وظایف امام از نظر شیعه
تبهای اولیه
امام و خليفه پيامبر از نظر مسلمانان كسى است كه وظايف پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله وسلم (به استثناى مسئله آوردن شريعت) را بر عهده دارد.
مهمترين اين وظايف عبارتند از:
الف) تبيين مفاهيم قرآن كريم و حل معضلات آن، از جمله وظايف پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم بود. قرآن مىفرمايد: (و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم) (نحل / 44): قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه بر آنان نازل شده است بر ايشان توضيح دهى و تبيين كنى .
ب) بيان احكام شرعى يكى ديگر از وظايف آن حضرت بود كه برخى را از طريق تلاوت آيات، و برخى ديگر را به وسيله سنت بيان مىكرد. بيان احكام از سوى آن حضرت، به صورت تدريجى و با توجه به رخدادهاى روز انجام شده، و طبيعت امر ايجاب مىكرد كه اين وظيفه استمرار يابد، در حاليكه شمار احاديث وارده از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم درباره احكام، كه به دست ما رسيده است، از پانصد حديث تجاوز نمى كند و اين مقدار از احاديث فقهى نمىتواند امت را در قلمرو و تقينى «خود كفا» سازد.
ج) از آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم محور حق بود و با روشنگريهاى خويش از هر نوع انحرافات در عقايد امت جلوگيرى مىكرد، به همین جهت فرقه گرايى در زمان حيات او به علت وجود و حضور ايشان رخ ننمود يا مجال بروز و ظهور نيافت.
د) پاسخگويى به پرسشهاى دينى و اعتقادى يكى از ديگر وظايف پيامبر گرامى صلى الله عليه و اله و سلم بود.
ه) تربيت افراد جامعه از طريق گفتار و رفتار.
و) برقرارى قسط و عدل و امنيت عمومى در جامعه اسلامى از ديگر وظايف رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و اله و سلم بود.
ز) پاسدارى از مرزها و ثغور و دارائى اسلام در برابر دشمنان نيز از مسئوليتهاى آن حضرت به شمار مىرفت. چنانچه انجام دو وظيفه اخير از سوى رهبر برگزيده از جانب مردم نيز ممكن و قابل حصول باشد، مسلما انجام وظايف پيشين (تبين مفاهيم مشكل قرآن و بيان احكام شرع و...) به وجود رهبرى آگاه و مقتدر نيازمند است كه مورد عنايتخاص الهى قرار داشته و در علم و عمل تالى تلو پيامبر اكرم صلى الله عليه واله و سلم باشد. يعنى حامل علوم نبوى و مصون از هر گونه خبط و خطا باشد تا بتواند به وظايف خطير ياد شده جامه عمل بپوشاند و خلا وجود پيامبر را در طول تاريخ پر نشيب و فراز اسلام پر كند: هر چند چنين فردى كه حامل علوم نبوى است نه پيامبر خواهد بود و نه پايه گذار شريعت، و هيچگاه مقام امامت با مقام نبوت يكى نيست.
بديهى است كه تعيين چنين فردى از سطح علم و دانش امت فراتر بوده و صرفا بايد از طريق پيامبر و به فرمان الهى تعيين شود. نيز روشن است كه تحقق اهداف فوق در گرو اين است كه مردم به حمايت و اطاعت از رهبرى معين شده توسط پيامبر برخيزند، و تعيين الهى و اعلام پيامبر، شرط كافى براى تحقق آن اهداف نيست (لا راى لمن لا يطاع)، چنانكه در مورد قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم نيز ماجرا از همين قرار بوده و هست. رخدادهاى منفى و گروه گراييهاى جمعى از مسلمين پس از رحلت رسول خدا، نه به اين علت بود كه پيامبر (العياذ بالله) به وظيفه حكيمانه خود عمل نكرد و طرحى اصولى براى اداره امت پس از خود نريخت، يا طرح وى ناقص بود، بلكه صرفا اين علت بود كه برخى از افراد امت نظر خود را بر طرح پيامبر مقدم داشتند و مصلحت انديشى شخصى خويش را بر تنصيص خدا و رسول ترجيح دادند; و اين تنها موردى نيست كه چنين حادثهاى در تاريخ رخ داده، بلكه در تاريخ اسلام نظاير آن فراوان است.
