آری!
ای کسانی که با غرور به چنین کسانی نگاه میکنید، بترسید از این غرورتان. بترسید از روزی که این بلا، سرِ خودتان نیز بیاید.
جلل الخالق:Moteajeb!::Moteajeb!:
حالتون خوبه؟؟؟؟
کجای پست من از اواج غرور بود که الان آری براش نوشته اید؟؟؟ :khandeh!:
من از اوج غرور نگفتم ولی اینقد به استاتر فشار نیارید که فراموش کردنش سخته و.... داستان را وقتی از اخرش خبرندارید چه خبره که اینقد کشش بدید؟؟؟ این چیزی که از ادامه اش تعریف می کنید صرفا داستان یکی بود یکی نبود غیرخدا هیچکی نبود هست . نه پیش بینی کننده هستنید ونه از اینده خبر دارید صرفا با اطلاعات و دیده هاتون حدس میزنید پس اینقد مغرور نشوید که هر کسی خلاف حرف شما زد اینجوری حکم به حرف از سر غرور بدید
کی گفته هر کی عشقش فراموش کرد ان عشق نبوده و هوسه؟؟؟ ی گفته نمیشه کسی عشقش فراموش کنه؟؟ خب مشخصه که سخته حالا پیاز داغش زیاد میکنید خوشمزه تر بشه؟؟؟خیلی ها دیدم وقتی به عشقی که میخواستن نرسیدند به خدا واگذار کردند و ارام شدند.آرام شدند نه راحت شدند!!!!! خب همه کاری انجام داد و نشد الان چیکار کنه؟؟؟ خودکشی کنه اوج عشقش معلوم میشه؟؟؟
جلل الخالق
حالتون خوبه؟؟؟؟
کجای پست من از اواج غرور بود که الان آری براش نوشته اید؟؟؟
من در پی این نیستم که از شما مچگیری کنم ولی سخنان بسیاری از کاربران که در این گفتار سخن گفتند، مغرورانه بود.
کسی آمد و گفت: «این عشق و نیست و هوس است».
کسی آمد و گفت: «این دیگر چه سستی است که تو داری! من هیچگاه همانند تو، این چنین سست و ضعیف نبودهام».
کسی آمد و گفت: «آن دختر ارزش ندارد (توهین به معشوق)؛ رهایش کن».
و چه بسیار آمدند گفتند و گفتند و گفتند و همچنان گفتند...
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]و امــــا، تــو ای بـــلبـــلِ دانـــای مـــن
[/TD]
[TD]ای کـــه روزی لِـــه شــــوی، بـــا پای من
[/TD]
[TD="align: left"]هــی بــگـفتی و بـگــفتی و گــفــتــی
[/TD]
[TD]آنقــدر گفتی، کـــه از گــفــتـن، نـخفتی
[/TD]
[TD="align: left"]
[/TD]
[TD="align: left"](داستان شاهین و بلبل)
به کسی که درگیر عشق و عاشقی «و یا هر مشکل دیگری» که هست، نباید به صورت مستقیم پند داد؛ چون اینکار، عین غرور است و به آنکس تلقین بسیار بد و تحقیرآمیزی میکند.
نمونهای از پندهای شما:
نقل قول:
من از اوج غرور نگفتم ولی اینقد به استاتر فشار نیارید که فراموش کردنش سخته
اگر شما نیز، همچون دیگر کاربرانِ با اراده در این گفت و گو، از ارادهای پولادین برخوردار هستی؛ دلیل نمیشود با منی که در کارم ماندهام اینگونه سخن بگویید. زیرا چه از نظر اخلاقی و چه از نظر روانشناسی، اینکار، کاری نادرست، بسیار کوبنده و ویرانگر است.
داستان شیخ سمعان را برای این آوردم که بگویم این داستان پر رمز و راز که حتی ظاهرش هم بسیار آموزنده است را، باید الگو قرار داد و از دادن پند و اندرزهای مشقی برای چنین کسانی پرهیز کرد.
مریدان شیخ، شیخ را با سخنانی بسیار شبیه سخنان شما پند میدهند:
نقل قول:
از عشق نه متنفر باش نه حتی اینکه بخوای واسه همیشه ازش دور باشی از خدا عشقی را بخواه که خیلی شیرین تر و دلپذیر تر باشه .
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]آندگر یک گفت: تسبیحت کجاست؟
[/TD]
[TD]کِی شود کار تو بی تسبیح، راست؟
نقل قول:
از خدا عشقی بخواه که به خدا نزدیک و نزدیک ترت کنه.
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]آندگر یک گفت: تا کِی زین سُخُن؟
[/TD]
[TD]خیز در خلوت، خدا را سجده کُن
نقل قول:
اگر کار منطقی از دستت بر میاد انجام بده وگرنه احساسی خودت خورد نکن.
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]آندگر گفت: این زمان کن عزم راه
[/TD]
[TD]در حرم بنشین و، عذر من بخواه
نقل قول:
بسپار دست خدا و امید به اینده داشته باش
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]همنشینی گفتش: ای شیخ کبار
[/TD]
[TD]خیز این وسواس را، غسلی بدار
و بازهم این دور باطل، میگردد و میگردد و شیخ سمعانهایی میآید و پند و اندرزها دهندگانی نیز، پیدا میشوند.
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]عشق من چون سرسری نیست، ای نگار
[/TD]
[TD]یا ســرم از تــن بـبُـر؛ یــا سَــر درآر
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]دختــرش گفــت: ای خــرف از روزگــار!
اگر شما نیز، همچون دیگر کاربرانِ با اراده در این گفت و گو، از ارادهای پولادین برخوردار هستی؛ دلیل نمیشود با منی که در کارم ماندهام اینگونه سخن بگویید. زیرا چه از نظر اخلاقی و چه از نظر روانشناسی، اینکار، کاری نادرست، بسیار کوبنده و ویرانگر است.
