http://www.askdin.com/thread32111.html
جمع بندی _1
سوال : لطفا توضیح دهید چرا نذر زن بدون اذن شوهر باطل است ؟
مگر یکی از شرایط صحت نذر بالغ و عاقل و بااختیار بودن شخص نیست ؟ آیا زن عقل و فهمش از بچه هم کمتر است چطور فرزند بدون اذن پدر میتونه نذر کنه ولی زن این اجازه رو نداره ؟
مگه نمیگن زن حق دخل و تصرف و مالکیت بر درآمد و ارث خود را دارد حتی بخاطر این که ارث زن فقط متعلق به خود زن است حق سهم ارث دختر را نصف سهم الارث پسر قرار داده اند پس اگر قرار باشه برای نذر دادن از درآمد خودش یا حتی ارث متعلق به خودش، نه درآمد شوهر باز هم از شوهر اجازه بگیره در این صورت به نظر شما حق مالکیت زن منتفی نمیشه ؟
اومدیم زن خواست 100 تا صلوات نذر کنه، خواست برای رفع مشکلی نذر زجری کند در این صورت هم باید اجازه بگیرد؟
پاسخ :
در ابتدا باید گفت :حقیقت این گونه احکام را باید در چارچوب نوع ساختاری که اسلام برای خانه و خانواده تعریف کرده است دید ؛ در اسلام خانواده یکی از مهم ترین مجموعه های اجتماعی است که سلامت و کارایی درست آن در ساختن انسان های مفید و سعادتمند و در نتیجه در ایجاد جامعه ای سالم و مفید نقش کلیدی و اساسی دارد ؛ به همین خاطر دستورات زیادی برای نتیجه بخشی این مجموعه و انجام کامل رسالت آن و دوری آن از آفات در نظر گرفته شده است .
یقینا هر مجموعه موفقی هرچند بسیار کوچک، نیاز به مدیر دارد تا در سایه مدیریت و هماهنگی که بین او و دیگر اعضا مجموعه برقرار می شود ، هدف معینی که پیش روی مجموعه است، به درستی تحقق یابد و هریک از اعضا برای خود و برای رسیدن به هدف مورد نظر خود تلاش نمایند .
اسلام به دلایل مختلف که تا حدودی هم روشن است، از میان اعضای خانواده، شوهر را به عنوان مدیر این مجموعه انتخاب کرده ، برای او اختیارات و امتیازات ویژه ای را معین کرده ، تصمیم گیری برای افراد مجموعه را در بخشی از مسائل شخصی و جمعی بر عهده او نهاده است . البته در مقابل ، هزینه های زندگی و مسئولیت اعضا را هم در بسیاری از موارد برعهده او قرار داده است.
نکته دیگر این که : مسلما یکی از مهم ترین ابعاد مدیریت هر مجموعه ای آگاهی مدیر از نوع رفتارها و عملکرد اعضای مجموعه است . ورود و خروج اعضا یکی از شاخص ترین موارد این آگاهی هاست که البته در خصوص فرزندان به شکل طبیعی وجود دارد ، اما در خصوص همسر که نقش برجسته ای در زندگی دارد ،به دستور شرع این تکلیف لازم شمرده شده است تا مدیر مجموعه به طور کامل از نحوه عملکردهای کلی اعضا ی مجموعه مطلع باشد.
دربارهی دلیل مسئلهی فوق باید گفت، با توجه به اینکه این مسئلهی یک امر تعبدی است، دلیل شرعی آنرا باید بین روایات و احادیث امامان معصوم(ع) جستوجو کرد. و مستند فتوای اکثر فقها در اینباره، حدیثی است از امام صادق (ع) که در ذیل به آن اشاره میشود:
امام صادق(ع) میفرماید:: «لیس للمرأة مع زوجها أمر فی عتق و لاصدقة و لاتدبیر و لاهبة و لانذر فی مالها إلا بإذن زوجها إلا فی حجٍ أو زکاة أو برّ والدیها أو صلة قرابتها». «زن حقّ ندارد بدون اجازۀ همسرش بنده آزاد کند، یا بردهاش را تدبیر کند، یا چیزى به کسى ببخشد و یا نذر کند در مال مخصوص خودش، مگر در انجام حج یا زکات واجب یا نیکى به پدر و مادرش یا بخششى به خویشانش».[1]
بسیارى از فقها این نهى را دلیل بر شرطیت اذن شوهر در این امور دانستهاند و فتوا دادهاند که بدون اذن شوهر، نذر و امثال آن باطل است.[2] دلیل این موضوع شاید آن باشد که چون مدیریت خانواده با مرد است، زن با آنکه حق خرید و فروش و تصرف در اموال خویش را دارد، اما در امور مستحبی چون نذر بهتر است که هماهنگی لازم با شوهر انجام شود تا دلگیری از این سبب به وجود نیاید.
پاورقی :
http://www.askdin.com/thread32111.html
جمع بندی _2 به نظر شما اون حدیث درسته ؟ شاید منظور حدیث یه چیز دیگه بود ولی مراجع اون رو به همه انواع و اقسام نذر نسبت داده اند ؟
چرا خدایی که میگه زن و مرد مساویند با نصب چنین احکامی فقط این حس رو در ما به وجود میاره که زن برده مرده اگه خواست به خدا برسه اول باید به شوهرش برسه . زن برای صد تا صلوات هم باید از شوهرش اجازه بگیره !!!!! من قبلا چنین چیزایی نمیدونستم ولی الان با دونستن اینا یه کم عقیدمو نسبت به اسلام از دست داده ام متاسفانه این مساله تا حدی برای خواهرم هم به وجود امد تا انجا که تقاضا داد نام کاربریشو مسدود کنن مبادا ایمانش از بین بره ولی من میخوام علتشو بدونم میخوام با قاطعیت ایمانمو به اسلام حفظ کنم متاسفانه فکر میکنم همه اسلام تحریف شده آخوندها و مراجع فقط چون مرد هستن هر چی رو به نفع خودشون بوده پررنگ جلوه دادند . این حکم باعث شد من از زن بودن خودم خجالت بکشم ( همه حرفای دلم بود نگفتنش تا ابد مانند یک عقده بر دلم باقی میموند ) پاسخ :
باسلام وتقدیر از شما که دغدغه های اعتقادی خود را با کار شناس دینی در میانمی گذارید وبرای رفع مشکل تلاش می کنید .
