پس با صرفنظر از استثناها ، چگونه است که ما در ایران با دلایل عقلی به اسلام شیعی مبتنی بر ولایت فقیه مبتنی بر فقه اثنی عشری مبتنی بر......رسیدیم
با همان دلایل عقلی کسی در عربستان به اسلام ...تسنن مبتنی بر وهابیت....میرسد
با همان دلایل عقلی کسی در چین رسیدهاست به بودایی مبتنی بر.......
با همان دلایل عقلی کسی در آمریکا رسیده است به مسیحیت کاتولیک فلان فلان .....؟؟؟؟
در حالی که گزاره های عقلی یک جواب واحد دارد. مگر ندارد؟ گزاره 2+2=4 یک گزاره عقلی درست است که ساکنین ایران و سویس و آلمان و ....همه یک نتیجه میگیرند...
پس تعارف نفرمایید! میبینید که مرحله اول فقط تعارف است که گفته باشیم ما به حجت عقلی هم بها میدهیم.
اگر بنده راجع به دین اسلام صحبت کردم، به خاطر اشاره شما به آن بود، وگرنه هرکس با هر سطح فکری دین خود را با استفاده از دلایل عقلی پذیرفته شده از جانب خودش انتخاب می کند و اگر دینش را بدون تعصب، پیش زمینه فکری و با انتخاب مسیر صحیح برگزید آن وقت در پیشگاه الهی سربلند خواهد بود.
این انتخاب های گوناگونی که شما اشاره فرمودید، نتیجه دخالت دادن پیش زمینه های فکری، تعصبات و انتخاب مسیر های مختلف است.
پس تعارفی در کار نیست، بلکه عقل در انتخاب دین حرف اول را می زند.
توجه بفرمایید احکامی که برایشان دلیل عقلی داشته باشید ارتباطی با دین ندارد. مساله فقط احکامی است که صرفا فقط حکم دینی است. حتی التزام اخلاقی داشتن هم نیازی به حکم دین ندارد. مثلا در هیچ جامعه ای دزدی ، دروغگویی و تجاوز اعمال نیک شمرده نمیشود. همگی به عقل میدانند که اینها امور غیر اخلاقی است. نیازی نیست که دین گفته باشد که از دزدی احتراز کنید.
مشکل شما از آنجایی آغاز می شود که نقش عقل را در انتخاب اولیه دین نادیده می گیرید و هر چه تقلا می کنید نمی توانید دلیل عقل پسندی برای عدم دینداری ارائه کنید، این است که دست به دامن زیر سؤال بردن احکام دین آن هم دین اسلام می شوید!
دزدی، دروغگویی، تجاوز و بسیاری فعل قبیح دیگر مانند همجنس گرایی، حسد، کینه، تکبر و... اگر چه از نظر اخلاقی منفور است، اما بسیار مشاهده شده افراد مقید به اخلاق نیز از چنین اعمالی ابا نمی کنند، ولی مطمئناً افراد دیندار و پایبند به دین از انجام چنین افعال شنیعی به شدت دوری می کنند، نتیجه اینکه حتی در نظر گرفتن وجه اخلاقی دین هم دلیل محکمی برای دینداری خواهد بود.
بنابراین در دایره دین باوری،شما فقط ملزم به اجرای احکامی میشوید که با نیت گردن نهادن به فرمان دین یا خدای دین عمل میکنید و هیچ حجت عقلی هم برایش ندارید.
توجه بفرمایید، دو دلیل محکم برای گردن نهادن به فرامین دینی وجود دارد:
اول اینکه اصل دین با حجت عقلی پذیرفته شده، پس فرع آن نیز به دور از عقل نیست، هرچند عقل محدود بشر از درک بعضی از احکام ساقط باشد.
و دوم اینکه با کامل تر شدن روز به روز عقل بشر و کشف دلایل عقلی برای التزام به احکام، برای هر انسان صاحب عقل و بدور از عناد و تعصب، مسأله دین و دین باوری محرز می شود.
دقت کنید وقتی شما ملزم به انجام اعمال دین هستید چه حجت عقلی باشد چه نباشید چه نیازی به عقل دارید؟ یعنی از عقل به قول شما فقط برای- استواری و اطمینان قلبی - استفاده میکنید ؟!!!! چه کاریه؟
از عقل برای انتخاب مسیر صحیح استفاده می کنیم.
وقتی مسیر صحیح باشد، تابلو های نصب شده در طی مسیر نیز ما را به هدف اصلی راهنمایی می کند.
با سلام خدمت شما سرکار بی نظیر.
می دانید که در بسیاری جلسات و نشست های کلان بین سران کشورها مشروب سرو می شود. سران آنها هم از آن میل می کنند منتها با کنترل. نه مست می شوند و نه حالت غیر عادی به آنها دست می دهد و نه عقل آنها زایل می گردد. اتفاقا در برخی موارد می توان آنها را عاقل تر هم دانست. اینطور نیست؟
در ضمن از کجا می دانید نوشابه های گازدار و چیپس و پفک نمکی این ضررها را ندارد؟ پس می توان ضرر شراب را به همان اندازه ضررهای موادی مانند نوشابه و چیپس و پفک و ... دانست.
و من الله توفیق
سلام خدمت شما
در کل با نظر شما که علت حرام بودن شراب زائل شدن عقل و مست شدگیست موافقم
و همچنین اعتیاد اور بودن
اما به نظرم کنترل در خوردن اندازه ان و زیاده روی نکردن در ان
با وجود انسانهای ضعیف و بی اراده بقدری سخت است
که اسلام بهترین راه مبارزه را در حرام دانستن کلی ان دانسته است
با سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون بابت مطالب ارزشمند شما.
مطالب شما مورد تایید بنده هم هست غیر از آخری. در واقع مسئله اینجاست که شما چه تعریفی از دین داشته باشید و فلسفه دین را چه بدانید؟
اگر فلسفه دین استفاده صحیح از عقل سلیم باشد و در واقع دعوت اصلی دین را دعوت به عقلانیت بدانید و قایل به این باشید که تمام احکام دین عقلانی است و در چهارچوب عقل و البته فرهنگ زمان خود نازل شده است دیگر فرقی بین انسان عاقل و دیندار وجود ندارد. در واقع هدف دین از ساختن انسان متدین در حقیقت ساختن انسان عاقل است.
و من الله توفیق
با تشکر از شما دوست نادیده نازنین
با این تبیینی که شما از دین دارید که قابل تامل هم هست به نظرم چنین دینی دست کم در ادیان مرسوم ما وجود خارجی ندارد. ما وقتی میگوییم دین اسلام در حال حاضر ،منظورمان باورهای مسلمانان حال حاضر است . فرمایشات شما هم که بسیار نزدیک به عرایض بنده هست چیزی از دین در آن یافت نمیشود و صرفا همان عقلانیت است.
بحث ما در اینجا انتخاب و نافذ بودن یکی از این دو معیار یعنی معیار دین و معیار عقل است.
اینکه میفرمایید فلسفه دین استفاده صحیح از عقل سلیم است، به نوعی جایگاهی برای دین نمیماند. مانند این است که بگوییم فلسفه دین ، استفاده از عقل است نه از دین. و این هم ارز این است که بگوییم دین عقل را مرجح بر خود میداند. این یعنی معیار عقل است نه دین. هرچند مطلب قابل تاملی که در بابت ختم نبوت فرمودید که مبتنی بر این است که انسانها من بعد در عقاید به عقل خود تاسی کنند.
النهایه شترسواری که دولا دولا نمیشود! بزرگان دین ما به یک جمله بسنده نکرده اند که ای مومنین به عقول خود عمل کنید و عاقل باشید ! بلکه هر کدام کتابی فقط در احکام عملی نگاشته اند که ما مومنین از آن تقلید!!! کنیم ...دقت کنید تقلید کنیم ...اگر به بار معنایی کلمه تقلید و مرجع تقلید دقت فرمایید ، عرض بنده مشخص میشود!
یک تقسیم بندی که دوستان انجام دادند مبنی بر اینکه دین متشکل از دو بخش احکام و عقاید است برای مخلص قابل تامل است.
همانگونه که میدانیم ، در اسلام عقاید صرفا باید حجت عقلی داشته باشد ولی برای احکام عملی حجت عقلی محل سوال است (محل سوال فروم حاضر هم همین است)
مننتهی در این تقسیم بندی تصوری به نظر من اشتباه رخ میدهد. اینکه بخش عقاید را اصل و احکام را فرع بدانیم.
مرجع این اختلاط هم از همان تقسیم بندی معروف نشات میگیرد. یعنی اصول دین و فروع دین. بعد هم گفته میشود اصول دین تقلید پذیر نیست و فروع دین نیاز به تقلید دارد.
اما اگر به ساختن جامعه بهتر و اخلاقی تر و حتی از جنبه فردی به انسان والاتر بیندیشیم ، به نظر مخلص ، مصادیق احکام عملی اهمیت اولاتر دارد.
به نظر شما کدام اهیمت دارد؟ اعتقاد به نبوت یا وحدانیت خدا یا تلاش و کنکاش در صحت و سقم این عقاید اهمیت اولی تر دارد یا باور داشتن به احکامی که مصادیق رفتار انسانها در ارتباط با خود و جامعه هست؟
لطفا دقیق تر بیندیشیم
مصادیق عملی باورهای فردی و اجتماعی ، روابط بین انسانها ،رفتار فردی و اجتماعی انسانها مهم است یا اعتقاد و عقیده نظری به جنبه های وحدانیت خدا یا صحت و سقم نبوت و معاد؟
بنابراین به نظرم جای اصل و فرع عوض شده است!!
رویه که شما در فقه پیش گرفته اید جالب است و همان حالتی بود که من در پست شماره 25 نوشتم. که فرد دین معتدلی از لحاظ عقاید یا فقه خواهد داشت هرچند همین هم اختیاری است و میتواند بیدین باشد.
آیا شما چنین رویکردی را در زمینه عقاید هم خواهید داشت؟ یعنی اگر عقل شما به آموزه ای از آموزه های اعتقادی بر خلاف رویه موجود حکم دهد آن را خواهید پذیرفت؟ مثلا اگر احساس کردید در یک زمینه اعتقادی نظری از غیر از رویه موجود صحیح است چکار میکنید مثلا اگر به این نتیجه رسیدید که توسل به امامزادگان عقلی نیست یا نمیتوان اعجاز قرآن را اثبات کرد؟ در این زمینه ها حرف موجود را تکرار خواهید کرد یا مثل بحث شراب و خوک سخن خواهید گفت؟
با سلام.
همانطور که شما هم اشاره کردید بله بنده معتقدم هر باوری که با عقل انسان در تضاد باشد محکوم به ابطال است. انسان موظف است در هر جا بر اساس عقل خودش عمل کند. از آنجایی که انسان ها عقول یکسانی ندارند و یک باور ثابت ممکن است از منظر یکی درست و از منظر یکی نادرست باشد و از آنجایی که انسان در هر جامعه ای بدنیا می آیند احتمال زیاد دارد که دین و باور های اعتقادی همان قوم را بپذیرند و با عقلشان منطقی به نظر آید لذا ذر این مسئله چاره ای جز معتقد بودن به پلورالیسم نداریم. توضیحات بیشتر در این زمینه را می توانید در تاپیک پلورالیسم دینی در قرآن بخوانید. البته در این تاپیک پلورالیسم در ادیان الهی صرفا بررسی شده است. ولی بنده پا را فراتر از اینها می نهم و معتقدم پلورالیسم در تمام ادیان حتی ادیان غیرالهی هم معتبر است.
و من الله توفیق
پس با صرفنظر از استثناها ، چگونه است که ما در ایران با دلایل عقلی به اسلام شیعی مبتنی بر ولایت فقیه مبتنی بر فقه اثنی عشری مبتنی بر......رسیدیم
با همان دلایل عقلی کسی در عربستان به اسلام ...تسنن مبتنی بر وهابیت....میرسد
با همان دلایل عقلی کسی در چین رسیدهاست به بودایی مبتنی بر.......
با همان دلایل عقلی کسی در آمریکا رسیده است به مسیحیت کاتولیک فلان فلان .....؟؟؟؟
این دقیقا یعنی پلورالیسم.
لذا ما باید هسته ای مشترک در تمام ادیان بیابیم که ثابت باشد. رسیدن به معنویت می تواند هسته مشترک تمام ادیان باشد. حتی ادیانی غیر الهی و خداناباوری چون بودیسم.
در حالی که گزاره های عقلی یک جواب واحد دارد. مگر ندارد؟
عقل منطقی شاید بالاترین درجه عقل باشد. ولی همه از آن برخوردار نیستند. به قول قرآن اکثرهم لا یعقلون. همه عقل خود را به کار نمی گیرند. نه اینکه کم کار باشند. مسایل ژنتیکی و محیطی که در آن به دنیا می آیند در این مسئله تاثیر گذار است.
و من الله توفیق
به نظر شما کدام اهیمت دارد؟ اعتقاد به نبوت یا وحدانیت خدا یا تلاش و کنکاش در صحت و سقم این عقاید اهمیت اولی تر دارد یا باور داشتن به احکامی که مصادیق رفتار انسانها در ارتباط با خود و جامعه هست؟
لطفا دقیق تر بیندیشیم
مصادیق عملی باورهای فردی و اجتماعی ، روابط بین انسانها ،رفتار فردی و اجتماعی انسانها مهم است یا اعتقاد و عقیده نظری به جنبه های وحدانیت خدا یا صحت و سقم نبوت و معاد؟
بنابراین به نظرم جای اصل و فرع عوض شده است!!
به نکته خوبی اشاره کردید. به اعتقاد بنده لازم است تاپیکی با همین موضوع ایجاد گردد.
چرا اعتقادات و باورها مهمتر از رفتارهای فردی و اجتماعی انسان هاست که اولی باید وجه عقلانی داشته باشد و دومی نبیازی نیست؟
برخی بر این عقیده اند که عقیده و باور انسان روح اعمال انسانها را تشکیل می دهد و همچنان که موجود بی روح ارزشی ندارد عمل بدون عقیده هم ارزشی ندارد. منتها در مورد این مسئله باید بیشتر بحث و بررسی شود.
و من الله توفیق
با سلام. خوب مسلما عقل اعراب آن زمان قدرت تشخیص علت احکام را نداشته است. آن هم به دلیل این بوده که علوم تجربی اینقدر پیشرفت نکرده بود. حال که این علوم پیشرفت کرده و به علت احکام دست پیدا کرده است دیگر نیازی به دین در این حوزه ها ( حوزه های علوم تجربی ) ندارد. حوزه هایی که به امور دنیایی انسان مربوط است. برای همین هم هست که نبوت ختم شد. ولی هنوز دین در حوزه معنا حرف برای گفتن دارد. معارف بلندی در دین وجود دارد که می تواند انسان را به یک انسان معنوی تبدیل کند.
و من الله توفیق
یعنی به نظر شما علوم تا این حد پیشرفت کردند؟!؟..
تا حدی که در همه ی حوزه ی های قانون گزاری های اجتماعی و البته احکام لازم در زندگی فردی ما همه چیز رو میدونیم و هیچ اشکالی در تشخیص انسانها وجود ندارد؟!!!
بشر هنوز اختلافات زیادی در زمینه های مختلف نظری مثل ایدئولوژی های شکل دهنده ی نظام اجتماعی دارد نه اختلافات بین دین و سکولاریسم که در همان اندیشه ها ی سکولار هم اختلافات زیادی هست در مورد قوانین فردی هم اختلافات زیاد است.مثلا قوانین زنا شویی شراکتها ، ارث و.... و هر دسته نظر خودش رو درست و معتبر میداند.در زمینه های دیگه مثل علوم پزشکی و... هم ما هنوز خیلی چیزها رو نمیونیم...
از طرفی بنده دو دلیل برای شما اوردم یعنی
رفتار تعبدی الزاما رفتار غیر عقلانی نیست.بستگی دارد انسان نسبت به چه کسی و چه چیزی تعبدا عمل کند.وقتی عقل به تعبد از الله حکم میکند این تعبد عین عقلانیت است.
البته باید توجه کرد که امکان تضاد عقل و دین وجود ندارد اما اگر جایی عقل تصور میکند که ناتوان در درک فلسفه ی احکام و فروعات دین است این ناشی از نقصان عقل است.یا به بیان بهتر نقصان اطلاعات رسیده به عقل.چون دانش و اطلاعات ما نسبت به خودمون و محیط پیرامون ما کامل نیست و البته اکثر ما نتوانستیم بر قوای شهوانیه و غضبیه غلبه کنیم در نتیجه این دو عامل باعث میشود که عقل ما در تشخیص دچار خطا بشود.در نتیجه طبیعی است که در همه ی جزییات نشود به تشخیص عقل به تنهایی اعتماد کرد.
البته اگر عقل قادر به تشخیص کامل اینها بود و هیچ خطایی در تشخیص ان راه نداشت دیگر نیازی به وجود دین نبود که حالا بخواهیم این سوال رو(سوال تاپیک رو) بپرسیم...!
از نظر شما این دو عامل امروز کاملا برطرف شده؟ یعنی اطلاعاتی که به عقل ما رسیده کامل است و بی عیب؟یعنی چیزی نیست که ندانیم یا چیزی نیست که دانش ما در موردش نه تنها ناقص که اصلا غلط باشد؟!؟!؟...
و یا مورد دوم.ایا بشر امروز از نظر وابستگی ها به امور شهوانی و دنیوی بیشتر محصور شده یا کمتر؟!؟...
میل و البته امکانات بشر امروز برای براوردن نیاز های حیوانیش که نهایتا موجب خود محوری در تصمیم گیری ها و مصلحت سنجی فردی و نه اجتماعی میشود نسبت به گذشته کمتر است؟ یا به بیان بهتر کاملا از این امیال ازاد شده و قدرت کامل غلبه بر انها رو در تصمیم گیری ها، قضاوتها و قانون گزاری ها دارد؟!؟
ایا میشود تضمین کرد بشر امروز در قانون گزاری هاش وابستگی های نژادی ، مالی ، میل به قدرت ، نگاه هایی که در مورد برتری های جنسیتی هست ، ملیت گرایی و.... رو تاثیر نمیدهد؟و یا اگر نخواد اونها رو هم تاثیر بده ایا قطعا قانونی که مینویسد درست است؟
بشری که درکش از جهان اخرت بسیار کم است چه طور قادر است همه ی اموری رو که موجب سعادت اخرویش میشود رو کامل بفهمد؟!
و....
اما اگر قانونی بیاید بگوید: «در سرپایینی با دنده عقب برانید» و هیچ دلیلی هم برای آن نگوید، کسی آنرا انجام نمیدهد چون دلیل آنرا نمیداند و همچنین آنرا در برابر خرد و منطق میبیند.
هنگامی هم که کسی میگوید «موسیقی یا شطرنج» حرام است و هیچ دلیلی برای آن نمیگوید نیز چنین است و کسی به آن سخن گوش نمیدهد چون هر آدمی با گوش کردن موسیقی، احساس آرامش میکند و هرکسی پس از بازی شطرنج، احساس خوبی را میچشد و اینکه کسی اینها را ناروا بداند، سخنی در برابر منطق گفته است که باید دلیلی برای سخن خود بیاورد.
خیر همیشه این طور نیست که گفتید.
بله بعضی قوانین مثل همان قوانین راهنمایی رانندگی اند که دلیلش رو همه میدانند.گرچه در ان مورد هم اختلاف هست....
اما شکل دیگرش این است که مثلا شما میخواهید برای اولین بار به یک جنگل برید.خب برای رسیدن به مقصد باید چه کرد؟
دوتا راه دارین.یا خودتون بدون نقشه و هیچ اطلاعاتی وارد جنگل بشید و انقدر مسیرهای غلط رو برید تا راه رو پیدا کنید (البته "اگر" بتوانید!!!اگر گم نشید!اگر گیر حیوان وحشی نیافتید!اگر از میوه های سمی نخورید!اگر از سخره ای نیافتید!اگر،اگر،اگر....) و یا اینکه بگردید و کسی رو که از همه بهتر جنگل رو میشناسد کمک بگیرید.او بشود راهنمای شما.اینجا شما چه میگنید؟مثلا گفت برو به چپ میگویید تو دلیلش رو به من بگو بعد؟خب میگوید مسیر این است.راه این است.اگر از اینجا بروی به مقصد میرسی.شما از او ایرد بگیریدمیگوید تو مگه راه رو بلدی که داری از من ایراد میگیری؟!شما وقتی راه درست رو نمیدونید چه طور از اون فرد میتوانید ایراد بگیرید؟!یا مثلا مریض میشوید و پیش دکتر میرید.دکتر میگوید فلان قرص را بخور.شما میگویید نه تا نگویی این از چه درست شده و چرا باعث میشه من خوب بشم و نگی دقیقا با خوردن این چه اتفاقی در بدن من می افتد نمیخورم؟!؟دکتر میگوید اگر میخواهی خوب بشوی باید این کار هارو بکنی.چون شما اطلاعاتت ناقص هست توانی ندارید برای ایراد گرفتن.
حالا در مورد مسیر زندگی میشود راه اول رو رفت؟میشود انقدر مسیرهای مختلف رو بریم و الودگی ها و صدماتش رو که بر روحمان ( والبته بر دیگران)وارد میشه رو هم بپذیریم تا شاید راه درست رو پیدا کنیم؟ان هم در مورد زندگیی که قرار است توشه ی اخرتی باشد که میشه گفت بدون اطلاعات دین ما عملا چیزی از ان نمیدانیم؟!!...چه طور ممکن است مسیر درست رو پیدا کنیم؟
در مورد راه دوم هم اطلاعات ما در حدی نیست که بخواهیم ایراد بگیریم.ما فقط میتوانیم بگردیم بهترین راه بلد رو پیدا کنیم.بهترین دکتر رو پیدا کنیم.دیگه نمیتوانیم از انها ایراد بگیریم!
مسئله ی دین هم همین است.نبود اطلاعات کافی برای تصمیم گیری ما رو مجبور به تعبد میکند.اما عقل حکم میکند که دنبال بهترین نقشه و صحیح ترینش بریم تا ما رو به مقصد برساند.
یعنی شما وقتی فلسفه ی دین رو پیدا کنید و به دین به عنوان یک برنامه ی الهی برای رسیدن به کمال نگاه کنید و وقتی مطمئن شوید فلان دستور دستور خداوند است دیگر چه متوجه دلیلش بشوید چه نه عقل حکم میکند پیرو ان باشید
شرط لازم برای عبادت و بندگی داشتن عقل و اختیار لازم برای استفاده از آن است. هدف اصلی خداوند هم هدایت انسان در مسیری است که بتواند بدرستی از عقلش استفاده کند تا بهتر بتواند بندگی خدا را بنماید.