خب الان استاتر هم در کارش خودش مونده؟؟؟ چرا پیش داوری می کنید؟؟من موندم چرا اینقد هی سعی دارید بگویید الان بعد عشقش چی میکشه و ... خب به جای این حرفها حداقل بگویید چیکار کردید بهتر شدید؟؟بعدشم من هرگز از اراده پولادین نگفتم این پیش داوری شما هست و... من هیچ وقت مثل شما دوست ندارم وقتی کاری را مجبوره کسی انجام بده و امید داره هی بکوبمش که این راه نرو من رفتم اینجوری شده و.... خب دختره نمیخوادش خودش درد داره ، ناراحتی داره ، و... الان هی من نمک بپاشم که صب کن بدتر از اینم میشی !!!!خب معلومه امید میدم که برادر من صب کن سخت هست اما دوباره شروع کن هنوز خیلی راهها داری .
مثل اینکه ی نفر که سرطان داره 24 ساعت بگی شیمی درمانی چیه !! دارو چیه !!! ما هم همین جوری اولش شروع شد الان طحالم دراوردند!! ان آقا چند وقت پیش امد بیچاره الان نصف بدنش فلجه و....... انم زندگیش داره تموم میشه وقتی اینجوری میگه خودش پاک می بازه.... من ضعیف ترین وضعیت روحی ایم وقتی هست که مطب دکتر همه دارند همین جوری هی بهم مثل شما میگن اخرش چی میشه !!! ول کنید الان نیرو امید میخوام نه برعکس تخریب ..
استاتر هم همین جالت را داره سخت بودنش ، پاک بودن حسی که داره و... همه قبول دارند ولی نه دیگه اینجوری هی اول راه بهش بگویید چی میشه !!!و چی در انتظارش هست و .....
صلاح مملکت خویش خسروان دانند. شما بفرما براش از اینده اش بگو :khandeh!:ببینم چه تاثیر مثبتی داره
من نمیدونم حرف هم نمی فهمیم یا اینکه نمی خوایم بفهمیم!!!!!!یا دیدمون به دنیا متفاوته !!!! دیدی ی نفر نیمه پر لیوان می بینه یکی خالی !!!!
یا حق :Gol:
لیلی جان سلام ...
یعنی واقعا فکر میکنین اگر ما بیایم و با ایشون درد دل کنیم و بگیم غصه نخور ایشون حالشون خوب میشه ؟؟؟ واقعا اینجوری فکر میکنین ؟؟؟ به نظره شما ایشون اومدن اینجا که باهاشون درد دل بشه ؟؟؟ مثلا یکی بیاد و بهش بگه غصه نخور :deldari: ؟؟؟ پسته بخور !!!
لیلی جان کی خواست تخریب کنه ... اگر من از آینده براش بگم براش خیلی تاثیر داره ... خیلی ... اتفاقا یکی از دردهای من این هستش که چرا عشق رو نمیشناختم ؟؟؟ و چرا کسی منو بابته این چیز راهنمایی نکرد ؟؟؟ وقتی من بهش میگم باید نهایت سعی و تلاشت رو بکنی ... وقتی من بهش میگم نرو تو فاز هپروت ... وقتی من بهش میگم خیلی از عشاق تو ذهنشون سعی و تلاش میکنن ... نه تو عمل ... وقتی من بهش میگم اگر عاشقش بشی نمیتونی بدستش بیاری !!! باید بی تفاوت باشی ... ابعادی تو ذهنش باز میشه و سعی میکنه که به اون پاامترها هم فکر کنه ....
در ضمن نه من نه شما و نه هیچ کسی عشق رو نمیشناسه ... عشق اسطرلاب اسرار خداست و هر کسی تعریفی ازش داره و تا حدی میشناستش ...
مولانا عاشق شمس بود ... یک روز مولانا و شمس به رودخونه ای میرسن ... شمس اباش رو در میاره و به کمرش میبنده و به مولانا میگه این ابا رو بگیر و ذکر { یا شمس یا شمس } رو بگو و با من به درون رودخانه بیا ... مولانا و شمس پاشون رو بر روی آب میزارن و پله پله در درون آب جلو میرن بدون اینکه در درون آب فرو بروند ... تا اینکه در نهایت مولانا میگه بزار ببینم خوده شمس داره چه ذکری رو میگه سرش رو میبره جلو و میبینه شمس داره میگه { یا علی یا علی } با خودش میگه چرا من بگم { یا شمس یا شمس } به جاش میگم { یا علی یا علی } تا ذکر { یا علی } رو میگه در درون آب فرو میره ...
مولانا وقتی میگفته یا شمس واقعا عاشقش بوده و ذاتش با ذات اون گره میخورده ....
شمس وقتی میگفته یا علی واقعا عاشقش بوده و ذاتش با ذات او گره میخورده ....
من هنوزه که هنوزه هم نمیتونم بگم رابطه ای که اسمش عشق هست رو میشناسم ... واقعا عسق میتونه چنان پیوندی بین انسانها ایجاد کنه ... که { ... } بقیش رو نمیدونم .
من به عنوان کسی که یه تجربه ای تقریبا مشابه این اقا داشتم میخوام در حد چیزی که به ذهنم میرسه راهنمایشون کنم
اول اینکه سعی نکن فراموش کنی اتفاقا تا میتونی بشین و به اتفاقاتی که برات افتاده فکر کن ذهن ادم جوریه که اگه به خوای از چیزی منعش کنی اتفاقا به اون حریص تر میشه اگه روی مسئله ای حساس نباشی شاید در روز یه بار به یادش بیفتی اما اگه حساس بشی 60 بار:Cheshmak:
دوم اینکه به خودت زمان بده یه دفعه که عاشق نشدی همون طور که کم کم بهش نزدیک شدی و علاقه مند کم کم ازش دوری کن برای فراموش کردن نیاز به زمان هست تجربه کردم که میگم مطمئنا تا دم مرگ اون خانم در ذهن تو میمونه اما با گذشت زمان این احساسی که یاد اون توی دلت میاره کمرنگ و کمرنگتر میشه خلاصه کلام به خودت زمان بده
حتما حتما حتما از یه روانپزشک یا روانشناس خوب کمک بگیر خیلی کمک میکنه اینایی که گفتم تجربه شخصیه خودم بود امیدوارم مفید باشه:Gol::Mohabbat:
لیلی جان سلام ...