ولی نگار نباشید آن طور که شما گمان می کنید نیست برای رفع نگاری تان به چند تکته توجه کنید :
الف _حدیث یاد شده مشکلی ندارد ومراجع هم کار شناس ومتخصص این گونه مسایل اند لا اقل ازا فراد دیگر در این باره آگاهی بشتر دارند . برا ی روشن شدن مسله به این مثال توجه کنید :
شما وقت برای بیماری خود به یک متخصص مراجعه کنید بدلیل اینکه او را در کار خودش صاحب نظر می د انید سعی می کنید برای درمان خود دقیق طبق نظر او عمل کنید ودارو های که او تجویز نموده مصرف کنید . در حالی که همان دارو ممکن است برای چندین نوع بیماری از سوی متخصصان مربوطه تجویز گردد ولی چون پزشک شما برای درمان شما آن را تجویز نموده برا ی شما اطمنان آور است . مسله مورد بحث نیز شبیه همین مثال است ومراجع که آن حدیث نظر داده دقیق وبجا است .
ب_این گونه احکام موجب بردگی زن نمی شود . بلکه این گونه قوا نین سبب همدلی مدریت در زندگی وعامل استحکام خانواده ومانند آن می گردد .
وازسوی دیگر شما خوب است جامع نگر باشید واحکام اسلام را با هم در نظر بگیرید مثلا اسلام تامین زندگی نظیر مسکن ولباس وغذا وسایر لوازم زندگی زن را یر مرد واجب نموده ومرد را مثل یک نوکر و پیش خدمت برای تامین راحتی زن قرار داده ومانند آن را نیز در نظر بگیرد .در ابتدا باید اشاره شود که قران کریم این خصیصه را به شدت نکوهش نموده و کسانی را که که می گویند: "نومن ببعض و نکفر ببعض؛ (1) ما به برخی از احکام الهی ایمان و باور داریم و به بعض دیگر باور نداریم"، اما این که چرا برخی از آدمیان به چنین نگریش تبعیض آمبزی نسبت به عقاید دچار می گردند، باید گفت: این کار در واقع یک روحیه شیطانی است؛ زیرا اولین کسی که به این روش دست زد، ابلیس است؛ چون او به خدا باور داشت و سال های طولانی او را عبادت نمود؛ ولی در مسئله سجده به آدم، از فرمان خداوند سر باز زده و مدعی برتری خود بر آدم شد. در حالی که مأمور به سجده بود، ولی شیطان با خوی ناپسند خود بزرگ بینی این فرمان حق را نپذیر فت؛ در حالی که بسیاری دیگر از فرامین الهی را قبول نموده بود. از این می توان نتیجه گرفت که این خوی که کسی در حین ایمان به خدا، از روی عمد و لجاجت و عناد، از پذیرش برخی دیگر از احکام الهی تمرد نماید، در واقع برخاسته از خوی شیطانی است؛ چه این که انگیزه های دیگر نیز ممکن است در این مسئله نقش داشته باشد؛
ج_نکته دیگر این که جامعه بشری یک نظام اندام واره و ارگانیکی است، که هر یک از اعضا و جوارح مسؤلیتی دارد که دیگری آن را ندارد، مانند این که: مغز وظیفهاش مدیریت و صدور فرمان است. قلب مسئولیتش پمپاژ خون و رساندن اکسیژن به تمامی سلولهای بدن است. نمی توان در میان این اندامها از ترجیح عقل بر دل سخن گفت ؛ زیرا هر دو در جای خود و با توجه به وظیفه ای که دارند ، ارزشمند هستند. در اجتماع بشری نیز وضع بدین منوال است، بلکه در کل جهان طبیعت چنین است.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزش به جای خویش نیکوست
بنابراین با وجود تفاوتهای موجود در افراد اجتماع، یکی مسئولیت مدیریت اجتماع را برعهده میگیرد، یکی کشاورز میشود و.... اجتماع چون میبایست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگیری شود، مدیر لازم دارد.
خانواده کوچکترین هسته جامعه بشری است. در این اجتماع کوچک نیز میبایست وظایف و مسئولیتها تقسیم و مشخص شود. یکی مدیریت و مسئولیت اداره آن را میبایست در دست بگیرد.
در دنیای امروز این سخن پذیرفته شده است که اگر هیأتی (حتی هیأت دو نفره) مأمور انجام کاری شود، حتماً باید یکی از آن دو رئیس و مدیر و دیگری معاون یا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پیدا میشود، یعنی باید در هر تشکل و اجتماعی اگر چه محدود، یکی از آنها مدیریت کند. حال در خانواده مدیر مرد باشد یا زن؟ باید مسئولیتها منطبق با نظام تکوینی و سازگار با آفرینش زن و مرد باشد. اسلام میگوید این مسئولیت منطبق با آفرینش مرد است و مدیر خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علی النساء...)(2)
اشتباه نشود و از این سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد، بلکه مراد این است که این اجتماع کوچک با داشتن یک نفر به عنوان مدیر و مسئول، کارهایش به خوبی بچرخد و همه از آن نفع ببرند.
ممکن است بپرسید: چرا این مسئولیت را اسلام برعهده زن قرار نداده است.
در پاسخ میگوییم: همان گونه که در بالا اشاره شد، این مسئولیت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.
توضیح: زن و مرد اگر چه در انسانیت تفاوتی ندارند، ولی از نظر امور جسمانی (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمایلات و اخلاق و فعالیتهای مغزی تفاوت هایی دارند.
از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پای مردان نمیرسد. تردیدی نیست که به تناسب تفاوت در آفرینش این دو، معمولاً کارهایی را که نیازمند به نیروی بازو و قدرت بدنی باشد، مردان انجام میدهند و کارهای سبک و پرظرافت را زنان.
