***هجرت برای کسب علم
تبهای اولیه
بنام خدا.
سلام خدمت همه دوستان:Gol:،
در این تایپیک که تفسیر سوره مبارکه کهف آیات 65 تا 82 هست، در مورد لزوم هجرت برای کسب علم و مسایل مرتبط با آن اگر خدا توفیق بدهد صحبت خواهد شد، باشد تا مورد استفاده دوستان قرار گیرد، زمانی که این مطالب رو خوندم برای خودم خیلی جالب بود و البته تاثیرگذار.
منبع: با تلخیص برگرفته از کتاب "تفسیر قرآن کریم" نوشته حجت الاسلام قرائتی
قرآن درباره کسب علوم دینی می فرماید: چرا از هر شهر و آبادی دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین فقیه شوند و سپس به سوی قوم خویش باز گردند و آنان را از خطرات درونی و بیرونی هشدار دهند.
سوره توبه آیه 122.
[b]1. هجرت به سوی حوزه های علمیه برای کسب علم.
2. هجرت به سوی شهرها و مناطق نیازمند برای تبلیغ دین، البته با اولویت منطقه خود.
در اهمیت هجرت برای کسب علم و دانش، همین بس که پیامبر بزرگی همچون موسی(ع) به بیابان گردی تن می دهد تا از معلمی همچون خضر استفاده کند.[/b]
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً(65)
ناگهان بندهاى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته، و علم و دانش فراوانى از نزد خود تعليمش كرده بوديم.
1. جوینده یابنده است. خضرهای راهنما یافت می شوند، مهم گشتن و پیدا کردن و شاگردی آنهاست(فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا)
2. کسی که می خواهد مردم را به عبودیت خدا فرا بخواند، باید هم خودش و هم استادش عبد خدا باشند(مِنْ عِبادِنا)
3. دریافت رحمت و علم الهی، در سایه عبودیت است(عَبْداً ... آتَيْناهُ رَحْمَةً ...عَلَّمْناهُ ...)
4. برتر از هر دانایی، داناتری هم هست. به علم خود مغرور نشویم(عَبْداً ... وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً)
5. برخی علوم با تمرین و تجربه و آموزش به دست نمی آید، مانند علوم انبیاء(مِنْ لَدُنَّا عِلْماً)
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً(66)
موسى به او(خضر) گفت: آیا(اجازه می دهی) در پی تو بیایم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟
1. برای دریافت علم، باید در مقابل استاد ادب و تواضع داشت:(هَلْ أَتَّبِعُکَ ...)
2. تواضع نسبت به عالمان از اخلاق انبیاست:(هَلْ أَتَّبِعُکَ ...)
3. کسی که عاشق علم آموختن است تلاش و حرکت می کند:(هَلْ أَتَّبِعُکَ ...)
4. مسافرت با عالم و تحمل سختی در راه کسب علم و دانش برای رسیدن به رشد و کمال ارزش دارد:( هَلْ أَتَّبِعُکَ )
5. طالب علم باید به دنبال علم باشد و شخصیت زده نباشد. موسی(ع) به شرط یادگیری حرکت کرد و نه به عنوان هیئت همراه و تشریفات(عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ...)
6. پیامبران اولوالعزم نیز از فراگیری دانش دریغ نداشتند(عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ)
7. پیمودن راه تکامل و رسیدن به معارف ویژه الهی به معلم و راهنمای الهی نیاز دارد(تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً)
8. علم انبیاء نیز محدود و قابل افزایش است(تُعَلِّمَنِ ...)
9. برخورداری از تمام مراتب علم و کمال شرط نبوت نیست،(تُعَلِّمَنِ) همان گونه که موسی(ع) پیامبر اولوالعزم بود ولی مطالبی را نمی دانست.
10. آگاهی از معارف و علوم الهی تضمین کننده رشد و کمال انسان است( تُعَلِّمَنِ ... رُشْداً)
11. دانشی ارزش دارد که مایه رشد باشد و نه غرور و مجادله( رُشْداً)
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً(67 و 68)
خضر گفت: تو هرگز توانايى ندارى با من شكيبايى كنى. تو چگونه مىتوانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى؟
قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً(69)
گفت: بخواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و قول مىدهم كه در هيچ امری تو را نافرمانی نخواهم کرد.