شئون و وظایف امام به طور كلی شیعه بر خلاف اهل سنت معتقد است كه همان اهداف و اغراضی كه منجر به ارسال رسل و انزال وحی از طرف خداوند شده، به نوعی دیگر در حضور امام دنبال می شود; لذا اكثر وظایف و شئونی كه پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله - در زمان حیاتش به عهده داشت در زمان ممات و غیابش در جامعه ی اسلامی، به امامان معصوم- علیهم السلام- منتقل و واگذار می شود. البته این شئون غیر از شئون فردی آن حضرت است، چون همه و حتی خود ائمه(علیهم السلام) بر این امر متفق اند كه هیچ امری در كمال و تقرب، همچون رسول خدا- صلی الله علیه وآله - در هستی یافت نمی شود.
واضح است كه با اعلام خاتمیت دین اسلام و پس از وفات پیامبر اسلام- صلی الله علیه وآله - آمدن شریعتی جدید برای همیشه منتفی شده است. خداوند متعال ختم نبوت را چنین اعلام فرمود:
(ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ...);[1]محمد، پدر هیچ یك از مردان شما نیست، ولی فرستاده ی خدا و خاتم پیامبران است... .
بنابراین پس از شریعت اسلام، هیچ پیامبری، نه تشریعی و نه تبلیغی،[2] نخواهد آمد و نبوت پیامبر اسلام پایان دهنده ی سلسله ی پیامبران است. این عقیده مورد اتفاق و اجماع همه ی مسلمانان[3] و از ضروریات دین است و منكر آن در واقع منكر اسلام و نبوت پیامبر اسلام- صلی الله علیه وآله -است.[4]
بنابراین پس از رحلت پیامبر- صلی الله علیه وآله -نزول وحی آسمانی برای همیشه منقطع شده است. حضرت علی(علیه السلام) هنگام رحلت پیامبر- صلی الله علیه وآله - فرمودند:
با مرگ تو رشته ای بریده شد كه در مرگِ جز تو بریده نشد; پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمانی.[5]
پس هیچ كس بعد از پیامبر- صلی الله علیه وآله - نمی تواند مدعی مقام دریافت و ابلاغ وحی باشد. حتی امامان شیعه كه در اكثر شئون با پیامبر- صلی الله علیه وآله - مشترك اند از این مقام محروم هستند; البته مراد از وحی در این جا، وحی نبوت است، نه الهام و تحدیث كه این مرتبه شامل ائمه(علیهم السلام) هم می شود.[6]
وظایف و شئون پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله -
بی تردید پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله - در مدت بیست و سه سال نبوت خویش، وظایف و شئون مختلفی را در قبال جامعه ی اسلامی بر عهده داشتند كه برخی نیاز به تداوم ندارند، مانند دریافت و ابلاغ وحی یا پیام آوری از خداوند برای راه نمایی و هدایت بشر و برخی دیگر كه عمده ی وظایف آن حضرت بود، مربوط به شئونی است كه باید تداوم داشته باشند; آنها عبارت اند از:
1. تفسیر و تبیین وحی الهی و تشریع اهداف و مقاصد آن;
2. بیان و توضیح احكام موضوعات جدید در حوزه ی وظایف و احكام فردی و اجتماعی مسلمانان;
3. پاسخ گویی به شبهات مخالفین اسلام و ردّ اعتراضات آنان به حقانیت آیین اسلام;
4. محافظت و پاس داری از كیان آموزه های دینی و جلوگیری از وقوع تحریف و بدعت در آنها;
5. داوری و قضاوت در اختلافات و نزاع های بین مسلمین و تطبیق و اجرای حدود و قوانین كلی الهی;
6. حكومت داری و ریاست بر عامه ی مردم در همه ی مسائل اجتماعی و سیاسی.[7]
حال سؤال اساسی این است كه غیر از ابلاغ وحی كه مخصوص انبیا بود، بعد از پیامبر- صلی الله علیه وآله -، دیگر وظایف ایشان چه وضعیتی خواهد داشت؟ آیا شارع در متن دین برای جبران آنها تدبیری اندیشیده یا آنها را به خود امت واگذار كرده است؟ واقعیت ها و گزارش های تاریخی از اختلاف شدید مفسران در تفسیر پاره ای از آیات قرآن، اختلاف شدید مسلمانان در احكام عملی و حتی در مورد تفسیر سنت پیامبر- صلی الله علیه وآله -، هجوم بی امان شبهات ویرانگر به عقاید اسلام و شیوع ده ها هزار حدیث مجعول و.... همگی گویای این حقیقت اند كه امت اسلامی از یك سو نیازمند آن است كه عمل به وظایف یاد شده پس از وفات رسول خدا- صلی الله علیه وآله - تداوم یابد و از سوی دیگر، خود امت (بدون امداد الهی) هرگز قادر به پاسخ گویی به این نیازها نیست.
