جمع بندی پاسخی به تحدی قرآن
تبهای اولیه
می دونم!
می دونم!
میدونم الان ذهنیت ها نسبت به من چه جوریه!
ولی من قران رو قبول دارم! اما میخوام به یقین برسم! اطرافم افراد زیادی هستن که فقط حرف میزنن! یا مخالف قران هستن و از قران انتقاد میکنن یا طرفدارشن و ازش تعریف میکنن! فقط حرف! اما هیچ کس عمل نمیکنه! نیتم از این سوره ای که آوردم فقط به یقین رسیدن خودم به حقانیت قران هست! امیدوارم ایمان کسی تضعیف نشه!
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جداس
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر توراست
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
تمام شد. بازم تاکید میکنم نیتم تقویت ایمانه نه تضعیفش.
می دونم!
می دونم!
میدونم الان ذهنیت ها نسبت به من چه جوریه!
ولی من قران رو قبول دارم! اما میخوام به یقین برسم! اطرافم افراد زیادی هستن که فقط حرف میزنن! یا مخالف قران هستن و از قران انتقاد میکنن یا طرفدارشن و ازش تعریف میکنن! فقط حرف! اما هیچ کس عمل نمیکنه! نیتم از این سوره ای که آوردم فقط به یقین رسیدن خودم به حقانیت قران هست! امیدوارم ایمان کسی تضعیف نشه!... تمام شد. بازم تاکید میکنم نیتم تقویت ایمانه نه تضعیفش.
طرح پرسش، حق هر انسانی است و سر منشأ مباحث مفید علمی. پرسش، نشان از شکی دارد که معبر خوبی است اما جایگاه خوبی برای ماندن و ایستادن نیست، و باید پلی برای رسیدن به پاسخ منطقی باشد تا با پوشیدن لوای یقین بر صاحب پرسش، او را آرامشی پایدار ببخشد.
طرح چنین مطالبی _به شرط رعایت احترام مقدسات و نیز رعایت منطق گفتمان_ هیچ عیب و ایرادی ندارد: حتی کافر هم می تواند با خیال راحت، در مجلس مؤمنان بنشیند و سخنانشان را بشنود و با آنها گفتگو کند و بعد برود هر چه می خواهد تحقیق کند. دین ما با پرسش و تحقیق مشکلی ندارد:
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (توبه/6)
و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا كه آنها گروهى ناآگاهند
وقتی حال کافر چنین است، تکلیف شمایی که قلبتان به نور اسلام روشن است و با نور حقیقتبین، ایمان بالاتری جستجو می کنید، مشخص است.
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
این جمله بر پادشاهی انسانی هم قابل تطبیق است. مثلا اگر قاصدی یا سربازی در برابر خسرو پرویز یا کوروش کبیر بایستد و همین جمله را در ابتدای سخنش بگوید، همه جمع حاضر، منظور از پادشاه در عبارت «به نام پادشاه بخشنده و دادگر» را خسرو پرویز یا کوروش کبیر می دانند! یعنی این جمله، بر یک انسانِ پادشاه هم قابل تطبیق است، و چنین مفهومی عین شرک و بت پرستی است.
در حالی که در جمله «بسم الله الرحمن الرحیم»، عبارت تنها بر ذات پاک حق تعالی دلالت می کند و هیچ شائبه معنای دیگری ندارد.
پادشاه کل دنیا را سپاس
فرض کنید کسی در برابر کوروش کبیر که بسیاری از نقاط دنیا را در سیطره پادشاهی اش داشت، همین جمله را بگوید. حضار مجلس این جمله را قابل انطباق بر کوروش می دانند و منظور از پادشاه دنیا را او می پندارند و گمان می کنند که گوینده، دارد از کوروش تشکر و تمجید می کند.
در حالی که در جمله «الحمد لله رب العالمین»، با دو لفظ «الله» _که نام خاص حق تعالی است_ و همچنین رب العالمین _که پرورش دهنده و به کمال رساننده همه مخلوقات است_ جای هیچ شک و شبهه و ابهامی باقی نمی ماند و این عبارت تنها بر ذات یگانه او قابل تطبیق است.
او که وصفش از همه عالم جداس
مثلا اگر کسی به این جمله شما اشکال کند و بگوید: یکی از اوصاف خُلقی مخلوقات این عالم، صفات نیک است؛ مثل راستگویی، احسان، خوش عهدی، مهربانی و مانند آن. شما که می فرمایید «او که وصفش از همه عالم جداس»، آیا این صفات نیک را هم از او جدا می دانید و او را متصف به صفات نیک و پسندیده نمی دانید؟! با توجه به جمله «او که وصفش از همه عالم جداس» چه پاسخی می دهید؟
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر توراست
قرآن کریم انسان را به تسلیم در برابر پروردگار دعوت می کند و از او می خواهد که با شناخت خود، خالق و جهان پیرامونش، در دنیا و بر زمین، به عنوان خلیفة الله زندگی کند و در عقبی هم به سرای رضوان الهی و فردوس برین برسد. برخی آیات شاهد در این باب:
بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/112)
آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً ... (بقره/30)
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت ...
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ(توبه/72)
خداوند به مردان و زنان با ايمان باغ هايى وعده داده است كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نيز] سراهايى پاكيزه در بهشت هاى جاودان [به آنان وعده داده است] و خشنودى خدا بزرگتر است. اين است همان كاميابى بزرگ
ای انسان پادشاهی مر توراست گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
در قرآن کریم اینگونه به عمل پاک و خالصانه در کنار ایمان، توجه داده شده است:
هر كس- از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه اى، حيات [حقيقى] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهيم داد
وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ (غافر/40)
و هر كه كار شايسته كند- چه مرد باشد يا زن- در حالى كه ايمان داشته باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مى شوند و در آنجا بى حساب روزى مى يابند
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
***************
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جداس
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر توراست
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جداس
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر توراست
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
قافیه جمله سوم و چهارم، عامیانه و غیر ادبی است! تنها دلیلش هم اینست که نویسنده خواسته به زور آن را با جملات قبل و بعدش هم وزن نماید! صحیح این بود که به جای «جداس» بفرماید: «جدا است» و به جای جزاس بفرماید: «جزا است». قافیه جمله پنجم هم ناقص است و باید به جای «توراست» بفرماید: «تو را است».
که اگر این کارها انجام شود، جملات اینگونه می گردد:
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جدا است
مالک و فرمانده روز جزا است
ای انسان پادشاهی مر تو را است
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
با این کار، وزن و قافیه این جملات به هم می ریزد! مگر اینکه مانند نویسنده محترم، از بدعت در آمیختن سخن ادبی و عامیانه استفاده شود و ضعف قافیه با وزن عوامانه پوشیده گردد!
نتیجه اینکه متن مذکور هم از نظر محتوایی اشکالات متعددی دارد که برخی از آنها در صفحه قبل بیان شد، و هم از نظر ظاهری و ادبی مشکل دارد.
درود خداوند بر کارشناس عزیز ...
واقعا با پاسختون منو شرمنده کردید! طوری که دیگه روم نمیشه این بحثو کش بدم ... ولی چون این بحث برام خیلی مهمه یکم جا داره یه دفاعیه رو تلاوت کنم! ( حالا که مارو به توپ بستید چنتا جاخالی هم بدیم! ) ولی خدایی خودمونیم! کاملا روشنه که شما قصد داوری ندارید بلکه قصد نقد سوره منو دارید! که البته گله ای از این بابت ندارم .. تازه اینجوری بهترم هست!
خب عمده ایرادی که شما به سوره من وارد کردید استفاده کردن از کلمه پادشاه بود! در حالی که خود قرآن هم از این کلمه برای توصیف خداوند به وفور استفاده کرده!
این جمله بر پادشاهی انسانی هم قابل تطبیق است. مثلا اگر قاصدی یا سربازی در برابر خسرو پرویز یا کوروش کبیر بایستد و همین جمله را در ابتدای سخنش بگوید، همه جمع حاضر، منظور از پادشاه در عبارت «به نام پادشاه بخشنده و دادگر» را خسرو پرویز یا کوروش کبیر می دانند!
کلمه " رب " از ریشه " ربب " هست ولی توی قرآن معمولا ریشه دیگر اون یعنی " ربو " مورد ترجمه قرار گرفته! که این کاملا اشتباس! و رب رو پروراننده معنی کردن! تازه حتی اگه رب معنی " پروراننده " هم بده بازم همون ایرادی که شما به سوره من گرفتید بهش وارده! خب این رو خطاب به یک کشاورز یا باغبان هم میشه گفت! میشه بهش گفت یا رب!
ولی معنی درست رب ( که 980 بار در قران تکرار شده ) ... که از ریشه " ربب " هست " پادشاه یا صاحب اختیار " هست! از این رو خداوند رو با لفظ "رب الارباب" خطاب میکنند که به معنی : " پادشاه پادشاهان هست!! "
مثلا اگر کسی به این جمله شما اشکال کند و بگوید: یکی از اوصاف خُلقی مخلوقات این عالم، صفات نیک است؛ مثل راستگویی، احسان، خوش عهدی، مهربانی و مانند آن. شما که می فرمایید «او که وصفش از همه عالم جداس»، آیا این صفات نیک را هم از او جدا می دانید و او را متصف به صفات نیک و پسندیده نمی دانید؟! با توجه به جمله «او که وصفش از همه عالم جداس» چه پاسخی می دهید؟
بله حق با شماس! اینجارو اشتباه کردم ( البته من بی گناهم خودش اومد )
این جمله، تقریبا ترجمه «مالک یوم الدین» است، پس جمله جدیدی نگفته اید. در تمام جملات قبل و بعد، او را پادشاه دنیا معرفی کرده اید و در تنها جمله ای که او را صاحب و مالک سرای عقبی و جهان دیگر معرفی نموده اید همین ترجمه ای است که از آیه سوم سوره حمد وام گرفته اید؛ یعنی اگر این ترجمه را نمی آوردید و از خود قرآن کمک نمی گرفتید، یک اشکال واضح و روشن به نوشتار شما این بود که چرا آن سپاسشونده را تنها پادشاه دنیا معرفی می کنید؟! آیا پادشاه عقبی و سرای دیگر نیست؟!
خب من میتونم بگم منظورم از دنیا مجازا جهانیان بود! ( از همین لفظ مجازا در تفسیر قران هم بسیار استفاده میشه ) ... راستی یه شبهه ای اینجا به وجود میاد! یعنی نباید از قران وام گرفت؟؟؟ حتی اگه کاملا اتفاقی هم یه مصرع شبیه ایات قران بشه بازم قبول نیست؟؟؟ ینی منظور قرآن از مطرح کردن تحدی اینه که : " قرآن یک کتاب کامل هست و هیچ کس نمی تونه مطلبی بیاره که در قران نباشه؟؟؟ " در حالی که خود قران گفته حتی مثل قران هم نمی تونید بیارید!
مثال:
من یک کتاب می نویسم در زمینه " ولایت " و تمام نکات رو داخلش میارم! و از هیچ چیزی فروگذار نمی کنم. و بعد واسش تحدی مطرح می کنم!
و بعد اگه کسی به تحدی پاسخ بده میگم شما از من کپی کردی!! ... خب معلومه که از من کپی میشه چون من همه نکاتو گفتم و اگه کسی بخواد در اون زمینه چیزی بگه قطعا تکراری خواهد شد.
انسان را به پادشاهی دعوت کرده اید. این پادشاهی با پادشاهی آن ستایششونده چه تفاوتی دارد؟
خب راستش اینجا منظورم این بود که انسان می تونه به واسطه تقرب به خدا خدایی کنه! یعنی اون روح خدادادیش به اوج برسه! یادمه یه حدیثم از پیامبر (ص) داشتیم که میگفت: " هرکه برای خداست خدا برای اوست " .. مثلا شما یک پادشاه زمینی رو در نظر بگیرید که من خیلی بهش نزدیکم .. به طوری که هرچی بگم "نه" نمیگه! .. خب حرف من و اون پادشاه یکی میشه دیگه! ینی یه جورایی منم پادشاهم!
