منظور بنده از کثرت، کثرت عددی، کثرت خلقت و اینها نیست، بلکه منظورم تقدم رتبی در آفرینش است، آفرینش مجردات (نه از نظر زمانی، چون زمان مقدار حرکت اشیاء مادی است) مقدم بر اشیاء مادی است، لذا گاهی اشکال ندارد برای مخاطب این تقدم در قالب سالهای کثیر بیاید، که نشان از تقدم با فاصله بسیار عظیمی است، مثلا کسی بگوید هزاران سال قبل از آدم(ع) جبرئیل وجود داشته است! خب اینجا منظور این نیست که جبرئیل دقیقا چند هزار سال قبل خلق شده، اصلا زمان در خلقت جبرئیل معنا ندارد، بلکه منظور از آن تقدم در آفرینش با فاصله بسیار زیاد است. این فاصله اصلا ممکن است زمانی نباشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بحث تقدم هم که مطرح باشد آیا بحث زمان کامل منتفی می شود؟
بنظر در مورد زمان و آمد و شد شب و روز باید تفکر رویش یشه چون طبیق این آیه
ما شب و روز را دو نشانه (عظمت و رحمت خود) قرار دادیم; سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنى بخش ساختیم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش براى زندگى برخیزید)،و عدد سالها و حساب را بدانید; و هر چیزى را بطور مشخص (و آشکار،) بیان کردیم. http://makarem.ir/quran/?lid=0&view=1#17:12
استاد نگاه کنید در آیه شب رو روز را برای عدد سال ها در نظر گرفته
خب اگر شب رو روز را مستقل از ماه و خورشید بدانیم
اللیل را پیشی بدانیم بر آغاز روز بنظرتون قبل از خلقت زمان نیست یا ماهیتش طور دیگری است؟
منظور از «نور» و خلقت نوری در روایات هیچکدام از این انوار نیست، چرا که حتی آن انواری که قابل رویت نیستند هم مادی هستند، و قابل رصد تجربی با دستگاههای مختلف مخصوص به خود؛ اما نوری که خدا در آیات و روایات از آن سخن می گوید با هیچ ابزار مادی قابل رصد و پیگیری نیست: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (نور:35)
خداوند نور آسمانها و زمین است; و مَثَل نورش همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى (شفاف و درخشنده) همچون ستاره اى فروزان، چراغى که افروخته مى شود از (روغن) درخت پربرکت زیتونى که نه شرقى است و نه غربى; روغنش (آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود; نورى است بر فراز نورى; و خدا هرکس را بخواهد با نور خود هدایت مى کند، و خدا براى مردم مثلها مى زند و خداوند به هر چیزى داناست.
اینجا خداوند برای مثل نورش یک مثل طبیعی و قابل لمس ارائه داده است.
1- چراغدان که در ان چراغی است.
2-آن چراغ در حبابی است همچون ستاره ایی فروزان(ستاره یک نکته کلیدی)
3- مادهر چراغی که افروخته می شود روغن زیتونی است که نه غربی است و نه شرقی(اصطلاح نه شرقی و نه غربی را اگر بگیریم برداشت میشه آزاد و مستقل یا جنس ماده زیتونی است که نه در غرب پیدا میشود و نه در شرق)
4- روغنش بدون تماس با شعله نزدیک از مشتعل شود(بدون نیاز به عامل بیرونی مشتعل می شود)
5- نوری است بر فراز نور
6- و خداوند هرکس را بخواهد با نور خود هدایت می کند.
7-خدا برای مردم مثال ها می زند و بر هر چیز دانا است.
این 7 بخش را در نظر بگیرید
مثال چراغ برای چیست؟
خب ما در ظاهر بگیریم منظور همین چراغ است که ما از آن استفاده می کنیم با این مشخصات
اما ما می دانیم نور خدا و اصلا ذات خدا مستقل از هر چیز است.
اما در مورد روایات این طور نیست اهل البیت(ع) نیازمند خدا هستند.
اینجا بحث ما بر سر اهل البیت(ع) است.
اما روایات در زمانی صادر شده اند که خود اهل البیت(ع) در دسترس ظاهری بودند و در غیبت نبودند
پس برای مردم ویژگی های ظاهری اهل البت(ع) ملموس و مشخص بود
پس با این دید نگاه کنیم که مردم می دیدند ید بیضا را
می دیدند سایه نداشتن پیامبر(ص) و اهل البیت(ع) را
حال دید معنوی و استعاری را برای بحث در گوشه چشم بگذاریم.
تا ببینیم چه می شوید
ما می دانیم در علم این نور و ذرات عالم به مرور زمان کامل تر شده و ذرات ماده ریز تر و ریز تر شده و هسته اتم و الکترون و پروتون و ذراتییک ه من الان شاید علم نداشته باشم به آن
خب ماهیت اصلی ممکنه تغییر کنه و عمیق تر بشه دید اما ماهیت ظاهری خیر.
حال بر اساس علم فیزیک این را بررسی کنیم
فرض کنیم جدای از علم ادبیات عرب و مطالب دیگر برای فهم این مطلب از علم فیزیک هم بهره ببریم.
البته بعد از جواب پست جناب نقطه بنظر اگر دوست داشتید نقطه عطف دو پست همین آیه باشد.
البته اگر مقدور هست
آیات مربوط به شب مبعث و ویژگی های ظاهری پیامبر(ص)
ویژگی ظاهری اجداد رسول الله(ص) تا نسب عدنان که خود حضرت(ص) فرمودند را بیان کنید
آنطور که من در ذهنم هست
نورانی بودن آنها یک ویژگی انها بوده
و اگر مقدور است روایاتی که این واژه نور در انها به کار رفته خصوصا در مورد اهل البیت(ع) را بیاورید
البته در هنگام ولادت حضرات(ع) هم اشاراتی شده است
این ها برای فهم بهتر و همفکری بنر مناسب تر باشد
ممنون
برای کسانی که به خدا و اهل بیت علیهمالسلام اعتقاد ندارند حتی سعی هم نمیکنم که برایشان اثبات کنم که ابتدای خلقت خدا چه بوده است ... حداکثر کاری که میکنم این است که مقابل تمسخر کردنشان را بگیرم و این کار را از دو طریق انجام میدهم، اول اینکه اگر مقابل یک اعتقاد ما ایستادند تمام اعتقاداتشان را زیر سؤال میبرم و دوم اینکه چیزی را که نسبت به آن ابراز تمسخر میکنند را با چیزهایی که همگان قبول داشته باشند قابل تأمل معرفی کنم و شهودپذیرش نمایم ... فکر کنم هر تلاشی برای اثبات نوری بودن خلقت اول برای کسی که به خدا یا به اهل بیت علیهمالسلام اعتقاد ندارد بیفایده خواهد بود، مگر آنکه نفستان قدسی باشد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
امیدوارم منظورتان از زیر سوال بردن اعتقاداتشان اعتقادات باطلشان باشد
اما در مورد قابل تامل کردن
به نظرم همین بحث نور و چراغدان و ملموس بودن ویژگی های ان برای مردم مناسب باشد.
سایه نداشتن معصومین علیهمالسلام ممکن است به این سادگیها نباشد و گفتم که رویش بحث هست ... به این راحتی چیزی اثبات نمیشود ...
برای چی ممکن نباشد؟
غیر این است وقتی ظاهر را کنار می گذاریم که ظاهر خلاف عقل باشد؟
آیا سایه نداشتن خلاف عقل است؟
خب همین رو اثبات می کنیم.
نمیدانم با این نگاه به چه نتیجهگیریای بتوانید برسید
موفق باشید
اگر این موفق باشید به معنای ختم مباحثه است
و همچنین شما هم موفق باشید.
یا علی(ع)@};-
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
امیدوارم منظورتان از زیر سوال بردن اعتقاداتشان اعتقادات باطلشان باشد
سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
نه برادر اینطور نیست که فقط اعتقادات باطلشان را به چالش بکشم بلکه اعتقاداتشان به عنوان یک کل را به چالش میکشم ... این به این معنی نیست که اگر مثلاً از برادران اهل سنت هستند و به خدا اعتقاد دارند نعوذبالله بگویم که نه نباید به خدا اعتقاد داشت، بلکه در اصل روش کسب اعتقادات در ایشان است که به چالش کشیده میشود ... در ضمن اینکه وقتی منتقد ایشان خودش به یک سری اصول معتقد باشد طبیعی است که هدف از این نقدها تعرض به آن اصول مشترک نیست اگرچه ظاهراً اینطور به نظر برسد که کلی هستند ...
اما در مورد قابل تامل کردن
به نظرم همین بحث نور و چراغدان و ملموس بودن ویژگی های ان برای مردم مناسب باشد.
بله این مثال برای قابل تأمل نشان دادن مطلب مفید است ولی برای اثباتش کافی نیست ... در واقع لازم هم شاید نباشد ولی این امید میرود که به هر حال مفید باشد ...
برای چی ممکن نباشد؟
غیر این است وقتی ظاهر را کنار می گذاریم که ظاهر خلاف عقل باشد؟
آیا سایه نداشتن خلاف عقل است؟
خب همین رو اثبات می کنیم.
اگرچه آن عقلی که معمول شده است بگویند فلان مطلب را تأیید نمیکند و در نتیجه باید آن مطلب یا فقط ظاهرش را کنار بگذاریم معملاً در اصل عقل نیست و در نتیجه صلاحیت رد کردن قطعی حتی ظاهر مطلب را هم ندارد، اما در اینجا صحبت ما بر سر ممکن بودن یا نبودن یک مطلب نیست ... این مطلب به ما گزارش شده است ولی در این گزارش اما و اگرهایی هم وجود دارد، مثل اینکه آیا همیشه اینطور بوده است یا در شرایط خاصی اینطور بوده است، در واقع برای نتیجهگیری نیاز به گزارشات بیشتری داریم ... مگرنه این امکان منطقاً وجود دارد که یک انبار کاه هم منفجر شود و در اثر انفجار تبدیل به یک انبار کاه کاملاً متفاوت ولی همچنان مرتب گردد، ولی آیا چون امکان منطقی آن وجود دارد باید وقت بگذاریم و سعی کنیم چیزی را اثبات کنیم که شاید هرگز رخ نداده و در آینده هم رخ ندهد؟ ... در اینجا اول باید ظن قوی پیدا کنیم که چنین شرایطی همیشه بوده است که شخصاً هنوز به چنین اطمینانی نرسیدهام، در نتیجه باقی بحثها روی این مطلب همش برایم حالت وقتتلف کردن پیدا میکند وقتی مسائل دیگری هستند که نسبت به آنها ظن قوی دارم و میتوانم روی همانها وقت بگذارم، ولی اگر شما اطمینان دارید که چنین چیزی بوده است چه بسا اگر عمرتان را هم صرف بررسی آن کنید جا داشته باشد و نتوان ملامتتان کرد ...
اگر این موفق باشید به معنای ختم مباحثه است
و همچنین شما هم موفق باشید.
یا علی(ع)@};-
با خاتمه دادن این بحث موافقم چون افق روشنی در آن برای خودم نمیبینم که انگیزهی کافی برای بحث را بهم بدهد، بحث روی نور پروردگار جدای از بحث خلقت نوری اهل بیت علیهمالسلام اما بحث جالبی است که روی آن قبلاً هم کار کردهام، شما هم اگر دوست داشتید بیشتر روی آن کار کنید چند نکتهی کوتاه را به عنوان حسن ختام با شما در میان میگذارم که برای شروع کار مطالعاتیاتان شاید به کارتان بیایند ان شاء الله:[INDENT]
۱. سورهی «ق» و معنای خود «ق»
۲. حدیث جابلقا و جابلسا (جبههگیری بر علیه این حدیث شاید خیلی بیشتر از جبههگیری نسبت به روایات خلقت نوری یا روایات طینت باشد)
۳. کلام خداوند در مورد قیامت که «يَوْمَ ... تَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ»
۴. و باز کلام خدا در مورد قیامت: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»
۵. بررسی نظریات فیزیکی در باب ذرات بنیادین و بخصوص فوتون + نظریات فلاسفه و حکمای بخصوص قدیم در باب مادّةالمواد (نظریهی ابراهیم نظام در این بین جالب توجهتر است) + نظریات متفاوت فیزیکی در باب ساختار ماده [/INDENT]
با این مطالب و مطالبی که در میانهی راه به آنها میرسید احتمالاً شخصاً بتوانید قانع شوید که خلقت از نور شروع شده باشد، گرچه در نگاه منطقی خیلی سادهتر است که معادلهای روایی این نور را در نظر بگیرید مثل مشیت خدا را ... اینکه آن نور اولیه مثلاً حقیقت محمدیه صلیاللهعلیهوآله بوده است را سپس میتوانید با این روایات خلقت نوری به راحتی بپذیرید (نه به این معنا که برایتان اثبات شده باشد بلکه چون دلیلی ندارید که نپذیرید وقتی تمام تکههای پازل به نظر میرسد سر جای درستشان قرار گرفته باشند و هیچ تضاد و تناقضی هم در کار نباشد) ... سپس میتوانید به بررسی سایر مسائل بپردازید، مثل اینکه اولاً خلقت چگونه توسعه پیدا کرد و مثلاً مفهوم زمان و مکان از کجا وارد شدند و ثانیاً آن اختلافات در میان روایات چگونه میتوانند معنا شوند و امثال آن ...
اگر همت کردید و وارد گود شدید ان شاء الله توفیق الهی همراهتان باشد و التماس دعا
سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
نه برادر اینطور نیست که فقط اعتقادات باطلشان را به چالش بکشم بلکه اعتقاداتشان به عنوان یک کل را به چالش میکشم ... این به این معنی نیست که اگر مثلاً از برادران اهل سنت هستند و به خدا اعتقاد دارند نعوذبالله بگویم که نه نباید به خدا اعتقاد داشت، بلکه در اصل روش کسب اعتقادات در ایشان است که به چالش کشیده میشود ... در ضمن اینکه وقتی منتقد ایشان خودش به یک سری اصول معتقد باشد طبیعی است که هدف از این نقدها تعرض به آن اصول مشترک نیست اگرچه ظاهراً اینطور به نظر برسد که کلی هستند ...
نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
وقتتان بخیر
اما در مورد چالش کشید عقاید یک نکته مهم استناد به منابع مورد قبول طرف مقابل است.
بله این مثال برای قابل تأمل نشان دادن مطلب مفید است ولی برای اثباتش کافی نیست ... در واقع لازم هم شاید نباشد ولی این امید میرود که به هر حال مفید باشد ...
یک بحث اثبات است یک بحث شناخت
طبیعات وقتی ما نمی توانیم خالق متعال را به ذاتش دست بیاببیم و فهمیمی چیست و از این کار نهی شده ایم اما با جهان شناختی و جهان بینی به شناخت خداوند متعال دست می یابیم حال با نگاه به چرخ ریسندگی یا تایپ متون
اما با عمیق تر شدن دید ما نسبت به جهان بینی شناختمون بیشتر می شود اما نمی توانیم به شناخت کامل برسیم به خاطر ضعفی که در ابزار شناختیمان داریم.
و این ضعف در امور سطحی ما هم قابل رویت است مثل عدم توانایی دید در مشاهده سلول ها به طور معمول
اگرچه آن عقلی که معمول شده است بگویند فلان مطلب را تأیید نمیکند و در نتیجه باید آن مطلب یا فقط ظاهرش را کنار بگذاریم معملاً در اصل عقل نیست و در نتیجه صلاحیت رد کردن قطعی حتی ظاهر مطلب را هم ندارد، اما در اینجا صحبت ما بر سر ممکن بودن یا نبودن یک مطلب نیست ... این مطلب به ما گزارش شده است ولی در این گزارش اما و اگرهایی هم وجود دارد، مثل اینکه آیا همیشه اینطور بوده است یا در شرایط خاصی اینطور بوده است، در واقع برای نتیجهگیری نیاز به گزارشات بیشتری داریم ... مگرنه این امکان منطقاً وجود دارد که یک انبار کاه هم منفجر شود و در اثر انفجار تبدیل به یک انبار کاه کاملاً متفاوت ولی همچنان مرتب گردد، ولی آیا چون امکان منطقی آن وجود دارد باید وقت بگذاریم و سعی کنیم چیزی را اثبات کنیم که شاید هرگز رخ نداده و در آینده هم رخ ندهد؟ ... در اینجا اول باید ظن قوی پیدا کنیم که چنین شرایطی همیشه بوده است که شخصاً هنوز به چنین اطمینانی نرسیدهام، در نتیجه باقی بحثها روی این مطلب همش برایم حالت وقتتلف کردن پیدا میکند وقتی مسائل دیگری هستند که نسبت به آنها ظن قوی دارم و میتوانم روی همانها وقت بگذارم، ولی اگر شما اطمینان دارید که چنین چیزی بوده است چه بسا اگر عمرتان را هم صرف بررسی آن کنید جا داشته باشد و نتوان ملامتتان کرد ...
بنظر من از این جهت که حزء ویژگی های امامت است و تمییز نبی(ع) و امام(ع) از مردم عادی در عصر ما بررسی آن به عنوان شرایط شناخت امام(ع) لازم است مخصوصا وقتی مدعیان دروغین هستند.(البته اگر خلاف ویژگی امامت است بفرمایید بگویید.)
حال اینکه همیشه باشد یا نه یک مسئله است و سدت و ضعف و پنهان و اشکار شدن آن هم یک بحث دیگر
اما همانطور که من از استاد در خواست کردم و ان شاء الله بررسی شود و جواب بدهند تا جایی که من مروری نگاه می کنم چیزی هایی که نقل شده مثل ایام ولادت ایشان یا کرامات امام(ع) و همینطور روشن بودن بهشت به نور امیر المونین(ع) و حضرت زهرا(ع)
بنظرم باید برای این مسئله این روایات را هم در نظر گرفت و با بررسی مفهومی انان مطلب روشن شود و این همیشه گی بودنش تقویت می شود مگر به طور تخصصی اهل حدیث بما بگویند همیشگی بودن آن زیر سوال است.
ان شاء الله به مطلب درستی برسیم.
با خاتمه دادن این بحث موافقم چون افق روشنی در آن برای خودم نمیبینم که انگیزهی کافی برای بحث را بهم بدهد، بحث روی نور پروردگار جدای از بحث خلقت نوری اهل بیت علیهمالسلام اما بحث جالبی است که روی آن قبلاً هم کار کردهام، شما هم اگر دوست داشتید بیشتر روی آن کار کنید چند نکتهی کوتاه را به عنوان حسن ختام با شما در میان میگذارم که برای شروع کار مطالعاتیاتان شاید به کارتان بیایند ان شاء الله:
ممنون از نکاتی که گفتید ان شاء الله مفید است.
با این مطالب و مطالبی که در میانهی راه به آنها میرسید احتمالاً شخصاً بتوانید قانع شوید که خلقت از نور شروع شده باشد، گرچه در نگاه منطقی خیلی سادهتر است که معادلهای روایی این نور را در نظر بگیرید مثل مشیت خدا را ... اینکه آن نور اولیه مثلاً حقیقت محمدیه صلیاللهعلیهوآله بوده است را سپس میتوانید با این روایات خلقت نوری به راحتی بپذیرید (نه به این معنا که برایتان اثبات شده باشد بلکه چون دلیلی ندارید که نپذیرید وقتی تمام تکههای پازل به نظر میرسد سر جای درستشان قرار گرفته باشند و هیچ تضاد و تناقضی هم در کار نباشد) ... سپس میتوانید به بررسی سایر مسائل بپردازید، مثل اینکه اولاً خلقت چگونه توسعه پیدا کرد و مثلاً مفهوم زمان و مکان از کجا وارد شدند و ثانیاً آن اختلافات در میان روایات چگونه میتوانند معنا شوند و امثال آن ...
بحث شناخت و پذیرش را اگر از یقین و اسناد قوی تر خواستن برای محکم تر شدن جدا کنیم پس برای عقاید می شود دلالیل محکم و مختلف آورد تا اعتقاد آدمی عمیق تر شود ان شاء الله شما هم موفق باشید و اگر تمایل پیدا کردید بحث را ادامه دهید و از این نکاتی که ذکر کرده و تحقیقاتتان ما را به فیض آگاهی برسانید ان شاء الله
بحث تقدم هم که مطرح باشد آیا بحث زمان کامل منتفی می شود؟
خیر، همیشه اینطور نیست، بلکه در جایی که تقدم و تأخر بین دو موجود مجرد مقایسه شود، یا یک مجرد و یک مادی، اینجا بحث زمان منتفی است. چون زمان در مجردات راه ندارد. این زمانی که ما از حرکت خورشید و ماه و شکل گیری شبانه روز تنظیم می کنیم یک امر اعتباری است، والا هر چیز مادی زمان مختص به خود را دارد، ما زمان خورشید را برای تنظیم سایر امورمان به کار گرفته ایم.
سایه نداشتن پیامبر(ص) و اهل البیت(ع)
این مسئله قطعی نیست و تردیدهای جدی در خصوص آن وجود دارد.
ما می دانیم در علم این نور و ذرات عالم به مرور زمان کامل تر شده
قطعا مراد از نور در مورد خداوند، هیچ یک از اقسام نور نیست، بحث نور بودن ائمه(ع) هم همینطور؛ به کار بردن «نور» در خصوص خداوند و ائمه اهل بیت (ع) به جهت آن بُعد روشنگری نور است، نه بُعد ماهیتی نور، آنچه که موجب به کار بردن نور در مورد خداوند شده، این است که نور بنفسه ظاهر است، و موجب ظهور دیگران می شود، یعنی نور به ذات خود روشنایی دارد(برای ظهور بی نیاز از غیر است)، و به دیگران روشنایی می دهد(دیگران محتاج اویند)، لذا به خداوند نور آسمان ها و زمین گفته می شود، که همه دارایی اش ذاتی است، و همه هر چه که دارند از او دارند.(ر.ک: ترجمه المیزان، ج15، ص167)
خیر، همیشه اینطور نیست، بلکه در جایی که تقدم و تأخر بین دو موجود مجرد مقایسه شود، یا یک مجرد و یک مادی، اینجا بحث زمان منتفی است. چون زمان در مجردات راه ندارد. این زمانی که ما از حرکت خورشید و ماه و شکل گیری شبانه روز تنظیم می کنیم یک امر اعتباری است، والا هر چیز مادی زمان مختص به خود را دارد، ما زمان خورشید را برای تنظیم سایر امورمان به کار گرفته ایم.
در بحث خلقا این اصل تقدم و تاخر عالم مجرد و مادی چگونه لحاظ میشود؟ خب زمان و تعیین ان یک امر اعتباری است که می شود معیار و اعتبارش را تغییر داد
خب همین هر چیز مادی را اگر تفکیک کنیم و هر کدام را با زمان خودش بسنجیم و تبدیل واحد کنیم ایرادی دارد؟
این حقیقت محسوب میشود یا کثرت؟
(البته کثرت را نفی نمی کنم اما جنبه دیگر را می خواهم ببینم.)
این مسئله قطعی نیست و تردیدهای جدی در خصوص آن وجود دارد.
اگر در بحث استنباط است و از نظر روایی مشکلی ندارد خب ایراد اینکه ما ایشان را نور بدانیم چه ایرادی پیدا می کند؟
بنظر باید جنبه عرفانی مسئله رو هم لحاظ کنیم مثلا عالم محضر اسماء الحسنی اللهی است وقتی این را در نظر بگیرم و اولین مخلوق یک وجه ان خلقت نورانی اوست و تجلی اسم نور الله است
درسته که ابزار فکری ما در شناخت معصوم(ع) و حقیقت او عاجز است اون هم به خاطر ضعف قوای ما است مثل همان دیدن سلول ها با چشم غیر مسلح اما برای فهم از آثار می توان بهره برد
این ایراد جدی به چیست؟
اگر به سایه نداشتن بر اساس عقل بیرونی و شواهد است که سایه نداشتن عقلی است و برهان دارد
شما یک کبریت روشن را بگیرید ببینید خود منبع نور سایه دارد یا خیر؟
(خود منبع نور نه چوب کبریت)
قطعا مراد از نور در مورد خداوند، هیچ یک از اقسام نور نیست، بحث نور بودن ائمه(ع) هم همینطور؛ به کار بردن «نور» در خصوص خداوند و ائمه اهل بیت (ع) به جهت آن بُعد روشنگری نور است، نه بُعد ماهیتی نور، آنچه که موجب به کار بردن نور در مورد خداوند شده، این است که نور بنفسه ظاهر است، و موجب ظهور دیگران می شود، یعنی نور به ذات خود روشنایی دارد(برای ظهور بی نیاز از غیر است)، و به دیگران روشنایی می دهد(دیگران محتاج اویند)، لذا به خداوند نور آسمان ها و زمین گفته می شود، که همه دارایی اش ذاتی است، و همه هر چه که دارند از او دارند.(ر.ک: ترجمه المیزان، ج15، ص167)
بعد روشن گری ان را که نمی شود کرد و من هم روشنگری را می پذیرم اما نگاه من به بعد فیزیکی جنس نور است
شواهد بر این نور هم وجود دارد مانند ید بیضا حضرت موسی(ع)
یا همین مسئله روشن شدن بهشت از نور حضرت امیر المومنین(ع) و حضرت علی(ع) یا پیشاپیش حرکت کردن نور مومنین در قیامت
بنظر وجه عرفانی را هم در نظر بگیریم بهتر بشه فهمید
وقتی می دانید حقیقت چیست برای چه آن را از پزشک می پرسید؟ بعد هم مگر چند تا حقیقت داریم. نوزاد فقط در یک تاریخ متولد می شود و همان حقیقت است و بقیه تاریخ ها باطل.
یک دکتر بگوید کودک 6 ماه بدنیا می آید و مستنداتش همه کودکانی باشد که 6 ماهه بدنیا می آیند
یک دکتر بگوید 7 ماه و مستنداتش کودکانی باشد که 7 ماهه بدنیا می آیند
و حال یک دکتر جامع بین باشد و به همه اوقات آشنا باشد
بگوید یک کودک 6 ماه 7 ماه 9 ماهه بدنیا می آید
این کجاش شک است وقتی حقیقت و تشخیصش درست است؟
من متوجه ارتباطات مثالتان با آن روایات نمی شوم. امامان مگر در آزمایشگاه روی سرعت نور آزمون و خطا کرده اند که زمانهای مختلفی را برای خلقت نوری بگویند؟ و شما مثال مستندات پزشکی را می زنید؟ پزشکی هم که جامع بین باشد میانگینی از این تاریخ ها را می گوید نه اینکه هر دفعه یک تاریخ بگوید.
بیان تمامی احتمالات اشتباهه؟
شکه غلطه؟
بله بیان تمامی احتمالات به معنای شک است. یعنی از نظر شما امامان در آن روایات مطمئن نیستند کی به وجود آمده اند و دارند احتمالاتش را بیان می کنند؟
یک مثال دیگر
من می گویم با سواد شدن فردی 5 سال طول می کشد
با سواد شدن فردی 8 سال
فردی 12 سال
فردی 16 سال
فردی 19 سال
و فردی بیشتر و کمتر
اگر ظاهر را ببنیم می گوییم حرف ها دو تا شد
اما اگر آگاه باشیم و بیاندیشیم
می فهمیم منظور از فرد اول سواد در سطح ابتدایی است
بعدی ابتدایی و راهنمایی
این یک مغالطه است که اولا حرفهای ضد و نقیض بزنیم و بعد بگوییم منظورمان چیز دیگری بود. باید کسی که اینها را می گوید خودش اول باید تعیین کند که منظورشان از سواد چیست. وگرنه با این منطق سنگ روی سنگ بند نمی شود. هرکسی می تواند حرفهای ضد و نقیضی بزند یک جا بگوید فلانی با سواد است و جای دیگری بگوید بی سواد است . و بعد بیاید بگوید منظورم از سواد در اولی سواد ابتدایی و در دومی سواد راهنمایی است.
اینجا یک سوال پیش می آید معیار سخن چیست؟
به طور معمول یا جهشی؟
معیار سخن تناقض را نشون می دهد نه برداشت ما با معیار سنجیده باید شود.(برداشت ما زمانی به واقعیت نزدیک تر است که با دید کلی و کامل تر نگاه کنیم)
یک سوال از شما بپرسم
خداوکیلی اگر یک نفر به شما چهارده هزار تومان بدهکار باشد و بعد شما که طلبتان را می خواهید او فقط دو هزار تومان به شما بدهد و بگوید تمام طلبتان را داده است و بعد از این قبیل توجیهات بیاورد که معیار من چیز دیگری بود یا توجیهات دیگر. خود شما این حرفها را قبول می کنید.
خلقت یک آدم چقدر زمان می برد؟
9 ماه؟
یا 70 سال؟
یا 25؟
کدام؟
خلقت یک فرد به خصوص را می خواهید یا به طور معمول برای انسانها را می خواهید؟
به هرحال من اطلاع دقیقی ندارم که خلقت انسانها چه قدر زمان می برد. فقط می توانم آن تاریخی که در قانون سقط جنین جرم به حساب می آید و به عنوان دمیده شدن روح در جنین در نظر گرفته شده را بگویم یا به طور معمول زمانی که نوزاد ازشکم مادر بیرون می آید را بگویم.
شما اصولاً چه چیزی را میدانید و به آن اعتقاد دارید و چه چیزی را افسانه میدانید؟ معیارتان چیست که یک چیز را بگویید افسانه و یک چیز را بگویید حقیقت محض؟
سلام
اینکه که من چه چیزی را افسانه می دانم و چه چیزی را حقیقت می دانم بحثش گسترده است و این موضوع هم جای آن نیست که بخواهیم که به طور کلی درباره ی تفاوت های افسانه و واقعیت بحث کنیم. آنچه که لازم است بدانید این است که من به طور خاص چرا این ماجرای خلقت نوری را افسانه می دانم. که در این باره هم در پست های گذشته من دلایلم را آوردم. این که شما می گویید که وقت نکردید که آنها را بخوانید دیگر مشکل خودتان است. اگر برایتان مهم است که بدانید بروید و پست های قبلی من در این موضوع را بخوانید.
آیا غیرممکن میدانید که با دادههای فعلی که در اختیار دارید اگر نتوانید یک مطلبی را ثابت کنید شاید در آینده بتوانید با دادههای جدیدی که به دست خواهید آورد آن را هم بپذیرید و ظنّتان به سمت درست بودنشان بچرخد؟
این جوابی را که می دهم پاسخ تمام قسمتهایی که فرضیه بافی کرده اید و شاید و نشاید و امکانش هست و از کجا می دانید و مانند اینها گفته بودید بدانید.
وقتی که شما بیرون هستید شاید یک شی سختی بخورد بر سرتان و شما را به طور اساسی مجروح کند . احتمالش هست دیگر. حالا آیا شما به خاطر این احتمال هر زمان که بیرون می روید یک سپر بزرگ و سفت و سنگین را بالای سرتان نگه می دارید تا از این احتمال جلوگیری کنید؟ بارها به شما گفته ام که یک احتمال باید اساس داشته باشد و قابل اعتنا باشد.
این شاید و نشاید ها را هر کسی می تواند برای هراعتقاداتی بیاورد که مثلا از کجا می دانید شاید رئیس فرقه ی بهاییت درست گفته باشد و واقعا نایب امام غایب بوده باشد. شاید موجودات فضایی آمده باشند و مغز انسانها را شستشو داده باشند. شاید فلان و شاید فلان. اگر می خواهید به این شاید نشاید کردن ها برای من ادامه بدهید من هم می توانم همین را در جواب خودتان به کار ببرم. که مثلا از کجا می دانید شاید امام دوازدهم شخصا به من گفته باشد که این ماجرای خلقت نوری افسانه است!
بعد هم می آیید و می گویید که از کجا می دانید که شاید خدا و دینش را هم افسانه بدانید و به جرگه ی تردید گرایان وارد شوید. همین شاید و نشاید کردن ها خودش تردید گرایی است.اگر قرار است با گرفتار شدن به شک در هلاکت بیفتم چه فرقی می کند که از اینور بیفتم یا از آن ور.
این که هرجا یک شاید اضافه کنیم و بعد روی همان شاید هم یک یا چند شاید دیگر بگذاریم و همینجور ادامه بدهیم این یعنی همان مالیخولیا و وسواس و جنون.
بنابراین اگر دلیل دارید بیاورید وگرنه با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود و با شاید شاید کردن هم چیزی ثابت نمی شود.
اگر مطمئن هستید که اینطور نخواهد شد باید برای باورهای فعلیاتان دستگیرهای داشته باشید که قابل نقض شدن نباشد و با اطلاعات جدیدی که ممکن است در آینده کسب کنید هم قبل از آنکه بدانید چه اطلاعاتی ممکن است باشند مطمئن باشید که تغییری نخواهند کرد ... دستگیرهای که دارید چیست؟ از چه جنسی است؟
دستگیره ای که من دارم از یک جنس نیست بلکه یک آلیاژ است که در آن عناصر مختلفی همچون علم رجال و علم تاریخ و علم لغت و علم صرف و نحو و علم منطق و ادبیات و علوم حدیث و ریاضیات و علوم تجربی و آیات قرآن و خیلی عناصر دیگر تشکیل شده است. درصد این عنصر نسبت به یکدیگر فرق دارد برخی زیاد به کار رفته و برخی هم کم. ولی در مجموع می توانم بگویم که آلیاژ محکمی است.
از آنجا که خودتان ظاهراً در روایات غور داشتهاید میدانید که دستوری که به ما دادهاند رویکرد اول است و نه رویکرد دوم، امثال علامهی طباطباییها هم عموماً چنین رویکردی را در پیش گرفتهاند
غور کردن من در روایات با غور کردن شما فرق دارد. روایاتی دیده ام که در مورد اختلافات احادیث ما قبل از ملاقات با امام خودتان صاحب اختیار هستید یا روایاتی که می گوید عقل حجت باطنی است یا روایاتی که درباره ی زیان های دروغ است. رویکرد اول را من قبل از تحقیق به عنوان پیش فرض لحاظ می کنم و رویکرد دوم را بعد از تحقیق. و چون درباره ی روایات خلقت نوری تحقیق کرده ام رویکرد دوم را دارم.
فکر نمیکنم شما در جایگاهی باشید که بتوانید برای همه نتیجه بگیرید که این باورها اشتباه هستند (به زعم من حتی برای خودتان هم نمیتوانید چنین نتیجهای بگیرید)، حداکثر بتوانید نسبت به درست بودن آنها شک داشته باشید و بفرمایید که تا کنون دلایل کافی برای متمسک شدن به آنها نیافتهاید و در نتیجه نمیتوانید از درستی آنها دفاع کنید
زیاد از این فکر ها نکنید.
نتیجه ی منطقی و مستدل گرفتن به جایگاه خاصی نیاز ندارد.
این شباهتها به خودی خود هیچ چیزی را ثابت نمیکند و فقط حق و باطل را بیش از پیش بر دیگران مشتبه میکند
متاسفانه دقت نکردید. من نگفتم به جهات شباهت این ماجرا به افسانه های دیگر ملتها این داستان باطل است بلکه گفتم اینها چیز خاصی نیستند و در افسانه ای دیگر ملتها هم مشابهشان آمده است.
حداکثر چیزی که شما میتوانید بفرمایید که برای این دسته از اعتقادات تا کنون دلایل کافی که شخص شما و شاید دوستان شما را قانع کند را نیافتهاید ... چیز بیشتری نمیتوانید بگویید، میتوانید؟
درباره ی این موضوع فقط نداشتن دلایل کافی مطرح نیست بلکه بر ردشان هم آوردم.
در ضمن اینکه به عقیدهی برخی از حدیثشناسان احادیثی که مطمئن باشیم تمام الفاظ آن عیناً و دقیقاً از بین دو لب معصوم علیهالسلام صادر شده است انگشتشمار هستند
قاعده ی اضطراب متن حدیث را هم همین حدیث شناسان می گویند و من از خودم درنیاوردم.
معیار اصلی عرضه کردن هر حدیث به قرآن و به احادیث دیگر است ... در این بین وقتی قرآن را چند بار با دقت و تدبر میخوانید و تفسیرهای روایی را هم میخوانید و کتب روایی دیگر را هم میخوانید یک تصویر کلی پیدا میکنید و یک اشراف نسبی پیدا میکنید که یک چهارچوبی در ذهن شما شکل میدهد و جزئيات بررسی دقیقتر هر مسأله در آن چهارچوب تفسیر میشوند و اعتقادات در آن چهارچوب کلی چیده میشوند
اصول و قواعدی که از این تصویر کلی درآورده اید چه چیزهایی هستند؟
آیا این کلیت و معجون از آیات و روایات را که اسم روح اعتقاداتتان رویش گذاشته اید طبق دستور العملی تهیه کرده اید؟ یا هر روایاتی که دیدید را در این معجون ریخته اید و در این تصویر کلی سهیم کرده اید؟ مانند کسی که هر موادی که دم دستش هست از مواد مقوی و مغذی گرفته تا مواد متعفن و پای قورباغه و دم عقرب و پهن گاو و غیره در یک معجون می ریزد تا عصاره ای به دست بیاورد یا نه دستور العملی دارید که در این معجون چه روایاتی بریزید و چه چیزی را نریزید ؟ آیا همه ی روایات را خام خام در این معجون ریخته اید یا برخی طبق دستور العملی جوشانده اید یا برخی روایت را پوست کنده اید یا خرد کرده اید یا رنده کرده اید؟ آیا ادویه جاتی هم در این معجون ریخته اید و دستور العملتان برای این ادویه جات چیست؟
به هرحال اگر این معجون را طبق دستور العملی تهیه کرده اید می خواهم این دستورالعمل را به اختصار بدانم و اگر بدون دستور العمل تهیه کرده اید آیا انتظار دارید که ما از معجونی که هر چیزی را بدون حساب داخلش ریخته اید مشمئز نشویم؟
می توانستم این را به عنوان دستور العمل تهیه آن ملاتی که به عنوان مصالح آن چهارچوب کلیتان به کار می برید هم بگویم ولی مثال آشپزی را زدم تا ملموس تر باشد.
البته میتوان متعرض کسانی شد که به جای آیات و روایات از فلسفه و تصورات شخصی خودشان که منشأ در ثقلین ندارد دست به تفسیر آیات و روایات بزنند یا چنان دلایلی را قابل اتکا برای تضعیف یا تقویت برخی از احادیث کنند، چنان که چنین کسانی هم هستند که چنان کارهایی را بکنند، کم هم نیستند
واقعا شما تصورات شخصیتان را در این موضوع در تفسیر آیات و روایات دخالت ندادید؟ در پایین که چیز دیگری می بینم.
انس و الفت هم کم دلیلی نیست که چون میدانم معمولاً با آن مشکل دارند بازش نمیکنم ...
ولی انس و الفت شما از نظر من تبعیض آمیز است. حکایت شما و روایات مانند مادری است که بچه های زیادی دارد و همه بچه های خودش را هم به عنوان فرزندش دوست دارد و شما هم همه ی روایات را به عنوان یک روایت دوست دارید. ولی آن مادر بیشتر طرف بچه های شر و شیطان خودش را می گیرد و سعی می کند که کارهای بدشان را هم توجیه کند و خیلی اوقات بچه های خوبش را هم فدای این بچه های شیطان و بی تربیتش می کند. مانند شما که بیشتر به روایات غیر معتبر و عجیب غریب علاقه دارید و سعی کنید به هر نحوی آنها را توجیه کنید و حتی معنای روایات معتبر را هم فدای معنای این روایات غیر معتبر می کنید.
آیه در این باره کم نیست ... البته راه برای توجیه و معنا کردن آنها در جهات دیگر هم همیشه وجود دارد ... ولی فقط دو مورد را اینجا میآورم:
والا من هم هرچه فکر کردم نتوانستم ارتباطی بین این آیات و آن موضوع پیداکنم. و حتی در روایات غیر معتبر هم چیزی با معنایی نزدیک یا مرتبط به آنچه می گویید پیدا نکردم. حداقل آن آیه ای که من برای وجود قبل از حضرت آدم ائمه ذکر کرده بودم چند روایت غیر معتبر برایش بود. معلوم نیست این تفسیر را از کجا آورده اید. آیا این دخالت دادن نظر شخصی در تفسیر آیات نیست؟
اگر تفتیش عقاید به حساب نمیآورید صرفاً برای آشنایی بیشتر میخواستم بدانم که شما و جناب آنتیخرافات دقیقاً چه اعتقاداتی از شیعه را قبول دارید ... مثلاً فقط اینکه خلافت مختص امیرالمؤمنین علیهالسلام بود که غصب شد و ۱۲ امام شیعه هم امام مفترضالطاعة هستند و اهل بیت علیهمالسلام هم صرفاً آدمهای خوبی بودند که از بقیه بهترند (مثل اینکه ۱۰ از ۹ بزرگتر است ولی نه به معنای خیلی خاص بودنشان) و تمام؟
متاسفانه من از ذهن آن کاربر محترم خبر ندارم که از من می پرسید و تا به حال اعتقادات خودم را حساب و کتاب نکردم که بشمارم و برای شما بگویم. ولی به قول خودتان باور به همینها هم کم چیزی نیست مخصوصا اگر باز بشوند.
اگر نمیخواهید جواب ندهید، ولی اگر جواب دادید و جوابتان مثبت بود آیا از نظر شما در این دین چیزی که صعب مستعصب باشد وجود دارد یا از همان ابتدا همه میتوانند همهی مفاهیم عالی دین را دریافته و بفهمد؟
بله از نظر من وجود دارد. مثلا صلح امام حسن باورش برای من سخت است ولی به خاطر آن منکر امامت امام حسن نشدم یا مثلا معاد جسمانی باورش برای من سخت است منتقدش هستم ولی منکرش نشدم.
قبول دارید که ممکن است به نظرما برسد که فلان گزاره با قران سازگار نیست و تعارض دارد ولی در اصل ما در اشتباه باشیم؟
باز هم که همان فرضیه بافی و ممکن است و شاید نشاید را مطرح کردید. هر موقع ثابت شد اشتباه کرده ام اشتباه خودم را می پذیرم ولی قبل از آن دیگر ذهن خودم را درگیر احتمالات بی اساس نمی کنم.
فرض کنید بگویند زیارت امام رضا علیهالسلام ثواب ۷۰ حج و عمره را دارد، بعد در روایت دیگر گفته شود که ثواب ۷۰۰ حج و عمره را دارد، در حدیث دیگری بگویند که ثواب ۷۰۰۰ حج و عمره را دارد ... برخی از علما میگویند اینها عدد کثرت است و صفرهایشان الکی هستند () و یک نفر هم ممکن است بگوید که متن این احادیث بخاطر این اختلافات مظطرب است، یک نفر دیگر هم شاید راهی را بیابد که بین آنها را جمع کند ... شما چنین احتمالی را به کل رد میکنید؟
این را در جواب به کارشناس هم گفتم که قیاس مع الفارق است. می توانید به همان جواب هم مراجعه کنید. ثواب هفتاد حج داشتن منافاتی با ثواب هفتصد حج داشتن ندارد ولی چهارده هزار سال پیش خلق شدن با مثلا دو هزار سال پیش خلق شدن منافات دارد.
یک نفر که میخواهد حدیثی را جعل کند بالأخره نیتی دارد که میخواهد حدیث را جعل کند، خوب است پیش خودمان فکر کنیم که چه نیتی ممکن است داشته باشد که چنین حدیثی را جعل کند
به نیت قربه الی الله هم حدیث جعل می شود.
و ضدّی برای آن سراغ نداریم
چرا من سراغ دارم ودر نوشته های قبلی هم بعضی از آنها را ذکر کردم.
و البته باید مراقب بود که در این بین تصورات شخصی خودمان و تفکرات اصطلاحاً عقلی خودمان را وارد در تفسیرهای خودمان نکنیم ...
تفکرات به اصطلاح عرفانی خودمان را هم نباید به دین بچسبانیم.
احادیث طینت را در بارهی همان آیهای که از شما نقل کردم آوردم ... اینکه شما میخواستید نتیجه بگیرید که شروع خلقت انسان طین بوده است قبل از خلق حضرت آدم علیهالسلام از خاک اثری از هیچ انسانی نبوده است، این روایات برای مطرح کردن احتمالهای دیگر مورد اشاره قرار گرفت ... صرفاً برای اینکه بگویم این آیه اینطور نیسست که الا و لابد فقط همین معنای نزدیکی که به ذهن میرسد را داشته باشد و شاید بتوان طور دیگری تفسیرش کرد که با روایات بیشتری سازگار باشد ...
من این آیه را آوردم که بگویم آفرینش انسان از نور یا روح آغاز نشده است بلکه با گل آغاز شده است حالا نمی فهمم که با آن روایات طینت چگونه این قطعیت نتیجه ی من را از بین بردید حتی خودتان هم گفتید که اهل بیت زمانی که نور بوده اند انسان نبودند.
الانسان در ابتدای سورهی الرحمان اگر تمام انسانها را شامل نشود این الانسان هم میتواند مشتمل بر تمام انسانها نباشد ... شما بهتر میدانید که در عربی فقط یک «ال» نداریم، ال میتوان برای نشان دادن نوع و جنس باشد و میتواند کاربردهای دیگری هم داشته باشد که مثلاً یک شخص خاص را نشان دهد یا چیزهای دیگر ... در سورهی التین مثلاً منظور از الانسان شخص خاص دیگری شمرده شده است ... ثم رددناه اسفل سافلین از این نگاه برای همهی انسانها نیست ...
چطور تا وقتی که به نفع ادعای شماست باید (( الانسان)) را به تک تک انسانها تعمیم بدهیم و خلقت جداگانه ی تک تک آنها را از طین بدانیم ولی وقتی به ضرر ادعایتان است باید (( الانسان)) را فقط به یک انسان مشخص محدود کنیم. چرا از معیارهای دوگانه و چندگانه استفاده می کنید؟
یعنی واقعا یکی دو آیه بعدش را ندیدید که خلقت حضرت آدم را از حما مسنون ذکر کرده است. نتیجه ی ثقل اصغر محسوب کردن قرآن همین است:
پس حضرت آدم هم باید دشمن اهل بیت باشد. که حتی این در برخی روایات مشابه خلقت نوری هم آمده است که حضرت آدم مقام پنج آل عبا را دید و به آنها حسودی کرد که باعث شد از آن درخت بخورد.
که انسان از نسیان گرفته میشود و در روایت علت این نامگذاری فراموش کردن عهد الست شمرده شده است و در نتیجه تعین به انسانیت از بعد از عهد الست بوده است
بنابراین اهل بیت هم که انسان شدند عهد الست را فراموش کردند.
من ریشه ی لغوی کلمه ی انسان را از شما نپرسیدم پرسیدم با توجه به اینکه می گویید قبلا نور بوده اند حالا که انسان شده اند آیا هم انسان هستند و هم نیستند؟
نقطه حرف نیست ولی فاروق است و فاروق اعظم هم از صفات امیرالمؤمنین علیهالسلام است ...
در کدام روایت گفته شده که نقطه فاروق است منظورتان آن شعر است که می گوید از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند؟ اصلا خود همین روایتی که از حضرت علی نقل شده که من نقطه ی زیز باء هستم به غیر از کتب صوفیه و فرقه هایی همچون بابیه و بهاییت در کدام منبع روایی شیعه آمده است؟
خود الله هم کلمه است و قاعدتاً قبول دارید که خود لفظ «الله» هم مخلوق است و حروفش جداگانه معنا دارند ... حدیثی که اسم مستأنسه را توضیح میدهد شاید برای بررسی بهتر این مطالب مناسبتر باشد، گرچه همین حدیثی که فرمودید هم قابل بررسی بیشتر در کنار روایات دیگر در این زمینه هست ... و البته من هم میدانم که همان روایاتی که آغاز خلقت این جهان آفرینش را توضیح میدهند هم گاه اختلافاتی با هم دارند که به نظر من دلیل بر باطل بودن کلی قضیه نمیشد، نظر شما را نمیدانم ...
چرا از جواب دادن طفره می روید. شما گفته بودید که حضرت محمد و اهل بیت در مقام انسانی کلمه الله هستند من روایت برای شما آوردم که حضرت محمد قبل از اینکه نور باشد کلمه الله بوده است. الان جواب این چی شد؟
آن وقت هم می گویید که چرا من اینها را افسانه می دانم. خب دوست گرامی من که دیگر سر خودم را کلاه نمی گذارم که از جواب دادن به خودم طفره بروم. که مثلا اعتقاد داشته باشم ائمه در مقام انسانی کلمه الله باشند و بعد آن را روایت را ببین و به خودم بگویم که حالا این را می توان بعدا در کنار روایات دیگر بررسی بیشتر کرد تو بیا حدیث حروف مستانسه را ببینم که چگونه توضیح داده است.
قاعده "اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند" که اولا هیچ ارتباطی به مبحث ما ندارد، اینجا بحث استعمال عدد است
سلام
خودتان می خواستید این قاعده را ربط بدهید که مثلا اگر هفتاد بار آمرزش را خدا نبخشد اثبات شی نفی ماعدا نمی کند و دلیل بر این نمی شود که هفتاد و یکبار آمرزش را خدا ببخشد. حالا چیز اشتباهی که خودتان می خواستید ربط بدهید و من گفتم که ارتباطی ندارد را به من تذکر می دهید که ارتباطی ندارد؟!
ه طور کلی وقتی در ادبیات استعمال عدد در کثرت رواج دارد، تخصیص زدن آن دلیل می طلبد، اینکه بگوییم عدد یکجا میتواند به معنای کثرت باشد، و یک جا نمی تواند دلیل می خواهد، خب به چه دلیل؟
نمی دانم این چندمین بار است که گفتم که اختلاف این روایات فقط در بیان عدد سالها نیست و شما تجاهل عمدی کردید و خواستید این را فقط یک اختلاف عددی جلوه بدهید.
برای بیان کثرت در عربی یکی عدد هفت و دهگان ها و وهزار گانهایش مثل هفتاد و هفتصد و هفت هزار به کار می رود و دیگری عدد هزار یا هزار هزار است که برای بیان کثرت به کار می رود. حتی عدد چهل هم که همیشه به معنای عدد واقعی اش به کار نمی رود هم برای بیان کثرت به کار نمی رود. شما فقط یک نمونه ی دیگر بیاورید که مثلا عدد چهارده هزار سال برای بیان فقط کثرت به کار رفته باشد وگرنه ادعای بدون دلیل آوردن و روی هوا حرف زدن کار آسانی است. برای بیان کثرت حداقل یکی یا دو تا را بتوان پذیرفت و دیگر این همه عدد ضد و نقیض برای بیان کثرت به کار نمی رود. حتی اگر جایی گفته می شد هفتاد سال پیش و در جای دیگر هفتصد سال گرچه این دوتا هم برای بیان کثرت به کار می رود ولی باز هم حدیث مضطرب بود.
در فاصله های زمانی واقعی که در زندگی ما اتفاق می افتد ما بسیار این را استعمال می کنیم، این استعمال رایجی است، خصوصا اگر تقدم خلقت مجرد بر مادی باشد، اینجا بیان زمان فقط برای تبیین فاصله عظیم است، و چون عموم مردم از درک آن عاجز هستند، با تعابیر مختلف، و سالهای متمادی بیان میشود.
تا به حال نشنیده بودم که با حرفها و تاریخهای ضد و نقیض درک عمومی را به چیزی نزدیک کنند!
باور کنید گمان نمیکردم برای چنین مطلب بدیهی باید دلیل بیاورم؛ علت اینکه یک روایت را مضطرب می گویند چیست؟ غیر از این است که به خاطر تعارضش با روایات دیگر است؟ خب وقتی بخشی از روایت تعارض ندارد چه؟ باز هم مضطرب است؟ با چه تعارض دارد که باید نام مضطرب بر آن گذاشت؟ روایات که خود درگیری ندارند! در این موضوع خاص هم که با هم تعارضی ندارند! س علت اضطراب چیست؟
اگر باز هم این توضیحاتی که عرض کردم (که از خود بنده نیست، و حاصل سالها تحصیل بنده در درس خارج است) قانعتان نکرد بفرمایید تا بالاجبار وقت بگذارم و به کتب فقهی مراجعه کنم و مصداق برایتان بیاورم.
والا ما تا به حال چنین قاعده ای که قبل از برطرف کردن اضطراب از احادیث (تاکید می کنم) مشترکاتشان اخذ شود و به عنوان حجت مورد استناد واقع شود را ندیدیم. حتی قاعده ی یومن ببعض و یکفر ببعض را در علم اصول را دیده ام که بخشی از یک روایت را قبول داشته باشند ولی بخش دیگر را قبول نداشته باشند که البته همان هم شرایطی دارد مثل روایت امام باقر درباره ی باطل بودن نذر زن بدون اذن شوهر که فقها آن قسمت این روایت که به نفع زنان است را قبول ندارند ولی آن قسمتی به ضرر زنان است را به عنوان دلیلی بر باطل بودن نذر زن مورد استناد قرار می دهند. یعنی حتی چنین قاعده ای را هم دیده ام ولی چیزی را که شما می گویید ندیده ام.
