نگاهي ديگر به رنجنامه امام علي(ع)***شقشقیه***
تبهای اولیه
نهجالبلاغه، چشمه جوشاني است كه تشنگان راستين علم و معرفت از آب زلال و گواراي آن سيراب ميگردند، كتابي است كه جويبار خطبهها و نامههايش به جانها طراوت ميبخشد و كلمات همچون گوهر آن زينت هر محفل و مجلسي ميباشد.
اين كتاب شريف با وجود آنكه در ميان جوامع انساني و حتي اكثر شيعيان، غريب واقع شده و مهجور گرديده است اما به بركت نَفَس رحماني سخنور آن، درخشش چشمگيري داشته است به گونهاي كه حتي مخالفين را هم تحت تأثير قرار داده و آنان را به تحسين و تعريف وا داشته است. حتي كساني كه عمري را صرف تحقيق و مطالعه كتابهاي بسيار نمودهاند هنگامي كه با نهجالبلاغه مواجه ميشوند و با نگاه تيزبين و نكتهسنج خود مطالب آن را بررسي ميكنند، عقل و انصافشان اجازه نميدهد كه عكسالعملي نشان دهند جز آنكه آنرا بوسيده و بر روي ديدگان خود گذارند، چنانكه دانشمند معتزلي ابنابيالحديد ميگويد: «يك سطر از نهجالبلاغه برابر است با هزار سطر از كلام ابننباته كه به اتفاق دانشمندان، يگانه سخنور عصر خويش بوده است.»1 و نيز شيخ محمد عبده، مفتي مصر و شارح نهجالبلاغه گفته است: «مردم هر چند در مناقب و فضائل اميرالمؤمنين(ع) اختلاف داشته باشند اما همگي بر اين مطلب متفقند كه همانا او امام الفصحاء و سيدالبلغاء بوده و كلامش بعد از كلام خدا و رسول، شريفترين و بليغترين كلامهاست.»2 اما در ميان تمام آنچه كه سيد رضي در نهجالبلاغه جمعآوري نموده است خطبه شقشقيه جايگاه خاصي داشته و از اهميت ويژهاي برخوردار ميباشد چنانچه علامه مجلسي اين خطبه را در كتاب شريف بحارالانوار ذكر ميكند و شرح مفصلي را بر آن مينويسد و در انتها ميگويد: «همانا علت آنكه من كلام را در شرح اين خطبه جليل طولاني نمودم منفعت زياد و قوت احتجاج در آن به خاطر شهرتش ميان مسلمين ميباشد.»3
اهميت و جايگاه خطبه شقشقيه
خطبه شقشقيه منشأ اشكالات وارده بر نهجالبلاغه4
اولين و مهمترين دليل بر اهميت خطبه شقشقيه آن است كه به گواهي شواهد موجود، اين خطبه علت و سبب اصلي شبهاتي است كه بر نهجالبلاغه وارد شده است، بدين معنا كه برخي از متعصبان هنگامي كه خطبه شقشقيه را به جهت پارهاي از عبارات آن كه صريح در طعن خلفاي سهگانه ميباشد جعلي شمردند گام را فراتر نهاده و اصل انتساب نهجالبلاغه را نيز منكر شدند كه بر اين قول شواهدي وجود دارد كه به ذكر آنها ميپردازيم:
در كتاب مصادر نهجالبلاغه آمده است: «همانا اين خطبه - خطبه شقشقيه - سبب اصلي و علت اوليهاي است كه موجب برانگيخته شدن شبهات بر نهجالبلاغه و اتهامات باطل نسبت به جمعآورنده آن - سيد رضي - شده است.5
مؤلف كتاب در جاي ديگري نيز ميگويد: «به يقين ميتوان گفت كه اين خطبه از بزرگترين عواملي است كه موجب برانگيخته شدن اين شكوك در نهجالبلاغه شده است و به سبب اشتمال نهجالبلاغه بر اين خطبه ميباشد كه شعلههاي اتهامات بالا گرفته است.»6 بسياري از علما و محققين شيعي به مطلب پرداختهاند و حتي بزرگان اهل سنت هم جهت اصلي طعن بر نهجالبلاغه را محتواي خطبه شقشقيه ميدانند. بنابراين دانسته شد كه شبهه تشكيك در انتساب خطبه شقشقيه مقدم بر انكار انتساب نهجالبلاغه بوده است. در اين خصوص نظر ديگري نيز بيان شده است مبني بر اينكه منكران، ابتدا انتساب نهجالبلاغه را زير سؤال بردند اما پس از آنكه نتوانستند در اين امر كاري از پيش برند دست بر روي خطبه شقشقيه گذاشته و آن را جعلي شمردند.7
