چگونگی نامگذاری و تشخیص دادن پسر بودن حضرت محسن (ع)
تبهای اولیه
با سلام
ما شنیدیم که حضرت محسن (ع) در شکم مادرشان حضرت فاطمه (س) سقط شده اند. سوالی که برای من بوجود اومده اینه که امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (ع) قبل از تولد فرزندشان از کجا به پسر بودن او اطلاع داشتند که نام اورا محسن گذاشته اند؟ (با توجه به علم آن زمان که قابلیت تشخیص جنسیت فرزند قبل از تولد بمانند امروز نبود)
من در منابع شیعه خوانده ام که پیامبر (ص) قبل از بدنیا آمدن محسن اورا نام گذاری کرده بودند اما برای کسی که به علم غیب ایمان ندارد و از طریق منطق و عقل میخواهد جواب سوال را بداند این پاسخ مناسبی به نظر من نیست.
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
سلام علیکم
برای کسی که توحید را قبول ندارد ، نمی شود و معقول نیست نبوت را اثبات کنیم چون پیش نیاز اثبات نبوت، اثبات توحید است.
برای کسی که نبوت را قبول ندارد هیچ پیامبری را قبول ندارد معقول نیست و نمی شود که ما پیامبر اسلام را اثبات کنیم چون پیش نیاز اثبات پیامبراسلام ،قبول اصل نبوت و پیامبری است .
برای کسی که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را قبول ندارد معنا پیدا نمی کند که ما امامت حضرت علی را اثبات کنیم چون پیش نیاز قبول امامت علی علیه السلام قبول پیامبری حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم است.
همین طور است قضیه محسن علیه السلام در فرض سوال شما
در این فرض ابتدا باید پیامبرصلی الله علیه واله وسلم در کلاس عقاید برای وی اثبات شود ، قرآن اثبات شود، عصمت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اثبات شود سپس جریان محسن اثبات شود.
نمی شود کسی که پیش نیاز ها در مقطع کارشناسی ارشد را در یک علم پاس نکرده به یک دفعه برود سراغ پاس کردن واحدهای دکترا برود
شما برای این بزرگوار ابتدا عصمت را اثبات کنید سپس به دنبال اثبات نام حضرت محسن علیه السلام باشد
تشکر بابت پاسخ جامعتون
خودم میشناسم که ایشون اعتقاداتشون ضعیف هست اما در اینجور مواقع که سوالاتی از ما میپرسند و آنها توحید و نبوت و ... را قبول ندارند پاسخ دادن آنها امری دشوار میشود و در انتها شاید منجر به تمسخر اعتقادات ما شوند ...
سلام علیکم
اولا طرف سوال کننده شما چه کسی هست سنی یا شیعه؟
ثانیا چه کسی گفته در قدیم روش جنین شناسی نبوده است؟ اتفاقا در قدیم از طریق طب سنتی قابل تشخیص هم بوده
فرموده اید در کتاب های شیعه خوانده اید که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نام ایشان را محسن گذاشته است. این مطلب فقط در کتابهای شیعه نیست بلکه بعضی کتب اهل سنت نیز آن را نقل کرده اند.ابن صباغ مالکی وقتی از محسن یاد می کند می گوید و مات سقطا یعنی سقط شد و نام وی را نیز محسن می داند. همچنین صالحی شامی نیز واژه مات سقطا دارد.(2)
محدث کوفی به مام احمد بن محمد بن السری بن یحیی بن ابی دارم ، از محسن اسم آورده و علت شهادت ایشان را ماجرای هجوم به خانه وحی ذکر کرده و نحوه شهادتش را سقط عنوان نموده است.(3)
1.الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص125
2.شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، ج1ص 50.
3. میزان الاعتدال ، ذهبی، ج1ص 139و ابن حجر ، لسان المیزان ج1ص 268
با سلام
ما شنیدیم که حضرت محسن (ع) در شکم مادرشان حضرت فاطمه (س) سقط شده اند. سوالی که برای من بوجود اومده اینه که امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (ع) قبل از تولد فرزندشان از کجا به پسر بودن او اطلاع داشتند که نام اورا محسن گذاشته اند؟ (با توجه به علم آن زمان که قابلیت تشخیص جنسیت فرزند قبل از تولد بمانند امروز نبود)
من در منابع شیعه خوانده ام که پیامبر (ص) قبل از بدنیا آمدن محسن اورا نام گذاری کرده بودند اما برای کسی که به علم غیب ایمان ندارد و از طریق منطق و عقل میخواهد جواب سوال را بداند این پاسخ مناسبی به نظر من نیست.
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
سلام
من کاری به نبوت و امامت ندارم! همین الانم اغلب قدیمیا(مادربزرگا و پدربزرگا) میتونن از رو بعضی ویژگیهای زن حامله جنسیت بچه رو تعیین کنن و قریب به 90% درست در میاد!! پس یه جور فرهنگه!!!
البته نمیدونم چرا تازگیا گیر دادن به یه بچه ای که دنیا هم نیومده بوده!!! منکه تا یه هفته پیش حتی از وجودش خبر نداشتم!!!
کسی که این مطلب را مطرح کرده شیعه است و متاسفانه الان جوی وجود داره تو جامعه که انگار هرکی شبهه بیشتر مطرح کنه روشنفکر تره ...
حداقلش برای خود منم خوب شد که معرفتم پایین بود...
کسی که این مطلب را مطرح کرده شیعه است و متاسفانه الان جوی وجود داره تو جامعه که انگار هرکی شبهه بیشتر مطرح کنه روشنفکر تره ...
حداقلش برای خود منم خوب شد که معرفتم پایین بود...
سلام دوست گرامی
بحث و تبادل فکر راه و روش داره
آیا میشه من بگم اصلاً وجود شما رو قبول ندارم (معذرت مثاله) بعد بگم حالا اثبات کن این آدمی که وجودش رو قبول ندارم چپ دسته یا راست دست؟!
سلام علیکم ببخشید جنابMasood11 میشه بفرمایید منظورتون از دو جمله آخرتون چی بود؟
سلام! نقل میکردید بهتر بود چون شانسی دیدم!!
منظورم اینه که یه عده میرن واسش ایام .. درس میکنن و یه عده دیگه میان از داخل داستانش ایراد پیدا میکنن و....!!
ولی داستان حضرت محسن خیلی مهمه. حالا در مورد صحیح یا غلط بودن ایم محسنیه کاری ندارم. ام در کل خود ماجرا خیلی اهمیت داره
منظورم اینه که یه عده میرن واسش ایام .. درس میکنن و یه عده دیگه میان از داخل داستانش ایراد پیدا میکنن و....!!
سلام علیکم
شهادت حضرت محسن علیه سلام مسئله ای نیست که شما بخواهید به سخره و یا تمسخر بگیرید لطفا احترام خودتان را نگه دارید، ما همین طوری از مخالفین و منافقین داریم مطالب بی ادبانه می شونیم لذا شما رعالیت اصول اخلاقی به مقدسات ما کنید
شما نشنیده اید مشکل از ما نیست می توانید در مورد صحت و سقم ان تحقیق کنید
با سلام
ما شنیدیم که حضرت محسن (ع) در شکم مادرشان حضرت فاطمه (س) سقط شده اند. سوالی که برای من بوجود اومده اینه که امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (ع) قبل از تولد فرزندشان از کجا به پسر بودن او اطلاع داشتند که نام اورا محسن گذاشته اند؟ (با توجه به علم آن زمان که قابلیت تشخیص جنسیت فرزند قبل از تولد بمانند امروز نبود)
من در منابع شیعه خوانده ام که پیامبر (ص) قبل از بدنیا آمدن محسن اورا نام گذاری کرده بودند اما برای کسی که به علم غیب ایمان ندارد و از طریق منطق و عقل میخواهد جواب سوال را بداند این پاسخ مناسبی به نظر من نیست.
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
در روایتی خواندم که شخصی فکر میکنم از امام رضا علیهالسلام پرسید سر اینکه برخی مردها خلق و خو و رفتار مانند زنهاست و برخی زنها خلق و خو و رفتارشان مانند مردهاست در چیست؟ امام علیهالسلام فرمودند که اگر در دوران جنینی فرزند دختر باشد ولی در سمت راست رحم (که جایگاه پسر شدن است) بوده و در آنجا رشد کند خلق و خویش مانند زنان میشود و برعکس اگر فرزند پسر باشد و در دوران جنینی در سمت چپ رحم جا گرفته و رشد نماید خلق و خویش مردانه میشود. اما برای تشخیص اینکه بچه پسر است یا دختر اگر اشتباه یادم نمانده باشد در همان حدیث آمده بود که اگر پستان چپ مادر بزرگتر شود فرزند دختر خواهد بود و اگر پستان راست فرزند بزرگتر شود فرزند پسر خواهد بود.
اگر این روایات صحیحالسند باشند، حقیر علم رجال نمیدانم .... در هر صورت علم غیب اهل بیت علیهمالسلام را هم نتوانستید اثبات نمایید میتوانید به ایشان بفرمایید که اهل بیت علیهمالسلام همگی علم طب داشتهاند و بسیاری از توصیههای ایشان، تازه کم از زیاد توصیههای ایشان، به ما هم رسیده است که در کتب طبالنبی و طبالصادق و طبالرضا و غیره قابل مطالعه است.
یا علی علیهالسلام
ولی داستان حضرت محسن خیلی مهمه. حالا در مورد صحیح یا غلط بودن ایم محسنیه کاری ندارم. ام در کل خود ماجرا خیلی اهمیت داره
سلام علیکمشهادت حضرت محسن علیه سلام مسئله ای نیست که شما بخواهید به سخره و یا تمسخر بگیرید لطفا احترام خودتان را نگه دارید، ما همین طوری از مخالفین و منافقین داریم مطالب بی ادبانه می شونیم لذا شما رعالیت اصول اخلاقی به مقدسات ما کنید
شما نشنیده اید مشکل از ما نیست می توانید در مورد صحت و سقم ان تحقیق کنید
نکته یا پند آموزنده ای داره!!؟؟ باعث هدایت انسان میشه!؟ چرا داستانش مهمه!؟؟
نمیگم که چون من نشنیدم دروغه!! میگم مطلبیه که یه دفه از گور بلندش کردن!!! بعدشم کم کم اونقد خرافات بهش میبندن که تمومی نداره!! مثلا چند روز دیگه میگن وقتی دفنش کردن با پدرش حرف زد و....!!!
امروز جنین متولد نشده، فردا نطفه ی شکل نگرفته!!!!
جناب آقای Masood11نفرمائید!
چند مسئله را خلط کرده اید
جریان حضرت محسن بسیار هم مهم است، اگر شما به هر دلیلی اطلاعی از آن ندارید نگویید یک دفعه سر از گور بیرون آورده این در شان شما نیست چرا که هم نشان از دید سطحی شما از مذهب دارد و هم بی اطلاعی شما از چنین موضوعی که 1400سال است علمای شیعه و سنی بر سر آن بحث می کنند
موضوع حضرت محسن علیه السلام موضوعات حقانیت خلافت امیرالمومنین ، هجوم دشمنان به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها گره خورده است، چیزی نیست که دیروز کسی آن را ساخته باشد، دقت بفرمائید!!!
اگر جریان شهادت محسن وشخصیت ایشان مهم نبود علمای اهل سنت در طول 1400سال در صدد انکار ایشان نبودند، پس
چطور می فرمائید تازه سر از خاک بیرون آورده آنهم با ادبیات قهوه خانه ای !!!!!
بله رد ایام محسنیه که اخیرا مداحان اختراع کرده اند حرفی است و شخصیت و شهادت حضرت محسن حرفی دیگر
ایام محسنیه هم از نظر تاریخی و هم نظر اجتماعی کاری اشتباه است ولی شخصیت حضرت محسن هم از نظر تاریخی و هم ازنظر مذهبی و هم از نظر اجتماعی وهم نظر انسانیتی مسئله ای است که باید در سطح وسیع مطرح شود و به منکرین آن اثبات شود
پس اصل قضیه را زیر سوال نبرید
چرا داستانش مهمه!؟؟
نمیگم که چون من نشنیدم دروغه!! میگم مطلبیه که یه دفه از گور بلندش کردن!!!
سلام علیکم،
قضیه آنقدر مهم هست که حضرت محسن علیهالسلام یکی از مصداقهای اصلی برای آیهی
بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ [التکویر، ۹]
معرفی شده است. مطابق روایات تا جایی که خاطرم هست اگر ایشان سقط نمیشدند وصی بعد از امام حسین علیهالسلام بوده و کاری که امام زمان علیهالسلام برای قیام و برپاکردن اسلام بر عهده دارند بر عهدهی ایشان میبود و روال حوادث به کل متفاوت میبود. اگر این موضوع برایتان عجیب است باید بگویم مطالب از این دست بسیار است و این نشان میدهد این ما هستیم که باید کمی بیشتر مطالعه و تحقیق و تفکر نماییم که این اگرها وقتی در علم قطعی خداوند معلوم بوده است که رخ نخواهند داد بیانشان چه وجهی میتواند داشته باشد، البته درکش چندان سخت نخواهد بود ولی در هر صورت نیاز به تفکر دارد.
اینکه گفتم حضرت محسن علیهالسلام و به کسی که اصلاً دنیا را خارج از بدن مادر تجربه هم نکرده است احترام میگذارم، یا اگر علیاصغر علیهالسلام که قبل از سن تکلیف در ۶ ماهگی شهید شدند و بابالحوائج خوانده میشوند با اینکه علیالظاهر ممکن است به نظر برسد که کشته شدن او را نباید شهادت در نظر گرفت، اینکه حضرت رقیهی ۳ ساله علیهاالسلام را دارای چنان مقامی میدانیم، اینها همگی مطالب عمیقی پشتشان نهفته است که اگر آنها را نمیدانیم بهتر است سکوت کنیم یا بپرسیم تا اینکه خط بطلان بر روی آنها بکشیم و کنارشان بگذاریم و دیگران را هم از شناخت این حقایق بازداریم. وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند که در قیامت بر زیادی فرزندانم حتی آنها که سقط شدهاند مباهات خواهم کرد این نشان میدهد که روند ایجاد شرافت در انسان از سن بلوغ به بعد نیست و نه تنها در کودکی که حتی در جنینی و حتی پیش از آن هم میتوان به درجات بالا رسید و درک این مواضع ممکن نیست تا مفهوم روح و نیت و اختیار و عالم ذر فهمیده نشود، اگر اشتباه متوجه نشده باشم.
یا علی علیهالسلام
جناب آقای Masood11نفرمائید!
چند مسئله را خلط کرده اید
جریان حضرت محسن بسیار هم مهم است، اگر شما به هر دلیلی اطلاعی از آن ندارید نگویید یک دفعه سر از گور بیرون آورده این در شان شما نیست چرا که هم نشان از دید سطحی شما از مذهب دارد و هم بی اطلاعی شما از چنین موضوعی که 1400سال است علمای شیعه و سنی بر سر آن بحث می کنند
موضوع حضرت محسن علیه السلام موضوعات حقانیت خلافت امیرالمومنین ، هجوم دشمنان به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها گره خورده است، چیزی نیست که دیروز کسی آن را ساخته باشد، دقت بفرمائید!!!
