چرا در تمدن غرب بين علم و دين تعارض به وجود آمد؟
تبهای اولیه
چرا در تمدن غرب بين علم و دين تعارض به وجود آمد؟
با توجه به اين كه دين جريان ولايت الهيه است و ميخواهد بشر را سرپرستي كند و هم چنين عرصههاي مختلف تحت ولايت دين قرار بگيرد، حالا ما ميبينيم كه در غرب بعد از كنار گذاشتن نقش دين و منزوي كردن آن، به تكنولوژي مدرن دست يافته است؛ در مقابل، كشورهاي اسلامي به موازات غرب پيشرفت نكردهاند، لطفاً در اين خصوص توضيح بفرماييد.
جواب: دو نكته در پاسخ به اين سؤال قابل توجه است يكي اين كه آيا غرب با كنار گذاشتن دين يا به تعبير بهتر با تغيير معرفت ديني و تغيير نگاه به دين در جامعة خويش توانست به تكنولوژي و فن آوريهاي مدرن دست يابد يا نه؟ اين يك سؤال است كه گمان ميكنم پاسخ اين سؤال مثبت است. بر خلاف بعضي كه مدعياند نفي قدسيّت از انديشه و زندگي بشر غربي تأثيري در دست يابي به تكنولوژي مدرن نداشته است، به نظر ميآيد كه اين حرف، حرفِ درستي است كه واقعا غرب بعد از آن كه در نگاه خودش به دين تغيير و تحول ايجاد كرد، انديشة ديني را تغيير داد، توانست به تكنولوژي مدرن دست يابد. لذا يكي از مهمترين عوامل تكنولوژي و فن آوريهاي مدرن و از عوامل تأثيرگذار بر توسعة تجدّد را در غرب پروتستان ميدانند و ميگويند مذهب پروتستان مذهبي بود كه نگاه جامعة غربي را به مسيحيت و مفاهيم و معاني ديني تغيير داد و اين تحول در نگاه، در پيدايش تكنولوژي غرب مؤثر بود. اين قاعدتاً حرف ضعيفي نيست. اين كه ما چرا نتوانستهايم به تكنولوژي دست يابيم، بايد همين جا توضيح داده شود. اگر مقصود اين است كه چرا دنياي اسلام به همين تكنولوژي مدرن نرسيد، به همين دليل است كه دنياي اسلام از معنويت اسلام كمتر فاصله گرفت. اگر مسلمانها هم انديشة ديني خودشان را تغيير دهند و به يك پروتستاني برسند و دين را به يك مفهوم حداقلي منزوي كنند، و تلقيشان از حيات انسان به همان مفاهيم بنياديني كه در غرب اتفاق افتاده است به همان سمت و سوها برود، قاعدتاً به همين تكنولوژي ميتوانند برسند. بنابراين يك مانع بزرگ در سر راه رسيدن به اين فن آوري كنوني همين دين اسلام است. ما معتقديم دين اسلام هر چه در جامعه تعميق بشود با فنآوري كنوني تعارض بيشتري پيدا ميكند و امّا چرا دنياي اسلام نتوانسته است به يك فن آوري ديگري دست يابد؛ و ساز و كارهاي خود را در مسير تمدن اسلامي به آورد، اين موضوع سؤال موضوع خوبي است كه چرا به همين تكنولوژي دست نيافته است؟ خود شما پاسخ سؤال را ميدهيد ميگوييد غرب هم در دست يابي به اين تكنولوژي وقتي موفق شد كه دينزدايي كرد. وقتي موفق شد كه تلقي خودش را از دين تغيير داد. بنابراين يكي از موانع مهم بر سر راه چنين مسيري تلقي صحيح از دين است، امّا اين كه چرا ما نتوانستيم به فن آوري مطلوب خودمان دست يابيم، اين البته عوامل متعددي دارد، يك عاملش را قبول دارم كه خود غرب است. دنياي غرب پس از اين كه خودش در مسير توسعة فن آوري قرار گرفت، به شدت تلاش كرد كه براي خوود رقيب قرار ندهد. حتي رقباي خويش را كه ميتوانند مانع دست يابي او به توسعة مطلوب شوند، حذف كند؛ بنابراين يكي از