یعنی واقعا فکر میکنین اگر ما بیایم و با ایشون درد دل کنیم و بگیم غصه نخور ایشون حالشون خوب میشه ؟؟؟ واقعا اینجوری فکر میکنین ؟؟؟ به نظره شما ایشون اومدن اینجا که باهاشون درد دل بشه ؟؟؟ مثلا یکی بیاد و بهش بگه غصه نخور ؟؟؟ پسته بخور !!!
لیلی جان کی خواست تخریب کنه ...
سلام نفرنفر خانم گل
من نمیگم از اینده نگو !اینکه حواسش جمع تر بشه ، عملی تر بشه و... خوب هست اما قبول کن یکم تند باشه اگر خدای نکرده به عشقش نرسید این حرفهایی که بهش گفتید می دونی چه بلایی سرش میاره؟؟ واقعا من تجربه تلخی از این آینده نگری داشتم تو ذهن هزاران بار تکرار میشه و هی وضع بدتر از قبل میکنه خدای نکرده افسردگی و... میدونی ی وقت های ی آدم فقط تو دنیا امید داره و تو دنیا غیر ان چیزی نداره چرا باید امید ازش بگیریم؟؟
ممکنه غیر استاتر افرادی باشند که این به درد جدایی گرفتار شدند . وطاقت شنیدن این حرفها را نداشته باشند.
قبول کن نه اکلی دل خوش کردن کسی خوب هست و نه هی خاطرات واتفاقات تلخ جلو راهش اوردن. انشا... همه مون خوشحال باشیم . الهم العجل الولیک الفرج
حلال کن اگر تو بحث ازم دلخور شدی:Gol:
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
این قسمت منظورش چی بود؟
----------------------------------------------------------------
دوستان امتحان کردم این خانم هم دوست نداره، من فراموشش کنم. یعنی دیگه از شک و تردید و این حرفا گذشته و یقین رسیدم که این دوست نداره من فراموشش کنم و اتفاقا دوست داره من در همین حالتی که هستم باشم و همینطوری نسبت بهش احساسم و ادامه بدم . خوب حالا این سوال پیش می یاد که چرا دوست داره من همین طوری باقی بمونم و فراموشش نکنم؟ در صورتی که صراحتا گفته ازت خوشم نمی یاد و کسی تو زندگیم هست و دوسش دارم؟
این قضیه همین تازگی ها اتفاق افتاده.
من بهش پیامک دادم بیا با اجازه پدر و مادرت با هم آشنا بشیم.
جواب داد : من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا بشم. خدافظ
من جواب دادم: باشه . اگر واقعا از ته دلت می خوای از دست من راحت شی به قرآن و حضرت معصومه (سلام الله علیها) قسم بخور بگو : ازت خوشم نمی یاد.
جوابی نداد؟ دوباره همین پیام رو براش ارسال کردم
بازم جوابی نداد.
گفتم شاید دیگه پیامکم براش نمی ره یکی اومد توی کلاس شمارشو گرفتم و یه پیام خالی بهش دادم 3 ثانیه بعد پیامم براش رسید؟!!
خوب گفتم زنگ بزنم. زنگ زدم گوشی رو بر نداشت.
خوب دوباره براش پیامک زدم گفتم تو متولد 72 هستی دهنت بوی شیر می ده. با مامانت درباره این قضیه صحبت کن.
جواب داد: برو بابا خدا خیرت بده من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا شم. (لازمه بگم از نظر عقلی این خانم کاملا سالم هست)
خلاصه با یکی از بزرگان در زمینه معنویت درباره این خانم تماس گرفتم و سوالم رو پرسیدم ایشون گفتند : ایشون شما رو دوست ندارند بلکه دارند شما رو بازی می دن و سربه سرتون می ذارن . چون اگر شما رو دوست داشتن می گفتن با پدر و مادرتون برای خواستگاری تشریف بیارید. گفتم پس راه حل چیه ، چیکار کنم. فرمودند: شما باید به ایشون محل نذارید و اعتنایی نکنید ، به التماستون می افتند. دوباره ازشون پرسیدم یعنی از فردا که رفتم سر کار محلشون نذارم؟ فرمودند: راهش همینه.
دوستان شما هم دعا کنید من بتونم به این خانم محل نذارم و مبادا شکست بخورم. فعلا پنج شنبه و جمعه ای که گذشت به ایشون مانند بقیه همکارا خیلی خشک و معمولی سلام و علیک کردم و خداحافظی هم نکردم.
این قسمت منظورش چی بود؟
----------------------------------------------------------------
دوستان امتحان کردم این خانم هم دوست نداره، من فراموشش کنم. یعنی دیگه از شک و تردید و این حرفا گذشته و یقین رسیدم که این دوست نداره من فراموشش کنم و اتفاقا دوست داره من در همین حالتی که هستم باشم و همینطوری نسبت بهش احساسم و ادامه بدم . خوب حالا این سوال پیش می یاد که چرا دوست داره من همین طوری باقی بمونم و فراموشش نکنم؟ در صورتی که صراحتا گفته ازت خوشم نمی یاد و کسی تو زندگیم هست و دوسش دارم؟
این قضیه همین تازگی ها اتفاق افتاده.
من بهش پیامک دادم بیا با اجازه پدر و مادرت با هم آشنا بشیم.
جواب داد : من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا بشم. خدافظ
من جواب دادم: باشه . اگر واقعا از ته دلت می خوای از دست من راحت شی به قرآن و حضرت معصومه (سلام الله علیها) قسم بخور بگو : ازت خوشم نمی یاد.
جوابی نداد؟ دوباره همین پیام رو براش ارسال کردم
بازم جوابی نداد.
گفتم شاید دیگه پیامکم براش نمی ره یکی اومد توی کلاس شمارشو گرفتم و یه پیام خالی بهش دادم 3 ثانیه بعد پیامم براش رسید؟!!
خوب گفتم زنگ بزنم. زنگ زدم گوشی رو بر نداشت.
خوب دوباره براش پیامک زدم گفتم تو متولد 72 هستی دهنت بوی شیر می ده. با مامانت درباره این قضیه صحبت کن.