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً(70)
خضر گفت: پس اگر مىخواهى به دنبال من بيايى (سكوت محض باش) از هيچ چيز سؤال مكن تا خودم به موقع آن را براى تو باز گو كنم.
1. مربی و معلم باید از طرفیت شاگرد خود آگاه باشد(إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ )
2. ظرفیت افراد متفاوت است. حتی موسی(ع) تحمل کارهای خضر را ندارد( لَنْ تَسْتَطِيعَ )
3. آگاهی و احاطه علمی ظرفیت و صبر انسان را بالا می برد(كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً)
4. رشد علمی بدون صبر میسر نیست(مَعِيَ صَبْراً )
5. برای هر کاری که در آینده می خواهیم انجام دهیم، مشیت الهی را فراموش نکرده و «ان شاء الله» بگوییم (سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً )
6. صبر در راه تحصیل ادب و شرط تعلم است(سَتَجِدُنِي ...صابِراً )
7. سوال کردن زمان مخصوص دارد و شتابزدگی در پرسش ممنوع است(فَلا تَسْئَلْنِي...حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ )
8. مربی باید در زمان مناسب، مطالب مبهم را برای شاگردانش روشن سازد(حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً)
حال موسی(ع) و خضر(ع) به همراه هم در حال پیمودن مسیر هستند که اتفاقاتی رخ می دهد:
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً(71)
آن دو (موسى و خضر) به راه افتادند تا آنكه سوار كشتى شدند. خضر كشتى را سوراخ كرد. موسی گفت: آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى؟ راستى چه كار بدى انجام دادى!
قالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً(72)
خضر گفت: نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شكيبايى كنی؟
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً(73)
موسی گفت: مرا به خاطر ترک قرار مؤاخذه مكن و بر من به خاطر اين كار سخت مگير.
1. در آموزش زمان را از دست ندهید(فَانْطَلَقا )(حرف "ف" نشانه فوریت است)
2. فراگیری علم محدود به مکان و زمان و وسیله خاصی نیست(رَكِبا فِي السَّفِينَةِ )(در دریا و کشتی و در سفر هم می توان آموخت)
3. هنگام خطر هر کسی خود و منافعش را می بیند، ولی انبیاء به فکر دیگرانند. موسی(ع) فرمود: « لِتُغْرِقَ أَهْلَها» و نفرمود « لتغرقنا»
4. معلم و استاد می تواند شاگرد را مواخذه کند(لا تُؤاخِذْنِي)
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً(74)
پس به راه خود ادامه دادند، تا به نوجوانی رسيدند. خضر او را به قتل رساند. موسی گفت: آيا انسان بىگناه و پاكى را بىآنكه قتلى كرده باشد كشتى؟
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً(75)
خضر گفت: آيا به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من صبر كنى.
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً(76)
موسی گفت: از این پس اگر چیزی از تو پرسیدم مصاحبت مرا مپذیر که از سوی من معذور خواهی بود.
1. استاد، پس از پذیرش اشتباه و عذرخواهی شاگرد، آموزش و ارشاد را ادامه می دهد(آن را ترک نمی کند)(فَانْطَلَقا)
2. معلم باید شاگرد را به تدریج با معارف آشنا کند(فَانْطَلَقا)(موسی گام به گام با اسرار آشنا می شود)
3. شناخت معروف و منکر کار آسانی نیست. گاهی آنچه نزد کسی معروف است، نزد دیگری منکر جلوه می کند(جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً)
4. اولیاء خدا در علم و ظرفیت یکسان نیستند(لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً)
5. درباره عملکرد خود رای منصفانه بدهیم. موسی(ع) مسئولیت بی صبری خود را بر عهده گرفت( فَلا تُصاحِبْنِي )
6. وقتی به دلیلی از کسی جدا می شویم ادب را مراعات کنیم(فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً)
7. هر جدایی، نشانه کینه و عقده و غرور و تکبر نیست(قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً)
سلام مطلب خوبی ارائه دادین .متشکرم
اما یه مطبی هست
اونم اینه که این علم باید تعریف بشه .
