چرا حضرت علي(ع) سكوت كرد؟
تبهای اولیه
[=tahoma][="]در اين گفتار مي خواهيم رفتار شخصيت ديگر اين داستان يعني كسيكه مدعيان, مدعي اند حقش غصب شده است را بررسي كنيم ما رفتار او در مقابل غاصبان را از منابعي نقل ميكنيم كه پيروان او از هر فرقه اي قبول دارند.[/]
[="]همه پذيرفته اند حضرت علي رضي الله عنه براي كسب حق خدا دادي دست به شمشير نبردند و 25 سال سكوت كردند، چرا؟[/]
[="]تا آنجا كه من ميدانم تشيع معمولاً براي توجيه اين سكوت دو دليل مياورند:[/]
[="]دليل اول: حضرت بدان خاطر سكوت فرمود كه اساس اسلام بخطر نيفتد ايشان مصلحت خود را فداي اسلام كردند زيرا اسلام جوان و نو پا بود و احتمال داشت بر اثر مخالفت حضرت علي بطور كلي نابود ميشد.[/]
[="]دليل دوم: حضرت علي قدرت نداشت كه حق خود را بگيرد پس بناچار در مقابل دشمنان سكوت كرد.[/]
[="]اما اين توجيهات يك معني ديگر هم دارد و آن اينكه خلفاي پيش از حضرت علي به اسلام خدمت ميكردند و اعتراف ضمني به اين است كه آن راد م[/]ؤ[="]مناني بودند كه هدفشان پيش بردن اهداف اسلام بود لهذا خدمتشان تا آن اندازه مفيد بود كه حضرت علي اين گناه عظيم يعني غصب خلافت را سهل شمردند و سكوت فرمودند.[/]
[="]صرف نظر از تضاد موجود در اين دليل بهر حال و حداقل، يك موضوع ثابت مي شود و آن اينكه اصحاب منافق و مرتد نبودند بلكه خادمان مخلص اسلام محسوب مي شدند و با ثابت شدن اين ديگر چگونه مي توان اتهام عظيم نافرماني از فرامين الهي را متوجه آن پاكبازان كرد.[/]
[="]و دليل دوم كه ميگويند حضرت قدرت نداشت نيز دليلي سست و بي پايه است زيرا براي گرفتن حق و اقدام براي راست كردن كجيها قدرت ملاك نيست حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم نيز در اول نيرو نداشتند و يك تنه شروع كردند. و رفته رفته اصحاب پيرامون ايشان جمع شدند و تا بال[/]ا[="]خره حكومت اسلام را پايه ريزي كردند و آنگهي كه آدم قدرت نداشته باشد مگر بايد زير بار حكومت منافقين 25 سال زندگي كند؟ نه گمان نمي كنم اين روش و سير[/]ة[="] شير خدا علي مرتضي رضي الله عنه باشد.[/]
[="]بعدها كه حضرت علي رضي الله عنه خود بخلافت رسيدند در مقابل امير شام (معاويه) رضي الله عنه نرمش نشان ندادند. درحاليكه قدرت كافي هم نداشتند و مصلحت هم نبود. و در جواب آنهائي كه به ايشان عرض ميكردند كه معاويه در شام قوي و نيرومند است و بهتر است مدتي به او چيزي نگوييد. فرمودند: يك روز هم او را تحمل نمي كنم.[/]
[="]اينجا كه ميرسيم مي گويند:علي مصلحت گرا نبود. پس حرف ما را ميزنند, يعني اينكه دليل دوم آنها به اعتراف خودشان بطور كلي نادرست است.[/]
[="]علي براي جان خود بخاطر پيش برد حق ارزشي قائل نبود فراموش نكنيم علي اولين فدائي در اسلام بود مگر اين علي نبود كه به جاي رسول خدا در رختخواب خوابيد؟ و جانش را در معرض خطر گذاشت از اين بالاتر حضرت عليرضي الله عنه ميدانست كه اگر حق با او باشد پيروز خواهد شد زيرا ابرقدرت يعني خداوندجل جلاله او را تأييد ميكرد زيرا او اين آيه را خوانده بود و به معني آن آگاهي داشت كه:[/]
[="](كَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِيلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً كَثِيرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ)[1][/]
«[="]چه بسا گروه اندكي كه پيروز شدند برجماعتي بزرگ به اراده خدا و خدا باشكيبايان است[/]»[="].[/]
[="]اغلب تشيع بر اين باورند كه هر گناهي كه پس از وفات رسول صلي الله عليه وآله وسلم رخ داد ريشه اش درهمان انحراف اوليه است آنها جمله معروفي دارند كه: عمرگناهي ازگناهان ابوبكر بود.![/]
[="]پس گناهان معاويه هم گناهي ازگناهان ابوبكر محسوب مي شود و بر اساس منطق واقعاً هم همينطور بايد باشد اگر علي حقش توسط ابوبكر غصب نمي شد ديگر يزيد ميداني پيدا نميكرد, كه امام حسين را بكشد.[/]
[="]حتما حضرت علي[/][="]رضي الله عنه بيشتر از ما به اين حقيقت كه كژ روي اوليه سنگ بناي تمام انحرافات بعدي است واقف بودند.[/]
[="]پس چرا سكوت كردند؟[/]
[="]چرا براي تغيير اين ظلم عظيم آنطور اقدام نكردند كه پسرشان حسين رضي الله عنه عمل كردند؟[/]
[="]و از اين بالاتر ديگر چرا به آنها كمك كردند؟[/]
[="]ما در تاريخ خوانده ايم كه آن حضرت مشاور خوبي براي خلفاي سه گانه بودند تشيع به اين قول حضرت عمر كه فرمودند: [/]«[="]اگر علي نميبود عمر هلاك مي شد[/]».[="] افتخار مي كنند و آنرا دليلي بر دانش علي ميدانند من هم افتخار ميكنم به دانش علي رضي الله عنه هم به تواضع عمر رضي الله عنه و هم به دوستي و برادري موجود در بين آن دو راد مرد بزرگ تاريخ ولي بهر حال اين جمله ثابت مي كند كه علي خير خواه عمر بود وقتي حضرت عمر اراده فرمود كه براي جنگ با دشمنان اسلام شخصاً به ميدان نبرد ايران برود حضرت علي فرمودند: [/]«[="]اگر تو بروي و شكست بخوري يا بميري روحيه سربازان خراب مي شود اما اگر در مدينه باشي مي تواني در پي هر شكست بر ايشان نيروي كمكي و تازه نفسي بفرستي[/]».
