چند شبهه دینی1

تب‌های اولیه

101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سن عایشه :

1-

سنن ابو داوود 31.4915و31.4916 , 31.4917


منقول است از عایشه مادر مومنان:


پیامبر اسلام وقتی با من ازدواج کرد که من شش یا هفت ساله بودم. وقتی ما به مدینه آمدیم، چند زن آمدند، ام رومان وقتیمن در حال تاب بازی بودم پیش من آمد، مرا بردند، آماده و آرایشم کردند، بعد مرا نزد پیامبر خدا بردند،و او وقتی من 9 ساله بودم با من جماع کرد. او مرا جلوی در نگه داشت و من از خنده در حال ترکیدن بودم



2-

[FONT=&quot]صحیح بخاری 8.73.151[FONT=&quot]
[FONT=&quot]منقول است از عایشه[FONT=&quot]:
[FONT=&quot]من در حضور پیامبر با عروسکهایم بازی میکردم و دختر بچه های دیگر که دوستان من بودند نیز با من همبازی میشدند. وقتی پیامبر خدا به مکان بازی من وارد میشد آنها (دوستان عایشه) پنهان میشدند، اما پیامبر آنها را صدا میکرد تا بیایند و با من بازی کنند. (بازی با عروسک و تصاویر ممنوع است، اما برای عایشه مجاز بود زیرا در آن زمان وی هنوز دختر کوچکی بود، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود (فاتح البری ج.13 ص.143[FONT=&quot])

3-


[FONT=&quot]صحیح مسلم 8.3311


[FONT=&quot]عایشه روایت کرده است که وقتی پیامبر با او ازدواج کرده وی 7 سال داشته، و وقتی به خانه پیامبر وارد شده است 9 سال داشته است، و عروسکهایش همراه وی بوده اند، و وقتی پیامبر اسلام فوت شد، وی 18 سال سن داشته است[FONT=&quot].


[QUOTE=sasan2012;21484]بله . چرا نمیشه ؟

این جوابیه که در این سایت در خصوص همین شبهات دریافت کرده ام برید ببینید :

داستان بشری خلقت ادم :
خداوند یک مشت گل از روی زمین آورد و با ان یک مجسمه ساخت و روش فوت کرد و شد ادم! ادم هم بچه اورد و شد نسل انسان!
داستان خلقت ادم از لحاظ قرآن ( با کمی توضیح بیشتر برای فهم شما ):
انفجاری روی زمین بوجود امد. ( بینگ بنگ ) . موجودات ذره بینی از دل خاک بیرون آمدند ( بازهم نظریه بوجود آمدن موجودات توسط دانشمندان ) , موجودات تکامل یافتند . و انسان از نسل حیوانات بوجود امد ( اما هنوز یک حیوان بود !!) خداوند یکی از این انسان حیوانی را با نامهای " ادم و حوا " برگزید . فرشتگان به وی خرده گرفتند و گفتند : آیا می خواهی موجودی خونریز را بر جهان برگزینی؟ خداوند علم را به آدم و حوا یاد داد. و در بهشت جایشان داد. از بهشت بیرون رانده دند. و روی زمین در کنار سایر انسانها سکنی گزیدند و به هدایت انسانها پرداختند!!
می بینید! یک ذره با چیزی که دانشمندان می گویند تفاوتی ندارد! ممکن است بگویید این داستان من در اوردی از خودم است! اما اشتباه می کنید!!
دلایل این ادعا:
آ- در قرآن خلقت آدم و حوا در آیه مورد نظر تدریجی است. در صورتی که اگر ساخت مجسمه منظور بود خلقت آنی باید در نظر گرفته می شد
ب - در قران ادم اسم خاص است و انسان اسم عام است. آدم به شخصی خاص اطلاق می شود اما انسان به عموم بشریت
پ - فرشتگان بر خداوند خرده گرفتند! پس انسان و اخلاقیات وی را دیده بودند.
ت - در قرآن بحث بر سر گماردن خلیفه بر روی زمین است " انی جاعل فی الارض خلیفه ..." ( 30 بقره ) پس حضرت آدم خلیفه است نه پدر بشر!!
[/QUOTE]
سلام دوست عزیز

شما مطلبی را از قول کاربر محترمی در سایت گفتمان قرآن، نقل قول می کنید و بر اساس گفتۀ ایشان آن را به نظر قرآن و دانشمندان اسلامی نسبت می دهید؟

لطفاً کمی در ارائۀ مستندات مطالبتان دقت بیشتری بخرج دهید.

وانگهی تمسک صرف به تجربه گرائی و محروم نمودن خود از نور وحی الهی نظیر آنست که فرزندان به پدر و مادر خود و افراد با تجربۀ فامیل بگویند، ما نیازی به تجربۀ شما نداریم، بلکه خودمان می خواهیم با آزمون و خطا همه چیز را از راه حس و عقل تجربه و بدست بیاوریم. آیا این شیوه بر خلاف همۀ عقلا، حتی بزرگترین تجربه گرایان نیست.

آیا اتکاء صرف به تجربه گرائی و عدم اعتنا به نور وحی الهی، شبیه این نیست که انسان، پس از خرید یک محصول از مشهورترین کمپانی که معمولاً با یک دفترچۀ راهنما و توصیه های ویژه ای برای بهره مندی بهینه، همراه است، به دفترچۀ راهنما و توصیه های کمپانی سازندۀ محصول اعتنا نکند و در جواب بگوید، خودم می خواهم نحوۀ استفاده از آن را تجربه کنم، به همۀ شئون و اسرار آن پی ببرم، توصیه هائی که در جهت بهره مندی کمی و کیفی و بالا رفتن عمر محصول است را بشخصه کشف کنم و قضایائی از این دست ... آیا این نوع تجربه گرائی، بی خردی محض نیست؟

با کمی دقت، خواهید فهمید که دین با علم گرائی، تجربه گرائی و مبانی عقلانی مشکلی ندارد، بلکه آنهائی که در دام شعارها و ظواهر به ظاهر فریبندۀ مکاتب تجربی و عقل گرائی محض، گرفتار می آیند، دین را مانع و مشکلی بر سر راه اندیشه های خویش می یابند.

موفق باشید ...:Gol:


سلام دوست عزیز

شما مطلبی را از قول کاربر محترمی در سایت گفتمان قرآن، نقل قول می کنید و بر اساس گفتۀ ایشان آن را به نظر قرآن و دانشمندان اسلامی نسبت می دهید؟

لطفاً کمی در ارائۀ مستندات مطالبتان دقت بیشتری بخرج دهید.

وانگهی تمسک صرف به تجربه گرائی و محروم نمودن خود از نور وحی الهی نظیر آنست که فرزندان به پدر و مادر خود و افراد با تجربۀ فامیل بگویند، ما نیازی به تجربۀ شما نداریم، بلکه خودمان می خواهیم با آزمون و خطا همه چیز را از راه حس و عقل تجربه و بدست بیاوریم. آیا این شیوه بر خلاف همۀ عقلا، حتی بزرگترین تجربه گرایان نیست.

آیا اتکاء صرف به تجربه گرائی و عدم اعتنا به نور وحی الهی، شبیه این نیست که انسان، پس از خرید یک محصول از مشهورترین کمپانی که معمولاً با یک دفترچۀ راهنما و توصیه های ویژه ای برای بهره مندی بهینه، همراه است، به دفترچۀ راهنما و توصیه های کمپانی سازندۀ محصول اعتنا نکند و در جواب بگوید، خودم می خواهم نحوۀ استفاده از آن را تجربه کنم، به همۀ شئون و اسرار آن پی ببرم، توصیه هائی که در جهت بهره مندی کمی و کیفی و بالا رفتن عمر محصول است را بشخصه کشف کنم و قضایائی از این دست ... آیا این نوع تجربه گرائی، بی خردی محض نیست؟

با کمی دقت، خواهید فهمید که دین با علم گرائی، تجربه گرائی و مبانی عقلانی مشکلی ندارد، بلکه آنهائی که در دام شعارها و ظواهر به ظاهر فریبندۀ مکاتب تجربی و عقل گرائی محض، گرفتار می آیند، دین را مانع و مشکلی بر سر راه اندیشه های خویش می یابند.

موفق باشید ...:gol:

در این مورد قبلا هم توضیح دادم و اگر خوانده بودید می دیدید که نوشته بودم این نظریه آن کاربر محترم تنها از جانب ایشان نبوده و بارها و بارها در جاهای مختلف مشاهده کرده ام و همانطور که گفتم اولین بار این داستان پردازی را (با اندکی تفاوت ) در یکی از کتابهای دینی دانشگاهی( احتمالا اندیشه 1 ) خوانده ام .

شما با زیرکی تجربه والدین را با وحی الهی از یک مقوله می دانید در حالی که تجربه والدین حاصل آزمون و خطا بوده و مربوط به علم تجربی می شود و نه چیزی در حیطۀ وحی الهی !
و همینطور است در مورد دفترچه راهنمای کارخانه ها که حاصل بارها و بارها آزمون و خطا بوده است تا توانسته اند محصولی با عملکرد و کیفیت مناسب همراه با یک کتابچه آموزشی ارائه دهند .

سن عایشه :

1-

سنن ابو داوود 31.4915و31.4916 , 31.4917


منقول است از عایشه مادر مومنان:


پیامبر اسلام وقتی با من ازدواج کرد که من شش یا هفت ساله بودم. وقتی ما به مدینه آمدیم، چند زن آمدند، ام رومان وقتیمن در حال تاب بازی بودم پیش من آمد، مرا بردند، آماده و آرایشم کردند، بعد مرا نزد پیامبر خدا بردند،و او وقتی من 9 ساله بودم با من جماع کرد. او مرا جلوی در نگه داشت و من از خنده در حال ترکیدن بودم



2-

صحیح بخاری 8.73.151
منقول است از عایشه:
من در حضور پیامبر با عروسکهایم بازی میکردم و دختر بچه های دیگر که دوستان من بودند نیز با من همبازی میشدند. وقتی پیامبر خدا به مکان بازی من وارد میشد آنها (دوستان عایشه) پنهان میشدند، اما پیامبر آنها را صدا میکرد تا بیایند و با من بازی کنند. (بازی با عروسک و تصاویر ممنوع است، اما برای عایشه مجاز بود زیرا در آن زمان وی هنوز دختر کوچکی بود، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود (فاتح البری ج.13 ص.143)

3-


صحیح مسلم 8.3311


عایشه روایت کرده است که وقتی پیامبر با او ازدواج کرده وی 7 سال داشته، و وقتی به خانه پیامبر وارد شده است 9 سال داشته است، و عروسکهایش همراه وی بوده اند، و وقتی پیامبر اسلام فوت شد، وی 18 سال سن داشته است.




دوست گرامی !
چرا در مطالبتان از سایتهای ضد اسلام و اهل بیت استفاده میکنید؟
که سراسر عجزو ناتوانی در آنها به وفور یافت میشود !!!

با آنکه در ان مقاله به درستی پاسخ شما داده شد !!
اما این مطالب هم بخوانید!

یکی از شبهه ها یا بهتر بگوییم تهمتهای رایج بیخدایان یا انانکه بر خود ناروا مهر دگر اندیشی زده اند شبه "ازدواج پیامبر اسلام با عایشه دختر ابو بکر" و "سن بسیار پایین عایشه در این ازدواج" است.

بهتر است ایتدا صورت مسئله یا قضیه و نتیجه گرفته شده و شیوه رسیدن به آنرا مطرح کنیم و سپس به ارائه دلایلی پیرامون نادرستی گزاره اخیر بپردازیم.

اگر بخواهیم صورت قضیه یاد شده را بصورتی ریاضی فرمولبندی کنیم خواهیم داشت:

قضیه: پیامبر اسلام به ازدواج با کودکان کم سن و سال علاقه داشت!!

مثال و تنها همین مثال در چنته شبه افکنان است: پیامبر با عایشه در سنی پایین ازدواج کرده است.

شیوه اثبات: تکیه بر احادیث روایت شده!!

در اینجا بنده با فرض مسئله سر و کار خواهیم داشت و اینکه آیا اساسا چنین فرضیه ای و با توجه به شیوه اثبات فرض که همانا تکیه بر احادیث است قابل استناد و تکیه هست یا خیر.

به عبارتی نشان خواهیم داد آیا فرضیه یاد شده در دادگاه احادیث و روایات و سندیت تاب و توان ایستادگی و مقاومت خواهد داشت یا خیر.

اصل ماجرا:

اگر اصل ماجرا را بپرسید آنستکه در کتاب صحیح بخاری و برخی دیگر از کتابهای حدیث و روایت آورده شده و البته مطرح کننده شبه نیز بهمین کتابها استناد کرده است که :

يروي ابن سعد عن عائشة قولها : تزوجني رسول الله ( ص ) في شوال سنة عشر من النبوة قبل الهجرة لثلاث سنين وأنا ابنة ست سنين . وهاجر رسول الله فقدم المدينة يوم الاثنين لاثنتي عشرة ليلة خلت من شهر ربيع الأول . وأعرس بي في شوال على رأس ثمانية أشهر من المهاجر . وكنت يوم دخل بي ابنة تسع سنين

*طبقات ابن سعد ح‍ 8 ترجمة عائشة . باب ذكر أزواج رسول الله .

ابن سعد به نقل از عایشه روایت میکند که: پیامبر در شوال سال دهم بعثت و سه سال پیش از هجرت در حالیکه شش ساله بودم با من ازدواج کرد. سپس پیامبر در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول(!!)به مدینه هجرت نمودند. و در شوال همان سال درست هشت ماه بعد بر من دخول نمود که در آن هنگام من 9 ساله بودم.


ویا روایتهایی دیگر از این دست در صحيح مسلم و بخاري که در پی خواهد امد

..

در اين رويات كه از خود عايشه همسر پیامبر نقل شده است اشاره دارد که :

عایشه میگوید: رسول خدا (ص)در ماه شوال سال دهم بعثت و درست سه سال پیش از هجرت از مکه به مدینه در حالیکه دختری شش ساله بودم با من ازدواج کرد.سپس پیامبر در روز دوازدهم ماه ربیع االاول وارد مدینه شد و پس از هشت ماه در شوال همان سال یعنی در نه سالگی بر من داخل شد.

این روایت بگونه ای دیگر نیز در صحیح بخاری و در باب نکاح الصغار من الکبار !!-ازدواج دختران خرد سال از مردان بزرگسال - آورده شده و کما بیش مورد استناد شبه افکنان قرار گرفته است.

بنده این روایات را درچند زمینه مورد کنکاش و محک قرار خواهم داد باشد که خوانندگان خود به داوری در این باره بپردازند.

1- سلسله سند روایت

نخستین نکته ای که در همگی این روایتها و راویان انها نهفته است آنستکه این روایتها خود از دو شبه اساسی رنج میبرند:

راوی تمامی این روایتها خود عایشه یا خواهر زاده اش ابن عامراست!!

چگونه کودکی شش ساله تمامی این جزئیات را چنین دقیق و با تاریخ روشن در ذهنش حفظ کرده ؟!!آنجا که میگوید:

پیامبر در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول(!!)به مدینه هجرت نمودند. و در شوال همان سال درست هشت ماه بعد بر من دخول نمود

در نظر داشته باشیم این حافظه یک کودک شش ساله بوده یا نه ساله بوده که این جزئیات را حفظ کرده است!!

- تنها روایتهایی هستند که بیانگر سن دقیق تنها و تنها یکی از همسران پیامبر هستند و این مطلب انگاه پرسش بر انگیز تر خواهد شد که بدانیم در همان سال و با اندک فاصله زمانی –چند روزه- پیامبر همسری دیگر نیز اختیار داشت به نام: سودة بنت زمعة تفصیل خواستگاری و ازدواج سوده را امام احمد بن حنبل چنین آورده است:

وقال الإمام أحمد في مسند عائشة أم المؤمنين : حدثنا محمد بن بشر ، حدثنا بشر ، حدثنا محمد بن عمرو [ حدثنا ] أبو سلمة ويحيى ، قالا : لما هلكت خديجة جاءت خولة بنت حكيم امرأة عثمان بن مظعون دخلت على سودة بنت زمعة فقالت : ما أدخل الله عليك من الخير والبركة ؟ ! قالت : وما ذاك ؟ قالت : أرسلني رسول الله صلى الله عليه وسلم أخطبك إليه . قالت : وددت ، ادخلي إلى أبى بكر فاذكري ذلك له ، وكان شيخا كبيرا قد أدركه السن قد تخلف عن الحج ، فدخلت عليه فحييته بتحية الجاهلية ، فقال : من هذه ؟ قالت : خولة بنت حكيم . قال : فما شأنك ؟ قالت : أرسلني محمد بن عبد الله أخطب عليه سودة . فقال : كفء كريم ، ما تقول صاحبتك ؟ قالت : تحب ذلك . قال ادعيها إلى . فدعتها قال : أي بنية ، إن هذه تزعم أن محمد بن عبد الله بن عبد المطلب قد أرسل يخطبك ، وهو كفء كريم ، أتحبين أن أزوجك به ؟ قالت : نعم . قال : ادعيه لي . فجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم فزوجها إياه . فجاء أخوها عبد بن زمعة من الحج ، فجاء يحثى على رأسه التراب . فقال بعد أن أسلم : لعمرك إني لسفيه يوم أحثي في رأسي التراب أن تزوج رسول الله صلى الله عليه وسلم سودة بنت زمعة !

*السيرة النبووية- إبن كثير- برگ 143-144

امام احمد بن حنبل در مسند عایشه به نقل از بشر به نقل از محمد بن عمرئ به نقل از ابو سلمه و یحیی آورده است: و آنگاه که خدیجه (نخستین همسر پیامبر) فوت نمود خوله دختر حکیم و همسر عثمان (پس از مشورت با رسول خدا) بر سوده بنت زمعه وارد شد و او را از پدر ش خواستگاری ننمود...

در این میان باید پرسید چرا در مورد اول با انکه هر دو ازدواج در یک زمان صورت گرفته سن یکی از همسران پیامبر بگونه ای صریح و روشن مشخص و در موردی دیگر چنین نا معلوم و مبهم است؟ حال آنکه امام احمد بن جنبل خود درتفصیل خواستگاری را همزمان با این روایت یاد میکند:

وقال الإمام أحمد في مسند عائشة أم المؤمنين : حدثنا محمد بن بشر ، حدثنا بشر ، حدثنا محمد بن عمرو [ حدثنا ] أبو سلمة ويحيى ، قالا : لما هلكت خديجة جاءت خولة بنت حكيم امرأة عثمان بن مظعون فقالت : يا رسول الله ألا تزوج ؟ قال : من ؟ قالت : إن شئت بكرا ، وإن شئت ثيبا . قال : فمن البكر ؟ قالت أحب خلق الله إليك عائشة ابنة أبى بكر . قال : ومن الثيب ؟ قالت سودة بنت زمعة ، قد آمنت بك واتبعتك . قال : فاذهبي فاذكريهما على . فدخلت بيت أبى بكر فقالت : يا أم رومان ماذا أدخل الله عليك من الخير والبركة ! قالت : وما ذاك ؟ قالت : أرسلني رسول الله صلى الله عليه وسلم أخطب عليه عائشة ، قالت : انظري أبا بكر حتى يأتي . فجاء أبو بكر فقلت : يا أبا بكر ماذا أدخل الله عليكم من الخير والبركة ! قال : وما ذاك ؟ قالت : أرسلني رسول الله صلى الله عليه وسلم أخطب عليه عائشة . قال : وهل تصلح له ؟ إنما هي ابنة أخيه . فرجعت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فذكرت ذلك له قال : " ارجعي إليه فقولي له : أنا أخوك وأنت أخي في الاسلام وابنتك تصلح لي " . فرجعت فذكرت ذلك له قال : انتظري ، وخرج . قالت أم رومان : إن مطعم بن عدي قد ذكرها على **** ، ووالله ما وعد أبو بكر وعدا قط فأخلفه . فدخل أبو بكر على مطعم بن عدي وعنده امرأته أم الصبي . فقالت : يا ابن أبي قحافة لعلك مصبئ صاحبنا تدخله في دينك الذي أنت عليه إن تزوج إليك ؟ ! فقال أبو بكر للمطعم بن عدي أقول هذه تقول ؟ [ قال : ] .إنها تقول ذلك . فخرج من عنده وقد أذهب الله ما كان في نفسه من عدته التي وعده . فرجع فقال لخولة : ادعى لي رسول الله صلى الله عليه وسلم . فدعته فزوجها إياه ، وعائشة يومئذ بنت ست سنين .

امام احمد بن حنبل در مسن عایشه به نقل از بشر به نقل از محمد بن عمرئ به نقل از ابو سلمه و یحیی آورده است: و آنگاه که خدیجه (نخستین همسر پیامبر) فوت نمود خوله دختر حکیم و همسر عثمان نزد رسول خدا آمده و گفت : ای پیامبر خدا آیا نمیخواهی ازدواج کنی پس پیامبر گفت : با که؟ خوله گفت : اگر خواهان باشی یک بکر و دیگری غیر باکره.پس پیامبر گفت بکر کیست و غیر باکره کیست.پس سوده گفت بکر عایشه دختر ابوبکر و غیر بکر سوده بنت زمعه است....(خلاصه)

*السيرة النبووية- إبن كثير- برگ 142-143

چرا با انكه هر دو ازدواج در یک زمان صورت گرفته اند چرا سن یکی از همسران چنین دقیق و روشن است و سن همسر دیگر نامشخص و غیر معلوم !!

ممکن است پاسخ دهند خوب چون عایشه راوی این روایت است پس طبیعی است که سن خود را بداند اما سن آن دیگر همسر را نداند یا چون بقول خودش 6 ساله بوده به یاد اوردن سن این زن برایش مشكل است اما از نظر منطقی باز دچار تناقض دیگری خواهیم شد و اینکه:
چنانکه معروف است عایشه دچار حسد فوق العاده زیادی نسبت به بقیه همسران پیامبر بوده و گاه و بیگاه چنین احساسی را ابراز میکرده از جمله:
وقال ابن حجر : إن عائشة كانت تغار من نساء النبي وكانت تغار من خديجة أكثر . .
*فتح الباري ح‍ 7 / 136
ابن حجر میگوید: عایشه نسبت به دیگر زنان پیامبر بویژه خدیجه بسیار حسادت میورزید

عن عائشة قالت : كان رسول الله صلى الله عليه وسلم لا يكاد يخرج من البيت حتى يذكر خديجة . فيحسن الثناء عليها. فذكرها يوما " من الأيام فأدركتني الغيرة . فقلت : هل كانت إلا عجوزا " ، فقد أبدلك الله خيرا " منها ، فغضب ، ثم قال : لا والله ما أبدلني الله خيرا " منها ، آمنت بي إذ كفر الناس . وصدقتني إذ كذبني الناس ، وواستني في مالها إذ حرمني الناس . ورزقني الله منها أولادا " إذ حرمني أولاد النساء ، قالت عائشة : فقلت في نفسي لا أذكرها بسيئة أبدا "

* أحمد وإسناده حسن ( الزوائد 224 / 9 ) وابن عبد البر ( الإستيعاب 287 / 4 ) وابن كثير ( البداية والنهاية 92 / 8 ) .

عايشه میگوید: پیامبر از خانه بیرون نمیشد مگر انکه از خدیجه یادی کند ئ او را به نیکی یاد فرماید پس در روزی از روزها دچار حسادت فراوان نسبت به او شده و گفتم ای پیامبر مگر خدیجه چیزی بیش از یک پیرزن بود؟!! پس پیامبر خشمگین شده و فرمود : نه به خدا قسم خدا بهتر از خدیجه به من نداد.....

عن عائشة قالت : ما غرت على امرأة كما غرت على خديجة ، وما بي أن أكون أدركتها . ولكن لكثرة ذكر رسول الله " صلى الله عليه وآله وسلم " إياها ، وإن كان ليذبح الشاة ؟ فيتبع بذلك صدائق خديجة يهديها لهن.

*صحيح البخاري ج 9 ص 292 ، و ج 5 ص 48 ، و ح 7 ص 47 ، و ج 8 ص 15 ، وصحيح مسلم ج 7 ص 134 و 133 ، وأسد الغابة ج 5 ص 438 ، والمصنف ج 7 ص 493 ، والاستيعاب هامش الإصابة ج 4 ص 286 ، وصفة الصفوة ج 2 ص 8 ، عن البخاري ، ومسلم ، وتاريخ الاسلام للذهبي ج 2 ص 153 ، والبداية والنهاية ج 3 ص 12.

عايشه میگوید: به هيچ زنی به اندازه خدیجه حسادت نورزیدم با انکه او را هرگز ندیده بودم ....

وقد ذكر النبي " صلى الله عليه وآله وسلم " خديجة يوما ، فغارتأم المؤمنين ، فقالت : هل كانت إلا عجوزا أبدلك الله خيرا منها ؟ وفي لفظ مسلم : " وما تذكر من عجوز من عجائز قريش ، حمراء الشدقين ، هلكت في الدهر ، أبدلك الله خيرا ممنها " ؟ فغضب " صلى الله عليه وآله وسلم " ، ‹ صفحة 292 › حتى اهتز مقدم شعره ، ثم قال : لا والله ، ما أبدلني الله خيرا منها الخ الرواية.

روزی پیامبر از خدیجه یاد کرد پس عایشه از خشم و خسادت بر آشفته و گفت:.....
*صحيح مسلم ج 7 ص 134 ، لكنه لم يذكر جوابه " صلى الله عليه وآله وسلم " وأسد الغابة ج 5 ص 857 / 558 و 438 والإصابة ج 4 ص 283 ، والاستيعاب هامشها ج 4 ص 286 / 287 ، وصفة الصفوة ج 2 ص 8 ، ومسند أحمد ج 6 ص 117 ، وليراجع البخاري ج 2 ص 202 ط سنة 1309 ه‍ . ق والبداية والنهاية ج 3 ص 128 واسعاف الراغبين بهامش نور الابصار ص 96 .