حال با دو احتمال رو به رو هستیم:
اول آن كه خداوند، با علم به ناتوانی امت اسلامی از رفع نیاز خود، امر آنان را به خودشان واگذار كرده باشد. این احتمال آشكارا باطل است; چون لازم می آید خداوند حكیم، غرض خویش از ارسال پیامبر- صلی الله علیه وآله - و تشریع آیین اسلام و ختم نبوت را نقض كند و این از سوی حكیم، ممتنع است.
دوم آن كه خداوند حكیم، برای حفظ شریعت اسلامی و مصونیت آن از تحریف و نیز برای استمرار هدایت مردم، اشخاصی شایسته و مصعوم را به مردم معرفی كرده باشد تا پس از پیامبر- صلی الله علیه وآله -ـ عهده دار مسئولیت ها و وظایف یاد شده گردند. بدیهی است كه این احتمال صحیح است.[8]
بنابراین امامت چیزی جز تداوم و استمرار وظایف و شئون نبوت و رسالت نیست ومقام امامت مقام تحقق و عینیت بخشیدن به اهداف رسالت است. اما چه كسانی و با چه شرایط و اوصافی می توانند این وظایف را تداوم بخشند؟ بی تردید هیچ كسی جز انسان هایی معصوم و افضل و اعلم كه از طرف خداوند منصوب شده اند، شایستگی پذیرش این مسئولیت الهی و خطیر را ندارد; (لا ینال عهدی الظالمین);[9] این عهد و امانت من (مقام امامت) به ظالمین نمی رسد.
مراتب و شئون امامت
در مباحث پیشین بیان شد كه امامان شیعه همه وظایف و مسئولیت های پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله - را، به غیر از مقام نزول و دریافت و ابلاغ وحی، به نوعی دیگر، بر عهده دارند، چون آنان جانشینان واقعی و به حق پیامبر عظیم الشأن- صلی الله علیه وآله - هستند; لذا برخی بزرگان همچون شهید مطهری، آن وظایف و شئون مشترك با پیامبر را تحت عنوان «مراتب امامت» چنین بیان كرده اند:[10]
1. حكمت سیاسی و رهبری جامعه
مسئله رهبری اجتماع، كه یكی از شئون اساسی پیامبر- صلی الله علیه وآله - به اتفاق اهل سنت و شیعه و همه عقلاست، نباید بعد از ایشان بلاتكلیف بماند.
(لابد للناس من امیر برِّ او فاجر);[11] هر جامعه ای ناچار است از داشتنِ حاكمی، چه نیكوكار باشد و چه ستمكار.
البته شیعه برخلاف اهل تسنن معتقد است كه این شخص باید معصوم و برگزیده از طرف خداوند باشد.
2. مرجعیت دینی
این مرتبه كه مهم ترین و اصلی ترین وظیفه ی امام به شمار می رود، نوعی كارشناسی حقیقی اسلام است كه به تبیین و تفسیر صحیح و كامل از وحی می پردازد و از هرگونه خطا و اشتباهی مصون است; چرا كه هم معصوم است و هم علم خویش را از ناحیه ی خداوند و از راهی غیرعادی از پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله - گرفته است. بی تردید یكی از مهم ترین عوامل و عناصر اكمال و اتمام دین و خاتمیت اسلام، وجود امامانی است كه نقش پیامبران تبلیغی گذشته را ایفا می كنند و مرجعیت دینی مسلمانان را به عهده می گیرند و پاسخ گوی نیازهای واقعی جامعه مسلمین هستند.