[="]علي حريص بود كه عمر عمرش طولاني باشد نمي توان براي يك منافق مرتد عمر بيشتري را آرزو كرد. نه با هيچ منطقي علي چنان كاري نمي كرد علي دشمن منافقان و مرتدان بود علي حتي باكفار حرف نمي زد, علي دخترش را به عمر داد! اين مگر ممكن است كه آدمي مثل علي دخترش را به كافري مرتد و منافق بدهد؟! اين مگر امكان دارد كه آدمي مثل علي دخترش را به كسي بدهد كه نافرماني خدا را در مهم ترين دستورات دين انجام داده است؟ اگر رفتار حضرت علي در قبال خلفاي راشدين ديگر را با گفتار مدعيان پيروي او بسنجيم تضادي بزرگ مي بينيم و ناچاريم بگوئيم:[/]
[="]يا آن رفتار از علي سر نزده و يا اين اقوال دروغ است.[/]
[="]اما همه موافقند به اينكه علي رضي الله عنه آنچه را بر شمرده ايم انجام داده است.[/]
[="]و تازه ما مي گوئيم پيوند هاي دوستي و برادري آنها حتي زيادتر از آنچه بود كه نوشتيم, اما بهرحال همان قدري هم كه بين ما مشترك است كافي است پس مي ماند اين احتمال كه آن اقوال دروغ است بله آن حرفها دروغ است پذيرش اين جمله تنها راه خلاصي از مخمصه تضاد است.[/]
[="]اصلا اين مسئله قابل درك و تصور نيست كه خداوند تبارك و تعالي حكم رهبري امت بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را بنام علي صادر فرمايد و علي بنا به صلاح ديد خود از آن حق صرف نظر كند.[/]
[="]اينجا مسئله حق مطرح نيست. مسئله وظيفه پيش مي [/]آ[="]يد علي موظف بود كه به دستور الله جل جلاله عمل كند او مأمور بود كه حكم خداوند جل جلاله را اجرا كند لذا اينكه مي گويند: [/]«[="]حق علي را خورده اند و علي سكوت كرد[/]».[="] جمل[/]ة[="] نادرستي است.[/]
[="]بايد بگويند: [/]«[="]مانع انجام وظيفه حضرت علي شدند و علي سكوت كرد[/]».[="] و اين را چطور جرأت دارند كه بگويند؟[/]
[="]در اينجا تشيع براي ساختن پاسخي به اين ايراد مي گويند: حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم وقتي به علي دستور الهي را ابلاغ فرمود در ضمن اضافه كردند كه: [/]«[="]يا علي اگر با تو ناسازگاري كردند و تو را نپذيرفتند سكوت كن[/]»[="].[/]
[="]اگر اين توجيه آنها را بپذيريم [/]پس[="] بايد اين را نيز باور كنيم كه براي اولين بار و آخرين بار خداوند جل جلاله حكمي صادر كردند و تنفيذ آنرا مشروط به پذيرش مردم نمودند و الا تا آنجا كه ما ميدانيم در هيچ دستور الهي پذيرش مردم شرط اجراي آن از طرف م[/]ؤ[="]منان نيست و مسلمانان موظفند چه مردم قبول كنند يا نكنند حكم الله جل جلاله را در روي كره زمين بمرحله اجرا در آورند و لو آنكه همه مردم دنيا يك طرف باشند مسلمان در طرف ديگر و لو آنكه جنگها شود و خونها بر زمين ريزد.[/]
[="]حتي يك مورد هم در تاريخ نيست كه م[/]ؤ[="]منان حكم الله را تنها به اين دليل كه مردم نپذيرفته اند معلق بگذارند و اگر اين حرف تشيع را بپذيريم [/]پس[="] بايد باوركنيم كه يك استثناء در سنت الهي پديد آمده است.[/]
[="]براي توجيه سكوت به چه دلايلي كه نياويخته اند علت اين دور شدن از جاده منطق اين است كه آنها اين مسئله كه:[/]«[="]حق علي خورده شده است[/]».[="] را محور ساخته اند و موضوعي غير قابل بحث قرار داده اند. لذا ديگر پرواي اين را ندارند كه براي آراستن آن حتي نظام خلقت را نيز زير سوال ببرند![/]
[="]اينجا شايد كسي بگويد:[/]
[="]« كه برخي از فرامين اسلام گاهي معطل مي شوند، آن هنگام كه ديده شود ضرر انجام كاري از نفع آن بيشتر است, و علي چون ضرر اقدام مسلحانه را بيش از فايده اش ميديد لذا سكوت كرد».[/]
[="]اما بلا فاصله مي پرسيم كه چه خيري و چه فايده اي ميتواند در رهبري يك امت نو پا توسط مرتدان و منافقان باشد؟[/]
[="]پس راهي نمي ماند جز آنكه بپذيرم آنها منافق نبودند و در اين صورت نمي توانيم اتهام عظيم انكار و نافرناني و پنهان نمودن حكم الهي را به آنها نسبت دهيم.[/]
[="]با اين تضاد كاري نمي شود كرد جز آنكه قبول كنيم فرض تشيع از ريشه نادرست است يعني حقي جابجا نشده و علي رضي الله عنه جانشين رسمي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نبودند خداوند مي فرمايد:[/]
[="](أَفَلا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً)[2][/]
[="]« آيا در قران تدبر نمي كنند و اگر قرآن از جانب كس ديگري غير از الله بود حتما در آن اختلاف و تضاد فراوان ميافتند».[/]
[="]اين يك شاخص مهم براي شناسائي كلام حق وكتب حق از كلام وكتب باطل است. هر جاكه ديديد عقيده يا مذهبي براي توجيه باورهاي خود دچار دوگانه گوئي مي شود يقين كنيد كه آن مذهب ريشه در دين الهي ندارد.[/]
[="]خداوند در قرآن به ما امر ميكند كه با منافقين بجنگيم:[/]
[="]( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ)[3][/]
[="]« اي پيامبر با كفار و منافقين جنگ كن».[/]
[="]و امر مي فرمايد: كه به آنها سخت گير باشيم (و اغلظ عليهم ) يعني:« و برآنها سخت گيرباش و درشتي كن» و دستور مي دهد كه برسر قبرآنها حاضر نشويم.[/]
[="](وَلا تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ )[4][/]
[="]«و نماز نخوان برجسد احدي از آنها و بر سر قبرشان نايست و برايشان طلب آمرزش نكن زيرا كه آنها كافر شدند به خدا و پيامبرش و در حال بدكاري مردند[/]».