اگر قرار بود چنین قاعده ای را بیاورید همان موقعی که از شما خواستم می آوردید نه الان که از یک طرف می گویید اگر قانع نشدی برایت پیدا می کنم و از طرف دیگر می گویید که این آخرین پستتان است. عاقبت دفاع از احادیث مضطرب همین است دیگر که کلام خودتان هم مضطرب شده است.
فقط نمی دانم این چه جور قاعده ی بدیهی است که برای نمونه آوردنش باید وقت بگذارید و لابلای کتب فقهی را جستجو کنید!
آنچه من درباره ی احادیث مضطرب گفتم هم از خودم نبود که تدریس خارج فقه خود را به بنده یادآور می شوید. برای اتمام حجت یکبار دیگر آنها را می آورم:
[SPOILER]أن الاضطراب فی المتن یمنع من العمل بمضمون الحدیث مطلقا( الرواشح السماویه صص274)
ويتوجه إلى الثالث أيضا بعد كون المسألة عقلائية: اضطراب المتن، فإن ما هو ذو سند معتبر وإن لم يكن مضطربا، كرواية الشفعة ، ومنع فضل الماء ، ولكن ما هو المسند مضطرب المتن، بمعنى أنه يحكي قضية سمرة على وجه تحكيها الاخريات على وجوه اخر ... فالقاعدة محكية على أربعة أشكال، فعندئذ ربما يمكن دعوى الشبهة في أصل الصدور، وتوقف العقلاء عند اختلاف المتون، لعدم عمل منهم في مثل هذه المواقف، وعدم كشف الإمضاء، حسبما تحرر في بحوث حجية الخبر الواحد.( تحریرات فی الاصول ج8 ص 252-254)
براي توضيح بيشتر، ترجمه تعريف پدر شيخ بهايي را ميآوريم: و آن، اختلاف در لفظ روايت است و اضطراب، همان اختلاف است. اختلاف، گاهي در سند است؛ مانند اينکه راوي، يک بار از ابن ابي عمير روايت کند و بار ديگر همان روايت را از محمد بن مسلم. و گاهي در متن است؛ همانند اينکه يک بار، افزون از آنچه هست، روايت شود و بار ديگر، کمتر، و يا اينکه مخالف با گزارش قبلي خود، نقل کند. اين نقلهاي مختلف، گاه متعلق به يک راوي است، که ناپسندتر است؛ و گاه از چند راوي است، که چون ظهور در عدم ضبط دارد، باعث ضعف در حديث ميشود. بله، اگر يکي از دو روايت، به سبب حفظ روات و ضبط و ويژگيهايي از اين دست، بر ديگري ترجيح داده شود، پس حکم به راجح تعلّق ميگيرد و بدين سبب، از اضطراب خارج ميشود. اضطراب، موجب کاهش اعتماد به روايت و راوي ميشود و گاه به دليل تعارض روايت مضطرب با روايات ديگر و يا مسلمات فقهي و اعتقادي يا گزارشهاي معتبر تاريخي و رجالي، به طور کلي بياعتبار ميشود... نمونه اضطراب متن در احاديث اعتقادي، در روايت نماز ابو بکر به چشم ميخورد؛ روايتي که براي اثبات فضيلت خليفه نخست، بدان استدلال کردهاند و شيخ مفيد آن را رد کرده است. دليل وي براي رد روايت، اضطراب شديد متن آن است؛ با آن که راوي نخست آن، يک نفر؛ يعني عايشه دختر ابو بکر است. شيخ مفيد چند نقل متفاوت را آورده و سپس به ردّ آن پرداخته است... شيخ مفيد اين گزارشها را چنين نقد کرده است: بر پايه آنچه که گفتهاند، اصل حديث نماز ابو بکر را تنها يک تن؛ يعني دخترش عايشه نقل کرده است. با اين حال، باز هم در آن اختلاف و تناقض است و اين، گواه بر نادرستي آن است... او يک بار ميگويد: رسول خدا امام جماعت بوده، و بار ديگر ميگويد: ابو بکر امام جماعت بوده. يک بار ميگويد: پيامبر در طرف راست ابو بکر نماز ميخواند، و بار ديگر [ميگويد]: در طرف چپ. و اين تناقضات و اضطراب آشکار، خود دليلي بر ساختگي بودن اين حديث است.( آسیب شناختی حدیث ص91-93)[/SPOILER]
بر همه چیز،
همه ی آن روایات بر تقدم بر همه چیز دلالت ندارند.
بستگی دارد فهم مخاطب در چه چیزی باشد، مخاطب چه امری را بزرگ بداند، موقعیت بیان کجا باشد
گویا شما در ذهن مخاطب هم رفته بودید!
اما تقدم هست.
بله تاخر هم در روایات بود اگر عمدا تجاهل نمی کردید و خودتان را یه آن راه نمی زدید.
چرا بی معنا؟
من حرفی دراین باره نزده بودم که حالا از من می پرسید این حرف خودتان بود:
در ورای عالم ماده زمان معنا ندارد
این هم از آن حرفهایی بود که نشان می دهد سخن بنده را درک نکرده اید، مگر شوهر بودن و پدر بودن و اینها جزء ذات مرد است؟!!!! امکان ندارد ذاتی شیء از او جدا شود.
صرفا جهت یادآوری:
منظور ما از دو وجود جسمانی و روحانی دو وجود جدای از هم نیست، بلکه نگاه به یک چیز واحد از جهات مختلف است، مثلا یک انسان هم وجود یک انسان را محقق میسازد، هم وجود یک پدر در خانواده را تحقق می بخشد، هم وجود یک همسر، و...، البته مثال برای تیشبیه به ذهن است، در انسان هم یک چیز است که ترکیبی است از جسم و روح، پس هم از یک جهت که نگاه میکنیم وجود مجرد دارد، و هم از جهت دیگر که نگاه می کنیم وجودی مادی دارد، نه اینکه دو چیز در خارج باشد!
ادعای بدون دلیل!!!!
متاسفانه من دیگر حوصله ندارم که از کتب لغت برایتان دلیل بیاورم مخصوصا که می دانم عامدانه تجاهل می کنید. صدبار هم که بگویم و دلیل بیاورم که نفس چیزی به معنای ذات و خود آن چیز
است و ذات چیزی هم تمام حقیقتش است باز هم شما حرف خودتان را می زنید.
ربطی ندارد!!!
ربطش را که خودتان گفته بودید:
فقط می فرماید خلقت همه شما مانند خلقت یک نفر است،
اشکال بنده هم خیلی روشن است، می گویم اگر منظورتان این است که این آیه می خواهد بگوید جسم جزء ذات انسان است،
واقعا من دیگر خسته شدم از بس گفتم که دارم روی یک ذات واحد حرف می زنم و باز شما می آیید و می گویید که منظورت جسم است. من دیگر نمی دانم این را به چه زبانی به شما بگویم.
و آدم جسمانی اولین انسان است و انسان نمیتواند به هیچ شکلی حقیقتی پیشینی غیر جسمانی داشته باشد، بنابراین این جسم بعدا هم نمیتواند از او جدا شود!
اگر بگویید بعدا میشود پس قبلا هم میشودف واین آیه ناظر به اولین انسان جسمانی است.
قبلا به این مغالطه پاسخ داده بودم. گرچه نمی خواستم تکرار مکررات بکنم و برای اتمام حجت مجبورم که این کار را بکنم:
وقتی در آینده می پذیرید که ممکن است حقیقت انسان غیر جسمانی باشد چرا در گذشته به آن اشکال می گیرید؟ اشکال در زمان آینده و گذشته بودن آن است؟!!!
این دیگر چه سوالی است که می پرسید؟
یک چیز می تواند برای به وجود آمدنش نیازمند منشایی باشد ولی بعدا از آن منشا جدا شود و قطع ارتباط کند. من و شما از رحم مادرمان به وجود آمدیم بدون رحم آیا به وجود می آمدیم ولی بعدا دیگر از آن رحم جدا می شویم و دیگر وابستگی به آن نداریم. آتشی از یک کبریت به وجود می آید و چند صباحی هم روی آن کبریت هست ولی بعدا روی اجاق یا جای دیگر می رود حالا اگر کسی بیاید و بگوید (( که تو که قبول داری که آن آتش در آینده بدون کبریت هم وجود دارد پس چگونه قبول نداری که در گذشته بدون کبریت به وجود نیامده است)) چه جوابی به او بدهم؟
بر همه چیز، گاهی تک تک اسم آورده اند، و گاهی یکجا!!!
روایات بر تقدم بر همه چیز اتفاق ندارند. این که می گویند بعد از چیز دیگری به وجود آمده اند تک تک اسم آوردن محسوب می شود!
این به تعبیر شما بازی تفکیک خلق و امر را خود علامه در المیزان دارند،
اولا که وقتی دلیلی بر باطل بودن حرفی آورده شود دیگر فرقی نمی کند که آن حرف را چه کسی گفته باشد. شما گفته باشید یا علامه طباطبایی. که حالا از ایشان مایه می گذارید. این هم که دیدید من از المیزان شاهد آوردم. به خاطر این بود که حداقل سخن ایشان را که برای من از ایشان استناد می کردید را بهتر از حرف من قبول بکنید. که حتی کسی همچون علامه طباطبایی هم که روایات خلقت نوری را از اسرار هستی می داند اینجا در مقابل این آیه قبول کرده است که خلقت نوع انسان از گل آغاز شده است. وگرنه آیه خودش صریح و واضح بود که خلقت انسان ( نه جسم انسان) را از گل آغاز کردیم و نیازی به دلیل و استناد به سخن دیگران نداشت.
دوما متاسفم این را می گویم که شما حتی سخن علامه طباطبایی هم را در المیزان متوجه نشدید:
و الحاصل: أن الأمر هو الإيجاد سواء تعلق بذات الشيء أو بنظام صفاته و أفعاله. ..
...و الخلق هو الإيجاد عن تقدير و تأليف سواء كان ذلك بنحو ضم شيء إلى شيء كضم أجزاء النطفة بعضها إلى بعض أم من غير أجزاء مؤلفة كتقدير ذات الشيء البسيط و ضم ما له من درجة الوجود وحده و ما له من الآثار و الروابط التي له مع غيره. ( المیزان ج 8 ص151 و 152)
ترجمه :حاصل كلام اين شد كه امر همان ايجاد است چه به ذات چيزى تعلق بگيرد و چه به صفات و افعال و آثار آن ...
...و خلق ايجاد چيزى است كه در خلقت آن تقدير و تاءليف به كار رفته باشد حال چه به نحو ضم چيزى به چيز ديگر باشد، مانند ضم اجزاء نطفه به يكديگر ...و چه به نحو ديگرى كه از قبيل ضم جزئى به جزء ديگرى نباشد، مانند تقدير ذات موجود بسيط و تعيين حد وجودى و آثار آن و روابطى كه با ساير موجودات دارد.
بخوانید و این جمله ی المیزان را معنا کنید نه برای من بلکه برای خودتان:
الخلق و الأمر يرجعان بالآخرة إلى معنى واحد و إن كانا مختلفين بحسب الاعتبار. ( المیزان ج 8 ص 152)
آفرینش کلمه ای فارسی است معلوم نیست این واژه ی (( آفرینش خلقی)) را که شما می گویید علامه طباطبایی چگونه در المیزان که آن را به عربی نوشته به کار برده است!
پس اینجا منظور ایشان از نوع انسانی، انسان مرکب از جسم و روح است
گویا شما در ذهن علامه طباطبایی هم رفته بودید !
ولی ما که می توانیم به خود المیزان برویم حرف کسانی را که ادعای ذهن خوانی دارند باطل می کنیم و نشانشان می دهیم که تحریف کردن سخن اشخاص به مراد میل خود به همین راحتی ها هم نیست:
و يبين فما يبين أن الله سبحانه خلق الإنسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين ثم أنبته نباتا حسنا حتى أنعم عليه بالبلوغ و العقل، يفعل باختياره و يميز بين الحسن و القبيح، و الخير و الشر، و النفع و الضرر و الطاعة و المعصية، و الثواب و العقاب بعقله.( المیزان ج8 ص96)
ترجمه : خداوند سبحان درخلال آياتش بیان می کند که انسان را از گل آفريده و سپس نسل او را در چكيده آب پستى قرار داد، آنگاه همان چكيده را بطور خوبى رويانيد و بزرگ كرد تا بالغ گرديد و از نعمت عقل برخوردار شد، بطورى كه به اختيار خود کارها را انجام می دهد و خير و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصيت و ثواب و عقاب را با عقل خود تشخیص مى دهد.
پس معلوم شد که علامه طباطبایی چه نوع انسانی را می گوید. و طبق سخن ایشان بهره مندی انسان از عقل و اختیار و قدرت تشخیص بد و خوب و تکلیف و اینها همه بعد از آفرینش انسان از گل بوده است و قبل از آن اینها را انسان نداشته است. مشابه این سخن علامه طباطبایی را از نهج البلاغه هم برای شما آورده بودم که که شما آن را حمل بر جسمانیت کردید.
یک نور محمدی بی خاصیت که نه عقلی داشته و نه اختیاری داشته است و نه می توانسته بین خوب و بد را تشخیص بدهد و نه فکر و ذهن و شعور و معرفتی داشته است. بود و نبودش قبل از حضرت آدم چه فرقی دارد. می خواهید بگویید که چنین نور محمدی بی خاصیتی از ابتدای خلقت بوده است خب باشد بگویید.
نه حقیقت محمدیه(ص)
پاسخ خودتان:
حقیقت انسان که غیر انسان نیست.
اگر هزار آیه و روایت دیگر هم با این معانی بیاورید، همه اش ناظر به خلقت جسمانی است.
به قول خودتان:
ادعای بدون دلیل!!!!
به چه دلیل آنها را حمل بر جسمانت می کنید. فقط به این دلیل که آنها با روایات مورد علاقه یتان همخوانی ندارند.
پس معنای آیات هم این طور می شود که مثلا : به جسم تو و جسمهایی که پیش از جسم تو بودند وحی کردیم!!!
به هر حال ممنون از شما که آب پاکی را روی دست ما ریختید که هر آیه و روایتی که برخلاف این روایات بیاوریم را شما حمل بر جسمانیت می کنید. حتی ذهن و فکر و شعور و معرفت را که از نهج البلاغه آورده بودم را هم حمل بر جسمانیت کرید!
یکدفعه بگویید وجودی غیر جسمانی به جز خداوند نیست و نور محمدی هم همان خداوند است و خلاص.
با عرض معذرت این آخرین پست بنده در این خصوص است
بله به هرحال از همراهی و صبوری شما تا به اینجا تشکر می کنم. امیدوارم حداقل بر این یک حرفتان بمانید و حرفتان را دوباره عوض نکنید.
ه نظرم بنده وشما هرچه باید می گفتیم را گفته ایم، نه بنده دست از این ده ها روایتی که در این خصوص وارد شده دست برمیدارم، و نه شما به خاطر این موضعی که از پیش گرفته اید و با آن وارد می شوید قرار است سخن بنده را بپذیرید.
مشکل من با شما این است که عمدا تجاهل می کنید و چیزهایی که جوابشان را داده بودم را بدون توجه به جواب من دوباره تکرار می کنید و از همه مهم تر اینکه حرفتان را عوض می کنید با این رویه نمی توان با شما بحث کرد. وگرنه این را که دلایلم را قبول نمی کنید و معنای آیات و روایات را می پیچانید از قبل می دانستم ولی حداقل توقع داشتم که روی حرفهای خودتان بمانید اگر
می خواهید حرفتان را اصلاح کنید بگویید اینجا اشتباه گفتم و درستش الان این است نه اینکه هر موقع به ضرر ادعاهایتان شد حرفتان را عوض کنید. این اقدامی فریبکارانه است. درباره ی جوابهای من هم باور کنید برای همه آنها حداقل یک روز و برای برخی حتی سه چهار روز رویشان فکر کرده ام و وقت گذاشته ام و جواب شتابزده ندادم. اگر می خواستم همینطوری بدون دلیل انکار کنم نیازی به این همه زمان گذاشتن نبود.
بحث من و شما که به پایان رسید . در اینجا من برای حسن ختام بحث سخنانی از شیخ مفید علیه الرحمه را می آورم . مغالطه ی توسل به شخص نمی خواهم بکنم که چون شیخ مفید اینها را گفته است باید پذیرفت چون دلایل کافی دراین باره قبلا آورده شد فقط اینها را به حسن ختام می آورم که زینت بخش پایان کلامم در این پست باشد.
شیخ مفید علیه الرحمه در کتاب مسائل العکبریه می گوید: فاما ان يكون ذواتهم عليهم السلام كانت قبل آدم موجودة فذلك باطل بعيد عن الحق لايعتقده محصل ولايدين به عالم و انما قال به طوائف من الغلاة الجهال والحشوية من الشيعة الذين لابصيرة لهم بمعانى الاشياء ولاحقيقة الكلام وقد قيل: ان الله تعالى كان قد كتب اسمائهم فى العرش ورآها آدم و عرفهم بذلك وعلم ان شأنهم عند الله عظيم.( مسائل العکبریه ص28)
ترجمه: و اما اين كه بگوئيم ذات آنها ( ائمه) قبل از آدم موجود بودند باطل است و از حق به دور. هيچ درس خوانده اى به آن اعتقاد ندارد و هيچ عالمى به آن پايبند نيست. تنها گروههايى از غلات جاهل وعده اى از حشويه شيعه كه بصيرت و آگاهى به معانى اشياء ندارند و سخن را نمى شناسند به آن قائل شده اند و گفته شده: خداوند تبارك و تعالى نامهاى آنان را در عرش نگاشته است. آدم آنها را ديده و شناخته است و دانست كه آنان در نزد خدا از منزلت بزرگى برخوردارند.
و نیز می گوید:
وامّا تكرار القول بانه قد صحّ انهم انوار فقد قلنا فيه ما كفى وبيّنا انه مذهب مرذول ووصفنا الذاهب اليه من الناس بما ذكرناه من الغلو و التقليد بغير بيان.( مسائل العکبریه ص30)
ترجمه: اما تكرار اين سخن كه صحيح است آنها نور بوده اند به مقدار لازم درباره آن بحث كرديم و بيان نموديم كه معتقد به آن راه غلو را مى رود و بدون دليل تقليد مى نمايد.
یادتان باشد که گفتید دیگر پستی در جواب مطالب من نمی نویسید باز حرفتان را عوض نکنید.
والسلام علی من التبع الهدی
وقتی می دانید حقیقت چیست برای چه آن را از پزشک می پرسید؟ بعد هم مگر چند تا حقیقت داریم. نوزاد فقط در یک تاریخ متولد می شود و همان حقیقت است و بقیه تاریخ ها باطل.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
الزاما حقیقت چیزی نیست که ما بینیم ممکنه در هر زمن وجهی از آن در نظر ما پنهان باشد اما اگر از زاویه دید کسی که خلق می کند ببینیم شاید فرق کند
این یک مغالطه است که اولا حرفهای ضد و نقیض بزنیم و بعد بگوییم منظورمان چیز دیگری بود. باید کسی که اینها را می گوید خودش اول باید تعیین کند که منظورشان از سواد چیست. وگرنه با این منطق سنگ روی سنگ بند نمی شود. هرکسی می تواند حرفهای ضد و نقیضی بزند یک جا بگوید فلانی با سواد است و جای دیگری بگوید بی سواد است . و بعد بیاید بگوید منظورم از سواد در اولی سواد ابتدایی و در دومی سواد راهنمایی است.
بله برای فهم لازم است که معیار مشخص شود اما در مورد قرآن و روایات آیات محکم و متشابه وجود دارد
باید بر اساس این موضوع قرآن و روایات را مشاهده کرد.
اما اینکه بگوییم اشتباه است و کلا حرف باطل و ضد و نقیض است این هم ایراد دارد چون عقلا وقتی برهان و معیار فرق کند نتیجه هم فرق می کند دیدن احتمالات مختلف و رجوع به کسی که بیان می کند لازم است.
خداوکیلی اگر یک نفر به شما چهارده هزار تومان بدهکار باشد و بعد شما که طلبتان را می خواهید او فقط دو هزار تومان به شما بدهد و بگوید تمام طلبتان را داده است و بعد از این قبیل توجیهات بیاورد که معیار من چیز دیگری بود یا توجیهات دیگر. خود شما این حرفها را قبول می کنید.
اگر همین 14 هزار تومان بنا باشد در دوره های مختلف به من داده باشد حرفش غلط نیست
چرا که مثلا ماهیانه 2000 تومان قرار باشد به من بدهد و 2000 تومان را به من بدهد خب تمام طلب ماهیانه من را داده است. این سخنش کجا اشتباه است؟
خلقت یک فرد به خصوص را می خواهید یا به طور معمول برای انسانها را می خواهید؟
به هرحال من اطلاع دقیقی ندارم که خلقت انسانها چه قدر زمان می برد. فقط می توانم آن تاریخی که در قانون سقط جنین جرم به حساب می آید و به عنوان دمیده شدن روح در جنین در نظر گرفته شده را بگویم یا به طور معمول زمانی که نوزاد ازشکم مادر بیرون می آید را بگویم.
انسان با فکر تجربی و دید عالم ماده از همان نطفه پدر و مادر هست تا سنی که به خاک تبدیل می شود
آنجا زنده شدن انسان مطرح است.
بینید انسان انسان است اما در دوره های مختلف و حتی انسان های مختلف این زمان خلقت فرق دارد
الان نگاه کن یک انسان ممکن است در ماه بهمن بدنیا بیاید و خلقت جنینی آن تمام شود
یک انسان در ماه اسفند
همه انسان اند اما زمان بدنیا آمدن آن فرق دارد و متفاوت است
دیدی که من می بینم اینه که
آسمان و زمین اولا 1 آسمان و زمین نیست بلکه چندین آسمان و زمین و چندین کهکشان و... وجود دارد
الان هم در علم کهکشان شناسی می گویند فلان سیاره چندین سال نوری طول کشیده تا خلق شود(هرچند اختلاف هست در آن اما کلی نگاه کنیم چه بسا تمامی این اختلاف نظر ها درست باشد)
خب اینجا معیار سال نوری است
حال یکجا معیار را سال خورشیدی در نظر بگیریم
و جای دیگر سال قمری
حتی در همین سال خودمان هر 4 سال یکبار معیار سالمون عوض می شود(منظور از عوض شدن همین سال کبیسه شدن در هر 4 سال است. و تعداد روز ها)
سلام
اینکه که من چه چیزی را افسانه می دانم و چه چیزی را حقیقت می دانم بحثش گسترده است و این موضوع هم جای آن نیست که بخواهیم که به طور کلی درباره ی تفاوت های افسانه و واقعیت بحث کنیم. آنچه که لازم است بدانید این است که من به طور خاص چرا این ماجرای خلقت نوری را افسانه می دانم. که در این باره هم در پست های گذشته من دلایلم را آوردم. این که شما می گویید که وقت نکردید که آنها را بخوانید دیگر مشکل خودتان است. اگر برایتان مهم است که بدانید بروید و پست های قبلی من در این موضوع را بخوانید.
غور کردن من در روایات با غور کردن شما فرق دارد. روایاتی دیده ام که در مورد اختلافات احادیث ما قبل از ملاقات با امام خودتان صاحب اختیار هستید یا روایاتی که می گوید عقل حجت باطنی است یا روایاتی که درباره ی زیان های دروغ است. رویکرد اول را من قبل از تحقیق به عنوان پیش فرض لحاظ می کنم و رویکرد دوم را بعد از تحقیق. و چون درباره ی روایات خلقت نوری تحقیق کرده ام رویکرد دوم را دارم.
درباره ی این موضوع فقط نداشتن دلایل کافی مطرح نیست بلکه بر ردشان هم آوردم.
چرا من سراغ دارم ودر نوشته های قبلی هم بعضی از آنها را ذکر کردم.
سلام جناب عصران،
پس یک مشکل من این است که پستهای قبلی شما را نخواندهام ... دلیل اصلی اینکه نخواندم این بود که دیدم با تمسک به شباهت برخی اعتقادات ما با برخی اعتقادات مسیحیان سعی دارید نتیجه بگیرید که این اعتقادات افسانه هستند و چند پست بعدی را هم که خواندم که بین شما و کارشناس ردّ و بدل شده حول همین مسأله بودند و گمان کردم تا آخر از همین بحثها داشتهاید که جسارتاً به زعم خودم فایدهی چندانی درشان نبود ... اما اگر میفرمایید دلایل دیگری داشتهاید بر ردّ این اعتقادات ممنون میشوم آدرس پستهایی که درشان این دلایل را آوردهاید بنویسید ... مگر اینکه برایتان دشوار باشد و عذرم بر اینکه تمام پستهای پیشین شما و کارشناس را نخواندم نپذیرید ...
اما جدای از آن دلایل احتمالی که در آن پستهای گذشتهاتان نوشتهاید فکر میکنم ایرادی که در پستهای قبلی به شما گرفتم کلیتر از آنی است که با هر دلیلی که بیاورید بتوانید به طور کلّی ردّشان نمایید ... در واقع جناب عصران من قضاوتی نکردم که دلایل شما و ایرادهای شما به اعتقادات ما وارد هستند یا نیستند، بلکه گفتم هر دلیلی هم که داشته باشید مادامیکه از جنس دلایل معمول برای کسب جزئيات اعتقادات است این دلایل میتوانند منجر به تقویت یک ظنّ و تضعیف یک ظنّ دیگر شود ... همان شایدهایی که در ادامهی پاسختان نسبت به آن جبههی محکمی گرفتید که به آن هم میرسیم ان شاء الله ... اگر هم مطلبی از جنس ظنّ و گمان باشد از آنجا که مطابق با چند آیهی قرآن ظن و گمان انسان را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند انسان نمیتواند با تکیه بر ظن و گمان خود سایر احتمالات را به صورت قطعی رد کند ... این ایراد را نه فقط به شما که بلکه به بیشتر کارشناسان این سایت و علمای خارج سایت هم وارد میدانم، اینکه قبل از سنجش قوت و اعتبار یک نظریه آن را اثبات شده یا غیرقابل نقض و یا در نقطهی مقابل آن باطل یقینی و افسانه نشماریم ...
وقتی که شما بیرون هستید شاید یک شی سختی بخورد بر سرتان و شما را به طور اساسی مجروح کند . احتمالش هست دیگر. حالا آیا شما به خاطر این احتمال هر زمان که بیرون می روید یک سپر بزرگ و سفت و سنگین را بالای سرتان نگه می دارید تا از این احتمال جلوگیری کنید؟ بارها به شما گفته ام که یک احتمال باید اساس داشته باشد و قابل اعتنا باشد.
این شاید و نشاید ها را هر کسی می تواند برای هراعتقاداتی بیاورد که مثلا از کجا می دانید شاید رئیس فرقه ی بهاییت درست گفته باشد و واقعا نایب امام غایب بوده باشد. شاید موجودات فضایی آمده باشند و مغز انسانها را شستشو داده باشند. شاید فلان و شاید فلان. اگر می خواهید به این شاید نشاید کردن ها برای من ادامه بدهید من هم می توانم همین را در جواب خودتان به کار ببرم. که مثلا از کجا می دانید شاید امام دوازدهم شخصا به من گفته باشد که این ماجرای خلقت نوری افسانه است!
بعد هم می آیید و می گویید که از کجا می دانید که شاید خدا و دینش را هم افسانه بدانید و به جرگه ی تردید گرایان وارد شوید. همین شاید و نشاید کردن ها خودش تردید گرایی است.اگر قرار است با گرفتار شدن به شک در هلاکت بیفتم چه فرقی می کند که از اینور بیفتم یا از آن ور.
این که هرجا یک شاید اضافه کنیم و بعد روی همان شاید هم یک یا چند شاید دیگر بگذاریم و همینجور ادامه بدهیم این یعنی همان مالیخولیا و وسواس و جنون.
بنابراین اگر دلیل دارید بیاورید وگرنه با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود و با شاید شاید کردن هم چیزی ثابت نمی شود.
برای من یک سری مسائل قطعی و یقینی است ... ولی جزئیات اعتقادات همه ظنی هستند ... در نتیجه اگر کسی بگوید که شاید خدایی وجود ندارد یا شاید اسلام حق نیست یا شاید بهائيت حق باشد به صورت یقینی مقابلش میایستم و اگر جنگی هم در بگیرد جهاد میکنم، ان شاء الله که بکنم، در اینجا مشکلی با اینکه حتی خونی ریخته شود چه از خودم و چه از دیگری ندارم ... ولی وقتی کسی گفت که شاید قیامت روحانی باشد یا فرشتگان غیرمادی باشند و فقط عالم دنیا مادی باشد و امثال آن اگرچه مطابق اعتقادات خودم (که در این زمینه همه ظنّی هستند) اعتقادات ایشان را غلط میدانم ولی به ایشان نمیگویم که شما کافر هستید و از دین خارج شدهاید یا بدون شک و یقیناً شما اشتباه میکنید و من درست میگویم ... وقتی میگویم این جزئیات اعتقادی ظنّی هستند به این معنا نیست که کلاً بر اساس شاید و اما و اگر باشند و اعتقاد داشتن به آنها علیالسوّیه باشد و احتمال درست یا غلط بودنش برایمان ۵۰-۵۰ باشد، بلکه این ظنّ و گمانها میتواند صورت اطمینان به خود بگیرد، کما اینکه و ذالنون اذ ذهب مغاضبا ظنّ داشت ولی اهل بیت علیهمالسلام فرمودند که این ظنّ به معنای اطمینان داشتن است و نه تردید داشتن ... اینکه این ظنّ حضرت یونس علیهالسلام اگرچه فرمودند که اطمینان بوده است ولی به هر حال شک و تردید درش بوده است را از روایت دیگری متوجه میشویم که توضیح دیگری در رابطه با این آیهی قرآن میدهد ... بنابراین در دین ما پذیرفته شده است که یک اعتقادی در عین حال که ظنّی است ولی از جنس اطمینان هم باشد و در عین حال که بهش اطمینان داریم ظنّی هم باشد ... این ویژگی علوم حصولی است اگر قبول داشته باشید ... علوم حصولی همان است که اکثر من فی الأرض به دنبالش هستند و خداوند میفرماید ایشان کاری نمیکنند مگر اینکه بر اساس حدس و گمان زندگی میکنند ...
اگر تا اینجای بحث را موافق باشید دیگر دور از ذهن نیست که از شما خواهش کنم مطلبی که ظنّ ولو قوی (مثل ۹۵٪ یا حتی بیشتر) به باطل بودنش دارید را افسانه معرفی نکرده و به کل ردّش نکنید ... این بخاطر فاصلهای است که میان حقیقت و نهایت اطمینانی که میشود از علوم حصولی گرفت وجود دارد ... مباحث تدبر در قرآنی که ما و علمای ما داریم و دارند و همچنینی بحث علم رجال و فقهالحدیث و امثال آن همه در حیطهی علوم حصولی ما هستند، شما قبول ندارید؟
تا وقتی که من یقین داشته باشم که قیامت مادی است و شما یقین داشته باشید که قیامت مجرد است و برخی علما فقط دنیا را مادی بدانند و بگویند برزخ بدون شک تجرد مثالی دارد و عقل بدون شک تجرد تامّ دارد همیشه شاهد این خواهیم بود که یک عده به عدهای دیگر بگویند بیسواد که توان فهم نظرات ما را ندارند و یک عدهی دیگر هم به دیگران بگویند کافر که صریح روایات را به زیر سؤال بردهاند و بعد هم تمام این آدمهای باتقوا بشوند مایهی تأسف مردمی که چشم امید به این علما بستهاند ...
بنده از شما و جناب آنتیخرافات خواستم که این جزئیات اعتقادی را به صورت قطعی خرافه و افسانه ندانید، مگرنه هیچ مشکلی ندارم اگر شخصاً مخالف آنها باشید و خودم و چند نفر دیگر هم شخصاً موافق این اعتقادات باشیم ... اگر به این جای بحث رسیدیم تازه اعتراف میکنیم که شاید نظرات خودمان هم اشکالی داشته باشد و میتوانیم سر میز مذاکره بنشینیم و روی برداشتهای خود از دلایل متفاوتی که داریم بجث و تبادل نظر کنیم ... هیچ اشکالی هم ندارد اگر دست آخر به توافق هم نرسیم و هر کسی همچنان برداشت خودش را داشته باشد، مادامیکه دلایلمان از ثقلین است و سعیمان این نباشد که آیات و روایات را به نظرات خودمان بخورانیم ... چه ما و چه شما ...
اصول و قواعدی که از این تصویر کلی درآورده اید چه چیزهایی هستند؟
آیا این کلیت و معجون از آیات و روایات را که اسم روح اعتقاداتتان رویش گذاشته اید طبق دستور العملی تهیه کرده اید؟ یا هر روایاتی که دیدید را در این معجون ریخته اید و در این تصویر کلی سهیم کرده اید؟ مانند کسی که هر موادی که دم دستش هست از مواد مقوی و مغذی گرفته تا مواد متعفن و پای قورباغه و دم عقرب و پهن گاو و غیره در یک معجون می ریزد تا عصاره ای به دست بیاورد یا نه دستور العملی دارید که در این معجون چه روایاتی بریزید و چه چیزی را نریزید ؟ آیا همه ی روایات را خام خام در این معجون ریخته اید یا برخی طبق دستور العملی جوشانده اید یا برخی روایت را پوست کنده اید یا خرد کرده اید یا رنده کرده اید؟ آیا ادویه جاتی هم در این معجون ریخته اید و دستور العملتان برای این ادویه جات چیست؟
به هرحال اگر این معجون را طبق دستور العملی تهیه کرده اید می خواهم این دستورالعمل را به اختصار بدانم و اگر بدون دستور العمل تهیه کرده اید آیا انتظار دارید که ما از معجونی که هر چیزی را بدون حساب داخلش ریخته اید مشمئز نشویم؟
می توانستم این را به عنوان دستور العمل تهیه آن ملاتی که به عنوان مصالح آن چهارچوب کلیتان به کار می برید هم بگویم ولی مثال آشپزی را زدم تا ملموس تر باشد.
روشم همان روشی است که یک کودک در بستری که خداوند برایش قرار داده است درست و غلط را یاد میگیرد ... در ابتدای امر کودک نابالغی که هنوز عقلش پوشیده است نزد پدر و مادری که لزوماً هم انسانهای فهیم و معصوم از گناه و اشتباهی نیستند و لزوماً اعتقاداتشان هم صحیح نیست سپرده میشود و سپس برای تربیت به معلمانی سپرده میشود که آنها هم لزوماً انسانهای فهیم و یا صحیحالإعتقادای نیستند سپرده میشود و قص علی هذا ... بعد در سنی عاقل و مکلف میشود که از پیش تودهتوده اطلاعات درست و غلط در ذهنش نقش بسته است و باید زحمت بکشد و به کمک عقل و وجدانش با دیدی باز و بدون تعصب از میان تودهی اطلاعاتی که در ذهنش هست یا حتی هنوز نیست به دنبال یک ساختار محکم اعتقادی برسد ... این کلیت مسأله است ... جزئیات مسأله مثلاً یکی این است که وقتی خود را با تودهی روایات مواجه میکنید از همان ابتدا هم دست به قضاوتهایی بزنید ولی مهم اینجاست که آن قضاوتها را قطعی ندانید ... دیگری میتواند این باشد که شروع تحقیق از کتابهایی باشد که مثلاً علما روی آنها تأکید بیشتری دارند که قابل استنادتر هستند ... (توجه داشته باشید که فرضم این است که از ابتدا به حقانیت شیعهی اثنیعشری یقین داریم) ... این اختصارش بود گرچه وقتی بخواهیم بازش کنیم تبصرههای زیادی ممکن است به آن اضافه شود که بتواند مسیر رسیدن به اعتقادات مناسبتر را تسهیل و تسریع و نماید و اعتقادات گرفته شده هم قابل اطمینانتر باشد (ظن قویتر) ... در نهایت هم یادمان میماند که اعتقاداتی که کسب کردیم همچنان ظنّی هستند ...
دستگیره ای که من دارم از یک جنس نیست بلکه یک آلیاژ است که در آن عناصر مختلفی همچون علم رجال و علم تاریخ و علم لغت و علم صرف و نحو و علم منطق و ادبیات و علوم حدیث و ریاضیات و علوم تجربی و آیات قرآن و خیلی عناصر دیگر تشکیل شده است. درصد این عنصر نسبت به یکدیگر فرق دارد برخی زیاد به کار رفته و برخی هم کم. ولی در مجموع می توانم بگویم که آلیاژ محکمی است.
آلیاژ محکمی هم که باشد نتیجهاش این است که ظنّتان قویتر شود، نه اینکه دیگر بتوانید بگویید که یقین دارم که این اعتقادات خرافی هستند ... کما اینکه من هم نمیتوانم به جلاله قسم بخورم که هر آینه این اعتقادات خرافات نیستند ...
زیاد از این فکر ها نکنید.
نتیجه ی منطقی و مستدل گرفتن به جایگاه خاصی نیاز ندارد.
نتیجهی منطق تا وقتی در فضای انتزاعی و حداکثر روی کاغذ است کاملاً قابل تکیه است ولی منطق و ریاضیات هم وقتی پایشان به حل مسائل عالم خارج باز شود کمیتشان لنگ است و بیشتر از ظن و گمان نمیتوانند برای کسی به ارمغان بیاورند ... بس که پیشفرض و امثال آن در پروسهی یک تفکر در حل یک مسألهی خارجی میتواند وارد شود ...
متاسفانه دقت نکردید. من نگفتم به جهات شباهت این ماجرا به افسانه های دیگر ملتها این داستان باطل است بلکه گفتم اینها چیز خاصی نیستند و در افسانه ای دیگر ملتها هم مشابهشان آمده است.
اینکه در افسانههای دیگران هم خودشان یا مشابهشان آمده باشد هیچ چیزی را نه اثبات میکند و نه رد ... که ظاهراً خودتان هم قبول دارید ...
قاعده ی اضطراب متن حدیث را هم همین حدیث شناسان می گویند و من از خودم درنیاوردم.
بله میدانم از خودتان در نیاوردید ... ولی ترجیح میدهم به صرف اینکه برخی از بخشهای یک حدیث ظاهراً با بخشهایی از احادیث دیگر تعارض دارند نگویم چون حدیث مظطرب است کلاً آن را دور بیاندازیم ... بعضی اوقات در همین روایات به ظاهر متعارض حکمتهایی است که قلب انسان را به نور فهم روشن میکند و شهادت میدهیم که ای اهل بیت کلامکم نور و امرکم رشد ... بماند که خیلی از وقتها (نه همیشه) بعد از مدتها دیدهام که همان تعارضات هم واقعاً تعارضی نبودند و من بخاطر تصوراتی که در ذهنم داشتم بود که فکر میکردم این حدیث با آن حدیث تعارض دارد ... این بحث اختلاف شمارش سالها از همان دستهاند که در روایاتی توضیح دادهاند که چطور ممکن است مثلاً از امسال تا سال آینده برای من یک روز باشد و برای شما ده سال ... نمیگویم که این نکته و توضیحاتی که در ذیلش دادهاند حتماً این تعارضات را حل میکند ولی حداقلش این است که اجازه نمیدهد راحت بگوییم این تعارضات رفعنشدنی هستند ... حداقلش باید یک کار تحقیقی بکنیم و دست آخر هم یادمان نرود که به هر نتیجهای که رسیدیم از جنس ظن و گمان است، ولو اینکه ظن قوی بالای ۹۵٪ هم باشد ...
واقعا شما تصورات شخصیتان را در این موضوع در تفسیر آیات و روایات دخالت ندادید؟ در پایین که چیز دیگری می بینم.
لاالهالاالله ... جناب عصران اصلاً قضاوتی در مورد اینکه این انتقاد شما وارد هست یا نیست نمیکنم، چشمبسته میگویم احتمال دارد حق با شما باشد، به هر حال من که معصوم نیستم ...
ولی انس و الفت شما از نظر من تبعیض آمیز است. حکایت شما و روایات مانند مادری است که بچه های زیادی دارد و همه بچه های خودش را هم به عنوان فرزندش دوست دارد و شما هم همه ی روایات را به عنوان یک روایت دوست دارید. ولی آن مادر بیشتر طرف بچه های شر و شیطان خودش را می گیرد و سعی می کند که کارهای بدشان را هم توجیه کند و خیلی اوقات بچه های خوبش را هم فدای این بچه های شیطان و بی تربیتش می کند. مانند شما که بیشتر به روایات غیر معتبر و عجیب غریب علاقه دارید و سعی کنید به هر نحوی آنها را توجیه کنید و حتی معنای روایات معتبر را هم فدای معنای این روایات غیر معتبر می کنید.
قرار شد قضاوتی در مورد انتقادتان که وارد است یا نیست نکنم ولی بگذارید بگویم که معنای انس و الفت در نظرم چیزی بود که در بالا مطابق با روشن شدن قلب به نور حکمت توضیح دادم، ولی از آنجا که این لغات در اصل به همان معنایی که شما از آنها در نظر داشتید نزدیکتر هستند میپذیرم که اشتباه کردم که آنطور نظرم را بیان کردم ... گرچه این احتمال را هم رد نمیکنم که نسبت به برخی از اعتقادات تبعیض قائل شوم، در مثالی که به اختصار روش غور کردنم در روایات را گفتم این احتمال به وضوح قابل رصد کردن است ... اگر خواستید از همین تبعیض قائل شدنم هم میتوانم دفاع کنم و این را شرط احتیار عقلایی میدانم که اعتدال در آن لازم است ولی افراط در آن میشود همان تعصبی که سنگ راه خواهد شد ... اگر توانسته باشم منظورم را برسانم ...
والا من هم هرچه فکر کردم نتوانستم ارتباطی بین این آیات و آن موضوع پیداکنم. و حتی در روایات غیر معتبر هم چیزی با معنایی نزدیک یا مرتبط به آنچه می گویید پیدا نکردم. حداقل آن آیه ای که من برای وجود قبل از حضرت آدم ائمه ذکر کرده بودم چند روایت غیر معتبر برایش بود. معلوم نیست این تفسیر را از کجا آورده اید. آیا این دخالت دادن نظر شخصی در تفسیر آیات نیست؟
ارتباط که دارند جناب عصران ولی بگذارید به روایات دیگری اشاره کنم که تازه خواندمشان، آنجا که معصوم علیهالسلام در پاسخ مردی گفتند که مرسلونی که به نزد حضرت ابراهیم علیهالسلام رفتند و گفتند ما بر قوم لوط فرستادهشدهایم را ما فرستادیم و کلاً هر جا که خداوند در قرآن مطلبی را منتسب به خودش کرده باشد ولی از صیغهی جمع استفاده کرده باشد منظورش ابتدا ما هستیم و در نتیجه مطابق این آیه که «وَ لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» نه تنها ایشان پیش از آدم علیهالسلام خلق شدهاند که بلکه آدم علیهالسلام به واسطهی ایشان خلق شده است و فرشتگان به امر خدا سپس به امر اهل بیت علیهمالسلام بر ایشان سجده کردند (بماند که در این آیه خلق کردن مخاطبین قران و صورت خوردن آنها مقدم شمرده شده است به سجدهی آدم علیهالسلام که یک تفسیر آن میتواند این باشد که تمام انسانها از همان ابتدا با هم خلق شدهاند ولو به صورت طینت و اینکه فرزندی قبل از پدرش خلق شده و صورت خورده باشد هم محذوریتی نخواهد داشت ...) و خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل ... میبینید که این حدیث به ظاهر هیچ ارتباط مستقیمی به خلقت اهل بیت علیهمالسلام پیش از حضرت آدم علیهالسلام نداشت ولی وقتی به آیات قرآن عرضه شد ناگهان حامی این نظریه شد، از این دست روایات بسیارند و نمیتوان صرفاً با رد کردن چند حدیث که مستقیماً خلقت ایشان پیش از حضرت آدم علیهالسلام را طوری بیان کردهاند که به قول شما متنشان مظطرب است (اگر باشد) به کل رد کرده و خرافات دانست ...
... و البته باز هم نمیگویم که یقیناً باید حرفم را بپذیرید و هر احتمال خلافی محکوم به باطل بودن است، بلکه میگویم این ظنّی که ما داریم استوار بر آیات و روایات متعددی هستند که مستقیم یا غیرمستقیم یک نظر را تقویت میکنند ...
متاسفانه من از ذهن آن کاربر محترم خبر ندارم که از من می پرسید و تا به حال اعتقادات خودم را حساب و کتاب نکردم که بشمارم و برای شما بگویم. ولی به قول خودتان باور به همینها هم کم چیزی نیست مخصوصا اگر باز بشوند.
بله ازجهتی با شما موافقم و در نتیجه این اشکالم را پس میگیرم ...
بله از نظر من وجود دارد. مثلا صلح امام حسن باورش برای من سخت است ولی به خاطر آن منکر امامت امام حسن نشدم یا مثلا معاد جسمانی باورش برای من سخت است منتقدش هستم ولی منکرش نشدم.
خدا خیرتان دهد ...
باز هم که همان فرضیه بافی و ممکن است و شاید نشاید را مطرح کردید. هر موقع ثابت شد اشتباه کرده ام اشتباه خودم را می پذیرم ولی قبل از آن دیگر ذهن خودم را درگیر احتمالات بی اساس نمی کنم.
پس قبول دارید که این امکان که شاید در اشتباه باشید به کل منتفی نیست ... در نتیجه قبول دارید که جزئیات اعتقادی شما هم ظنّی هستند ولو اینکه فعلاً ظنّ قوی به یک صورتی از اعتقادات داشته باشید ... اشکالی ندارد که بخاطر همان ظنّ قوی که به یک سمت دارید روی تخیلاتی که ممکن است به ذهن برسد نخواهید وقت بگذارید و خود را درگیر اوهام نکنید، اما اگر نظری از آیه یا روایتی به ما رسید دیگر به زعم من قابل اعتناست، حداقل باید بک گوشهی ذهنمان نگهش داریم و هر از گاهی که به مشکلی در استحکام جزئیات اعتقادی خود برخورد کردیم آنها را هم نیمنگاهی بیاندازیم که شاید همان اعتقادات به ظاهر عجیب در چهارچوب دادههای جدیدی که ذهنمان را مشغول کردهاند از آن وضعیت استبعاد خارج شده و به فهم نزدیکتر شوند ... این یعنی من از ابتدا تا کنون فقط معترض به صراحت لهجهی شما به خرافات و افسانه بودن این اعتقادات هستم و نه به اینکه در این اعتقادات با هم اشتراکی نداشته باشیم ...
این را در جواب به کارشناس هم گفتم که قیاس مع الفارق است. می توانید به همان جواب هم مراجعه کنید. ثواب هفتاد حج داشتن منافاتی با ثواب هفتصد حج داشتن ندارد ولی چهارده هزار سال پیش خلق شدن با مثلا دو هزار سال پیش خلق شدن منافات دارد.
خلق ۱۴۰۰۰ سال قبل و ۲۰۰۰ سال قبل به نظر من تعارض نمیرسد و چندین سناریو را میتوانم در نظر بگیرم که هر کدام ممکن است بتواند این تعارض را برطرف نماید ... برخی را گفتهام و برخی دیگر هم بماند ...
به نیت قربه الی الله هم حدیث جعل می شود.
بله حق با شماست ... مثل کتاب ذبیاللهمنصوری که برخی مسائلش ممکن است ساختگی باشد ... به همین دلیل بهتر است شروع غور کردنمان در دریای بیکران روایات از کتابهایی باشد که نزد علمای شیعه اعتبار بیشتری دارند ... اگر موافق باشید
تفکرات به اصطلاح عرفانی خودمان را هم نباید به دین بچسبانیم.
حتماً همینطور است ... شخصاً هم با خیلی از نظریات فلاسفهی مسلمین و هم با خیلی از نظرات عرفای اسلامی مخالف هستم و آنها را اشتباه میدانم ولی نظرات خودم را هم که جایگزین آنها کردهام روی درستیاشان قسم نمیخورم، فعلاً ظنّ قوی دارم که آنها در اشتباه هستند و نظری که خودم دارم با آیات و روایات سازگارتر است، اینکه میبینم خیلی از بحثهای عرفا و فلاسفه مبنای قرآن و روایی به اندازهی کافی قوی ندارد هم باعث میشود ظنّم به اشتباه بودنشان و به درستی نظرات شخصیام قویتر شود، ولی باز هم قسم نمیخورم که حتماً در اشتباه باشند یا حتماً خودم به حق دست یافته باشم ... گرچه معترض هستم که چرا ایشان از خودشان صحبتهایی میکنند و باز معترضم که چرا ظن و گمانهای خودشان را منظور خدا و پیغمبر و اهل بیت علیهمالسلام جا میزنند ... لااقل برخی از ایشان اگر نه همهاشان ...
من این آیه را آوردم که بگویم آفرینش انسان از نور یا روح آغاز نشده است بلکه با گل آغاز شده است حالا نمی فهمم که با آن روایات طینت چگونه این قطعیت نتیجه ی من را از بین بردید حتی خودتان هم گفتید که اهل بیت زمانی که نور بوده اند انسان نبودند.
شما فرمودید خلقت انسان از گل بوده است، گفتم آن گل میتواند اشاره به همان طینت داشته باشد ... و البته تمام کارکرد آن بحثم این بود که به قول خودتان با قطعیت نتیجهگیری شما مخالفت کرده باشم نه به این معنا که قول خودم را اثبات کرده باشم ...
چطور تا وقتی که به نفع ادعای شماست باید (( الانسان)) را به تک تک انسانها تعمیم بدهیم و خلقت جداگانه ی تک تک آنها را از طین بدانیم ولی وقتی به ضرر ادعایتان است باید (( الانسان)) را فقط به یک انسان مشخص محدود کنیم. چرا از معیارهای دوگانه و چندگانه استفاده می کنید؟
یعنی واقعا یکی دو آیه بعدش را ندیدید که خلقت حضرت آدم را از حما مسنون ذکر کرده است. نتیجه ی ثقل اصغر محسوب کردن قرآن همین است:
پس حضرت آدم هم باید دشمن اهل بیت باشد. که حتی این در برخی روایات مشابه خلقت نوری هم آمده است که حضرت آدم مقام پنج آل عبا را دید و به آنها حسودی کرد که باعث شد از آن درخت بخورد.
اینکه چرا انسان یک بار اینطور معنا شود و بار دیگر طور دیگری معنا شود که در تفاسیر روایی اصلاً مطلب غریبی نیست و به وفور یافت میشود ... حتی خورشید و ماه که معمولاً به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیر علیهالسلام تأویل میشوند در همان سورهی الرحمن به اولی و دومی تفسیر شدهاند ... این میرساند که ما برای فهم قرآن بیش از آنچه که فکر میکنیم نیازمند توضیح معصوم علیهالسلام هستیم ...
اما در بارهی آیهای که با آبی مشخص فرمودید شاید به چند طریق بتوان بررسیاش نمود ... مثلاً روایتی داریم در توضیح اولین خلقت خداوند که زراره علیهالرحمة میپرسد و امام صادق علیهالسلام جواب میدهند .... آنجا که میفرمایند اولین خلق خدا نور ظلّی بوده است و بعد توضیحاتی میدهند در مورد اینکه خلقت هر آدم علیهالسلام از چه چیزی بوده است ... شاید راه بهتری که بشود برای توضیح این مطلب یافت مثلاً از طریق روایتی باشد که در آن فرمودند که خاک آدم علیهالسلام را از تمام سطح زمین برداشتند و یا گل ایشان مشتمل بر چندین گل بوده است که مثلاً آب تلخ در گوش است و آب شور در چشم است و آب شیرین در دهان است و غیره، در واقع باید اول بررسی کرد که حدیث طینت آیا شامل گل بدن حضرت آدم علیهالسلام هم میشود یا فقط شامل طینت ایشان میشود مستقل از اینکه بدنشان از چه خاکی خلق شده باشد ... اینکه خداوند وقتی طینتها را آفرید آن دو طینت را به هم آمیخت هم میتواند مطلب سومی باشد که میتوان در فهم بهتر این آیه مورد استفاده قرار بگیرد، این مطلب سوم را هم میتوانید در ذیل توضیح اصحابالیمین و اصحابالشمال و یا در ذیل فالق الحب و النوّی بودن خداوند جستجو نمایید که احتمالا از پیش با آنها آشنایی داشته باشید ... تمام اینها را گفتم که بگویم آن اعتراض شما اگرچه چالشبرانگیز باشد ولی نمیشود بر اساس آن با یقین گفت که حتماً خلقت نوری بر اساس آن رد میشود ...
