جمع بندی چرا عبادت و یاد خدا به شیوه شخصی نباید مورد قبول خداوند واقع شود؟ آیا در جهان، خداسالاری حاکم است؟

تب‌های اولیه

94 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام.

یک علت می تواند این باشد که بار معنایی واژگان در زبان های مختلف متفاوت است.برای مثال ما در فرهنگ اسلامی مفاهیم انفاق،صدقه،نذر و ... داریم.هر کدام از این مفاهیم کاربرد خاص خود را دارند.برای مثال نذر از صدقه متفاوت است.ولی وقتی ما این واژه را به فرهنگ و زبان دیگری ببریم،بار معنایی ممکن است کاملاً عوض شد.اصلاً ممکن است در یک زبانی انفاق و صدقه و نذر را عین هم بگیرند و واژه جدایی برای نذر نداشته باشند.یا واژه شهید،یک معنای خاصی دارد که ممکن است در هیچ زبانی بجز عربی و زبان های اثر گرفته از آن یافت نشود.
واژگان به کاربرده شده در قرآن و نماز هم می توانند همینطور باشند.یعنی وقتی شما می گویید لا اله الا الله ،این را ممکن است ترجمه کنید به این که:هیچ خدایی جز خداوند یکتا نیست.حال آن که می توان گفت مقصود آیه این است که هیچ خدایی بجز الله نیست،یعنی حتی یهوه هم خدا نیست.
یا وقتی گفته می شود الرحمن الرحیم،اگر دقت کنید تفسیر می کنند به این که یکی رحمت عام است و دیگری خاص.حال در زبان فارسی با توجه به واژگان و کاربرد های آن ها اگر بخواهیم این را معنی کنیم،ممکن است معنای مورد نظر را ندهد.برای مثال معنا می کنند به "بخشنده مهربان" که این تفاوت دارد با رحمت عام و رحمت خاص.

نکته ای را خواستم متذکر شوم.
به اعتقاد بنده مهم ایه که ما چه معنایی را از کلمات قرآن یا نماز می فهمیم و تصور و تصدیق می کنیم. اینکه کلمات نماز در زبان عربی و در منظور نظر شارع چه معنایی داشته مهم نیست. مهم تصور ما از مفاهیم کلمات عربی قرآن است. لذا با این فرض ما می توانیم همان تصوری را که از معنای مفاهیم کلمات عربی قرآن در ذهن داریم آن را به زبان فارسی به زبان بیاوریم.
نکته دیگر اینکه وقتی گفته می شود نماز باید با حضور قلب باشد یعنی اینکه ما بفهمیم چه می گوییم و چه کلماتی به زبان می آوریم و این کلمات چه معنایی دارند. لذا با این استدلال آن چیزی که منجر به این می شود که از نماز خواندن حس معنوی و حال روحانی به ما دست دهد همان تصوری است که از معانی واژه هایی است که در نماز تکرار می کنیم. حال اگر شخصی با کلمات دیگر به زبان های دیگر همان حس روحانی و معنوی را کسب کرد چرا نباید مجاز باشد؟
در کل این سوال و این بحث را می توان به شکل زیر هم بیان کرد تا به نتیجه برسیم.
سوال به این شرح است :
آیا حس روحانی و معنوی یا همان قرب الی الله یا همان کما یا همان معنویت که از اجرای احکام دین برای انسان حاصل می شود توسط خود انسان قابل درک است؟
اگر خیر پس این حالات روحانی و معنوی که به اولیا خدا دست می دهد که مثلا در نماز گریه می کنند و یا به کشف و شهود عارفانه می رسند چیست؟
و اگر پاسخ آری است پس آیا می توان اعمال دیگری غیر از آنهایی که در دین سفارش شده فرد انجام دهد و به همان حالات روحانی برسد؟ مثلا فرد می بیند با خواندن نماز عربی هیچ حسی به او دست نمی دهد ولی مثلا با انجام فلان کار احساس معنوی بیشتر پیدا می کند.
لذا به اعتقاد بنده رسیدن به نتیجه در این تاپیک در گرو پاسخ به این سوال است.
آیا حس روحانی و معنوی یا همان قرب الی الله یا همان کما یا همان معنویت که از اجرای احکام دین برای انسان حاصل می شود توسط خود انسان قابل درک است؟
و من الله توفیق

یادم می آید در یک تاپیکی با جناب حامد بحثی داشتیم من گفتم از دید فقها نماز بدون حضور قلب قبول است.
ایشان گفت فقها نمی گویند قبول است می گویند صحیح است.
لذا باید این مورد هم بررسی شود که فرق بین قبول و صحیح چیست؟
و من الله توفیق

اگر بخواهم به شیوه دیگر استدلال کنم این می شود :
چه فرقی است بین نماز عامه مردم و نماز علما و عرفای دین؟
به اعتقاد بنده عاملی که در این تفاوت موثر است همان درکی اولیای خدا از کلمات نماز است. در واقع همان تصویری است که از کلمات نماز در ذهن تصور و تصدیق می کنند. می فهمند. و مسلما هر کلمه عربی با معنای زبان مادرزادی فرد در ذهن فرد نقش می بندد.
و من الله توفیق

نکته ای را خواستم متذکر شوم.
به اعتقاد بنده مهم ایه که ما چه معنایی را از کلمات قرآن یا نماز می فهمیم و تصور و تصدیق می کنیم. اینکه کلمات نماز در زبان عربی و در منظور نظر شارع چه معنایی داشته مهم نیست. مهم تصور ما از مفاهیم کلمات عربی قرآن است. لذا با این فرض ما می توانیم همان تصوری را که از معنای مفاهیم کلمات عربی قرآن در ذهن داریم آن را به زبان فارسی به زبان بیاوریم.

سلام خدمت شما و تشکر از حضورتون
مطالب جالبی را فرمودین که برای من هم الهام بخش بود

دوستان می گویند مثلا کلمه رحمان در عربی معنایی دارد که با هیچ واژه فارسی برابری نمی کند

ولی طبق بیان شما ایا هر فردی که نماز می خواند می تواند به معنای عربی ان برسد ؟
برای من فارسی زبان وقتی کلمه رحمان را بر زبان می اورم معنی مهربانی در ذهنم تداعی می شود
و اینکه ان واژه درعربی چه معنایی دارد بر من که واقف به ان نیستم اثر گذار نیست

نکته دیگر اینکه وقتی گفته می شود نماز باید با حضور قلب باشد یعنی اینکه ما بفهمیم چه می گوییم و چه کلماتی به زبان می آوریم و این کلمات چه معنایی دارند. لذا با این استدلال آن چیزی که منجر به این می شود که از نماز خواندن حس معنوی و حال روحانی به ما دست دهد همان تصوری است که از معانی واژه هایی است که در نماز تکرار می کنیم. حال اگر شخصی با کلمات دیگر به زبان های دیگر همان حس روحانی و معنوی را کسب کرد چرا نباید مجاز باشد؟

در تکمیل فرمایش شما بگویم شما از افرادی که نماز می خوانند یک پرس و جو و تحقیقی بکنید ببینید چند درصد واقف به معنا هستند ؟
غالبا کلمات عربی رو طوطی وار تکرار می کنند !!!!

