پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه 3-(صفیه، زن یهودی پیغمبر)
تبهای اولیه
با سلام به عزیزان اسک دین !:Gol:
چند سال پیش در سال ۱۳۸۶ شخصی به اسم دکتر علی سینا دست به شبهه پراکنیهای زد و با وجود خلق و خوی اسلام ستیزی که داشت!دکتر علی سینا یک جایزه 50,000دلاری برای کسی که بتواند ادعاهای او و اتهامهایی که او بر پیامبر اسلام وارد میکند رد کند در نظر گرفته است
و سایتهای اسلام ستیز هم به شدت استقبال کردند !
هر چند شبهات این ملعون بی خرد نخ نما ست !
اما برای انعکاس ان در محیط مجازی اینترنت لازم دیدم شبهات این ملعون را در سایت مطرح کنم تا با کمک اساتید بزرگوار ودوستان گرامی جوابی کوبنده و کامل به این شبهات داده شود !
قابل توجه عزیزان اینکه از شما بزرگوارم طلب بخشش دارم در مورد سخنان این ملعون که پر از بی احترامی و توهین به پیامبر ص میباشد !و تا آنجا که بتوانم سعی میکنم از سخنان توهین آمیز این از خدا بی خبر استفاده نکنم
خب سومین شبهه ایشان در مورد (صفیه، زن یهودی ) پیامبر ص میباشد
که اینطور عنوان میکند
دکتر علی سینا:
باتوجه به حدیث بالا، در میابیم که فتح خیبر یک اتفاق کاملا غیر منتظره بود. به مردم شهر هیچ هشداری داده نشده بود و آنها آماده مقابل شدن با این تهاجم نبودند و این هم کاملا از پیامبر قابل انتظار است که به قربانیان خود اجازه دفاع کردن از خودشان را نیز ندهد. او ناجوانمردانه بدون هیچ هشدار و اعلام جنگی به آنها حمله کرده بود، در حقیقت کلمه "غزوه" هیچ مفهومی به جز "حمله ناگهانی" ندارد. خیبر هیچ معاهده ای را که قبلا با پیامبر بسته باشد زیر پا نگذاشته بود، هیچ نشانی از چیزی که بخواهد مسلمانان را تهدید کند وجود نداشت، هرکس را که در مقابلش ایستاد سلاخی کرد و زنهای زیبا را بعنوان برده های جنسی تسخیر کرد، این بود که پیامبر ثروت آنها را میخواست و او تنها به این دلیل به خیبر حمله کرد.
اما پیامبر تنها به اینها هم راضی نشد، او حتی افراد مسن زن و مرد را نیز که نکشته بود و یا بعنوان برده های جنسی تسخیر نکرده بود مجبور کرد که به کشت بپردازند و 50% محصولاتش را به او خراج دهند. هر کسی با ذره ای انصاف، میفهمد که این عدالت نیست، کاری که پیامبر کرد شیطانی و غیر مقدس بود.
با سلام
قبل از اینکه به یاوه گوییهای دکتر سینا جواب دهیم لازم است به طور مختصر توضیحی در مورد این ازدواج بدهیم
ازدواج پیامبر(ص) با "صفیه دختر حی بن اخطب"1 را میتوان در راستای کسب نیرو، کاستن از خصومت دشمنان به واسطه پیوند قبیلهای و بهدست آوردن اقوام بیشتر که بتوانند یاریگر اسلام نوپا باشند، توصیف کرد. 2
ضمن آنکه صفیه از بزرگان قوم خویش بودند 3
و آموزههای دینی، به کنیزی رفتن و به ذلت و خفت افتادن آنان را خوش نمیداشت4.
همچنین این ازدواج، یک حکمت دیگر هم داشت.
در شرایطی که نگاه جامعه به زنان اسیر تحقیرآمیز بود و از آنان برای فساد و هوسرانی استفاده میکردند و کمترین حقوقی برای آنان قائل نبودند، پیامبر اسلام(ص) به تکریم زنان اسیر به ویژه این همسر خود پرداخت و با فرهنگ سازی نسبت به آزادسازی زنان، خود به آزاد کردن آنان اقدام و حتی با آنها ازدواج نمود و بهجای کنیزی، آنان را به همسری گرفت.