بنابراین اهل بیت هم که انسان شدند عهد الست را فراموش کردند.
من ریشه ی لغوی کلمه ی انسان را از شما نپرسیدم پرسیدم با توجه به اینکه می گویید قبلا نور بوده اند حالا که انسان شده اند آیا هم انسان هستند و هم نیستند؟
مطابق سورهی اعلی خداوند به رسولش میفرماید که ای پیامبر تو چیزی را فراموش نمیکنی مگرآنکه خدا بخواهد ... بنابراین هیچ ایرادی ندارد که ایشان هم ولو برای لحظهای آن عهد را فراموش کنند و دوباره به خاطر بیاورند ... خود حضرت آدم علیهالسلام علاوه بر اینکه مطابق قران عهد را موقتاً فراموش کردند وقتی حجرالأبیض برایشان آورده شد هم زمانی طول کشید تا آن را بشناسند ...
هیچ استبعادی ندارد که یک موجود از جهتی یک شأنیت داشته باشد و از جهت دیگری شأنیت دیگری داشته باشد ... از نظر شما استبعادی دارد؟
در کدام روایت گفته شده که نقطه فاروق است منظورتان آن شعر است که می گوید از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند؟ اصلا خود همین روایتی که از حضرت علی نقل شده که من نقطه ی زیز باء هستم به غیر از کتب صوفیه و فرقه هایی همچون بابیه و بهاییت در کدام منبع روایی شیعه آمده است؟
روایت نیست یا اگر باشد من سراغ ندارم، ولی اینکه ایشان فاروق اعظم باشند و اینکه نقطهی تحت الباء باشند داریم و اینکه نقطه فاروق باشد هم که بدون توجه به اینکه روایتی در این زمینه باشد یا نباشد به خودی خود خیلی دور از ذهن نیست ... به هر حال باء چه فرقی با تاء یا ثاء دارد اگر فرق رسمالخطیاشان در یک نقطه نیست؟ ... با این وجود الآن دیگر میدانید که روی درستی این مطلب قسمی نمیخورم و تا وقتی که پاسخ بهتری بیابم به آن پایبند میمانم ...
چرا از جواب دادن طفره می روید. شما گفته بودید که حضرت محمد و اهل بیت در مقام انسانی کلمه الله هستند من روایت برای شما آوردم که حضرت محمد قبل از اینکه نور باشد کلمه الله بوده است. الان جواب این چی شد؟
آن وقت هم می گویید که چرا من اینها را افسانه می دانم. خب دوست گرامی من که دیگر سر خودم را کلاه نمی گذارم که از جواب دادن به خودم طفره بروم. که مثلا اعتقاد داشته باشم ائمه در مقام انسانی کلمه الله باشند و بعد آن را روایت را ببین و به خودم بگویم که حالا این را می توان بعدا در کنار روایات دیگر بررسی بیشتر کرد تو بیا حدیث حروف مستانسه را ببینم که چگونه توضیح داده است.
آن روایت اسمی که خدا آفرید و چند قسمتش کرد را خواندید؟ اگر خوانده بودید فکر کنم ربطش بهتر مشخص میشد ... آن اسم ابتدایی اسم بوده است و قابل قسمت کردن هم بوده است، بنابراین عجیب نیست اگر کلمه بوده باشد، در عین حال که وقتی همین مطلب را با اصطلاح نور بیان میکنند میفرمایند که خداوند یک نور خلق کرد و آن نور را دو قسمت کرد و امثال آن ... اینها هیچ کدام به طور قطع در تعارض با دیگری نیستند و همیشه این احتمال قابل اعتنا وجود دارد که بتوان با هم جمعشان نمود ...
جناب عصران، به عنوان حسن ختام آیا قبول دارید که اعتقاد ما به درستی این اعتقادات و اعتقاد شما به درست نبودن این روایات همگی ظنّی هستند؟ ... اگر بله آیا قبول دارید که دیگر نمیشود گفت که این اعتقادات یقیناً و بدون شک محکوم به خرافه و باطل بودن هستند؟ ... اگر بله آیا قبول دارید که نمیشود به طور کامل آن روایات را رد و انکار کرد؟ ... اگر بله شخصاً هیچ مشکلی ندارم که ما و شما در این اعتقادات با هم موافق نباشیم و در نتیجه بحثی هم دیگر ندارم ... @};-
حالا تا بخواهم جواب دوستان را بدهم. نمونه ای دیگر از تناقضات و تعارضات روایات خلقت نوری را می گذارم. جوابها را هم اگر فرصت کنم و تاپیک باز بماند حتما می دهم ولی اینها را چون از قبل آماده کرده بودم زودتر می گذارم.
الزاما حقیقت چیزی نیست که ما بینیم ممکنه در هر زمن وجهی از آن در نظر ما پنهان باشد اما اگر از زاویه دید کسی که خلق می کند ببینیم شاید فرق کند
سلام
وقتی اینقدر در تشخیص حقیقت مردد هستید از کجا می فهمید که پزشک حقیقت را می گوید.
بله برای فهم لازم است که معیار مشخص شود اما در مورد قرآن و روایات آیات محکم و متشابه وجود دارد
باید بر اساس این موضوع قرآن و روایات را مشاهده کرد.
اما اینکه بگوییم اشتباه است و کلا حرف باطل و ضد و نقیض است این هم ایراد دارد چون عقلا وقتی برهان و معیار فرق کند نتیجه هم فرق می کند دیدن احتمالات مختلف و رجوع به کسی که بیان می کند لازم است.
همانگونه که احادیث متشابه وجود دارد احادیث جعلی هم وجود دارد. اگر درباره ی آن احادیث محکماتی سراغ دارید که می تواند اختلافاتشان را رفع کند آن را بگویید وگرنه در همان احادیثی که می گوید احادیث محکم و متشابه دارند هم گفته شده که دنباله روی از متشابهات بدون محکمات سبب گمراهی است.
در ضمن این هم یک مغالطه ی دیگر است که تا بخواهیم از چیزی اشکال بگیریم بگویند که اینها متشابه است و نمی شود از آنها اشکال گرفت. این منطق را می توان غیر از قرآن و احادیث هم برای هر حرفی درنظر گرفت . هرکس می تواند یک حرف غلطی بزند و بعد بگوید که سخنان من محکم و متشابه دارند!
اگر همین 14 هزار تومان بنا باشد در دوره های مختلف به من داده باشد حرفش غلط نیست
چرا که مثلا ماهیانه 2000 تومان قرار باشد به من بدهد و 2000 تومان را به من بدهد خب تمام طلب ماهیانه من را داده است. این سخنش کجا اشتباه است؟
قرار و مداری در کار نیست. شما طلبتان را می خواهید و او فقط دو هزار تومان کف دست شما می گذارد و چند تا توجیه هم می آورد و می رود . اینکه قصد قسط دادن بقیه ی طلبتان را داشت یا می خواست فلنگ را ببندد و بقیه پول را بخورد و یک آب هم رویش معلوم نیست.
به هرحال اگر نظرتان درباره ی دو میلیون تومان و چهارده میلیون تومان هم همین است بگویید تا من شماره حسابم را از طریق پیغام خصوصی برایتان بفرستم تا اگر این بحث به نتیجه ای نرسید حداقل پولی به من برسد.
بینید انسان انسان است اما در دوره های مختلف و حتی انسان های مختلف این زمان خلقت فرق دارد
الان نگاه کن یک انسان ممکن است در ماه بهمن بدنیا بیاید و خلقت جنینی آن تمام شود
یک انسان در ماه اسفند
همه انسان اند اما زمان بدنیا آمدن آن فرق دارد و متفاوت است
اصلا شما بفرمایید که خلقت چیست؟ قبل از خلقت چیزی با بعد از خلقت چیزی چه تفاوتی با هم دارند؟ اینگونه فکر کنم بهتر برایتان جا می افتد که دو هزار سال پیش خلق شدن چیزی با چهارده هزار سال پیش خلق شدنش چه فرقی با هم دارند.
آسمان و زمین اولا 1 آسمان و زمین نیست بلکه چندین آسمان و زمین و چندین کهکشان و... وجود دارد
الان هم در علم کهکشان شناسی می گویند فلان سیاره چندین سال نوری طول کشیده تا خلق شود(هرچند اختلاف هست در آن اما کلی نگاه کنیم چه بسا تمامی این اختلاف نظر ها درست باشد)
خب اینجا معیار سال نوری است
حال یکجا معیار را سال خورشیدی در نظر بگیریم
و جای دیگر سال قمری
چیزی به عنوان اختلاف نظر درست نداریم یا اختلافی نیست یا اگر هست فقط یکی از نظرات درست است.
معیارها باید مشخص شده باشند اگر معیار ها را مشخص نکنیم و هر دفعه یک چیزی بگوییم نتیجه اش کلاهبرداری است. داستان حضرت شعیب را خوانده اید که می گفت پیمانه ها و ترازوهایتان را درست کنید.
حتی در همین سال خودمان هر 4 سال یکبار معیار سالمون عوض می شود(منظور از عوض شدن همین سال کبیسه شدن در هر 4 سال است. و تعداد روز ها)
نه معیاری عوض نشده است . معیارمان همان تقویم جلالی است. کبیسه کردن هم بر اساس همان معیار است.
می توانم سوال کنم شما کجایش تناقض می بینید؟
برای چی می گویید تناقض است؟
آیا شما اصلا به وجود تناقض در کلام اعتقاد دارید؟ در چه صورتی از نظر شما در سخنانی تناقض روی می دهد؟
بگذارید این تناقض را از طریق حرفهای خودتان نشانتان بدهم:
برای فهم بیشتر این روایات مثل سایه نداشتم معصومین(ع) با مشاهده ظاهری بر خاصیت نور قابل اثبات است
شما نگاه کنید آیا نور سایه دارد؟
اگر این را تایید می کنید من می گم این حدیث را اگر با حدیث نوری جمع کنیم یکی از ویژگی ها ثابت می شود
شما در نقل قول بالا سایه نداشتن اهل بیت را ( بر فرض صحت) با نور بودن آنها می خواهید توضیح بدهید .
حالا آیا می دانستید در همان روایات خلقت نوری گفته شده که ما سایه های نور بودیم. مگر نور هم سایه دارد؟! این سوال را در نقل قول بالا خودتان هم پرسیده بودید. یا در همان روایاتی که در بالا آوردم گفته شده که ما زیر سایه ی سبز بودیم. نور چطور زیر سایه می رود؟! حالا من از شما می پرسم که نور بودن و سایه بودن آیا با هم تناقضی ندارند؟
اما اگر میفرمایید دلایل دیگری داشتهاید بر ردّ این اعتقادات ممنون میشوم آدرس پستهایی که درشان این دلایل را آوردهاید بنویسید
سلام
در این باره می توانید نوشته های من در صفحه ی پنجم و پاسخ من به کارشناس در صفحه ی هشت را ببینید.
در واقع جناب عصران من قضاوتی نکردم که دلایل شما و ایرادهای شما به اعتقادات ما وارد هستند یا نیستند، بلکه گفتم هر دلیلی هم که داشته باشید مادامیکه از جنس دلایل معمول برای کسب جزئيات اعتقادات است این دلایل میتوانند منجر به تقویت یک ظنّ و تضعیف یک ظنّ دیگر شود
من برای باطل بودن این موضوع ظن و گمان ندارم. اگر پست های ابتدایی را هم خوانده باشید آنجا گفته بودم که بطلان خلقت نوری و تقدم وجود حضرت محمد بر حضرت آدم نزد من بدیهی است. کلا اینطور نیست که من تمام جزییات اعتقادات را مثل شما ظنی بدانم به بعضی از آنها یقین دارم و برخی را هم هرچند یقین ندارم ولی به یقین رسیدن در مورد آنها را قابل وصول می دانم.
برای من یک سری مسائل قطعی و یقینی است ... ولی جزئیات اعتقادات همه ظنی هستند ... در نتیجه اگر کسی بگوید که شاید خدایی وجود ندارد یا شاید اسلام حق نیست یا شاید بهائيت حق باشد به صورت یقینی مقابلش میایستم
در اینکه چه چیزی جزییت اعتقادی است و چه چیزی کلیت اعتقادی است چطور آیا یقین کامل در این باره دارید؟ آیا اگر کسی چیزی را که شما کلیت اعتقادی می دانید جزییت اعتقادی بداند
به صورت یقینی مقابلش می ایستید و اگر جنگی در بگیرد حاضرید خونش را بریزید؟
بنابراین در دین ما پذیرفته شده است که یک اعتقادی در عین حال که ظنّی است ولی از جنس اطمینان هم باشد و در عین حال که بهش اطمینان داریم ظنّی هم باشد
در خود همین چطور؟! آیا یقین کامل دارید که : (( در دین ما پذیرفته شده است که یک اعتقادی در عین حال که ظنّی است ولی از جنس اطمینان هم باشد و در عین حال که بهش اطمینان داریم ظنّی هم باشد ))
اگر کسی خلافش را بگوید به صورت یقینی حاضرید مقابلش بایستید یا اگر جنگی در بگیرد حاضر هستید به خاطر همین جانتان را بدهید یا جانی را بستانید؟
این ویژگی علوم حصولی است اگر قبول داشته باشید ... علوم حصولی همان است که اکثر من فی الأرض به دنبالش هستند و خداوند میفرماید ایشان کاری نمیکنند مگر اینکه بر اساس حدس و گمان زندگی میکنند ...
در اینکه این ویژگی علم حصولی است چطور ؟ آیا یقین کامل دارید یا به آن ظن و گمان دارید؟
می بینید به راحتی می توان این شایدها را هم علیه خودتان هم به کار گرفت.
اگر تا اینجای بحث را موافق باشید دیگر دور از ذهن نیست که از شما خواهش کنم مطلبی که ظنّ ولو قوی (مثل ۹۵٪ یا حتی بیشتر) به باطل بودنش دارید را افسانه معرفی نکرده و به کل ردّش نکنید
من همیشه ظن و گمان خود را درجه بندی کمی و عددی نمی کنم که مثلا نود و پنج درصد به باطل بودن چیزی باور داشته باشم و پنج درصد هم به درست بودنش. که حالا شما از من می خواهید که حق آن سهام پنج درصدی را هم بدهم و حقوق اقلیت ها را هم رعایت کنم.
بر فرض هم اگر درجه بندی کمی می کردم. وقتی شما می گویید دو هزار سال پیش خلق شدن با چهارده هزار سال پیش خلق شدن تعارضی ندارد. دیگر تعارض نداشتن نود و پنج درصد با صد در صد که روی شاخش است. بنابراین وقتی قبول دارید که دو هزار با چهارده هزار تعارض ندارند و می توانید برایشان چندین سناریو بسازید دیگر چرا دارید سر 95% و 100% چانه می زنید . زحمت بکشید و برای تعارض نداشتن آن هم چند سناریو بسازید.
بنده از شما و جناب آنتیخرافات خواستم که این جزئیات اعتقادی را به صورت قطعی خرافه و افسانه ندانید،
پس یعنی با خرافه و افسانه دانستنشان مشکلی ندارید. با قطعی خرافی خواندشان مشکل دارید؟ اگر من بگویم به احتمال فوق العاده زیاد اینها خرافه و افسانه هستند دیگر از نظر شما هیچ مشکلی نیست؟
به هرحال من همین قدر هم نمی توانم کوتاه بیایم چون از نظر من در برخورد با اینگونه مسائل قاطعیت و جدیت لازم است.
و باید زحمت بکشد و به کمک عقل و وجدانش با دیدی باز و بدون تعصب از میان تودهی اطلاعاتی که در ذهنش هست یا حتی هنوز نیست به دنبال یک ساختار محکم اعتقادی برسد ... این کلیت مسأله است
اینکه با چه اصول و قواعدی با عقل و وجدان خود از این توده ی اطلاعات ساختار محکم می سازید. کلیت این را می خواستم بدانم.
جزئیات مسأله مثلاً یکی این است که وقتی خود را با تودهی روایات مواجه میکنید از همان ابتدا هم دست به قضاوتهایی بزنید ولی مهم اینجاست که آن قضاوتها را قطعی ندانید
این قضاوت ها رابر اساس چه اصول و قواعدی می زنید؟ من این اصول و قواعدش را به اختصار می خواستم بدانم.
دیگری میتواند این باشد که شروع تحقیق از کتابهایی باشد که مثلاً علما روی آنها تأکید بیشتری دارند که قابل استنادتر هستند
یعنی معیار شما برای قابل استناد تر بودن کتابها بیشتر تاکید علما است تا دلیل علما.
ین اختصارش بود گرچه وقتی بخواهیم بازش کنیم تبصرههای زیادی ممکن است به آن اضافه شود
این تبصره ها آیا ذوقی و سلیقه ای است یا آنها هم بر اساس اصول و قواعدی است؟ اگر دومی است من آن اصول و قواعد را می خواهم به اختصار بدانم.
آلیاژ محکمی هم که باشد نتیجهاش این است که ظنّتان قویتر شود، نه اینکه دیگر بتوانید بگویید که یقین دارم که این اعتقادات خرافی هستند ...
من با این آلیاژ محکم به این باورها ضربه می زنم اگر خرافه بود که خرد می شوند. و اگر حقیقت بود که آسیبی نمی بینند. اگر مخلوطی از خرافه و حقیقت باشد که جلا پیدا می کنند و اگر هم حقیقتی بس بزرگ باشند که آلیاژ من می شکند.
اینکه در افسانههای دیگران هم خودشان یا مشابهشان آمده باشد هیچ چیزی را نه اثبات میکند و نه رد ... که ظاهراً خودتان هم قبول دارید ...
این مشابهت اگر باز بشود خیلی چیزها را می تواند رد یا اثبات کند.
بله میدانم از خودتان در نیاوردید ... ولی ترجیح میدهم به صرف اینکه برخی از بخشهای یک حدیث ظاهراً با بخشهایی از احادیث دیگر تعارض دارند نگویم چون حدیث مظطرب است کلاً آن را دور بیاندازیم ... بعضی اوقات در همین روایات به ظاهر متعارض حکمتهایی است که قلب انسان را به نور فهم روشن میکند و شهادت میدهیم که ای اهل بیت کلامکم نور و امرکم رشد
اضطراب حدیث اینگونه نیست که به تنهایی باعث دور ریختن حدیثی بشود بلکه باعث سوء ظن به صدور حدیث و عدم حجیت احادیث می گردد. تقریبا مانند همان ضعف سند حدیث است. همانگونه که هر حدیث ضعیف السندی دور ریخته نمی شود هر حدیث مضطربی هم دور ریخته نمی شود. ولی این دو از قرائن مهمی هستند که به اطمینان رسیدن در مورد احادیث هم کمک می کنند.
من هم انتظاری که در این باره از شما دارم این است که به دلیل اضطراب حدیث قبل از اینکه قلبتان به نور فهم روشن شود به آنها حسن ظن نداشته باشید بلکه سوء ظن داشته باشید.
وگرنه کسی نگفته است که فقط به دلیل اضطراب احادیث و بدون در نظر گرفتن قرائن و دلایل دیگر حدیثی دور ریخته شود. البته در مورد اضطراب حدیث به صورت تعارض بخشهایی از حدیث با بخشهای دیگر آن وضعیت فرق دارد.
گرچه این احتمال را هم رد نمیکنم که نسبت به برخی از اعتقادات تبعیض قائل شوم، در مثالی که به اختصار روش غور کردنم در روایات را گفتم این احتمال به وضوح قابل رصد کردن است ... اگر خواستید از همین تبعیض قائل شدنم هم میتوانم دفاع کنم و این را شرط احتیار عقلایی میدانم که اعتدال در آن لازم است ولی افراط در آن میشود همان تعصبی که سنگ راه خواهد شد
من گفتم تبعیض نسبت به روایات قائل می شوید. درباره تبعیض قائل شدنتان نسبت به اعتقادات فعلا چیزی نگفته ام.
ارتباط که دارند جناب عصران
من هم می دانم که از نظر شما ارتباط دارند ولی می خواهم بدانم که این ارتباط از طرسق ثقلین است یا از طریق برداشت های شخصی ای است که گفتید نباید آنها را به دین بچسبانیم.
ولی بگذارید به روایات دیگری اشاره کنم که تازه خواندمشان، آنجا که معصوم علیهالسلام در پاسخ مردی گفتند که مرسلونی که به نزد حضرت ابراهیم علیهالسلام رفتند و گفتند ما بر قوم لوط فرستادهشدهایم را ما فرستادیم و کلاً هر جا که خداوند در قرآن مطلبی را منتسب به خودش کرده باشد ولی از صیغهی جمع استفاده کرده باشد منظورش ابتدا ما هستیم و در نتیجه مطابق این آیه که «وَ لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» نه تنها ایشان پیش از آدم علیهالسلام خلق شدهاند که بلکه آدم علیهالسلام به واسطهی ایشان خلق شده است و فرشتگان به امر خدا سپس به امر اهل بیت علیهمالسلام بر ایشان سجده کردند (بماند که در این آیه خلق کردن مخاطبین قران و صورت خوردن آنها مقدم شمرده شده است به سجدهی آدم علیهالسلام که یک تفسیر آن میتواند این باشد که تمام انسانها از همان ابتدا با هم خلق شدهاند ولو به صورت طینت و اینکه فرزندی قبل از پدرش خلق شده و صورت خورده باشد هم محذوریتی نخواهد داشت ...) و خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل
حداقل نشانی روایت را می دادید تا بدانیم روی یک روایتی که وجود دارد در حال صحبت هستید.
بر فرض وجود چنین روایتی اشکالات زیادی در تطابق با قرآن پیدا می کند که به جهت عدم اطاله ی کلام واردش نمی شوم.
میبینید که این حدیث به ظاهر هیچ ارتباط مستقیمی به خلقت اهل بیت علیهمالسلام پیش از حضرت آدم علیهالسلام نداشت ولی وقتی به آیات قرآن عرضه شد ناگهان حامی این نظریه شد
ولی به نظر من شما بر عکس عمل کردید یعنی قرآن را بر این حدیث عرضه کردید به جای آنکه این حدیث را بر قرآن عرضه کنید.
پس قبول دارید که این امکان که شاید در اشتباه باشید به کل منتفی نیست
در مورد خلقت نوری نه.
حتماً همینطور است ... شخصاً هم با خیلی از نظریات فلاسفهی مسلمین و هم با خیلی از نظرات عرفای اسلامی مخالف هستم
این را به این دلیل گفتم که بیشتر فلسفه را در سخنانتان نشانه می روید تا کنون کمتر دیده ام یا اصلا ندیده ام که از این انتقادات به عرفان هم بکنید.
مسئله اصلی مخالفت با برخی نظریات مطرح در فلسفه یا عرفان نیست بلکه در مخالفت با روش آنها است.
شما فرمودید خلقت انسان از گل بوده است، گفتم آن گل میتواند اشاره به همان طینت داشته باشد ... و البته تمام کارکرد آن بحثم این بود که به قول خودتان با قطعیت نتیجهگیری شما مخالفت کرده باشم نه به این معنا که قول خودم را اثبات کرده باشم ...
نتیجه ای که از آن آیه گرفته بودم را در پایینش بیان کرده بودم. اینکه خلقت انسان از گل آغاز شده است نه از چیز دیگری مانند نور. حالا شما مثلا بگویید که این گل خاکش از بهشت بوده است و آبش از سلسبیل بوده است. باز هم این گل است و با نور فرق دارد. بنابراین شما کوچکترین خدشه و خراشی هم نتوانستید به قطعیت این نتیجه ی من از این آیه وارد کنید.
اینکه چرا انسان یک بار اینطور معنا شود و بار دیگر طور دیگری معنا شود که در تفاسیر روایی اصلاً مطلب غریبی نیست و به وفور یافت میشود ... حتی خورشید و ماه که معمولاً به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیر علیهالسلام تأویل میشوند در همان سورهی الرحمن به اولی و دومی تفسیر شدهاند ... این میرساند که ما برای فهم قرآن بیش از آنچه که فکر میکنیم نیازمند توضیح معصوم علیهالسلام هستیم ...
همانطور که می دانید من با این قبیل روایات و تاویلات میانه خوبی ندارم و اتفاقا این را که یکبار خورشید و ماه به ابوبکر و عمر تاویل شوند و یکبار هم به حضرت محمد و حضرت علی دلیلی بر بطلانشان می دانم. جدای از این ایراد تعجب آور این بود که آن قدر غرق در این تاویلات و روایات شدید که یکی دو آیه بعدش توجه نکردید.
مثلاً روایتی داریم در توضیح اولین خلقت خداوند که زراره علیهالرحمة میپرسد و امام صادق علیهالسلام جواب میدهند .... آنجا که میفرمایند اولین خلق خدا نور ظلّی بوده است و بعد توضیحاتی میدهند در مورد اینکه خلقت هر آدم علیهالسلام از چه چیزی بوده است
من تا کنون روایتی از زراره درباره ی خلقت نوری ندیده ام اگر نشانیش را بدهید ممنون می شوم.
شاید راه بهتری که بشود برای توضیح این مطلب یافت مثلاً از طریق روایتی باشد که در آن فرمودند که خاک آدم علیهالسلام را از تمام سطح زمین برداشتند و یا گل ایشان مشتمل بر چندین گل بوده است که مثلاً آب تلخ در گوش است و آب شور در چشم است و آب شیرین در دهان است و غیره، در واقع باید اول بررسی کرد که حدیث طینت آیا شامل گل بدن حضرت آدم علیهالسلام هم میشود یا فقط شامل طینت ایشان میشود مستقل از اینکه بدنشان از چه خاکی خلق شده باشد ... اینکه خداوند وقتی طینتها را آفرید آن دو طینت را به هم آمیخت هم میتواند مطلب سومی باشد که میتوان در فهم بهتر این آیه مورد استفاده قرار بگیرد، این مطلب سوم را هم میتوانید در ذیل توضیح اصحابالیمین و اصحابالشمال و یا در ذیل فالق الحب و النوّی بودن خداوند جستجو نمایید که احتمالا از پیش با آنها آشنایی داشته باشید ... تمام اینها را گفتم که بگویم آن اعتراض شما اگرچه چالشبرانگیز باشد ولی نمیشود بر اساس آن با یقین گفت که حتماً خلقت نوری بر اساس آن رد میشود ...
در آن آیه ابتدای خلق انسان که گفته است گل. تا زمانی که چیزی را نتوانید ثابت کنید همان ظاهر ملاک است. تطبیق آیه ی ابتدای خلقت انسان از طین با احادیث طینت هم مستلزم ناصبی بودن حضرت آدم است که شما هم نتوانستید این مشکل را رفع کنید و فقط چند راه حل نیمه کاره ارائه دادید.
مطابق سورهی اعلی خداوند به رسولش میفرماید که ای پیامبر تو چیزی را فراموش نمیکنی مگرآنکه خدا بخواهد ... بنابراین هیچ ایرادی ندارد که ایشان هم ولو برای لحظهای آن عهد را فراموش کنند و دوباره به خاطر بیاورند
فراموش کردن چنین عهد مهمی چیز کمی نیست که بتوان به راحتی از آن صرفنظر کرد.
خود حضرت آدم علیهالسلام علاوه بر اینکه مطابق قران عهد را موقتاً فراموش کردند وقتی حجرالأبیض برایشان آورده شد هم زمانی طول کشید تا آن را بشناسند ...
برای همین فراموش کردنشان مگر بهای کمی دادند؟
هیچ استبعادی ندارد که یک موجود از جهتی یک شأنیت داشته باشد و از جهت دیگری شأنیت دیگری داشته باشد ... از نظر شما استبعادی دارد؟
پس اگر اینکه موجودی شانی از انسان بودن و شانی از انسان نبودن را داشته باشد هیچ استبعادی ندارد. متقابلا اینکه خلقت نوری شانی از خرافه بودن و شانی از خرافه نبودن را داشته باشد هم هیچگونه استبعادی ندارید و شما هم نمی توانید به خرافه دانستن آن اعتراض کنید.
روایت نیست یا اگر باشد من سراغ ندارم، ولی اینکه ایشان فاروق اعظم باشند و اینکه نقطهی تحت الباء باشند داریم
همین روایتی که حضرت علی نقطه ی زیر باء است غیر از کتب صوفیه و فرقه هایی همچون بابیه و بهاییت در کدام منبع روایی شیعه آمده است؟
آن روایت اسمی که خدا آفرید و چند قسمتش کرد را خواندید؟ اگر خوانده بودید فکر کنم ربطش بهتر مشخص میشد ... آن اسم ابتدایی اسم بوده است و قابل قسمت کردن هم بوده است، بنابراین عجیب نیست اگر کلمه بوده باشد، در عین حال که وقتی همین مطلب را با اصطلاح نور بیان میکنند میفرمایند که خداوند یک نور خلق کرد و آن نور را دو قسمت کرد و امثال آن ... اینها هیچ کدام به طور قطع در تعارض با دیگری نیستند و همیشه این احتمال قابل اعتنا وجود دارد که بتوان با هم جمعشان نمود ...
باز هم که از جواب دادن به مسئله ی اصلی طفره رفتید.
جناب عصران، به عنوان حسن ختام آیا قبول دارید که اعتقاد ما به درستی این اعتقادات و اعتقاد شما به درست نبودن این روایات همگی ظنّی هستند؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
سلام
وقتی اینقدر در تشخیص حقیقت مردد هستید از کجا می فهمید که پزشک حقیقت را می گوید.
حقیقت یکی است از زاویه مختلف به آن نگاه می شود شمام و دوستتون ممکنه به یک چیز نگاه کنید مثلا به یک شاخه گل واحد اما دوست شما به رایحه اون شما به گلبرگ اون یا شما عمیق تر نگاه کنید بشود سلول بگویید یک مشت سلول است
پزشک هم تمامی روز های بدنیا امدن حقیقت است چون شاهد عینی این رو ثابت کرده
همانگونه که احادیث متشابه وجود دارد احادیث جعلی هم وجود دارد. اگر درباره ی آن احادیث محکماتی سراغ دارید که می تواند اختلافاتشان را رفع کند آن را بگویید وگرنه در همان احادیثی که می گوید احادیث محکم و متشابه دارند هم گفته شده که دنباله روی از متشابهات بدون محکمات سبب گمراهی است.
در ضمن این هم یک مغالطه ی دیگر است که تا بخواهیم از چیزی اشکال بگیریم بگویند که اینها متشابه است و نمی شود از آنها اشکال گرفت. این منطق را می توان غیر از قرآن و احادیث هم برای هر حرفی درنظر گرفت . هرکس می تواند یک حرف غلطی بزند و بعد بگوید که سخنان من محکم و متشابه دارند!
محکم و متشابه بنظرم باید تعریف مشخصی برایش یافت
و این یک جور اشراف به باطن لازم است.
باطن هم هدف گوینده سخن است باید دید گوینده سخن چگونه فردی است؟ شناخت اون بنظر محکم و متشابه و غلط رو روشن کنه
شما تعریفی دارید؟
قرار و مداری در کار نیست. شما طلبتان را می خواهید و او فقط دو هزار تومان کف دست شما می گذارد و چند تا توجیه هم می آورد و می رود . اینکه قصد قسط دادن بقیه ی طلبتان را داشت یا می خواست فلنگ را ببندد و بقیه پول را بخورد و یک آب هم رویش معلوم نیست.
به هرحال اگر نظرتان درباره ی دو میلیون تومان و چهارده میلیون تومان هم همین است بگویید تا من شماره حسابم را از طریق پیغام خصوصی برایتان بفرستم تا اگر این بحث به نتیجه ای نرسید حداقل پولی به من برسد.
شما از طرف خودتون می گویید یا از طرفین قرار داد؟
اگر من و دوستم همچین قراری گذاشته باشیم و فقط اشاره کلی به شما گفته باشیم
شما مشاهده کنی این مسئله رو و بگویید دوستت حقت را خورده دروغ است یا خیر؟
حال با اینکه من و دوستم از جزئیات خبر داریم و می دانیم قرارمان چیست اما شما اگاهی کامل نداری
برای همین فکر می کنی غلطه
در صورتی که برای تشخیص درست باید از ما سوال کنی قرار دادتون چه بوده؟
این طور نیست؟
اصلا شما بفرمایید که خلقت چیست؟ قبل از خلقت چیزی با بعد از خلقت چیزی چه تفاوتی با هم دارند؟ اینگونه فکر کنم بهتر برایتان جا می افتد که دو هزار سال پیش خلق شدن چیزی با چهارده هزار سال پیش خلق شدنش چه فرقی با هم دارند.
یک بحث کلی است
شاید بشه در مثال مثل آینه و صاحب تصویر را زد خلق شدن تصویر فرد در آینه چیزی شبیه خلق است که هم مستقل از فرد است هم متکی به فرد حال این تصویر در آینه های مختلف فرق دارد و در ماده ها و قوانین مختلف تعاریف مختلفی دارد.
چیزی به عنوان اختلاف نظر درست نداریم یا اختلافی نیست یا اگر هست فقط یکی از نظرات درست است.
معیارها باید مشخص شده باشند اگر معیار ها را مشخص نکنیم و هر دفعه یک چیزی بگوییم نتیجه اش کلاهبرداری است. داستان حضرت شعیب را خوانده اید که می گفت پیمانه ها و ترازوهایتان را درست کنید.
ما داریم در مورد احادیثی حرف می زنیم که گوینده آن در نزد ما ظاهر نیستند.
برای همین در این بین ممکنه معیار از قلم افتاده باشد یا هر چیز دیگری این وسط ممکنه باشد که بر اساس شواهد و قرائن بررسی میشود. و راست از دروغ با سطوح اطمینان مختلف جدا میشود.
نه معیاری عوض نشده است . معیارمان همان تقویم جلالی است. کبیسه کردن هم بر اساس همان معیار است.
از زاویه دید کسی که معیار رو درست نمیشناسد چطور؟
فقط می داند یک تقویمی هست؟
شما در نقل قول بالا سایه نداشتن اهل بیت را ( بر فرض صحت) با نور بودن آنها می خواهید توضیح بدهید .
حالا آیا می دانستید در همان روایات خلقت نوری گفته شده که ما سایه های نور بودیم. مگر نور هم سایه دارد؟! این سوال را در نقل قول بالا خودتان هم پرسیده بودید. یا در همان روایاتی که در بالا آوردم گفته شده که ما زیر سایه ی سبز بودیم. نور چطور زیر سایه می رود؟! حالا من از شما می پرسم که نور بودن و سایه بودن آیا با هم تناقضی ندارند؟
شما الان به لامپی که نورش به دیوار بازتاب می کند نگاه کنید
وقتی نور بر سایه غلبه کند سایه محو میشه یا خیر؟
وقتی ان بازتاب نور بر دیوار بر محیط کاملا روشن باشد چطور؟
سایه هم وقتی در محیط کاملا تاریک قرار می گیرد محو می شود
یک نکته دیگر اینکه
اما خود مفهوم سایه تنها به معنای سایه فیزیکی نیست بلکه زیر یک سقف بودن هم مطرحه یک مفهوم دیگه داره کنایه ممکنه باشه یا هر مفهوم دیگه ایی
مثلا در محاورات خودمون داریم
من زیر سایه شما هستم!
از این جمله چه برداشت هایی می شود کرد؟
برداشت های متفاوت تناقض به آن می گویند؟
یا علی(ع)@};-
سلام
در این باره می توانید نوشته های من در صفحه ی پنجم و پاسخ من به کارشناس در صفحه ی هشت را ببینید.
سلام جناب عصران،
ممنون که زحمت کشیدید ... خواندمشان ... با برخی مطالبتان موافقم و با برخی مخالف ... فقط نفهمیدم که چرا بحث احادیث طینت را به کل منتفی دانستید ... صورت سؤال این تاپیک مگر بر روی خلقت نوری است؟ نه، بر روی خلقت اهل بیت علیهمالسلام پیش از خلقت حضرت آدم علیهالسلام است، به همین دلیل احادیث طینت هم میتوانند وارد بحث شوند ...
من برای باطل بودن این موضوع ظن و گمان ندارم. اگر پست های ابتدایی را هم خوانده باشید آنجا گفته بودم که بطلان خلقت نوری و تقدم وجود حضرت محمد بر حضرت آدم نزد من بدیهی است. کلا اینطور نیست که من تمام جزییات اعتقادات را مثل شما ظنی بدانم به بعضی از آنها یقین دارم و برخی را هم هرچند یقین ندارم ولی به یقین رسیدن در مورد آنها را قابل وصول می دانم.
بدیهی هم که باشد بداهتش مثل بداهتهای فلسفی است، یعنی به آن پایبند هستید تا اشتباه بودن نظرتان برایتان معلوم نشود و این یعنی همچنان احتمالش برایتان وجود دارد ... مگرنه آیا حاضر هستید در دفاع از این نظرتان قسم جلاله هم یاد کرده و جان و مالتان را هم بدهید؟ یا اگر امام زمانتان علیهالسلام ظهور کردند و این مطالب را تأیید کردند آیا شما از این تأیید کردن ایشان پی به جعلی بودنشان میبرید و انکارشان میکنید؟ ... شما اینطور یقینی برخورد میکنید و مخالفان شما هم روی همان نظرهای مخالفشان یقینی برخورد میکنند و همین میشود که در طول تاریخ یک گروه افراد گروه دیگر را سادهلوح و نادان و قشری و متحجر معرفی کرده و گروه دیگر هم این گروه را کافر و اهل تأویلبهرأی و امثال آن معرفی کرده است ...
در اینکه چه چیزی جزییت اعتقادی است و چه چیزی کلیت اعتقادی است چطور آیا یقین کامل در این باره دارید؟ آیا اگر کسی چیزی را که شما کلیت اعتقادی می دانید جزییت اعتقادی بداند
به صورت یقینی مقابلش می ایستید و اگر جنگی در بگیرد حاضرید خونش را بریزید؟
کلیت اعتقادی مدّ نظرم این بود که خدا وجود دارد قرآن از طرف خداست و اسلام تشیع دین حق است ... همین ...
در خود همین چطور؟! آیا یقین کامل دارید که : (( در دین ما پذیرفته شده است که یک اعتقادی در عین حال که ظنّی است ولی از جنس اطمینان هم باشد و در عین حال که بهش اطمینان داریم ظنّی هم باشد ))
اگر کسی خلافش را بگوید به صورت یقینی حاضرید مقابلش بایستید یا اگر جنگی در بگیرد حاضر هستید به خاطر همین جانتان را بدهید یا جانی را بستانید؟
نه اینها دیگر برداشتهایم هستند ... فعلاً اینطور فکر میکنم و چون مدارکی هم برایش دارم رویش استوار هستم و از آن دفاع میکنم، ولی غیرممکن نمیدانم که با دلایل دیگری بشود ردّشان کرده و جایگزینشان نمود و یا نواقصشان را اصلاح کرد ...
در اینکه این ویژگی علم حصولی است چطور ؟ آیا یقین کامل دارید یا به آن ظن و گمان دارید؟
می بینید به راحتی می توان این شایدها را هم علیه خودتان هم به کار گرفت.
اینکه بیشتر مردم از ظن و گمان پیروی میکنند که ترجمهی کلام خداست، اما اینکه ظن و گمان بودن ویژگی تمام علوم حصولی بجز حداکثر منطق و ریاضیات است برداشت خودم هست که برایش دلیل دارم و تا کنون کسی را ندیدهام که خلافش را بگوید، ولی باز هم روی درستیاش قسم جلاله نمیخورم ...
من همیشه ظن و گمان خود را درجه بندی کمی و عددی نمی کنم که مثلا نود و پنج درصد به باطل بودن چیزی باور داشته باشم و پنج درصد هم به درست بودنش. که حالا شما از من می خواهید که حق آن سهام پنج درصدی را هم بدهم و حقوق اقلیت ها را هم رعایت کنم.
بر فرض هم اگر درجه بندی کمی می کردم. وقتی شما می گویید دو هزار سال پیش خلق شدن با چهارده هزار سال پیش خلق شدن تعارضی ندارد. دیگر تعارض نداشتن نود و پنج درصد با صد در صد که روی شاخش است. بنابراین وقتی قبول دارید که دو هزار با چهارده هزار تعارض ندارند و می توانید برایشان چندین سناریو بسازید دیگر چرا دارید سر 95% و 100% چانه می زنید . زحمت بکشید و برای تعارض نداشتن آن هم چند سناریو بسازید.
گفتن آن ۹۵٪ و ۹۹٪ در مقام کمیسازی ظن و گمانها نبود، فقط چون تا میگوییم ظن و گمان یک عده فکر میکنند که داریم سر احتمال ۵۰-۵۰ و یا ۶۰-۴۰ صحبت میکنیم و جواب میدهند که نه ما ظن و گمان نداریم بلکه مطمئن هستیم خواستم مثالهایی را بزنم که افراد بهتر بتوانند متوجه شوند که ظنّ و گمان یک طیف گسترده است که میتواند تا ۹۹.۹۹۹۹۹۹۹۹٪ را هم شامل بشود ... بعد برایشان توضیح میدهم که اگر هواشناسی گفت به احتمال ۹۹.۹۹۹۹۹۹٪ فردا باران میبارد هنوز ممکن است به احتمال خیلی خیلی خیلی کوچکی بار نبارد که در این صورت تمام آن احتمال زیاد که تا دیروز ظنّ آن را داشتیم از ابتدا هم باطل بوده است و ما نمیدانستیم و از ابتدا هم این باران نباریدن بوده است که بودنیترین کار بوده است ...
پس یعنی با خرافه و افسانه دانستنشان مشکلی ندارید. با قطعی خرافی خواندشان مشکل دارید؟ اگر من بگویم به احتمال فوق العاده زیاد اینها خرافه و افسانه هستند دیگر از نظر شما هیچ مشکلی نیست؟
به هرحال من همین قدر هم نمی توانم کوتاه بیایم چون از نظر من در برخورد با اینگونه مسائل قاطعیت و جدیت لازم است.
اگر قطعاً افسانه بدانیدشان چرا مخالفت شدیدی دارم ... ولی اگر بگویید نمیدانم شاید هم افسانه باشد یا نمیدانم شاید افسانه نباشد مخالفتی با شما نمیکنم، نه اینکه حرفتان را قبول کنم ولی احتمالاً با شما بحث نمیکنم، مگر آنکه ببینم سایرین دارند بخاطر دیدن وسعت علم شما با اعتماد ۱۰۰٪ به شما و وا دادن خودشان اینطور برداشت میکنند که حتماً افسانه است که در این صورت باز شاید وارد بحث شوم ...
اینکه با چه اصول و قواعدی با عقل و وجدان خود از این توده ی اطلاعات ساختار محکم می سازید. کلیت این را می خواستم بدانم.
این قضاوت ها رابر اساس چه اصول و قواعدی می زنید؟ من این اصول و قواعدش را به اختصار می خواستم بدانم.
این تبصره ها آیا ذوقی و سلیقه ای است یا آنها هم بر اساس اصول و قواعدی است؟ اگر دومی است من آن اصول و قواعد را می خواهم به اختصار بدانم.
ساختار محکم ساختن بر اساس ظن و گمان که چیز عجیبی نیست ... کل فیزیک امروزی هم ساختار مستحکمی دارد اگرچه کل آن بر اساس ظن و گمان باشد ... تبصرههای یاد شده هم مثل تبصرهها در سایر علوم هستند که برای دقیقتر و قابل تکیهتر کردن استنتاجها به کار گرفته میشوند و خودشان هم قطعیت کامل ندارند ...
یعنی معیار شما برای قابل استناد تر بودن کتابها بیشتر تاکید علما است تا دلیل علما.
منظورتان را درست متوجه نشدم ...
من با این آلیاژ محکم به این باورها ضربه می زنم اگر خرافه بود که خرد می شوند. و اگر حقیقت بود که آسیبی نمی بینند. اگر مخلوطی از خرافه و حقیقت باشد که جلا پیدا می کنند و اگر هم حقیقتی بس بزرگ باشند که آلیاژ من می شکند.
عملکرد این برخوردتان با روایات مثل یک فیلتر بالاگذر است که بر اساس برخی معیارها احتمال درستی یک حدیث را میسنجید و بعد اگر احتمال درستی آنها از حدّی که threshold فیلترتان بود بیشتر شد آنها را نگاه میدارید و اگر احتمال درستیاشان مطابق معیارهایتان از آن حدّ بحرانی کمتر بود به صورت اتوماتیک احتمال درستیاشان را صفر تلقی نموده و اعتقاد به آنها را خرافات معرفی میکنید ... این منطق با توجه به توضیحی که کمی بالاتر در مورد مفهوم احتمالات دادم اشکال دارد ... تنها اگر با معیارهایتان توانستید آن احتمال را به صفر محض برسانید (نه اینکه احتمال را به اپسیلون برسانید و بعد از آن احتمال کم صرفنظر کرده و آن را صفر فرض کنید) منطقاً حق دارید مطابق با همان معیارها آن روایات را خرافات بدانید و البته هنوز نمیتوانید اعتبار و جامعیت و مانعیت خود آن معیارها را قطعی بشمرید ... اینها ضعفهای علوم حصولی است و علم درایةالحدیث هم یک علم بشری است که ایمن از این مشکلات نیست ...
این مشابهت اگر باز بشود خیلی چیزها را می تواند رد یا اثبات کند.
حتماً میتواند سبب تقویت یا تضعیف برخی احتمالات بشود و برخی ظنها را تقویت نماید ولی بیش از آن کاری از دستش برنمیآید ...
اضطراب حدیث اینگونه نیست که به تنهایی باعث دور ریختن حدیثی بشود بلکه باعث سوء ظن به صدور حدیث و عدم حجیت احادیث می گردد. تقریبا مانند همان ضعف سند حدیث است. همانگونه که هر حدیث ضعیف السندی دور ریخته نمی شود هر حدیث مضطربی هم دور ریخته نمی شود. ولی این دو از قرائن مهمی هستند که به اطمینان رسیدن در مورد احادیث هم کمک می کنند.
من هم انتظاری که در این باره از شما دارم این است که به دلیل اضطراب حدیث قبل از اینکه قلبتان به نور فهم روشن شود به آنها حسن ظن نداشته باشید بلکه سوء ظن داشته باشید.
وگرنه کسی نگفته است که فقط به دلیل اضطراب احادیث و بدون در نظر گرفتن قرائن و دلایل دیگر حدیثی دور ریخته شود. البته در مورد اضطراب حدیث به صورت تعارض بخشهایی از حدیث با بخشهای دیگر آن وضعیت فرق دارد.
نه برادر، دلیل برای آن مطلب بیش از آن دارم که با این اظطرابها دچار سوءظن نسبت به آن احادیث شوم ... آن هم وقتی که برای رفع آن اظطرابها هم خود را در بنبست نمیبینم و حداقل سرنخهایی مقابل خودم میبینم که این امید را بهم بدهد که اگر دنبالشان کنم شاید بشود آن اظطرابها را به کل برطرف نمود ...
من گفتم تبعیض نسبت به روایات قائل می شوید. درباره تبعیض قائل شدنتان نسبت به اعتقادات فعلا چیزی نگفته ام.
بله اشتباه از من بود ... کسانی که یک حدیث را نقل میکنند هم اگر درست متوجه عمق معنای کلمات نباشند ممکن است با اشتباهات لپی یا غیرلپی خود سبب اضطراب در حدیث بشوند ... این اظطرابها برای من صرفاً این معنا را میدهد که در استفادهی از آن حدیث در آن مواردی که بین روایات به نظر میرسد اختلافی باشد بیشتر احتیاط و دقت کنم و مثلاً نگویم حتماً ۲۰۰۰ سال قبل از خلقت آسمان و زمین نور حضرات معصومین علیهمالسلام خلق شده است و این گزاره هیچ اما و اگر و تبصره و توضیحی هم ندارد و خودش گویای همه چیز است ...
من هم می دانم که از نظر شما ارتباط دارند ولی می خواهم بدانم که این ارتباط از طرسق ثقلین است یا از طریق برداشت های شخصی ای است که گفتید نباید آنها را به دین بچسبانیم.
مستقیم یا غیرمستقیم از طریق ثقلین است، ولی در این کار ناچار از وارد کردن برداشتهای شخصیام هستم همانطور که همه همینطور هستند ... با این تفاوت که برداشتهای شخصیام را میدانم که از جنس ظن و گمان هستند و خود را نمایندهی خدا و دین خدا و عقل کلی عالم معرفی نکرده و نمیگویم نظرات من بخشی از دین هستند و هر کسی که انکارشان کند یا حتی نسبت به آن تردید در خود راه دهد باید منتظر عذاب خدا باشد ...
در مورد خلقت نوری نه.
در زیارت جامعه مثلاً داریم:[INDENT]خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ
[/INDENT]
و سند این زیارت هم قابل وثوق خیلی از علماست ... شما با این زیارت هم مخالف هستید؟
در فقه ما اگر شما هم قبول داشته باشید استلام حجر در طواف مستحب شمرده شده است ... در توضیح آن هم از معصوم علیهالسلام علت آن پیرامون عهد الست داده شده است باز اگر شما هم قبول داشته باشید ... حجر هم که در زمان زندگی حضرت آدم علیهالسلام در مکه به زمین آورده شد و در نتیجه گرفتن عهد از تمام انسانهای نسل حضرت آدم علیهالسلام بعد از وفات حضرت آدم علیهالسلام نبوده است و در نتیجه در زمان حیات حضرت آدم علیهالسلام همهی انسانها بودهاند و خلقت آن طینتها هم مربوط به قبل از عهد گرفتن خداوند از ایشان میشده است ... پس اینکه حتی برخی از آن طینتها یا تمام آنها پیش از خلقت بدن حضرت آدم علیهالسلام بوده باشد خیلی دور از ذهن و غیرممکن نیست، اینکه طینت فرزندی قبل از طینت پدرش خلق شده باشد حداقل نباید غیرممکن در نظر گرفته باشد و به عنوان یک احتمال باید آن را پذیرفت ...
این را به این دلیل گفتم که بیشتر فلسفه را در سخنانتان نشانه می روید تا کنون کمتر دیده ام یا اصلا ندیده ام که از این انتقادات به عرفان هم بکنید.
مسئله اصلی مخالفت با برخی نظریات مطرح در فلسفه یا عرفان نیست بلکه در مخالفت با روش آنها است.
بله با روش هر دو مخالفم تا وقتی که نتایج خود را قطعی و یقینی میشمرند و منتقدان خودشان را برچسبگذاری میکنند ... ولی اگر مباحث و نظریات خودشان را یقینی ندانند و مرتکب حرام تأویل به رأی هم نشوند و برای هر گامی که برمیدارند از ثقلین استفاده کنند با ایشان مخالفتی ندارم اگرچه نظریاتشان هم به نظرم درست نباشند و به دنبال جایگزین بهتری برای آنها باشم ...
نتیجه ای که از آن آیه گرفته بودم را در پایینش بیان کرده بودم. اینکه خلقت انسان از گل آغاز شده است نه از چیز دیگری مانند نور. حالا شما مثلا بگویید که این گل خاکش از بهشت بوده است و آبش از سلسبیل بوده است. باز هم این گل است و با نور فرق دارد. بنابراین شما کوچکترین خدشه و خراشی هم نتوانستید به قطعیت این نتیجه ی من از این آیه وارد کنید.
قطعیت بحث شما را در رابطه با عنوان این تاپیک به زیر سؤال بردم ... نمیدانم چرا گفتید تصمیم گرفتهاید روی حدیث طینت کار نکنید، شما اگر حدیث طینت را بپذیرید خودبخود عنوان این تاپیک ولو به صورت احتمالی قابل حل خواهد بود به این معنا که نمیتوان راحت گفت خرافه است ...
همانطور که می دانید من با این قبیل روایات و تاویلات میانه خوبی ندارم و اتفاقا این را که یکبار خورشید و ماه به ابوبکر و عمر تاویل شوند و یکبار هم به حضرت محمد و حضرت علی دلیلی بر بطلانشان می دانم. جدای از این ایراد تعجب آور این بود که آن قدر غرق در این تاویلات و روایات شدید که یکی دو آیه بعدش توجه نکردید.
باز هم متوجه منظورتان نشدم ... کدام آیات بعدش؟ ... اگرچه ربطی هم به عنوان تاپیک ندارد ...
من تا کنون روایتی از زراره درباره ی خلقت نوری ندیده ام اگر نشانیش را بدهید ممنون می شوم.