از نظر احساسات، عواطف و تمایلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالی"، "رفتار عاطفی" و "حمایت کننده" از ویژگیها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگری"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاکمیت" از ویژگیها و رفتار و مردانه است.(3)
در راستای این تفاوت های طبیعی ما با دو گونه وظایف و مسئولیت در درون جامعه خانواده مواجه هستیم:
کارهایی که نیاز به عقل محاسبه گر و توانایی های روحی و جسمی برای کارهای سخت و توان فرسا و دغدغه آفرین و مدیریت و...دارد.
کارهایی که نیاز به عواطف ، داشتن آرامش روحی، ظرافت ، صبر و حوصله و...دارد.
اسلام نقش اول را به مردان و نقش دوم را به زنان برای تأمین اهدافی که در فوق برشمردیم ، داده است.
برای درک این موضوع تنها یک جمله کافی است که هیچ مردی مادر نمی تواند باشد و اگر بخواهید هزاران صفحه در مورد این جمله میتوان نوشت.
بنابراین،به مقتضای تفاوت در آفرینش ، تشریع و مسئولیتهای اجتماعی مختلف میشود. زن با تکیه به شوهرش و احساس حمایت گری شوهر از او محبت و عشق به او به آرامش میرسد. اما مرد میخواهد با فراهم آوردن نیاز های افراد خانواده و بودن محیط آرام در درون خانه و برآورده شدن نیازهای خود از زن و فرزندان به آرامش برسد و در این راستا باید مدیریت صحیح داشته باشد.
این سخن همان "الرجال قوامون علی النساء" است، یعنی مرد باید مسئول خانواده باشد.
به تناسب همین مسئولیت اسلام میگوید: مرد وظیفه دارد هزینه خانواده را تأمین کند.
قرار دادن مسئولیت تأمین مخارج خانواده بر دوش مردان امری طبیعی است و از این که به نفع زنان است و باری بر دوش مردان وضع شده است، کسی اعتراض نمیکند، چون این حکم به مقتضای طبیعت است و در آفرینش ریشه دارد. نیز قراردادن وظیفه سنگین و طاقتفرسای جهاد و خدمت سربازی، بر دوش مردان امری طبیعی است و از این که این قانون به نفع زنان است و آنان را از این کار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضی نیست.
قرآن در آیه 34 سوره نساء بعد از بیان مسئولیت مردان در خانواده به دو نیروی مذکور (توانایی بدنی و نفقه) اشاره کرده است.( 4)
در امور خانوادگی، مسئولیتهای زنان و مردان را میبایست کنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه که اسلام تکالیفی برعهده مردان قرار میدهد که برعهده زنان قرار نمیدهد، مانند نفقه، مهریه، دیه عاقله، جهاد و سربازی و... تکالیفی هم برعهده زنان قرار میدهد که برعهده مردان نیست. این دو قسم را در مجموع و در کنار هم باید سنجید.
د_در باره نکته ی پایانی شما باید گفت : ممکن بود اگر خداوند شما را مرد خلق میکرد و مشکلات مردان را تجربه میکردید، باز میپرسیدید که چرا خداوند شما را مرد خلق کرده است، ولی به جای طرح سئوالاتی از این قبیل باید بدانیم مشکل در مرد یا زن بودن نیست، زیرا هر دو در انسان بودن مشترکند و ارزشهای انسانی به جنبه جنسی و جسمانی بر نمیگردد، بلکه کمالات و شخصیت انسانی است که قابل دسترسی برای هر دو میباشد.
در جامعه امروز ما، زنان مانند مردان و بلکه در مواردی جلوتر از آنان، مراحل ترقی و پیشرفت را طی میکنند و چیزی از مردان کم ندارند تا آروز کنید ای کاش مرد بودید یا چرا زن هستید؟!
باید استعدادهای درونی خود را شناسایی کنید و به زن بودن خود افتخار کنید. استعدادها و کمالات و ارزشها را در وجود خود بارور ساخته و نمایان کنید، تا حس احترام به خودتان را برای دیگران ایجاد کنید؛ برای این منظور باید اول خودتان برای خود ارزش بگذارید و احترام نمایید تا احترام و ارزشگذاری دیگران را جلب کنید.علاقههای خود را بازشناس و تلاش کنید که روز به روز پیشرفتهای تازهای داشته باشید، در غیر این صورت چنین پرسشهایی، مشکلی از شما را حل نخواهد کرد.
به جای نگاه به آنچه ندارید و به جای منفی بافی،نگاه مثبت به خودتان داشته باشید. به آنچه که دارید و هستید ، فکر کنید.
البته روحیه پرسشگری قابل تقدیر و تحسین است و به هیچ وجه نمیخواهیم شما را از پرسش کردن منع نماییم، ولی تأکید میکنیم که در اسلام، مسئلهای به نام جنسیت مطرح نیست. زنان مانند مردان از شرافت و کرامت برخوردارند و از نگاه دینی، هیچ تفاوتی بین زن و مرد، دختر و پسر وجود ندارد.
زن و مرد (زن و پسر) مکمل یکدیگرند و دوشادوش یکدیگر به فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی میپردازند. در بسیاری از عرصههای علمی،زنان و پسران با یکدیگر رقابت دارند. و هر کدام به فراخور تلاشهای خود به موفقیتهای دست پیدا میکنند.
از طرف دیگر اگر بنا بود همه زنان مثل شما فکر کنند، در عالم طبیعت نباید زن داشته باشیم.
در آن صورت واژه زیبایی به نام «مادر» با تمام رازهایی که در آن وجود دارد، نبود و اصلاً نسلی از بشر تداوم نمییافت. پس با خواجه حافظ شیرازی بخوانیم:
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت
پی نوشت ها:
1. نساء (4)، آیه 150.
2. نساء (4)، آیه 34.
3. روانشناسی رشد، ج 1، ص 330.
4. محمد تقی مدرسی، تفسیر هدایت، ج 2، ص 68 - 69.