اگر جریان شهادت محسن وشخصیت ایشان مهم نبود علمای اهل سنت در طول 1400سال در صدد انکار ایشان نبودند، پس
چطور می فرمائید تازه سر از خاک بیرون آورده آنهم با ادبیات قهوه خانه ای !!!!!
بله رد ایام محسنیه که اخیرا مداحان اختراع کرده اند حرفی است و شخصیت و شهادت حضرت محسن حرفی دیگر
ایام محسنیه هم از نظر تاریخی و هم نظر اجتماعی کاری اشتباه است ولی شخصیت حضرت محسن هم از نظر تاریخی و هم ازنظر مذهبی و هم از نظر اجتماعی وهم نظر انسانیتی مسئله ای است که باید در سطح وسیع مطرح شود و به منکرین آن اثبات شود
پس اصل قضیه را زیر سوال نبرید
علما در خیلی موارد بحث میکنن که شاید خیلیاشون برای عوام بی معنی باشن(اطلاع نداشته باشن!) نمیشه گفت چون علما بحثشو میکنن پس همیشه همه میدونستن!!
کجای صحبتام گفتم که دیروز ساختنش!!؟ میگم بهتره اینو مثل داستان امام حسین نکنیم که اینقدر خرافات و اغراق(تو مسائل بی اهمیت) قاطیش کردن که الان هر کسی میتونه صدتا تناقص تو داستانی که عوام میگن پیدا کنه و ایمانشونو سست کنه!!
به نظر من حقانیت شیعه به هیچ وجه در گرو اثبات شهادت یه جنین نیست!!(که البته فکر نکنم شهادت حساب بشه!) در اینه که هیچ کدوم از خلفا با اماما مناظره ای نداشتن(دینی) که درش پیروز بشن!!
البته در داستان کلیشم که علما اختلاف دارن و اگه کلا در موردش سکوت کنیم بهتره تا بگیم این درست میگه یا اون!!!
سلام علیکم،
قضیه آنقدر مهم هست که حضرت محسن علیهالسلام یکی از مصداقهای اصلی برای آیهی
بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ [التکویر، ۹]
معرفی شده است. مطابق روایات تا جایی که خاطرم هست اگر ایشان سقط نمیشدند وصی بعد از امام حسین علیهالسلام بوده و کاری که امام زمان علیهالسلام برای قیام و برپاکردن اسلام بر عهده دارند بر عهدهی ایشان میبود و روال حوادث به کل متفاوت میبود. اگر این موضوع برایتان عجیب است باید بگویم مطالب از این دست بسیار است و این نشان میدهد این ما هستیم که باید کمی بیشتر مطالعه و تحقیق و تفکر نماییم که این اگرها وقتی در علم قطعی خداوند معلوم بوده است که رخ نخواهند داد بیانشان چه وجهی میتواند داشته باشد، البته درکش چندان سخت نخواهد بود ولی در هر صورت نیاز به تفکر دارد.
اینکه گفتم حضرت محسن علیهالسلام و به کسی که اصلاً دنیا را خارج از بدن مادر تجربه هم نکرده است احترام میگذارم، یا اگر علیاصغر علیهالسلام که قبل از سن تکلیف در ۶ ماهگی شهید شدند و بابالحوائج خوانده میشوند با اینکه علیالظاهر ممکن است به نظر برسد که کشته شدن او را نباید شهادت در نظر گرفت، اینکه حضرت رقیهی ۳ ساله علیهاالسلام را دارای چنان مقامی میدانیم، اینها همگی مطالب عمیقی پشتشان نهفته است که اگر آنها را نمیدانیم بهتر است سکوت کنیم یا بپرسیم تا اینکه خط بطلان بر روی آنها بکشیم و کنارشان بگذاریم و دیگران را هم از شناخت این حقایق بازداریم. وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند که در قیامت بر زیادی فرزندانم حتی آنها که سقط شدهاند مباهات خواهم کرد این نشان میدهد که روند ایجاد شرافت در انسان از سن بلوغ به بعد نیست و نه تنها در کودکی که حتی در جنینی و حتی پیش از آن هم میتوان به درجات بالا رسید و درک این مواضع ممکن نیست تا مفهوم روح و نیت و اختیار و عالم ذر فهمیده نشود، اگر اشتباه متوجه نشده باشم.
یا علی علیهالسلام
اینطور که نمیشه!! یکیم میتونه بگه اگه حوا یا شیطان نبود ما تو بهشت بودیم!! موارد اگر دار همیشه آدمو از واقعیت پرت میکنن!!
فرزندان پیامبر سیدای الانم محسوب میشن دیگه!؟ موارد زیادیشونم هستن که میرن تو کار حق الناس و حتی اسم بعضیاشونم تو تاریخ ثبت شده بخاطر جنایاتشون!!(تاریخ کشور خودمون!) از کنار اینا گذشتن یعنی بی عدالتی!!! غیر از اینه!؟
بحث شهادت حضرت محسن علیه السلام در تمام روضه هایی که مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها است مطرح می شود. مربوط به علما و بحث های آنان و کتابهای علمی آنان نیست.
در رابطه با به خرافه کشیده شدن موضوع با شما موافقم لذا درباره دهه محسنیه موضع گرفتم
درباره حقانیت شیعه یعنی اینکه در مورد جانشینی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم ابابکر حق می گفت یا علی علیه السلام
ما می گوییم علی علیه السلام و اهل سنت می گویند ابابکر
ما می گوییم به خانه حضرت زهرا هجوم آورده اند و همسر وفرزند ایشان را به شهادت رسانده اند ، انان می گویند این کذب است البته در بلابلای کتابهایشان به وضوح این مطلب قابل اثبات است
حرف این است که اگر ثابت شود محسن شهید شده خود بخود حمله به خانه حضرت علی علیه اسلام اثبات می شود و پس از آن ناحق بودن طرف مقابل اثبات می شود و این یعنی اثبات شهادت حضرت محسن برای ما خیلی اهمیت دارد.
چطور می فرمائید فکر نکنم شهید باشند، شهید بودن فکر کردنی نیست ، کسیکه در راه خدا جان می دهد شهید است ایا طفل ششماه در شکم مادر جان ندارد؟
فرمود ه اید علما اختلاف نظر دارند، نه علمای شیعه هیچکس درباره محسن اختلاف نظر ندارد
اگر منظورتان از علما ، علمای اهل سنت هستند ، خوب آنان درباره ولایت علی علیه السلام نیز با شیعه اختلاف نظر دارند پس نباید مطرح کنیم
آنان درباره غدیر هم اختلاف نظر دارند پس نباید مطرح کنیم
درون مذهبی هیچ کس درباره محسن اختلاف نظر ندارد
مشکل اصلی بنده با عبارات قهوه خانه ای شماست ، باید با مقدسات مقدس برخورد کرد، این درشان شما نیست، اگر ادبیاتتان را در این جور مسائل تغییر دهید زیبنده شماست همین که شما در این جور مباحث وارد شده اید نشان از روحیه مذهبی شما دارد و قابل تقدیر است، منتها به عنوان یک برادر کوچک تقاضا دارم در این موارد ادبیات را با موضوع تطبیق دهید
مطابق روایات تا جایی که خاطرم هست اگر ایشان سقط نمیشدند وصی بعد از امام حسین علیهالسلام بوده و کاری که امام زمان علیهالسلام برای قیام و برپاکردن اسلام بر عهده دارند بر عهدهی ایشان میبود و روال حوادث به کل متفاوت میبود. اگر این موضوع برایتان عجیب است باید بگویم مطالب از این دست بسیار است و این نشان میدهد این ما هستیم که باید کمی بیشتر مطالعه و تحقیق و تفکر نماییم که این اگرها وقتی در علم قطعی خداوند معلوم بوده است که رخ نخواهند داد بیانشان چه وجهی میتواند داشته باشد، البته درکش چندان سخت نخواهد بود ولی در هر صورت نیاز به تفکر دارد.
سلام
اگر قرار باشد شخصی امام یا مسئولیت الهی داشته باشد محافظت از او به عهده خدای تبارک و تعالی است
وَإِذْ يَمْکُرُ بِکَ الَّذِينَ کَفَرُواْ لِيُثْبِتُوکَ أَوْ يَقْتُلُوکَ أَوْ يُخْرِجُوکَ وَيَمْکُرُونَ وَيَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ
ای پیامبر ، برای این که بدانی خدا تو را یاری میکند ، یاد کن زمانی را که کافران مکه به مشورت نشستند و برای محو کردن دعوت تو چاره جویی می کردند ؛ برخی برآن بودند که تو را حبس کنند و برخی می خواستند تو را بکشند و برخی برآن بودند که از مکه بیرونت کنند . آنان همواره در پی چاره حویی اند و خدا نیز در برابر آنها کار تو را تدبیر میکند ، و خدا بهترین تدبیر کنندگان است .
چنین مطلبی که شما اشاره نمودید از اموری است که نه دلیل معتبر نقلی دارد و نه عقلی و با بحث امام شناسی هم در تضاد است.
این چهارده نور مقدس اشرف مخلوقات بوده و هستند و انوارشان قبل از خلقت سایر موجودات وجود داشته است بنا بر این حتی اگر حضرت محسن شهید هم نمی شدند هم امامت به امام سجاد می رسید زیرا ایشان افضل هستند و نورشان قبل از خلقت حضرت محسن وجود داشته است.
بحث شهادت حضرت محسن علیه السلام در تمام روضه هایی که مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها است مطرح می شود. مربوط به علما و بحث های آنان و کتابهای علمی آنان نیست.
در رابطه با به خرافه کشیده شدن موضوع با شما موافقم لذا درباره دهه محسنیه موضع گرفتم
درباره حقانیت شیعه یعنی اینکه در مورد جانشینی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم ابابکر حق می گفت یا علی علیه السلام
ما می گوییم علی علیه السلام و اهل سنت می گویند ابابکر
ما می گوییم به خانه حضرت زهرا هجوم آورده اند و همسر وفرزند ایشان را به شهادت رسانده اند ، انان می گویند این کذب است البته در بلابلای کتابهایشان به وضوح این مطلب قابل اثبات است
حرف این است که اگر ثابت شود محسن شهید شده خود بخود حمله به خانه حضرت علی علیه اسلام اثبات می شود و پس از آن ناحق بودن طرف مقابل اثبات می شود و این یعنی اثبات شهادت حضرت محسن برای ما خیلی اهمیت دارد.
چطور می فرمائید فکر نکنم شهید باشند، شهید بودن فکر کردنی نیست ، کسیکه در راه خدا جان می دهد شهید است ایا طفل ششماه در شکم مادر جان ندارد؟
فرمود ه اید علما اختلاف نظر دارند، نه علمای شیعه هیچکس درباره محسن اختلاف نظر ندارد
اگر منظورتان از علما ، علمای اهل سنت هستند ، خوب آنان درباره ولایت علی علیه السلام نیز با شیعه اختلاف نظر دارند پس نباید مطرح کنیم
آنان درباره غدیر هم اختلاف نظر دارند پس نباید مطرح کنیم
درون مذهبی هیچ کس درباره محسن اختلاف نظر ندارد
مشکل اصلی بنده با عبارات قهوه خانه ای شماست ، باید با مقدسات مقدس برخورد کرد، این درشان شما نیست، اگر ادبیاتتان را در این جور مسائل تغییر دهید زیبنده شماست همین که شما در این جور مباحث وارد شده اید نشان از روحیه مذهبی شما دارد و قابل تقدیر است، منتها به عنوان یک برادر کوچک تقاضا دارم در این موارد ادبیات را با موضوع تطبیق دهید
فکر نکنم بدون اختیار و تفکر مردن، شهادت محسوب شه!
بله! علمای شیعه اختلافی ندارن!(که اگه داشته باشن شیعه نیستن!!) البته این مورد چون ممکنه باعث دور شدن شیعه و سنی بشه بهتره کمتر بهش پرداخته شه!
در مورد ادبیات که می فرمایید، باید توجه کنید که قهوه خونه ای خیلی متفاوت از ادبیات منه!(غلظتش بیشتره!!)
در اصل فرضا منی که فرمایشات شما رو میخونم، اول باید متن نوشتاری(و همینطور برای قهوه خونه ای که میگیدم صدق میکنه!) رو به گفتاری ترجمه کنم تو ذهنم و بعدش متوجه بشم!(کاملا اتوماتیک این اتفاق میوفته و ممکنه اصلا احساسش نکنید!) من این مسیرو کوتاه کردم! البته در این زمینه مقلد اهل فنشم که یکی از استادای بزرگ ادبیات کشوره!
به نظر من حقانیت شیعه به هیچ وجه در گرو اثبات شهادت یه جنین نیست!!(که البته فکر نکنم شهادت حساب بشه!)
اولا: شهادت بستگی به سن و سال و داشتن تفکر مرگ و... ندارد. در تعریف شهادت چنین مسائلی مطرح نشده است.
ثانیا: اگر حقانیت شیعه در گرو شهادت حضرت محسن هم نباشد اما اثبات این مساله علاوه بر تایید و تاکید شهادت حضرت زهرا، خیلی از مسائل را روشن خواهد ساخت و برای جویندگان حقیقت، می تواند در تشخیص حق و باطل راهگشا باشد.
من هم با جناب کارشناس محترم موافق هستم که لازم هست ادبیات شما نسبت به مقدسات برای خوانندگان متدین گزنده هست
اولا: شهادت بستگی به سن و سال و داشتن تفکر مرگ و... ندارد. در تعریف شهادت چنین مسائلی مطرح نشده است.
ثانیا: اگر حقانیت شیعه در گرو شهادت حضرت محسن هم نباشد اما اثبات این مساله علاوه بر تایید و تاکید شهادت حضرت زهرا، خیلی از مسائل را روشن خواهد ساخت و برای جویندگان حقیقت، می تواند در تشخیص حق و باطل راهگشا باشد.
من هم با جناب کارشناس محترم موافق هستم که لازم هست ادبیات شما نسبت به مقدسات برای خوانندگان متدین گزنده هست
اولا: شهادت بستگی به سن و سال و داشتن تفکر مرگ و... ندارد. در تعریف شهادت چنین مسائلی مطرح نشده است.