[="]نه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و نه علي رضي الله عنه هيچكدام از اين كارها را در حق اصحاب نكردند و هر كسي خلاف اينرا بگويد ديگر خيلي دروغگو است, زيرا چگونه ممكن است علي اصحاب را كافر بداند و با اين وصف حضرت عمر ايشان را در شوراي شش نفري نامزد كند؟ شش نفري كه قرار شد از بين خود يكي را براي جانشيني عمر برگزينند. چگونه ممكن بود علي عمر را منافق بداند و عمر او را به مجلس خود راه داده و به نصايح او گوش فرا دهد. و بدانها عمل كند.[/]
[="]ملخص كلام اينكه علي نه با خلفاي پيش از خود جنگيد و نه به آنها سخت گيري كرد و نه از حاضر شدن بر سر قبر و مراسم تدفين آنها روي گردان بوده است. اگر اصحاب منافق بودند معنيش اين است كه علي به سه فرمان مذكور در آيات فوق عمل نكرده و نافرماني خدا را مرتكب شده است و كي جرأت دارد اينرا بگويد؟[/]
[="]پيروان علي ميگويند علي بخاطر مصالح اسلام سكوت كرد و اين خاموشي را تا پايان خلافت سه خليفه پيش از خويش ادامه داد پيروان علي چرا از علي پيروي نمي كنند؟ حالا كه علي و عمر هر دو درگذشته اند ديگر چه مصلحتي در كار است؟ چرا پس از سه قرن اين بحث ها زنده شد؟! آيا بهتر نبود حالاكه علي بسفارش پيامبر بنا بگفته شما مهر خاموشي بر لب زد و اقدامي نكرد شما هم همانكار را ميكرديد؟!!! در زمان حضرت عثمان اسلام در اوج قدرت بود حضرت علي سكوت كرد شما چه مقصدي داشتيد كه در زمان ضعف اسلام اين بگو مگو ها را شروع كرديد؟!!! آيا بهترنبود اين واقعه را همچون علي فراموش ميكرديد و به قضاوت الهي وا ميگذاشتيد؟؟[/]
[="]اگر كسي بدقت تاريخ را مطالعه كند تاريخي كه تشيع هم قبولش دارند با تعجب در مي يابد كه دعوايي در بين اهل بيت عمر و ابوبكر و اهل بيت علي رضي الله عنهم اجمعين وجود نداشته است. بياييد به موضوع ازدواج در بين اين دو فاميل نظري بياندازيم.[/]
[="]ازحضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم شروع كنيم:[/]
[="]آن حضرت دو دختر خود را به همسري عثمان رضي الله عنه دادند. يعني دختر اول كه فوت كرد دختر دوم را دادند و دختركوچك ايشان به عقد و ازدواج علي رضي الله عنه در آمد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم دختري از ابوبكر رضي الله عنه بزني گرفتند و با يك دختر عمر رضي الله عنه نيز عروسي كردند عمر هم يك دختر علي يعني ام كلثوم كبري را به همسري خويش برگزيد!.[/]
[="]امام صادق موسس مذهب آنها, مادرش از اهل بيت ابوبكر بود.[/]
[="]جريان به اين صورت رخ داد كه حضرت امام سجاد يعني نوه حضرت علي رضي الله عنه وقتي پسرش باقر بزرگ شد رفت خانه عبدالرحمن نو[/]ة[="] ابوبكر, يعني رفت خانه كسي كه جدش حق حضرت علي را خورده بود! و گفت: كه آمده دخترش ام فَروه را براي باقر رحمة الله عليه خواستگاري كند و نوة ابوبكر هم قبول كرد.[/]
[="]از عجايب اينكه حتي مادر بزرگ حضرت امام صادق رحمة الله عليه نيز از نسل ابوبكر و نوة ايشان بوده است اين سخن را خود امام و مؤسس مذهب شيعيان فرموده كه: [/]«[="]ابوبكر دو بار مرا زاييده است[/]».[="] منظور اينكه من از دو پشت مادري به ابوبكر ميرسم. آيا اينها دليلي براين نيست كه ابداً جنگ و دعوائي بين ابوبكر و علي وجود نداشته است. و داستان جانشيني بلا فصل علي ساخته و پرداخته ذهن هاي بيمار است؟ و اصل و اساس[/]ی ندارد؟
[="]انتظار ندارم كسي كه نمي خواهد حق را بپذيرد با شنيدن اين رويداد هاي تاريخي مجاب شود زيرا او بالاتر از اينها را ميداند و قانع نشده است.[/]
[="]بالاتر از اين ديگر چيست؟ وقتي خود علي يعني صاحب حق دختر جوانش دختر يازده ساله اش را - دختري كه از بطن فاطمه رضي الله عنها است- را ميدهد به بزرگترين دشمنش. ميدهد به منافق و مرتد؟ (استغفرالله) آري ام كلثوم را ميدهد به عمر پنجاه و چند ساله!.[/]
[="]داستان كاسه داغ تر از آش را شنيده ايد بعضي از طرفداران علي اينطورند. اما امكان ندارد كه كاسه داغ تر از آش باشد و هر جا كه كاسه را از آش داغ تر ديديد بدانيد كاسه اي زير نيم كاسه است.[/]
[="]-----------------------------------------------------[/]
[="]1- [/]البقره:249
[="]2- [/]النساء:82
[="]3- [/]سورة توبه آ[="]يه:73[/]
[="]4- [/]سورة توبه آية: 84
[="]
[/]
[/]
واذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال ومن ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نميرسد(بقره124)
