وندالیسم (مبحث اجتماعی)
تبهای اولیه
وَندال نام قومی از اقوام ژرمن- اسلاو است كه در قرن پنجم میلادی میزیستند و همواره به اسپانیا هجوم میآوردند و آنجا را تصرف میكردند.
امروزه، اصطلاح وندال به كسانی اطلاق میشود كه به دلائل مختلف با حالت اعتراض دست به تخریب میزنند تا تخلیۀ روانی شوند. وندالها مانند موریانه شهرها را ذرّه ذرّه میخورند؛ مثل نوجوانی كه با چاقو صندلی ماشین را میبُرد.
وندال یك واژه وارداتی در فرهنگ ماست و به جای آن میتوانیم بگوییم افراد معارض قانون.
وندالها جوانان معارض قانون هستند كه شاید از زیانی كه به جامعه میرسانند، بیاطلاع باشند. آمار در ایران نشان میدهد كه 67 درصد از افراد دستگیر شدۀ وندال در گروه سنّی 10 تا 25 سال قرار دارند كه در آن سهم مردان بیشتر از زنان است، طوری كه 75 درصد را مردان و 19 درصد را زنان تشكیل میدهند. به لحاظ تحصیلی هم 4/35 درصد، تحصیلات راهنمایی و 9/22 درصد تحصیلات ابتدائی داشتهاند.
وندالها از قشرها و طبقات مختلف جامعه میباشند و تنها در بین طبقات پایین و كمتحصیل نیستند. میتوان به هَكِرها و كسانی كه ویروس وارد شبكۀ اینترنت میكنند، اشاره كرد كه جزء نوابخ محسوب میشوند.
![](http://www.ironicsans.com/images/vandalism.jpg)
عصيان روزافزون انسان، به خصوص نسل جوان، نه تنها نشان دهنده احساس اجحاف و درماندگي توأم با خشم، پرخاشگري و آشوبگري آنان است، بلكه معرف تحميلات اجتماعي و تجويزهاي نيروهاي قاهر و سركوبگر بيروني درجامعه اي است كه به جاي درنظرگرفتن نگرشها، باورها، رفتارها و الگوهاي فرد، گروه، قشر يا نسلي ديگر، تنها نگرشها و الگوهاي خود را به آنان تجويز مي كند. درحقيقت ونداليسم واكنشي است در مقابل برخي از صور فشارها، تحميلات، ناملايمات، حرمانها، اجحاف و شكستها كه مبين تمايل به تخريب آگاهانه، ارادي و خودخواسته اموال، تأسيسات و متعلقات عمومي است(۱).
محققان آسيبهاي اجتماعي دريافته اند كه شرايط و محيط اجتماعي افراد در شكل گيري شخصيت وندال در آنها نقش تعيين كننده داشته اند كه ريشه هاي آن را در محيط خانواده مي توان يافت. دراين خصوص دو ديدگاه متفاوت و حتي در برخي موارد متضاد در مورد ونداليسم ارائه شده است. ديدگاه نخست براين باورست كه ونداليسم معمولاً در خانه هايي غيرمنضبط با والديني سردرگم و مردد و نامطمئن از ارزشها و فلسفه اجتماعي خويش پرورش مي يابد و غالباً احساس درماندگي و احساس اجحاف خود را به صورت قهرآميز و پرخاشگرانه در مقابل نسل بزرگتر، صاحبان قدرت و همه نهادها و سازمانهاي تأسيس شده در جامعه نشان مي دهند(۲). ديدگاهي ديگر ونداليسم را نتيجه مستقيم بريدگي و عدم پيوندي مي داند كه بين ارزشهاي تحميل شده از سوي نهادهاي پرورشي با آنچه به منزله شرايط و و اقعيتهاي حاكم برجامعه مطرح است، پديد مي آيد(۳). آن تجويزها از والدين و مدرسه گرفته تا دولت و رسانه ها را دربرمي گيرند. با يك بررسي دقيق و نگاهي ژرفتر مي توان دريافت كه دليل چنين تمايزي در چيست. ديدگاه نخست ونداليسم را به جوانان محدود مي كند، ازاين روي خانواده آنان را به چشم و ندال نمي بيند، از اين روي بي نظمي ها و سهل انگاري والدين را دليل آن مي بيند، در حالي كه در ديدگاه دوم والدين خانواده نيز مي توانند جزو اشخاص وندال باشند، بنابراين هنجارگريزي و بي نظمي آنها همچون فرزندانشان معلول تجويزها و سختگيري هاي جامعه است، نه سهل انگاريها و نظم گريزيها. توجه به اين نكته بسيار ضروري است، زيرا با معكوس شدن علت واقعي ونداليسم از سختگيري و تجويزها به سهل انگاري و بي نظمي، پديده ونداليسم نه تنها برطرف نمي شود، بلكه گسترش مي يابد.