ثانیا: اگر حقانیت شیعه در گرو شهادت حضرت محسن هم نباشد اما اثبات این مساله علاوه بر تایید و تاکید شهادت حضرت زهرا، خیلی از مسائل را روشن خواهد ساخت و برای جویندگان حقیقت، می تواند در تشخیص حق و باطل راهگشا باشد.من هم با جناب کارشناس محترم موافق هستم که لازم هست ادبیات شما نسبت به مقدسات برای خوانندگان متدین گزنده هست
[h=3]تعریف شهید در فقه اسلامی[/h] کسی که در میدان جهاد و قبل از انقضای جنگ و در جنگ در رکاب پیامبر یا امام معصوم یا نایب خاصّ او کشته شده است، شهید است. همچنین هر کس در زمان غیبت به هنگام وجوب جهاد بر مسلمانان، در راه حفظ دین و دفاع از اسلام - نه جهات دیگر- در معرکهٔ قتال (خطّ مقدّم جبهه) کشته شود، حکم شهید بر او جاری است؛ و در غیر این صورت حکم شهید را ندارد، هر چند ثواب شهید داشته باشد
فرضا ما میگیم بیاید شنا کنید تا تو مسابقه برنده شید!!! حالا اینجا کسی باید بگه که در مورد شنا بلد بودن که حرف نزدن!!؟
با سلام
ما شنیدیم که حضرت محسن (ع) در شکم مادرشان حضرت فاطمه (س) سقط شده اند. سوالی که برای من بوجود اومده اینه که امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (ع) قبل از تولد فرزندشان از کجا به پسر بودن او اطلاع داشتند که نام اورا محسن گذاشته اند؟ (با توجه به علم آن زمان که قابلیت تشخیص جنسیت فرزند قبل از تولد بمانند امروز نبود)
من در منابع شیعه خوانده ام که پیامبر (ص) قبل از بدنیا آمدن محسن اورا نام گذاری کرده بودند اما برای کسی که به علم غیب ایمان ندارد و از طریق منطق و عقل میخواهد جواب سوال را بداند این پاسخ مناسبی به نظر من نیست.
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
سلام
داشتن علم غیب غیر منطقی است ؟
یا علیم
با سلام
ما شنیدیم که حضرت محسن (ع) در شکم مادرشان حضرت فاطمه (س) سقط شده اند. سوالی که برای من بوجود اومده اینه که امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (ع) قبل از تولد فرزندشان از کجا به پسر بودن او اطلاع داشتند که نام اورا محسن گذاشته اند؟ (با توجه به علم آن زمان که قابلیت تشخیص جنسیت فرزند قبل از تولد بمانند امروز نبود)
من در منابع شیعه خوانده ام که پیامبر (ص) قبل از بدنیا آمدن محسن اورا نام گذاری کرده بودند اما برای کسی که به علم غیب ایمان ندارد و از طریق منطق و عقل میخواهد جواب سوال را بداند این پاسخ مناسبی به نظر من نیست.
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
سلام
بنده روایتی از معصومیم شنیده ام که برای فرزندان خود قبل از اینکه به دنیا بیایند اسم انتخاب کنید، زیرا در آن دینا برخی افراد اسم ندارند زیرا مرده به دنیا آمده اند و پدر و مادر برایشان اسم انتخاب نکرده اند
شخصی پرسید ما که نمی دانیم فرزندمان دختر است یا پسر چگونه اسم انتخاب کنیم؟ فرمودند یک اسم مونث و یک اسم مذکر انتخاب کنید
زماینکه مادری فرزندش سقط می شود (از جمله حضرت فاطمه س) فرزند از بدن خارج می گردد
بنابراین دور از ذهن نیست که حضرت محسن نیز دارای نام مونث دیگری بوده باشد، زمانیکه مشاهده شد مذکر است، نام مونث او ساقط می شود
سلام علیکم
برای کسی که توحید را قبول ندارد ، نمی شود و معقول نیست نبوت را اثبات کنیم چون پیش نیاز اثبات نبوت، اثبات توحید است.
برای کسی که نبوت را قبول ندارد هیچ پیامبری را قبول ندارد معقول نیست و نمی شود که ما پیامبر اسلام را اثبات کنیم چون پیش نیاز اثبات پیامبراسلام ،قبول اصل نبوت و پیامبری است .
برای کسی که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را قبول ندارد معنا پیدا نمی کند که ما امامت حضرت علی را اثبات کنیم چون پیش نیاز قبول امامت علی علیه السلام قبول پیامبری حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم است.
همین طور است قضیه محسن علیه السلام در فرض سوال شما
در این فرض ابتدا باید پیامبرصلی الله علیه واله وسلم در کلاس عقاید برای وی اثبات شود ، قرآن اثبات شود، عصمت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اثبات شود سپس جریان محسن اثبات شود.
نمی شود کسی که پیش نیاز ها در مقطع کارشناسی ارشد را در یک علم پاس نکرده به یک دفعه برود سراغ پاس کردن واحدهای دکترا برود
شما برای این بزرگوار ابتدا عصمت را اثبات کنید سپس به دنبال اثبات نام حضرت محسن علیه السلام باشد
سلام مجدد
یعنی اگر شخصی از امام و پیامبر در مسجد سوال می کردند به او می فرمودند اول برو مدرک ارشد بگیر بعد بیا تا جوابت رو بدم؟؟؟
اتفاقا در قرآن داریم که هر پیامبری به زبان قومش با مردم سخن می گفتند
زبان با لغت فرق دارد، یعنی پیامبر با فرد بیسواد، فرد ثروتمند، فقیر، با سواد، یهودی، مسیحی و... با هر کدام به زبان خود سخن می گفت
مثلاً با کسی که کامپیوتر خونده اگه بخواییم به زبان خودش باش حرف بزنیم میگیم بابا الان دیلیتت می کنم، من هنگ کردم، باید ریکاوری بشم
به زبان ی فردی که ساختمان سازی و معماری خونده میگن جنس طرف از بتنه، طرف سقفش کاذبه ...
خلاصه اینکه پیامبران ع به زبان قوم خودشان با مردم سخن می گفتند
بنابراین مراجع و روحانیون ما باید در همه عرصه های علمی فعال باشند تا بتوانند به همه زیان ها(کامپیوتر، برق، ساختمان، راحب ماهواره، چت، فیلم و سریال و...) با مردم سخن بگویند
یاعلی
یعنی اگر شخصی از امام و پیامبر در مسجد سوال می کردند به او می فرمودند اول برو مدرک ارشد بگیر بعد بیا تا جوابت رو بدم؟؟؟
سلام جناب موسوي عزيز
جناب "عماد" از بابت سطح سواد نگفتن. از اين نظر گفتن كه وقتي كسي اصل چيزي رو قبول نداره ، چطوري ميخوايم فرع اون چيز رو بهش ثابت كنيم؟
سلام جناب موسوي عزيز
جناب "عماد" از بابت سطح سواد نگفتن. از اين نظر گفتن كه وقتي كسي اصل چيزي رو قبول نداره ، چطوري ميخوايم فرع اون چيز رو بهش ثابت كنيم؟
سلام دوست گرامی
دین ما کاملاً عقلانی است
به همین دلیل خداوند در قرآن بارها و بارها فرموده آیا تعقل نمی کنید؟ افلا یعقلون؟ افلا یعلمون، یتدبرون و...
و به همین دلیل پیامبر ص و امامان دریا را نشکافتند، اصا اژدها نکردند و... تا بتوان همه را از مجرای عقل انسانی اثبات کرد
اینکه ما نتوانیم از طربق عقل اسلام را اثبات کنیم ضعف ماست و باید بیشتر به قرآن و سنت و احادیث احاطه پیدا کنیم
کما اینکه بنده حقیر یک دلیل عقلانی هم برای موضوع مورد نظر ذکر کردم که دور از ذهن نیست حضرت محسن شاید دارای نام مونث نیز بوده باشد و پس از اینکه سقط شدند و مشاهده شد مذکر است، نام مونث او ساقط می شود
پیامبر ما در سخت ترین شرایط می توانست خدا را اثبات کند، ما پس از این همه حجت و امام و پیامبر و کتاب و حدیث چرا نباید بتوانیم؟
سلام دوست گرامی
دین ما کاملاً عقلانی است
به همین دلیل خداوند در قرآن بارها و بارها فرموده آیا تعقل نمی کنید؟ افلا یعقلون؟ افلا یعلمون، یتدبرون و...
و به همین دلیل پیامبر ص و امامان دریا را نشکافتند، اصا اژدها نکردند و... تا بتوان همه را از مجرای عقل انسانی اثبات کرد
اینکه ما نتوانیم از طربق عقل اسلام را اثبات کنیم ضعف ماست و باید بیشتر به قرآن و سنت و احادیث احاطه پیدا کنیم
کما اینکه بنده حقیر یک دلیل عقلانی هم برای موضوع مورد نظر ذکر کردم که دور از ذهن نیست حضرت محسن شاید دارای نام مونث نیز بوده باشد و پس از اینکه سقط شدند و مشاهده شد مذکر است، نام مونث او ساقط می شود
پیامبر ما در سخت ترین شرایط می توانست خدا را اثبات کند، ما پس از این همه حجت و امام و پیامبر و کتاب و حدیث چرا نباید بتوانیم؟
بنده هم نكر عقلاني بودن دين نشدم
بحث اينه كه وقتي بخش عقلاني دين درك شد ، بخش فراطبيعي دين هم قابل درك خواهد بود. (فراطبيعي از نظر ديد مادي ما)
يك سوال
شما ميتونيد وجود حضرت جبرئيل(ع) رو عقلاني به من ثابت كنيد؟
شما ميتونيد وجود حضرت جبرئيل(ع) رو عقلاني به من ثابت كنيد؟
به جبرئیل در کتب اهل کتاب اشاره شده است، برای مشرکان نیز لازم نیست به جهت اسلام آوردن به جبرئیل ایمان بیاورند
بله منم می گم برخی مسائل فراطبیعی هستند اما آنها را برای اثبات خدا چندان نیاز نداریم، بصورت عقلانی هم می توان خدا را اثبات نمود
فرشتگان برای ما شیعیان هم قابل درک نیستند نیازی هم نداریم که آنها را درک کنیم به قول خودتون پس از اینکه ما عقلانی چیزی را پذیرفتیم دیگر پیرو حرف پیامبر و امام می شویم و هر چه آن بزرگواران بفرمایند ما بی چون و چرا می پذیریم ایمان ما به وجود فرشتگان هم اینجنین است کما اینکه در قرآن هم به آنها اشاره شده است
به جبرئیل در کتب اهل کتاب اشاره شده است، برای مشرکان نیز لازم نیست به جهت اسلام آوردن به جبرئیل ایمان بیاورند
بله منم می گم برخی مسائل فراطبیعی هستند اما آنها را برای اثبات خدا چندان نیاز نداریم، بصورت عقلانی هم می توان خدا را اثبات نمود
فرشتگان برای ما شیعیان هم قابل درک نیستند نیازی هم نداریم که آنها را درک کنیم به قول خودتون پس از اینکه ما عقلانی چیزی را پذیرفتیم دیگر پیرو حرف پیامبر و امام می شویم و هر چه آن بزرگواران بفرمایند ما بی چون و چرا می پذیریم ایمان ما به وجود فرشتگان هم اینجنین است کما اینکه در قرآن هم به آنها اشاره شده است
برادر ، خب دقيقاً داريد به حرف من اشاره ميكنيد!
براي مسلمان شدن لازم نيست بخش غيب اون رو (الزاماً) درك كنيم. فقط كافيه بخش عقلاني دين براي ما اثبات بشه
مگه من چيزي بجز اين گفتم؟
بنده هم منكر عقلاني بودن دين نشدم
بحث اينه كه وقتي بخش عقلاني دين درك شد ، بخش فراطبيعي دين هم قابل درك خواهد بود. (فراطبيعي از نظر ديد مادي ما)
علاوه بر اين ، در فرض سوالي كه پرسيدم ، بنده قصد مسلمان شدن ندارم. فقط ميخوام جبرئيل رو براي من اثبات كنيد. هيچ چيز ديگه اي رو هم قبول ندارم!!!
مي بينيد كه مشكل همينجاست كه قبلاً هم عرض كردم. وقتي من مجموعه اي رو قبول ندارم چطور از زيرمجموعهء اون سوال ميپرسم؟
برادر ، خب دقيقاً داريد به حرف من اشاره ميكنيد!
براي مسلمان شدن لازم نيست بخش غيب اون رو (الزاماً) درك كنيم. فقط كافيه بخش عقلاني دين براي ما اثبات بشهمگه من چيزي بجز اين گفتم؟
دوست عزیزم منم در عرایضم گفتم:
با تشکر از جناب موسوی و آقا رضا
آنچه بنده گفته ام همان است که دوست گرامی آقا رضا گفته اند جناب موسوی شما ظاهرا کلام بنده را متوجه نشده اید
بنده عرض کردم برای اثبات کسی که اصلا پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را قبول ندارد دنبال اثبات امام زمان نباشیم باید ابتدا پیامبر را قبول کند بعد اسلام را بپذیرد و بعد بحث کنیم که با توجه به دین اسلام امام زمان اثبات می شود یا نه؟
روشن است، یک مسیحی وقتی می خواهد مسلمان شود، باید از چه شروع کنیم از اثبات محسن علیه السلام؟
نه، باید اثبات کنیم حضرت عیسی خدا نیست، حضرت محمد پیامبر آخر الزمان است، ایشان علم غیب و عصمت داشته، با علم غیبش به پسر بودن محسن اشاره کرده است.
اگر چه آنچه دوستان درباره تشخیص جنسیت جنین، با علم طب سنتی گفته اند نیز ممکن است صحیح باشد. ولی قطعا این مورد از آن موارد نیست بلکه پیامبر صلی الله بر علم لدنی مجهز است و از آن طریق به این مطلب رسیده است.
الان کسی است که پیامبران را قبول ندارد، آمده وی گوید مگر می شود عصا اژدها شود از نظر علمی برای من اثبات کن، پیامبر بودن حضرت موسی را هم قبول ندارم ، قدرت خدا و معجزه و ... را هم قبول ندارم
برای من اثبات کن ابراهیم به آتش رفته و آتش گلستان شده، قدرت خدا، پیامبر بوده حضرت ابراهیم ، معجزه را هم قبول ندارم
با این شخص ابتدا بحث می کنیم که خداوندی وجود دارد و قدرت دارد و پیامبرانی فرستاده و این پیامبران معجزاتی داشته اند ، نه اینکه بگویم آتش اگر حراراتش فلان شود فلان می شود... خوب مشخص است از این طریق نمیشود اثبات کرد
با سلام
ما شنیدیم که حضرت محسن (ع) در شکم مادرشان حضرت فاطمه (س) سقط شده اند. سوالی که برای من بوجود اومده اینه که امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (ع) قبل از تولد فرزندشان از کجا به پسر بودن او اطلاع داشتند که نام اورا محسن گذاشته اند؟ (با توجه به علم آن زمان که قابلیت تشخیص جنسیت فرزند قبل از تولد بمانند امروز نبود)
من در منابع شیعه خوانده ام که پیامبر (ص) قبل از بدنیا آمدن محسن اورا نام گذاری کرده بودند اما برای کسی که به علم غیب ایمان ندارد و از طریق منطق و عقل میخواهد جواب سوال را بداند این پاسخ مناسبی به نظر من نیست.