مصداق ظالم كسي است كه گناه هرچند صغيره انجام دهد كه در حق خودش ظالم است به اقرار برادران سني ابوبكر عمر وعثمان معصوم نبوده وحداقل در حق خودشان ظلم نموده اند بنابر اين ايه شريفه هم ظالم نمي تواند پيشواي مردم از جانب خداوند باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوست گرامی جناب بانه جک!
در تاپیک "نظر اهل سنت در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها" نوشته اید نباید گفت شیعه و سنی باید گفت اسلام یا نوشته اید و نباید به این خاطر دینمون رو از دست بدیم!!!
اما در این تاپیک که مطلبی از یک سایت دیگر کپی نموده اید!!! دارید از اهل سنت طرفداری می کنید و آنها را حق جلوه می دهید و برعلیه شیعه سخن میرانید و آنها را باطل جلوه می دهید!!!
حال ما کدام سخن شما را بپذیریم؟ آیا اختلافات شیعه و سنی را بررسی بکنیم یا نه؟ اگر می گویید بررسی کنیم پس در آن تاپیک سخنان خود را رد کرده اید اگر می گویید بررسی نکنیم این سخنانتان را چه کنیم؟؟؟!!!
خودتان ببینید که متاسفانه شما دوستان اهل سنت که شما به عنوان نماینده ای از آنها در این سایت حضور دارید خودتان هم با خودتان مشکل دارید و نمی دانید باید چه کنید و چه بگویید!!!
و اما دوست گرامی در مورد این مطالبی که کپی کرده اید باید عرض کنم اگر قبل از کپی کمی در سایتها می گشتید دیگر نت پر است از جوابیه های شبهات شما دوستان اهل سنت.
دوست گرامی اگر مایل به دانستن جواب شبهاتی که در این متن پر است هستید بنده حاضرم در مورد هر یک که بخواهید یکی یکی در تاپیکهای جداگانه با شما مناظره داشته باشم. چه در این سایت و چه در سایت خودمان تالار عقاید اسلامی : http://www.shia-forum.com
اینکه یک متن پر از شبهه را کپی کنید و بیاورید زیاد کار درستی نیست. یکی یکی بفرمایید جواب همه را ببینید!!!
و اگر خواستید یک سوال می کنم تنها یک سوال که نه شما و نه علمای شما نمی توانید جواب دهید!!!
باتشکر - یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
در ضمن دوست گرامی در مورد جواب مطلب بالا هم می توانید به این دو لینک مراجعه کنید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1866
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3591
باتشکر - یاعلی
با سلام
جناب banehjok بنده هم با فرمايشات جناب حميد عزيز در جدا مطرح كردن مسايل موافقم و اين طوري راحتتر و بهتر مي توانيم بحث كنيم و حضرتعالي هم به جواب سوالات خود دست يابيد
هر وقت فرموديد در خدمتيم و از هرگجا كه فرموديد بحث را شروع مي كنيم و اگر جواب نداديد و نفرموديد مجبورا شروع به نقد همين مباحث خواهيم كرد
سلام
مي شه از دوستان خواهش كنم جواب قسمت زير رو به من بدهند ممنون:
[=tahoma][=tahoma][="]ملخص كلام اينكه علي نه با خلفاي پيش از خود جنگيد و نه به آنها سخت گيري كرد و نه از حاضر شدن بر سر قبر و مراسم تدفين آنها روي گردان بوده است. اگر اصحاب منافق بودند معنيش اين است كه علي به سه فرمان مذكور در آيات فوق عمل نكرده و نافرماني خدا را مرتكب شده است و كي جرأت دارد اينرا بگويد؟[/]
[="]پيروان علي ميگويند علي بخاطر مصالح اسلام سكوت كرد و اين خاموشي را تا پايان خلافت سه خليفه پيش از خويش ادامه داد پيروان علي چرا از علي پيروي نمي كنند؟ حالا كه علي و عمر هر دو درگذشته اند ديگر چه مصلحتي در كار است؟ چرا پس از سه قرن اين بحث ها زنده شد؟! آيا بهتر نبود حالاكه علي بسفارش پيامبر بنا بگفته شما مهر خاموشي بر لب زد و اقدامي نكرد شما هم همانكار را ميكرديد؟!!! در زمان حضرت عثمان اسلام در اوج قدرت بود حضرت علي سكوت كرد شما چه مقصدي داشتيد كه در زمان ضعف اسلام اين بگو مگو ها را شروع كرديد؟!!! آيا بهترنبود اين واقعه را همچون علي فراموش ميكرديد و به قضاوت الهي وا ميگذاشتيد؟؟[/][/][/]
ملخص كلام اينكه علي نه با خلفاي پيش از خود جنگيد و نه به آنها سخت گيري كرد و نه از حاضر شدن بر سر قبر و مراسم تدفين آنها روي گردان بوده است. اگر اصحاب منافق بودند معنيش اين است كه علي به سه فرمان مذكور در آيات فوق عمل نكرده و نافرماني خدا را مرتكب شده است و كي جرأت دارد اينرا بگويد؟ پيروان علي ميگويند علي بخاطر مصالح اسلام سكوت كرد و اين خاموشي را تا پايان خلافت سه خليفه پيش از خويش ادامه داد پيروان علي چرا از علي پيروي نمي كنند؟ حالا كه علي و عمر هر دو درگذشته اند ديگر چه مصلحتي در كار است؟ چرا پس از سه قرن اين بحث ها زنده شد؟! آيا بهتر نبود حالاكه علي بسفارش پيامبر بنا بگفته شما مهر خاموشي بر لب زد و اقدامي نكرد شما هم همانكار را ميكرديد؟!!! در زمان حضرت عثمان اسلام در اوج قدرت بود حضرت علي سكوت كرد شما چه مقصدي داشتيد كه در زمان ضعف اسلام اين بگو مگو ها را شروع كرديد؟!!! آيا بهترنبود اين واقعه را همچون علي فراموش ميكرديد و به قضاوت الهي وا ميگذاشتيد؟؟