توجه خاص بزرگان علم و ادب به خطبه شقشقيه
دليل ديگري كه بر اهميت خطبه شقشقيه صحه گذاشته و جايگاه بلند آن را تأييد ميكند توجه خاص بزرگان علم و ادب به اين خطبه ميباشد. پس از آنكه نهجالبلاغه مورد توجه و استقبال كمنظير علماء و بزرگان عالم اسلام قرار گرفت بسياري از آنان شرحهاي متعددي بر آن نوشتند تا آنجا كه علامه نستوه شيخ آقا بزرگ تهراني در فهرست شروح نهجالبلاغه 140 شرح از علماي شيعه و 16 شرح از علماي اهل سنت كه قديميترين آنها شرح فخر رازي ميباشد را نام ميبرد.8 لكن به جهت اهميتي كه خطبه شقشقيه دارا بوده است برخي از علما اهتمام خاصي به اين خطبه داشته و علاوه بر آنچه كه در ضمن شروح نهجالبلاغه نوشته شده است شرحهاي مستقلي را بر خطبه شقشقيه نوشتند كه طبق آخرين بررسي صورت گرفته تا 19 شرح نام برده شده است.
امتيازات خطبه شقشقيه
با توجه به آنچه كه در مورد اهميت خطبه شقشقيه و جايگاه آن در نهجالبلاغه بيان گرديد، شايسته است كه شناخت خود را نسبت به اين كلام حضرت بيفزاييم و با امتيازاتي كه موجب برتري اين خطبه گرديده است آشنا شويم، بدين منظور برخي از امتيازات و ويژگيهاي اين خطبه را برميشماريم.
خطبه شقشقيه سندي گويا از تاريخ چهار دهه اول هجري
از آنجا كه يكي از حساسترين دورههاي تاريخ، دوران پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) ميباشد - دوراني كه تشكيل و تفكيك دو مذهب شيعه و سني در آن رقم خورده است - لذا دستيافتن به تاريخي كه صادق بوده و به بيان حقايق و واقعيتهاي آن دوره پرداخته است حائز اهميت بسيار ميباشد كه در اين ميان خطبه شقشقيه توانسته است نقش بسزايي را ايفا كند به خصوص آنكه تاريخ صدور اين خطبه در نزديكترين زمان ممكن نسبت به اصل وقايع بوده است كه اين خود تأييدي است بر اينكه خطبه شقشقيه يكي از اصليترين اسناد تاريخي آن دوران ميباشد.
صراحت لهجه و عدم كتمان حقايق
با آنكه بيان فصيح و شيوا و گفتار صريح و بيشائبه از خصيصههاي كلام اميرالمؤمنين(ع) بوده و در تمامي سخنانشان وجود دارد اما از آنجا كه اين خطبه شامل مباحث مهمي است كه در رأس آن مسئله خلافت و جانشيني پيامبر(ص) ميباشد لذا بيان روشن و واضح وقايع، آن هم از سوي شخصيتي كه همگان از دوست و دشمن به صداقت و عدالت او اعتراف دارند امتياز مهمي بهشمار ميرود به خصوص در مورد خلفاي سهگانه كه هر كجا تاريخ سخني از آنان به ميان آورده به نحوي از بيان واقعيتها خودداري كرده و آن را در پرده ابهام باقي گذراده است. لكن هنگامي كه آن حقايق از زبان مولاي متقيان علي(ع) آشكار ميشود و حق همچون آفتاب نيمروز نمايان ميگردد ديگر حجت بر همگان تمام شده و درب اعتذار بسته ميشود.