کاملاً موافقم
بنده هیچ وقت نگفتم احکام دین بدون دلیل است. بلکه عرض شد دلایلی دارد که عقل انسان می تواند به آنها پی ببرد. لذا کل مذهب از پایه و اساس غیر عقلانی نیست.
با این حساب شما اصل دین را عقلانی می دانید.
و عقل حکم می کند در زمانه ای که دسترسی به فرستاده خداوند نداریم، می بایست آخرین فرستاده او برای دوران بعد از خودش نیز احکامی داشته باشد، تا پیروان گمراه نشوند.
و اگر چنین چیزی نباشد، نمی توان گفت اصل دین عقلانیست.
حال با فرض قبول این نظریه از جانب شما، این جمله:
خداوند بر اساس علم زمانه دستوراتی داده است.
چه معنایی می دهد؟
البته چراهای بسیاری دیگری هم وجود دارد که در این لینک به طور مفصل به آن پرداخته و می پردازیم.
اینکه دلایل بسیاری احکام را خداوند نگفته دلیلش می تواند این باشد که در ظرفیت اعراب آن زمان نبوده است. خداوند بر اساس علم زمانه دستوراتی داده است.بالاخره مخاطب اصلی ظاهر کلمات قرآن اعراب آن زمان بوده اند. خداوند هم می دانسته که آنها آنقدر علم ندارند که به مفسده اش پی ببرند لذا مطلقا حرام اعلامش کرد.
دقیقاً علت اینکه خداوند بسیاری از احکام را وضع نمود، همین ناقص بودن عقل بشر بود.
با این حساب چرا خداوند راهی برای جلوگیری از مفسده شرب خمر معرفی نکرد تا همان اعراب جاهلی نیز از مصالح آن بی نسیب نمانند؟
به عقیده من این به دور از انصاف است که عده ای به دلیل نداشتن علم کافی از فایده های شراب، از شرب آن منع شده باشند.
هدف خداوند ارایه انضباطی در طهارت بود آنهم متناسب با ظرفیت زمانه پیامبر که کسی برای طهارت خود نظر شخصی ندهد و یک حداقلی را رعایت کند. مثلا اینکه گفتند برای مسح نیازی به خیس کردن مجدد دست ها نیست به خاطر صرفه جویی بوده یا اینکه ابتدا صورت را بشویید بوجود آمدن نشاطی بوده که برای فرد حاصل شود و در طهارت خود دقت نماید و یا اینکه ابتدا دست راست و بعد چپ را بشویید شاید نمادیین بوده که راستی بر بدی پیروز است و .... .
البته اینها نظر شخصی بنده است و اصراری بر آنها ندارم.
چون فرمودید نظر شخصی شماست و اصراری برای اثباتشان ندارید، بحث نمی کنیم.
اما ممکن است بفرمایید برای دست یابی به اهداف کوچکی که ذکر فرمودید، چه لزومی به این همه واجبات، مستحبات و مکروهات است؟
بنده احکام دین را بی اساس ندانستم. بلکه آنها را عقلانی می دانم ولی معتقدم می توان به دلایل آنها پی برد.
بله، اما می فرمایید در صورت پی بردن به دلایل می توان جایگزینی برایشان در نظر گرفت!
حال اگر در بررسی هایتان به این نتیجه رسیدید که جایگزینی برای احکام وجود ندارد، آن وقت چه؟
بماند که تا کنون راجع به هر حکمی که نظر داده اید، با اما و اگر و احتمالات بوده و تا به الآن نتوانسته اید راجع به حتی یک حکم نظر قطعی بدهید و جایگزین مناسب و عقل پسندی ارائه کنید.
نماز نتیجه تجربیات پیامبر بوده که توانسته از طریق آن به عالم بالا متصل شود. خوب پیامبر هم این تجربه خود را با امت خویش در میان گذاشت. چه ایرادی دارد. حال اگر شخصی توانست به انحای دیگر این اتصال را برقرار کند آن می شود نمازش.
می گویند وقتی مولانا و جمعی از دوستانش در حال سماع بودند شخصی بر آنها وارد شد و گفت بس است موقع نماز است. مولانا مخالفت کرد و گفت این خود نمازی دیگری است. ( شاید با اندکی تفاوت باشد وی مضمون کلی اش همین بود. )
روزه هم که جزو احکام امضایی بود و از قبل در بین مردم وجود داشت. شاید پیامبر نظم و انضباطی دیگر را بر آن وارد ساخت.
دقت بفرمایید، تنها یک تبادل تجربه نبوده، چرا که اگر چنین بود، واجب شمرده نمی شد و در کلام الهی این همه تأکید بر روی آن صورت نمی گرفت و در کلام رسول این همه ماده و تبصره برایش بیان نمی شد.
با فرض صحت داستان، از یک صوفی مذهب انتظاری بیش از این نمی رود، اصلاً تا زمانی که ما امامانی پیرو واقعی پیامبر داریم، چه احتیاجی به الگو قرار دادن افکار و اعمال غیر؟
در مورد روزه هم تمام کلامم در بالا (قرمز رنگ) صادق است.
درود بر شما، «هارب» گرامی :Gol:
سپاس از سخنان زیبا و به جایتان.
خیر همیشه این طور نیست که گفتید.
بله بعضی قوانین مثل همان قوانین راهنمایی رانندگی اند که دلیلش رو همه میدانند.گرچه در ان مورد هم اختلاف هست....
اما شکل دیگرش این است که مثلا شما میخواهید برای اولین بار به یک جنگل برید.خب برای رسیدن به مقصد باید چه کرد؟
دوتا راه دارین.یا خودتون بدون نقشه و هیچ اطلاعاتی وارد جنگل بشید و انقدر مسیرهای غلط رو برید تا راه رو پیدا کنید (البته "اگر" بتوانید!!!اگر گم نشید!اگر گیر حیوان وحشی نیافتید!اگر از میوه های سمی نخورید!اگر از سخره ای نیافتید!اگر،اگر،اگر....) و یا اینکه بگردید و کسی رو که از همه بهتر جنگل رو میشناسد کمک بگیرید.
آری، اگر چنین کسی پیدا شود، باید گوش به سخنان او داد؛ اما اگر کسی در ایران کنونی، بخواهد الگویی را برای رهنوردی خود برگزیند، چگونه چنین کاری را میکند؟
گفته میشود که فقیهان برای چنین کاری هستند و باید در میان آنان، دانشمندترین و درستکارترین را برگزید. این سخن بسیار شنیده میشود اما اگر میشود به ما بگویید ما از کجا دریابیم که کدام فقیه از همه درستکارتر است؟
همهی آنان «آیتالله» هستند و همهی آنان «به ظاهر» درستکار هم هستند؛ آیا تا کنون شنیده شده است که برای نمونه آیتالله فلان، گناهی را انجام داده است؟
در مورد میزان دانش، آیا تاکنون گفت و گویی بوده است که بگوید دانش فلان فقیه از فلان فقیه بیشتر است و یا فلان فقیه از فلان فقیه بهتر است؟
اکنون یک آدم ساده چگونه میتواند دریابد که کدام فقیه از همه بهتر است؟
هنگامی که هیچ سخنی در مورد اشتباه فقیهان گفته نمیشود، درونمایهاش این است که همهی آنان درستکاراند و هنگامی که هیچ مقایسهای در مورد دانش آنان انجام نمیشود، نشاندهندهی این است که همهی آنان «تقریباً» به یک اندازه دانشمنداند.
اکنون که همه در ظاهر با هم برابرند، مردم چگونه دریابند که کدام فقیه بهتر است؟ مردم از کجا دریابند که این تفاوت در فتواها، کدامشان درست است؟
مردم روی چه گواهی میتوانند بگویند که ما فقیه فلان را «راهنمای» خود میگیریم چون وی گناهی نکرده است و از دیگران دانشمندتر است؟
(البته دو سهتا از فقیهانی که در برابر سیاست کشور ایستادند، از جانب سیاستمداران رد شدند چون در برابر آنان ایستادند و سخنان سیاسیای در برابر آنان گفتند و گرنه دیگر فقیهان، به ظاهر هم درستکارند و هم دانشمند)
او بشود راهنمای شما.اینجا شما چه میگنید؟مثلا گفت برو به چپ میگویید تو دلیلش رو به من بگو بعد؟
کسی که میخواهد به جنگل دور دستی برود، ناگهانی به راه نمیافتد که برود؛ ابتدا کمی پرس و جو میکند و از فرهنگ مردم آنجا آگاهی مییابد و همچنین از کسانی که پیش از آن به آنجا رفتهاند پرس و جو میکند که بهترین راهنما را به او بشناساند همچنین باید پیشنیازهای فراوانی را داشته باشد؛ همچون زبان آن سرزمین را باید بداند، پول، خوراکی و ... را داشته باشد.
اما با توجه به گفتههای بالا، چه کسی گفته است که فلان فقیه گناهکار است و نباید او را الگوی خود قرار داد؟
اکنون، همهی فقیهان هم درستکارند و هم دانشمند ولی در درون دیده میشود که فتواهای آنان درست در برابر هم ایستادهاند و بدونشک، یکی از آنان اشتباه میگوید، و آنکسی که اشتباه میگوید، دانشمند و درستکار نیست. اما به راستی، کدامیک درست میگویند؟ آیا کسی برای شفافسازی این تاریکی و دوگانگی، تلاشی کرده است؟ همه میگویند، فتواهای فقیهان، «قابل اجماع» است! مگر میشود خوب و بد و حرام و حلال با هم یکی شوند؟
خب میگوید مسیر این است.راه این است.اگر از اینجا بروی به مقصد میرسی.شما از او ایرد بگیریدمیگوید تو مگه راه رو بلدی که داری از من ایراد میگیری؟!
گمان کنید که این رهنورد ما میخواهد به خاور یا باختر آن سرزمین برود. بدونشک او آگاهی درخوری در مورد جنگل و رهنوردی دریافته است و اگر چنین نباشد، وی یک آدم سادهلوح است که هرکسی میتواند او را فریب دهد.
اکنون او میخواهد به خاور برود. خب او خورشید را نشانهای برای خود میگیرد و باید در سوی خورشید راه بروند اما اگر ببیند که راهنما دارد او را برعکس و پشت به خورشد میبرد، به او شک میکند و از او پرسش میکند که چرا اشتباه میرویم؟ بدینمایه که از او «دلیل» میخواهد چون کاری را انجام میدهد که خرد آن را نمیپذیرد.
او هم در «پاسخ به دلیل» میگوید که این یک میانبر است و به زودی به راه خودمان باز میگردیم؛ اگر به زودی چنان شد، او دیگر پرسشی نمیکند اما اگر چنین نشد، او به راهنمای خود شک میکند و دیگر سخنان وی را گوش نمیدهد.
اما در کیش، نیز چنان است و از ما کاری را میخواهند که در برابر خرد است و بزرگان بهجای آنکه ما را به خاور ببرند، ما را به باختر میبرند و ما هم برای این کارشان دلیل میخواهیم. اما آنان میگویند که شما توانایی درک آنرا ندارید و ما باید «تا پایان عمر» به سخن آنان باور داشته باشیم!
یا مثلا مریض میشوید و پیش دکتر میرید.دکتر میگوید فلان قرص را بخور.شما میگویید نه تا نگویی این از چه درست شده و چرا باعث میشه من خوب بشم و نگی دقیقا با خوردن این چه اتفاقی در بدن من می افتد نمیخورم؟!؟
هرکس بخواهد چنین چیزی را دریابد، کافیست که به تارنماهای پزشکی برود و ویژگیها و نوع اثربخشی هر دارویی را دریابد.
برای نمونه: «آنتی هیستامین»: در بدن آدمی کیسههایی است که درون آنها هیستامین هست؛ در فصلها پاییز و بهار، گیرندههایی در بدن برخی مردم پیدا میشوند که باعث ترکیدن این کیسهها میشوند و پاره شدن این کیسهها باعث به وجود آمدن حساسیت، آبریزش بینی و عطسه میشوند که در اینجا فرد باید «آنتی + هیستامین» بخورد که با آن هیستامینها برخورد شود. و هر داروی دیگر حتی داروهایی که به بیماری پیوسته نیستند همچون داروهای پیشگیری از بارداری که باعث ایجاد «موکوس» در دهانهی رحم میشوند و از پیشروی «اسپرمها» جلوگیری میکنند.
پزشک میگوید اگر شما این داروها را بخورید، چنین چیزی هستی مییابد. همچنین اگر بدن شما به این داروها حساسیت داشته باشد، شما استفراغ میکنید که اگر چنین شد، پس از آن دیگر نباید چنین دارویی را بخورید و باید از دیگر قرصها یا آمپول استفاده کنید.
اینروزها نه تنها دانش پزشکی، بلکه هر دانش دیگری بدون پاسخگویی «درست و منطقی»، ارزشی ندارند.
دکتر میگوید اگر میخواهی خوب بشوی باید این کار هارو بکنی.چون شما اطلاعاتت ناقص هست توانی ندارید برای ایراد گرفتن.
کسی هم که آگاهی نداشته باشد، پس از یک هفته در مییابد که بهبود یافته است یا خیر! اگر بهبود یافت که هیچ اگر هم نه، به خوب نبودن آن پزشک باور پیدا میکند و پیش یک پزشک دیگر که شناخته شده است میرود
اما در مورد فتوای فقیهان، مردم باید تا پس از مرگ برای دریافت پاسخ شکیبایی بورزند که ببینند آیا این کار درست بوده یا نه!
مسئله ی دین هم همین است.نبود اطلاعات کافی برای تصمیم گیری ما رو مجبور به تعبد میکند.اما عقل حکم میکند که دنبال بهترین نقشه و صحیح ترینش بریم تا ما رو به مقصد برساند.
به راستی، ما از کیشمان چیزی نمیدانیم؟
این همه چراغ برای ما در کنار راه گذاشته شده است!
ابتدا و مهمترین، خرد آدمی است که با آن به قرآن و هر چیز دیگر باور پیدا میکنیم و بدون آن هیچ باوری هستی نمییابد.
سپس قرآن که یک نوشتار بسیار بسیار ژرف است.
پس از آن چه بسیار نوشتارهای ژرفی که در مورد کیش، بدرستی و بدور از دگماندیشی سخن گفتهاند و درستی این نوشتارها، اثبات شده است. نوشتارهایی همچون مثنوی که یک نوشتار قرآنی، اخلاقی، عرفانی، روانشناسی و در یک جمله، «دریایی» است بیکران.
با این همه چرا؛، آیا باید کوکورانه گام برداشت؟
همچنین نوشتار بسیار ژرفی همچون نهجالبلاغهی شیرخدا که البته تنها بزرگان و دانشمندان راستین میتوانند به درون آن راه یابند و مردم ساده باید از نوشتارهایی همچون مثنوی برای رسیدن به آن استفاده کنند.
[QUOTE]یعنی شما وقتی فلسفه ی دین رو پیدا کنید و به دین به عنوان یک برنامه ی الهی برای رسیدن به کمال نگاه کنید و وقتی مطمئن شوید فلان دستور دستور خداوند است دیگر چه متوجه دلیلش بشوید چه نه عقل حکم میکند پیرو ان باشید[/QUOTE]
مشکل در همین است که آشکار نیست کدام فرمان، فرمان خدا است!
همه فقیه هستند؛ همه درستکار هستند؛ همه دانشمند هستند؛ هرکدام هم دیدگاههایی خود را دارند که در برابر دیدگاه دیگری ایستاده است!
یعنی به نظر شما علوم تا این حد پیشرفت کردند؟!؟..
تا حدی که در همه ی حوزه ی های قانون گزاری های اجتماعی و البته احکام لازم در زندگی فردی ما همه چیز رو میدونیم و هیچ اشکالی در تشخیص انسانها وجود ندارد؟!!!
بشر هنوز اختلافات زیادی در زمینه های مختلف نظری مثل ایدئولوژی های شکل دهنده ی نظام اجتماعی دارد نه اختلافات بین دین و سکولاریسم که در همان اندیشه ها ی سکولار هم اختلافات زیادی هست در مورد قوانین فردی هم اختلافات زیاد است.مثلا قوانین زنا شویی شراکتها ، ارث و.... و هر دسته نظر خودش رو درست و معتبر میداند.در زمینه های دیگه مثل علوم پزشکی و... هم ما هنوز خیلی چیزها رو نمیونیم...
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
خیر نه تنها بنده که بزرگترین دانشمندان سکولار هم چنین ادعایی ندارند که علم به جایی رسیده که تمام خواسته های بشر را پاسخ بگوید. بلکه صرفا بنده عرض کردم علم به جایی رسیده که علت بسیاری ( نه تمام ) از احکام را بفهمد. اکثر احکام دین مسایل مبتلا به اعراب بوده که خداوند برای منضبط کردن امور دنیایی آنها این احکام را آورده است و علت آنها با اندکی تامل پیدا می شود.
از نظر شما این دو عامل امروز کاملا برطرف شده؟
عامل اول را تعبد از الله می دانید. با این تصور دیگر جایگاهی برای علم کلام باقی نمی ماند. یعنی علاوه بر احکام اعتقادات و اخلاقیات هم چون از خدا صادر شده و اگر ما بدون چون و چرا آنها را بپذیریم باز هم عقلانی است. لذا نمی دانم چرا اینقدر شهید مطهری تلاش کرده دلیلی برای برخی اعتقادات شیعه پیدا کند؟ در واقع بر اساس مطلب شما علم کلام عبث بوده است. چرا بدون آن هم باورهای ما عقلانی بوده است؟
عرض بنده این است که همانطور که باورهای اعتقادی دین نیازمند ادله عقلانی است احکام هم می بایست دلایل عقلی و علمی داشته باشند.
در مورد دلیل دوم هم در دین هست که چیزی را که به آن علم نداری نپذیر. بر همین اساس اگر عقل انسان نتوانست باورهای دین را اثبات کند مشکل از عقل است نه دین. ولی به اعتقاد بنده باید تصویری از باورهای دین ارایه شود که عقلانی باشد.
عنی اطلاعاتی که به عقل ما رسیده کامل است و بی عیب؟یعنی چیزی نیست که ندانیم یا چیزی نیست که دانش ما در موردش نه تنها ناقص که اصلا غلط باشد؟!؟!؟...
خیر کامل نیست. منتها این نقصان مورد مغرفت الهی قرار می گیرد. همان طور که شیعیان هم معتقدند که اگر مراجع در صدور فتوا خطاهایی داشتند ( که بسیار محتمل است چون علم رجال علمی بشری و خطاپذیر است. ) مورد مغفرت خداوند قرار می گیرد.
میل و البته امکانات بشر امروز برای براوردن نیاز های حیوانیش که نهایتا موجب خود محوری در تصمیم گیری ها و مصلحت سنجی فردی و نه اجتماعی میشود نسبت به گذشته کمتر است؟ یا به بیان بهتر کاملا از این امیال ازاد شده و قدرت کامل غلبه بر انها رو در تصمیم گیری ها، قضاوتها و قانون گزاری ها دارد؟!؟
ایا میشود تضمین کرد بشر امروز در قانون گزاری هاش وابستگی های نژادی ، مالی ، میل به قدرت ، نگاه هایی که در مورد برتری های جنسیتی هست ، ملیت گرایی و.... رو تاثیر نمیدهد؟و یا اگر نخواد اونها رو هم تاثیر بده ایا قطعا قانونی که مینویسد درست است؟
قطعا نمی توان گفت که درست است. ولی اگر شما انحرافاتی در تشخیص بشر در اداره دنیایش می بینید می تواند به استفاده غلط از عقل باشد. همانطور که استفاده غلط از دین هم کمتر از عقل نیست ( چه بسا بسیار بیشتر از عقل باشد. )
بشری که درکش از جهان اخرت بسیار کم است چه طور قادر است همه ی اموری رو که موجب سعادت اخرویش میشود رو کامل بفهمد؟!
سعادت اخروی می تواند بستگی به سعادت دنیوی داشته باشد. مثلا اگر شما به فقرا و مستضعفان کمک کنید مسلما دنیای بهتری خواهید داشت که در آن فقر کمتر است و این کاملا عقلانی است. برای همین هم دین گفته که دستگیری از مستمندان موجب سعادت اخروی می گردد.
حضرت علی (ع) می گوید اگر خدا هم وجود نداشت ما باز شما را به مکارم اخلاق دعوت می کردیم. این مسئله می رساند بسیاری از تعالیم دین بواسطه سعادت دنیوی موجب سعادت اخروی می شود.
و من الله توفیق
با این حساب شما اصل دین را عقلانی می دانید.
و عقل حکم می کند در زمانه ای که دسترسی به فرستاده خداوند نداریم، می بایست آخرین فرستاده او برای دوران بعد از خودش نیز احکامی داشته باشد، تا پیروان گمراه نشوند.
و اگر چنین چیزی نباشد، نمی توان گفت اصل دین عقلانیست.
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
ببینید یک سوال از شما دارم. همانطور که می دانید مسایل مبتلا به انسان ها هر روز در حال تغییر است. خداوند هم که امورش را به غیر اسباب انجام نمی دهد. حال اینکه خداوند یک سری باید و نباید که مربوط به مسایل مبتلا به اعراب باشد را بیان کند تعلیم بهتری انجام داده یا نحوه برخورد کردن با مسایل مبتلا به را به او آموزش دهد تعلیم بهتری است؟ اگر خداوند نحوه برخورد با مسایل مبتلا به انسان ها را به او آموزش نداده است آیا در هدایتش نقص بوجود نمی آید؟ لذا به همین دلیل است که می گویم در تمام احکام دین روحی ( علتی ) نهفته است که باید بشر بتواند به آن دست یابد تا بوسیله این روح با مسایل دیگری برخورد کند.
لذا خداوند باید برای مسایل مبتلا به انسان ها هم قوانینی داشته باشد. حال به نظر شما چرا چیپس و پفک حرام نیست؟ چرا خداوند به آنها اشاره ای نکرده است؟ چرا یافتن ضرر و زیان این ها را به علم ناقص بشر واگذار کرده است؟ اگر می توان به ضرر و زیان آنها پی برد و حلال و حرامشان را تعیین کرد چرا در مورد شراب نتوان؟ در مورد گوشت خوک نتوان؟ در مورد ... ؟ چه فرقی بین اینها وجود دارد؟ همه موادی هستند از همین دنیا. فرقی بین آنها نیست.
خداوند بر اساس علم زمانه دستوراتی داده است.
چه معنایی می دهد؟
یعنی خداوند بر اساس ظرفیت اعراب دستوراتی به آنها داده و چون می دانسته که علم آنها در آن زمان اینقدر نیست که به ضرر و زیان برخی مواد پی ببرند یا اگر پی بردند بتوانند آنها را رفع کنند لذا دلیلی برای آن ذکر نکرده است.
دقیقاً علت اینکه خداوند بسیاری از احکام را وضع نمود، همین ناقص بودن عقل بشر بود.