آیا حس روحانی و معنوی یا همان قرب الی الله یا همان کما یا همان معنویت که از اجرای احکام دین برای انسان حاصل می شود توسط خود انسان قابل درک است؟

به نظر حقیر باید حتما برای انسان قابل درک باشد و جز این معنا ندارد

موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

در هر مسئله شاید اگر ورودی ها رو کمی تغییر بدیم، جوابها خیلی تغییر نکنه
ولی حدود مجاز این تغییرات به نوع مسئله ربط داره

شما به چه دلیل این همه حد مجاز برای نماز قائلید که میفرمایید به زبان فارسی بخوانند، سوت بزنند، بپرن آسمون و ... مهم نیست فقط مهم اینه که خودشون درک کنن چی میگن!

در پناه خدا

سلام و عرض ادب.

در تکمیل فرمایش شما بگویم شما از افرادی که نماز می خوانند یک پرس و جو و تحقیقی بکنید ببینید چند درصد واقف به معنا هستند ؟
غالبا کلمات عربی رو طوطی وار تکرار می کنند !!!!

خواهرم، با این فرمایش شما مخالفم.
کل متن عربی نماز بسیار ساده و فراگیری ترجمه آن و نیز درک مفاهیم کلماتش کاری بسیار ساده است.
چه برای کسی که سوادش را دارد و مطالعه و تحقیق میکند و چه برای شخص بیسوادی که میتوان برایش معانی کلمات را شفاهاً توضیح داد و تفهیم نمود.

به نظر حقیر، اکثر آنانی که نماز میخوانند، ترجمه تمام لغات و حتی مفاهیم آن کلمات را میدانند.

هماهنگی و یکدستی و یکرنگی اعمال عبادی مسلمانان مانند نماز، چه در قبله آن، چه در کلمات آن، چه در حرکات آن و ... بسیار زیبا و پر از مفهوم است.

شما به چه دلیل این همه حد مجاز برای نماز قائلید که میفرمایید به زبان فارسی بخوانند، سوت بزنند، بپرن آسمون و ... مهم نیست فقط مهم اینه که خودشون درک کنن چی میگن!

سلام

اولا نگفتیم سوت بزنند و بپرند اسمون
نمی دانم از کجا این ها را اوردید !!!!!

در ثانی بزرگوار اگر از اول تاپیک را بخوانید شرح کاملی بر این مساله داده شده
اینکه نماز خواندن عربی باعث وحدت می شود و ...
کسی منکر ان نیست
بلکه منظور این است که فارسی خواندن هم نباید باعث ابطال نماز شود
و استدلال بنده هم این است
که خداوند به چه دلیل باید بگوید چون نمازت را فارسی خواندی قبول نمیکنم ؟؟!!
از نظر حقیر این تعبیر و بیان با حقیقت و صفات خدا سازگاری ندارد

موفق باشید

خواهرم، با این فرمایش شما مخالفم.
کل متن عربی نماز بسیار ساده و فراگیری ترجمه آن و نیز درک مفاهیم کلماتش کاری بسیار ساده است.
چه برای کسی که سوادش را دارد و مطالعه و تحقیق میکند و چه برای شخص بیسوادی که میتوان برایش معانی کلمات را شفاهاً توضیح داد و تفهیم نمود.

به نظر حقیر، اکثر آنانی که نماز میخوانند، ترجمه تمام لغات و حتی مفاهیم آن کلمات را میدانند.

سلام و عرض ادب و احترام

بزرگوار شما به افراد این نسل نگاه نکنین که همه با سوادند و در مدرسه اموزش می بینند
اگر به کسانی که سنشان بالاست و از نسل قبل هستند دقت کنید اغلبشان معانی ان را نمی دانند

اتفاقا یک بلوتوثی هم بین مردم رایج شده بود که یک پیر مردی چقدر نمازش و غلط می خوند که واقعا خنده دار بود

هماهنگی و یکدستی و یکرنگی اعمال عبادی مسلمانان مانند نماز، چه در قبله آن، چه در کلمات آن، چه در حرکات آن و ... بسیار زیبا و پر از مفهوم است.

منکه از اول منکر این مساله نشدم
ولی گفتم این مساله دلیلی بر عدم قبولی نماز به زبان فارسی نمی تواند باشد

موفق باشید

سلام

در ضمن یادمه سوالی از امام خمینی پرسیده بودند که اگر کسی نتواند نماز را به عربی یاد بگیرد
ایا خواندن به زبان خودش اشکال دارد ؟ مثلا کسانیکه زبانشان خیلی با عربی فرق دارد مثل اسکیموها یا ژاپنی ها
که ممکن است تلفظ کلمات عربی برایشان بسیار مشکل باشد

ایشون فرموده اند

در این صورت اشکالی ندارد

به نظر حقیر این هم می تواند دلیلی بر این باشد که عربی خواندن جزئ لازمه نماز نیست

سلام

در ضمن یادمه سوالی از امام خمینی پرسیده بودند که اگر کسی نتواند نماز را به عربی یاد بگیرد
ایا خواندن به زبان خودش اشکال دارد ؟ مثلا کسانیکه زبانشان خیلی با عربی فرق دارد مثل اسکیموها یا ژاپنی ها
که ممکن است تلفظ کلمات عربی برایشان بسیار مشکل باشد

ایشون فرموده اند

در این صورت اشکالی ندارد

به نظر حقیر این هم می تواند دلیلی بر این باشد که عربی خواندن جزئ لازمه نماز نیست
سلام
قیام هم از ارکان نماز است اما برای کسی که نمی تواند بایستد لازم نیست اما این باعث نمی شود که رکنیت قیام را از آن بگیرند
یا علیم

سلام
منم اين سوال برام بوده
منكه خدا رو بهعنوان خالق بي همتا قبول كردم اون رو هم به شدت دوست دارم
خب حالا دوست دارم اون طوري كه راحت ترم اونو بپرستم
اصلا مگه همه چيز دائر مدار عبد و معبود نيست؛ اصلا مگه معيار عبدويت نيست
خب حالا يكي عبوديت رو به طريقي غير از آنچه به عنوان شرع آمده مي خواد انجام بده
البته من نميگم شرعيات نادرسته ميگم
اصل اي نباشه كه هر چي شرعيات گفته باشند فقط همون معيار قرار بگيره
خصوصا در زمان و مكان هاي مختلف! مگه خود حضرت امام نگفتند زمان و مكان نقش بسياري در تغيير احكام دارند.
شايد همين ديدگاه امام بهترين شاهد بر عدم اصل بودن شرعيات به عنوان تنها طريق عبادت باشه
فقط ي چيز ديگري هم هست
كه نتونستم براش جوابي بيارم
اونم قصه شيطونه
خب شيطون قصه شو كه ميدونيد
سر عبادت كردن و نكردن نبود
سر روش عبادت بود
خدا گفت سجده كن
شيطون گفت اين يكي رو فاكتور بگير خدا
ي عبادتي برات ميكنم كه بياو ببين
خب
خدا گفت برو گمشو نبينمت
يعني منم الان كه اين حرفها رو زدم به طريق شيطان بود؟

سلام

استاد گرامی لطفا این پست را هم جواب دهید ؟
سوال بنده هم می باشد

متشکرم

- در مورد بخش دوم سوال شما هم باید عرض کنم که به پاسخ اولیه مراجعه کنید، خداوند لج باز نیست. سخت گیر هم به معنایی که شما گفتید نیست (البته سخت گیر معنای دیگری هم دارد که در پاسخ اول بدان پرداخته شد). وقتی تکلیفی از شما در حالت خاصی خواسته شده است، طبیعی است که در همان حالت از شما قبول شود.