۱ـ محسني تبريزي، عليرضا، مباني نظري وتجربي ونداليسم، نامه علوم اجتماعي، شماره،۱۶،۱۳۶۷ صص۱۹۴ ـ.۱۹۵
۲- Feuer L, The Conflict of Generations, N.Y. Basic Books. 1973. P.8
۳- Flacks. R, Social and Cultural Meaning of Student Revolt, Social Problems 1971, 17, P.63: Flacks. R, The Liberated Generation: An Exploration of the Roots of Student Protest, Jst. 1986.3.P.P 52 - 75
ونداليسم بين نسلي (تفاوت نسلها و ایجاد وندالیسم)
هنگامي كه فاصله بين فرهنگ عمومي و فرهنگ رسمي زياد باشد، فاصله بين معيارهاي تنظيم كننده واقعيات با شرايط واقعي حاكم برواقعيات زياد مي شود و عكس العمل نسلي را در پي دارد كه هنجارها، قواعد، رسوم، الگوها و عادات و قوانين نسلي ديگر را كه واقعيات و شرايط او را درنظر نمي گيرد طرد مي كند. فاصله هرچه بيشتر و عميق تر بين فرهنگ عمومي و فرهنگ رسمي نيز يكي از عوامل تعيين كننده اي است كه معين مي سازد، يك نسل تقابل ديدگاهها، رفتارها و الگوهاي خود با نسلي ديگر را به شكل مشاركتي و اصلاحي ببيند يا تعامل را راه حل مناسبي نديده چرا كه شكاف را آنقدر اساسي و عميق بيابد كه تنها راه را در خرابي و فروپاشي تمامي نظامي ارزيابي كند كه انعطافي براي درنظرگرفتن خواستها، نگرشها و الگوهاي نسل اوقائل نمي شود. به بيان ديگر، كنش و واكنش نسلها نسبت به شرايط موجود و نسبت به يكديگرست كه مي تواند موجب شود آسيب اجتماعي ونداليسم پديد آمده، گسترش يافته و متجلي شود. اگر تفاوتهاي نسلي در جامعه اي به حدي باشد كه شكاف محسوسي را نشان دهد، آنگاه نسلهاي درتقابل با يكديگر چند راه پيش روي دارند. اگر نسلي كه نهادهاي جامعه را در كنترل هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهاي خود دارد به نگرشها، ايده ها، هنجارها، رفتارها و الگوهاي نسلي كه در زيردست او پرورده مي شود، توجه نكرده و كاملاً تجويزي و يك طرفه، نحوه كنش موردانتخاب او نسبت به شرايط موجود و نسل مقابل باشد، اولين گام براي تشكيل پديده ونداليسم را برداشته است. نسل زير دست چندراه پيش روي خود دارد، يا آنچه را كه در تقابل با نسل مسلط مي بيند از طريق تعامل و همفكري و همجوشي برطرف سازد، از سرايت ونداليسم به خود تااين مرحله از كنش اجتناب كرده است، ولي انتخابهاي بعدي او تحت تأثير واكنشهاي نسل مسلط قرار دارد. اگر نسل مسلط همچون گذشته برشيوه تجويز و تحديد يك طرفه خود استمرار ورزد، علاوه برآن كه خود را نگرشها، باورها و الگوهاي ديگري كه برخاسته از شرايط جديد حاكم برواقعيت و جامعه است محروم ساخته، خود را در خطر واكنش بعدي نسل زيردست به شكل خرابكاري و آشوبگري وندال قرار داده است. اما واكنش بعدي نسل زير دست چگونه مي تواند باشد؟ اگر بنابرهردليلي كنش مناسب خود را براي حل مشكل رها كرده و به مقابله به مثل بپردازد در راه آشوبگري گام برداشته است و به جاي حل مشكل، مشكل را حذف كرده است و اگر روزي بخواهد براي برطرف كردن نيازهاي خود از آن استفاده كند، بايد مجدداً خرابهاي خود را آباد كند. درنهايت نحوه عمل و عكس العمل نسلهاي مسلط و زيردست نسبت به يكديگر و نسبت به واقعيات موجود است كه تعيين كننده نهايي است. اين امر هنگامي بيشتر از كنترل افراد خارج شده و ونداليسم را تابع شرايط موجود مي سازد كه اولاً فاصله بين واقعيات و شرايط اجتماعي جامعه با هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهاي نسلها زياد بوده و ثانياً شكاف بين فرهنگ رسمي و فرهنگ عمومي عميق و گسترده باشد و هنگامي بيشتر متأثر از انتخاب كنشهاي نسلهاست كه آنها به جاي مشاركت و تعامل با يكديگر، تجويز و حذف يكديگر را دنبال كنند و براي ديدگاهها، هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهاي ديگري مشروعيت قائل نشوند. بايد دقت كرد كه در بسياري از موارد تفاوتهاي موجود در هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهاي هرنسل برخاسته از شرايط حاكم برتعامل يك نسل است و از منظر نسلي كه با تعاملات ديگري سروكار داشته و از شرايط ديگري متأثر شده به شكلي اجتناب ناپذير متفاوت است. به نظر مي رسد كه مي توان به بررسي برخي از اين علل اجتناب ناپذير پرداخت.
علل و سبب شناسی موضوع
در علت شناسی موضوع می توان به دو مورد كلی اشاره داشت :
۱- عدم امكان تخلیه هیجانی در مردم
۲- احساس تضاد و تعارض منافع با سیستم.
در مورد علت شماره یك باید عنوان داشت كه همه افراد بشر نیاز دارند تا در مواقعی هیجانات خود را تخلیه كنند همه ما نیاز داریم تا در مواقعی بلند بخندیم یا گریه كنیم، فریاد بكشیم و یا حتی برخی اعمالی را انجام دهیم كه با سن و یا موقعیت اجتماعی مان سنخیت كامل نداشته باشد مثلاً در سنین بزرگسالی شیطنت كنیم و یا خوراكی های كودكانه مصرف كنیم. این نیاز یك مورد كاملاً طبیعی و عمومی در بین همه افراد بشر است. به طور معمول نیز یا مواقعی پیش می آید تا بتوانیم این اعمال را انجام دهیم و یا مواقعی را پیش می آوریم تا بتوانیم برخی از این رفتارها را انجام دهیم. چرا كه در هر صورت باید شرایطی موجود باشد تا این انرژی راهی برای تخلیه شدن داشته باشد.