با سلام
در همين پست نوشته شد كه از سر هم كردن ماجرا چيزي آيدتان نخواهد شد بحث را جدا جدا مطرح كنيد
در تايپكي با عنوان علل سكوت 25 ساله علل سكوت مولا علي(ع) به عون الله نوشته خواهد شد.
مطالب را سرهم ننويسيد و با اندكي تامل سوالات را تك تك بياوريد جواب ها مي ايد....
دم از سكوت مي زنيد!!!!
عجبا!!! مگر فرياد اين سكوت 1400ساله را نمي شنويد چه شده است شما را
برادر اگر سكوت نبود كه علماي اهل سنت جرات تكفير شيعه را نداشتند.
اين از سكوت نيست كه به قبور ائمه كنار قبر پيامبر توهين مي كنند؟؟؟
اين از سكوت نيست كه حكم به تكفير شيعه مي دهند؟ و دركنار خانه خدا توهين به شيعيان مي كنند؟؟
از سكوت نيست كه با دشمنان اسلام هم سفره مي شوند و شراب مي خورند و آبروي اسلام را مي برند؟
از سكوت نيست كه توهين به مقدسات و كربلا و سامراء و ......مي كنند ؟؟؟؟
فكر نمي كنيد كه خار در چشم و استخوان در گلو به نظاره اينها مي نشينيم ؟؟؟!!!
جنابعالي كه ادعاي اتحاد مي كنيد
بفرماييد چه كساني قتل علماي شيعه را صادر كرده اند؟؟؟
بفرماييد كدام عالم شيعه عليه اتحاد عملي كرده است؟؟
چه گلي بر سر اسلام زده ايد؟؟
شيعه كه 1400سال حكومت دستش نبوده و در اقليت بود در سكوت بود بفرماييد چه كرده ايد؟؟
آیا علی (ع) در مقابل انحراف مسلمانان از مسأله خلافت سکوت اختیار کرد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت :
اولاً: با مراجعه به تاریخ در می یابیم که امیرمؤمنان علی(ع) در موارد متعددی به حدیث غدیر و دستور خاص پیامبر به جانشینی خویش اشاره کرده است و به گفتار رسول خدا (ص) درباره خود احتجاج نموده است و هرگز سکوت نکرده است.
ما به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
1- در کتاب مناقب خوارزمی از ابوطفیل عمرو بن واثله روایت شده است که: در روز شورا کنار درب منزل ایستاده بودم و شنیدم که علی(ع) به اهل شورا فرمود: « لاحتجن علیکم بما لا یستطیع عربیکم و لا عجمیکم تغییر ذلک » من بر علیه شما استدلالی می آورم که هیچ عرب و عجمی قدرت تغییر آن را نداشته با شد...
سپس حضرت بعد از چندین احتجاج می فرماید: شما را به خدا سوگند آیا درباره کسی غیر از من رسول خدا (ص) فرمود:« من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره » و آنگاه فرمان داد حاضران به غایبان اطلاع دهند؟ همگان گفتند: بار خدایا خیر!(1)
2- حاکم در کتاب مستدرک به سند خود از رفاعه از پدرش از جدّش روایت کرده است: در روز جنگ جمل با علی(ع) بودیم،
حضرت به طلحة بن عبید الله خبر رساند که به دیدار من بیا! پس از حضور طلحه حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا از رسول خدا شنیدی که فرمود:
« من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه (هر کس من مولای اویم پس این علی مولای اوست. بار خدایا دوست بدار دوست دار او را و دشمن بدار دشمن اورا!؟) گفت: بله، فرمود: پس چرا به جنگ من آمدی؟(2)
3- حموینی در فرائد السمطین می نویسد: علی (ع) در احتجاجی طولانی که با گروهی از انصار و مهاجرین در زمان خلافت عثمان داشته است، می فرماید:" شما را به خدا سوگند آیا می دانید زمانی که آیه « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » (3)
و آیه « انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»(4)
و آیه « ام حسبتم ان تترکوا و لما یعلم الله اذین جاهدوا منکم و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة(5)» نازل شد ،
گروهی از مردم گفتند: ای رسول خدا! آیا این آیات مخصوص بعضی از مؤمنین است یا همه را شامل می شود ؟ در اینجا بود که خداوند پیامبر (ص) را مأمور کرد تا والیان امر را به مردم بشناساند و برای آنان همان گونه که نماز و روزه و زکات و حج را تفسیر کرد ،
ولایت را نیز تفسیر کند. پس پیامبر(ص) مرا در روز غدیر به ولایت منصوب فرمود...