سوال : بالاخره زن در اموال خود استقلال دارد یا نه ؟؟؟
پاسخ : اصل استقلال مالى زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافى در آن وجود ندارد. قانون مدنى هم در ماده 1118 (1) خود آن را پذیرفته است و مطابق آن:
«زن در مسائل مالى و اقتصادى، استقلال و آزادى کامل دارد و مىتواند در اموال شخصى خود هر گونه دخل و تصرفى نماید؛ بدون آن که موافقتشوهر لازم باشد. اعم از این که آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و یا بعد از آن». (2)
براى اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهى مىتوان استناد نمود.
1- آیه «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن» (3)
یعنى: مردان را از آنچه کسب مىکنند و نیز زنان را از آنچه به دست مىآورند بهرهاى است.
کلمه اکتساب به معنى به دست آوردن است اما فرقى که راغب اصفهانى بین معناى کسب و اکتساب متذکر مىشود
بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست؛ وى مىگوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایدهاى استعمال مىشود که
انسان مىخواهد خودش از آن استفاده کند و بهرهبردارى اختصاصى از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود مىخواهد استفاده کند شامل مىشود و هم آن چیزى را که براى دیگران به دست مىآورد. (4) از این جهت معناى کلمه کسب از معناى اکتساب عامتر است. مطابق این معنى، زن و مرد چیزى را که به دست مىآورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهرهبردارى از آن را خواهند داشت.
از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزى را که به دست مىآورند - خواه اختیارى باشد؛ مانند کسب درآمد یا غیراختیارى؛ مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهرهبردارى را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مىگوید:
«اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزى به دست مىآورد خاص خود اوست و خداى تعالى نمىخواهد به بندگان خود ستم کند.از اینجا روشن مىشود که مراد از اکتساب در آیه نوعى حیازت و اختصاص دادن به خویش است؛ اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیارى باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیارى. لیکن بالاخره منتهى مىشود به صفتى که داشتن آن صفتباعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزى را کسب کند از آن بهرهاى خواهد داشت و هر کسى هر بهرهاى دارد، به خاطر اکتسابى است که کرده است». (5)
یکى از مفسرین با برداشت وسیعترى از این آیه، نسبتبه آزادى زنان در اشتغال و تجارت، مىگوید:
«خداوند در کسب و تجارت نسبتبه سعى و کوشش هر کسى از مرد و یا زن از نعم خود عطا مىفرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم مىتوانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبتبه سعى و کوشش خود از نعم الهى بهرهمند شوند». (6)
2- عموم قاعده «الناس مسلطون على اموالهم»
این قاعده که به نام قاعده «تسلیط» معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهاى شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد مىشود.
مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبتبه اموال خودشان حق هر گونه تصرفى را دارند و استثنایى هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت «لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه» (7) بدین معنى است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگرى که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالتبر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایى که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد؛ بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.
از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهرهبردارى از اموال، مطابق منابع فقهى شیعه بلکه بسیارى از منابع اهل سنت جاى هیچ تردیدى نیست.
در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالى زوجین از زمان تدوین قانون مدنى در سال 1307، از یک ثبات
نسبى برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشى از منشا و مبناى محکم آن دانست. ریشه مذهبى و الهى داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بىعدالتى در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است؛ زیرا از ابتدا، اسلام به جاى تشابهسازى به «اصل عدالت» توجه نموده است و همانگونه که برخى از صاحبنظران دینى اظهار نمودهاند:
«اصل عدل که یکى از ارکان کلام و فقه اسلامى است، همان اصلى است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنى از نظر فقه اسلامى - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابتبشود که عدل ایجاب مىکند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است؛ زیرا شرع اسلام طبق اصلى که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطرى و طبیعى خارج نمىشود. علماى اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند» (8)
علاوه بر پایهگذارى قوانین اسلامى براساس عدالت، اسلام حتى به زوجین اجازه نداد که توافقى نمایند تا منجر به بىعدالتى شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد مىتواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوى با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:
«خیر چنین شرطهایى صحیح نیست، هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا مىکند...». (9)
باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقى اسلام پیاده شده است و یا ثباتى
که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتى در طول قانونگذارى حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد؛ بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعى ایجاب مىکند هر از چند گاهى راه کارهاى مناسب جهت اجراى هر چه بهتر قوانین اسلامى، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پویایى آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوى نیازهاى زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلى حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبى برخوردار بوده است.
شایان ذکر است که وقتى این اصول و قوانین مترقى، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهاى اروپایى تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکى از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانى هم برخوردار نبودند و اصلا اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند.
به همین سبب با مقایسه اجمالى بین قانون اسلام و قوانین دنیاى متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنى فرانسه باشد مىتوان گفتبر خلاف تصور عدهاى، حدود اختیارات زن و آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شریعت و نظام حقوقى اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایى است که در نظامهاى حقوقى کشورهاى مدعى تمدن براى زن شناخته شده است. (10)
پینوشتها:
1. ماده 1118 قانون مدنى: «زن مستقلا مىتواند در دارایى خود هر تصرفى را مىخواهد بکند.»
2. سید مصطفى، محقق داماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامى، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.
3. نساء/32.
4. حسین بن محمد، الراغب الاصفهانى، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.
5. سید محمد حسین، طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر همدانى، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1363 ج 4، ص 534.
6. محمد کریم، علوى حسینى موسوى، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبرى، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.
7. محمد بن على ابن بابویه، قمى (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، ج4، ص 93؛ محمد بن حسن، حر عاملى، وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 10، ص 449.
8. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان1374، صص 156-. 155
9. ر. ک. همان، ص 450
10.سید مصطفى، محقق داماد، پیشین، ص 317.
http://www.askdin.com/thread32111.html
جمع بندی _1
سوال : لطفا توضیح دهید چرا نذر زن بدون اذن شوهر باطل است ؟
مگر یکی از شرایط صحت نذر بالغ و عاقل و بااختیار بودن شخص نیست ؟ آیا زن عقل و فهمش از بچه هم کمتر است چطور فرزند بدون اذن پدر میتونه نذر کنه ولی زن این اجازه رو نداره ؟
مگه نمیگن زن حق دخل و تصرف و مالکیت بر درآمد و ارث خود را دارد حتی بخاطر این که ارث زن فقط متعلق به خود زن است حق سهم ارث دختر را نصف سهم الارث پسر قرار داده اند پس اگر قرار باشه برای نذر دادن از درآمد خودش یا حتی ارث متعلق به خودش، نه درآمد شوهر باز هم از شوهر اجازه بگیره در این صورت به نظر شما حق مالکیت زن منتفی نمیشه ؟
اومدیم زن خواست 100 تا صلوات نذر کنه، خواست برای رفع مشکلی نذر زجری کند در این صورت هم باید اجازه بگیرد؟
پاسخ :
در ابتدا باید گفت :حقیقت این گونه احکام را باید در چارچوب نوع ساختاری که اسلام برای خانه و خانواده تعریف کرده است دید ؛ در اسلام خانواده یکی از مهم ترین مجموعه های اجتماعی است که سلامت و کارایی درست آن در ساختن انسان های مفید و سعادتمند و در نتیجه در ایجاد جامعه ای سالم و مفید نقش کلیدی و اساسی دارد ؛ به همین خاطر دستورات زیادی برای نتیجه بخشی این مجموعه و انجام کامل رسالت آن و دوری آن از آفات در نظر گرفته شده است .
یقینا هر مجموعه موفقی هرچند بسیار کوچک، نیاز به مدیر دارد تا در سایه مدیریت و هماهنگی که بین او و دیگر اعضا مجموعه برقرار می شود ، هدف معینی که پیش روی مجموعه است، به درستی تحقق یابد و هریک از اعضا برای خود و برای رسیدن به هدف مورد نظر خود تلاش نمایند .
اسلام به دلایل مختلف که تا حدودی هم روشن است، از میان اعضای خانواده، شوهر را به عنوان مدیر این مجموعه انتخاب کرده ، برای او اختیارات و امتیازات ویژه ای را معین کرده ، تصمیم گیری برای افراد مجموعه را در بخشی از مسائل شخصی و جمعی بر عهده او نهاده است . البته در مقابل ، هزینه های زندگی و مسئولیت اعضا را هم در بسیاری از موارد برعهده او قرار داده است.
نکته دیگر این که : مسلما یکی از مهم ترین ابعاد مدیریت هر مجموعه ای آگاهی مدیر از نوع رفتارها و عملکرد اعضای مجموعه است . ورود و خروج اعضا یکی از شاخص ترین موارد این آگاهی هاست که البته در خصوص فرزندان به شکل طبیعی وجود دارد ، اما در خصوص همسر که نقش برجسته ای در زندگی دارد ،به دستور شرع این تکلیف لازم شمرده شده است تا مدیر مجموعه به طور کامل از نحوه عملکردهای کلی اعضا ی مجموعه مطلع باشد.
دربارهی دلیل مسئلهی فوق باید گفت، با توجه به اینکه این مسئلهی یک امر تعبدی است، دلیل شرعی آنرا باید بین روایات و احادیث امامان معصوم(ع) جستوجو کرد. و مستند فتوای اکثر فقها در اینباره، حدیثی است از امام صادق (ع) که در ذیل به آن اشاره میشود:
امام صادق(ع) میفرماید:: «لیس للمرأة مع زوجها أمر فی عتق و لاصدقة و لاتدبیر و لاهبة و لانذر فی مالها إلا بإذن زوجها إلا فی حجٍ أو زکاة أو برّ والدیها أو صلة قرابتها». «زن حقّ ندارد بدون اجازۀ همسرش بنده آزاد کند، یا بردهاش را تدبیر کند، یا چیزى به کسى ببخشد و یا نذر کند در مال مخصوص خودش، مگر در انجام حج یا زکات واجب یا نیکى به پدر و مادرش یا بخششى به خویشانش».[1]
بسیارى از فقها این نهى را دلیل بر شرطیت اذن شوهر در این امور دانستهاند و فتوا دادهاند که بدون اذن شوهر، نذر و امثال آن باطل است.[2] دلیل این موضوع شاید آن باشد که چون مدیریت خانواده با مرد است، زن با آنکه حق خرید و فروش و تصرف در اموال خویش را دارد، اما در امور مستحبی چون نذر بهتر است که هماهنگی لازم با شوهر انجام شود تا دلگیری از این سبب به وجود نیاید.
پاورقی :
[1]. ر. ک: طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام،دار الکتب الإسلامیة، تهران، چهارم، 1407ق؛ ج8، ص 257، ح 935،
[2]. جمعى از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت علیهم السلام (فارسى)مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى، قم، چاپ اول.، ج 16، ص 180،
http://www.askdin.com/thread32111.html
جمع بندی _2
به نظر شما اون حدیث درسته ؟ شاید منظور حدیث یه چیز دیگه بود ولی مراجع اون رو به همه انواع و اقسام نذر نسبت داده اند ؟
چرا خدایی که میگه زن و مرد مساویند با نصب چنین احکامی فقط این حس رو در ما به وجود میاره که زن برده مرده اگه خواست به خدا برسه اول باید به شوهرش برسه . زن برای صد تا صلوات هم باید از شوهرش اجازه بگیره !!!!! من قبلا چنین چیزایی نمیدونستم ولی الان با دونستن اینا یه کم عقیدمو نسبت به اسلام از دست داده ام متاسفانه این مساله تا حدی برای خواهرم هم به وجود امد تا انجا که تقاضا داد نام کاربریشو مسدود کنن مبادا ایمانش از بین بره ولی من میخوام علتشو بدونم میخوام با قاطعیت ایمانمو به اسلام حفظ کنم متاسفانه فکر میکنم همه اسلام تحریف شده آخوندها و مراجع فقط چون مرد هستن هر چی رو به نفع خودشون بوده پررنگ جلوه دادند .