حال هر چه سن فرد كم تر باشد میزان انرژی او بیشتر است به طوری كه عنوان می شود انرژی یك كودك در سنین ۴ تا ۷ سالگی نزدیك به هفت برابر والدین خود است. و هر چه انرژی بیشتر باشد، برای تخلیه آن باید راه های بیشتر و متنوع تری را ایجاد كرد. برای كودكان بازی كردن یكی از مهم ترین راه های تخلیه هیجانی شمرده می شود كه می تواند بسیاری از عواطف و هیجانات فرد را تخلیه كرده و او را به آرامش برساند این امر تا حدی در روان شناسی مورد توافق است كه حتی بازی را نوعی درمان برای برخی ناراحتی های روانی كودكان می دانند. ولی آیا بزرگسالان نیز این موصوع را پذیرفته اند؟ آیا تا به حال پیش آمده است كه به فرزندان خود راه ها و روش هایی را بیاموزیم تا با آن بتوانند انرژی خود را در مسیرهای مثبت مصرف كنند؟ آیا تا كنون به غیر از درس خواندن هیچ كار دیگری را از فرزندان خود خواسته ایم یا این كه در تمامی طول روز آن ها را با واژة "نكن" از انجام كارها منع كرده ایم. جملاتی مانند نخند، شلوغ نكن، حرف نزن، صدا نكن، ندو، داد نزن، دست نزن، و ... را تا به حال چند صدبار تكرار كرده ایم؟ اما از سویی دیگر آیا تاكنون هیچگاه حتی در شرایطی مطلوب از فرزند خود خواسته اید تا رفتاری را انجام دهد؟ رفتاری كه كمی هیجان و یا شیطنت در آن باشد؟ آیا هیچگاه به او گفته اید كه می تواند در این شرایط مشخص داد بزند؟ آب بازی كند؟ آتش روشن كند؟ و یا رفتاری دیگر. با نگاهی به آن چه گفته شد و كمی تفكر درمی یابیم كه ما كم تر به مقوله تخلیه هیجانات كودكان و نوجوانان خود پرداخته ایم و در نهایت این انرژی های تخلیه نشده روزی با شدت بیشتری و در مسیری كه شاید درست نباشد تخلیه خواهد شد و آن زمان است كه ما واژه هایی مانند وندالیسم را ابداع كرده و سعی در توجیه و یا تبیین حركت نوجوانان و یا دیگر اقشار جامعه كه این حركت را انجام داده اند می كنیم.
جا انداختن موضوع برای افراد در سنین كودكی شاید كار خیلی سختی نباشد و بسیاری از ما پذیرفته ایم كه كودكان مقداری شیطنت باید داشته باشند ولی در مورد دیگران چه؟ . آیا جامعه پذیرفته است كه نوجوانان نیز دارای انرژی هایی هستند كه باید در زمان و مكان مناسب تخلیه شود؟ آیا قبول داریم كه در شرایطی خاص خود ما نیز كاملاً مطابق با قوانین رفتار نمی كنیم؟ آیا به این مساله فكر كرده ایم كه اگر این توان و انرژی، این هیجان و عاطفه، این احساس در یك مسیل و مسیر مشخصی قرار نگیرد شاید همانند یك سیل، ویرانگری كرده و عوارض فردی و اجتماعی داشته باشد؟ مثال هایی را در مورد كودكان ارائه كردیم ولی در مورد نوجوانان و جوانان نیز مساله همین گونه است فقط با این تفاوت كه در مورد ایجاد محدودیت در نوجوانان و جوانان تنها خانواده مقصر نبوده و نهادها و ارگان های دیگر نیز سهیم هستند. اگر در مورد كودكان واژه "نكن" فقط از سمت والدین خطاب می شد، در مورد نوجوانان و جوانان از سمت جامعه نیز بسیار تحت تاثیر این لفظ قرار می گیرند. البته جلوگیری از برخی رفتارهای نادرست و ناشایست وظیفه والدین و در برخی موارد ارگان هاست ولی بحث ما جلوگیری از رفتارهایی است كه منع خاصی نداشته و امكان بروز آن وجود دارد نه رفتارهایی كه هم قانون و هم شرع و عرف ما آن ها را منع كرده است.
در شرایطی که همبستگی متقابل فرد و جامعه از میان برود و فرد نتواند به کمک مکانیزم ها و ابزار هایی که جامعه در اختیارش قرار می دهد به اهدافش دست یابد در نتیجه از راهای دیگری که خلاف است سعی میکند به آن اهداف برسد در نتیجه می گوییم که فردنابهنجار شد و وقتی این حالت به صورت عام در جامعه شیوع پیدا می کند می گوییم جامعه دچار آنومی یا نا بسامانی شد و به عبارتی با از بین رفتن ارزشها و هنجار یا ضعیف شدن هنجار ها و ارزشها اعضای جامعه دیگر ارزشها و اهداف مشترکی را قبول ندارند .