قافیه جمله سوم و چهارم، عامیانه و غیر ادبی است! تنها دلیلش هم اینست که نویسنده خواسته به زور آن را با جملات قبل و بعدش هم وزن نماید!
بله خب! من حرفی که میزنم متناسب با زمان و زبان زیستگاه خودمه! ... داخل قرآن هم خیلی جاها برای اینکه موضونی و زیبایی ساختار آیات حفظ بشه ارکان جمله جابه جا شده.
خب شما نمی تونید داخل شعر من جزاس رو به جزا است تغییر بدید! چون موضونی و ساختار شعرم بهم میریزه و تبدیل به انشا میشه!
تازه من می تونم بگم که " میخواستم لحن بیانم عامیانه باشه ایرادی که نداره! "
ببخشید کارشناس محترم .. یک سوال دیگه هم داشتم:
یعنی شما معتقدید که اگه یک کافر عزم خودش رو جزم کنه و با همون دیدگاه بسیار موشکافانه و منتقدانه شما که سوره من رو مورد نقد و بررسی قرار دادید .. قرآن کریم رو مورد بررسی قرار بده نمی تونه هیچ ایرادی بگیره؟؟
نتیجه اینکه متن مذکور هم از نظر محتوایی اشکالات متعددی دارد که برخی از آنها در صفحه قبل بیان شد، و هم از نظر ظاهری و ادبی مشکل دارد.
سلام...از مطالب و دقتتون لذت بردم....
فقط یک سوال اینکه...اگر فرض کنید مثلا یک شخصی در برابر تحدی قرآن یک سوره آورد، سوال اینکه آیا...شما و یا کارشناسان دیگر و اساتید دیگر، نمی توانید دست به دست هم دهید، و مدام، متن را سیقل دهید..تا کاملا خالی از اشکال شود؟هم از نظر محتوا و هم از نظر ظاهر؟؟؟آنوقت آیا نمی توانیم بگوییم که متن سیقل داده شده توسط شما احتمالا می تواند در تحدی پیروز شود؟؟؟مثلا شما ایراد گرفتید از فلان جای سوره، خوب آن را تصحیح می کنیم..آن قسمت مثلا فرمودید ظاهر خوبی ندارد، آن جا را هم تصحیح می کنیم،آن کلمه مثلا، منظور را درست نمی رساند، آن جا را هم تصحیح می کنیم،به نظرتان فلان قسمت سوره با گذاره های تاریخی تضاد دارد، آنجا را هم تصحیح می کنیم، طبق گفته شما و آنقدر تصحیح می کنیم توسط شما اساتید که آن متن دیگر دارای اشکال نباشد...اگر هم اشکالی دیدید،باز آن را تذکر دهید تا آن را تصحیح کنیم...نهایت آیا ما متنی نخواهیم داشت خالی از اشکال که می تواند در تحدی اگر هم نگوییم پیروز شود، ولی حرف های جدی برای گفتن داشته باشد؟؟متنی خالی از اشکال؟؟؟نظر شما در این مورد چیست؟؟؟
با سلام
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جداس
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر توراست
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
و خسته نباشید بابت سوره ی زیباتون، امیدوارم در وبلاگ یا همین تاپیک بقیه ی سوره های شمارو بخونیم و فیض ببریم ...
اما مگر قرآن فقط دارای اعجاز کلامی ست ؟
بی تعصب میگم ، چرا در سوره ی شما عمق و بُعد احساس نمیکنم ؟
چرا صرفا چینش کلمات میبینم ؟
انرژی نگرفتم از سوره ی شما ... در حالیکه اگر فقط یک آیه از قرآن رو بخونم ، داخل بدنم مورمور میشه از شدت جریان انرژی... و یه حالت خاصی بهم دست میده!!
آیا فکر میکنید اعجاز قرآن صرفا در چینش کلماتش هست ؟ صرفا ادبیات ؟
فکر نمیکنید که خدای کلمات هم دخیل هستن در نوشتار ؟ آیا شما تا بحال دقت کردید که پشت کلام بعضی ها دنیایی از معرفت هست و بعضی ها نه؟
بهرحال ، بنده واقعا تمرکز کردم و سوره ی شمارو خوندم اما احساس عمیقی نیومد سراغم !! اگر میومد میگفتم ...
سلام عزیزم. ممنونم از حضورت
امیدوارم در وبلاگ یا همین تاپیک بقیه ی سوره های شمارو بخونیم و فیض ببریم ...
تیکه جالبی بود!
فکر نمیکنید که خدای کلمات هم دخیل هستن در نوشتار ؟
ببخشید متوجه این موضوع نشدم! ینی چی؟ تاجایی که من می دونم اعجاز قران لفظی و محتوایی هست
بهرحال ، بنده واقعا تمرکز کردم و سوره ی شمارو خوندم اما احساس عمیقی نیومد سراغم !! اگر میومد میگفتم ...
خب واضحه چون شما تلقین می کنید به خودتون!
تازه شم احساسات شخصی شما نمی تونه مبنای داوری باشه! چراکه برخاسته از تلقین و تعصب هست.
اگر میومد میگفتم ...
خیر اگر می یومد نمی گفتید!!
[=Franklin Gothic Medium]می دونم!
می دونم!
میدونم الان ذهنیت ها نسبت به من چه جوریه!
ولی من قران رو قبول دارم! اما میخوام به یقین برسم! اطرافم افراد زیادی هستن که فقط حرف میزنن! یا مخالف قران هستن و از قران انتقاد میکنن یا طرفدارشن و ازش تعریف میکنن! فقط حرف! اما هیچ کس عمل نمیکنه! نیتم از این سوره ای که آوردم فقط به یقین رسیدن خودم به حقانیت قران هست! امیدوارم ایمان کسی تضعیف نشه!
به نام پادشاه بخشنده و دادگر
پادشاه کل دنیا را سپاس
او که وصفش از همه عالم جداس
مالک و فرمانده روز جزاس
ای انسان پادشاهی مر توراست
گر بگویی پادشاه کل دنیارا سپاس
تمام شد. بازم تاکید میکنم نیتم تقویت ایمانه نه تضعیفش.
فقط یک سوال اینکه...اگر فرض کنید مثلا یک شخصی در برابر تحدی قرآن یک سوره آورد، سوال اینکه آیا...شما و یا کارشناسان دیگر و اساتید دیگر، نمی توانید دست به دست هم دهید، و مدام، متن را سیقل دهید..تا کاملا خالی از اشکال شود؟هم از نظر محتوا و هم از نظر ظاهر؟؟؟آنوقت آیا نمی توانیم بگوییم که متن سیقل داده شده توسط شما احتمالا می تواند در تحدی پیروز شود؟؟؟مثلا شما ایراد گرفتید از فلان جای سوره، خوب آن را تصحیح می کنیم..آن قسمت مثلا فرمودید ظاهر خوبی ندارد، آن جا را هم تصحیح می کنیم،آن کلمه مثلا، منظور را درست نمی رساند، آن جا را هم تصحیح می کنیم،به نظرتان فلان قسمت سوره با گذاره های تاریخی تضاد دارد، آنجا را هم تصحیح می کنیم، طبق گفته شما و آنقدر تصحیح می کنیم توسط شما اساتید که آن متن دیگر دارای اشکال نباشد...اگر هم اشکالی دیدید،باز آن را تذکر دهید تا آن را تصحیح کنیم...نهایت آیا ما متنی نخواهیم داشت خالی از اشکال که می تواند در تحدی اگر هم نگوییم پیروز شود، ولی حرف های جدی برای گفتن داشته باشد؟؟متنی خالی از اشکال؟؟؟نظر شما در این مورد چیست؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا [النساء، ۸۲]
آيا در قرآن نمىانديشند؟ و اگر از نزد غير خدا مىبود در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسيار مىيافتند.
[/HR][=Franklin Gothic Medium]شما آیا میدانید که معنای سوره چیست که سورهای آوردهاید که مثل سورهای از سورههای قرآن باشد؟ چه چیزی بین سورهی بقره با ۲۸۶ آیه و سورهی کوثر با ۳ آیه شباهت دارد یا مشترک است که آن یک سوره است و این هم یک سوره؟
اگر استاد صدیقین نعوذبالله بگویند که این سوره که آوردید بهتر از سورههای قرآن است آیا شما قبول خواهید کرد که قضاوت را نزد ایشان آوردهاید؟ و آیا کافری که قران را قبول ندارد اگر مشابه سورهی شما را نزد ایشان بیاورد و ایشان بگویند قابل مقایسهی با قرآن نیست و از جنس کلام بشر است آیا آن کافر مسلمان میشود؟ آیا شما منظور مدعی الهی بودن قرآن را از تحدی میدانید؟
خدا در آسمان نیست ولی قرآن نازل شده است ... از آسمان نازل شده است ... در قرآن اختلافی نیست شاید به آن معناست که «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ» ... قران تنزلیافته و فروکاسته شدهی کل جهان آفرینش است ... به همین دلیل آیات قرآن را در وجود خودتان و در آفاق میبینید تا آن را بشناسید «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» ...
برای تحدی شاید نباید یک گوشه نشست و از خود یک شعر گفت و بعد گذاشت کنار یک سوره از قرآن با همان اندازهی تقریبی با محتوای مشابه و گفت بهتر است یا بدتر است ... بلکه شاید باید یک سوره را گذاشت روبروی خود و خواند و خواند و خواند و فکر کرد تا اشکالاتش را دریافت و بعد سعی کرد آن اشکالات را برای خود بیان کرد و توضیح دهیم و شرح و بسطش دهیم و اصلاحش کنیم و بهترش را درست کنیم ... در حین پروراندن قران ان شاء الله میرسد زمانی که تدبر مورد نیاز صورت گرفته و حق برای شخص مشخص گردد ... بدون آنکه آن را برای قضاوت نزد کس دیگری برده باشد ... قاضی وجدان خود شخص است ... آنجا خود را در مقابل صاحب اثر مییابد و خدا را بحول و قوهی الهی میبیند ... او را میشناسد و منسوب بودن این کتاب به او را شهادت میدهد و این شهادت مانند اعتراف برای او ثبت میشود و اینکه راه راست به او نشان داده شده است، خواست میپذیرد و اگر نخواست تا زمان مرگ فرصت دارد که بازگردد ...
اگر بخواهیم سورهی شما را نقد کنیم هم نیازی نیست کسی را به عنوان قاضی تعیین کنیم ... قاضی همان وجدان خودمان هست ... همان کاری را میکنیم که با قرآن کردیم ... هر دو در نگاه اول متنهایی معمولی و حداکثر مقداری آهنگین و همراه زیبایی آوایی در حین تلاوت هستند ... سورهی شما را میگذاریم جلویمان و هی میخوانیم و میخوانیم و میخوانیم و سعی میکنیم در آن اشتباهاتی را پیدا کنیم ... مثل کاری که جناب صدیقین تلاش کردند تا انجام دهند ... بعد سعی میکنیم آنها را شرح و بسط دهیم ... شاید نقدهایمان درست بودند و شاید هم نبودند، اما شعرتان نقد میشود و کار به انجام میرسد و تمام میشود ... از آنچه خوانده شده و فکر شده هم طرفهای بستهایم که روزی و دسترنج تفکراتمان باشد ... به جای شعر شما اگر شعر سعدی بود هم همینطور بود و تنها حاصل ما از مطالعهی شعر شاید بیشتر بود و شعرش شاید دلنشینتر بودش ... بماند که در این بررسیها فقط بررسی قرآن است که بررسی نکردنش شاید خطر بزرگی را به همراه داشته باشد که در مقابل دنیا وزن این خطر نامتناهی است و در نتیجه بررسی کردنش توجیه عقلایی دارد ... اگر کتاب دیگری هم چنان شرایطی را داشت آن را هم بررسی کنید ... و اگر هزاران کتاب به آن صورت یافتید سعی کنید تا میتوانید بررسی کنید، حداقل نسبت به آن خطر احتمالی بیتفاوت نبودهاید و تلاشتان را کردهاید ...
شاید هم پاسخم اشتباه باشد ... خدا میداند
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام عزیزمتیکه جالبی بود!
خب واضحه چون شما تلقین می کنید به خودتون!