این حکم باعث شد من از زن بودن خودم خجالت بکشم ( همه حرفای دلم بود نگفتنش تا ابد مانند یک عقده بر دلم باقی میموند )
پاسخ :
باسلام وتقدیر از شما که دغدغه های اعتقادی خود را با کار شناس دینی در میانمی گذارید وبرای رفع مشکل تلاش می کنید .
ولی نگار نباشید آن طور که شما گمان می کنید نیست برای رفع نگاری تان به چند تکته توجه کنید :
الف _حدیث یاد شده مشکلی ندارد ومراجع هم کار شناس ومتخصص این گونه مسایل اند لا اقل ازا فراد دیگر در این باره آگاهی بشتر دارند . برا ی روشن شدن مسله به این مثال توجه کنید :
شما وقت برای بیماری خود به یک متخصص مراجعه کنید بدلیل اینکه او را در کار خودش صاحب نظر می د انید سعی می کنید برای درمان خود دقیق طبق نظر او عمل کنید ودارو های که او تجویز نموده مصرف کنید . در حالی که همان دارو ممکن است برای چندین نوع بیماری از سوی متخصصان مربوطه تجویز گردد ولی چون پزشک شما برای درمان شما آن را تجویز نموده برا ی شما اطمنان آور است . مسله مورد بحث نیز شبیه همین مثال است ومراجع که آن حدیث نظر داده دقیق وبجا است .
ب_این گونه احکام موجب بردگی زن نمی شود . بلکه این گونه قوا نین سبب همدلی مدریت در زندگی وعامل استحکام خانواده ومانند آن می گردد .
وازسوی دیگر شما خوب است جامع نگر باشید واحکام اسلام را با هم در نظر بگیرید مثلا اسلام تامین زندگی نظیر مسکن ولباس وغذا وسایر لوازم زندگی زن را یر مرد واجب نموده ومرد را مثل یک نوکر و پیش خدمت برای تامین راحتی زن قرار داده ومانند آن را نیز در نظر بگیرد .در ابتدا باید اشاره شود که قران کریم این خصیصه را به شدت نکوهش نموده و کسانی را که که می گویند: "نومن ببعض و نکفر ببعض؛ (1) ما به برخی از احکام الهی ایمان و باور داریم و به بعض دیگر باور نداریم"، اما این که چرا برخی از آدمیان به چنین نگریش تبعیض آمبزی نسبت به عقاید دچار می گردند، باید گفت: این کار در واقع یک روحیه شیطانی است؛ زیرا اولین کسی که به این روش دست زد، ابلیس است؛ چون او به خدا باور داشت و سال های طولانی او را عبادت نمود؛ ولی در مسئله سجده به آدم، از فرمان خداوند سر باز زده و مدعی برتری خود بر آدم شد. در حالی که مأمور به سجده بود، ولی شیطان با خوی ناپسند خود بزرگ بینی این فرمان حق را نپذیر فت؛ در حالی که بسیاری دیگر از فرامین الهی را قبول نموده بود. از این می توان نتیجه گرفت که این خوی که کسی در حین ایمان به خدا، از روی عمد و لجاجت و عناد، از پذیرش برخی دیگر از احکام الهی تمرد نماید، در واقع برخاسته از خوی شیطانی است؛ چه این که انگیزه های دیگر نیز ممکن است در این مسئله نقش داشته باشد؛
ج_نکته دیگر این که جامعه بشری یک نظام اندام واره و ارگانیکی است، که هر یک از اعضا و جوارح مسؤلیتی دارد که دیگری آن را ندارد، مانند این که: مغز وظیفهاش مدیریت و صدور فرمان است. قلب مسئولیتش پمپاژ خون و رساندن اکسیژن به تمامی سلولهای بدن است. نمی توان در میان این اندامها از ترجیح عقل بر دل سخن گفت ؛ زیرا هر دو در جای خود و با توجه به وظیفه ای که دارند ، ارزشمند هستند. در اجتماع بشری نیز وضع بدین منوال است، بلکه در کل جهان طبیعت چنین است.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزش به جای خویش نیکوست
بنابراین با وجود تفاوتهای موجود در افراد اجتماع، یکی مسئولیت مدیریت اجتماع را برعهده میگیرد، یکی کشاورز میشود و.... اجتماع چون میبایست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگیری شود، مدیر لازم دارد.
خانواده کوچکترین هسته جامعه بشری است. در این اجتماع کوچک نیز میبایست وظایف و مسئولیتها تقسیم و مشخص شود. یکی مدیریت و مسئولیت اداره آن را میبایست در دست بگیرد.
در دنیای امروز این سخن پذیرفته شده است که اگر هیأتی (حتی هیأت دو نفره) مأمور انجام کاری شود، حتماً باید یکی از آن دو رئیس و مدیر و دیگری معاون یا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پیدا میشود، یعنی باید در هر تشکل و اجتماعی اگر چه محدود، یکی از آنها مدیریت کند. حال در خانواده مدیر مرد باشد یا زن؟ باید مسئولیتها منطبق با نظام تکوینی و سازگار با آفرینش زن و مرد باشد. اسلام میگوید این مسئولیت منطبق با آفرینش مرد است و مدیر خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علی النساء...)(2)
اشتباه نشود و از این سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد، بلکه مراد این است که این اجتماع کوچک با داشتن یک نفر به عنوان مدیر و مسئول، کارهایش به خوبی بچرخد و همه از آن نفع ببرند.
ممکن است بپرسید: چرا این مسئولیت را اسلام برعهده زن قرار نداده است.
در پاسخ میگوییم: همان گونه که در بالا اشاره شد، این مسئولیت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.
توضیح: زن و مرد اگر چه در انسانیت تفاوتی ندارند، ولی از نظر امور جسمانی (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمایلات و اخلاق و فعالیتهای مغزی تفاوت هایی دارند.
از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پای مردان نمیرسد. تردیدی نیست که به تناسب تفاوت در آفرینش این دو، معمولاً کارهایی را که نیازمند به نیروی بازو و قدرت بدنی باشد، مردان انجام میدهند و کارهای سبک و پرظرافت را زنان.