به نظر مرتون بی هنجاری هنگامی به وقوع می پیوندد که فرد قادر نباشد با وسائلی که جامعه مشخص کرده به اهداف خود دست یابد و عکس العمل طبیعی این وضعیت روی آوردن به این انحراف است))،(فرجاد ،1382،ص 12).
نابهنجاری ها در قالبهای مختلفی در جامعه ظهور پیدا می کنند مانند سرقت ،اعتیاد،فرار از خانه،فحشا... که ناشی از طلاق ،اختلافات والدین،ستیز خانوادگی و .... . یکی از این نابهنجاری ها گرایش جوانان به تخریب می باشد که تخریب در نوع خود می تواند شامل تخریب اموال عمومی،فضای سبز،جاده ها ،دیوارها،..... باشد . که چنین فردی را در اصطلاح جامعه شناسان وندال می گویند و کسی که گرایش به این گونه تخریب ها دارد را وندالیسم نامیده می شود . تخریب اموال عمومی از سوی جوانان و نو جوانان دارای عواض و پیامدهای مادی و معنوی می باشد
با تغيير ساختارها و مناسبات اجتماعي، نه تنها اشكال و انواع جديدي از نا به هنجاريها پديد آمدهاند بلكه ميزان شيوع و رواج و نيز معني و مفهوم آنها تغيير يافتهاند. شايد سخن دور كهايم (1343، ص 94) شاهد صائبي بر اين مدعا باشد كه: ونداليسم در زمره آن دسته از انحرافات و بزهكاريهاي است كه در جامعه جديد نمود و ظهور يافته است. ژانورن (1963)، ويلينسن (1995)، هوبر(1991)و گلداستون (1998) آن را برخي مدرن و نوظهور دانستهاند كه به مثابه معضلي اجتماعي تا نيم قرن پيش مطرح نبود.
روانشناسان، جامعه شناسان هر كدام به تنهايي كفايت لازم را در تبين علل رفتار آدمي را نداشته و غالباً اسير تنگ نظريها ، تك سبب بينيها و تقيدات و تعصبات حوزههاي نظري خود هستند. در مكتبهاي جامعهشناسي، سازمانها، ساختارها و نهادهاي اجتماعي و فرهنگي به مثابه واقعيتهاي اجتماعي علت رفتار آدمي به حساب آمدهاند و رفتارهاي بزهكارانه را معلول ساختارهاي اجتماعي و فلرهنگي دانستهاند، در مقابل روانشناسان و بويژه روانكاوان آن را معلول كاركرد نيروهاي سركش دروني پنداشتهاند. گروهي از صاحب نظران نيز در مقابل به تعامل ميان فرد و جامعه در فراگرد رفتار اشاره كردهاند. رويكرد آنان بيشتر به روانشناسي اجتماعي نزديك است و فرد و جامعه را توماً و در كنشهاي متقابل در جريانات رفتاري دخيل ميدانند. «و بر اين اصل اصرار ميورزد كه انسان در عين حال كه سازنده جامعه و واقعيات اجتماعي است زير نفوذ توليدات خود نيز قرار دارد و به قول ايان تايلور رابطهاي كه ميان انسانها و جامعه است يك رابطه دياكلتيك است و اين را در تمام مراحل گژ رفتاري ميبايد در نظر آورد. (تايلور، 1973 صص 3-1)
دكتر مصطفي تبريزي، روانشناس و نويسنده، در گفتوگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، افزود: اين پديده زماني بروز پيدا ميكند كه ناكاميهاي فردي در جامعه زياد ميشود. اين ناكاميها ميتوانند ناكاميهاي زيستي، عاطفي، شغلي و مسايل اجتماعي باشند. زماني كه اين ناكاميها زياد ميشوند و هيجانات فرصت بروز پيدا نميكنند، متراكم ميشوند و به عنوان منبع انفجاري در فرد باقي ميمانند و با يك تلنگر كوچك بروز پيدا ميكنند كه اين تلنگر ميتواند در مسابقات ورزشي يا ساير اتفاقات گوناگون اجتماعي زده شود.
