چگونگی جمع نامحدود بودن خدا و ماسوی الله بودن عالم
تبهای اولیه
با سلام
متکلمان می گویند خدا نامحدود است اما در عین حال در اینجا و آنجا نیست یعنی یک موجوداتی هستند که خدا نیستند آیا این مستلزم حد داری وجود خدا نمی شود ؟
البته نگویید خدا جسم نیست و... چون من دارم از جسم من حیث هو موجود سخن می گویم نه من حیث هو متجزی
البته این اشکال براساس مکتب صدرا و وحدت وجود قابل طرح نیست اما اشکال من لزوما به متکلمان اس که عالم را غیر از خدا می دانند.
باتشکر
با سلام
متکلمان می گویند خدا نامحدود است اما در عین حال در اینجا و آنجا نیست یعنی یک موجوداتی هستند که خدا نیستند آیا این مستلزم حد داری وجود خدا نمی شود ؟
البته نگویید خدا جسم نیست و... چون من دارم از جسم من حیث هو موجود سخن می گویم نه من حیث هو متجزی
البته این اشکال براساس مکتب صدرا و وحدت وجود قابل طرح نیست اما اشکال من لزوما به متکلمان اس که عالم را غیر از خدا می دانند.
با سلام
سوالتون زیاد واضح نیست. اینکه متکلمان می گویند خدا در اینجا یا آنجا نیست چون خدا را نمی شود در یک فضای خاص منحصر کرد بلکه همه جا می باشد. ووجودش در یک مکان خاص نیست که گفته شود خدا در اینجا پس در فلان جا نمی باشد. فأینما تولوا فثم وجه الله، هر کجا رو کنید آنجا روی(به) خداست.
ما معتقد به معیت قیومیه هستیم یعنی اینکه قوام ووجود همه چیز وابسته به خداست وقائم به قیام الهی می باشند واگر خدا لطف خود را از آنها قطع کند از بین می روند. واین معیت قیومیه سرتارسر وجود همه مخلوقات را پوشانده است. واینطور نیست که خدا با موجودی باشد واز دیگر موجودات بی خبر بوده ویا ولشان کرده باشد.
متکلمانی که عالم را غیر از خدا می دانند معتزله بودند که قائل بودند خداوند بعد از اینکه انسان را خلق کرده به او آزادی واختیار تام داده واین انسان قائم به اراده واستطاعت خود رد این دنیا است وخدا دیگر کاری با او ندارد وزمانی که مرد در قیامت او را زنده کرده وبه اعمال او رسیذگی م یکند. والا از نظر متکلمان اسلامی عالم هست یوانسان بدون لطف وفیض الهی لحظه ای نمی توانند حیات وقوام داشته باشند.
[="Tahoma"][="Navy"]متکلمان می گویند خدا نامحدود است اما در عین حال در اینجا و آنجا نیست یعنی یک موجوداتی هستند که خدا نیستند آیا این مستلزم حد داری وجود خدا نمی شود ؟
البته نگویید خدا جسم نیست و... چون من دارم از جسم من حیث هو موجود سخن می گویم نه من حیث هو متجزی
البته این اشکال براساس مکتب صدرا و وحدت وجود قابل طرح نیست اما اشکال من لزوما به متکلمان اس که عالم را غیر از خدا می دانند.
سلام
در فلسفه و عرفان ذات را با مظاهرش می بینند اما متکلمان مظاهر را ما سوالله و جدا می داند و با توجه به اینکه ذات و ما سوی در یک مرتبه وجودی نیستند نامحدودی یکی با بودن دیگری منافات ندارد
یا علیم[/]
سلام
در فلسفه و عرفان ذات را با مظاهرش می بینند اما متکلمان مظاهر را ما سوالله و جدا می داند و با توجه به اینکه ذات و ما سوی در یک مرتبه وجودی نیستند نامحدودی یکی با بودن دیگری منافات ندارد
یا علیم
سلام
یعنی خدا در مرتبه وجودی مخلوقات وجود ندارد؟ این که همان می شود که valayat گفت:
اما در عین حال در اینجا و آنجا نیست یعنی یک موجوداتی هستند که خدا نیستند
خوب این هم یک محدودیت است. خداوند هست ولی وقتی به مثلا درخت سیب میرسیم نیست. خدا را در حد وجود درخت سیب معدوم کرده ایم!!!
موفق باشید.