هنگامي كه امام علي(ع) سخن از خليفه اول به ميان ميآورد به صراحت ميگويد كه او به ناحق لباس خلافت را به تن كرد و حال آنكه ميدانست من به اين مقام شايستهترم چرا كه جايگاه من نسبت به خلافت همچون ميله آهنين است به سنگ آسياب «اما والله لقد تقمصها ابن ابيقحافه و انّه ليعلم انّ محلي منها محل القطب من الرحي».
و يا زماني كه ابوبكر خلافت پس از خود را به خليفه دوم واگذار ميكند امام(ع) فرياد تعجب برميآورد كه «فياعجباً بيّنا هو يستقيلها في حياته إذ عقدها لآخر بعد وفاته» شگفتا كه او – ابوبكر - در حالي كه در دوران زندگياش از مردم ميخواست تا وي را از خلافت معاف دارند. ناگهان آن را پس از خود براي ديگري منعقد ساخت.
و يا هنگامي كه سخن از خليفه دوم به ميان ميآيد امام(ع) تمام واقعيتهاي دوران را فاش كرده و ميگويد:
«فصيّرها في حوزه خشناء يغلظ كلمها و غشن مسّها و يكثر العثار فيها و الاعتذار منها» و سپس او – ابوبكر - خلافت را در اختيار كسي قرار داد كه جوّي از خشونت و سختگيري بود، سخن و كلامش تند بود و تماس و ملاقات با او رنجآور، اشتباه و لغزشهاي زيادي از او سر ميزد و بسيار عذرخواهي مينمود.
آنگاه كه نوبت به خليفه سوم ميرسد امام(ع) بيبندوباريهاي او را نسبت به بيتالمال بيان ميكند و ميگويد كه اقوام و خويشان او همچون شتراني كه علفهاي بهاري را ميچرند بيتالمال را ميان خود تقسيم كرده و خوردند. «و قام معه بنو أبيه يخضمون مال الله خضمه الإبل نبته الربيع.»
خطبه شقشقيه تجلي مظلوميت علي(ع)
ويژگي ديگرخطبه شقشقيه آن است كه مظلوميت و مصيبتهاي حضرت در اين خطبه تجلي پيدا كرده است؛ مظلوميتي كه پس از رحلت پيامبر(ص) به اوج خود رسيد، چنانكه در يكي از خطبهها فرمودند: «فوالله مازلت مدفوعاً عن حقي مستأثراً عليَّ منذ قبض الله نبيه حتيّ يوم النّاس هذا»9 به خدا سوگند از زمان وفات پيامبر تا امروز همواره از حقم بازداشته شدهام و ديگران را بر من مقدم داشتهاند.
مظلوميتي كه علامه اميني(ره) درباره آن گفته است: «اگر خداوند متعال هزار و چهارصد سال هم به من عمر دهد همه آن را در مظلوميت علي(ع) گريه خواهم كرد.» و خطبه شقشقيه حكايتگر اين مظلوميتها و مصيبتهاي جانسوز است تا آنجا كه به جهت همين ويژگي از ديگر خطب و نامههاي نهجالبلاغه امتياز يافته است. اما آغاز مصيبت و اوج مظلوميت زماني بود كه آن حقي را كه پيامبر(ص) بارها و بارها از آغاز رسالت خود تا آخرين لحظات عمر شريفشان براي علي(ع) اثبات نموده بودند به زور، غصب كرده و از آن خود نمودند. چه جانسوز است اين نواي علي(ع) «أري تراثي نهباً» آنجا كه ميبيند در پيش رويش ميراث او را به تاراج ميبرند لكن راهي جز صبر ندارد، صبري بيست و پنج ساله، بر ظلمتكده تاريك روزگار10 و در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلو بود «فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي» و چه سخت است آن زماني كه علي(ع) در جمع دنياپرستان، هم رديف كساني قرار ميگيرد كه حب رياست چشمانشان را كور كرده، تا امر خلافت را كه حق مسلم او بود به شور گذارند و خليفه مسلمين را تعيين كنند. آنجاست كه فرياد استغاثه امام بلند ميشود: «فيالله و للشّوري متي اعترض الرّيب فيّ مع الأوّل منهم حتي صرت أقرن الي هذه النظائر» بارخدايا به تو پناه ميبرم، از اين شورا، كدام زمان در مقايسه من با نخستين آنها شك و ترديد عارض شده بود، تا آنكه با اين افراد مثل هم قرين گردم.