آیا منظور قران هر علمیه؟
یعنی نجوم ریاضی حقوق فلسفه شیمی فیزیک و ... همه جزوی از این علم هستن یا نه ؟
فقط منظور دینه؟و علوم مرتبط با اون یا نه؟
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً(77)
پس به راه خود ادامه دادند تا به آبادی رسیدند. از اهل آنجا غذا خواستند ولی آنها از مهمان کردن آن دو خودداری کردند. سپس در آنجا دیواری یافتند که در حال فروریختن بود. خضر دیوار را برپا کرد. موسی(با تعجب) گفت: اگر می خواستی، برای این کار اجرتی می گرفتی!
1. تغییر مکان برای کسب تجربه جدید ارزش است(فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ )
2. انبیاء گاهی در شدت نیاز به سر می برند(اسْتَطْعَما)
3. گرچه نیازمند به حداقل قناعت می کند، ولی کرامت انسانی می گوید که در حد ضیافت پذیرایی کنید(اسْتَطْعَما ...يُضَيِّفُوهُما )
4. لازم نیست مهمان آشنا باشد، از مهمان غریبه و در راه مانده نیز باید پذیرایی کرد( فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما )
5. اولیای الهی اهل کینه و انتقام نیستند. گرچه مردم آنان را مهمان نکردند ولی خضر به آنها خدمت کرد(فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما ... فَأَقامَهُ )
6. وقتی نیاز را دیدیم دست به کار شویم و منتظر دعوت نامه و بودجه و آیین نامه نباشیم( جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ )
قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً(78)
خضر فرمود: اينك وقت جدايى من و توست! اما به زودى سرّ آنچه را كه نتوانستى بر آن صبر كنى براى تو باز گو مىكنم.
1. چه بسیار فراق ها که ناشی از کم صبری و یا بی صبری است(هذا فِراقُ ... لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً)
2. به کوچکترین اختلاف دوستان خود را از دست ندهیم. خضر پس از 3 مرحله فرمود: (هذا فِراقُ )
3. هر چه سریعتر ابهام ذهنی دیگران را نسبت به خود، برطرف کنیم(سَأُنَبِّئُكَ)
4. حوادث ظاهری جنبه باطنی هم دارد( بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً)
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (79)
اما آن كشتى(که سوراخ کردم) به گروهى مستمند تعلق داشت كه با آن در دريا كار مىكردند، من خواستم آن را معيوب كنم زيرا (مىدانستم) در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر است كه هر كشتى سالمى را از روى غصب مىگيرد.
1. مراعات نظم در آموزش مهم است. پرسش اول درباره کشتی بود، پاسخ اول نیز درباره همین سوال است(أَمَّا السَّفِينَةُ)
2. حکیم هرگز کار لغو نمی کند و اعمالش بر اساس مصلحت است(أَمَّا السَّفِينَةُ)
3. در فرهنگ قرآن، مسکین فرد بی پول یا بی کار نیست. چه بسا کسانی با داشتن سرمایه و کار، باز هم درآمدشان برای مخارجشان کافی نباشد و از نظر قرآن مسکین به شمار آیند(السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ )
4. هرچند کار خضر به فرمان خدا بود، اما برای رعایت ادب، معیوب ساختن کشتی را به خود نسبت داد( أَعِيبَها )
5. دفع افسد به فاسد جایز و رعایت اهم ومهم لازم است(أَعِيبَها ... مَلِكٌ يَأْخُذُ )
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً(80)
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش هر دم مومن بودند و ترسیدیم که او آن دو را به کفر و طغیان کشاند.
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْما(81)
ما چنين كرديم كه پروردگارشان فرزندى پاكتر و پر محبتتر به جاى او به آنها عطا فرمايد.
1. اولیای خدا بی دلیل کاری نمی کنند( أَمَّا الْغُلامُ )
2. خداوند به پدر و مادر با ایمان، عنایت خاص دارد(أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا )
3. طغیان و سرکشی زمینه کفر است(طُغْياناً وَ كُفْراً)
4. گرفتار شدن مومنان به بعضی ناگواری ها، برای حفظ ایمان و عقیده آنهاست(فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً)
5. اراده مردان خدا در راستای اراده خداست(فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما)
6. اگر خداوند چیزی از مومنی بگیرد، بهتر از آن را می دهد(يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ )
7. پاکی و صلاح فرزندان کافی نیست، باید نسبت به پدر و مادر مهربان باشند( زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْما)
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرا (82)
اما ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحى بود. پس پروردگار تو مىخواست آنها به سر حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند. اين رحمتى بود از ناحيه پروردگار تو. و من اين كار را به دستور خودم انجام ندادم. اين بود سرّ كارهايى كه توانايى شكيبايى در برابر آنها را نداشتى.