نکته مهم این است که پیامبر میتوانست زنان اسیر را به عنوان کنیز نزد خود نگه دارد و هم از تمتعات جنسی بهره ببرد و هم دشواریهای یک همسر را بر خود تحمیل نکند و لیکن این کار را نکرد و آن را به عنوان همسر برگزید. نه تنها آنها را اکرام کرد؛ بلکه به تربیت آنان اهتمام ویژه نمود.
"صفیه" تازه مسلمان، از رفتار پیامبر اکرم(ص) با خود چنین گزارش میدهد: «ما رأیت احداً قطّ احسن خلقاً من رسول الله: بطور قطع، شخصی را به حسن خلق رسول الله(ص) ندیدم».5
ثمربخشی این تربیت را میتوان در این جمله «صفیه» یافت: وی در لحظات آخر عمر پیامبر(ص) قدردانی خویش و دلبستگی و فدایی بودنش نسبت به معلم بزرگ خویش را با جمله «به خدا سوگند دوست دارم بیماری شما بر جان من بود و شما سالم میبودید» بیان میدارد.6
لذا «صفیه» با عباراتی که حاکی از شوق آنان به پیوند با رسول مکرم اسلام(ص) است، از این ازدواج، استقبال نمودند.7
1. برای اطلاع بیشتر از نحوه ازدواج پیامبر (ص) با این دو همسر به منابع زیر مراجعه نمائید: البدایه و النهایه، ج 4، ص 223، طبقات الکبری، ج 8، ص 61.
2. بنابر روایتی، پس از آنکه پدر جویریه نزد پیامبر آمد و گفت: همانند دختر من نباید اسیر و کنیز تلقی گردد. پیامبر به درخواست او با جریره ازدواج نمود که تحت تاثیر این پیوند، پدر، برادر و جمعی از خویشاوندان جویریه به اسلام گرویدند (ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 120).
3. در برخی گزاراشات تاریخی آمده است که فردی به نام «دحیه کلبی» از پیامبر (ص) تقاضا کرد تا کنیزی از میان اسرا به وی اعطا کند. وی نیز صفیه را برگزید. یکی از مسلمانان به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله (ص) «صفیه» سیده دو قبیله «بنی نضیر» و «بنی قریطه» است. بنابراین شایسته است که شما آن را برای خود برگزینید.
4. پیامبر (ص): «کریم و بزرگ قومی که به ذلت و سختی افتاده، احترامش کنید» (بحارالانوار، ج 31، ص 133). همچنین ر.ک: به: سنن الکبری، ج 8، ص 168 و مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 207.
5.طیبی، ناهید، زن در چشم پیامبر، ص 102 به نقل از سهیلی، روض الانف، ج 7، ص 104؛ متقی هندی، کنزالعمال، ح 37609.
7. ر.ک: به: آشنایی، علی محمد، مقاله چرایی تعدد همسران، پرسمان، ش 20.
دکتر علی سینا:
با سلام
سعد در طبقات مينويسد:
پيامبر به صفيه فرمود: اگر مسلمان شوي، آزادت ميکنم و تو را به همسري خويش درميآورم، او اسلام آورد و پس از عدّه شرعي با او ازدواج کرد.(1)
در تاريخ طبري نيز آمده که از جمله اسراي خيبر، صفيه دختر حيي بن اخطب بود، که در اختيار پيامبر قرار گرفت.(2) ابن هشام، نيز صفيه دختر حيي بن اخطب را از اسراي جنگ خيبر به حساب ميآورد که در اختيار پيامبر قرار گرفت.(3) يعقوبي مينويسد، پيامبر(ص) صفيه دختر حيي بن اخطب را براي خود برگزيد و او را آزاد کرد سپس با وي ازدواج کرد.(4) در سنن نسائي نيز دربارة صفيه و انتخاب وي به عنوان همسر پيامبر آمده است.(5) بنابر اين تمام مورخان دربارة صفيه و اين که وي همسر پيامبر(ص) شد، اتفاق نظر دارند.