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
این دو مطلب هم شاید به کارتان بیاید، اولی بیان میکند که زمان نامگذاری حضرت به محسن علیهالسلام توسط رسول خدا صلیاللهعلیهوآله زمان به دنیا آمدن امام حسن علیهالسلام بوده است، یعنی اولین و بزرگترین فرزند امیرالمؤمنین و حضرت زهراء سلاماللهعلیهما، یعنی چند سال قبل از باردار شدن به حضرت محسن علیهالسلام؛ دومی هم بیان میکند که این نامگذاری قبل از این حدود ۲۰۰۰ سال قبل در تورات بیان شده بوده است و در واقع نام فرزندان حضرت هارون علیهالسلام شبر و شبیر و مشبّر بوده است که حسن و حسین و محسّن معرّب همان نامها هستند:
در پاورقی «بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج28، ص: 271»
أقول: و المحسن كان سماه رسول اللّه بذلك الاسم حينما سما حسنا فقال: و من بعد حسن حسين و من بعده محسن كاسماء أولاد هارون، صرّح بذلك الفيروزآبادي في القاموس (شبر) قال: و شبر كبقم و شبير كقمير و مشبر كمحدث أبناء هارون عليه السلام قيل و بأسمائهم سمى النبيّ ص الحسن و الحسين و المحسن، و لفظ ابى نعيم في الحلية و ابن منده على ما أخرجه في منتخب كنز العمّال 5 ر 104 «فقال ما سميته يا على؟ قال: سميته جعفرا يا رسول اللّه قال: لا، و لكنه حسن و بعده حسين.
و ترى مثل ذلك في أنساب الأشراف للبلاذري 1 ر 404.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج38، ص: 145
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو بَكْرٍ الشِّيرَازِيُّ فِيمَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنْ مُقَاتِلٍ عَنْ عَطَاءٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ كَانَ فِي التَّوْرَاةِ يَا مُوسَى إِنِّي اخْتَرْتُكَ وَ اخْتَرْتُ لَكَ وَزِيراً «6» هُوَ أَخُوكَ يَعْنِي هَارُونَ لِأَبِيكَ وَ أُمِّكَ كَمَا اخْتَرْتُ لِمُحَمَّدٍ إِلْيَا هُوَ أَخُوهُ وَ وَزِيرُهُ وَ وَصِيُّهُ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِهِ طُوبَى لَكُمَا مِنْ أَخَوَيْنِ وَ طُوبَى لَهُمَا مِنْ أَخَوَيْنِ إِلْيَا أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَسِّنٌ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِهِ كَمَا جَعَلْتُ لِأَخِيكَ هَارُونَ شبرا [شَبَّرَ] وَ شَبِيراً وَ مبشرا [مُشَبِّراً] «7»
کسی که وحی را قبول نداشته باشد ولی خوب معلوم است که این مسائل را نمیتواند بپذیرد ولی چنین چیزی بزرگترین مجهول او در دین هم نخواهد بود.
یا علی علیهالسلام
[FONT=book antiqua]اگر سقط نمی شد کار امام زمان(عج) را می کرد؟!
مدرک؟
سلام
اگر قرار باشد شخصی امام یا مسئولیت الهی داشته باشد محافظت از او به عهده خدای تبارک و تعالی است
وَإِذْ يَمْکُرُ بِکَ الَّذِينَ کَفَرُواْ لِيُثْبِتُوکَ أَوْ يَقْتُلُوکَ أَوْ يُخْرِجُوکَ وَيَمْکُرُونَ وَيَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ
ای پیامبر ، برای این که بدانی خدا تو را یاری میکند ، یاد کن زمانی را که کافران مکه به مشورت نشستند و برای محو کردن دعوت تو چاره جویی می کردند ؛ برخی برآن بودند که تو را حبس کنند و برخی می خواستند تو را بکشند و برخی برآن بودند که از مکه بیرونت کنند . آنان همواره در پی چاره حویی اند و خدا نیز در برابر آنها کار تو را تدبیر میکند ، و خدا بهترین تدبیر کنندگان است .چنین مطلبی که شما اشاره نمودید از اموری است که نه دلیل معتبر نقلی دارد و نه عقلی و با بحث امام شناسی هم در تضاد است.
این چهارده نور مقدس اشرف مخلوقات بوده و هستند و انوارشان قبل از خلقت سایر موجودات وجود داشته است بنا بر این حتی اگر حضرت محسن شهید هم نمی شدند هم امامت به امام سجاد می رسید زیرا ایشان افضل هستند و نورشان قبل از خلقت حضرت محسن وجود داشته است.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته برادران بزرگوارم،
حق با شماست، این چند روز هر چه گشتم که سندی در این رابطه بیابم به طور مستقیم و صریح چیزی نیافتم، اگرچه تا جایی که خاطرم هست اینها را از عالمی یاد گرفتم که احتمال غلوّ و حرف بیسند زدن در ایشان نمیدهم ولی حرفشان حداکثر برای حقیر سند است و نمیتواند برای دیگران هم باشد. با این وجود در حین جستجو چند مورد مطلب مرتبط پیدا کردهام که شاید بتواند در توضیح آن مطالبی که بیان کردم کمکی نماید، اگر نمیکند بفرمایید تا بالکل آن پست کذایی را حذف کنم:
ابتدا توضیح اینکه مشابه آن بیان را میشود در مورد فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حضرت ابراهیم علیهالسلام زد که اگر او زنده میماند امر به او میرسید که پیامبر یا وصی باشد (میدانم که پیامبری بعد از رسول خدا نمیتوانست بیاید و خود حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله هم اگر عمرشان طولانیتر بود دیگر تنها شأن امامات برایشان باقی میماند و نه نبوت به معنای معمول آن چه آنکه با نزول کامل قران وحی به آن صورت قطع میشد):
[INDENT]بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج22، ص: ۱۵۲ و ۱۵۳
علل الشرائع عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ الْقَزْوِينِيُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِأَيِّ عِلَّةٍ لَمْ يَبْقَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَلَدٌ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مُحَمَّداً ص نَبِيّاً وَ عَلِيّاً ع وَصِيّاً فَلَوْ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَلَدٌ مِنْ بَعْدِهِ كَانَ أَوْلَى بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَكَانَتْ لَا تَثْبُتُ وَصِيَّةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين
[/INDENT]
در روایت دیگر بیان شده است که امام حسین علیهالسلام و حضرت ابراهیمبنمحمد علیابیهوآلهوعلیهالسلام با هم نمیتوانستند بمانند و یکی باید فدای دیگری میشد و این تصمیم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بوده است که ابراهیم فدایی امام حسین علیهالسلام باشد، اگرچه میدانیم که در علم قطعی خداوند جایگاه امام حسین علیهالسلام از ابتدا امام بوده است و ایشان یکی از پنج نور ابتدایی خلقت هستند و غیره:
[INDENT]بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج22، ص: 153
قب، المناقب لابن شهرآشوب تَفْسِيرُ النَّقَّاشِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ عَنْ قَابُوسَ بْنِ أَبِي ظَبْيَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ ص وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ ابْنُهُ إِبْرَاهِيمُ وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْمَنِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ هُوَ تَارَةً يُقَبِّلُ هَذَا وَ تَارَةً يُقَبِّلُ هَذَا إِذْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ بِوَحْيٍ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَلَمَّا سُرِّيَ عَنْهُ قَالَ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مِنْ رَبِّي فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَسْتُ أَجْمَعُهُمَا فَافْدِ أَحَدَهُمَا بِصَاحِبِهِ فَنَظَرَ النَّبِيُّ ص إِلَى إِبْرَاهِيمَ فَبَكَى وَ نَظَرَ إِلَى الْحُسَيْنِ فَبَكَى وَ قَالَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أُمُّهُ أَمَةٌ وَ مَتَى مَاتَ لَمْ يَحْزَنْ عَلَيْهِ غَيْرِي وَ أُمُّ الْحُسَيْنِ فَاطِمَةُ وَ أَبُوهُ عَلِيٌّ ابْنُ عَمِّي لَحْمِي وَ دَمِي وَ مَتَى مَاتَ حَزِنَتِ ابْنَتِي وَ حَزِنَ ابْنُ عَمِّي وَ حَزِنْتُ أَنَا عَلَيْهِ وَ أَنَا أُوثِرُ حُزْنِي عَلَى حُزْنِهِمَا يَا جَبْرَئِيلُ يُقْبَضُ إِبْرَاهِيمُ فَدَيْتُهُ لِلْحُسَيْنِ قَالَ فَقُبِضَ بَعْدَ ثَلَاثٍ فَكَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا رَأَى الْحُسَيْنَ مُقْبِلًا قَبَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ رَشَفَ ثَنَايَاهُ وَ قَالَ فُدِيتُ مَنْ فَدَيْتُهُ بِابْنِي إِبْرَاهِيم
[/INDENT]
در روایت بعدی مطمئن نیستم به خوبی معنایش را متوجه شده باشم ولی برداشت حقیر چیزی شبیه به همان معنایی است که پیشتر ادعا کرده بودم، آیا برداشتم درست است؟ منظور از موعود جامع و غیره ... و البته بحث بر سر ابراهیم است و نه محسن، علیهماالسلام
[INDENT]مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج2، ص: 462
وَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ زَيْدٍ قَالَتْ لَمَّا تُوُفِّيَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ عَزَّاهُ أَنْتَ أَحَقُّ مَنْ عَظَّمَ اللَّهَ حَقَّهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ لَوْ لَا أَنَّهُ وَعْدٌ حَقٌّ وَ مَوْعُودٌ جَامِعٌ وَ أَنَّ الْآخِرَ لِلْأَوَّلِ تَابِعٌ لوَجَدْنَا عَلَيْكَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَفْضَلَ مِمَّا وَجَدْنَاهُ وَ إِنَّا بِكَ لَمَحْزُونُون
[/INDENT]
اما در بارهی محسن علیهالسلام هم چیزی دیدم که نمیدانم باز معنایش را درست فهمیدهام یا خیر:
[INDENT] تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج5، ص: 380
[و بإسناده إلى عبد الأعلى بن أعين قال: سمعت أبا عبد اللَّه- عليه السّلام- يقول: إنّ اللَّه- عزّ و جلّ-] «3» خصّ عليا- عليه السّلام- بوصيّة رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- و ما يصيبه له، فأقرّ الحسن و الحسين له بذلك. ثمّ وصيّته للحسن و تسليم الحسين للمحسن ذلك. حتّى أقضى الأمر للحسين «4» لا ينازعه فيه أحد، ليس له «5» من السّابقة مثل ماله. و استحقّها عليّ بن الحسين بقول اللَّه- عزّ و جلّ-: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ. فلا تكون بعد عليّ بن الحسين إلّا في الأعقاب و أعقاب الأعقاب. آیا ترجهاش را درست فهمیدهام یا منظور از محسن در اینجا چیز دیگری است؟
[/INDENT]
باز پیدا نکردم ولی بخاطر دارم که جایی خوانده باشم که معصوم علیهالسلام در مورد فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرموده باشند که او اگر زنده میماند چه جایگاهی داشت و مثلاً نبی میبود (و البته در علم قطعی خداوند هم میدانیم که او قرار نبوده است زنده نماند) همانطور که باز پیدا نکردم ولی بخاطر دارم این بیان را که اگر قابیل هابیل را نکشته بود وصایت حضرت آدم علیهالسلام را هابیل بر عهده داشت و نوبت به شیث هبةالله نمیرسید علیهماالسلام و باز پیدا نکردم اما مشابه همین مطلب را در مورد حضرات علیاکبر و مطمئن نیستم شاید حضرت علیاصغر علیهماالسلام هم در ذهن داشتم.
با این وجود حقیر اطلاعاتم زیاد نیست و عالم شما هستید، نقدشان و توضیحشان با شما و کارشناسان محترم که این موارد چطور باید فهمیده شوند. :Gol:
فکر نکنم بدون اختیار و تفکر مردن، شهادت محسوب شه!
برادر عزیز، عجیب است که حقیر در آن پست قبلیام گفته بودم که ایشان بدون اختیار و تعمد خودشان شهید نشدهاند که اگر شده بودند ما هم معتقد به شهادت ایشان نبودیم و اگر مطلبی را نمیدانیم بهتر است اینقدر با صراحت با آن مخالفت ننماییم، اما شما بلافاصله بعد از آن مطلب باز چنین بیاناتی را ابراز میفرمایید. ابتدا روایات زیر را ببینید که بخشهای پررنگ شده مرتبط با بحث ما هستند و اگرچه ترجمه کردنش برایم ساده نیست ولی توضیحاتی را بعد از حدیث در موردش دادهام:
[INDENT]در یک حدیث خیلی طولانی در «الهداية الكبرى، ص: ۳۹۲ الی ۴۱۸»
وَ عَنْهُ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَيْبِيٌّ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَال ...