3. ولایت معنوی و باطنی
این مرتبه كه اوج مفهوم و مرتبه ی امامت است، اعتقاد به وجود انسان كاملی است كه «حامل معنویت كلی انسانیت» و قطب و محور عالم امكان است. بر این اساس، ممكن نیست زمین از حجت حق و وجود انسان كامل خالی باشد; چرا كه به تعبیر روایات،; اگر حجت خدا و انسان كامل وجود نداشت، زمین، ساكنان خود را می بلعید.[12]
زیارت جامعه كبیره نمونه ای از ابعاد مختلف ولایت باطنی و معنوی امامان را بیان می كند.[13]
نتیجه آن كه بعد از ختم نبوت هیچ پیامبر دیگری نخواهد آمد و به تبع، هیچ تشریع و نزول وحیی صورت نمی گیرد اما از آن جا كه هدف رسالت و خاتمیت باید محقق شود و تداوم یابد، ضروری است دیگر مسئولیت ها و وظایف پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله - به امامان معصوم واگذار شود.
[1]. سوره ی احزاب، آیه ی 40.
[2]. پیامبران به دو گروه عمده تقسیم می شوند: 1. پیامبران تشریعی كه از جانب خداوند شریعت خاصی را به بشر عرضه می كنند; 2. پیامبران تبلیغی كه وظیفه ی تبلیغ و ترویج همان شریعتی را كه پیامبر تشریعی آورده است به عهده دارند.
[3]. ر.ك: جعفر سبحانی، الالهیات، (قم: انتشارات مركز العالمی للدراسات الاسلامیه 1412 هـ ق)، ج 3، ص 485.
[4]. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، (قم: انتشارات مركز مدیریت حوزه ی علمیه ی قم، 1367)، ص 367.
[5]. نهج البلاغه، ترجمه ی شهیدی، خطبه ی 235.
[6]. ر.ك: محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، (تهران: دارالكتب الاسلامیه، 1365)، ج 2، ص 255، ص 270 ـ 271.
[7]. ر. ك: جعفر سبحانی، همان، ج 4، ص 16 هم چنین ر. ك: جمعی از نویسندگان، انسان، راه و راهنماشناسی (قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1384 ش)، ص 191 ـ 192.
[8]. ر. ك: محمد سعیدی مهر، آموزش كلام اسلامی، (قم: انتشارات طه، چ اول، 1381)، ج 2، ص 138; همچنین ر. ك: جعفر سبحانی، محاضرات فی الهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، (قم: مؤسسه ی نشر اسلامی، چ دوم)، ص 524 و 526.
[9]. سوره ی بقره، آیه ی 124.
[10]. مرتضی، مطهری، امامت و رهبری، ص 28 ـ 35.
[11]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت: مؤسسه الوفاء، 1404 هـ. ق)، ج 72، ص 357.
[12]. ر. ك: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 29.
[13]. ر. ك: جمعی از نویسندگان، انسان راه و راهنماشناسی، ص 198.
[=arial narrow]
سلام علیکم و رحمة الله
برادران عزیز سلمنا که ما پذیرفتیم امام در جامعه چنین وظایفی دارد!!!
اما اینجا یک سوال بسیار مهم و کلیدی پیش می اید، که ایا امام غایب هم میتواند این وظایف
را در جامعه جاری کند؟
[="Blue"] برادران عزیز سلمنا که ما پذیرفتیم امام در جامعه چنین وظایفی دارد!!! اما اینجا یک سوال بسیار مهم و کلیدی پیش می اید، که ایا امام غایب هم میتواند این وظایفسلام علیکم و رحمة الله
را در جامعه جاری کند؟
سلام
من از شما سوالی دارم!
آیا اویس قرنی پیامبر را با چشم دید؟
ما هم همانطور که اویس قرنی پیامبر را ندید و از پیامبر بهره برد از امام غایب خود بهره می بریم
و الله الهادی[/]
عمر فاروق میدونی چرا 12 همین امام غایب شد ؟
میدونی چرا چند قرنه که مردم تو افکار و نظریه ها و تز ها و تفسیرهای خودشون غلط میزنن و به غلط کردن افتادن ؟
شاید با خودت بگی چه کاریه آخه ؟ اگه هست چرا نمیاد ؟ چرا غایبه ؟ آخه یعنی چی ؟ غایب بودنش چی بدرد ما میخوره ؟
میدونی چیه ؟
ما باید قدرش رو بدونیم . عمر فاروق ، امام و امات زوری نیست . خدا 11 تا فرستاد ، دید نه تنها بهشون احترام میذارن ، بلکه خونشون رو هم میریزن . 12 همی رو گرفت . صبر میکنه تا زمانی که به این درک برسیم وجود یه معصوم بعد از پیامبر ، برای حکومت لازمه .
