چرا مختار بعد از قيام خلافت را به امام سجاد(ع)تحويل نداد؟##
تبهای اولیه
[=tahoma][="] [/][/]
معجم رجال احدیث ؛ ج 18 ص 100-101» به نقل از «قیام مختار ؛ رضوی اردکانی ؛ ص 55»
مرحوم آیت الله خویی ضمن بررسی و رد احادیثی که در مذمت مختار رسیده است نظر خود را در خصوص مختار چنینمی نویسد : .... در حسن حال مختار همان بس که او با کشتن قاتلان امام حسین ( ع ) دل اهل بیت پیامبر را شاد کرد و این خود خدمتی بزرگ به ساحت مقدس خاندان پیامبر میباشد که استحقاق پاداش از جانب آن بزرگوران را دارد ....آنگاه با استناد به روایتی میگوید : از ظاهر بعض روایات به دست میآید که قیام مختار با اذن خاص امام سجاد علیه السلام بوده است ایشان به شدت انتساب مختار به فرقه گمراه کیسانیه را رد میکند و میفرمایند : این اتهام توسط اهل سنت به مختار وارد شده است : « و هذا القول باطل جدا ....» و این نظریه جدا باطل است « معجم رجال احدیث ؛ ج 18 ص 100-101»
[3] - علامه امینی میفرمایند :
هر که با دیده بصیرت و تحقیق بر تاریخ و حدیث و علم رجال بنگرد ؛ در میابد که مختار ؛ از پیشگامان دین داری و هدایت و اخاص بوده است و همانا نهضت مقدس او تنها برای برپایی عدالت به وسیله ریشه کن کردن ملحدان و ظلم اموی بود به درستی که ساحت مختار از مذهب کیسانی به دور بود و نستب ها و تهمت های ناجوانمردانه که به او نسبت داده اند حقیقت ندارد و بی جهت نیست که ائمه هدی و صروران ما مانند امام سجاد و امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهم به او رحمت فرستاده اند مخصوصا امام باقر علیه السلام به گونه ای بسیار زیبا او را مورد ستایش قرار داده است و همیشه خدمات او در نزد اهل بیت علیهم السلام مورد تقدیر و تشکر بوده است...
الغدیر جلد 2 صفحه
343 لذا قيام مختار مورد تاييد امام سجاد بوده است ولي شرايط زمان ايجاب ميكرده كه هم امام خود رااز ارتباط با قيام دور نگه دارند وهم مختار نمي توانسته امام را به عنوان رهبر قيام معرفي نمايد چون امام در حجاز بودند وحجاز در تسلط آل زبير كه با امام سجچاد عليه السلام وديگ بني هاشم رابطه خوبي نداشتند
[=impact]زیادبن سرجس احمری گوید:نخستین کاری که عمر کرد این بود که پیش از نماز صبح همانشب که ابوبکر مرده بود کسان را دعوت کرد که با مثنی ابن حارثه شیبانی[فرمانده جنگ سربازان مسلمان در زمان ابوبکر با پارسیان]سوی دیار پارسیان روند.صبحگاهان با مردم بیعت کرد و باز کسان را به رفتن سوی پارسیان دعوت کرد و کسان پیاپی برای بیعت می آمدند؛سه روزه کار بیعت به سررسید و هرروز کسان را برای رفتن دعوت می کرد اما هیچکس داوطلب دیار پارسیان نمی شد که جبهه پارسیان ناخوشایند و سخت بود که قدرت و شوکت و نیروی آنها بسیار بود و بر امّت ها تسلط یافته بودند.
[=impact]قاسم بن محمد گوید:مثنی بن حارثه سخن کرد و گفت:«ای مردم این جبهه را سخت مدانید که ما روستای پارسیان را گرفته ایم و بر بهترین نیمه سواد[1]تسلط یافته ایم و به آنها دست اندازی کرده ایم و کسان پیش از ما با آنها جرئت کرده اند و ان شاءالله کار دنباله دارد.»