[بخش مورد نظر در صفحات ۴۱۷ و ۴۱۸]
ثُمَّ يَقُومُ الْحُسَيْنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) مُخَضَّباً بِدِمَائِهِ فَيُقْبِلُ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ صِدِّيقٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ وَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مِنْ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ مِنْ شِيعَتِهِمْ وَ مَوَالِيهِمْ وَ أَنْصَارِهِمْ وَ كُلُّهُمْ مُضَرَّجُونَ بِدِمَائِهِمْ فَإِذَا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَبَكَتْ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ يَقِفُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ عَنْ يَمِينِهِ وَ فَاطِمَةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ يُقْبِلُ الْحُسَيْنُ وَ يَضُمُّهُ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ يَقُولُ يَا حُسَيْنُ فَدَيْتُكَ قَرَّتْ عَيْنَاكَ وَ عَيْنَايَ فِيكَ وَ عَنْ يَمِينِ الْحُسَيْنِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ عَنْ شِمَالِهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمَامَهُ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ يَأْتِي مُحَسِّنٌ مُخَضَّباً بِدَمِهِ تَحْمِلُهُ خَدِيجَةُ ابْنَةُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ أَسَدٍ وَ هُمَا جَدَّتَاهُ وَ جُمَانَةُ عَمَّتُهُ ابْنَةُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَسْمَاءُ ابْنَةُ عُمَيْسٍ صَارِخَاتٍ وَ أَيْدِيهِنَّ عَلَى خُدُودِهِنَّ وَ نَوَاصِيهِنَّ مُنْتَشِرَةٌ وَ الْمَلَائِكَةُ تَسْتُرُهُنَّ بِأَجْنِحَتِهَا وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ تَصِيحُ وَ تَقُولُ هَذَا يَوْمُكُمْ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُوعَدُونَ وَ جَبْرَائِيلُ يَصِيحُ وَ يَقُولُ: مَظْلُومٌ فَانْتَصِرْ فَيَأْخُذُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) محسن [مُحَسِّناً] عَلَى يَدِهِ وَ يَرْفَعُهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُوَ يَقُولُ إِلَهِي صَبَرْنَا فِي الدُّنْيَا احْتِسَاباً وَ هَذَا الْيَوْمَ: تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً قَالَ: ثُمَّ بَكَى الصَّادِقُ وَ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ لَوْ قُلْتُ عَيْناً بَكَتْ مَا فِي الدُّمُوعِ مِنْ ثَوَابٍ وَ إِنَّمَا نَرْجُو إِنْ بَكَيْنَا الدِّمَاءَ أَنْ ثَابَ بِهِ فَبَكَى الْمُفَضَّلُ طَوِيلًا، ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ يَوْمَكُمْ فِي الْقِصَاصِ لَأَعْظَمُ مِنْ يَوْمِ مِحْنَتِكُمْ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ: وَ لَا كَيَوْمِ مِحْنَتِنَا بِكَرْبَلَا وَ إِنْ كَانَ كَيَوْمِ السَّقِيفَةِ وَ إِحْرَاقِ الْبَابِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ قَتْلِ مُحَسِّنٍ بِالرَّفْسَةِ لَأَعْظَمُ وَ أَمَرُّ لِأَنَّهُ أَصْلُ يَوْمِ الْفِرَاشِ. قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا مَوْلَايَ أَسْأَلُ قَالَ: اسْأَلْ قَالَ: يَا مَوْلَايَ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ تَقُولُ الْعَامَّةُ إِنَّهَا فِي كُلِ جَنِينٍ مِنْ أَوْلَادِ النَّاسِ يُقْتَلُ مَظْلُوماً قَالَ الْمُفَضَّلُ: نَعَمْ، يَا مَوْلَايَ هَكَذَا يَقُولُ أَكْثَرُهُمْ قَالَ: وَيْلَهُمْ مِنْ أَيْنَ لَهُمْ هَذِهِ الْآيَةُ هِيَ لَنَا خَاصَّةً فِي الْكِتَابِ وَ هِيَ مُحَسِّنٌ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِأَنَّهُ مِنَّا وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ إِنَّمَا هِيَ مِنْ أَسْمَاءِ الْمَوَدَّةِ فَمِنْ أَيْنَ إِلَى كُلِّ جَنِينِ مِنْ أَوْلَادِ النَّاسِ وَ هَلْ فِي الْمَوَدَّةِ وَ الْقُرْبَى غَيْرُنَا يَا مُفَضَّلُ قَالَ صَدَقْتَ يَا مَوْلَاي
[/INDENT]
که منظور از قرتعیناکوعینای که رسول خدا صلیاللهلیهوآله به امام حسین علیهالسلام میفرمایند او را برای امام حسین علیهالسلام قربانی کردم مطابق حدیث دوم در ابتدای همین پست فرزندشان حضرت ابراهیم علیهالسلام فرزند خردسالشان است (اگرچه به صورت معمول این فراز از حدیث طور دیگری ترجمه میشود: «پيغمبر او را در آغوش مىگيرد و مىگويد: يا حسين فدايت گردم! ديدگانت روشن باد و ديدگان من هم روشن باشد» که با توجه به متن عربی اعراب گذاری نشده به نظر حقیر درست نمیرسد) و مابقی داستان هم که دربارهی جایگاه حضرت محسن است که محبتش مطابق قرآن بر هر مسلمانی واجب است چه آنکه آیهای از قرآن دربارهی اوست که از اهل بیت علیهمالسلام میباشد و به اشتباه مردم آن را حمل بر هر طفلی میکنند که بیگناه کشته شده باشد، همچنین او با آنکه هنوز به دنیا نیامده بوده است در قیامت هم مانند شهدای کربلا به صورت خضاب شدهی به خون خود محشور شده و پیامبر خدا صلیاللهعلیهواله او را بر دست بلند کرده و از خداوند عالم در مقابل دشمنان خود دادخواهی میکنند.
در روایت بعدی هم از حضرت محسن علیهالسلام به صورت بهترین جنین یاد میشود در مقابل برادرانشان که بهترین سبطها بودهاند و در نتیجه سیدالشباب اهل الجنة هستند:
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج12، ص: ۶ و ۷
فس، تفسير القمي أَبِي عَنْ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ... ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ «3» مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ وَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى نِعْمَ الْأَبُ أَبُوكَ يَا مُحَمَّدُ وَ هُوَ إِبْرَاهِيمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوكَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ نِعْمَ السِّبْطَانِ سِبْطَاكَ وَ هُوَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ نِعْمَ الْجَنِينُ جَنِينُكَ وَ هُوَ مُحَسِّنٌ وَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ ذُرِّيَّتُكَ وَ هُوَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ نِعْمَ الشِّيعَةُ شِيعَتُكَ أَلَا إِنَّ مُحَمَّداً وَ وَصِيَّهُ وَ سِبْطَيْهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ هُمُ الْفَائِزُونَ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فاز
و البته شاید درکش ساده نباشد که بهترین جنین یعنی چه، و یا اینکه یعنی چه که انسان جنین باشد و باز بتواند متعمدانه شهادت را اختیار نماید، در این حالت بهتر است به خاطر داشت که مطابق قرآن حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره به سخن آمده و خود را کلمهی خداوند و رسول او معرفی مینماید که به او کتاب و حکمت سپرده شده است، یا اینکه امام حسین علیهآلسلام در رحم مادر با حضرت زهراء سلاماللهعلیها صحبت میکرده و غمخوار او بودهاند و یا بسیاری موارد دیگر که میتوان از آنها برای این بحث کمک گرفت، ولی در هر صورت این مسأله وجود دارد که حضرت محسن علیهآلسلام پذیرفتند که اصلاً دنیا را نبینند و هر آیندهای که قرار بوده است داشته باشند و تمام فرصتهای حیات را که برایشان قرار بوده مهیا شوند نداشته باشند و هنوز به دنیا نیامده جانشان را در راه خداوند عالم بدهند و هم صدا با مادرشان جانشان را در حمایت از امام زمانشان حضرت علی علیهالسلام میدهند تا به ایشان یاری برسانند و اینکه کارشناس محترم هم میفرمایند این قضیهی شهادت برای تشیع اهمیت دارد در همین راستاست که این شهادت و قتل کودک یکی از دستگیرههای تشیع برای اثبات حقانیت خود بوده است و او حاضر شد شهید شود ولی اینگونه حجت بر معاندین تمام گردد و نتوان جریان آن روز را راحت توجیه کرد و خلفا را تبرئه کرد و غیره ... مشابه اینکه شهادت حضرت علیاصغر علیهالسلام بر دستان پدرشان همین وجه را داشته است و ایشان یکی از حجتهایی بودند که امام حسین علیهالسلام در مقابل آن قوم ظالم در کربلا به کار بردند، امام حسین علیهالسلام حجت بالغهی خدا و تمام کنندهی حجت خدا بر کافران بودند و علی اصغر علیهالسلام جزء آخرین و بزرگترین اتمامحجتهای ایشان بر آن قوم بوده است و اینکه ایشان به شهادت برسند با علم و ایمان و اختیار حضرت علیاصغر علیهالسلام بوده است، وجود حالتی از اختیار در عالم ذر که بسیار پیش از تولد هر انسانی بوده است در قرآن بیان شده است و پیش از عالم ذر ما حدیث عقل و جهل را داریم و پذیرش یا عدم پذیرش حق در آن مرتبهی از خلقت که بسیار مقدم است بر هر خلقت دیگری، اگر پذیرش این موارد برایتان ساده نیست خوب است که لااقل به این راحتی انکارشان نکنید و آن را به افراد مطلع بازگردانید ... :Gol:
یا علی علیهالسلام
برادر عزیز، عجیب است که حقیر در آن پست قبلیام گفته بودم که ایشان بدون اختیار و تعمد خودشان شهید نشدهاند که اگر شده بودند ما هم معتقد به شهادت ایشان نبودیم و اگر مطلبی را نمیدانیم بهتر است اینقدر با صراحت با آن مخالفت ننماییم، اما شما بلافاصله بعد از آن مطلب باز چنین بیاناتی را ابراز میفرمایید. ابتدا روایات زیر را ببینید که بخشهای پررنگ شده مرتبط با بحث ما هستند و اگرچه ترجمه کردنش برایم ساده نیست ولی توضیحاتی را بعد از حدیث در موردش دادهام:
[INDENT]در یک حدیث خیلی طولانی در «الهداية الكبرى، ص: ۳۹۲ الی ۴۱۸»
وَ عَنْهُ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَيْبِيٌّ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَال ...
[بخش مورد نظر در صفحات ۴۱۷ و ۴۱۸]
ثُمَّ يَقُومُ الْحُسَيْنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) مُخَضَّباً بِدِمَائِهِ فَيُقْبِلُ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ صِدِّيقٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ وَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مِنْ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ مِنْ شِيعَتِهِمْ وَ مَوَالِيهِمْ وَ أَنْصَارِهِمْ وَ كُلُّهُمْ مُضَرَّجُونَ بِدِمَائِهِمْ فَإِذَا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَبَكَتْ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ يَقِفُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ عَنْ يَمِينِهِ وَ فَاطِمَةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ يُقْبِلُ الْحُسَيْنُ وَ يَضُمُّهُ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ يَقُولُ يَا حُسَيْنُ فَدَيْتُكَ قَرَّتْ عَيْنَاكَ وَ عَيْنَايَ فِيكَ وَ عَنْ يَمِينِ الْحُسَيْنِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ عَنْ شِمَالِهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمَامَهُ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ يَأْتِي مُحَسِّنٌ مُخَضَّباً بِدَمِهِ تَحْمِلُهُ خَدِيجَةُ ابْنَةُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ أَسَدٍ وَ هُمَا جَدَّتَاهُ وَ جُمَانَةُ عَمَّتُهُ ابْنَةُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَسْمَاءُ ابْنَةُ عُمَيْسٍ صَارِخَاتٍ وَ أَيْدِيهِنَّ عَلَى خُدُودِهِنَّ وَ نَوَاصِيهِنَّ مُنْتَشِرَةٌ وَ الْمَلَائِكَةُ تَسْتُرُهُنَّ بِأَجْنِحَتِهَا وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ تَصِيحُ وَ تَقُولُ هَذَا يَوْمُكُمْ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُوعَدُونَ وَ جَبْرَائِيلُ يَصِيحُ وَ يَقُولُ: مَظْلُومٌ فَانْتَصِرْ فَيَأْخُذُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) محسن [مُحَسِّناً] عَلَى يَدِهِ وَ يَرْفَعُهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُوَ يَقُولُ إِلَهِي صَبَرْنَا فِي الدُّنْيَا احْتِسَاباً وَ هَذَا الْيَوْمَ: تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً قَالَ: ثُمَّ بَكَى الصَّادِقُ وَ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ لَوْ قُلْتُ عَيْناً بَكَتْ مَا فِي الدُّمُوعِ مِنْ ثَوَابٍ وَ إِنَّمَا نَرْجُو إِنْ بَكَيْنَا الدِّمَاءَ أَنْ ثَابَ بِهِ فَبَكَى الْمُفَضَّلُ طَوِيلًا، ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ يَوْمَكُمْ فِي الْقِصَاصِ لَأَعْظَمُ مِنْ يَوْمِ مِحْنَتِكُمْ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ: وَ لَا كَيَوْمِ مِحْنَتِنَا بِكَرْبَلَا وَ إِنْ كَانَ كَيَوْمِ السَّقِيفَةِ وَ إِحْرَاقِ الْبَابِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ قَتْلِ مُحَسِّنٍ بِالرَّفْسَةِ لَأَعْظَمُ وَ أَمَرُّ لِأَنَّهُ أَصْلُ يَوْمِ الْفِرَاشِ. قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا مَوْلَايَ أَسْأَلُ قَالَ: اسْأَلْ قَالَ: يَا مَوْلَايَ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ تَقُولُ الْعَامَّةُ إِنَّهَا فِي كُلِ جَنِينٍ مِنْ أَوْلَادِ النَّاسِ يُقْتَلُ مَظْلُوماً قَالَ الْمُفَضَّلُ: نَعَمْ، يَا مَوْلَايَ هَكَذَا يَقُولُ أَكْثَرُهُمْ قَالَ: وَيْلَهُمْ مِنْ أَيْنَ لَهُمْ هَذِهِ الْآيَةُ هِيَ لَنَا خَاصَّةً فِي الْكِتَابِ وَ هِيَ مُحَسِّنٌ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِأَنَّهُ مِنَّا وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ إِنَّمَا هِيَ مِنْ أَسْمَاءِ الْمَوَدَّةِ فَمِنْ أَيْنَ إِلَى كُلِّ جَنِينِ مِنْ أَوْلَادِ النَّاسِ وَ هَلْ فِي الْمَوَدَّةِ وَ الْقُرْبَى غَيْرُنَا يَا مُفَضَّلُ قَالَ صَدَقْتَ يَا مَوْلَاي
[/INDENT]که منظور از قرتعیناکوعینای که رسول خدا صلیاللهلیهوآله به امام حسین علیهالسلام میفرمایند او را برای امام حسین علیهالسلام قربانی کردم مطابق حدیث دوم در ابتدای همین پست فرزندشان حضرت ابراهیم علیهالسلام فرزند خردسالشان است (اگرچه به صورت معمول این فراز از حدیث طور دیگری ترجمه میشود: «پيغمبر او را در آغوش مىگيرد و مىگويد: يا حسين فدايت گردم! ديدگانت روشن باد و ديدگان من هم روشن باشد» که با توجه به متن عربی اعراب گذاری نشده به نظر حقیر درست نمیرسد) و مابقی داستان هم که دربارهی جایگاه حضرت محسن است که محبتش مطابق قرآن بر هر مسلمانی واجب است چه آنکه آیهای از قرآن دربارهی اوست که از اهل بیت علیهمالسلام میباشد و به اشتباه مردم آن را حمل بر هر طفلی میکنند که بیگناه کشته شده باشد، همچنین او با آنکه هنوز به دنیا نیامده بوده است در قیامت هم مانند شهدای کربلا به صورت خضاب شدهی به خون خود محشور شده و پیامبر خدا صلیاللهعلیهواله او را بر دست بلند کرده و از خداوند عالم در مقابل دشمنان خود دادخواهی میکنند.
