رآها مشوبة بالرياء و طلب الجاه و العزّة: رآها من عيوب نفسه و سيّئات أعماله.
- [م] و اللطيفة الثالثة: أنّ مشاهدة العبد الحكم لم تدع له استحسان حسنة و لا استقباح سيّئة، لصعوده من جميع المعاني إلى معنى الحكم.
[FONT=Traditional Arabic] [ش] «مشاهدة الحكم» هو أن لا يرى مؤثّرا إلّا اللّه، و لا حكما و لا أثرا و لا فعلا إلّا له؛ فيتحقّق العبد عيانا معنى قوله:[FONT=Traditional Arabic][FONT=Traditional Arabic] كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمو هذا المقام أعلى من الأوّل- أي «السير بين مشاهدة المنّة و تطلّب عيب النفس و العمل».
class: cke_editor | width: 1066 |
---|---|
[TR] | |
[TD="class: cke_top"] فونتاندازه |
لطفا در مورد این نوع شهود توضیحات بیشتری بدهید. کیفیت آن چگونه است؟
این حال، مثل حال ملائکه مهیمه است. فرقه ملائکه مهیمه با عقل اول در این است که عقل اول در عین این که حق را میبیند به جهت خلقی خودش هم توجه دارد. به ممکن الوجودی خود واقف است. بعلاوه، عنصر تدبیر در عقل اول هست بنابراین «اول ما خلق الله العقل» یا روایات «ادبار عقل و اقبال عقل» به خاطر این است که اصلا خاصیت عقل اول ادبار و اقبال است (دارای دوجهت است). اما ملائکه مهیمه، هیمان در حق دارند. تنها حق را میبینند و حتی خود و عقل اول و عالم را هیچ نمیبینند. خداوند ملائکهای خلق کرده که اینها خبر ندارند که نه عالمی هست و نه آدمی، اینها همان ملائکه مهیمه اند. اینها از تعین خود و تعین خلقی دیگران غایب اند.
این حالت در میان انسانها، راجع به کسانی اتفاق میافتد که به مقام فناء دست یافتهاند. مقام فناء یعنی شهود عین الیقینی و حق الیقینی در عالم اسماء. اما کسانی که به مقام بقاء بعد از فناء میرسند اینچنین نیستند.
اگر گفته می شود که ابن عربی به این حال هیمان رسید، دورهی کوتاهی بهلولی مشرب شده نه این که در مراحل بعدی هم اینچنین باشد.
مشابه عقل اول در بین انسانها، قطب است که در عین حال که محو جمال حق است در عین حال میتواند تدبیر عالم کند.
پس کسی که مقام بقاء بعد از فنائ را دارد هم لطف آنطرف را دارد هم لطف اینطرف را لذا برتر از حالت هیمان است. اصطلاحا به این حالت، حالت «صحو بعد از محو» گفته میشود.
آنوقت حالات کسانی که به هیمان صرف دست مییابند متفاوت است برخی کاملا از خود بیخود میشوند برخی نه به طور کامل نیست. مثلا برخی در وقت نماز دوباره به حال عادی و تدبیری خود بر میگردند لذا به راحتی شاگردانشان به آنان اقتدا کردند و با آنان نماز هم خواندند.
ابنعربی حدود دو هفته بهلولی مشرب شد بعد از این مدت، وقتی از اطرافیان خود پرسید که نمازهایم را چه کردم؟ به او گفتند نمازهایت را سر وقت میخواندی.
نمیتوان به لحاظ انسان شناسانه دقیقا بگوییم این حال به چه صورت و کیفیتی است اما نکتهای که می خواستم بر روی آن تأکید کنم این است که این مقام، مقام نهایی نیست؛ برخی از اشعار و کسانی که در عرفان ادبی کار میکنند طوری وانمود میکنند این حالت بالاترین و عالیترین حال برای عارف است اما نه از کلمات عارفان چنین استفاده ای نمیشود.