اما آيا مظلوميت علي(ع) در همان بيست و پنج سال خانهنشيني خلاصه ميشود و يا در غصب خلافت تمام ميگردد؟ به راستي چه چيز سبب گرديد كه شخصيتي اين چنين تا بدين اندازه مظلوم واقع شود و تا به امروز نيز مظلوم بماند. آري راز مظلوميت علي(ع) ناشناخته ماندن اوست.
دفاع از خطبه شقشقيه
با آنكه خطبه شقشقيه يكي از معروفترين خطبههاي نهجالبلاغه بوده و حتي در ميان علماي اهل سنت نيز شهرت داشته است اما برخي از متعصبين بيآنكه هيچ دليل و برهاني اقامه كنند استناد اين خطبه را زير سؤال برده و آن را جعلي شمردند، آنان مدعي شدهاند كه خطبه شقشقيه كلام امام علي(ع) نميباشد بلكه ساخته سيد رضي است كه به امام علي(ع) نسبت داده است.
هنگامي كه به كلمات قائلين اين اشكال مراجعه ميكنيم متوجه ميشويم كه آنان در اثبات مدعاي خود بيش از هر چيز بر اين توجيه تكيه نمودهاند كه در نهجالبلاغه، خاصه خطبه شقشقيه عباراتي وجود دارد كه صريح در طعن و سرزنش خلفاي سهگانه و بعضي ديگر از صحابه پيامبر(ص) ميباشد كه صدور آن از جانب امام علي(ع) به دور ميباشد. چنانكه محمد محييالدين عبدالحميد، استاد دانشگاه الازهر مصر در مقدمه تحقيق خود بر شرح نهجالبلاغه عبده ميگويد: «مهمترين دليلي كه علماي ادب عربي آن را سند و پشتوانه اين قول - جعلي بودن نهجالبلاغه - قرار دادهاند اين است كه در نهجالبلاغه - بهويژه در خطبه شقشقيه - نسبت به صحابه پيامبر(ص) تعريضهايي وجود دارد كه صدور آن از شخصيتي مانند امام علي(ع) صحيح نميباشد.»1112
اما در پاسخ بايد گفت كه بيان طعن و تعريضهايي كه از سوي اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه، خاصه خطبه شقشقيه صورت گرفته است اشكال و ايرادي محسوب نميشود كه به خاطر آن خطبه شقشقيه را جعلي شمارند چراكه امامعلي(ع) اولين كسي نبوده است كه نسبت به صحابه پيامبر(ص) اشكال نموده بلكه قبل از ايشان و در مرتبه اول خداوند متعال در قرآن كريم عملكرد برخي از صحابه را مورد نقد قرار داده و آنان را سرزنش نموده است. همچنين احمد بن عثمان ذهبي در ميزانالاعتدال و ابنحجر عسقلاني در لسانالميزان با صراحت و جسارت، نهجالبلاغه را جعلي شمردهاند و علت آن را وجود سبّ صريح بر ابوبكر و عمر دانستهاند.