این را هم اشتباه کردم، عذرخواهی میکنم ... بله زراره از اصحاب اجماع است، حدیثی که خوانده بودم از مفضل نقل شده بود نه از زراره ... اگر هنوز هم مایل به خواندنش بودید میتوانید به کتاب الهدایةالکبری صفحهی ۴۳۸ رجوع نمایید، اگرچه صفحات قبلش هم مسائلی از این دست باز دارد ...
حداقل نشانی روایت را می دادید تا بدانیم روی یک روایتی که وجود دارد در حال صحبت هستید.
بر فرض وجود چنین روایتی اشکالات زیادی در تطابق با قرآن پیدا می کند که به جهت عدم اطاله ی کلام واردش نمی شوم.
امکانش هست که برداشتم از این روایت اشتباه بوده باشد، چرا که مستقیماً خَلَقْنا را بیان ننموده است ...
در مورد خلقت نوری نه. من یقین دارم که باطل است.
من هم یقین دارم که شما در این یقینی که دارید اشتباه میکنید ... البته روی این یقین خودم که از جنس ظن و گمان است قسم نمیخورم ولی راهی هم به ذهنم نمیرسد که بتوانم یقین شما را توجیهپذیر بدانم ...
فراموش کردن چنین عهد مهمی چیز کمی نیست که بتوان به راحتی از آن صرفنظر کرد.
اگرچه آنچه که گفتم را از متن روایات در خاطرم مانده بود ولی آن روایت صحبتش کلی بود و امکانش هست که استثناء داشته بوده باشد ... مثلاً در مورد پیامبران بخصوص اولوالعزم شاید این فراموشی بر سر مسألهی دیگری بوده باشد، مثل اینکه حضرت نوح علیهالسلام فراموش کردند که اشتباه است که بخواهند به خدا یادآوری کنند که فرزند من از اهل من است و او را هم تو وعدهی نجات دادهای ولی الآن دارد غرق میشود، یا حضرت موسی علیهالسلام که در مقابل حضرت خضر علیهالسلام فراموش کردند که گفتهاند سؤالی نمیپرسند ولی سه بار تحمل نکردند و سؤال کردند، یا مثل وصی ایشان که یادشان رفته بود که ماهی بریان زنده شد و به آب پرید، در مورد پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله هم شاید فراموشی مانند اینها بوده باشد، مگرنه به تعبیر خود قرآن ایشان خودشان ذکر هستند، گرچه همان حضرت آدم علیهالسلام هم مطابق برخی روایات که مسألهی ایشان را بهتر توضیح میدهد اصل عهد را از یاد نبرده بودند و مشکلشان از جای دیگری بود، از اینکه حکم خدا را از کسی گرفتند که حجیت او از طرف خدا تأیید نشده بود و به صرف اعتماد به او به گمان اینکه خداوند خوردن از آن درخت را بر ایشان حلال کرده است به خطا افتادند ...
نه اینها دیگر برداشتهایم هستند ... فعلاً اینطور فکر میکنم و چون مدارکی هم برایش دارم رویش استوار هستم و از آن دفاع میکنم، ولی غیرممکن نمیدانم که با دلایل دیگری بشود ردّشان کرده و جایگزینشان نمود و یا نواقصشان را اصلاح کرد ...
اگر قطعاً افسانه بدانیدشان چرا مخالفت شدیدی دارم ... ولی اگر بگویید نمیدانم شاید هم افسانه باشد یا نمیدانم شاید افسانه نباشد مخالفتی با شما نمیکنم، نه اینکه حرفتان را قبول کنم ولی احتمالاً با شما بحث نمیکنم، مگر آنکه ببینم سایرین دارند بخاطر دیدن وسعت علم شما با اعتماد ۱۰۰٪ به شما و وا دادن خودشان اینطور برداشت میکنند که حتماً افسانه است که در این صورت باز شاید وارد بحث شوم ...
سلام
عذرخواهی میکنم که در میانه بحث وارد میشوم. فقط با توجه به این گفته های شما، نکته ای به نظرم امد. به نظر میرسد شما آنچه را برای خود ظن قوی می شمارید، به خودتان اجازه می دهید به عنوان اعتقاد و با ظاهری جزمی اعلام کنید و از آن دفاع نمایید اما خلاف این مطلب را از جناب عصران طلب می کنید؛ فقط به این راضی می شوید که ایشان بگوید شاید افسانه باشد شاید افسانه نباشد!
سلام
عذرخواهی میکنم که در میانه بحث وارد میشوم. فقط با توجه به این گفته های شما، نکته ای به نظرم امد. به نظر میرسد شما آنچه را برای خود ظن قوی می شمارید، به خودتان اجازه می دهید به عنوان اعتقاد و با ظاهری جزمی اعلام کنید و از آن دفاع نمایید اما خلاف این مطلب را از جناب عصران طلب می کنید؛ فقط به این راضی می شوید که ایشان بگوید شاید افسانه باشد شاید افسانه نباشد!
سلام جناب ذرهبین،
اگر قرار باشد همه بر اساس یقینیات زندگی کنیم باید تقریباً زندگی نکنیم و زندگیمان را تعطیل کنیم ... گرچه این مسأله توضیح نیاز داشته باشد ...
همچنین اگر قرار باشد از آنچه که نسبت به آن ظن قوی داریم دفاع نکنیم باید به هیچ چیزی معتقد نشویم و اصلاً نظری برای خودمان نداشته باشیم و رشدی هم نکنیم ...
مطابق با قرآن ظن و گمان بد است اگر گمان کنیم که ما را از دانستن حقیقت بینیاز کرده است، همین ...
تا اینجای کار را با جناب عصران مخالفتی ندارم، مخالفت بانظرشان دارم ولی با روششان نه ... اما اگر گمان کردند که خرافه بودن این مسائل همان حقیقت است یا ایشان را از دانستن حقیقت بینیاز کرده است اینجاست که از ایشان خواهش میکنم که با اعتبارسنجی معیارهایشان و روششان دست از این ادعا بردارند و بپذیرند که اگرچه ظن قوی به خرافه بودن انها داشته باشند ولی هنوز غیرممکن نیست که عکس نطر ایشان درست باشد ...
شاید هم دارم گیر الکی میدهم و باید فقط مخالفتم را بکنم و رد شوم ... اما اگر در گذشتهها هم بودند کسانی که از این گیرهای الکی میدادند شاید به این راحتی یک دسته از علما دستهی دیگر را تحقیر نمیکردند و آن دستهی تحقیر شده هم ایشان را کافر نمیانگاشتند ... و الله العالم
به هر حال فکر کنم که دیگر بیش از آنچه که باید روی این مسأله تأکید کردم که برداشتهای خودمان را جزء دین ندانیم و اعتقاد به نظرات خودمان (نظرات از جنس ظن و گمان) را برای همگان واجب ندانیم و اینکه معیار فقط اصل ثقلین است و نه برداشتهای ما از آنها (همانطور که طبیعت به عنوان فعل خدا یک منبع قطعی برای کسب علم است ولی نظریات و فرضیاتی که سعی دارند طبیعت را توضیح بدهند دیگر از جنس فرضیه و نظریه هستند و نباید رویشان قسم خورد که اگر خوردیم میشویم کلیسای قرون وسطی) ... احتمالاً بهتر است این بحث را متوقف کنم ...
با سلام
بنده چند وقت درگیر کار بودم و نتوانستم در تایپیک حضور داشته باشم و برای همین همه پست ها را از اول اجمالی مرور کردم
و اما یک پرسش
ما میدانیم که خدواند در خلقت هدف داشته و هیچ امری در خلقت و دنیا بدونه دلیل نبوده و منطقی بر ان حاکم است
قوانین حاکم بر موجودات زنده و انسان ها در مورد همه انسانها یکسان بوده و خواهد بود همه انسانها از افراد عادی گرفته تا پیامبران و ائمه علی السلام گرسنه میشدند غذا میخوردند خسته میشدند و برای رفع خستگی استراحت میکردند احسای و میل جنسی داشتند و ازداوج کردند و صاحب اولاد شدند و نهایتا هم در اثر کهولت سن یا بیماری یا ضربت شمشیر یا خوردن سم و غیره به شهادت رسیده و یا مرده اند
خود پیامبر (ص) فرمودند من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود
پرسش این است که اساسا چه دلیلی داشته که خداوند پیامبر و معصومین را در ابتدای افرینش جهان خلق کرده و 14 میلیارد سال نگه داشته و در 1500 سال پیش متولد کند چه لزومی به این کار بوده و اساسا فایده این کار چیست؟صحت این موضوع چه چیزی را اثبات میکند و غلط بودنش چه ضرری دارد؟اینکه یک فرزند قبل از پدران و یا هم زمان با اجداد خود بدنیا امده باشد جز زیر سئوال بردن قوانین طبیعت و علم همه قوانین حاکم بر دنیا چه فایده ای دارد؟در صورت صحت این مدل از خلقت با توجه به اهمیت بالای این موضوع چرا در هیچ کدام از کتب اسمانی و بخصوص قران کریم این موضوع ذکر نشده؟در قران در مورد ریز ترین تا کلی ترین مسائل صحبت شده چرا این موضوع با این درجه از اهمیت در هیچ جای قران ذکر نشده؟در قران در مورد خلقت انسان صحبت شده در مورد حضرت ادم و نحوه خلقت حضرت ادم و حوا و اینکه خدواند به فرشتگان امر کردند بر ادم سجده کنید ,داستان خلقت در همه کتابهای اسمانی یکی است و ما خط بطلان بر همه کتابهای اسمانی و قران کشیده و بگوییم داستان خلقت اینگونه که خداوند فرموده نیست چون ما چند روایت داریم که این روایات را افراد عادی از ائمه علی السلام نقل کرده و درست بودنش هم مشخص نیست حال ما قران را که حجت است برا این روایات عرضه میکنیم و میگوییم داستان خلقت اینگونه که همه کتب اسمانی گفته اند نیست و ائمه علی السلام قبل از حضرت ادم خلق شده و معصومین به فرشتگان دستور سجده بر حضرت ادم داده اند
ایا این نقض قران نیست؟حالا شما صد حجت بیاورید صد مدل سناریو بسازید هر چقدر تفسیر کنید باز هم این نظربه مخالف نص قران کریم هست
شما اگر 10 میلیون حدیث بیاورید باز هم بیاد همگی بر قران عرضه شوند قران حجت است هر حدیثی موافق نص قران کریم باشد قابل استناد و اگر کوچکترین تضاد یا مخلفتی با قران داشته باشد مردود است
پیامبر در کجای قران گفته من از نور خلق شدم و از ابتدای خلقت حضور داشتم؟
من فکر میکنم ما باید تلاشمان را برای چاسخ به شبهات موجود بگذاریم نه اینکه شبه ایجاد کنیم شما این نظریه را به هر فرد غیر شیعه اثنی عشری بگویید قبول نمیکند زیرا دین هم باید عقلانی باشد نه عقل ستیز
چرا ما دین یهودیت و مسیحیت را تحریف شده میدانیم؟به دلیل اینکه ایاتی در انها گفته شده که هیچ عقل سلیمی ان را قبول نمیکند اگر قرار به توجیح و استناد به نقل قول گذشتگان باشد که همه ادیان توجیح پذیر هستند یهودیان و مسیحیان حتی بوداییان و بهاییان هم افکار خود را توجیح کرده و درست میپندارند باید دید عقل چه میگوید مثلا اگر در دینی گفته شده باشد که باید کودکان خود را به هنگام تولد کور کنید شما نمیتوانید بگویید چون در دین است باید قبول کرد اگر قرار به پذیرش هم امر محال و غیر ممکن و عقل ستیزی بود که خداوند به ما عقل و منطق و قدرت تصمیم گیری و اختیار در انتخاب نمیداد
بهرحال من هم مانند جناب عصران داستان خلقت نوری و خلقت در ابتدای افرینش را افسانه میدانم و ان را زاده افکار و یا برداشت شخصی راویان متعصب میدانم وگرنه لزمی ندارد که مصومین (ع) بگویند ما از ابتدای خلقت حضور داشته ایم ولی در این زمان متولد شده و از دنیا میرویم
در اینکه ضد خرافات بودن یک کمال است تردیدی نیست، اما در تشخیص خرافات بسیار بایدمراقب بود، لغزش در این مسیر ممکن است موجب این شود که انسان یک سنت و یک حقیقت را به جای خرافات تلقی کرده و با آن خصومت بورزد.
اینکه یک فرزند قبل از پدران و یا هم زمان با اجداد خود بدنیا امده باشد جز زیر سئوال بردن قوانین طبیعت و علم همه قوانین حاکم بر دنیا چه فایده ای دارد؟
این سخنان شما و سخنان مشابه دوستان دیگر نشان می دهد که شما هنوز درست مسئله را تصور نکرده اید، اگر منظور از خلقت پیشین، ورود به دنیا باشد که ما هم مثل شما منکریم، ما هم مثل شما آن را نامعقول می دانیم.
این سخنان شما هم نشان می دهد در تصور مسئله دچار اشتباه شده اید:
قوانین حاکم بر موجودات زنده و انسان ها در مورد همه انسانها یکسان بوده و خواهد بود همه انسانها از افراد عادی گرفته تا پیامبران و ائمه علی السلام گرسنه میشدند غذا میخوردند خسته میشدند و برای رفع خستگی استراحت میکردند احسای و میل جنسی داشتند و ازداوج کردند و صاحب اولاد شدند و نهایتا هم در اثر کهولت سن یا بیماری یا ضربت شمشیر یا خوردن سم و غیره به شهادت رسیده و یا مرده اند
خود پیامبر (ص) فرمودند من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود
اما در مورد خلقت پیش از حضرت آدم(ع):
در قران در مورد خلقت انسان صحبت شده در مورد حضرت ادم و نحوه خلقت حضرت ادم و حوا و اینکه خدواند به فرشتگان امر کردند بر ادم سجده کنید ,داستان خلقت در همه کتابهای اسمانی یکی است و ما خط بطلان بر همه کتابهای اسمانی و قران کشیده و بگوییم داستان خلقت اینگونه که خداوند فرموده نیست چون ما چند روایت داریم که این روایات را افراد عادی از ائمه علی السلام نقل کرده و درست بودنش هم مشخص نیست حال ما قران را که حجت است برا این روایات عرضه میکنیم و میگوییم داستان خلقت اینگونه که همه کتب اسمانی گفته اند نیست و ائمه علی السلام قبل از حضرت ادم خلق شده و معصومین به فرشتگان دستور سجده بر حضرت ادم داده اند
قرآن کتاب هدایت است، آنچه که قرآن برعهده دارد فقط هدایت گری است، و بحث هدایت گری هم منحصر در عالم ماده است، لذا در مقام بیان مراحل خلقت نیز آغاز خلقت انسان در عالم ماده را بیان می کند، اصلا قرآن از مراحل خلقت قبل از آدم سخن گفته است تا شما بگویید پس چرا سخن از خلقت پیشینی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیامده است؟ در صورتی حرف شما درست می بود که قرآن از پیدایش قبل از خلقت هم سخنی گفته باشد اما اسمی از ائمه و انبیا نیاورده باشد، نه اینکه شما از عدم ورود قرآن به این مسئله، انکار آن را نتیجه بگیرید! چنین نتیجه گیری قطعا صحیح نیست.
در حالی که قرآن اصلا وارد خلائق پیش از آدم نشده، شما عدم خلقت پیامبر(ص) و اهل بیت(ص) را نص قرآن دانسته اید: این نص کجای قرآن است؟
ایا این نقض قران نیست؟حالا شما صد حجت بیاورید صد مدل سناریو بسازید هر چقدر تفسیر کنید باز هم این نظربه مخالف نص قران کریم هست
پیامبر در کجای قران گفته من از نور خلق شدم
نکته ای بی ربط اما لازم: قرآن سخنان پیامبر(ص) نیست تا گفته شود پیامبر(ص) نگفته است.
من فکر میکنم ما باید تلاشمان را برای چاسخ به شبهات موجود بگذاریم نه اینکه شبه ایجاد کنیم شما این نظریه را به هر فرد غیر شیعه اثنی عشری بگویید قبول نمیکند زیرا دین هم باید عقلانی باشد نه عقل ستیز
بله بنده هم این را قبول دارم، اما عقل ستیز بودن این مسئله کجاست؟ نهایتا می توانید بگویید عقل گریز است که من آن را هم قبول ندارم، می گویم عقل پذیر است، دلیل آن را هم در پایان عرض خواهم کرد و از شما پاسخ خواهم طلبید.
چرا ما دین یهودیت و مسیحیت را تحریف شده میدانیم؟به دلیل اینکه ایاتی در انها گفته شده که هیچ عقل سلیمی ان را قبول نمیکند اگر قرار به توجیح و استناد به نقل قول گذشتگان باشد که همه ادیان توجیح پذیر هستند یهودیان و مسیحیان حتی بوداییان و بهاییان هم افکار خود را توجیح کرده و درست میپندارند باید دید عقل چه میگوید مثلا اگر در دینی گفته شده باشد که باید کودکان خود را به هنگام تولد کور کنید شما نمیتوانید بگویید چون در دین است باید قبول کرد اگر قرار به پذیرش هم امر محال و غیر ممکن و عقل ستیزی بود که خداوند به ما عقل و منطق و قدرت تصمیم گیری و اختیار در انتخاب نمیداد
مثالتان فرسنگ ها با موضوع بحث فاصله دارد!
ما تورات و انجیل را از نظر سندی غیر قابل اعتماد می دانیم، چرا که قرائن متعددی وجود دارد مثلا در تورات به ماجرای مرگ موسی اشاره دارد پس روشن است بعد از او نوشته شده، و همچنین اولین انجیل سالها بعد از عیسی(ع) نوشته شده است.
ثانیا: شما بین عقل گریز و عقل ستیز خلط کرده اید، مسئله کور کردن عقل ستیز است، اما اینکه خدا اول چه کسی را خلق کرده چطور عقل ستیز باشد؟!!! الله اکبر!
اما سوال من از شما: باید به چند مقدمه توجه بفرمایید: اول: خداوند فیاض علی الاطلاق است و بُخل در او راه ندارد، امکان ندارد کسی لایق بخشش باشد و خداوند فیضش را از او دریغ کند. دوم: اشرف مخلوقات و بالاترین مخلوق از نظر مقام و مرتبه پیامبراسلام(ص) است. سوم: مخلوقاتی که ضعیف هستند، این ضعفشان از ناحیه خداوند نیست، بلکه به خاطر اندک بودن ظرفیت خودشان است. چهارم: این محدودیت ظرفیت ها ناشی از علل معدّه هستند، یعنی اینکه یک موجودی گوسفند شده است، به خاطر این است که پدر و مادر گوسفند بوده اند، لذا برای او به همین مقدار ظرفیت ایجاد کرده اند و خداوند وجود به همین ظرفیت را افاضه نموده است. نتیجه: پس موجود اولی که خداوند خلق نموده است باید کامل ترین موجود باشد، چرا که هیچ واسطه ای بین او و خدا نبوده که ظرفیت او را محدود کند، و خداوند هم که بخیل نیست که او را بدون اینکه مانعی در کار باشد ضعیف خلق کند؛ بنابراین اگر آن مخلوق اولی غیر از حضرت محمد(ص) باشد یعنی موجودی کامل تر از پیامبر(ص) وجود دارد، در حالی که می گوییم پیامبر(ص) اشرف کائنات است.
یا شما نتیجه را بپذیرید یا به هر کدام از مقدمات که اشکال دارید بفرمایید تا رفع کنم.
ضمن اینکه ما آن حقیقت محمدیه را می گوییم، نه این جسم پیامبر در عالم ماده، خواهش می کنم خلط نکنید.
ان شاالله در تشخیص خرافات و ضدیت با آنها موفق باشید@};-
ین سخنان شما و سخنان مشابه دوستان دیگر نشان می دهد که شما هنوز درست مسئله را تصور نکرده اید، اگر منظور از خلقت پیشین، ورود به دنیا باشد که ما هم مثل شما منکریم، ما هم مثل شما آن را نامعقول می دانیم.
این سخنان شما هم نشان می دهد در تصور مسئله دچار اشتباه شده اید
منظور شما از خلقت پیش از حضرت ادم و در ابتدای افرینش چیست؟استاد خلقت یعنی بوجود اوردن خداوند جهان را خلق کرد و انسان را خلق کرد و افرید اگر فرض شما این است که منظور از خلقت افریده شدن مادی و روحی نبوده پس اساسا این مدل از خلقت چه فایده ای دارد؟این سناریو که شما تعریف میکنید که مسئله را مبهم تر میکند فرض کنیم بک یک نفر که غیر مسلمان است میخواهید این مدل از خلقت را توضیح دهید چه میگویید؟ایا دین نباید سادگی داشته و قابل فهم برای همه باشد؟ما بگوییم خداوند کائنات را خلق کرد انسان را افرید حضرت ادم را از گل خلق کرد ولی قبل از ان 14 معصوم را خلق کرد ولی بشکل حضرت ادم نبودند و نور بودند و امری به این مهمی را در هیچ یک از کتب اسمانی و حتی قران هم بیان نکرد
قرآن کتاب هدایت است، آنچه که قرآن برعهده دارد فقط هدایت گری است، و بحث هدایت گری هم منحصر در عالم ماده است، لذا در مقام بیان مراحل خلقت نیز آغاز خلقت انسان در عالم ماده را بیان می کند، اصلا قرآن از مراحل خلقت قبل از آدم سخن گفته است تا شما بگویید پس چرا سخن از خلقت پیشینی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیامده است؟ در صورتی حرف شما درست می بود که قرآن از پیدایش قبل از خلقت هم سخنی گفته باشد اما اسمی از ائمه و انبیا نیاورده باشد، نه اینکه شما از عدم ورود قرآن به این مسئله، انکار آن را نتیجه بگیرید! چنین نتیجه گیری قطعا صحیح نیست.
در حالی که قرآن اصلا وارد خلائق پیش از آدم نشده، شما عدم خلقت پیامبر(ص) و اهل بیت(ص) را نص قرآن دانسته اید: این نص کجای قرآن است؟
با این نظر شما مخالف هستم چون باید بپرسم شما بهشت را مادی میدانید یا خیر و انوقت باید وارد بحث معاد جسمانی و یا روحانی شویم چون حضرت ادم طبق نص صریح قران کریم برای عالم ماده و زمین خلق نشد حضرت ادم برای زندگی در بهشت خلق شد و بخاطر گناه به زمین تبعید شد طبق حرف شما باید خداوند دو مدل انسان خلق کند و اینکه میگوییم در قران نیست چون در قران در مورد افرینش اسمان و زمین و حتی دوران خلق شدن انها و افرینش انسان صحبت شده قبل از افرینش که چیزی نیست که بخواهد به ان وارد شود مثل اینکه بگوییم قبل از 13.5 میلیارد سال پیش که انفجار بزرگ روی داد چه بود چیزی نبود چون هنوز زمان و مکان خلق نشده بود پس قبل و بعد بعد از افرینش معنا پیدا میکند
نکته ای بی ربط اما لازم: قرآن سخنان پیامبر(ص) نیست تا گفته شود پیامبر(ص) نگفته است.
استاد هر کسی میداند که قران سخن پیامبر نیست و از خداست ولی از زبان پیامبر جاری شده شما در قران هم در بسیاری از ایه ها پیامبر به عنوان اول شخص صحبت میکند و در بعضی ایه ها بعنوان دوم شخص و سوم شخص مفرد یعنی در بعضی از ایات خداوند مستقیم صحبت میکند در بعضی ایات پیامبر (ص) را خطاب قرار میدهد و در بعضی ایات پیامبر از خداوند نقل میکند ولی بهرحال همه ایات از زبان پیامبر جاری شده و در محاوره گفته میشود خداوند در قران چنین فرمود و یا پیامبر (ص) در قران اینگونه فرموده اند بهرحال منظور این است که خداوند چنین گفته
بله بنده هم این را قبول دارم، اما عقل ستیز بودن این مسئله کجاست؟ نهایتا می توانید بگویید عقل گریز است که من آن را هم قبول ندارم، می گویم عقل پذیر است
اینکه یک امری مقابل عقل بایستد یا از قل گریز باشد تفاوت چندانی ندارد و بازی با الفظ است بهرحال هر امر غیر منطقی را شما میتوانید دور از عقل و در تضاد با عقل بدانید یعنی عقل گریز میتواند عقل ستیز باشد و بالعکس بهرحال امری است که منطق انسانی ان را رد میکند
مثالتان فرسنگ ها با موضوع بحث فاصله دارد!
ما تورات و انجیل را از نظر سندی غیر قابل اعتماد می دانیم، چرا که قرائن متعددی وجود دارد مثلا در تورات به ماجرای مرگ موسی اشاره دارد پس روشن است بعد از او نوشته شده، و همچنین اولین انجیل سالها بعد از عیسی(ع) نوشته شده است.
ثانیا: شما بین عقل گریز و عقل ستیز خلط کرده اید، مسئله کور کردن عقل ستیز است، اما اینکه خدا اول چه کسی را خلق کرده چطور عقل ستیز باشد؟!!! الله اکبر!
منظور از تورات تورات (پنج کتاب اول تنخ) و مشتمل بر 39 کتاب است که در انها از پیامبران قبل از موسی و بقول شما مرگ موسی صحبت شده مثال بنده بخاطر این بود که تورات و انجیل جزو کتابهای اسمانی مورد تایید قران هستند شما در کتاب مقدس و عهد عتیق خرافاتی میبیند که هیچ سنخیتی با عقل ندارند ولی هیچ یهودی را پیدا نمیکنید که ماجرای کشتی گرفتن یعقوب با خدا را افسانه بداند و حتی بخاطر همین نعود باالله برد یعقوب در کشتی است که خداوند سرزمین کنعان را به انها داده و حتی الان هم خود را صاحب این سرزمین میدانند و انرا طلب میکنند یا ماجرای ختنه شدن حضرت موسی و داستانها پیغمبر پادشاهان اتفاقا مثال نزدیکی بود منظور این بود که تعصب مانع از این میشود که بتوان مرز بین خرافات و واقعیت را تشخیص داد عرضم این بود که میتوان هر افسانه ای را با تعصب توجیح کرد الان خیلی ها داستان سیندرا و یا سفید برفی و کوتوله ها را واقعی میدانند یادم هست در یک برنامه تلوزیونی با یک دانشمند یهودی مناظره میکردند طرف داشنمد نجوم بود ولی میگفت اگر در تورات گفته شده بود 2*2 مساوی 5 میشود من حرف تورات را قبول میکردم نه ریاضیات و علم
و اما در مورد استدلال استقرا شما
همین استدلال را میتوان در مورد ائمه علیه السلام بکارد برد ما شیعیان مقام امامان را کمتر از پیامبر نمیدانیم و انها را بزرگترین مخلوقات خدا میدانیم طبق استدلال شما که به مشکل میخوریم چون بین ائمه علیه السلام و خداوند هم مانعی نیست اصلا موضوع بحث خلقت ائمه پیش از افرینش است برهان شما چند اشکال دارد
اولا ما بر سر زمان افرینش است نه مقام و منزلت دوما پیامبر با ان همه عظمت بازهم مانند یک انسان زندگی کرده اند خوشحال میشدند ناراحت میشدند و افرینش جسمانی ایشان ضعف و قوت های یک انسان را داشتند و اما در مورد افرینش روحانی ایشان هیچکس منکر عظمت و بزرگی ایشان نیست من نمیدانم اینکه ما میگوییم پیامبر در زمانی که خداوند تصمیم گرفته بدنیا امده و رسالت خویش را انجام داده چه منافاتی با بزرگی و شان و منزلت ایشان دارد من نمیدانم اگر اثبات کنید که قبل از افرینش کائنان امامان خلق شدند چه چیزی به دین اضافه میشود و چه شان اضافه ای برای ان بزرگواران دارد مگر مقام ان بزرگواران از این که هست بالاتر هم میرود؟از نظر ما بالاترین حد مقام را ان بزرگواران دارد از ان بالاتر که خداست و باز هم تاکیر میکنم چرا در قران از همه چیز صحبت شده ولی مطئله ای با این بزرگی در قران نیست و در اخر من حدیث شناس نیستم ولی تا جایی که میدانم حدیث شاناسان اگر با سند حدیثی به مشکل بخورند عقل را معیار قرار داده و حدیث را بر قران عرضه میکنند شما برای همین خلقت نوری و خلقت پیش از افرینش یک حدیث بیاورید که سند ان هیچ اشکالی نداشته یعنی حدیثی با این مهمی باید یک حدیث مسند برای ان داشته باشید
با تشکر
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند
این سناریو که شما تعریف میکنید که مسئله را مبهم تر میکند فرض کنیم بک یک نفر که غیر مسلمان است میخواهید این مدل از خلقت را توضیح دهید چه میگویید؟ایا دین نباید سادگی داشته و قابل فهم برای همه باشد؟
ببینید جناب آنتی خرافات عزیز، دین آنچه که ناظر به رفتار انسان هاست و انسان ها را مکلف به آن می کند باید ساده، قابل فهم، و اجرایی باشد، اما وقتی حقائقی در خارج وجود دارد و درک آن برای ما دشوار است و دین می خواهد ما را از آنها آگاه کند، خب باید چه کرد؟ توقع دارید چون ما نسبت به آن حقائق توان درک نداریم، دین آنها را انکار کند؟ آغاز آفرینش یک حقیقت است که اتفاق افتاده، و امروز بین بزرگان فلسفه و بزرگان متکلیمن بر سر ازلی یا حادث بودن آن اختلاف است، فهم آفرینش خیلی دشوار است. معاد هم همینطور است، شما گمان می کنید معاد فهمش آسان است، با این همه اختلافات در فهم نشأت گرفته از همین سختی مطلب است.
دین در هر دو مطلب، چه آفرینش، و چه معاد، به سادگی سخن گفته، اما اینکه هضم و درکش برای ما سخت است، مطلبی طبیعی است، چون فراتر از این عالم ماده است که ما با آن سر و کار داریم و ذهنمان به آن خو گرفته است.
چون حضرت ادم طبق نص صریح قران کریم برای عالم ماده و زمین خلق نشد حضرت ادم برای زندگی در بهشت خلق شد
خیلی با قاطعیت حرف می زنید!! این آیه قرآن متعلق به قبل از آفرینش آدم(ع) است، و خود خداوند می فرماید که اراده کرده است انسان را در کجا خلق کند: «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماء»؛ هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى [نمايندهاى] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟(بقره:30)
هم سخن خود خداوند که فرموده: در زمین! و هم سوال ملائکه که چنین آفرینشی در چنین جایی منجر به فساد و خون ریزی می شود نشان می دهد که آفرینش در بهشت نبوده است.
قبل از افرینش که چیزی نیست که بخواهد به ان وارد شود
قبل از آسمان ها و زمین چیزی نبوده؟!!
پس ملائکه و مجردات چی؟ آنها که اصلا شامل خلقت آسمان ها و زمین و آدم(ع) و ... نمیشود، و قطعا پیش از آدم(ع) و آسمان ها نیز وجود داشته اند، چون قبل از خلقت ادم(ع) از خدا سوال کردند چرا او را خلق می کنی، و قبل از آفرینش آسمان ها و زمین هم وجود داشه اند، چون مجرد از ماده هستند، و اصلا تحولات تکوینی به واسطه آنها ایجاد می شود، همانطور که خداوند می فرماید: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرا»؛ آنها كه امور را تدبير مى كنند.(نازعات:5)
در محاوره گفته میشود خداوند در قران چنین فرمود و یا پیامبر (ص) در قران اینگونه فرموده اند بهرحال منظور این است که خداوند چنین گفته
اینکه یک امری مقابل عقل بایستد یا از قل گریز باشد تفاوت چندانی ندارد و بازی با الفظ است
بازی با الفاظ یعنی چه؟!! ببینید اگر مطلبی باشد که عقل با قاطعیت آن را رد کند، عقل ستیز است، اما مطلبی را که عقل می گوید: من نمی فهمم، ممکن است باشد، و ممکن است نباشد، این عقل گریز است.
خب شما در اینجا استدلالی بر رد چنین امری اقامه نفرموده اید، فقط می فرمایی: مبهم است، منطقی نیست، و... ؛ اینها نشان می دهد مسئله عقل گریز است و رد کردن آن فقط به خاطر دشوار بودن تصور آن است.
همین استدلال را میتوان در مورد ائمه علیه السلام بکارد برد ما شیعیان مقام امامان را کمتر از پیامبر نمیدانیم و انها را بزرگترین مخلوقات خدا میدانیم طبق استدلال شما که به مشکل میخوریم چون بین ائمه علیه السلام و خداوند هم مانعی نیست
اشکالی وجود ندارد، اتفاقا اهل بیت(ع) را هم بعد از پیامبر(ص) جزو اولین مخلوقین می دانیم، چون رتبه وجودی شان بعد از پیامبر(ص) است، رتبه خلقتشان هم بعد از اوست. اشکال کجاست؟
اولا ما بر سر زمان افرینش است نه مقام و منزلت
خواهش می کنم برگردید یک بار دیگر استدلال بنده را درست بخوانید. طبق مقدماتی که چیدم اثبات کردم آنچه از نظر مقام و منزلت مقدم است، از نظر رتبه آفرینش هم مقدم است.
دوما پیامبر با ان همه عظمت بازهم مانند یک انسان زندگی کرده اند خوشحال میشدند ناراحت میشدند و افرینش جسمانی ایشان ضعف و قوت های یک انسان را داشتند
خب این عوارض عالم ماده است، نمی شود کسی جسم داشته باشد و عوارض آن را نداشته باشد!! مثل این است که بگوییم کسی تعداد زیادی اشکال کروی را طوری روی هم بچیند که بین آنها فاصله نباشد!! خب این نشدنی است، اما چه ربطی به بحث ما دارد که سخن از خلقت وجود روحی و نوری پیامبر(ص) است؟!! ما خلقت روح پیامبر(ص) که از آن به روح اعظم تعبیر می شود را می گوییم.
من نمیدانم اینکه ما میگوییم پیامبر در زمانی که خداوند تصمیم گرفته بدنیا امده و رسالت خویش را انجام داده چه منافاتی با بزرگی و شان و منزلت ایشان دارد من نمیدانم اگر اثبات کنید که قبل از افرینش کائنان امامان خلق شدند چه چیزی به دین اضافه میشود و چه شان اضافه ای برای ان بزرگواران دارد مگر مقام ان بزرگواران از این که هست بالاتر هم میرود؟
خدا خیرتان بدهد، خودتان دارید می گویید من نمی دانم، من نمی دانم، اما موقع نتیجه گیری می گویید من می دانم که عقل ستیز است؟!! ببینید جناب آنتی خرافات عزیز، من که نمی خواهم به واسطه این مسئله مقام پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را بالا ببرم، ما اصلا چکاره هستیم؟ من میگویم بیش از پنجاه، شصت روایت مستقیما در این خصوص وارد شده است، و ده ها روایت دیگر هم به طور ضمنی این مسئله را تأیید می کند، می شود به این بهانه اینها را کنار گذاشت که مقام اهل بیت ع را بالا نمی برد؟ ما دنبال کشف حقیقت آفرینش هستیم، دنبال غلو که نیستیم که شما می گویید مقام ایشان را بالا می برد یا نمی برد؟!
چرا در قران از همه چیز صحبت شده ولی مطئله ای با این بزرگی در قران نیست و در اخر من حدیث شناس نیستم ولی تا جایی که میدانم حدیث شاناسان اگر با سند حدیثی به مشکل بخورند عقل را معیار قرار داده و حدیث را بر قران عرضه میکنند
ببینید پیش فرض استدلال شما این است: هر چه در قرآن نیامده پس کذب است، این ها که دلیلی نشد، در بررسی سندی روایات هم جایی که هفت، هشت تا روایت باشد، بله بررسی سندی میشود، نه دیگر 50، 60 روایت که مستقیما بر این مطلب دلالت دارند، و چقدر روایت موید دارند؛ اینها که هیچ کدام دلیل بر رد نشد.
من از شما دو چیز می خواهم:
الف) پاسخ استدلال بنده را بدهید
ب) یک دلیل قطعی و یقینی بر رد این مسئله بیاورید.
این روایت اول می گوید که اهل بیت در سراپرده ی عرش بودند و تسبیح و تقدیس خدا می گفتند بعدش حتی ادعای خودش هم یادش رفته و می گوید که آنچه در سراپرده ی عرش بود اسمهای پنج تن آل عبا بود که روی آن نوشته شده بود یعنی فقط پنچ تا نوشته روی عرش تسبیح و تقدیس می گفتند.حدیث حتی خودش هم با خودش تناقض دارد!
لما خلق الله عز ذكره آدم ونفخ فيه من روحه وأسجد له ملائكته وأسكنه جنته وزوجه حواء أمته فرفع طرفه نحو العرش فإذا هو بخمسة سطور مكتوبات، قال آدم: يا رب من هؤلاء ؟ قال الله عز وجل له: هؤلاء الذين إذا تشفع بهم إلي خلقي شفعتهم( معانی الاخبار ص56)
این روایت می گوید آنچه که حضرت آدم نزدیک عرش دید فقط پنچ خط نوشته بود یعنی همان اسمهای پنج تن . که بعد از خدا پرسید اینها کیستند و خدا جوابش را داد .
لما خلق الله آدم ونفخ فيه من روحه التفت آدم يمنة العرش فإذا خمسة أشباح فقال: يا رب هل خلقت قبلي من البشر أحدا ؟ قال: لا قال عليه السلام: فمن هؤلاء الذين أرى أسماءهم ؟ ( قصص الانبیا راوندی ص44)
این روایت هم می گوید آن پنج شبح یا سایه ای که حضرت آدم اطراف عرش دید فقط اسمهایشان بود.
2-) چیزی در غامض علم خدا بودند
لما خلق الله آدم وحوا عليهما السلام تبخترا في الجنة فقال آدم لحوا: ما خلق الله خلقا هو أحسن منا، فأوحى الله عزوجل إلى جبرئيل: أن ائتني بعبدتي التي في جنة الفردوس الاعلى فلما دخلا الفردوس نظرا إلى جارية على درنوك من درانيك الجنة على رأسها تاج من نور،وفي اذنيها قرطان من نور قد أشرقت الجنان من حسن وجهها، قال آدم: حبيبي جبرئيل من هذه الجارية التي قد أشرقت الجنان من حسن وجهها ؟ فقال: هذه فاطمة بنت محمد صلى الله عليه وآله نبي من ولدك يكون في آخر الزمان، قال فما هذا التاج الذي على رأسها ؟ قال: بعلها علي بن أبي طالب، قال: فما القرطان اللذان في اذنيها ؟ قال: ولداها الحسن والحسين، قال حبيبي جبرئيل أخلقوا قبلي ؟ قال: هم موجودون في غامض علم الله عزوجل قبل أن تخلق بأربعة آلاف سنة . ( المحتضر ص132)
این روایت می گوید وقتی حضرت آدم در بهشت به حضرت حوا گفت که ما بهترین خلق خدا هستیم . خداوند حضرت فاطمه را به او نشان داد که تاجی از نور روی سرش داشت و دو تا گوشواره هم به گوشش آویزان بود. که آن تاج همان حضرت علی بود و امام حسن و امام حسین هم آن گوشواره ها بودند. بعد حضرت آدم از جبرئیل پرسید که آیا آنها قبل از من خلق شدند؟ جبرئیل جواب داد که اینها چهار هزار سال قبل از تو در غامض علم خدا بودند.
پس طبق این روایت حضرت علی قبل از حضرت آدم یک تاج بود و امام حسن و امام حسین هم دو تا گوشواره بودند!!
إن الله عز وجل خلق ماء تحت العرش قبل أن يخلق آدم بثلاثة آلاف عام، وأسكنه في لؤلؤة خضراء في غامض علمه إلى أن خلق آدم( امالی طوسی ص313)
این روایت هم می گوید که سه هزار سال قبل از حضرت آدم خداوند آبی زیر عرش آفرید و آن آب را در مروارید سبزی که در غامض علم خودش بود جای داد. ادامه اش هم می گوید این آب از حضرت آدم مداوم به پیامبران دیگر انتقال می یافت تا بالاخره به عبدالمطلب رسید و حضرت محمد و حضرت علی از آن آب به وجود آمدند.
پس طبق این روایت هم حضرت محمد و حضرت علی قبل از حضرت آدم آبی در مروارید سبز غامض علم خدا بودند.
3-) نور واحدی بودند
خلقنا الله من نور عظمته ثم صور خلقنا من طينة مخزونة مكنونة من تحت العرش فأسكن ذلك النور فيه فكنا نحن خلقا وبشرا نورانيين(بصایر الدرجات ص40)
این حدیث می گوید خداوند یک نور آفرید بعد این نور را در طینتی از زیر عرش جا داد که آن نور همان اهل بیت بود.
كنت أنا وعلي نورا بين يدي الرحمان قبل أن يخلق عرشه( ریاض الجنان__ بحارالانوار ج25 ص21)
حضرت محمد و حضرت علی نوری نزد خدا بودند. در این حدیث دیگر خبری از حضرت فاطمه و دیگر امامان نیست.
اول شئ خلق الله تعالى ما هو ؟ فقال: نور نبيك يا جابر ( ریاض الجنان__ بحارالانوار ج15ص24)
اولین چیزی که خدا خلق کرد نور حضرت محمد بود. در این حدیث دیگر حتی خبری از حضرت علی یا نور حضرت علی هم نیست.
كنا نورا بين يدي الله قبل خلق خلقه( مشارق الانوار ص62)
قبل از مخلوقات ما یک نور نزد خدا بودیم.
خلقني الله نورا تحت العرش قبل أن يخلق آدم ( تفسیر فرات ص504)
اینجا هم حرف از خلق یک نور است.
إن محمدا " وعليا صلوات الله عليهما كانا نورا بين يدي الله جل جلاله قبل خلق الخلق( معانی الاخبار ص351)
اینجا هم فقط حرف از حضرت محمد و حضرت علی است که دو نفری یک نور بودند. حرفی از باقی امامان وحضرت فاطمه نیست.
إني وأهل بيتي كنا نورا يسعى بين يدي الله، قبل أن يخلق الله آدم( كتاب سليم بن قيس ص194 __ کمال الدین ص 275 __ احتجاج ص146)
حضرت محمد و اهل بیتش یک نور نزد خدا بودند.
4-) تعدادی نور بودند
كنا أنوارا حول العرش نسبح الله ونقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة( ریاض الجنان__بحارالانوار ج25 ص21)
ما نورهایی اطراف عرش بودیم تا اینکه فرشتگان آفریده شدند.
كنا أنوار صفوفا حول العرش، نسبح فيسبح أهل السماء بتسبيحنا( تفسیر قمی ج2 ص228)
ما نورهایی صف کشیده اطراف عرش بودیم .
إنا آل محمد كنا أنوارا حول العرش ( کنز الفوائد__بحارالانوار ج24 ص88)
این هم همین طور آل محمد نه یک نور بلکه نورهایی اطراف عرش بود.
كنّا أنوارا حول العرش نسبّح اللّه تعالى و نقدّسه( غرر الاخبار ص204)
همچنین ما نورهایی اطراف عرش بودیم که تسبیح و تقدیس می گفتیم.
این حدیث هم می گوید نورهایی بودند که تسبیح می گفتند.
خلقكم الله أنوارا فجعلكم بعرشه محدقين ( من لایحضره الفقیه ج2 ص613 __ المزار ابن المشهدی ص529)
نورهایی که دور عرش می گشتند.
عنده في ملكوته أنوارا تأمرون و له تخافون و إياه تسبحون و بعرشه محدقون( بلد الامین ص300)
در عالم ملکوت مانند حدیث قبلی نور هایی بودند که دور عرش می گشتند.
5-) یک نور و دوازده حجاب
إن الله خلق نور محمد صلى الله عليه وآله قبل المخلوقات بأربعة عشر ألف سنة، وخلق معه اثني عشر حجابا( ریاض الجنان__بحارالانوار ج25 ص21)
اینجا دیگر سخن از نورها نیست می گوید می گوید نور حضرت محمد قبل از مخلوقات خلق شد و همراهش دوازده حجاب هم خلق شدند. گویا از حضرت فاطمه فاکتور گرفته است!
أن الله خلق نور محمد صلى الله عليه وآله قبل خلق المخلوقات كلها بأربعمائة ألف سنة وأربعة وعشرين ألف سنة و خلق منه اثنى عشر حجابا( مشارق الانوار ص62)
این حدیث هم تقریبا مانند قبلی است. نور حضرت محمد و دوازده حجاب از او خلق شدند.
إن الله تبارك وتعالى خلق نور محمد صلى الله عليه وآله قبل أن خلق السماوات والارض ... وخلق عزوجل معه اثني عشر حجابا(خصال ص482 __ معانی الاخبار ص307)
قبل از آسمانها و زمین نور حضرت محمد و دوازده حجاب بودند. ادامه حدیث هم می گوید که خداوند به ترتیب نور حضرت محمد را در هر کدام از این حجاب ها زندانی می کرد تا اینکه به حضرت آدم منتقل شد. اسم آن دوازده حجاب را هم ذکر کرده است که در آنها نام ائمه نیست ( حجاب قدرت و حجاب عظمت و غیره).
كان الله ولا شئ معه فأول ما خلق نور حبيبه محمد صلى الله عليه وآله قبل خلق الماء والعرش والكرسي والسماوات والارض واللوح والقلم والجنة والنار ... فخلق الله منه اثني عشر حجابا ... ثم إن الله تعالى خلق من نور محمد صلى الله عليه وآله عشرين بحرا من نور( کتاب الانوار حسن البکری__بحارالانوار ج54 ص199)
اول نور حضرت محمد آفریده شد. بعد دوازده حجاب آفریده شد. و سپس از نور حضرت محمد بیست تا دریای نور آفریده شد.
6-) روحهایی بودند که همین ارواح نور واحدی بودند ( ارواح = نور واحد) یا از نور واحدی بودند
إن الله عزوجل خلق محمدا وعليا والائمة الاحد عشر من نور عظمته أرواحا في ضياء نوره( اکمال الدین ص319)
این حدیث می گوید ارواح حضرت محمد و ائمه از نور خدا آفریده شدند. خبری از حضرت فاطمه نیست.
يا علي إن الله تبارك وتعالى كان ولا شئ معه فخلقني وخلقك روحين من نور جلاله( کنز الفوائد __ المحتضر ص143)
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کی نبود بعد روح حضرت محمد و روح حضرت علی از نور خدا آفریده شدند. از خلقت روح بقیه ی اهل بیت دیگر خبری نیست.
لان أول ما خلق الله عزوجل: خلق أرواحنا، فأنطقنا بتوحيده وتحميده ثم خلق الملائكة فلما شاهدوا أرواحنا نورا واحدا( علل الشرایع ج1 ص5 __ عیون الاخبار الرضا ج2 ص237)
اولین چیزی که خدا خلق کرد ارواح اهل بیت بود و بعد خدا فرشتگان را آفرید و آنها را شاهد گرفت که این روحها نور واحدی هستند.
7_) روحهایی بودند که همین ارواح تعدادی نور بودند ( ارواح = نورها)
إن الله تعالى خلق أربعةعشر نورا من نور عظمته قبل خلق آدم بأربعة عشر ألف عام فهي أرواحنا(المحتضر ص129)
چهارده تا نور بودند که این چهارده نور همان چهارده روح بودند. یعنی در اینجا نور همان روح است اما چند تا هستند و یکی نیستند.
إن الله تبارك وتعالى خلق أربعة عشر نور قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام فهي أرواحنا ( اکمال الدین ص336 )
مانند حدیث قبلی است.
8-) ترکیبی از یک نور و یک روح بودند ( روح + نور)
إن الله سبحانه تفرد في وحدانيته ثم تكلم بكلمة فصارت نورا، ثم خلق من ذلك النور محمدا وعليا وعترته عليهم السلام، ثم تكلم بكلمة فصارت روحا وأسكنها في ذلك النور وأسكنه في أبداننا (کنز الفوائد__ مشارق الانوار ص59 __مختصر البصائر ص131)
این حدیث می گوید اول فقط خدا بود. بعد خداوند به کلمه ای تکلم کرد و این کلمه تبدیل به یک نور شد سپس از این نور حضرت محمد و اهل بیت آفریده شدند. بعد خداوند دوباره به کلمه ای دیگر تکلم کرد و این کلمه تبدیل به یک روح شد و سپس آن نور را خداوند در آن روح جاسازی کرد.
9-) سایه های نور (؟!) بودند
كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم(تفسیر فرات ص552)
ما اشباح نور یا همان سایه های نور اطراف عرش بودیم.
إن الله خلق محمدا وعليا والطيبين من نور عظمته، وأقامهم أشباحا قبل المخلوقات ( مشارق الانوار ص63)
سایه هایی از نور قبل از مخلوقات بودند.
على أي مثال ؟ قال: أشباح نور، حتى إذا أراد الله عز وجل أن يخلق صورنا صيرنا عمود نور، ثم قذفنا في صلب آدم(علل الشرایع ج1 ص209)
اول سایه های نور بودند بعد ستون نور شدند و بعد داخل صلب حضرت آدم رفتند.
أنتم أول ما خلق الله ؟ خلقكم أشباح نور من نوره في نور( تفسیر فرات ص372)
اولین چیزی که خدا خلق کرد خلق اهل بیت به صورت سایه های نور (؟!) از نور (؟!) در نور (؟!) بود.
يا محمد خلقتك وخلقت عليا وفاطمة والحسن والحسين أشباح نور من نوری( تفسیر فرات ص73)
پنج تن آل عبا سایه های نور از نور بودند.
كنا أشباح نور ندور حول عرش الرحمن( علل الشرایع ج1 ص23)
سایه های نور بودند که دور عرش می چرخیدند.
أشباحا " خمسة في ظهر آدم، وكانت أنوارهم تضئ في الآفاق من السماوات والحجب والجنان والكرسي و العرش( تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ص219)
پنج تا سایه بودند که نور این سایه ها (؟!) آسمانها و حجابها و بهشت و کرسی و عرش را روشن کرده بود. پس طبق این حدیث آن دوازده حجاب ائمه نبودند.
أنت الذي احتج الله بك في ابتدائه الخلق حيث أقامهم أشباحا( امالی طوسی ص233 __ بشاره المصطفی ص191)
این هم می گوید اشباح یا سایه هایی بودند.
فمثلهم الله تبارك وتعالى قدرمنازلهم ومكانتهم من فضله عليهم ونعمته ثم عرضهم عليه أشباحا في ذرياتهم ( کتاب تفضیل الائمه علی الانبیا__بحارالانوار ج26 ص311)
ایضا اشباح یا همان سایه هایی بودند.
كنا أشباحا من نور تحت العرش، نسبح الله ( ارشاد القلوب ج2 ص317)
سایه هایی از نور زیر عرش بودند که تسبیح می گفتند.
فأقامهم أشباحا في ضياء نوره يعبدونه قبل خلق الخلق( اصول السته عشر ص15)
سایه هایی در پرتوی نور خدا بودند.
السلام عليك يا ابن الاشباح الباهرة( مصباح الزائر__بحارالانوار ج99 ص98)
سلام بر تو ای پسر سایه های درخشان!
نحن في نور الاظلة انوار عن يمين العرش ( هدایه الکبری ص408)
سایه هایی از نورها سمت راست عرش بودند. حتما چرخیدنشان متوقف شده بود!
كنا أشباحا من نور تحت العرش نسبح الله تعالى ونمجده( كفايه الاثر ص72)
سایه هایی از نور زیر عرش بودند که تسبیح می گفتند. حتما یکبار دیگر چرخیدند این دفعه زیر عرش متوقف شدند!
خلق محمدا وعليا وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام أشباحا يسبحونه ويمجدونه ويهللونه بين يدي عرشه(الیقین ص227)
پنج تا سایه بودند ( بقیه امامان را نگفته است) که جلوی عرش تسبیح می گفتند.باز هم دنده را عوض کردند! این دفعه گازش را هم گرفتند آن قدر سریع رفتند که نه تا سایه ی دیگر جا ماندند.
10_) نورهای سایه ها (؟!) بودند
أنوار أشباح نقلتهم من أشرف بقاع عرشي إلى ظهرك ( تفسیر منسوب به امام عسکری ص220)
نورهای سایه ها از بهترین جاهای عرش بودند.
11-) نوری یعنی روحی بدون بدن بودند ( نور = روح _ بدن) يا محمد إني خلقتك وعليا نورا يعني روحا بلا بدن قبل أن أخلق سماواتي وأرضي وعرشي( کافی ج1 ص440)
حضرت محمد و حضرت علی نوری بودند که این نور برابر با همان روح است . و این روح یا همان نور بدون بدن بود.