عمر فاروف ، امامای ما ، اصلا به قول شماها ، توهمات ما هستند و امام نیستن . اما به قول خود شماها ، افراد بسیار خوب و بسیار فهمیده که بودن ، پس چرا یکی یکی شون رو زخم زدن ؟ پس چرا دشمن داشتن ؟ مگه تو تاریخ به بد نامی ازشون یاد شده که به دشمناشون حق بدیم ؟
ببین از اولی تا آخری چیکار کردن . امام علی رو با پنبه سر بریدن . با لباس شبهه که به حقیقت شبیه ، امام علی رو خانه نشین کردن . یازدهمین امام رو چیکار کردن ؟ زندانی . میدونی " عسگری " یعنی چی ؟ میدونی زندگی یه آدم باید چه جوری باشه که لقبش " عسگری " باشه ؟
اماما چه بدیعی کردن که این همه ظلم دیدن ؟
عمر فاروق ، این شعر یادت نره " اونا دنبال شر میگردن ، بازندن اینو شرط میبندم / اگه دشمن نداشتم باید به قدرت خودم شک میکردم "
عمر فاروق ، یکم دقت ، ببین آخر الزمان مال کی هست ؟
عمر فاروق ، بازم باهم صحبت میکنیم دوست موحد .
سلام
من از شما سوالی دارم!
آیا اویس قرنی پیامبر را با چشم دید؟
ما هم همانطور که اویس قرنی پیامبر را ندید و از پیامبر بهره برد از امام غایب خود بهره می بریم
و الله الهادی
دوست عزیز چرا مغلطه میکنید
شاید اویس قرنی پیامبر را از نزدیک ندیده باشد ولی برای او یقین حاصل شده
بود که پیامبری از طرف خداوند در زمان او وجود دارد و حجت بر او تمام شده بود
مثل تمام کسانی که در بلاد اطراف عربستان زندگی میکردند و بدون اینکه پیامبر را دیده باشند
به اسلام ایمان اوردند چرا چون برای انها یقین حاصل شده بود که در سرزمین عربستان پیامبری
از طرف خداوند مبعوث شده است و حجت بر انها تمام شده بود (دقت کنید)
مثل این میماند که بنده تا به حال اقای خامنه ای را از نزدیک ندیده ام ، ولی برای من یقین حاصل شده است
که ایشان الان در بیت رهبری حضور دارند و هروقت که بخواهم میتوانم با ایشان دیدار کنم
به عبارت دیگر حجت برای من در مورد حضور اقای خامنه ای در جامعه تمام شده است
هرچند ایشان را نبینم
ایا در مورد امام زمان نیز چنین یقینی وجود دارد ایا حجت برای ما تمام شده است که ایشان الان
در جامعه حضور دارند و هروقت که بخواهیم میتوانیم ایشان را ببینیم
سوال اصلی اینجاست که طبق مبانی شیعه برای ضرورت وجود امام در جامعه ادله ای وجود دارد
و این در حالی است که غیبت امام زمان(به همین معنا که امروز میشناسیم) تالی فاسدی بسیار
متقن و محکم برای ادله ضرورت وجود امام در جامعه میباشد!!!