جواب داد: برو بابا خدا خیرت بده من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا شم. (لازمه بگم از نظر عقلی این خانم کاملا سالم هست)
خلاصه با یکی از بزرگان در زمینه معنویت درباره این خانم تماس گرفتم و سوالم رو پرسیدم ایشون گفتند : ایشون شما رو دوست ندارند بلکه دارند شما رو بازی می دن و سربه سرتون می ذارن . چون اگر شما رو دوست داشتن می گفتن با پدر و مادرتون برای خواستگاری تشریف بیارید. گفتم پس راه حل چیه ، چیکار کنم. فرمودند: شما باید به ایشون محل نذارید و اعتنایی نکنید ، به التماستون می افتند. دوباره ازشون پرسیدم یعنی از فردا که رفتم سر کار محلشون نذارم؟ فرمودند: راهش همینه.
دوستان شما هم دعا کنید من بتونم به این خانم محل نذارم و مبادا شکست بخورم. فعلا پنج شنبه و جمعه ای که گذشت به ایشون مانند بقیه همکارا خیلی خشک و معمولی سلام و علیک کردم و خداحافظی هم نکردم.
سلام امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...
ببین من نمیدونم با کی مشورت کردین ... ولی خیلی رک بهتون بگم این دختر خانوم شما رو دوست ندارند ... قصدشون هم بازی دادن شما نیست ... حتی قصدشون سر به سر گذاشتن شما نیست ... قصدشون این هست که تنها شما رو داشته باشن ... یعنی چی ؟؟؟ همین الان فرض کن شما یکی رو داشته باشی که حاضر باشه برات بمیره ... تو محل کار بهت احترام بزاره ...بتونی جلویه دوستان و آشنایان بگی ایشون کشته مرده من هست و با این کار ارزش و قرب خودت رو بالا ببری ؟؟؟ آیا حاضر هستی چنین کسی رو از دست بدی ؟؟؟
من خانومم ... و خوب میدونم داره باهات چی کار میکنه ... این دختر خانوم نمیخوان با شما ازدواج کنه ... ولی میخواد داشته باشتت ... چون محیط رو به نفعش عوض میکنی ... احساس غرور بهش میدی ... میتونه پز بده که تو کشته مردش هستی و .... یه بار برات گفتم اگر عاشق کسی بشی و اینجوری بتونه یه ریموت دستش بگیره و کنترلت کنه خوب شما رو که داره .... میره دنبال بهتر از شما ...
شما و ایشون به جایی نمیرسین ... هیچ ارزشی برات قائل نیست ... فقط میخواد داشته باشتت ... چون بهش حس افتخار ... ارزشمند بودن ... میدی .... چون میتونه کنترلت کنه و از کنترل کردن شما لذت میبره ... همین !!!
خودت هم همینجوری هستی ... اگر از کسی برای ازدواج خوشت نیاد ... ولی اون شخص هر روز دورت بگرده ... ارزشت رو ببره بالا ... ازش خوشت میاد ... میخوای کنارت باشه ... ولی هر بار که بحث ازدواج میشه میگی نه !!! چرا موضوع رو سخت میکنی ؟؟؟ هیچ بازی دادنی در کار نیست ... مشگل این هست که شما از کسی جواب "نه" شنیدید ... اون دختر خانوم نمیخوان با شما ازدواج کنن ... در عین حال نمیخوان غرور و احترام و ارزشی که شما براشون به ارمغان آوردین رو از دست بدن ... همین !!!
بنده فقط پست اول وآخر جناب کامپلکس کدینگ را خواندم
چرا وقتتون رو صرف چیز بیخود میکننین .
حیف روزگار نیست که الکی بزای خودتون دردسر درست میکنین .
شما واقعا هیچ چیز بهتر از این پیدا نکردین براش فکر کنین ؟
افسوس زمان به سرعت میگذرد و ما در فکر چه چیزهایی هستیم
در آینده افسوس وقت تلف کردن گذشته مان را میخوریم
دوستان امتحان کردم این خانم هم دوست نداره، من فراموشش کنم. یعنی دیگه از شک و تردید و این حرفا گذشته و یقین رسیدم که این دوست نداره من فراموشش کنم و اتفاقا دوست داره من در همین حالتی که هستم باشم و همینطوری نسبت بهش احساسم و ادامه بدم . خوب حالا این سوال پیش می یاد که چرا دوست داره من همین طوری باقی بمونم و فراموشش نکنم؟ در صورتی که صراحتا گفته ازت خوشم نمی یاد و کسی تو زندگیم هست و دوسش دارم؟
این قضیه همین تازگی ها اتفاق افتاده.
من بهش پیامک دادم بیا با اجازه پدر و مادرت با هم آشنا بشیم.
جواب داد : من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا بشم. خدافظ
من جواب دادم: باشه . اگر واقعا از ته دلت می خوای از دست من راحت شی به قرآن و حضرت معصومه (سلام الله علیها) قسم بخور بگو : ازت خوشم نمی یاد.
جوابی نداد؟ دوباره همین پیام رو براش ارسال کردم
بازم جوابی نداد.
گفتم شاید دیگه پیامکم براش نمی ره یکی اومد توی کلاس شمارشو گرفتم و یه پیام خالی بهش دادم 3 ثانیه بعد پیامم براش رسید؟!!
خوب گفتم زنگ بزنم. زنگ زدم گوشی رو بر نداشت.
خوب دوباره براش پیامک زدم گفتم تو متولد 72 هستی دهنت بوی شیر می ده. با مامانت درباره این قضیه صحبت کن.
جواب داد: برو بابا خدا خیرت بده من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا شم. (لازمه بگم از نظر عقلی این خانم کاملا سالم هست)
خلاصه با یکی از بزرگان در زمینه معنویت درباره این خانم تماس گرفتم و سوالم رو پرسیدم ایشون گفتند : ایشون شما رو دوست ندارند بلکه دارند شما رو بازی می دن و سربه سرتون می ذارن . چون اگر شما رو دوست داشتن می گفتن با پدر و مادرتون برای خواستگاری تشریف بیارید. گفتم پس راه حل چیه ، چیکار کنم. فرمودند: شما باید به ایشون محل نذارید و اعتنایی نکنید ، به التماستون می افتند. دوباره ازشون پرسیدم یعنی از فردا که رفتم سر کار محلشون نذارم؟ فرمودند: راهش همینه.