از نظر احساسات، عواطف و تمایلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالی"، "رفتار عاطفی" و "حمایت کننده" از ویژگیها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگری"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاکمیت" از ویژگیها و رفتار و مردانه است.(3)
در راستای این تفاوت های طبیعی ما با دو گونه وظایف و مسئولیت در درون جامعه خانواده مواجه هستیم:
کارهایی که نیاز به عقل محاسبه گر و توانایی های روحی و جسمی برای کارهای سخت و توان فرسا و دغدغه آفرین و مدیریت و...دارد.
کارهایی که نیاز به عواطف ، داشتن آرامش روحی، ظرافت ، صبر و حوصله و...دارد.
اسلام نقش اول را به مردان و نقش دوم را به زنان برای تأمین اهدافی که در فوق برشمردیم ، داده است.
برای درک این موضوع تنها یک جمله کافی است که هیچ مردی مادر نمی تواند باشد و اگر بخواهید هزاران صفحه در مورد این جمله میتوان نوشت.
بنابراین،به مقتضای تفاوت در آفرینش ، تشریع و مسئولیتهای اجتماعی مختلف میشود. زن با تکیه به شوهرش و احساس حمایت گری شوهر از او محبت و عشق به او به آرامش میرسد. اما مرد میخواهد با فراهم آوردن نیاز های افراد خانواده و بودن محیط آرام در درون خانه و برآورده شدن نیازهای خود از زن و فرزندان به آرامش برسد و در این راستا باید مدیریت صحیح داشته باشد.
این سخن همان "الرجال قوامون علی النساء" است، یعنی مرد باید مسئول خانواده باشد.
به تناسب همین مسئولیت اسلام میگوید: مرد وظیفه دارد هزینه خانواده را تأمین کند.
قرار دادن مسئولیت تأمین مخارج خانواده بر دوش مردان امری طبیعی است و از این که به نفع زنان است و باری بر دوش مردان وضع شده است، کسی اعتراض نمیکند، چون این حکم به مقتضای طبیعت است و در آفرینش ریشه دارد. نیز قراردادن وظیفه سنگین و طاقتفرسای جهاد و خدمت سربازی، بر دوش مردان امری طبیعی است و از این که این قانون به نفع زنان است و آنان را از این کار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضی نیست.
قرآن در آیه 34 سوره نساء بعد از بیان مسئولیت مردان در خانواده به دو نیروی مذکور (توانایی بدنی و نفقه) اشاره کرده است.( 4)
در امور خانوادگی، مسئولیتهای زنان و مردان را میبایست کنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه که اسلام تکالیفی برعهده مردان قرار میدهد که برعهده زنان قرار نمیدهد، مانند نفقه، مهریه، دیه عاقله، جهاد و سربازی و... تکالیفی هم برعهده زنان قرار میدهد که برعهده مردان نیست. این دو قسم را در مجموع و در کنار هم باید سنجید.
د_در باره نکته ی پایانی شما باید گفت : ممکن بود اگر خداوند شما را مرد خلق میکرد و مشکلات مردان را تجربه میکردید، باز میپرسیدید که چرا خداوند شما را مرد خلق کرده است، ولی به جای طرح سئوالاتی از این قبیل باید بدانیم مشکل در مرد یا زن بودن نیست، زیرا هر دو در انسان بودن مشترکند و ارزشهای انسانی به جنبه جنسی و جسمانی بر نمیگردد، بلکه کمالات و شخصیت انسانی است که قابل دسترسی برای هر دو میباشد.
در جامعه امروز ما، زنان مانند مردان و بلکه در مواردی جلوتر از آنان، مراحل ترقی و پیشرفت را طی میکنند و چیزی از مردان کم ندارند تا آروز کنید ای کاش مرد بودید یا چرا زن هستید؟!
باید استعدادهای درونی خود را شناسایی کنید و به زن بودن خود افتخار کنید. استعدادها و کمالات و ارزشها را در وجود خود بارور ساخته و نمایان کنید، تا حس احترام به خودتان را برای دیگران ایجاد کنید؛ برای این منظور باید اول خودتان برای خود ارزش بگذارید و احترام نمایید تا احترام و ارزشگذاری دیگران را جلب کنید.علاقههای خود را بازشناس و تلاش کنید که روز به روز پیشرفتهای تازهای داشته باشید، در غیر این صورت چنین پرسشهایی، مشکلی از شما را حل نخواهد کرد.
به جای نگاه به آنچه ندارید و به جای منفی بافی،نگاه مثبت به خودتان داشته باشید. به آنچه که دارید و هستید ، فکر کنید.
البته روحیه پرسشگری قابل تقدیر و تحسین است و به هیچ وجه نمیخواهیم شما را از پرسش کردن منع نماییم، ولی تأکید میکنیم که در اسلام، مسئلهای به نام جنسیت مطرح نیست. زنان مانند مردان از شرافت و کرامت برخوردارند و از نگاه دینی، هیچ تفاوتی بین زن و مرد، دختر و پسر وجود ندارد.
زن و مرد (زن و پسر) مکمل یکدیگرند و دوشادوش یکدیگر به فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی میپردازند. در بسیاری از عرصههای علمی،زنان و پسران با یکدیگر رقابت دارند. و هر کدام به فراخور تلاشهای خود به موفقیتهای دست پیدا میکنند.
از طرف دیگر اگر بنا بود همه زنان مثل شما فکر کنند، در عالم طبیعت نباید زن داشته باشیم.
در آن صورت واژه زیبایی به نام «مادر» با تمام رازهایی که در آن وجود دارد، نبود و اصلاً نسلی از بشر تداوم نمییافت. پس با خواجه حافظ شیرازی بخوانیم:
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت
پی نوشت ها:
1. نساء (4)، آیه 150.
2. نساء (4)، آیه 34.
3. روانشناسی رشد، ج 1، ص 330.
4. محمد تقی مدرسی، تفسیر هدایت، ج 2، ص 68 - 69.