بنده سوالم را طور دیگری مطرح میکنم:
ادله ضرورت حضور امام در جامعه طبق مبانی شیعه چیست؟؟؟
با توجه به این ادله ایا حضور امام زمان نیز در جامعه ضروری خواهد بود یا خیر؟؟؟
عمر فاروق آیا بین فرستادن پیامبر فعلی و پیامبر قبل از آن ، هیچ فاصله ایی نیافتاده ؟
آیا در تاریخ برهه یا برهه هایی از زمان نبوده که مردم بدون پیامبر بوده باشن ؟
اگر جواب مثبت هست ، به من بگو با توجه به دلایل لزوم پیامبر در بین مردم ، چرا در برهه یا برهه هایی ، پیامبری در میان مردم نبوده ؟
ادله ضرورت حضور امام در جامعه طبق مبانی شیعه چیست؟؟؟با توجه به این ادله ایا حضور امام زمان نیز در جامعه ضروری خواهد بود یا خیر؟؟؟
سلام
دین مکتب تربیتی است و با همین ویژگی اش برای همه انسانها در همه ادوار بوده است
لذا باید همیشه کتاب و مربی الهی با هم باشند و گرنه تربیت الهی محقق نشده و مردم علیه خدای متعال حجتی خواهند داشت
پس در این زمان هم امامی بعنوان مربی الهی در میان بشریت حضور دارد
والله الموفق
شاید اویس قرنی پیامبر را از نزدیک ندیده باشد ولی برای او یقین حاصل شده
بود که پیامبری از طرف خداوند در زمان او وجود دارد و حجت بر او تمام شده بود
شما از کجا یقین دارید شخصی به نام اویس قرنی وجود داشته؟
اگر کمی صبر کنید دوستانتان دارند سعی می کنند تا جسد ایشان را هم مانند حجر بن عدی از قبر بیرون بکشند تا به یقینیات شما بیافزایند.
مشاهده بفرمایید:
ما اگر نخواهیم امثال شما به وجود آقای ما یقین کنید چه کسی را باید ببینیم؟
سلام علیکم
امامت تنها به معناى حكومت و رياست اجتماع نيست! بلكه حكومت، يكى از شاخه هاى امامت است. مهم ترين شناسه امام كه در درجه نخست اهميت قرار دارد اين است كه امام به عنوان جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) بايد از تمامى تعليمات قرآن و سنت نبوى برخوردار باشد و دين را با اجتهاد و رأى شخصى خود تفسير نكند زيرا يك مجتهد ممكن است دچار اشتباه و خطا شود. از اين مرتبه امامت به مرجعيت دينى تعبير مى شود.
بدون ترديد آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيان فرموده مستند به وحى مستقيم بوده است اما آيا زمان اندك حضور پيامبر در بين مردم اين امكان را به وجود آورده كه ايشان تمام دستورات اسلامى را حتى موضوعاتى كه در آينده جامعه اسلامى پيش مى آيد بيان نمايند؟ اسلام دين جامع و كامل و آخرين دين الهى است اما آيا تمام اسلام همان است كه پيامبر بيان نموده و پيامبر همه مسايل را روشن كرده است و يا بايد با گذشت زمان مسايل مربوط به هر عصر ـ بدون دخالت رأى و استحسان ـ در ظرف زمانى و مكانى خود بيان شود؟
مسأله ديگرى كه مطرح است اين كه آيا انسان كاملى كه بتواند اين احكام را بيان كند وجود داشته است؟ و آيا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)براى رهبرى جامعه پس از خودش چنين فردى را پرورش داده بود؟
على(عليه السلام) مى فرمايد: «انّ رَسولَ الله(صلى الله عليه وآله) عَلَّمنى أَلفَ باب، وَ كُلُّ بابِ يفتَحُ ألف باب فذاك ألفَ ألفَ باب...»;[3] پيامبر(صلى الله عليه وآله)هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده مى شود كه مجموع آن هزار هزار باب مى شود».
شيعه مى گويد پيامبر جانشين و رهبر پس از خود را تعيين فرموده است و بايد پس از ايشان زمام امور مسلمانان به دست وى ـ يعنى حضرت على(عليه السلام) ـ سپرده شود اما اهل تسنن مى گويند، پيغمبر شخصى را تعيين نفرموده و انتخاب رهبر وظيفه خود مسلمانان بوده است.
مسأله امامت اگر محدود به رهبرى سياسى مسلمانان باشد بايد امامت جزو فروع دين قرار گيرد ولى شيعه معتقد است چنين نيست و امام داراى دو جايگاه والاست ـ كه اهل تسنن درباره احدى از صحابه به آن قايل نيستند ـ يكى مقام مرجعيّت دينى و ديگرى ولايت كه اوج مفهوم امامت است. البته مقصود از ولايت اين نيست كه بعضى پنداشته اند، يعنى انسانى سمت سرپرستى و قيمومت جهان را پيدا كند، به طورى كه او گرداننده زمين و آسمان، خالق و رازق و زنده كننده و ميراننده از جانب خداوند باشد، بلكه يك انسان كامل به اجازه خداوند نفوذى غيبى و نوعى تسلّط تكوينى پيدا مى كند كه به اين اعتبار حجت ناميده مى شود. و زمين هيچ گاه از وجود حجت خالى نمى ماند و از اين رو شناخت حجت خدا كه همان امام است واجب مى باشد.