در روایت بعدی هم از حضرت محسن علیهالسلام به صورت بهترین جنین یاد میشود در مقابل برادرانشان که بهترین سبطها بودهاند و در نتیجه سیدالشباب اهل الجنة هستند:بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج12، ص: ۶ و ۷
فس، تفسير القمي أَبِي عَنْ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ... ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ «3» مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ وَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى نِعْمَ الْأَبُ أَبُوكَ يَا مُحَمَّدُ وَ هُوَ إِبْرَاهِيمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوكَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ نِعْمَ السِّبْطَانِ سِبْطَاكَ وَ هُوَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ نِعْمَ الْجَنِينُ جَنِينُكَ وَ هُوَ مُحَسِّنٌ وَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ ذُرِّيَّتُكَ وَ هُوَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ نِعْمَ الشِّيعَةُ شِيعَتُكَ أَلَا إِنَّ مُحَمَّداً وَ وَصِيَّهُ وَ سِبْطَيْهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ هُمُ الْفَائِزُونَ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازو البته شاید درکش ساده نباشد که بهترین جنین یعنی چه، و یا اینکه یعنی چه که انسان جنین باشد و باز بتواند متعمدانه شهادت را اختیار نماید، در این حالت بهتر است به خاطر داشت که مطابق قرآن حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره به سخن آمده و خود را کلمهی خداوند و رسول او معرفی مینماید که به او کتاب و حکمت سپرده شده است، یا اینکه امام حسین علیهآلسلام در رحم مادر با حضرت زهراء سلاماللهعلیها صحبت میکرده و غمخوار او بودهاند و یا بسیاری موارد دیگر که میتوان از آنها برای این بحث کمک گرفت، ولی در هر صورت این مسأله وجود دارد که حضرت محسن علیهآلسلام پذیرفتند که اصلاً دنیا را نبینند و هر آیندهای که قرار بوده است داشته باشند و تمام فرصتهای حیات را که برایشان قرار بوده مهیا شوند نداشته باشند و هنوز به دنیا نیامده جانشان را در راه خداوند عالم بدهند و هم صدا با مادرشان جانشان را در حمایت از امام زمانشان حضرت علی علیهالسلام میدهند تا به ایشان یاری برسانند و اینکه کارشناس محترم هم میفرمایند این قضیهی شهادت برای تشیع اهمیت دارد در همین راستاست که این شهادت و قتل کودک یکی از دستگیرههای تشیع برای اثبات حقانیت خود بوده است و او حاضر شد شهید شود ولی اینگونه حجت بر معاندین تمام گردد و نتوان جریان آن روز را راحت توجیه کرد و خلفا را تبرئه کرد و غیره ... مشابه اینکه شهادت حضرت علیاصغر علیهالسلام بر دستان پدرشان همین وجه را داشته است و ایشان یکی از حجتهایی بودند که امام حسین علیهالسلام در مقابل آن قوم ظالم در کربلا به کار بردند، امام حسین علیهالسلام حجت بالغهی خدا و تمام کنندهی حجت خدا بر کافران بودند و علی اصغر علیهالسلام جزء آخرین و بزرگترین اتمامحجتهای ایشان بر آن قوم بوده است و اینکه ایشان به شهادت برسند با علم و ایمان و اختیار حضرت علیاصغر علیهالسلام بوده است، وجود حالتی از اختیار در عالم ذر که بسیار پیش از تولد هر انسانی بوده است در قرآن بیان شده است و پیش از عالم ذر ما حدیث عقل و جهل را داریم و پذیرش یا عدم پذیرش حق در آن مرتبهی از خلقت که بسیار مقدم است بر هر خلقت دیگری، اگر پذیرش این موارد برایتان ساده نیست خوب است که لااقل به این راحتی انکارشان نکنید و آن را به افراد مطلع بازگردانید ... :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام
اساسا اگه اینطور باشه پس چرا ما نمیگیم 15 معصوم!!؟ و همینطور چرا نمیگیم شیعه ی 13 امامی!!؟ چون اینطور که میفرمایید شهادت حضرت محسن و امام حسین مث همه!(با اختیار و آگاهی) پس چرا فقط یکیشون امامه!!!؟؟
جناب آقای موسوی
طبق تعریف شما از شهید در پست 26 بغیر از امام حسین علیه السلام بقیه ائمه الطهار علیهم السلام شهید نیستند حتی حضرت علی علیه السلام !!!!!
اما تعجب بیشتر از پست 39 یعنی پست قبلی شماست.
برفرض که شهادت امام حسین علیه السلام و حضرت محسن مثل هم باشد چه ربطی به معصوم و امام بودن دارد؟ مگر هر کس شهید شود امام است؟
در کجا آمده اگر حضرت محسن با تفکر شهید شده باشد پس امام است؟ بین این دو حرف سنخیتی نیست
جناب آقای موسوی
طبق تعریف شما از شهید در پست 26 بغیر از امام حسین علیه السلام بقیه ائمه الطهار علیهم السلام شهید نیستند حتی حضرت علی علیه السلام !!!!!
اما تعجب بیشتر از پست 39 یعنی پست قبلی شماست.
برفرض که شهادت امام حسین علیه السلام و حضرت محسن مثل هم باشد چه ربطی به معصوم و امام بودن دارد؟ مگر هر کس شهید شود امام است؟
در کجا آمده اگر حضرت محسن با تفکر شهید شده باشد پس امام است؟ بین این دو حرف سنخیتی نیست
اسمو اشتباه فرمودید!!:khandeh!:
در مورد امامت فقط از نظر الگو بودن و فرزند امام علی بودن گفتم! مگه همه ی فرزندان مذکر حضرت زهرا به امامت نرسیدن!؟
ولی درمورد معصوم بودن که دیگه اشتباه نگفتم!! هیچ کجا نمیگن 15 معصوم!!
جناب آقای موسوی
طبق تعریف شما از شهید در پست 26 بغیر از امام حسین علیه السلام بقیه ائمه الطهار علیهم السلام شهید نیستند حتی حضرت علی علیه السلام !!!!!
اما تعجب بیشتر از پست 39 یعنی پست قبلی شماست.
برفرض که شهادت امام حسین علیه السلام و حضرت محسن مثل هم باشد چه ربطی به معصوم و امام بودن دارد؟ مگر هر کس شهید شود امام است؟
در کجا آمده اگر حضرت محسن با تفکر شهید شده باشد پس امام است؟ بین این دو حرف سنخیتی نیست
سلام
دوست گرامی بنده همچین حرفی نزده ام!
خداوند می فرماید کسی که انسانی را بکشد مانند این است که همه مردم را کشته است
آن ملعون فرصت زندگی را از فرزند پیپابر ص و امیرالمومنین و حضرت زهرا ص گرفت و او شهید نمود
اینطور که نمیشه!! یکیم میتونه بگه اگه حوا یا شیطان نبود ما تو بهشت بودیم!! موارد اگر دار همیشه آدمو از واقعیت پرت میکنن!!
فرزندان پیامبر سیدای الانم محسوب میشن دیگه!؟ موارد زیادیشونم هستن که میرن تو کار حق الناس و حتی اسم بعضیاشونم تو تاریخ ثبت شده بخاطر جنایاتشون!!(تاریخ کشور خودمون!) از کنار اینا گذشتن یعنی بی عدالتی!!! غیر از اینه!؟
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اینطور میشود، اتفاقاً این مطالب اگردار گاهی خیلی جالب هستند، اتفاقاً در مورد شیطان و رانده شدن از بهشت هم در روایتی از معصوم علیهالسلام سؤالی به این مضمون پرسیدند که اگر ابلیس مثلاً بر انسان سجده کرده بود و دشمنی پیش نمیآمد یا به هر ترتیب خلاصه انسان را فریب نمیداد آیا آدم و حوا علیهماالسلام در بهشت میماندند و نسلشان هم در بهشت متولد میشدند؟ امام علیهالسلام هم فرمودند که خیر! خداوند بهشت را برای زندگی آدم علیهالسلام در دنیا قرار نداده است و او در هر صورت باید به اینجا آورده میشد، شیطان وسیله شد و اگر شیطان نبود نفس آدم علیهالسلام او را به این کار وادار میکرد. دقیق روایت را بخاطر ندارم ولی مضمون کلیاش این بود که اگر شیطان هم این کار را نمیکرد ما باید در دنیا میبودیم
اساسا اگه اینطور باشه پس چرا ما نمیگیم 15 معصوم!!؟ و همینطور چرا نمیگیم شیعه ی 13 امامی!!؟ چون اینطور که میفرمایید شهادت حضرت محسن و امام حسین مث همه!(با اختیار و آگاهی) پس چرا فقط یکیشون امامه!!!؟؟
این بحث أجل قطعی و موقت را اگر مطالعه کنید فکر کنم خیلی از مسائل برایتان روشن شود، اینکه صدقه مرگ را عقب میاندازد، یک نفر بیاید بگوید مگر مرگ من نزد خداوند یک زمان ثابت ندارد؟ جواب مثبت است! بعد میپرسد پس اگر امروز که صدقه دادم نمردم پس اگر صدقه نمیدادم هم لابد نمیمردم! جواب منفی است! شاید میمرد و شاید نمیمرد ... در اینجا هم مشابه همان است، از نظر خداوند به طور قطعی مشخص است که چه کسی امام خواهد شد ولی در دنیا این مباحث اگر و مگر زیاد پیش میآید، در مقیاس علمی خداوند همه چیز قطعی است ولی در مقیاس علم معمول ما که دسترسی به غیب نداریم خیلی چیزها معلق است، از جمله امامت حضرت محسن علیهالسلام و از جمله وصایت هابیل علیهالسلام برای حضرت آدم علیهالسلام. با این وجود همانطور که برای أجل معلق هم ما حساب و کتابهایی داریم برای آنگونه مسائل هم حساب و کتابهایی وجود دارد، مثلاً در مورد هر کسی که در رحم مادرش در اثر ضربهی یک ظالم به مادرش سقط شود اینطور نیست که بگوییم اگر زنده مانده بود (اگر آن طرف گناه نکرده بود! وقتی ما جبرگرا نیستیم باید این احتمال که او میتوانست گناه نکند را هم در نظر بگیریم اینکه دیگر بدیهی است! :ok:) مثلاً میتوانست امام شود! میشود گفت شاید برای خودش یک انیشتین میشد ولی نمیشود گفت شاید امام میشد! نمیدانم میتوانم خوب منظورم را برسانم یا خیر، همچنین هر کسی هم که سقط شود را ولو در اثر ظلم کسی که دشمن دین خداست به او شهید نمیگویند، اما اینکه والدینش در حال دفاع از دین خدا باشند و در این کار فرزند سقط شود حقیر نمیدانم همیشه بشود گفت که آن جنین شهید بوده است یا خیر، بستگی شاید به مسائل دیگری هم دارد. در مورد حضرت محسن علیهالسلام اما وضع مشخص است، ایشان شهید شدند و دانسته و عامدانه هم جانشان را در راه خداوند عالم دادند و اگر میخواستند هم میتوانستند ندهند و در این صورت خداوند طور دیگری اتفاقات را کنار هم میچید که او ولو اینکه ضربه هم بخورد ولی سقط نشود، کما اینکه تیر آن ملعون میتوانست به خطا برود اگر حضرت علیاصغر علیهالسلام شهادت را برنگزیده بودند، مایهاش یک وزش باد ناگهانی و حتی خفیف بوده است در میان راه یا کمی لرزش دست یا غیره، هیچ کاری برای خداوند مشکل نیست تا چه برسد به غیرممکن تا چه برسد به چنین کارهایی ... همچنین در مورد حضرت محسن علیهالسلام شاید (شاید تا وقتی که پست ۳۸ مورد نقد و بررسی کارشناس بزرگوار و سایر دوستان دانشمند قرار بگیرد) بتوان گفت که اگر شهید نشده بودند، مثلاً اگر آن رخدادهای بعد از سقیفه رخ نداده بود، در این صورت ایشان عمرشان به دنیا بود و لیاقت امام شدن هم داشتند، البته شاید هم بعد از آن سر ماجرای دیگری شهید میشدند ولی بحث حقیر برای زمانی است که هیچ کدام از آن رخدادها رخ نداده و ایشان تا بعد از برادرشان امام حسین علیهالسلام هم عمرشان به دنیا باشد، با این حال آخر کار میگوییم که در علم خداوند شهادت ایشان در همان دوران جنینی قطعی بوده است و قطعیت علم خداوند هم ناقض وجود اختیار در ما نیست، اما بحث جبر و اختیار که حل شود فکر کنم این مشکل هم راحت برطرف گردد.
در مورد عصمت هم ما قائل به عصمت تمامی انبیاء علیهمالسلام و حتی بسیاری از اولیاء خداوند و علما هستیم که حتی در زمان معاصر هم چه بسا نمونههایی از ایشان وجود داشته یا دارند، وقتی گفته میشود ۱۴ معصوم علیهمالسلام منظور درجهی خاصی از عصمت است وگرنه حضرت ابوالفضل علیهالسلام و حضرت زینب سلاماللهعلیها و حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها را فکر نکنم هیچ عالمی در مورد عصمتشان شک و شبههای داشته باشد، همینکه مودت بر این خاندان واجب است نشان میدهد که ایشان نه تنها معصوم از گناه هستند که در مراتب بالایی از این عصمت هم باید باشند مگرنه چیزی به همین سادگی جزء احکام الهی قرار نمیگیرد که دوست داشتن یک نفر واجب باشد همانطور که نماز واجب است.
در مورد این هم که فرمودید برخی از سیدها گناه میکنند ما در تاریخ اسلام برخی فرزندان مستقیم ائمه علیهمالسلام را هم داشتهایم که گناهکار بودهاند، معروفترین مثالش شاید جعفر کذاب باشد که عموی امام زمانمان علیهالسلام بوده است، یا گروهی از واقفیه که امام هادی یا عسگری علیهالسلام (تردید از حقیر است) ایشان را به حضور نپذیرفتند و کسی اینطور تعجب خود را ابراز کرد که این افراد از خاندان شما هستند چطور ایشان را نپذیرفتید؟ امام علیهالسلام هم فرمودند که امر ما به ایشان نمیرسد. دلایل قرآنی و روایی وجود دارد که کسانی که از این خاندان کار حسنه انجام دهند دو برابر دیگران پاداش میگیرند و اگر گناه کنند هم دو برابر مجازات میشوند، بنابراین هیچ کس این فرض را ندارد که هر سیدی حتماً عاقبت بخیر خواهد شد مطابق با علم قطعی خداوند.