دوستان شما هم دعا کنید من بتونم به این خانم محل نذارم و مبادا شکست بخورم. فعلا پنج شنبه و جمعه ای که گذشت به ایشون مانند بقیه همکارا خیلی خشک و معمولی سلام و علیک کردم و خداحافظی هم نکردم.
بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت
به نظرم سرکار نفر نفر پاسخ خوبی به این ابهام ارائه کردند، در عین حال پیشنهاد می شود تا مدتی را به وی بی توجهی کرده و کاملا طبیعی رفتار نمایید، چرا که شخصیت برخی اینگونه است که برای تجربه فاز مخالف ( علاقمندی) نیازمندند تا فرد مقابل از فاز مخالف ( دلسردی و عدم تمایل )، استفاده کند.
نا گفته نماند تلاش شما در صورتی احتمال به سرانجام رسیدن را دارد که فرد مقابل شما از قبل دلباخته فرد دیگری نباشد.
فکر کنم کسی که دل این کارها و سر به سر گذاشتنها رو داره فعلا اونقدر معقول نشده که از پس همسری شما بر بیاد.
اگرم که ایشون عقد کسی هستن که دیگه بدتر عقوبت داره.
اگرم میخواین این رابطه پنهانی رو بدون اینکه خونواده ها بدوننو محرمیتی خونده بشه ادامه بدین اینم عقوبت داره.
اینها در احادیث اومده و در زندگی چنین افرادی ثابت شدست.
در اول فرمایشاتتون اومده که انگار بیشتر جذب ظاهرشون شدین و این شما رو در انتخاب درست کور میکنه مراقب باشید شیطان از راههایی ضربه میزنه که درش انسان فکرشم نمیکنه.
اگر معیارهای صحیح انتخاب همسر رو رعایت کنید به وعده پروردگار میرسید که زن و مرد مومن نصیب هم میشن.
با اون حرفها مشخصه ایشون از شما داره سرگرمی میسازه ممکنه از روی خامی ایشون باشه ولی در هر صورت انتخاب شکست شما بالا میره.
اگر به خاستگاری رضایت دادنو از روی نجابت گفتن که دیگه این روابط غیر رسمی کافیه و باید رسمی (عقد) بشه و یا حداقل قبلش خونواده ها بدونن پس میتونید روشون حساب باز کنید.
شما با علاقه ای که به خدا دارید حیف بزارید راحت شکسته بشید.
پناه ببرید به خدا از شر شیطان رانده شده
خوب به جامعه و اتفاقات درونش نگاه کنید اکثر آشناییهای قبل از ازدواجهایی که منجر به طلاق میشه به چه شکلیه.ببینید دختر پسرهایی رو که قبل از آشنایی با فرد بعدی از کسی شکست خوردن و برای آروم شدنشون همون بلا رو سره اون فرد میارن.
کاملا مراقب باشید و بگردید دنبال اصل قضه ازدواج و هدفش و معیارهای صحیح برای تشکیل خانواده ای خوب با همسری متناسب با شما با اخلاقیات خوبو معقول تا در خونواده ای که تشکیل میدین حس آرامشو نزدیکی به خدا داشته باشید.
نماز شبتون رو زیاد کنید.
موفق باشید
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
جلل الخالق:Moteajeb!::Moteajeb!:
حالتون خوبه؟؟؟؟
کجای پست من از اواج غرور بود که الان آری براش نوشته اید؟؟؟ :khandeh!:
من از اوج غرور نگفتم ولی اینقد به استاتر فشار نیارید که فراموش کردنش سخته و.... داستان را وقتی از اخرش خبرندارید چه خبره که اینقد کشش بدید؟؟؟ این چیزی که از ادامه اش تعریف می کنید صرفا داستان یکی بود یکی نبود غیرخدا هیچکی نبود هست . نه پیش بینی کننده هستنید ونه از اینده خبر دارید صرفا با اطلاعات و دیده هاتون حدس میزنید پس اینقد مغرور نشوید که هر کسی خلاف حرف شما زد اینجوری حکم به حرف از سر غرور بدید
کی گفته هر کی عشقش فراموش کرد ان عشق نبوده و هوسه؟؟؟ ی گفته نمیشه کسی عشقش فراموش کنه؟؟ خب مشخصه که سخته حالا پیاز داغش زیاد میکنید خوشمزه تر بشه؟؟؟خیلی ها دیدم وقتی به عشقی که میخواستن نرسیدند به خدا واگذار کردند و ارام شدند.آرام شدند نه راحت شدند!!!!! خب همه کاری انجام داد و نشد الان چیکار کنه؟؟؟ خودکشی کنه اوج عشقش معلوم میشه؟؟؟
[="Microsoft Sans Serif"]درود:Gol:
lili66;520192 نوشت: من در پی این نیستم که از شما مچگیری کنم ولی سخنان بسیاری از کاربران که در این گفتار سخن گفتند، مغرورانه بود.
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]و امــــا، تــو ای بـــلبـــلِ دانـــای مـــن [/TD]
[TD]ای کـــه روزی لِـــه شــــوی، بـــا پای من [/TD]
[TD="align: left"]هــی بــگـفتی و بـگــفتی و گــفــتــی [/TD]
[TD]آنقــدر گفتی، کـــه از گــفــتـن، نـخفتی [/TD]
[TD="align: left"] [/TD]
[TD="align: left"](داستان شاهین و بلبل)
نقل قول: این سخن، کوبندهترین سخن است که میشود گفت.
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]پـرسـیـد یـکـی کــه عــاشـقـی چیـسـت؟ [/TD]
[TD]گــفـتـم کـه چــو مـــا شـوی، بـــدانی
نقل قول:
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]آندگر یک گفت: تسبیحت کجاست؟ [/TD]
[TD]کِی شود کار تو بی تسبیح، راست؟
نقل قول:
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]آندگر یک گفت: تا کِی زین سُخُن؟ [/TD]
[TD]خیز در خلوت، خدا را سجده کُن
نقل قول:
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]آندگر گفت: این زمان کن عزم راه [/TD]
[TD]در حرم بنشین و، عذر من بخواه
نقل قول:
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]همنشینی گفتش: ای شیخ کبار [/TD]
[TD]خیز این وسواس را، غسلی بدار
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]عشق من چون سرسری نیست، ای نگار [/TD]
[TD]یا ســرم از تــن بـبُـر؛ یــا سَــر درآر
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]دختــرش گفــت: ای خــرف از روزگــار! [/TD]
[TD]ســازِ کــافــور و کفــن کــن؛ شرم دار!