سپاس از توضیحات کاملتون
نمیتوان به لحاظ انسان شناسانه دقیقا بگوییم این حال به چه صورت و کیفیتی است
منظور بنده کیفیت آن شهود است ، اینکه آن برق چگونه اتفاق می افتد؟ آیا در لحظه ای خاص اتفاق خاصی برای سالک می افتد؟
سلام علیکم
ظاهرا اینچنین نیست. چون همانطور که عرض شد اصل این مطلب از قول خواجه عبدالله در منازل و ملاعبدالرزاق شارح آن است و خواجه بیانش ناظر به این مسئله نیست:
[م] اللطيفة الثانية أن يعلم إن طلب البصير الصادق سيّئته لم يبق له حسنة بحال، لأنّه يسير بين مشاهدة المنّة و تطلّب عيب النفس و العمل.
[ش] البصير الصادق هو الذي له بصيرة يعرف بها حقائق الأشياء كما هي، فلا يخطئ في إدراكه، فإن رأى حسناته- التي من جملتها التوبة- خالصة لوجه اللّه: رآها منّة من اللّه بها عليه، على سبيل التفضّل؛ و إن رآها مشوبة بالرياء و طلب الجاه و العزّة: رآها من عيوب نفسه و سيّئات أعماله.
فعلى التقديرين لم يبق له حسنة، و ذلك معنى سيره بين مشاهدة المنّة و تطلّب عيب النفس و العمل.
- [م] و اللطيفة الثالثة: أنّ مشاهدة العبد الحكم لم تدع له استحسان حسنة و لا استقباح سيّئة، لصعوده من جميع المعاني إلى معنى الحكم.
[ش] «مشاهدة الحكم» هو أن لا يرى مؤثّرا إلّا اللّه، و لا حكما و لا أثرا و لا فعلا إلّا له؛ فيتحقّق العبد عيانا معنى قوله: كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمو هذا المقام أعلى من الأوّل- أي «السير بين مشاهدة المنّة و تطلّب عيب النفس و العمل».
سلام
اختلاف در بیان فلسفی و عرفانی است همین
یا علیم
منظور بنده کیفیت آن شهود است ، اینکه آن برق چگونه اتفاق می افتد؟ آیا در لحظه ای خاص اتفاق خاصی برای سالک می افتد؟
گزارشات صرفا بیان حالات ظاهری و آثار بیرونی کرده است. رزقناالله انشاء الله.
افرادی که در اثر «برق» (یک مدل از شهود است) به حالت هیمان دست پیدا میکنند اینان فقط مجذوب حق میشوند و در یک غیبت ویژهای از خود و اطراف خود به سر میبرند لذا چون تدبیر امور برایشان دشوار میشود، تکلیف از آنان ساقط است دقیقا مانند کسی که در خواب است یا به کُما رفته است
اینگونه افراد با توجه به اینکه به نظر می رسد تلاشی از خودشون نمی توانند داشته باشند تا چه زمانی در آن حالت باقی می مانند و بالاخره چه سرانجامی دارند؟
آیا ممکن است که تا پایان عمر بر آن حالت باقی بمانند؟
اینگونه افراد با توجه به اینکه به نظر می رسد تلاشی از خودشون نمی توانند داشته باشند تا چه زمانی در آن حالت باقی می مانند و بالاخره چه سرانجامی دارند؟آیا ممکن است که تا پایان عمر بر آن حالت باقی بمانند؟
گزارشات حاکی از آن است که این تجلیات، زودگذر اند و زیاد طول نمیکشند.
«الحمد لله الذی خص العارفین بمعرفة ما لا یعرفه إلا هو، و سَلَب عقولهم بنور وجهه فتحیروا فی سبحاته و تاهوا، ثم أفناهم عن بقایاهم ففاهوا فی صعقتهم بما فاهوا، »
عارف چنان نور حضرت حق برای او میتابد که گویا عقل از سرش میپرد حتی حالت عادی بدنیاش متوقف میشود پس متحیر میشود در سبحات ربش؛
درست است که این حالت نوعی گمراهی است اما گمراهی مثبت است.