تازه شم احساسات شخصی شما نمی تونه مبنای داوری باشه! چراکه برخاسته از تلقین هست.
تیکه نبود .. کلا خوشم میاد از شعر و نثر و مطالب این چنین ... وبلاگم رو نگاه کنید متوجه میشید .
شما بنده رو نمیشناسید .. خبر ندارید که چجوری آدمی هستم در زمینه ی تلقین پذیری !! احدی نمیتونه روی من اثر بزاره مگر اینکه معرفتی پشت کلامش حس کنم ... به مسائل روان شناسی و ضمیرناخودآگاه و تلقین پذیری و نفوذ، مسلط و وارد هستم ..
سوال شما دقیقا مساله ای بود که داشتم بهش فکر میکردم مدتی ... که اومدیم و یه نفر کلامی زیبا و موزون چون قرآن آورد ، چطوری میشه تشخیصش داد ؟
بنده بی تعصب و صادقانه جواب شمارو دادم .. کسیکه موقع خواندن قرآن عمیقا بخودش و حالات خودش دقت کنه ، متوجه تفاوت عجیبش میشه!!
خدا شاهده که سوره شمارو هم خوندم و تمرکز کردم و به درونم رجوع کردم ... به جای غنی ای وصل نبود!!
خدا شاهده که سوره شمارو هم خوندم و تمرکز کردم و به درونم رجوع کردم ... به جای غنی ای وصل نبود!!
خب به نظرم باید اول برای این غنا یک استاندارد تعریف بشه! من نمی دونم دقیقا یک سوره چه طور باید باشه که در شما حس خوبی به وجود بیاره! مفهوم یکم گنگه
ببخشید متوجه این موضوع نشدم! ینی چی؟ تاجایی که من می دونم اعجاز قران لفظی و محتوایی هست
اعجاز قرآن لفظی نیست ... زیبایی در کلام داره ولی اون نیست ...
خیر اگر می یومد نمی گفتید!!
:moteajeb:
با انصاف ترو راستگوتر از من پیدا نمیکنی !! :Nishkhand: اگر حس میکردم میگفتم دوست عزیز ...
برای تحدی نباید نشست و از خود یک شعر گفت و بعد گذاشت کنار یک سوره به همان اندازهی تقریبی و گفت بهتر است یا بدتر است ... بلکه باید یک سوره را گذاشت روبروی خود و خواند و خواند و خواند و فکر کرد تا اشکالاتش را دریافت و بعد سعی کرد آن اشکالات را برای خود بیان کرد و توضیح دهیم و شرح و بسطش دهیم ... در حین پروراندن قران ان شاء الله میرسد زمانی که تدبر مورد نیاز صورت گرفته و حق برای شخص مشخص گردد ... بدون آنکه آن را برای قضاوت نزد کس دیگری برده باشد ... آنجا خود را در مقابل صاحب اثر مییابد و خدا را بحول و قوهی الهی میبیند ... او را میشناسد و منسوب بودن این کتاب به او را شهادت میدهد و این شهادت مانند اعتراف برای او ثبت میشود و اینکه راه راست به او نشان داده شده است، خواست میپذیرد و اگر نخواست تا زمان مرگ فرصت دارد که بازگردد ...
سلام خواهرم!
از این بند خیلی لذت بردم ...
خب منظور شما اینه که ما با این مقایسه کردن ها داریم وقت تلف می کنیم؟؟ ...
وقتی که برای رسیدن به ایمان تلف بشه بذار تلف بشه!! وگرنه خودمون تلف میشیم ...
اعجاز قرآن لفظی نیست
خب اعجاز لفظی هم یکی از جنبه های اعجازی قران هست ...
و متنی که در پاسخ به تحدی داده میشه باید هم از نظر لفظی و هم محتوایی در حد قران باشه
خب اعجاز لفظی هم یکی از جنبه های اعجازی قران هست ...و متنی که در پاسخ به تحدی داده میشه باید هم از نظر لفظی و هم محتوایی در حد قران باشه
چند تا وجه و جنبه بعنوان دلیلی بر اعجاز بودن قرآن میتونید بگید ؟
به غیر از لفظ و محتوا ...
برای تحدی نباید نشست و از خود یک شعر گفت و بعد گذاشت کنار یک سوره به همان اندازهی تقریبی و گفت بهتر است یا بدتر است ... بلکه باید یک سوره را گذاشت روبروی خود و خواند و خواند و خواند و فکر کرد تا اشکالاتش را دریافت و بعد سعی کرد آن اشکالات را برای خود بیان کرد و توضیح دهیم و شرح و بسطش دهیم ... در حین پروراندن قران ان شاء الله میرسد زمانی که تدبر مورد نیاز صورت گرفته و حق برای شخص مشخص گردد ... بدون آنکه آن را برای قضاوت نزد کس دیگری برده باشد ... آنجا خود را در مقابل صاحب اثر مییابد و خدا را بحول و قوهی الهی میبیند ... او را میشناسد و منسوب بودن این کتاب به او را شهادت میدهد و این شهادت مانند اعتراف برای او ثبت میشود و اینکه راه راست به او نشان داده شده است، خواست میپذیرد و اگر نخواست تا زمان مرگ فرصت دارد که بازگردد ...
سلام...
از این پست شما و از پست های پیشین شما که دو سه تا از آنها نیز مخاطبشان بنده بودم، اینگونه بر می آد که دیدگاه شما با دیدگاه دیگر کارشناسان، اگر نگویم همشان اما ابا اکثرشان تفاوت دارند، البته پیشتر هم عرض کرده بودم..مثلا جناب صدیق آشکارا و صراحتا اعلام داشتند، که عجز آدمی از نیاوردن قرآن معجزه بودن و کلام الله بودن قرآن را می رساند و ایشان اشاره داشتند که اگر هم خطا و تضاد و تناقضی دیدیم(مثلا بنده به ایشان فرمودم که برای رد کلام الله بودن قرآن همین بس که در آن تضاد و تناقض و استدلال های غیر منطقی هست)،اما عرض می کردم که ایشان استاد صدیق اشاره داشتند که اگر هم تضاد و تناقضی دیدم در ظاهر، اینها به شکلی توجیه پذیرند(اینها توجیه و توضیح دارند)..و همین عجز آدمی و تحدی قرآن به خودی خود کار را تمام می کند و اصلا نیازی نیست که دنبال تناقض و خطا و اینها باشیم...به هر حال، شما خودتان بهتر می دانید که دیدگاه متکلمان و کارشناسان چیست...که با این دیدگاهی که شما اینجا بیان فرمودید، آنچنان همانگی ندارد....
و این نوع برخود دوستمان با تحدی قرآن و یا پستی که بنده دادم، یک جوابیه و یا پاسخیست که با توجه به دیدگاه کارشناسان و اکثر متکلمان مطرح شده...نه با توجه به دیدگاه و فرمایش شما...
دیدگاه شما هرچند به نظرم منطقی تر و قابل پسند تر هست....ولی تائید کننده و هم سوی دیدگاه کارشناسان و قرآن نیست...
شما می فرمایید که این تحدی قرآن یک بهانه هست...که ما جذب قرآن شده و قرآن را با دیده دل بخوانیم...و آنگاه قرآن ما را جذب می کند و شیفته ی آن شده و کلام الله بودنش را پی می بریم...
اما همانطور که عرض کردم این دیدگاه به نظر دیدگاه قرآن نیست....قرآن صراحتا و آشکارا، بیان می کند، اگر بر کلام الله بودن قرآن شک دارید، یکی مثل آن را بیاورید...اگر نتوانستید...کلام الله بودنش ثابت و باید بترسید از عذاب جهنم.... اینجا اشاره به توانستن و نتوانستن شده... خوب صاف و ساده، اشاره می شد که اگر شک دارید بروید با دیده دل و صاف و ساده قرآن را بخوانید...تا شکتان برطرف بشود...دیگر حرف از توانستن و یا نتوانستن چرا؟حتی اگر هم منظور و قصد قرآن از تحدی ترغیب به مطالعه قرآن بوده و همین، خوب اینگونه بیان از جانب خدا آیا صحیح است؟؟یک جور فریب به نظر نمی رسد؟؟...آدم گمراه می شود..آدم با خود می گوید، این چه استدلالیست که قرآن آورده!؟؟!
و این می شود که آدم در مورد ایات دیگر هم دچار تردید می شود...
راستی یه شبهه ای اینجا به وجود میاد! یعنی نباید از قران وام گرفت؟؟؟ حتی اگه کاملا اتفاقی هم یه مصرع شبیه ایات قران بشه بازم قبول نیست؟؟؟ ینی منظور قرآن از مطرح کردن تحدی اینه که : " قرآن یک کتاب کامل هست و هیچ کس نمی تونه مطلبی بیاره که در قران نباشه؟؟؟ " در حالی که خود قران گفته حتی مثل قران هم نمی تونید بیارید!
من یک کتاب می نویسم در زمینه " ولایت " و تمام نکات رو داخلش میارم! و از هیچ چیزی فروگذار نمی کنم. و بعد واسش تحدی مطرح می کنم! و بعد اگه کسی به تحدی پاسخ بده میگم شما از من کپی کردی!! ... خب معلومه که از من کپی میشه چون من همه نکاتو گفتم و اگه کسی بخواد در اون زمینه چیزی بگه قطعا تکراری خواهد شد.
دوم اینکه قرآن درباره انسان و مسایل مربوط به او سخن می گوید. مگر موضوعی مهم تر و بالاتر از این، در عالم داریم؟ ما کی هستیم؟ اینجا چکار می کنیم؟ از ابتدا بودیم یا خلق شدیم؟ اگر خلق شده ایم، خالقمان کیست و برای چه منظوری ما را آفریده؟ و از این دست سؤالات ریشه ای و اساسی که هر انسانی بخواهد یا نخواهد، با این مسایل روبرو است و مجبور است پاسخ قانع کننده ای برایش بیابد. هر مکتبی به گونه ای پاسخ داده، قرآن هم به روش خودش. حالا می فرماید: بیایید پاسخ ها را در عرض یکدیگر مقایسه کنیم ببینیم کدام یک با بیانی زیباتر، عقلانی تر و برتر سخن گفته است؛ این معنای تحدی قرآن است. اینکه بفرمایید قرآن همه چیز را گفته و جا برای عرض سخن ما نگذاشته، یا نشان از برتر بودن محتوای قرآن دارد و یا نشان از این دارد که هنوز لازم است پای درس استاد زانو بزنید و واحدهای بیشتری از خودشناسی و جهان شناسی پاس کنید تا بدانید سخن در این موضوعات تمامی ندارد.
خب راستش اینجا منظورم این بود که انسان می تونه به واسطه تقرب به خدا خدایی کنه! یعنی اون روح خدادادیش به اوج برسه!
یادمه یه حدیثم از پیامبر (ص) داشتیم که میگفت: " هرکه برای خداست خدا برای اوست "
چند تا وجه و جنبه بعنوان دلیلی بر اعجاز بودن قرآن میتونید بگید ؟
راستش بنده شخصا تنها دلیلی که میتونم بپذیرم که قران از سوی یک آگاهی برتر هست! اشارات علمی قرآن هست ...
البته بعضی جاها سعی کردن به زور اکتشافات علمی روز رو به قرآن ربط بدن که اونا منظورم نیست .. اونجاها دیگه دوستیشون با قران دوستی خاله خرسه بوده!!!
ولی خدایی بعضی از اشارات علمی قرآن کاملا صریح هستن و نمیشه هیچ جور انکارشون کرد ...
این برای من دلیلی بر معجزه بودن قرآنه و اگه قران اشارات علمی نداشت بنده ابدا ایمان نمی اوردم ...
من حرفی که میزنم متناسب با زمان و زبان زیستگاه خودمه!
داخل قرآن هم خیلی جاها برای اینکه موضونی و زیبایی ساختار آیات حفظ بشه ارکان جمله جابه جا شده.
خب شما نمی تونید داخل شعر من جزاس رو به جزا است تغییر بدید! چون موضونی و ساختار شعرم بهم میریزه و تبدیل به انشا میشه!
نوشتار شما شعر نیست چون هیچ وزن شعری ندارد! اگر باور ندارید بفرمایید بر چه وزنی است؟! فاعلاتٌ مفاعلُ فعلن؟!