با این حساب چرا خداوند راهی برای جلوگیری از مفسده شرب خمر معرفی نکرد تا همان اعراب جاهلی نیز از مصالح آن بی نسیب نمانند؟
چون در ظرفیت علم آن زمان نبود. خداوند خود می دانست با پیشرفت علم بشر خود راهی پیدا می کند.
اما ممکن است بفرمایید برای دست یابی به اهداف کوچکی که ذکر فرمودید، چه لزومی به این همه واجبات، مستحبات و مکروهات است؟
اصولا این واژه های واجب و مستحب و .... ساخته دست فقها هستند. مثلا از فلان آیه اینطور استنباط می کنند که واجب است و از فلان آیه مستحب را استخراج می کنند نه اینکه این واژه ها در قرآن و احادیث بوده باشد. استنباط فقهاست که البته خطاپذیر است.
بله، اما می فرمایید در صورت پی بردن به دلایل می توان جایگزینی برایشان در نظر گرفت!
حال اگر در بررسی هایتان به این نتیجه رسیدید که جایگزینی برای احکام وجود ندارد، آن وقت چه؟
خوب این ها قبلا هم گفتم. اگر جایگزینی پیدا کردیم جایگزین می کنیم. مانند قوانین مربوط به دیه و قصاص و مجازات ها و ارث و .....
دقت بفرمایید، تنها یک تبادل تجربه نبوده، چرا که اگر چنین بود، واجب شمرده نمی شد و در کلام الهی این همه تأکید بر روی آن صورت نمی گرفت و در کلام رسول این همه ماده و تبصره برایش بیان نمی شد.
اصولا دین و احکامی که از زبان رسول الله بیرون آمد بسیار ساده بود. خود او به سادگی آنها اذعان داشته است. همین سادگی دلیلی است بر اینکه علت آنها مسایلی است که براحتی می توان به آن پی برد.
و من الله توفیق
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
ببینید یک سوال از شما دارم. همانطور که می دانید مسایل مبتلا به انسان ها هر روز در حال تغییر است. خداوند هم که امورش را به غیر اسباب انجام نمی دهد. حال اینکه خداوند یک سری باید و نباید که مربوط به مسایل مبتلا به اعراب باشد را بیان کند تعلیم بهتری انجام داده یا نحوه برخورد کردن با مسایل مبتلا به را به او آموزش دهد تعلیم بهتری است؟ اگر خداوند نحوه برخورد با مسایل مبتلا به انسان ها را به او آموزش نداده است آیا در هدایتش نقص بوجود نمی آید؟ لذا به همین دلیل است که می گویم در تمام احکام دین روحی ( علتی ) نهفته است که باید بشر بتواند به آن دست یابد تا بوسیله این روح با مسایل دیگری برخورد کند.
لذا خداوند باید برای مسایل مبتلا به انسان ها هم قوانینی داشته باشد. حال به نظر شما چرا چیپس و پفک حرام نیست؟ چرا خداوند به آنها اشاره ای نکرده است؟ چرا یافتن ضرر و زیان این ها را به علم ناقص بشر واگذار کرده است؟ اگر می توان به ضرر و زیان آنها پی برد و حلال و حرامشان را تعیین کرد چرا در مورد شراب نتوان؟ در مورد گوشت خوک نتوان؟ در مورد ... ؟ چه فرقی بین اینها وجود دارد؟ همه موادی هستند از همین دنیا. فرقی بین آنها نیست.
سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز
اینکه آموزش نحوه برخورد با مسائل گوناگون عاقلانه تر است، مورد تأیید هر عقل سلیمی است.
اما در اینجا توجه به یک نکته ضروری است:
خداوند قوانین کلی در زمینه های مختلف دارد (هر چند در جای دیگر این کلی گویی از جانب شما نقد شده! بماند) که در دستیابی به مسائل مبتلا به راهگشای انسان ها بوده و هست.
به عنوان مثال این قانون کلی وجود دارد: هر چیزی که برای انسان مضر باشد، حرام است.
حال ممکن است این سؤال پیش آید که شناخت ضرر و زیان بر عهده کیست؟
گاهی بعضی از فقها با استفاده از علم روز ضرر و زیان برخی مواد برایشان محرز می شود و آن را حرام اعلام میکنند.
بعضی دیگر هنوز دلایل عقلی برای حرام اعلام کردن آن مواد ندارند، لذا یا حلال و یا مکروه اعلام می کنند.
بعضی هم حلال و حرامش را بر عهده مکلف قرار داده و خود وی را به تحقیق در این باره توصیه می نمایند.
در مقابل این حکم کلی، احکام جزئی تری هم وجود دارد، مانند حرمت شرب خمر، زمانی که حکمی قطعی و چنین محکم صادر می شود، علاوه بر حرام اعلام کردن خود شراب، در واقع کمکی در شناخت حرمت مسائل مبتلا به است، به این صورت که امروز مواد زیان آوری مانند شیشه، کراک و غیره وجود دارد که در زمان نزول وحی حتی تصور چنین موادی دور از ذهن بود، حال با توجه به شناخت مفاسد شراب، پی به حرمت اینگونه مواد نیز می بریم.
این است فلسفه توصیه انسان به شناخت حلیت و حرمت خداوند، نه تفکر شما، که می اندیشید با شناخت مفاسد و پرهیز از آنها حرمت از بین می رود.
یعنی خداوند بر اساس ظرفیت اعراب دستوراتی به آنها داده و چون می دانسته که علم آنها در آن زمان اینقدر نیست که به ضرر و زیان برخی مواد پی ببرند یا اگر پی بردند بتوانند آنها را رفع کنند لذا دلیلی برای آن ذکر نکرده است.
این سخن شما تنها یک توجیه است!
یعنی شما می فرمایید، خداوند نمی توانست هم مفاسدش را و هم روش های جلوگیری از آنها را بیاموزد؟
چون در ظرفیت علم آن زمان نبود. خداوند خود می دانست با پیشرفت علم بشر خود راهی پیدا می کند.
جالب است قبلاً فرموده بودید مفسده شرب خمر، تنها زیاده روی در مصرف آن است و با کنترل صحیح مفسده آن از بین می رود!
حال می فرمایید در ظرفیت علم آن زمان نبوده، به نظر شما این علم ثقیلی است و خداوند ایشان را مستعد فراگیری این علم نمی دانسته؟!
اصولا این واژه های واجب و مستحب و .... ساخته دست فقها هستند. مثلا از فلان آیه اینطور استنباط می کنند که واجب است و از فلان آیه مستحب را استخراج می کنند نه اینکه این واژه ها در قرآن و احادیث بوده باشد. استنباط فقهاست که البته خطاپذیر است.
صرف نظر از مستحبات و مکروهات، مگر واجبات نماز کم است؟
و هنوز سؤال اصلی بی جواب مانده!
خوب این ها قبلا هم گفتم. اگر جایگزینی پیدا کردیم جایگزین می کنیم. مانند قوانین مربوط به دیه و قصاص و مجازات ها و ارث و .....
اگر پیدا نکردید؟؟؟
اصولا دین و احکامی که از زبان رسول الله بیرون آمد بسیار ساده بود. خود او به سادگی آنها اذعان داشته است. همین سادگی دلیلی است بر اینکه علت آنها مسایلی است که براحتی می توان به آن پی برد.
خوب سؤال بنده هم دقیقاً همین است:
اگر این احکام بسیار ساده است، چرا خود شما موقع بیان دلایل آنها، اما و اگر می آورید و احتمالات را در نظر می گیرید؟
چرا به وضوح نمی فرمایید تنها دلیل این حکم، این است و لا غیر؟
چرا پس از دستیابی به دلایل محرز، جایگزین عقل پسند ارائه نمی دهید؟
واقعاً چرا؟
آری، اگر چنین کسی پیدا شود، باید گوش به سخنان او داد؛ اما اگر کسی در ایران کنونی، بخواهد الگویی را برای رهنوردی خود برگزیند، چگونه چنین کاری را میکند؟
گفته میشود که فقیهان برای چنین کاری هستند و باید در میان آنان، دانشمندترین و درستکارترین را برگزید.
این سخن بسیار شنیده میشود اما اگر میشود به ما بگویید ما از کجا دریابیم که کدام فقیه از همه درستکارتر است؟
همهی آنان «آیتالله» هستند و همهی آنان «به ظاهر» درستکار هم هستند؛ آیا تا کنون شنیده شده است که برای نمونه آیتالله فلان، گناهی را انجام داده است؟
پس همهی آیتالله درستکار هستند
در مورد میزان دانش، آیا تاکنون گفت و گویی بوده است که بگوید دانش فلان فقیه از فلان فقیه بیشتر است و یا فلان فقیه از فلان فقیه بهتر است؟
اکنون یک آدم ساده چگونه میتواند دریابد که کدام فقیه از همه بهتر است؟
هنگامی که هیچ سخنی در مورد اشتباه فقیهان گفته نمیشود، درونمایهاش این است که همهی آنان درستکاراند و هنگامی که هیچ مقایسهای در مورد دانش آنان انجام نمیشود، نشاندهندهی این است که همهی آنان «تقریباً» به یک اندازه دانشمنداند.
اکنون که همه در ظاهر با هم برابرند، مردم چگونه دریابند که کدام فقیه بهتر است؟
مردم از کجا دریابند که این تفاوت در فتواها، کدامشان درست است؟
مردم روی چه گواهی میتوانند بگویند که ما فقیه فلان را «راهنمای» خود میگیریم چون وی گناهی نکرده است و از دیگران دانشمندتر است؟
(البته دو سهتا از فقیهانی که در برابر سیاست کشور ایستادند، از جانب سیاستمداران رد شدند چون در برابر آنان ایستادند و سخنان سیاسیای در برابر آنان گفتند و گرنه دیگر فقیهان، به ظاهر هم درستکارند و هم دانشمند)
سلام
منظور من اصل دین بود
اصل اسلام نه با فقیه است نه... با امام معصوم است که بدون خطاست. این بدبختیهای امروز ما هم به خاطر همین نداشتن امام است.
در کل که میخواستم در مورد خود دین بگم. در مورد دین و پیامبر که شما نمیتونید این حرفارو بزنید.میتونید؟
حالام که امام نیست بله به قول شما فقیه غیر معصوم داریمو... خب چاره نداریم.چی کار کنیم؟نهایت توانمان اینه که یا خودمون وقت بذاریم بخونیم و یاد بگیریم یا از کسایی که خوندن بپرسیم.بر اساس ایه 122 توبه:[FONT=arial] [FONT=arial]وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ .خدام بیشتر از این ازمون توقع نداره.البته راستش به نظم این پستتون ربطی به پست من نداشت. چون من درباره اصل دین حرف زدم.
در مورد اون فقیهم درسته معصوم نیست ولی انصاف اگه داشته باشیم باید قبول کنیم که اونی که 40 سال عمرشو(حداقل ) گذشته برای خوندن این چیزا بیشتر از من و شما میدونه.حالا اون 40 گذاشته خونده شما میخواین برای هر حکمی که میده بگه به فلان دلیل؟!حدیثشو بیاره،سندشو برای شما بررسی کنه،تطابقشو با ایه قران برسی کنه(که خب باید عربیم کامل بلد باشین)،با احادیث متناقضی که هست مقایسه کنه و.... که به شما ثابت بشه اون حکم حکم دینه بعد شما انجامش بدین؟!؟!؟.....خب برید این درسارو بخونید اینارم میفهمین. البته حرف اصلی تاپیک درباره عقل است نه احادیث چون اون فقیه هم اگه به فرض اینارو به شما بگه از رو احادیث میگه بعضیاشم با عقل.بازم اونجا قرار نیست فلسفه همه احکامو بگه.کافیه ثابت کنه این حکم حکم دینه،دستور پیامبره...بعددیگه شما این ایرادو نمیتونی بگیری که من دلیل میخوام.اینجام داری تقلید میکنی.البته از یه معصوم تقلید میکنی.
عامل اول را تعبد از الله می دانید. با این تصور دیگر جایگاهی برای علم کلام باقی نمی ماند. یعنی علاوه بر احکام اعتقادات و اخلاقیات هم چون از خدا صادر شده و اگر ما بدون چون و چرا آنها را بپذیریم باز هم عقلانی است. لذا نمی دانم چرا اینقدر شهید مطهری تلاش کرده دلیلی برای برخی اعتقادات شیعه پیدا کند؟ در واقع بر اساس مطلب شما علم کلام عبث بوده است. چرا بدون آن هم باورهای ما عقلانی بوده است؟
عرض بنده این است که همانطور که باورهای اعتقادی دین نیازمند ادله عقلانی است احکام هم می بایست دلایل عقلی و علمی داشته باشند.
در مورد دلیل دوم هم در دین هست که چیزی را که به آن علم نداری نپذیر. بر همین اساس اگر عقل انسان نتوانست باورهای دین را اثبات کند مشکل از عقل است نه دین. ولی به اعتقاد بنده باید تصویری از باورهای دین ارایه شود که عقلانی باشد.
دوتا عاملی که گفتم وجود قوای شهوانیه و غضبیه بود که بر انها تسلط نداریم و دومی نبود اطلاعات کافی که به مغذ رسیده.
علم کلام؟!؟؟؟؟علم کلام علم اصول است!علم اثبات اصول عقاید با عقل چه ربطی به فروع دارد؟
شهید مطهریم کارشون یه جورایی دفاع از اسلام است.مثلا شهید مطهری حکمت متعه رو توضیح نمیدادند یا حجاب و یا...اینا جز احکام دین نبودن؟!اونا که اصلا بحث کلامی به حساب نمیان!!بله اگه ادم فلسفه همه احکامو فهمید چه بهتر ایمانش قوی تر میشه ولی فلسفه اشم نفهمید باز ربطی نداره به اینکه اونا غلط باشن!گفتم عقل انسان اطلاعات کافی اگه بهش میرسید میتونست همه ی اینارو بفهمه ولی خودتونم گفتید که ادعا ندارین ما همه چیو میدونیم.خب وقتی همه چیزو نمیدونیم چه جوری حکمت همه احکامو بفهمیم؟
قطعا نمی توان گفت که درست است. ولی اگر شما انحرافاتی در تشخیص بشر در اداره دنیایش می بینید می تواند به استفاده غلط از عقل باشد. همانطور که استفاده غلط از دین هم کمتر از عقل نیست ( چه بسا بسیار بیشتر از عقل باشد. )
منظورم اینا نبود.فقط خواستم بگم همه ی این عوامل باعث میشه عقل دچار خطا بشه.حالا این عقلی که خودمون میدونیم ممکنه خطا کنه.حالا یا به خاطر داده های غلط یا ناقص و یا به خاطر تسلط قوای شهوانی و خصلتهای حیوانی و خودمحوری ها . به هر حال خطا در تصمیمش هست.خب حالا اینی که ممکنه خطا کنه خب قابل انتظار است حکمت یه سری احکامو نفهمه.
سعادت اخروی می تواند بستگی به سعادت دنیوی داشته باشد. مثلا اگر شما به فقرا و مستضعفان کمک کنید مسلما دنیای بهتری خواهید داشت که در آن فقر کمتر است و این کاملا عقلانی است. برای همین هم دین گفته که دستگیری از مستمندان موجب سعادت اخروی می گردد.
حضرت علی (ع) می گوید اگر خدا هم وجود نداشت ما باز شما را به مکارم اخلاق دعوت می کردیم. این مسئله می رساند بسیاری از تعالیم دین بواسطه سعادت دنیوی موجب سعادت اخروی می شود.
بله درسته یه وجه دین برای زندگی بهتر در این دنیاس یه وجهش برای سعادت اخروی.خب پس احکامشم این دوتا وجهو دارن دیگه.ما تو اولی دچار خطاهای زیادی میشیم که توضیح دادم، درباره دومیم چیزی نمیدونیم....پس چه جوی انتظار دارید دلیل همه ی احکامو بفهمیم؟شاید به وجهش کلا مربوط باشه به همون سعادت اخروی یا شایدم مربوط به سعادت همین دنیا باشه ولی ما چون علممون کافی نیست و خیلی چیزارو نمیدونیم حکمتشو نفهمیم.
خیر کامل نیست. منتها این نقصان مورد مغرفت الهی قرار می گیرد. همان طور که شیعیان هم معتقدند که اگر مراجع در صدور فتوا خطاهایی داشتند ( که بسیار محتمل است چون علم رجال علمی بشری و خطاپذیر است. ) مورد مغفرت خداوند قرار می گیرد.
این در صورتی است که راه دیگه ای نداشته باشیم جز اون.اگه امام معصوم اومد و حقو به ما گفت دیگه نمیتونیم بگیم خطا کردم و خدا میبخشه.
ببینید یک سوال از شما دارم. همانطور که می دانید مسایل مبتلا به انسان ها هر روز در حال تغییر است. خداوند هم که امورش را به غیر اسباب انجام نمی دهد. حال اینکه خداوند یک سری باید و نباید که مربوط به مسایل مبتلا به اعراب باشد را بیان کند تعلیم بهتری انجام داده یا نحوه برخورد کردن با مسایل مبتلا به را به او آموزش دهد تعلیم بهتری است؟ اگر خداوند نحوه برخورد با مسایل مبتلا به انسان ها را به او آموزش نداده است آیا در هدایتش نقص بوجود نمی آید؟ لذا به همین دلیل است که می گویم در تمام احکام دین روحی ( علتی ) نهفته است که باید بشر بتواند به آن دست یابد تا بوسیله این روح با مسایل دیگری برخورد کند.
این حرفتون کاملا درسته ولی بستگی داره به چی بگین علت.
علتی که ما تو دین دنبالشیم حرام و حلال خداس.نه اینکه فقط دنبال دلیل عقلانی باشیم.
مثلا امام صادق گفتن شطرنج حرامه حالا اونی که میاد درس دینو میخونه میاد مطالعه میکنه باید ببینه امام چرا گفتن این حرامه؟خود شطرنج مشکل داره یا نه چون اون موقع وسیله قمار بوده برای این حرامه.یعنی حکم اصلی دین نفی قماره نه نفی شطرنج.نفی قمارم ربطی به اعراب نداره.اما نفی شطرنج ارتباط مستقیم به جامعه ی زمان صدور حکم داره.یعنی همونی که شما میگین.
پس بله باید نگاه کرد یه حکم در واقع چیه؟مختص شرایط اون زمانه یا نه حکم اصلی دینه؟
از این نظر حرفتون درسته.ولی اینکه وقتی فهمیدیم و مطمئن شدیم که قمار در دین نهی شده اون وقت حرمت قمار میشه حکم دین شطرنج تو اون زمان خاص میشه موضوع.که حکم موضوع رو در ان زمان گرفته.ممکنه شطرنج در زمانها ی بعد دیگه موضوع متعلق به حرمت قمار نباشه.اون وقت دیگه حرام نیست. احکام اسلام اینطورین.یه حکم ثابت هست ولی موضوع حکم در طی زمان متغیر است.
همانگونه از نام این گفتار بر میآید (چرا عقل نمیتواند به مصالح و مفاسد «احکام دین» پی ببرد» ، گفت و گو در مورد خرد و «احکام» است و سخنی از اصول دین نیست. آقای «شریعت» سخنی از اثبات هستی خدا، عدالت یا نبوت و ... نکردهاند که دربارهی آنها دلیل بخواهند. سخن در مورد پذیرش خردمندانهی احکام است.
البته راستش به نظم این پستتون ربطی به پست من نداشت. چون من درباره اصل دین حرف زدم.
راستش را بخواهید، با این دید، سخنان شما ناپیوسته با این گفتار بوده است؛ زیرا اینجا سخنی از اصول دین نشده است و در مورد احکام سخن گفته شده است و آقای «شریعت» این واژه (احکام) را بارها و بارها در سخن نخستین خود آوردهاند:
همانگونه که دیده میشود، ایشان بارها و بارها به پیوستگی میان خرد و احکام اشاره کردهاند و سخنی از اصول دین به میان نیاوردهاند.
در مورد اون فقیهم درسته معصوم نیست ولی انصاف اگه داشته باشیم باید قبول کنیم که اونی که 40 سال عمرشو(حداقل ) گذشته برای خوندن این چیزا بیشتر از من و شما میدونه.حالا اون 40 گذاشته خونده شما میخواین برای هر حکمی که میده بگه به فلان دلیل؟!حدیثشو بیاره،سندشو برای شما بررسی کنه،تطابقشو با ایه قران برسی کنه(که خب باید عربیم کامل بلد باشین)،با احادیث متناقضی که هست مقایسه کنه و.... که به شما ثابت بشه اون حکم حکم دینه بعد شما انجامش بدین؟!؟!؟.....خب برید این درسارو بخونید اینارم میفهمین.
نباید به این نگاه کرد که کسی چند سال تلاش کرده است! سالهای زیاد تلاش کردن بدون بهرهمند شدن از آن تلاشها، سودی به بار نمیآورد.
همانگونه که سن نیز، نشان پیری نیست و چه بسیار پیران تقویمی که از یک کودک هم کمتر میدانند:
و چه بسیار کودکانی که با سن کم، دانشمنداند.
این چیزها که کسی مدرک و سالها تلاش کردنش را به رخ کسی بکشد، برای فریب دیگران است و گرنه او میتواند سخن بگوید تا همه در گفتارش پی به دانشمند بودن آن ببرد و کسی که به راستی دانشمند باشد، نمیگوید من سالها فلان و بهمان کردهام و اینها فرجام سالها تلاش من است - او هیچ نیازی به گفتن این سخنان ندارد.
پس اینکه بگوییم چون فلانکس که این همه سال در یک رشته دانش آموخته است، پس او دانشمندی است که بسیار میداند و هرچه میگوید درست است چون او از مردم ساده بیشتر میداند، سخن سنجیدهای نیست!
همانگونه که گفتهاند: «به گفته بنگر، نه به گوینده»
البته حرف اصلی تاپیک درباره عقل است نه احادیث چون اون فقیه هم اگه به فرض اینارو به شما بگه از رو احادیث میگه بعضیاشم با عقل.بازم اونجا قرار نیست فلسفه همه احکامو بگه.کافیه ثابت کنه این حکم حکم دینه،دستور پیامبره...بعددیگه شما این ایرادو نمیتونی بگیری که من دلیل میخوام.اینجام داری تقلید میکنی.البته از یه معصوم تقلید میکنی.
به راستی چرا از گفتن دلیل، این همه پرهیز میشود؟!
آیا نیمکاسهای زیر کاسه است؟
آیا این رفتار همانند رفتار کشیشان نیست؟ آنها نیز مردم را از خردورزی دور میکردند و چنین کاری را پست میدانستند.
همانگونه از نام این گفتار بر میآید (چرا عقل نمیتواند به مصالح و مفاسد «احکام دین» پی ببرد» ، گفت و گو در مورد خرد و «احکام» است و سخنی از اصول دین نیست.