آنگاه عمر به سخن ایستاد و گفت:«حجاز جای ماندن شما نیست مگر آنکه آذوقه جای دیگر بجویید که مردم حجاز جز به این وسیله نیرو نگیرند،روندگان مهاجر که به وعدۀ خدا می رفتند کجا شدند؟در زمین روان شوید که خدایتان در فرآن وعده داده که آنرا به شما می دهد و فرموده که اسلام را بر همه دین ها چیره می کند[2]،خدا دین خویش را غلبه می دهد و یار خود را نیرو می دهد و میراث امتها را به اهل آن می سپارد.بندگان صالح خدا کجایند؟»
[=impact][قاسم بن محمد]گوید:نخستین داوطلب ابوعبیدبن مسعود[پدر مختار]بود.پس از آن سعدبن عبید[سعدبن عباده(قیام مختار،ص17)]و سلیط ابن قیس داوطلب شدند و چون گروه برای حرکت آماده شد به عمر گفتند:«یکی از مسلمانان قدیمی،از مهاجر یا انصار را سلار قوم کن.»
عمر گفت:«بخدا هرگز چنین نکنم که خدا شما را به سبقت و شتاب سوی دشمن رفعت داد[السّابِقون السّابِقون اولئِکَ المقَرَّبُون،قرآن کریم]وقتی که ترسویی کردید و جنگ را خوش نداشتید،سزاوار ریاست آنست که زودتر آمادۀ رفتن شده و دعوت حرکت را پذیرفته،بخدا جز داوطلبان نخستین را سالاری نمی دهم.»
آنگاه عمر ابوعبید،سلیط و سعد را پیش خواند و گفت:«شما دو تن[سعد و سلیط]اگر پیش از ابوعبید داوطلب شده بودید سالاری[را]به شما می دادم و به حکم سبقت[در دین اسلام و در داوطبی برای جنگ،]سالاری می یافتید.»و ابوعبید را سالار سپاه کرد و به او گفت:«به یاران پیمبر(صلی الله علیه و اله و سلم)گوش فرا دار و آنها را در کار شرکت بده و در کارها شتاب بسیار مکن تا زیر و روی آن معلوم کنی که جنگ است و در جنگ جز مردم محتاط،که فرصت و تأمل نیک شناسد به کار نیاید.»
[=impact]سالم گوید:نخستین گروهی که عمر فرستاد[سوی جنگ]،گروه ابی عبید بود[3].
سخن مؤلف:تفاوت نام پدر سعد(عبید-عباده)در کتب و منقولات به احتمال زیاد به علت تفاوت در لهجه می باشد؛باید بیان نمود که عدالت عمر در تصمیم گیری در این مورد،یعنی انتخاب فرمانده برای جنگ با پارسیان،به خاطر حق دوستان خود و کسانی که بسیار دوست می داشت را فرمانده و سرور سپاه نکرد موجب علاقه مختار به عمر شد و از عمر انسانی خوب در ذهنش ایجاد شد که فردی عادل و حکیم است؛ما می دانیم مختار(و پدرش)شیعه حضرت علی(علیه السلام)بودند؛پس می توان بیان کرد که دید مختار به عمر اینگونه است که:عمر بعد از حضرت علی(ع) بهترین انسان ها است و تنها گناه و اشتباه بزرگ وی غصب خلافت که حق علی(ع) است می باشد.
[/HR][1] عراق امروزی که در آن زمان متعلق به ایران و سرزمین پارسیان بود.
[2] قرآن کریم،«[=times new roman]هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولَه و بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَه و عَلَی الدّینِ کُلِّه ی وَ لَو کَرِهَ المُشرِکونَ» سوره توبه،آیه33
[3] طبری،محمدبن جریر،تاریخ الرسل و الملوک(تاریخ طبری)،ترجمه ابوالقاسم پاینده،تهران،اساطیر،چ هفتم،1388،ج4،ص1589-1587