سلام و عرض ادب

استاد گرامی سوالی دارم

اگر من نمازی بخوانم طبق انچه که به قول شما خداوند از من خواسته و عربی هم باشد اما
از معنای عربی ان چیز زیادی متوجه نشوم و حال معنوی هم پیدا نکنم

و همچنین نمازی بخوانم که فارسی باشد و معنای ان را فهمیده و ان نماز در عمق جان من اثر گذاشته و حالت معنوی به من بدهد

کدام یک از دید شما مورد قبول خداوند است ؟

متشکرم

یادم می آید در یک تاپیکی با جناب حامد بحثی داشتیم من گفتم از دید فقها نماز بدون حضور قلب قبول است.
ایشان گفت فقها نمی گویند قبول است می گویند صحیح است.
لذا باید این مورد هم بررسی شود که فرق بین قبول و صحیح چیست؟
و من الله توفیق

سلام استاد گرامی لطفا این پست را هم جواب دهید

متشکرم

چه فرقی است بین نماز عامه مردم و نماز علما و عرفای دین؟

سلام مجدد

لطفا این پست را هم جواب دهید ؟

متشکرم

چون طبق روایتی شیعیان واقعی اولیاء الله و مقربین هستند!

سلام مجدد

لطفا این پست را هم جواب دهید ؟

متشکرم

از هر کدومش خداوند انتظاری داره, عبادت کم عبادت زیاد (عبادات نافله) تبلیغ دین و ...

سلام اگه نماز هردو صحيح ومورد قبول درگاه خدا قرار بگيره فرقي ندارن

به نام الله

اولا کسانی که میگویند ما از اولیاء خدا هستیم دروغ میگویند.

خداوند فرمود هرچه رسول بگوید حق است.
زمانی که پیغمبر خدا نماز را عربی میخواند یعنی نباید نماز را فارسی خواند.

امام زمان(عج) فرمودند در غیاب من باید احکام را از علمای فقیه بپرسید.
امروزه هم تمام علما میگویند نماز باید به صورت عربی و صحیح قرائت شود.

و اما روایات خواندن نماز به عربی

وسائل الشيعه، ج6، ص37؛

صحيح بخاري، ج1، ص192.

جامع احادیث الشیعه، ج 5، ص 11

جامع احادیث الشیعه، ج 5، ص 188-192


و اما جدا از این حرفها : نماز به یک دلیل عمده باید عربی قرائت شود.
فصاحت زبان عربی است.چون هیچ یک از کلمات فارسی یا ترکی یا زبانهای نمیتوانند یک کلمه از زبان عربی را بیان کنند و حق کلمه را ادا کند.



لینک زیر را هم مطالعه بفرمایید.
http://www.pasokhgoo.ir/node/20691


شما ولی خدا نیستی؟
روایات ائمه اطهار(علیهم‎السلام) در مورد زندگانى حضرت مهدى(علیه‎السلام) در عصر غیبت، از نظر دلالت به طور كلى به سه دسته تقسیم مى‎شود:
دسته اول: روایاتى است كه از آنها استفاده مى‎شود كه امام زمان(علیه‎السلام) به طور طبیعى و معمولى، اما به صورت ناشناس و با «خفاى عنوان» در میان مردم و اجتماع مى‎باشند و مردم را مى‎بینند و مى‎شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده مى‎كنند، لكن آن حضرت را نمى‎شناسند.
اینك نمونه‎هایى از آن روایات را متذكر مى شویم:
1ـ سدیر مى‎گوید: «از امام صادق(علیه‎السلام) شنیدم كه مى‎فرمود: «به تحقیق در صاحب این امر شباهتى از یوسف خواهد بود.»
عرض كردم: گویا شما از غیبت وى سخن مى‎گویید؟
حضرت فرمود: چرا این مردم خوك صفت، موضوع غیبت را انكار مى‎كنند. ـ مگر نمى‎دانند كه ـ برادران یوسف كه عاقل و با خرد و فرزندان پیامبران بودند، هنگام ورود بر وى با او به گفتگو و داد و ستد پرداختند، اما او را نشناختند تا این كه خود را به آنان معرفى فرمود. آنگاه یوسف را شناختند. پس چرا این امت حیران، انكار مى‎كنند كه خداوند در پاره‎اى از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
... فما تنكر هذه الأمّة أن یكون الله یفعل بحجّته ما فعل بیوسف و أن یكون صاحبكم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم ولایعرفونه حتّى یأذن الله له أن یعرّفهم نفسه كما اذن لیوسف حین قال له إخوته: «أءِنَّكَ لأَنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ»2 پس چرا این امت انكار مى‎كند كه خداوند با حجت خویش همان كند كه با یوسف كرد؟ یعنى صاحب شما كه مظلوم است و حقش را انكار مى‎كنند، در بین امت رفت و آمد كند و در بازارشان راه رود و بر فرش‎هایشان قدم نهد. ولى او را نشناسند تا خدا به وى اجازه دهد كه خود را به آنان معرّفى كند همچنان كه به یوسف اجازه داد در آن هنگام كه برادرانش به وى گفتند: آیا تو یوسفى؟! فرمود بلى، من یوسف هستم.»3
2ـ در حدیثى امام صادق(علیه‎السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیامبر چنین بیان مى‎فرماید: «و أمّا سنّة من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه ولا یعرفونه»4
؛ «اما سنّتى كه از یوسف(علیه‎السلام) در صاحب این امر مى‎باشد این است كه خداوند بین او و سایر خلق، حجابى قرار مى‎دهد كه او را مى‎بینند، ولى نمى‎شناسند.»
زمان(علیه‎السلام) به طور طبیعى و معمولى، اما به صورت ناشناس و با «خفاى عنوان» در میان مردم و اجتماع مى‎باشند و مردم را مى‎بینند و مى‎شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده مى‎كنند، لكن آن حضرت را نمى‎شناسند.
3ـ جناب محمّد بن عثمان ـ نایب خاصّ حضرت در غیبت صغرى ـ كه از دیگران به حال امام(علیه‎السلام) آگاه‎تر است، مى‎فرماید:
«والله إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم كلّ سنة فیرى الناس و یعرفهم و یرونه ولایعرفونه»5؛ «سوگند به خدا! همانا صاحب این امر همه ساله در موسم حج حاضر مى‎شود و مردم را مشاهده مى‎كند و مى‎شناسد و مردم نیز او را مى‎بینند، امّا مى‎شناسند.»
من ولی الله اعظم هستم یمانی بزرگ همکفو اهل بیت (ص)