آقای «شریعت» سخنی از اثبات هستی خدا، عدالت یا نبوت و ... نکردهاند که دربارهی آنها دلیل بخواهند. سخن در مورد پذیرش خردمندانهی احکام است.
گفتم اصل دین نه اصول دین!!!:ok:
اصل دین یعنی دینی که از معصوم بگیریم.که مطمئن باشیم خطایی ندارد.یعنی دین ناب.
نباید به این نگاه کرد که کسی چند سال تلاش کرده است! سالهای زیاد تلاش کردن بدون بهرهمند شدن از آن تلاشها، سودی به بار نمیآورد.
منم همچین چیزی نگفتم جناب.گفتم این قصه ی همون راه بلد ست.یا شما راهو بلدین یا بلد نیستین.اسلام میگه اگر راهو بلدین(فقیهید) اصلا تقلید به شما حرام است.(این است احترام واقعی به عقل و عقلانیت.که میگوی اگر خودت راه رو بلدی باید به تشخیص خودت عمل کنی)اگرم بلد نیستین که چه جوری ایراد میگیرین؟در ضمن بازم میگم منظورم اصل دینه.حرف ما درباره خود دینه.دینی که شما از معصوم بگیریدش که دیگه این ایراد بهش وارد نیست.هست؟!؟ایراد شما همه به عدم عصمت فقهاست اصلا ربطی نداره به فلسفه احکام.ائمه که معصومند.درست؟حالا اگه ایشان گفتن فلان چیز حکم دینه شما بام میتونید این ایرادو بگیرید که تا نگی چرا باید این کارو بکنم نمیکنم؟!؟نه!چون وقتی معصوم گفت فلان چیز رو انجام بده یعنی ان دستور خداست.پس قطعا درسته.چه شما علتش رو بدونی و چه نه.
به راستی چرا از گفتن دلیل، این همه پرهیز میشود؟!
آیا نیمکاسهای زیر کاسه است؟
آیا این رفتار همانند رفتار کشیشان نیست؟ آنها نیز مردم را از خردورزی دور میکردند و چنین کاری را پست میدانستند.
از شما بعید است!حالا با چند نفر مشکل دارین که نباید این طور قضاوت کنین و همه رو با یک چوب بزنید!انصافه....؟بعد هم چه کسی گفته مردم رو از خرد ورزی نفی میکنند؟شما برید حوزه درس بخونید همه ی مواردی که عرض کردم به شما گفته میشه.فکر میکنید کسانی که این همه سال درس میخوانند چه میخوانند در حوزه.ولی انتظار دارید هر چه این فرد در این همه سال خوانده در چند دقیقه برای ریز به ریز احکم به شما بگوید!!!؟مثل این است که به یک مهندس بگید مقاومت فلان مصالح رو برای شما حساب کند بعد که جواب رو به شما گفت بگویید نه قبول نیست باید بگی این اعداد رو ز کجا اوردی!!میگوید خب برو درسش رو بخون!من چهار سال درسی که خوندم رو چه طور به شما بگم در این چند دقیقه؟!این هم همان است. البته باز اینم ربطی به سوال جناب شریعت نداره.جناب شریعت عقلانی در مورد خود دین حرف میزنن،اصل دین،دین ناب،دینی که از معصوم گرفته بشه.احکامی که از معصوم گرفته بشه ایا خطایی درش راه دارد؟ایا این ایراد ها بهش وارد است؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز. ان شاء الله که در زمره یکی از 313 نفر قرار بگیرید.
خداوند قوانین کلی در زمینه های مختلف دارد (هر چند در جای دیگر این کلی گویی از جانب شما نقد شده! بماند) که در دستیابی به مسائل مبتلا به راهگشای انسان ها بوده و هست.
به عنوان مثال این قانون کلی وجود دارد: هر چیزی که برای انسان مضر باشد، حرام است.
البته این قانونی که شما فرمودید یک قانون عقلی است که حتی بی خدایان هم به آن اعتقاد دارند. درحقیقت چون یک قانون و قاعده عقلی است شرع هم به آن حکم داده است. بر همین اساس چون شراب برای بدن ضرر دارد حرام شده است.
حال در این زمینه چند حالت ممکن است :
1. یا ضرر شراب غیر قابل تشخیص توسط انسان است.
2. یا قابل تشخیص است ولی قابل رفع نیست.
3. یا قابل تشخیص است و قابل رفع.
به اعتقاد بنده مورد 2 و 3 موضوع بحث ما نیست. و اتفاقا اختلاف شاید در همین مورد باشد که به نظر من کم اهمیت است. مهم این است که آیا عقل به ضررهای شراب می تواند پی ببرد یا خیر. و دیگه مهم نیست که قابل رفع باشد یا نه.
مثلا اگر ضررهای شراب را توانستیم رفع کنیم دیگر می توان اسم شراب را روی آن گذاشت یا خیر؟ برای همین هم هست که می گوییم مسئله مهم تر همان سوال اصلی تاپیک است که آیا عقل و علم می تواند به مصالح و مفاسد پی ببرد یا خیر؟
حال ممکن است این سؤال پیش آید که شناخت ضرر و زیان بر عهده کیست؟
گاهی بعضی از فقها با استفاده از علم روز ضرر و زیان برخی مواد برایشان محرز می شود و آن را حرام اعلام میکنند.
بعضی دیگر هنوز دلایل عقلی برای حرام اعلام کردن آن مواد ندارند، لذا یا حلال و یا مکروه اعلام می کنند.
بعضی هم حلال و حرامش را بر عهده مکلف قرار داده و خود وی را به تحقیق در این باره توصیه می نمایند.
تا اینجا مشکلی نیست. که البته بنده حالت آخر را می پسندم. در واقع بهتر است ضرر و زیان مواد را به عهده خود مکلف قرار دهیم.
در مقابل این حکم کلی، احکام جزئی تری هم وجود دارد، مانند حرمت شرب خمر، زمانی که حکمی قطعی و چنین محکم صادر می شود، علاوه بر حرام اعلام کردن خود شراب، در واقع کمکی در شناخت حرمت مسائل مبتلا به است، به این صورت که امروز مواد زیان آوری مانند شیشه، کراک و غیره وجود دارد که در زمان نزول وحی حتی تصور چنین موادی دور از ذهن بود، حال با توجه به شناخت مفاسد شراب، پی به حرمت اینگونه مواد نیز می بریم.
در حقیقت بر اساس این مطلب شما ظاهرا شما هم معتقدید که می توان به مصالح و مفاسد احکام پی برد. درست است؟
اگر اینطور است می توانید بگویید دقیقا مفاسد شراب چیست که از طریق آن به مفاسد شیشه و کراک و ... پی بردید؟ مست کنندگی و اعتیاد؟ اگر مست و معتاد نشدیم چه؟
یا شاید مفاسد دیگری داشته باشد که ما نمی توانیم به آن پی ببریم؟ اگر این طور است پس چگونه می توانیم بفهمیم مواد امروزی حرام هستند یا حلال ؟ در حقیق چگونه می توانیم بفهمیم مفاسد مواد امروزی در حد شراب هست یا نیست؟
این سخن شما تنها یک توجیه است!
یعنی شما می فرمایید، خداوند نمی توانست هم مفاسدش را و هم روش های جلوگیری از آنها را بیاموزد؟
نتوانستن در خدا راه ندارد. خدا امورش را با اسبابش و ظرفیت های جهان مادی انجام می دهد. وقتی می دید که اعراب آن زمان نمی توانند در مصرف شراب خودشان را کنترل کنند چنین حکمی داد و حتی مفاسدش را هم نگفت تا اعراب برای مصرف آن بهانه پیدا نکنند. چرا که می دانست نمی توانند خودشان را کنترل کنند.
حال می فرمایید در ظرفیت علم آن زمان نبوده،
صرفا علم و آگاهی منظورم نبود. منظور در کل ظرفیت های انسان های صدر اسلام بود.
صرف نظر از مستحبات و مکروهات، مگر واجبات نماز کم است؟
و هنوز سؤال اصلی بی جواب مانده!
جواب شما را در پست قبل داده ام. واژه های واجب و مستحب و .... ساخته دست فقهاست.
اگر پیدا نکردید؟؟؟
بالاخره انسان همیشه برای مسایل مبتلا به اش راهی پیدا می کند. عقلش را به کار می گیرد و حکمی و قانونی وضع می کند. مهم این است که با مرور زمان تجربه های بشری کامل تر شده و احکام ممکن است بر همین اساس تغییر کند. لذا اینکه می گویید پیدا نکردید موضوعیتی ندارد. بسیاری از احکام دین بر اساس ظرفیت اعراب آن زمان صادر شده است. ب همین اساس براحتی می توان به مصالح و مفاسدش پی برد. این مثال را در چندین جا زدم دوباره تکرار می کتم. حکم آمیزش در ماه مبارک در 30 شبانه روز حرام بود. وقتی پیامبر ( شما بگویید خدا ) دید که اعراب نمی توانند به این حکم عمل کنند آن هم بدلیل گرم مزاحی و میل شدید اعراب به آمیزش نه اینکه قصد سرپیچی داشته باشند چاره ای جز تغییر حکم و تقلیل آن به جواز آمیزش در شب های ماه مبارک پیدا نکرد. این داستان براحتی این مسئله را اثبات می کند که بسیاری از احکام این چنینی اسلام در حد ظرفیت و فرهنگ آن زمان وضع شده است که با تغییر فرهنگ ها و ظرفیت ها و استعدادهای بشری می توان جایگزینی برای آن پیدا کرد.
خوب سؤال بنده هم دقیقاً همین است:
اگر این احکام بسیار ساده است، چرا خود شما موقع بیان دلایل آنها، اما و اگر می آورید و احتمالات را در نظر می گیرید؟
چرا به وضوح نمی فرمایید تنها دلیل این حکم، این است و لا غیر؟
چرا پس از دستیابی به دلایل محرز، جایگزین عقل پسند ارائه نمی دهید؟
بنده اصولا سعی می کنم فروتنانه صحبت کنم. اصولا خود را هم در جایگاهی نمی بینم که برای انسان ها حکم صادر کنم. چه اینکه ادعایی هم ندارم که به تمام علوم تجربی آگاهی دارم. تنها تخصص بنده در استدلال کردن است. منتها جایگزین کردن احکامی به جای احکام دین کار متخصصان در علم های مربوطه است. هر حکمی در زمینه ای صادرشده است. ( فیزیک - شیمی - روان شناسی و پزشکی و ... ) بنده که دانشمند در این زمینه ها نیستم. تمایلی هم به بحث های مصداقی ندارم. در کل استدلال بنده این است :
برای اینکه انسان بتواند امور مبتلا به اش را در هر زمان و مکان رفع و رجوع کند باید بتواند به علل احکام پی ببرد تا از طریق آن علل بفهمد که چه جیزی برایش حرام است و چه چیزی برایش حلال.
و من الله توفیق
با سلام خدمت شما دوست عزیز. ان شاء الله که در زمره یکی از 313 نفر قرار بگیرید.
علیک سلام
انشاء الله همه ما از یاران واقعی ایشان باشیم.
البته این قانونی که شما فرمودید یک قانون عقلی است که حتی بی خدایان هم به آن اعتقاد دارند. درحقیقت چون یک قانون و قاعده عقلی است شرع هم به آن حکم داده است. بر همین اساس چون شراب برای بدن ضرر دارد حرام شده است.
حال در این زمینه چند حالت ممکن است :
1. یا ضرر شراب غیر قابل تشخیص توسط انسان است.
2. یا قابل تشخیص است ولی قابل رفع نیست.
3. یا قابل تشخیص است و قابل رفع.
به اعتقاد بنده مورد 2 و 3 موضوع بحث ما نیست. و اتفاقا اختلاف شاید در همین مورد باشد که به نظر من کم اهمیت است. مهم این است که آیا عقل به ضررهای شراب می تواند پی ببرد یا خیر. و دیگه مهم نیست که قابل رفع باشد یا نه.
مثلا اگر ضررهای شراب را توانستیم رفع کنیم دیگر می توان اسم شراب را روی آن گذاشت یا خیر؟ برای همین هم هست که می گوییم مسئله مهم تر همان سوال اصلی تاپیک است که آیا عقل و علم می تواند به مصالح و مفاسد پی ببرد یا خیر؟
نکته اصلی دقیقاً همینجاست.
نمی توانیم با قاطعیت بگوییم آنچه را که عقل می فهمد، همان چیزیست که علت اصلی حکم بوده است (لا اقل با عقل امروز بشر) و زمانی که این مسأله را در نظر بگیریم، با احتیاط بیشتری عمل خواهیم کرد.
اما سؤال اصلی شما این است که آیا امکان شناخت مصالح و مفاسد برای بشر وجود دارد یا خیر.
پاسخ سؤال بی شک مثبت است، ولی در اینجا دو مطلب را نباید نادیده گرفت:
اول اینکه بعد زمان را برای تکامل عقل در نظر داشته باشیم، یعنی بدانیم هنوز زمان کامل شدن عقل نرسیده و هنوز علم کافی برای شناخت وجود ندارد.
دوم اینکه با فرض کامل بودن عقل و علم در صورت کشف علت نمی توانیم مفاسد را برای حرمت، و مصالح را برای حلیت کافی بدانیم، یعنی اینکه ممکن است دلیل حلیت و حرمت حکمی تنها رضایت و یا نارضایتی خداوند باشد.
تا اینجا مشکلی نیست. که البته بنده حالت آخر را می پسندم. در واقع بهتر است ضرر و زیان مواد را به عهده خود مکلف قرار دهیم.
و بنده نظر انسان عاقل تر و عالم تر نسبت به خودم را ترجیح می دهم، چرا که امکان خطای کمتری متصور است.
در حقیقت بر اساس این مطلب شما ظاهرا شما هم معتقدید که می توان به مصالح و مفاسد احکام پی برد. درست است؟
اگر اینطور است می توانید بگویید دقیقا مفاسد شراب چیست که از طریق آن به مفاسد شیشه و کراک و ... پی بردید؟ مست کنندگی و اعتیاد؟ اگر مست و معتاد نشدیم چه؟
یا شاید مفاسد دیگری داشته باشد که ما نمی توانیم به آن پی ببریم؟ اگر این طور است پس چگونه می توانیم بفهمیم مواد امروزی حرام هستند یا حلال ؟ در حقیق چگونه می توانیم بفهمیم مفاسد مواد امروزی در حد شراب هست یا نیست؟
بله معتقدم.
اینکه بخواهیم دقیقاً تمامی مفاسد شراب را بیان کنیم کار راحتی نیست، اما آنچه بیشتر می تواند مد نظر قرار گیرد، حالت های انسان بعد از مصرف آن است، حتی اگر همین یک مفسده را در نظر بگیریم، حرام بودن مواد دیگری که انسان را از حالت عادی ولو به میزان کم خارج نماید محرز می شود.
نتوانستن در خدا راه ندارد. خدا اموزش را با اسبابش و ظرفیت های جهان مادی انجام می دهد. وقتی می دید که اعراب آن زمان نمی توانند در مصرف شراب خودشان را کنترل کنند چنین حکمی داد و حتی مفاسدش را هم نگفت تا اعراب برای مصرف آن بهانه پیدا نکنند. چرا که می دانست نمی توانند خودشان را کنترل کنند.
به نظر شما نسل اعراب آن زمان از بین رفته؟ آیا امروز انسان های جاهل، بدون اعتماد به نفس، ضعیف و افراطی وجود ندارند؟ آیا امروز با حلال شدن شراب، همه می توانند خودشان را کنترل کنند؟
با یک مثال، نظر شما که مبنی بر حلال بودن شراب در صورت مصرف کنترل شده می باشد، قابل نقض است.
طبق آمار، اکثریت قریب به اتفاق معتادین مواد مخدر زمانی که برای بار اول مخدری استفاده می کنند، هرگز احتمال اعتیاد نمی دهند، اما بعد از مدتی دیگر قادر به کنترل خویش در زمینه نوع مواد، نوع مصرف و میزان مصرف نیستند، مطمعناً همه آنها در ابتدا افراطی و ضعیف نبوده اند.
صرفا علم و آگاهی منظورم نبود. منظور در کل ظرفیت های انسان های صدر اسلام بود.
به نظر بنده با در نظر گرفتن نظر شما در رابطه با علت حرمت شراب، حتی اعراب آن زمان هم با ظرفیت های اندکشان، می توانستند از مفاسدش جلوگیری کنند، (در صورتی که خداوند این علم را به آنها می آموخت).
جواب شما را در پست قبل داده ام. واژه های واجب و مستحب و .... ساخته دست فقهاست.
پس عقیده شما این است که در دین هیچ واجبی تعیین نشده، درست است؟
بدون واجبات و محرمات، دین چه معنایی دارد؟
بالاخره انسان همیشه برای مسایل مبتلا به اش راهی پیدا می کند. عقلش را به کار می گیرد و حکمی و قانونی وضع می کند. مهم این است که با مرور زمان تجربه های بشری کامل تر شده و احکام ممکن است بر همین اساس تغییر کند. لذا اینکه می گویید پیدا نکردید موضوعیتی ندارد. بسیاری از احکام دین بر اساس ظرفیت اعراب آن زمان صادر شده است. ب همین اساس براحتی می توان به مصالح و مفاسدش پی برد. این مثال را در چندین جا زدم دوباره تکرار می کتم. حکم آمیزش در ماه مبارک در 30 شبانه روز حرام بود. وقتی پیامبر ( شما بگویید خدا ) دید که اعراب نمی توانند به این حکم عمل کنند آن هم بدلیل گرم مزاحی و میل شدید اعراب به آمیزش نه اینکه قصد سرپیچی داشته باشند چاره ای جز تغییر حکم و تقلیل آن به جواز آمیزش در شب های ماه مبارک پیدا نکرد. این داستان براحتی این مسئله را اثبات می کند که بسیاری از احکام این چنینی اسلام در حد ظرفیت و فرهنگ آن زمان وضع شده است که با تغییر فرهنگ ها و ظرفیت ها و استعدادهای بشری می توان جایگزینی برای آن پیدا کرد.
چرا موضوعیت ندارد؟
سؤال بنده کاملاً واضح و روشن است، اگر جایگزینی برای حکمی پیدا نشد، آن وقت تکلیف چیست؟
آیا باید به همان حکم تا زمان پیدا شدن جایگزین عمل کرد، و یا به دلیل نبود جایگزین حکم را ساقط کرد؟
اگر پی بردن به مصالح و مفاسد احکام کار راحتی است، چند سؤال:
چرا می پرسید چرا با قاطعیت مفاسد و مصالح برخی از احکام را بیان نمی کنید تا بقیه استفاده کنند؟
شما فرمودید علم کافی ندارید، چرا عالمان مشخص نمی کنند؟
در مورد مثالتان:
آیا خداوند از گرم مزاجی اعراب آن زمان مطلع نبود و پس از پی بردن، حکم را نسخ کرد؟
آیا امروز که ما اعراب گرم مزاج نیستیم، می توانیم به حکم قبلی عمل کنیم؟
بنده اصولا سعی می کنم فروتنانه صحبت کنم. اصولا خود را هم در جایگاهی نمی بینم که برای انسان ها حکم صادر کنم. چه اینکه ادعایی هم ندارم که به تمام علوم تجربی آگاهی دارم. تنها تخصص بنده در استدلال کردن است. منتها جایگزین کردن احکامی به جای احکام دین کار متخصصان در علم های مربوطه است. هر حکمی در زمینه ای صادرشده است. ( فیزیک - شیمی - روان شناسی و پزشکی و ... ) بنده که دانشمند در این زمینه ها نیستم. تمایلی هم به بحث های مصداقی ندارم. در کل استدلال بنده این است :
برای اینکه انسان بتواند امور مبتلا به اش را در هر زمان و مکان رفع و رجوع کند باید بتواند به علل احکام پی ببرد تا از طریق آن علل بفهمد که چه جیزی برایش حرام است و چه چیزی برایش حلال.
شما که دسترسی به تمامی علوم ندارید و فروتنانه بحث می کنید، بعضی دسترسی به علوم ندارند و فروتنی شما را هم ندارند، در نتیجه حرف های سبُکی می زنند، بعضی دسترسی به علوم دارند، ولی جرأت بیان ندارند، پس تکلیف چیست؟ بالاخره من نوعی (که علم کافی ندارم) به احکام دینم عمل کنم یا نکنم؟؟؟
اول اینکه بعد زمان را برای تکامل عقل در نظر داشته باشیم، یعنی بدانیم هنوز زمان کامل شدن عقل نرسیده و هنوز علم کافی برای شناخت وجود ندارد.
خوب از کجا باید بفهمیم که زمانش فرا رسیده است؟ از کجا معلوم که زمانش الان نباشد؟
دوم اینکه با فرض کامل بودن عقل و علم در صورت کشف علت نمی توانیم مفاسد را برای حرمت، و مصالح را برای حلیت کافی بدانیم، یعنی اینکه ممکن است دلیل حلیت و حرمت حکمی تنها رضایت و یا نارضایتی خداوند باشد.
خداوند هیچ وقت بدون دلیل رضایت خود را در حکمی قرار نمی دهد؟ وقتی حکمی می دهد مطمئنا مصالح و مفاسدی در آن است؟ احکام خداوند عبث نیستند. خشنودی خداوند به خودی خود معنا ندارد. در حقیقت خداوند انسان نیست که خوشنود یا ناراحت شود. بلکه اینها معادل فلسفی دارند. مثلا می توان رضایت الهی را در میزان قرب به او دانست. یعنی هر چه انسان با اعمال و رفتارش به قرب الهی نزدیک شود معادل خشنودی خداست و برعکس.
و بنده نظر انسان عاقل تر و عالم تر نسبت به خودم را ترجیح می دهم، چرا که امکان خطای کمتری متصور است.
اگر منظورتان مراجع تقلید است به اعتقاد شما آنها که سالیان سال سر در کتب حدیث دارند و در حال استخراج حکم خدا در آن احادیث هستند بیشتر با عرف جامعه سرو کار دارند یا شما؟ آنها بیشتر وقت دارند که بروند تمام مسایل مبتلا به مقلدینشان را از عالم مربوطه سوال کنند یا مکلفین؟ در واقع وقتی ما می گوییم بر عهده مکلف است منظور این است که خود مکلف برود و ضرر و زیان امور را از عالم مربوطه سوال کند که این می شود همان نظر شما. یعنی مراجعه به انسان عاقل تر و عالم تر.
حالت های انسان بعد از مصرف آن است، حتی اگر همین یک مفسده را در نظر بگیریم، حرام بودن مواد دیگری که انسان را از حالت عادی ولو به میزان کم خارج نماید محرز می شود.