نکته دیگر اینکه، من نوشتار شما _که مدعی هستید شعر است_ را تغییر ندادم بلکه عرض کردم کلمات عامیانه آورده اید که از نظر نگارش ادبی درستش چنین و چنان است.
تازه من می تونم بگم که " میخواستم لحن بیانم عامیانه باشه ایرادی که نداره! "
نکات دیگری هم بود که اگر توفیق بود ان شاء الله پاسخ خواهم داد.
ببخشید کارشناس محترم .. یک سوال دیگه هم داشتم: یعنی شما معتقدید که اگه یک کافر عزم خودش رو جزم کنه و با همون دیدگاه بسیار موشکافانه و منتقدانه شما که سوره من رو مورد نقد و بررسی قرار دادید .. قرآن کریم رو مورد بررسی قرار بده نمی تونه هیچ ایرادی بگیره؟؟
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً (اسراء/88)
بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند
ممکن است کسی موشکافی کند و مثلا بنده ی بی سواد نتوانم پاسخش را بدهم اما فضلای دیگر به راحتی آب خوردن، پاسخش را می دهند و تمام.
سلام...از مطالب و دقتتون لذت بردم....
فقط یک سوال اینکه...اگر فرض کنید مثلا یک شخصی در برابر تحدی قرآن یک سوره آورد، سوال اینکه آیا...شما و یا کارشناسان دیگر و اساتید دیگر، نمی توانید دست به دست هم دهید، و مدام، متن را سیقل دهید..تا کاملا خالی از اشکال شود؟هم از نظر محتوا و هم از نظر ظاهر؟؟؟آنوقت آیا نمی توانیم بگوییم که متن سیقل داده شده توسط شما احتمالا می تواند در تحدی پیروز شود؟؟؟مثلا شما ایراد گرفتید از فلان جای سوره، خوب آن را تصحیح می کنیم..آن قسمت مثلا فرمودید ظاهر خوبی ندارد، آن جا را هم تصحیح می کنیم،آن کلمه مثلا، منظور را درست نمی رساند، آن جا را هم تصحیح می کنیم،به نظرتان فلان قسمت سوره با گذاره های تاریخی تضاد دارد، آنجا را هم تصحیح می کنیم، طبق گفته شما و آنقدر تصحیح می کنیم توسط شما اساتید که آن متن دیگر دارای اشکال نباشد...اگر هم اشکالی دیدید،باز آن را تذکر دهید تا آن را تصحیح کنیم...نهایت آیا ما متنی نخواهیم داشت خالی از اشکال که می تواند در تحدی اگر هم نگوییم پیروز شود، ولی حرف های جدی برای گفتن داشته باشد؟؟متنی خالی از اشکال؟؟؟نظر شما در این مورد چیست؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ضمن تشکر از کارشناس گرامی به دلیل پاسخ گویی مناسب و زیبایشان بنده هم در حد توانم به بررسی مطالب این دوست عزیز خواهم پرداخت . انشاء الله
بله خب! من حرفی که میزنم متناسب با زمان و زبان زیستگاه خودمه! ... داخل قرآن هم خیلی جاها برای اینکه موضونی و زیبایی ساختار آیات حفظ بشه ارکان جمله جابه جا شده.تازه من می تونم بگم که " میخواستم لحن بیانم عامیانه باشه ایرادی که نداره! "
در پاسخ به شما باید بگویم که اولا گاهی درقرآن از کلمات هم قافیه استفاده شده است اما این که ما بگوییم این کلمات صرفا برای زیبایی آورده شده اند مطلبی کاملا اشتباه است . این کلمات و روابط معنایی و لفظی میان آنها دریایی از معانی هستند درحالی که شما صرفا برای زیبایی جملاتتان و جورکردن قافیه آمده اید و چنین کلماتی را درکنار یکدیگر قرار داده اید .
دوما این چیزی که شما بکار برده اید شباهت زیادی به شعر نو دارد درحالی که خداوند در قرآن کریم میفرماید (( [=WebRoya]و علمناه الشعر و ماینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین. (یس / 69) )) (نه ما او را (یعنی محمد صلی الله علیه و آله ) شعر آموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست، بلکه این کتاب ذکر الهی و قرآن روشن بیان خداست. ))
((انه لقول رسول کریم. و ما هو یقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 42 41) )) (قرآن به حقیقت وحی خدا و کلام رسول بزرگوار است. نه شخص شاعری «و گفتار خیالی و موهومی» است گرچه اندکی مردم هوشیار به آن ایمان می آورند ))
همانطور که مشاهده میکنید قرآن بری از هرگونه آواز لهو و شعر است درحالی که سخنان شما به ثناگویی یک شاعر و مدیحه سرایی او از یک پادشاه بیشتر شباهت دارد تا آیات کتاب وحی و سخنان شما طبق آیه ی بالا مصداق بارز ((گفتار خیالی و موهوم )) است. پس وقتی قرار است شما با قرآن تحدی کنید باید کلامی بگویید که باقرآن برابری کند و شبیه قرآن باشد نه یک مشت شعر و سخن بیهوده که کاملا با آیات قرآن متفاوت اند . البته باز هم تاکید میکنم سخنان شما شبیه شبه شعر و شعر نو است که اخیرا وارد ادبیات فارسی شده است.
خب راستش اینجا منظورم این بود که انسان می تونه به واسطه تقرب به خدا خدایی کنه! یعنی اون روح خدادادیش به اوج برسه! یادمه یه حدیثم از پیامبر (ص) داشتیم که میگفت: " هرکه برای خداست خدا برای اوست " .. مثلا شما یک پادشاه زمینی رو در نظر بگیرید که من خیلی بهش نزدیکم .. به طوری که هرچی بگم "نه" نمیگه! .. خب حرف من و اون پادشاه یکی میشه دیگه! ینی یه جورایی منم پادشاهم!
اولا این چه حرفی است ؟ چه کسی گفته است انسان میتواند با تقرب به خدا خدایی کند . انسان اگر خیلی به خدا نزدیک شود و به مقام پیامبری یا امامت نائل شود میتواند مجرای اعمال ولایت اللهی قرار گیرد نه هم وزن با خداوند و این معنایی است که به خوبی از آیات قرآن کریم معلوم میشود (( قل هو الله احد)) (( الله لااله اله الحی القیوم ))
دوما از کجای این حدیث ( برفرض صحت َ) این مطلب فهمیده میشود که انسان میتواند باتقرب به خداوند خدایی کند ؟ آنچه از این حدیث استنباط میشود این است که خداوند یار و همراه کسی است که برای او بندگی میکند و تمام وجودش را متوجه او کرده نه این که هرکسی به خداوند تقرب یافت خود نیز خدا میشود که این مصداق بارز همان سخن شرک آلود مسیحیان است که میگویند سه خدا وجود دارد (پدر- پسر- روح القدس )
سوما شما دارید پادشاهی و حکومت عظیم الهی را که ورای تصرف و استیلا بر عالم ماده نیز هست را با حکومت یک پادشاه زمینی که حکومت محدودی دارد مقایسه میکنید و درحقیقت میخواهید در یک ظرف کوچک چیز بزرگی را بگنجانید که این ممکن نیست بعلاوه این حرف شما مصداق بارز قیاس ظنی است که درنزد شیعه مردود و محکوم میباشد.
نکته ی دیگر دراین مورد آنکه درهمان مثال پادشاه زمینی آیا شما میتوانید بدون تایید و رضایت پادشاه کاری انجام دهید ؟ یا خیر انجام دستورات شما درچهارچوب دستورات و تاییدات پادشاه است ؟ اگر اینگونه است که در نظام آفرینش و دردرگاه خداوند هم همین گونه است و این با اصل پادشاهی خداوند منافاتی نداردشاهی مطلق برای خداوند است و شما بعنوان یک شخص باآبرو و محترم درنزد خداوند خواسته هایی را مطرح میکنید و او هم باتوجه به مصلحت جواب مثبت یا منفی میدهد واین دقیقل همان چیزی است که ما به نام شفاعت برای پیامبران و امامان قائلیم. اما اگر منظور شما این است که شما بدون اجازه ی خداوند که همان حاکم حقیقی جهان است و به میل و اراده ی خود و به صرف تقرب به خداوند کاری را انجام میدهید باید بگویم که این کار ابدا امکان ندارد چرا که ما با این کار شریک برای خداوند قائل شده ایم و معتقد شده ایم که خداوند قدرتش را آنهم بدون اختیار بین خودش و دیگری تقسیم کرده است که این ابدا امکان ندارد چون اولا سلب اختیار از خداوند است و دوما این یعنی جهان دو مدبر دارد که هرکدام مطابق میل و نظر خود درحال اداره ی آن هستند و باتوجه به سخن معروف (( دوشمشیر در یک نیام نمیگنجند )) چنین چیزی امکان ندارد چون هریک میخواهد اراده و مشیت خود را بر اراده و مشیت دیگری برتری دهد و در اینصورت جهان با بینظمی مواجه شده و نابود میشود.
من یک کتاب می نویسم در زمینه " ولایت " و تمام نکات رو داخلش میارم! و از هیچ چیزی فروگذار نمی کنم. و بعد واسش تحدی مطرح می کنم!
و بعد اگه کسی به تحدی پاسخ بده میگم شما از من کپی کردی!! ... خب معلومه که از من کپی میشه چون من همه نکاتو گفتم و اگه کسی بخواد در اون زمینه چیزی بگه قطعا تکراری خواهد شد.
اولا که مثال شما واقعا نامربوط و بی معنا است چون کسی که کتابی را نقد میکند و کلامی از آنرا در حین نقد نقل میکند آن کلام را به خود نسبت نمیدهد بلکه با رعایت شرط امانت آن کلمه یا جمله یا عبارت را عینا نقل میکند و سپس به نقد و بررسی آن میپردازد نه این که جمله ای را از کتابی بدزدد و بگوید مال من است . ثانیا خداوند در آیات قرآن کریم درمورد تحدی میفرماید (( در این کار (تحدی ) تمام شاهدان خود بجز خدا را جمع کنید )) و این یعنی آنکه شما در تحدی نمیتوانید از سخنان خداوند برای تحدی با خود خداوند استفاده کنید و اصولا این کار بی معنا و مضحک است .
خب من میتونم بگم منظورم از دنیا مجازا جهانیان بود!
در این صورت باز هم تغییری در اصل قضیه به وجود نمی آید و شما از آیه ی (( الحمد لله رب العالمین )) تقلید کرده اید
راستی یه شبهه ای اینجا به وجود میاد! یعنی نباید از قران وام گرفت؟؟؟ حتی اگه کاملا اتفاقی هم یه مصرع شبیه ایات قران بشه بازم قبول نیست؟؟؟ ینی منظور قرآن از مطرح کردن تحدی اینه که : " قرآن یک کتاب کامل هست و هیچ کس نمی تونه مطلبی بیاره که در قران نباشه؟؟؟ " در حالی که خود قران گفته حتی مثل قران هم نمی تونید بیارید!