اموري كه مانع پيشرفت دنياي اسلام شده است، برنامهريزي است كه غرب كرده است. براي اين كه نگذارد دنياي اسلام به يك تمدن جديد برسد و دنياي اسلام را دنباله رو خود قرار دهد. و به همين دليل انقلاب اسلامي يك نقطة عطفي است براي دست يابي به تمدن اسلامي و تكنولوژي جديد. انقلاب اسلامي يك نوع اعتراض بر عليه تمدن غرب است. يك نوع به اصطلاح انقلاب بر عليه اين تمدن است كه ميخواهد راه جديدي را پيش روي بشر قرار دهد. دنياي مدرن تلاش ميكرد كه به بشر القاء كند كه يك راه بيشتر پيش روي بشر نيست و سعادت فقط با يك راه تأمين ميشود و آن هم راهي است كه دنياي مدرن در پيش گرفته است. مدرنيته تنها راه پيش روي بشر است. حرف انقلاب اسلامي هم اين است كه اين تنها راه نيست؛ راه ديگري هم وجود دارد و ميخواهد راه ديگري را طرح بكند؛ بنابراين دنياي غرب در كنار اين كه ساز و كار خودش را طراحي ميكرد تلاش ميكرد. دنياي اسلام را هم در يك خواب غفلت قرار دهد. اين يك نكته است و البته اين تنها نكته نيست و نكات ديگري هم وجود دارد. نكته قابل تحليل و دقت ديگر اين است كه از نظر فلسفة تاريخ مراحل پيدايش تمدن ديني با مراحل توسعة تمدن مادي متفاوت است. تمدن ديني، تمدني است كه دستيابي به آن و با همة لوازمش بسيار دورتر از تمدن مادي است؛ چون تمدن فراگيرتر جامعتر، با ايدههاي شاملتر است. بنابراين علت اين كه ما تاكنون نتوانستهايم به تمدن ديني و به اصطلاح به تمدن كامل ديني و تكنولوژي لازم آن برسيم، يك علتش از منظر فلسفة تاريخ اين است كه مراحل تكامل تاريخ را وقتي بخواهيم تعريف كنيم، دست يابي به تمدن شامل ديني بعد از تمدن مادي است. و البته عوامل ديگري مثل ضعف دنياي اسلام در مواجهة با تمدن غرب، در برخورد با خود اسلام و اولياي اسلام از مسايلي است كه قابل تحليل هستند؛ بنابراين، ما ضعفهاي درونياش دنياي اسلام را انكار نميكنيم. امّا دو نكتة ديگر هم قابل تأمل است. يكي اين كه رقيب دنياي اسلام يعني دنياي غرب در طول قرون گذشته تلاش كرده است كه دنياي اسلام را در خواب غفلت فرو ببرد و نگذارد كه آنها متوجه اين معنا بشوند كه اين تمدن جديد با بشر چه ميكند و اتفاق استعمار فرهنگي نوين هم همين است. يكي از زواياي استعمار فرهنگي نوين، همين است كه زندگي مدرن را آورده است، اين زندگي مدرن به دنبال خود اخلاق و فرهنگ خاصّ خود را هم آورده است؛ بدون اين كه به بشر هشدار دهند كه داريم چه ميكنيم؟
نكته دوم اين است كه بايد به لوازم تاريخ و مراحل تكامل تاريخ توجه داشته باشيم. يعني نگاه ما بايد نگاه فلسفة تاريخي باشد، صرف اين كه ما به يك تمدن در يك مرحلهاي از مراحل تاريخ دست نيافتيم، به معني ضعف اسلام در ايجاد يك تمدن ديني نيست، بلكه هدايت تاريخ به سمت يك تمدن ديني نياز به يك مراحل و منازلي دارد كه ما داريم آن مراحل را پشت سر ميگذاريم. انقلاب اسلامي يكي از مراحلي است كه براي رسيدن به تمدن اسلامي كه سرآغاز تحول جدّي پيش روي تاريخ قرار دارد و اين سرآغاز هم پوشيده از ديد انديشمندان نيست؛ بنابراين، با انقلاب اسلامي يك تحول جدياي در دنياي اسلام برقرار شده كه بحث رويارويي تمدنها از آثار آن است.