مترجم كتاب «آشنايي با 39 فن رواندرماني» با اشاره به اين كه از نظر علمي، هيجانات فردي را ميتوان در جهت مثبت يا منفي هدايت كرد، افزود: اين هيجانات اگر در جهت صحيح كنترل شوند، تبديل به ونداليسم نميشوند و ميتوان از آنها بهرهگيري مفيد كرد.
وي عنوان كرد: زماني كه ونداليسم در جامعه بروز پيدا ميكند، مديريت جامعه بايد با مديريت صحيح مبني بر روانشناسي اجتماعي و اصول جامعه شناختي، اين افراد را كنترل كند تا آسيبهاي كمتري براي جامعه دربر داشته باشد.
دكتر تبريزي درباره نحوه صحيح برخورد افراد جامعه با ونداليسم گفت: اگر در جامعه بتوان افراد را به گونهاي تربيت كرد كه در بروز هيجانات خردمندانه تصميم و از هر ناكامي درس بگيرند و نقاط ضعف و قوت خود را شناسايي كنند و بدون اين كه از آرمانهاي خود فاصله بگيرند، آنها را تقويت كنند، اين گونه معضلات بروز پيدا نميكنند، اما زماني كه افراد در برخورد با ناملايمات به دوران كودكي باز ميگردند و دعوا و پرخاشگري را به رفتار خردمندانه ترجيح ميدهند، شاهد ونداليسم خواهيم بود.
وي افزود: در كتاب «كتاب درماني» كه حدود يكصد و بيست و چهار كتاب مفيد روانشناسي در آن معرفي شدهاند، به چهار كتاب در زمينه ونداليسم و پرخاشگري و شيوههاي درماني آن اشاره شده است.
نويسنده كتاب «آزمون فراستيك» در پايان بيان كرد: معمولا براي آرام كردن اين افراد بايد خواستههاي معقول آنها اجابت شود و با خردورزي به آنها القا كرد كه خواستههاي نا معقول آنها اجابت شدني نيستند.
به هرحال، با توجه به آموزه ها و یافته های علوم اجتماعی، «وندالیسم» با هر دلیل و بهانه یی، پدیده مخربی است که اموال عمومی شهرها را در کوران نابودی قرار می دهد و بی توجهی به علل و ریشه های آن، گاه می تواند تمهیدی بر بحران های بزرگ تر و حتی آشوب های پرهزینه تر باشد.براین مبنا امروزه قوانین و مقررات متعددی از سوی مراکز قانونگذاری کشورهای مختلف جهان در برخورد با عوامل تخریب اموال عمومی شهرها تدوین و تصویب شده است که کشور ما نیز خواه ناخواه در زمره آنها قرار می گیرد. در این زمینه، قوانین موجود در ایران، مجازات نسبتاً سنگینی را برای افراد خلافکار تعیین کرده و علاوه بر ملزم ساختن آنان به تامین مالی خسارت های وارده، حکم ۳ تا ۱۰ سال زندان را برای آنان درنظر گرفته است که بیشتر جنبه تنبیهی دارد تا ارشادی. در این زمینه، تجربه نشان می دهد که تنبیه عوامل تخریب، نه تنها به عنوان اقدامی بازدارنده برای حرکت های بعدی نمی تواند عمل کند، حتی در مواردی نیز تنبیه، خود محرک و انگیزه تخریب های دیگر و چه بسا با دامنه گسترده تر می شود.