در طبقات ابن سعد، ج 8، ص 129، المستدرک على الصحيحين، ج 4، ص 28؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 و 232 با صراحت مسلمان شدن صفيه را ذکر کردهاند. همچنين در کتاب «الصحيح من سيرة النبي الأعظم» روايت مسلمان شدن صفيه را نقل کرده است.(6)
در منابع متعددي از جمله: تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 56 (واقعه خيبر)؛ الطبقات الکبرى، ج 8، ص 129؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 ـ 232 و اسد الغابه في معرفة الصحابه، ج 5، ص 490، آمده که پيامبر «اعتقها و تزوجها» او را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود، که عبارت در برخي منابع، با يکديگر اختلاف مختصري دارند ولي در تمام آنها، آزاد شدن صفيه توسط حضرت و ازدواج با وي آمده است.(7)
پس ازدواج پیامبر با صفیه بعد از مسلمان شدن او و آزاد شدنش به دست پیامبر بوده است و صفیه مجبور به این کار نشده است.
در مورد اینکه ادعا میشود که پیامبر در همان شبی که پدر و شوهر صفیه کشته شدند(پدر صفیه در جنگی عامل اصلیش دسیسه های خود یهودیان و در رأسشان پدر صفیه بود، کشته شد و شوهرش بخاطر قتل یکی از مسلمانان بعد از اتمام جنگ، به قصاص محکوم شده و اعدم شد)، با صفیه عروسی و زفاف فرمود، میگوییم که طبق اسناد تاریخی پيامبر بعد از کشته شدن شوهر صفيه در جنگ خيبر و مسلمان شدن صفيه و تمام شدن عدّه وي با او ازدواج کرد، اين موضوع در منابعي چون صحيح مسلم، ج 4، ص 147؛ سنن ابي داود، ج 2، ص 31؛ إمتاع الاسماع، مقريزي، ج 10 ص 218؛ جوامع السيره، ص 212، به نقل از تاريخ پيامبر اسلام، دکتر آيتي، ص 505 آمده است، خب بدون شک وقتی صفیه عده را نگهداشته است، مدتها بعد از مرگ شوهر و پدر با پیامبر عروسی و زفاف داشته است.
پينوشتها:
1. الطبقات الکبرى، ج 8، ص 129؛ المستدرک على الصحيحين، ج 4، ص 28؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص231.
2. تاريخ طبري، ج 2، ص 298.
3. السيره النبويه، ج 3، ص 365 ـ 366.
4. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 56.
5. سنن نسائي، ج 6، ص 133.
6. الصحيح من سيرة النبي الأعظم، ج 18، ص 83.
7. در صحيح مسلم، ج 4، ص 146 نيز اين موضوع ذکر شده است.
با سلام
باید از دکتر علی سینا سوال کرد که شما که اینقدر برای دشمنان پیامبر (ص) چنین سخنانی را به زبان آورده اید چرا و به چه دلیل یهودیان ان منطقه اجدادی خودشان را با ان آب و هوا رها کرده به سوی يثرب می آیند مگر در ان بیابان چه چیزی بوده که آنها تمایل به آنجا داشته اند ؟
مدينه نخستين پايتخت حكومت پيامبر است؛ در تاريخ آمده است نخستين گروهي كه به يثرب آمدند يهوديان بودند كه اين شهر را بنيان گذاردند.
اين سوال پر رنگ است يهوديان كه ميدانند پيامبر آخرالزمان در مكه مبعوث ميشود چرا به مكه نيامدند؟
چرا در منطقهاي مستقر شدند كه خالي از سكنه است؟
چرا يهود در سرزمين حجاز پراكنده شدهاند در حاليكه منطقه ميان اين دو كوه عير و احد منطقه مدنظر آنهاست؟
ادعاي يهوديان بر استقرار در مدينه اين است كه در يافتن مصداق اين منطقه دچار خطا شدهاند و برخي به خيبر، برخي به تبوك و برخي نيز در مناطق ديگر ساكن شدهاند. با نگاهي دقيق به محل استقرار آنها در مييابيم كه آنها بر سر راه مدينه به قدس قرار گرفتهاند تا راه پيامبر به بيتالمقدس را ببندند.