سوال :
بالاخره زن در اموال خود استقلال دارد یا نه ؟؟؟
پاسخ :
اصل استقلال مالى زوجین و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافى در آن وجود ندارد. قانون مدنى هم در ماده 1118 (1) خود آن را پذیرفته است و مطابق آن:
«زن در مسائل مالى و اقتصادى، استقلال و آزادى کامل دارد و مىتواند در اموال شخصى خود هر گونه دخل و تصرفى نماید؛ بدون آن که موافقتشوهر لازم باشد. اعم از این که آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و یا بعد از آن». (2)
براى اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهى مىتوان استناد نمود.
1- آیه «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن» (3)
یعنى: مردان را از آنچه کسب مىکنند و نیز زنان را از آنچه به دست مىآورند بهرهاى است.
کلمه اکتساب به معنى به دست آوردن است اما فرقى که راغب اصفهانى بین معناى کسب و اکتساب متذکر مىشود
بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست؛ وى مىگوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایدهاى استعمال مىشود که
انسان مىخواهد خودش از آن استفاده کند و بهرهبردارى اختصاصى از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود مىخواهد استفاده کند شامل مىشود و هم آن چیزى را که براى دیگران به دست مىآورد. (4) از این جهت معناى کلمه کسب از معناى اکتساب عامتر است. مطابق این معنى، زن و مرد چیزى را که به دست مىآورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهرهبردارى از آن را خواهند داشت.
از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد، آن چیزى را که به دست مىآورند - خواه اختیارى باشد؛ مانند کسب درآمد یا غیراختیارى؛ مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهرهبردارى را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مىگوید:
«اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزى به دست مىآورد خاص خود اوست و خداى تعالى نمىخواهد به بندگان خود ستم کند.از اینجا روشن مىشود که مراد از اکتساب در آیه نوعى حیازت و اختصاص دادن به خویش است؛ اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیارى باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیارى. لیکن بالاخره منتهى مىشود به صفتى که داشتن آن صفتباعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزى را کسب کند از آن بهرهاى خواهد داشت و هر کسى هر بهرهاى دارد، به خاطر اکتسابى است که کرده است». (5)
یکى از مفسرین با برداشت وسیعترى از این آیه، نسبتبه آزادى زنان در اشتغال و تجارت، مىگوید:
«خداوند در کسب و تجارت نسبتبه سعى و کوشش هر کسى از مرد و یا زن از نعم خود عطا مىفرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم مىتوانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبتبه سعى و کوشش خود از نعم الهى بهرهمند شوند». (6)
2- عموم قاعده «الناس مسلطون على اموالهم»
این قاعده که به نام قاعده «تسلیط» معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهاى شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد مىشود.
مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبتبه اموال خودشان حق هر گونه تصرفى را دارند و استثنایى هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت «لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه» (7) بدین معنى است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگرى که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالتبر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایى که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد؛ بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.
از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیت، اداره، تصرف و بهرهبردارى از اموال، مطابق منابع فقهى شیعه بلکه بسیارى از منابع اهل سنت جاى هیچ تردیدى نیست.
در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالى زوجین از زمان تدوین قانون مدنى در سال 1307، از یک ثبات
نسبى برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشى از منشا و مبناى محکم آن دانست. ریشه مذهبى و الهى داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بىعدالتى در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است؛ زیرا از ابتدا، اسلام به جاى تشابهسازى به «اصل عدالت» توجه نموده است و همانگونه که برخى از صاحبنظران دینى اظهار نمودهاند:
«اصل عدل که یکى از ارکان کلام و فقه اسلامى است، همان اصلى است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنى از نظر فقه اسلامى - و لااقل فقه شیعه - اگر ثابتبشود که عدل ایجاب مىکند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است؛ زیرا شرع اسلام طبق اصلى که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطرى و طبیعى خارج نمىشود. علماى اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند» (8)
علاوه بر پایهگذارى قوانین اسلامى براساس عدالت، اسلام حتى به زوجین اجازه نداد که توافقى نمایند تا منجر به بىعدالتى شود. از امام باقر علیه السلام سؤال شد که آیا مرد مىتواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوى با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه السلام فرمود:
«خیر چنین شرطهایى صحیح نیست، هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا مىکند...». (9)
باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقى اسلام پیاده شده است و یا ثباتى
که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتى در طول قانونگذارى حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد؛ بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعى ایجاب مىکند هر از چند گاهى راه کارهاى مناسب جهت اجراى هر چه بهتر قوانین اسلامى، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پویایى آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوى نیازهاى زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلى حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبى برخوردار بوده است.
شایان ذکر است که وقتى این اصول و قوانین مترقى، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهاى اروپایى تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکى از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانى هم برخوردار نبودند و اصلا اهلیت تصرف در اموال خود را هم نداشتند.
به همین سبب با مقایسه اجمالى بین قانون اسلام و قوانین دنیاى متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنى فرانسه باشد مىتوان گفتبر خلاف تصور عدهاى، حدود اختیارات زن و آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شریعت و نظام حقوقى اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایى است که در نظامهاى حقوقى کشورهاى مدعى تمدن براى زن شناخته شده است. (10)
پینوشتها:
1. ماده 1118 قانون مدنى: «زن مستقلا مىتواند در دارایى خود هر تصرفى را مىخواهد بکند.»
2. سید مصطفى، محقق داماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامى، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.
3. نساء/32.
4. حسین بن محمد، الراغب الاصفهانى، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.
5. سید محمد حسین، طباطبایى، ترجمه سید محمد باقر همدانى، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1363 ج 4، ص 534.
6. محمد کریم، علوى حسینى موسوى، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید - صادق نوبرى، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.
7. محمد بن على ابن بابویه، قمى (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، ج4، ص 93؛ محمد بن حسن، حر عاملى، وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 10، ص 449.
8. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان1374، صص 156-. 155
9. ر. ک. همان، ص 450
10.سید مصطفى، محقق داماد، پیشین، ص 317.