انتقاد از صحابه در قرآن
خداوند متعال فرموده است: «يا ايّها الّذين آمنوا إذا جاءكم فاسق بنبأ فتبيّنوا أن تصيبوا قوماً بجهاله»13 اي كساني كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقي خبري را براي شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد تا آنكه مبادا از روي ناداني به گروهي آسيب برسانيد.
به گفته مفسرين، شأن نزول اين آيه در مورد وليد بن عقبه ميباشد. وي با خبر دروغ مبني بر دشمني قبيله بني المصطلق سعي در ايجاد جنگ داشت كه اين آيه بر پيامبر نازل شد و بعد از آن بين صحابه به وليد فاسق شهرت يافت.14
در سوره انعام نيز آمده است: «و من أظلم ممّن افتري علي الله كذباً أو قال أوحي إليّ و لميوح إليه شيئ»15
به تصريح بسياري از مورخين و مفسرين اين آيه در مورد عبدالله بن ابيالسرح نازل شده است. ابن ابيالسرح برادر رضاعي عثمان بود و در زمان او ولايت مصر را بر عهده داشت در صورتيكه پيامبر(ص) خونش را مباح نمودهبود هرچند كه به پرده كعبه چنگ زده باشد.16 در اين آيه خداوند متعال بيان ميدارد كه ابن ابيالسرح ظالمترين انسانهاست چراكه او به خدا تهمت دروغ زده و ادعاي دريافت وحي را نموده است. چه كسي ستمكارتر است از كسي كه دروغي به خدا بندد يا بگويد به من وحي فرستاده شده در حالي كه به او وحي نشده است.
انتقاد از صحابه در سيره پيامبر(ص)
بدون شك كساني كه مدتي از عمر خود را در محضر رسول خدا(ص) سپري كرده و به عنوان صحابه ايشان شناخته شدهاند داراي مقام و منزلتي ارزشمند ميباشند اما اين بدان معنا نيست كه حتي اگر مرتكب اعمالي شدند كه بر خلاف رضاي خدا و رسولش بود باز هم شايسته تحسين و تمجيد باشند و نكوهش آنها مذموم شمرده شود از اينرو است كه وقتي سيره پيامبر(ص) را بررسي ميكنيم به اين نكته دست مييابيم كه آن حضرت نيز بارها و بارها برخي از صحابه خود را به خاطر اعمال ناپسندشان ملامت ميكردند و حتي بعضي از آنها را مورد لعن و نفرين قرار دادهاند!
يكي از كساني كه زمان پيامبر(ص) را درك نموده و به عنوان صحابه ايشان شناخته شده است ابوسفيان ميباشد. علماي اهل سنت او و فرزندش معاويه را عادل دانسته و از هرگونه عيب و نقصاني كه عدالتشان را خدشهدار كند بري ميدانند اين در حالي است كه به شهادت تاريخ، پيامبر(ص) هردوي آنها را لعن نموده است!17
يكي ديگر از صحابه پيامبر(ص) ابوعمرو ذوالثديه ميباشد كه تعبدش در ميان اصحاب زبانزد بوده و حتي تلاش و جهدش در عبادت خدا ديگران را متعجب نموده بود اما زماني كه پيامبر(ص) با او مواجه گرديد در حق وي فرمود: «همانا او مردي است كه در چهرهاش اثري از شيطان ميباشد.»18 سپس دستور قتل او را داده و خطاب به اصحاب فرمودند كيست كه اين مرد را به قتل برساند؟
از جمله افراد ديگري كه جزو صحابه پيامبر(ص) شمرده شده است حكم بن ابيالعاص بن اميه ميباشد. او پدر مروان حكم و عموي عثمان بود و از كساني بوده كه در روز فتح مكه اسلام آورده است لكن پيامبر او و آنكه در صلب او بود را لعن نمود. چنانكه عايشه به اين مطلب تصريح نموده و خطاب به مروان گفتهاست: اما تو اي مروان شهادت ميدهم كه رسول خدا(ص) پدرت را لعن نمود در حالي كه تو در صلبش بودي.19
اكنون زمانيكه خداوند متعال در قرآن كريم و پيامبر اكرم(ص) اين چنين برخي از صحابه خود را نكوهش ميكنند چگونه ميتوان حقايقي را كه اميرالمؤمنين(ع) در قالب انتقاد از بعضي صحابه بيان نمودهاند صحيح ندانسته و غير قابل قبول شمرد.