همگان گفتند: بار خدایا آری! این را از رسول خدا شنیدیم و آنچه را گفتی شاهد بودیم.(6)
ثانیاً: علی (ع) در سقیفه حضور نداشت و مشغول تجهیز جنازه مطهر رسول خدا(ص) بود، با این حال چگونه در برابر جریان غصب خلافت در سقیفه بایستد و نظر خویش را بیان کند. مؤید این مطلب ، گفتاری است که ابوبکر جوهری در کتاب « السقیفة و فدک» می نویسد،
وی می گوید: " امام ابوجعفر محمد بن علی (ع) می فرماید: علی(ع)، فاطمه را بر دراز گوشی می نشانید و شبانه به در خانه انصار می رفت و از آنها مدد می جست.
فاطمه نیز از آنان یاری می طلبید ولی آنان در پاسخ آن حضرت می گفتند: ای دختر رسول خدا! ما با ابوبکر بیعت کردیم و اگر پسر عمویت قبل از ابوبکر می آمد با او بیعت می کردیم.
علی (ع) فرمود: « اکنت اترک رسول الله میتاً فی بیته لا اجهزه و اخرج الی الناس انازعهم فی سلطانه » (آیا جنازه رسول خدا را بدون غسل رها می کردم و به سوی مردم رفته ، بر سر جانشینی و خلافت او با مردم درگیر می شدم؟) پس فاطمه گفت: ابو الحسن جز آنچه که سزاوار بوده انجام نداد و آنها کاری کردند که خدا به حسابشان خواهد رسید(7)
طرفی پیامبر گرامی اسلام در حدیثی امیر مؤمنان را تشبیه به کعبه نموده و این را وظیفه مردم دانسته که بسوی علی(ع) بیایند ، نه آنکه حضرت بسوی مردم رفته ، خلافت و امارت خویش را بر مردم تحمیل کند. رسول خدا (ص) می فرماید :« ای علی! مثل تو همانند کعبه است که مردم بسویش می آیند، نه آنکه او بسوی مردم برود»(8)
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
1. مناقب خوارزمی، ص313
2. حاکم حسکانی، المستدرک علی الصحیحین،ج3ص419ح5594
3. نساء : 59
4. مائدة : 55
5. توبه : 16
6. فرائد السمطین ،ج1،ص312،ح250
7. شرح نهج البلاغه، ج6، ص13به نقل از "سقیفه و فدک"، ص 62.
8. علی محدث( بندر ریگی)، سیاهترین هفته تاریخ.
روح بزرگی، چون حضرت علی(ع) می خواست که بر خویش مسلط شود وخود را با وضع جدید که از هر نظر با وضع سابق تضاد داشت تطبیق دهد[/][="].[/]
[/]که پاسخگویی جز حضرت علی[/][="] (ع)[/][="]، که تسلط او بر تورات وانجیل از خلال سخنانش روشن بود، پیدا نمی کردند.
اگر این خلا به وسیله امام پر نمی شد جامعه اسلامی دچار سرشکستگی شدیدی می شد. وهنگامی که امام به کلیه سؤالات پاسخهای روشن وقاطع می داد انبساط وشکفتگی عظیمی در چهره خلفایی که بر جای پیامبرنشسته بودند پدید می آمد[/][="].[/]
[/]این یکی از امور حساس زندگی امام است واگر در میان صحابه شخصیتی مانند حضرت علی(ع)نبود، که به تصدیق پیامبر گرامی داناترین امت وآشناترین آنها به موازین قضا وداوری به شمار می رفت، بسیاری از مسائل در صدر اسلام به صورت عقده لاینحل وگره کور باقی می ماند[/][="].[/]
[/]پي نوشت:
ادامه دارد....
دليل اول: حضرت بدان خاطر سكوت فرمود كه اساس اسلام بخطر نيفتد ايشان مصلحت خود را فداي اسلام كردند زيرا اسلام جوان و نو پا بود و احتمال داشت بر اثر مخالفت حضرت علي بطور كلي نابود ميشد. دليل دوم: حضرت علي قدرت نداشت كه حق خود را بگيرد پس بناچار در مقابل دشمنان سكوت كرد.
با سلام
اين دو دليل بخش هايي از ماجراست و ان هم با شرايط لازم خود در ان زمان براي اطلاع بيشتر به اين ادرس سري بزنيد
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3106&p=11318
بحثي است دنباله دار و مي ايد....
اما اين توجيهات يك معني ديگر هم دارد و آن اينكه خلفاي پيش از حضرت علي به اسلام خدمت ميكردند و اعتراف ضمني به اين است كه آن راد مؤمناني بودند كه هدفشان پيش بردن اهداف اسلام بود لهذا خدمتشان تا آن اندازه مفيد بود كه حضرت علي اين گناه عظيم يعني غصب خلافت را سهل شمردند و سكوت فرمودند.
باز سلام
شما چطور از اتفاقاتي كه هنوز نيفتاده است دم مي زنيد برادر عزيز يك سره كردن بحث اين مشكلات را هم دارد.