بعد از آن، بقایای عبدی و بشری حذف میشود این حالت همان حالت فناست این حالت را حال صعقه هم تعبیر کردهاند. که در این حال وقتی تکلم میکند برخی از «شطحیات» را به زبان میآورد.
تکلم می کند اما در حال مدهوشی. در واقع، آن اتصال است که این اشخاص را به حرف در آورده است. مثل این که هستی به زبان در آمده است و او از زبان هستی حرف میزند.
«ثم أحیاهم به»
این حال، حال بقاء است (بقاء بعد از فناء). (شرح منازل السائرین، ص 86)
گزارشات حاکی از آن است که این تجلیات، زودگذر اند و زیاد طول نمیکشند.
سلام. بله جناب حافظ آن تجلی در لحظه اتفاق می افتد ، اما سوال بنده در مورد زمان آن حالات فنا و بی عقلی هست؟؟؟؟؟؟
پاسخ این سوالم را در مقاله آپلود شده در صفحات 11 و 12 اینگونه می یابم:
" نکته ی بسیار ظریف و قابل تامل دیگری که در سخن ابن عربی درباره ی ابدی بودن جنون الهی این طایفه آمده ، این است که «فعقولهم محبوسه عنده منعمه بشهوده» ، عاکفه فی حضرته ، منزهه فی جماله» محبوس بودن عقل بهالیل نزد خداوند به معنی صعود غیر اختیاری عقول آنان از عالم ناسوت به عالم لاهوت و زندانی شدن آنها در آنجاست ، طوری که دیگر بازگشتی برای آن عقول قابل تصور نیست یعنی عقول آنها دیگر نمی تواند به سوی صاحبانشان باز گردد بلکه به طور ابدی نزد معبود عقل آفرین محبوس و محفوظ مانده اند. مراد ابن عربی از این عبارت بیان قطعیت جنون ابدی و سکر دائم بهالیل است. به بیان دیگر هیچ امیدی به بازگشت آن عقول به صاحبان خود نیست. آنها در عالم ناسوت با فاعلیت و اراده خود نمی توانند کوچک ترین حظ و نصیبی از عقل خود داشته باشند زیرا عقل آنها متعلق به عالم لاهوت و در آن ساحت قدسی دائم الحضور است همان طوری که از ساحت ناسوتی دائم الغیاب است. البته ابن عربی بلافاصله توضیح می دهد که حبس ابدی این عقول در عالم لاهوت در فضایی پر از خشونت و اجبار نیست بلکه آن عقول از نعمت شهود دائمی برخوردار بوده و دور از اغیار ، خلوت نشین آستان حق گردیده و در تماشای زیبایی وی مستغرقند. شاید ابن عربی با این بیان می خواهد بگوید که تجربه ی خلوت و شهود زیبایی حق ، آنچنان وجود بهالیل را پر کرده و جمال حق در ساحت لاهوت آنچنان برای آنان زیبا و دلربا است که آنان بی اختیار و از سر وله زندانی جلال آن جمال شده اند. "
نظر شما چیست؟
سوال اصلی بنده این است که پس سلوک اینگونه افراد به همینجا ختم می شود که تا پایان عمر بی عقل باقی می مانند و به بقای بعد از فنا نمی رسند؟؟؟؟
" نکته ی بسیار ظریف و قابل تامل دیگری که در سخن ابن عربی درباره ی ابدی بودن جنون الهی این طایفه آمده ، این است که «فعقولهم محبوسه عنده منعمه بشهوده» ، عاکفه فی حضرته ، منزهه فی جماله» محبوس بودن عقل بهالیل نزد خداوند به معنی صعود غیر اختیاری عقول آنان از عالم ناسوت به عالم لاهوت و زندانی شدن آنها در آنجاست ، طوری که دیگر بازگشتی برای آن عقول قابل تصور نیست یعنی عقول آنها دیگر نمی تواند به