به همین دلیل نیز جامعه شناسان شهری، در این مورد بیشتر به ایجاد بسترهای رفتاری و اجتماعی و سلب انگیزه واکنش های تخریبی اشاره دارند و در ایجاد چنین بستری نیز بیش از هر عاملی، بر رفع و حذف بی عدالتی و نابرابری ها در ساختار نظام های اجتماعی تاکید می ورزند که خواه ناخواه، تنها به عملکردهای مدیریت های شهری محدود نمی شود و تعیین اهداف و سیاست های خرد و کلان را نیز دربر می گیرد، اما در حیطه عملکردی مدیریت های شهری، برای رویارویی با نتایج «وندالیسم» انجام و تحقق فعالیت های زیر توصیه شده است؛
- شناخت علت ها و ریشه های اقدام تخریبی و تعیین برنامه و راهکار برای رفع آنها
- بهبود استانداردهای زندگی شهری در تمامی مناطق و محلات شهری و به ویژه در مناطق و محلات محروم
- ایجاد اعتماد و باور عمومی نسبت به فعالیت های مدیریت شهری
- برنامه ریزی برای ایجاد انگیزه و جلب مشارکت مردمی در فعالیت های اجتماعی
- ارائه اطلاعات و آمار دقیق از میزان هزینه خدمات و تجهیزات شهری
- ارائه آموزش های لازم به اقشار و گروه های مختلف شهرنشین با استفاده از کتاب های درسی آموزشی، رسانه های گروهی، همایش ها و مجامع و...
انجام این فعالیت ها، خود نیازمند مدیریتی کارآمد و مجهز به دانش روز در مدیریت های شهری با استفاده از تجارب جهانی و همگون سازی آن با ویژگی های بومی و محلی است تا از این طریق بتوان ضمن رویارویی با تنگناهای مختلف جوامع شهری به ویژه درکلانشهرها، زمینه های بروز چنین پدیده های ناخوشایندی را زدود و از چارچوب تنگ مفهوم «شهرنشینی» به فراخنای مفهوم «شهروندی» دست یازید. بدیهی است با دستیابی به چنین فراخنایی، نیازی به برخوردهای جبری و آمرانه و استفاده از شیوه های تنبیهی نیز وجود نخواهد داشت.
آفتاب
"وندال هاي كهن"، در هجوم هاي وحشيانه خود، چيزي را ويران مي كردند كه خود نساخته بودند، اما "وندان هاي مدرن" چيزي را نابود مي سازند كه از آن جامعه خودشان است.
ونداليسم در همه جا بيداد مي كند و تقريباً همه شاهد عوارض آن هستند. آثار ونداليسم را روي در و ديوارهاي شهرها، آسانسورها، پارك هاي عمومي، كيوسك هاي تلفن و به شكلي وسيع در مدارس مي بينيم. از ديگر مظاهر ونداليسم، نوشتن و حكاكي بر روي يوارهاي مؤسسه هاي عمومي، روي صندلي هاي اتوبوس هاي شهري و نوشتن انواع يادگاري ها بر ديوارها و ستون هاي مكان هاي باستاني و آثار تاريخي است.جواناني كه وسايل پارك ها يا زمين هاي بازي را تخريب مي كنند و علائم و نشانه هاي جاده ها، درخت ها و فواره ها را از بين مي برند، تا آنجا پيش مي روند كه گاهي ابزار و وسايل مورد نياز عمومي نظير تلفن عمومي و توالت هاي عمومي را تخريب و غيرقابل استفاده مي سازند.
انواع وندالیسم
وندالیسم را شاید بتوان به دو دستة كلی تقسیم كرد :
1. وندالیسمی كه در آن برنامه و یا هدف مشخصی دیده میشود كه غالباً هم گروهی است.
2. وندالیسمی كه در آن برنامهریزی و اهداف از پیش تعیین شده وجود ندارد و در بیشتر موارد فردی است.
اگرچه نوع اول در جامعه بیشتر بوده و پررنگتر جلوه میكند ولی باید خاطر نشان كرد كه نوع دوم آن بیشتر خسارت به جامعه وارد میسازد و فقط به دلیل محسوس نبودن آن كمتر مورد توجه قرار گرفته است