كسى نمى تواند بگويد من به خدا و پيغمبر اعتقاد دارم ولى وظيفه ديگرى بر عهده من نيست چرا كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من مات بغير امام مات ميته جاهلية».[4]
مسأله امامت به اندازه اى اهميت دارد كه نادانى نسبت به آن، موجب مرگ شرك آميز مى گردد و به همين جهت شيعه اعتقاد دارد كه با وجود آن كه كسى وجود دارد كه پيامبرگونه، قادر به اداره جامعه است و به سان پيامبر از مقام عصمت برخوردار است چنان كه مردن بدون شناخت او مرگ جاهلى است، آيا باز هم با وجود چنين شخصى ممكن است انتخاب رهبر به عهده شورا گذارده شود؟
نا گفته پيداست امامت به معنايى كه تفسير شده نه فقط پس از پيغمبر اسلام بلكه در زمان پيامبران گذشته نيز وجود داشته است و اين حقيقت را مى توان در ذريه ابراهيم مشاهده كرد، چه آن زمان كه اين منصب به او اعطا مى شود و چه آن زمان كه او مى خواهد فرزندانش نيز از آن بهره مند باشند.
اما بايد ديد حضرت ابراهيم چگونه به مقام امامت مى رسد. ابراهيم(عليه السلام) در معرض آزمايش هاى فراوانى قرار مى گيرد; آتش نمرود، مهاجرت به سوى حجاز[5] ذبح فرزند[6] و ... و بدون شك پس از گذشتن از اين آزمون ها به مقام امامت مى رسد، قرآن كريم به اين موضوع تصريح دارد: (انى جاعلك للناس اماماً);[7] به تو مقام و منصب ديگرى مى دهيم. بى ترديد اين آيه مربوط به اوايل نبوت ابراهيم نيست و اشاره به اواخر عمر آن حضرت دارد چرا كه مى فرمايد به تو شأن و منصب ديگرى مى دهم.
اين آيه از حقيقت ديگرى نيز حكايت دارد و آن حقيقت امامت كه همانا عهد الهى است مى باشد و مى توان گفت هر كسى توان كسب آن را ندارد بلكه به استعداد فطرى، نورانيت باطنى و كسب مقام خلوص نيازمند است.
خلاصه مطلب) نصب امام و جانشين براى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ضرورى است زيرا:
1ـ حكمت الهى اقتضا دارد تا خداوند به وسيله اولياى خود بشر را هدايت نمايد;
2ـ پيامبر اسلام خاتم و پايان همه پيامبران الهى بوده و دين اسلام آيين جاويدان است;
3ـ آخرين دين الهى بايد پاسخگوى همه نيازهاى بشريت تا پايان جهان باشد;
4ـ قرآن كريم جزييات احكام و قوانين را بيان نكرده و بيان آن را به عهده پيامبر(صلى الله عليه وآله) نهاده است;
5ـ شرايط دشوار زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين امكان را به وجود نياورده تا همه احكام و قوانين اسلامى براى عموم مردم بيان شود.
با توجه به آنچه گفته شد روشن است كه دين اسلام در صورتى مى تواند مصون و محفوظ بماند و رسالت خود را ايفا كند كه راهى اساسى براى رسيدن به اهداف فوق در آن پيش بينى شده باشد و اين راه همان نصب جانشينى صالح براى پيامبر از سوى خداوند متعال است[8] و بدين جهت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اهل بيت خود را كه از اين مقامات والا برخورداراند، همسان و هم عدل قرآن معرفى مى نمايد: «انى تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتّى يردا على الحوض و...».
_____________________
ـ الخلافة والولايه، ص 210 و احكام السلطانيه، ماوردى، ص 15.
ـ اصول كافى، كلينى، ج 1، ص 296 و ينابيع الموده، سليمان قندوزى حنفى، ص 88.
ـ بحار الأنوار، ج 1، ص 152، باب 4، روايت 30.