وقال العسقلاني والقسطلاني : " وأن عائشة كانت تغار من نساء النبي " صلى الله عليه وآله وسلم " ، لكن كانت تغار من خديجة أكثر " .

* فتح الباري ج 7 ص 102 ، وإرشاد الساري ج 6 ص 166 و ج 8 ص 113 .

عايشه نسبت به دیگر زنان پیامبر حسادت میورزید اما نسبت به خدیجه بیشتر...

نمونه هاي چنین حسادتهایی در تاریخ عایشه فراوان است اما آنچه برای ما مهم است آنستکه کسیکه داری چنین حسادتی بوده بی شک برای قیاس و به رخ کشیدن و ارضای حس برتری جویی هم که بوده باید جهت مقایسه هم که شده سن همسر دیگر –همزمان- را نیز روایت میکرده که مثلا من شش ساله و بودم و همسر دیگری مثلاٌ 30 ساله.اما میبینیم در هیچ جا عایشه اشاره ای به سن سوده بنت زمعه نمیکند با آنکه درست در یک زمان به عقد هم در آمده بودند.

حال فرض کنید گفته شود که سوده در زمانی که عایشه این حدیث- یعنی حدیث شش ساله بودنش- را روایت کرده سوده بنت زمعه از دنیا رفته بوده است. اما نادرستی چنین فرضیه ای هنگامیکه مشخص میشود که بدانیم عایشه حسادت فراوانی نسبت به خدیجه همسر اول پیامبر می ورزیده که او هم در زمان ازدواج پیامبر با عایشه فوت کرده بوده !! , است. آنهم بر پایه روایتهای زیر:

وقد ذكر النبي " صلى الله عليه وآله وسلم " خديجة يوما ، فغارت أم المؤمنين ، فقالت : هل كانت إلا عجوزا أبدلك الله خيرا منها ؟ وفي لفظ مسلم : " وما تذكر من عجوز من عجائز قريش ، حمراء الشدقين ، هلكت في الدهر ، أبدلك الله خيرا ممنها " ؟ فغضب " صلى الله عليه وآله وسلم " ، ‹ صفحة 292 › حتى اهتز مقدم شعره ، ثم قال : لا والله ، ما أبدلني الله خيرا منها الخ الرواية.

*صحيح مسلم ج 7 ص 134 ، لكنه لم يذكر جوابه " صلى الله عليه وآله وسلم " وأسد الغابة ج 5 ص 857 / 558 و 438 والإصابة ج 4 ص 283 ، والاستيعاب هامشها ج 4 ص 286 / 287 ، وصفة الصفوة ج 2 ص 8 ، ومسند أحمد ج 6 ص 117 ، وليراجع البخاري ج 2 ص 202 ط سنة 1309 ه‍ . ق والبداية والنهاية ج 3 ص 128 واسعاف الراغبين بهامش نور الابصار ص 96 .

روزی پیامبر از خدیجه یاد کرد پس عایشه از خشم و خسادت بر آشفته و گفت : ای پیامبر مگر خدیجه چیزی بیش از یک پیرزن بود؟!! پس پیامبر خشمگین شده و فرمود : نه به خدا قسم خدا بهتر از خدیجه به من نداد.....

از سوی دیگر چنانچه گذشت عایشه نسبت به تمامی زنان پیامبر حسادت میورزیده حال چگونه است که برای ارضای این حس هیچ یادی از سن بسیار زیادتر سوده بنت زمعه و یا باکره نبودنش نمیکند باز جای پرسش فراوان دارد.

اما اصولا اینها تنها دلایل منطقی جعلی بودن روایتهای عایشه نیستند بلکه مجموعه ای از دلایل ما را به این سمت هدایت میکند که در پی خواهد امد.

خواستگاری غیر ممکن !!

از نخستین تناقضهای بسیار صریح موجود در روایتهای نقل شده در بخاری و برخی منابع دیگر درباره جریان ازدواج پیامبر اسلام با عایشه جریان خواستگاری عایشه توسط پیامبر از پدرش ابو بکر است آنچه درستی این روایت را از پایه با مشکل روبرو میکند :

حديث خطبة عائشة فمنها : ما رواه في كتاب النكاح عن عروة أن النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - خطب عائشة ، فقال له أبو بكر : إنما أنا أخوك ، فقال : « أنت أخي في دين الله وكتابه وهي لي حلال ».

*صحيح البخاري كتاب النكاح باب تزويج الصغار رقم 5081

در این روایت ابو بکر در پاسخ خواستگاری پیامبر از دخترش عایشه در پاسخ پیامبر میگوید که چنین چیزی شدنی نیست زیرا که من برادر شما هستم- اشاره به پیمان برادری ابوبکر با پیامبر-!!

مکشلی که این روایت با آن روبروست آنستکه جریان خواستگاری چنانچه عایشه مدعی است پیش از هجرت پیامبر به مدینه و در مکه اتفاق افتاده است !!

اما پیمان برادری میان مسلمانان چنانکه پیامبر آنرا بست در مدینه و پس از هجرت از مکه به مدینه رخ داد!!

حالا چگونه ممکن است پیمان برادری که بعدا در مدینه بسته شده در اینجا و پیش از وقوع مورد استناد ابوبکر قرار گیرد خوب باید از عایشه پرسید و بعد از هم بخاری و در پایان هم از دگر اندیشی که بدون اندکی خرد ورزی به چنین روایتی استناد میکند!!

ازدواج عایشه پیش از پیامبر و باکره نبودن او!!

در کتب تاریخ و سیرت روایتهای فراوانی وجود دارند که با روایتهای مورد استناد در بخش پیشین تناقض فاحشی دارند از جمله:

يروي ابن سعد عن عائشة قولها : تزوجني رسول الله ( ص ) في شوال سنة عشر من النبوة قبل الهجرة لثلاث سنين وأنا ابنة ست سنين . وهاجر رسول الله فقدم المدينة يوم الاثنين لاثنتي عشرة ليلة خلت من شهر ربيع الأول . وأعرس بي في شوال على رأس ثمانية أشهر من المهاجر . وكنت يوم دخل بي ابنة تسع سنين .

*طبقات ابن سعد ح‍ 8 ترجمة عائشة . باب ذكر أزواج رسول الله . .

ابن سعد به نقل از عایشه روایت میکند که: پیامبر در شوال سال دهم بعثت و سه سال پیش از هجرت در حالیکه شش ساله بودم با من ازدواج کرد. سپس پیامبر در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول(!!)به مدینه هجرت نمودند. و در شوال همان سال درست هشت ماه بعد بر من دخول نمود که در آن هنگام من 9 ساله بودم.

أن الرسول ( ص ) تزوج عائشة وهي ابنة ست . ودخل بها وهي ابنة تسع.

* البخاري كتاب النكاح ومسلم .

پیامبر با عایشه در سن شش سالگی ازدواج و در نه سالگی بر او داخل شد...

این روایتها همگی بیانگر سن پایین عایشه البته به روایت خود عایشه و در کتابهای حدیث سنی و در بخش ازدواج دختران خرد سال با مردان بزرگسال آورده شده است!!

از سوی دیگر:

يقول ابن حجر : كان مولدها في الإسلام قبل الهجرة بثمان سنين أو نحوها ومات النبي ( ص ) ولها نحو ثمانية عشر عاما.

ابن حجر ميگوید: تولد عایشه تقریبا هشت سال پیش از هجرت است و در هنگام وفات پیامبر عایشه 18 سال داشته است.

*فتح الباري ح‍ 7 / 107

وحسب قول ابن حجر يكون تاريخ ميلاد عائشة في السنة الخامسة للبعثة على أساس أن الرسول قضى في مكة ثلاثة عشر عاما.

بر پایه گفته این حجر تاریخ تولد عایشه در سال 5 بعثت بوده است ...

* كتاب الفضائل باب كم بقي النبي في مكة والمدينة ؟.

بر پايه اين روايتها كه نقل كر ده اند عايشه بايستي در سال چهارم يا پنجم بعثت بدنیا آمده باشد اما با یک حساب سر انگشتی میتوان فهمید که عایشه خود میگوید سه سال پیش از هجرت پیامبر به مدینه و در سال دهم بعثت و در سن شش سالگی با عایشه ازدواج کرده است پس از یک سال از هجرت بر او دخول کرده است.

خوانندگان دقت داشته باشند:

- سال تولد بر پایه روایت عایشه :سال چهارم
- سن ازدواج بر پایه روایت عایشه : شش سالگی
: سه سال پیش از هجرت
: سال دهم بعثت

بر پایه روایتهای دیگر نقل شده دیگر از خود عایشه از جمله:

- يروي أبو داود عن عائشة قالت : تزوجني رسول الله ( ص ) وأنا بنت سبع . قال سليمان : أو ست . ودخل بي وأنا بنت تسع...

* كتاب النكاح

ابن داوود از عایشه روایت میکند از عایشه: پیامبر با من ازدواج کرد در هفت سالگی و در نه سالگی بر من داخل شد ...

- ويروي النسائي عن عائشة قالت : تزوجني رسول الله ( ص ) لسبع سنين ودخل علي لتسع سنين ( 2 ) . .

*كتاب النكاح

نسايي از عايشه رويت ميكند كه:پیامبر با من ازدواج کرد در هفت سالگی و در نه سالپی بر من داخل شد ...

- يروي ابن ماجة عن عبد الله قال : تزوج النبي ( ص ) عائشة وهي بنت سبع وبنى بها وهي بنت تسع وتوفي عنها وهي بنت ثماني عشر سنة ( 3 ) . .

*كتاب الأنكحة .

ابن ماجه از عبد الله روایت میکند:پیامبر با عایشه در هفت سالگی ازدواج و در نه سالگی بر او داخل شده و در هنگام وفات پیامبر عایشه 18 ساله بود...

بر این پایه تاریخ تولد عایشه در سال سوم بعثت خواهد بود و نه چهارم و بنابراین در سن ده سالگی دخول بر او صورت گرفته نه نه سالگی .

بنابر این خود روایت عایشه دارای تناقض خواهد شد!!

حال چگونه میتوان دو روایت نقل شده از یک نفر میتواند دارای چنین تناقضهای فاحشی باشد خود جای پرسش دارد.
..

ازدواج اول عایشه!!

از دیگر سو اگر به روایتهای نقل شده ذیل نیز دقت کنید باز درستی چنین حدیثی سخت مورد چالش قرار خواهد گرفت:

قال أبو عمر : كانت عائشة تذكر لجبير بن مطعم وتسمى له ...

*الإستيعاب 357 / 4 .

وروى ابن سعد عن أبي مليكة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم عندما خطب عائشة . قال أبو بكر : إني كنت أعطيتها مطعما " لابنه جبير . فدعني حتى أسلها منهم .فاستسلها منهم فطلقها.فتزوجها رسول الله صلى الله عليه وسلم.
*الطبقات الكبرى 59 / 7 ، الإصابة 359 / 4

ويروي ابن سعد أن رسول الله ( ص ) لما خطب عائشة من أبي بكر قال أبو بكر : يا رسول الله إني كنت أعطيتها مطعما لابنه جبير فدعني حتى أسلها منه . فاستسلها منهم فطلقها فتزوجها رسول الله .

*طبقات ابن سعد ح‍ 8 . ترجمة عائشة .
همچنین در باره تفصیل خواستگاری پیامبر از عایشه نیز که در بالا شرح آن آورده شد چنین اشاره ای دیده میشود:
قالت أم رومان – أم عايشه و زجه أبو بكر-: إن مطعم بن عدي قد ذكرها على **** ، ووالله ما وعد أبو بكر وعدا قط فأخلفه .فدخل أبو بكر على مطعم بن عدي وعنده امرأته أم الصبي . فقالت : يا ابن أبي قحافة لعلك مصبئ صاحبنا تدخله في دينك الذي أنت عليه إن تزوج إليك ؟ ! فقال أبو بكر للمطعم بن عدي أقول هذه تقول ؟

*السيرة النبووية- إبن كثير- برگ 142-143

این روایت دو پرسش بنیادین را درباره سن عایشه مطرح میسازد:

مطعم و جبیر پسر او در شمار مشرکن بوده اند و این بیانگر آنستکه ازدواج عایشه با این فرد پیش از بعثت انجام گرفته و تا بعثت نیز ادامه داشته تا ان هنگام که خدیجه نخستین همسر پیامبر از دنیا رفته و تا ازدواج پیامبر با سوده-ب ر پایه روایتهای نقل شده پیشین – ادامه داشته تا ان هنگام که پیامبر با عایشه ازدواج نموده در این صورت پرسش اینجاست چگونه میتوان پذیرفت که عایشه در ان هنگام شش ساله بوده؟!!

پرسش اینجاست که عایشه در هنگام ازدواج با جبیر چند سال داشته ؟

این ازدواج چقدر طول کشیده؟

مطمئنا بایستی سن عایشه بسیار بیش از شش ساله مورد ادعای خودش باشد تا چنین چیزی امکان پذیر باشد!!

باکره بودن عایشه!!

اما پرسش مهم تر که روایتهای عایشه را بیش از بیش زیر سوال میبرد جریان باکره بودن عایشه است که تنها ان را خود نقل کرده است روایتهایی متناقض با این ادعا نیز وجود دارد از جمله :

يروي أبو داود: لما تزوج بها أقام عندها ثلاثا ثم قال : ليس بك على أهلك هوان إن شئت سبعت لك . . وكان رسول الله إذا تزوج البكر أقام عندها سبعا . وإذا تزوج الثيب أقام عندها ثلاثا.
*كتاب النكاح . باب في المقام عند البكر

اين روايت دقیقا بیان میدارد که بوارونه آنچه عایشه خود روایت میکند تنها زن بکر پیامبر نبوده است.

همچنین عایشه اساسا بکر نبوده است زیرا چنانکه روایت بیان میدارد پیامبر نزد زن باکره خود هفت روز و نزد غیر باکره ها سه روز اقامت داشته اند.

و چون نزد عایشه سه روز اقامت داشته این دقیقا بیان کننده آنست که عایشه آن چنان که خود ادعا دارد بکر نبوده است!!

باز در اینجا به این پرسش میرسیم که عایشه باید سنی بسیار بیش از آنچه ادعا میکند داشته باشد تا به جبیر بن مطعمه بر اساس روایت پیشین دخول کرده باشد تا بهنگام ازدواج با پیامبر باکره نباشد!!

البته خود روایت بکر بودن عایشه و تنها زن بکر بودن او هم محل شک . شبه است زیرا تنها کسی که به روایت این ماجرا پرداخته بخاری است :

قال البخاري : باب نكاح الأبكار . وقال ابن أبي مليكة : قال ابن عباس لعائشة : لم ينكح النبي صلى الله عليه وسلم بكرا غيرك . حدثنا إسماعيل بن عبد الله ، حدثني أخي ، عن سليمان بن بلال ، عن هشام بن عروة ، عن أبيه ، عن عائشة قالت : قلت : يا رسول الله ، أرأيت لو نزلت واديا وفيه شجرة قد أكل منها ، ووجدت شجرة لم يؤكل منها ، في أيها كنت ترتع بعيرك ؟ قال : " في التي لم يرتع منها " تعنى أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يتزوج بكرا غيرها .انفرد به البخاري .

و در هیچکدام از صحاح سته اثری از این روایت دیده نمیشود!! آنچه بیش از بیش درستی گفتار عایشه و یا امانتداری بخاری در نقل روایتها و گزینه تواتر را سخت به چالش میگیرد!!

وفات عایشه و تناقضی دیگر!!

در باب وفات عایشه برخی راویان آورده اند که عایشه در هفتاد سالگی و در سال 57 هجری فوت کرده البته این پایین ترین سنی که برای وفات او در سال 57 ذکر شده اما باز اگر همین بدترین حالت را هم در نطر بگیریم باز به تناقضی فاحش میان این روایتها و آنچه عایشه روایت کرده خواهیم رسید.

از جمله ابن قتیبه میگوید:

يذكر ابن قتيبة أن عائشة قد توفيت سنة 58 - وعند غيره سنة 57 ه‍ - وقد قاربت السبعين

المعارف لابن قتيبة ص 59 ط سنة 1390 ه‍ .

در اين روايت ابن قتيبه و البته تقريبا تمام منابع سني ها از جمله بخاري اذعان ميدارند كه عايشه در سال 57 و یا 58 هجری فوت نموده است بنابر این عایک حساب ریاضی ساده مشخص خواهد شد که عایشه در هنگام هجرت 57-70=13 سال داشته است و البته این به روایت خود منابع سنی است حال چگونه این تناقض با تناقض روایت عایشه قابل حل خواهد بود؟!! و چگونه چنین تناقض های فاحشی حل شده است؟

و این باز دلیلی اضافی است بر بطلان روایت عایشه!!


پس سن دقیق عایشه در هنگام ازدواج چند سال بوده است؟

اما تا بدینجا به ارائه دلایلی پرداختیم که بی پایه گی ادعاهای عایشه و عدم امانتداری بخاری را در نقل روایت نشان میداد به عبارتی استلال ما در اینجا بر پایه رد بناشده بود اما پرسش که در اینجا ممکن است برای خواننده گرامی پیش بیاید انستکه:

بالاخره عایشه در هنگام این ازدواج چند سال داشته؟

و البته پرسشی نیکو و بجاست!!

در این بخش به ارائه شواهدی خواهیم پرداخت که حدود سن عایشه را در هنگام ازدواج با پیامبر اسلام نشان خواهد داد :

- ازدواج با جبیر:

جریان ازدواج عایشه با جبیر در بالا آورده شد از این ازدواج و جریان باکره نبودن عایشه میتوان چنین نتیجه گرفت که عایشه بسیار بزرگتر از انچیزی است که در روایتها نقل شده از خودش ادعا میکند در آنجا اشاره کردیم اگر فرض را بر این بگیریم که عایشه در هنگام ازدواج با جیبر دست کم 7 یا 9 ساله بوده باشد با توجه به اینکه جبیر و پدرش مطعمه در شما مشرکین بوده اند چون ازدواج بنا بر این روایتها پیش از بعثت انجام پذیرفته !! بنابر این عایشه و اگر باز فرض کنیم این ازدواج با جبیر دست کم یک سال پیش از بعثت انجام پذیرفته باشد بنابراین عایشه در هنگام بعثت ده ساله بوده و در ده سال پس از بعثت – تاریخ ازدواج با پیامبر بقول خودش- و در هنگام ازدواج 17 یا 19 ساله و در هنگام دخول 20 یا 22 ساله خواهد بود!!

اما باز فرض کنید از این روایت هم صرفنظر کنیم !

ببینید :

إن ابن إسحاق قد عد عائشة في جملة من أسلم أول البعثة ، قال : وهي يومئذ صغيرة . وأنها أسلمت بعد ثمانية عشر إنسانا فقط.

*سيرة ابن هشام ج 1 ص 271 ، وتهذيب الأسماء واللغات ج 2 ص 351 و 329 عن ابن أبي خيثمة في تاريخه عن ابن إسحاق ، والبدء والتاريخ ج 4 ص 146 .

بر پایه این روایت ابن هشام مدعی است عایشه در شما 18 نفر نخستین ایمان آورنده به پیامبر بوده یعنی در همان سال نخستین بعثت به پیامبر ایمان آورده !! در حالیکه بسیار کم سن وسال بوده!!

باز اگر سن عایشه را در هنگام ایمان آوردن 7 یا 9 سال فرض کنیم بنابر این در هنگام ازدواج با پیامبر یعنی در سال دهم بعثت-بنا بر روایت خود عایشه- سن او در حدود 17 یا 19 سال خواهد بود!! و چون دخول بر او در مدینه یعنی سه سال بعد صورت گرفته پس بایستی سن او در هنگام دخول 20 یا 22 سال باشد!!

که دقیقا مطابق بر روایت پیشین خواهد بود!!

باز اگر سختگیرانه بخواهیم بررسی کنیم در خواهیم يافت بر پایه حدیث ذیل:

قوله " صلى الله عليه وآله وسلم " لفاطمة : أنها سيدة نساء العالمين ، وبين ما نسب إليه " صلى الله عليه وآله وسلم " من أنه لم يكمل من النساء إلا مريم ابنة عمران ، وآسية امرأة فرعون ، وأن فضل عائشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام ( 1 ) .

*السيرة النبوية لابن كثير ج 2 ص 137 .

يقول الطحاوي : " قد يحتمل أن يكون ما في هذا الحديث قبل بلوغ فاطمة ، واستحقاقها الرتبة التي ذكرها رسول الله " صلى الله عليه وآله وسلم " لها . إلى أن قال : وأن كل فضل ذكر لغير فاطمة ، مما قد يحتمل أن تكون فضلت به فاطمة ، محتملا لان يكون وهي حينئذ صغيرة ، ثم بلغت بعد ذلك الخ " ( 2 ) .

*مشكل الآثار ج 1 ص 52 .

لقد قال الطحاوي هذا ، بعد أن جزم قبل ذلك بقليل ، بأن فاطمة صلوات الله وسلامه عليها كان عمرها حين توفيت خمسا وعشرين سنة ( 3 ) .

*مشكل الآثار ج 1 ص 47 .

در روایت شماره 1 پیامبر حضرت زهرا سلام الله علیها دختر خویش را سرور زنان جهان ملقب فرموده اند در همان حال و باز بر پایه روایتی که ابن کثیر آنرا نقل میکند پیامبر برتر عایشه نسبت به دیگر زنان خویش مانند برتری ترید ( غذایی محبوب برای اعراب ) نسبت به دیگر غذاها می دانند . این حدیث چنانکه طحاوی در کتاب مشکل الاثار اعتراف دارد پیش از حدیث اولی یعنی ملقب نمودن فاطمه سلام الله علیها به سرور زنان جهان بوده است!!

تا اینجا را داشته باشید!!

از دیگر سو چنانکه خود طحاوی روایت کرده حضرت زهرا سلام الله علیها در هنگام فوت 25 سال سن داشته اند. به دیگر سخن اگر داده های زیر رابه صورت ریاضی فرمول بندی کنیم:
- پیامبر 13 سال پس از بعثت در مکه اقامت داشته اند.
- سپس پیامبر در سال سیزدهم بعثت به مدینه مهاجرت کردند.
- پیامبر 10 سال در مدینه اقامت گزیدند.

- چون این روایت بیانگر آن است که حضرت زهرا سلام الله علیها در سن 25 سالگی به شهادت رسیدند اگر در نظر بگیریم 10+13=23 در این صورت لاجرم حضرت زهرا سلام الله علیها بایستی دو سال پیش از بعثت یا بنابر دیگر روایت ها سه سال پیش از بعثت بدنیا آمده باشند.
- روایت برتری عایشه نسبت به دیگر زنان چون بنا بر روایت طحاوی در هنگامی بیان شده که حضرت زهرا هنوز به بلوغ نرسیده اند بنابراین می توان نتیجه گرفت:

الف- عایشه در آن هنگام زن کاملی بوده است که با دیگر زنان چون مریم یا آسیه مقایسه شده است از طرف دیگر چون حضرت زهرا در سن 25 سالگی وفات یافته اند نبابر این این روایت نشاندهنده این است که عایشه در آن هنگام بسیار بزرگتر از آنچه خود گفته(18 سال)، بوده است!!

ب- عایشه مدعی است در هنگام فوت پیامبر 18 ساله بوده- بنا بر روایت خودش- در حالیکه میدانیم حضرت زهرا درست در هنگام فوت پیامبر و پس از 75 یا به روایت دیگر 90 روز به شهادت رسیدند و بنابر این روایت در سن 25 سالگی!! حال چگونه میتوان این تناض را با تناقض حدیث برتری عایشه در هنگامیکه او زن کامل بوده و پيامبر به او نسبت به دیگر زنانش برتري داده اما فاطمه سلام الله علیها هنوز به بلوغ نرسیده بوده، توجیه کرد؟
.

و اما عايشه مفتي!!

اما آن چه بيش از روايت هاي بالا ، سن عايشه را حتى بیشتر از 22 سال می نماید ( در هنگام دخول ) ميتوان در اين حديث كه اهل سنت همگي بر آن صحه گذاشته اند دريافت:

وأخرج ابن سعد عن القاسم قال : كانت عائشة استقلت بالفتوى في عهد أبي بكر وعمر وعثمان .

*الحاكم ( المستدرك 8 / 4 ) وسير أعلام النبلاء 133 / 2 .

عايشه در زمان ابو بکر و عمر و عثمان در صدور فتوا استقلال یافته بود!!

اگر روایت خود عایشه را در مورد سنش بپذیریم که در هنگام فوت پیامبر 18 سال داشته و چون پدرش پس از پیامبر فوت کرده در اینصورت چگونه ممکن است زنی 18 ساله آنهم با حضور زنان دیگری چون ماریه قبطیه و ام سلمه و ... که هم بزرگتر از او و هم به گواهی تاریخ دانشمند تر بوده اند یا در حضور بانویی چون حضرت زهرا سلام الله علیها بتوند استقلال در قضا و فتوا دادن داشته باشد ، مگر آنکه سن اش بسیار بیشتر از آنچه باشد که خود میگوید.

ما در تاریخ با انبوهی از روایت هایی مواجهیم که عایشه از پیامبر نقل می کند . اگر فرض کنیم که همان گونه که عایشه خود نقل می کند سنش در هنگام دخول پیامبر 9 سال بوده و آنچنان که مدعی است در آن هنگام از فرط خردسالی هنوز با اسباب بازهایش بازی می کرده ، اما باز می بینیم روایت های فقهی عایشه که مورد استناد اهل سنت است بسیار فراوان است و لازمه اعتماد به آنها این است که عایشه از حالت کودکی خارج شده باشد یعنی حداقل 16 ساله باشد تا بتوان به گفته وی اعتماد کرد با این حساب آیا منطقی است که در عرض دو سال یعنی تا 18 ساله شدن بیش از 25000 حدیث از پیامبر شنیده باشد تازه آنهم احادیث فقهی فقط؟!!

