همیشه بر مضراب خوش آهنگان باش

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
همیشه بر مضراب خوش آهنگان باش

جمعی بدور از حال دنیا ، به گوشه ای نشسته و درحال پیر خود رشک میبردند و بر ظن خویش ، از کردار خود خرسند وحظی برده و واله از حالی که چنین دست داده ، به گرداگرد مراد خویش بهم برآمده و سخن از مافیها و خارج از جیفه ی دنیا میزدند و به گمان خویش راه ثواب میپیمودند.
ازقضا ، پیر چنگی بدست داشت و یکسر مینواخت و دل آن شیفتگان را با هرزخمه ای که برآن می نواخت ، به فراخور ادراک مریدان ، میلرزاند و اورا از سرا به ثریا و بدیدار افلاک میبرد.لحظه ای پیر از نواختن بایستاد و چنگ به مریدان سپرد و از آنان خواست که بنوازند.
چنگ بدست هر مرید که بر می آمد ، ناله ای میکرد که یکی دلنواز و صد دیگر دلخراش. چنگ ، همچنان در دست مریدان می چرخید و آوای گونگون سر مید اد تا دور اول به پایان رسید و پیر از مریدان خواست که سعی نمایند با حرکات سرانگشتان ، زخمه ای بر چنگ فرود آورند که آوای خوش از آن برآید . همگان چنین کردند . برخی نتوانستند و برخی نیز هراز چند ضربه ، آوای خوشی را از دل چنگ بیرون می کشیدند .
پیر ، چنگ را بدست گرفته زمانی نه چندان بلند ، مریدان را مسحور آوای دل انگیز ترنم شورانگیز خویش نمود آنگاه رو به مریدان فرمود ::Sham:

هر نوای چنگ ، آیتی از سر ماست
این درون ما ، همان بیرون ماست
گرکه حالی ، نغمه ی شادی زدی
هم نگه کن صد زخمه ی بیجا زدی
حال خویش برآن یکی الحان ، مدان
ظن تو ، مستوردارد آنرا ، بدان
گربه یک ضربه یکی چنگی شدی
پس همه عالم ، همه چنگی بدی
حال خود ، بر وجه آن مصداق کن
تاچه بیرون آمده است از آن بن

.........