12-) سایه های نور و بدنهایی بدون روح بودند
فكانوا أشباح نور بين يدي الله، قلت: وما الاشباح ؟ قال: ظل النور، أبدان نورانية بلا أرواح، وكان مؤيدا " بروح واحد وهي روح القدس( کافی ج1 ص442)
حالا اینجا بر عکس شد. اول می گوید سایه های نور بودند. بعد می گوید این سایه های نور بدنهای نورانی بدون روح هستند که البته تایید شده توسط یک روح یعنی روح القدس هستند.
فأراه الله اثني عشر أشباحا أبدانا بلا أرواح بين السماء والارض ( کفایه الاثر ص170)
اینجا هم مانند قبلی سایه ها یا اشباحی هستند که روح ندارند ولی بدن دارند.
این را هم خالی از لطف نیست بگویم که تعبیر سایه های بدون روح ( اشباحا بلا ارواح) اصلا بار منفی دارد ولی در دو حدیث بالا سایه ی بدون روح بودن به عنوان چیزی افتخار آمیز و صفتی ویژه بیان شده است. مثلا از حضرت علی نقل شده که در یکی از خطبه هایش خطاب به مردم می گوید :ما لي أراكم أشباحا بلا أرواح و أرواحا بلا فلاح و نساكا بلا صلاح و تجارا بلا أرباح( غررالحکم ص693 __ نهج البلاغه خطبه 108) ترجمه : چه شده است که شما را سایه هایی بدون روح و ارواحی بدون تلاش و عابدانی بدون صلاح و تجاری بدون سود می بینم.
یا مثلا از امام باقر نقل شده است وقتی می خواست اصحاب را در مورد غفلت بدهند فرمودند:ألا يا أشباحا بلا أرواح، و ذبابا بلا مصباح كأنكم خشب مسندة( تحف العقول ص291) ترجمه : آگاه باشید ای سایه های بدون روح و فیتیله های بدون چراغ گویا شما چوبهای تکیه داده شده به دیوار هستید.
13_) فقط سایه های خالی بودند
كنا أظلالا تحت العرش قبل خلق البشر، وقبل خلق الطينة التي كان منها البشر، أشباحا خالية لا أجساما نامية( بحارالانوار ج64 ص100__ عوالی اللئالی ج4 ص129)
این حدیث هم می گوید که فقط سایه های خالی بودند. تاکید هم می کند که اجسامی که رشد می کنند نبودند.
14-) یکی از آنها فرشته و حوری بوده است
فاطمة حوراء إنسية قالوا: يا نبي الله وكيف هي حوراء إنسية ؟ قال: خلقها الله عز وجل من نوره قبل أن يخلق آدم إذ كانت الارواح ( معانی الاخبار ص396)
این حدیث خلقت حضرت فاطمه را جداگانه بیان می کند که قبل از حضرت آدم زمانی که ارواح بودند حضرت فاطمه فرشته و حوریه ای انسانی ( حورا انسیه) بود که از نور آفریده شده بود.
خلقت فاطمة حوراء إنسية لا إنسية [و] قال: خلقت من عرق جبرئيل ومن زغبه، قالوا: يا رسول الله استشكل ذلك علينا تقول: حوراء إنسية لا إنسية ثم تقول: من عرق جبرئيل ومن زغبه قال: إذا أنبئكم أهدى إلي ربي تفاحة من الجنة أتاني بها جبرئيل (عليه السلام) فضمها إلى صدره فعرق جبرئيل (عليه السلام) وعرقت التفاحة فصار عرقهما شيئا واحدا ثم قال: السلام عليك يا رسول الله ورحمة الله وبركاته قلت: وعليك السلام يا جبرئيل فقال: إن الله أهدى إليك تفاحة من الجنة فأخذتها وقبلتها ووضعتها على عيني وضممتها إلى صدري. ثم قال: يا محمد كلها، قلت: يا حبيبي يا جبرئيل هدية ربي تؤكل ؟ قال: نعم، قد أمرت بأكلها فأفلقتها فرأيت منها نورا ساطعا ففزعت من ذلك النور، قال: كل فإن ذلك نور المنصورة ( تفسیر فرات ص321)
این حدیث هم از قول پیامبر می گوید که حضرت فاطمه حوریه ای انسانی بود که انسان نبود. بعد که اصحاب توضیح می خواهند نحوه ی خلق شدن حضرت فاطمه را اینگویه می گوید که عرق و پر جبرئیل روی یک سیب بهشتی رفت و بعد حضرت محمد از آن سیب خورد و بعد از آن نوری جدا شد که از آن نور حضرت فاطمه خلق شد.
در برخی از احادیث فقط نور حضرت و دوازده امام بود و خبری از نور حضرت فاطمه نبود. پس معلوم شد که خلقت نوری حضرت فاطمه هم چگونه بود. و قبل از حضرت آدم هم عرق و پر جبرئیل به علاوه ی یک سیب بهشتی بود.
فکر کنم به اندازه ی کافی آبروی این احادیث رفت. هر چند باز هم اختلافات و تناقضات هست.
لف) پاسخ استدلال بنده را بدهید
ب) یک دلیل قطعی و یقینی بر رد این مسئله بیاورید.
با تشکر از شکیبایی و پاسخ های شما
اولا شما هم پاسخ بنده را ندادید که خواستم حداقل یک حدیث مسند در رابطه با گفته هایتان و بطور اعم خلقت نوری و خلقت در ابتدای افرینش بیاورید و منتظر هستم
و اما در مورد برهان شما
ما سوال من از شما:
باید به چند مقدمه توجه بفرمایید:
اول: خداوند فیاض علی الاطلاق است و بُخل در او راه ندارد، امکان ندارد کسی لایق بخشش باشد و خداوند فیضش را از او دریغ کند.
دوم: اشرف مخلوقات و بالاترین مخلوق از نظر مقام و مرتبه پیامبراسلام(ص) است.
سوم: مخلوقاتی که ضعیف هستند، این ضعفشان از ناحیه خداوند نیست، بلکه به خاطر اندک بودن ظرفیت خودشان است.
چهارم: این محدودیت ظرفیت ها ناشی از علل معدّه هستند، یعنی اینکه یک موجودی گوسفند شده است، به خاطر این است که پدر و مادر گوسفند بوده اند، لذا برای او به همین مقدار ظرفیت ایجاد کرده اند و خداوند وجود به همین ظرفیت را افاضه نموده است.
نتیجه: پس موجود اولی که خداوند خلق نموده است باید کامل ترین موجود باشد، چرا که هیچ واسطه ای بین او و خدا نبوده که ظرفیت او را محدود کند، و خداوند هم که بخیل نیست که او را بدون اینکه مانعی در کار باشد ضعیف خلق کند؛ بنابراین اگر آن مخلوق اولی غیر از حضرت محمد(ص) باشد یعنی موجودی کامل تر از پیامبر(ص) وجود دارد، در حالی که می گوییم پیامبر(ص) اشرف کائنات است.
یا شما نتیجه را بپذیرید یا به هر کدام از مقدمات که اشکال دارید بفرمایید تا رفع کنم.
تصوز من این است که چیدمان برهان شما اشتباه است
گوسفند به خودی خود دارای ضعف نیست و ضعف گوسفند بخاطر متولد شدن از پدر و مادر گوسفند نبوده بلکه افرینشش اینگونه بوده یعنی توسط خداوند همینگونه ضعیف افریده شده همانطور که همه مخلوقات خداوند از یک حشره تا بزرگترین کهکشانها و انسانها هر کدام با یک درجه از قدرت و ضعف افریده شده اند یک موجود ضعیف و یک موجود قوی است یا حتی یک انسان با اراده ضعیف و عنصر سست بدنیا می اید و یکی با اراده اهنین که دنیا را عوض میکند دلیل اینکه چرا در بین موجودات تبعیض وجود دارد را نمی دانیم و قطعا دلیلش بخل خداوند نیست
ولی اینکه بگوییم چون یک مخلوق اشرف کائنات است پس الزاما باید اولین افرینش باشد درست نیست اصلا چه دلیلی دارد که اولین افرینش باید بهترین و بالاترین باشد شما میفرمایید هر چه واسطه بین خداوند و مخلوقات بیشتر شود مخلوقات ضعیف تر میشوند دلیلی ندارد که اینگونه باشد نعودبالله که خداوند کارخانه های ماشین سازی ایران نیست که نمونه های اول را عالی و با لوازم خارجی تولید کند و هرچه تولید بیشتر شد از کیفیت محصول کم شده و بر کمیت ان اضافه شود بین خداوند و هیچکدام از مخلوقاتش فاصله ای نیست همانطور که میفرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم و یا اینکه انسان اشرف مخلوقات است اگر قرار باشد سلسله مراتب در خلقت باعث ضعف شود
مگر قدرت خداوند محدودیت دارد که چون پیامبر (ص) اشرف مخلوقات هست پس باید قبل از افرینش دیگری نباشد فرض کنیم مگر نمیشود خداوند هر زمان که بخواهد موجودی خلق کند مقامش از همه بالاتر باشد مثال بارز ان در مورد حضرت ادم وقتی خداوند حضرت ادم را افرید به فرشتگان گفت در برابر ادم سجده کنند فرشتگان قبل از حضرت ادم افریده شده بودند ولی خداوند مقام حضرت ادم را بالاتر از انها قرار داد و فرشتگان بر ادم سجده کردند این چه منافاتی دارد؟ طبق برهان شما چون فرشتگان و اجنه قبل از حضرت ادم افریده شده بودند پس مقامشان باید بالاتر بوده و ادم بر انها سجده میکرد
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کرده و از تعصب دور بدارد
امین
فکر کنم به اندازه ی کافی آبروی این احادیث رفت. هر چند باز هم اختلافات و تناقضات هست.
سلام،
خیلی از چیزهایی که از نظر شما مبهم و مختلف و متناقض هستند را من هیچ مشکلی درشان نمیبینم ... به نظرم میرسد که شما هم شاید سعی دارید تعداد شواهد خودتان را بیشتر از آنچه که حتی خودتان هم قبول داشته باشید نشان دهید، آیا واقعاً خودتان از هیچ کدام از این روایات نمیتوانید دفاع کنید و ارتباط میان آنها برایتان تا این حد مبهم است؟ دور از جان شما یک مدت با کسانی بحث داشتم که سعی داشتند اثبات کنند انسان گیاهخوار است و گوشت خوردن خلاف طبیعتش هست، بعد مثلاً ۱۱ تا دلیل برای حرفهایشان لیست میکردند که از میان آنها شاید حداکثر سه دلیل بود که جا برای فکر کردن داشت و مابقی را انگار نوشته بودند که شمارهی دلایلشان زیاد شود ... با عرض پوزش کاری که شما میکنید هم به نظرم چیزی شبیه به کار آنهاست ... در تمام این مطالبی که نوشتهاید شاید چند مورد اندک باشد که نیاز به تفکر و توضیح دادن داشته باشند ... اگر تمام دلیل شما برای خرافه بودن این همه حدیث که شما بخشی از آنها را جمع نمودهاید (بخشی از تمام آنهایی که فقط مستقیماً به مسأله میپردازند مگرنه روایات دیگری داریم که غیرمستقیم از این روایات حمایت کنند) این است که سندهایشان ضعیف است و خودشان هم دقیقاً از کلمات یکسان استفاده نکردهاند با عرض معذرت دلایلتان نمیتوانند جز کسانی که قبول درستی این روایات برایشان سنگین است را قانع کنند ... و البته شما هم میتوانید طبق معمول عکس این گزاره را بر علیه خودم مطرح بفرمایید و بحث روی درستی این دو ادعا هم میماند برای مجالهایی دیگر ... اگر نیازی به چنان بحثهایی باشد ...
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کرده و از تعصب دور بدارد
امین
سلام جناب آنتیخرافات،
ان شاء الله موقع انجام این دعا فراموش نکرده باشید که شما هم بینیاز از مشابه این دعا نیستید، خدا هم ما را از تعصب و گمراهی دور بدارد و هم شما را، هم جناب مسلم را و هم جناب عصران را، و هم جناب ذرهبین را و هم تمام اساتید و کاربران این سایت را و هم تمام کاربران اینترنت را و هم سایر افراد را ... ان شاء الله همهی کاربران بخصوص این سایت از جمله خودم هم شایستگی نام کاربری که برای خودمان گذاشتهایم را داشته باشیم و با ادعای علم و عقل و دغدغهمندی جلوی دین خدا و ترویج درست آن نایستیم، چه ما و چه شما ... آمین
فکر کنم به اندازه ی کافی آبروی این احادیث رفت. هر چند باز هم اختلافات و تناقضات هست.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
شما می گویید آبروی احادیث رفته
در ابتدا می شود بگویید کجای فقه شیعه هر حدیثی که نقل میشود رو تایید کرده که با آوردن لیستی از احادیث بخواهید عقاید ان را زیر سوال ببرید؟
2- لطف کرده وجه تناقض این روایات را بیان کنید واضح نه لیست ان
3-بگویید ویزگی های نور چیت؟ سایه روشن چیست؟(جدای از بحث سندی که لازم است بخواهیم به بررسی محتوایی برسیم)
4- معیار شما برای بررسی چیست؟
بر چه معیاری استوارید و آن را معیار رد احادیث قرار می دهید؟
(تعاریف مختلفی چون تناقض و تشابه و محکم رو هم لطفا بگویید ممنون@};-)
البه شما ادعا می کنید در صورت باز بودن
شما دارید احادیث می آورید و اینجا موضوع عقیدتی است اگر در مورد احادیث سوالی دارید باید به بخش مربوطه رجوع کنید بنابر این اگر موضوع بسته شد گلایه ایی نکنید.
اگر موضوع بود و شما جواب دادید که خب جواب داید
اگر بسته شد در موضوعی جدید در مورد این احادیث در بخش حدیث رجوع کنید تا درجه اعتبار این احادیث محرض شود.ان شاء الله
در ابتدا می شود بگویید کجای فقه شیعه هر حدیثی که نقل میشود رو تایید کرده که با آوردن لیستی از احادیث بخواهید عقاید ان را زیر سوال ببرید؟
دوست عزیز لطف کنید حداقل اجمالی پستهای قبل و عنوان تایپیک را مطالعه کنید
جناب عصران با فقه و یا شیعه مشکلی ندارند و با لیست کردن حدیث قصد بی احترامی به شیعه و فقه را ندارند بحث خلقت نوری و خلقت ائمه علی السلام در ابتدای خلقت هست و جناب عصرا این موضوع را رد کرده و احادیثی که موید این مسئله هستند را لیست کرده و گفتند احادیثی که خلقت نوری به انها استناد میشوند احادیث با سند ضعیف و دارای تضاد با یکدیگر هستند و منظور ایشان این بود که احادیث ضعیف ابرویی ندارند
موفق باشید
دوست عزیز لطف کنید حداقل اجمالی پستهای قبل و عنوان تایپیک را مطالعه کنید
جناب عصران با فقه و یا شیعه مشکلی ندارند و با لیست کردن حدیث قصد بی احترامی به شیعه و فقه را ندارند بحث خلقت نوری و خلقت ائمه علی السلام در ابتدای خلقت هست و جناب عصرا این موضوع را رد کرده و احادیثی که موید این مسئله هستند را لیست کرده و گفتند احادیثی که خلقت نوری به انها استناد میشوند احادیث با سند ضعیف و دارای تضاد با یکدیگر هستند و منظور ایشان این بود که احادیث ضعیف ابرویی ندارند
موفق باشید
اولا شما هم پاسخ بنده را ندادید که خواستم حداقل یک حدیث مسند در رابطه با گفته هایتان و بطور اعم خلقت نوری و خلقت در ابتدای افرینش بیاورید و منتظر هستم
شما مانند جناب عصران فکر نکنید، همین پست ایشان که بالای پست شما بود را ببینید، همین طوماری که ایشان به قصد اشکال گرفتن به روایات جمع آوری کرده، انصافا و وجدانا اثبات کننده خلقت نوری اهل بیت(ع) است یا رد کننده؟ الحق و الانصاف مخاطب با دیدن این همه روایت، بیشتر به پذیرفتن چنین نظری تمایل پیدا می کند یا به استنباطهای جناب عصران برای رد آن؟
در هیچ مطلبی اینقدر سخت گیری نمیشود! در هر مسئله دیگری ده تا روایت وجود داشته باشد کوتاه می آمدیم و میپذیرفتیم، اما چرا باید این همه روایت نادیده گرفته شود! در حالی که این اصل مسلم است که تضافر و تکاثر روایات جبران کننده ضعف سندی است.
ثانیا اینکه بگوییم در این زمینه هیچ روایت صحیحی وجود ندارد خودش نیاز به تتبع دارد، و مجال وسیعی می طلبد که تک تک این روایات و راویان بررسی شوند، فقط همین قدر بگویم که آیت الله شبیری زنجانی که از قوی ترین علما و مراجع حال حاضر ما در علم رجال هستند، برخی از این روایات را صحیح می دانند، مثلا این روایت:
«أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُكَ وَ عَلِيّاً نُوراً يَعْنِي رُوحاً بِلَا بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِي وَ أَرْضِي وَ عَرْشِي وَ بَحْرِي...الخ»(الکافی، ج1، ص440)
خداوند فرمود: ای محمد(ص)، من تو را و علی(ع) را چون نوری خلق کردم، یعنی روحی بدون بدن، قبل از آنکه آسمانها و زمین و عرض و دریا را خلق کنم...
تصوز من این است که چیدمان برهان شما اشتباه است
گوسفند به خودی خود دارای ضعف نیست و ضعف گوسفند بخاطر متولد شدن از پدر و مادر گوسفند نبوده بلکه افرینشش اینگونه بوده یعنی توسط خداوند همینگونه ضعیف افریده شده همانطور که همه مخلوقات خداوند از یک حشره تا بزرگترین کهکشانها و انسانها هر کدام با یک درجه از قدرت و ضعف افریده شده اند یک موجود ضعیف و یک موجود قوی است
خب این را که خود من هم قبول دارم که خدا یک موجود را قوی و یکی را ضعیف آفریده، من از چرایی آن سخن گفتم، جز به خاطر علتهایی است که ظرفیت آن معلول را تعیین میکنند؟
قطعا دلیلش بخل خداوند نیست
همین را که قبول کنید، کار تمام است، یعنی این محدودیت از جانب شرایط خود معلول است، نه از جانب علت؛ والا اگر واسطه ای بین علت و معلول نباشد، معلول همه جیزش را، حتی ظرفیتش را هم مستقیما از خود علتش می گیرد.
ولی اینکه بگوییم چون یک مخلوق اشرف کائنات است پس الزاما باید اولین افرینش باشد درست نیست اصلا چه دلیلی دارد که اولین افرینش باید بهترین و بالاترین باشد شما میفرمایید هر چه واسطه بین خداوند و مخلوقات بیشتر شود مخلوقات ضعیف تر میشوند دلیلی ندارد که اینگونه باشد نعودبالله که خداوند کارخانه های ماشین سازی ایران نیست که نمونه های اول را عالی و با لوازم خارجی تولید کند و هرچه تولید بیشتر شد از کیفیت محصول کم شده و بر کمیت ان اضافه شود بین خداوند و هیچکدام از مخلوقاتش فاصله ای نیست همانطور که میفرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم و یا اینکه انسان اشرف مخلوقات است اگر قرار باشد سلسله مراتب در خلقت باعث ضعف شود
خواهش می کنم بار دیگر در استدلال بنده نظر کرده و در ان تأمل کنید، اینکه بخل در خدا راه ندارد و وقتی مخلوقی می خواهد بی واسطهاز خداوند فیض بگیرد باید بیشترین فیض را بگیرد، چه ربطی به کارخانه و استفاده از مواد اولیه با کیفیت و بی کیفیت دارد!! مثال شما از بیخ و بن با حرف بنده تفاوت دارد، اجناس یک کارخانه همه اش مستقیما توسط آن کارخانه و بدون واسطه تولید می شوند، طبیعتا نباید از نظر کیفیت تفاوت کنند. اما خداوند برخی مخلوقاتش با واسطه برخی دیگر زمنه تحقق پیدا می کنند.
مگر قدرت خداوند محدودیت دارد که چون پیامبر (ص) اشرف مخلوقات هست پس باید قبل از افرینش دیگری نباشد فرض کنیم مگر نمیشود خداوند هر زمان که بخواهد موجودی خلق کند مقامش از همه بالاتر باشد مثال بارز ان در مورد حضرت ادم وقتی خداوند حضرت ادم را افرید به فرشتگان گفت در برابر ادم سجده کنند فرشتگان قبل از حضرت ادم افریده شده بودند ولی خداوند مقام حضرت ادم را بالاتر از انها قرار داد و فرشتگان بر ادم سجده کردند این چه منافاتی دارد؟ طبق برهان شما چون فرشتگان و اجنه قبل از حضرت ادم افریده شده بودند پس مقامشان باید بالاتر بوده و ادم بر انها سجده میکرد
ببینید جناب آنتی خرافات عزیز، وقتی موجودی دارد بی واسطه از کسی چیزی می گیرد، و آن اعطاء کننده هم بخل در او راه ندارد، چه مانعی وجود دارد که به او کم اعطاء کند؟ در سایر موجودات خب این ضعف به خاطر ضعف ظرفیتها و قابلیتهاست، اما در اولین مخلوق چه؟
مقام حضرت آدم(ع) و برتری او بر ملائکه به جسم گِلی او که نبود؟ به روح او بود، و آن روح به واسطه ملائکه خلق نشده بود والا قطعا در مرتبه پایین تری از آنها قرار میداشت.
دلیلی که بنده آورده ام دلیل محکمی است، خواهش می کنم با تأمل بیشتری نسبت به آن بیندیشید و نسبت به این همه روایت هم با احتیاط بیشتری نظر کنید.
پرسش: آیا خلقت پیشنی معصومین(ع) نسبت به حضرت آدم(ع) صحیح وممکن است؟
پاسخ: برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته ضروری است: نکته اول: خلقت پیشینی اهل بیت(علیهم السلام) در روایات اصل وجود پیامبر(صلی الله علیه و اله)، و اهل بیت(سلام الله علیهم) قبل از حضرت آدم(علیه السلام)، و قبل از پدرانشان امری است که در روایات متعددی به آن اشاره شده است، روایاتی چون:
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «اول ما خلق اللّه نوري»؛ اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود.(1)
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «أَنْتُمْ أَوَّلُ [مَا] خَلَقَ اللَّهُ خَلَقَكُم»؛ (خطاب به اهل بیت) اولین چیزی که خلق کرد شما بودید.(2)
امام رضا(سلام الله علیه): «إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْوَاحُنَا»؛ به درستی که اولین چیزی که خداوند خلق نمود ارواح ما بود.(3)
موسی بن جعفر(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا قَبْلَ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ أَلْفِ عَام»؛ به درستی که خداوند ما را دوهزار هزار سال قبل از سایر خلائق خلق کرد.(4)
امام صادق(سلام الله علیه): «كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِخَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ»؛ ما پنجاه هزار سال قبل از خلقت آدم اشباح نوری در اطراف عرش بودیم که خداوند را تسبیح میگفتیم.(5)
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْءَ مَعَهُ فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَكَ رُوحَيْنِ مِنْ نُورِ جَلَالِه»؛ ای علی، به درستی که خداوند تبارک و تعالی بود و چیزی با او نبود، پس من و تو را به صورت دو روح از نور جلالش خلق کرد.(6)
امام باقر(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِيَ أَرْوَاحُنَا»؛ به درستی که خداوند متعال چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش خلق کرد، و آن ارواح ما بود.(7)
امام صادق(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِيَ أَرْوَاحُنَا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع آخِرُهُمُ الْقَائِم»؛ به درستی که خداوند متعال چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش خلق کرد، و آن ارواح ما بود، پس سوال شد ای پسر رسول خدا، آن چهارده روح چه کسانی بود؟ فرمود: محمد و علی، و فاطمه و حسن و حسین و سایر ائمه از فرزندان حسین که آخرینشان قائم است. (8)
امام باقر(سلام الله علیه): «يَا جَابِرُ كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ لَا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقٍ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ عَظَمَتِه»؛ ای جابر خداوند بود و چیزی با او نبود، نه معلوم، و نه مجهول، پس اولین چیزی که خداوند خلقتش را با آن آغاز کرد خلق محمد بود، و ما اهل بیت را از نور او و عظمتش خلق کرد.(9)
امام صادق(سلام الله علیه): سَأَلَ الْمُفَضَّلُ الصَّادِقَ ع مَا كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ قَالَ ع كُنَّا أَنْوَاراً حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَة»؛ مفضل از امام صادق(ع) سوال کرد قبل از آفرینش آسمان ها و زمین شما در چه وضعی بودید؟ فرمود: ما انواری در اطراف عرش بودیم که خداوند را تسبیح و تقدیس می کردیم تا خداوند ملائکه را خلق کرد.(10)
پیامبر(صلی الله علیه و اله):«كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ عَرْشَهُ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ»؛ من و علی چهارده هزار سال قبل از خلقت عرش، نوری در برابر خداوند رحمان بودیم.(11)
امیرالمومنین(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ ص قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ سَنَة»؛ به درستی که خداوند محمد را چهارده هزار سال قبل از خلقت مخلوقات آفرید.(12)
امام باقر(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ عِتْرَتَهُ ع»؛ خداوند سبحان یگانه بود در وحدانیتش، پس تکلم کرد به کلمه واحده اس، پس آن تبدیل به نوری شد، سپس از آن نور محمد و علی و عترتش را آفرید.(13)
ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ أَبِيهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ ابن عباس می گوید در نزد رسول خدا بودیم که علی وارد شد و به پیامبر فرمود: مرحبا به کسی که خداوند چهل هزار سال قبل از پدرش او را آفرید.(14)
امام سجاد(سلام الله علیهم): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَات»؛ به درستی که خداوند قبل از مخلوقات، محمد و علی و پاکان از نور عظمتش آفرید و آنها را چون اشباحی قوام داد.(15)
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «یا جابر أوّل ما خلق اللّه نور نبيّك»؛ ای جابر اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور پیامبر تو بود.(16)
البته تعداد این روایات بیش از این است که می توانید برای اطلاع از آنها به احادیث آفرینش ارواح و طینت اهل بیت(سلام الله علیهم) در ابتدای جلد 25 بحارالانوار مراجعه بفرمایید، آنچه به تواتر مفهومی، یا حداقل تضافر از این روایات فهمیده میشود و در میان همه آنها مشترک است اصل خلقت پیشینی است که در همه این روایات وجود دارد و لذا کثرت چنین مدلولی در ده ها روایت ما را از بررسی سندی بی نیاز می کند. نکته دوم: تفکیک وجود نوری از وجود جسمانی در این خصوص باید توجه بفرمایید که این خلقتِ پیشینیِ پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(سلام الله علیهم) نسبت به حضرت آدم(علیه السلام)، به معنای وجود جسمانی و دنیوی ایشان نیست تا تناقض پیش بیاید، یعنی بگوییم چطور میشود آنها هم قبل از پدرانشان بوده باشند و هم بعد از پدرانشان به وجود آمده باشند!! یعنی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، و اهل بیت(سلام الله علیهم) هرگز نگفته اند اولین کسی که به دنیا آمده ما بودیم، یا اولین جسمی که خلق شد، جسم ما بوده است، بلکه سخن از نور، روح و حقیقت آنها است که از آن با عناوینی چون: اولین مخلوق، روح اعظم، عقل اول، قلم اعلی و حقیقت محمدیّه تعبیر میشود و همه ارواح شعاعی از آن نور اعظم هستند (17) نکته سوم: تفاوت اثبات وجود با شناخت کیفیت مسئله اثبات، غیر از مسئله شناخت است، بله ما هم پیچیدگی آن را قبول داریم، اما این ارتباطی به اثبات ندارد، در مورد خدا هم بدون شک شناخت دقیق ذات، بلکه حتی شناخت دقیق صفات او ممکن نیست،
اما با این حال از اثبات او سخن گفته میشود، برای اثبات شناخت دقیق لازم نیست، بلکه شناخت اجمالی کفایت میکند، همین که در روایت آمده وجود نوری پیامبر(صلی الله علیه و اله) و اهل بیت(سلام الله علیهم) قبل از حضرت آدم(علیه السلام) بوده است میتوان پذیرفت. اما اینکه حقیقت آن وجودات نوری چیست و چگونه است، ما نمی توانیم دقیق بفهمیم، چرا که هیچ ظرفی گنجایش مظروف بزرگتر را ندارد، اما میتوان اصل آن را با توجه به ادله پذیرفت.
نکته چهارم: طعن ها و خرده گیری های مخالفین درست است که ما خودمان نباید شبهه درست کرده، یا بهانه دست مخالفان و معاندان بدهیم، اما باید توجه کنید این ها همه در صورتی است که خود دین در این خصوص حرف نزده باشد، ما که نمی توانیم برای دین خدا حد و مرز مشخص کنیم،بله در هر مسئله ای که وارد نشده ما هم آن را به دین نسبت نمی دهیم تا شبهه درست نکنیم و بهانه دست معاندان ندهیم.
اما وقتی ده ها روایت از معصومین(سلام الله علیهم) و در منابع مختلف روایی در این موضوع آمده است که نه تعارض با توحید دارد، و نه تعارض با سایر مسلمات دینی، اینجا که دین خودش ورود نموده، چه کنیم؟ ما که چنین نسبتی نداده ایم تا از آن عقب بنشینیم.
اگر این ملاک سوء استفاده معاندین را به طور کلی بپذیریم و آن را به عنوان ملاک قرار دهیم طبیعتا باید از بسیاری از اعتقاداتمان دست برداریم، چون آنها عصمت ائمه(سلام الله علیهم) را هم به سخره می گیرند، علم آنها را هم مردود می شمارند، مقام الهی داشتن آنها را هم نمی پذیرند، خب چه کنیم؟ خط قرمز کجاست؟ شما تعابیر زیارت جامعه کبیره را در برابر معاندین چگونه توجیه می کنید:
«بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ* وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِه»؛ به شما خداوند آغاز کرده، و به شما ختم می نماید، و به واسطه شما باران نازل می شود، و به واسطه شما آسمان [كرات و سنگهاى آسمانى] را نگه مى دارد، تا جز بفرمان او، بر زمين فرو نيفتند.(18)
اما در خصوص اشکالات اهل سنت، خصوصا وهابیون به این اعتقاد، باید سه نکته بیان نمود:
اول:این روایات مختص به منابع شیعه نیست، و روایاتی مشابه آن در منابع اهل سنت هم وجود دارد، فخر رازی که از مفسرین بزرگ اهل سنت است در کتاب تفسیر کبیر یا همان مفاتیح الغیب این روایت را از پیامبر(ص) نقل کرده است:
«كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّين»؛ من نبی بودم در حالی که آدم هنوز میان آب و گل بود.(19)
حاکم نیشابوری در روایت دیگری که آن را صحیح دانسته نقل میکند که از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال شد شما چه زمانی نبی شدید؟ فرمود: «و آدم بين الروح و الجسد» در آن حالی که آدم بین روح و جسد بود.(20)
اگر وجود قبل از آدم(علیه السلام) امری محال باشد برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) محال است، و اگر ممکن است، چرا برای اهل بیت(سلام الله علیهم) ممکن نباشد؟ در حالی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایشان را وارثان علم خود معرفی کرده، و آنها خود چنین فرمودهاند.
دوم: زمانی میتوان به یک اعتقاد خرده گرفت که عقل ستیز باشد، و این مطالب هرگز عقل ستیز نیست، نهایت چیزی که وهابیها و معاندین میتوانند بگویند این است که عقل انسان نمی تواند این امور را اثبات کند، خب ما که چنین ادعایی نکرده ایم، بله عقل نمی تواند این اعتقادات را اثبات کند، اما طبیعتا عقل رد هم نمیتواند بکند، اصلا ما مگر از طریق عقل این امور را اثبات کرده ایم؟ ما از طریق روایات به چنین اموری معتقد شده ایم، طبیعتا آنچه که از دسترس عقل خارج است، برای نفی یا اثبات آن باید به ادله دیگر مراجعه کرد، اگر دلیلی در قرآن و روایات وجود داشته باشد، آن را میپذیریم و اگر دلیلی بر آن نداشته باشیم نمی پذیریم، و اینجا دلیل روایی وجود دارد.
تنها دلیل ایشان، استبعاد، و عجیب بودن این امر است که آن هم دلیل نمی شود، همانطور که مشرکین هم به دلیل همین عجیب بودن، زندگی پس از مرگ را انکار می کردند و مورد توبیخ قرآن کریم قرار گرفتند.
سوم: مطلب مهمتر آنکه خود وهابیها ظاهرگرا بوده، و تأکید بر ظاهرگرایی داشته و میگویند هرچه که در آیه و حدیث بود را باید پذیرفت و برای عقل نقش حداقلی قائل هستند و به خاطر برخی روایات ساختگی که در کتابهایشان وجود دارد، و برداشتهای ظاهری از قرآن، حتی خداوند را جسمانی توصیف میکنند،
آنها با این مبنا دیگر چطور حق اعتراض به این اعتقاد ما را دارند که بر آمده از روایات است؟ اگر آنها اعتقادات عقل ستیز خود را مستند به روایاتشان می کنند و می پذیرند، چرا ما اعتقاداتمان را که حتی عقل ستیز نیستند و مستند به روایات خودمان هستند نتوانیم بپذیریم؟ به عبارت دیگر باید به اینها گفت: اگر پذیرفتن ظاهر روایات برای اعتقادات کار خوب و درستی است چرا بر ما خرده می گیرید؟ و اگر بد است پس چرا خود مرتکب می شوید؟
________________________________
1. ابن ابی جمهور، عوالی الئالی، ج4، ص99.
2. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص372.
3. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص262.
4. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، ص91.
5. تفسیر فرات کوفی، ص552.
6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج25، ص3.
7. همان، ج25، ص4.
8. طبرسی، محمد بن حسن، اعلام الوری، ص408.
9. بحارالانوار، ج25، ص17.
10. همان، ج25، ص21.
11. ابن جریر طبری(شیعی)، المسترشد، ص630؛ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج2، ص640.
12. بحارالانوار، ج25، ص21.
13. حسن بن سلیمان حلی، مختصر البصائر، ص131.
14. بحارالانوار، ج25، ص24.
15. همان، ج25، ص25.
16. ديلمى، حسن بن محمد، غررالاخبار، ص195.
17. ر.ک: شرح أصول الكافي لصدر المتألهين، ج1، ص: 217، ج3، ص214
18. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج2، ص615.
19. رازی، فخرالدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج6، ص525، و ج32، ص311.
20. حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج2، ص665.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بحث تقدم هم که مطرح باشد آیا بحث زمان کامل منتفی می شود؟
بنظر در مورد زمان و آمد و شد شب و روز باید تفکر رویش یشه چون طبیق این آیه
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ ۖ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ ۚ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا12 الاسراء
ما شب و روز را دو نشانه (عظمت و رحمت خود) قرار دادیم; سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنى بخش ساختیم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش براى زندگى برخیزید)،و عدد سالها و حساب را بدانید; و هر چیزى را بطور مشخص (و آشکار،) بیان کردیم.
http://makarem.ir/quran/?lid=0&view=1#17:12
استاد نگاه کنید در آیه شب رو روز را برای عدد سال ها در نظر گرفته
خب اگر شب رو روز را مستقل از ماه و خورشید بدانیم
اللیل را پیشی بدانیم بر آغاز روز بنظرتون قبل از خلقت زمان نیست یا ماهیتش طور دیگری است؟
استاد همین آیه 35 نور کاملش این است
۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
خداوند نور آسمانها و زمین است; و مَثَل نورش همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى (شفاف و درخشنده) همچون ستاره اى فروزان، چراغى که افروخته مى شود از (روغن) درخت پربرکت زیتونى که نه شرقى است و نه غربى; روغنش (آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود; نورى است بر فراز نورى; و خدا هرکس را بخواهد با نور خود هدایت مى کند، و خدا براى مردم مثلها مى زند و خداوند به هر چیزى داناست.
اینجا خداوند برای مثل نورش یک مثل طبیعی و قابل لمس ارائه داده است.
1- چراغدان که در ان چراغی است.
2-آن چراغ در حبابی است همچون ستاره ایی فروزان(ستاره یک نکته کلیدی)
3- مادهر چراغی که افروخته می شود روغن زیتونی است که نه غربی است و نه شرقی(اصطلاح نه شرقی و نه غربی را اگر بگیریم برداشت میشه آزاد و مستقل یا جنس ماده زیتونی است که نه در غرب پیدا میشود و نه در شرق)
4- روغنش بدون تماس با شعله نزدیک از مشتعل شود(بدون نیاز به عامل بیرونی مشتعل می شود)
5- نوری است بر فراز نور
6- و خداوند هرکس را بخواهد با نور خود هدایت می کند.
7-خدا برای مردم مثال ها می زند و بر هر چیز دانا است.
این 7 بخش را در نظر بگیرید
مثال چراغ برای چیست؟
خب ما در ظاهر بگیریم منظور همین چراغ است که ما از آن استفاده می کنیم با این مشخصات
اما ما می دانیم نور خدا و اصلا ذات خدا مستقل از هر چیز است.
اما در مورد روایات این طور نیست اهل البیت(ع) نیازمند خدا هستند.
اینجا بحث ما بر سر اهل البیت(ع) است.
اما روایات در زمانی صادر شده اند که خود اهل البیت(ع) در دسترس ظاهری بودند و در غیبت نبودند
پس برای مردم ویژگی های ظاهری اهل البت(ع) ملموس و مشخص بود
پس با این دید نگاه کنیم که مردم می دیدند ید بیضا را
می دیدند سایه نداشتن پیامبر(ص) و اهل البیت(ع) را
حال دید معنوی و استعاری را برای بحث در گوشه چشم بگذاریم.
تا ببینیم چه می شوید
ما می دانیم در علم این نور و ذرات عالم به مرور زمان کامل تر شده و ذرات ماده ریز تر و ریز تر شده و هسته اتم و الکترون و پروتون و ذراتییک ه من الان شاید علم نداشته باشم به آن
خب ماهیت اصلی ممکنه تغییر کنه و عمیق تر بشه دید اما ماهیت ظاهری خیر.
حال بر اساس علم فیزیک این را بررسی کنیم
فرض کنیم جدای از علم ادبیات عرب و مطالب دیگر برای فهم این مطلب از علم فیزیک هم بهره ببریم.
البته بعد از جواب پست جناب نقطه بنظر اگر دوست داشتید نقطه عطف دو پست همین آیه باشد.
البته اگر مقدور هست
آیات مربوط به شب مبعث و ویژگی های ظاهری پیامبر(ص)
ویژگی ظاهری اجداد رسول الله(ص) تا نسب عدنان که خود حضرت(ص) فرمودند را بیان کنید
آنطور که من در ذهنم هست
نورانی بودن آنها یک ویژگی انها بوده
و اگر مقدور است روایاتی که این واژه نور در انها به کار رفته خصوصا در مورد اهل البیت(ع) را بیاورید
البته در هنگام ولادت حضرات(ع) هم اشاراتی شده است
این ها برای فهم بهتر و همفکری بنر مناسب تر باشد
ممنون
یا علی(ع)@};-
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
امیدوارم منظورتان از زیر سوال بردن اعتقاداتشان اعتقادات باطلشان باشد
اما در مورد قابل تامل کردن
به نظرم همین بحث نور و چراغدان و ملموس بودن ویژگی های ان برای مردم مناسب باشد.
برای چی ممکن نباشد؟
غیر این است وقتی ظاهر را کنار می گذاریم که ظاهر خلاف عقل باشد؟
آیا سایه نداشتن خلاف عقل است؟
خب همین رو اثبات می کنیم.
اگر این موفق باشید به معنای ختم مباحثه است
و همچنین شما هم موفق باشید.
یا علی(ع)@};-
سلام علیکم جناب رستگاران و رحمة الله و برکاته،
نه برادر اینطور نیست که فقط اعتقادات باطلشان را به چالش بکشم بلکه اعتقاداتشان به عنوان یک کل را به چالش میکشم ... این به این معنی نیست که اگر مثلاً از برادران اهل سنت هستند و به خدا اعتقاد دارند نعوذبالله بگویم که نه نباید به خدا اعتقاد داشت، بلکه در اصل روش کسب اعتقادات در ایشان است که به چالش کشیده میشود ... در ضمن اینکه وقتی منتقد ایشان خودش به یک سری اصول معتقد باشد طبیعی است که هدف از این نقدها تعرض به آن اصول مشترک نیست اگرچه ظاهراً اینطور به نظر برسد که کلی هستند ...
بله این مثال برای قابل تأمل نشان دادن مطلب مفید است ولی برای اثباتش کافی نیست ... در واقع لازم هم شاید نباشد ولی این امید میرود که به هر حال مفید باشد ...
اگرچه آن عقلی که معمول شده است بگویند فلان مطلب را تأیید نمیکند و در نتیجه باید آن مطلب یا فقط ظاهرش را کنار بگذاریم معملاً در اصل عقل نیست و در نتیجه صلاحیت رد کردن قطعی حتی ظاهر مطلب را هم ندارد، اما در اینجا صحبت ما بر سر ممکن بودن یا نبودن یک مطلب نیست ... این مطلب به ما گزارش شده است ولی در این گزارش اما و اگرهایی هم وجود دارد، مثل اینکه آیا همیشه اینطور بوده است یا در شرایط خاصی اینطور بوده است، در واقع برای نتیجهگیری نیاز به گزارشات بیشتری داریم ... مگرنه این امکان منطقاً وجود دارد که یک انبار کاه هم منفجر شود و در اثر انفجار تبدیل به یک انبار کاه کاملاً متفاوت ولی همچنان مرتب گردد، ولی آیا چون امکان منطقی آن وجود دارد باید وقت بگذاریم و سعی کنیم چیزی را اثبات کنیم که شاید هرگز رخ نداده و در آینده هم رخ ندهد؟ ... در اینجا اول باید ظن قوی پیدا کنیم که چنین شرایطی همیشه بوده است که شخصاً هنوز به چنین اطمینانی نرسیدهام، در نتیجه باقی بحثها روی این مطلب همش برایم حالت وقتتلف کردن پیدا میکند وقتی مسائل دیگری هستند که نسبت به آنها ظن قوی دارم و میتوانم روی همانها وقت بگذارم، ولی اگر شما اطمینان دارید که چنین چیزی بوده است چه بسا اگر عمرتان را هم صرف بررسی آن کنید جا داشته باشد و نتوان ملامتتان کرد ...
با خاتمه دادن این بحث موافقم چون افق روشنی در آن برای خودم نمیبینم که انگیزهی کافی برای بحث را بهم بدهد، بحث روی نور پروردگار جدای از بحث خلقت نوری اهل بیت علیهمالسلام اما بحث جالبی است که روی آن قبلاً هم کار کردهام، شما هم اگر دوست داشتید بیشتر روی آن کار کنید چند نکتهی کوتاه را به عنوان حسن ختام با شما در میان میگذارم که برای شروع کار مطالعاتیاتان شاید به کارتان بیایند ان شاء الله:[INDENT]
۱. سورهی «ق» و معنای خود «ق»
۲. حدیث جابلقا و جابلسا (جبههگیری بر علیه این حدیث شاید خیلی بیشتر از جبههگیری نسبت به روایات خلقت نوری یا روایات طینت باشد)
۳. کلام خداوند در مورد قیامت که «يَوْمَ ... تَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ»
۴. و باز کلام خدا در مورد قیامت: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»
۵. بررسی نظریات فیزیکی در باب ذرات بنیادین و بخصوص فوتون + نظریات فلاسفه و حکمای بخصوص قدیم در باب مادّةالمواد (نظریهی ابراهیم نظام در این بین جالب توجهتر است) + نظریات متفاوت فیزیکی در باب ساختار ماده
[/INDENT]
با این مطالب و مطالبی که در میانهی راه به آنها میرسید احتمالاً شخصاً بتوانید قانع شوید که خلقت از نور شروع شده باشد، گرچه در نگاه منطقی خیلی سادهتر است که معادلهای روایی این نور را در نظر بگیرید مثل مشیت خدا را ... اینکه آن نور اولیه مثلاً حقیقت محمدیه صلیاللهعلیهوآله بوده است را سپس میتوانید با این روایات خلقت نوری به راحتی بپذیرید (نه به این معنا که برایتان اثبات شده باشد بلکه چون دلیلی ندارید که نپذیرید وقتی تمام تکههای پازل به نظر میرسد سر جای درستشان قرار گرفته باشند و هیچ تضاد و تناقضی هم در کار نباشد) ... سپس میتوانید به بررسی سایر مسائل بپردازید، مثل اینکه اولاً خلقت چگونه توسعه پیدا کرد و مثلاً مفهوم زمان و مکان از کجا وارد شدند و ثانیاً آن اختلافات در میان روایات چگونه میتوانند معنا شوند و امثال آن ...
اگر همت کردید و وارد گود شدید ان شاء الله توفیق الهی همراهتان باشد و التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
وقتتان بخیر
اما در مورد چالش کشید عقاید یک نکته مهم استناد به منابع مورد قبول طرف مقابل است.
یک بحث اثبات است یک بحث شناخت
طبیعات وقتی ما نمی توانیم خالق متعال را به ذاتش دست بیاببیم و فهمیمی چیست و از این کار نهی شده ایم اما با جهان شناختی و جهان بینی به شناخت خداوند متعال دست می یابیم حال با نگاه به چرخ ریسندگی یا تایپ متون
اما با عمیق تر شدن دید ما نسبت به جهان بینی شناختمون بیشتر می شود اما نمی توانیم به شناخت کامل برسیم به خاطر ضعفی که در ابزار شناختیمان داریم.
و این ضعف در امور سطحی ما هم قابل رویت است مثل عدم توانایی دید در مشاهده سلول ها به طور معمول
بنظر من از این جهت که حزء ویژگی های امامت است و تمییز نبی(ع) و امام(ع) از مردم عادی در عصر ما بررسی آن به عنوان شرایط شناخت امام(ع) لازم است مخصوصا وقتی مدعیان دروغین هستند.(البته اگر خلاف ویژگی امامت است بفرمایید بگویید.)
حال اینکه همیشه باشد یا نه یک مسئله است و سدت و ضعف و پنهان و اشکار شدن آن هم یک بحث دیگر
اما همانطور که من از استاد در خواست کردم و ان شاء الله بررسی شود و جواب بدهند تا جایی که من مروری نگاه می کنم چیزی هایی که نقل شده مثل ایام ولادت ایشان یا کرامات امام(ع) و همینطور روشن بودن بهشت به نور امیر المونین(ع) و حضرت زهرا(ع)
بنظرم باید برای این مسئله این روایات را هم در نظر گرفت و با بررسی مفهومی انان مطلب روشن شود و این همیشه گی بودنش تقویت می شود مگر به طور تخصصی اهل حدیث بما بگویند همیشگی بودن آن زیر سوال است.
ان شاء الله به مطلب درستی برسیم.
ممنون از نکاتی که گفتید ان شاء الله مفید است.
بحث شناخت و پذیرش را اگر از یقین و اسناد قوی تر خواستن برای محکم تر شدن جدا کنیم پس برای عقاید می شود دلالیل محکم و مختلف آورد تا اعتقاد آدمی عمیق تر شود ان شاء الله شما هم موفق باشید و اگر تمایل پیدا کردید بحث را ادامه دهید و از این نکاتی که ذکر کرده و تحقیقاتتان ما را به فیض آگاهی برسانید ان شاء الله
یا علی(ع)@};-
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
خیر، همیشه اینطور نیست، بلکه در جایی که تقدم و تأخر بین دو موجود مجرد مقایسه شود، یا یک مجرد و یک مادی، اینجا بحث زمان منتفی است. چون زمان در مجردات راه ندارد. این زمانی که ما از حرکت خورشید و ماه و شکل گیری شبانه روز تنظیم می کنیم یک امر اعتباری است، والا هر چیز مادی زمان مختص به خود را دارد، ما زمان خورشید را برای تنظیم سایر امورمان به کار گرفته ایم.
این مسئله قطعی نیست و تردیدهای جدی در خصوص آن وجود دارد.
قطعا مراد از نور در مورد خداوند، هیچ یک از اقسام نور نیست، بحث نور بودن ائمه(ع) هم همینطور؛ به کار بردن «نور» در خصوص خداوند و ائمه اهل بیت (ع) به جهت آن بُعد روشنگری نور است، نه بُعد ماهیتی نور، آنچه که موجب به کار بردن نور در مورد خداوند شده، این است که نور بنفسه ظاهر است، و موجب ظهور دیگران می شود، یعنی نور به ذات خود روشنایی دارد(برای ظهور بی نیاز از غیر است)، و به دیگران روشنایی می دهد(دیگران محتاج اویند)، لذا به خداوند نور آسمان ها و زمین گفته می شود، که همه دارایی اش ذاتی است، و همه هر چه که دارند از او دارند.(ر.ک: ترجمه المیزان، ج15، ص167)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
در بحث خلقا این اصل تقدم و تاخر عالم مجرد و مادی چگونه لحاظ میشود؟ خب زمان و تعیین ان یک امر اعتباری است که می شود معیار و اعتبارش را تغییر داد
خب همین هر چیز مادی را اگر تفکیک کنیم و هر کدام را با زمان خودش بسنجیم و تبدیل واحد کنیم ایرادی دارد؟
این حقیقت محسوب میشود یا کثرت؟
(البته کثرت را نفی نمی کنم اما جنبه دیگر را می خواهم ببینم.)
اگر در بحث استنباط است و از نظر روایی مشکلی ندارد خب ایراد اینکه ما ایشان را نور بدانیم چه ایرادی پیدا می کند؟
بنظر باید جنبه عرفانی مسئله رو هم لحاظ کنیم مثلا عالم محضر اسماء الحسنی اللهی است وقتی این را در نظر بگیرم و اولین مخلوق یک وجه ان خلقت نورانی اوست و تجلی اسم نور الله است
درسته که ابزار فکری ما در شناخت معصوم(ع) و حقیقت او عاجز است اون هم به خاطر ضعف قوای ما است مثل همان دیدن سلول ها با چشم غیر مسلح اما برای فهم از آثار می توان بهره برد
این ایراد جدی به چیست؟
اگر به سایه نداشتن بر اساس عقل بیرونی و شواهد است که سایه نداشتن عقلی است و برهان دارد
شما یک کبریت روشن را بگیرید ببینید خود منبع نور سایه دارد یا خیر؟
(خود منبع نور نه چوب کبریت)
بعد روشن گری ان را که نمی شود کرد و من هم روشنگری را می پذیرم اما نگاه من به بعد فیزیکی جنس نور است
شواهد بر این نور هم وجود دارد مانند ید بیضا حضرت موسی(ع)
یا همین مسئله روشن شدن بهشت از نور حضرت امیر المومنین(ع) و حضرت علی(ع) یا پیشاپیش حرکت کردن نور مومنین در قیامت
بنظر وجه عرفانی را هم در نظر بگیریم بهتر بشه فهمید
یا علی(ع)
سلام
به دلیل وجود دکترهای شیاد یا کم سواد و ناشی.
وقتی می دانید حقیقت چیست برای چه آن را از پزشک می پرسید؟ بعد هم مگر چند تا حقیقت داریم. نوزاد فقط در یک تاریخ متولد می شود و همان حقیقت است و بقیه تاریخ ها باطل.
من متوجه ارتباطات مثالتان با آن روایات نمی شوم. امامان مگر در آزمایشگاه روی سرعت نور آزمون و خطا کرده اند که زمانهای مختلفی را برای خلقت نوری بگویند؟ و شما مثال مستندات پزشکی را می زنید؟ پزشکی هم که جامع بین باشد میانگینی از این تاریخ ها را می گوید نه اینکه هر دفعه یک تاریخ بگوید.
بله بیان تمامی احتمالات به معنای شک است. یعنی از نظر شما امامان در آن روایات مطمئن نیستند کی به وجود آمده اند و دارند احتمالاتش را بیان می کنند؟
این یک مغالطه است که اولا حرفهای ضد و نقیض بزنیم و بعد بگوییم منظورمان چیز دیگری بود. باید کسی که اینها را می گوید خودش اول باید تعیین کند که منظورشان از سواد چیست. وگرنه با این منطق سنگ روی سنگ بند نمی شود. هرکسی می تواند حرفهای ضد و نقیضی بزند یک جا بگوید فلانی با سواد است و جای دیگری بگوید بی سواد است . و بعد بیاید بگوید منظورم از سواد در اولی سواد ابتدایی و در دومی سواد راهنمایی است.