کسی آمد و گفت: «این عشق و نیست و هوس است».
کسی آمد و گفت: «این دیگر چه سستی است که تو داری! من هیچگاه همانند تو، این چنین سست و ضعیف نبودهام».
کسی آمد و گفت: «آن دختر ارزش ندارد (توهین به معشوق)؛ رهایش کن».
و چه بسیار آمدند گفتند و گفتند و گفتند و همچنان گفتند...
به کسی که درگیر عشق و عاشقی «و یا هر مشکل دیگری» که هست، نباید به صورت مستقیم پند داد؛ چون اینکار، عین غرور است و به آنکس تلقین بسیار بد و تحقیرآمیزی میکند.
نمونهای از پندهای شما:
اگر شما نیز، همچون دیگر کاربرانِ با اراده در این گفت و گو، از ارادهای پولادین برخوردار هستی؛ دلیل نمیشود با منی که در کارم ماندهام اینگونه سخن بگویید. زیرا چه از نظر اخلاقی و چه از نظر روانشناسی، اینکار، کاری نادرست، بسیار کوبنده و ویرانگر است.
داستان شیخ سمعان را برای این آوردم که بگویم این داستان پر رمز و راز که حتی ظاهرش هم بسیار آموزنده است را، باید الگو قرار داد و از دادن پند و اندرزهای مشقی برای چنین کسانی پرهیز کرد.
مریدان شیخ، شیخ را با سخنانی بسیار شبیه سخنان شما پند میدهند:
و بازهم این دور باطل، میگردد و میگردد و شیخ سمعانهایی میآید و پند و اندرزها دهندگانی نیز، پیدا میشوند.
خب الان استاتر هم در کارش خودش مونده؟؟؟ چرا پیش داوری می کنید؟؟من موندم چرا اینقد هی سعی دارید بگویید الان بعد عشقش چی میکشه و ... خب به جای این حرفها حداقل بگویید چیکار کردید بهتر شدید؟؟بعدشم من هرگز از اراده پولادین نگفتم این پیش داوری شما هست و... من هیچ وقت مثل شما دوست ندارم وقتی کاری را مجبوره کسی انجام بده و امید داره هی بکوبمش که این راه نرو من رفتم اینجوری شده و.... خب دختره نمیخوادش خودش درد داره ، ناراحتی داره ، و... الان هی من نمک بپاشم که صب کن بدتر از اینم میشی !!!!خب معلومه امید میدم که برادر من صب کن سخت هست اما دوباره شروع کن هنوز خیلی راهها داری .
مثل اینکه ی نفر که سرطان داره 24 ساعت بگی شیمی درمانی چیه !! دارو چیه !!! ما هم همین جوری اولش شروع شد الان طحالم دراوردند!! ان آقا چند وقت پیش امد بیچاره الان نصف بدنش فلجه و....... انم زندگیش داره تموم میشه وقتی اینجوری میگه خودش پاک می بازه.... من ضعیف ترین وضعیت روحی ایم وقتی هست که مطب دکتر همه دارند همین جوری هی بهم مثل شما میگن اخرش چی میشه !!! ول کنید الان نیرو امید میخوام نه برعکس تخریب ..
استاتر هم همین جالت را داره سخت بودنش ، پاک بودن حسی که داره و... همه قبول دارند ولی نه دیگه اینجوری هی اول راه بهش بگویید چی میشه !!!و چی در انتظارش هست و .....
صلاح مملکت خویش خسروان دانند. شما بفرما براش از اینده اش بگو :khandeh!:ببینم چه تاثیر مثبتی داره
من نمیدونم حرف هم نمی فهمیم یا اینکه نمی خوایم بفهمیم!!!!!!یا دیدمون به دنیا متفاوته !!!! دیدی ی نفر نیمه پر لیوان می بینه یکی خالی !!!!
یا حق :Gol:
لیلی جان سلام ...
یعنی واقعا فکر میکنین اگر ما بیایم و با ایشون درد دل کنیم و بگیم غصه نخور ایشون حالشون خوب میشه ؟؟؟ واقعا اینجوری فکر میکنین ؟؟؟ به نظره شما ایشون اومدن اینجا که باهاشون درد دل بشه ؟؟؟ مثلا یکی بیاد و بهش بگه غصه نخور :deldari: ؟؟؟ پسته بخور !!!
لیلی جان کی خواست تخریب کنه ... اگر من از آینده براش بگم براش خیلی تاثیر داره ... خیلی ... اتفاقا یکی از دردهای من این هستش که چرا عشق رو نمیشناختم ؟؟؟ و چرا کسی منو بابته این چیز راهنمایی نکرد ؟؟؟ وقتی من بهش میگم باید نهایت سعی و تلاشت رو بکنی ... وقتی من بهش میگم نرو تو فاز هپروت ... وقتی من بهش میگم خیلی از عشاق تو ذهنشون سعی و تلاش میکنن ... نه تو عمل ... وقتی من بهش میگم اگر عاشقش بشی نمیتونی بدستش بیاری !!! باید بی تفاوت باشی ... ابعادی تو ذهنش باز میشه و سعی میکنه که به اون پاامترها هم فکر کنه ....
در ضمن نه من نه شما و نه هیچ کسی عشق رو نمیشناسه ... عشق اسطرلاب اسرار خداست و هر کسی تعریفی ازش داره و تا حدی میشناستش ...