بسیار بعید بنظر میرسد!!

اما این روایتها چرا؟!!

در پایان ممکن است این پرسش برای خواننده پیش بیاید که چرا عایشه یا راویان سنی چنین احادیثی را برای وی جعل کرده اند؟!!

نخستین پاسخ را باید در نسبت عایشه با خلیفه اول جستجو کنید.عایشه دارای احادیث فراوانی درباره فضیلتهای پدرش از زبان پیامبر اسلام است اما لازمه باوراندن این افکار به مردم آن است که کودکی عایشه با زندگی رسول خدا پیوند داده شود بنابر این خلفا – هر سه- بعلاوه معاویه به چنین کاری دست زدند و مجموعه ای از این دست روایتها را برای عایشه جعل کردند البته نباید در این میان از نقش رشوه و خرید وجدان نیز غافل شویم :

فعن ذكوان مولى عائشة قال : قدم درج من العراق فيه جواهر إلى عمر بن الخطاب . فقال لأصحابه : أتدرون ما ثمنه. فقالوا : لا . ولم يدروا كيف يقسمونه . فقال : أتأذنون أن أرسل به إلى عائشة لحب رسول الله صلى الله عليه وسلم إياها . قالوا : نعم . فبعث به إليها.
*الحاكم ( المستدرك 8 / 4 ) وسير أعلام النبلاء 133 / 2 .

ذکوان غلام عایشه چنین نقل میکند که روزی جواهراتی از عراق برای عمر بن خطاب فرستاده شد . عمر از اطرافیان پرسید آیا میدانید قیمت آن چیست؟ گفتند:نه.و ندانستند چگونه انرا تقسیم کنند پس عمر از آنان اجازه خواست تا آن را تمام و کمال به نزد عایشه بفرستند و انان نیز اذن بدین کار دادند!!

البته عمر این کار خود را با عشق پیامبر به عایشه توجیه میکند اما آیا این کار بدون مابه ازای قبلی برای عایشه بوده است؟

وأخرج ابن سعد عن مصعب بن سعد قال : . فرض عمر لأمهات المؤمنين عشرة آلاف . وزاد عائشة ألفين . وقال : إنها حبيبة رسول الله صلى الله عليه وسلم.

*الطبقات الكبرى 67 / 8 .

ابن سعد روایت میکند که عمر برای هر کدام از زنان پیامبر ده هزار (درهم) مقرری قرار دادند و برای عایشه دوهزار درهم بیشتر !!...

وفي عهد معاوية بن أبي سفيان . تعهد معاوية أم المؤمنين بالعطايا . روي عن عروة أن معاوية بعث إلى عائشة بمائة ألف.

* الحلية / أبو نعيم 47 / 7 ، سير أعلام النبلاء 131 / 2 ، المستدرك 13 / 4 .

معاویه متعهد شده بود که ام المومنین عایشه را با بخشش ها اکرام کند و عروه روایت میکند که عایشه صد هزار درهم از معاویه بخشش دریافت کرد.

وأخرج أبو نعيم عن عبد الرحمن بن القاسم قال : أهدى معاوية لعائشة ثيابا " وورقا " وأشياء توضع في أسطوانتها.

*الحلية 48 / 2 .

ابو نعيم ازعبد الرحمن بن قاسم روايت ميكند كه: معاوية به عايشه پیراهنهایی از جنس"وورقا" و اشیاء گرانبهای دیگری هدیه نمود!!

چرا؟

دلیلش را باید در همین روایت های جعلی جستجو کنید مثل روایتهای فضائل معاویه از زبان پیامبر که خانم عایشه روایت فرموده اند!!
.

[FONT=arial black]نتیجه گیری!!:Sham::Sham:

انگیزه عایشه و راویان از نقل چنین احادیث مجعولی چیزی جز پیوند زدن کودکی خود با پیامبر و افزودن اعتبار به روایتهای جعلی شان نبوده است!!:Sham:

اما روی سخن ما با دگر اندیشانی است که فریاد خردگرایی شان گوش فلک را کر کرده است و گاه و بیگاه با پرچم کردن چنین شبه های نخ نما شده قصد توهین به پیامبر اسلام را دارند!!:Ealam:

این دگر اندیشان با آنکه معیار پذیرش روایات تاریخی را فیلتر خرد میدانند اما دیدیم که این فیلتر درست عمل نکرده حالا خواننده گرامی میپرسد چرا؟:Sham:

دو احتمال بیشتر وجود ندارد:

[FONT=arial black]- یا غرضی در کار بوده و هست!!:Sham:

[FONT=arial black]-یا فیلتر آقایان کار نمی کند!!:Gig:

[FONT=arial black]مدعای آقایان دگر اندیش انست که غرضی در کار نیست پس احتمال دوم صد در صد خواهد شد!!

یعنی این فیلتر خرد در آنها یا به درستی کار نمی کند یا به درستی به کار برده نمی شود!!:Sham:

[QUOTE=sasan2012;21635]در این مورد قبلا هم توضیح دادم و اگر خوانده بودید می دیدید که نوشته بودم این نظریه آن کاربر محترم تنها از جانب ایشان نبوده و بارها و بارها در جاهای مختلف مشاهده کرده ام و همانطور که گفتم اولین بار این داستان پردازی را (با اندکی تفاوت ) در یکی از کتابهای دینی دانشگاهی( احتمالا اندیشه 1 ) خوانده ام .

شما با زیرکی تجربه والدین را با وحی الهی از یک مقوله می دانید در حالی که تجربه والدین حاصل آزمون و خطا بوده و مربوط به علم تجربی می شود و نه چیزی در حیطۀ وحی الهی !
و همینطور است در مورد دفترچه راهنمای کارخانه ها که حاصل بارها و بارها آزمون و خطا بوده است تا توانسته اند محصولی با عملکرد و کیفیت مناسب همراه با یک کتابچه آموزشی ارائه دهند .[/QUOTE]

سلام دوست عزیز:Gol:

این دو در قالب تمثیل است برای درک و فهم مطلب، نه آنکه تجربۀ پدر و مادر و تخصص و علم سازندۀ محصول را، عین علم الهی و در مقام وحی بدانیم.

مقصود آنست چنانکه انسان عاقل و اهل درک، در علم اکتسابی سازندگان محصولات و تجربیات پدر و مادر، تردید و چون و چرا نمی کنند. اگر به وجود خدای هستی بخش بعنوان خالق و آفریننده ایمان بیاورند، و در پی آن به ضرورت و حکمت ارسال رسل و انزال کتب، از سوی حکیم فیاض قائل شوند، وحی الهی را بعنوان یک راه کسب معرفت، رسیدن به علم یقینی و حرکت در مسیر کمال، می پذیرند. و آنقدر بر طبل تجربه گرائی و عقلانیت محض شان نمی کوبند.

علم، علم است و تنها تفاوت در آن اینست که علم خداوند ذاتی و حقیقی است اما علوم بشری اکتسابی و در پی کسب تجربه است. و چگونه است که این بشر "ناسپاس و جهول"، به راحتی به علم اکتسابی و مأخوذ از تجربۀ کمپانی ها و سازندگان محصولات و والدین تن می دهد، اما در برابر علم حقیقی و ذاتی و بی نهایت خداوند به خیر و مصالح بشری مقاومت می کند و هزار و یک چون و چرا، اما و اگر و بهانه های بنی اسرائیلی از خویش، می سازد.

برادر عزیز:Gol:

علم نامحدود الهی که از صفات ذاتی اوست، همۀ زوایای آشکار و پنهان انسان و جهان و دنیا و آخرت را شامل می شود، که انسان اگر بدان معتقد شود و خود را از چشمه ساران حاملان وحی که همانا انبیاء الهی اند برخوردار سازد، نه تنها به بسیاری از زوایای آشکار هستی پی می برد بلکه زوایای پنهان و ناپیدای عالم هستی (دنیا و آخرت) را نیز در خواهد یافت.

زوایای پنهان و ناپیدای بسیاری که قطعاً علم تجربی و عقل محدود بشری را به ساحت آن راهی نیست، وقتی بسا اسرار و حکمت های پیدا و پنهانی که مربوط به این جهان مادی اند و دانشمندان علوم تجربی با این همه ادعا و آلاف و الوف، از دست یافتن به گسترۀ وسیعی از این اسرار عاجز و ناتوان مانده اند، چگونه می توانند به اسرار جهان دیگر اعم از برزخ و قیامت و اسرار معنوی جهان غیب از مسائل مبدأ و معاد، پی ببرند.

بدون شک، در کنار عقل و علم و تجربه، که بزرگترین مدعیان آن، در بسیاری مسائل نه چندان سخت، در حیرت و سرگردانی اند، ضرورت منبعی دیگر برای کشف حقایق و اسرار حکمت های عالم، روشن می شود، و آن نیست مگر منبع نورانی وحی الهی. (و فیه تأمل)

موفق باشید ...:Gol:

سلام
از این دانشمندها تا دلت بخواد هست من فکر نمیکردم نیاز باشه دانشمند رو قبلش تعریف کنم.
ولی انصافا حقیر تا الان از بحث اساسی استفاده کردم
گر خدا خواهد عدو شود سبب خیر
ساسان جان دستت درد نکنه یبار فکر نکنی منظورم شمایی ها کلی عرض کردم
سوال کسی که در وجود خدا بحث داره چطور می خواد از وحی استفاده کنه؟؟؟
مگر ایات متعددی به ما گوشزد نمیکنند که قران برای غیر مومنین فقط باعث گمراهی بیشتر میشه؟؟؟؟

تعجب می کنم از کجا فهمیدید که منبع من از سایتهای ضد اسلام است ؟ به فرض هم که باشد آیا اصل سند را هم انکار می کنید ؟ اشکال از کیست ؟ آنها که فیلتر می کنند و مانع از انتشار کتب حدیث می شوند ؟یا آنها که می خواهند تحقیق کنند ؟ این مطالب در اینترنت زیاد است و با یک سرچ ساده می توانید پیدا کنید . احتمالا سرتان زیاد در سایتهای ضد دین است که با یک نظر منبع مرا تشخیص دادید ؟!

بسیار مایه شرم است که هنگامی که حرف از نماز و روزه و بلوغ و قوه تشخیص و ازدواج می شود ، 9 سال سن زیادی برای یک دختر است ، اما همین که این دختر نه ساله بخواهد حرفی مخالف میل ما بزند ناگهان کم سن و نادان و کم حافظه و حسود و با هزار عیب و ایراد دیگر می شود !

اینکه عایشه سن خود را در شش سالگی می دانست کجایش ایراد دارد ؟ و چرا مغالطه می کنید و حسود بودن عایشه را پیش می کشید ؟ ربطش به موضوع چیست ؟ آیا آدم حسود نمی تواند حافظه و عقل داشته باشد ؟

روایت صریح مسلم و بخاری را که بسیار معتبر است را رها کرده اید و از احادیث ربط و بی ربط اشخاص دیگر مثال میاورید ؟ و با در کنار هم چیدن احدیث معتبر و غیر معتبر دست به قیاس می زنید ؟

باز هم همان مسئله ای که قبلا گفته بودم ... تا زمانی که به کارمان بیاید بخاری و امثالهم خوب است ولی حالا که به ضررمان است باید او را متهم به عدم امانت داری کنیم !

عایشه همسر محبوب پیامبر بوده و اکثر مواقع در نزد او به سر می برده و اگر صد هزار حدیث هم از پیامبر نقل کند باز هم نباید تعجب کرد و از طرفی همین که به او اجازه فتوا داده بودند حاکی از هوش سرشار عایشه می باشد که اصحاب به او اعتماد می کردند و مثلا عمر تقسیم آن مال را به او واگذارکرد . طلحه و زبیر نیز انقدر شخصیتهای بزرگی بودند و آنقدر از حداقل دانایی برخوردار بودند که اگر عایشه را نادان می پنداشتند هرگز افسار خود را به دست او نمی دادند .

به مبارزه طلبیدن حریف وقتی که دست و پای او را از قبل بسته ایم کاملا به دور از جوانمردی است . اجازه نشر کتابهای حدیث معتبر اهل سنت و سایر کتب دینی داده نمی شود و وضع اینترنت هم که همین است که می بینیم و حالا اگر یکی مثل من کلی بگردد و یک حدیث را که از چنگ فیلترینگ در رفته است را پیدا کند به چه چیزها که متهم نمی شود ؟! شما بگویید که من از کجا می توانم کتب حدیث معتبر اهل سنت را بدون سانسور تهیه و مطالعه کنم ؟
همانطور که قبلا اشاره شد بهتر بود که یک فضای باز برای تحقیقات و تبادل نظر از سوی مسئولین محترم (مانند زمان امام صادق و چیزی که از آرمانهای شهید مطهری یکی از ایدئولوژیستهای انقلاب اسلامی بود ) ایجاد می شد تا محققان بتوانند آزادانه به منابع مورد نظر خود دسترسی داشته باشند .

بدون شک، در کنار عقل و علم و تجربه، که بزرگترین مدعیان آن، در بسیاری مسائل نه چندان سخت، در حیرت و سرگردانی اند، ضرورت منبعی دیگر برای کشف حقایق و اسرار حکمت های عالم، روشن می شود، و آن نیست مگر منبع نورانی وحی الهی. (و فیه تأمل)

موفق باشید ...:gol:

وقتی که هنوز کیفیت این منبع وحیانی به اثبات نرسیده چگونه می توان از ان به عنوان مکمل عقل و علم و تجربه استفاده کرد ؟ و این منبع وحیانی چگونه می تواند در رسیدن به بعضی از حقایق کمک کند ؟ و اینکه تنها چیزی که از وحی در دسترس ماست ، قرآن می باشد که محدود به شش تا هفت هزار آیه است و مطمئنا نمی تواند در همه مسائل پاسخگو باشد . فرض کنید دانشمندان هنوز به ماهیت واقعی اتم پی نبرده اند ، قرآن چگونه می تواند ما را از این سردرگمی درآورد . آیا صبر می کنید تا دانشمندان پس از سالها آزمون و خطا به ماهیت اتم پی ببرند و بعد یک آیه از قرآن را پیدا کنید و بگویید جل الخالق این را که خودمان می دانستیم !
برای استفاده از قرآن به عنوان منبعی معتبر راه زیادی در پیش داریم . اول باید ثابت کنیم که قرآن وحی الهی است و وجود ناسخ و منسوخ و محکم و مشتبه و تضادهای آن را به نحوی منطقی حل کنیم و سپس باید ثابت کنیم که در طی این 1400 سال تحریف نشده است و بعد می توان با اطمینان از آن به عنوان منبعی مکمل استفاده کنیم .

سلام
بعد میکن چرا ادما زود پیر میشن اخه تا کسی بعظمت امیرالمومنین علی که فدای اسمش همه عالم افلاک میشن کسی که دوست و دشمن به بزرگی ازش یاد میکنند کسی که با اینهمه سانسور وجشتناک اموی و عباسی اینهمه احادیث معتبر از محاسنش نقل میشه کسی که شاگرد مستقیم پیامبر بوده و بلکه نفس پیامبر در قران مبین لقب گرفته در دسترس باشه سراغ کسی که بقول شما مشغول عروسک بازی بوده ویا در ملعون بودنش شک هست رفتن از بیخردی نیست؟ این بود روحیه علمی صرف شما ؟نمردیم و تعریف علمی رو هم یاد گرفتیم ای ول
وسلام

تعجب می کنم از کجا فهمیدید که منبع من از سایتهای ضد اسلام است ؟ به فرض هم که باشد آیا اصل سند را هم انکار می کنید ؟ اشکال از کیست ؟ آنها که فیلتر می کنند و مانع از انتشار کتب حدیث می شوند ؟یا آنها که می خواهند تحقیق کنند ؟ [FONT=book antiqua]این مطالب در اینترنت زیاد است و با یک سرچ ساده می توانید پیدا کنید . احتمالا سرتان زیاد در سایتهای ضد دین است که با یک نظر منبع مرا تشخیص دادید ؟!

بسیار مایه شرم است که هنگامی که حرف از نماز و روزه و بلوغ و قوه تشخیص و ازدواج می شود ، 9 سال سن زیادی برای یک دختر است ، اما همین که این دختر نه ساله بخواهد حرفی مخالف میل ما بزند ناگهان کم سن و نادان و کم حافظه و حسود و با هزار عیب و ایراد دیگر می شود !

اینکه عایشه سن خود را در شش سالگی می دانست کجایش ایراد دارد ؟ و چرا مغالطه می کنید و حسود بودن عایشه را پیش می کشید ؟ ربطش به موضوع چیست ؟ آیا آدم حسود نمی تواند حافظه و عقل داشته باشد ؟

روایت صریح مسلم و بخاری را که بسیار معتبر است را رها کرده اید و از احادیث ربط و بی ربط اشخاص دیگر مثال میاورید ؟ و با در کنار هم چیدن احدیث معتبر و غیر معتبر دست به قیاس می زنید ؟

باز هم همان مسئله ای که قبلا گفته بودم ... تا زمانی که به کارمان بیاید بخاری و امثالهم خوب است ولی حالا که به ضررمان است باید او را متهم به عدم امانت داری کنیم !

عایشه همسر محبوب پیامبر بوده و اکثر مواقع در نزد او به سر می برده و اگر صد هزار حدیث هم از پیامبر نقل کند باز هم نباید تعجب کرد و از طرفی همین که به او اجازه فتوا داده بودند حاکی از هوش سرشار عایشه می باشد که اصحاب به او اعتماد می کردند و مثلا عمر تقسیم آن مال را به او واگذارکرد . طلحه و زبیر نیز انقدر شخصیتهای بزرگی بودند و آنقدر از حداقل دانایی برخوردار بودند که اگر عایشه را نادان می پنداشتند هرگز افسار خود را به دست او نمی دادند .

به مبارزه طلبیدن حریف وقتی که دست و پای او را از قبل بسته ایم کاملا به دور از جوانمردی است . اجازه نشر کتابهای حدیث معتبر اهل سنت و سایر کتب دینی داده نمی شود و وضع اینترنت هم که همین است که می بینیم و حالا اگر یکی مثل من کلی بگردد و یک حدیث را که از چنگ فیلترینگ در رفته است را پیدا کند به چه چیزها که متهم نمی شود ؟! شما بگویید که من از کجا می توانم کتب حدیث معتبر اهل سنت را بدون سانسور تهیه و مطالعه کنم ؟
همانطور که قبلا اشاره شد بهتر بود که یک فضای باز برای تحقیقات و تبادل نظر از سوی مسئولین محترم (مانند زمان امام صادق و چیزی که از آرمانهای شهید مطهری یکی از ایدئولوژیستهای انقلاب اسلامی بود ) ایجاد می شد تا محققان بتوانند آزادانه به منابع مورد نظر خود دسترسی داشته باشند .

حالا آقا ساسان ما قسم را قبول کنیم !!یا دم خروس را ؟
از طرفی به علم گرای مطلق پناه میبرد !!و از طرفی به روایات جعلی اهل سنت پناه میبرد ؟!در صورتی که علم گرا مطلق هستید طبق گفته خود شما ؟!!آیا در گفتهای خود تضاد پیدا نمیکنید؟
دوست من شما روش نقد کردن را بدرستی نمیشناسید !!!
به مطلب زیر دقت کنید !

روش‌ نقد انديشه‌ چگونه‌ است‌؟

این ۳ تا روایت را در تمام سایتهای خرد گرای و ضد اسلامی میتوانید پیدا کنید!!
که علما در خود همان کتابها تناقضهای زیادی پیدا کردند و دست به نقد زدند!
تعجب میکنم چطور مطلق صحبت میکنید !!

سلام
بعد میکن چرا ادما زود پیر میشن اخه تا کسی بعظمت امیرالمومنین علی که فدای اسمش همه عالم افلاک میشن کسی که دوست و دشمن به بزرگی ازش یاد میکنند کسی که با اینهمه سانسور وجشتناک اموی و عباسی اینهمه احادیث معتبر از محاسنش نقل میشه کسی که شاگرد مستقیم پیامبر بوده و بلکه نفس پیامبر در قران مبین لقب گرفته در دسترس باشه سراغ کسی که بقول شما مشغول عروسک بازی بوده ویا در ملعون بودنش شک هست رفتن از بیخردی نیست؟ این بود روحیه علمی صرف شما ؟نمردیم و تعریف علمی رو هم یاد گرفتیم ای ول
وسلام

خود حضرت علی (ع) در جریان جنگ جمل وقتی که یکی از اصحاب در مورد طلحه و زبیر برایش شبهه پیش امده بود و به حضرت گفته بود که چگونه می شود که چنین شخصیتهای بزرگی راه خطا را رفته باشند ؟ ، به آنها جواب داد : شما به جای اینکه بزرگی را ملاک حق قرار دهید ، بروید حق را ملاک بزرگی قرار دهید .

فراموش نکنیم که انسانها نه خوب مطلقند و نه بد مطلق ... حر بدترین گناهان را در حق اهل بیت مرتکب شد ولی بد مطلق نبود چرا که به موقعش نشان داد که همانقدر که می تواند بد باشد قادر به خوب بودن نیز است و چه دلیرانه و فداکارانه نیز به شهادت رسید .

در مورد عایشه هم نباید یکطرفه قضاوت کرد . او هم از نیمه خوب آدمی برخوردار بود و هم از نیمه بد آدمی .

در مورد حضرت علی (ع) نیز نقد بسیار است . برای مثال اگر امروز من بروم در جنگ علیه شرک سر یک اسیر را ببرم همه از دوست و دشمن مرا ملامت و طرد می کنند و حتی زن و بچه ام نیز مرا ترک می کنند ، ولی وقتی حضرت علی به تنهایی ( و به نقلی با همکاری یکی دیگر ) می آید و در یک روز گردن 700 اسیر یهودی را میزند هیچکس ان را مخالف بزرگی و شأن ایشان نمی داند .
امام حسن صلح می کند و ما هزار دلیل می تراشیم که مصلحت این بوده و امام حسین جنگ می کند و ما هزار دلیل دیگر می تراشیم که باز مصلحت همین بوده است . ولی اگر قضیه برعکس می شد و امام حسن جنگ می کرد و امام حسین صلح می کرد باز بیکار نمی نشستیم و هزار دلیل می تراشیدیم که حتما مصلحتی بوده که یکی جنگ کرد و دیگری صلح ؟!
ما شیعیان بجای اینکه حق را معیار بزرگی انسانها قرار دهیم ، برخلاف گفته مولا علی (ع) داریم بزرگی اشخاص را معیار حق قرار می دهیم .

حالا آقا ساسان ما قسم را قبول کنیم !!یا دم خروس را ؟
از طرفی به علم گرای مطلق پناه میبرد !!و از طرفی به روایات جعلی اهل سنت پناه میبرد ؟!در صورتی که علم گرا مطلق هستید طبق گفته خود شما ؟!!آیا در گفتهای خود تضاد پیدا نمیکنید؟
دوست من شما روش نقد کردن را بدرستی نمیشناسید !!!
به مطلب زیر دقت کنید !

روش‌ نقد انديشه‌ چگونه‌ است‌؟

این ۳ تا روایت را در تمام سایتهای خرد گرای و ضد اسلامی میتوانید پیدا کنید!!
که علما در خود همان کتابها تناقضهای زیادی پیدا کردند و دست به نقد زدند!
تعجب میکنم چطور مطلق صحبت میکنید !!

بله چون طبری و بخاری و ... سنی هستند و اهل سنت هم ( با این تفسیر ) بلا استثناء دروغ پرداز هستند ، پس نباید از انهاحدیث نقل کرد و باید حدیث شق القمر و رد الشمس و آن حدیث الاغ پیامبر و ... را که شیعه می گوید باور کنیم !

بله چون طبری و بخاری و ... سنی هستند و اهل سنت هم ( با این تفسیر ) بلا استثناء دروغ پرداز هستند ، پس نباید از انهاحدیث نقل کرد و باید حدیث شق القمر و رد الشمس و آن حدیث الاغ پیامبر و ... را که شیعه می گوید باور کنیم !


آقا ساسان این که نشد!خود گوی و خود خندی عجب مرد هنر مندی !!!!!