خداوکیلی اگر یک نفر به شما چهارده هزار تومان بدهکار باشد و بعد شما که طلبتان را می خواهید او فقط دو هزار تومان به شما بدهد و بگوید تمام طلبتان را داده است و بعد از این قبیل توجیهات بیاورد که معیار من چیز دیگری بود یا توجیهات دیگر. خود شما این حرفها را قبول می کنید.
خلقت یک فرد به خصوص را می خواهید یا به طور معمول برای انسانها را می خواهید؟
به هرحال من اطلاع دقیقی ندارم که خلقت انسانها چه قدر زمان می برد. فقط می توانم آن تاریخی که در قانون سقط جنین جرم به حساب می آید و به عنوان دمیده شدن روح در جنین در نظر گرفته شده را بگویم یا به طور معمول زمانی که نوزاد ازشکم مادر بیرون می آید را بگویم.
سلام
اینکه که من چه چیزی را افسانه می دانم و چه چیزی را حقیقت می دانم بحثش گسترده است و این موضوع هم جای آن نیست که بخواهیم که به طور کلی درباره ی تفاوت های افسانه و واقعیت بحث کنیم. آنچه که لازم است بدانید این است که من به طور خاص چرا این ماجرای خلقت نوری را افسانه می دانم. که در این باره هم در پست های گذشته من دلایلم را آوردم. این که شما می گویید که وقت نکردید که آنها را بخوانید دیگر مشکل خودتان است. اگر برایتان مهم است که بدانید بروید و پست های قبلی من در این موضوع را بخوانید.
این جوابی را که می دهم پاسخ تمام قسمتهایی که فرضیه بافی کرده اید و شاید و نشاید و امکانش هست و از کجا می دانید و مانند اینها گفته بودید بدانید.
وقتی که شما بیرون هستید شاید یک شی سختی بخورد بر سرتان و شما را به طور اساسی مجروح کند . احتمالش هست دیگر. حالا آیا شما به خاطر این احتمال هر زمان که بیرون می روید یک سپر بزرگ و سفت و سنگین را بالای سرتان نگه می دارید تا از این احتمال جلوگیری کنید؟ بارها به شما گفته ام که یک احتمال باید اساس داشته باشد و قابل اعتنا باشد.
این شاید و نشاید ها را هر کسی می تواند برای هراعتقاداتی بیاورد که مثلا از کجا می دانید شاید رئیس فرقه ی بهاییت درست گفته باشد و واقعا نایب امام غایب بوده باشد. شاید موجودات فضایی آمده باشند و مغز انسانها را شستشو داده باشند. شاید فلان و شاید فلان. اگر می خواهید به این شاید نشاید کردن ها برای من ادامه بدهید من هم می توانم همین را در جواب خودتان به کار ببرم. که مثلا از کجا می دانید شاید امام دوازدهم شخصا به من گفته باشد که این ماجرای خلقت نوری افسانه است!
بعد هم می آیید و می گویید که از کجا می دانید که شاید خدا و دینش را هم افسانه بدانید و به جرگه ی تردید گرایان وارد شوید. همین شاید و نشاید کردن ها خودش تردید گرایی است.اگر قرار است با گرفتار شدن به شک در هلاکت بیفتم چه فرقی می کند که از اینور بیفتم یا از آن ور.
این که هرجا یک شاید اضافه کنیم و بعد روی همان شاید هم یک یا چند شاید دیگر بگذاریم و همینجور ادامه بدهیم این یعنی همان مالیخولیا و وسواس و جنون.
بنابراین اگر دلیل دارید بیاورید وگرنه با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود و با شاید شاید کردن هم چیزی ثابت نمی شود.
دستگیره ای که من دارم از یک جنس نیست بلکه یک آلیاژ است که در آن عناصر مختلفی همچون علم رجال و علم تاریخ و علم لغت و علم صرف و نحو و علم منطق و ادبیات و علوم حدیث و ریاضیات و علوم تجربی و آیات قرآن و خیلی عناصر دیگر تشکیل شده است. درصد این عنصر نسبت به یکدیگر فرق دارد برخی زیاد به کار رفته و برخی هم کم. ولی در مجموع می توانم بگویم که آلیاژ محکمی است.
غور کردن من در روایات با غور کردن شما فرق دارد. روایاتی دیده ام که در مورد اختلافات احادیث ما قبل از ملاقات با امام خودتان صاحب اختیار هستید یا روایاتی که می گوید عقل حجت باطنی است یا روایاتی که درباره ی زیان های دروغ است. رویکرد اول را من قبل از تحقیق به عنوان پیش فرض لحاظ می کنم و رویکرد دوم را بعد از تحقیق. و چون درباره ی روایات خلقت نوری تحقیق کرده ام رویکرد دوم را دارم.
زیاد از این فکر ها نکنید.
نتیجه ی منطقی و مستدل گرفتن به جایگاه خاصی نیاز ندارد.
متاسفانه دقت نکردید. من نگفتم به جهات شباهت این ماجرا به افسانه های دیگر ملتها این داستان باطل است بلکه گفتم اینها چیز خاصی نیستند و در افسانه ای دیگر ملتها هم مشابهشان آمده است.
درباره ی این موضوع فقط نداشتن دلایل کافی مطرح نیست بلکه بر ردشان هم آوردم.
قاعده ی اضطراب متن حدیث را هم همین حدیث شناسان می گویند و من از خودم درنیاوردم.
اصول و قواعدی که از این تصویر کلی درآورده اید چه چیزهایی هستند؟
آیا این کلیت و معجون از آیات و روایات را که اسم روح اعتقاداتتان رویش گذاشته اید طبق دستور العملی تهیه کرده اید؟ یا هر روایاتی که دیدید را در این معجون ریخته اید و در این تصویر کلی سهیم کرده اید؟ مانند کسی که هر موادی که دم دستش هست از مواد مقوی و مغذی گرفته تا مواد متعفن و پای قورباغه و دم عقرب و پهن گاو و غیره در یک معجون می ریزد تا عصاره ای به دست بیاورد یا نه دستور العملی دارید که در این معجون چه روایاتی بریزید و چه چیزی را نریزید ؟ آیا همه ی روایات را خام خام در این معجون ریخته اید یا برخی طبق دستور العملی جوشانده اید یا برخی روایت را پوست کنده اید یا خرد کرده اید یا رنده کرده اید؟ آیا ادویه جاتی هم در این معجون ریخته اید و دستور العملتان برای این ادویه جات چیست؟
به هرحال اگر این معجون را طبق دستور العملی تهیه کرده اید می خواهم این دستورالعمل را به اختصار بدانم و اگر بدون دستور العمل تهیه کرده اید آیا انتظار دارید که ما از معجونی که هر چیزی را بدون حساب داخلش ریخته اید مشمئز نشویم؟
می توانستم این را به عنوان دستور العمل تهیه آن ملاتی که به عنوان مصالح آن چهارچوب کلیتان به کار می برید هم بگویم ولی مثال آشپزی را زدم تا ملموس تر باشد.
واقعا شما تصورات شخصیتان را در این موضوع در تفسیر آیات و روایات دخالت ندادید؟ در پایین که چیز دیگری می بینم.
ولی انس و الفت شما از نظر من تبعیض آمیز است. حکایت شما و روایات مانند مادری است که بچه های زیادی دارد و همه بچه های خودش را هم به عنوان فرزندش دوست دارد و شما هم همه ی روایات را به عنوان یک روایت دوست دارید. ولی آن مادر بیشتر طرف بچه های شر و شیطان خودش را می گیرد و سعی می کند که کارهای بدشان را هم توجیه کند و خیلی اوقات بچه های خوبش را هم فدای این بچه های شیطان و بی تربیتش می کند. مانند شما که بیشتر به روایات غیر معتبر و عجیب غریب علاقه دارید و سعی کنید به هر نحوی آنها را توجیه کنید و حتی معنای روایات معتبر را هم فدای معنای این روایات غیر معتبر می کنید.
والا من هم هرچه فکر کردم نتوانستم ارتباطی بین این آیات و آن موضوع پیداکنم. و حتی در روایات غیر معتبر هم چیزی با معنایی نزدیک یا مرتبط به آنچه می گویید پیدا نکردم. حداقل آن آیه ای که من برای وجود قبل از حضرت آدم ائمه ذکر کرده بودم چند روایت غیر معتبر برایش بود. معلوم نیست این تفسیر را از کجا آورده اید. آیا این دخالت دادن نظر شخصی در تفسیر آیات نیست؟
متاسفانه من از ذهن آن کاربر محترم خبر ندارم که از من می پرسید و تا به حال اعتقادات خودم را حساب و کتاب نکردم که بشمارم و برای شما بگویم. ولی به قول خودتان باور به همینها هم کم چیزی نیست مخصوصا اگر باز بشوند.
بله از نظر من وجود دارد. مثلا صلح امام حسن باورش برای من سخت است ولی به خاطر آن منکر امامت امام حسن نشدم یا مثلا معاد جسمانی باورش برای من سخت است منتقدش هستم ولی منکرش نشدم.
باز هم که همان فرضیه بافی و ممکن است و شاید نشاید را مطرح کردید. هر موقع ثابت شد اشتباه کرده ام اشتباه خودم را می پذیرم ولی قبل از آن دیگر ذهن خودم را درگیر احتمالات بی اساس نمی کنم.
این را در جواب به کارشناس هم گفتم که قیاس مع الفارق است. می توانید به همان جواب هم مراجعه کنید. ثواب هفتاد حج داشتن منافاتی با ثواب هفتصد حج داشتن ندارد ولی چهارده هزار سال پیش خلق شدن با مثلا دو هزار سال پیش خلق شدن منافات دارد.
به نیت قربه الی الله هم حدیث جعل می شود.
چرا من سراغ دارم ودر نوشته های قبلی هم بعضی از آنها را ذکر کردم.
تفکرات به اصطلاح عرفانی خودمان را هم نباید به دین بچسبانیم.
من این آیه را آوردم که بگویم آفرینش انسان از نور یا روح آغاز نشده است بلکه با گل آغاز شده است حالا نمی فهمم که با آن روایات طینت چگونه این قطعیت نتیجه ی من را از بین بردید حتی خودتان هم گفتید که اهل بیت زمانی که نور بوده اند انسان نبودند.
چطور تا وقتی که به نفع ادعای شماست باید (( الانسان)) را به تک تک انسانها تعمیم بدهیم و خلقت جداگانه ی تک تک آنها را از طین بدانیم ولی وقتی به ضرر ادعایتان است باید (( الانسان)) را فقط به یک انسان مشخص محدود کنیم. چرا از معیارهای دوگانه و چندگانه استفاده می کنید؟
یعنی واقعا یکی دو آیه بعدش را ندیدید که خلقت حضرت آدم را از حما مسنون ذکر کرده است. نتیجه ی ثقل اصغر محسوب کردن قرآن همین است:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ( ص: 28 و 29)
پس حضرت آدم هم باید دشمن اهل بیت باشد. که حتی این در برخی روایات مشابه خلقت نوری هم آمده است که حضرت آدم مقام پنج آل عبا را دید و به آنها حسودی کرد که باعث شد از آن درخت بخورد.
بنابراین اهل بیت هم که انسان شدند عهد الست را فراموش کردند.
من ریشه ی لغوی کلمه ی انسان را از شما نپرسیدم پرسیدم با توجه به اینکه می گویید قبلا نور بوده اند حالا که انسان شده اند آیا هم انسان هستند و هم نیستند؟
در کدام روایت گفته شده که نقطه فاروق است منظورتان آن شعر است که می گوید از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند؟ اصلا خود همین روایتی که از حضرت علی نقل شده که من نقطه ی زیز باء هستم به غیر از کتب صوفیه و فرقه هایی همچون بابیه و بهاییت در کدام منبع روایی شیعه آمده است؟
چرا از جواب دادن طفره می روید. شما گفته بودید که حضرت محمد و اهل بیت در مقام انسانی کلمه الله هستند من روایت برای شما آوردم که حضرت محمد قبل از اینکه نور باشد کلمه الله بوده است. الان جواب این چی شد؟
آن وقت هم می گویید که چرا من اینها را افسانه می دانم. خب دوست گرامی من که دیگر سر خودم را کلاه نمی گذارم که از جواب دادن به خودم طفره بروم. که مثلا اعتقاد داشته باشم ائمه در مقام انسانی کلمه الله باشند و بعد آن را روایت را ببین و به خودم بگویم که حالا این را می توان بعدا در کنار روایات دیگر بررسی بیشتر کرد تو بیا حدیث حروف مستانسه را ببینم که چگونه توضیح داده است.
سلام
خودتان می خواستید این قاعده را ربط بدهید که مثلا اگر هفتاد بار آمرزش را خدا نبخشد اثبات شی نفی ماعدا نمی کند و دلیل بر این نمی شود که هفتاد و یکبار آمرزش را خدا ببخشد. حالا چیز اشتباهی که خودتان می خواستید ربط بدهید و من گفتم که ارتباطی ندارد را به من تذکر می دهید که ارتباطی ندارد؟!
نمی دانم این چندمین بار است که گفتم که اختلاف این روایات فقط در بیان عدد سالها نیست و شما تجاهل عمدی کردید و خواستید این را فقط یک اختلاف عددی جلوه بدهید.
برای بیان کثرت در عربی یکی عدد هفت و دهگان ها و وهزار گانهایش مثل هفتاد و هفتصد و هفت هزار به کار می رود و دیگری عدد هزار یا هزار هزار است که برای بیان کثرت به کار می رود. حتی عدد چهل هم که همیشه به معنای عدد واقعی اش به کار نمی رود هم برای بیان کثرت به کار نمی رود. شما فقط یک نمونه ی دیگر بیاورید که مثلا عدد چهارده هزار سال برای بیان فقط کثرت به کار رفته باشد وگرنه ادعای بدون دلیل آوردن و روی هوا حرف زدن کار آسانی است. برای بیان کثرت حداقل یکی یا دو تا را بتوان پذیرفت و دیگر این همه عدد ضد و نقیض برای بیان کثرت به کار نمی رود. حتی اگر جایی گفته می شد هفتاد سال پیش و در جای دیگر هفتصد سال گرچه این دوتا هم برای بیان کثرت به کار می رود ولی باز هم حدیث مضطرب بود.
تا به حال نشنیده بودم که با حرفها و تاریخهای ضد و نقیض درک عمومی را به چیزی نزدیک کنند!
والا ما تا به حال چنین قاعده ای که قبل از برطرف کردن اضطراب از احادیث (تاکید می کنم) مشترکاتشان اخذ شود و به عنوان حجت مورد استناد واقع شود را ندیدیم. حتی قاعده ی یومن ببعض و یکفر ببعض را در علم اصول را دیده ام که بخشی از یک روایت را قبول داشته باشند ولی بخش دیگر را قبول نداشته باشند که البته همان هم شرایطی دارد مثل روایت امام باقر درباره ی باطل بودن نذر زن بدون اذن شوهر که فقها آن قسمت این روایت که به نفع زنان است را قبول ندارند ولی آن قسمتی به ضرر زنان است را به عنوان دلیلی بر باطل بودن نذر زن مورد استناد قرار می دهند. یعنی حتی چنین قاعده ای را هم دیده ام ولی چیزی را که شما می گویید ندیده ام.
اگر قرار بود چنین قاعده ای را بیاورید همان موقعی که از شما خواستم می آوردید نه الان که از یک طرف می گویید اگر قانع نشدی برایت پیدا می کنم و از طرف دیگر می گویید که این آخرین پستتان است. عاقبت دفاع از احادیث مضطرب همین است دیگر که کلام خودتان هم مضطرب شده است.
فقط نمی دانم این چه جور قاعده ی بدیهی است که برای نمونه آوردنش باید وقت بگذارید و لابلای کتب فقهی را جستجو کنید!
آنچه من درباره ی احادیث مضطرب گفتم هم از خودم نبود که تدریس خارج فقه خود را به بنده یادآور می شوید. برای اتمام حجت یکبار دیگر آنها را می آورم:
[SPOILER]أن الاضطراب فی المتن یمنع من العمل بمضمون الحدیث مطلقا( الرواشح السماویه صص274)
ويتوجه إلى الثالث أيضا بعد كون المسألة عقلائية: اضطراب المتن، فإن ما هو ذو سند معتبر وإن لم يكن مضطربا، كرواية الشفعة ، ومنع فضل الماء ، ولكن ما هو المسند مضطرب المتن، بمعنى أنه يحكي قضية سمرة على وجه تحكيها الاخريات على وجوه اخر ... فالقاعدة محكية على أربعة أشكال، فعندئذ ربما يمكن دعوى الشبهة في أصل الصدور، وتوقف العقلاء عند اختلاف المتون، لعدم عمل منهم في مثل هذه المواقف، وعدم كشف الإمضاء، حسبما تحرر في بحوث حجية الخبر الواحد. ( تحریرات فی الاصول ج8 ص 252-254)
براي توضيح بيشتر، ترجمه تعريف پدر شيخ بهايي را ميآوريم: و آن، اختلاف در لفظ روايت است و اضطراب، همان اختلاف است. اختلاف، گاهي در سند است؛ مانند اينکه راوي، يک بار از ابن ابي عمير روايت کند و بار ديگر همان روايت را از محمد بن مسلم. و گاهي در متن است؛ همانند اينکه يک بار، افزون از آنچه هست، روايت شود و بار ديگر، کمتر، و يا اينکه مخالف با گزارش قبلي خود، نقل کند. اين نقلهاي مختلف، گاه متعلق به يک راوي است، که ناپسندتر است؛ و گاه از چند راوي است، که چون ظهور در عدم ضبط دارد، باعث ضعف در حديث ميشود. بله، اگر يکي از دو روايت، به سبب حفظ روات و ضبط و ويژگيهايي از اين دست، بر ديگري ترجيح داده شود، پس حکم به راجح تعلّق ميگيرد و بدين سبب، از اضطراب خارج ميشود. اضطراب، موجب کاهش اعتماد به روايت و راوي ميشود و گاه به دليل تعارض روايت مضطرب با روايات ديگر و يا مسلمات فقهي و اعتقادي يا گزارشهاي معتبر تاريخي و رجالي، به طور کلي بياعتبار ميشود... نمونه اضطراب متن در احاديث اعتقادي، در روايت نماز ابو بکر به چشم ميخورد؛ روايتي که براي اثبات فضيلت خليفه نخست، بدان استدلال کردهاند و شيخ مفيد آن را رد کرده است. دليل وي براي رد روايت، اضطراب شديد متن آن است؛ با آن که راوي نخست آن، يک نفر؛ يعني عايشه دختر ابو بکر است. شيخ مفيد چند نقل متفاوت را آورده و سپس به ردّ آن پرداخته است... شيخ مفيد اين گزارشها را چنين نقد کرده است: بر پايه آنچه که گفتهاند، اصل حديث نماز ابو بکر را تنها يک تن؛ يعني دخترش عايشه نقل کرده است. با اين حال، باز هم در آن اختلاف و تناقض است و اين، گواه بر نادرستي آن است... او يک بار ميگويد: رسول خدا امام جماعت بوده، و بار ديگر ميگويد: ابو بکر امام جماعت بوده. يک بار ميگويد: پيامبر در طرف راست ابو بکر نماز ميخواند، و بار ديگر [ميگويد]: در طرف چپ. و اين تناقضات و اضطراب آشکار، خود دليلي بر ساختگي بودن اين حديث است. ( آسیب شناختی حدیث ص91-93)[/SPOILER]
همه ی آن روایات بر تقدم بر همه چیز دلالت ندارند.
گویا شما در ذهن مخاطب هم رفته بودید!
بله تاخر هم در روایات بود اگر عمدا تجاهل نمی کردید و خودتان را یه آن راه نمی زدید.
من حرفی دراین باره نزده بودم که حالا از من می پرسید این حرف خودتان بود:
صرفا جهت یادآوری:
متاسفانه من دیگر حوصله ندارم که از کتب لغت برایتان دلیل بیاورم مخصوصا که می دانم عامدانه تجاهل می کنید. صدبار هم که بگویم و دلیل بیاورم که نفس چیزی به معنای ذات و خود آن چیز
است و ذات چیزی هم تمام حقیقتش است باز هم شما حرف خودتان را می زنید.
ربطش را که خودتان گفته بودید:
واقعا من دیگر خسته شدم از بس گفتم که دارم روی یک ذات واحد حرف می زنم و باز شما می آیید و می گویید که منظورت جسم است. من دیگر نمی دانم این را به چه زبانی به شما بگویم.
قبلا به این مغالطه پاسخ داده بودم. گرچه نمی خواستم تکرار مکررات بکنم و برای اتمام حجت مجبورم که این کار را بکنم:
روایات بر تقدم بر همه چیز اتفاق ندارند. این که می گویند بعد از چیز دیگری به وجود آمده اند تک تک اسم آوردن محسوب می شود!
اولا که وقتی دلیلی بر باطل بودن حرفی آورده شود دیگر فرقی نمی کند که آن حرف را چه کسی گفته باشد. شما گفته باشید یا علامه طباطبایی. که حالا از ایشان مایه می گذارید. این هم که دیدید من از المیزان شاهد آوردم. به خاطر این بود که حداقل سخن ایشان را که برای من از ایشان استناد می کردید را بهتر از حرف من قبول بکنید. که حتی کسی همچون علامه طباطبایی هم که روایات خلقت نوری را از اسرار هستی می داند اینجا در مقابل این آیه قبول کرده است که خلقت نوع انسان از گل آغاز شده است. وگرنه آیه خودش صریح و واضح بود که خلقت انسان ( نه جسم انسان) را از گل آغاز کردیم و نیازی به دلیل و استناد به سخن دیگران نداشت.
دوما متاسفم این را می گویم که شما حتی سخن علامه طباطبایی هم را در المیزان متوجه نشدید:
و الحاصل: أن الأمر هو الإيجاد سواء تعلق بذات الشيء أو بنظام صفاته و أفعاله. ..
...و الخلق هو الإيجاد عن تقدير و تأليف سواء كان ذلك بنحو ضم شيء إلى شيء كضم أجزاء النطفة بعضها إلى بعض أم من غير أجزاء مؤلفة كتقدير ذات الشيء البسيط و ضم ما له من درجة الوجود وحده و ما له من الآثار و الروابط التي له مع غيره. ( المیزان ج 8 ص151 و 152)
ترجمه :حاصل كلام اين شد كه امر همان ايجاد است چه به ذات چيزى تعلق بگيرد و چه به صفات و افعال و آثار آن ...
...و خلق ايجاد چيزى است كه در خلقت آن تقدير و تاءليف به كار رفته باشد حال چه به نحو ضم چيزى به چيز ديگر باشد، مانند ضم اجزاء نطفه به يكديگر ...و چه به نحو ديگرى كه از قبيل ضم جزئى به جزء ديگرى نباشد، مانند تقدير ذات موجود بسيط و تعيين حد وجودى و آثار آن و روابطى كه با ساير موجودات دارد.
بخوانید و این جمله ی المیزان را معنا کنید نه برای من بلکه برای خودتان:
الخلق و الأمر يرجعان بالآخرة إلى معنى واحد و إن كانا مختلفين بحسب الاعتبار. ( المیزان ج 8 ص 152)
آفرینش کلمه ای فارسی است معلوم نیست این واژه ی (( آفرینش خلقی)) را که شما می گویید علامه طباطبایی چگونه در المیزان که آن را به عربی نوشته به کار برده است!
گویا شما در ذهن علامه طباطبایی هم رفته بودید !
ولی ما که می توانیم به خود المیزان برویم حرف کسانی را که ادعای ذهن خوانی دارند باطل می کنیم و نشانشان می دهیم که تحریف کردن سخن اشخاص به مراد میل خود به همین راحتی ها هم نیست:
و يبين فما يبين أن الله سبحانه خلق الإنسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين ثم أنبته نباتا حسنا حتى أنعم عليه بالبلوغ و العقل، يفعل باختياره و يميز بين الحسن و القبيح، و الخير و الشر، و النفع و الضرر و الطاعة و المعصية، و الثواب و العقاب بعقله.( المیزان ج8 ص96)
ترجمه : خداوند سبحان درخلال آياتش بیان می کند که انسان را از گل آفريده و سپس نسل او را در چكيده آب پستى قرار داد، آنگاه همان چكيده را بطور خوبى رويانيد و بزرگ كرد تا بالغ گرديد و از نعمت عقل برخوردار شد، بطورى كه به اختيار خود کارها را انجام می دهد و خير و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصيت و ثواب و عقاب را با عقل خود تشخیص مى دهد.
پس معلوم شد که علامه طباطبایی چه نوع انسانی را می گوید. و طبق سخن ایشان بهره مندی انسان از عقل و اختیار و قدرت تشخیص بد و خوب و تکلیف و اینها همه بعد از آفرینش انسان از گل بوده است و قبل از آن اینها را انسان نداشته است. مشابه این سخن علامه طباطبایی را از نهج البلاغه هم برای شما آورده بودم که که شما آن را حمل بر جسمانیت کردید.
یک نور محمدی بی خاصیت که نه عقلی داشته و نه اختیاری داشته است و نه می توانسته بین خوب و بد را تشخیص بدهد و نه فکر و ذهن و شعور و معرفتی داشته است. بود و نبودش قبل از حضرت آدم چه فرقی دارد. می خواهید بگویید که چنین نور محمدی بی خاصیتی از ابتدای خلقت بوده است خب باشد بگویید.
پاسخ خودتان:
به قول خودتان:
به چه دلیل آنها را حمل بر جسمانت می کنید. فقط به این دلیل که آنها با روایات مورد علاقه یتان همخوانی ندارند.
پس معنای آیات هم این طور می شود که مثلا : به جسم تو و جسمهایی که پیش از جسم تو بودند وحی کردیم!!!
به هر حال ممنون از شما که آب پاکی را روی دست ما ریختید که هر آیه و روایتی که برخلاف این روایات بیاوریم را شما حمل بر جسمانیت می کنید. حتی ذهن و فکر و شعور و معرفت را که از نهج البلاغه آورده بودم را هم حمل بر جسمانیت کرید!
یکدفعه بگویید وجودی غیر جسمانی به جز خداوند نیست و نور محمدی هم همان خداوند است و خلاص.
بله به هرحال از همراهی و صبوری شما تا به اینجا تشکر می کنم. امیدوارم حداقل بر این یک حرفتان بمانید و حرفتان را دوباره عوض نکنید.
مشکل من با شما این است که عمدا تجاهل می کنید و چیزهایی که جوابشان را داده بودم را بدون توجه به جواب من دوباره تکرار می کنید و از همه مهم تر اینکه حرفتان را عوض می کنید با این رویه نمی توان با شما بحث کرد. وگرنه این را که دلایلم را قبول نمی کنید و معنای آیات و روایات را می پیچانید از قبل می دانستم ولی حداقل توقع داشتم که روی حرفهای خودتان بمانید اگر
می خواهید حرفتان را اصلاح کنید بگویید اینجا اشتباه گفتم و درستش الان این است نه اینکه هر موقع به ضرر ادعاهایتان شد حرفتان را عوض کنید. این اقدامی فریبکارانه است. درباره ی جوابهای من هم باور کنید برای همه آنها حداقل یک روز و برای برخی حتی سه چهار روز رویشان فکر کرده ام و وقت گذاشته ام و جواب شتابزده ندادم. اگر می خواستم همینطوری بدون دلیل انکار کنم نیازی به این همه زمان گذاشتن نبود.
بحث من و شما که به پایان رسید . در اینجا من برای حسن ختام بحث سخنانی از شیخ مفید علیه الرحمه را می آورم . مغالطه ی توسل به شخص نمی خواهم بکنم که چون شیخ مفید اینها را گفته است باید پذیرفت چون دلایل کافی دراین باره قبلا آورده شد فقط اینها را به حسن ختام می آورم که زینت بخش پایان کلامم در این پست باشد.
شیخ مفید علیه الرحمه در کتاب مسائل العکبریه می گوید:
فاما ان يكون ذواتهم عليهم السلام كانت قبل آدم موجودة فذلك باطل بعيد عن الحق لايعتقده محصل ولايدين به عالم و انما قال به طوائف من الغلاة الجهال والحشوية من الشيعة الذين لابصيرة لهم بمعانى الاشياء ولاحقيقة الكلام وقد قيل: ان الله تعالى كان قد كتب اسمائهم فى العرش ورآها آدم و عرفهم بذلك وعلم ان شأنهم عند الله عظيم. ( مسائل العکبریه ص28)
ترجمه: و اما اين كه بگوئيم ذات آنها ( ائمه) قبل از آدم موجود بودند باطل است و از حق به دور. هيچ درس خوانده اى به آن اعتقاد ندارد و هيچ عالمى به آن پايبند نيست. تنها گروههايى از غلات جاهل وعده اى از حشويه شيعه كه بصيرت و آگاهى به معانى اشياء ندارند و سخن را نمى شناسند به آن قائل شده اند و گفته شده: خداوند تبارك و تعالى نامهاى آنان را در عرش نگاشته است. آدم آنها را ديده و شناخته است و دانست كه آنان در نزد خدا از منزلت بزرگى برخوردارند.
و نیز می گوید:
وامّا تكرار القول بانه قد صحّ انهم انوار فقد قلنا فيه ما كفى وبيّنا انه مذهب مرذول ووصفنا الذاهب اليه من الناس بما ذكرناه من الغلو و التقليد بغير بيان. ( مسائل العکبریه ص30)
ترجمه: اما تكرار اين سخن كه صحيح است آنها نور بوده اند به مقدار لازم درباره آن بحث كرديم و بيان نموديم كه معتقد به آن راه غلو را مى رود و بدون دليل تقليد مى نمايد.
یادتان باشد که گفتید دیگر پستی در جواب مطالب من نمی نویسید باز حرفتان را عوض نکنید.
والسلام علی من التبع الهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
الزاما حقیقت چیزی نیست که ما بینیم ممکنه در هر زمن وجهی از آن در نظر ما پنهان باشد اما اگر از زاویه دید کسی که خلق می کند ببینیم شاید فرق کند
بله برای فهم لازم است که معیار مشخص شود اما در مورد قرآن و روایات آیات محکم و متشابه وجود دارد
باید بر اساس این موضوع قرآن و روایات را مشاهده کرد.
اما اینکه بگوییم اشتباه است و کلا حرف باطل و ضد و نقیض است این هم ایراد دارد چون عقلا وقتی برهان و معیار فرق کند نتیجه هم فرق می کند دیدن احتمالات مختلف و رجوع به کسی که بیان می کند لازم است.
اگر همین 14 هزار تومان بنا باشد در دوره های مختلف به من داده باشد حرفش غلط نیست
چرا که مثلا ماهیانه 2000 تومان قرار باشد به من بدهد و 2000 تومان را به من بدهد خب تمام طلب ماهیانه من را داده است. این سخنش کجا اشتباه است؟
انسان با فکر تجربی و دید عالم ماده از همان نطفه پدر و مادر هست تا سنی که به خاک تبدیل می شود
آنجا زنده شدن انسان مطرح است.
بینید انسان انسان است اما در دوره های مختلف و حتی انسان های مختلف این زمان خلقت فرق دارد
الان نگاه کن یک انسان ممکن است در ماه بهمن بدنیا بیاید و خلقت جنینی آن تمام شود
یک انسان در ماه اسفند
همه انسان اند اما زمان بدنیا آمدن آن فرق دارد و متفاوت است
دیدی که من می بینم اینه که
آسمان و زمین اولا 1 آسمان و زمین نیست بلکه چندین آسمان و زمین و چندین کهکشان و... وجود دارد
الان هم در علم کهکشان شناسی می گویند فلان سیاره چندین سال نوری طول کشیده تا خلق شود(هرچند اختلاف هست در آن اما کلی نگاه کنیم چه بسا تمامی این اختلاف نظر ها درست باشد)
خب اینجا معیار سال نوری است
حال یکجا معیار را سال خورشیدی در نظر بگیریم
و جای دیگر سال قمری
حتی در همین سال خودمان هر 4 سال یکبار معیار سالمون عوض می شود(منظور از عوض شدن همین سال کبیسه شدن در هر 4 سال است. و تعداد روز ها)
بحث کثرت هم که استاد مثال زدند.
یا علی(ع)@};-
سلام جناب عصران،
پس یک مشکل من این است که پستهای قبلی شما را نخواندهام ... دلیل اصلی اینکه نخواندم این بود که دیدم با تمسک به شباهت برخی اعتقادات ما با برخی اعتقادات مسیحیان سعی دارید نتیجه بگیرید که این اعتقادات افسانه هستند و چند پست بعدی را هم که خواندم که بین شما و کارشناس ردّ و بدل شده حول همین مسأله بودند و گمان کردم تا آخر از همین بحثها داشتهاید که جسارتاً به زعم خودم فایدهی چندانی درشان نبود ... اما اگر میفرمایید دلایل دیگری داشتهاید بر ردّ این اعتقادات ممنون میشوم آدرس پستهایی که درشان این دلایل را آوردهاید بنویسید ... مگر اینکه برایتان دشوار باشد و عذرم بر اینکه تمام پستهای پیشین شما و کارشناس را نخواندم نپذیرید ...
اما جدای از آن دلایل احتمالی که در آن پستهای گذشتهاتان نوشتهاید فکر میکنم ایرادی که در پستهای قبلی به شما گرفتم کلیتر از آنی است که با هر دلیلی که بیاورید بتوانید به طور کلّی ردّشان نمایید ... در واقع جناب عصران من قضاوتی نکردم که دلایل شما و ایرادهای شما به اعتقادات ما وارد هستند یا نیستند، بلکه گفتم هر دلیلی هم که داشته باشید مادامیکه از جنس دلایل معمول برای کسب جزئيات اعتقادات است این دلایل میتوانند منجر به تقویت یک ظنّ و تضعیف یک ظنّ دیگر شود ... همان شایدهایی که در ادامهی پاسختان نسبت به آن جبههی محکمی گرفتید که به آن هم میرسیم ان شاء الله ... اگر هم مطلبی از جنس ظنّ و گمان باشد از آنجا که مطابق با چند آیهی قرآن ظن و گمان انسان را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند انسان نمیتواند با تکیه بر ظن و گمان خود سایر احتمالات را به صورت قطعی رد کند ... این ایراد را نه فقط به شما که بلکه به بیشتر کارشناسان این سایت و علمای خارج سایت هم وارد میدانم، اینکه قبل از سنجش قوت و اعتبار یک نظریه آن را اثبات شده یا غیرقابل نقض و یا در نقطهی مقابل آن باطل یقینی و افسانه نشماریم ...
برای من یک سری مسائل قطعی و یقینی است ... ولی جزئیات اعتقادات همه ظنی هستند ... در نتیجه اگر کسی بگوید که شاید خدایی وجود ندارد یا شاید اسلام حق نیست یا شاید بهائيت حق باشد به صورت یقینی مقابلش میایستم و اگر جنگی هم در بگیرد جهاد میکنم، ان شاء الله که بکنم، در اینجا مشکلی با اینکه حتی خونی ریخته شود چه از خودم و چه از دیگری ندارم ... ولی وقتی کسی گفت که شاید قیامت روحانی باشد یا فرشتگان غیرمادی باشند و فقط عالم دنیا مادی باشد و امثال آن اگرچه مطابق اعتقادات خودم (که در این زمینه همه ظنّی هستند) اعتقادات ایشان را غلط میدانم ولی به ایشان نمیگویم که شما کافر هستید و از دین خارج شدهاید یا بدون شک و یقیناً شما اشتباه میکنید و من درست میگویم ... وقتی میگویم این جزئیات اعتقادی ظنّی هستند به این معنا نیست که کلاً بر اساس شاید و اما و اگر باشند و اعتقاد داشتن به آنها علیالسوّیه باشد و احتمال درست یا غلط بودنش برایمان ۵۰-۵۰ باشد، بلکه این ظنّ و گمانها میتواند صورت اطمینان به خود بگیرد، کما اینکه و ذالنون اذ ذهب مغاضبا ظنّ داشت ولی اهل بیت علیهمالسلام فرمودند که این ظنّ به معنای اطمینان داشتن است و نه تردید داشتن ... اینکه این ظنّ حضرت یونس علیهالسلام اگرچه فرمودند که اطمینان بوده است ولی به هر حال شک و تردید درش بوده است را از روایت دیگری متوجه میشویم که توضیح دیگری در رابطه با این آیهی قرآن میدهد ... بنابراین در دین ما پذیرفته شده است که یک اعتقادی در عین حال که ظنّی است ولی از جنس اطمینان هم باشد و در عین حال که بهش اطمینان داریم ظنّی هم باشد ... این ویژگی علوم حصولی است اگر قبول داشته باشید ... علوم حصولی همان است که اکثر من فی الأرض به دنبالش هستند و خداوند میفرماید ایشان کاری نمیکنند مگر اینکه بر اساس حدس و گمان زندگی میکنند ...
اگر تا اینجای بحث را موافق باشید دیگر دور از ذهن نیست که از شما خواهش کنم مطلبی که ظنّ ولو قوی (مثل ۹۵٪ یا حتی بیشتر) به باطل بودنش دارید را افسانه معرفی نکرده و به کل ردّش نکنید ... این بخاطر فاصلهای است که میان حقیقت و نهایت اطمینانی که میشود از علوم حصولی گرفت وجود دارد ... مباحث تدبر در قرآنی که ما و علمای ما داریم و دارند و همچنینی بحث علم رجال و فقهالحدیث و امثال آن همه در حیطهی علوم حصولی ما هستند، شما قبول ندارید؟
تا وقتی که من یقین داشته باشم که قیامت مادی است و شما یقین داشته باشید که قیامت مجرد است و برخی علما فقط دنیا را مادی بدانند و بگویند برزخ بدون شک تجرد مثالی دارد و عقل بدون شک تجرد تامّ دارد همیشه شاهد این خواهیم بود که یک عده به عدهای دیگر بگویند بیسواد که توان فهم نظرات ما را ندارند و یک عدهی دیگر هم به دیگران بگویند کافر که صریح روایات را به زیر سؤال بردهاند و بعد هم تمام این آدمهای باتقوا بشوند مایهی تأسف مردمی که چشم امید به این علما بستهاند ...
بنده از شما و جناب آنتیخرافات خواستم که این جزئیات اعتقادی را به صورت قطعی خرافه و افسانه ندانید، مگرنه هیچ مشکلی ندارم اگر شخصاً مخالف آنها باشید و خودم و چند نفر دیگر هم شخصاً موافق این اعتقادات باشیم ... اگر به این جای بحث رسیدیم تازه اعتراف میکنیم که شاید نظرات خودمان هم اشکالی داشته باشد و میتوانیم سر میز مذاکره بنشینیم و روی برداشتهای خود از دلایل متفاوتی که داریم بجث و تبادل نظر کنیم ... هیچ اشکالی هم ندارد اگر دست آخر به توافق هم نرسیم و هر کسی همچنان برداشت خودش را داشته باشد، مادامیکه دلایلمان از ثقلین است و سعیمان این نباشد که آیات و روایات را به نظرات خودمان بخورانیم ... چه ما و چه شما ...
روشم همان روشی است که یک کودک در بستری که خداوند برایش قرار داده است درست و غلط را یاد میگیرد ... در ابتدای امر کودک نابالغی که هنوز عقلش پوشیده است نزد پدر و مادری که لزوماً هم انسانهای فهیم و معصوم از گناه و اشتباهی نیستند و لزوماً اعتقاداتشان هم صحیح نیست سپرده میشود و سپس برای تربیت به معلمانی سپرده میشود که آنها هم لزوماً انسانهای فهیم و یا صحیحالإعتقادای نیستند سپرده میشود و قص علی هذا ... بعد در سنی عاقل و مکلف میشود که از پیش تودهتوده اطلاعات درست و غلط در ذهنش نقش بسته است و باید زحمت بکشد و به کمک عقل و وجدانش با دیدی باز و بدون تعصب از میان تودهی اطلاعاتی که در ذهنش هست یا حتی هنوز نیست به دنبال یک ساختار محکم اعتقادی برسد ... این کلیت مسأله است ... جزئیات مسأله مثلاً یکی این است که وقتی خود را با تودهی روایات مواجه میکنید از همان ابتدا هم دست به قضاوتهایی بزنید ولی مهم اینجاست که آن قضاوتها را قطعی ندانید ... دیگری میتواند این باشد که شروع تحقیق از کتابهایی باشد که مثلاً علما روی آنها تأکید بیشتری دارند که قابل استنادتر هستند ... (توجه داشته باشید که فرضم این است که از ابتدا به حقانیت شیعهی اثنیعشری یقین داریم) ... این اختصارش بود گرچه وقتی بخواهیم بازش کنیم تبصرههای زیادی ممکن است به آن اضافه شود که بتواند مسیر رسیدن به اعتقادات مناسبتر را تسهیل و تسریع و نماید و اعتقادات گرفته شده هم قابل اطمینانتر باشد (ظن قویتر) ... در نهایت هم یادمان میماند که اعتقاداتی که کسب کردیم همچنان ظنّی هستند ...
آلیاژ محکمی هم که باشد نتیجهاش این است که ظنّتان قویتر شود، نه اینکه دیگر بتوانید بگویید که یقین دارم که این اعتقادات خرافی هستند ... کما اینکه من هم نمیتوانم به جلاله قسم بخورم که هر آینه این اعتقادات خرافات نیستند ...
نتیجهی منطق تا وقتی در فضای انتزاعی و حداکثر روی کاغذ است کاملاً قابل تکیه است ولی منطق و ریاضیات هم وقتی پایشان به حل مسائل عالم خارج باز شود کمیتشان لنگ است و بیشتر از ظن و گمان نمیتوانند برای کسی به ارمغان بیاورند ... بس که پیشفرض و امثال آن در پروسهی یک تفکر در حل یک مسألهی خارجی میتواند وارد شود ...
اینکه در افسانههای دیگران هم خودشان یا مشابهشان آمده باشد هیچ چیزی را نه اثبات میکند و نه رد ... که ظاهراً خودتان هم قبول دارید ...
بله میدانم از خودتان در نیاوردید ... ولی ترجیح میدهم به صرف اینکه برخی از بخشهای یک حدیث ظاهراً با بخشهایی از احادیث دیگر تعارض دارند نگویم چون حدیث مظطرب است کلاً آن را دور بیاندازیم ... بعضی اوقات در همین روایات به ظاهر متعارض حکمتهایی است که قلب انسان را به نور فهم روشن میکند و شهادت میدهیم که ای اهل بیت کلامکم نور و امرکم رشد ... بماند که خیلی از وقتها (نه همیشه) بعد از مدتها دیدهام که همان تعارضات هم واقعاً تعارضی نبودند و من بخاطر تصوراتی که در ذهنم داشتم بود که فکر میکردم این حدیث با آن حدیث تعارض دارد ... این بحث اختلاف شمارش سالها از همان دستهاند که در روایاتی توضیح دادهاند که چطور ممکن است مثلاً از امسال تا سال آینده برای من یک روز باشد و برای شما ده سال ... نمیگویم که این نکته و توضیحاتی که در ذیلش دادهاند حتماً این تعارضات را حل میکند ولی حداقلش این است که اجازه نمیدهد راحت بگوییم این تعارضات رفعنشدنی هستند ... حداقلش باید یک کار تحقیقی بکنیم و دست آخر هم یادمان نرود که به هر نتیجهای که رسیدیم از جنس ظن و گمان است، ولو اینکه ظن قوی بالای ۹۵٪ هم باشد ...
لاالهالاالله ... جناب عصران اصلاً قضاوتی در مورد اینکه این انتقاد شما وارد هست یا نیست نمیکنم، چشمبسته میگویم احتمال دارد حق با شما باشد، به هر حال من که معصوم نیستم ...
قرار شد قضاوتی در مورد انتقادتان که وارد است یا نیست نکنم ولی بگذارید بگویم که معنای انس و الفت در نظرم چیزی بود که در بالا مطابق با روشن شدن قلب به نور حکمت توضیح دادم، ولی از آنجا که این لغات در اصل به همان معنایی که شما از آنها در نظر داشتید نزدیکتر هستند میپذیرم که اشتباه کردم که آنطور نظرم را بیان کردم ... گرچه این احتمال را هم رد نمیکنم که نسبت به برخی از اعتقادات تبعیض قائل شوم، در مثالی که به اختصار روش غور کردنم در روایات را گفتم این احتمال به وضوح قابل رصد کردن است ... اگر خواستید از همین تبعیض قائل شدنم هم میتوانم دفاع کنم و این را شرط احتیار عقلایی میدانم که اعتدال در آن لازم است ولی افراط در آن میشود همان تعصبی که سنگ راه خواهد شد ... اگر توانسته باشم منظورم را برسانم ...
ارتباط که دارند جناب عصران ولی بگذارید به روایات دیگری اشاره کنم که تازه خواندمشان، آنجا که معصوم علیهالسلام در پاسخ مردی گفتند که مرسلونی که به نزد حضرت ابراهیم علیهالسلام رفتند و گفتند ما بر قوم لوط فرستادهشدهایم را ما فرستادیم و کلاً هر جا که خداوند در قرآن مطلبی را منتسب به خودش کرده باشد ولی از صیغهی جمع استفاده کرده باشد منظورش ابتدا ما هستیم و در نتیجه مطابق این آیه که «وَ لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» نه تنها ایشان پیش از آدم علیهالسلام خلق شدهاند که بلکه آدم علیهالسلام به واسطهی ایشان خلق شده است و فرشتگان به امر خدا سپس به امر اهل بیت علیهمالسلام بر ایشان سجده کردند (بماند که در این آیه خلق کردن مخاطبین قران و صورت خوردن آنها مقدم شمرده شده است به سجدهی آدم علیهالسلام که یک تفسیر آن میتواند این باشد که تمام انسانها از همان ابتدا با هم خلق شدهاند ولو به صورت طینت و اینکه فرزندی قبل از پدرش خلق شده و صورت خورده باشد هم محذوریتی نخواهد داشت ...) و خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل ... میبینید که این حدیث به ظاهر هیچ ارتباط مستقیمی به خلقت اهل بیت علیهمالسلام پیش از حضرت آدم علیهالسلام نداشت ولی وقتی به آیات قرآن عرضه شد ناگهان حامی این نظریه شد، از این دست روایات بسیارند و نمیتوان صرفاً با رد کردن چند حدیث که مستقیماً خلقت ایشان پیش از حضرت آدم علیهالسلام را طوری بیان کردهاند که به قول شما متنشان مظطرب است (اگر باشد) به کل رد کرده و خرافات دانست ...
... و البته باز هم نمیگویم که یقیناً باید حرفم را بپذیرید و هر احتمال خلافی محکوم به باطل بودن است، بلکه میگویم این ظنّی که ما داریم استوار بر آیات و روایات متعددی هستند که مستقیم یا غیرمستقیم یک نظر را تقویت میکنند ...
بله ازجهتی با شما موافقم و در نتیجه این اشکالم را پس میگیرم ...
خدا خیرتان دهد ...
پس قبول دارید که این امکان که شاید در اشتباه باشید به کل منتفی نیست ... در نتیجه قبول دارید که جزئیات اعتقادی شما هم ظنّی هستند ولو اینکه فعلاً ظنّ قوی به یک صورتی از اعتقادات داشته باشید ... اشکالی ندارد که بخاطر همان ظنّ قوی که به یک سمت دارید روی تخیلاتی که ممکن است به ذهن برسد نخواهید وقت بگذارید و خود را درگیر اوهام نکنید، اما اگر نظری از آیه یا روایتی به ما رسید دیگر به زعم من قابل اعتناست، حداقل باید بک گوشهی ذهنمان نگهش داریم و هر از گاهی که به مشکلی در استحکام جزئیات اعتقادی خود برخورد کردیم آنها را هم نیمنگاهی بیاندازیم که شاید همان اعتقادات به ظاهر عجیب در چهارچوب دادههای جدیدی که ذهنمان را مشغول کردهاند از آن وضعیت استبعاد خارج شده و به فهم نزدیکتر شوند ... این یعنی من از ابتدا تا کنون فقط معترض به صراحت لهجهی شما به خرافات و افسانه بودن این اعتقادات هستم و نه به اینکه در این اعتقادات با هم اشتراکی نداشته باشیم ...
خلق ۱۴۰۰۰ سال قبل و ۲۰۰۰ سال قبل به نظر من تعارض نمیرسد و چندین سناریو را میتوانم در نظر بگیرم که هر کدام ممکن است بتواند این تعارض را برطرف نماید ... برخی را گفتهام و برخی دیگر هم بماند ...
بله حق با شماست ... مثل کتاب ذبیاللهمنصوری که برخی مسائلش ممکن است ساختگی باشد ... به همین دلیل بهتر است شروع غور کردنمان در دریای بیکران روایات از کتابهایی باشد که نزد علمای شیعه اعتبار بیشتری دارند ... اگر موافق باشید
حتماً همینطور است ... شخصاً هم با خیلی از نظریات فلاسفهی مسلمین و هم با خیلی از نظرات عرفای اسلامی مخالف هستم و آنها را اشتباه میدانم ولی نظرات خودم را هم که جایگزین آنها کردهام روی درستیاشان قسم نمیخورم، فعلاً ظنّ قوی دارم که آنها در اشتباه هستند و نظری که خودم دارم با آیات و روایات سازگارتر است، اینکه میبینم خیلی از بحثهای عرفا و فلاسفه مبنای قرآن و روایی به اندازهی کافی قوی ندارد هم باعث میشود ظنّم به اشتباه بودنشان و به درستی نظرات شخصیام قویتر شود، ولی باز هم قسم نمیخورم که حتماً در اشتباه باشند یا حتماً خودم به حق دست یافته باشم ... گرچه معترض هستم که چرا ایشان از خودشان صحبتهایی میکنند و باز معترضم که چرا ظن و گمانهای خودشان را منظور خدا و پیغمبر و اهل بیت علیهمالسلام جا میزنند ... لااقل برخی از ایشان اگر نه همهاشان ...
شما فرمودید خلقت انسان از گل بوده است، گفتم آن گل میتواند اشاره به همان طینت داشته باشد ... و البته تمام کارکرد آن بحثم این بود که به قول خودتان با قطعیت نتیجهگیری شما مخالفت کرده باشم نه به این معنا که قول خودم را اثبات کرده باشم ...
اینکه چرا انسان یک بار اینطور معنا شود و بار دیگر طور دیگری معنا شود که در تفاسیر روایی اصلاً مطلب غریبی نیست و به وفور یافت میشود ... حتی خورشید و ماه که معمولاً به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیر علیهالسلام تأویل میشوند در همان سورهی الرحمن به اولی و دومی تفسیر شدهاند ... این میرساند که ما برای فهم قرآن بیش از آنچه که فکر میکنیم نیازمند توضیح معصوم علیهالسلام هستیم ...
اما در بارهی آیهای که با آبی مشخص فرمودید شاید به چند طریق بتوان بررسیاش نمود ... مثلاً روایتی داریم در توضیح اولین خلقت خداوند که زراره علیهالرحمة میپرسد و امام صادق علیهالسلام جواب میدهند .... آنجا که میفرمایند اولین خلق خدا نور ظلّی بوده است و بعد توضیحاتی میدهند در مورد اینکه خلقت هر آدم علیهالسلام از چه چیزی بوده است ... شاید راه بهتری که بشود برای توضیح این مطلب یافت مثلاً از طریق روایتی باشد که در آن فرمودند که خاک آدم علیهالسلام را از تمام سطح زمین برداشتند و یا گل ایشان مشتمل بر چندین گل بوده است که مثلاً آب تلخ در گوش است و آب شور در چشم است و آب شیرین در دهان است و غیره، در واقع باید اول بررسی کرد که حدیث طینت آیا شامل گل بدن حضرت آدم علیهالسلام هم میشود یا فقط شامل طینت ایشان میشود مستقل از اینکه بدنشان از چه خاکی خلق شده باشد ... اینکه خداوند وقتی طینتها را آفرید آن دو طینت را به هم آمیخت هم میتواند مطلب سومی باشد که میتوان در فهم بهتر این آیه مورد استفاده قرار بگیرد، این مطلب سوم را هم میتوانید در ذیل توضیح اصحابالیمین و اصحابالشمال و یا در ذیل فالق الحب و النوّی بودن خداوند جستجو نمایید که احتمالا از پیش با آنها آشنایی داشته باشید ... تمام اینها را گفتم که بگویم آن اعتراض شما اگرچه چالشبرانگیز باشد ولی نمیشود بر اساس آن با یقین گفت که حتماً خلقت نوری بر اساس آن رد میشود ...