شما ولی خدا نیستی؟
روایات ائمه اطهار(علیهم‎السلام) در مورد زندگانى حضرت مهدى(علیه‎السلام) در عصر غیبت، از نظر دلالت به طور كلى به سه دسته تقسیم مى‎شود:
دسته اول: روایاتى است كه از آنها استفاده مى‎شود كه امام زمان(علیه‎السلام) به طور طبیعى و معمولى، اما به صورت ناشناس و با «خفاى عنوان» در میان مردم و اجتماع مى‎باشند و مردم را مى‎بینند و مى‎شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده مى‎كنند، لكن آن حضرت را نمى‎شناسند.
اینك نمونه‎هایى از آن روایات را متذكر مى شویم:
1ـ سدیر مى‎گوید: «از امام صادق(علیه‎السلام) شنیدم كه مى‎فرمود: «به تحقیق در صاحب این امر شباهتى از یوسف خواهد بود.»
عرض كردم: گویا شما از غیبت وى سخن مى‎گویید؟
حضرت فرمود: چرا این مردم خوك صفت، موضوع غیبت را انكار مى‎كنند. ـ مگر نمى‎دانند كه ـ برادران یوسف كه عاقل و با خرد و فرزندان پیامبران بودند، هنگام ورود بر وى با او به گفتگو و داد و ستد پرداختند، اما او را نشناختند تا این كه خود را به آنان معرفى فرمود. آنگاه یوسف را شناختند. پس چرا این امت حیران، انكار مى‎كنند كه خداوند در پاره‎اى از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
... فما تنكر هذه الأمّة أن یكون الله یفعل بحجّته ما فعل بیوسف و أن یكون صاحبكم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم ولایعرفونه حتّى یأذن الله له أن یعرّفهم نفسه كما اذن لیوسف حین قال له إخوته: «أءِنَّكَ لأَنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ»2 پس چرا این امت انكار مى‎كند كه خداوند با حجت خویش همان كند كه با یوسف كرد؟ یعنى صاحب شما كه مظلوم است و حقش را انكار مى‎كنند، در بین امت رفت و آمد كند و در بازارشان راه رود و بر فرش‎هایشان قدم نهد. ولى او را نشناسند تا خدا به وى اجازه دهد كه خود را به آنان معرّفى كند همچنان كه به یوسف اجازه داد در آن هنگام كه برادرانش به وى گفتند: آیا تو یوسفى؟! فرمود بلى، من یوسف هستم.»3
2ـ در حدیثى امام صادق(علیه‎السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیامبر چنین بیان مى‎فرماید: «و أمّا سنّة من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه ولا یعرفونه»4
؛ «اما سنّتى كه از یوسف(علیه‎السلام) در صاحب این امر مى‎باشد این است كه خداوند بین او و سایر خلق، حجابى قرار مى‎دهد كه او را مى‎بینند، ولى نمى‎شناسند.»
زمان(علیه‎السلام) به طور طبیعى و معمولى، اما به صورت ناشناس و با «خفاى عنوان» در میان مردم و اجتماع مى‎باشند و مردم را مى‎بینند و مى‎شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده مى‎كنند، لكن آن حضرت را نمى‎شناسند.
3ـ جناب محمّد بن عثمان ـ نایب خاصّ حضرت در غیبت صغرى ـ كه از دیگران به حال امام(علیه‎السلام) آگاه‎تر است، مى‎فرماید:
«والله إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم كلّ سنة فیرى الناس و یعرفهم و یرونه ولایعرفونه»5؛ «سوگند به خدا! همانا صاحب این امر همه ساله در موسم حج حاضر مى‎شود و مردم را مشاهده مى‎كند و مى‎شناسد و مردم نیز او را مى‎بینند، امّا مى‎شناسند.»
من ولی الله اعظم هستم یمانی بزرگ همکفو اهل بیت (ص)

اینای که عنوان کردید چه ربطی به این داشت که شما از اولیاءالله هستی؟؟؟؟؟

شما از عالم غیب اطلاع داری؟؟؟؟؟؟

کوچولو! ربطش این هست که شیعیان حقیقی اولیاء الله هستند و من شیعه حقیقی هستم, ربطش اینه یا دو ساعت برات بی‌خودی تاپ کنم؟
من گفتم از عالم غیب خبر دارم؟
فکر می‌کنید خداوند اطلاعات عالم غیب رو با بندگانی پیزوری مثل من به اشتراک می‌گذاره!!!؟

دوست عزیز اولا کسی که اولیاء خدا هست نوع سخن گفتنش بسیار زیباست.

درضمن در آیات 62 و 63 سوره یونس: چهار ویژگی برای اولیاء الله ذکر شده است.و به ویژه ، در حدیثی امام صادق(ع) یکی دیگر از شرایط اولیاء الله را منتظر حضرت مهدی(عج) ماندن میدانند. جمعا میشود پنج شرط.

1 - از هیچ چیزی ترسی ندارند. از در راه خدا جنگیدن و ماندن در راه خدا ترسی ندارند. (قابل توجه دوستان دیگر که از آمریکا میترسند)


2 - هیچگاه غمگین نمیشوند. هرگاه غمی به دلشان راه یافت با یاد خدا کردن آن غم را به فال نیک میگیرند ( بی تابی نکردن در انواع مصیبتها و ..... )

3 - اهل ایمانند ( مومن بودن) شرایط مومنین در سوره مومنون ذکر شده است.بسیار است

4 - پرهیزگارند. آیات یک الی پنج سوره بقره

5 - از منتظران حضرت مهدی(عج) هستند. خصوصیات منتظران حضرت مهدی(عج) زیاد است، اگر بلد نیستید تمام خصوصیات را ذکر کنم.

دوست گرامی بنده کاری ندارم شما خصوصیات فوق را دارید یا خیر. اما کسی که آشکارا بیان کند من این خصوصیات را دارم سخنش گزافی بیش نیست.

اینکه از شما پرسیدم آیا شما از عالم غیب خبر دارید ؛ گفتم شاید کسی از عالم غیب به شما اطلاع داده باشد که شما این خصوصیات را دارید و از اولیاء الله هستید.

درپایان : میدونی چرا کسی که ادعا کنه این خصوصیات رو داره سخنش راست نیست.
زیرا یکی از شرایط مومنین تواضع داشتن در تمام مسائل و امور زندگی است.


آنکه را اسرار حق آموختن ، مهر کردن دهانش دوختن


از هر کدومش خداوند انتظاری داره, عبادت کم عبادت زیاد (عبادات نافله) تبلیغ دین و ...