صدور خطبه شقشقيه از سيد رضي محال است
در ميان ادلهاي كه بر انتساب خطبه شقشقيه به امام علي(ع) دلالت ميكند شواهدي وجود دارد كه بر طبق آنها صدور خطبه شقشقيه از سوي سيد رضي غير ممكن ميباشد.
يكي از آن شواهد اين است كه خطبه شقشقيه از حيث وجودي مقدم بر حيات سيد رضي ميباشد بدين معنا كه تاريخ ولادت سيد رضي سالها بعد از تاريخ تأليف كتابهايي بوده كه خطبه شقشقيه در آنها وجود داشتهاست. اين گروه از علما كه خطبه را سالها قبل از تولد سيد رضي - 395 هـ . ق - در كتب خود ذكر نمودهاند عبارتند از:
20
21
22
23
24
25
26
علامه مجلسي در بحارالانوار و قطيفي در الفرقه الناجيه تصريح نمودهاند كه خطبه شقشقيه در جزء چهارم عقدالفريد بوده است اما در نسخههاي موجود محذوف ميباشد.27
28
1. الحافظ يحيي بن عبدالحميد الحماني، متوفي 238 هـ. ق. 2. ابوجعفر دعبل خزائي، متوفي 246 هـ. ق. 3. ابوجعفر احمد بن احمد خالد البرقي، متوفي 274 هـ. ق، ايشان كه از علماي بزرگ شيعه بوده خطبه را در كتاب المحاسن ذكر نمودهاند. 4. دانشمند معتزلي محمد بن عبدالوهاب ابوعليالجبائي، متوفي 303 هـ. ق. 5. الوزير ابيالحسن علي بن الفرات متوفي 312 هـ. ق. 6. ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن معروف به (ابن قبه رازي) از علماي قرن سوم، در كتاب الانصاف في الامامه، ابن قبه ابتدا معتزلي بوده و از شاگردان ابوالقاسم بلخي شيخ معتزله به شمار ميرفت اما سرانجام به مذهب حقه اماميه پيوست و در رد خصمان اهل بيت كتابهايي را نوشت. 7. ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن محمود بلخي متوفي 317 هـ. ق، رئيس طايفهاي از معتزله معروف به كعبيه. 8. ابن عبدالله مالكي، متوفي 328 هـ. ق، در كتاب عقدالفريد. 9. ابواحمد عبدالعزيز يحيي جلودي بصري، متوفي 332 هـ. ق.
بيان شگفتانگيز امام(ع) در خطبه شقشقيه
شاهد ديگري كه بر امتناع صدور خطبه شقشقيه از سوي سيد رضي دلالت ميكند، جلوههاي اعجابانگيز فصاحت و بلاغت در كلام اميرالمؤمنين(ع) ميباشد، كلامي كه به اعتراف بزرگان فراتر از كلام مخلوق و فروتر از كلام خالق ميباشد، به راستي چگونه ممكن است كه خطبه شقشقيه از سيد رضي باشد و حال آنكه هر انسان مطلع و سخنشناسي با اندك مطالعه اين خطبه پي به سخنور اصلي آن يعني امام علي(ع) ميبرد.