یا علی علیهالسلام
این بحث أجل قطعی و موقت را اگر مطالعه کنید فکر کنم خیلی از مسائل برایتان روشن شود، اینکه صدقه مرگ را عقب میاندازد، یک نفر بیاید بگوید مگر مرگ من نزد خداوند یک زمان ثابت ندارد؟ جواب مثبت است! بعد میپرسد پس اگر امروز که صدقه دادم نمردم پس اگر صدقه نمیدادم هم لابد نمیمردم! جواب منفی است! شاید میمرد و شاید نمیمرد ... در اینجا هم مشابه همان است، از نظر خداوند به طور قطعی مشخص است که چه کسی امام خواهد شد ولی در دنیا این مباحث اگر و مگر زیاد پیش میآید، در مقیاس علمی خداوند همه چیز قطعی است ولی در مقیاس علم معمول ما که دسترسی به غیب نداریم خیلی چیزها معلق است، از جمله امامت حضرت محسن علیهالسلام و از جمله وصایت هابیل علیهالسلام برای حضرت آدم علیهالسلام. با این وجود همانطور که برای أجل معلق هم ما حساب و کتابهایی داریم برای آنگونه مسائل هم حساب و کتابهایی وجود دارد، مثلاً در مورد هر کسی که در رحم مادرش در اثر ضربهی یک ظالم به مادرش سقط شود اینطور نیست که بگوییم اگر زنده مانده بود (اگر آن طرف گناه نکرده بود! وقتی ما جبرگرا نیستیم باید این احتمال که او میتوانست گناه نکند را هم در نظر بگیریم اینکه دیگر بدیهی است! :ok:) مثلاً میتوانست امام شود! میشود گفت شاید برای خودش یک انیشتین میشد ولی نمیشود گفت شاید امام میشد! نمیدانم میتوانم خوب منظورم را برسانم یا خیر، همچنین هر کسی هم که سقط شود را ولو در اثر ظلم کسی که دشمن دین خداست به او شهید نمیگویند، اما اینکه والدینش در حال دفاع از دین خدا باشند و در این کار فرزند سقط شود حقیر نمیدانم همیشه بشود گفت که آن جنین شهید بوده است یا خیر، بستگی شاید به مسائل دیگری هم دارد. در مورد حضرت محسن علیهالسلام اما وضع مشخص است، ایشان شهید شدند و دانسته و عامدانه هم جانشان را در راه خداوند عالم دادند و اگر میخواستند هم میتوانستند ندهند و در این صورت خداوند طور دیگری اتفاقات را کنار هم میچید که او ولو اینکه ضربه هم بخورد ولی سقط نشود، کما اینکه تیر آن ملعون میتوانست به خطا برود اگر حضرت علیاصغر علیهالسلام شهادت را برنگزیده بودند، مایهاش یک وزش باد ناگهانی و حتی خفیف بوده است در میان راه یا کمی لرزش دست یا غیره، هیچ کاری برای خداوند مشکل نیست تا چه برسد به غیرممکن تا چه برسد به چنین کارهایی ... همچنین در مورد حضرت محسن علیهالسلام شاید (شاید تا وقتی که پست ۳۸ مورد نقد و بررسی کارشناس بزرگوار و سایر دوستان دانشمند قرار بگیرد) بتوان گفت که اگر شهید نشده بودند، مثلاً اگر آن رخدادهای بعد از سقیفه رخ نداده بود، در این صورت ایشان عمرشان به دنیا بود و لیاقت امام شدن هم داشتند، البته شاید هم بعد از آن سر ماجرای دیگری شهید میشدند ولی بحث حقیر برای زمانی است که هیچ کدام از آن رخدادها رخ نداده و ایشان تا بعد از برادرشان امام حسین علیهالسلام هم عمرشان به دنیا باشد، با این حال آخر کار میگوییم که در علم خداوند شهادت ایشان در همان دوران جنینی قطعی بوده است و قطعیت علم خداوند هم ناقض وجود اختیار در ما نیست، اما بحث جبر و اختیار که حل شود فکر کنم این مشکل هم راحت برطرف گردد.
در مورد عصمت هم ما قائل به عصمت تمامی انبیاء علیهمالسلام و حتی بسیاری از اولیاء خداوند و علما هستیم که حتی در زمان معاصر هم چه بسا نمونههایی از ایشان وجود داشته یا دارند، وقتی گفته میشود ۱۴ معصوم علیهمالسلام منظور درجهی خاصی از عصمت است وگرنه حضرت ابوالفضل علیهالسلام و حضرت زینب سلاماللهعلیها و حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها را فکر نکنم هیچ عالمی در مورد عصمتشان شک و شبههای داشته باشد، همینکه مودت بر این خاندان واجب است نشان میدهد که ایشان نه تنها معصوم از گناه هستند که در مراتب بالایی از این عصمت هم باید باشند مگرنه چیزی به همین سادگی جزء احکام الهی قرار نمیگیرد که دوست داشتن یک نفر واجب باشد همانطور که نماز واجب است.
در مورد این هم که فرمودید برخی از سیدها گناه میکنند ما در تاریخ اسلام برخی فرزندان مستقیم ائمه علیهمالسلام را هم داشتهایم که گناهکار بودهاند، معروفترین مثالش شاید جعفر کذاب باشد که عموی امام زمانمان علیهالسلام بوده است، یا گروهی از واقفیه که امام هادی یا عسگری علیهالسلام (تردید از حقیر است) ایشان را به حضور نپذیرفتند و کسی اینطور تعجب خود را ابراز کرد که این افراد از خاندان شما هستند چطور ایشان را نپذیرفتید؟ امام علیهالسلام هم فرمودند که امر ما به ایشان نمیرسد. دلایل قرآنی و روایی وجود دارد که کسانی که از این خاندان کار حسنه انجام دهند دو برابر دیگران پاداش میگیرند و اگر گناه کنند هم دو برابر مجازات میشوند، بنابراین هیچ کس این فرض را ندارد که هر سیدی حتماً عاقبت بخیر خواهد شد مطابق با علم قطعی خداوند.
یا علی علیهالسلام
من بیشتر از اون نظر با این مطلب مشکل دارم که تو تاپیک دیگه ای قریب به 90% میگفتن اماما با اینکه توانایی معجزه داشتن ولی ازش استفاده نمیکردن و با امور مادی مشکلات و... رو حل میکردن! پس طبق این اصل نبایدم بگیم که تو این موارد جنینی انتخاب کرده باشه!! و از طرفی دلیل حرفم که باید امام میشد اینه که مگه چند نفر تو زمان نوزادیش تونسته اعمال یه آدم بزرگو انجام بده!؟ مگه نه فقط حضرت عیسی بوده که پیامبر خدا بوده!؟ پس اگه اینطوره و مقامی در حد حضرت عیسی داشته باید حداقل امام باشه!!
تعریف شهید در فقه اسلامیکسی که در میدان جهاد و قبل از انقضای جنگ و در جنگ در رکاب پیامبر یا امام معصوم یا نایب خاصّ او کشته شده است، شهید است. همچنین هر کس در زمان غیبت به هنگام وجوب جهاد بر مسلمانان، در راه حفظ دین و دفاع از اسلام - نه جهات دیگر- در معرکهٔ قتال (خطّ مقدّم جبهه) کشته شود، حکم شهید بر او جاری است؛ و در غیر این صورت حکم شهید را ندارد، هر چند ثواب شهید داشته باشد
فرضا ما میگیم بیاید شنا کنید تا تو مسابقه برنده شید!!! حالا اینجا کسی باید بگه که در مورد شنا بلد بودن که حرف نزدن!!؟
بزرگوار خلط مبحث نفرمائید، صحبت از احکام فقهی شهید نیست بله آنچه گفتید مربوط به احکام شهید است اما طبق تعریف شما پس امام حسن و ائمه دیگر که به زهر مسموم شدند شهید محسوب نمی شوند، منظور مقام شهید است که در روایات به افراد مختلفی داده شده است از جمله کسی که در راه دین و از روی ظلم دشمنان از بین برود. چطور امامانی که مسموم شدند شهید محسوب می شوند همانطور حضرت محسن هم شهید حساب می شود.
من بیشتر از اون نظر با این مطلب مشکل دارم که تو تاپیک دیگه ای قریب به 90% میگفتن اماما با اینکه توانایی معجزه داشتن ولی ازش استفاده نمیکردن و با امور مادی مشکلات و... رو حل میکردن! پس طبق این اصل نبایدم بگیم که تو این موارد جنینی انتخاب کرده باشه!!
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
متوجه منظورتان نشدم، کدام معجزه را اینجا با آن مشکل دارید؟
در ضمن اینکه امامان علیهمالسلام اعجاز و کرامت کم هم نداشتهاند و همین الآن هم شفای مریضهای لاعلاج در مثلاً مشهد معروف است، ولی این یک امر مسلم است که اهل بیت علیهمآلسلام باب مبتلا به الناس هستند و ایشان وسیلهی آزمایش هستند و با آنکه هیچ کسی حریف ایشان که خلیفهی خدا هستند نمیشود ولی ایشان در مقابل ظلمی که بهشان میشده است مأمور به سکوت بودهاند و هر حرکتی که کردهاند در مقابل ظلمی بوده است که به دیگران شده بوده است. حالا با ین حساب اگر هم زمانی معجزهای بیاورند برای اثبات حقانیت خود ایرادی ندارد، اما اینجا معجزه کجا بوده است؟ بحث سر حجتهای الهی است و هر حجتی معجزه نیست ...
و از طرفی دلیل حرفم که باید امام میشد اینه که مگه چند نفر تو زمان نوزادیش تونسته اعمال یه آدم بزرگو انجام بده!؟ مگه نه فقط حضرت عیسی بوده که پیامبر خدا بوده!؟ پس اگه اینطوره و مقامی در حد حضرت عیسی داشته باید حداقل امام باشه!!
روایت سنگینی هست که علماء امتی افضل من انبیاء بنیاسرائیل ... حالا این روایت چقدر درست است را نمیدانم، شاید هم منظور از علمای امت در آن تنها راسخون در علم باشد که به اهل بیت علیهمالسلام اطلاق میشود، نمیدانم، ولی اینکه حضرت محسن علیهالسلام مقامشان از برخی انبیاء یا تمام انبیاء علیهمالسلام بالاتر باشد چیز عجیبی نخواهد بود، حضرت حمزه عموی پیامبر هم مقامشان از تمام انبیاء بالاتر است و چه بسا بسیاری دیگر از نزدیکان اهل بیت علیهمالسلام از خاندانشان یا از یاورانشان ... لزومی ندارد همگی امام باشند ... اگر خواستید میتوانید تاپیک جداگانهای در این مورد بزنید تا کارشناسان پاسخگو باشند حقیر در حدّ نظر شخصی وارد بحثها میشوم و سواد دینی بالایی ندارم.
یا علی علیهالسلام
خداوند می فرماید کسی که انسانی را بکشد مانند این است که همه مردم را کشته است
آن ملعون فرصت زندگی را از فرزند پیپابر ص و امیرالمومنین و حضرت زهرا ص گرفت و او شهید نمود
شما چند مطلب را با هم خلط کرده اید
1. شهید به چه کسی می گویند
2. مقام شهید و مقام امام
از آن گذشته با عقب گرد 180 درجه ای برگشتید به حرف ما
آنان فرصت زندگی را از حضرت محسن گرفتند پس شهید است
مشلک شما این است که معیار مشخصی ندارید
تعریف صحیحی از واژها ندارد
حد ومرز واژه های مختلف را رعایت نمی فرمائید. اگر این ها حل شود مطلب واضح است نیاز به بحث بیشتر ندارد.
اینها را از عالمی یاد گرفتم که احتمال غلوّ و حرف بیسند زدن در ایشان نمیدهم ولی حرفشان حداکثر برای حقیر سند است و نمیتواند برای دیگران هم باشد.
سلام
البته ما هم خلاف این مطلب را از علما شنیده ایم که می فرمودند چنین مطالبی صحیح نمی باشد و با بحث امام شناسی در تضاد می باشد.
ابتدا توضیح اینکه مشابه آن بیان را میشود در مورد فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حضرت ابراهیم علیهالسلام زد که اگر او زنده میماند امر به او میرسید که پیامبر یا وصی باشد (میدانم که پیامبری بعد از رسول خدا نمیتوانست بیاید و خود حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله هم اگر عمرشان طولانیتر بود دیگر تنها شأن امامات برایشان باقی میماند و نه نبوت به معنای معمول آن چه آنکه با نزول کامل قران وحی به آن صورت قطع میشد):
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج22، ص: ۱۵۲ و ۱۵۳
علل الشرائع عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ الْقَزْوِينِيُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِأَيِّ عِلَّةٍ لَمْ يَبْقَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَلَدٌ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مُحَمَّداً ص نَبِيّاً وَ عَلِيّاً ع وَصِيّاً فَلَوْ كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَلَدٌ مِنْ بَعْدِهِ كَانَ أَوْلَى بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَكَانَتْ لَا تَثْبُتُ وَصِيَّةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين
ابتدا ترجمه روایت را قرار دهیم
از عبد اللَّه بن سنان كه گفت پرسيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه: چرا براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پسرى باقى نماند؟ فرمود: چون خداوند خلق فرمود حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم را پيغمبر و حضرت على عليه السّلام را وصى و جانشين او، و اگر براى پيغمبر پسرى باقى ميماند (بنظر مردم) مقدم بود بر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و در آن هنگام (زير بار حق نميرفتند و) وصايت على عليه السّلام مختل ميماند.
متن روايت فوق حدى پيچيدگى دارد زيرا وصايت و امامت ثابت مىشود بنص و تصريح پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بأمر خداوند( چون وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى) و مربوط ببودن اولاد نيست و در خود روایت هم اشاره شده که خداوند حضرت علی را وصی پیامبر خلق نمود.
و بنظر می آید که شايد منظور آن حضرت اين باشد كه اگر براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پسرى باقى ميماند بعد از آن حضرت بيشتر اختلاف پديد مى آمد و مردم جاهل ميگفتند در صورتى كه پيغمبر پسر داشته باشد نبايد على عليه السّلام وصى و جانشين او باشد و پسر آن حضرت نيز صاحب پسر ميشد و در آن وقت هم ميگفتند بايد اين پسر جانشين پدر باشد.
و براى همين جهت اختلاف شديد ميگشت و چه بسا ديگر فرمان مولاى متقيان على عليه السّلام را نميبردند و دين مقدس اسلام با آن همه زحمات پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در خطر فنا و نابودى مى افتاد موید این سخن هم آن است که روایت می گوید وصایت امیرالمومنین ثبات پیدا نمی کرد و موید دوم این است که گفته شده حضرت علی وصی قرار داده شده (و علیا وصیا)
و مرحوم علامه مجلسى در( 294- 5 ج) بحار از من لا يحضره الفقيه مرحوم شيخ صدوق نقل مينمايد كه جميل بن دراج از حضرت صادق عليه السّلام پرسيد كه اگر ابراهيم فرزند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله زنده ميماند آيا پيغمبر مي بود؟ آن حضرت فرمود: پيغمبر نبود بلكه مؤمن و موحد و بر منهاج و طريقه و تابع پدر بزرگوارش بود.
اما اگر این روایت چنین مقصودی را نداشته باشد و بیان دارد که اولی بودن به پیامبری صرفا به دلیل فرزند بودن شخص است و نه افضلیت در ایمان و تقوا مخالف قرآن و روایات معتبره خواهد بود مثلا
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ﴿آلعمران: ٦٨﴾
سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آوردهاند (از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است.
که این آیه اولی بودن به حضرت ابراهیم را فرزند آن شخص بودن نمی داند بلکه ایمان می داند حتی اگر شخصی فرزند پیامبر هم باشد اما ایمان نداشته باشد مصداق قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿هود: ٤٦﴾ خواهد بود.
پس اگر شخصی فرزند هم باشد اما در ایمان افضل نباشد (مثلا ابراهیم در ایمان افضل از امیرالمومنین نمی باشد) باز هم اولی به نبی طبق قرآن امیرالمونین است و اگر روایت بگوید فرزند اولی است خلاف قرآن خواهد بود.