اقای مقرب و ولی در گاه خدا

من قبول دارم شما مقربین باور کنین :khandeh!:

میشه بگین ایا خدا اصولا از کسی انتظار داره ؟
ایا انتظار داشتن برازنده خداست ؟

اقای مقرب و ولی در گاه خدا

من قبول دارم شما مقربین باور کنین :khandeh!:

میشه بگین ایا خدا اصولا از کسی انتظار داره ؟
ایا انتظار داشتن برازنده خداست ؟

سپاسگزارم بانو (الان گفتم بانو, مردان سایت وحشت کردند!)
ببینید, خداوند زندگی خودش رو صرف همه مخلوقات زنده و مرده‌اش کرده
پس از ما انتظار داره که زندگیمون رو وقف او کنیم
البته منظورم این نیست که بریم راهب بشیم, بلکه خدا در هر چیزی یاد کنیم
مثلا من جومونگ نگاه می‌کنم و از اون دلیل اینکه چرا امام حسین (ص) با وجود نفرات کم و خیانت مردم کوفه بازهم جنگید حتی خودنواده‌اش رو هم آورد بلکه به یارانش گفت هرکسی می‌ترسه بره به درک!
در واقع امام حسین مثل جومونگ هداف والا داشت و می‌دونید والاترین والایان (علی الاعلی) خداوند یکتا هست.
من البته در وبسایتم تفسیر جومونگ رو نوشتم
و منظورم این هست که نزد آدم مومن برگ درخت هر ورقش ذکر کردگار هست! (امیدوارم متوجه شده باشید منظورم چیه!)
خداوند در واقع دوست داره ما از خودش و خلقتش تعریف کنیم و به دستوراتی که داده (یوگا) عمل کنیم
مثلا رکوع یک خاصیت برای بدن داره یا سجده یا گریه برای خدا و همه اینها با حساب و کتاب هستند و ریز به ریز سلول انسان و اتم‌هاش تاثیر داره
اینها انتظار خدا از ماست, دوستی با هم, دشمنی با دشمنان هم (که خودش یک دوستی هست) راهنمایی مردم به خدا و زندگی و آفرینش و و و

کوچولو! ربطش این هست که شیعیان حقیقی اولیاء الله هستند و من شیعه حقیقی هستم, ربطش اینه یا دو ساعت برات بی‌خودی تاپ کنم؟
من گفتم از عالم غیب خبر دارم؟
فکر می‌کنید خداوند اطلاعات عالم غیب رو با بندگانی پیزوری مثل من به اشتراک می‌گذاره!!!؟

:Gig:حال شما خوبه

درپایان : میدونی چرا کسی که ادعا کنه این خصوصیات رو داره سخنش راست نیست.
زیرا یکی از شرایط مومنین تواضع داشتن در تمام مسائل و امور زندگی است.

آنکه را اسرار حق آموختن ، مهر کردن دهانش دوختن


:Kaf::ok::Doaa:

سپاسگزارم بانو (الان گفتم بانو, مردان سایت وحشت کردند!)
ببینید, خداوند زندگی خودش رو صرف همه مخلوقات زنده و مرده‌اش کرده
پس از ما انتظار داره که زندگیمون رو وقف او کنیم
البته منظورم این نیست که بریم راهب بشیم, بلکه خدا در هر چیزی یاد کنیم
مثلا من جومونگ نگاه می‌کنم و از اون دلیل اینکه چرا امام حسین (ص) با وجود نفرات کم و خیانت مردم کوفه بازهم جنگید حتی خودنواده‌اش رو هم آورد بلکه به یارانش گفت هرکسی می‌ترسه بره به درک!
در واقع امام حسین مثل جومونگ هداف والا داشت و می‌دونید والاترین والایان (علی الاعلی) خداوند یکتا هست.
من البته در وبسایتم تفسیر جومونگ رو نوشتم
و منظورم این هست که نزد آدم مومن برگ درخت هر ورقش ذکر کردگار هست! (امیدوارم متوجه شده باشید منظورم چیه!)
خداوند در واقع دوست داره ما از خودش و خلقتش تعریف کنیم و به دستوراتی که داده (یوگا) عمل کنیم
مثلا رکوع یک خاصیت برای بدن داره یا سجده یا گریه برای خدا و همه اینها با حساب و کتاب هستند و ریز به ریز سلول انسان و اتم‌هاش تاثیر داره
اینها انتظار خدا از ماست, دوستی با هم, دشمنی با دشمنان هم (که خودش یک دوستی هست) راهنمایی مردم به خدا و زندگی و آفرینش و و و

همچنین سپاسگزارم :Gol:

فقط با این جمله مخالفم
که خدا از ما انتظار داشته باشه زندگیمون رو وقف اون بکنیم
کلا خدا از کسی انتظار نداره
و چیزی طلب نمی کنه
انتظار کسی داره که به چیزی نیازمنده
وقف زندگی برای خدا هم به معنی وقف زندگی برای خود است
برای رساندن خود به کمال

اما در مورد یوگای نماز با شما کاملا موافقم

موضوع: چرا عبادت و یاد خدا به شیوه شخصی نباید مورد قبول خداوند واقع شود؟ آیا در جهان، خداسالاری حاکم است؟

با سلام یک سوال میدونید نظم یعنی چی؟

سلام خانم شب و روز گرامی :Gol:

این مطالب در پستهای قبلی کاملا توضیح داده شده
لطفا اول انها را مطالعه بفرمایید :hamdel:

این مطالب در پستهای قبلی کاملا توضیح داده شده

توضیح داده شده و حالا ....:Gig:

متاسفانه وقت برای خواندن پستهای قبلی ندارم این چند پست آخر برایم جالب بود و به همین دلیل این سوال را مطرح کردم.

البته منظورم این نیست که بریم راهب بشیم, بلکه خدا در هر چیزی یاد کنیم
مثلا من جومونگ نگاه می‌کنم و از اون دلیل اینکه چرا امام حسین (ص) با وجود نفرات کم و خیانت مردم کوفه بازهم جنگید حتی خودنواده‌اش رو هم آورد بلکه به یارانش گفت هرکسی می‌ترسه بره به درک!

عزیز جان، اولا اولیاء خدا شخص والایی مثل امام حسین(ع) رو با شخصی بی ارزش مثل جومونگ مقایسه نمیکنه.
ای کاش پشت صحنه های جومونگ رو نگاه میکردید که منشاء فیلم از کجا بود.

درضمن تامیمم کل به جز اشتباه است.


این سخن شما که گفته اید

در واقع امام حسین مثل جومونگ هداف والا داشت و می‌دونید والاترین والایان (علی الاعلی) خداوند یکتا هست.

یعنی امام حسین(ع) از جومونگ الگو برداری کرد.
فکرکنم باید جای کلمات رو جابه جا کنی.

درضمن هدف جومونگ توی فیلم خدا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(یوگا)

درضمن ورزش یوگا مورد تایید اسلام نیست.
پس لطفا از اعمال اسلام به عنوان ورزش یوگا تعبیر نکنید.

________________________________

درضمن اولیاء خدا نمیگه نماز رو باید فارسی خوند.که شما این رو گفته بودید.هم دلیل عربی خوندن رو ذکر کردم و هم منبع احادیث از معصومین که فرمودند نماز باید عربی باشد.

انقدر هم نگو شیعه ی واقعی هستم.با این حرفات ....................!

متاسفانه وقت برای خواندن پستهای قبلی ندارم این چند پست آخر برایم جالب بود و به همین دلیل این سوال را مطرح کردم.