خوب اگر هیچ حالتی به انسان دست نداد چه؟ خیلی از سیاستمداران در جلسات دیپلماتیکشان هم شراب سرو می کنند. به نظر شما انسان عاقل می آید در یک مذاکره چیزی بخورد که او را از حالت عادی ( ولو به میزان کم ) خارج کند و سرنوشت یک کشور را به خطر بیاندازد و یک عمر سابقه دیپلماتیکش را زیر سوال ببرد؟
در ضمن میزان کم یعنی چقدر؟ بنده هم معتقدم سیگار و نوشابه های گازدار و .... انسان را از حالت عادی خارج می کند ولی میزانش آنقدر کم است که به صورت آنی احساس نمی شود و ضرر و زیانش تدریجی است و به مرور زمان اثرش را می گذارد. خوب چرا اینها حرام نیست؟
به نظر شما نسل اعراب آن زمان از بین رفته؟ آیا امروز انسان های جاهل، بدون اعتماد به نفس، ضعیف و افراطی وجود ندارند؟ آیا امروز با حلال شدن شراب، همه می توانند خودشان را کنترل کنند؟
با یک مثال، نظر شما که مبنی بر حلال بودن شراب در صورت مصرف کنترل شده می باشد، قابل نقض است.
طبق آمار، اکثریت قریب به اتفاق معتادین مواد مخدر زمانی که برای بار اول مخدری استفاده می کنند، هرگز احتمال اعتیاد نمی دهند، اما بعد از مدتی دیگر قادر به کنترل خویش در زمینه نوع مواد، نوع مصرف و میزان مصرف نیستند، مطمعناً همه آنها در ابتدا افراطی و ضعیف نبوده اند.
البته مثال شما ربطی ندارد. چون حکم اینها در شرع نیامده. بهتر است همین شراب را مثال بزنید. اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان شراب مصرف می کنند ولی معتاد به مشروبات الکلی نیستند. این یعنی توان بشر در کنترل مصرف مواد بالا رفته است.
پس عقیده شما این است که در دین هیچ واجبی تعیین نشده، درست است؟
بدون واجبات و محرمات، دین چه معنایی دارد؟
نه اینکه تعیین نشده. بلکه الفاظش اینچنین نبوده اند. مثلا از لحن آیه ای فقها برداشت واجب می کنند و از لحن آیه ای دیگر برداشت مستحب و ... . دقیقا مانند پزشکان که وقتی می خواهند به مریض بگویند چه چیزهایی برایش ضرر دارد با لحن های متفاوت و الفاظ متفاوت طرح می کنند. مثلا فلان چیز را کم بخور. یا فلان چیز را اصلا نخور یا .... . اینها ریشه در علل کاملا عقلی و علمی دارد. هر جایی که لحن تندتر است یعنی ضرر آن مسئله بیشتر بوده و هر گاه توصیه به انجام کاری شدت بیشتری داشته یعنی مصالح و فایده هایی بیشتری در آن امر وجود داشته است.
نه اینکه نتایج ماورایی داشته باشند.
سؤال بنده کاملاً واضح و روشن است، اگر جایگزینی برای حکمی پیدا نشد، آن وقت تکلیف چیست؟
آیا باید به همان حکم تا زمان پیدا شدن جایگزین عمل کرد، و یا به دلیل نبود جایگزین حکم را ساقط کرد؟
خیر بنده نگفتن ساقط کنیم. بلکه گفتم علل را بیابیم. اگر نتوانستیم می توانیم به آن عمل کنیم.
شما فرمودید علم کافی ندارید، چرا عالمان مشخص نمی کنند؟
کدام عالمان؟ در چه زمینه ای؟ شما مراجعه بفرمایید و از آنها سوال کنید تا پاسخ گویند؟ البته از آنها بخواهید تعصبات دینی را کنار بگذاریند و علمی پاسخ دهند؟ مگر برای رفع و رجوع مسایل مبتلا به تان به همین ها مراجعه نمی کنید؟ مگر وقتی مریض می شوید دکتر نمی روید؟ خوب در هر زمینه ای سوال داشتید به عالم مربوطه مراجعه کنید.
آیا خداوند از گرم مزاجی اعراب آن زمان مطلع نبود و پس از پی بردن، حکم را نسخ کرد؟
آیا امروز که ما اعراب گرم مزاج نیستیم، می توانیم به حکم قبلی عمل کنیم؟
این سوال شما در حوصله تاپیک نیست و اتفاقا بنده همین را در تاپیک ناسخ و منسوخ مطرح کردم.
لازم به ذکر است بنده در چند تاپیک سعی بر این داشتم وجه بشری دین را اثبات کنم.
بالاخره من نوعی (که علم کافی ندارم) به احکام دینم عمل کنم یا نکنم؟؟؟
شما هر جوری اعتقاد دارید می توانید عمل کنید.
و من الله توفیق
خوب از کجا باید بفهمیم که زمانش فرا رسیده است؟ از کجا معلوم که زمانش الان نباشد؟
از دو جهت می توان به پرسش شما پاسخ گفت
اول اینکه: با توجه به اعتقادات شیعه، علم 27 حرف می باشد و تا قبل از زمان ظهور حجت الهی، تنها 2 حرف از آن کشف می شود، نتیجه اینکه برای دستیابی به پاسخ صحیح تمامی سؤالات نیاز به حظور ولی خداوند است.
و دوم اینکه: با توجه به نظریه های علمی ضد و نقیض بشر امروزی، نمی توان به صحت گفته عالمان نظریه پرداز یقین کرد، نتیجتاً هر روز منتظر نظریه ای در رد نظریه قبلی هستیم و این حالت انسان را به یقین می رساند که هنوز علم بشر تکامل لازم برای پاسخ گویی به سؤالات را پیدا نکرده.
خداوند هیچ وقت بدون دلیل رضایت خود را در حکمی قرار نمی دهد؟ وقتی حکمی می دهد مطمئنا مصالح و مفاسدی در آن است؟ احکام خداوند عبث نیستند. خشنودی خداوند به خودی خود معنا ندارد. در حقیقت خداوند انسان نیست که خوشنود یا ناراحت شود. بلکه اینها معادل فلسفی دارند. مثلا می توان رضایت الهی را در میزان قرب به او دانست. یعنی هر چه انسان با اعمال و رفتارش به قرب الهی نزدیک شود معادل خشنودی خداست و برعکس.
پیامبر (ص) امیرالمؤمنین علی (ع) را از پوشیدن رنگ قرمز حتی در منزل شخصی خودشان نهی فرمودند، با این استدلال که رنگ قرمز رنگ لباس تو در بهشت است و خداوند خوش نمی دارد این رنگ را در این دنیا بر تن کنی.
آیا به نظر شما نهایت بندگی در این نیست که احکام خداوند را تنها برای رضایت او جل جلاله عمل کنیم نه برای پرهیز از مفاسد و بهره بردن از مصالح آن؟
البته این حرف به معنای عدم تحقیق برای کشف علت احکام نیست، بلکه روشن کننده وظیفه انسان در هنگام کوتاهی دستش از علوم خداوندی است.
معنای حرفتان، که "خشنودی خداوند به خودی خود معنا ندارد" را متوجه نمی شوم، مگر نه این است که انسان می بایست هر عملی را در جهت رضای خالقش انجام دهد؟
چطور ممکن است انسانی حرام قطعی خداوند را آن هم به دلیل توهم تکامل علمش برای شناخت مفاسد آن بر خود حلال کند، آنگاه ادعای تقرب جویی به پروردگار خویش را داشته باشد؟
اگر منظورتان مراجع تقلید است به اعتقاد شما آنها که سالیان سال سر در کتب حدیث دارند و در حال استخراج حکم خدا در آن احادیث هستند بیشتر با عرف جامعه سرو کار دارند یا شما؟ آنها بیشتر وقت دارند که بروند تمام مسایل مبتلا به مقلدینشان را از عالم مربوطه سوال کنند یا مکلفین؟ در واقع وقتی ما می گوییم بر عهده مکلف است منظور این است که خود مکلف برود و ضرر و زیان امور را از عالم مربوطه سوال کند که این می شود همان نظر شما. یعنی مراجعه به انسان عاقل تر و عالم تر.
مراجع عظام تقلید، برای صدور حکمی تمامی جوانب را در نظر می گیرند، حتی اگر لازم باشد با متخصصین در علوم دیگر مشورت نمایند، و اگر شما مشغله ایشان را بهانه ای برای عدم مشورت با خبرگان می دانید، باید خدمتتان عرض کنم، لزومی ندارد که ایشان شخصاً برای به دست آوردن ادله وقت بگذارند، بلکه معتمدین، یاریگر ایشان بوده و هستند.
خوب اگر هیچ حالتی به انسان دست نداد چه؟ خیلی از سیاستمداران در جلسات دیپلماتیکشان هم شراب سرو می کنند. به نظر شما انسان عاقل می آید در یک مذاکره چیزی بخورد که او را از حالت عادی ( ولو به میزان کم ) خارج کند و سرنوشت یک کشور را به خطر بیاندازد و یک عمر سابقه دیپلماتیکش را زیر سوال ببرد؟
اول شما بفرمایید علت سرو مشروب در اینگونه جلسات چیست؟ اگر قرار است حالت خاصی به انسان دست ندهد، چرا به جای آن از آب، شربت و ... استفاده نمی کنند؟
و دیگر اینکه بفرمایید چطور اطمینان دارید تصمیمات بعضاً نادرست آنها نتیجه همین شرب نیست؟
در ضمن میزان کم یعنی چقدر؟ بنده هم معتقدم سیگار و نوشابه های گازدار و .... انسان را از حالت عادی خارج می کند ولی میزانش آنقدر کم است که به صورت آنی احساس نمی شود و ضرر و زیانش تدریجی است و به مرور زمان اثرش را می گذارد. خوب چرا اینها حرام نیست؟
اگر زیان مصرف موادی که نام بردید و نبردید، برای کسی محرز شد، و دانست که زیانش از سودش فراتر است، می بایست از مصرف آن مواد اجتناب کند، چه اینکه در مقابل حکم کلی قرار دارد، که او را از مصرف هر آنچه مضر است نهی نموده.
البته مثال شما ربطی ندارد. چون حکم اینها در شرع نیامده. بهتر است همین شراب را مثال بزنید. اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان شراب مصرف می کنند ولی معتاد به مشروبات الکلی نیستند. این یعنی توان بشر در کنترل مصرف مواد بالا رفته است.
اولاً شرع مقدس، مصرف مخدر را در صورت احتمال اعتیاد حرام اعلام کرده، و مصرف توهم زا هایی که اعتیاد جسمی به همراه ندارند را به کل حرام می داند.
ثانیاً شما اعتیاد را چه معنا می کنید؟ آیا فقط وابستگی جسمی، اعتیاد است، یا وابستگی روحی را نیز شامل می شود؟
اگر وابستگی روحی نیز شرط اعتیاد است، پس شرب خمر و مانند آن هم اعتیاد آور است.
نه اینکه تعیین نشده. بلکه الفاظش اینچنین نبوده اند. مثلا از لحن آیه ای فقها برداشت واجب می کنند و از لحن آیه ای دیگر برداشت مستحب و ... . دقیقا مانند پزشکان که وقتی می خواهند به مریض بگویند چه چیزهایی برایش ضرر دارد با لحن های متفاوت و الفاظ متفاوت طرح می کنند. مثلا فلان چیز را کم بخور. یا فلان چیز را اصلا نخور یا .... . اینها ریشه در علل کاملا عقلی و علمی دارد. هر جایی که لحن تندتر است یعنی ضرر آن مسئله بیشتر بوده و هر گاه توصیه به انجام کاری شدت بیشتری داشته یعنی مصالح و فایده هایی بیشتری در آن امر وجود داشته است.
نه اینکه نتایج ماورایی داشته باشند.
اگر نتیجه تمام اعمال بشر را مادی بدانیم و نتایج ماورایی را حذف کنیم، نظر شما صحیح خواهد بود، اما از آنجا که یک بعد انسان روحانیست، چاره ای نداریم جز آنکه این بعد را هم در نظر بگیریم و نتیجه بسیاری از اعمال را تأثیر گذاری در ماورای طبیعت و ماده بدانیم.
با این تعبیر، منکر تأثیر اعمال بشر بر ماورای ماده، در واقع روح را انکار می کند.
خیر بنده نگفتن ساقط کنیم. بلکه گفتم علل را بیابیم. اگر نتوانستیم می توانیم به آن عمل کنیم.
به نکته مهمی اشاره فرمودید، "اگر نتوانستیم"
اگر به خیال خود علل حکمی را کشف نمودیم، و حکم را ساقط و یا تغییر دادیم، و پس از مدتی علل دیگری کشف شد و متوجه اشتباه خویش گشتیم، آیا متضرر نشده ایم؟ و اگر جبران مدت مذکور غیر ممکن بود؟
کدام عالمان؟ در چه زمینه ای؟ شما مراجعه بفرمایید و از آنها سوال کنید تا پاسخ گویند؟ البته از آنها بخواهید تعصبات دینی را کنار بگذاریند و علمی پاسخ دهند؟ مگر برای رفع و رجوع مسایل مبتلا به تان به همین ها مراجعه نمی کنید؟ مگر وقتی مریض می شوید دکتر نمی روید؟ خوب در هر زمینه ای سوال داشتید به عالم مربوطه مراجعه کنید.
اتفاقاً زمانی که صحبت از احکام دین به میان می آید، می بایست به عالمی مراجعه شود که تعصبات دینی را رها نکند، چرا که در غیر این صورت، گمراهی هر دو نزدیک است.
این سوال شما در حوصله تاپیک نیست و اتفاقا بنده همین را در تاپیک ناسخ و منسوخ مطرح کردم.
لازم به ذکر است بنده در چند تاپیک سعی بر این داشتم وجه بشری دین را اثبات کنم.
شما این مثال را برای اثبات نظریه خود مبنی بر "نسخ شدن احکام در صورت کشف علل" بیان نمودید، ولی به این نکته توجه نفرمودید که نسخ حکم مذکور توسط خود خداوند صورت گرفته و مخلوق را در این امر تصرفی نیست، مگر معصوم، که آن هم با دستور مستقیم خداوند خواهد بود.
سوال :
چرا عقل انسان نمی تواند به مصالح و مفاسد احکام دین پی ببرد؟
پاسخ :
در ابتدا باید گفت در نگاه شیعی عقل در کنار کتاب وسنت جز منابع استنباط احکام شرع است وحکم آن مثل حکم کتاب وسنت حجت شرعی است .
به دلیل این که عقل ذاتا و تکوینا حجت الهی بر مردم است و در کنار حجت ظاهری یعنی انبیا و ائمه ،راهنمای انسان به سوی سعادت است ، در همه امور از جمله مسایل خداشناسی معیار و ملاک محسوب میشود. اگر عقل اعتباری نداشته باشد، و واقعیت را از این طریق بدست نیاوریم هیچ چیزی قابل اثبات نیست.
اگر همه چیز و یا بسیاری از مسایل اعتقادی از طریق وحی و نبوت اثبات میشود ، نبوت و نیاز بشر به راهنمای آسمانی (پیامبر و امام معصوم) به وسیله عقل ثابت میشود. چون نبوت به وسیله نبی اثبات نمیشود، زیرا این موجب دور میشود. چه این که عقل چراغ است و شریعت راه. کسی به کمال میرسد که هم چراغ دارد و هم راه. انسانی که چراغ دارد، ولی راه ندارد، یا راه را نمیداند، چگونه میتواند به هدف برسد؟
از این رو برخی از اندیشوران بزرگ تصریح کرده اند: در برخی امور عقل معیار، در برخی مصباح و چراغ، در بعضی دیگر مفتاح است . در مجموع عقل را در همه محورهای سه گانه معتبر است. معیار و میزان بودن عقل نسبت به برخی از امور و اصول و عقاید به گونهای است که انسان به کمک آن ها ضرورت شریعت وحی را اثبات میکند، ولی عقل با تدبر در چشمه سار زلال وحی از تمام غبارهایی که او را تیره و تار نماید ،پاک میشود.
بنابراین حضور عقل در دامن شریعت همانند وجود چراغ است که آدمی را به جریان جاودان رسالت و سرچشمه جوشان شریعت هدایت میکند. با تمسک به این چراغ است که احکام شریعت مشخص میگردد. مفتاح و کلید بودن عقل نسبت به شریعت به این معناست که عقل بعد از آن که به عنوان چراغ وظیفه خود را نسبت به قوانین و مقررات شریعت انجام داد و احکام شریعت را در افق هستی خود به صورت مفاهیم کلی اظهار نمود ،نیاز خود را به شریعت اذعان میکند. (1)
در ارزش و اهمیت و اعتبار عقل مباحثی دیگر نیز است که تفصیل آن را در منبع ذیل جویا شوید. (2)
پس از نظر عقلانی و وحیانی تردیدی در اعتبار و ملاک بودن عقل نیست . این اعتبار ذاتی عقل است که از سوی آموزههای وحیانی بر آن تاکید شده است.
با توجه به آنچه بیان شد، ملاک بودن عقل کاملا مشخص است زیرا وقتی عقل از نظر ذاتی آن اعتبار را دارا است و از نظر آموزه های دینی نیز بر حجیت آن تاکید شده ، معلوم می شود هر چه عقل بگوید، نه تنها صحیح، بلکه حجت است . البته با تفاوت در نوع دریافت های عقلی و امکان طبیعی خطا در برخی از این آموزه ها لااقل در قسم بدیهیات شبه ریاضی احتمال خطا و اشتباه وجود ندارد .
بیتردید عقل چراغ فهم و استنباط است و بدون پرتو افکنی آن بهرهگیری از کتاب و ممکن نیست، بدین معنا همه خردگرایان و خردستیزان در روشنگر بودن عقل اتفاق نظر دارند.(3)
خامسا یکی دیگر از دلایل حجیت عقل، قاعده ملازمه است . آن قاعده مربوط به ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع است. بر اساس این قاعده هر حکمی که شرع دهد، عقل نیز مطابق آن فرمان میراند.
این قاعده از نتائج مسأله حُسن و قبح ذاتی افعال است. حتی بر اساس برخی از مبانی، عین آن شمرده میشود، زیرا اگر پسندیده بودن کار به معنای شایستگی در دنیا و پاداشی در آخرت باشد، خود به خود ملازمة حکم عقل و شرع اثبات میشود.
پس در نگاه شیعه عقل در همه امور دینی اعم از اعتقادی واخلاقی وفقهی (احکام) معتبر وحجت است . اما این که نمی تواند اسرار ومصالح را درک نماید وبه حکمت وفلسفه احکام شرع واقف گردد بدلیل آن است که غیر از خدا و پیامبر وائمه از آن امور آگاه نیست وآن امور فوق درک عقل بشر عادی است .
پینوشتها:
1. . جوادی آملی معرفت در آینه شریعت نشر الزهرا، تهران، 1378 ش .، ص 211.
2. جلوههای قرآنی در نگاه امام خمینی، نشر موسسه نشر آثار امام خمینی 1387 ش . ص 58.
3. . حسن یوسفیان، عقل و وحی، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1383ش. ص 234 ـ 248.
در حالی که گزاره های عقلی یک جواب واحد دارد. مگر ندارد؟ گزاره 2+2=4 یک گزاره عقلی درست است که ساکنین ایران و سویس و آلمان و ....همه یک نتیجه میگیرند...
پس تعارف نفرمایید! میبینید که مرحله اول فقط تعارف است که گفته باشیم ما به حجت عقلی هم بها میدهیم.
اگر بنده راجع به دین اسلام صحبت کردم، به خاطر اشاره شما به آن بود، وگرنه هرکس با هر سطح فکری دین خود را با استفاده از دلایل عقلی پذیرفته شده از جانب خودش انتخاب می کند و اگر دینش را بدون تعصب، پیش زمینه فکری و با انتخاب مسیر صحیح برگزید آن وقت در پیشگاه الهی سربلند خواهد بود.
این انتخاب های گوناگونی که شما اشاره فرمودید، نتیجه دخالت دادن پیش زمینه های فکری، تعصبات و انتخاب مسیر های مختلف است.
پس تعارفی در کار نیست، بلکه عقل در انتخاب دین حرف اول را می زند.
مشکل شما از آنجایی آغاز می شود که نقش عقل را در انتخاب اولیه دین نادیده می گیرید و هر چه تقلا می کنید نمی توانید دلیل عقل پسندی برای عدم دینداری ارائه کنید، این است که دست به دامن زیر سؤال بردن احکام دین آن هم دین اسلام می شوید!
دزدی، دروغگویی، تجاوز و بسیاری فعل قبیح دیگر مانند همجنس گرایی، حسد، کینه، تکبر و... اگر چه از نظر اخلاقی منفور است، اما بسیار مشاهده شده افراد مقید به اخلاق نیز از چنین اعمالی ابا نمی کنند، ولی مطمئناً افراد دیندار و پایبند به دین از انجام چنین افعال شنیعی به شدت دوری می کنند، نتیجه اینکه حتی در نظر گرفتن وجه اخلاقی دین هم دلیل محکمی برای دینداری خواهد بود.
توجه بفرمایید، دو دلیل محکم برای گردن نهادن به فرامین دینی وجود دارد:
اول اینکه اصل دین با حجت عقلی پذیرفته شده، پس فرع آن نیز به دور از عقل نیست، هرچند عقل محدود بشر از درک بعضی از احکام ساقط باشد.
و دوم اینکه با کامل تر شدن روز به روز عقل بشر و کشف دلایل عقلی برای التزام به احکام، برای هر انسان صاحب عقل و بدور از عناد و تعصب، مسأله دین و دین باوری محرز می شود.
از عقل برای انتخاب مسیر صحیح استفاده می کنیم.
وقتی مسیر صحیح باشد، تابلو های نصب شده در طی مسیر نیز ما را به هدف اصلی راهنمایی می کند.
سلام خدمت شما
در کل با نظر شما که علت حرام بودن شراب زائل شدن عقل و مست شدگیست موافقم
و همچنین اعتیاد اور بودن
اما به نظرم کنترل در خوردن اندازه ان و زیاده روی نکردن در ان
با وجود انسانهای ضعیف و بی اراده بقدری سخت است
که اسلام بهترین راه مبارزه را در حرام دانستن کلی ان دانسته است
موفق باشید
با تشکر از شما دوست نادیده نازنین
با این تبیینی که شما از دین دارید که قابل تامل هم هست به نظرم چنین دینی دست کم در ادیان مرسوم ما وجود خارجی ندارد. ما وقتی میگوییم دین اسلام در حال حاضر ،منظورمان باورهای مسلمانان حال حاضر است . فرمایشات شما هم که بسیار نزدیک به عرایض بنده هست چیزی از دین در آن یافت نمیشود و صرفا همان عقلانیت است.
بحث ما در اینجا انتخاب و نافذ بودن یکی از این دو معیار یعنی معیار دین و معیار عقل است.