اين كه به خاطر نابودي اسلام از رياست و خلافت كناره گيرد را چگونه به رضايت فرد به ادامه مسئوليت غاصب اتصال مي دهيد و عمر و ابوبكر كه هنوز كاري نكرده اند و جنابعالي هم كه مي خواهيد به حق برسيد بايد خود را در ان زمان قرار دهيد يعني درسال 11هجري و در مدينه و بعد به حق و باطل برسيد
يعني چه كه چون خدمتشان عظيم بود دست از خلافت گشيد اين تلازم را چگونه برداشت كرديد اين مطالب را چگونه صغري و كبري كرديد و اين برداشتها را داشيتد
اگر اين را قبول داريد پس حق و باطل چه شد؟؟؟
قبول داريد فردا كسي بيايد حق شما را كه در فلان كاري هستيد ضايع كند و كسي بكويد چون او كارهايش مفيد است تو از حقت بگذر قبولي داري ؟؟؟شايد هم قبول داشته باشي اين منطقي است و مورد قبول عقل؟؟؟
از طرفي اسلامي است و ديني و نظر دين در اين مورد چيست؟؟؟ غاصب را بايد از غصب اش مانع شد يا اين كه تاييد اش هم كرد؟؟؟
در كدام مكتب اين را آموخته ايد؟؟؟بفرماييد؟؟؟ دين اسلام چنين برنانه اي دارد؟؟؟
ادامه دارد....
و دليل دوم كه ميگويند حضرت قدرت نداشت نيز دليلي سست و بي پايه است زيرا براي گرفتن حق و اقدام براي راست كردن كجيها قدرت ملاك نيست حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم نيز در اول نيرو نداشتند و يك تنه شروع كردند. و رفته رفته اصحاب پيرامون ايشان جمع شدند و تا بالاخره حكومت اسلام را پايه ريزي كردند
دوباره سلام
عجبا از شما كه فرق بين اين دو را يا نمي دانيد و يا در سرهم كردن ماجرا براي رسيدن به نتيجه اي ناحق مطلب را ناديده مي گيريد
انشاءالله كه مورد دوم باشد / خدا ماو شما رابه راه حق هدايت كند
فرموده ايد همان طوركه پيامبر براي گرفتن حق خود جنگيد علي(ع) هم براي گرفتن حق خود مي جنگيد
-مگر پيامبر براي گرفتن حق خود مي جنگيد پيامبر از طرف خدا نماينده شده بود كه دين و ايين جديدي را براي هدايت بشريت بياورد و مردم را به راه راست و سعادت هدايت كند
مولا ولي نماينده همان پيامبر بود زماني كه همه اصحاب در كفر خود بودند مولا به همراه پيامبر به صورت غيرعلني و پنهاني خويشاوندان خود را به دين اسلام دعوت مي كردند
چطور همچين كسي براي اين كه دين اسلام را به پا دارد و زحمات طافت فرسا كشيده و جنگ ها كرده و با عمر بن عبدود ها جنگيده و خيبرها فتح كرده و جان خويش را در راه همين دين در هجرت پيامبر به خطر انداخته و..... براي رسيدن به خلافت با چند تن اصحاب به جنگ بر خيزد
ما مي گوييم حضرت براي اين كه جنك و خونريزي نشود و اسلام در خطر نيفتد نجنگيد و شما مي كوييد اگر حق بود مثل پيامبر مي جنگيد
در عجبم از استدلال شما
پيامبر با كفار مي جنگيد تا دين اسلام را پي ريزي كند حضرت بايد با چه كساني مي جنكيد با اصحاب رسول خدا(ص)؟؟؟
اين اصحابي كه منكر وفات حضرت بودند!!
يا اصحابي كه منكر غدير بودند !!!
يا اصحابي كه در بيعت رضوان سر پيچي از دستور پيامبر كردند و......
براي كساني كه منكر نماينده پيامبر بودند و واقع غدير را مي خواستند به فراموشي بسپارند چه فرقي مي كرد كه دين اسلام باشد يا نباشد؟؟؟
كساني كه منكر وفات پيامبر و نص صريح قران بودند چه فرقي مي كرد كه دين اسلام باشد يا نباشد؟؟؟
براي كسي كه سرپيچي ار فرمان پيامبر در بيعت رضوان ميكنند چه فرقي مي كند دين اسلام باشد يا نباشد؟؟؟
براي كسي كه سرپيچي از فرمان پيامبر در اوردن دوات و قلم مي كند چه فرقي مي كند كه دين اسلام باشد يا نباشد؟؟
براي كسي كه بكويد هذا المرد ليهجر ---العياذ بلله ---اين مرد --پيامبر --هزيان ميگويد چه فرقي مي كند كه دين اسلام باشد يا نباشد؟؟
براي كسي كه سرپيچي كند از فرمان پيامبر در پيوستن به ارتش اسلام در خارج از مدينه چه فرقي مي كند كه اسلام باشد يا نباشد؟؟؟
اما اينها همه براي كسي كه عمر خود را به پاي اسلام كذاشته است فرق مي كند براي كسي كه امام است و نماينده خدا بعد از پيامبر در حفظ دين فرق مي كند
امام براي كرفتن بيعت شمشير كردن كشي نمي كذارد و به زور طناب كردن كسي انداخته و به مسجد نمي برد
امام براي كرفتن بيعت اتش در خانه كسي نمي زند ان هم خانه اهل بيت(ع) و پيامبر.
امام براي براي رسيدن به خلافت به پيامبر اهانت و جسارت نمي كند.
امام براي رسيدن به چند روز رياست دنيا سرپيچي از فرمان پيامبر نمي كند.
مردم در خانه امام مي ريزند و به زور از امام مي خواهند كه رياست و خلافت را بپذيرد
در ضمن به ادرس يز مراجعه فرماييد و در ادامه بحث سوالاتي از حضرتعالي دارم منتظر باشيد
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3106&p=11408
ادامه دارد.....
برخی از این مشاوره ها در نهج البلاغه ودرکتابهای تاریخ نقل شده است.