سوال: با توجه به تأكيد و سفارشهايي كه درباره علم و پيشرفت و دانش و تمدن است چه اشكالي دارد كه ما به دين اساساً يك نگاه حداقلي داشته باشيم؟
جواب:
صورت سؤال را بايد تجزيه كنيم. يكي اين است، كه در دين توصية به علم و معارف و عقلانيت شده است. اين محل ترديد نيست، همة ما قبول داريم كه به خصوص همة اديان الهي اين طوري بودهاند به ويژه دين اسلام و مكتب اهل بيت(ع) تأكيد بر عقلانيّت و معارف دارد اين محل بحث نيست. امّا دو سؤال مطرح است. يك سؤال اين كه مقصود از اين عقلانيت و اين علمي كه دين به آن دعوت ميكند، چيست؟ آيا ما ميتوانيم ادبيات ديگران را در تفسير عقلانيت و علم و معرفتي كه دين به آن تبيين ميكند به كار بگيريم؟ يعني بگوييم دين تحريص به علم ميكند بعد بگوييم علم چيست؟ علم را به علم مدرن تعريف كنيم.
عقلانيت چيست؟ عقلانيت مدرن را توضيح آن عقلانيت بدانيم. يا نه، بايد آن علم و معارف و عقلانيتي كه دين به آن دعوت ميكند از ادبيات خود دين استخراج كنيم. اين نكتة اول است؛ بنابراين اگر بپذيريم كه اطلب العلم من المحد الي اللحد، بعد بايد سؤال كنيم كه آن علمي كه دين ميگويد، چيست؟ تفاوت علم و جهل چيست كه مقصودم از جهل جهالت است. ما دو نوع دانش و فن داريم كه يكي از آن علم و يكي جهالت است، يا نه هر نوع علم و فن آوري از منظر ادبيات دين علم است.
نكتة دوم اين است كه دعوت به علم و دانش و تعقّل چه ارتباطي با ديانت حداقّلي دارد؟ چه ارتباطي بين اين دو است كه ما از يك سو بگوييم چون دين دعوت به عقلانيّت و علم و دانش ميكند پس دين حداقلي است؛ چرا؟! فكر ميكنم آن چه در ذهن سؤال كنندة محترم بوده، اين است كه دين عقل و علم را به رسميت ميشناسد. وقتي عقل و علم را به رسميت شناخت، ساحتهايي را هم كه عقل وعلم در آن دخالت و كارگشايي ميكنند از ساحتهاي دخالت دين بيرون مي رود، بنابراين دين به آن ساحتهايي محدود ميشود كه عقل و علم در آن دخالت ندارند. حدس ميزنم اين معادله در ذهن آن عزيزي كه اين سؤال را كردهاند بوده است كه دين در واقع در كنار خودش عقلانيّت و تجارب بشر را به رسميت ميشناسد، بنابراين دين در دايرهاي دخالت ميكند كه علم، تجربه و عقلانيت دخالت نميكند. اگر اين مورد نظر سؤال كنندة محترم باشد شايد بتوانيم طور ديگري تفسير كنيم و بگوييم گر چه دين، علم و عقلانيت، تجارب بشري و عقل و محصول كاوشهاي انسان را به رسميت ميشناسد، ولي آيا معني به رسميت شناختن اين است، كه نميخواهد او را هدايت و مديريت كند. آيا ميخواهد براي خود شريك و عرصههاي موازي تعريف كند يا دين تجربة بشر را به رسميت ميشناسد. امّا تجربه را مديريت ميكند؟ عقل را به رسميت ميشناسد، عقل را مديريت ميكند. آيا به رسميت شناختن تواناييهايي كه خداوند متعال به بشر داده است، معنايش اين است كه آن تواناييها نياز به ولايت ديني و هدايت و مديريت دين ندارند يا دارند؟ اگر گفتيد به رسميت شناختن عقل، معنايش اين است كه عقل مستقل، عقل خود بنياد و نقّاد به رسميت شناخته شده است، اصل اين معنا مورد ترديد است.
چه چه دليل اسلام چنين چيزي را به رسميت شناخته است؟
اگر نظر شما اين است، كه دين، عقل و قدرت بشر را به رسميت ميشناسد، اصلاً انبيا با عقلا كار دارند. لذا ميدانيد، براي حيوانات هيچ پيغمبري مبعوث نميشود. لذا ميآيند عقل و تجربة بشر را هدايت كنند. بنابراين به رسميت شناختن عقل و دعوت به تعقل و دانش اندوزي به معني اين كه عقل و تجربه را مستقل از وحي به رسميت بشناسند، نيست. دين، عقل و تجربة بشر را به رسميت ميشناسد، ولي ميخواهد هدايت و مديريت كند؛ بنابراين، به رسميت شناختن دانش و تجربه به معني حداقلي شدن دين نيست، بلكه دين جايگاه خود را در ولايت حداقلي و حداكثري ايفا نموده، و در عين حال عقل و تجربة بشر بعضي استعدادها و تواناييهاي او را به رسميت ميشناسد و ميخواهد اينها را در مسير توسعة بندگي و تقرّب هدايت و سرپرستي كند.