اینکه میفرمایید فلسفه دین استفاده صحیح از عقل سلیم است، به نوعی جایگاهی برای دین نمیماند. مانند این است که بگوییم فلسفه دین ، استفاده از عقل است نه از دین. و این هم ارز این است که بگوییم دین عقل را مرجح بر خود میداند. این یعنی معیار عقل است نه دین. هرچند مطلب قابل تاملی که در بابت ختم نبوت فرمودید که مبتنی بر این است که انسانها من بعد در عقاید به عقل خود تاسی کنند.
النهایه شترسواری که دولا دولا نمیشود! بزرگان دین ما به یک جمله بسنده نکرده اند که ای مومنین به عقول خود عمل کنید و عاقل باشید ! بلکه هر کدام کتابی فقط در احکام عملی نگاشته اند که ما مومنین از آن تقلید!!! کنیم ...دقت کنید تقلید کنیم ...اگر به بار معنایی کلمه تقلید و مرجع تقلید دقت فرمایید ، عرض بنده مشخص میشود!
یک تقسیم بندی که دوستان انجام دادند مبنی بر اینکه دین متشکل از دو بخش احکام و عقاید است برای مخلص قابل تامل است.
همانگونه که میدانیم ، در اسلام عقاید صرفا باید حجت عقلی داشته باشد ولی برای احکام عملی حجت عقلی محل سوال است (محل سوال فروم حاضر هم همین است)
مننتهی در این تقسیم بندی تصوری به نظر من اشتباه رخ میدهد. اینکه بخش عقاید را اصل و احکام را فرع بدانیم.
مرجع این اختلاط هم از همان تقسیم بندی معروف نشات میگیرد. یعنی اصول دین و فروع دین. بعد هم گفته میشود اصول دین تقلید پذیر نیست و فروع دین نیاز به تقلید دارد.
اما اگر به ساختن جامعه بهتر و اخلاقی تر و حتی از جنبه فردی به انسان والاتر بیندیشیم ، به نظر مخلص ، مصادیق احکام عملی اهمیت اولاتر دارد.
به نظر شما کدام اهیمت دارد؟ اعتقاد به نبوت یا وحدانیت خدا یا تلاش و کنکاش در صحت و سقم این عقاید اهمیت اولی تر دارد یا باور داشتن به احکامی که مصادیق رفتار انسانها در ارتباط با خود و جامعه هست؟
لطفا دقیق تر بیندیشیم
مصادیق عملی باورهای فردی و اجتماعی ، روابط بین انسانها ،رفتار فردی و اجتماعی انسانها مهم است یا اعتقاد و عقیده نظری به جنبه های وحدانیت خدا یا صحت و سقم نبوت و معاد؟
بنابراین به نظرم جای اصل و فرع عوض شده است!!
با سلام.
همانطور که شما هم اشاره کردید بله بنده معتقدم هر باوری که با عقل انسان در تضاد باشد محکوم به ابطال است. انسان موظف است در هر جا بر اساس عقل خودش عمل کند. از آنجایی که انسان ها عقول یکسانی ندارند و یک باور ثابت ممکن است از منظر یکی درست و از منظر یکی نادرست باشد و از آنجایی که انسان در هر جامعه ای بدنیا می آیند احتمال زیاد دارد که دین و باور های اعتقادی همان قوم را بپذیرند و با عقلشان منطقی به نظر آید لذا ذر این مسئله چاره ای جز معتقد بودن به پلورالیسم نداریم. توضیحات بیشتر در این زمینه را می توانید در تاپیک پلورالیسم دینی در قرآن بخوانید. البته در این تاپیک پلورالیسم در ادیان الهی صرفا بررسی شده است. ولی بنده پا را فراتر از اینها می نهم و معتقدم پلورالیسم در تمام ادیان حتی ادیان غیرالهی هم معتبر است.
و من الله توفیق
این دقیقا یعنی پلورالیسم.
لذا ما باید هسته ای مشترک در تمام ادیان بیابیم که ثابت باشد. رسیدن به معنویت می تواند هسته مشترک تمام ادیان باشد. حتی ادیانی غیر الهی و خداناباوری چون بودیسم.
عقل منطقی شاید بالاترین درجه عقل باشد. ولی همه از آن برخوردار نیستند. به قول قرآن اکثرهم لا یعقلون. همه عقل خود را به کار نمی گیرند. نه اینکه کم کار باشند. مسایل ژنتیکی و محیطی که در آن به دنیا می آیند در این مسئله تاثیر گذار است.
و من الله توفیق
به نکته خوبی اشاره کردید. به اعتقاد بنده لازم است تاپیکی با همین موضوع ایجاد گردد.
چرا اعتقادات و باورها مهمتر از رفتارهای فردی و اجتماعی انسان هاست که اولی باید وجه عقلانی داشته باشد و دومی نبیازی نیست؟
برخی بر این عقیده اند که عقیده و باور انسان روح اعمال انسانها را تشکیل می دهد و همچنان که موجود بی روح ارزشی ندارد عمل بدون عقیده هم ارزشی ندارد. منتها در مورد این مسئله باید بیشتر بحث و بررسی شود.
و من الله توفیق
تا حدی که در همه ی حوزه ی های قانون گزاری های اجتماعی و البته احکام لازم در زندگی فردی ما همه چیز رو میدونیم و هیچ اشکالی در تشخیص انسانها وجود ندارد؟!!!
بشر هنوز اختلافات زیادی در زمینه های مختلف نظری مثل ایدئولوژی های شکل دهنده ی نظام اجتماعی دارد نه اختلافات بین دین و سکولاریسم که در همان اندیشه ها ی سکولار هم اختلافات زیادی هست در مورد قوانین فردی هم اختلافات زیاد است.مثلا قوانین زنا شویی شراکتها ، ارث و.... و هر دسته نظر خودش رو درست و معتبر میداند.در زمینه های دیگه مثل علوم پزشکی و... هم ما هنوز خیلی چیزها رو نمیونیم...
از طرفی بنده دو دلیل برای شما اوردم یعنی
یعنی به نظر شما علوم تا این حد پیشرفت کردند؟!؟..
البته اگر عقل قادر به تشخیص کامل اینها بود و هیچ خطایی در تشخیص ان راه نداشت دیگر نیازی به وجود دین نبود که حالا بخواهیم این سوال رو(سوال تاپیک رو) بپرسیم...!
از نظر شما این دو عامل امروز کاملا برطرف شده؟
یعنی اطلاعاتی که به عقل ما رسیده کامل است و بی عیب؟یعنی چیزی نیست که ندانیم یا چیزی نیست که دانش ما در موردش نه تنها ناقص که اصلا غلط باشد؟!؟!؟...
و یا مورد دوم.ایا بشر امروز از نظر وابستگی ها به امور شهوانی و دنیوی بیشتر محصور شده یا کمتر؟!؟...
میل و البته امکانات بشر امروز برای براوردن نیاز های حیوانیش که نهایتا موجب خود محوری در تصمیم گیری ها و مصلحت سنجی فردی و نه اجتماعی میشود نسبت به گذشته کمتر است؟ یا به بیان بهتر کاملا از این امیال ازاد شده و قدرت کامل غلبه بر انها رو در تصمیم گیری ها، قضاوتها و قانون گزاری ها دارد؟!؟
ایا میشود تضمین کرد بشر امروز در قانون گزاری هاش وابستگی های نژادی ، مالی ، میل به قدرت ، نگاه هایی که در مورد برتری های جنسیتی هست ، ملیت گرایی و.... رو تاثیر نمیدهد؟و یا اگر نخواد اونها رو هم تاثیر بده ایا قطعا قانونی که مینویسد درست است؟
بشری که درکش از جهان اخرت بسیار کم است چه طور قادر است همه ی اموری رو که موجب سعادت اخرویش میشود رو کامل بفهمد؟!
و....
هنگامی هم که کسی میگوید «موسیقی یا شطرنج» حرام است و هیچ دلیلی برای آن نمیگوید نیز چنین است و کسی به آن سخن گوش نمیدهد چون هر آدمی با گوش کردن موسیقی، احساس آرامش میکند و هرکسی پس از بازی شطرنج، احساس خوبی را میچشد و اینکه کسی اینها را ناروا بداند، سخنی در برابر منطق گفته است که باید دلیلی برای سخن خود بیاورد.
خیر همیشه این طور نیست که گفتید.
بله بعضی قوانین مثل همان قوانین راهنمایی رانندگی اند که دلیلش رو همه میدانند.گرچه در ان مورد هم اختلاف هست....
اما شکل دیگرش این است که مثلا شما میخواهید برای اولین بار به یک جنگل برید.خب برای رسیدن به مقصد باید چه کرد؟
دوتا راه دارین.یا خودتون بدون نقشه و هیچ اطلاعاتی وارد جنگل بشید و انقدر مسیرهای غلط رو برید تا راه رو پیدا کنید (البته "اگر" بتوانید!!!اگر گم نشید!اگر گیر حیوان وحشی نیافتید!اگر از میوه های سمی نخورید!اگر از سخره ای نیافتید!اگر،اگر،اگر....) و یا اینکه بگردید و کسی رو که از همه بهتر جنگل رو میشناسد کمک بگیرید.او بشود راهنمای شما.اینجا شما چه میگنید؟مثلا گفت برو به چپ میگویید تو دلیلش رو به من بگو بعد؟خب میگوید مسیر این است.راه این است.اگر از اینجا بروی به مقصد میرسی.شما از او ایرد بگیریدمیگوید تو مگه راه رو بلدی که داری از من ایراد میگیری؟!شما وقتی راه درست رو نمیدونید چه طور از اون فرد میتوانید ایراد بگیرید؟!یا مثلا مریض میشوید و پیش دکتر میرید.دکتر میگوید فلان قرص را بخور.شما میگویید نه تا نگویی این از چه درست شده و چرا باعث میشه من خوب بشم و نگی دقیقا با خوردن این چه اتفاقی در بدن من می افتد نمیخورم؟!؟دکتر میگوید اگر میخواهی خوب بشوی باید این کار هارو بکنی.چون شما اطلاعاتت ناقص هست توانی ندارید برای ایراد گرفتن.
حالا در مورد مسیر زندگی میشود راه اول رو رفت؟میشود انقدر مسیرهای مختلف رو بریم و الودگی ها و صدماتش رو که بر روحمان ( والبته بر دیگران)وارد میشه رو هم بپذیریم تا شاید راه درست رو پیدا کنیم؟ان هم در مورد زندگیی که قرار است توشه ی اخرتی باشد که میشه گفت بدون اطلاعات دین ما عملا چیزی از ان نمیدانیم؟!!...چه طور ممکن است مسیر درست رو پیدا کنیم؟
در مورد راه دوم هم اطلاعات ما در حدی نیست که بخواهیم ایراد بگیریم.ما فقط میتوانیم بگردیم بهترین راه بلد رو پیدا کنیم.بهترین دکتر رو پیدا کنیم.دیگه نمیتوانیم از انها ایراد بگیریم!
مسئله ی دین هم همین است.نبود اطلاعات کافی برای تصمیم گیری ما رو مجبور به تعبد میکند.اما عقل حکم میکند که دنبال بهترین نقشه و صحیح ترینش بریم تا ما رو به مقصد برساند.
یعنی شما وقتی فلسفه ی دین رو پیدا کنید و به دین به عنوان یک برنامه ی الهی برای رسیدن به کمال نگاه کنید و وقتی مطمئن شوید فلان دستور دستور خداوند است دیگر چه متوجه دلیلش بشوید چه نه عقل حکم میکند پیرو ان باشید
سلام
کاملاً موافقم
با این حساب شما اصل دین را عقلانی می دانید.
و عقل حکم می کند در زمانه ای که دسترسی به فرستاده خداوند نداریم، می بایست آخرین فرستاده او برای دوران بعد از خودش نیز احکامی داشته باشد، تا پیروان گمراه نشوند.
و اگر چنین چیزی نباشد، نمی توان گفت اصل دین عقلانیست.
حال با فرض قبول این نظریه از جانب شما، این جمله:
چه معنایی می دهد؟
دقیقاً علت اینکه خداوند بسیاری از احکام را وضع نمود، همین ناقص بودن عقل بشر بود.
با این حساب چرا خداوند راهی برای جلوگیری از مفسده شرب خمر معرفی نکرد تا همان اعراب جاهلی نیز از مصالح آن بی نسیب نمانند؟
به عقیده من این به دور از انصاف است که عده ای به دلیل نداشتن علم کافی از فایده های شراب، از شرب آن منع شده باشند.
چون فرمودید نظر شخصی شماست و اصراری برای اثباتشان ندارید، بحث نمی کنیم.
اما ممکن است بفرمایید برای دست یابی به اهداف کوچکی که ذکر فرمودید، چه لزومی به این همه واجبات، مستحبات و مکروهات است؟
بله، اما می فرمایید در صورت پی بردن به دلایل می توان جایگزینی برایشان در نظر گرفت!
حال اگر در بررسی هایتان به این نتیجه رسیدید که جایگزینی برای احکام وجود ندارد، آن وقت چه؟
بماند که تا کنون راجع به هر حکمی که نظر داده اید، با اما و اگر و احتمالات بوده و تا به الآن نتوانسته اید راجع به حتی یک حکم نظر قطعی بدهید و جایگزین مناسب و عقل پسندی ارائه کنید.
دقت بفرمایید، تنها یک تبادل تجربه نبوده، چرا که اگر چنین بود، واجب شمرده نمی شد و در کلام الهی این همه تأکید بر روی آن صورت نمی گرفت و در کلام رسول این همه ماده و تبصره برایش بیان نمی شد.
با فرض صحت داستان، از یک صوفی مذهب انتظاری بیش از این نمی رود، اصلاً تا زمانی که ما امامانی پیرو واقعی پیامبر داریم، چه احتیاجی به الگو قرار دادن افکار و اعمال غیر؟
در مورد روزه هم تمام کلامم در بالا (قرمز رنگ) صادق است.
درود بر شما، «هارب» گرامی :Gol:
سپاس از سخنان زیبا و به جایتان.
آری، اگر چنین کسی پیدا شود، باید گوش به سخنان او داد؛ اما اگر کسی در ایران کنونی، بخواهد الگویی را برای رهنوردی خود برگزیند، چگونه چنین کاری را میکند؟
گفته میشود که فقیهان برای چنین کاری هستند و باید در میان آنان، دانشمندترین و درستکارترین را برگزید.
این سخن بسیار شنیده میشود اما اگر میشود به ما بگویید ما از کجا دریابیم که کدام فقیه از همه درستکارتر است؟
همهی آنان «آیتالله» هستند و همهی آنان «به ظاهر» درستکار هم هستند؛ آیا تا کنون شنیده شده است که برای نمونه آیتالله فلان، گناهی را انجام داده است؟
در مورد میزان دانش، آیا تاکنون گفت و گویی بوده است که بگوید دانش فلان فقیه از فلان فقیه بیشتر است و یا فلان فقیه از فلان فقیه بهتر است؟
اکنون یک آدم ساده چگونه میتواند دریابد که کدام فقیه از همه بهتر است؟
هنگامی که هیچ سخنی در مورد اشتباه فقیهان گفته نمیشود، درونمایهاش این است که همهی آنان درستکاراند و هنگامی که هیچ مقایسهای در مورد دانش آنان انجام نمیشود، نشاندهندهی این است که همهی آنان «تقریباً» به یک اندازه دانشمنداند.
اکنون که همه در ظاهر با هم برابرند، مردم چگونه دریابند که کدام فقیه بهتر است؟
مردم از کجا دریابند که این تفاوت در فتواها، کدامشان درست است؟
مردم روی چه گواهی میتوانند بگویند که ما فقیه فلان را «راهنمای» خود میگیریم چون وی گناهی نکرده است و از دیگران دانشمندتر است؟
(البته دو سهتا از فقیهانی که در برابر سیاست کشور ایستادند، از جانب سیاستمداران رد شدند چون در برابر آنان ایستادند و سخنان سیاسیای در برابر آنان گفتند و گرنه دیگر فقیهان، به ظاهر هم درستکارند و هم دانشمند)
کسی که میخواهد به جنگل دور دستی برود، ناگهانی به راه نمیافتد که برود؛ ابتدا کمی پرس و جو میکند و از فرهنگ مردم آنجا آگاهی مییابد و همچنین از کسانی که پیش از آن به آنجا رفتهاند پرس و جو میکند که بهترین راهنما را به او بشناساند همچنین باید پیشنیازهای فراوانی را داشته باشد؛ همچون زبان آن سرزمین را باید بداند، پول، خوراکی و ... را داشته باشد.
اما با توجه به گفتههای بالا، چه کسی گفته است که فلان فقیه گناهکار است و نباید او را الگوی خود قرار داد؟
اکنون، همهی فقیهان هم درستکارند و هم دانشمند ولی در درون دیده میشود که فتواهای آنان درست در برابر هم ایستادهاند و بدونشک، یکی از آنان اشتباه میگوید، و آنکسی که اشتباه میگوید، دانشمند و درستکار نیست.
اما به راستی، کدامیک درست میگویند؟ آیا کسی برای شفافسازی این تاریکی و دوگانگی، تلاشی کرده است؟
همه میگویند، فتواهای فقیهان، «قابل اجماع» است! مگر میشود خوب و بد و حرام و حلال با هم یکی شوند؟
گمان کنید که این رهنورد ما میخواهد به خاور یا باختر آن سرزمین برود. بدونشک او آگاهی درخوری در مورد جنگل و رهنوردی دریافته است و اگر چنین نباشد، وی یک آدم سادهلوح است که هرکسی میتواند او را فریب دهد.
اکنون او میخواهد به خاور برود. خب او خورشید را نشانهای برای خود میگیرد و باید در سوی خورشید راه بروند اما اگر ببیند که راهنما دارد او را برعکس و پشت به خورشد میبرد، به او شک میکند و از او پرسش میکند که چرا اشتباه میرویم؟ بدینمایه که از او «دلیل» میخواهد چون کاری را انجام میدهد که خرد آن را نمیپذیرد.
او هم در «پاسخ به دلیل» میگوید که این یک میانبر است و به زودی به راه خودمان باز میگردیم؛ اگر به زودی چنان شد، او دیگر پرسشی نمیکند اما اگر چنین نشد، او به راهنمای خود شک میکند و دیگر سخنان وی را گوش نمیدهد.
اما در کیش، نیز چنان است و از ما کاری را میخواهند که در برابر خرد است و بزرگان بهجای آنکه ما را به خاور ببرند، ما را به باختر میبرند و ما هم برای این کارشان دلیل میخواهیم. اما آنان میگویند که شما توانایی درک آنرا ندارید و ما باید «تا پایان عمر» به سخن آنان باور داشته باشیم!
هرکس بخواهد چنین چیزی را دریابد، کافیست که به تارنماهای پزشکی برود و ویژگیها و نوع اثربخشی هر دارویی را دریابد.
برای نمونه: «آنتی هیستامین»: در بدن آدمی کیسههایی است که درون آنها هیستامین هست؛ در فصلها پاییز و بهار، گیرندههایی در بدن برخی مردم پیدا میشوند که باعث ترکیدن این کیسهها میشوند و پاره شدن این کیسهها باعث به وجود آمدن حساسیت، آبریزش بینی و عطسه میشوند که در اینجا فرد باید «آنتی + هیستامین» بخورد که با آن هیستامینها برخورد شود.
و هر داروی دیگر حتی داروهایی که به بیماری پیوسته نیستند همچون داروهای پیشگیری از بارداری که باعث ایجاد «موکوس» در دهانهی رحم میشوند و از پیشروی «اسپرمها» جلوگیری میکنند.
پزشک میگوید اگر شما این داروها را بخورید، چنین چیزی هستی مییابد. همچنین اگر بدن شما به این داروها حساسیت داشته باشد، شما استفراغ میکنید که اگر چنین شد، پس از آن دیگر نباید چنین دارویی را بخورید و باید از دیگر قرصها یا آمپول استفاده کنید.
اینروزها نه تنها دانش پزشکی، بلکه هر دانش دیگری بدون پاسخگویی «درست و منطقی»، ارزشی ندارند.
کسی هم که آگاهی نداشته باشد، پس از یک هفته در مییابد که بهبود یافته است یا خیر! اگر بهبود یافت که هیچ اگر هم نه، به خوب نبودن آن پزشک باور پیدا میکند و پیش یک پزشک دیگر که شناخته شده است میرود
اما در مورد فتوای فقیهان، مردم باید تا پس از مرگ برای دریافت پاسخ شکیبایی بورزند که ببینند آیا این کار درست بوده یا نه!
به راستی، ما از کیشمان چیزی نمیدانیم؟
این همه چراغ برای ما در کنار راه گذاشته شده است!
ابتدا و مهمترین، خرد آدمی است که با آن به قرآن و هر چیز دیگر باور پیدا میکنیم و بدون آن هیچ باوری هستی نمییابد.
سپس قرآن که یک نوشتار بسیار بسیار ژرف است.
پس از آن چه بسیار نوشتارهای ژرفی که در مورد کیش، بدرستی و بدور از دگماندیشی سخن گفتهاند و درستی این نوشتارها، اثبات شده است.
نوشتارهایی همچون مثنوی که یک نوشتار قرآنی، اخلاقی، عرفانی، روانشناسی و در یک جمله، «دریایی» است بیکران.
با این همه چرا؛، آیا باید کوکورانه گام برداشت؟
همچنین نوشتار بسیار ژرفی همچون نهجالبلاغهی شیرخدا که البته تنها بزرگان و دانشمندان راستین میتوانند به درون آن راه یابند و مردم ساده باید از نوشتارهایی همچون مثنوی برای رسیدن به آن استفاده کنند.
[QUOTE]یعنی شما وقتی فلسفه ی دین رو پیدا کنید و به دین به عنوان یک برنامه ی الهی برای رسیدن به کمال نگاه کنید و وقتی مطمئن شوید فلان دستور دستور خداوند است دیگر چه متوجه دلیلش بشوید چه نه عقل حکم میکند پیرو ان باشید[/QUOTE]
مشکل در همین است که آشکار نیست کدام فرمان، فرمان خدا است!
همه فقیه هستند؛ همه درستکار هستند؛ همه دانشمند هستند؛ هرکدام هم دیدگاههایی خود را دارند که در برابر دیدگاه دیگری ایستاده است!
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
خیر نه تنها بنده که بزرگترین دانشمندان سکولار هم چنین ادعایی ندارند که علم به جایی رسیده که تمام خواسته های بشر را پاسخ بگوید. بلکه صرفا بنده عرض کردم علم به جایی رسیده که علت بسیاری ( نه تمام ) از احکام را بفهمد. اکثر احکام دین مسایل مبتلا به اعراب بوده که خداوند برای منضبط کردن امور دنیایی آنها این احکام را آورده است و علت آنها با اندکی تامل پیدا می شود.