مطابق سورهی اعلی خداوند به رسولش میفرماید که ای پیامبر تو چیزی را فراموش نمیکنی مگرآنکه خدا بخواهد ... بنابراین هیچ ایرادی ندارد که ایشان هم ولو برای لحظهای آن عهد را فراموش کنند و دوباره به خاطر بیاورند ... خود حضرت آدم علیهالسلام علاوه بر اینکه مطابق قران عهد را موقتاً فراموش کردند وقتی حجرالأبیض برایشان آورده شد هم زمانی طول کشید تا آن را بشناسند ...
هیچ استبعادی ندارد که یک موجود از جهتی یک شأنیت داشته باشد و از جهت دیگری شأنیت دیگری داشته باشد ... از نظر شما استبعادی دارد؟
روایت نیست یا اگر باشد من سراغ ندارم، ولی اینکه ایشان فاروق اعظم باشند و اینکه نقطهی تحت الباء باشند داریم و اینکه نقطه فاروق باشد هم که بدون توجه به اینکه روایتی در این زمینه باشد یا نباشد به خودی خود خیلی دور از ذهن نیست ... به هر حال باء چه فرقی با تاء یا ثاء دارد اگر فرق رسمالخطیاشان در یک نقطه نیست؟ ... با این وجود الآن دیگر میدانید که روی درستی این مطلب قسمی نمیخورم و تا وقتی که پاسخ بهتری بیابم به آن پایبند میمانم ...
آن روایت اسمی که خدا آفرید و چند قسمتش کرد را خواندید؟ اگر خوانده بودید فکر کنم ربطش بهتر مشخص میشد ... آن اسم ابتدایی اسم بوده است و قابل قسمت کردن هم بوده است، بنابراین عجیب نیست اگر کلمه بوده باشد، در عین حال که وقتی همین مطلب را با اصطلاح نور بیان میکنند میفرمایند که خداوند یک نور خلق کرد و آن نور را دو قسمت کرد و امثال آن ... اینها هیچ کدام به طور قطع در تعارض با دیگری نیستند و همیشه این احتمال قابل اعتنا وجود دارد که بتوان با هم جمعشان نمود ...
جناب عصران، به عنوان حسن ختام آیا قبول دارید که اعتقاد ما به درستی این اعتقادات و اعتقاد شما به درست نبودن این روایات همگی ظنّی هستند؟ ... اگر بله آیا قبول دارید که دیگر نمیشود گفت که این اعتقادات یقیناً و بدون شک محکوم به خرافه و باطل بودن هستند؟ ... اگر بله آیا قبول دارید که نمیشود به طور کامل آن روایات را رد و انکار کرد؟ ... اگر بله شخصاً هیچ مشکلی ندارم که ما و شما در این اعتقادات با هم موافق نباشیم و در نتیجه بحثی هم دیگر ندارم ... @};-
[SPOILER][QUOTE=عصران;894112]
[/QUOTE]
[/SPOILER]
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
می توانم سوال کنم شما کجایش تناقض می بینید؟
برای چی می گویید تناقض است؟
یا علی(ع)@};-
سلام
وقتی اینقدر در تشخیص حقیقت مردد هستید از کجا می فهمید که پزشک حقیقت را می گوید.
همانگونه که احادیث متشابه وجود دارد احادیث جعلی هم وجود دارد. اگر درباره ی آن احادیث محکماتی سراغ دارید که می تواند اختلافاتشان را رفع کند آن را بگویید وگرنه در همان احادیثی که می گوید احادیث محکم و متشابه دارند هم گفته شده که دنباله روی از متشابهات بدون محکمات سبب گمراهی است.
در ضمن این هم یک مغالطه ی دیگر است که تا بخواهیم از چیزی اشکال بگیریم بگویند که اینها متشابه است و نمی شود از آنها اشکال گرفت. این منطق را می توان غیر از قرآن و احادیث هم برای هر حرفی درنظر گرفت . هرکس می تواند یک حرف غلطی بزند و بعد بگوید که سخنان من محکم و متشابه دارند!
قرار و مداری در کار نیست. شما طلبتان را می خواهید و او فقط دو هزار تومان کف دست شما می گذارد و چند تا توجیه هم می آورد و می رود . اینکه قصد قسط دادن بقیه ی طلبتان را داشت یا می خواست فلنگ را ببندد و بقیه پول را بخورد و یک آب هم رویش معلوم نیست.
به هرحال اگر نظرتان درباره ی دو میلیون تومان و چهارده میلیون تومان هم همین است بگویید تا من شماره حسابم را از طریق پیغام خصوصی برایتان بفرستم تا اگر این بحث به نتیجه ای نرسید حداقل پولی به من برسد.
اصلا شما بفرمایید که خلقت چیست؟ قبل از خلقت چیزی با بعد از خلقت چیزی چه تفاوتی با هم دارند؟ اینگونه فکر کنم بهتر برایتان جا می افتد که دو هزار سال پیش خلق شدن چیزی با چهارده هزار سال پیش خلق شدنش چه فرقی با هم دارند.
چیزی به عنوان اختلاف نظر درست نداریم یا اختلافی نیست یا اگر هست فقط یکی از نظرات درست است.
معیارها باید مشخص شده باشند اگر معیار ها را مشخص نکنیم و هر دفعه یک چیزی بگوییم نتیجه اش کلاهبرداری است. داستان حضرت شعیب را خوانده اید که می گفت پیمانه ها و ترازوهایتان را درست کنید.
نه معیاری عوض نشده است . معیارمان همان تقویم جلالی است. کبیسه کردن هم بر اساس همان معیار است.
آیا شما اصلا به وجود تناقض در کلام اعتقاد دارید؟ در چه صورتی از نظر شما در سخنانی تناقض روی می دهد؟
بگذارید این تناقض را از طریق حرفهای خودتان نشانتان بدهم:
شما در نقل قول بالا سایه نداشتن اهل بیت را ( بر فرض صحت) با نور بودن آنها می خواهید توضیح بدهید .
حالا آیا می دانستید در همان روایات خلقت نوری گفته شده که ما سایه های نور بودیم. مگر نور هم سایه دارد؟! این سوال را در نقل قول بالا خودتان هم پرسیده بودید. یا در همان روایاتی که در بالا آوردم گفته شده که ما زیر سایه ی سبز بودیم. نور چطور زیر سایه می رود؟! حالا من از شما می پرسم که نور بودن و سایه بودن آیا با هم تناقضی ندارند؟
سلام
در این باره می توانید نوشته های من در صفحه ی پنجم و پاسخ من به کارشناس در صفحه ی هشت را ببینید.
من برای باطل بودن این موضوع ظن و گمان ندارم. اگر پست های ابتدایی را هم خوانده باشید آنجا گفته بودم که بطلان خلقت نوری و تقدم وجود حضرت محمد بر حضرت آدم نزد من بدیهی است. کلا اینطور نیست که من تمام جزییات اعتقادات را مثل شما ظنی بدانم به بعضی از آنها یقین دارم و برخی را هم هرچند یقین ندارم ولی به یقین رسیدن در مورد آنها را قابل وصول می دانم.
در اینکه چه چیزی جزییت اعتقادی است و چه چیزی کلیت اعتقادی است چطور آیا یقین کامل در این باره دارید؟ آیا اگر کسی چیزی را که شما کلیت اعتقادی می دانید جزییت اعتقادی بداند
به صورت یقینی مقابلش می ایستید و اگر جنگی در بگیرد حاضرید خونش را بریزید؟
در خود همین چطور؟! آیا یقین کامل دارید که : (( در دین ما پذیرفته شده است که یک اعتقادی در عین حال که ظنّی است ولی از جنس اطمینان هم باشد و در عین حال که بهش اطمینان داریم ظنّی هم باشد ))
اگر کسی خلافش را بگوید به صورت یقینی حاضرید مقابلش بایستید یا اگر جنگی در بگیرد حاضر هستید به خاطر همین جانتان را بدهید یا جانی را بستانید؟
در اینکه این ویژگی علم حصولی است چطور ؟ آیا یقین کامل دارید یا به آن ظن و گمان دارید؟
می بینید به راحتی می توان این شایدها را هم علیه خودتان هم به کار گرفت.
من همیشه ظن و گمان خود را درجه بندی کمی و عددی نمی کنم که مثلا نود و پنج درصد به باطل بودن چیزی باور داشته باشم و پنج درصد هم به درست بودنش. که حالا شما از من می خواهید که حق آن سهام پنج درصدی را هم بدهم و حقوق اقلیت ها را هم رعایت کنم.
بر فرض هم اگر درجه بندی کمی می کردم. وقتی شما می گویید دو هزار سال پیش خلق شدن با چهارده هزار سال پیش خلق شدن تعارضی ندارد. دیگر تعارض نداشتن نود و پنج درصد با صد در صد که روی شاخش است. بنابراین وقتی قبول دارید که دو هزار با چهارده هزار تعارض ندارند و می توانید برایشان چندین سناریو بسازید دیگر چرا دارید سر 95% و 100% چانه می زنید . زحمت بکشید و برای تعارض نداشتن آن هم چند سناریو بسازید.
پس یعنی با خرافه و افسانه دانستنشان مشکلی ندارید. با قطعی خرافی خواندشان مشکل دارید؟ اگر من بگویم به احتمال فوق العاده زیاد اینها خرافه و افسانه هستند دیگر از نظر شما هیچ مشکلی نیست؟
به هرحال من همین قدر هم نمی توانم کوتاه بیایم چون از نظر من در برخورد با اینگونه مسائل قاطعیت و جدیت لازم است.
اینکه با چه اصول و قواعدی با عقل و وجدان خود از این توده ی اطلاعات ساختار محکم می سازید. کلیت این را می خواستم بدانم.
این قضاوت ها رابر اساس چه اصول و قواعدی می زنید؟ من این اصول و قواعدش را به اختصار می خواستم بدانم.
یعنی معیار شما برای قابل استناد تر بودن کتابها بیشتر تاکید علما است تا دلیل علما.
این تبصره ها آیا ذوقی و سلیقه ای است یا آنها هم بر اساس اصول و قواعدی است؟ اگر دومی است من آن اصول و قواعد را می خواهم به اختصار بدانم.
من با این آلیاژ محکم به این باورها ضربه می زنم اگر خرافه بود که خرد می شوند. و اگر حقیقت بود که آسیبی نمی بینند. اگر مخلوطی از خرافه و حقیقت باشد که جلا پیدا می کنند و اگر هم حقیقتی بس بزرگ باشند که آلیاژ من می شکند.
این مشابهت اگر باز بشود خیلی چیزها را می تواند رد یا اثبات کند.
اضطراب حدیث اینگونه نیست که به تنهایی باعث دور ریختن حدیثی بشود بلکه باعث سوء ظن به صدور حدیث و عدم حجیت احادیث می گردد. تقریبا مانند همان ضعف سند حدیث است. همانگونه که هر حدیث ضعیف السندی دور ریخته نمی شود هر حدیث مضطربی هم دور ریخته نمی شود. ولی این دو از قرائن مهمی هستند که به اطمینان رسیدن در مورد احادیث هم کمک می کنند.
من هم انتظاری که در این باره از شما دارم این است که به دلیل اضطراب حدیث قبل از اینکه قلبتان به نور فهم روشن شود به آنها حسن ظن نداشته باشید بلکه سوء ظن داشته باشید.
وگرنه کسی نگفته است که فقط به دلیل اضطراب احادیث و بدون در نظر گرفتن قرائن و دلایل دیگر حدیثی دور ریخته شود. البته در مورد اضطراب حدیث به صورت تعارض بخشهایی از حدیث با بخشهای دیگر آن وضعیت فرق دارد.
من گفتم تبعیض نسبت به روایات قائل می شوید. درباره تبعیض قائل شدنتان نسبت به اعتقادات فعلا چیزی نگفته ام.
من هم می دانم که از نظر شما ارتباط دارند ولی می خواهم بدانم که این ارتباط از طرسق ثقلین است یا از طریق برداشت های شخصی ای است که گفتید نباید آنها را به دین بچسبانیم.
حداقل نشانی روایت را می دادید تا بدانیم روی یک روایتی که وجود دارد در حال صحبت هستید.
بر فرض وجود چنین روایتی اشکالات زیادی در تطابق با قرآن پیدا می کند که به جهت عدم اطاله ی کلام واردش نمی شوم.
ولی به نظر من شما بر عکس عمل کردید یعنی قرآن را بر این حدیث عرضه کردید به جای آنکه این حدیث را بر قرآن عرضه کنید.
در مورد خلقت نوری نه.
این را به این دلیل گفتم که بیشتر فلسفه را در سخنانتان نشانه می روید تا کنون کمتر دیده ام یا اصلا ندیده ام که از این انتقادات به عرفان هم بکنید.
مسئله اصلی مخالفت با برخی نظریات مطرح در فلسفه یا عرفان نیست بلکه در مخالفت با روش آنها است.
نتیجه ای که از آن آیه گرفته بودم را در پایینش بیان کرده بودم. اینکه خلقت انسان از گل آغاز شده است نه از چیز دیگری مانند نور. حالا شما مثلا بگویید که این گل خاکش از بهشت بوده است و آبش از سلسبیل بوده است. باز هم این گل است و با نور فرق دارد. بنابراین شما کوچکترین خدشه و خراشی هم نتوانستید به قطعیت این نتیجه ی من از این آیه وارد کنید.
همانطور که می دانید من با این قبیل روایات و تاویلات میانه خوبی ندارم و اتفاقا این را که یکبار خورشید و ماه به ابوبکر و عمر تاویل شوند و یکبار هم به حضرت محمد و حضرت علی دلیلی بر بطلانشان می دانم. جدای از این ایراد تعجب آور این بود که آن قدر غرق در این تاویلات و روایات شدید که یکی دو آیه بعدش توجه نکردید.
من تا کنون روایتی از زراره درباره ی خلقت نوری ندیده ام اگر نشانیش را بدهید ممنون می شوم.
در آن آیه ابتدای خلق انسان که گفته است گل. تا زمانی که چیزی را نتوانید ثابت کنید همان ظاهر ملاک است. تطبیق آیه ی ابتدای خلقت انسان از طین با احادیث طینت هم مستلزم ناصبی بودن حضرت آدم است که شما هم نتوانستید این مشکل را رفع کنید و فقط چند راه حل نیمه کاره ارائه دادید.
فراموش کردن چنین عهد مهمی چیز کمی نیست که بتوان به راحتی از آن صرفنظر کرد.
برای همین فراموش کردنشان مگر بهای کمی دادند؟
پس اگر اینکه موجودی شانی از انسان بودن و شانی از انسان نبودن را داشته باشد هیچ استبعادی ندارد. متقابلا اینکه خلقت نوری شانی از خرافه بودن و شانی از خرافه نبودن را داشته باشد هم هیچگونه استبعادی ندارید و شما هم نمی توانید به خرافه دانستن آن اعتراض کنید.
همین روایتی که حضرت علی نقطه ی زیر باء است غیر از کتب صوفیه و فرقه هایی همچون بابیه و بهاییت در کدام منبع روایی شیعه آمده است؟
باز هم که از جواب دادن به مسئله ی اصلی طفره رفتید.
در مورد خلقت نوری نه. من یقین دارم که باطل است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
حقیقت یکی است از زاویه مختلف به آن نگاه می شود شمام و دوستتون ممکنه به یک چیز نگاه کنید مثلا به یک شاخه گل واحد اما دوست شما به رایحه اون شما به گلبرگ اون یا شما عمیق تر نگاه کنید بشود سلول بگویید یک مشت سلول است
پزشک هم تمامی روز های بدنیا امدن حقیقت است چون شاهد عینی این رو ثابت کرده
محکم و متشابه بنظرم باید تعریف مشخصی برایش یافت
و این یک جور اشراف به باطن لازم است.
باطن هم هدف گوینده سخن است باید دید گوینده سخن چگونه فردی است؟ شناخت اون بنظر محکم و متشابه و غلط رو روشن کنه
شما تعریفی دارید؟
شما از طرف خودتون می گویید یا از طرفین قرار داد؟
اگر من و دوستم همچین قراری گذاشته باشیم و فقط اشاره کلی به شما گفته باشیم
شما مشاهده کنی این مسئله رو و بگویید دوستت حقت را خورده دروغ است یا خیر؟
حال با اینکه من و دوستم از جزئیات خبر داریم و می دانیم قرارمان چیست اما شما اگاهی کامل نداری
برای همین فکر می کنی غلطه
در صورتی که برای تشخیص درست باید از ما سوال کنی قرار دادتون چه بوده؟
این طور نیست؟
یک بحث کلی است
شاید بشه در مثال مثل آینه و صاحب تصویر را زد خلق شدن تصویر فرد در آینه چیزی شبیه خلق است که هم مستقل از فرد است هم متکی به فرد حال این تصویر در آینه های مختلف فرق دارد و در ماده ها و قوانین مختلف تعاریف مختلفی دارد.
ما داریم در مورد احادیثی حرف می زنیم که گوینده آن در نزد ما ظاهر نیستند.
برای همین در این بین ممکنه معیار از قلم افتاده باشد یا هر چیز دیگری این وسط ممکنه باشد که بر اساس شواهد و قرائن بررسی میشود. و راست از دروغ با سطوح اطمینان مختلف جدا میشود.
از زاویه دید کسی که معیار رو درست نمیشناسد چطور؟
فقط می داند یک تقویمی هست؟
شما الان به لامپی که نورش به دیوار بازتاب می کند نگاه کنید
وقتی نور بر سایه غلبه کند سایه محو میشه یا خیر؟
وقتی ان بازتاب نور بر دیوار بر محیط کاملا روشن باشد چطور؟
سایه هم وقتی در محیط کاملا تاریک قرار می گیرد محو می شود
یک نکته دیگر اینکه
اما خود مفهوم سایه تنها به معنای سایه فیزیکی نیست بلکه زیر یک سقف بودن هم مطرحه یک مفهوم دیگه داره کنایه ممکنه باشه یا هر مفهوم دیگه ایی
مثلا در محاورات خودمون داریم
من زیر سایه شما هستم!
از این جمله چه برداشت هایی می شود کرد؟
برداشت های متفاوت تناقض به آن می گویند؟
یا علی(ع)@};-
سلام جناب عصران،
ممنون که زحمت کشیدید ... خواندمشان ... با برخی مطالبتان موافقم و با برخی مخالف ... فقط نفهمیدم که چرا بحث احادیث طینت را به کل منتفی دانستید ... صورت سؤال این تاپیک مگر بر روی خلقت نوری است؟ نه، بر روی خلقت اهل بیت علیهمالسلام پیش از خلقت حضرت آدم علیهالسلام است، به همین دلیل احادیث طینت هم میتوانند وارد بحث شوند ...
بدیهی هم که باشد بداهتش مثل بداهتهای فلسفی است، یعنی به آن پایبند هستید تا اشتباه بودن نظرتان برایتان معلوم نشود و این یعنی همچنان احتمالش برایتان وجود دارد ... مگرنه آیا حاضر هستید در دفاع از این نظرتان قسم جلاله هم یاد کرده و جان و مالتان را هم بدهید؟ یا اگر امام زمانتان علیهالسلام ظهور کردند و این مطالب را تأیید کردند آیا شما از این تأیید کردن ایشان پی به جعلی بودنشان میبرید و انکارشان میکنید؟ ... شما اینطور یقینی برخورد میکنید و مخالفان شما هم روی همان نظرهای مخالفشان یقینی برخورد میکنند و همین میشود که در طول تاریخ یک گروه افراد گروه دیگر را سادهلوح و نادان و قشری و متحجر معرفی کرده و گروه دیگر هم این گروه را کافر و اهل تأویلبهرأی و امثال آن معرفی کرده است ...
کلیت اعتقادی مدّ نظرم این بود که خدا وجود دارد قرآن از طرف خداست و اسلام تشیع دین حق است ... همین ...
نه اینها دیگر برداشتهایم هستند ... فعلاً اینطور فکر میکنم و چون مدارکی هم برایش دارم رویش استوار هستم و از آن دفاع میکنم، ولی غیرممکن نمیدانم که با دلایل دیگری بشود ردّشان کرده و جایگزینشان نمود و یا نواقصشان را اصلاح کرد ...
اینکه بیشتر مردم از ظن و گمان پیروی میکنند که ترجمهی کلام خداست، اما اینکه ظن و گمان بودن ویژگی تمام علوم حصولی بجز حداکثر منطق و ریاضیات است برداشت خودم هست که برایش دلیل دارم و تا کنون کسی را ندیدهام که خلافش را بگوید، ولی باز هم روی درستیاش قسم جلاله نمیخورم ...
گفتن آن ۹۵٪ و ۹۹٪ در مقام کمیسازی ظن و گمانها نبود، فقط چون تا میگوییم ظن و گمان یک عده فکر میکنند که داریم سر احتمال ۵۰-۵۰ و یا ۶۰-۴۰ صحبت میکنیم و جواب میدهند که نه ما ظن و گمان نداریم بلکه مطمئن هستیم خواستم مثالهایی را بزنم که افراد بهتر بتوانند متوجه شوند که ظنّ و گمان یک طیف گسترده است که میتواند تا ۹۹.۹۹۹۹۹۹۹۹٪ را هم شامل بشود ... بعد برایشان توضیح میدهم که اگر هواشناسی گفت به احتمال ۹۹.۹۹۹۹۹۹٪ فردا باران میبارد هنوز ممکن است به احتمال خیلی خیلی خیلی کوچکی بار نبارد که در این صورت تمام آن احتمال زیاد که تا دیروز ظنّ آن را داشتیم از ابتدا هم باطل بوده است و ما نمیدانستیم و از ابتدا هم این باران نباریدن بوده است که بودنیترین کار بوده است ...
اگر قطعاً افسانه بدانیدشان چرا مخالفت شدیدی دارم ... ولی اگر بگویید نمیدانم شاید هم افسانه باشد یا نمیدانم شاید افسانه نباشد مخالفتی با شما نمیکنم، نه اینکه حرفتان را قبول کنم ولی احتمالاً با شما بحث نمیکنم، مگر آنکه ببینم سایرین دارند بخاطر دیدن وسعت علم شما با اعتماد ۱۰۰٪ به شما و وا دادن خودشان اینطور برداشت میکنند که حتماً افسانه است که در این صورت باز شاید وارد بحث شوم ...
ساختار محکم ساختن بر اساس ظن و گمان که چیز عجیبی نیست ... کل فیزیک امروزی هم ساختار مستحکمی دارد اگرچه کل آن بر اساس ظن و گمان باشد ... تبصرههای یاد شده هم مثل تبصرهها در سایر علوم هستند که برای دقیقتر و قابل تکیهتر کردن استنتاجها به کار گرفته میشوند و خودشان هم قطعیت کامل ندارند ...
منظورتان را درست متوجه نشدم ...
عملکرد این برخوردتان با روایات مثل یک فیلتر بالاگذر است که بر اساس برخی معیارها احتمال درستی یک حدیث را میسنجید و بعد اگر احتمال درستی آنها از حدّی که threshold فیلترتان بود بیشتر شد آنها را نگاه میدارید و اگر احتمال درستیاشان مطابق معیارهایتان از آن حدّ بحرانی کمتر بود به صورت اتوماتیک احتمال درستیاشان را صفر تلقی نموده و اعتقاد به آنها را خرافات معرفی میکنید ... این منطق با توجه به توضیحی که کمی بالاتر در مورد مفهوم احتمالات دادم اشکال دارد ... تنها اگر با معیارهایتان توانستید آن احتمال را به صفر محض برسانید (نه اینکه احتمال را به اپسیلون برسانید و بعد از آن احتمال کم صرفنظر کرده و آن را صفر فرض کنید) منطقاً حق دارید مطابق با همان معیارها آن روایات را خرافات بدانید و البته هنوز نمیتوانید اعتبار و جامعیت و مانعیت خود آن معیارها را قطعی بشمرید ... اینها ضعفهای علوم حصولی است و علم درایةالحدیث هم یک علم بشری است که ایمن از این مشکلات نیست ...
حتماً میتواند سبب تقویت یا تضعیف برخی احتمالات بشود و برخی ظنها را تقویت نماید ولی بیش از آن کاری از دستش برنمیآید ...
نه برادر، دلیل برای آن مطلب بیش از آن دارم که با این اظطرابها دچار سوءظن نسبت به آن احادیث شوم ... آن هم وقتی که برای رفع آن اظطرابها هم خود را در بنبست نمیبینم و حداقل سرنخهایی مقابل خودم میبینم که این امید را بهم بدهد که اگر دنبالشان کنم شاید بشود آن اظطرابها را به کل برطرف نمود ...
بله اشتباه از من بود ... کسانی که یک حدیث را نقل میکنند هم اگر درست متوجه عمق معنای کلمات نباشند ممکن است با اشتباهات لپی یا غیرلپی خود سبب اضطراب در حدیث بشوند ... این اظطرابها برای من صرفاً این معنا را میدهد که در استفادهی از آن حدیث در آن مواردی که بین روایات به نظر میرسد اختلافی باشد بیشتر احتیاط و دقت کنم و مثلاً نگویم حتماً ۲۰۰۰ سال قبل از خلقت آسمان و زمین نور حضرات معصومین علیهمالسلام خلق شده است و این گزاره هیچ اما و اگر و تبصره و توضیحی هم ندارد و خودش گویای همه چیز است ...
مستقیم یا غیرمستقیم از طریق ثقلین است، ولی در این کار ناچار از وارد کردن برداشتهای شخصیام هستم همانطور که همه همینطور هستند ... با این تفاوت که برداشتهای شخصیام را میدانم که از جنس ظن و گمان هستند و خود را نمایندهی خدا و دین خدا و عقل کلی عالم معرفی نکرده و نمیگویم نظرات من بخشی از دین هستند و هر کسی که انکارشان کند یا حتی نسبت به آن تردید در خود راه دهد باید منتظر عذاب خدا باشد ...
در زیارت جامعه مثلاً داریم:[INDENT]خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ
[/INDENT]
و سند این زیارت هم قابل وثوق خیلی از علماست ... شما با این زیارت هم مخالف هستید؟
در فقه ما اگر شما هم قبول داشته باشید استلام حجر در طواف مستحب شمرده شده است ... در توضیح آن هم از معصوم علیهالسلام علت آن پیرامون عهد الست داده شده است باز اگر شما هم قبول داشته باشید ... حجر هم که در زمان زندگی حضرت آدم علیهالسلام در مکه به زمین آورده شد و در نتیجه گرفتن عهد از تمام انسانهای نسل حضرت آدم علیهالسلام بعد از وفات حضرت آدم علیهالسلام نبوده است و در نتیجه در زمان حیات حضرت آدم علیهالسلام همهی انسانها بودهاند و خلقت آن طینتها هم مربوط به قبل از عهد گرفتن خداوند از ایشان میشده است ... پس اینکه حتی برخی از آن طینتها یا تمام آنها پیش از خلقت بدن حضرت آدم علیهالسلام بوده باشد خیلی دور از ذهن و غیرممکن نیست، اینکه طینت فرزندی قبل از طینت پدرش خلق شده باشد حداقل نباید غیرممکن در نظر گرفته باشد و به عنوان یک احتمال باید آن را پذیرفت ...
بله با روش هر دو مخالفم تا وقتی که نتایج خود را قطعی و یقینی میشمرند و منتقدان خودشان را برچسبگذاری میکنند ... ولی اگر مباحث و نظریات خودشان را یقینی ندانند و مرتکب حرام تأویل به رأی هم نشوند و برای هر گامی که برمیدارند از ثقلین استفاده کنند با ایشان مخالفتی ندارم اگرچه نظریاتشان هم به نظرم درست نباشند و به دنبال جایگزین بهتری برای آنها باشم ...
قطعیت بحث شما را در رابطه با عنوان این تاپیک به زیر سؤال بردم ... نمیدانم چرا گفتید تصمیم گرفتهاید روی حدیث طینت کار نکنید، شما اگر حدیث طینت را بپذیرید خودبخود عنوان این تاپیک ولو به صورت احتمالی قابل حل خواهد بود به این معنا که نمیتوان راحت گفت خرافه است ...
باز هم متوجه منظورتان نشدم ... کدام آیات بعدش؟ ... اگرچه ربطی هم به عنوان تاپیک ندارد ...
این را هم اشتباه کردم، عذرخواهی میکنم ... بله زراره از اصحاب اجماع است، حدیثی که خوانده بودم از مفضل نقل شده بود نه از زراره ... اگر هنوز هم مایل به خواندنش بودید میتوانید به کتاب الهدایةالکبری صفحهی ۴۳۸ رجوع نمایید، اگرچه صفحات قبلش هم مسائلی از این دست باز دارد ...
باز هم در همان کتاب هدایةالکبری چند صفحه بعدش آمده است:[INDENT=2]
قَالَ الْمُفَضَّلُ لِلصَّادِقِ: يَا سَيِّدِي إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ يُثَبِّتَنِي وَ سَائِرَ شِيعَتِكَ الْمُخْلَصِينَ لَكُمْ عَلَى مَا فَضَّلَكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا يَجْعَلَنَا بِهِ شَاكِّينَ وَ لَا مُرْتَابِينَ. قَالَ الصَّادِقُ: يَا مُفَضَّلُ قَدْ فَعَلْتُ وَ لَوْ لَا دُعَاءُنَا مَا ثَبَتُّمْ. قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا مَوْلَايَ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تُفِيدَنِي شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ قُدْرَتِهِ.
قَالَ الصَّادِقُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): يَا مُفَضَّلُ الْقُرْآنُ وَ سَائِرُ الْكُتُبِ تَنْطِقُ بِهِ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِنِّي أُبَيِّنُ لَكُمْ مَا هُوَ فِي حَقِّنَا فِي كِتَابِهِ وَ قَوْلُهُ:
فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ. قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ. لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ. مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ. فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ- فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ. وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ. وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ. فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ. وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ. ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ. وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ. فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ. فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ. وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ. وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ. وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ. وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ. وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ «1».
وَ إِنَّمَا هَذَا قَوْلُ الرَّسُولِ الْمُفَوَّضِ إِلَيْهِ وَ هُوَ الْمُفَوِّضُ إِلَيْنَا ذَلِكَ الْعِلْمَ لِقَوْلِ اللَّهِ (تَبَارَكَ وَ تَعَالَى): نَحْنُ نَفْعَلُ مِنْهُ بِمَا يَأْمُرُنَا بِفِعْلِهِ وَ هَذَا الْقَوْلُ إِشَارَةٌ مِنَّا إِلَيْهِ وَ سَنَرَاهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ وَ لَا مَلَائِكَةَ بِأَكْرَمَ عِنْدَهُ مِنَّا وَ لَا أَوْثَقَ. قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي مِثْلُ هَذَا فِي الْقُرْآنِ كَثِيرٌ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ مَا كَانَ فِي الْقُرْآنِ أَنْزَلْنا* وَ إِنَّا جَعَلْنَا* وَ إِنَّا أُرْسِلْنا* وَ إِنَّا أَوْحَيْنا فَهُوَ قَوْلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ الْمُخَوَّلِينَ فِي بَسَائِطِ مَلَكُوتِ السَّمَاءِ وَ تُخُومِ الْأَرْضِ فَهُمْ نَحْنُ وَ لَا خَلَقَ اللَّهُ شيء [شَيْئاً] بِأَكْرَمَ مِنَّا عِنْدَهُ، وَ قَدْ شَرَحْتُهُ لَكَ يَا مُفَضَّلُ هَذَا فَاشْكُرِ اللَّهَ وَ احْمَدْهُ وَ لَا تنسى [تَنْسَ] فَضْلَهُ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً وَ مَا كَانَ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ أَنَا وَ إِيَّايَ* وَ خَلَقْتُ* وَ رَزَقْتُ وَ أَمَتُّ وَ أَحْيَيْتُ وَ أَبْدَيْتُ وَ أَنْشَأْتُ وَ سَوَّيْتُ وَ أَطْعَمْتُ وَ أَرْسَلْتُ فَهِيَ مِنْ نُطْقِ ذَاتِهِ إِلَيْنَا يَا مُفَضَّلُ وَ مِثْلُ هَذَا كَثِيرٌ وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً.
[/INDENT]
امکانش هست که برداشتم از این روایت اشتباه بوده باشد، چرا که مستقیماً خَلَقْنا را بیان ننموده است ...
من هم یقین دارم که شما در این یقینی که دارید اشتباه میکنید ... البته روی این یقین خودم که از جنس ظن و گمان است قسم نمیخورم ولی راهی هم به ذهنم نمیرسد که بتوانم یقین شما را توجیهپذیر بدانم ...
اگرچه آنچه که گفتم را از متن روایات در خاطرم مانده بود ولی آن روایت صحبتش کلی بود و امکانش هست که استثناء داشته بوده باشد ... مثلاً در مورد پیامبران بخصوص اولوالعزم شاید این فراموشی بر سر مسألهی دیگری بوده باشد، مثل اینکه حضرت نوح علیهالسلام فراموش کردند که اشتباه است که بخواهند به خدا یادآوری کنند که فرزند من از اهل من است و او را هم تو وعدهی نجات دادهای ولی الآن دارد غرق میشود، یا حضرت موسی علیهالسلام که در مقابل حضرت خضر علیهالسلام فراموش کردند که گفتهاند سؤالی نمیپرسند ولی سه بار تحمل نکردند و سؤال کردند، یا مثل وصی ایشان که یادشان رفته بود که ماهی بریان زنده شد و به آب پرید، در مورد پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله هم شاید فراموشی مانند اینها بوده باشد، مگرنه به تعبیر خود قرآن ایشان خودشان ذکر هستند، گرچه همان حضرت آدم علیهالسلام هم مطابق برخی روایات که مسألهی ایشان را بهتر توضیح میدهد اصل عهد را از یاد نبرده بودند و مشکلشان از جای دیگری بود، از اینکه حکم خدا را از کسی گرفتند که حجیت او از طرف خدا تأیید نشده بود و به صرف اعتماد به او به گمان اینکه خداوند خوردن از آن درخت را بر ایشان حلال کرده است به خطا افتادند ...
موفق باشید
سلام
عذرخواهی میکنم که در میانه بحث وارد میشوم. فقط با توجه به این گفته های شما، نکته ای به نظرم امد. به نظر میرسد شما آنچه را برای خود ظن قوی می شمارید، به خودتان اجازه می دهید به عنوان اعتقاد و با ظاهری جزمی اعلام کنید و از آن دفاع نمایید اما خلاف این مطلب را از جناب عصران طلب می کنید؛ فقط به این راضی می شوید که ایشان بگوید شاید افسانه باشد شاید افسانه نباشد!
سلام جناب ذرهبین،
اگر قرار باشد همه بر اساس یقینیات زندگی کنیم باید تقریباً زندگی نکنیم و زندگیمان را تعطیل کنیم ... گرچه این مسأله توضیح نیاز داشته باشد ...
همچنین اگر قرار باشد از آنچه که نسبت به آن ظن قوی داریم دفاع نکنیم باید به هیچ چیزی معتقد نشویم و اصلاً نظری برای خودمان نداشته باشیم و رشدی هم نکنیم ...
مطابق با قرآن ظن و گمان بد است اگر گمان کنیم که ما را از دانستن حقیقت بینیاز کرده است، همین ...
تا اینجای کار را با جناب عصران مخالفتی ندارم، مخالفت بانظرشان دارم ولی با روششان نه ... اما اگر گمان کردند که خرافه بودن این مسائل همان حقیقت است یا ایشان را از دانستن حقیقت بینیاز کرده است اینجاست که از ایشان خواهش میکنم که با اعتبارسنجی معیارهایشان و روششان دست از این ادعا بردارند و بپذیرند که اگرچه ظن قوی به خرافه بودن انها داشته باشند ولی هنوز غیرممکن نیست که عکس نطر ایشان درست باشد ...
شاید هم دارم گیر الکی میدهم و باید فقط مخالفتم را بکنم و رد شوم ... اما اگر در گذشتهها هم بودند کسانی که از این گیرهای الکی میدادند شاید به این راحتی یک دسته از علما دستهی دیگر را تحقیر نمیکردند و آن دستهی تحقیر شده هم ایشان را کافر نمیانگاشتند ... و الله العالم
به هر حال فکر کنم که دیگر بیش از آنچه که باید روی این مسأله تأکید کردم که برداشتهای خودمان را جزء دین ندانیم و اعتقاد به نظرات خودمان (نظرات از جنس ظن و گمان) را برای همگان واجب ندانیم و اینکه معیار فقط اصل ثقلین است و نه برداشتهای ما از آنها (همانطور که طبیعت به عنوان فعل خدا یک منبع قطعی برای کسب علم است ولی نظریات و فرضیاتی که سعی دارند طبیعت را توضیح بدهند دیگر از جنس فرضیه و نظریه هستند و نباید رویشان قسم خورد که اگر خوردیم میشویم کلیسای قرون وسطی) ... احتمالاً بهتر است این بحث را متوقف کنم ...
با سلام
بنده چند وقت درگیر کار بودم و نتوانستم در تایپیک حضور داشته باشم و برای همین همه پست ها را از اول اجمالی مرور کردم
و اما یک پرسش
ما میدانیم که خدواند در خلقت هدف داشته و هیچ امری در خلقت و دنیا بدونه دلیل نبوده و منطقی بر ان حاکم است
قوانین حاکم بر موجودات زنده و انسان ها در مورد همه انسانها یکسان بوده و خواهد بود همه انسانها از افراد عادی گرفته تا پیامبران و ائمه علی السلام گرسنه میشدند غذا میخوردند خسته میشدند و برای رفع خستگی استراحت میکردند احسای و میل جنسی داشتند و ازداوج کردند و صاحب اولاد شدند و نهایتا هم در اثر کهولت سن یا بیماری یا ضربت شمشیر یا خوردن سم و غیره به شهادت رسیده و یا مرده اند
خود پیامبر (ص) فرمودند من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود
پرسش این است که اساسا چه دلیلی داشته که خداوند پیامبر و معصومین را در ابتدای افرینش جهان خلق کرده و 14 میلیارد سال نگه داشته و در 1500 سال پیش متولد کند چه لزومی به این کار بوده و اساسا فایده این کار چیست؟صحت این موضوع چه چیزی را اثبات میکند و غلط بودنش چه ضرری دارد؟اینکه یک فرزند قبل از پدران و یا هم زمان با اجداد خود بدنیا امده باشد جز زیر سئوال بردن قوانین طبیعت و علم همه قوانین حاکم بر دنیا چه فایده ای دارد؟در صورت صحت این مدل از خلقت با توجه به اهمیت بالای این موضوع چرا در هیچ کدام از کتب اسمانی و بخصوص قران کریم این موضوع ذکر نشده؟در قران در مورد ریز ترین تا کلی ترین مسائل صحبت شده چرا این موضوع با این درجه از اهمیت در هیچ جای قران ذکر نشده؟در قران در مورد خلقت انسان صحبت شده در مورد حضرت ادم و نحوه خلقت حضرت ادم و حوا و اینکه خدواند به فرشتگان امر کردند بر ادم سجده کنید ,داستان خلقت در همه کتابهای اسمانی یکی است و ما خط بطلان بر همه کتابهای اسمانی و قران کشیده و بگوییم داستان خلقت اینگونه که خداوند فرموده نیست چون ما چند روایت داریم که این روایات را افراد عادی از ائمه علی السلام نقل کرده و درست بودنش هم مشخص نیست حال ما قران را که حجت است برا این روایات عرضه میکنیم و میگوییم داستان خلقت اینگونه که همه کتب اسمانی گفته اند نیست و ائمه علی السلام قبل از حضرت ادم خلق شده و معصومین به فرشتگان دستور سجده بر حضرت ادم داده اند
ایا این نقض قران نیست؟حالا شما صد حجت بیاورید صد مدل سناریو بسازید هر چقدر تفسیر کنید باز هم این نظربه مخالف نص قران کریم هست
شما اگر 10 میلیون حدیث بیاورید باز هم بیاد همگی بر قران عرضه شوند قران حجت است هر حدیثی موافق نص قران کریم باشد قابل استناد و اگر کوچکترین تضاد یا مخلفتی با قران داشته باشد مردود است
پیامبر در کجای قران گفته من از نور خلق شدم و از ابتدای خلقت حضور داشتم؟
من فکر میکنم ما باید تلاشمان را برای چاسخ به شبهات موجود بگذاریم نه اینکه شبه ایجاد کنیم شما این نظریه را به هر فرد غیر شیعه اثنی عشری بگویید قبول نمیکند زیرا دین هم باید عقلانی باشد نه عقل ستیز
چرا ما دین یهودیت و مسیحیت را تحریف شده میدانیم؟به دلیل اینکه ایاتی در انها گفته شده که هیچ عقل سلیمی ان را قبول نمیکند اگر قرار به توجیح و استناد به نقل قول گذشتگان باشد که همه ادیان توجیح پذیر هستند یهودیان و مسیحیان حتی بوداییان و بهاییان هم افکار خود را توجیح کرده و درست میپندارند باید دید عقل چه میگوید مثلا اگر در دینی گفته شده باشد که باید کودکان خود را به هنگام تولد کور کنید شما نمیتوانید بگویید چون در دین است باید قبول کرد اگر قرار به پذیرش هم امر محال و غیر ممکن و عقل ستیزی بود که خداوند به ما عقل و منطق و قدرت تصمیم گیری و اختیار در انتخاب نمیداد
بهرحال من هم مانند جناب عصران داستان خلقت نوری و خلقت در ابتدای افرینش را افسانه میدانم و ان را زاده افکار و یا برداشت شخصی راویان متعصب میدانم وگرنه لزمی ندارد که مصومین (ع) بگویند ما از ابتدای خلقت حضور داشته ایم ولی در این زمان متولد شده و از دنیا میرویم
با سلام و احترام خدمت آنتی خرافات گرامی
در اینکه ضد خرافات بودن یک کمال است تردیدی نیست، اما در تشخیص خرافات بسیار بایدمراقب بود، لغزش در این مسیر ممکن است موجب این شود که انسان یک سنت و یک حقیقت را به جای خرافات تلقی کرده و با آن خصومت بورزد.
این سخنان شما و سخنان مشابه دوستان دیگر نشان می دهد که شما هنوز درست مسئله را تصور نکرده اید، اگر منظور از خلقت پیشین، ورود به دنیا باشد که ما هم مثل شما منکریم، ما هم مثل شما آن را نامعقول می دانیم.
این سخنان شما هم نشان می دهد در تصور مسئله دچار اشتباه شده اید:
اما در مورد خلقت پیش از حضرت آدم(ع):
قرآن کتاب هدایت است، آنچه که قرآن برعهده دارد فقط هدایت گری است، و بحث هدایت گری هم منحصر در عالم ماده است، لذا در مقام بیان مراحل خلقت نیز آغاز خلقت انسان در عالم ماده را بیان می کند، اصلا قرآن از مراحل خلقت قبل از آدم سخن گفته است تا شما بگویید پس چرا سخن از خلقت پیشینی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیامده است؟ در صورتی حرف شما درست می بود که قرآن از پیدایش قبل از خلقت هم سخنی گفته باشد اما اسمی از ائمه و انبیا نیاورده باشد، نه اینکه شما از عدم ورود قرآن به این مسئله، انکار آن را نتیجه بگیرید! چنین نتیجه گیری قطعا صحیح نیست.
در حالی که قرآن اصلا وارد خلائق پیش از آدم نشده، شما عدم خلقت پیامبر(ص) و اهل بیت(ص) را نص قرآن دانسته اید: این نص کجای قرآن است؟
نکته ای بی ربط اما لازم: قرآن سخنان پیامبر(ص) نیست تا گفته شود پیامبر(ص) نگفته است.
بله بنده هم این را قبول دارم، اما عقل ستیز بودن این مسئله کجاست؟ نهایتا می توانید بگویید عقل گریز است که من آن را هم قبول ندارم، می گویم عقل پذیر است، دلیل آن را هم در پایان عرض خواهم کرد و از شما پاسخ خواهم طلبید.
مثالتان فرسنگ ها با موضوع بحث فاصله دارد!
ما تورات و انجیل را از نظر سندی غیر قابل اعتماد می دانیم، چرا که قرائن متعددی وجود دارد مثلا در تورات به ماجرای مرگ موسی اشاره دارد پس روشن است بعد از او نوشته شده، و همچنین اولین انجیل سالها بعد از عیسی(ع) نوشته شده است.
ثانیا: شما بین عقل گریز و عقل ستیز خلط کرده اید، مسئله کور کردن عقل ستیز است، اما اینکه خدا اول چه کسی را خلق کرده چطور عقل ستیز باشد؟!!! الله اکبر!
اما سوال من از شما:
باید به چند مقدمه توجه بفرمایید:
اول: خداوند فیاض علی الاطلاق است و بُخل در او راه ندارد، امکان ندارد کسی لایق بخشش باشد و خداوند فیضش را از او دریغ کند.
دوم: اشرف مخلوقات و بالاترین مخلوق از نظر مقام و مرتبه پیامبراسلام(ص) است.
سوم: مخلوقاتی که ضعیف هستند، این ضعفشان از ناحیه خداوند نیست، بلکه به خاطر اندک بودن ظرفیت خودشان است.
چهارم: این محدودیت ظرفیت ها ناشی از علل معدّه هستند، یعنی اینکه یک موجودی گوسفند شده است، به خاطر این است که پدر و مادر گوسفند بوده اند، لذا برای او به همین مقدار ظرفیت ایجاد کرده اند و خداوند وجود به همین ظرفیت را افاضه نموده است.
نتیجه: پس موجود اولی که خداوند خلق نموده است باید کامل ترین موجود باشد، چرا که هیچ واسطه ای بین او و خدا نبوده که ظرفیت او را محدود کند، و خداوند هم که بخیل نیست که او را بدون اینکه مانعی در کار باشد ضعیف خلق کند؛ بنابراین اگر آن مخلوق اولی غیر از حضرت محمد(ص) باشد یعنی موجودی کامل تر از پیامبر(ص) وجود دارد، در حالی که می گوییم پیامبر(ص) اشرف کائنات است.
یا شما نتیجه را بپذیرید یا به هر کدام از مقدمات که اشکال دارید بفرمایید تا رفع کنم.
ضمن اینکه ما آن حقیقت محمدیه را می گوییم، نه این جسم پیامبر در عالم ماده، خواهش می کنم خلط نکنید.
ان شاالله در تشخیص خرافات و ضدیت با آنها موفق باشید@};-
منظور شما از خلقت پیش از حضرت ادم و در ابتدای افرینش چیست؟استاد خلقت یعنی بوجود اوردن خداوند جهان را خلق کرد و انسان را خلق کرد و افرید اگر فرض شما این است که منظور از خلقت افریده شدن مادی و روحی نبوده پس اساسا این مدل از خلقت چه فایده ای دارد؟این سناریو که شما تعریف میکنید که مسئله را مبهم تر میکند فرض کنیم بک یک نفر که غیر مسلمان است میخواهید این مدل از خلقت را توضیح دهید چه میگویید؟ایا دین نباید سادگی داشته و قابل فهم برای همه باشد؟ما بگوییم خداوند کائنات را خلق کرد انسان را افرید حضرت ادم را از گل خلق کرد ولی قبل از ان 14 معصوم را خلق کرد ولی بشکل حضرت ادم نبودند و نور بودند و امری به این مهمی را در هیچ یک از کتب اسمانی و حتی قران هم بیان نکرد
با این نظر شما مخالف هستم چون باید بپرسم شما بهشت را مادی میدانید یا خیر و انوقت باید وارد بحث معاد جسمانی و یا روحانی شویم چون حضرت ادم طبق نص صریح قران کریم برای عالم ماده و زمین خلق نشد حضرت ادم برای زندگی در بهشت خلق شد و بخاطر گناه به زمین تبعید شد طبق حرف شما باید خداوند دو مدل انسان خلق کند و اینکه میگوییم در قران نیست چون در قران در مورد افرینش اسمان و زمین و حتی دوران خلق شدن انها و افرینش انسان صحبت شده قبل از افرینش که چیزی نیست که بخواهد به ان وارد شود مثل اینکه بگوییم قبل از 13.5 میلیارد سال پیش که انفجار بزرگ روی داد چه بود چیزی نبود چون هنوز زمان و مکان خلق نشده بود پس قبل و بعد بعد از افرینش معنا پیدا میکند
استاد هر کسی میداند که قران سخن پیامبر نیست و از خداست ولی از زبان پیامبر جاری شده شما در قران هم در بسیاری از ایه ها پیامبر به عنوان اول شخص صحبت میکند و در بعضی ایه ها بعنوان دوم شخص و سوم شخص مفرد یعنی در بعضی از ایات خداوند مستقیم صحبت میکند در بعضی ایات پیامبر (ص) را خطاب قرار میدهد و در بعضی ایات پیامبر از خداوند نقل میکند ولی بهرحال همه ایات از زبان پیامبر جاری شده و در محاوره گفته میشود خداوند در قران چنین فرمود و یا پیامبر (ص) در قران اینگونه فرموده اند بهرحال منظور این است که خداوند چنین گفته
اینکه یک امری مقابل عقل بایستد یا از قل گریز باشد تفاوت چندانی ندارد و بازی با الفظ است بهرحال هر امر غیر منطقی را شما میتوانید دور از عقل و در تضاد با عقل بدانید یعنی عقل گریز میتواند عقل ستیز باشد و بالعکس بهرحال امری است که منطق انسانی ان را رد میکند
منظور از تورات تورات (پنج کتاب اول تنخ) و مشتمل بر 39 کتاب است که در انها از پیامبران قبل از موسی و بقول شما مرگ موسی صحبت شده مثال بنده بخاطر این بود که تورات و انجیل جزو کتابهای اسمانی مورد تایید قران هستند شما در کتاب مقدس و عهد عتیق خرافاتی میبیند که هیچ سنخیتی با عقل ندارند ولی هیچ یهودی را پیدا نمیکنید که ماجرای کشتی گرفتن یعقوب با خدا را افسانه بداند و حتی بخاطر همین نعود باالله برد یعقوب در کشتی است که خداوند سرزمین کنعان را به انها داده و حتی الان هم خود را صاحب این سرزمین میدانند و انرا طلب میکنند یا ماجرای ختنه شدن حضرت موسی و داستانها پیغمبر پادشاهان اتفاقا مثال نزدیکی بود منظور این بود که تعصب مانع از این میشود که بتوان مرز بین خرافات و واقعیت را تشخیص داد عرضم این بود که میتوان هر افسانه ای را با تعصب توجیح کرد الان خیلی ها داستان سیندرا و یا سفید برفی و کوتوله ها را واقعی میدانند یادم هست در یک برنامه تلوزیونی با یک دانشمند یهودی مناظره میکردند طرف داشنمد نجوم بود ولی میگفت اگر در تورات گفته شده بود 2*2 مساوی 5 میشود من حرف تورات را قبول میکردم نه ریاضیات و علم
و اما در مورد استدلال استقرا شما
همین استدلال را میتوان در مورد ائمه علیه السلام بکارد برد ما شیعیان مقام امامان را کمتر از پیامبر نمیدانیم و انها را بزرگترین مخلوقات خدا میدانیم طبق استدلال شما که به مشکل میخوریم چون بین ائمه علیه السلام و خداوند هم مانعی نیست اصلا موضوع بحث خلقت ائمه پیش از افرینش است برهان شما چند اشکال دارد
اولا ما بر سر زمان افرینش است نه مقام و منزلت دوما پیامبر با ان همه عظمت بازهم مانند یک انسان زندگی کرده اند خوشحال میشدند ناراحت میشدند و افرینش جسمانی ایشان ضعف و قوت های یک انسان را داشتند و اما در مورد افرینش روحانی ایشان هیچکس منکر عظمت و بزرگی ایشان نیست من نمیدانم اینکه ما میگوییم پیامبر در زمانی که خداوند تصمیم گرفته بدنیا امده و رسالت خویش را انجام داده چه منافاتی با بزرگی و شان و منزلت ایشان دارد من نمیدانم اگر اثبات کنید که قبل از افرینش کائنان امامان خلق شدند چه چیزی به دین اضافه میشود و چه شان اضافه ای برای ان بزرگواران دارد مگر مقام ان بزرگواران از این که هست بالاتر هم میرود؟از نظر ما بالاترین حد مقام را ان بزرگواران دارد از ان بالاتر که خداست و باز هم تاکیر میکنم چرا در قران از همه چیز صحبت شده ولی مطئله ای با این بزرگی در قران نیست و در اخر من حدیث شناس نیستم ولی تا جایی که میدانم حدیث شاناسان اگر با سند حدیثی به مشکل بخورند عقل را معیار قرار داده و حدیث را بر قران عرضه میکنند شما برای همین خلقت نوری و خلقت پیش از افرینش یک حدیث بیاورید که سند ان هیچ اشکالی نداشته یعنی حدیثی با این مهمی باید یک حدیث مسند برای ان داشته باشید
با تشکر
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند
با سلام و احترام
ببینید جناب آنتی خرافات عزیز، دین آنچه که ناظر به رفتار انسان هاست و انسان ها را مکلف به آن می کند باید ساده، قابل فهم، و اجرایی باشد، اما وقتی حقائقی در خارج وجود دارد و درک آن برای ما دشوار است و دین می خواهد ما را از آنها آگاه کند، خب باید چه کرد؟ توقع دارید چون ما نسبت به آن حقائق توان درک نداریم، دین آنها را انکار کند؟ آغاز آفرینش یک حقیقت است که اتفاق افتاده، و امروز بین بزرگان فلسفه و بزرگان متکلیمن بر سر ازلی یا حادث بودن آن اختلاف است، فهم آفرینش خیلی دشوار است. معاد هم همینطور است، شما گمان می کنید معاد فهمش آسان است، با این همه اختلافات در فهم نشأت گرفته از همین سختی مطلب است.