شب و روز گرامی

من برات خلاصه می گم

گفتم عربی خواندن نماز برای نظم و انظباط و وحدت بین مسلمانها بسیار زیبا و عالیست و شکی در ان نیست
منتهی سوال من اینه که ایا اگر کسی فارسی بخونه نمازشو خدا فقط بدلیل خواندن فارسی نماز و ازش قبول نمی کنه ؟

این با صفات خدا سازگار نیست

متاسفانه در این سایت پاسخگوی دینی هیچ کسی پیدا نشد که جواب این سوال و بده

و سوالهای زیادی در همین تا پیک پستهای شماره 62 و 63 و 64 و 65 همچنان بدون جواب مانده اند
و از استاد پاسخگو هم خبری نیست :Gig:

واقعا متاسفم :Ghamgin:

«ولی»

این اسم متناسب با اسم وکیل است.
دو اسم الولی و الوالی در قرآن به کار رفته اند. این دو اسم که یکی صفت مشبهه و دیگری اسم فاعل است، هر دو از ریشه ولی هستند. ولی به معنای «به دنبال هم قرار گرفتن» است؛ یعنی چیزی به گونه ای به دنبال چیز دیگری قرار گیرد که حائل و مانعی بین آن دو نباشد. وقتی بین دو چیز حائل و مانعی نباشد، رابطه آن ها رابطه ای بسیار نزدیک خواهد بود. نوع ارتباط نیز بستگی به حقیقت و ماهیت آن دو چیز دارد.
وقتی گفته می شود:« خداوند ولی است»، طرف دیگر این رابطه انسان است که عبد اوست. خداوند هم خالق مطاع الامر و هم رب اله است. انسان با خداوند و ذاتی با این صفات ارتباط دارد. با ملاحضه این دو خصوصیت نوع ارتباط نیز مشخص می شود. از یک طرف، خداوند «خالق» است و انسان را خلق و برء و تصویر و تعدیل کرد و از طرف دیگر، انسان نیز «مخلوق و مبری و مسوی و مصور و معدول و معدل» با آن معانی ای که قبلا" بیان کردیم به وجود آمده است. خداوند «مطاع الامر» است و انسان «مطیع الامر». خداوند رب است و انسان مربوب و حامد رب خود. خداوند اله است و انسان عابد اله خود . او مستعان است و انسان مستعین. این است رابطه ی بین خدا و انسان. وقتی گفته می شدو: «خداوند ولی انسان است»، چنین جمله ای مقتضی همه ی آن معانی ای است که بیان شد.
وقتی انسان رابطه خود را با خدای خود این چنین می بیند مشخص است که چه آثاری در او به وجود خواهد آمد.

رابطه ولایت عبد و معبود

این که خداوند ولی انسان است، چنین امری- با توجه به آن چه بیان شد- اقتضای این را دارد که انسان نیز ولی خدا باشد یعنی در یک طرف این رابطه: «الله ولی الذین آمنوا»بقره/257 خداوند ولی مؤمنین است و در طرف دیگر آن مؤمنین اولیای خداوند هستند:« الا ان اولیاء الله لا خوف علهیم و لاهم یحزنون» یونس/62 بنابراین رابطه یک رابطه دو طرفه است؛ یعنی هر کس خداوند ولی او باشد او نیز باید ولی خدا باشد. ولی بودن خدا از طرف انسان این گونه تحقق می یابد که انسان باید بینشی را که اسماء خدا به او می دهند، کسب کند؛ او باید خدا را به عنوان «خالق مطاع الامر» و «رب و اله» خود شناخته و بعد از این «شناخت» و در اثر آن، نسبت به خداوند «رغبت و رهبت» درونش را فرا گیرد و بعد، در جریان زندگی روزانه اش جهت گیری هایش( حرکات و سکناتش) مطابق با این شناخت و رغبت و رهبت باشد( ایمان و عمل صالح داشته باشد). وقتی انسان دارای ایمان و عمل صالح شد ولی خداوند می گردد.
متأسفانه این اصطلاح بزرگ(ولی) همچون بسیاری از اصطلاحات دیگر قرآنی مظلوم واقع شده است. امروز در میان مسلمانان این اصطلاح به گونه ای دیگر تعریف می شود. مسلمانان اشخاص مرموز با خصوصیات مبهمی را که حتی توانایی تصور آن ها را نیز ندارند، «ولی» خود می دانند. و کار از این هم فراتر رفته و «ولی» بودن خدا از دید برخی مسلمانان[ که تعدادشان هم کم نیست] به صورت یک حرفه مطرح است. در برخی از کتاب ها نوشته شده است: فلانی که رحمت خدا بر او باد در ولایت زبردست بود. سؤال این است که: مگر ولایت چیست که فلان شخص در آن زبر دست و مهارت داشته باشد؟! چنین افرادی این گونه تصور می کنند که ولایت مقامی است که فرد ولی وقتی به آن می رسد دارای خوارق عادات می شود. افعال عجیب و غریبی پیرامون ولایت و فرد ولی معرفی کرده اند که هر کس بسیاری از آنان را داشته باشد او را در ولایت زبر دست است و ید طولایی دارد. چنین افرادی اگر [ به قرآن نیم نگاهی می کردند و] می دانستند که ولایت یعنی ایمان و عمل صالح و با ایمان و عمل صالح است که انسان با خدا رابطه ولایت برقرار می کند، هرگز و هرگز نمی گفتند فلانی در ولایت زبردست بود.

حضرت امیر و حضرت زهرا سلام‌‌الله‌‌علیهما فرمودند: فِعْلُهُ قَوْلٌ؛ «سخن خدا همان کارهایی است که می‎کند»، یعنی خدا با کارهایش با ما حرف می‎زند. همان‎طور که خدا با عملش حرف می‎زند، شما هم با عملتان با خدا حرف بزنید، با عملتان به خدا بگویید: خدایا من علم ندارم، فهم ندارم، قدرت ندارم. سجده و رکوع نماز فعلی است که با آن فقر و جهل و عجز و نیستی خودمان را به خدا اظهار می‎کنیم. لذا امیرالمؤمنین علیه‎السّلام فرمود: الاِسلامُ هُوَ التَّسلیمُ وَ التَّسلیمُ هُوَ الْیَقینُ وَ الْیَقینُ هُوَ التَّصدیقُ وَ التَّصدیقُ هُو الاِقْرارُ وَ الاِقْرارُ هُوَ الأداءُ وَ الأداءُ هُوَ الْعَمَلُ: «اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین است و یقین همان تصدیق کردن است و تصدیق همان اقرار نمودن است و اقرار همان به جا آوردن است و به جا آوردن همان عمل کردن است».


چند نکته :
1- وظيفه انسان نسبت به خدا را در يک جمله خلاصه مي کنم؛ترک محرمات وانجام واجبات
2- فرض نماييم در خانه دنيا ، غلام يک صاحب مهربان و خوب هستيم و وظيفه ما هم اطاعت کردن ازدستورات اوست.
3- هميشه خود را در محضر خدا بدانيم و تا فرماني از او شنيديم فوري در صدد اجراي آن باشيم تا رضايتش جلب شود.متأسفانه ما خداوند را دور از خود مي پنداريم در حالي که او از رگ گردن به ما نزديک تر است و در همه جا ساري ، جاري ، حاضر و ناظر است.
4- بار ديگر روي معرفت تکيه مي کنم.با معرفت ،ايمان انسان بالا مي رود و ايمان بالا اطمينان قلبي مي آورد و به انسان آرامش مي دهد که اثر آن در عمل نمودار مي گردد.