مولانا عاشق شمس بود ... یک روز مولانا و شمس به رودخونه ای میرسن ... شمس اباش رو در میاره و به کمرش میبنده و به مولانا میگه این ابا رو بگیر و ذکر { یا شمس یا شمس } رو بگو و با من به درون رودخانه بیا ... مولانا و شمس پاشون رو بر روی آب میزارن و پله پله در درون آب جلو میرن بدون اینکه در درون آب فرو بروند ... تا اینکه در نهایت مولانا میگه بزار ببینم خوده شمس داره چه ذکری رو میگه سرش رو میبره جلو و میبینه شمس داره میگه { یا علی یا علی } با خودش میگه چرا من بگم { یا شمس یا شمس } به جاش میگم { یا علی یا علی } تا ذکر { یا علی } رو میگه در درون آب فرو میره ...
مولانا وقتی میگفته یا شمس واقعا عاشقش بوده و ذاتش با ذات اون گره میخورده ....
شمس وقتی میگفته یا علی واقعا عاشقش بوده و ذاتش با ذات او گره میخورده ....
من هنوزه که هنوزه هم نمیتونم بگم رابطه ای که اسمش عشق هست رو میشناسم ... واقعا عسق میتونه چنان پیوندی بین انسانها ایجاد کنه ... که { ... } بقیش رو نمیدونم .
من به عنوان کسی که یه تجربه ای تقریبا مشابه این اقا داشتم میخوام در حد چیزی که به ذهنم میرسه راهنمایشون کنم
اول اینکه سعی نکن فراموش کنی اتفاقا تا میتونی بشین و به اتفاقاتی که برات افتاده فکر کن ذهن ادم جوریه که اگه به خوای از چیزی منعش کنی اتفاقا به اون حریص تر میشه اگه روی مسئله ای حساس نباشی شاید در روز یه بار به یادش بیفتی اما اگه حساس بشی 60 بار:Cheshmak:
دوم اینکه به خودت زمان بده یه دفعه که عاشق نشدی همون طور که کم کم بهش نزدیک شدی و علاقه مند کم کم ازش دوری کن برای فراموش کردن نیاز به زمان هست تجربه کردم که میگم مطمئنا تا دم مرگ اون خانم در ذهن تو میمونه اما با گذشت زمان این احساسی که یاد اون توی دلت میاره کمرنگ و کمرنگتر میشه خلاصه کلام به خودت زمان بده
حتما حتما حتما از یه روانپزشک یا روانشناس خوب کمک بگیر خیلی کمک میکنه اینایی که گفتم تجربه شخصیه خودم بود امیدوارم مفید باشه:Gol::Mohabbat:
سلام نفرنفر خانم گل
من نمیگم از اینده نگو !اینکه حواسش جمع تر بشه ، عملی تر بشه و... خوب هست اما قبول کن یکم تند باشه اگر خدای نکرده به عشقش نرسید این حرفهایی که بهش گفتید می دونی چه بلایی سرش میاره؟؟ واقعا من تجربه تلخی از این آینده نگری داشتم تو ذهن هزاران بار تکرار میشه و هی وضع بدتر از قبل میکنه خدای نکرده افسردگی و... میدونی ی وقت های ی آدم فقط تو دنیا امید داره و تو دنیا غیر ان چیزی نداره چرا باید امید ازش بگیریم؟؟
ممکنه غیر استاتر افرادی باشند که این به درد جدایی گرفتار شدند . وطاقت شنیدن این حرفها را نداشته باشند.
قبول کن نه اکلی دل خوش کردن کسی خوب هست و نه هی خاطرات واتفاقات تلخ جلو راهش اوردن. انشا... همه مون خوشحال باشیم . الهم العجل الولیک الفرج
حلال کن اگر تو بحث ازم دلخور شدی:Gol:
این قسمت منظورش چی بود؟
----------------------------------------------------------------
دوستان امتحان کردم این خانم هم دوست نداره، من فراموشش کنم. یعنی دیگه از شک و تردید و این حرفا گذشته و یقین رسیدم که این دوست نداره من فراموشش کنم و اتفاقا دوست داره من در همین حالتی که هستم باشم و همینطوری نسبت بهش احساسم و ادامه بدم . خوب حالا این سوال پیش می یاد که چرا دوست داره من همین طوری باقی بمونم و فراموشش نکنم؟ در صورتی که صراحتا گفته ازت خوشم نمی یاد و کسی تو زندگیم هست و دوسش دارم؟
این قضیه همین تازگی ها اتفاق افتاده.
من بهش پیامک دادم بیا با اجازه پدر و مادرت با هم آشنا بشیم.
جواب داد : من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا بشم. خدافظ
من جواب دادم: باشه . اگر واقعا از ته دلت می خوای از دست من راحت شی به قرآن و حضرت معصومه (سلام الله علیها) قسم بخور بگو : ازت خوشم نمی یاد.
جوابی نداد؟ دوباره همین پیام رو براش ارسال کردم
بازم جوابی نداد.
گفتم شاید دیگه پیامکم براش نمی ره یکی اومد توی کلاس شمارشو گرفتم و یه پیام خالی بهش دادم 3 ثانیه بعد پیامم براش رسید؟!!
خوب گفتم زنگ بزنم. زنگ زدم گوشی رو بر نداشت.
خوب دوباره براش پیامک زدم گفتم تو متولد 72 هستی دهنت بوی شیر می ده. با مامانت درباره این قضیه صحبت کن.
جواب داد: برو بابا خدا خیرت بده من اصلا ازت خوشم نمی یاد که بخوام باهات آشنا شم. (لازمه بگم از نظر عقلی این خانم کاملا سالم هست)
خلاصه با یکی از بزرگان در زمینه معنویت درباره این خانم تماس گرفتم و سوالم رو پرسیدم ایشون گفتند : ایشون شما رو دوست ندارند بلکه دارند شما رو بازی می دن و سربه سرتون می ذارن . چون اگر شما رو دوست داشتن می گفتن با پدر و مادرتون برای خواستگاری تشریف بیارید. گفتم پس راه حل چیه ، چیکار کنم. فرمودند: شما باید به ایشون محل نذارید و اعتنایی نکنید ، به التماستون می افتند. دوباره ازشون پرسیدم یعنی از فردا که رفتم سر کار محلشون نذارم؟ فرمودند: راهش همینه.
دوستان شما هم دعا کنید من بتونم به این خانم محل نذارم و مبادا شکست بخورم. فعلا پنج شنبه و جمعه ای که گذشت به ایشون مانند بقیه همکارا خیلی خشک و معمولی سلام و علیک کردم و خداحافظی هم نکردم.