به این شبهه در قسمت قبل پاسخ داده شد
کلمه " رب " از ریشه " ربب " هست ولی توی قرآن معمولا ریشه دیگر اون یعنی " ربو " مورد ترجمه قرار گرفته! که این کاملا اشتباس! و رب رو پروراننده معنی کردن! تازه حتی اگه رب معنی " پروراننده " هم بده بازم همون ایرادی که شما به سوره من گرفتید بهش وارده! خب این رو خطاب به یک کشاورز یا باغبان هم میشه گفت! میشه بهش گفت یا رب!ولی معنی درست رب ( که 980 بار در قران تکرار شده ) ... که از ریشه " ربب " هست " پادشاه یا صاحب اختیار " هست! از این رو خداوند رو با لفظ "رب الارباب" خطاب میکنند که به معنی : " پادشاه پادشاهان هست!! "
چرا خلط مبحث میکنید ؟ لازم شد درمورد تفاوت میان کلمات رب و ربو و معانی آن در قرآن مطالبی را ذکر کنیم
نگاهی به ماده «ربو»
در کتاب های لغت مشتقات زیادی در ذیل ماده «ر ب ب» آمده است. صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم معتقد است که احتمالاً میان معنای ماده «ر ب ب» و «ر ب و» تداخل صورت گرفته باشد و معنی زیادت و نمو و اصلاح که مربوط به «ر ب أ» و «ر ب و» هستند اشتباهاً در ذیل «ر ب ب» آورده شده باشند.66 به هر صورت ماده «ر ب و» بر اساس اشتقاق اکبر از ماده «ر ب ب» گرفته شده است. در این ریشه معنای زیادت و فزونی اخذ شده است.67 مثلاً به تپه «رَبْوَه» گفته می شود زیرا نسبت به سطح زمین بر آمده است. هم چنین به نفس زدن «رَبْو» می گویند به سبب آنکه موجب بر آمدن سینه است.68
از این ریشه و مشتقات آن در قرآن فراوان آمده است که می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. الرَّبْوَة: مکان بلند تپه ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾69 و ﴿وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ...﴾70
2. رابیه: به معنای شدید ﴿فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً﴾71
3. رابیاً: بلند و برآمده ﴿فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً﴾72
4. أربی: بیشتر و فراوان تر ﴿أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ﴾73
5. ربا مصدر رَبا یربو: به معنای زیادی است که حدوداً ده بار در قرآن آمده است از جمله آیه های 275، 276، 278، 280 سوره بقره و آیه سیزده سوره آل عمران و نیز و نساء آیه 161 و روم آیه 39.
6. رَبَتْ: رشد و نمو ﴿فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ﴾74
7. ربیانی: بزرگ کردن ﴿وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً﴾75
اینها مشتقات ماده ربو در قرآن بود. در بررسی تاریخی نیز به مواردی از کاربرد این واژه و مشتقات آن برخورد می کنیم، به عنوان مثال ربا از این ریشه در بین عرب جاهلی رواج داشت همانطور که در شأن نزول آیه ﴿وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا﴾76 گفته اند که این آیه خطاب به ولید بن مغیره است که بقایایی بر قبیله ثقیف داشت و پسرش خالد بن ولید پس از اینکه اسلام آورده بود آنها را مطالبه کرد. به دنبال این ماجرا، آیه فوق نازل گشت.77
در حدیث نیز چنین آمده است «الصدقة تربو فی کف الرحمن﴾ و «الفردوس رَبْوَة الجنّة» ای أرفعها.78
منبع پایگاه اطلاع رسانی حوزه
خب عمده ایرادی که شما به سوره من وارد کردید استفاده کردن از کلمه پادشاه بود! در حالی که خود قرآن هم از این کلمه برای توصیف خداوند به وفور استفاده کرده!
باید توجه داشت که کلمه ی رب معانی مختلفی دارد که میتوان تمام آنهارا به خداوند نسبت داد و تمام صفاتی که در غالب رب به خداوند نسبت داده اند انحصار به خود او دارد درحالی که شما در اینجا با ابهام صفاتی را به شخصی نسبت داده اید که دیگران هم میتوانند آنها را داشته باشند و با آنها مورد خطاب قرار گیرند و معلوم نیست در اینجا منظور شما خداوند بوده است یا غیر او. اگر خداوند بوده که او منشا تمام صفات جلاله است ودیگران هم هرچه از این صفات دارند از او دارند و اگر منظور شما غیر از خدا بوده که دیگر این صفات درمورد او نسبی است و نمیتوان او را مطلقا رب به معانی متفاوت آن خواند.
امیدوارم که از جواب های بنده قانع شده باشید.
والسلام علی من اتبع الهدی
بنده این منظور شما را از کجای نوشتارتان بفهمم؟! لفظی می فرمایید و معنای دیگری اراده می کنید؟! این تقرب که در ذهنتان اراده فرمودید چگونه محقق می شود؟ با یک تشکر خشک و خالی یا آداب و شرایطی دارد؟ متن شما از پاسخ این موارد درمانده است!
از اونجایی که گفتم : " اگر سپاس گزار پادشاه باشی توهم پادشاه میشی! " خب سوره ای که من آوردم باید کلی باشه ... نباید انتظار داشته باشید من یهو وسط سوره پرانتز باز کنم و تفسیر کنم که!
این تقرب که در ذهنتان اراده فرمودید چگونه محقق می شود؟ با یک تشکر خشک و خالی یا آداب و شرایطی دارد؟ متن شما از پاسخ این موارد درمانده است!
اگه این موضوع در سوره من ذکر نشده باشه باز هم ایرادی بر سوره من نیست! خوب چون من می تونم بگم شما باید به مفسرین سوره من مراجعه کنید تا ملتفت منظور من بشید! قرآن هم بدون تفسیر و استفاده از احادیث و روایات و دانستن شان نزول خیلی جاهاش مبهم میشه
پس از سخنان رسول رحمت و مهربانی هم کمک گرفته اید! قرار نشد تقلب کنید! تقلب از سخن وحی و پیام آور وحی، نمره آزمون تحدیتان را مردود می کند!
خب قران که نگفت حق ندارید از پیامبر کمک بگیرید!
ولی من از پیامبر کمک نگرفتم من قبل از اینکه این حدیث پیامبر رو بخونم این مطلب رو می دونستم ولی نمیدونم چه طور باید ثابت کنم!
[="Franklin Gothic Medium"] خب منظور شما اینه که ما با این مقایسه کردن ها داریم وقت تلف می کنیم؟؟ ... وقتی که برای رسیدن به ایمان تلف بشه بذار تلف بشه!! وگرنه خودمون تلف میشیم ...سلام خواهرم!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برادرم (شاید ایهام داشته باشد)
[SPOILER]یک پیشنهاد خواهرانه یا برادرانه:chakeretim:، شاید هم مادرانه یا پدرانه :pir:، کسی را که نمیدانید مرد است یا زن است نسبت بهش احتیاط کنید، یعنی اگر خانم هستید فرض را بگذارید بر فرضی که خطر کمتری دارد و آن اینکه طرف مرد باشد (پس احتیاط خواهید کرد) و اگر مرد هستید فرض را باز بگذارید بر فرضی که باز خطر کمتری دارد و آن اینکه طرف باز هم مرد باشد (خودبخود یک سری خطرات کمرنگ میشود) ... به همین دلیل شاید بهتر باشد فرض کنید که برادرتان هستم :Nishkhand: [/SPOILER]
از این بند خیلی لذت بردم ...
شما به استفادهی از افعال معکوس و حدس زدن نیات مخاطب علاقهمند هستید؟
وقت تلف نمیکنید اگر راه بهتری برای تقویت ایمان خود نشناسید، ولی وقت تلف میکنید اگر ندانید بحث تحدی چطور میتواند الهی بودن قران را برایتان اثبات نماید تا در مسلمانی دوباره متولد شوید، ان شاء الله ... برای مثال از شما سؤال میپرسم ... قبل از آنکه شروع کنید به استفادهی از قریحهی شاعری فکر کنید که قرآن اگر چطور باشد دیگر بشری نیست و سپس همان چطور بودن یا نبودن را محک بزنید ... مگرنه که از همان ابتدا بگویید قرآن به زبان بشری است پس حدس اول هر کسی این است که نعوذ بالله قول بشر باشد ... مگر آنکه عکس آن اثبات شود ... بعد از خود بپرسید که اگر خدایی وجود داشت و میخواست به بندگانش پیامی بفرستد باید به زبان خدایان (اگر نعوذبالله بیش از یک خدا بود :Esteghfar:) پیام را میفرستاد یا به زبان انسانها؟ قاعدتاً تصدیق میکنید که بالادست باید خود را به اندازهی درک پاییندستش بیاورد تا پیام منتقل شود، خدا زبان انسانها را میداند ولی انسانها راهی به شناخت زبان خدایان ندارند اگر به ایشان آموزش داده نشود ... حتی اگر بگویید که خدا پیام را در مغز انسانها کپی-پیست کند هم باز آن را از چهارچوب زبان بشری خارج نکردهاید چون منطق انسان بر اساس قوهی ناطقهاش هست و زبان چهارچوب تفکر را تشکیل میدهد ... پس زبان پیام باید به زبان انسان باشد ... پس دیگر به راحتی نمیتوان گفت که یک اثر به صرف اینکه به زبان بشری است پس خدایی نیست ... اما معیار تشخیص پیام از خدا به انسان با یک اثر بشری چه میتواند باشد؟ ... اصلاً مفهوم معیار چیست؟ معیار باید قبلاً به عنوان معیار بودن شناخته شده و تأیید شده باشد که بتوان روی اعتبار آن حساب کرد ... اما ما چه معیارهایی برای تشخیص کارهای الهی از کارهای غیرالهی داریم؟ نمونهی امضایش را داریم؟ نمونهی سخنگفتنمستقیمش را داریم؟ صدایش را شنیدهایم یا اصلاً صدا دارد؟ جملهبندیهایش را میشناسیم؟ میدانیم سلیقهاش در به کارگیری کدام آرایههای ادبی است؟ چه میدانیم؟ همهی متون ظاهراً مثل هم هستند ... اگر نباشند هم میگوییم یک انسان متفاوت از بقیه پیام را داده است ... ولی بررسی امکان الهی بودن قرآن متوقف است بر شناخت یک معیار ... آن معیار چیست به نظر شما؟
فکر کنید ....
فکر کنید ..
فکر کنید .
از خدا چه میدانید وقتی هنوز نمیدانید که هست یا نیست؟
خدا بودن خدا یعنی چه؟
آیا این خدا اثری بر چیزهایی که میشناسیم گذاشته است که خاص خودش باشد؟
مثلاً خدا خالق است از لا من شیء و هیچ موجود دیگری چنین خصوصیتی ندارد ...
آیا چنین آثاری را میتوان در قرآن یافت؟
خدا دیگر چه ویژگیهای انحصاریای دارد؟
آیا آن ویژگیها را میتوان در قرآن یافت؟
بگردید ...
مییابید ان شاء الله
توصیههای سرکار مشک هم شاید برایتان راهگشای خوبی باشند ... ایشان به آیات خدا در وجود خودشان تمرکز دارند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
راستش بنده شخصا تنها دلیلی که میتونم بپذیرم که قران از سوی یک آگاهی برتر هست! اشارات علمی قرآن هست ...
البته بعضی جاها سعی کردن به زور اکتشافات علمی روز رو به قرآن ربط بدن که اونا منظورم نیست .. اونجاها دیگه دوستیشون با قران دوستی خاله خرسه بوده!!!
ولی خدایی بعضی از اشارات علمی قرآن کاملا صریح هستن و نمیشه هیچ جور انکارشون کرد ...این برای من دلیلی بر معجزه بودن قرآنه و اگه قران اشارات علمی نداشت بنده ابدا ایمان نمی اوردم ...
آفرین ... دقیقا همینطوره دوست عزیز ... قرآن جنبه های زیادی داره ، دیدم و برخوردم به آدمایی که یا به دلیل آشنا بودن با زبان و ادبیات عرب ، از ظاهر و لفظ قرآن پی به حقانیتش بردن ( که این دسته کم هستن بنظرم ! و نمیشه روش حساب باز کرد ) یا از طریق فطرت و درون نگری ویا علومی که درش نهفته ... و این علوم متعدد هستن ...
حالا از مسائل علمیشم که بگذریم ، شما با تمرکز و در آرامش به صوت قرآن گوش بدید یا با خودتون تکرار کنید چند آیه رو ...
حس و حالتون دگرگون نمیشه ؟
«موضون» اشتباه است! «موزون» صحیح است؛ معلوم شد املایتان هم ضعیف است!
به به!
جناب کارشناس ـ داور ـ قصد کوبیدن من رو دارن!
شما باید شعر من رو بکوبید نه منو! ولی از هر چیزی برای چرند نشون دادن شعرم دارید استفاده می کنید!
اسم اینو هرچی بزاریم داوری نمیشه خطابش کرد ...
نوشتار شما شعر نیست چون هیچ وزن شعری ندارد! اگر باور ندارید بفرمایید بر چه وزنی است؟! فاعلاتٌ مفاعلُ فعلن؟!