سوال: همان طوري كه ميدانيم تكنولوژي در دست طبقة خاصّ و قدرتمندان به عنوان يك ابزار است آيا راهكارهايي براي حلّ اين مسأله پيشنهاد ميكنيد؟
â—‹ براي اين كه به چنين چيزي دست يابيم راه حلّ طولاني مدّتش اين است كه ما اصولا مسير توسعه و رشد تكنولوژي را تغيير دهيم؛ تكنولوژي متمركزي كه الآن در دنيا وجود دارد، قاعدتاً و حتماً در اختيار اقليّتي قرار ميگيرد، و ساخت و بافت تكنولوژي با وضعيت كنونياش چنين اقتضائي را دارد. اين همان چيزي است كه اشاره به آن كردم. اين كه تكنولوژي در اختيار يك عدهاي قرار ميگيرد و به ابزاري براي توسعة سرمايهداري تبديل ميشود و در اختيار يك حداقلّ حاكم بر جامعه جهاني قرار ميگيرد. اين به اقتضاي خود تكنولوژي است. تكنولوژي مدرن به لحاظ ارتباطي كه با مباني و غايات خاصّ دارد در مسير خود تبديل به چنين چيزي شده است. ما بايد مسير تحول تكنولوژي را تغيير دهيم و براي اين كار بايد روي مقدوراتي كه در جهان در اختيار داريم سرمايهگذاري كنيم. چنين كاري از نظر ما شدني است و ساز و كارهاي عملياش هم قابل طرّاحي است ولي همة سخن ما اين است زماني چنين چيزي ممكن ميشود كه شما در مسير تغيير تكنولوژي حركت كنيد. اگر استراتژيتان اين باشد كه بر تكنولوژي مدرن نائل شويد، بر فرض كه شما حاكم بر اين تكنولوژي شويد، باز ماجراي كنوني اتفاق خواهد افتاد؛ يعني شما جاي قدرتمندان عالم خواهيد نشست، و همين مسيري كه دنيا طي ميكند، طي خواهيد كرد؛ يعني نميتوانيد اقتضاي تكنولوژي را از بين ببريد. تكنولوژي از اقتضاءات خرد تا اقتضاءات كلان دارد. اينها اقتضاءات كلان تكنولوژي است. اين كه تكنولوژي در اختيار طبقهاي قرار ميگيرد و توسعة انساني را در خدمت توسعة سرمايه قرار ميدهد؛ عواطف انساني را مثل انرژيهاي طبيعي و سوخت فسيلي در خدمت توسعة انساني قرار ميدهد، اخلاق متناسب با توسعة سرمايهداري ميسازد؛ اين به اقتضاي تكنولوژي مدرن است.