چنانكه ابن ابيالحديد معتزلي نيز با نقل قضيهاي كه در پايان شرح خود بر خطبه شقشقيه ميآورد بر بياعتبار بودن اين اتهام صحه ميگذارد او ميگويد: «استادم ابوالخير مصرق بن شبيب نقل نمود كه من خطبه شقشقيه را نزد استاد شيخ ابومحمد عبدالله بن احمد معروف به ابن خشاب خواندم تا آنكه از او پرسيدم آيا به نظر شما اين خطبه جعلي است؟ او در جواب گفت:
نه به خدا قسم، من يقين ميدانم كه اين خطبه از گفتار علي(ع) ميباشد همانطور كه تو مصدق هستي (و تو را ميشناسم).29
گفتم: بسياري از مردم ميگويند كه اين خطبه از سخنان سيد رضي است گفت: نه، اين نَفَس و اسلوب كجا و سيد رضي و ديگران كجا، ما نوشتههاي سيد رضي را ديدهايم و به گفتار و شيوه او آشنا هستيم و ميدانيم كه با اين سخنان هيچگونه سازشي ندارد.»
سپس ابن ابيالحديد ميگويد: «من نيز قسمتهاي زيادي از خطبه شقشقيه را در تصنيفات استاد، شيخ ابوالقاسم بلخي ديدهام، او پيشواي معتزليهاي بغداد بوده و در زمان خليفه مقتدر بالله عباسي و مدتها قبل از تولد سيدرضي ميزيسته است.»30
دكتر محمد تيجاني نيز در كتاب ثم اهتديت حكايتي را نقل ميكند كه خود شاهد ديگري بر انتساب خطبه شقشقيه به امام علي(ع) ميباشد.31
تصريح صاحبان كتب لغت و معاجم عربي
دليل ديگري كه انتساب خطبه شقشقيه به امام علي(ع) را اثبات ميكند، تصريح صاحبان معاجم عربي در اين رابطه ميباشد چراكه بسياري از آنان هنگامي كه به توضيح برخي از لغات خطبه شقشقيه ميپرداختند تصريح نمودهاند كه اين خطبه از خطب اميرالمؤمنين(ع) ميباشد. مجدالدين فيروزآبادي در قاموسالمحيط و سعيد الخوري الشرتوتي اللبناني در اقربالموارد از اين گروه ميباشند كه به عنوان مثال به چند نمونه اشاره ميكنيم.
الف- در مجمعالامثال ميداني در ذيل مثل عرب كه ميگويد: «شقشقه هدرت ثمّ قرّت» آمده است:
«شقشقه چيزي است شبيه شش كه شتر هنگامي كه به هيجان ميآيد آن را از دهانش خارج ميسازد. و براي اميرالمؤمنين علي(ع) خطبهاي است كه به شقشقيه معروف است.»
ب- همچنين ابناثير در النهايه به دنبال معناي ماده شقشق چنين ميآورد كه «و منه حديث عليّ في خطبه له تلك شقشقه هدرت ثمّ قرّت» و از آن جمله است كلام علي(ع) در خطبهاي كه براي اوست: آن [سخنان همچون] شقشقهاي بود كه به صدا درآمد و فرو نشست.
ج- در اقرب الموارد در ذيل لغت شقشقه آمده است: «الشقشقه لهاه البعير و الخطبه الشقشقيه خطبه الامام علي(ع) و هي خطبه بديعه مشتمله علي حكم و انواع البلاغه» شقشقه تكه گوشتي را گويند كه مشرف بر حلق شتر و در انتهاي سقف دهانش آويخته است32 و خطبه شقشقيه خطبه بديعي است از امام علي(ع) كه مشتمل بر حكمتها و اقسام بلاغت ميباشد.33
از ديگر شواهد بطلان آن ادعاي واهي اين است كه قاضي عبدالجبار معتزلي كه از متعصبين علماي اهل سنت بوده خطبه شقشقيه را در كتاب المغني ذكر كرده است. او در اين كتاب به تأويل برخي از كلمات خطبه پرداخته و آن عباراتي كه بر طعن خلفاي سهگانه دلالت ميكرد را توجيه نموده است اما با اين همه استناد خطبه شقشقيه به امام علي(ع) را انكار نكرده است.34
پينوشت
1. مصادر نهج البلاغه و اسانيده، سيد عبدالزهرا حسيني خطيب، دار الاضواءبيروت، ج 1، ص 87.
الف- مجله نگاه حوزه، شماره 68 – 65، ص 136.