من پنج دقیقه هم طول نکشید که این شعرو گفتم! خب شما بگید مثلا سوره حج ایات 18 و 19 و 20 و 21 و ... قافیه هاشون از نظر ادبی هماهنگ نیستن! چرا که هجاهای آخرشون متفاوته
مشکل شما وزن شعر منه؟؟؟ من تصحیحش کنم حل میشه؟؟؟ اصلا اگه یکی از اشعار مولانارو بیارم چی؟؟؟ اصلا شما هی ایراد بگیرید و من تصحیحش کنم! بالاخره چی؟؟ به یک سوره بی نقص میرسیم یا نه؟؟؟؟؟!!! تا کجا میخواید ایراد بگیرید؟؟؟؟
لابد مخاطبتان هم بی سوادهای کوچه و بازار هستند؛ نه؟! ظاهرا فراموش کرده اید دارید با قرآن تحدی می کنید. آیا رویتان می شود در کرسی های علمی دانشگاهی، این نوشتار عامیانه را به عنوان مبارزهگر با قرآن تلاوت کنید؟! می دانید عکس العمل علما و فضلای مجلس چه خواهد بود؟! بحث علمی، بیان محکم علمی می طلبد نه چند خط گفتار عامیانه ی کوچه بازاری، رفیق!
نمی دونم واقعا این لحن بیان رو کجای دلم باید بزارم!
شما قصد تخریب من رو دارید نه داوری کردن!
آیا رویتان می شود در کرسی های علمی دانشگاهی، این نوشتار عامیانه را به عنوان مبارزهگر با قرآن تلاوت کنید؟!
بله
می دانید عکس العمل علما و فضلای مجلس چه خواهد بود؟!
اهمیتی نداره
بحث علمی، بیان محکم علمی می طلبد نه چند خط گفتار عامیانه ی کوچه بازاری، رفیق!
نمی دونم منظور شما از بیان محکم علمی چیه!
شما از سوره من ایراد گرفتید منم دفاع کردم! ولی بعد نفهمیدم یهو چی شد! طوری که حس میکنم اگه پیشم بودید باید کتک می خوردم!
خیلی از جاهای قرآن؟! کجا؟! ضمنا منظورتان از ارکان جمله چیست؟! فعل و فاعل؟ یا نهاد و گزاره؟ یا چیز دیگر. لطفا مستند و روشن بیان بفرمایید.
نمی دونم!
دبیر عربی مون گفته بوداین جمله رو! مثال هم زده بود که بنده یادم نیست!
شما از سوره من ایراد گرفتید منم دفاع کردم! ولی بعد نفهمیدم یهو چی شد! طوری که حس میکنم اگه پیشم بودید باید کتک می خوردم!
چوب معلم گله ... هر کی نخوره خله !!:Nishkhand:
خب یکم اقلا کار میکردید روی سوره تون بعد مینویشتیدش اینجا .. یکم سیاستم خوب چیزیه هااا!!
[=Franklin Gothic Medium]شما می فرمایید که این تحدی قرآن یک بهانه هست...که ما جذب قرآن شده و قرآن را با دیده دل بخوانیم...و آنگاه قرآن ما را جذب می کند و شیفته ی آن شده و کلام الله بودنش را پی می بریم...
اما همانطور که عرض کردم این دیدگاه به نظر دیدگاه قرآن نیست....قرآن صراحتا و آشکارا، بیان می کند، اگر بر کلام الله بودن قرآن شک دارید، یکی مثل آن را بیاورید...اگر نتوانستید...کلام الله بودنش ثابت و باید بترسید از عذاب جهنم.... اینجا اشاره به توانستن و نتوانستن شده... خوب صاف و ساده، اشاره می شد که اگر شک دارید بروید با دیده دل و صاف و ساده قرآن را بخوانید...تا شکتان برطرف بشود...دیگر حرف از توانستن و یا نتوانستن چرا؟حتی اگر هم منظور و قصد قرآن از تحدی ترغیب به مطالعه قرآن بوده و همین، خوب اینگونه بیان از جانب خدا آیا صحیح است؟؟یک جور فریب به نظر نمی رسد؟؟...آدم گمراه می شود..آدم با خود می گوید، این چه استدلالیست که قرآن آورده!؟؟!
و این می شود که آدم در مورد ایات دیگر هم دچار تردید می شود...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله
قرآن ابتدا گفته است تدبر کنید، ولی طرف روزنامهوار قرآن را میخواند و تمام که شد میگوید تدبر کردم چیز خاصی نداشت، فقط یک کمی مثلاً اینجایش اینطور بود و آنجایش آنطور بود ...
عالمی حرف جالبی میزدند ... گفتند وقتی خدا در قرآن میگوید که انسان چنین است و چنان است اگر میخواهید ببینید واقعاً خلقت انسان از طرف خدا آنطور هست یا نه بهترین مواردی را که میتوان بررسی تجربی کرد کودکان خردسال هستند که هنوز زیاد تحت تربیت والدین و معلمین و دوستان و خودسازیهای خودشان تغییر آنچنانی نکردهاند ... مثلاً خداوند فرموده که «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا *إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا *وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ﴿٢١﴾ إِلَّا الْمُصَلِّينَ ...»، یعنی انسان اینطور خلق شده و اینطور میماند مگر آنکه با نماز خودش را درست کرده باشد ... یعنی کودک که باشد یک بیسکوییت که به او بدهی اگر بگویی یک تکهاش را بهم میدی میگوید مال خودمه و حرص دارد، اگر نیازش به او نرسد به جرع و فزع میافتد و اگر خیری به او برسانید هم اینطور منع میکند و منوع میشود، پیرمرد یا پیرزن هم که بشود همینطور است فقط به جای بیسکوییت با یک بازیچهی دیگر، مگر اینکه از اقامهکنندگان نماز در زندگیاش باشد ... یعنی نماز در دنیایش نفوذ کرده و نشر یافته باشد (نه مثل امثال حقیر که دنیایمان در نمازمان نفوذ کرده و نشر پیدا کرده و مثل سرطان همهی نمازمان را گرفته) ... انسان اینطور است ... طورهای دیگر هم هست ... مثلاً اگر به او بگویید که بیا خواهش میکن بیا و این کار را بکن حال ندارد، التماس هم که بکنید تکان نمیخورد، شاید بیرغبت یک تکانی بخورد، ولی تحریکش کنید، بگویید که فلانی کرد ولی تو نمیتوانی بکنی، یا اگر کودک است (که البته در نوع غیرمصلین حقیقی در بزرگسالش هم همینطور هست) همان را به صورت یک مسابقه برایش سامان بدهید، به صورت یک بازی سامانش بدهید، ببینید که چطور خودش با اشتیاق میآید تا آن کار را بکند ... کودک غذا نمیخورد ولی اگر غذا را در ضمن یک بازی به او بدهید میخورد ... آدم بزرگ هم که شد وقتی جزء المصلین نیست باید تحریکش کرد تا به فکر سعادت آخرتش بیفتد ... به او میگویند آقا جان، برادر من، خواهر من، تدبر کن! یک عده میآیند و تدبر میکنند ولی یک عده تکان نمیخورند ... میگویند حال داریا! ... باز میگوییم عموجان مسأله مهم است مسألهی یک عمر ابدی زندگی است! بیا و تدبر کن! ... باز نمیآید! ... این بار میگوید این کلام خداست و اگر تمام شما هم سعی کنید نمیتوانید مثل آن را بیاورید ... به همدیگر نگاه میکنند میگویند برویم حالش را بگیریم؟! برق از چشمشان میپرد و با اشتیاق میآیند ... چون انسانهای بزرگ عموماً همان انسانهای کوچک هستند که فقط یک کمی با تجربهتر شدهاند و علاقمندیهایشان مصداقاً عوض شده است، مگرنه عقل که نباشد چه انسان بالغ باشد و چه طفل صغیر و چه مجنون از همه جا بیخبر ...
این رویکرد یک رویکرد همراهی کننده است از طرف کسی که نگران بندگان هست و از مادر به ایشان دلسوزتر است ... مشابه این رویکرد را مطابق روایت مبارکه خداوند حداقل در دو موضع دیگر هم در قران انجام داده است که قبلاً به آنها اشاره کردهام و دیگر جای آن نیست ...
حرف حقیر را نپذیرید ... ولی رویش فکر کنید ... اگر دوست داشتید ... اگر سؤالی دارید که در هر جایی که بشود برایش به دنبال جواب میگردید ... فکر کنید بعد نظر اساتید را بپذیرید، حداقل دیدتان بازتر است و با دید بازتری نظرات رایج را میفهمید و میپذیرید ... خدا بخواهد حقیر هم قصد جدا شدن از علما و اساتید بزرگوار را ندارم ... اگر خدا خواست با هم همین تعاریف معمول را میپذیریم ... فقط شاید زمان ببرد به فهمی که ایشان از دین خدا دارند برسم ... ان شاء الله عمر کافی باشد تا در غیر جمع ایشان از دنیا نروم (البته فعلاً ناامیدانه امیدوارم که ایشان نظرشان را عوض کنند :khandeh!:[=Franklin Gothic Medium]) ... اگر در برخی نظرات با هم اختلاف داریم ولی ایشان ارکان دین ما در این زمان هستند و ما نمازی که ذکرش در بالا رفت را پشت سر ایشان اقامه میکنیم و امید است که وارد در تمام زندگیامان شود ... ان شاء الله
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
از اونجایی که گفتم : " اگر سپاس گزار پادشاه باشی توهم پادشاه میشی! " خب سوره ای که من آوردم باید کلی باشه ... نباید انتظار داشته باشید من یهو وسط سوره پرانتز باز کنم و تفسیر کنم که!
اگه این موضوع در سوره من ذکر نشده باشه باز هم ایرادی بر سوره من نیست! خوب چون من می تونم بگم شما باید به مفسرین سوره من مراجعه کنید تا ملتفت منظور من بشید!
قرآن هم بدون تفسیر و استفاده از احادیث و روایات و دانستن شان نزول خیلی جاهاش مبهم میشه
خب قران که نگفت حق ندارید از پیامبر کمک بگیرید!
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (نجم/3و4)
و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد
آنچه مى گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست
وقتی شما از سخن پیامبر استفاده کنید، در واقع دارید از وحی و سخن خداوند متعال کمک می گیرید و این در تحدی، پذیرفته نیست. نوشتار تحدی باید از نفس مبارزهگر برخیزد نه اینکه از سخن صاحب تحدی، وام بگیرد و کپی برداری نماید!
جناب کارشناس ـ داور ـ قصد کوبیدن من رو دارن! شما باید شعر من رو بکوبید نه منو! ولی از هر چیزی برای چرند نشون دادن شعرم دارید استفاده می کنید! اسم اینو هرچی بزاریم داوری نمیشه خطابش کرد ...
من پنج دقیقه هم طول نکشید که این شعرو گفتم!
خب شما بگید مثلا سوره حج ایات 18 و 19 و 20 و 21 و ... قافیه هاشون از نظر ادبی هماهنگ نیستن! چرا که هجاهای آخرشون متفاوته
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ (یس/69)
و [ما] به او شعر نياموختيم و در خور وى نيست اين [سخن] جز اندرز و قرآنى روشن نيست
مشکل شما وزن شعر منه؟؟؟ من تصحیحش کنم حل میشه؟؟؟
اصلا اگه یکی از اشعار مولانارو بیارم چی؟؟؟
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
همه محافل علمی از تجلی قرآن در اشعار عرفا و بزرگان سخن می گویند، آن وقت شما می خواهید اشعار آنها را به عنوان تحدی در برابر قرآن برافراشته کنید؟! چیزی که به ذهن صاحب آن اشعار هم خطور نکرده! آنها همه هنر خود را وامدار قرآن می دانند.
اصلا شما هی ایراد بگیرید و من تصحیحش کنم! بالاخره چی؟؟ به یک سوره بی نقص میرسیم یا نه؟؟؟؟؟!!!
تا کجا میخواید ایراد بگیرید؟؟؟؟
شما قصد تخریب من رو دارید نه داوری کردن!
بله
نمی دونم منظور شما از بیان محکم علمی چیه! شما از سوره من ایراد گرفتید منم دفاع کردم! ولی بعد نفهمیدم یهو چی شد! طوری که حس میکنم اگه پیشم بودید باید کتک می خوردم!