اگر شما مسير توسعة تكنولوژي را تغيير ندهيد، بر فرض كه بتوانيد و ممكن هم هست با يك معاملاتي موازنه را به نفع خود تغيير بدهيد و در مسير توسعة كنوني به سهم قدرتي برسيد، باز همان اتفاق در درون دستگاه شما خواهد افتاد. من نمونة عينياش را عرض ميكنم. در كشور ما پس از آغاز بازسازي چيزي كه قرباني شده است، عدالت اقتصادي است. عدالت اقتصادي در مسير توسعه در حالي قرباني شدن است. شما داريد توسعه را در كشورتان ميآوريد. حتي مهارگسيخته و آزاد و رها هم آن را نميآوريد. سعي ميكنيد تغييراتي در آن بدهيد. به توسعة مناسب با اقتضاءات اقليمي، بومي تبديلش كنيد. لكن به ميزاني كه آن را ميآوريد توسعه هم اقتضاي خودش را بر شما تحميل ميكند. يعني عدالت جاي خود را به توسعه ميدهد و قرباني توسعه ميشود، الآن شده است يا نشده است؟ به ميزاني كه به طرف الگوي سرمايهداري در كشور خودمان حركت كردهايم آيا اقتضاء الگوي سرمايهداري قرباني شدن عدالت به نفع توسعه هست يا نيست؟ پديدهاي است كه تقريباً به طور دم افزون هم واقع شده است. خيلي از ارزشهايي كه حتي در آغاز بازسازي به عنوان ارزش شناخته ميشد، ديگر الآن اصلاً ارزش شناخته نميشود، و خيلي از اموري كه غير ارزشي و خلاف اخلاق شناخته ميشدند، الآن شناخته نميشوند. عيناً تكنولوژي هم اين گونه است، اگر مسير توسعة تكنولوژي را ادامه دهيد، به همين مسيري كه داريد ميرود برويد، بر فرض كه بتوانيد در معادلة قدرت به سهمي از قدرت در تكنولوژي كنوني برسيد، همين ماجرا بر سر شما هم خواهد آمد، هم در درون جامعهتان، هم در تعامل با جوامع ديگر. يعني فرض كنيد ما پرچمدار تكنولوژي مدرن شدهايم. ما با مقداري تفاوت آمريكا ميشويم، با همان ايدهها. يعني دنبال همان جهاني سازي، همان تسخير ديگران به نفع خود خواهيم بود. اين اقتضاي تكنولوژي مدرن است. مگر مسير توسعه تكنولوژي را تغيير بدهيد، و اين كار شدني است، حالا بايد در جاي خود بحث كنيم، كه آيا ما مقدوراتي براي اين كار داريم يا نه؟ و از كجا بايد آغاز كنيم؟ اگر مسير توسعة تكنولوژي تغيير كرد، فن آوريهاي متناسب با اخلاق اسلامي در مقياس معادلات جهاني ميتواند تبديل به عدالت جهاني شود.
سوال: اگر ممكن است برنامه، هدف و كارآرايياي كه در فرهنگستان علوم اسلامي در زمينة دين و تكنولوژي داريد، توضيحي بفرماييد.
جواب:
اولاً، نگاه ما به تكنولوژي به مفهوم عامش است. ما آن را به معني محصولات صنعتي يا به معني ماشين آلات نميدانيم. تكنولوژي ماشين آلات، روش مهندسي و طراحي و هم روش توليد معادلات را در بر ميگيرد. ثانياً، تكنولوژي مدرن در هر سه سطحش نه در خدمت بشريت هست و نه ميتواند قرار بگيرد. علتش هم مفاهيم بنيادين وغايات حاكم بر اوست و برهمين اساس ما معتقديم تكنولوژي مدرن، تكنولوژي غيرديني و بلكه ضدّ ديني است و در مسير تحقق اهداف اسلام به كار نميآيد.
بنابراين، معتقديم كه بايد مسير تكنولوژي تغيير كند و ما بايد به طرف منحل كردن تكنولوژي مدرن در يك تكنولوژي ديني حركت كنيم كه اين، از مسير جنبش نرم افزاري عبور ميكند و بعد به تكنولوژي مدرن ميرسد. بر پاية تكنولوژي مدرن تمدّن مدرن را بازسازي كنيم. براي اين كار آغاز از مفاهيم بنيادين ضروري است؛ مفاهيم بنياديني كه حاكم بر علم و تكنولوژي بوده و توليد يك فلسفة عمل، كه ناظر به كنترل و تغيير و مبتني بر مباني و معارف ديني باشد. سپس بايد بر پاية اين فلسفةعمل، تعريف روش عام، نسبيّت عام و نسبيّت و روش خاصّ براي توليد معادلات حركت كنيم. بر پاية آن روش ميتوان به تكنولوژي اسلامي دست يافت. آن چه كه تعقيب شده و تاكنون به دست آمده، همان فلسفة عملي است، كه ناظر به كنترل تغييرات ميباشد؛ كه بر پاية آن نسبيّت عامّ يعني روش عامّ توليد معادلات ساخته شده است و گامهايي هم به سمت نسبيّت خاصّ و روش خاصّ توليد معادلات برداشته شده است. طبيعي است ادامة اين روش ميتواند به پيدايش نسبيّت و روش خاصّ ختم شود و تحقيقاتت عملي بر آن اساس ساماندهي شود.
در پايان، آن چه كه بايد به آن برسيم يك شبكة تحقيقات است، كه ميتواند نظام تحقيقات را سازماندهي كرده و به توليد تكنولوژي اسلامي منتهي شود.
سوال: اگر ممكن است، منابع بيشتري را براي مطالعة موضوع مورد بحث معرفي نماييد.