پيامبر از هر راهي كه بخواهد به سرزمين فلسطين (كنعان) برود يهوديان پيشاروي او بودند و بايد از هفت خاكريز عبور ميكرد. بنيقريظه، بنيمصطلق، بنينظير، خيبر، تبوك، موته و قدس.
در سيزده سالي كه پيامبر (ص) در مكه بودند، هم فاقد قدرت بودند و هم به دليل شرايط حاكم بر مدينه حتي حق اعتراض به آزارها و شكنجهها را نداشتند به دليل آنكه در مكه همه با هم، قوم و خويش بودند.
قدرت و حكومت پيامبر از مدينه آغاز ميشود و گسترش مييابد بنابراين عمليات آشكار يهود از اين نقطه آغاز شد.
پس از ورود پيامبر به مدينه، هيئتي متشكل از سه قبيله يهودي بنيقريظه، بنينظير و بنيقينقاع خدمت حضرت رسيدند و گفتند: ما آمدهايم با شما صلح كنيم كه به سود و زيان تو نباشيم و كسي را عليه تو ياري نكنيم و متعرض يارانت نشويم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوي تا ببينيم كار تو و قومت به كجا ميانجامد.
پيامبر (ص) پذيرفت و قراردادي نوشته شد. در اين قرارداد ذكر شد كه اگر يهود تعهدات اين قرارداد را ناديده بگيرد رسول خدا ميتواند خون ايشان را بريزد، زن و فرزندانشان را اسير و اموالشان را غنيمت بگيرد.
شگرد كلي يهود اين بود كه پيش از آنكه عملياتي را ضد پيامبر راه اندازد، مشركان را به ميدان آورد.
با توجه به آيه 82 سوره مائده، يهود محور اصلي است و دشمني مشركان نسبت به يهود تبعي است.
علّت مهاجرت يهود به مدينه تاريخ نگاران نوشته اند كه يهوديان، در اصل، اهل حجاز نبوده اند.
آنان در كتب مذهبي خود خوانده بودند كه پيامبري از سرزمين يثرب ظهور خواهد كرد؛ از اين رو، به اين سرزمين كوچ كردند و در انتظار اين ظهور بزرگ ماندند( 8 ) تا جزو نخستين كساني باشند كه به او ايمان ميآورند.:Sham::Sham:
مرحوم علامة طباطبايي، در الميزان، به نقل از تفسير عياشي، ذيل آية مباركة (وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَي الْكافِرينَ)(9)
دربارة چگونگي ورود و سکونت يهود در مدينه، روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود:
يهوديها در كتابهاي خود خوانده بودندکه هجرتگاه محمّد، پيامبرخدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در ميان «عير» و «اُحُد» خواهد بود؛ ازاينرو، براي يافتن آن مکان، از سرزمين خود بيرون آمده، به كوهي رسيدند كه آن را «حداد» مي ناميدند.
گفتند «حداد» و «اُحد» يكي است و در همانجا متفرق شدند؛ بعضي در «تيما» منزل كردند و بعضي در «فدك» و گروهي در «خيبر».:Sham:
آنانكه در «تيما» بودند، تصميم گرفتند به ديدار برادرانشان بروند.
در اين اثنا، عربي از آنجا عبور مي کرد که شتراني داشت.
يهوديان شتراني از وي كرايه کردند
. عرب گفت: شما را از ميان «عير» و «اُحد» عبور ميدهم.
گفتند: وقتي به آنجا رسيدي ما را آگاه كن.
عرب هنگاميكه به يثرب رسيد، گفت: آن «عير» است و اين «احد».
برای ادامه مطالب به این لینک مراجعه کنید