واشعاری را که در این مجالس می خواندند وسخنان لغوی را که میان خلفا ورامشگران رد وبدل می شده ورازهایی را که در دل شب پرده از آنها فرو می افتاده، به عنوان تاریخ اسلام، در کتابهای خود درج کنند؟!
باسلام
اگر حضرت دست به شمشیر می برد و با دستگاه حاکم مقابله می کرد یا به عبارت دیگر شجاعت و دلیری خود را نمایش می داد قطعا کسانی که خود را خلیفه می دانستند آرام نمی نشستند و لذا جنگی داخلی بین مسلمانان صورت می گرفت و حوادث ناگوار تری اتفاق می افتاد، مثلا:
1- علی(ع) بسیاری از کسانی را که بر عهد خود با پیامبر(ص) ثابت مانده بودند و از جان و دل علی (ع) را دوست می داشتند، از دست می داد.
2- تفرقه شدیدی در میان امت اسلام به وجود می آمد و تعداد زیادی از صحابه پیامبر(ص)، که قدرت بزرگی در برابر دشمنان اسلام به شمار می آمدند از بین می رفتند یا با از بین رفتن اتحاد، جامعه اسلامی ضعیف می شد.
3- تعداد بسیاری از کسانی که در سالهای آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند، پس از رحلت آن حضرت، به ارتداد روی آورده و در برابر حکومت اسلامی موضعگیری کردند، در این حالت بحرانی اگر حضرت أمیر(ع) پرچم مخالفت به دست می گرفت جامعه اسلامی در خطر جدی قرار می گرفت.
4- خطر مدعیان نبوت همانند "مسیلمه و سجاح، را هم نباید از نظر دور داشت که با ایجاد اختلاف، بعید نبود ضربات جبران ناپذیری را به پیکر اسلام وارد سازد.
5- خطر رومیان که در پی فرصتی مناسب بودند تا به مرکز اسلام حمله کنند نیز جامعه اسلامی را تهدید می کرد و در این موقعیت اگر حضرت علی(ع) دست به قیام می زد به یقین جبهه مسلمانان تضعیف می شد و مخالفان اسلام بهتر می توانستند به اهداف خود نایل شوند.
آنچه که بیان شد، خلاصهای از عواملی بود که امام(ع) به خاطر آنها صبر را بر قیام ترجیح داد و با این ابتکار و تدبیر توانست جامعه اسلامی را از خطرهای بزرگ برهاند و این تصمیم، چیزی جز حفظ اصل اسلام و علاقه به اتحاد مسلمانان و انجام وظیفه نبود.
موفق باشید ...:Gol:
انکار و امتناع از پذیرش فرمانروا و خودداری از بیعت با حکومت جور ،سیره امامان معصوم بوده است ، چنانکه امام علی علیه السلام در مدت حیات حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر به بیعت با خلیفه نگردید ، ویا امام حسین علیه السلام از بیبعت با یزید خودداری نموده و به عبد الله بن زبیر فرمود:« انی لا ابایع له ابدا لانّ الامر انما کان لی من بعد اخی الحسن ».هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد ،زیرا پس از برادرم حسن خلافت از آن من است.
البته باید توجه داشت گاهی بیعت بالاصاله جایز نیست ؛ اما تحت شرائطی ممکن است این حکم تغییر کند. و مصلحت بر صلح و سکوت و کنار آمدن با مخالفین باشد . چنانکه امام علی علیه السلام برای خفظ و تقویت دین مبین اسلام وکیان اسلامی بیعت با خلفاء را در نهایت پذیرفتند.
امیر المومنین علیه السلام به صراحت دلیل سکوت و بیعت مکرهانه خود را مصلحت اندیشی اسلام و مسلمین اعلام می دارد و می فرماید :
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ فَلَمَّا مَضَى ص تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ عَلَى بَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ بِيَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُالَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ«...من تا ديدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دين محمد (ص) دعوت مىكنند، دست خود را پس كشيدم، پس ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمين برنخيزم، شكاف يا انهدامى در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن بر من از فوت خلافت چند روزه بر شما بيشتر است.
[="]نهج البلاغه نامه 62[/]
- به نام الله
- جناب كردستاني شما اولا به چه دليل ايراد از سكو ت مولا علي امير المومنين داريد؟خود را اگاهتر از ايشان ديديد؟ازجمله عقايد شماست كه بايد با قهر و غلبه رياست به دست بيايد كه از مولا علي عليه السلام به دور بود اگر ميفرماييد چرا مولا به تكليف الهي خود عمل نكردو سكوت كرد ايا اگر مولا سكوت نميكرد و جناب ابوبكر و طرفداران او را به قتل و عام ميرساندان وقت به تكليفش عمل كرده بود؟!!! امثال شما اكنون ديگه مدرك قطعي تري بر استدلالهاي پوچ خود داشتيدكه مولا علي عليه السلام خون هزاران بيگناه را ريخت به خاطر خلافت ورياست دنيوي!!!يا اينكه دوباره ميفرماييد چرا مولا با جناب ابوبكر بيعت نكردند؟!!!!كه بيعت نكردن مولا علي عليه السلام با ابوبكر مخالفت قطعي امير المومنين علي عليه السلام با سقيفه بني ساعده را ثابت ميكند كه اين هم دليل محكمي ميشه كه مولا با رفتارش سعي در اين داشت به جاهلان و بيعت شكنان نشان دهد كه سكو ت نكرده بلكه ياري ميطلبدمگه نه؟! اما چه كسي او را ياري كرد؟ تمام فتنه ها از كوفه اغاز شد ان دم كه مولا علي عليه السلام را ياري نكردند و او را تنها گذاشتند زمينه را براي تنها گذاشتن امام حسين عليه السلام فراهم كردند كه او را هم تنهابگذارند!