نمی دونم! دبیر عربی مون گفته بوداین جمله رو! مثال هم زده بود که بنده یادم نیست!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله؛
دوستان و اساتید حاضر در بحث از جنبه های مختلفی به این بحث پرداخته اند؛ شاید این عرایض نیز وجهی باشد در کنار وجوه دیگر.
نیتم از این سوره ای که آوردم
اگر مرحمت بفرمائید به سوالات زیر پاسخ دهید که ممنون خواهم شد.
- شما از قرآن غیر از آیات تحدی، آیات دیگری هم خوانده اید؟ اصلاً قرآن خوانده اید؟ اگر نخوانده اید که نباید چنین سوره ای می آوردید و اگر تا به حال قرآن خوانده اید، لطفاً بفرمائید که چرا خوانده اید؟
- آیا در قرآن خودش نگفته بود که ویژگی قرآن و سوره چیست که می خواهید مثل آن را بیاورید؟
اگر در خود قرآن به وجه تحدی قرآن برخورد نموده اید، لطفاً بفرمائید که آن وجه چیست و اگر برخورد نفرموده اید و نمی دانید که قرآن چیست، پس چطور مدعی شده اید که مثل آن را آورده اید؟ در واقع حداقل حکم عقل اینست که ابتدا بفهمم منظور قرآن از "مثله" یا "من مثله" چیست و بعد اثری را ارائه کنم که مدعی باشم مثل "آن" است. یا این وجه را می شناسم و یا نمی شناسم؛ اگر می شناسم باید نشان دهم که همان وجهی است که خود قرآن اشاره کرده است و بعد از آن نشان دهم که در آن وجه مثل قرآن هستم و اگر نمی شناسم که باید به قرآن مراجعه کنم تا ببینم آیا در مورد این مثلیت توضیح داده است یا اشاره ای کرده است یا نه.
در هر صورت قبل از سوره آوری اول باید قرآن بخوانم؛ باید با تدبر بخوانم؛ باید اول خوب گوش کنم و بعد مدعی شوم. اول باید همانطوری که خود قرآن گفته است، قرآن بخوانم؛ با حال گوش کردن؛ باید همه حواسم و توجهم به این باشد که حرف صاحب کلام را بفهمم؛ راهش هم اینست که خوب گوش کنم ببینم صاحب کلام به من چه گفته است. بد نیست که از سوره های مکی شروع کنم و یک بار با توجه قرآن را بخوانم. [راستی به این هم توجه کنم که اصلاً چرا دارم قرآن می خوانم؟ اصلاً چرا باید قرآن بخوانم؟ اصلاً چرا باید تلاش کنم مثل قرآن بیاورم؟ اصلاً اگر تلاش کردم و مثل قرآن آوردم به چه کسی ارائه کنم؟ اما در هر صورت باید قرآن را خواند و به حرف صاحب کلام گوش کرد؛ گفته است و قول داده است که هدایت می کند؛ صاحب کلام می گوید از او راستگوتر نیست، می گوید از او وفادارتر به قولش نیست؛ اما برای همه اینها باید قرآن را خواند و گوش کرد که فاذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا]
بعد از این خوب گوش کردن، اگر فهمیدم که مثل آوری قرآن یعنی چه شروع کنم به مثل آوری؛ البته شاید آن موقع دیگر جزء دسته "و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا" نباشم تا بخواهم خودم را با مثل آوری به زحمت بیندازم؛ یعنی شاید بعد از خواندن قرآن دیگر خودم را مخاطب آیات تحدی ندانم؛ آیات تحدی مخاطب خاص دارد؛ یک بار دیگر به آیات تحدی نظر بفرمائید؛ مخاطب خاص دارد.
اما در هر صورت، قدم اول عاقلانه، خواندن قرآن است؛ خوب گوش کردن به قرآن.
بسیار زیاد از پاسخ های استاد فیض و واقعا لذت بردم
و البته دوست عزیز استارتر هم تلاششون برای رسیدن به ایمان قلبی را تحسین میکنم
همانطور که خودشون فرمودند ایشان قصد دشمنی ندارند میخواهند مطمئن شوند
بنده هم اندکی نظر میدهم
امیدوارم اساتید ببخشند
تحدی در قرآن فقط بحث وزن آیات نیست
چون قرآن اصلا کتاب شعر نیست
هرچند در عین بی وزنی بسیار زیبا تلاوت میشود
این به نظر من یکی از معجزات قرآن هست
واقعا ندیدم نثری که اینقدر خواندنش زیبا باشد
البته بحث من جنبه دیگر اعجاز قرآن است
در قرآن معجزات بیشماری وجود دارد که قاعدتا ما به اکثر آنها پی نبرده ایم
ولی برخی را پی برده ایم
بعنوان مثال پیش بینی شکست ایران از روم در سوره روم
یا بحث کروی بودن زمین که دیگر نیاز به بحث ندارد انقدر که مطرح شده
یا مراحل شکل گیری جنین که بسیار فراتر از علم آن روزهاست و معجزات دیگر
برفرض که کسی بتواند از نظر وزنی سوره ای بیاورد مانند قرآن که کپی هم نباشد
یعنی یک سبک دیگر بیاورد
چون اکثر کسانی که تلاش برای تحدی میکنند از وزن قرآن کپی میکنند و لغات را جایگزین میکنند
اینکه نمیشود تحدی
ولی بر فرض که بشود
با سایر معجزات چه میکنید ؟
با مطالب علمی و پیش گویی ها چه میکنید ؟
بنده پاسخ های کارشناس محترم را واقعا بدور از جبهه گیری و تخریب شخصیتی دیدم که شما برداشت کردید
واقعا منصفانه سوره شما را نقد کردند
شما هم که دنبال حقیقت هستید فکر میکنم پاسخ مناسبی دریافت کردید
شما اولین کسی نیستید که سعی خود را در این زمینه کردید
قبلا ادیبان بسیاری با انگیزه های بسیار قوی تر و پشتوانه مالی و فکری بیشتر همه تلاششان را کردند ولی خودشان پی بردند که قرآن قابل رقابت نیست
امیدوارم نتیجه تلاشتان برای رسیدن به حقیقت چیزی جز حقیقت نباشد :Sham:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله؛
شما می فرمایید که این تحدی قرآن یک بهانه هست
ضمن احترام به نظر دوستان بزرگوار و بالاخص اندیشمند محترم جناب سین، به نظر بنده تحدی قرآن بهانه نیست و واقعی واقعی است؛ ضمن اینکه نظر بنده میانه ای بین نظر جناب سین و کارشناسان محترم است. بنده معتقدم که وجه تحدی باید در کلام کسی که تحدی کرده است کاملاً بیان شده باشد.
فرض کنید می خواهید مثل قرآن بیاورید. اولین قدم "عاقلانه" چیست؟
اولین قدم پاسخ به این سوال است که اصلاً من چرا به دنبال این هستم که مثل قرآن بیاورم. مگر بیکارم؟ مگر خوشم می آید که کسی را پیدا کنم و با او منازعه کلامی داشته باشم؟ پس دلیلی که من به دنبال آن هستم کمی عمیقتر از این حرفها است (البته گاهی هم واقعاً از روی بیکاری است و اینکه بخواهیم حرفی در کنار دوستان دیگرمان زده باشیم (چه برای سوال کننده و چه پاسخ دهنده)؛ اما نیت و قصد عاقلانه را مد نظر دارم). احتمالاً دلیل من اینست که قرآن را خوانده ام و آن را درست و حق نیافته ام. حالا سوال دیگر را ابتدا به خودم پاسخ دهم که واقعاً من چرا اصلاً رفتم قرآن را بخوانم تا ببینم حق است یا نه؟ مگر بیکارم که بروم سراغ قرآن؟ خوب این همه کتاب و این همه کار دیگر؛ من واقعاً برای چه رفتم به دنبال خواندن قرآن؟ آیا خواستم بفهمم که این قرآن از طرف خداوند متعال است؟ آیا بین خودم و خدای خودم با این نگاه به سراغ قرآن رفته ام؟در نفس خودم و با صداقت تمام پاسخ دهم که آیا من قرآن را خوانده ام تا بفهمم صاحب کلام به من چه می گوید؟ وقتی شروع به خواندن قرآن کردم آیا این کتاب با آیات تحدی شروع شده است (با فرض اینکه قرآن را بر اساس ترتیب نزول بخوانم که روشی عاقلانه است)؟ یعنی صاحب این کلام آیا اولین حرفی را که زده است این بوده است بسم الله الرحمن الرحیم و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا.... یا اینکه امور دیگری را فرموده است؟
بعد از این مراحل و پاسخ به این سوالهای واقعی عاقلانه در نفس خودم، می خواهم مثل قرآن بیاورم و مدعی شوم که این کتاب مثل قرآن است. وقتی قرار است مدعی شوم که این کتاب مثل قرآن است باید اثبات کنم که این مثل "آن" است؛ اما "آن" چیست که من بخواهم "مثل آن" بیاورم و در واقع چطور می خواهم اثبات این "مثلیت" را کنم؟ آیا من در خواندن همراه با دقت و تدبر سعی کردم متوجه شوم که صاحب کلام، قرآن را چه معرفی کرده است تا من بخواهم مثل "آن" را بیاورم؟ کسی که تحدی کرده است گفته است اگر چگونه باشد، مثل بودن صدق می کند؟
فرض کنید کسی بگوید من کتاب را خواندم و متوجه نشدم که منظور صاحب تحدی از این مثلیت چیست؛ قبول؛ وقتی هنوز من نفهمیده ام منظور از مثلیت چیست چطور به خودم اجازه می دهم که کلامی بیاورم و بگویم که این مثل "آن" است؟ به نظر این روش مورد پسند عقل نیست؛ در واقع اگر قرآن را به حق نیافته ام و همچنین وجه مثلیت را هم نفهمیده ام عاقلانه ترین کار اینست که نه قرآن را بپذیرم و نه مدعی مثل آوری شوم؛ یعنی در موضع لاادری باشم؛ بعبارت دیگر "عقل" به من اجازه نمی دهد که وجوهی را برای این مثلیت از پیش خودم حدس بزنم و بعد مبتنی بر گمان خودم اثری ارائه کنم. حالا فرض کنید که قرآن را خوانده ام و آن مثلیت را از ظاهر آیات فهمیده ام؛ خوب ابتدا بیان کنم و بعد بگویم که کلامی که آورده ام آن ویژگی ها را دارد. به نظر بنده که این سیر کاملاً عقل پسند باشد.
البته بنده از دل آیات قرآن وجوه ظاهر عقلی برای این مثلیت می شناسم و ان شاء الله می توانیم نسبت به آن گفتگو کنیم که کمی با امور متعارفی که همیشه بیان می شود متفاوت است، اما قبل از آن آیا متد ارائه شده برای این بررسی را قبول دارید؟ اگر جایی از این متدولوژی را نمی پسندید لطفاً بفرمائید تا ابتدا نسبت به روش بررسی تفاهم آید و بعد به تفصیل پرداخته شود.
با احترام
و در پناه او که مهربانترین است.:Gol:
نوشتارتان کلی نیست؛ مبهم است و خواننده و شنونده را به جای هدایت به مقصود، دچار ابهام و تشویش ذهنی می کند. فرق است بین بیان موضوعی کلی و ابهام گویی. نوشتار شما به دومی دچار است.
شما دارید با کلمات بازی می کنید! (البته جسارت نباشه شما بزرگ مایید ) برای اینکه اینو ثابت کنم میگم: از نظر شما این ایه قران بدون تفسیر مبهم هست یا کلی؟؟؟
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است
خب این "افرینشی دیگر" از نظر شما گنگ هست یا کلی؟؟؟!!! البته می دونم که در تفاسیر این رو به خلقت روح ربط دادن! ولی بدون این تفسیر این قسمت از ایه خیلی مبهمه! این طور نیست؟؟؟
بدون دلیل، نوشتار بی وزن و قافیه خود را شعر می نامید!