ای دل چه انديشيدۀ در عذر آن تقصير ها ؟
زان سوی او چندان وفا زين سوی تو چندين جفا
زان سوی او چندان کرم، زين سو خلاف و بيش و کم
زان سوی او چندان نعم،زين سوی تو چندين خطا
زين سوی تو چندين حسد ، چندين خيال و ظنّ بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندين چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود
چندين کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اوليا
از بد پشيمان می شوی، الله گويان می شوي
آن دم ترا او می کشد تا وا رهاند مر ترا
از جرم ترسان می شوی، وز چاه پرسان می شوي
آن لحظه ترساننده را با خود نمی بينی چرا؟
گر چشم تو بر بست او چون مهرۀ ! در دست او
گاهت بغلتاند چنين گاهت بُبازد در هوا
گاهی نهد در طبع تو سودای سيم و زرّ و زن
گاهی نهد در جان تو نور خيال مصطفي
اين سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
يا بگذرد يا بشکند کشتی درين گردابها
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آيد صدا
بانگ شعيب و ناله اش وان اشک همچون ژاله اش
چون شد ز حد ، از آسمان آمد سحر گاهش ندا:
« گر مجرمی بخشيدمت وز جرم آمرزيدمت
فردوس خواهی دادمت خامش ، رها کن اين دعا »
گفتا:« نه اين خواهم نه آن ديدار حق خواهم عيان
گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر بقا
گر راندۀ آن منظرم، بستست ازو چشم ترم
من در جحيم اوليترم جنت نشايد مر مرا
جنت مرا بی روی او هم دوزخست و هم عدو
من سوختم زين رنگ و بو کو فَرّ انوار بقا ؟ »
گفتند: « باری کم گری تا کم نگردد مبصري
که چشم نابينا شود چون بگذرد از حد بکا »
گفت: « ار دو چشمم عاقبت خواهند ديدن آن صفت
هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمي؟
ور عاقبت اين چشم من محروم خواهد ماندن
تا کور گردد آن بصر کو نيست لايق دوست را»
اندر جهان هر آدمی باشد فدای يار خود
يار يکی انبان خون يار يکی شمس ضيا
چون هر کسی در خورد خود ياری گزيد از نيک و بد
ما را دريغ آيد که خود فانی کنيم از بهر لا
روزی يکی همراه شد با بايزيد اندر رهي
پس بايزيدش گفت:«چه پيشه گزيدی ای دغا»
گفتا که:«من خربنده ام» پس بايزيدش گفت:«رو»
يارب خرش را مرگ ده تا او شود بندۀ خدا

وقتی که هنوز کیفیت این منبع وحیانی به اثبات نرسیده چگونه می توان از ان به عنوان مکمل عقل و علم و تجربه استفاده کرد ؟ و این منبع وحیانی چگونه می تواند در رسیدن به بعضی از حقایق کمک کند ؟ و اینکه تنها چیزی که از وحی در دسترس ماست ، قرآن می باشد که محدود به شش تا هفت هزار آیه است و مطمئنا نمی تواند در همه مسائل پاسخگو باشد . فرض کنید دانشمندان هنوز به ماهیت واقعی اتم پی نبرده اند ، قرآن چگونه می تواند ما را از این سردرگمی درآورد . آیا صبر می کنید تا دانشمندان پس از سالها آزمون و خطا به ماهیت اتم پی ببرند و بعد یک آیه از قرآن را پیدا کنید و بگویید جل الخالق این را که خودمان می دانستیم !
برای استفاده از قرآن به عنوان منبعی معتبر راه زیادی در پیش داریم . اول باید ثابت کنیم که قرآن وحی الهی است و وجود ناسخ و منسوخ و محکم و مشتبه و تضادهای آن را به نحوی منطقی حل کنیم و سپس باید ثابت کنیم که در طی این 1400 سال تحریف نشده است و بعد می توان با اطمینان از آن به عنوان منبعی مکمل استفاده کنیم .


دوست عزیز:Gol:
این مطالبی که گفتید: کیفیت منبع وحیانی، چگونگی استفاده از این منبع، عدم تحریف قرآن، مسألۀ آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ... شاید اینها برای شما حل نشده، که این یا نشان کم اطلاعی شما و یا عدم تحقبق دقیق در اینهمه منابع و سایت های اسلامی است (که برخی دوستان اشاره کردند).

هر چه بحث جلوتر می رود به مشکلات بنیادی شما بیشتر پی می بریم، تعجب ما اینست که شما که در همه چیز، شک و تردید و ان قلت دارید، و اگر قصدتان واقعاً رسیدن به حقیقت است نه شبهه افکنی صرف، که گاهاً در برخی پست ها مظلوم نمائی را هم چاشنی آن می کنید. چگونه است که از یک گوشه بحثی را شروع نمی کنید.

مثلاً بحث منابع وحی، یا فایدۀ وحی، یا هر چیزی که فکر می کنید بنظر شما اساسی تر است. بر خلاف انتخاب شیوه ای صحیح برای پیشبرد بحث و رسیدن به نتیجه، انبوهی از شبهات را طرح می کنید، تمامی پاسخ های مستدل دوستان را با چوب تجربه گرائی تان رد می کنید، روندی که هیچ نتیجه ای بر آن مترتب نیست. و بدانید در میان باتلاقی که بدون تمسک به نور حقیقت جوئی از انبوه شبهات برای خودتان و با دستانتان درست کرده اید، تنها خودتان غرق و غرق تر خواهید شد.

به راستی که در برابر شما باید همان موضع حضرت علامه طباطبائی (ره)، در برابر منکران حقایق و بدیهیات و محرومان انوار الهی را اتخاذ کنیم، ایشان در برابر سخنان اینگونه افراد، فقط به این آیۀ شریفه اشاره می کردند: " و من لم یجعل الله له نوراً، فما له نور؛ و هر کس که خداوند برای او نوری قرار نداده باشد، نوری برای او نخواهد بود."(بنقل از کتاب در محضر علامه طباطبائی)

و چه خوب امیر بیان فرمودند: "اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له ..." (نهج البلاغه، خطبه 189).

موفق باشید ...:Gol:



دوست عزیز:gol:
این مطالبی که گفتید: کیفیت منبع وحیانی، چگونگی استفاده از این منبع، عدم تحریف قرآن، مسألۀ آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ... شاید اینها برای شما حل نشده، که این یا نشان کم اطلاعی شما و یا عدم تحقبق دقیق در اینهمه منابع و سایت های اسلامی است (که برخی دوستان اشاره کردند).

هر چه بحث جلوتر می رود به مشکلات بنیادی شما بیشتر پی می بریم، تعجب ما اینست که شما که در همه چیز، شک و تردید و ان قلت دارید، و اگر قصدتان واقعاً رسیدن به حقیقت است نه شبهه افکنی صرف، که گاهاً در برخی پست ها مظلوم نمائی را هم چاشنی آن می کنید. چگونه است که از یک گوشه بحثی را شروع نمی کنید.

مثلاً بحث منابع وحی، یا فایدۀ وحی، یا هر چیزی که فکر می کنید بنظر شما اساسی تر است. بر خلاف انتخاب شیوه ای صحیح برای پیشبرد بحث و رسیدن به نتیجه، انبوهی از شبهات را طرح می کنید، تمامی پاسخ های مستدل دوستان را با چوب تجربه گرائی تان رد می کنید، روندی که هیچ نتیجه ای بر آن مترتب نیست. و بدانید در میان باتلاقی که بدون تمسک به نور حقیقت جوئی از انبوه شبهات برای خودتان و با دستانتان درست کرده اید، تنها خودتان غرق و غرق تر خواهید شد.

به راستی که در برابر شما باید همان موضع حضرت علامه طباطبائی (ره)، در برابر منکران حقایق و بدیهیات و محرومان انوار الهی را اتخاذ کنیم، ایشان در برابر سخنان اینگونه افراد، فقط به این آیۀ شریفه اشاره می کردند: " و من لم یجعل الله له نوراً، فما له نور؛ و هر کس که خداوند برای او نوری قرار نداده باشد، نوری برای او نخواهد بود."(بنقل از کتاب در محضر علامه طباطبائی)

و چه خوب امیر بیان فرمودند: "اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له ..." (نهج البلاغه، خطبه 189).

موفق باشید ...:gol:



تا حالا هر چه جواب دادید من نیز با منطق جواب دادم . بگویید کجا اشتباه رفتم ؟ وقتی انسان از منطق کم می اورد یا باید بپذیرد و یا باید سکوت کند . تا حالا جواب یک به یک شما عزیزان را دادم و خارج از منطق چیزی نگفتم و با این حال مرا متهم به شبهه پردازی می کنید ؟ قبل از اینکه به این سایت بیایم نظیر این جوابها را بارها و بارها خوانده ام و همانطور که در این سایت دارم توضیح می دهم هیچ یک از انها مبنای درست و اصولی نداشت .
من کجا مظلوم نمایی کردم ؟ هر چه دلتان می خواهد به من می گویید و تهمت شبهه افکنی و خرده شیشه داشتن و ... به من می زنید و تا بخواهم اعتراض کنم متهم به مظلوم نمایی می شوم . دوستان انگار از مباحثه ناتوان گشته اند که کم کم دارند وارد مباحث انحرافی می شوند و سرکوفتش را به من می زنند . مدیر سایت به من تذکر دادند که سوالات را در جایگاه ویژه خود مطرح کنم و من نیز قصد داشتم بحث را تمام کنم و در سر فرصت دوباره بحث ها را به طور جداگانه مطرح و پیگیری کنم ولی دوستان و شما کارشناسان سکوت مرا دلیل بر شبهه پراکنی و فرار از حقیقت پنداشتید و من مجبور شدم علیرغم درخواست مدیر سایت به بحث ادامه دهم و اگر پیام خود به مدیر سایت را علنی نوشتم به خاطر این بود که فکر نکنید از اینکه نزدیک به بیست سوال را یکجا مطرح کرده ام و شما را سردرگم کرده ام در حال لذت بردن هستم .
مطمئنا اگر زبان منطق می دانستید اینجور یکطرفه قضاوت نمی کردید . هر جا کلامم ناقص و خارج از منطق است بگویید تا اصلاح کنم ولی هوچی گری و مغلطه دسته جمعی راه نیندازید لطفا .... اسم مغلطه خود را روحیه حقیقت جویی می گذارید و به منی که دارم منطق را داخل کلامم می کنم لقب دشمن حقیقت می دهید .

هزاران سال مردم دنیا فکر می کردند که خورشید به دور زمین می چرخد و هیچ تردیدی نداشتند و به قول شما این مسئله کاملا برایشان اثبات شده بود . حتی وقتی که گالیله خلاف نظر انها را ثابت کرد باز هم عناد ورزیدند . ولی اکنون است که همگان به این واقعیت به صورت بی چون و چرا پی برده اند .


حال این قصه من با شما نیز هست . همه چیز را از پیش کاملا اثبات شده می دانید و وقتی برایتان دلیل علمی می اورم مثل کبک سرتان زیر برف می برید و می گویید حرف حرف خودمان است و تو داری شبهه پراکنی می کنی ؟ علم را که مخالفید ؟! از احادیث هم فقط انهایی را قبول دارید که به نفعتان باشد . خود بگویید که با چه زبانی می شود با شما استدلال کرد ؟ اصلا این سایت را برای چه راه انداخته اید ؟
در ضمن گمان نکنم که شما کارشناس نور شناسی نیز باشید که در مورد نور من قضاوت می کنید و به صورت غیر مستقیم مرا کوردل می نامید . اینها به من و خدای من مربوط است . اگر من عاصی و سرکش هستم شما که دیندارید چرا در کار خدا دخالت و اظهار نظر می کنید ؟

حالا هر چه دوست دارید به من کور دل و شبهه فراکن و خرده شیشه دار و ... بگویید و بعد تا خواستم چیزی بگویم ، بگویید آقا دارد مظلوم نمایی می کند !

می خواهید هر سوال به طور جداگانه مطرح شود و یکی بعد از دیگری به حل آنها بپردازیم ؟ خیلی خب ! شما بگویید بحث را از کدام سوال شروع کنیم ؟

[QUOTE=sasan2012;21715]
تا حالا هر چه جواب دادید من نیز با منطق جواب دادم . بگویید کجا اشتباه رفتم؟ [/QUOTE]

دوست عزیز

چرا به یکباره ؟...؟ می شوید؟ من که همان ابتدا در صفحۀ اول و پست اولم عرض کردم:

سؤالات یکی یکی در پست های جداگانه و با روش منطقی و مستدل، اگر به دنبال جواب هستید؟؟؟ (انشاءالله)

لطفاً مجدداً نفرمایید که مقام معظم رهبری (حفظه الله) آدرس این سایت و برخی دیگر را به شما داده اند. و حتماً هم ایشان به شما گفته اند همۀ سؤالاتتان را در یک پست و بیکباره ارسال کنید؟؟؟

لزومی به این احتجاجات نیست، ما قدم همۀ کاربران و پرسشگران محترم را به دیدۀ منت می گذاریم، این از وظایف خدمتگذاران شما در این سایت است. تذکرات بنده و برخی دیگر را به دل نگیرید، بلکه قصد ما روشنگری در شیوۀ طرح سؤال بوده تا با تمرکز و توجه ویژۀ کارشناسان محترم، شما عزیز به نحو احسن به جوابتان دست یابید.

قطعاً می دانید، بررسی و پاسخگوئی تفکیکی سؤالات، خیلی آسان و امکان پذیرتر و با شیوه های منطقی رایج، سازگارتر است.

می توانستید بعد از پست بنده و تأیید مدیر محترم سایت، بلافاصله اقدام کنید، سؤالاتی که جواب داده شده بود را باقی می گذاشتید، تا بحث پیرامون انها ادامه یابد و سؤالات دیگر را به پست های مستقل، منتقل می کردید.

البته ما هم می توانستیم چنین کنیم، اما چون شما وعدۀ بعد از چهلم مادر بزرگ مرحومتان را دادید، ما به احترام شما، به ترکیب پست ها و حذف و ویرایش سؤالات شما دست نزدیم.

هنوز هم دیر نشده، می توانید سؤالاتتان را در تایپیک های مجزا طرح کنید که با آسایش خاطر و بدور از در هم تنیدگی و آنگونه که با اسلوب های متداول سؤال و جواب مطابق باشد، پاسخ های شما داده شود.

بسم الله از همین لحظه می توانید شروع کنید ...:Gol:

دوست عزیز

چرا به یکباره ؟...؟ می شوید؟ من که همان ابتدا در صفحۀ اول و پست اولم عرض کردم:

سؤالات یکی یکی در پست های جداگانه و با روش منطقی و مستدل، اگر به دنبال جواب هستید؟؟؟ (انشاءالله)

لطفاً مجدداً نفرمایید که مقام معظم رهبری (حفظه الله) آدرس این سایت و برخی دیگر را به شما داده اند. و حتماً هم ایشان به شما گفته اند همۀ سؤالاتتان را در یک پست و بیکباره ارسال کنید؟؟؟

لزومی به این احتجاجات نیست، ما قدم همۀ کاربران و پرسشگران محترم را به دیدۀ منت می گذاریم، این از وظایف خدمتگذاران شما در این سایت است. تذکرات بنده و برخی دیگر را به دل نگیرید، بلکه قصد ما روشنگری در شیوۀ طرح سؤال بوده تا با تمرکز و توجه ویژۀ کارشناسان محترم، شما عزیز به نحو احسن به جوابتان دست یابید.

قطعاً می دانید، بررسی و پاسخگوئی تفکیکی سؤالات، خیلی آسان و امکان پذیرتر و با شیوه های منطقی رایج، سازگارتر است.

می توانستید بعد از پست بنده و تأیید مدیر محترم سایت، بلافاصله اقدام کنید، سؤالاتی که جواب داده شده بود را باقی می گذاشتید، تا بحث پیرامون انها ادامه یابد و سؤالات دیگر را به پست های مستقل، منتقل می کردید.

البته ما هم می توانستیم چنین کنیم، اما چون شما وعدۀ بعد از چهلم مادر بزرگ مرحومتان را دادید، ما به احترام شما، به ترکیب پست ها و حذف و ویرایش سؤالات شما دست نزدیم.

هنوز هم دیر نشده، می توانید سؤالاتتان را در تایپیک های مجزا طرح کنید که با آسایش خاطر و بدور از در هم تنیدگی و آنگونه که با اسلوب های متداول سؤال و جواب مطابق باشد، پاسخ های شما داده شود.

بسم الله از همین لحظه می توانید شروع کنید ...:Gol:


من هم همان اول که تذکر دادید گفتم که موضوع را به وقت دیگر موکول می کنم ولی انگار همین دوستان محترم بودند که تا سکوت مرا دیدند مرا متهم به شبهه پردازی و فرار از حقیقت کردند و مرا مجبور کردند که در همین جا پاسخگو باشم و حتی وقتی از مدیر محترم سایت خواستم که موضوع را ببندند ، ایشان توجه نکردند و من متهم به مظلوم نمایی از جانب شما و یکی از دوستان شدم .

اگر اسمی از مقام معظم رهبری برده شد به خاطر این بود که بعضی هدف مرا از ایراد این شبهات ، مغرضانه و در جهت گمراه کردن پنداشتند . بنابراین تنها هدف من از بردن نام ایشان این بود که دوستان بفهمند کسی که دنبال شبهه پراکنی و ... است هرگز چنین شبهاتی را بدین منظور به دفتر ایشان ارسال نمی کند .

در این زمینه که می گویید قصد روشنگری و خدمت و ... دارید خودتان قاضی خودتان باشید . هیچگاه با کوردل خواندن بقیه و از راه به بیراهه زدن و دور زدن منطق و ... روشنگری نمی کنند .

اگر دنبال جواب سوال هستم ؟!!!!!!!!! باز هم دارید حرف اول خود را با گوشه و کنایه تکرار می کنید . اصلا فرض کنید که من دنبال جواب نیستم . شما اگر می توانی جوابت را بده و اگر جایی از منطق کم آوردم آن وقت بزنید تو سرم که تو شبهه پراکن و کوردل و ... هستی . لطفا پیش داوری و ادعای ذهن خوانی نکنید . اینگونه حرف زدن خارج از شان یک کارشناس است . اگر سطح تحصیلات خود را نیز می گفتید بیشتر ممنون می شدیم .

پس اگر دوستان دیگر سکوت مرا حمل بر شبهه فراکنی و کوردلی و فرار از حقیقت و خرده شیشه داشتن و مظلوم نمایی و سوءاستفاده و .... ندانند من بروم تا انشاالله کمتر از چهل روز دیگر در خدمت شما عزیزان باشم تا با همفکری یکدیگر به ترتیب به حل شبهات این موضوع در جایگاه ویژه خود بپردازیم .

با آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری برای همگی :Gol:

[QUOTE=sasan2012;21728]من بروم تا انشاالله کمتر از چهل روز دیگر در خدمت شما عزیزان باشم تا با همفکری یکدیگر به ترتیب به حل شبهات این موضوع در جایگاه ویژه خود بپردازیم .
با آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری برای همگی :Gol:[/QUOTE]

با سلام مجدد و تشکر:Gol:

از همۀ دوستان و کارشناسان محترم که در پاسخگوئی به برخی سؤالات مشارکت داشتند کمال تشکر را دارم، و از ساسان عزیز که در نهایت پذیرفتند که باید به شیوۀ درست و منطقی پرسش و پاسخ، که همان روش تفکیکی و مجزا بودن هر سؤال است باز گردند و انشاءالله وعدۀ چهل روز آینده را دادند تشکر می کنم.

اگر مدیر محترم سایت صلاح بدانند، ادامۀ بحث را پس از طرح سؤالات در تایپیک های مجزا، در آیندۀ نزدیک با حضور جناب ساسان، ادامه دهیم.

از همۀ دوستان و کارشناسان استدعا دارم، پست جدیدی در این تایپیک ارسال نکنند و بررسی باقی سؤالات را به آینده موکول سازند.

با تشکر ...:Gol:

[FONT=Zar]درجواب سؤال شماره 9 جناب [FONT=Times New Roman][FONT=Zar]sasan2012[FONT=Zar] [FONT=Zar]مي توان[FONT=Zar] چنين[FONT=Zar] گفت كه:
أولا برده داری امری بود که بر اسلام تحمیل شد نه این که اسلام آن را واقعاً تأیید کرده باشد و يا پيامبر در اين باره از هدف خود كه حفظ كرامت انسان بود كوتاه آمده باشد. توضیح این که برانداختن یک رسم و سنّت عوامل متعددی را می طلبد که اگر شرایط و عوامل آن فراهم نباشند نمی توان یک طرفه دست به القاء آن رسم و سنّت زد. در عهد اسلام اگر یک طرفه رسم برده داری القاء می شد تمام ضرر آن متوجه مسلمین و اسلام شده و سود و منافع آن به جیب دشمنان انسانیت می رفت. اما با اين حال به هر تقدیر اسلام با ظرافت تمام، احکامی را در ميان مسلمانان رواج داد که به تدريج وبدون لطمه زدن به جامعه آن روز به برده داري پایان دهد. از آن جمله اينكه برای بسیاری از خلافهای روز مرّه انسانها کفّاره نهاد وآن کفّاره آزادی بردگان بود، يا اينكه براي آزادكردن هربرده ثواب فراوانی مقرر نمود، ويا اگر احیاناً لطمه ای به یک برده وارد می شد آن برده می بایست آزاد شود... و مکانیسم های زیاد دیگري نيز از این قبیل برای ریشه کنی برده داری به کار گرفت.
[FONT=Times New Roman]اما درمورد مثالهايي كه در متن[FONT=Times New Roman] سؤالتان آورده ايد:
[FONT=Times New Roman]1- أنس برده پيامبر نبود. [FONT=Times New Roman]أبوحمزه أنس بن مالک أنصاری از قبیله[FONT=Times New Roman] بني نجار[FONT=Times New Roman]، در حدود سال سوم بعثت در شهر[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]مدينه [FONT=Times New Roman]به دنیا[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]آمد. مادرش ام سليم،[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]از زنان مشهور تاریخ اسلام بود که پس ازهجرت رسول خدا (ص) به مدینه، فرزندش، أنس، را که حدود 10سال داشت جهت خدمتگزاری به خانه پیامبر[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]اکرم فرستاد. أنس از آن زمان به مدت 10 سال افتخار خدمتگزاری پیامبر را یافت[FONT=Times New Roman].[FONT=Times New Roman] او به علت کمي ‌سن نتوانست در جنگ‌های زمان رسول خدا(ص) شرکت جوید، اما احادیث فراوانی[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]از پیامبر خدا روایت کرده است.[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]
[FONT=Times New Roman]2- آن دسته اززنان پيامبر(ص)[FONT=Times New Roman]كه كنيز بوده اند، أولاً قبل از ازدواج با ايشان كنيز بوده اند، ثانياً همانگونه كه خودتان نيز در متن سؤال تصريح كرده ايد، «همسر» پيامبربوده اند نه كنيز ايشان. و لابد متوجه هستيد ميان اينكه انسان كنيزي را ابتدا آزاد كرده و سپس به عنوان يك زن آزاد با او عقد ازدواج ببندد با اينكه به همان صورت و با عنوان كنيزيت او را در خانه نگهدارد، تفاوت فراواني وجود دارد. زنان رسول خدا(ص) نيز همسران ايشان بودند نه كنيزان ايشان!
3- أئمه(عليهم السلام) نيز از برده داري اهداف خاصي داشته اند كه مشروح آن در منابع مذ كور است. مثل امام سجاد(ع) كه درآن خفقان عجيب پس از حادثه كربلا كه از هر گونه فعاليت فرهنگي ايشان ممانعت به عمل مي آمد از اين راه به تربيت انسانها و گسترش تشيع اقدام مي نمود. بدين صورت كه ابتدا بردگاني را از بازار برده فروشان خريداري كرده و آنان را به خانه مي آورد، سپس با رفتار وگفتار پيامبرگونه خويش آنان را تحت تأثير قرارمي داد وآموزه هاي اسلام ناب وتشيع راستين رابه آنان مي آموخت طوري كه پس از مدتي أكثر آنان شيعه مي شدند، سپس با آزاد كردن شان اين سفيران هدايت يافته را روانه اجتماع مي كرد تا آنان نيز به نوبه خود باعث هدايت ديگران شوند. داستانهاي فراواني از اين افراد در تاريخ ثبت شده است.
4- فرزند كنيز بودن برخي ازأئمه(ع) نيزنه تنها از شأن آنان نمي كاهد، بلكه دليل محكم ديگري بر برابري انسانها در دين اسلام است. آييني كه حتي امامان وپيشوايان آن كه در رأس هرم جامعه قرار دارند، نيز ممكن است كنيز زاده باشند و به ظاهر از طرف مادر حسب و نسب خاصي نداشته باشند...

م این 10 صفحه رو سطحی نگاهی انداختم

برای شبهات 1و2و3و4 جوابی ندیدم
اگه اشتباه میکنم ببخشید و بهم بگید

دنبال جواب بقیه شبهه ها هم نگشتم
خواستم دونه دونه پیش برم

3 صفحه اول رو کامل خوندم کسی حرفی نداشت احساس کردم وقتم تلف میشه بقیه صفحات رو سطحی نگاه کردم
ببخشید اگه اشتباه میکنم

درضمن تو صفحات جلوتر هم برخوردهای تندی دیدم و توهین و تهمت
که هر وقت به شخص سوال کننده توهین میشه و یا تهمتی به او میزنند من خوشحال میشم
میگم حتما چیزی میدونه که میترسند انتشار پیدا کنه چون منافع بعضی ها به خطر میوفته:Gig:

سلام آقایان

لطفا در این باره با هم بحث بیهوده نکنید هر کس در این باره می خواهد بگوید من بهتر از تو ، بجای این که رفع ابهام کنید و به دنبال حلش باشد و همین باعث می شود که دنبال عیب هم باشید و بخواهید به هم گیر بدهید پس در این بین جایگاه خدا کجاست لطفا و خواهشا بحث در این تایپک را تمام کنید تا وقتی که ان شاء الله خود ساسان خان موضوعات را تفکیک کردند اگر خدا بخواهد خود من هم در مباحث خداشناسی اش نظر دارم و می دهم اگر خدای ناکرده آقا ساسان قصد دیگری به جز رفع ابهام از طرح این شبهات داشتنه اند و تایپک های جداگانه تشکیل ندادند به شخصه موضوعات مربوطه را در تایپک های جداگانه درست می کنم
باز هم خواهش می کنم بحث در این تایپک را تمام کنید

سلام
این رو شاید باور نکنید اما از وقتی این تایپیک رو دنبال میکنم احساس خوبی بهم دت داده و می خوام دنبالش باشم واقعا ما چند بار از خودمون سوال کردیم ایا اعتقاداتمون درست هست یا نه؟مگه اصول دین نباید بر مبتای عقل خدادادمون باشه؟کار به ساسان و غیره ندارم میخوام خودمو محک بزنم جریان شب اول علامه قوچانی رو که شنیدید نکنه اونجا کم بیاریم اینجا کم اوردن مهم نیست پس خدا رو شکر میکنم

سلام
با اجازه همه من هم دوست دارم تو بحثها شرکت کنم.
از صفحه اول شروع میکنم.