به طور كلي رابطه انسان با خداوند بر اساس معرفت، ايمان، اطاعت و عبادت استوار است. ارتباط انسان و خدا بايد يک ارتباط بنده و مولا باشد .فکر سرکشي از بنده در مقابل مولا پسنديده نيست.

وظيفه ما در مقابل پروردگار به دو دسته از وظايف تقسيم مي شود.
1- در حيطه اعتتقاد و علم : ما يک وظيفه اعتقادي نسبت به خدا داريم.بدين ترتيب که او را به عنوان «خدايي» باور داشته با شيم و از صفات او نيز با خبر باشيم و بدانيم که او خالق ،رازق،حکيم و ... است و در اين زمينه هر چقدر مطالعه و معرفت بيشتري بيابيم در حيطه عمل نيز موفق تر هستيم.به عنوان مثال فردي که خداوند را مدبّر و رازق مي داند،ديگر حرص روزي را نمي خورد، تلاش خود را انجام مي دهد و بقيه را به خدا واگذار مي کند.
2- در حيطه عمل : فردي در خانه اش غلامي داشت که تمامي اوامر صاحب خود را به دقت مي نوشت مثلاً خريد نان و ساير نيازها ، تميز کردن خانه و ده ها کار ديگر.اما وقتي براي اجراي آنها مي رفت،مقدار بسيار کمي از کارها را انجام مي داد.دوباره روز بعد همين طور،با دقت مي نوشت اما در عمل کاري نمي کرد. يک روز صاحبش گفت:اين همه چاکرم مخلصم تو به درد خودت مي خورد . معلوم است که ظاهري بيش نيست زيرا تو اصلاً به دستورات من توجهي نداري بنده و غلام وقتي خوب است که دستورات صاحب خود را به خوبي انجام دهد.

حکايت ما و خداي متعال هم همين است.هر چقدر بگوييم من قلباً خدا را دوست دارم حتي شعر هم براي خدا مي سرايم ،خدا به قلب ما نگاه مي کند و از اين قبيل حرف ها که امروزه به گوش مي خورد،تا وقتي که به دستورات صاحب خود که همانا خالق و خداوند ماست توجه نکنيم،فايده اي ندارد.اگر خداوند فرمود:بنده من! فلان کار را انجام بده مثلا ًنماز بخوان و فلان کار را انجام نده مثلاً دروغ نگو، از آن جايي که ايمان داريم خداوند به صلاح و مصلحت ما احاطه کامل دارد و حکيم است ،بايد احترام گذاشته و با جان و دل انجام دهيم زيرا با اين کار ،خدا را براي خود نگاه مي داريم . در حالي که اگر دستورات او را اطاعت نکنيم او را از دست خواهيم داد.از دست دادن خدا هم يعني ضرر دنيا و آخرت.
وقتي رابطه حقيقي انسان و خداوند معلوم شد که به صورت مولا و عبد است آن گاه وظيفه آدمي نيز روشن است.
مولاي يا مولاي أنت المولا و أنا العبد و هل يرحم العبد الاّ المولا
فرازي از مناجات اميرالمؤمنين در مسجد کوفه


"سلام
منم اين سوال برام بوده
منكه خدا رو بهعنوان خالق بي همتا قبول كردم اون رو هم به شدت دوست دارم
خب حالا دوست دارم اون طوري كه راحت ترم اونو بپرستم
اصلا مگه همه چيز دائر مدار عبد و معبود نيست؛ اصلا مگه معيار عبدويت نيست
خب حالا يكي عبوديت رو به طريقي غير از آنچه به عنوان شرع آمده مي خواد انجام بده
البته من نميگم شرعيات نادرسته ميگم
اصل اي نباشه كه هر چي شرعيات گفته باشند فقط همون معيار قرار بگيره
خصوصا در زمان و مكان هاي مختلف! مگه خود حضرت امام نگفتند زمان و مكان نقش بسياري در تغيير احكام دارند.
شايد همين ديدگاه امام بهترين شاهد بر عدم اصل بودن شرعيات به عنوان تنها طريق عبادت باشه
فقط ي چيز ديگري هم هست
كه نتونستم براش جوابي بيارم
اونم قصه شيطونه
خب شيطون قصه شو كه ميدونيد
سر عبادت كردن و نكردن نبود
سر روش عبادت بود
خدا گفت سجده كن
شيطون گفت اين يكي رو فاكتور بگير خدا
ي عبادتي برات ميكنم كه بياو ببين
خب
خدا گفت برو گمشو نبينمت
يعني منم الان كه اين حرفها رو زدم به طريق شيطان بود؟
"

سلام

استاد گرامی لطفا این پست را هم جواب دهید ؟
سوال بنده هم می باشد

متشکرم



با سلام خدمت شما دوست گرامی

بنده متوجه این سوال نشده بودم و از یادآوری شما متشکرم.

دوست گرامی، یک عاشق و معشوق را در نظر بگیرید. عاشق همیشه سعی می کند علاقه خود را به نحوی که معشوق دوست دارد، نشان دهد. اگر معشوق از گل قرمز خوشش می آید، عاشق نیز برای او گل قرمز تهیه می کند نه گل زرد. ممکن است عاشق بگوید، من می خواهم با گل زرد محبت خود را ابراز کنم ولی اگر قرار است، هدیه، معشوق را خوش بیاید، باید به نحوی عمل شود که او می پسند. البته این مثال کاملا چیزی نیست که بین انسان و خدا وجود دارد زیرا خداوند مانند معشوق مثال ما، دارای علایق شخصی نیست ولی این مثال از این جهت می تواند مفید باشد که ما می دانیم که یک راه وجود دارد که به رضایت معشوق/ خدا می انجامد ولی راه های دیگر چنین نیستند و ممکن است که به رضایت نیانجامند و حتی ممکن است به ناراحتی منتج شوند (با توجه به دلایلی که می گوید که حتما به صورت خاصی عبادت کنید)
بنابراین عاقلانه ترین راه آن است که طبق راه مطمئن عمل کنیم.

مطلب دیگر این است که معارف بلندی که در عبارات عربی وجود دارد، در قالب زبان فارسی، منعکس نمی شود و در این زمینه با مطالعه ی هر چند مختصر تفاسیر می توان به این تفاوت پی برد بنابراین زبان عربی از این ظرفیت برخوردار است که معارف بسیار در قالب جملاتی کوتاه بیان شود، بنابراین بیان ترجمه فارسی این عبارات به زبان دیگر، با مفاهیم اصلی تفاوت بسیاری دارد و نمی تواند جایگزین آن شود.

موفق باشید

سلام و عرض ادب

استاد گرامی سوالی دارم

اگر من نمازی بخوانم طبق انچه که به قول شما خداوند از من خواسته و عربی هم باشد اما
از معنای عربی ان چیز زیادی متوجه نشوم و حال معنوی هم پیدا نکنم

و همچنین نمازی بخوانم که فارسی باشد و معنای ان را فهمیده و ان نماز در عمق جان من اثر گذاشته و حالت معنوی به من بدهد

کدام یک از دید شما مورد قبول خداوند است ؟

متشکرم


با سلام خدمت شما دوست گرامی

نماز باید طبق دستوری که داده شده است، انجام شود و البته در آن حالت و فرم، سعی شود که به معارف آن توجه شود و به حضور قلب و تاثیر معنوی نماز نیز نائل شویم.