1. حفظ اموال یتیمان واجب است( أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ )
2. نیکی پدر در زندگی فرزندان اثر دارد(أَبُوهُما صالِحاً )
3. در برابر خدا باید مودبانه سخن گفت. حضرت خضر آنجا که سخن از عیب و نقص است، به خود نسبت می دهد ( فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها (79)) و آنجا که محدوده کار الهی است به خدا نسبت می دهد(فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما )
سلام مطلب خوبی ارائه دادین .متشکرم
اما یه مطبی هست
اونم اینه که این علم باید تعریف بشه .
آیا منظور قران هر علمیه؟
یعنی نجوم ریاضی حقوق فلسفه شیمی فیزیک و ... همه جزوی از این علم هستن یا نه ؟
فقط منظور دینه؟و علوم مرتبط با اون یا نه؟
بنام خدا.
سلام،
به نظر من هر علمی که در آن انسان از یاد خدا غافل نشه و به خدا نزدیک بشه ارزشمنده،
حالا می خواد ریاضی باشه یا فیزیک یا فلسفه یا هر چیز دیگه،
ولی علم بی عمل بی فایده هست
اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع
التماس دعا:Sham:
یه حدیثی بود از پیامبر که میفرمودند:(البته من متن دقیقشو نمیدونم ولی تو اسک دین دیدم .)
علم دو مورد است :
یکی علم دین و دیگری علم بدن .
این حدیث خیلی جالب بود برام .
ولی سوال اینجاست آیا من به خاطر مثلا فیزیک میتونم هجرت کنم ؟ و خانوادمو تنها بذارم که این علم و بیشتر بفهمم؟
یا این هجرت فقط مختص تجربه ی دینی هست و علم بدن؟
ولی سوال اینجاست آیا من به خاطر مثلا فیزیک میتونم هجرت کنم ؟ و خانوادمو تنها بذارم که این علم و بیشتر بفهمم؟
یا این هجرت فقط مختص تجربه ی دینی هست و علم بدن؟
بنام خدا.
سلام،
فکر کنم این سوال رو اگر کارشناسان سایت، پاسخگو باشند خوب باشه،
التماس دعا.
آیا غیر از علم بدن و علوم دینی . علوم دیگه ای هم با ارزش هستن که هر وقت در پی تحصیل اون باشیم از عمرمون کم نشه؟
آیا غیر از علم بدن و علوم دینی . علوم دیگه ای هم با ارزش هستن که هر وقت در پی تحصیل اون باشیم از عمرمون کم نشه؟
بنام خدا.
سلام،
لینک زیر رو دیدم فکر کنم خوندنش خالی از لطف نباشه
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9253
التماس دعا
آیا غیر از علم بدن و علوم دینی . علوم دیگه ای هم با ارزش هستن که هر وقت در پی تحصیل اون باشیم از عمرمون کم نشه؟
قال عليّ عليه السّلام في حديث: ..... و العلم علمان، علم الاديان و علم الأبدان فبعلم الأديان حياة النّفوس و بعلم الأبدان حياة الأجساد و اعلم انّ الاديان اشرف من الأبدان و حراسة الأديان أوجب من حراسة الأبدان ... الحديث الاثنا عشرية/ 41
علم که بنابر اصطلاح حضور شیء نزد عقل است بنابر فرمایش حضرت علی علیه السلام به دو قسم کلی تقسیم می شود: علم دین که مربوط به نفس و حیات معنوی است و علم بدن که مربوط به حیات مادی است. علم فیزیک و شیمی و امثال آن از قسم دوم هستند. هر چند از طریق آنها هم می توان به شناخت خدا رسید اما این شناخت بطور مستقیم نیست بلکه با واسطه است که اگر رابطه طولی این علوم با مبدا و معاد ملاحظه شود این علوم هم علوم دینی و اسلامی خواهند بود. که با این دید هر دو قسم از علم ارزشمند خواهند بود.
موفق باشید