- امروزه نظریه تکامل ( به عبارت بهتر تطوّر یا فرگشت ) به شدت و به طرز خدشه ناپذیری از ناحیه علم ژنتیک و فسیل شناسی حمایت می شود و تاکنون هیچ دلیل علمی که بتواند خلاف آن را اثبات کند بوجود نیامده است و این بدان معنی است که انسان نه حاصل زاد و ولد آدم و حوا و نسلهای بعد از آن است ، بلکه موجودی کاملا حاصل تکامل موجودات تک سلولی اولیه می باشد و یافته های فسیل شناسی نیز این امر را تایید می کنند و جالب اینکه ساختار ژنتیکی شامپانزه ها به انسان شبیه تر است تا بقیه میمونها ! طبق تحقیقات به عمل آمده از کتب آسمانی، قدمت آدم و هوا نهایتا مربوط به ده هزار سال پیش می شود در حالی که آثار بدست آمده از انسانهای قدیم در نوع امروزی ، تا بیست هزار سال قدمت دارند و فسیل های کشف شده از انسان امروزی مربوط به چند صد هزار سال پیش می باشد . حال چگونه می توان نظریه آدم و هوا را که در تمام ادیان ابراهیمی مطرح است را توجیه کرد ؟

دوست عزیز اگه این طور باشه که شما میگی مسئله "روح" زیر سوال میره. مسئله ای که برای اثبات اون خیلی دلیل منطقی وجود داره از جمله همون خوابهایی که میبینیم.
3- نظریه بیگ بنگ به طور کامل و با پرداختن به جزییات ، آفرینش جهان را از هیچ و بدون حضور عامل خارجی شرح داده است . پس جای خدا در آفرینش کجاست ؟

این نظریه فقط در مورد ماده میتونه صادق باشه. حق با شماست چون گاهی پیش میاد که تو اعماق آسمون یه توده ای بدون هیچ علتی ناگهان بوجود میاد و بدون هیچ علتی هم از بین میره. این درست. اما با این تفکر روح رو نمیشه اثبات کرد.

خداوند به آفریدن ما هیچ نیازی نداشته است و ما نیز قبل از آفریده شدن ، هیچ بودیم و به خدا احتیاجی نداشتیم ، پس چرا خدا ما را آفرید ، در حالی که هیچ یک به دیگری نیازی نداشته ایم ؟ آیا خدا بی هدف و بیهوده دست به این عمل زده است ؟ و اگر هدفی داشته است ، بر اساس چه نیازی این کار را انجام داده است ؟ و اگر بر اساس نیازی این کار را انجام داده باشد ، پس چگونه می تواند خدایی غنی و بی نیاز مطلق باشد ؟ آیا طبق براهین قرآنی که میل خدا به پرستیده شدن و مورد تأیید قرار گرفتن از جانب انسان را دلیل آفرینش بشر بیان می کند ، خود نیز بیانگر نوعی از نیاز نیست ؟

در این مورد هم من قبلا پرسیدم. اگه یه سری به "سایر موارد" بخش "اصول و معارف دین" بزنی با سوال "چرا آفرینش" این بحث رو مطرح کردم و قانع کننده ترین جوابی که گرفتم مقاله ای بود از دکتر کاکایی در مورد تفکرات عرفانی مولانا. همون جا تو صفحه آخر هست میتونی ببینی. مقاله ش فوق العاده بود. اون مقاله باعث شد که برم دنبال تفکرات مولانا. یه کتابی هست به اسم "راه عرفانی عشق" که در مورد تعالیم معنوی مولاناست. نوشته "ویلیام چیتیک" ترجمه "شهاب الدین عباسی". وقتی خوندمش کاملاً جواب این سوال رو گرفتم.
بعضی از شبهات در زمینه صفات خدا ایجاد می شوند : مثلا در مورد خالقیت خدا گفته می شد که خدا کی خالق شد ؟ اگر بعد از خلقت جهان خالق شده ، پس پیش از آن خالق نبوده است و در نتیجه به واسطه خلق جهان ، از خدایی که خالق نبوده به خدایی که خالق شده تبدیل شده است و در ماهیت او تغییر ایجاد شده است و خدایی که تغییر و تحول بپذیرد شایسته خدایی نیست و اگر همیشه خالق بوده ، پس قبل از خلقت جهان به چه واسطه ای خالق بوده است ؟

این سوال رو هم تو "سایر موارد" بخش "براهین اثبات وجود خدا" پرسیدم و البته جوابهای جالبی گرفتم. یه سری بزنی بد نیست.
نظر خودم اینه که از وقتی که خدا بوده مخلوق هم بوده. حالا این مخلوق هر چیزی میتونسته باشه. اگه بخوایم تصور کنیم که زمانی وجود داشته که خدا تنها بوده و هیچ خلقی وجود نداشته این خالق بودن خدا رو زیر سوال میبره. خدا از زمان بی آغاز بوده یعنی از ازل بوده پس خلق هم از ازل با خدا بوده.

خدا قادر مطلق است : مثال :آیا خدا می تواند یک مربع سه ضلعی خلق کند ؟

به نظر شما ممکنه چهارضلعی وجود داشته باشه که سه تا ضلع داره؟؟ اگه ممکنه پس چرا بهش میگن چهارضلعی؟؟ چرا نمیگن سه ضلعی؟؟
شیعیان بیماران خود را به مرقد امامان (ع) می برند و هنگامی که شفا یافتند ، آن را نشانه بر حق بودن اسلام و شیعه می دانند ، در حالی که هر ساله هزاران نفر در هند برای معابد خود نذر و قربانی می کنند و هنگامی که به حاجت خود رسیدند آن را نشانه بر حق بودن دین خود می دانند و همینطور مسیحیانی که به تمثال حضرت عیسی مسیح و مریم مقدس توسل می جویند و بعد از رسیدن به حاجت خود ، آن را نشانه بر حق بودن دین خود می دانند . حتی بت پرستان نیز برای بتهای خود قربانی می کنند و هرگاه که بر حسب اتفاق به خواسته خود برسند آن را در اثر عنایت بت های خود می دانند . در روانشناسی گاهی برای معالجه بیماران از دارونما استفاده می کنند و بدین صورت است که یک داروی بی خاصیت را به بیمار می دهند و به او می گویند که این دارو به سرعت بیماری تو را درمان می کند و جالب اینکه در بیشتر افراد این دارو اثر درمانی از خود نشان می دهد . نتیجه گیری کلی : معجزات و کرامات آیا می توانند معیاری برای شناخت حق باشند ؟

یه جورایی میشه اسم تلقین رو هم روش گذاشت. ولی خب میدونی... این رو نمیشه برای هر بیماری مناسب دونست. برای بعضی مریضیها چنین چیزی وجود داره مثلاً موقتی سرما میخورم به خودم میگم که نه ...من چیزیم نیست حالم خوب خوبه. اگه به جایی برسم که به این حرفم ایمان بیارم همین طور هم میشه یعنی حالم خوب میشه. اما مثلاً کسی که نابیناست هرقدر هم بهش بگی که تو حالت خوبه، تو میبینی، یا هر قدر هم به قول خودت دارونما بهش بدی با هیچ علمی امکان بینا شدنش وجود نداره در حالی که میبینیم خیلیها با توسل به یه معصوم بینا شدن.

من فکر میکنم این شیوه که سولات زیادی مطرح شود و بعد هر کس به بخشی از ان ها پاسخ دهند نتیجه بخش نیست ...اگر دوستان موافق باشند بخش هایی از شبهات موجود در کتب ضد دینی را یک به یک در تاپیکی جدا مطرح کنم و وقتی به جواب رسیدیم سراغ مبحث بعدی برویم...با این کار میتوان کتابی pdf درست کرد به نام پاسخ اسکدین به فلان کتاب ضد دینی...الان میان جوانان بسیاری از این کتاب ها موجود است ... چقدر خوب است که پاسخ نیز از قبل داده شود تا اگر فردی ناآگاه مثل من این کتب را خواند گمراه نشود.و مجبور به زحمت کشیدن زیاد برای پیدا کردن جواب نباشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب پسر کنجکاو حرف شما درست فقط شما برای حرفت یک دلیل عقلی و تجربی بیاور ما برای سخنمان هیچ دلیلی نمیاریم شما قائل هستی انچه از کودکی شنیدید غلط است خوب برای یشان دلیل بیارین .

البته دلیل تجربی که البته طبق ادعایتان آوردید که قابل اخذ نیست چون مبتنی بر حس خطا پذیر است و یقین100 % نمیدهد در حالیکه قانون علمی باید کاملا یقین آور و بدون خطا باشد در عین اینکه حس جزئیات را درک میکند در حالیکه قانون علمی باید کلی باشد چگونه از مدرک جزئیات قانون کلی به دست می آورید

حالا برای باطل بودن اسلام و .. دلیل عقلی بیاورید سراپا گوش هستیم

با سلام خدمت همگی
حالا که دیدیم آقا یا خانم مثلا ساسان به دنبال جواب سوالاتش نیومد و طبق قولی که داده که سوالات رو در تایپک های جداگانه مرتبط بنویسه و برای من هم تقریبا مشخص شده که این فرد منظوری جز شبهه پراکنی نمی تونه داشته باشه
من طبق قولی که داده بودم می خوام سوالاتو در تایپک های جداگانه بنویسم تا به طور کامل جواب داده بشه البته اگر دوستان موافق باشند
در ضمن اگر مسئولین موافق هستند با بوجود اومدن تایپک های جداکانه این تایپک به طور کامل حذف بشه یا اینکه بلافاصله بعد از سوالات مطرح شده و قبل از جواب های داده شده در این تایپک برده شدن سوال و جوابها به بخش دیگه رو بنویسند و لینک اون رو در زیر سوال بذارن
با تشکر از همگی

sasan2012سلام
در اولین تاپیک این مبحث سوالاتی بیان فرمودید که جواب اکثر انان در کتاب اثیات خدا از طریق برهان نوشته ی هارون یحیی موجود است!!!!!!!!!!!!!!!!!

من تمامی 12 صفحه را خواندم:
ابتدا سوالات ساسان عزیز که بسیار شیوا مشخص بیان شده است. ولی با عرض تاسف اکثر غریب به اتفاق جوابهای دوستان و کارشناسان تکرار خسته کننده عباراتی همانند چرا یکجا این همه سوال کردی؟ نیتت چیه؟ واقعا دنبال جوابی؟ شبه افکنی؟ منابع سنی دورغین و ....؟؟؟؟ و ترساندن از غرق شدن در شبه و ... کمترین جواب قانع کننده ای نیافتم. لکن در مورد این بحث قاطعانه عرض می کنم که به مراتب بیان شیوا و منطق قوی و صبوری و متانت مثال زدنی دوست نادیده ام ساسان من را در ایمانی که دارم (و یا ایمانی که داریم)مستحکم تر نمود.

کمترین جواب قانع کننده ای نیافتم. .

سلام علیکم ، به سایت اسک دین خوش اومدید، کدام قسمت قانع کننده نبود بفرمایید تا دوباره مورد بحث و بررسی قرار بگیره.

با تشکر

جناب ساسان و پسرکنجکاو تمام 12 صفحه این تاپیک را باز خوانی کردم هر چه از پستهای شما خواندم در اثبات ادعاهاتان و انکار آنچه اسلام عزیز گفته هیچ دلیل مستدلی نیافتم فقط جدل است و مغالطه . با این شیوه کار به جایی نمیرسد فقط وقت خود و عزیزان کارشناس را میگیرید . من از شما دلیل خواستم ولی ارائه ندادید . دلایل مستدل کارشناسان عزیز را هم نمیتوانید رد کنید و فقط ادعای تکراری بودن را میکنید . این شیوه مناظره نیست.

در اثبات ادعاهاتان و انکار آنچه اسلام عزیز گفته هیچ دلیل مستدلی نیافتم فقط جدل است و مغالطه

قرار است دلایل را شما یا کارشناسان محترم و مخالفین این سوالات مطرح فرمایید . در متن سوالات ایشان همراه دلیل موارد را مطرح نموده اند

دلایل مستدل کارشناسان عزیز را هم نمیتوانید رد کنید و فقط ادعای تکراری بودن را میکنید .

بر خلاف شما من دلیل مستدل ندیدم . حتی به برخی از سوالات اصلا جوابی داده نشد که مستدل یا غیر مستدل باشد. با توجه به اینکه این سوالات جمع بندی دقیقی از کلیه شبهات مطرح علیه جهانبینی مذهبی و دینی است و به نظرم اگر جوابهای مستدل برای آنها اقامه شود شاید کارشناسان محترم دیگر کارشان تمام شده و بقیه عمر را به استراحت و عبادت خواهند پرداخت، شایسته است به عنوان جمع بندی جواب همه سوالات را با دلایل مستدل مورد ادعا در یک پست ارائه بفرمایند تو قضاوت و نتیجه گیری برای موافقین و مخالفین نیز آسان شود

با سلام خدمت همه آقایون و خانوم ها بنده از امروز بنا به قولی که دادم شبهات را تکه تکه می کنم و در پست های جداگانه می نویسم آقا یا خانمmanmahdiam اگه به دنبال جواب می گردن بیان تو اون پستها آدرس تک تک پستها رو بعدا براتون می ذارم:Cheshmak:

سلامبه همگی دوستان
این اولین پست جداگانه ای که در مورد این پست گذاشتم لطفا بقیه نظراتتان را در این پست قرار دهید:Cheshmak:
http://www.askdin.com/showthread.php?p=57646#post57646

شبهات دینی من : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعث ضعف عقائد شما می شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر

1- در حالی که امروزه تقریبا همه برهانهای خداشناسی به شدت زیر سوال رفته اند و بر بعضی از آنها به طور کامل خط بطلان کشیده شده است ، چگونه می توان هنوز به وجود خدا باور داشت ؟ قوی ترین برهانهای خداشناسی ، برهان نظم و علیت می باشد . این براهین در هزاره های پیشین توسط دانشمندان یونانی و بعد مسیحی ابداع شدند و از همان زمان نیز مورد مخالفت شدید قرار گرفتند . ابوعلی سینا هر دو این نظریات را رد کرده بود (کجا رد کرده اند با ذکر سند بگویید) . دیوید هیوم 25 سال بر روی این نظریه (برهان نظم) مطالعه کرد و مطالعات خود را تحت کتابی به عنوان محاورات به تألیف در آورد و نهایتا به شکست خود در اثبات این نظریه اعتراف کرد(ناتوانی هیوم دلالتی بر ضعت دلیل نیست ) . شهید مطهری نیز در این زمینه تحقیقاتی به عمل آورد که نهایتا به نتیجه قابل ذکری نرسید جایی ندیده ایم که شهید این دو دلیل را ضعیف بداند سند بیاورید و در عصر حاضر آیت الله جوادی آملی با قاطعیت می گوید : "هرگز برهان نظم بدون استمداد از براهین دیگر، توان اثبات ذات واجب را ندارد" نظر ایشان محترم است اما وحی که نیست ضمن اینکه نیاز به استمداد از ادله دیگر هم دلالتی بر نبود دلیل عقلی بر وجود خدای متعال نیست . وقتی که بزرگترین براهین خداشناسی چنین مورد نقض قرار می گیرند (صرف وجود بحث و نقد دلیل بر ضعف و نبودن دلیل نیست . ، تکلیف سایر براهین کم اهمیت تر چه می شود . کار اثبات خدا چنان به تنگنا کشیده است که شخصی مانند پاسکال ، نظریه دفع خطر احتمالی را عنوان می کند که بیشتر به سفسطه می ماند تا یک برهان علمی ایشان هم سعی و تلاش خود را مبذول داشته و باز دلالتی بر نبود یا ضعف دلیل نمی شود . طبق این نظریه اگر خدایی نباشد( البته تاکید پاسکال بر خدای مسیحی و تثلیث است ) که هیچ ، ولی اگر خدایی باشد و در آن دنیا ما را مؤاخذه کند چه ؟ پس عقل سلیم می گوید که بهتر است خدا را قبول داشته باشیم . یک مسلمان می تواند این نظریه را برای الله به کار ببرد و یک بت پرست برای بت ها و هر کس از هر دینی می تواند این نظریه را برای خدایان و الهگان خود به کار ببرد و حتی یک شیطان پرست نیز می تواند ادعا کند که اگر تابع شیطان نباشید بعد از مرگ احتمالا روح شما را مجازات خواهد کرد پس بهتر است تنها به شیطان پناه ببرید تا از مجازات احتمالی در امان بمانید ! حتی بعضی رو به برهانهای احساس و فطرت و امیال درونی و میل به پرستش و ... می آورند در حالی که هنوز موجودیت فطرت و احساس و... و همچنین ماهیت و خواستگاه آنها در هاله ای از ابهام قرار دارد و برای اثبات خدا از طریق این براهین ابتدا باید خود فطرت و احساس اثبات شوند و سپس از آنها برای اثبات خدا استفاده کرد . به عنوان مثال یک انسان درستکار ممکن است بگوید احساس می کند که باید به جامعه خدمت کند و آن را اصلاح کند و یا یک بزهکار بگوید احساس می کند که باید از همان جامعه انتقام تمام رنجهایش را بگیرد . هر دو از احساس حرف می زنند ولی نوع احساس آنها تفاوت دارد و مسلما هر دو احساس به طور همزمان و موازی نمی توانند درست باشند فطرت ویژگی عام است مثل برخورداری از بینایی در همه انسانها با اینکه می دانیم بسیاری کور مادرزاد یا بعد کور شده اند در مساله پرستش هم این ویژگی عام است لذا امر فطری است و می توان آنرا مبنا قرار دارد و اما چند نکته مهم
1- ما می دانیم بسیاری از افراد قادر به ارائه دلیل یا فهم برهان نظم و علیت نیستند آیا می توان این را دلیل بر غیر مفید بودن یا ضعف دلیل نظم و علیت گرفت
[FONT=Times New Roman]2- خدای متعال دلیلی عام برای انسانها فرستاد و آن معجزات پیامبران الهی است که فهمش برای عام و خاص یکسان است . این دلیل برای مشاهدین برهان قاطع و برای غائبین انگیزه ای قوی برای جستجوی حقیقت است
[FONT=Times New Roman]3- وقتی می توان ادله عقلی وجود خدای متعال را نفی کرد که نقض منطقی بر همه آنها وارد کرد چیزی که تا به حال اتفاق نیفتاده است

2- امروزه نظریه تکامل ( به عبارت بهتر تطوّر یا فرگشت ) به شدت و به طرز خدشه ناپذیری از ناحیه علم ژنتیک و فسیل شناسی حمایت می شود و تاکنون هیچ دلیل علمی که بتواند خلاف آن را اثبات کند بوجود نیامده است و این بدان معنی است که انسان نه حاصل زاد و ولد آدم و حوا و نسلهای بعد از آن است ، بلکه موجودی کاملا حاصل تکامل موجودات تک سلولی اولیه می باشد و یافته های فسیل شناسی نیز این امر را تایید می کنند و جالب اینکه ساختار ژنتیکی شامپانزه ها به انسان شبیه تر است تا بقیه میمونها ! طبق تحقیقات به عمل آمده از کتب آسمانی، قدمت آدم و هوا نهایتا مربوط به ده هزار سال پیش می شود در حالی که آثار بدست آمده از انسانهای قدیم در نوع امروزی ، تا بیست هزار سال قدمت دارند و فسیل های کشف شده از انسان امروزی مربوط به چند صد هزار سال پیش می باشد . حال چگونه می توان نظریه آدم و هوا را که در تمام ادیان ابراهیمی مطرح است را توجیه کرد ؟
1- نظریه فرگشت هنوز یک نظریه است و ایرادات منطقی و علمی زیاد بر آن وارد شده که بی جواب میانده است تنها چیزی که هست دنیای الحاد اندیش غرب خیلی دوست دارد آنرا به عنوان نظریه بی عیب و نقص معرفی کند بلکه ساختار آموزش عالی غرب و بویژه آمریکا به نوعی طرح ریزی شده که از ظهور هر نظریه مخالف فرگشت جلو گیری کند . می توانید در مستند Expelled این حقیقت را از زبان غرب نشینان بشنوید
2- دیگر اینکه بیان صریحی در قرآن و روایات بر خلقت دفعی آدم و حوا وجود ندارد . چیزی که از تمام بیانات دینی بطور قطع می توان یافت اینستکه انسان کنونی از پدر و مادری متولد شده اند . باقی مطالب جزء فهمای دینی از نصوص محسوب می شود و نه تصریح و نص دینی . ضمن اینکه نقلهای دینی دال بر تدریجی بودن خلقت آدم ع هم هست و نقلهای دال بر دفعی بودن هم قابلیت توجیه وجیهی دارند که در پست قبلی ام عرض کردم
3- نطریه تکامل به فرض صحت مخالفتی با وجود خدای متعال حکیم رب علیم ندارد . بلکه فرشت به شدت نیازمند به قبول یک جریان هوشمند در مسیر تکامل است و از نظر ما این حرکت هوشمند همان تدبیر حکیمانه خدای متعال است .

3- نظریه بیگ بنگ به طور کامل و با پرداختن به جزییات ، آفرینش جهان را از هیچ و بدون حضور عامل خارجی شرح داده است . پس جای خدا در آفرینش کجاست ؟
بیگ بنگ هنوز یک نظریه ثابت نشده است . به فرض اثبات زمان اولیه ای بر وقوع آن این پرسش منطقی وجود دارد که چگونه همه چیز می تواند از هیچ چیز بوجود آید . این محال عقلی است و انسان نمی تواند برایش توجیهی بیابد . اگر احیانا این سوال را مطرح کنید پس چرا در نصوص دینی این خلقت از عدم آمده است عرض می شود منظور این تعبیر آنستکه انسان یا عالم نبوده و بعد به ایجاد خدای متعال بود شده اما مفهومش این نیست که خلقت در خود وجود خدای متعال و علم و اراده او سابقه وجودی به نحو ربط معلول به علت نداشته است . به عبارت دیگر جهان تجلی خود حق است و در او سابقه وجودی دارد .
به عبارت ساده تر بیگ بنگ وقتی منطقی است که وجودی برتر از عالم ماده را که منشا وجوی این عالم است بپذیرد وگرنه نه یک نظریه بلکه معماست
آنوقت انسانها دو راه بیشتر ندارند یا اینکه نگاه غلط به بیگ بنگ را مبنای دست کشیدن از منطق و عقلانیت خود بگیرند یا با عقلانیت برایش علتی فراتر از عالم ماده قائل شوند .
4-
یک سوال تکراری که جواب قانع کننده ای تا کنون به آن داده نشده است :در مورد عدالت خداوند گفته می شود که چگونه خداوند عادل است در حالی که به جرم بعضی از گناهان یک انسان ، نسلهای بعد از او را نیز به سبب گناه جدشان مورد مجازات قرار می دهد ؟
این نگاه دو اشکال اساسی دارد
1- انسانها را جداگانه و بدون ارتباط با موجودات دیگر می بیند تا جایی که نمی تواند تاثیرپذیری هر یک از دیگری را در امور منفی ( و نه مثبت ) ببیند و این کاملا مخالف واقعیت بیرونی است . یعنی حقیقتا نه انسان بلکه هیچ موجودی در خارج غیر متاثر از موجودات دیگر نیست . استثنایی هم وجود ندارد . پس نگاه صحیح به عالم یک نگاه شبکه ای است که هر موجودی را در یک ارتباط واقعی با دیگران می بیند و نه مستقل و جدا . این ارتباط هم کاملا منطقی درست است و اقتضای عالم بودن عالم است . آثار مثبت این ویژگی هم از آثار منفی اش بیشتر است . به تعبیر حکماء خیر کثیر توجیه کننده شر قلیل است .

[FONT=Times New Roman]2- عقاب فرد را از دارایی های وجودی اش جدا می بیند . عقاب چیزی جز عینیت عمل فرد در مرتبه ای بالاتر و برتر نیست . عمل هم چیزی جز برآیند دارایی های روحی و جسمی افراد نیست پس جزا رابطه منطقی این داراییها با آثار خودش است .
اگر نخواهیم احساسات بی منطق را در این قضیه دخیل کنیم مساله روشن است .

5- خداوند به آفریدن ما هیچ نیازی نداشته است و ما نیز قبل از آفریده شدن ، هیچ بودیم و به خدا احتیاجی نداشتیم ، پس چرا خدا ما را آفرید ، در حالی که هیچ یک به دیگری نیازی نداشته ایم ؟ آیا خدا بی هدف و بیهوده دست به این عمل زده است ؟ و اگر هدفی داشته است ، بر اساس چه نیازی این کار را انجام داده است ؟ و اگر بر اساس نیازی این کار را انجام داده باشد ، پس چگونه می تواند خدایی غنی و بی نیاز مطلق باشد ؟ آیا طبق براهین قرآنی که میل خدا به پرستیده شدن و مورد تأیید قرار گرفتن از جانب انسان را دلیل آفرینش بشر بیان می کند ، خود نیز بیانگر نوعی از نیاز نیست ؟
خدای بی نیاز دوست داشت ( نه اینکه نیاز داشت ) خود را در جلوه های دیگر ببیند و خلق کرد آنچه خلق کرد . پس آفریدگان هم به جلوه بودن برای او مباهات کنند نه اینکه حقیقت خود را که عین روز روشن است انکار نمایند .