عامل اول را تعبد از الله می دانید. با این تصور دیگر جایگاهی برای علم کلام باقی نمی ماند. یعنی علاوه بر احکام اعتقادات و اخلاقیات هم چون از خدا صادر شده و اگر ما بدون چون و چرا آنها را بپذیریم باز هم عقلانی است. لذا نمی دانم چرا اینقدر شهید مطهری تلاش کرده دلیلی برای برخی اعتقادات شیعه پیدا کند؟ در واقع بر اساس مطلب شما علم کلام عبث بوده است. چرا بدون آن هم باورهای ما عقلانی بوده است؟
عرض بنده این است که همانطور که باورهای اعتقادی دین نیازمند ادله عقلانی است احکام هم می بایست دلایل عقلی و علمی داشته باشند.
در مورد دلیل دوم هم در دین هست که چیزی را که به آن علم نداری نپذیر. بر همین اساس اگر عقل انسان نتوانست باورهای دین را اثبات کند مشکل از عقل است نه دین. ولی به اعتقاد بنده باید تصویری از باورهای دین ارایه شود که عقلانی باشد.
خیر کامل نیست. منتها این نقصان مورد مغرفت الهی قرار می گیرد. همان طور که شیعیان هم معتقدند که اگر مراجع در صدور فتوا خطاهایی داشتند ( که بسیار محتمل است چون علم رجال علمی بشری و خطاپذیر است. ) مورد مغفرت خداوند قرار می گیرد.
قطعا نمی توان گفت که درست است. ولی اگر شما انحرافاتی در تشخیص بشر در اداره دنیایش می بینید می تواند به استفاده غلط از عقل باشد. همانطور که استفاده غلط از دین هم کمتر از عقل نیست ( چه بسا بسیار بیشتر از عقل باشد. )
سعادت اخروی می تواند بستگی به سعادت دنیوی داشته باشد. مثلا اگر شما به فقرا و مستضعفان کمک کنید مسلما دنیای بهتری خواهید داشت که در آن فقر کمتر است و این کاملا عقلانی است. برای همین هم دین گفته که دستگیری از مستمندان موجب سعادت اخروی می گردد.
حضرت علی (ع) می گوید اگر خدا هم وجود نداشت ما باز شما را به مکارم اخلاق دعوت می کردیم. این مسئله می رساند بسیاری از تعالیم دین بواسطه سعادت دنیوی موجب سعادت اخروی می شود.
و من الله توفیق
با سلام خدمت شما دوست گرامی.
ببینید یک سوال از شما دارم. همانطور که می دانید مسایل مبتلا به انسان ها هر روز در حال تغییر است. خداوند هم که امورش را به غیر اسباب انجام نمی دهد. حال اینکه خداوند یک سری باید و نباید که مربوط به مسایل مبتلا به اعراب باشد را بیان کند تعلیم بهتری انجام داده یا نحوه برخورد کردن با مسایل مبتلا به را به او آموزش دهد تعلیم بهتری است؟ اگر خداوند نحوه برخورد با مسایل مبتلا به انسان ها را به او آموزش نداده است آیا در هدایتش نقص بوجود نمی آید؟ لذا به همین دلیل است که می گویم در تمام احکام دین روحی ( علتی ) نهفته است که باید بشر بتواند به آن دست یابد تا بوسیله این روح با مسایل دیگری برخورد کند.
لذا خداوند باید برای مسایل مبتلا به انسان ها هم قوانینی داشته باشد. حال به نظر شما چرا چیپس و پفک حرام نیست؟ چرا خداوند به آنها اشاره ای نکرده است؟ چرا یافتن ضرر و زیان این ها را به علم ناقص بشر واگذار کرده است؟ اگر می توان به ضرر و زیان آنها پی برد و حلال و حرامشان را تعیین کرد چرا در مورد شراب نتوان؟ در مورد گوشت خوک نتوان؟ در مورد ... ؟ چه فرقی بین اینها وجود دارد؟ همه موادی هستند از همین دنیا. فرقی بین آنها نیست.
یعنی خداوند بر اساس ظرفیت اعراب دستوراتی به آنها داده و چون می دانسته که علم آنها در آن زمان اینقدر نیست که به ضرر و زیان برخی مواد پی ببرند یا اگر پی بردند بتوانند آنها را رفع کنند لذا دلیلی برای آن ذکر نکرده است.
چون در ظرفیت علم آن زمان نبود. خداوند خود می دانست با پیشرفت علم بشر خود راهی پیدا می کند.
اصولا این واژه های واجب و مستحب و .... ساخته دست فقها هستند. مثلا از فلان آیه اینطور استنباط می کنند که واجب است و از فلان آیه مستحب را استخراج می کنند نه اینکه این واژه ها در قرآن و احادیث بوده باشد. استنباط فقهاست که البته خطاپذیر است.
خوب این ها قبلا هم گفتم. اگر جایگزینی پیدا کردیم جایگزین می کنیم. مانند قوانین مربوط به دیه و قصاص و مجازات ها و ارث و .....
اصولا دین و احکامی که از زبان رسول الله بیرون آمد بسیار ساده بود. خود او به سادگی آنها اذعان داشته است. همین سادگی دلیلی است بر اینکه علت آنها مسایلی است که براحتی می توان به آن پی برد.
و من الله توفیق
سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز
اینکه آموزش نحوه برخورد با مسائل گوناگون عاقلانه تر است، مورد تأیید هر عقل سلیمی است.
اما در اینجا توجه به یک نکته ضروری است:
خداوند قوانین کلی در زمینه های مختلف دارد (هر چند در جای دیگر این کلی گویی از جانب شما نقد شده! بماند) که در دستیابی به مسائل مبتلا به راهگشای انسان ها بوده و هست.
به عنوان مثال این قانون کلی وجود دارد: هر چیزی که برای انسان مضر باشد، حرام است.
حال ممکن است این سؤال پیش آید که شناخت ضرر و زیان بر عهده کیست؟
گاهی بعضی از فقها با استفاده از علم روز ضرر و زیان برخی مواد برایشان محرز می شود و آن را حرام اعلام میکنند.
بعضی دیگر هنوز دلایل عقلی برای حرام اعلام کردن آن مواد ندارند، لذا یا حلال و یا مکروه اعلام می کنند.
بعضی هم حلال و حرامش را بر عهده مکلف قرار داده و خود وی را به تحقیق در این باره توصیه می نمایند.
در مقابل این حکم کلی، احکام جزئی تری هم وجود دارد، مانند حرمت شرب خمر، زمانی که حکمی قطعی و چنین محکم صادر می شود، علاوه بر حرام اعلام کردن خود شراب، در واقع کمکی در شناخت حرمت مسائل مبتلا به است، به این صورت که امروز مواد زیان آوری مانند شیشه، کراک و غیره وجود دارد که در زمان نزول وحی حتی تصور چنین موادی دور از ذهن بود، حال با توجه به شناخت مفاسد شراب، پی به حرمت اینگونه مواد نیز می بریم.
این است فلسفه توصیه انسان به شناخت حلیت و حرمت خداوند، نه تفکر شما، که می اندیشید با شناخت مفاسد و پرهیز از آنها حرمت از بین می رود.
این سخن شما تنها یک توجیه است!
یعنی شما می فرمایید، خداوند نمی توانست هم مفاسدش را و هم روش های جلوگیری از آنها را بیاموزد؟
جالب است قبلاً فرموده بودید مفسده شرب خمر، تنها زیاده روی در مصرف آن است و با کنترل صحیح مفسده آن از بین می رود!
حال می فرمایید در ظرفیت علم آن زمان نبوده، به نظر شما این علم ثقیلی است و خداوند ایشان را مستعد فراگیری این علم نمی دانسته؟!
صرف نظر از مستحبات و مکروهات، مگر واجبات نماز کم است؟
و هنوز سؤال اصلی بی جواب مانده!
اگر پیدا نکردید؟؟؟
خوب سؤال بنده هم دقیقاً همین است:
اگر این احکام بسیار ساده است، چرا خود شما موقع بیان دلایل آنها، اما و اگر می آورید و احتمالات را در نظر می گیرید؟
چرا به وضوح نمی فرمایید تنها دلیل این حکم، این است و لا غیر؟
چرا پس از دستیابی به دلایل محرز، جایگزین عقل پسند ارائه نمی دهید؟
واقعاً چرا؟
گفته میشود که فقیهان برای چنین کاری هستند و باید در میان آنان، دانشمندترین و درستکارترین را برگزید.
این سخن بسیار شنیده میشود اما اگر میشود به ما بگویید ما از کجا دریابیم که کدام فقیه از همه درستکارتر است؟
همهی آنان «آیتالله» هستند و همهی آنان «به ظاهر» درستکار هم هستند؛ آیا تا کنون شنیده شده است که برای نمونه آیتالله فلان، گناهی را انجام داده است؟
پس همهی آیتالله درستکار هستند
در مورد میزان دانش، آیا تاکنون گفت و گویی بوده است که بگوید دانش فلان فقیه از فلان فقیه بیشتر است و یا فلان فقیه از فلان فقیه بهتر است؟
اکنون یک آدم ساده چگونه میتواند دریابد که کدام فقیه از همه بهتر است؟
هنگامی که هیچ سخنی در مورد اشتباه فقیهان گفته نمیشود، درونمایهاش این است که همهی آنان درستکاراند و هنگامی که هیچ مقایسهای در مورد دانش آنان انجام نمیشود، نشاندهندهی این است که همهی آنان «تقریباً» به یک اندازه دانشمنداند.
اکنون که همه در ظاهر با هم برابرند، مردم چگونه دریابند که کدام فقیه بهتر است؟
مردم از کجا دریابند که این تفاوت در فتواها، کدامشان درست است؟
مردم روی چه گواهی میتوانند بگویند که ما فقیه فلان را «راهنمای» خود میگیریم چون وی گناهی نکرده است و از دیگران دانشمندتر است؟
(البته دو سهتا از فقیهانی که در برابر سیاست کشور ایستادند، از جانب سیاستمداران رد شدند چون در برابر آنان ایستادند و سخنان سیاسیای در برابر آنان گفتند و گرنه دیگر فقیهان، به ظاهر هم درستکارند و هم دانشمند)
سلام
منظور من اصل دین بود
اصل اسلام نه با فقیه است نه... با امام معصوم است که بدون خطاست. این بدبختیهای امروز ما هم به خاطر همین نداشتن امام است.
در کل که میخواستم در مورد خود دین بگم. در مورد دین و پیامبر که شما نمیتونید این حرفارو بزنید.میتونید؟
حالام که امام نیست بله به قول شما فقیه غیر معصوم داریمو... خب چاره نداریم.چی کار کنیم؟نهایت توانمان اینه که یا خودمون وقت بذاریم بخونیم و یاد بگیریم یا از کسایی که خوندن بپرسیم.بر اساس ایه 122 توبه:[FONT=arial] [FONT=arial]وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ .خدام بیشتر از این ازمون توقع نداره.البته راستش به نظم این پستتون ربطی به پست من نداشت. چون من درباره اصل دین حرف زدم.
در مورد اون فقیهم درسته معصوم نیست ولی انصاف اگه داشته باشیم باید قبول کنیم که اونی که 40 سال عمرشو(حداقل ) گذشته برای خوندن این چیزا بیشتر از من و شما میدونه.حالا اون 40 گذاشته خونده شما میخواین برای هر حکمی که میده بگه به فلان دلیل؟!حدیثشو بیاره،سندشو برای شما بررسی کنه،تطابقشو با ایه قران برسی کنه(که خب باید عربیم کامل بلد باشین)،با احادیث متناقضی که هست مقایسه کنه و.... که به شما ثابت بشه اون حکم حکم دینه بعد شما انجامش بدین؟!؟!؟.....خب برید این درسارو بخونید اینارم میفهمین.
البته حرف اصلی تاپیک درباره عقل است نه احادیث چون اون فقیه هم اگه به فرض اینارو به شما بگه از رو احادیث میگه بعضیاشم با عقل.بازم اونجا قرار نیست فلسفه همه احکامو بگه.کافیه ثابت کنه این حکم حکم دینه،دستور پیامبره...بعد دیگه شما این ایرادو نمیتونی بگیری که من دلیل میخوام.اینجام داری تقلید میکنی.البته از یه معصوم تقلید میکنی.
دوتا عاملی که گفتم وجود قوای شهوانیه و غضبیه بود که بر انها تسلط نداریم و دومی نبود اطلاعات کافی که به مغذ رسیده.
علم کلام؟!؟؟؟؟علم کلام علم اصول است!علم اثبات اصول عقاید با عقل چه ربطی به فروع دارد؟
شهید مطهریم کارشون یه جورایی دفاع از اسلام است.مثلا شهید مطهری حکمت متعه رو توضیح نمیدادند یا حجاب و یا...اینا جز احکام دین نبودن؟!اونا که اصلا بحث کلامی به حساب نمیان!!بله اگه ادم فلسفه همه احکامو فهمید چه بهتر ایمانش قوی تر میشه ولی فلسفه اشم نفهمید باز ربطی نداره به اینکه اونا غلط باشن!گفتم عقل انسان اطلاعات کافی اگه بهش میرسید میتونست همه ی اینارو بفهمه ولی خودتونم گفتید که ادعا ندارین ما همه چیو میدونیم.خب وقتی همه چیزو نمیدونیم چه جوری حکمت همه احکامو بفهمیم؟
منظورم اینا نبود.فقط خواستم بگم همه ی این عوامل باعث میشه عقل دچار خطا بشه.حالا این عقلی که خودمون میدونیم ممکنه خطا کنه.حالا یا به خاطر داده های غلط یا ناقص و یا به خاطر تسلط قوای شهوانی و خصلتهای حیوانی و خودمحوری ها . به هر حال خطا در تصمیمش هست.خب حالا اینی که ممکنه خطا کنه خب قابل انتظار است حکمت یه سری احکامو نفهمه.
بله درسته یه وجه دین برای زندگی بهتر در این دنیاس یه وجهش برای سعادت اخروی.خب پس احکامشم این دوتا وجهو دارن دیگه.ما تو اولی دچار خطاهای زیادی میشیم که توضیح دادم، درباره دومیم چیزی نمیدونیم....پس چه جوی انتظار دارید دلیل همه ی احکامو بفهمیم؟شاید به وجهش کلا مربوط باشه به همون سعادت اخروی یا شایدم مربوط به سعادت همین دنیا باشه ولی ما چون علممون کافی نیست و خیلی چیزارو نمیدونیم حکمتشو نفهمیم.
این در صورتی است که راه دیگه ای نداشته باشیم جز اون.اگه امام معصوم اومد و حقو به ما گفت دیگه نمیتونیم بگیم خطا کردم و خدا میبخشه.
این حرفتون کاملا درسته ولی بستگی داره به چی بگین علت.
علتی که ما تو دین دنبالشیم حرام و حلال خداس.نه اینکه فقط دنبال دلیل عقلانی باشیم.
مثلا امام صادق گفتن شطرنج حرامه حالا اونی که میاد درس دینو میخونه میاد مطالعه میکنه باید ببینه امام چرا گفتن این حرامه؟خود شطرنج مشکل داره یا نه چون اون موقع وسیله قمار بوده برای این حرامه.یعنی حکم اصلی دین نفی قماره نه نفی شطرنج.نفی قمارم ربطی به اعراب نداره.اما نفی شطرنج ارتباط مستقیم به جامعه ی زمان صدور حکم داره.یعنی همونی که شما میگین.
پس بله باید نگاه کرد یه حکم در واقع چیه؟مختص شرایط اون زمانه یا نه حکم اصلی دینه؟
از این نظر حرفتون درسته.ولی اینکه وقتی فهمیدیم و مطمئن شدیم که قمار در دین نهی شده اون وقت حرمت قمار میشه حکم دین شطرنج تو اون زمان خاص میشه موضوع.که حکم موضوع رو در ان زمان گرفته.ممکنه شطرنج در زمانها ی بعد دیگه موضوع متعلق به حرمت قمار نباشه.اون وقت دیگه حرام نیست.
احکام اسلام اینطورین.یه حکم ثابت هست ولی موضوع حکم در طی زمان متغیر است.
درود بر آقای هارب :Gol:.
همانگونه از نام این گفتار بر میآید (چرا عقل نمیتواند به مصالح و مفاسد «احکام دین» پی ببرد» ، گفت و گو در مورد خرد و «احکام» است و سخنی از اصول دین نیست.
آقای «شریعت» سخنی از اثبات هستی خدا، عدالت یا نبوت و ... نکردهاند که دربارهی آنها دلیل بخواهند. سخن در مورد پذیرش خردمندانهی احکام است.
راستش را بخواهید، با این دید، سخنان شما ناپیوسته با این گفتار بوده است؛ زیرا اینجا سخنی از اصول دین نشده است و در مورد احکام سخن گفته شده است و آقای «شریعت» این واژه (احکام) را بارها و بارها در سخن نخستین خود آوردهاند:
همانگونه که دیده میشود، ایشان بارها و بارها به پیوستگی میان خرد و احکام اشاره کردهاند و سخنی از اصول دین به میان نیاوردهاند.
نباید به این نگاه کرد که کسی چند سال تلاش کرده است! سالهای زیاد تلاش کردن بدون بهرهمند شدن از آن تلاشها، سودی به بار نمیآورد.
همانگونه که سن نیز، نشان پیری نیست و چه بسیار پیران تقویمی که از یک کودک هم کمتر میدانند:
و چه بسیار کودکانی که با سن کم، دانشمنداند.
این چیزها که کسی مدرک و سالها تلاش کردنش را به رخ کسی بکشد، برای فریب دیگران است و گرنه او میتواند سخن بگوید تا همه در گفتارش پی به دانشمند بودن آن ببرد و کسی که به راستی دانشمند باشد، نمیگوید من سالها فلان و بهمان کردهام و اینها فرجام سالها تلاش من است - او هیچ نیازی به گفتن این سخنان ندارد.پس اینکه بگوییم چون فلانکس که این همه سال در یک رشته دانش آموخته است، پس او دانشمندی است که بسیار میداند و هرچه میگوید درست است چون او از مردم ساده بیشتر میداند، سخن سنجیدهای نیست!
همانگونه که گفتهاند: «به گفته بنگر، نه به گوینده»
به راستی چرا از گفتن دلیل، این همه پرهیز میشود؟!
آیا نیمکاسهای زیر کاسه است؟
آیا این رفتار همانند رفتار کشیشان نیست؟ آنها نیز مردم را از خردورزی دور میکردند و چنین کاری را پست میدانستند.
سلام
گفتم اصل دین نه اصول دین!!!:ok:
اصل دین یعنی دینی که از معصوم بگیریم.که مطمئن باشیم خطایی ندارد.یعنی دین ناب.
منم همچین چیزی نگفتم جناب.گفتم این قصه ی همون راه بلد ست.یا شما راهو بلدین یا بلد نیستین.اسلام میگه اگر راهو بلدین(فقیهید) اصلا تقلید به شما حرام است.(این است احترام واقعی به عقل و عقلانیت.که میگوی اگر خودت راه رو بلدی باید به تشخیص خودت عمل کنی)اگرم بلد نیستین که چه جوری ایراد میگیرین؟در ضمن بازم میگم منظورم اصل دینه.حرف ما درباره خود دینه.دینی که شما از معصوم بگیریدش که دیگه این ایراد بهش وارد نیست.هست؟!؟ایراد شما همه به عدم عصمت فقهاست اصلا ربطی نداره به فلسفه احکام.ائمه که معصومند.درست؟حالا اگه ایشان گفتن فلان چیز حکم دینه شما بام میتونید این ایرادو بگیرید که تا نگی چرا باید این کارو بکنم نمیکنم؟!؟نه!چون وقتی معصوم گفت فلان چیز رو انجام بده یعنی ان دستور خداست.پس قطعا درسته.چه شما علتش رو بدونی و چه نه.
از شما بعید است!حالا با چند نفر مشکل دارین که نباید این طور قضاوت کنین و همه رو با یک چوب بزنید!انصافه....؟بعد هم چه کسی گفته مردم رو از خرد ورزی نفی میکنند؟شما برید حوزه درس بخونید همه ی مواردی که عرض کردم به شما گفته میشه.فکر میکنید کسانی که این همه سال درس میخوانند چه میخوانند در حوزه.ولی انتظار دارید هر چه این فرد در این همه سال خوانده در چند دقیقه برای ریز به ریز احکم به شما بگوید!!!؟مثل این است که به یک مهندس بگید مقاومت فلان مصالح رو برای شما حساب کند بعد که جواب رو به شما گفت بگویید نه قبول نیست باید بگی این اعداد رو ز کجا اوردی!!میگوید خب برو درسش رو بخون!من چهار سال درسی که خوندم رو چه طور به شما بگم در این چند دقیقه؟!این هم همان است.
البته باز اینم ربطی به سوال جناب شریعت نداره.جناب شریعت عقلانی در مورد خود دین حرف میزنن،اصل دین،دین ناب،دینی که از معصوم گرفته بشه.احکامی که از معصوم گرفته بشه ایا خطایی درش راه دارد؟ایا این ایراد ها بهش وارد است؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز. ان شاء الله که در زمره یکی از 313 نفر قرار بگیرید.
البته این قانونی که شما فرمودید یک قانون عقلی است که حتی بی خدایان هم به آن اعتقاد دارند. درحقیقت چون یک قانون و قاعده عقلی است شرع هم به آن حکم داده است. بر همین اساس چون شراب برای بدن ضرر دارد حرام شده است.
حال در این زمینه چند حالت ممکن است :
1. یا ضرر شراب غیر قابل تشخیص توسط انسان است.
2. یا قابل تشخیص است ولی قابل رفع نیست.
3. یا قابل تشخیص است و قابل رفع.
به اعتقاد بنده مورد 2 و 3 موضوع بحث ما نیست. و اتفاقا اختلاف شاید در همین مورد باشد که به نظر من کم اهمیت است. مهم این است که آیا عقل به ضررهای شراب می تواند پی ببرد یا خیر. و دیگه مهم نیست که قابل رفع باشد یا نه.
مثلا اگر ضررهای شراب را توانستیم رفع کنیم دیگر می توان اسم شراب را روی آن گذاشت یا خیر؟ برای همین هم هست که می گوییم مسئله مهم تر همان سوال اصلی تاپیک است که آیا عقل و علم می تواند به مصالح و مفاسد پی ببرد یا خیر؟
تا اینجا مشکلی نیست. که البته بنده حالت آخر را می پسندم. در واقع بهتر است ضرر و زیان مواد را به عهده خود مکلف قرار دهیم.