به عبارت دیگر، شما باید سعی کنید معارف عباراتی را که به عربی می گویید، بیاموزید که از نماز در حالتی که خواسته شده است، لذت معنوی ببرید.

موفق باشید

با سلام خدمت دوستان گرامی

لطفا بحث های خود را در چارچوب موضوع اصلی، مطرح کنید.

به طور مثال بحث از تفاوت عبادت عرفا و مردم عادی و نیز اینکه تفاوت میان صحیح بودن نماز و قبول بودن آن چیست؟ اگرچه سوالات خوبی هستند ولی خارج از موضوع اصلی ما می باشند. موضوع ما این است که آیا امکان دارد که عبادت را به روش شخصی خود انجام دهیم یا خیر.

موفق باشید

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب


IMAGE(http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images/80/1_er2.png)


پرسش:
چرا عبادت و یاد خدا به شیوه شخصی نباید مورد قبول خداوند واقع شود؟ آیا در جهان، خداسالاری حاکم است.؟

پاسخ:
چند مطلب:
- تصور پدر سخت گیر، در مورد خداوند هم می تواند درست باشد و هم نباشد و درست بودن یا نبودن آن بستگی دارد به این که منظور ما از پدر سخت گیر چیست.؟
گاهی پدری بدون هیچ دلیلی، به فرزندش سخت گیری می کند، ظرفیت ها و شرایط خاص سن او را در نظر نمی گیرد و از او تکلیف های سخت می خواهد، ممکن است به او بی احترامی کند و بی جهت او را به شدت تنبیه کند.

حالت دوم آن است که پدری برای رشد و کمال فرزندش، در کمال عاطفه و محبت، از او می خواهد که تکالیفی را متناسب با سن و سال و شرایطش انجام دهد. این تکالیف اگر چه ممکن است به نظر دشوار بیاید ولی در واقع پله های رشد و ترقی او هستند که یک به یک طی می شوند. در این حالت پدر نه موجودی خشن بلکه همراهی مهربان است که در هر قدم همراه فرزند است و به او کمک می کند تا این مراحل سخت را طی کند و استعدادهای خود را بیش از پیش شکوفا سازد. البته از آنجایی که این قدم ها راه سعادت و کمال او هستند، او اصرار دارد که فرزند این مسیر را طی کند تا از کمال و سعادت نهایی باز نماند و از این رو ممکن است از نگاه فرزند، پدر سخت گیر به نظر بیاید.
اگر منظور از پدر سختگیر مورد اول است، باید بگویم خداوند چنین نیست و اگر منظور از پدر سخت گیر گزینه دوم است، باید بگویم خداوند چنین است.

- هر عملی خواص خود را دارد، این مسئله حتی در امور مادی نیز صادق است، مثلا اگر کسی بخواهد در مسابقات دو شرکت کند، ورزشی که به او پیشنهاد می شود، دویدن است و اگر کسی بخواهد در مسابقات وزنه برداری شرکت کند، ورزشی که به او پیشنهاد می شود، تمرین بلند کردن اجسام سنگین است. حال اگر فرد الف بخواهد در مسابقات دو شرکت کند و به جای آنکه به تمرین دویدن بپردازد، به بلند کردن اجسام سنگین مشغول شود و با خود بگوید که تفاوتی بین این دو نیست و هر دوی آن ها "ورزش" هستند، آیا در این حالت فرد در مسابقات موفق خواهد بود؟ روشن است که هر دو ورزش هستند ولی برای هدف مورد نظر فرد باید تمرین خاصی را با آداب خاصی داشته باشد.
در مسائل دینی نیز باید طبق آنچه گفته شده است عمل کرد زیرا بسیار از امور هستند که ما بدان ها آگاه نیستیم، اموری که در نتایج به دست آمده از هر عمل، تفاوت ایجاد می کند، این مسئله مخصوصا در مورد مسائل معنوی که جهل ما در آن بیش از مسائل مادی است، بیشتر قابل توجه است.
همچنین باید این مسئله را در نظر گرفت که یکی از جنبه های عبادات، علاوه بر منافعی که برای خود فرد دارد، این است که میزان تبعیت او از فرامین الهی روشن شود، و اینکه فرد تا چه میزان به آنچه که خدا فرموده است، ملتزم است.

- نظام هستی خداسالار است اما باید بررسی کرد که این جمله به چه معناست؟
معنای اول آن است که خدا چون پادشاهی بر جهان حکم می راند و هر آنچه را بخواهد بدون هیچ دلیل و حکمتی و عاری از هر عدالت و خیرخواهی، اعمال می کند.

معنای دوم آن است که خداوند خیر محض است و هر آنچه از او ساطع می شود خیر و خوبی است و از آنجایی که او کمال مطلق است، خواهان آن است که دیگر موجودات نیز به کمال برسند و از این رو آن ها را به سوی کمال هدایت می کند و این هدایت پر از لطف و مهربانی است و در چارچوبی عادلانه و حکیمانه صورت می گیرد. در واقع ما اگر جهان را انسان مدارانه نیز بدانیم، صلاح و کمال انسان در خدایی بودن است.

منظور از خداسالار معنای دوم است و معنای اول مراد بنده نیست.
شاید یک مثال بهتر بتواند به بحث کمک کند، یک عاشق و معشوق را در نظر بگیرید. عاشق همیشه سعی می کند علاقه خود را به نحوی که معشوق دوست دارد، نشان دهد. اگر معشوق از گل قرمز خوشش می آید، عاشق نیز برای او گل قرمز تهیه می کند نه گل زرد. ممکن است عاشق بگوید، من می خواهم با گل زرد محبت خود را ابراز کنم ولی اگر قرار است، هدیه، معشوق را خوش بیاید، باید به نحوی عمل شود که او می پسند. البته این مثال کاملا چیزی نیست که بین انسان و خدا وجود دارد زیرا خداوند مانند معشوق مثال ما، دارای علایق شخصی نیست ولی این مثال از این جهت می تواند مفید باشد که ما می دانیم که یک راه وجود دارد که به رضایت معشوق/ خدا می انجامد ولی راه های دیگر چنین نیستند و ممکن است که به رضایت نیانجامند و حتی ممکن است به ناراحتی منتج شوند (با توجه به دلایلی که می گوید که حتما به صورت خاصی عبادت کنید)
بنابراین عاقلانه ترین راه آن است که طبق راه مطمئن عمل کنیم.

مطلب دیگر این است که معارف بلندی که در عبارات عربی وجود دارد، در قالب زبان فارسی، منعکس نمی شود و در این زمینه با مطالعه هر چند مختصر تفاسیر می توان به این تفاوت پی برد بنا بر این زبان عربی از این ظرفیت برخوردار است که معارف بسیار در قالب جملاتی کوتاه بیان شود، بنا بر این بیان ترجمه فارسی این عبارات به زبان دیگر، با مفاهیم اصلی تفاوت بسیاری دارد و نمی تواند جایگزین آن شود.

موضوع قفل شده است