6- چرا باید به دستورات قرآن عمل کنیم در حالی که احادیث زیادی ( چه در احادیث اهل سنت و چه در احادیث شیعیان ) مبنی بر تحریف آن وجود دارد و نوری طبرسی نیز در کتاب فصل الخطاب خود این امر را اثبات کرده و تاکنون هیچ جوابیه محکم و قابل قبولی برای رد آن نیامده است ؟
فهم یک عالم دینی از برخی روایت دلیلی بر صحت آن نیست . جوابیه های محکمی برای این ادعا وجود دارد که منتظر رجوع امثال شما هستند .
و همچنین در هنگام خواندن قرآن به تناقضات آشکاری( خارج از حوزه ناسخ و منسوخ ) بر می خوریم که انسان را دچار شک و تردید می کند . مانند اینکه قرآن می گوید : «سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالي كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روي اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روي طاعت مي‏آئيم! – سوره فصلت آیه 11
تناقضش کجاست ؟
» و در جایی اشاره می کند که زمین و آسمان از هم شکافته شده اند و جهان کنونی شکل گرفته است . در این صورت آیا به گفته قرآن ، جهان ابتدا منبسط بوده و بعد متراکم شده و یا اینکه ابتدا متراکم بوده و بعد منبسط شده است ؟
انبساط مربوط به کلیت عالم ماده است که علم هم آنرا ثابت رده است . انقبباظش مربوط به اجزاء آنست که از انقباظ ماده اولیه و عناصر بوجود می آیند .
در مورد همین آیه اخیر ( سوره انبیاء آیه 30 ) قرآن خطاب به کفار می گوید : « آيا كافران نديدند كه آسمان‌ها و زمين در ابتدا به هم پيوسته بودند و ما آنها را از هم جدا كرديم و هر چيز زنده‌اي را از آب پديد آورديم؟ آيا باز هم ايمان نمي‌آورند؟» سوال این است که کفار در هنگام خلقت هنوز وجود نداشتند ، پس چگونه می بایست با دیدن چیزی که هرگز ندیده اند به وجود خدا پی ببرند ؟
با وجود کافران امروزی مخصوصا معتقدان به بیگ بنگ بیان قرآن روشن است آنها گرچه خود می گویند جهان از انبساط یک ماده اولیه است اما آن ماده اولیه سابقه وجودی ندارد . آنوقت نمی گویند چطور وجود از عدم پدید می آید ؟ نه نمی گویند چون به دنبال نفی خدایی اند که برایشان مسوولیت آور است .
یا در سوره زخرف آیه 19 آمده :« و فرشتگان را كه بندگان خدايند، زن پنداشتند. آيا به هنگام خلقتشان آنجا حاضر بوده‌اند؟» سوال این است که آیا تنها راه تشخیص جنسیت ، حضور در هنگام تولد است ؟
معنای آیه این است که شاهد بر خلقت فرشتگان که کاملا در فهم حقیقت آنها موثر است نبوده اند . به عبارت دیگر فهم حقیقت بنیادی هرچیزی در فهم آن بسیار به حقیقت نزدیکتر است تا فهم ظاهری آن . آنها که نه فرشتگان را دیده اند و نه از اساس خلقتشان باخبرند چطور درباره مونث و مذکر بودنشان اظهار نظر می کنند ؟ خلاصه اینکه شاهد بر بنیان چیزی بودن می تواند دلیلی بر فهم صحیح باشد و کافران از این امر محرومند .
7-
یا اینکه قرآن بارها مرکز تفکر انسان را قلب معرفی می کند و هر چند مفسرین منظور از قلب در قرآن را چیز دیگری دانسته اند ، اما در نهج البلاغه صراحتا می بینیم که امام علی (ع) منظور از قلب را همان قلبی که درون سینه ماست معرفی می کند و این در حالی است که امروزه همه به خوبی می دانند که مرکز تفکر انسان مغز است .
منظور حضرت نشانه بودن قلب درون سینه برای دسته ای از مهمترین ادراکات انسان یا همان ادراکات قلبی و فطری است همانطور که مغز محل ظهور اندیشه روح است نه خود اندیشگر انسان
در مورد تعدی طلبی قرآن نیز تاکنون اشخاص بسیاری به مقابله برخواسته اند و به ظن بسیاری ، آثار آنها از آیات قرآنی بهتر بوده اند و نمونه آخر همان کتاب فرقان الحق می باشد که از حیث بلاغت و فصاحت و معنا و هماهنگی و عدم تضاد ، ادعای برتری بر قرآن را دارد . بر چه اساسی باید برتری قرآن را بر دیگر آثار اثبات کرد ؟
کسی چنین ادعای نداشته و ندارد . این کتابی که معرفی می کنید چیست ؟ نویسنده اش کیست ؟ ادعایش خودش چیست ؟ چه کسی تایید کرده بهتر از قرآنی است که صدها تن از فصحای عرب و اندیشمند غیر عرب عظمت آن را ستوده اند ؟

8- یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانه مغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلا یک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان را مشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحی دچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانب زنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد که هرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده است که( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .
زندگی روشن پیامبر قبل و بعد از نبوتش نشان از سلامت کامل روحی اوست . حالات دریافت وحی نیز هیچ دلالت روشنی بر ادعای مذکور ندارد بلکه اهل باطن می گویند علت روی دادن این حالات ثقل وحی است . سخن زنان پیامبر هم وحی نیست . خودشان به خطا اولی ترند ضمن اینکه نقل مربوطه هم قابل تشکیک است .
9-چگونه می توان ادعا کرد که یکی از اهداف پیامبر مبارزه با برده داری بوده است در حالی که خود برده داشته است ( مانند انس ) و چند زن او نیز از کنیزان بوده اند ؟ و ائمه نیز بردگان زیادی داشته اند و حتی چند تن از آنان خود فرزند کنیزان بوده اند ؟
پیامبر ص بنده خدا بوده و هر هدفی داشته هدف الهی محسوب میشود . آنچه در شرع مقدس برای آزادی تدریجی بردگان در نظر گرفته شده مثل قرار دان آزادی بردگان بعنوان کفاره بسیاری از گناهان و امکان آزادی برده با پرداخت قیمت خود به صاحبش می تواند به معنای تلاش شرع مقدس برای زدودن تدریجی بردگی باشد . بعد هم توجه کنید که برده داری زمان پیامبر ص که ناشی از اسارت دشمنان اسلام بوده با برده داری غرب که دزدیدن انسانها بوده است کاملا متفاوت است .
ادامه شبهات دینی من : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعث ضعف عقائد شما می شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر

1- و یا اینکه گفته می شود پیامبر تنها کاری[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] که در حق زنان انجام داد این بود که رسم زنده به گور کردن دختران را ریشه کن کرد و[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] به جز این دیگر هیچ ارزشی برای زن قائل نبود ، چنانچه وقتی عثمان دختر پیامبر[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] [FONT=&quot][FONT=Times New Roman](رقیه)را می کشد ، پیامبر تنها واکنشی که از خود نشان می دهد این است که دختر دیگر[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] خود( ام کلثوم) را نیز به عثمان می دهد و عثمان این بار نیز دختر او را می کشد و در[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] نهایت پیامبر به یک نفرین در حق کشنده دخترش بسنده می کند . آیا پیامبر برای دختران[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] و زنان ارزشی قائل نبوده است ؟ و اگر بجای دخترانش ، پسر او را می کشتند باز هم به[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] همین سادگی از خون او می گذشت ؟
این نقل اعتباری ندارد . اگر کسی می خواهد به جایگاه زن در اسلام پی ببرد باید به احکام و تعالیم اسلام در این زمینه رجوع کند نه چند نقل بی اعتبار

2-
اسلام دین برابری است ، اما آیا در واقع نیز اینگونه است ؟ سهم ارث[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] دختر نصف پسر است . حقوق شخص آزاد با بنده متفاوت است . اگر شخصی مرد آزادی را به[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] قتل برساند حکمش قصاص یا دیه کامل خواهد بود ولی اگر کسی بنده ای را به قتل برساند[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] فقط قیمت خرید آن بنده بر گردنش خواهد بود[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] .
تفاوت ارزش مالی افراد که به حسب جایگاه متفاوت آنها در سیستم اقتصادی اسلام است ربطی به ارزش انسانی آنها ندارد . مقایسه آزاد و برده چه جای تشکیک دارد در حالی که می دانیم برده هیچ نقش اقتصادی مستقلی به حسب احکام اسلام ندارد . یعنی اگر برده بچه ای هم داشته باشد نان و آبش با صاحب برده است نه با خود او .
بله اگر می فرمود انسانهای مسلمان به حسب زن یا مرد بودن یا برده و مولا بودن تفاوت ارزش دارند حرف شما درست بود اما قرآن صریحا مبنای ارزش را تقوی معرفی می کند که یک ارزش کاملا متفاوت با ارزشهای ظاهری مادی است

3- بعضی از شبهات در زمینه صفات خدا ایجاد می شوند : مثلا در[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] مورد خالقیت خدا گفته می شد که خدا کی خالق شد ؟ اگر بعد از خلقت جهان خالق شده ،[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] پس پیش از آن خالق نبوده است و در نتیجه به واسطه خلق جهان ، از خدایی که خالق[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] نبوده به خدایی که خالق شده تبدیل شده است و در ماهیت او تغییر ایجاد شده است و[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] خدایی که تغییر و تحول بپذیرد شایسته خدایی نیست و اگر همیشه خالق بوده ، پس قبل از[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] خلقت جهان به چه واسطه ای خالق بوده است ؟
خالق صفت فعل خداست و به حسب دیدگاه صحیح خدای متعال همیشه خالق بوده است و خالقیتش ابتدا بردار نیست . توجه داشته باشید که خالقیت انتزاع از رابطه حقیقی بین خدا و آفریدگان است این امر چه دخلی به تغییر در خدا دارد ؟

4-
خدا قادر مطلق است : مثال :آیا خدا می تواند یک مربع سه ضلعی[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] خلق کند ؟
اموری که محال عقلی اند شیئیت ندارد تا قدرت به آن تعلق گیرد مثل اینکه بگویید آقای گل این فصل نمی تواند به توپی که در وسط میدان نیست ضربه بزند . این حرف کاملا غیر منطقی است و ربطی به توان آقای گل ندارد .
5-
شیعیان بیماران خود را به مرقد امامان (ع) می برند و هنگامی که شفا[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] یافتند ، آن را نشانه بر حق بودن اسلام و شیعه می دانند ، در حالی که هر ساله[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] هزاران نفر در هند برای معابد خود نذر و قربانی می کنند و هنگامی که به حاجت خود[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] رسیدند آن را نشانه بر حق بودن دین خود می دانند و همینطور مسیحیانی که به تمثال[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] حضرت عیسی مسیح و مریم مقدس توسل می جویند و بعد از رسیدن به حاجت خود ، آن را[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] نشانه بر حق بودن دین خود می دانند . حتی بت پرستان نیز برای بتهای خود قربانی می[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] کنند و هرگاه که بر حسب اتفاق به خواسته خود برسند آن را در اثر عنایت بت های خود[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] می دانند . در روانشناسی گاهی برای معالجه بیماران از دارونما استفاده می کنند و[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] بدین صورت است که یک داروی بی خاصیت را به بیمار می دهند و به او می گویند که این[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] دارو به سرعت بیماری تو را درمان می کند و جالب اینکه در بیشتر افراد این دارو اثر[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] درمانی از خود نشان می دهد . نتیجه گیری کلی : معجزات و کرامات آیا می توانند[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] معیاری برای شناخت حق باشند ؟
تصور بعضی از شیعیان در این خصوص نمی تواند دلیل باشد بر اینکه مبنای حقانیت شیعه از نظر علما همان است که عوام می پندارند .

6- شک در مورد معجزات پیامبر : در مورد معجزه شق القمر گفته می شود که[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] چگونه این اتفاق بزرگ رخ داد در حالی که غیر از مردم مکه(قریش) ، این پدیده در جای[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] دیگری رؤیت نشد ؟
این سخن بی پایه است بلکه در روایات آمده آنقدر که مشرکان جستجو کردند دیدند افراد دیگری هم از مناطق اطراف واقعه را دیده اند
در حالی که اگر این پدیده رخ داده بود می بایست مردم ایران و روم[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] و مصر نیز آن را مشاهده می کردند و این امر حداقل می باید توسط منجمان این دو[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] امپراطوری بزرگ ( ایران و روم ) ثبت می شده است و همچنین می بایست بنا بر اساس خصلت[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] افسانه پردازی مردم قدیم ، از روی این پدیده منحصر به فرد، افسانه ها و داستانها[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] نقل می شد و تا به امروز داستانهای آن باقی می ماند[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] .
پدیده های آسمانی اغلب مورد غفلت است . و هرآنچه رخ می دهد مورد توجه قرار نمی گیرد . هر اندازه مورد توجه است ثبت نمی شود و هرآنچه ثبت می شود نمی ماند .
7-
مسئله تعدد زنان پیامبر که تقریبا برای همه به صورت یک علامت[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] سوال در آمده است و با وجود جوابهایی که داده می شود ولی باز هم برای اکثر مردم[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] قابل درک و پذیرش نیست[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] .
مشکلش چیست ؟ تعدد زنان پیامبر چه مشکلی دارد ؟ حتما زنان با آن مشکل دارند .
8- ازدواج پیامبر در 53 سالگی با عایشه در سن شش سالگی و همبستر شدن با[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] او در نه سالگی . معاندین اسلام این عمل پیامبر را مربوط به بیماری پدوفیلیا می[FONT=&quot][FONT=Times New Roman] دانند
خوب از دشمن چه انتظاری دارید [FONT=&quot][FONT=Times New Roman] [FONT=&quot][FONT=Times New Roman].

نظریه بیگ بنگ به طور کامل و با پرداختن به جزییات ، آفرینش جهان را از هیچ و بدون حضور عامل خارجی شرح داده است . پس جای خدا در آفرینش کجاست ؟

این نظریه اینگونه سخن میگوید:
شرح گام به گام تاریخ کیهان از دید نظریهٔ «مهبانگ»: آشکار است برای آگاهی از چگونگی نخستین ثانیه‌ها و یا بهتر بگوییم نخستین اجزای ثانیه‌های پس از انفجار آغازین نباید از ستاره شناسان پرسید بلکه در این مورد باید به فیزیکدان‌های متخصص در امر فیزیک ذره‌ای مراجعه کرد که در مورد تشعشعات و ماده در شرایط کاملا سخت و غیر عادی جستجو و تجربه می‌کنند. تاریخ کیهان معمولاً به ۸ مقطع کاملا متفاوت و نا مساوی بخش می‌شود:
مرحله نخست — (صفر تا۱۰ به توان ۴۳- ثانیه): این مساله هنوز برایمان کاملا روشن نیست که در این نخستین اجزای ثانیه‌ها چه چیزی تبدیل به گلوله آتشینی شد که کیهان باید بعداً از آن ایجاد گردد. هیچ معادله اندازه گیری برای دمای بسیار بالا و تصورناپذیری که در این زمان حاکم بود در دست نیست.
مرحله دوم — (از۱۰ به توان ۴۳- تا ۱۰ به توان ۳۲- ثانیه): نخستین سنگ بناهای ماده مثلا کوارک‌ها و الکترون‌ها و پاد ذره‌های آنها از برخورد پرتوها با یکدیگر به وجود می‌آیند. بخشی از این سنگ بناها دوباره با یکدیگر برخورد می‌کنند و به صورت تشعشع فرو می‌پاشند. در لحظه‌های بسیار بسیار اولیه ذره‌های فرا سنگین - x نیز می‌توانسته‌اند به وجود آمده باشند.....

(به نقل از سایت nojumnews.com)

حالا سوال من از شما اینست که چه چیز به وجود آورنده مرحله نخست است....بعبارتی دیگه به این گلوله آتشین که سبب ایجاد کیهان شده از کجا آمده؟
میبینیم که هنوز نظریه نتوانسته علت 1-پیدایش2-تراکم و 3- انفجار انرژی و ذرات عالم از یک نقطه را شرح و مستدل سازد
اما تعجب من بیشتر اینستکه اینهمه اطمینان که در سخن شما در بیان مطالب موج میزند از کجا آورده اید
موفق باشید

حالا سوال من از شما اینست که چه چیز به وجود آورنده مرحله نخست است....بعبارتی دیگه به این گلوله آتشین که سبب ایجاد کیهان شده از کجا آمده؟ میبینیم که هنوز نظریه نتوانسته علت 1-پیدایش2-تراکم و 3- انفجار انرژی و ذرات عالم از یک نقطه را شرح و مستدل سازد اما تعجب من بیشتر اینستکه اینهمه اطمینان که در سخن شما در بیان مطالب موج میزند از کجا آورده اید

دوست عزیز
ایشان را نمیدانم ولی این مخلص در این باب شبهه را به این شکل مطرح کردم که به نتیجه خاصی هم نرسید.
مسئله این است که فرق است میان آفریدگار (خالق) با خدای ادیان. بلحاظ علمی و شاید با اندکی استمهال از طریق فلسفه میتوان قبول کرد که آفریدگاری (خالقی) آن لحظه مهبانگ مرموز بوده است. و قوانین فیزیکی یا ....را برقرار نموده ولی اینکه این خالق چیست و چگونه است و چه اصفاتی دارد و چه اهدافی دارد ...حتی صحبت کردن در این مورد نیز بی معنی است.(دقت کنید بی معنی است). بنابراین آن آفریدگار با خدای ادیان که دارای صفاتی شبیه انسان است بسیار متفاوت است. مثلا خدای اسلام یا همان الله رحیم است و رحمن و قهار و رزاق و ..... هیچ ادله محکمی نمیتوان یافت یا دست کم این مخلص نتوانسته ام بیابم که این دو مفهوم یکی است.
و مغلطه اصلی که صورت گرفته این است که در براهین اثبات خدا با آفریدگار یکی شده و خلط شده!
با عبارت ساده و پرمعنی این مفهوم را میتوان توضیح داد:

عالم و انسان را آفریدگار(پروردگار یا خالق) آفریده است ولی خدا(الله ، یهوه یا ...) را انسان آفریده
در این باب آرشیو را جستجو کنید قبلا بسیار بحث کرده ایم.

2- امروزه نظریه تکامل ( به عبارت بهتر تطوّر یا فرگشت ) به شدت و به طرز خدشه ناپذیری از ناحیه علم ژنتیک و فسیل شناسی حمایت می شود و تاکنون هیچ دلیل علمی که بتواند خلاف آن را اثبات کند بوجود نیامده است و این بدان معنی است که انسان نه حاصل زاد و ولد آدم و حوا و نسلهای بعد از آن است ، بلکه موجودی کاملا حاصل تکامل موجودات تک سلولی اولیه می باشد و یافته های فسیل شناسی نیز این امر را تایید می کنند و جالب اینکه ساختار ژنتیکی شامپانزه ها به انسان شبیه تر است تا بقیه میمونها ! طبق تحقیقات به عمل آمده از کتب آسمانی، قدمت آدم و هوا نهایتا مربوط به ده هزار سال پیش می شود در حالی که آثار بدست آمده از انسانهای قدیم در نوع امروزی ، تا بیست هزار سال قدمت دارند و فسیل های کشف شده از انسان امروزی مربوط به چند صد هزار سال پیش می باشد . حال چگونه می توان نظریه آدم و هوا را که در تمام ادیان ابراهیمی مطرح است را توجیه کرد ؟


در مجله ((دانشمند)) نقل شده است كه : يك جمجمه انسان متعلق به 5/2 ميليون سال قبل در جمهورى آفريقايى (كنيا) كشف شد. ((ريچاردليكى )) انسان شناس انگليسى كه اين جمجمه را كشف كرده است ، مى گويد: ((با كشف اين جمجمه ، نظريات موجود در باره سير تكاملى انسان مورد ترديد قرار مى گيرد)).
اعلاميه مؤ سسه جغرافيايى ملى آمريكا به امضاى ((ريچاردليكى )) حاكى است كه تا كنون قديمى ترين نشانه اى كه از انسان به دست آمده بود، متعلّق به انسان يك ميليون سال قبل بوده است .

وى فرزند ((لوئى ليكى )) دانشمند فقيد انسان شناس است كه در ماه مه بدرود حيات گفت . او در يك اجتماع علمى ، اظهار داشت كه : ((بقاياى سنگواره حاوى جمجمه به پيش از 5/2 ميليون سال قبل نسبت داده شده است . مقايسه هاى مقدماتى و ساير مداركى كه به دست آمده است دلالت بر آن مى كند كه مواد و مدارك جديد در تجديد نظر و تجديد ارزيابى مربوط به منشاء انسان عاقل ، اهميت بسيار خواهد داشت )).
وى ضمن توضيح در باره اهميت اين كشف گفت : ((با اين كشف ، فرضيه سير تكاملى انسان از ((ميمون استراليائى )) و تبديل آن به ((انسان عاقل )) در ظرف دو ميليون سال ، مورد ترديد قرار مى گيرد و اكنون روشن است كه هم زمان با ميمون استراليائى در پيش ‍ از دو ميليون سال قبل در آفريقاى شمالى ، نوع جديدى از انسان با مغز بزرگ و قامت دو پا وجود داشته است )).

اين خبر مهم را هم از روزنامه اطلاعات بخوانيد: ((با كشف انسان يازده ميليون سال قبل ، تئورى داروين باطل شد. اسكلت انسان يازده ميليون سال قبل در يكى از معادن ذغال ايتاليا كشف شد.
گروستو - ايتاليا - آسوشيتد پرس - اسكلت انسانى كه اخيرا در عمق دويست مترى و در يكى از معادن ذغال سنگ ايتاليا كشف شده ، از لحاظ علمى اهميت فراوان دارد و به طورى كه يكى از دانشمندان اظهار داشته با كشف اين اسكلت ، بطلان عقيده داروين ، دانشمند انگليسى ممكن است ثابت گردد.
داروين ، پس از تحقيقات فراوان و مقايسه اسكلتهاى انسان در ادوار مختلف ، به اين نتيجه رسيد كه انسان شكل تكامل يافته يك نوع ميمون مى باشد، دانشمندان تاريخ طبيعى ، پس از كشف اسكلت جديد، اعلام كردند كه كشف اسكلت مزبور به صورت ذغال شده نشان مى دهد كه انسان مزبور متعلق به يازده ميليون سال قبل مى باشد. وبر طبق نظريه داروين ، خود ميمون نيز مقارن همين تاريخ به وجود آمده و به اين ترتيب ، معلوم مى شود كه بين ايجاد انسان و ميمون ، تقارن وجود داشته و انسان بعد از ميمون به وجود نيامده و شكل تكامل يافته آن نيست .

نكته جالب توجه اين است كه قديمى ترين ميمونى كه تا كنون شناخته شده ، نامش ‍ ((ميمون جنوبى )) است و در جنوب آفريقا يافت شده و متعلق به پانصدهزار سال قبل است و قديمى ترين انسانى كه شناخته شده ، انسان ((جاوه )) و ((پكن )) مى باشد كه به سيصدهزار سال قبل تعلق دارد و كشف اسكلت انسان متعلق به يازده ميليون سال قبل به كلى تئوريهاى مربوط به بنياد انواع داروين را واژگون مى سازد))، (اطلاعات ، ص 8، سال 33، شماره 9681 هيجدهم مرداد 1337) سپس در شماره 9682، صفحه 4 خبرى از خبرگزارى فرانسه نقل كرده كه دانشمندان فسيل شناس دانشگاه رم خاطر نشان ساختند كه هيچگونه شكى نيست كه اسكلت به دست آمده مربوط به وجود انسان در ده الى دوازده ميليون سال قبل است .

در مورد خودم باید بگویم که من طرفدار علم محض هستم و تنها چیزی را قبول می کنم که مورد تایید علم باشد . وقتی که علم تکامل و فسیل شناسی و ژنتیک با دلایل کاملا علمی و مستند اعلام می دارند که ما انسانها محصولات انتخاب طبیعی هستیم ، مطمئنا من این جواب را هر چند که ناخوشآیند باشد ( چه کسی خوشش میاید که جدش میمون باشد ؟!) به نظریه آدم و هوا (چه کسی بدش می اید جدش ادم بوده باشد ؟!) که بدون وجود دلیل مستند و علمی مطرح شده است ، ترجیح می دهم .

نظریه داروین چه اندازه ارزش دارد؟

نظريه تکامل از طرف دانشمندان مورد مناقشات علمى واقع شده و بر آن ايراداتى نموده اند كه جواب قانع كننده اى به آنان داده نشده است .

از جمله مخالفان سرسخت كه با ادله بطلان ، نظريه داروين را رد مى كنند، ((دوكاترورواژ)) طبيعى دان مشهور فرانسوى و ((ورگو)) عالم آلمانى و ((كوپ )) و ((اسان هيلر)) دانشمندان زمين شناس و ((پوهن )) و ديگران مى باشند كه حتى براى اثبات عكس ‍ نظريه داروين نيز استدلال كرده اند.

ايرادات علمى كه بر اين فرضيه شده بسيار است
مانند اينكه : سؤ ال مى شود اين نشو و ارتقا در حيوانات دريايى صورت نپذيرفته و حيوانات دريايى به همان حالى كه از ابتدا بوده اند باقى مانده اند ويافت نشده است كه تحت تاءثير اين قانون واقع شده باشند

و همچنين تحول حيوانات زمينى به حيوانات هوايى چگونه صورت گرفته است ؟

و مثل اينكه : گروههايى از طبقات و انواع عاليتر در طبقات پايين تر زمين يافت شده اند در حالى كه طبق اين قانون ، بايد آثار اين نوع در طبقات بالاتر باشد و بعضى از انواع نازل تر در طبقات بالاتر واقع شده در حالى كه بايد در طبقات پايين تر باشد.

و مانند اينكه : بعضى از انواع و گروههاى جانداران يافت شده اند كه در زمانهاى قديم كاملتر از امروز بوده اند در حالى كه بايد امروز كاملتر باشند، حتى طبيعى دان معروف ((دوكاترورواژ)) در مورد انسان اين نظر را دارد كه نه فقط انسان قديم با انسان معاصر فرقى ندارد بلكه نواقص انسان كنونى از انسان قديم ، بيشتر است .