ب- در پيرامون نهجالبلاغه – ترجمه ماهوالنهجالبلاغه – مترجم: ميرزاده اهري، ص 57.
ج- مقدمه تحقيق بر شرح نهجالبلاغه عبده،محمد محيالدين عبدالحميد.
2. همان، ج 1، ص 42.
3. بحار الانوار، علامه مجلسي، كتاب الفتن و المحن، ج 29، ص 548.
4. البته بر نهجالبلاغه اشكالات بسياري وارد شده است كه همگي آنها مرتبط با خطبه شقشقيه نميباشد لكن شبهه جعلي بودن نهجالبلاغه كه از همه شبهات مهمتر بوده و در رأس آنها قرار دارد بيشتر مورد بحث واقع شده است و خطبه شقشقيه مسبب ايراد اين شبهه ميباشد.
5. مصادر نهجالبلاغه، سيد عبدالزهرا خطيب، ج 1، ص 309.
6. همان، ج 1، ص 318. جهت اطلاع بيشتر در خصوص اين موضوع ميتوان به منابع ذيل مراجعه کرد:
7. علي دواني، سيد رضي مؤلف نهجالبلاغه، دفتر انتشارات اسلامي، ص 206.
8. شيخ آقابزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، منشورات المكتبه الاسلاميه، ج 14، ص 111 - 140.
9. نهجالبلاغه، خطبه 6.
10. أو أصبر علي طخيه عميأ: خطبه شقشقيه.
11. شرح نهجالبلاغه، عبده، مطبعه استقامه مصر.
12. و من طالع نهجالبلاغه جزم بأنّه مكذوب علي اميرالمؤمنين علي رضي الله عنه ففيه السّب الصراح و الحط علي سيدين ابيبكر و عمر رضي الله عني - لسان الميزان، ج 4، ص 256، دارالفكر بيروت - ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد البجاوي، ج 3، ص 124، دارالفكر بيروت.
13. حجرات/ 6.
14. شرح ابنابيالحديد، ج 4، ص 80.
15. انعام/ 93.
16. درالمنثور، ج 3، ص 30؛ المستدرك علي الصحيحين، محمد عبدالله نيشابوري معروف به حاكم، ج 3، ص 265؛ كشاف، ج 2، ص 45.
17. وقعه الصفين، مكتبه آيتاللهمرعشي، تحقيق عبدالسلام محمد هاروني، ص 220.
18. إنّكم لتحبروني عن رجل انّ في وجهه لمنعه من الشيطان، الاصابه في معرفه الصحابه، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، بيروت دارالصادر.
19. أما أنت يا مروان فأشهد أنّ رسول الله(ص) لعن أباك و أنت في صلبه، اسدالغابه في معرفه الصحابه، عزالدين علي بن محمد معروف به ابناثير، ج 2، ص 34.
20. الغدير، ج 7، ص 110.
21. همان.
22. همان.
23. همان.
24. همان.
25. همان و مصادر نهجالبلاغه، ج 1، ص 309.
26. همان و مصادر نهجالبلاغه ، ج 1، ص 310.
27. مصادر نهجالبلاغه، ج 1، ص 311.
28. الغدير، ج 7، ص 110.
29. بعضي از مترجمين در ترجمه اين قسمت دچار اشتباه شده و كلمه مصدق را تحتاللفظي ترجمه نمودهاند يعني اينگونه ترجمه كردهاند: «ميدانم كه تو تصديق كننده هستي» در حالي که چنين نيست زيرا گوينده در مقام بيان يقين ابنخشاب در قالب تشبيه است.
30. شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد، ج 1، ص 205. 31. آنگاه هدايت شدم، ص 57. 32. كه در اصطلاح به آن زبان كوچك گويند. 33. اقربالموارد، (3 جلدي)، ج 1، ص 604. 34. شرح نهجالبلاغه، علامه مجلسي، ج 1، ص 61.
متن اصلی بر گرفته از :نوشته مهدي مرداني