سوی صاحبانشان باز گردد بلکه به طور ابدی نزد معبود عقل آفرین محبوس و محفوظ مانده اند. مراد ابن عربی از این عبارت بیان قطعیت جنون ابدی و سکر دائم بهالیل است. به بیان دیگر هیچ امیدی به بازگشت آن عقول به صاحبان خود نیست. آنها در عالم ناسوت با فاعلیت و اراده خود نمی توانند کوچک ترین حظ و نصیبی از عقل خود داشته باشند زیرا عقل آنها متعلق به عالم لاهوت و در آن ساحت قدسی دائم الحضور است همان طوری که از ساحت ناسوتی دائم الغیاب است. البته ابن عربی بلافاصله توضیح می دهد که حبس ابدی این عقول در عالم لاهوت در فضایی پر از خشونت و اجبار نیست بلکه آن عقول از نعمت شهود دائمی برخوردار بوده و دور از اغیار ، خلوت نشین آستان حق گردیده و در تماشای زیبایی وی مستغرقند. شاید ابن عربی با این بیان می خواهد بگوید که تجربه ی خلوت و شهود زیبایی حق ، آنچنان وجود بهالیل را پر کرده و جمال حق در ساحت لاهوت آنچنان برای آنان زیبا و دلربا است که آنان بی اختیار و از سر وله زندانی جلال آن جمال شده اند. "نظر شما چیست؟
سوال اصلی بنده این است که پس سلوک اینگونه افراد به همینجا ختم می شود که تا پایان عمر بی عقل باقی می مانند و به بقای بعد از فنا نمی رسند؟؟؟؟
این سخن، صرفا برداشت صاحب مقاله بوده و به هیچ وجه کلیت ندارد. همانطور که در مورد خود ابنعربی هم اینچنین نیست. یعنی یک مورد نقضی آن خود ابنعربی است. نویسنده به شدت برداشتهای شخصی خودش را در فهم متن دخیل کرده است.
لذت عظیمه ی این حال ممکن است تا آخر عمر باقی بماند اما حبس عقل نه.
این سخن، صرفا برداشت صاحب مقاله بوده و به هیچ وجه کلیت ندارد. همانطور که در مورد خود ابنعربی هم اینچنین نیست. یعنی یک مورد نقضی آن خود ابنعربی است. نویسنده به شدت برداشتهای شخصی خودش را در فهم متن دخیل کرده است.
لذت عظیمه ی این حال ممکن است تا آخر عمر باقی بماند اما حبس عقل نه.
سپاسگزارم
آیا این حبس عقل ممکن است سال ها ادامه داشته باشد؟
جناب حافظ در صورت امکان در خصوص تمام حالت هایی که ممکن است برای سالک رخ دهد توضیحات کامل و مفصل ارائه دهید. بنده به لحاظ عملی (و نه نظری) به پاسخ تمام سوالاتم نیاز دارم. ممنون
آیا این حبس عقل ممکن است سال ها ادامه داشته باشد؟
باب امکانش بسته نیست. یعنی فرد مثل ملائکه مهیمه میشه. و هیچ استبعادی نداره. یعنی «فنا» رو داره اما بقاء بعد از فنا رو ندارد. اما به لحاظ وقوعی، یا فرد بعد از دستیابی به تجلیات فنائی، بدون بقاء بعد از فنا (سفر سوم) بر میگردد یا ترقی کرده و به از سفر دوم به سفر سوم از اسفار اربعه وارد میشود. معمولا این تجلیات فنائی، ماندگار نیست پس آثار و عوارضش هم ماندگار نیست.
جناب حافظ در صورت امکان در خصوص تمام حالت هایی که ممکن است برای سالک رخ دهد توضیحات کامل و مفصل ارائه دهید. بنده به لحاظ عملی (و نه نظری) به پاسخ تمام سوالاتم نیاز دارم. ممنون
متأسفانه بنده بیش از این حد نمیدانم. چون گزارشات بیش از این نیست.