دین در هر دو مطلب، چه آفرینش، و چه معاد، به سادگی سخن گفته، اما اینکه هضم و درکش برای ما سخت است، مطلبی طبیعی است، چون فراتر از این عالم ماده است که ما با آن سر و کار داریم و ذهنمان به آن خو گرفته است.
خیلی با قاطعیت حرف می زنید!! این آیه قرآن متعلق به قبل از آفرینش آدم(ع) است، و خود خداوند می فرماید که اراده کرده است انسان را در کجا خلق کند: «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماء»؛ هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى [نمايندهاى] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟(بقره:30)
هم سخن خود خداوند که فرموده: در زمین! و هم سوال ملائکه که چنین آفرینشی در چنین جایی منجر به فساد و خون ریزی می شود نشان می دهد که آفرینش در بهشت نبوده است.
قبل از آسمان ها و زمین چیزی نبوده؟!!
پس ملائکه و مجردات چی؟ آنها که اصلا شامل خلقت آسمان ها و زمین و آدم(ع) و ... نمیشود، و قطعا پیش از آدم(ع) و آسمان ها نیز وجود داشته اند، چون قبل از خلقت ادم(ع) از خدا سوال کردند چرا او را خلق می کنی، و قبل از آفرینش آسمان ها و زمین هم وجود داشه اند، چون مجرد از ماده هستند، و اصلا تحولات تکوینی به واسطه آنها ایجاد می شود، همانطور که خداوند می فرماید: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرا»؛ آنها كه امور را تدبير مى كنند.(نازعات:5)
بازی با الفاظ یعنی چه؟!!
ببینید اگر مطلبی باشد که عقل با قاطعیت آن را رد کند، عقل ستیز است، اما مطلبی را که عقل می گوید: من نمی فهمم، ممکن است باشد، و ممکن است نباشد، این عقل گریز است.
خب شما در اینجا استدلالی بر رد چنین امری اقامه نفرموده اید، فقط می فرمایی: مبهم است، منطقی نیست، و... ؛ اینها نشان می دهد مسئله عقل گریز است و رد کردن آن فقط به خاطر دشوار بودن تصور آن است.
اشکالی وجود ندارد، اتفاقا اهل بیت(ع) را هم بعد از پیامبر(ص) جزو اولین مخلوقین می دانیم، چون رتبه وجودی شان بعد از پیامبر(ص) است، رتبه خلقتشان هم بعد از اوست. اشکال کجاست؟
خواهش می کنم برگردید یک بار دیگر استدلال بنده را درست بخوانید. طبق مقدماتی که چیدم اثبات کردم آنچه از نظر مقام و منزلت مقدم است، از نظر رتبه آفرینش هم مقدم است.
خب این عوارض عالم ماده است، نمی شود کسی جسم داشته باشد و عوارض آن را نداشته باشد!! مثل این است که بگوییم کسی تعداد زیادی اشکال کروی را طوری روی هم بچیند که بین آنها فاصله نباشد!! خب این نشدنی است، اما چه ربطی به بحث ما دارد که سخن از خلقت وجود روحی و نوری پیامبر(ص) است؟!! ما خلقت روح پیامبر(ص) که از آن به روح اعظم تعبیر می شود را می گوییم.
خدا خیرتان بدهد، خودتان دارید می گویید من نمی دانم، من نمی دانم، اما موقع نتیجه گیری می گویید من می دانم که عقل ستیز است؟!! ببینید جناب آنتی خرافات عزیز، من که نمی خواهم به واسطه این مسئله مقام پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را بالا ببرم، ما اصلا چکاره هستیم؟ من میگویم بیش از پنجاه، شصت روایت مستقیما در این خصوص وارد شده است، و ده ها روایت دیگر هم به طور ضمنی این مسئله را تأیید می کند، می شود به این بهانه اینها را کنار گذاشت که مقام اهل بیت ع را بالا نمی برد؟ ما دنبال کشف حقیقت آفرینش هستیم، دنبال غلو که نیستیم که شما می گویید مقام ایشان را بالا می برد یا نمی برد؟!
ببینید پیش فرض استدلال شما این است: هر چه در قرآن نیامده پس کذب است، این ها که دلیلی نشد، در بررسی سندی روایات هم جایی که هفت، هشت تا روایت باشد، بله بررسی سندی میشود، نه دیگر 50، 60 روایت که مستقیما بر این مطلب دلالت دارند، و چقدر روایت موید دارند؛ اینها که هیچ کدام دلیل بر رد نشد.
من از شما دو چیز می خواهم:
الف) پاسخ استدلال بنده را بدهید
ب) یک دلیل قطعی و یقینی بر رد این مسئله بیاورید.
ان شاالله
از توجه شما سپاسگزارم@};-
این روایت اول می گوید که اهل بیت در سراپرده ی عرش بودند و تسبیح و تقدیس خدا می گفتند بعدش حتی ادعای خودش هم یادش رفته و می گوید که آنچه در سراپرده ی عرش بود اسمهای پنج تن آل عبا بود که روی آن نوشته شده بود یعنی فقط پنچ تا نوشته روی عرش تسبیح و تقدیس می گفتند.حدیث حتی خودش هم با خودش تناقض دارد!
لما خلق الله عز ذكره آدم ونفخ فيه من روحه وأسجد له ملائكته وأسكنه جنته وزوجه حواء أمته فرفع طرفه نحو العرش فإذا هو بخمسة سطور مكتوبات، قال آدم: يا رب من هؤلاء ؟ قال الله عز وجل له: هؤلاء الذين إذا تشفع بهم إلي خلقي شفعتهم( معانی الاخبار ص56)
این روایت می گوید آنچه که حضرت آدم نزدیک عرش دید فقط پنچ خط نوشته بود یعنی همان اسمهای پنج تن . که بعد از خدا پرسید اینها کیستند و خدا جوابش را داد .
لما خلق الله آدم ونفخ فيه من روحه التفت آدم يمنة العرش فإذا خمسة أشباح فقال: يا رب هل خلقت قبلي من البشر أحدا ؟ قال: لا قال عليه السلام: فمن هؤلاء الذين أرى أسماءهم ؟ ( قصص الانبیا راوندی ص44)
این روایت هم می گوید آن پنج شبح یا سایه ای که حضرت آدم اطراف عرش دید فقط اسمهایشان بود.
2-) چیزی در غامض علم خدا بودند
لما خلق الله آدم وحوا عليهما السلام تبخترا في الجنة فقال آدم لحوا: ما خلق الله خلقا هو أحسن منا، فأوحى الله عزوجل إلى جبرئيل: أن ائتني بعبدتي التي في جنة الفردوس الاعلى فلما دخلا الفردوس نظرا إلى جارية على درنوك من درانيك الجنة على رأسها تاج من نور،وفي اذنيها قرطان من نور قد أشرقت الجنان من حسن وجهها، قال آدم: حبيبي جبرئيل من هذه الجارية التي قد أشرقت الجنان من حسن وجهها ؟ فقال: هذه فاطمة بنت محمد صلى الله عليه وآله نبي من ولدك يكون في آخر الزمان، قال فما هذا التاج الذي على رأسها ؟ قال: بعلها علي بن أبي طالب، قال: فما القرطان اللذان في اذنيها ؟ قال: ولداها الحسن والحسين، قال حبيبي جبرئيل أخلقوا قبلي ؟ قال: هم موجودون في غامض علم الله عزوجل قبل أن تخلق بأربعة آلاف سنة . ( المحتضر ص132)
این روایت می گوید وقتی حضرت آدم در بهشت به حضرت حوا گفت که ما بهترین خلق خدا هستیم . خداوند حضرت فاطمه را به او نشان داد که تاجی از نور روی سرش داشت و دو تا گوشواره هم به گوشش آویزان بود. که آن تاج همان حضرت علی بود و امام حسن و امام حسین هم آن گوشواره ها بودند. بعد حضرت آدم از جبرئیل پرسید که آیا آنها قبل از من خلق شدند؟ جبرئیل جواب داد که اینها چهار هزار سال قبل از تو در غامض علم خدا بودند.
پس طبق این روایت حضرت علی قبل از حضرت آدم یک تاج بود و امام حسن و امام حسین هم دو تا گوشواره بودند!!
إن الله عز وجل خلق ماء تحت العرش قبل أن يخلق آدم بثلاثة آلاف عام، وأسكنه في لؤلؤة خضراء في غامض علمه إلى أن خلق آدم( امالی طوسی ص313)
این روایت هم می گوید که سه هزار سال قبل از حضرت آدم خداوند آبی زیر عرش آفرید و آن آب را در مروارید سبزی که در غامض علم خودش بود جای داد. ادامه اش هم می گوید این آب از حضرت آدم مداوم به پیامبران دیگر انتقال می یافت تا بالاخره به عبدالمطلب رسید و حضرت محمد و حضرت علی از آن آب به وجود آمدند.
پس طبق این روایت هم حضرت محمد و حضرت علی قبل از حضرت آدم آبی در مروارید سبز غامض علم خدا بودند.
3-) نور واحدی بودند
خلقنا الله من نور عظمته ثم صور خلقنا من طينة مخزونة مكنونة من تحت العرش فأسكن ذلك النور فيه فكنا نحن خلقا وبشرا نورانيين(بصایر الدرجات ص40)
این حدیث می گوید خداوند یک نور آفرید بعد این نور را در طینتی از زیر عرش جا داد که آن نور همان اهل بیت بود.
كنت أنا وعلي نورا بين يدي الرحمان قبل أن يخلق عرشه( ریاض الجنان__ بحارالانوار ج25 ص21)
حضرت محمد و حضرت علی نوری نزد خدا بودند. در این حدیث دیگر خبری از حضرت فاطمه و دیگر امامان نیست.
اول شئ خلق الله تعالى ما هو ؟ فقال: نور نبيك يا جابر ( ریاض الجنان__ بحارالانوار ج15ص24)
اولین چیزی که خدا خلق کرد نور حضرت محمد بود. در این حدیث دیگر حتی خبری از حضرت علی یا نور حضرت علی هم نیست.
كنا نورا بين يدي الله قبل خلق خلقه( مشارق الانوار ص62)
قبل از مخلوقات ما یک نور نزد خدا بودیم.
خلقني الله نورا تحت العرش قبل أن يخلق آدم ( تفسیر فرات ص504)
اینجا هم حرف از خلق یک نور است.
إن محمدا " وعليا صلوات الله عليهما كانا نورا بين يدي الله جل جلاله قبل خلق الخلق( معانی الاخبار ص351)
اینجا هم فقط حرف از حضرت محمد و حضرت علی است که دو نفری یک نور بودند. حرفی از باقی امامان وحضرت فاطمه نیست.
إني وأهل بيتي كنا نورا يسعى بين يدي الله، قبل أن يخلق الله آدم( كتاب سليم بن قيس ص194 __ کمال الدین ص 275 __ احتجاج ص146)
حضرت محمد و اهل بیتش یک نور نزد خدا بودند.
4-) تعدادی نور بودند
كنا أنوارا حول العرش نسبح الله ونقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة( ریاض الجنان__بحارالانوار ج25 ص21)
ما نورهایی اطراف عرش بودیم تا اینکه فرشتگان آفریده شدند.
كنا أنوار صفوفا حول العرش، نسبح فيسبح أهل السماء بتسبيحنا( تفسیر قمی ج2 ص228)
ما نورهایی صف کشیده اطراف عرش بودیم .
إنا آل محمد كنا أنوارا حول العرش ( کنز الفوائد__بحارالانوار ج24 ص88)
این هم همین طور آل محمد نه یک نور بلکه نورهایی اطراف عرش بود.
كنّا أنوارا حول العرش نسبّح اللّه تعالى و نقدّسه( غرر الاخبار ص204)
همچنین ما نورهایی اطراف عرش بودیم که تسبیح و تقدیس می گفتیم.
كنا بعلمه أنوارا نسبحه ونسمع له ونطيع( المحتضر ص152 __ مقتضب الاثر ص6)
این حدیث هم می گوید نورهایی بودند که تسبیح می گفتند.
خلقكم الله أنوارا فجعلكم بعرشه محدقين ( من لایحضره الفقیه ج2 ص613 __ المزار ابن المشهدی ص529)
نورهایی که دور عرش می گشتند.
عنده في ملكوته أنوارا تأمرون و له تخافون و إياه تسبحون و بعرشه محدقون( بلد الامین ص300)
در عالم ملکوت مانند حدیث قبلی نور هایی بودند که دور عرش می گشتند.
5-) یک نور و دوازده حجاب
إن الله خلق نور محمد صلى الله عليه وآله قبل المخلوقات بأربعة عشر ألف سنة، وخلق معه اثني عشر حجابا( ریاض الجنان__بحارالانوار ج25 ص21)
اینجا دیگر سخن از نورها نیست می گوید می گوید نور حضرت محمد قبل از مخلوقات خلق شد و همراهش دوازده حجاب هم خلق شدند. گویا از حضرت فاطمه فاکتور گرفته است!
أن الله خلق نور محمد صلى الله عليه وآله قبل خلق المخلوقات كلها بأربعمائة ألف سنة وأربعة وعشرين ألف سنة و خلق منه اثنى عشر حجابا( مشارق الانوار ص62)
این حدیث هم تقریبا مانند قبلی است. نور حضرت محمد و دوازده حجاب از او خلق شدند.
إن الله تبارك وتعالى خلق نور محمد صلى الله عليه وآله قبل أن خلق السماوات والارض ... وخلق عزوجل معه اثني عشر حجابا(خصال ص482 __ معانی الاخبار ص307)
قبل از آسمانها و زمین نور حضرت محمد و دوازده حجاب بودند. ادامه حدیث هم می گوید که خداوند به ترتیب نور حضرت محمد را در هر کدام از این حجاب ها زندانی می کرد تا اینکه به حضرت آدم منتقل شد. اسم آن دوازده حجاب را هم ذکر کرده است که در آنها نام ائمه نیست ( حجاب قدرت و حجاب عظمت و غیره).
كان الله ولا شئ معه فأول ما خلق نور حبيبه محمد صلى الله عليه وآله قبل خلق الماء والعرش والكرسي والسماوات والارض واللوح والقلم والجنة والنار ... فخلق الله منه اثني عشر حجابا ... ثم
إن الله تعالى خلق من نور محمد صلى الله عليه وآله عشرين بحرا من نور( کتاب الانوار حسن البکری__بحارالانوار ج54 ص199)
اول نور حضرت محمد آفریده شد. بعد دوازده حجاب آفریده شد. و سپس از نور حضرت محمد بیست تا دریای نور آفریده شد.
6-) روحهایی بودند که همین ارواح نور واحدی بودند ( ارواح = نور واحد) یا از نور واحدی بودند
إن الله عزوجل خلق محمدا وعليا والائمة الاحد عشر من نور عظمته أرواحا في ضياء نوره( اکمال الدین ص319)
این حدیث می گوید ارواح حضرت محمد و ائمه از نور خدا آفریده شدند. خبری از حضرت فاطمه نیست.
يا علي إن الله تبارك وتعالى كان ولا شئ معه فخلقني وخلقك روحين من نور جلاله( کنز الفوائد __ المحتضر ص143)
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کی نبود بعد روح حضرت محمد و روح حضرت علی از نور خدا آفریده شدند. از خلقت روح بقیه ی اهل بیت دیگر خبری نیست.
لان أول ما خلق الله عزوجل: خلق أرواحنا، فأنطقنا بتوحيده وتحميده ثم خلق الملائكة فلما شاهدوا أرواحنا نورا واحدا( علل الشرایع ج1 ص5 __ عیون الاخبار الرضا ج2 ص237)
اولین چیزی که خدا خلق کرد ارواح اهل بیت بود و بعد خدا فرشتگان را آفرید و آنها را شاهد گرفت که این روحها نور واحدی هستند.
7_) روحهایی بودند که همین ارواح تعدادی نور بودند ( ارواح = نورها)
إن الله تعالى خلق أربعةعشر نورا من نور عظمته قبل خلق آدم بأربعة عشر ألف عام فهي أرواحنا(المحتضر ص129)
چهارده تا نور بودند که این چهارده نور همان چهارده روح بودند. یعنی در اینجا نور همان روح است اما چند تا هستند و یکی نیستند.
إن الله تبارك وتعالى خلق أربعة عشر نور قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام فهي أرواحنا ( اکمال الدین ص336 )
مانند حدیث قبلی است.
8-) ترکیبی از یک نور و یک روح بودند ( روح + نور)
إن الله سبحانه تفرد في وحدانيته ثم تكلم بكلمة فصارت نورا، ثم خلق من ذلك النور محمدا وعليا وعترته عليهم السلام، ثم تكلم بكلمة فصارت روحا وأسكنها في ذلك النور وأسكنه في أبداننا (کنز الفوائد__ مشارق الانوار ص59 __مختصر البصائر ص131)
این حدیث می گوید اول فقط خدا بود. بعد خداوند به کلمه ای تکلم کرد و این کلمه تبدیل به یک نور شد سپس از این نور حضرت محمد و اهل بیت آفریده شدند. بعد خداوند دوباره به کلمه ای دیگر تکلم کرد و این کلمه تبدیل به یک روح شد و سپس آن نور را خداوند در آن روح جاسازی کرد.
9-) سایه های نور (؟!) بودند
كنا أشباح نور حول العرش نسبح الله قبل أن يخلق آدم(تفسیر فرات ص552)
ما اشباح نور یا همان سایه های نور اطراف عرش بودیم.
إن الله خلق محمدا وعليا والطيبين من نور عظمته، وأقامهم أشباحا قبل المخلوقات ( مشارق الانوار ص63)
سایه هایی از نور قبل از مخلوقات بودند.
على أي مثال ؟ قال: أشباح نور، حتى إذا أراد الله عز وجل أن يخلق صورنا صيرنا عمود نور، ثم قذفنا في صلب آدم(علل الشرایع ج1 ص209)
اول سایه های نور بودند بعد ستون نور شدند و بعد داخل صلب حضرت آدم رفتند.
أنتم أول ما خلق الله ؟ خلقكم أشباح نور من نوره في نور( تفسیر فرات ص372)
اولین چیزی که خدا خلق کرد خلق اهل بیت به صورت سایه های نور (؟!) از نور (؟!) در نور (؟!) بود.
يا محمد خلقتك وخلقت عليا وفاطمة والحسن والحسين أشباح نور من نوری( تفسیر فرات ص73)
پنج تن آل عبا سایه های نور از نور بودند.
كنا أشباح نور ندور حول عرش الرحمن( علل الشرایع ج1 ص23)
سایه های نور بودند که دور عرش می چرخیدند.
أشباحا " خمسة في ظهر آدم، وكانت أنوارهم تضئ في الآفاق من السماوات والحجب والجنان والكرسي و العرش( تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ص219)
پنج تا سایه بودند که نور این سایه ها (؟!) آسمانها و حجابها و بهشت و کرسی و عرش را روشن کرده بود. پس طبق این حدیث آن دوازده حجاب ائمه نبودند.
أنت الذي احتج الله بك في ابتدائه الخلق حيث أقامهم أشباحا( امالی طوسی ص233 __ بشاره المصطفی ص191)
این هم می گوید اشباح یا سایه هایی بودند.
فمثلهم الله تبارك وتعالى قدرمنازلهم ومكانتهم من فضله عليهم ونعمته ثم عرضهم عليه أشباحا في ذرياتهم ( کتاب تفضیل الائمه علی الانبیا__بحارالانوار ج26 ص311)
ایضا اشباح یا همان سایه هایی بودند.
كنا أشباحا من نور تحت العرش، نسبح الله ( ارشاد القلوب ج2 ص317)
سایه هایی از نور زیر عرش بودند که تسبیح می گفتند.
فأقامهم أشباحا في ضياء نوره يعبدونه قبل خلق الخلق( اصول السته عشر ص15)
سایه هایی در پرتوی نور خدا بودند.
السلام عليك يا ابن الاشباح الباهرة( مصباح الزائر__بحارالانوار ج99 ص98)
سلام بر تو ای پسر سایه های درخشان!
نحن في نور الاظلة انوار عن يمين العرش ( هدایه الکبری ص408)
سایه هایی از نورها سمت راست عرش بودند. حتما چرخیدنشان متوقف شده بود!
كنا أشباحا من نور تحت العرش نسبح الله تعالى ونمجده( كفايه الاثر ص72)
سایه هایی از نور زیر عرش بودند که تسبیح می گفتند. حتما یکبار دیگر چرخیدند این دفعه زیر عرش متوقف شدند!
خلق محمدا وعليا وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام أشباحا يسبحونه ويمجدونه ويهللونه بين يدي عرشه(الیقین ص227)
پنج تا سایه بودند ( بقیه امامان را نگفته است) که جلوی عرش تسبیح می گفتند.باز هم دنده را عوض کردند! این دفعه گازش را هم گرفتند آن قدر سریع رفتند که نه تا سایه ی دیگر جا ماندند.
10_) نورهای سایه ها (؟!) بودند
أنوار أشباح نقلتهم من أشرف بقاع عرشي إلى ظهرك ( تفسیر منسوب به امام عسکری ص220)
نورهای سایه ها از بهترین جاهای عرش بودند.
11-) نوری یعنی روحی بدون بدن بودند ( نور = روح _ بدن)
يا محمد إني خلقتك وعليا نورا يعني روحا بلا بدن قبل أن أخلق سماواتي وأرضي وعرشي( کافی ج1 ص440)
حضرت محمد و حضرت علی نوری بودند که این نور برابر با همان روح است . و این روح یا همان نور بدون بدن بود.
12-) سایه های نور و بدنهایی بدون روح بودند
فكانوا أشباح نور بين يدي الله، قلت: وما الاشباح ؟ قال: ظل النور، أبدان نورانية بلا أرواح، وكان مؤيدا " بروح واحد وهي روح القدس( کافی ج1 ص442)
حالا اینجا بر عکس شد. اول می گوید سایه های نور بودند. بعد می گوید این سایه های نور بدنهای نورانی بدون روح هستند که البته تایید شده توسط یک روح یعنی روح القدس هستند.
فأراه الله اثني عشر أشباحا أبدانا بلا أرواح بين السماء والارض ( کفایه الاثر ص170)
اینجا هم مانند قبلی سایه ها یا اشباحی هستند که روح ندارند ولی بدن دارند.
این را هم خالی از لطف نیست بگویم که تعبیر سایه های بدون روح ( اشباحا بلا ارواح) اصلا بار منفی دارد ولی در دو حدیث بالا سایه ی بدون روح بودن به عنوان چیزی افتخار آمیز و صفتی ویژه بیان شده است. مثلا از حضرت علی نقل شده که در یکی از خطبه هایش خطاب به مردم می گوید :ما لي أراكم أشباحا بلا أرواح و أرواحا بلا فلاح و نساكا بلا صلاح و تجارا بلا أرباح( غررالحکم ص693 __ نهج البلاغه خطبه 108) ترجمه : چه شده است که شما را سایه هایی بدون روح و ارواحی بدون تلاش و عابدانی بدون صلاح و تجاری بدون سود می بینم.
یا مثلا از امام باقر نقل شده است وقتی می خواست اصحاب را در مورد غفلت بدهند فرمودند:ألا يا أشباحا بلا أرواح، و ذبابا بلا مصباح كأنكم خشب مسندة( تحف العقول ص291) ترجمه : آگاه باشید ای سایه های بدون روح و فیتیله های بدون چراغ گویا شما چوبهای تکیه داده شده به دیوار هستید.
13_) فقط سایه های خالی بودند
كنا أظلالا تحت العرش قبل خلق البشر، وقبل خلق الطينة التي كان منها البشر، أشباحا خالية لا أجساما نامية( بحارالانوار ج64 ص100__ عوالی اللئالی ج4 ص129)
این حدیث هم می گوید که فقط سایه های خالی بودند. تاکید هم می کند که اجسامی که رشد می کنند نبودند.
14-) یکی از آنها فرشته و حوری بوده است
فاطمة حوراء إنسية قالوا: يا نبي الله وكيف هي حوراء إنسية ؟ قال: خلقها الله عز وجل من نوره قبل أن يخلق آدم إذ كانت الارواح ( معانی الاخبار ص396)
این حدیث خلقت حضرت فاطمه را جداگانه بیان می کند که قبل از حضرت آدم زمانی که ارواح بودند حضرت فاطمه فرشته و حوریه ای انسانی ( حورا انسیه) بود که از نور آفریده شده بود.
خلقت فاطمة حوراء إنسية لا إنسية [و] قال: خلقت من عرق جبرئيل ومن زغبه، قالوا: يا رسول الله استشكل ذلك علينا تقول: حوراء إنسية لا إنسية ثم تقول: من عرق جبرئيل ومن زغبه قال: إذا أنبئكم أهدى إلي ربي تفاحة من الجنة أتاني بها جبرئيل (عليه السلام) فضمها إلى صدره فعرق جبرئيل (عليه السلام) وعرقت التفاحة فصار عرقهما شيئا واحدا ثم قال: السلام عليك يا رسول الله ورحمة الله وبركاته قلت: وعليك السلام يا جبرئيل فقال: إن الله أهدى إليك تفاحة من الجنة فأخذتها وقبلتها ووضعتها على عيني وضممتها إلى صدري. ثم قال: يا محمد كلها، قلت: يا حبيبي يا جبرئيل هدية ربي تؤكل ؟ قال: نعم، قد أمرت بأكلها فأفلقتها فرأيت منها نورا ساطعا ففزعت من ذلك النور، قال: كل فإن ذلك نور المنصورة ( تفسیر فرات ص321)
این حدیث هم از قول پیامبر می گوید که حضرت فاطمه حوریه ای انسانی بود که انسان نبود. بعد که اصحاب توضیح می خواهند نحوه ی خلق شدن حضرت فاطمه را اینگویه می گوید که عرق و پر جبرئیل روی یک سیب بهشتی رفت و بعد حضرت محمد از آن سیب خورد و بعد از آن نوری جدا شد که از آن نور حضرت فاطمه خلق شد.
در برخی از احادیث فقط نور حضرت و دوازده امام بود و خبری از نور حضرت فاطمه نبود. پس معلوم شد که خلقت نوری حضرت فاطمه هم چگونه بود. و قبل از حضرت آدم هم عرق و پر جبرئیل به علاوه ی یک سیب بهشتی بود.
فکر کنم به اندازه ی کافی آبروی این احادیث رفت. هر چند باز هم اختلافات و تناقضات هست.
با تشکر از شکیبایی و پاسخ های شما
اولا شما هم پاسخ بنده را ندادید که خواستم حداقل یک حدیث مسند در رابطه با گفته هایتان و بطور اعم خلقت نوری و خلقت در ابتدای افرینش بیاورید و منتظر هستم
و اما در مورد برهان شما
تصوز من این است که چیدمان برهان شما اشتباه است
گوسفند به خودی خود دارای ضعف نیست و ضعف گوسفند بخاطر متولد شدن از پدر و مادر گوسفند نبوده بلکه افرینشش اینگونه بوده یعنی توسط خداوند همینگونه ضعیف افریده شده همانطور که همه مخلوقات خداوند از یک حشره تا بزرگترین کهکشانها و انسانها هر کدام با یک درجه از قدرت و ضعف افریده شده اند یک موجود ضعیف و یک موجود قوی است یا حتی یک انسان با اراده ضعیف و عنصر سست بدنیا می اید و یکی با اراده اهنین که دنیا را عوض میکند دلیل اینکه چرا در بین موجودات تبعیض وجود دارد را نمی دانیم و قطعا دلیلش بخل خداوند نیست
ولی اینکه بگوییم چون یک مخلوق اشرف کائنات است پس الزاما باید اولین افرینش باشد درست نیست اصلا چه دلیلی دارد که اولین افرینش باید بهترین و بالاترین باشد شما میفرمایید هر چه واسطه بین خداوند و مخلوقات بیشتر شود مخلوقات ضعیف تر میشوند دلیلی ندارد که اینگونه باشد نعودبالله که خداوند کارخانه های ماشین سازی ایران نیست که نمونه های اول را عالی و با لوازم خارجی تولید کند و هرچه تولید بیشتر شد از کیفیت محصول کم شده و بر کمیت ان اضافه شود بین خداوند و هیچکدام از مخلوقاتش فاصله ای نیست همانطور که میفرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم و یا اینکه انسان اشرف مخلوقات است اگر قرار باشد سلسله مراتب در خلقت باعث ضعف شود
مگر قدرت خداوند محدودیت دارد که چون پیامبر (ص) اشرف مخلوقات هست پس باید قبل از افرینش دیگری نباشد فرض کنیم مگر نمیشود خداوند هر زمان که بخواهد موجودی خلق کند مقامش از همه بالاتر باشد مثال بارز ان در مورد حضرت ادم وقتی خداوند حضرت ادم را افرید به فرشتگان گفت در برابر ادم سجده کنند فرشتگان قبل از حضرت ادم افریده شده بودند ولی خداوند مقام حضرت ادم را بالاتر از انها قرار داد و فرشتگان بر ادم سجده کردند این چه منافاتی دارد؟ طبق برهان شما چون فرشتگان و اجنه قبل از حضرت ادم افریده شده بودند پس مقامشان باید بالاتر بوده و ادم بر انها سجده میکرد
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کرده و از تعصب دور بدارد
امین
سلام،
خیلی از چیزهایی که از نظر شما مبهم و مختلف و متناقض هستند را من هیچ مشکلی درشان نمیبینم ... به نظرم میرسد که شما هم شاید سعی دارید تعداد شواهد خودتان را بیشتر از آنچه که حتی خودتان هم قبول داشته باشید نشان دهید، آیا واقعاً خودتان از هیچ کدام از این روایات نمیتوانید دفاع کنید و ارتباط میان آنها برایتان تا این حد مبهم است؟ دور از جان شما یک مدت با کسانی بحث داشتم که سعی داشتند اثبات کنند انسان گیاهخوار است و گوشت خوردن خلاف طبیعتش هست، بعد مثلاً ۱۱ تا دلیل برای حرفهایشان لیست میکردند که از میان آنها شاید حداکثر سه دلیل بود که جا برای فکر کردن داشت و مابقی را انگار نوشته بودند که شمارهی دلایلشان زیاد شود ... با عرض پوزش کاری که شما میکنید هم به نظرم چیزی شبیه به کار آنهاست ... در تمام این مطالبی که نوشتهاید شاید چند مورد اندک باشد که نیاز به تفکر و توضیح دادن داشته باشند ... اگر تمام دلیل شما برای خرافه بودن این همه حدیث که شما بخشی از آنها را جمع نمودهاید (بخشی از تمام آنهایی که فقط مستقیماً به مسأله میپردازند مگرنه روایات دیگری داریم که غیرمستقیم از این روایات حمایت کنند) این است که سندهایشان ضعیف است و خودشان هم دقیقاً از کلمات یکسان استفاده نکردهاند با عرض معذرت دلایلتان نمیتوانند جز کسانی که قبول درستی این روایات برایشان سنگین است را قانع کنند ... و البته شما هم میتوانید طبق معمول عکس این گزاره را بر علیه خودم مطرح بفرمایید و بحث روی درستی این دو ادعا هم میماند برای مجالهایی دیگر ... اگر نیازی به چنان بحثهایی باشد ...
سلام جناب آنتیخرافات،
ان شاء الله موقع انجام این دعا فراموش نکرده باشید که شما هم بینیاز از مشابه این دعا نیستید، خدا هم ما را از تعصب و گمراهی دور بدارد و هم شما را، هم جناب مسلم را و هم جناب عصران را، و هم جناب ذرهبین را و هم تمام اساتید و کاربران این سایت را و هم تمام کاربران اینترنت را و هم سایر افراد را ... ان شاء الله همهی کاربران بخصوص این سایت از جمله خودم هم شایستگی نام کاربری که برای خودمان گذاشتهایم را داشته باشیم و با ادعای علم و عقل و دغدغهمندی جلوی دین خدا و ترویج درست آن نایستیم، چه ما و چه شما ... آمین
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
شما می گویید آبروی احادیث رفته
در ابتدا می شود بگویید کجای فقه شیعه هر حدیثی که نقل میشود رو تایید کرده که با آوردن لیستی از احادیث بخواهید عقاید ان را زیر سوال ببرید؟
2- لطف کرده وجه تناقض این روایات را بیان کنید واضح نه لیست ان
3-بگویید ویزگی های نور چیت؟ سایه روشن چیست؟(جدای از بحث سندی که لازم است بخواهیم به بررسی محتوایی برسیم)
4- معیار شما برای بررسی چیست؟
بر چه معیاری استوارید و آن را معیار رد احادیث قرار می دهید؟
(تعاریف مختلفی چون تناقض و تشابه و محکم رو هم لطفا بگویید ممنون@};-)
البه شما ادعا می کنید در صورت باز بودن
شما دارید احادیث می آورید و اینجا موضوع عقیدتی است اگر در مورد احادیث سوالی دارید باید به بخش مربوطه رجوع کنید بنابر این اگر موضوع بسته شد گلایه ایی نکنید.
اگر موضوع بود و شما جواب دادید که خب جواب داید
اگر بسته شد در موضوعی جدید در مورد این احادیث در بخش حدیث رجوع کنید تا درجه اعتبار این احادیث محرض شود.ان شاء الله
یا علی(ع)@};-
دوست عزیز لطف کنید حداقل اجمالی پستهای قبل و عنوان تایپیک را مطالعه کنید
جناب عصران با فقه و یا شیعه مشکلی ندارند و با لیست کردن حدیث قصد بی احترامی به شیعه و فقه را ندارند بحث خلقت نوری و خلقت ائمه علی السلام در ابتدای خلقت هست و جناب عصرا این موضوع را رد کرده و احادیثی که موید این مسئله هستند را لیست کرده و گفتند احادیثی که خلقت نوری به انها استناد میشوند احادیث با سند ضعیف و دارای تضاد با یکدیگر هستند و منظور ایشان این بود که احادیث ضعیف ابرویی ندارند
موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
چه عقاید چه اخلاق و چه شرعیات هر سه فقه هستند
http://www.askdin.com/gallery/images/22541/small/1_22.png
(اینو از یکی از پست های استاد حامی برداشتم)
اگرم فقه هم بگذاریم کنار بحث صحت سندی و محتوایی کنار نمی رود
و اینا شما خودتان هم می گوید تضاد میشود بگویید وجه تضاد چیست؟
چرا می گویید تضاد دارد؟
اینکه جایی بخشی را بگویند یا وجهی از موضوع رابیان کنند تضاد است؟
شما آیه نور را خوانده ایید؟
ببیند نظر خدا در قران در مورد نور خودش چیست؟
یا علی(ع)@};-
با سلام و احترام
خواهش می کنم، وظیفه است
شما مانند جناب عصران فکر نکنید، همین پست ایشان که بالای پست شما بود را ببینید، همین طوماری که ایشان به قصد اشکال گرفتن به روایات جمع آوری کرده، انصافا و وجدانا اثبات کننده خلقت نوری اهل بیت(ع) است یا رد کننده؟ الحق و الانصاف مخاطب با دیدن این همه روایت، بیشتر به پذیرفتن چنین نظری تمایل پیدا می کند یا به استنباطهای جناب عصران برای رد آن؟
در هیچ مطلبی اینقدر سخت گیری نمیشود! در هر مسئله دیگری ده تا روایت وجود داشته باشد کوتاه می آمدیم و میپذیرفتیم، اما چرا باید این همه روایت نادیده گرفته شود! در حالی که این اصل مسلم است که تضافر و تکاثر روایات جبران کننده ضعف سندی است.
ثانیا اینکه بگوییم در این زمینه هیچ روایت صحیحی وجود ندارد خودش نیاز به تتبع دارد، و مجال وسیعی می طلبد که تک تک این روایات و راویان بررسی شوند، فقط همین قدر بگویم که آیت الله شبیری زنجانی که از قوی ترین علما و مراجع حال حاضر ما در علم رجال هستند، برخی از این روایات را صحیح می دانند، مثلا این روایت:
«أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُكَ وَ عَلِيّاً نُوراً يَعْنِي رُوحاً بِلَا بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِي وَ أَرْضِي وَ عَرْشِي وَ بَحْرِي...الخ»(الکافی، ج1، ص440)
خداوند فرمود: ای محمد(ص)، من تو را و علی(ع) را چون نوری خلق کردم، یعنی روحی بدون بدن، قبل از آنکه آسمانها و زمین و عرض و دریا را خلق کنم...
خب این را که خود من هم قبول دارم که خدا یک موجود را قوی و یکی را ضعیف آفریده، من از چرایی آن سخن گفتم، جز به خاطر علتهایی است که ظرفیت آن معلول را تعیین میکنند؟
همین را که قبول کنید، کار تمام است، یعنی این محدودیت از جانب شرایط خود معلول است، نه از جانب علت؛ والا اگر واسطه ای بین علت و معلول نباشد، معلول همه جیزش را، حتی ظرفیتش را هم مستقیما از خود علتش می گیرد.
خواهش می کنم بار دیگر در استدلال بنده نظر کرده و در ان تأمل کنید، اینکه بخل در خدا راه ندارد و وقتی مخلوقی می خواهد بی واسطهاز خداوند فیض بگیرد باید بیشترین فیض را بگیرد، چه ربطی به کارخانه و استفاده از مواد اولیه با کیفیت و بی کیفیت دارد!! مثال شما از بیخ و بن با حرف بنده تفاوت دارد، اجناس یک کارخانه همه اش مستقیما توسط آن کارخانه و بدون واسطه تولید می شوند، طبیعتا نباید از نظر کیفیت تفاوت کنند. اما خداوند برخی مخلوقاتش با واسطه برخی دیگر زمنه تحقق پیدا می کنند.
ببینید جناب آنتی خرافات عزیز، وقتی موجودی دارد بی واسطه از کسی چیزی می گیرد، و آن اعطاء کننده هم بخل در او راه ندارد، چه مانعی وجود دارد که به او کم اعطاء کند؟ در سایر موجودات خب این ضعف به خاطر ضعف ظرفیتها و قابلیتهاست، اما در اولین مخلوق چه؟
مقام حضرت آدم(ع) و برتری او بر ملائکه به جسم گِلی او که نبود؟ به روح او بود، و آن روح به واسطه ملائکه خلق نشده بود والا قطعا در مرتبه پایین تری از آنها قرار میداشت.
دلیلی که بنده آورده ام دلیل محکمی است، خواهش می کنم با تأمل بیشتری نسبت به آن بیندیشید و نسبت به این همه روایت هم با احتیاط بیشتری نظر کنید.
یا علی(سلام الله علیه)
پرسش:
آیا خلقت پیشنی معصومین(ع) نسبت به حضرت آدم(ع) صحیح وممکن است؟
پاسخ:
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته ضروری است:
نکته اول: خلقت پیشینی اهل بیت(علیهم السلام) در روایات
اصل وجود پیامبر(صلی الله علیه و اله)، و اهل بیت(سلام الله علیهم) قبل از حضرت آدم(علیه السلام)، و قبل از پدرانشان امری است که در روایات متعددی به آن اشاره شده است، روایاتی چون:
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «اول ما خلق اللّه نوري»؛ اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود.(1)
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «أَنْتُمْ أَوَّلُ [مَا] خَلَقَ اللَّهُ خَلَقَكُم»؛ (خطاب به اهل بیت) اولین چیزی که خلق کرد شما بودید.(2)
امام رضا(سلام الله علیه): «إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْوَاحُنَا»؛ به درستی که اولین چیزی که خداوند خلق نمود ارواح ما بود.(3)
موسی بن جعفر(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا قَبْلَ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ أَلْفِ عَام»؛ به درستی که خداوند ما را دوهزار هزار سال قبل از سایر خلائق خلق کرد.(4)
امام صادق(سلام الله علیه): «كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِخَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ»؛ ما پنجاه هزار سال قبل از خلقت آدم اشباح نوری در اطراف عرش بودیم که خداوند را تسبیح میگفتیم.(5)
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْءَ مَعَهُ فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَكَ رُوحَيْنِ مِنْ نُورِ جَلَالِه»؛ ای علی، به درستی که خداوند تبارک و تعالی بود و چیزی با او نبود، پس من و تو را به صورت دو روح از نور جلالش خلق کرد.(6)
امام باقر(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِيَ أَرْوَاحُنَا»؛ به درستی که خداوند متعال چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش خلق کرد، و آن ارواح ما بود.(7)
امام صادق(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِيَ أَرْوَاحُنَا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع آخِرُهُمُ الْقَائِم»؛ به درستی که خداوند متعال چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش خلق کرد، و آن ارواح ما بود، پس سوال شد ای پسر رسول خدا، آن چهارده روح چه کسانی بود؟ فرمود: محمد و علی، و فاطمه و حسن و حسین و سایر ائمه از فرزندان حسین که آخرینشان قائم است. (8)
امام باقر(سلام الله علیه): «يَا جَابِرُ كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ لَا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقٍ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ عَظَمَتِه»؛ ای جابر خداوند بود و چیزی با او نبود، نه معلوم، و نه مجهول، پس اولین چیزی که خداوند خلقتش را با آن آغاز کرد خلق محمد بود، و ما اهل بیت را از نور او و عظمتش خلق کرد.(9)
امام صادق(سلام الله علیه): سَأَلَ الْمُفَضَّلُ الصَّادِقَ ع مَا كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ قَالَ ع كُنَّا أَنْوَاراً حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَة»؛ مفضل از امام صادق(ع) سوال کرد قبل از آفرینش آسمان ها و زمین شما در چه وضعی بودید؟ فرمود: ما انواری در اطراف عرش بودیم که خداوند را تسبیح و تقدیس می کردیم تا خداوند ملائکه را خلق کرد.(10)
پیامبر(صلی الله علیه و اله):«كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ عَرْشَهُ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ»؛ من و علی چهارده هزار سال قبل از خلقت عرش، نوری در برابر خداوند رحمان بودیم.(11)
امیرالمومنین(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ ص قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ سَنَة»؛ به درستی که خداوند محمد را چهارده هزار سال قبل از خلقت مخلوقات آفرید.(12)
امام باقر(سلام الله علیه): «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ عِتْرَتَهُ ع»؛ خداوند سبحان یگانه بود در وحدانیتش، پس تکلم کرد به کلمه واحده اس، پس آن تبدیل به نوری شد، سپس از آن نور محمد و علی و عترتش را آفرید.(13)
ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ أَبِيهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ ابن عباس می گوید در نزد رسول خدا بودیم که علی وارد شد و به پیامبر فرمود: مرحبا به کسی که خداوند چهل هزار سال قبل از پدرش او را آفرید.(14)
امام سجاد(سلام الله علیهم): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَات»؛ به درستی که خداوند قبل از مخلوقات، محمد و علی و پاکان از نور عظمتش آفرید و آنها را چون اشباحی قوام داد.(15)
پیامبر(صلی الله علیه و اله): «یا جابر أوّل ما خلق اللّه نور نبيّك»؛ ای جابر اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور پیامبر تو بود.(16)
البته تعداد این روایات بیش از این است که می توانید برای اطلاع از آنها به احادیث آفرینش ارواح و طینت اهل بیت(سلام الله علیهم) در ابتدای جلد 25 بحارالانوار مراجعه بفرمایید، آنچه به تواتر مفهومی، یا حداقل تضافر از این روایات فهمیده میشود و در میان همه آنها مشترک است اصل خلقت پیشینی است که در همه این روایات وجود دارد و لذا کثرت چنین مدلولی در ده ها روایت ما را از بررسی سندی بی نیاز می کند.
نکته دوم: تفکیک وجود نوری از وجود جسمانی
در این خصوص باید توجه بفرمایید که این خلقتِ پیشینیِ پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(سلام الله علیهم) نسبت به حضرت آدم(علیه السلام)، به معنای وجود جسمانی و دنیوی ایشان نیست تا تناقض پیش بیاید، یعنی بگوییم چطور میشود آنها هم قبل از پدرانشان بوده باشند و هم بعد از پدرانشان به وجود آمده باشند!! یعنی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، و اهل بیت(سلام الله علیهم) هرگز نگفته اند اولین کسی که به دنیا آمده ما بودیم، یا اولین جسمی که خلق شد، جسم ما بوده است، بلکه سخن از نور، روح و حقیقت آنها است که از آن با عناوینی چون: اولین مخلوق، روح اعظم، عقل اول، قلم اعلی و حقیقت محمدیّه تعبیر میشود و همه ارواح شعاعی از آن نور اعظم هستند (17)
نکته سوم: تفاوت اثبات وجود با شناخت کیفیت
مسئله اثبات، غیر از مسئله شناخت است، بله ما هم پیچیدگی آن را قبول داریم، اما این ارتباطی به اثبات ندارد، در مورد خدا هم بدون شک شناخت دقیق ذات، بلکه حتی شناخت دقیق صفات او ممکن نیست،
اما با این حال از اثبات او سخن گفته میشود، برای اثبات شناخت دقیق لازم نیست، بلکه شناخت اجمالی کفایت میکند، همین که در روایت آمده وجود نوری پیامبر(صلی الله علیه و اله) و اهل بیت(سلام الله علیهم) قبل از حضرت آدم(علیه السلام) بوده است میتوان پذیرفت. اما اینکه حقیقت آن وجودات نوری چیست و چگونه است، ما نمی توانیم دقیق بفهمیم، چرا که هیچ ظرفی گنجایش مظروف بزرگتر را ندارد، اما میتوان اصل آن را با توجه به ادله پذیرفت.
نکته چهارم: طعن ها و خرده گیری های مخالفین
درست است که ما خودمان نباید شبهه درست کرده، یا بهانه دست مخالفان و معاندان بدهیم، اما باید توجه کنید این ها همه در صورتی است که خود دین در این خصوص حرف نزده باشد، ما که نمی توانیم برای دین خدا حد و مرز مشخص کنیم، بله در هر مسئله ای که وارد نشده ما هم آن را به دین نسبت نمی دهیم تا شبهه درست نکنیم و بهانه دست معاندان ندهیم.
اما وقتی ده ها روایت از معصومین(سلام الله علیهم) و در منابع مختلف روایی در این موضوع آمده است که نه تعارض با توحید دارد، و نه تعارض با سایر مسلمات دینی، اینجا که دین خودش ورود نموده، چه کنیم؟ ما که چنین نسبتی نداده ایم تا از آن عقب بنشینیم.
اگر این ملاک سوء استفاده معاندین را به طور کلی بپذیریم و آن را به عنوان ملاک قرار دهیم طبیعتا باید از بسیاری از اعتقاداتمان دست برداریم، چون آنها عصمت ائمه(سلام الله علیهم) را هم به سخره می گیرند، علم آنها را هم مردود می شمارند، مقام الهی داشتن آنها را هم نمی پذیرند، خب چه کنیم؟ خط قرمز کجاست؟ شما تعابیر زیارت جامعه کبیره را در برابر معاندین چگونه توجیه می کنید:
«بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ* وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِه»؛ به شما خداوند آغاز کرده، و به شما ختم می نماید، و به واسطه شما باران نازل می شود، و به واسطه شما آسمان [كرات و سنگهاى آسمانى] را نگه مى دارد، تا جز بفرمان او، بر زمين فرو نيفتند.(18)
اما در خصوص اشکالات اهل سنت، خصوصا وهابیون به این اعتقاد، باید سه نکته بیان نمود:
اول: این روایات مختص به منابع شیعه نیست، و روایاتی مشابه آن در منابع اهل سنت هم وجود دارد، فخر رازی که از مفسرین بزرگ اهل سنت است در کتاب تفسیر کبیر یا همان مفاتیح الغیب این روایت را از پیامبر(ص) نقل کرده است:
«كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّين»؛ من نبی بودم در حالی که آدم هنوز میان آب و گل بود.(19)
حاکم نیشابوری در روایت دیگری که آن را صحیح دانسته نقل میکند که از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال شد شما چه زمانی نبی شدید؟ فرمود: «و آدم بين الروح و الجسد» در آن حالی که آدم بین روح و جسد بود.(20)
اگر وجود قبل از آدم(علیه السلام) امری محال باشد برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) محال است، و اگر ممکن است، چرا برای اهل بیت(سلام الله علیهم) ممکن نباشد؟ در حالی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایشان را وارثان علم خود معرفی کرده، و آنها خود چنین فرمودهاند.
دوم: زمانی میتوان به یک اعتقاد خرده گرفت که عقل ستیز باشد، و این مطالب هرگز عقل ستیز نیست، نهایت چیزی که وهابیها و معاندین میتوانند بگویند این است که عقل انسان نمی تواند این امور را اثبات کند، خب ما که چنین ادعایی نکرده ایم، بله عقل نمی تواند این اعتقادات را اثبات کند، اما طبیعتا عقل رد هم نمیتواند بکند، اصلا ما مگر از طریق عقل این امور را اثبات کرده ایم؟ ما از طریق روایات به چنین اموری معتقد شده ایم، طبیعتا آنچه که از دسترس عقل خارج است، برای نفی یا اثبات آن باید به ادله دیگر مراجعه کرد، اگر دلیلی در قرآن و روایات وجود داشته باشد، آن را میپذیریم و اگر دلیلی بر آن نداشته باشیم نمی پذیریم، و اینجا دلیل روایی وجود دارد.
تنها دلیل ایشان، استبعاد، و عجیب بودن این امر است که آن هم دلیل نمی شود، همانطور که مشرکین هم به دلیل همین عجیب بودن، زندگی پس از مرگ را انکار می کردند و مورد توبیخ قرآن کریم قرار گرفتند.
سوم: مطلب مهمتر آنکه خود وهابیها ظاهرگرا بوده، و تأکید بر ظاهرگرایی داشته و میگویند هرچه که در آیه و حدیث بود را باید پذیرفت و برای عقل نقش حداقلی قائل هستند و به خاطر برخی روایات ساختگی که در کتابهایشان وجود دارد، و برداشتهای ظاهری از قرآن، حتی خداوند را جسمانی توصیف میکنند،
آنها با این مبنا دیگر چطور حق اعتراض به این اعتقاد ما را دارند که بر آمده از روایات است؟ اگر آنها اعتقادات عقل ستیز خود را مستند به روایاتشان می کنند و می پذیرند، چرا ما اعتقاداتمان را که حتی عقل ستیز نیستند و مستند به روایات خودمان هستند نتوانیم بپذیریم؟ به عبارت دیگر باید به اینها گفت: اگر پذیرفتن ظاهر روایات برای اعتقادات کار خوب و درستی است چرا بر ما خرده می گیرید؟ و اگر بد است پس چرا خود مرتکب می شوید؟
________________________________
1. ابن ابی جمهور، عوالی الئالی، ج4، ص99.
2. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص372.
3. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص262.
4. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، ص91.
5. تفسیر فرات کوفی، ص552.
6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج25، ص3.
7. همان، ج25، ص4.
8. طبرسی، محمد بن حسن، اعلام الوری، ص408.
9. بحارالانوار، ج25، ص17.
10. همان، ج25، ص21.
11. ابن جریر طبری(شیعی)، المسترشد، ص630؛ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج2، ص640.
12. بحارالانوار، ج25، ص21.
13. حسن بن سلیمان حلی، مختصر البصائر، ص131.
14. بحارالانوار، ج25، ص24.
15. همان، ج25، ص25.
16. ديلمى، حسن بن محمد، غررالاخبار، ص195.
17. ر.ک: شرح أصول الكافي لصدر المتألهين، ج1، ص: 217، ج3، ص214
18. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج2، ص615.
19. رازی، فخرالدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج6، ص525، و ج32، ص311.
20. حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج2، ص665.