و مانند پرسش از چگونگى انتقال ميمون از حيوان به انسان و تكامل انسان از ميمون و واسطه بين انسان و ميمون(در كتاب ((على اطلال المذهب المادى )) ج 1، ص 88، مى گويد: داروين نمى گويد كه ميمون فعلى ، اصل انسان است او مى گويد اصل انسان حيوانى است كه بين ميمون و انسان است كه هنوز آثار آن به دست نيامده ، اما داروين ميمون را نهايت ترقى شاخه اى از شاخه هاى حيوان مى شمارد، بنابراين ، اشكال بر نظريّه او بيشتر مى شود.) و بين هر نوع سافل و نوع عالى ، چون جهش و تغيير ناگهانى قابل قبول نيست ، و ((موتاسيونيستها)) از عهده پاسخ به ايراداتى كه برجهش و تغيير شكل ناگهانى وارد است بر نخواهند آمد و نمى توانند نقاط تاريك آن را روشن نمايند.

و اگر قايل به انتقال و نقل تدريجى نيز شوند، جواب داده خواهد شد كه در زمين شناسى با همه كاوشها و جستجوهايى كه از حلقه مفقوده كرده اند اثرى از آن يافت نشده است ( يكى از دانشمندانى كه به طور استدلالى و علمى در كتاب ((من لا شاعر الى شاعر))، همنظريه لامارك و هم نظر داروين را رد كرده و آن را براى تعليل و تفسير عوامل و حوادث و معضلات علمى كافى ندانسته و بلكه صريحا با ادله ، راءى به بطلان نظريه لامارك و داروين داده است ، دكتر ((كوستاف جوليه )) مى باشد، اين دانشمند ضمن استدلالاتى علمى و استشهاد به بررسيهاى دانشمندان ديگر، فساد اصول لاماركى و داروينى را ثابت كرده است و حتى از عالم حشرات و زندگى آنها نواميس مذهب نشو و ارتقا را ابطال و ثبات انواع را ثابت كرده است (ر.ك : على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 92 - 101).)


و مانند تطور جنين ، كه مخالفان ((تحول )) به آن استشهاد كرده و مى گوينداين همه تغيير و تبدّل كه در جنين پيدا مى شود، بر حسب ((نظريه تحول )) بايد در طى قرنها و عصرها و دورانها و دهها هزار سال انجام بگيرد، چگونه بدون نواميس ، تحولى كه در تاريخ زندگانى به قول شما ايجاد تكامل مى كند انجام مى پذيرد؟!

مطلب ديگر اين است كه اين نظريه نه فقط اصلش بر اساس حدس و گمان است ، در فروعى هم كه بر آن مترتب كرده اند مثل اينكه نوع انسان تكامل يافته از نوع ميمون باشد نه انواع ديگر، نيز مبنى بر حدس است كه ناشى از تشابه جسمى ميمون و انسان است با اينكه فرقهاى جسمى و مهمتر روانى و اخلاقى بين اين دو نوع ، اين حدس ‍ را بسيار ضعيف مى سازد و حتى از ((پينچر)) كه از مشاهير دانشمندان طرفدار فرضيه تكامل است ، نقل شده كه جاى شك و ترديد نيست در اينكه انسان از نسل ميمون نمى باشد؛ زيرا ميمون داراى ساختمانى است كه نوع انسانى محال است از نظر تشريح ، تكامل يافته ميمون باشد؛


به هرحال ، غرض از اين مطالب در اينجا رد بر نظريه نشو و ارتقا نيست بلكه غرض اين است كه اين نظريه آن مقام و ارزش را ندارد كه آيات قرآن مجيد را بر اساس آن تفسير كنيم و يا اينكه با اعتماد بر آن ، دست از ظواهر آيات قرآن و دلالت آنها بر داريم .
فقط تذكرا مختصرى از سخنان برگسون ( 1859 - 1941) فيلسوف مشهور فرانسوى و برنده جايزه نوبل ونويسنده كتابهاى
((المحاولة فى درس اوضاع الوجدان )) و ((المادة و الذّاكرة )) و ((التطور الخلاق )) را مى نويسيم .

اين فيلسوف كه مختصرى از فلسفه و آرايَش در كتاب ((تهافت الفلسفة )) وكتاب ((قصة الايمان )) آمده است ، پس از مطالبى كه در رد ماديين و نظريه تطور بيان داشته و آنان را به خطا نسبت داده مى گويد:
تطورحيات بر اين صورتهاى زشتى كه ((داروين و اسپنسر)) كشيده اند ممكن نيست .
و در ضمن حمله هايى كه به ماديين و كسانى كه پيدايش موجودات را از راه تصادف و انتخاب طبيعى پنداشته اند مى نمايد و آنان را مسخره مى كند و بر بطلان نظرشان برهان مى آورد مى گويد:

چگونه عقول ما مى تواند تصديق كند كه قوه باصره تمام حيوانات به طريق تصادف و تطور و انتخاب طبيعى موجود شده باشد. محال است كه چشم ، آن دستگاه عجيب و غريب پيچيده از آغاز، بدون واسطه و علت غير مادى از ماده به اين صورت كامل به وجود آمده باشد.
اگر ما مذهب تطور را بپذيريم و با آنانكه اين مذهب را دارند متفقا بگوييم دستگاه بينايى جميع حيوانات پس از پيدايش ، بعد از يك سلسله تطورات بسيار به واسطه ناموس انتخاب طبيعى و تاءثير محيط و ظروف و احوال و شرايطى كه حيوان در آن قرار دارد به اين مرتبه از كمال كنونى رسيده است . آيا مى توانيم عقل خود را قانع كنيم به اينكه شرايط و ادوار و ظروف و احوالى كه براى چشم انسان جلو آمده به تمام معنا و صددرصد با شرايط و احوال دورانهايى كه بر چشم جميع حيوانات گذشته ، مطابقت داشته است ؟

باز مى گويد: انتخاب طبيعى پايه اش بر تصادف است ؛ زيرا كسانى كه اين نظر را دارند گمان مى كنند كه هر موجود زنده اى تحت تاءثيرات مختلف قرار مى گيرد و لكن آنچه براى يك موجود زنده از اسباب و مؤ ثرات و عوامل تكامل اتفاق مى افتد ممكن نيست كه عينا براى تمام موجودات زنده اتفاق بيفتد بلكه به طور قطع اين عوامل ، مختلف مى باشند. پس ناچار بايد در نتيجه هم ، اين اختلاف باشد و بايد قوه باصره و دستگاه بينايى حيوانات مختلف ، مختلف موجود شود در حالى كه در تمام حيوانات اين دستگاه به صورت واحد است .

سپس ((هنرى برگسون ))، ((نظام زوجيّت )) را بررسى مى نمايد وماديين را بازهم مسخره مى كند و مى گويد:
اگر ما پذيرفتيم كه اين تصادف سحرآسا و عجيب و باور نكردنى در تكوين دستگاه بينايى جميع حيوانات به يك نقشه و صورت امكان پذير است ، در عالم نبات چه خواهيم گفت كه مسيرش به تمام معنا با راه و مسير حيوان اختلاف دارد مع ذلك مى بينيم كه هردو در راهى از راههاى حيات باهم اتفاق دارند.

ما مى بينيم كه نبات و حيوان در عمل تناسل از يك روش پيروى مى كنند، پس چگونه حيوان براى عمل تناسل ((نر و ماده )) را اختراع كرده و نبات نيز همين طريق را اختراع كرده ؟ و تصادفات تمام عوامل تطور و تحول و انتخاب طبيعى در تمام نباتات و حيوانات صد درصد مطابق در آمده است ؟ سپس مى گويد: محال است كه اين اساس واهى - اساسى كه آن را انتخاب طبيعى ناميده اند - اساس اين تطابق و توافق باشد( راجع به نظر علما پيرامون نظريه تطور و تحول و مناقشات بسيارى كه در آن كرده اند؛ رجوع شود به : على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 82 - 148 .)

از جمله دانشمندانى كه نظريه داروين را رد كرده اند يكى ((ايف دورج )) عضو سابق مجمع علمى فرانسه و ديگر((م . جولد سميث )) را نام مى برند، اين دو نفر در كتابى كه به نام ((نظريات تحول )) نوشته اند (در ص 345) مى گويند: مگر يك نفر مانند ((نيوتن )) پيدا شود و به طور طفره با اكتشاف جديد غير منتظر اين مساءله را حل نمايد، تا اينكه مى گويند:
((
داروين )) وقتى ناموس ((انتخاب طبيعى )) را مطرح كرد، خيال مى كرد نيوتنِ اين نظريه است ولى متاءسفانه نظريّه او در برابر نقل و ايراداتى كه بر آن وارد آمد پايدار نماند. على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 110.

تفصيلاتى كه در چگونگى جدا شدن زمين از خورشيد و سرد شدن زمين و پيدايش انسان بر روى كره زمين گفته شده حاكى از ابداع و پيدايش ماده جهان از عدم است ؛ زيرا اگر اين جريان دليل بر ابداع و حدوث نباشد، پس بايد پيش از مدتى كه به فرض براى سرد شدن كره زمين
(
زمين شناسان مى گويند: زمين تقريبا پنج هزار ميليون سال پيش به وجود آمده و دوران اول زمين شناسى كه آثار حيات در طى آن پيدا شد، دويست ميليون سال تقريبا طول كشيد و دوران دوم ، هفت و دوران سوّم ، يك تا دو ميليون سال . در اينجا تذكر اين مطلب هم مناسب نيست كه بر خلاف اين شايعه كه مى گويند كره زمين بعد از خورشيد موجود شده و ازآن جدا گرديده دكتر ((داويديزر)) دانشمند ستاره شناس ‍ معروف رصدخانه دانشگاه ((هاروارد)) مى گويد: كره خورشيد بعد از زمين خلق شده و زمين و ساير ستارگان در سال اول خلقت به وجود آمدند و براى اثبات نظر خود به تشكيل ستارگان بزرگ از تواءم شدن ستارگان كوچك استناد مى كند. چنانكه ملاحظه مى كنيد اين نظر با نظريه انفصال ستاره ها از يكديگر كه نظر دانشمندان ديگر است ، كاملا مخالفت دارد؛(اطلاعات شماره 9778).
از اينجا مى فهميم كه اين فرضيه هاى علمى بر اساس استوارى كه ترديد ناپذير باشند، قرار ندارند فقط دانشمندان طبق بررسيهاى ناقص و استقرائات و تشابهات ، حدسى مى زنند كه صدى پنجاه و بيشتر، محتمل است كه صائب نباشد. تاريخ علم روشن مى كند كه بسيارى از آرايى كه در عصرى از اعصار، حقايق شك ناپذير علمى شمرده مى شد، در عصر ديگر، بطلان و نادرستى آن ، ثابت شد.
)

و ظهور تمام اين فعل و انفعالات و پيدا شدن موجود زنده در آن گفته اند، به ميلياردها و باز هم ميلياردها سال ، اين جريانها واقع باشد و اكنون انواعى كه هزارها بار از انسان ، تكامل يافته تر و پيشرفته تر باشند موجود باشند و بالا خره اين تفصيلات ، قديم بودن عالم و ازليّت ماده را كه بعضى از طرفداران نشو و ارتقا مى گويند ردمى كند.
بنابراين ، بايد حدوث عالم را قبول كرد و با قبول اين عقيده ، وجود خدا ثابت مى شود؛ زيرا هيچ حادثى بدون علت ، وجود نخواهد يافت .
وقتى اين عقيده كه طبق ادلّه ديگر نيز قطعى و يقينى است بر اساس ‍ همين نظريات نيز ثابت شد، نظر آنانكه مخالف نشو و ارتقا هستندو مذهب تعاقب خلق را پذيرفته اند تاءييد مى شود؛ زيرا خلق دفعى در اينجا هم مثل اولين موجود زنده ثابت مى گردد و با ثبوت آن در مورد انسان وانواع ديگر نيز هرگونه استبعاد و اشكال بر طرف خواهد شد و چون كتابهاى آسمانى از جمله قرآن مجيد و احاديث معتبركه در مثل اين امور غيبى و پنهان از نظر (امورى كه برهان عقلى و رياضى و حسى يقين آور بر آن نمى توان اقامه كرد)، يگانه مدرك و سند معتبر است - نظريّه تعاقب خلق و اصالت انواع ، مخصوصا نوع انسان را بيان مى نمايند، پس بايد آن را پذيرفت .

یکجا ابراز می دارند که آفرینش آدم و هوا به یکباره بوده است و ما همگی از نسلهای ایشان هستیم ولی وقتی با نظریه تکامل و علم ژنتیک و فسیل شناسی روبرو می شوند ابتدا با چنگ و دندان به مبارزه با آن می پردازند ولی وقتی که دستشان از استدلال بسته می شود برای خود داستان جدیدی از ادم و هوا اختراع می کنند که در هیچ دین و آیینی یافت نمی شود : مثلا می گویند ما هم نظریه تکامل را قبول داریم و میمونها بعد از اینکه شبیه به انسان امروزی شدند خداوند یک جفت از آنها را در بهشت ماوا داد و آنها را آموزش داد و سپس به خاطر خطایشان به زمین آورد و آنها پایه گذار نسل کنونی بشر شدند ! ... به فرض اگر فردا نظریه تکامل باطل شود و نظریه جدیدی ایجاد شود دوباره همین اشخاص داستان جدیدی از خلقت را اختراع می کنند .

نظريّه تکامل، يك نظريّه و فرضيّه علمى است اما چون چنين نيست كه مانند معادلات رياضى يا احكام عقلى مثل محال بودن اجتماع نقيضين ، قابل تزلزل نباشد، پذيرفته نشده و چنان نيست كه طرفدارانش بتوانند بگويند تا صد يا هزار سال بعد، بحثها و كاوشهاى علمى خلاف آن را عرضه نخواهد داشت و نظريّه تازه اى در برابر آن ، به هيچ وجه قابل طرح نيست ، بلكه محتمل است كه كاوشهاى آينده ، خلاف آن را اثبات كند، چنانكه هم اكنون گاهى با وجود اهميتى كه اين نظر كسب كرده و همه گوشها را پر نموده ، در مجلات علمى و جرايد، مى خوانيم كه آثارى پيدا شده است كه با نظريه داروين ، مساعد نيست .

بنابراين ، نمى توان به كمك چنين نظريه اى - هرچند مشهور شده و در اذهان نفوذ كرده باشد - قرآن مجيد را به طور قاطع ، تفسير و معنا كرد؛ زيرا خطر بزرگ اين كار استناد اين نظر در اذهان ، به قرآن كريم است و اگر چند قرن بعد، بطلان آن ثابت يا فرضيه اى ديگر مشهور شد، بسا در صحت مطالب قرآن بسيارى كه از واقع و چگونگى امر و اشتباهى كه در تاءويل و تفسير شده اطلاع ندارند، ترديد كنند.

بالا خره در تطبيق آيات قرآن بر فرضيه ها و نظريات علمى ، بايد باز هم منتظر بود، هروقت در هر مورد نظريه اى كه غير از آن متصوّر نباشد، عرضه شد، انطباق آن را با قرآن مجيد و احاديث معتبر مورد بررسى قرار داد، مثلا امكان تسخير كره ماه يا كرات ديگر را تا اين حدى كه در عصر ما عملى شده مى توانيم از نظر قرآن مجيد بررسى نماييم ، وقتى اين موضوع را بررسى مى كنيم مى بينيم نه فقط اشاره اى در قرآن مجيد بر عدم امكان تسخير ماه نيست بلكه آياتى كه دلالت دارند بر اينكه ماه و آفتاب و كواكب را خدا مسخر انسان قرار داده اين واقع را تاءييد مى نمايند و ما به كمك پيشرفت علم و صنعت مى فهميم كه تسخيرى كه در اين آيات است ، به معناى محدودى كه بسا بعضى از پيشينيان به واسطه نقص علمى تصوّر مى كردند، نيست و كلام مطلق خدا را بى جهت مقيّد مى كردند. مى بينيد در اين موضوع چگونه پيشرفت علم با قرآن مطابق درآمده يعنى پس از چهارده قرن علم تا اين حد به قرآن رسيده است ، اين هم اعجاز قرآن است و هم تطبيق قرآن با آن بى اشكال است و در واقع نه تاءويل است و نه توجيه بلكه روشن شدن معانى است كه لفظ، آن را كاملا مى تواند در بر بگيرد اما در نظريه هايى كه اين طور نيست و مبتنى بر دليل عقلى و رياضى هم نمى باشد و مبنايش حدس و شواهد غير قطعى است بايد منتظر آينده بود. و از ظاهر قرآن دست بر نداشت ، بسا كه چند قرن ديگر همين ظاهر اثبات شود؛ چنانكه در مورد تسخير ماه ، حقايق قرآنى اثبات شده و بعدها ثابت تر خواهد شد.
فقط اينجا كارى كه مى توان انجام داد اين است كه بخواهيم از قرآن مجيد به طور صريح و قاطع دليلى بر صحت يا نفى نظريه اى پيدا كنيم يا اينكه انطباق بعضى از آيات را به طور احتمال با آن بررسى نماييم كه در صورت اول اگر دليل قاطعى يافتيم همان را مى پذيريم و در صورت دوّم اگر احتمال ، عقلايى و عرفى بود، روى احتمالش بحث را ادامه مى دهيم .


با توجه به اين نكات حساس ، پاسخ پرسش پيرامون فرضيه داروين كه متضمن سه پرسش است ، را مطرح مى نماييم :

1- ارزش فرضيه داروين و تكامل و انتخاب طبيعى از نظر علمى ضمن نكتات بالا به طور خيلى مختصر بررسى شد و ضعف و نادرستى آن معلوم گرديد و از نظر دينى هم اگرچه گفتيم كه اين موضوع جزء اصول اعتقادى نيست و اگر كسى از اينكه انواع چگونه پيدايش يافته يا حيات چگونه و درچه مسيرى خلق شده غافل بماند، مسؤ وليتى ندارد ولى چون كتابهاى آسمانى از جمله قرآن مجيد دلالت دارند بر اينكه تمام انواع يا بعضى از آنها از جمله نوع انسان يا اين نسل فعلى از آغاز به همين نحو خلق شده اند، نظريه تكامل در اين حدود پذيرفته و قابل قبول نيست .

2- داروينيسم ، نه با عقيده الهيّين و اعتقاد به خدا منافات دارد و نه برهان عنايت و لزوم وجود قصد و هدف را رد مى كند؛ و خود داروين نيز چنين نتيجه اى را از آن نگرفته است ؛ زيرا چنانچه قبلا هم اشاره شد، چه انواع به طور مستقل ايجاد شده باشند و چه همه منتهى به نوع واحد و موجود تك سلولى شوند، خلقت چنين موجودى كه در مسير قانون تكامل ، مظهر اين همه نظامات مى شود نيز دليل بر قدرت خداست و در برهان عنايت و نظم به وجود اين نظم ومطابقت و هماهنگى و تناسبى كه در عالم و مخلوقات است استدلال مى شود، تفاوت نمى كند كه آنچه در آن ، اين نظام برقرار است دفعتا به وجود آمده يا به تدريج و تحت تاءثير نواميس تطور، تكامل يافته باشد؛ چون همين تكامل تدريجى و انتخاب طبيعى در ميدان تنازع در بقا كه با دقت و نظم موجودات را تا اينجا آورده است ، دليل وجود قصد و هدف و شعور است .
زيرا واقع بودن موجود زنده در چنين مسيرى كه به اين همه آثار و نظام محيرالعقول منتهى مى شود، حتما به طور تصادف نخواهد بود، سير چندين ميليون سالى موجود زنده تك سلّولى از آنجا تا اينجا و گذشتن آن از اين راههاى پرپيچ و خم و مسافت طولانى و قابليت آن براى قبول اين همه فعل و انفعالات ، عجيب و مبهوت كننده بوده و بودن آن در چنين مسير كامل ارتقايى ، دليل بر وجود قصد و هدف است و با وجود نظم و تناسب و قابليت پذيرش نظم ، مجرد حصول تدريجى ، دليل نفى قصد و شعور نمى شود؛ چنانكه تكوين درخت از هسته در يك مدّت طولانى و پيدايش انسان از نطفه تحت نواميس و قواعد معين ، برهان نظم را رد نمى كند بلكه تاءييد مى نمايد.
آنچه الهى مى گويد، دليل قصد و شعور است ، گفته الهى اين است كه موجود زنده چگونه تغيير شكل مى دهد و چگونه به مسيرى كه به تكاملش منتهى مى شود هدايت مى گردد، خودش مى فهمد يا به طور ضرورت و كوركورانه است ؟ چرا وقتى در محيطى كه مناسب با زندگى او نيست واقع مى شود منقرض نمى گردد؟ آياتبعيت اين موجود از اين نظام دليل بر قصد و شعور نيست ؟( راجع به وجود قصد و هدف و اينكه نظامى كه در عالم وجود بر اساس قصد و هدف برقرار شده و رد شبهات ماديين باز هم كتاب ((على اطلال المذهب المادى ))، ج 1، ص 111 - 149 را مطالعه فرماييد.)
پس به هر نحو كه گفته شود، عنايت و هدف و شعور اثبات مى شود و حصول انواع چه به اين نحو باشد يا به آن نحو، عنايت و هدف را ثابت مى كند اصول داروينيسم غير از سرگذشت و به قول بعضى وصف موجود زنده ، چيزى نيست و علت را بيان نمى كند.
مساءله اى كه شعور و التفات را اثبات مى كند، مساءله سرّ تبعيّت هرموجود از وضع محيط و وراثت و برقرارى تنازع بقا در تكامل موجودات زنده است ، اين خود نظام بسيار عجيبى است كه از آن ، اين همه نظامات و توافقها تا بحال پديد آمده و هرگز بدون عنايت و قصد و شعور، خود به خود آن را نمى توان فرض نمود و نواميس و اصولى كه گفته اند بر فرض صحت و اصالت ، اصل پيدايش ‍ موجودات و پيدايش حيات و حقيقت ظواهرى را كه حس مى كنيم نمى تواند تفسير و توجيه نمايد، به هرحال ، پندارها و گمانهايى كه فرضيه تكامل بر آنها بنا شده در برهانهايى كه بر وجود خدا اقامه شده خللى وارد نمى كند. ((ادواردلونز كيسل ))، استاد علوم ، دكتر در حقوق ، استاد و رئيس اداره زيست شناسى ، جانورشناس و حشره شناس مى گويد:

((اگر علماى طبيعى دلايل علمى را همانطور كه براى اخذ نتايج علمى و تاءمين منظور شخصى ، مطالعه مى كنند از نظر دلالت بر وجود خدا مورد مطالعه قرار دهند، قهرا به وجود صانع معترف خواهند شد، البته بايد تعصب را كنار بگذارند، چه مطالعات علمى ، هر صاحب عقل سليم را مجبور مى كند كه به يك علت اوليه قايل شود كه ما آن را خدا مى ناميم .
خداوند به نسل كنونى بشر يعنى نسل ما، لطف بيشترى نموده و با كشفيات مهمى كه در علوم طبيعى صورت مى گيرد ما را غرق رحمت فرموده و تمامى افراد بشر اعم از علما و عوام بايد به شكرانه اين موهبت عُظمى ايمان خود را راسخ ‌تر كنند.
(تا اينكه مى گويد:) بايد دانست كه تكامل يكى از قوانين طبيعت است كه خداوند در موقع خلقت عالم مادى ، آن را خلق كرده )).

پس از يك سلسله مطالب در اين زمينه مى گويد:
((
بايد قبول كرد كه در پشت اين تحوّلات و تغييرات ، قوه عاقله اى وجود دارد كه آنها را ايجاد و برقرار نموده است و همچنين بايد اذعان كرد كه تحوّلات ، نتيجه مشيت يك صاحب اراده حكيم است .
(تا اينكه مى گويد:) پديده تكامل و طرز انجام يافتن آن به طورى كه ما مشاهده مى كنيم مظهر يك حكمت عالى است )).(
اثبات وجود خدا، ص 56 - 58 .)

3 - در مورد آياتى ازقران ، آيا مى توان نظريه تكامل را ( به اين كيفيت كه تمام انواع ، مشتق از يك موجود تك سلولى باشند) در مورد پيدايش انسان از آنها استفاده كرد يانه ؟
قبلا بايد توجه داشت آيات راجع به خلقت انسان و ساير جانداران ، آفرينش آسمان و زمين و به طور كلى عالم خلقت خيلى بيش از اينهاست و بايد در تفسير آيات راجع به هر موضوع ، تمام آيات مربوط به آن را در نظر گرفت . به علاوه محتمل است كه بعضى از آن آيات از متشابهات باشند كه در تاءويل و تفسير آن حتما بايد از احاديث و روايات استفاده كرد و بدون مراجعه به احاديث ، اظهار نظر قطعى در مورد اين گونه آيات خطاست .( اصولا يك نظر در آيات متشابه اين است كه بايد منتظر بود تا ((آينده )) تاءويل و معناى آن را روشن سازد مثل اين آيات (اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ...) و مثلا (فَارتَقِب يَومَ تَاءْتِى السَّماءُ بِدُخانٍ مُبين )، پس اگر از خود پيغمبر( صلّى اللّه عليه و آله ) و اهل بيت آن حضرت (:د) كه همسنگر قرآنند، در مورد اين آيات متشابه تفسير وتاءويلى نرسيده باشد، بايد منتظر آينده و زمانى بود كه تاءويل آن آشكار شود.)

برخلاف ادعای مدعیان که می گویند « فرضیه ی تکامل » یک « نظریه » یا « واقعیت » اثبات شده است، باید گفت که چنین نیست! تا به حال این فرضیه که « همه ی موجودات زنده از جد مشترکی منشعب شده اند و گونه های نزدیک تر به یکدیگر از نظر تکاملی، در زمان های نزدیک تری دارای جد مشترکی بوده اند که فرزندان آن به چندین گونه ی نزدیک به هم تمایز یافته اند و این روند به واسطه ی فرآیندهایی همچون انتخاب طبیعی و بقای بیشتر موجودات سازگارتر در محیط های مختلف، تسریع و تحکیم یافته است »، اثبات نشده است!