چه ربطی دارد رفیق! مگر قرآن شعر است که مجبور باشد وزن و قافیه ردیف کند؟!وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ (یس/69)
و [ما] به او شعر نياموختيم و در خور وى نيست اين [سخن] جز اندرز و قرآنى روشن نيست
خلاصه چی شد که؟؟؟!!
پاسخ باید شعر باشه یا نباشه؟؟؟
خب منم می تونم ادعا کنم که من شعر نگفتم چون شعر در خور من نیست
وزن و سبکش را نفرمودید چیست؟!
وزن گفتم نداره چون بهش دقت نکردم! اما موسیقی درونی داره دیگه اینو نمی تونید انکار کنید!
سبکشم سبک انحصاری خودمه! سبک محمدی!
شما نمی تونید به سبک ایراد بگیرید چون قران هم از هیچ سبک و قالب خاصی تبعیت نکرده!
شما همین چند ایراد ساده را هم نتوانستید رفع کنید!
من غیر از ایرادهای شما درباره وزن و ایراد محتوایی یک مصرع .. ایراد قابل قبول دیگری ندیدم!
قهرا رویتان نمی شود چون خودتان هم به ضعف شدید ساختاری و محتوایی آن آگاه شده اید و آن را قابل دفاع نمی دانید.
درسته که از نظر ادبی مشکل داره اما این قابل تصحیحه! نکته خارق العاده ای نیست که بشراز انجامش عاجز باشه!!!!!!
منظورتان از دفاع علمی همین بود دیگر؛ متشکرم. به نظرم بحث تمام شده.
من دفاعمو توی پست اولم عرض کردم! درباره ایرادی که به " پادشاه " گرفتید مطلبی عرض کردم و پاسخی ندیدم!
نوشتارتان را نقد کردم اما دفاع علمی ندیدم! کتک خوردن و این طور فرافکنی ها را هم بهانه ای برای گریز از دفاع می دانم.
به خدا توی پست اولم دفاع کردم!
=======================================================================
راستش من اصلا برام مهم نیست که پاسخم به تحدی تا چه حد قوی یا تا چه حد معیوبه! من همون طور که اول عرض کردم نیتم اینه که به حقیقت پی ببرم! وگرنه می تونستم توی یک سایت یا وبلاگ یک طرفه جبهه بگیرم!
میخوام زمانی که یک کافر جلوم می ایسته و پاسخش به تحدی رو به من میده بتونم جوابشو بدم و از عقایدم دفاع کنم! لذا پاسخ های شمارو در ذهن تحلیل کرده و پاسخ اون کافر فرضی ذهن خودم رو به شما میگم! تا خلاصه به جایی برسم که اون کافر فرضی کم بیاره!
سلام .. چشم به سوالاتتون پاسخ میدم
شما از قرآن غیر از آیات تحدی، آیات دیگری هم خوانده اید؟
بله
اصلاً قرآن خوانده اید؟
معمولا اوقات فراغت اینکارو میکنم
گر نخوانده اید که نباید چنین سوره ای می آوردید و اگر تا به حال قرآن خوانده اید، لطفاً بفرمائید که چرا خوانده اید؟
چون قران کتاب درجه یک دینم هست ... اگه کورکورانه وارد دین بشم کورکورانه هم خارج خواهم شد ...
آیا در قرآن خودش نگفته بود که ویژگی قرآن و سوره چیست که می خواهید مثل آن را بیاورید؟
چرا یکی از ویژگی هاش این بود که اختلافی درش نیست و اگه از غیر خدا بود درش اختلاف می بود
پس چطور مدعی شده اید که مثل آن را آورده اید؟
اگه منظور از "مثل آن" مثل کل قران هست که نه من و نه هیچ کس دیگه ای نمی تونه بیاره چون اشارت علمی قرآن کارو خراب میکنن!
ولی اگه قرار باشه مثل یکی از سوره های قران مثل مسد یا حمد رو بیاریم فکر نمی کنم محال باشه! شاید از نظر خیلی ها من نتونسته باشم چنین کاری کنم ولی شاید اگه بخوام پشتکار به خرج بدم بتونم!
اگر در خود قرآن به وجه تحدی قرآن برخورد نموده اید، لطفاً بفرمائید که آن وجه چیست
راستش نمی دونم!
نه ینی می دونم ولی می دونید؟؟؟
اگه باید سوره ای بیاریم که در بر دارنده تمام ویژگی های قران باشه پس اشارات علمی قرآن رو که در قرون بعد کشف شدن رو هم باید به عنوان یکی از ویژگی های سوره ای که در مبارزه با قران میاریم لحاظ کنیم که این محال هست! در این صورت مطلقا پیروزی با قران هست چون هیچ کس نمی تونه اشاره علمی ای بیاره که هزار سال بعد کشف بشه!
ولی اگه سوره ای که میاریم باید مثل یکی از سوره های قران باشه مثلا سوره حمد یا مسد یا کوثر فکر نمی کنم که این محال باشه!
بنده هم اندکی نظر میدهم
درود بر برادر عزیزم
شما صدتا نظر بده ...
با مطالب علمی و پیش گویی ها چه میکنید ؟
احسنت! نکته همین جا بود که امروز صبح از خواب پاشدم بهش پی بردم!
اگه سوره ای که میاریم باید مثل کل قران باشه که ابدا نمی شه! به قول شما با اشارات علمی و پیشگویی ها نمیشه کاری کرد و من شکستم رو می پذیرم!
ولی اگه باید سوره ای مثل یکی از سوره های قران بیاریم خب اونوقت به نظرم محال نیست! چون مثلا سوره حمد نکته علمی یا پیشگویی نداره!
به نظرم منظور قران از تحدی باید نکته اول باشه!
حالا از مسائل علمیشم که بگذریم ، شما با تمرکز و در آرامش به صوت قرآن گوش بدید یا با خودتون تکرار کنید چند آیه رو ...حس و حالتون دگرگون نمیشه ؟
بله! اینو تکذیب نمی کنم!
البته نمی دونم این هنر قران هست یا هنر قاری قران!
خداوکیلی خواهرم شما انقدر دیدگاه رمانتیک و با احساسی در تایپ کردن دارید که آدم با خوندن متنتون میره تو حس!
قبل از آنکه شروع کنید به استفادهی از قریحهی شاعری فکر کنید که قرآن اگر چطور باشد دیگر بشری نیست
به این توجه نکرده بودم!
خب همین الانشم به خاطر اشارات علمیش قران رو غیر بشری میدونم!
بعد از خود بپرسید که اگر خدایی وجود داشت و میخواست به بندگانش پیامی بفرستد باید به زبان خدایان (اگر نعوذبالله بیش از یک خدا بود ) پیام را میفرستاد یا به زبان انسانها؟ قاعدتاً تصدیق میکنید که بالادست باید خود را به اندازهی درک پاییندستش بیاورد تا پیام منتقل شود
درسته
توصیههای سرکار مشک هم شاید برایتان راهگشای خوبی باشند ... ایشان به آیات خدا در وجود خودشان تمرکز دارند ...
بله خب ولی ایشون دلایل شخصی مطرح میکنن و من نمی تونم دفاع شخصی مطابق با وجود ایشون کنم!
شاید اگه عبدالباسط شعر سمن بویان حافظ رو هم تلاوت کنه ایشون باز همون لذت مطلوب رو ببرن!
[="Franklin Gothic Medium"]تحدی در قرآن فقط بحث وزن آیات نیست
چون قرآن اصلا کتاب شعر نیست
هرچند در عین بی وزنی بسیار زیبا تلاوت میشود
این به نظر من یکی از معجزات قرآن هست
واقعا ندیدم نثری که اینقدر خواندنش زیبا باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر شروین و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
برادر عزیزم جسارتاً شاید بهتر باشد راحت هر چیزی که برایمان زیبا و جالب توجه است را معجره ننامیم، مراد از معجره چیزی است که برای بسیاری از مسائلی که ولو توسط بزرگان دین هم وجه اعجاز شمرده شده است چندان قابل دفاع نیست تا چه برسد به مسائلی این چنینی ... اگرچه در پایان یک نقد سنگین هم به خودم دارم و آن اینکه حق همان است که شما گفتید ... یعنی ورق را برگرداندم و ورق برگشت :Nishkhand: ... همه چیز قران معجزه است حتی همین که شما فرمودید ... مشکل تنها در فرمولبندی کردن این معجزه است که معیاری را نمیشناسیم که بتوان معرفی کرد و گفت اگر خواندن نثری چقدر زیبا باشد نشانهی الهی بودنش هست و نباشد نشانهی بشری بودنش هست ... این میشود همان نکتهی کلیدی که سرکار مشک شاید در تاپیک دیگری ایراد کردند و آن اینکه در فعل خدا ما تنها حس حیرت را تجربه میکنیم و میفهمیم بدون آنکه بفهمیم چطور فهمیدهایم ... اگر قرار بود ما بتوانیم قرآن خدا را موشکافته با معیاری امتیازدهی کنیم و بعد با کارهای بشری بسنجیم که دیگر به آن کار احاطه یافته بودیم و آن کار هم بشری میشد ... حیرت انسان باید در قول خداوند علیالدوام ادامه داشته باشد، مستقل از اینکه چقدر تلاش کنیم تا رموز آن را کشف کنیم و خواص آن را برشمریم ... حیرتمان هر وقت تمام شود در هر اثری شاید به کنه آن رسیده باشیم ولی در قرآن این یعنی تدبرمان کافی نیست و باید بیشتر تدبر نماییم ... اینها همه وجوه اعجاز هستند اما اثبات الهی بودن قرآن نیستند مگر آنکه به عامل دیگری مدد گردند ... یک عدد بزرگ را تا به آن نرسیم نمیدانیم که بینهایت بوده است یا فقط بزرگ بوده است، اگر به آن رسیدیم که میفهمیم پس بینهایت نبوده است ولی اگر نرسیدیم نمیدانیم که در آینده هم به آن نخواهیم رسید یا ممکن است برسیم، پس تحقیق بینهایت بودن یک اثر را باید از راه دیگری ترتیب دهیم که بفهمیم بینهایت است اگرچه خود تا بینهایتش را نرفته باشیم که ببینیم بینهایت است ...
پس شاید باید گفت همه چیز قرآن معجزه است به این معنا که عامل ایجاد حیرت در انسان و در تبع آن حس عجز از مثلآوری برای آن است ... این حیرت خودبخود انسان را مقابل قرآن خاضع میگرداند و به انسان حال عبادت دست میدهد، اما ... اما این مسأله به خودی خود اثبات الهی بودن قرآن نیست چون حیرت مترادف است با نوعی جهل و ندانستن ... برای اثبات الهی بودن قرآن در کنار این حیرت به نوعی از شعور و آگاهی هم نیاز هست ... شعوری که اگرچه به اصل آن حیرت ضرر نزند ولی به ما بفهماند که این حیرت هرگز برطرف نخواهد شد، عمیقتر میشود ولی برطرف نمیشود ... این میشود اثبات الهی بودن قران ... یعنی کار معجزه ایجاد حیرت تنها نیست، که اگر بود کار شعبدهبازان هم همان است و خیلیها در مقابل کارهای حیرتانگیز علمی هم به نشانهی تواضع سر فرود میآورند، ولی باید معجزه در دل خود عامل دیگری داشته باشد که نشان دهد این اثر حیرتانگیز از جنس آثار حیرتانگیز بشری نیست، سحر و شعبده نیست، علوم غریبه و جلوتر از زمان ما نیست، کار موجودات غیرانسانی یا ابرانسانها هم نیست ... اگر بنا باشد بحثی شکل بگیرد باید در راستای شناخت چگونگی پیدایش آن شعور در کنار آن حیرت باشد ... ایجاد حیرت موقت چندان سخت نیست و این یعنی گمراه کردن موقت دیگران ساده است، بحث ما بر حیرتی است جاودان که در کنار خود و در دل خود شعوری را نیز به همراه دارد که فوق هر شعور دیگری قابل اعتنا و قابل اعتماد است ...
آمدن نقدتان کنم خودم نقد شدم ... بعد آخرش هر دو نقد شدیم :khandeh!::Gol: تا کدام وارد باشد و کدام ناوارد ...
در پناه خدا باشید