سلام امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...
ببین من نمیدونم با کی مشورت کردین ... ولی خیلی رک بهتون بگم این دختر خانوم شما رو دوست ندارند ... قصدشون هم بازی دادن شما نیست ... حتی قصدشون سر به سر گذاشتن شما نیست ... قصدشون این هست که تنها شما رو داشته باشن ... یعنی چی ؟؟؟ همین الان فرض کن شما یکی رو داشته باشی که حاضر باشه برات بمیره ... تو محل کار بهت احترام بزاره ...بتونی جلویه دوستان و آشنایان بگی ایشون کشته مرده من هست و با این کار ارزش و قرب خودت رو بالا ببری ؟؟؟ آیا حاضر هستی چنین کسی رو از دست بدی ؟؟؟
من خانومم ... و خوب میدونم داره باهات چی کار میکنه ... این دختر خانوم نمیخوان با شما ازدواج کنه ... ولی میخواد داشته باشتت ... چون محیط رو به نفعش عوض میکنی ... احساس غرور بهش میدی ... میتونه پز بده که تو کشته مردش هستی و .... یه بار برات گفتم اگر عاشق کسی بشی و اینجوری بتونه یه ریموت دستش بگیره و کنترلت کنه خوب شما رو که داره .... میره دنبال بهتر از شما ...
شما و ایشون به جایی نمیرسین ... هیچ ارزشی برات قائل نیست ... فقط میخواد داشته باشتت ... چون بهش حس افتخار ... ارزشمند بودن ... میدی .... چون میتونه کنترلت کنه و از کنترل کردن شما لذت میبره ... همین !!!
خودت هم همینجوری هستی ... اگر از کسی برای ازدواج خوشت نیاد ... ولی اون شخص هر روز دورت بگرده ... ارزشت رو ببره بالا ... ازش خوشت میاد ... میخوای کنارت باشه ... ولی هر بار که بحث ازدواج میشه میگی نه !!! چرا موضوع رو سخت میکنی ؟؟؟ هیچ بازی دادنی در کار نیست ... مشگل این هست که شما از کسی جواب "نه" شنیدید ... اون دختر خانوم نمیخوان با شما ازدواج کنن ... در عین حال نمیخوان غرور و احترام و ارزشی که شما براشون به ارمغان آوردین رو از دست بدن ... همین !!!
بنده فقط پست اول وآخر جناب کامپلکس کدینگ را خواندم
چرا وقتتون رو صرف چیز بیخود میکننین .
حیف روزگار نیست که الکی بزای خودتون دردسر درست میکنین .
شما واقعا هیچ چیز بهتر از این پیدا نکردین براش فکر کنین ؟
افسوس زمان به سرعت میگذرد و ما در فکر چه چیزهایی هستیم
در آینده افسوس وقت تلف کردن گذشته مان را میخوریم
بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت
به نظرم سرکار نفر نفر پاسخ خوبی به این ابهام ارائه کردند، در عین حال پیشنهاد می شود تا مدتی را به وی بی توجهی کرده و کاملا طبیعی رفتار نمایید، چرا که شخصیت برخی اینگونه است که برای تجربه فاز مخالف ( علاقمندی) نیازمندند تا فرد مقابل از فاز مخالف ( دلسردی و عدم تمایل )، استفاده کند.
نا گفته نماند تلاش شما در صورتی احتمال به سرانجام رسیدن را دارد که فرد مقابل شما از قبل دلباخته فرد دیگری نباشد.
در پناه خدای متعال موفق باشید
بسمه تعالی
با احترام
http://www.askdin.com/thread14551.html
http://www.askdin.com/thread36140.html
فکر کنم کسی که دل این کارها و سر به سر گذاشتنها رو داره فعلا اونقدر معقول نشده که از پس همسری شما بر بیاد.
اگرم که ایشون عقد کسی هستن که دیگه بدتر عقوبت داره.
اگرم میخواین این رابطه پنهانی رو بدون اینکه خونواده ها بدوننو محرمیتی خونده بشه ادامه بدین اینم عقوبت داره.
اینها در احادیث اومده و در زندگی چنین افرادی ثابت شدست.
در اول فرمایشاتتون اومده که انگار بیشتر جذب ظاهرشون شدین و این شما رو در انتخاب درست کور میکنه مراقب باشید شیطان از راههایی ضربه میزنه که درش انسان فکرشم نمیکنه.
اگر معیارهای صحیح انتخاب همسر رو رعایت کنید به وعده پروردگار میرسید که زن و مرد مومن نصیب هم میشن.
با اون حرفها مشخصه ایشون از شما داره سرگرمی میسازه ممکنه از روی خامی ایشون باشه ولی در هر صورت انتخاب شکست شما بالا میره.
اگر به خاستگاری رضایت دادنو از روی نجابت گفتن که دیگه این روابط غیر رسمی کافیه و باید رسمی (عقد) بشه و یا حداقل قبلش خونواده ها بدونن پس میتونید روشون حساب باز کنید.
شما با علاقه ای که به خدا دارید حیف بزارید راحت شکسته بشید.
پناه ببرید به خدا از شر شیطان رانده شده
خوب به جامعه و اتفاقات درونش نگاه کنید اکثر آشناییهای قبل از ازدواجهایی که منجر به طلاق میشه به چه شکلیه.ببینید دختر پسرهایی رو که قبل از آشنایی با فرد بعدی از کسی شکست خوردن و برای آروم شدنشون همون بلا رو سره اون فرد میارن.
کاملا مراقب باشید و بگردید دنبال اصل قضه ازدواج و هدفش و معیارهای صحیح برای تشکیل خانواده ای خوب با همسری متناسب با شما با اخلاقیات خوبو معقول تا در خونواده ای که تشکیل میدین حس آرامشو نزدیکی به خدا داشته باشید.
نماز شبتون رو زیاد کنید.
موفق باشید
سلام
من تقریبا قبل از بلوغ این رو تجربه کردم... راه حلش ایناست
1- افزایش انس با خدا برای جایگزینی انس به مخلوق
2- دعا
3- توکل
3- خونسردی و بی خیالی
4- صبر...