IMAGE(http://www.alvadossadegh.com/alvadossadegh/Images/Article/Takamol-Mamnoo3-%2818%29.jpg)


خلاصه ی « فرضیه ی تکامل ».

شبهات دینیمن : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعث ضعف عقائد شمامی شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر

1- در حالی که امروزه تقریبا همه برهانهای خداشناسی به شدت زیر سوال رفته اند وبر بعضی از آنها به طور کامل خط بطلان کشیده شده است ، چگونه می توان هنوز به وجودخدا باور داشت ؟ قوی ترین برهانهای خداشناسی ، برهان نظم و علیت می باشد . اینبراهین در هزاره های پیشین توسط دانشمندان یونانی و بعد مسیحی ابداع شدند و از همانزمان نیز مورد مخالفت شدید قرار گرفتند . ابوعلی سینا هر دو این نظریات را رد کردهبود (کجا رد کرده اند با ذکر سند بگویید) . دیوید هیوم 25 سال بر روی این نظریه (برهان نظم) مطالعه کرد و مطالعات خود راتحت کتابی به عنوان محاورات به تألیف در آورد و نهایتا به شکست خود در اثبات ایننظریه اعتراف کرد(ناتوانی هیوم دلالتی بر ضعت دلیل نیست ) . شهید مطهری نیز در این زمینه تحقیقاتی به عمل آورد که نهایتا بهنتیجه قابل ذکری نرسید جایی ندیده ایم که شهید این دو دلیل را ضعیف بداند سند بیاورید و در عصر حاضر آیت الله جوادی آملی با قاطعیت می گوید : "هرگز برهان نظم بدون استمداد از براهین دیگر، توان اثبات ذات واجب را ندارد" نظر ایشان محترم است اما وحی که نیست ضمن اینکه نیاز به استمداد از ادله دیگر هم دلالتی بر نبود دلیل عقلی بر وجود خدای متعال نیست . وقتیکه بزرگترین براهین خداشناسی چنین مورد نقض قرار می گیرند (صرف وجود بحث و نقد دلیل بر ضعف و نبودن دلیل نیست . ، تکلیف سایر براهین کماهمیت تر چه می شود . کار اثبات خدا چنان به تنگنا کشیده است که شخصی مانند پاسکال، نظریه دفع خطر احتمالی را عنوان می کند که بیشتر به سفسطه می ماند تا یک برهانعلمی ایشان هم سعی و تلاش خود را مبذول داشته و باز دلالتی بر نبود یا ضعف دلیل نمی شود . طبق این نظریه اگر خدایی نباشد( البته تاکید پاسکال بر خدای مسیحی و تثلیثاست ) که هیچ ، ولی اگر خدایی باشد و در آن دنیا ما را مؤاخذه کند چه ؟ پس عقل سلیممی گوید که بهتر است خدا را قبول داشته باشیم . یک مسلمان می تواند این نظریه رابرای الله به کار ببرد و یک بت پرست برای بت ها و هر کس از هر دینی می تواند ایننظریه را برای خدایان و الهگان خود به کار ببرد و حتی یک شیطان پرست نیز می تواندادعا کند که اگر تابع شیطان نباشید بعد از مرگ احتمالا روح شما را مجازات خواهد کردپس بهتر است تنها به شیطان پناه ببرید تا از مجازات احتمالی در امان بمانید ! حتیبعضی رو به برهانهای احساس و فطرت و امیال درونی و میل به پرستش و ... می آورند درحالی که هنوز موجودیت فطرت و احساس و... و همچنین ماهیت و خواستگاه آنها در هاله ایاز ابهام قرار دارد و برای اثبات خدا از طریق این براهین ابتدا باید خود فطرت واحساس اثبات شوند و سپس از آنها برای اثبات خدا استفاده کرد . به عنوان مثال یکانسان درستکار ممکن است بگوید احساس می کند که باید به جامعه خدمت کند و آن رااصلاح کند و یا یک بزهکار بگوید احساس می کند که باید از همان جامعه انتقام تمامرنجهایش را بگیرد . هر دو از احساس حرف می زنند ولی نوع احساس آنها تفاوت دارد ومسلما هر دو احساس به طور همزمان و موازی نمی توانند درست باشندفطرت ویژگی عام است مثل برخورداری از بینایی در همه انسانها با اینکه می دانیم بسیاری کور مادرزاد یا بعد کور شده اند در مساله پرستش هم این ویژگی عام است لذا امر فطری است و می توان آنرا مبنا قرار دارد و اما چند نکته مهم
1- ما می دانیم بسیاری از افراد قادر به ارائه دلیل یا فهم برهان نظم و علیت نیستند آیا می توان این را دلیل بر غیر مفید بودن یا ضعف دلیل نظم و علیت گرفت
2- خدای متعال دلیلی عام برای انسانها فرستاد و آن معجزات پیامبران الهی است که فهمش برای عام و خاص یکسان است . این دلیل برای مشاهدین برهان قاطع و برای غائبین انگیزه ای قوی برای جستجوی حقیقت است
3- وقتی می توان ادله عقلی وجود خدای متعال را نفی کرد که نقض منطقی بر همه آنها وارد کرد چیزی که تا به حال اتفاق نیفتاده است

2- امروزه نظریه تکامل ( به عبارت بهتر تطوّر یا فرگشت ) به شدت و به طرز خدشه ناپذیری از ناحیه علم ژنتیک و فسیل شناسی حمایت می شود وتاکنون هیچ دلیل علمی که بتواند خلاف آن را اثبات کند بوجود نیامده است و این بدانمعنی است که انسان نه حاصل زاد و ولد آدم و حوا و نسلهای بعد از آن است ، بلکهموجودی کاملا حاصل تکامل موجودات تک سلولی اولیه می باشد و یافته های فسیل شناسینیز این امر را تایید می کنند و جالب اینکه ساختار ژنتیکی شامپانزه ها به انسانشبیه تر است تا بقیه میمونها ! طبق تحقیقات به عمل آمده از کتب آسمانی، قدمت آدم وهوا نهایتا مربوط به ده هزار سال پیش می شود در حالی که آثار بدست آمده از انسانهایقدیم در نوع امروزی ، تا بیست هزار سال قدمت دارند و فسیل های کشف شده از انسانامروزی مربوط به چند صد هزار سال پیش می باشد . حال چگونه می توان نظریه آدم و هوارا که در تمام ادیان ابراهیمی مطرح است را توجیه کرد ؟
1- نظریه فرگشت هنوز یک نظریه است و ایرادات منطقی و علمی زیاد بر آن وارد شده که بی جواب میانده است تنها چیزی که هست دنیای الحاد اندیش غرب خیلی دوست دارد آنرا به عنوان نظریه بی عیب و نقص معرفی کند بلکه ساختار آموزش عالی غرب و بویژه آمریکا به نوعی طرح ریزی شده که از ظهور هر نظریه مخالف فرگشت جلو گیری کند . می توانید در مستند expelled این حقیقت را از زبان غرب نشینان بشنوید
2- دیگر اینکه بیان صریحی در قرآن و روایات بر خلقت دفعی آدم و حوا وجود ندارد . چیزی که از تمام بیانات دینی بطور قطع می توان یافت اینستکه انسان کنونی از پدر و مادری متولد شده اند . باقی مطالب جزء فهمای دینی از نصوص محسوب می شود و نه تصریح و نص دینی . ضمن اینکه نقلهای دینی دال بر تدریجی بودن خلقت آدم ع هم هست و نقلهای دال بر دفعی بودن هم قابلیت توجیه وجیهی دارند که در پست قبلی ام عرض کردم
3- نطریه تکامل به فرض صحت مخالفتی با وجود خدای متعال حکیم رب علیم ندارد . بلکه فرشت به شدت نیازمند به قبول یک جریان هوشمند در مسیر تکامل است و از نظر ما این حرکت هوشمند همان تدبیر حکیمانه خدای متعال است .

3- نظریه بیگ بنگ به طور کامل و با پرداختن به جزییات ، آفرینش جهان را از هیچ و بدونحضور عامل خارجی شرح داده است . پس جای خدا در آفرینش کجاست ؟
بیگ بنگ هنوز یک نظریه ثابت نشده است .به فرض اثبات زمان اولیه ای بر وقوع آن این پرسش منطقی وجود دارد که چگونه همه چیز می تواند از هیچ چیز بوجود آید . این محال عقلی است و انسان نمی تواند برایش توجیهی بیابد . اگر احیانا این سوال را مطرح کنید پس چرا در نصوص دینی این خلقت از عدم آمده است عرض می شود منظور این تعبیر آنستکه انسان یا عالم نبوده و بعد به ایجاد خدای متعال بود شده اما مفهومش این نیست که خلقت در خود وجود خدای متعال و علم و اراده او سابقه وجودی به نحو ربط معلول به علت نداشته است . به عبارت دیگر جهان تجلی خود حق است و در او سابقه وجودی دارد .
به عبارت ساده تر بیگ بنگ وقتی منطقی است که وجودی برتر از عالم ماده را که منشا وجوی این عالم است بپذیرد وگرنه نه یک نظریه بلکه معماست
آنوقت انسانها دو راه بیشتر ندارند یا اینکه نگاه غلط به بیگ بنگ را مبنای دست کشیدن از منطق و عقلانیت خود بگیرند یا با عقلانیت برایش علتی فراتر از عالم ماده قائل شوند .
4-
یک سوال تکراری که جواب قانع کننده ای تا کنون به آن داده نشده است :در مورد عدالت خداوند گفته می شودکه چگونه خداوند عادل است در حالی که به جرم بعضی از گناهان یک انسان ، نسلهای بعداز او را نیز به سبب گناه جدشان مورد مجازات قرار می دهد ؟
این نگاه دو اشکال اساسی دارد
1- انسانها را جداگانه و بدون ارتباط با موجودات دیگر می بیند تا جایی که نمی تواند تاثیرپذیری هر یک از دیگری را در امور منفی ( و نه مثبت ) ببیند و این کاملا مخالف واقعیت بیرونی است . یعنی حقیقتا نه انسان بلکه هیچ موجودی در خارج غیر متاثر از موجودات دیگر نیست . استثنایی هم وجود ندارد . پس نگاه صحیح به عالم یک نگاه شبکه ای است که هر موجودی را در یک ارتباط واقعی با دیگران می بیند و نه مستقل و جدا . این ارتباط هم کاملا منطقی درست است و اقتضای عالم بودن عالم است . آثار مثبت این ویژگی هم از آثار منفی اش بیشتر است . به تعبیر حکماء خیر کثیر توجیه کننده شر قلیل است .

2- عقاب فرد را از دارایی های وجودی اش جدا می بیند . عقاب چیزی جز عینیت عمل فرد در مرتبه ای بالاتر و برتر نیست . عمل هم چیزی جز برآیند دارایی های روحی و جسمی افراد نیست پس جزا رابطه منطقی این داراییها با آثار خودش است .
اگر نخواهیم احساسات بی منطق را در این قضیه دخیل کنیم مساله روشن است .

5- خداوند به آفریدن ما هیچ نیازی نداشته است و ما نیز قبل از آفریده شدن ، هیچ بودیمو به خدا احتیاجی نداشتیم ، پس چرا خدا ما را آفرید ، در حالی که هیچ یک به دیگرینیازی نداشته ایم ؟ آیا خدا بی هدف و بیهوده دست به این عمل زده است ؟ و اگر هدفیداشته است ، بر اساس چه نیازی این کار را انجام داده است ؟ و اگر بر اساس نیازی اینکار را انجام داده باشد ، پس چگونه می تواند خدایی غنی و بی نیاز مطلق باشد ؟ آیاطبق براهین قرآنی که میل خدا به پرستیده شدن و مورد تأیید قرار گرفتن از جانب انسانرا دلیل آفرینش بشر بیان می کند ، خود نیز بیانگر نوعی از نیاز نیست؟
خدای بی نیاز دوست داشت ( نه اینکه نیاز داشت ) خود را در جلوه های دیگر ببیند و خلق کرد آنچه خلق کرد . پس آفریدگان هم به جلوه بودن برای او مباهات کنند نه اینکه حقیقت خود را که عین روز روشن است انکار نمایند .

6- چرا باید به دستورات قرآن عمل کنیم در حالی که احادیثزیادی ( چه در احادیث اهل سنت و چه در احادیث شیعیان ) مبنی بر تحریف آن وجود داردو نوری طبرسی نیز در کتاب فصل الخطاب خود این امر را اثبات کرده و تاکنون هیچجوابیه محکم و قابل قبولی برای رد آن نیامده است ؟
فهم یک عالم دینی از برخی روایت دلیلی بر صحت آن نیست . جوابیه های محکمی برای این ادعا وجود دارد که منتظر رجوع امثال شما هستند .
و همچنین در هنگام خواندن قرآنبه تناقضات آشکاری( خارج از حوزه ناسخ و منسوخ ) بر می خوریم که انسان را دچار شک وتردید می کند . مانند اینکه قرآن می گوید : «سپس اراده آفرينشآسمان فرمود در حالي كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد وشكل گيريد، خواه از روي اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روي طاعت مي‏آئيم! – سوره فصلت آیه 11
تناقضش کجاست ؟
»و در جاییاشاره می کند که زمین و آسمان از هم شکافته شده اند و جهان کنونی شکل گرفته است . در این صورت آیا به گفته قرآن ، جهان ابتدا منبسط بوده و بعد متراکم شده و یا اینکهابتدا متراکم بوده و بعد منبسط شده است ؟
انبساط مربوط به کلیت عالم ماده است که علم هم آنرا ثابت رده است . انقبباظش مربوط به اجزاء آنست که از انقباظ ماده اولیه و عناصر بوجود می آیند .
در مورد همین آیه اخیر ( سوره انبیاء آیه30 ) قرآن خطاب به کفار می گوید : « آيا كافران نديدند كه آسمان‌هاو زمين در ابتدا به هم پيوسته بودند و ما آنها را از هم جدا كرديم و هر چيز زنده‌ايرا از آب پديد آورديم؟ آيا باز هم ايمان نمي‌آورند؟»سوال این است که کفاردر هنگام خلقت هنوز وجود نداشتند ، پس چگونه می بایست با دیدن چیزی که هرگز ندیدهاند به وجود خدا پی ببرند ؟
با وجود کافران امروزی مخصوصا معتقدان به بیگ بنگ بیان قرآن روشن است آنها گرچه خود می گویند جهان از انبساط یک ماده اولیه است اما آن ماده اولیه سابقه وجودی ندارد . آنوقت نمی گویند چطور وجود از عدم پدید می آید ؟ نه نمی گویند چون به دنبال نفی خدایی اند که برایشان مسوولیت آور است .
یا در سوره زخرف آیه 19 آمده :« و فرشتگان را كه بندگانخدايند، زن پنداشتند. آيا به هنگام خلقتشان آنجا حاضر بوده‌اند؟» سوال این است کهآیا تنها راه تشخیص جنسیت ، حضور در هنگام تولد است ؟
معنای آیه این است که شاهد بر خلقت فرشتگان که کاملا در فهم حقیقت آنها موثر است نبوده اند . به عبارت دیگر فهم حقیقت بنیادی هرچیزی در فهم آن بسیار به حقیقت نزدیکتر است تا فهم ظاهری آن . آنها که نه فرشتگان را دیده اند و نه از اساس خلقتشان باخبرند چطور درباره مونث و مذکر بودنشان اظهار نظر می کنند ؟ خلاصه اینکه شاهد بر بنیان چیزی بودن می تواند دلیلی بر فهم صحیح باشد و کافران از این امر محرومند .
7-
یا اینکه قرآن بارها مرکز تفکر انسان را قلب معرفی می کند و هر چند مفسرین منظور ازقلب در قرآن را چیز دیگری دانسته اند ، اما در نهج البلاغه صراحتا می بینیم که امامعلی (ع) منظور از قلب را همان قلبی که درون سینه ماست معرفی می کند و این در حالیاست که امروزه همه به خوبی می دانند که مرکز تفکر انسان مغز است .
منظور حضرت نشانه بودن قلب درون سینه برای دسته ای از مهمترین ادراکات انسان یا همان ادراکات قلبی و فطری است همانطور که مغز محل ظهور اندیشه روح است نه خود اندیشگر انسان
در مورد تعدیطلبی قرآن نیز تاکنون اشخاص بسیاری به مقابله برخواسته اند و به ظن بسیاری ، آثارآنها از آیات قرآنی بهتر بوده اند و نمونه آخر همان کتاب فرقان الحق می باشد که ازحیث بلاغت و فصاحت و معنا و هماهنگی و عدم تضاد ، ادعای برتری بر قرآن را دارد . برچه اساسی باید برتری قرآن را بر دیگر آثار اثبات کرد ؟
کسی چنین ادعای نداشته و ندارد . این کتابی که معرفی می کنید چیست ؟ نویسنده اش کیست ؟ ادعایش خودش چیست ؟ چه کسی تایید کرده بهتر از قرآنی است که صدها تن از فصحای عرب و اندیشمند غیر عرب عظمت آن را ستوده اند ؟

8- یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانهمغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلایک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان رامشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحیدچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانبزنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد کههرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده استکه( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .
زندگی روشن پیامبر قبل و بعد از نبوتش نشان از سلامت کامل روحی اوست . حالات دریافت وحی نیز هیچ دلالت روشنی بر ادعای مذکور ندارد بلکه اهل باطن می گویند علت روی دادن این حالات ثقل وحی است . سخن زنان پیامبر هم وحی نیست . خودشان به خطا اولی ترند ضمن اینکه نقل مربوطه هم قابل تشکیک است .
9-چگونه می توان ادعا کرد که یکی از اهداف پیامبر مبارزهبا برده داری بوده است در حالی که خود برده داشته است ( مانند انس ) و چند زن اونیز از کنیزان بوده اند ؟ و ائمه نیز بردگان زیادی داشته اند و حتی چند تن از آنانخود فرزند کنیزان بوده اند ؟
پیامبر ص بنده خدا بوده و هر هدفی داشته هدف الهی محسوب میشود . آنچه در شرع مقدس برای آزادی تدریجی بردگان در نظر گرفته شده مثل قرار دان آزادی بردگان بعنوان کفاره بسیاری از گناهان و امکان آزادی برده با پرداخت قیمت خود به صاحبش می تواند به معنای تلاش شرع مقدس برای زدودن تدریجی بردگی باشد . بعد هم توجه کنید که برده داری زمان پیامبر ص که ناشی از اسارت دشمنان اسلام بوده با برده داری غرب که دزدیدن انسانها بوده است کاملا متفاوت است .
ادامهشبهات دینی من : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعثضعف عقائد شما می شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر

1- و یا اینکه گفته می شود پیامبر تنها کاریکه در حق زنان انجام داد این بود که رسم زنده به گور کردن دختران را ریشه کن کرد وبه جز این دیگر هیچ ارزشی برای زن قائل نبود ، چنانچه وقتی عثمان دختر پیامبر(رقیه)را می کشد ، پیامبر تنها واکنشی که از خود نشان می دهد این است که دختر دیگرخود( ام کلثوم) را نیز به عثمان می دهد و عثمان این بار نیز دختر او را می کشد و درنهایت پیامبر به یک نفرین در حق کشنده دخترش بسنده می کند . آیا پیامبر برای دخترانو زنان ارزشی قائل نبوده است ؟ و اگر بجای دخترانش ، پسر او را می کشتند باز هم بههمین سادگی از خون او می گذشت ؟
این نقل اعتباری ندارد . اگر کسی می خواهد به جایگاه زن در اسلام پی ببرد باید به احکام و تعالیم اسلام در این زمینه رجوع کند نه چند نقل بی اعتبار

2-
اسلام دین برابری است ، اما آیا در واقع نیز اینگونه است ؟ سهم ارثدختر نصف پسر است . حقوق شخص آزاد با بنده متفاوت است . اگر شخصی مرد آزادی را بهقتل برساند حکمش قصاص یا دیه کامل خواهد بود ولی اگر کسی بنده ای را به قتل برساندفقط قیمت خرید آن بنده بر گردنش خواهد بود .
تفاوت ارزش مالی افراد که به حسب جایگاه متفاوت آنها در سیستم اقتصادی اسلام است ربطی به ارزش انسانی آنها ندارد .مقایسه آزاد و برده چه جای تشکیک دارد در حالی که می دانیم برده هیچ نقش اقتصادی مستقلی به حسب احکام اسلام ندارد . یعنی اگر برده بچه ای هم داشته باشد نان و آبش با صاحب برده است نه با خود او .
بله اگر می فرمود انسانهای مسلمان به حسب زن یا مرد بودن یا برده و مولا بودن تفاوت ارزش دارند حرف شما درست بود اما قرآن صریحا مبنای ارزش را تقوی معرفی می کند که یک ارزش کاملا متفاوت با ارزشهای ظاهری مادی است

3- بعضی از شبهات در زمینه صفات خدا ایجاد می شوند : مثلا درمورد خالقیت خدا گفته می شد که خدا کی خالق شد ؟ اگر بعد از خلقت جهان خالق شده ،پس پیش از آن خالق نبوده است و در نتیجه به واسطه خلق جهان ، از خدایی که خالقنبوده به خدایی که خالق شده تبدیل شده است و در ماهیت او تغییر ایجاد شده است وخدایی که تغییر و تحول بپذیرد شایسته خدایی نیست و اگر همیشه خالق بوده ، پس قبل ازخلقت جهان به چه واسطه ای خالق بوده است ؟
خالق صفت فعل خداست و به حسب دیدگاه صحیح خدای متعال همیشه خالق بوده است و خالقیتش ابتدا بردار نیست . توجه داشته باشید که خالقیت انتزاع از رابطه حقیقی بین خدا و آفریدگان است این امر چه دخلی به تغییر در خدا دارد ؟

4-
خدا قادر مطلق است : مثال :آیا خدا می تواند یک مربع سه ضلعیخلق کند ؟
اموری که محال عقلی اند شیئیت ندارد تا قدرت به آن تعلق گیرد مثل اینکه بگویید آقای گل این فصل نمی تواند به توپی که در وسط میدان نیست ضربه بزند . این حرف کاملا غیر منطقی است و ربطی به توان آقای گل ندارد .
5-
شیعیان بیماران خود را به مرقد امامان (ع) می برند و هنگامی که شفایافتند ، آن را نشانه بر حق بودن اسلام و شیعه می دانند ، در حالی که هر سالههزاران نفر در هند برای معابد خود نذر و قربانی می کنند و هنگامی که به حاجت خودرسیدند آن را نشانه بر حق بودن دین خود می دانند و همینطور مسیحیانی که به تمثالحضرت عیسی مسیح و مریم مقدس توسل می جویند و بعد از رسیدن به حاجت خود ، آن رانشانه بر حق بودن دین خود می دانند . حتی بت پرستان نیز برای بتهای خود قربانی میکنند و هرگاه که بر حسب اتفاق به خواسته خود برسند آن را در اثر عنایت بت های خودمی دانند . در روانشناسی گاهی برای معالجه بیماران از دارونما استفاده می کنند وبدین صورت است که یک داروی بی خاصیت را به بیمار می دهند و به او می گویند که ایندارو به سرعت بیماری تو را درمان می کند و جالب اینکه در بیشتر افراد این دارو اثردرمانی از خود نشان می دهد . نتیجه گیری کلی : معجزات و کرامات آیا می توانندمعیاری برای شناخت حق باشند ؟
تصور بعضی از شیعیان در این خصوص نمی تواند دلیل باشد بر اینکه مبنای حقانیت شیعه از نظر علما همان است که عوام می پندارند .

6- شک در مورد معجزات پیامبر : در مورد معجزه شق القمر گفته می شود کهچگونه این اتفاق بزرگ رخ داد در حالی که غیر از مردم مکه(قریش) ، این پدیده در جایدیگری رؤیت نشد ؟
این سخن بی پایه است بلکه در روایات آمده آنقدر که مشرکان جستجو کردند دیدند افراد دیگری هم از مناطق اطراف واقعه را دیده اند
در حالی که اگر این پدیده رخ داده بود می بایست مردم ایران و رومو مصر نیز آن را مشاهده می کردند و این امر حداقل می باید توسط منجمان این دوامپراطوری بزرگ ( ایران و روم ) ثبت می شده است و همچنین می بایست بنا بر اساس خصلتافسانه پردازی مردم قدیم ، از روی این پدیده منحصر به فرد، افسانه ها و داستانهانقل می شد و تا به امروز داستانهای آن باقی می ماند .
پدیده های آسمانی اغلب مورد غفلت است . و هرآنچه رخ می دهد مورد توجه قرار نمی گیرد . هر اندازه مورد توجه است ثبت نمی شود و هرآنچه ثبت می شود نمی ماند .
7-
مسئله تعدد زنان پیامبر که تقریبا برای همه به صورت یک علامتسوال در آمده است و با وجود جوابهایی که داده می شود ولی باز هم برای اکثر مردمقابل درک و پذیرش نیست .
مشکلش چیست ؟ تعدد زنان پیامبر چه مشکلی دارد ؟ حتما زنان با آن مشکل دارند .
8- ازدواج پیامبر در 53 سالگی با عایشه در سن شش سالگی و همبستر شدن بااو در نه سالگی . معاندین اسلام این عمل پیامبر را مربوط به بیماری پدوفیلیا میدانند
خوب از دشمن چه انتظاری دارید .



چه جوابهای با حالی
خوب شما امروز به خانوادتون اطلاع بدید می خواهید با 3 تا زن متفاوت ازدواج کنید اونموقع متوجه میشید والا با حرف نمیشه شما رو قانع کرد
موضوع قفل شده است