در حقیقت بر اساس این مطلب شما ظاهرا شما هم معتقدید که می توان به مصالح و مفاسد احکام پی برد. درست است؟
اگر اینطور است می توانید بگویید دقیقا مفاسد شراب چیست که از طریق آن به مفاسد شیشه و کراک و ... پی بردید؟ مست کنندگی و اعتیاد؟ اگر مست و معتاد نشدیم چه؟
یا شاید مفاسد دیگری داشته باشد که ما نمی توانیم به آن پی ببریم؟ اگر این طور است پس چگونه می توانیم بفهمیم مواد امروزی حرام هستند یا حلال ؟ در حقیق چگونه می توانیم بفهمیم مفاسد مواد امروزی در حد شراب هست یا نیست؟
نتوانستن در خدا راه ندارد. خدا امورش را با اسبابش و ظرفیت های جهان مادی انجام می دهد. وقتی می دید که اعراب آن زمان نمی توانند در مصرف شراب خودشان را کنترل کنند چنین حکمی داد و حتی مفاسدش را هم نگفت تا اعراب برای مصرف آن بهانه پیدا نکنند. چرا که می دانست نمی توانند خودشان را کنترل کنند.
صرفا علم و آگاهی منظورم نبود. منظور در کل ظرفیت های انسان های صدر اسلام بود.
جواب شما را در پست قبل داده ام. واژه های واجب و مستحب و .... ساخته دست فقهاست.
بالاخره انسان همیشه برای مسایل مبتلا به اش راهی پیدا می کند. عقلش را به کار می گیرد و حکمی و قانونی وضع می کند. مهم این است که با مرور زمان تجربه های بشری کامل تر شده و احکام ممکن است بر همین اساس تغییر کند. لذا اینکه می گویید پیدا نکردید موضوعیتی ندارد. بسیاری از احکام دین بر اساس ظرفیت اعراب آن زمان صادر شده است. ب همین اساس براحتی می توان به مصالح و مفاسدش پی برد. این مثال را در چندین جا زدم دوباره تکرار می کتم. حکم آمیزش در ماه مبارک در 30 شبانه روز حرام بود. وقتی پیامبر ( شما بگویید خدا ) دید که اعراب نمی توانند به این حکم عمل کنند آن هم بدلیل گرم مزاحی و میل شدید اعراب به آمیزش نه اینکه قصد سرپیچی داشته باشند چاره ای جز تغییر حکم و تقلیل آن به جواز آمیزش در شب های ماه مبارک پیدا نکرد. این داستان براحتی این مسئله را اثبات می کند که بسیاری از احکام این چنینی اسلام در حد ظرفیت و فرهنگ آن زمان وضع شده است که با تغییر فرهنگ ها و ظرفیت ها و استعدادهای بشری می توان جایگزینی برای آن پیدا کرد.
بنده اصولا سعی می کنم فروتنانه صحبت کنم. اصولا خود را هم در جایگاهی نمی بینم که برای انسان ها حکم صادر کنم. چه اینکه ادعایی هم ندارم که به تمام علوم تجربی آگاهی دارم. تنها تخصص بنده در استدلال کردن است. منتها جایگزین کردن احکامی به جای احکام دین کار متخصصان در علم های مربوطه است. هر حکمی در زمینه ای صادرشده است. ( فیزیک - شیمی - روان شناسی و پزشکی و ... ) بنده که دانشمند در این زمینه ها نیستم. تمایلی هم به بحث های مصداقی ندارم. در کل استدلال بنده این است :
برای اینکه انسان بتواند امور مبتلا به اش را در هر زمان و مکان رفع و رجوع کند باید بتواند به علل احکام پی ببرد تا از طریق آن علل بفهمد که چه جیزی برایش حرام است و چه چیزی برایش حلال.
و من الله توفیق
به نظر من میتونه.عقل اگه علمش کافی باشه باید بتونه.ولی خب الان نیست....
البته در مورد اخلاقیاتم خیلی اختلاف بین ادما هس.نمیشه گف اینطوریه.
علیک سلام
انشاء الله همه ما از یاران واقعی ایشان باشیم.
نکته اصلی دقیقاً همینجاست.
نمی توانیم با قاطعیت بگوییم آنچه را که عقل می فهمد، همان چیزیست که علت اصلی حکم بوده است (لا اقل با عقل امروز بشر) و زمانی که این مسأله را در نظر بگیریم، با احتیاط بیشتری عمل خواهیم کرد.
اما سؤال اصلی شما این است که آیا امکان شناخت مصالح و مفاسد برای بشر وجود دارد یا خیر.
پاسخ سؤال بی شک مثبت است، ولی در اینجا دو مطلب را نباید نادیده گرفت:
اول اینکه بعد زمان را برای تکامل عقل در نظر داشته باشیم، یعنی بدانیم هنوز زمان کامل شدن عقل نرسیده و هنوز علم کافی برای شناخت وجود ندارد.
دوم اینکه با فرض کامل بودن عقل و علم در صورت کشف علت نمی توانیم مفاسد را برای حرمت، و مصالح را برای حلیت کافی بدانیم، یعنی اینکه ممکن است دلیل حلیت و حرمت حکمی تنها رضایت و یا نارضایتی خداوند باشد.
و بنده نظر انسان عاقل تر و عالم تر نسبت به خودم را ترجیح می دهم، چرا که امکان خطای کمتری متصور است.
بله معتقدم.
اینکه بخواهیم دقیقاً تمامی مفاسد شراب را بیان کنیم کار راحتی نیست، اما آنچه بیشتر می تواند مد نظر قرار گیرد، حالت های انسان بعد از مصرف آن است، حتی اگر همین یک مفسده را در نظر بگیریم، حرام بودن مواد دیگری که انسان را از حالت عادی ولو به میزان کم خارج نماید محرز می شود.
به نظر شما نسل اعراب آن زمان از بین رفته؟ آیا امروز انسان های جاهل، بدون اعتماد به نفس، ضعیف و افراطی وجود ندارند؟ آیا امروز با حلال شدن شراب، همه می توانند خودشان را کنترل کنند؟
با یک مثال، نظر شما که مبنی بر حلال بودن شراب در صورت مصرف کنترل شده می باشد، قابل نقض است.
طبق آمار، اکثریت قریب به اتفاق معتادین مواد مخدر زمانی که برای بار اول مخدری استفاده می کنند، هرگز احتمال اعتیاد نمی دهند، اما بعد از مدتی دیگر قادر به کنترل خویش در زمینه نوع مواد، نوع مصرف و میزان مصرف نیستند، مطمعناً همه آنها در ابتدا افراطی و ضعیف نبوده اند.
به نظر بنده با در نظر گرفتن نظر شما در رابطه با علت حرمت شراب، حتی اعراب آن زمان هم با ظرفیت های اندکشان، می توانستند از مفاسدش جلوگیری کنند، (در صورتی که خداوند این علم را به آنها می آموخت).
پس عقیده شما این است که در دین هیچ واجبی تعیین نشده، درست است؟
بدون واجبات و محرمات، دین چه معنایی دارد؟
چرا موضوعیت ندارد؟
سؤال بنده کاملاً واضح و روشن است، اگر جایگزینی برای حکمی پیدا نشد، آن وقت تکلیف چیست؟
آیا باید به همان حکم تا زمان پیدا شدن جایگزین عمل کرد، و یا به دلیل نبود جایگزین حکم را ساقط کرد؟
اگر پی بردن به مصالح و مفاسد احکام کار راحتی است، چند سؤال:
چرا می پرسید چرا با قاطعیت مفاسد و مصالح برخی از احکام را بیان نمی کنید تا بقیه استفاده کنند؟
شما فرمودید علم کافی ندارید، چرا عالمان مشخص نمی کنند؟
در مورد مثالتان:
آیا خداوند از گرم مزاجی اعراب آن زمان مطلع نبود و پس از پی بردن، حکم را نسخ کرد؟
آیا امروز که ما اعراب گرم مزاج نیستیم، می توانیم به حکم قبلی عمل کنیم؟
شما که دسترسی به تمامی علوم ندارید و فروتنانه بحث می کنید، بعضی دسترسی به علوم ندارند و فروتنی شما را هم ندارند، در نتیجه حرف های سبُکی می زنند، بعضی دسترسی به علوم دارند، ولی جرأت بیان ندارند، پس تکلیف چیست؟ بالاخره من نوعی (که علم کافی ندارم) به احکام دینم عمل کنم یا نکنم؟؟؟
با سلام و پوزش بابت تاخیر.
خوب از کجا باید بفهمیم که زمانش فرا رسیده است؟ از کجا معلوم که زمانش الان نباشد؟
خداوند هیچ وقت بدون دلیل رضایت خود را در حکمی قرار نمی دهد؟ وقتی حکمی می دهد مطمئنا مصالح و مفاسدی در آن است؟ احکام خداوند عبث نیستند. خشنودی خداوند به خودی خود معنا ندارد. در حقیقت خداوند انسان نیست که خوشنود یا ناراحت شود. بلکه اینها معادل فلسفی دارند. مثلا می توان رضایت الهی را در میزان قرب به او دانست. یعنی هر چه انسان با اعمال و رفتارش به قرب الهی نزدیک شود معادل خشنودی خداست و برعکس.
اگر منظورتان مراجع تقلید است به اعتقاد شما آنها که سالیان سال سر در کتب حدیث دارند و در حال استخراج حکم خدا در آن احادیث هستند بیشتر با عرف جامعه سرو کار دارند یا شما؟ آنها بیشتر وقت دارند که بروند تمام مسایل مبتلا به مقلدینشان را از عالم مربوطه سوال کنند یا مکلفین؟ در واقع وقتی ما می گوییم بر عهده مکلف است منظور این است که خود مکلف برود و ضرر و زیان امور را از عالم مربوطه سوال کند که این می شود همان نظر شما. یعنی مراجعه به انسان عاقل تر و عالم تر.
خوب اگر هیچ حالتی به انسان دست نداد چه؟ خیلی از سیاستمداران در جلسات دیپلماتیکشان هم شراب سرو می کنند. به نظر شما انسان عاقل می آید در یک مذاکره چیزی بخورد که او را از حالت عادی ( ولو به میزان کم ) خارج کند و سرنوشت یک کشور را به خطر بیاندازد و یک عمر سابقه دیپلماتیکش را زیر سوال ببرد؟
در ضمن میزان کم یعنی چقدر؟ بنده هم معتقدم سیگار و نوشابه های گازدار و .... انسان را از حالت عادی خارج می کند ولی میزانش آنقدر کم است که به صورت آنی احساس نمی شود و ضرر و زیانش تدریجی است و به مرور زمان اثرش را می گذارد. خوب چرا اینها حرام نیست؟
البته مثال شما ربطی ندارد. چون حکم اینها در شرع نیامده. بهتر است همین شراب را مثال بزنید. اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان شراب مصرف می کنند ولی معتاد به مشروبات الکلی نیستند. این یعنی توان بشر در کنترل مصرف مواد بالا رفته است.
نه اینکه تعیین نشده. بلکه الفاظش اینچنین نبوده اند. مثلا از لحن آیه ای فقها برداشت واجب می کنند و از لحن آیه ای دیگر برداشت مستحب و ... . دقیقا مانند پزشکان که وقتی می خواهند به مریض بگویند چه چیزهایی برایش ضرر دارد با لحن های متفاوت و الفاظ متفاوت طرح می کنند. مثلا فلان چیز را کم بخور. یا فلان چیز را اصلا نخور یا .... . اینها ریشه در علل کاملا عقلی و علمی دارد. هر جایی که لحن تندتر است یعنی ضرر آن مسئله بیشتر بوده و هر گاه توصیه به انجام کاری شدت بیشتری داشته یعنی مصالح و فایده هایی بیشتری در آن امر وجود داشته است.
نه اینکه نتایج ماورایی داشته باشند.
خیر بنده نگفتن ساقط کنیم. بلکه گفتم علل را بیابیم. اگر نتوانستیم می توانیم به آن عمل کنیم.
کدام عالمان؟ در چه زمینه ای؟ شما مراجعه بفرمایید و از آنها سوال کنید تا پاسخ گویند؟ البته از آنها بخواهید تعصبات دینی را کنار بگذاریند و علمی پاسخ دهند؟ مگر برای رفع و رجوع مسایل مبتلا به تان به همین ها مراجعه نمی کنید؟ مگر وقتی مریض می شوید دکتر نمی روید؟ خوب در هر زمینه ای سوال داشتید به عالم مربوطه مراجعه کنید.
این سوال شما در حوصله تاپیک نیست و اتفاقا بنده همین را در تاپیک ناسخ و منسوخ مطرح کردم.
لازم به ذکر است بنده در چند تاپیک سعی بر این داشتم وجه بشری دین را اثبات کنم.
شما هر جوری اعتقاد دارید می توانید عمل کنید.
و من الله توفیق
سلام خدمت شما دوست عزیز و تشکر از بابت ادامه بحث
از دو جهت می توان به پرسش شما پاسخ گفت
اول اینکه: با توجه به اعتقادات شیعه، علم 27 حرف می باشد و تا قبل از زمان ظهور حجت الهی، تنها 2 حرف از آن کشف می شود، نتیجه اینکه برای دستیابی به پاسخ صحیح تمامی سؤالات نیاز به حظور ولی خداوند است.
و دوم اینکه: با توجه به نظریه های علمی ضد و نقیض بشر امروزی، نمی توان به صحت گفته عالمان نظریه پرداز یقین کرد، نتیجتاً هر روز منتظر نظریه ای در رد نظریه قبلی هستیم و این حالت انسان را به یقین می رساند که هنوز علم بشر تکامل لازم برای پاسخ گویی به سؤالات را پیدا نکرده.
پیامبر (ص) امیرالمؤمنین علی (ع) را از پوشیدن رنگ قرمز حتی در منزل شخصی خودشان نهی فرمودند، با این استدلال که رنگ قرمز رنگ لباس تو در بهشت است و خداوند خوش نمی دارد این رنگ را در این دنیا بر تن کنی.
آیا به نظر شما نهایت بندگی در این نیست که احکام خداوند را تنها برای رضایت او جل جلاله عمل کنیم نه برای پرهیز از مفاسد و بهره بردن از مصالح آن؟
البته این حرف به معنای عدم تحقیق برای کشف علت احکام نیست، بلکه روشن کننده وظیفه انسان در هنگام کوتاهی دستش از علوم خداوندی است.
معنای حرفتان، که "خشنودی خداوند به خودی خود معنا ندارد" را متوجه نمی شوم، مگر نه این است که انسان می بایست هر عملی را در جهت رضای خالقش انجام دهد؟
چطور ممکن است انسانی حرام قطعی خداوند را آن هم به دلیل توهم تکامل علمش برای شناخت مفاسد آن بر خود حلال کند، آنگاه ادعای تقرب جویی به پروردگار خویش را داشته باشد؟
مراجع عظام تقلید، برای صدور حکمی تمامی جوانب را در نظر می گیرند، حتی اگر لازم باشد با متخصصین در علوم دیگر مشورت نمایند، و اگر شما مشغله ایشان را بهانه ای برای عدم مشورت با خبرگان می دانید، باید خدمتتان عرض کنم، لزومی ندارد که ایشان شخصاً برای به دست آوردن ادله وقت بگذارند، بلکه معتمدین، یاریگر ایشان بوده و هستند.
اول شما بفرمایید علت سرو مشروب در اینگونه جلسات چیست؟ اگر قرار است حالت خاصی به انسان دست ندهد، چرا به جای آن از آب، شربت و ... استفاده نمی کنند؟
و دیگر اینکه بفرمایید چطور اطمینان دارید تصمیمات بعضاً نادرست آنها نتیجه همین شرب نیست؟
اگر زیان مصرف موادی که نام بردید و نبردید، برای کسی محرز شد، و دانست که زیانش از سودش فراتر است، می بایست از مصرف آن مواد اجتناب کند، چه اینکه در مقابل حکم کلی قرار دارد، که او را از مصرف هر آنچه مضر است نهی نموده.
اولاً شرع مقدس، مصرف مخدر را در صورت احتمال اعتیاد حرام اعلام کرده، و مصرف توهم زا هایی که اعتیاد جسمی به همراه ندارند را به کل حرام می داند.
ثانیاً شما اعتیاد را چه معنا می کنید؟ آیا فقط وابستگی جسمی، اعتیاد است، یا وابستگی روحی را نیز شامل می شود؟
اگر وابستگی روحی نیز شرط اعتیاد است، پس شرب خمر و مانند آن هم اعتیاد آور است.
اگر نتیجه تمام اعمال بشر را مادی بدانیم و نتایج ماورایی را حذف کنیم، نظر شما صحیح خواهد بود، اما از آنجا که یک بعد انسان روحانیست، چاره ای نداریم جز آنکه این بعد را هم در نظر بگیریم و نتیجه بسیاری از اعمال را تأثیر گذاری در ماورای طبیعت و ماده بدانیم.
با این تعبیر، منکر تأثیر اعمال بشر بر ماورای ماده، در واقع روح را انکار می کند.
به نکته مهمی اشاره فرمودید، "اگر نتوانستیم"
اگر به خیال خود علل حکمی را کشف نمودیم، و حکم را ساقط و یا تغییر دادیم، و پس از مدتی علل دیگری کشف شد و متوجه اشتباه خویش گشتیم، آیا متضرر نشده ایم؟ و اگر جبران مدت مذکور غیر ممکن بود؟
اتفاقاً زمانی که صحبت از احکام دین به میان می آید، می بایست به عالمی مراجعه شود که تعصبات دینی را رها نکند، چرا که در غیر این صورت، گمراهی هر دو نزدیک است.
شما این مثال را برای اثبات نظریه خود مبنی بر "نسخ شدن احکام در صورت کشف علل" بیان نمودید، ولی به این نکته توجه نفرمودید که نسخ حکم مذکور توسط خود خداوند صورت گرفته و مخلوق را در این امر تصرفی نیست، مگر معصوم، که آن هم با دستور مستقیم خداوند خواهد بود.
در پناه حضرت حق موفق و پایدار باشید..
سوال :
چرا عقل انسان نمی تواند به مصالح و مفاسد احکام دین پی ببرد؟
پاسخ :
در ابتدا باید گفت در نگاه شیعی عقل در کنار کتاب وسنت جز منابع استنباط احکام شرع است وحکم آن مثل حکم کتاب وسنت حجت شرعی است .
به دلیل این که عقل ذاتا و تکوینا حجت الهی بر مردم است و در کنار حجت ظاهری یعنی انبیا و ائمه ،راهنمای انسان به سوی سعادت است ، در همه امور از جمله مسایل خداشناسی معیار و ملاک محسوب میشود. اگر عقل اعتباری نداشته باشد، و واقعیت را از این طریق بدست نیاوریم هیچ چیزی قابل اثبات نیست.
اگر همه چیز و یا بسیاری از مسایل اعتقادی از طریق وحی و نبوت اثبات میشود ، نبوت و نیاز بشر به راهنمای آسمانی (پیامبر و امام معصوم) به وسیله عقل ثابت میشود. چون نبوت به وسیله نبی اثبات نمیشود، زیرا این موجب دور میشود. چه این که عقل چراغ است و شریعت راه. کسی به کمال میرسد که هم چراغ دارد و هم راه. انسانی که چراغ دارد، ولی راه ندارد، یا راه را نمیداند، چگونه میتواند به هدف برسد؟
از این رو برخی از اندیشوران بزرگ تصریح کرده اند: در برخی امور عقل معیار، در برخی مصباح و چراغ، در بعضی دیگر مفتاح است . در مجموع عقل را در همه محورهای سه گانه معتبر است. معیار و میزان بودن عقل نسبت به برخی از امور و اصول و عقاید به گونهای است که انسان به کمک آن ها ضرورت شریعت وحی را اثبات میکند، ولی عقل با تدبر در چشمه سار زلال وحی از تمام غبارهایی که او را تیره و تار نماید ،پاک میشود.
بنابراین حضور عقل در دامن شریعت همانند وجود چراغ است که آدمی را به جریان جاودان رسالت و سرچشمه جوشان شریعت هدایت میکند. با تمسک به این چراغ است که احکام شریعت مشخص میگردد. مفتاح و کلید بودن عقل نسبت به شریعت به این معناست که عقل بعد از آن که به عنوان چراغ وظیفه خود را نسبت به قوانین و مقررات شریعت انجام داد و احکام شریعت را در افق هستی خود به صورت مفاهیم کلی اظهار نمود ،نیاز خود را به شریعت اذعان میکند. (1)
در ارزش و اهمیت و اعتبار عقل مباحثی دیگر نیز است که تفصیل آن را در منبع ذیل جویا شوید. (2)
پس از نظر عقلانی و وحیانی تردیدی در اعتبار و ملاک بودن عقل نیست . این اعتبار ذاتی عقل است که از سوی آموزههای وحیانی بر آن تاکید شده است.
با توجه به آنچه بیان شد، ملاک بودن عقل کاملا مشخص است زیرا وقتی عقل از نظر ذاتی آن اعتبار را دارا است و از نظر آموزه های دینی نیز بر حجیت آن تاکید شده ، معلوم می شود هر چه عقل بگوید، نه تنها صحیح، بلکه حجت است . البته با تفاوت در نوع دریافت های عقلی و امکان طبیعی خطا در برخی از این آموزه ها لااقل در قسم بدیهیات شبه ریاضی احتمال خطا و اشتباه وجود ندارد .
بیتردید عقل چراغ فهم و استنباط است و بدون پرتو افکنی آن بهرهگیری از کتاب و ممکن نیست، بدین معنا همه خردگرایان و خردستیزان در روشنگر بودن عقل اتفاق نظر دارند.(3)
خامسا یکی دیگر از دلایل حجیت عقل، قاعده ملازمه است . آن قاعده مربوط به ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع است. بر اساس این قاعده هر حکمی که شرع دهد، عقل نیز مطابق آن فرمان میراند.
این قاعده از نتائج مسأله حُسن و قبح ذاتی افعال است. حتی بر اساس برخی از مبانی، عین آن شمرده میشود، زیرا اگر پسندیده بودن کار به معنای شایستگی در دنیا و پاداشی در آخرت باشد، خود به خود ملازمة حکم عقل و شرع اثبات میشود.
پس در نگاه شیعه عقل در همه امور دینی اعم از اعتقادی واخلاقی وفقهی (احکام) معتبر وحجت است . اما این که نمی تواند اسرار ومصالح را درک نماید وبه حکمت وفلسفه احکام شرع واقف گردد بدلیل آن است که غیر از خدا و پیامبر وائمه از آن امور آگاه نیست وآن امور فوق درک عقل بشر عادی است .
پینوشتها:
1. . جوادی آملی معرفت در آینه شریعت نشر الزهرا، تهران، 1378 ش .، ص 211.
2. جلوههای قرآنی در نگاه امام خمینی، نشر موسسه نشر آثار امام خمینی 1387 ش . ص 58.
3. . حسن یوسفیان، عقل و وحی، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1383ش. ص 234 ـ 248.