متکلمان می گویند خدا نامحدود است
من فکر کنم متکلمان می گویند خداوند خارج از هر نوع تصوری باشد و نا محدود بودن را هم بر او حمل نمی کنند. و جایز نمی دانند. و یه جایی خوندم که وجود موجود نامحدود را ممتنع می دانستند و اثبات هایی هم برایش داشتند.
[="Tahoma"][="Navy"]سلام
یعنی خدا در مرتبه وجودی مخلوقات وجود ندارد؟ این که همان می شود که valayat گفت:
سلام
مخلوقات در رتبه وجودی ذات خدای متعال نیستند . دقت کنید به تعبیر رتبه وجودی
البته در این بیان نوعی تسامح هم هست چه اینکه مخلوقات در ماقبل رتبه تعین و خلقت در علم الهی هستند
و چون علم ذات با ذات یکی است پس به نوعی مخلوقات در رتبه ذات هم حضور دارند اما به وجود علمی و نه عینی خارجی
البته در نگاه توحیدی مخلوقات مظاهر حقند و از او جدا دانسته نمی شوند اما به تحلیل عقلی بین ذات و مظاهر تفاوت به حسب رتبه وجودی هست
البته باز هم حرف هست ...
یا علیم[/]
البته در این بیان نوعی تسامح هم هست چه اینکه مخلوقات در ماقبل رتبه تعین و خلقت در علم الهی هستند
و چون علم ذات با ذات یکی است پس به نوعی مخلوقات در رتبه ذات هم حضور دارند اما به وجود علمی و نه عینی خارجی
با سلام
شیخ اشراق و همچنین ملاصدرا نمی پذیرند که علم ذات به اشیاء غیر از خود اشیاء باشد. پس تقدم علم ذات به اشیاء بر خود اشیاء را هم نمی پذیرند. انگار علم ذات به اشیاء از نوع حضوری باشد.
حال سوال این است که ذات به اشیاء از لحاظ مظهریت هم علم دارد؟ یعنی غیر علم حضوری به ذات اشیاء، علم به مظاهر اشیاء هم دارد؟ تا اینجا که من فهمیدم ذات اشیا نزد خودش است پس علم به حقیقت آن ها که بالاترین حدی است که می شود به یک چیز عم داشت را دارد. اما از لحاظ شیء بودن هم علم دارد؟ این علم چگونه علمیست؟ یه جورایی جور در نمی آید.
با تشکر.
[="Tahoma"][="Navy"] شیخ اشراق و همچنین ملاصدرا نمی پذیرند که علم ذات به اشیاء غیر از خود اشیاء باشد. پس تقدم علم ذات به اشیاء بر خود اشیاء را هم نمی پذیرند. انگار علم ذات به اشیاء از نوع حضوری باشد. با تشکر.با سلام
حال سوال این است که ذات به اشیاء از لحاظ مظهریت هم علم دارد؟ یعنی غیر علم حضوری به ذات اشیاء، علم به مظاهر اشیاء هم دارد؟ تا اینجا که من فهمیدم ذات اشیا نزد خودش است پس علم به حقیقت آن ها که بالاترین حدی است که می شود به یک چیز عم داشت را دارد. اما از لحاظ شیء بودن هم علم دارد؟ این علم چگونه علمیست؟ یه جورایی جور در نمی آید.
سلام
تفصیل این معنا شاید مصلحت نباشد اما در یک جمله به نظر می رسد لا فرق بین الذات و العلم فی مرتبه الذات و کذا فی هذا المقام ای مقام الظهور فتدبر واسکت
یا علیم[/]
[="#000080"][="#006400"]هوالعالم[/]
واقعا واضح نیست .
شاید بی ربط به موضوع
نظر حقیر در مورد احاطه خداوند بر عالم:
خدا همه جا هست
اینکه میگن خدا اینجا نیست
منظور اینه که رضایت خدا اینجا نیست و حس نمیشه
هر جا رضایت خدا وجود داشته باشه یعنی اون محیط به خدا نزدیکتره
پس خدا اونجا بیشتر حس و فهمیده میشه
جایی که شیطان هست وجود خدا کمتر احساس میشه
برای همین اصطلاحا میگن که خدا اونجا نیست چون شیطان خودش رو خدا یا برتر از ما نشون میده و دوست نداره که
احساس وجود برتر واقعی یعنی خدا , شما رو ازون ملعون دور کنه ...[/]