جواب: منابعي كه در دست است، دو بخش ميباشد. يكم، منابعي كه تكنولوژي غرب را تحليل ميكند و در واقع صرفاً مفاهيم تخصّصي است؛ نه مفاهيم پايه. يعني شناخت تكنولوژي دو سطح دارد: يكي در سطح مفاهيم تخصّصي است، كه كار علوم دانشگاهي با گرايشهاي مختلف ناظر به تكنولوژيهاي گوناگون، همين است. دوم: منابعي هستند كه در باب مفاهيم پايه كار ميكنند. در اين زمينه هم كتاب زياد است و اين كتابها هم دو دستهاند: اول. كتابهايي كه نگاهشان نسبت به تكنولوژي مثبت است و بعضي از آنها نگاه نقّادانه دارند. منابعي كه ناظر به نگاه سوم باشد؛ يعني معتقد باشد كه تكنولوژي مدرن اولاً مبتني بر مفاهيم پايه و غايات است و طبيعتاً در مسير آن مفاهيم و غايات حركت ميكند و در نتيجه آثار فرهنگي خود را هم به همراه خودش ميآورد و ثانياً معتقد باشد كه علاوه بر اين مجموعهاي، غيرديني است، در تأمين تكامل اجتماعي ناكارآمد نيز ميباشد.
چنين نگاه، يك نگاه شايعي نيست بلكه نگاه محدودي است كه در آثار و منابع باز هم كم و بيش وجود دارد. اين رويكرد به ويژه به شكل عميقش به تكنولوژي در سطوح مختلف آن فكر ميكنم به صورت منسجم و قاعدهمند بيشتر از انديشههاي استاد بزرگوارمان مرحوم آقاي سيد منير الدين حسيني است، كه موسس اين نوع نگاه به دين و تكنولوژي بودهاند. شما كمتر در بيرون به صورت يك انديشة قاعدهمند ميبينيد؛ در عين حال، در كشور ما افرادي هستند، كه اين انديشه را دارند. مثلاً به عنوان نمونه مرحوم آويني از كساني بود كه نگاهش به تكنولوژي و فنآوريهاي جديد، چنين نگاهي بود. كه اين را در آثارش هم ميتوان ديد. در ميان غربيها هم آثار زياد است. نميتوانم الآن روي آثار خاصي دست بگذارم و تأكيد كنم به جهت اين كه آثار دانشمندان غربي بار فرهنگي خود را دارند. اين آثار زياد هستند. و بسياري از آنها ترجمه شده است؛ بعضي از ترجمهها خوب و عميق هستند و ميتوانيد به آنها رجوع كنيد. بنابراين منابعي كه نسبت به ديدگاه سوم معرفي ميكنم، بيشتر منابع، انديشههاي مرحوم استادمان ميباشد، كه در آثار دفتر فرهنگستان خلاصه ميشود. امّا در ديدگاههاي ديگر هم عرض كردم، علاوه بر كتابهاي مستقلي كه دربارة اين موضوع زياد بحث كردهاند، آثار فراواني در نشريات نيز وجود دارد.
«وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ»
دلایل متعددی برای تعارض در غرب بین عقل ودین ووجود دارداز آن جمله :
1-پس از رنسانس اعتقاد به تجربه گرایی (تنها راه شناخت وحقیقت تجربه حسی است)باعث شد گزاره های عقلی و وحی بی معنا باشد.
2-عقل گرایان مانند کانت و دکارت منظورشان از عقل،همانا عقل ابزاری(عقل جزیی و استدلالگرکه هدفش تسلط هر چه بیشتر بر طبیعت است) نه عقلی که ماعبد به الرحمن و یا مدرک کلیات باشد.
3-متن مقدس مسیحیت تحریف شده بود و نمی توانستند پاسخ سوالاتشان را با تمسک به وحی به دست آورند.
4-عدم تطابق گزاره های علم تجربی و وحیانی .
5-فشار آباء کلیسا برجامعه علمی (رفتارهای زشت نسبت به گالیله و...)
6-دنیا طلبی وثروت اندوزی آباء کلیسا.
برای اطلاعات بیشتر می توان به این کتب رجوع کرد.
علم ودین ،ایان باربور،ترجمه بهاءالدین خرمشاهی.
عقل و اعتقاد دینی ازرایشنباخ و دیگران
کلام جدید از عبد الحسین خسرو پناه و...