و همچنین روایت فراوان است که می فرماید ما از هر کس به رسول خدا اولی هستیم
ِ وَ نَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 224
در ثانی اولی بودن طبق روایات مربوط به نص است و نه به فرزند بودن یعنی حتی اگر ابراهیم هم زنده بود امیرالمومنین به خاطر نصوصی که در مورد وی وارد شده اولی بود (حتما می دانید که قبل از تولد ابراهیم حضرت علی به عنوان وصی پیامبر توسط ایشان در همان آغاز دعوت اعلام شده بود)
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِه
چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات يافت، براى پيشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بجهت تبليغات بسيارى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت باو فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم بپا داشته بود.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 287
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع وَ مَنِ اتَّبَعَهُمْ.
امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى تعالى: «سزاوارترين مردم بابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كرده و اين پيغمبر و كسانى هستند كه ايمان آوردند فرمود: ايمان آورندگان ائمه عليهم السلام و پيروان ايشانند.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 416
اما بحث سندی روایت مورد استناد شما:
طريق الصدوق إليه: علي بن حاتم إجازة، قال: أخبرنا القاسم بن محمد، قال: حدثنا حمدان بن الحسين. [HL]و الطريق ضعيف بالقاسم بن محمد فإنه مردد بين الثقة و غير الثقة[/HL].
معجم رجال الحديث ج : 6 ص : 248
پس سند روایت شما هم ضعیف است.
در روایت دیگر بیان شده است که امام حسین علیهالسلام و حضرت ابراهیمبنمحمد علیابیهوآلهوعلیهالس لام با هم نمیتوانستند بمانند و یکی باید فدای دیگری میشد و این تصمیم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بوده است که ابراهیم فدایی امام حسین علیهالسلام باشد، اگرچه میدانیم که در علم قطعی خداوند جایگاه امام حسین علیهالسلام از ابتدا امام بوده است و ایشان یکی از پنج نور ابتدایی خلقت هستند و غیره:بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج22، ص: 153
قب، المناقب لابن شهرآشوب تَفْسِيرُ النَّقَّاشِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ عَنْ قَابُوسَ بْنِ أَبِي ظَبْيَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ ص وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ ابْنُهُ إِبْرَاهِيمُ وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْمَنِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ هُوَ تَارَةً يُقَبِّلُ هَذَا وَ تَارَةً يُقَبِّلُ هَذَا إِذْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ بِوَحْيٍ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَلَمَّا سُرِّيَ عَنْهُ قَالَ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مِنْ رَبِّي فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَسْتُ أَجْمَعُهُمَا فَافْدِ أَحَدَهُمَا بِصَاحِبِهِ فَنَظَرَ النَّبِيُّ ص إِلَى إِبْرَاهِيمَ فَبَكَى وَ نَظَرَ إِلَى الْحُسَيْنِ فَبَكَى وَ قَالَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أُمُّهُ أَمَةٌ وَ مَتَى مَاتَ لَمْ يَحْزَنْ عَلَيْهِ غَيْرِي وَ أُمُّ الْحُسَيْنِ فَاطِمَةُ وَ أَبُوهُ عَلِيٌّ ابْنُ عَمِّي لَحْمِي وَ دَمِي وَ مَتَى مَاتَ حَزِنَتِ ابْنَتِي وَ حَزِنَ ابْنُ عَمِّي وَ حَزِنْتُ أَنَا عَلَيْهِ وَ أَنَا أُوثِرُ حُزْنِي عَلَى حُزْنِهِمَا يَا جَبْرَئِيلُ يُقْبَضُ إِبْرَاهِيمُ فَدَيْتُهُ لِلْحُسَيْنِ قَالَ فَقُبِضَ بَعْدَ ثَلَاثٍ فَكَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا رَأَى الْحُسَيْنَ مُقْبِلًا قَبَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ رَشَفَ ثَنَايَاهُ وَ قَالَ فُدِيتُ مَنْ فَدَيْتُهُ بِابْنِي إِبْرَاهِيم
در مورد سند این حدیث که اصلا سند شیعی ندارد و منقول از کتب مخالفین است و روایت را هم موضوع (=جعلی) می دانند.
ابن جوزی در الموضوعات می گوید:
هذا حديث موضوع قبح الله واضعه فما أفظعه ولا أرى الآفة فيه إلا من أبى بكر النقاش فإنه دلس ابن صاعد فيه فقال يحيى [ بن ] محمد بن عبد الملك الخياط فتدليسه إياه دليل شر . قال طلحة بن محمد الشاهد : كان النقاش يكذب في الحديث . وقال البرقاني : كل حديثه منكر . قال الخطيب : دلس النقاش ابن صاعد في هذا الحديث . قال : ومن روى مثل هذا سقطت عدالته وترك الاحتجاج به . وفى حديث النقاش مناكير بأسانيد مشهورة . وقال الدارقطني : هذا الحديث باطل وأحسب أنه وقع إلى النقاش كتاب لرجل غير موثوق به .وقد وضعه في كتابه أو وضع له على أبي محمد بن صاعد فظن أنه من صحيح حديثه فرواه فظن أنه [ أن ] سماعه من ابن صاعد .
الموضوعات،ج1،ص:407
فارق از سند و بحث سندی كه حتی منبع نامعتبری نیز دارد اثبات محتوای چنین مطالبی با خبر واحد ممکن نیست در واقع عقاید با یک یا دو یا ده روایت حتی صحیح السند نیز ثابت نمی شود بلکه با اخبار متواتره یا آیات قطعی الدلاله و یا استدلال عقلی ثابت می شود.
در روایت بعدی مطمئن نیستم به خوبی معنایش را متوجه شده باشم ولی برداشت حقیر چیزی شبیه به همان معنایی است که پیشتر ادعا کرده بودم، آیا برداشتم درست است؟ منظور از موعود جامع و غیره ... و البته بحث بر سر ابراهیم است و نه محسن، علیهماالسلاممستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج2، ص: 462
وَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ زَيْدٍ قَالَتْ لَمَّا تُوُفِّيَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ عَزَّاهُ أَنْتَ أَحَقُّ مَنْ عَظَّمَ اللَّهَ حَقَّهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ لَوْ لَا أَنَّهُ وَعْدٌ حَقٌّ وَ مَوْعُودٌ جَامِعٌ وَ أَنَّ الْآخِرَ لِلْأَوَّلِ تَابِعٌ لوَجَدْنَا عَلَيْكَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَفْضَلَ مِمَّا وَجَدْنَاهُ وَ إِنَّا بِكَ لَمَحْزُونُون
البته آنچه که ما از این روایت برداشت می کنیم ارتباطی با موضوع ندارد.
ترجمه روايت:
[FONT=Traditional Arabic]از اسماء دختر زيد نقل شده است كه مى گويد: وقتى كه ابراهيم فرزند رسول خدا وفات نمود رسول خدا گريه كرد، يكى از اصحاب به نام معزى به حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! تو سزاوارترى كه خداوند عز و جل اجر تو را در اين مصيبت بزرگ قرار دهد. حضرت فرمود: چشم گريان است و قلب محزون ولى چيزى كه موجب سخط و خشم پروردگار گردد نمى گوييم. سپس حضرت خطاب به ابراهيم كرد و فرمود: اگر نه اين بود كه مرگ وعده حق و موعود جامع است و اين كه آخر تابع اول است (همانطور که اولین مردند آخرین هم به دنبال آنها خواهند مرد) هر آينه مصيبت تو اى ابراهيم بر ما بسيار بزرگ بود ولى چون ما هم نيز بزودى به آن جهان ملحق خواهيم شد مصيبت تو را تحمل مى كنيم و ما براى تو محزونيم.
اما در بارهی محسن علیهالسلام هم چیزی دیدم که نمیدانم باز معنایش را درست فهمیدهام یا خیر:تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج5، ص: 380
[و بإسناده إلى عبد الأعلى بن أعين قال: سمعت أبا عبد اللَّه- عليه السّلام- يقول: إنّ اللَّه- عزّ و جلّ-] «3» خصّ عليا- عليه السّلام- بوصيّة رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- و ما يصيبه له، فأقرّ الحسن و الحسين له بذلك. ثمّ وصيّته للحسن و تسليم الحسين للمحسن ذلك. حتّى أقضى الأمر للحسين «4» لا ينازعه فيه أحد، ليس له «5» من السّابقة مثل ماله. و استحقّها عليّ بن الحسين بقول اللَّه- عزّ و جلّ-: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ. فلا تكون بعد عليّ بن الحسين إلّا في الأعقاب و أعقاب الأعقاب. آیا ترجهاش را درست فهمیدهام یا منظور از محسن در اینجا چیز دیگری است؟
تفسير کنز الدقائق منبعی است که روایات را از کتب دیگر نقل می کند و خود منبع مستقل روایی نیست و این حدیث را از علل الشرایع نقل کرده است و لفظ محسن در اصل منبع وجود ندارد و ظاهرا اشتباهی در نقل روایت توسط تفسیر کنز الدقایق رخ داد است.
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الْعَلِيِّ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ عَلِيّاً ع بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا يُصِيبُهُ لَهُ فَأَقَرَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ لَهُ بِذَلِكَ ثُمَّ وَصِيَّتُهُ لِلْحَسَنِ وَ تَسْلِيمُ الْحُسَيْنِ لِلْحَسَنِ ذَلِكَ حَتَّى أَفْضَى الْأَمْرُ إِلَى الْحُسَيْنِ لَا يُنَازِعُهُ فِيهِ أَحَدٌ لَهُ مِنَ السَّابِقَةِ مِثْلُ مَا لَهُ وَ اسْتَحَقَّهَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ فَلَا تَكُونُ بَعْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَّا فِي الْأَعْقَابِ وَ أَعْقَابِ الْأَعْقَابِ.
پدرم رحمة اللَّه عليه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عيسى بن عبيد، از حمّاد بن عيسى، از عبد العلى بن اعين، وى مىگويد:
از حضرت امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمودند: خداوند عزّ و جلّ على عليه السّلام را اختصاص دادند به وصىّ بودن براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و آنچه از آن حضرت به آن جناب رسيد مال او مىباشد يعنى اموال رسول خدا و ما ترك و آثار نبوّت جملگى بعد از پيامبر از آن على عليه السّلام مىباشد و حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السّلام نيز به اين معنا اقرار نمودند، سپس على عليه السّلام وصيّت فرمودند كه آنها از آن امام حسن عليه السّلام بوده و امام حسين عليه السّلام نيز آنها را تسليم امام حسن نمودند بدون هيچ گونه معارضهاى تا وقتى كه امر ولايت و امامت منتقل به حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام گرديد در اين هنگام تمام اموال و ودائع مذكور منتقل به آن جناب شد و احدى با حضرتش در آن به منازعه برنخاست و پس از آن حضرت اموال به حضرت على بن الحسين عليه السّلام منتقل گرديد و آن جناب مستحق آنها شدند نه ديگرى به دليل فرموده حقّ عزّ و جلّ: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ، و پس از على بن الحسين عليهما السّلام ودايع نبوّت و امامت صرفا در اعقاب و اعقاب اعقاب حضرت سجّاد عليه السّلام گردش كرد و از آنها به احدى از بنى هاشم و غير بنى هاشم نرسيد.
علل الشرائع، ج1، ص: 207
باز پیدا نکردم ولی بخاطر دارم که جایی خوانده باشم که معصوم علیهالسلام در مورد فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرموده باشند که او اگر زنده میماند چه جایگاهی داشت و مثلاً نبی میبود (و البته در علم قطعی خداوند هم میدانیم که او قرار نبوده است زنده نماند) همانطور که باز پیدا نکردم ولی بخاطر دارم این بیان را که اگر قابیل هابیل را نکشته بود وصایت حضرت آدم علیهالسلام را هابیل بر عهده داشت و نوبت به شیث هبةالله نمیرسید علیهماالسلام و باز پیدا نکردم اما مشابه همین مطلب را در مورد حضرات علیاکبر و مطمئن نیستم شاید حضرت علیاصغر علیهماالسلام هم در ذهن داشتم.
با این وجود حقیر اطلاعاتم زیاد نیست و عالم شما هستید، نقدشان و توضیحشان با شما و کارشناسان محترم که این موارد چطور باید فهمیده شوند.
البته ما هم بسیاری از این اسرائیلیات را خوانده ام البته کمی هم با مطالبی که شما نقل می کنید بعضا متفاوت بوده در مورد ابراهیم اگر زنده می ماند نبی نمی شد همانطور که گفتیم اگر زنده می ماند انسانی صالح و پیرو منهج و طریق پدرش می بود چنانچه در روایت صحیح آمده
من لا يحضره الفقيه فِي الصَّحِيحِ سَأَلَ جَمِيلُ بْنُ دَرَّاجٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَطْفَالِ الْأَنْبِيَاءِ فَقَالَ لَيْسُوا كَأَطْفَالِ النَّاسِ وَ سَأَلَهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ بَقِيَ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً قَالَ لَوْ بَقِيَ كَانَ عَلَى مِنْهَاجِ أَبِيهِ ص.بيان أي كان مؤمنا موحّدا تابعا لأبيه لا نبيّا.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج5، ص: 294
در مورد هابیل و قابیل و ... هم اینکه اگر هابیل کشته نمی شد نبی می شد هم منافاتی با بحث ما ندارد و چنین مطلبی بعد عقلی نیز ندارد زیرا مثلا اگر هابیل زنده بود و شیث پیامبر نمی شد خلاف اصول نمی باشد زیرا تنها از این مطلب این برداشت می شود که هابیل افضل بر شیث است که ما منکر این نمی باشیم اما اگر آن اسرائیلیاتی که برخی از دوستان نادان و یا دشمنان دانا جعل نموده اند که مثلا اگر حضرت علی اکبر شهید نمی شد امامت به او می رسید لازمه آن برتری علی اکبر بر امام سجاد است که بطلان آن در نقل متواتر روایی ثابت است که افضل مخلوقات آن 14 نور مقدس هستند و امامت به افضلیت است و به پسر بزرگ و ... نمی باشد و اصلا معنا ندارد در حضور امام سجاد امامت به شخصی برسد که افضل نمی باشد و خلاف عدل و حکمت خدا می باشد.
سلام
البته ما هم خلاف این مطلب را از علما شنیده ایم که می فرمودند چنین مطالبی صحیح نمی باشد و با بحث امام شناسی در تضاد می باشد.
ابتدا ترجمه روایت را قرار دهیم
از عبد اللَّه بن سنان كه گفت پرسيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه: چرا براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پسرى باقى نماند؟ فرمود: چون خداوند خلق فرمود حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم را پيغمبر و حضرت على عليه السّلام را وصى و جانشين او، و اگر براى پيغمبر پسرى باقى ميماند (بنظر مردم) مقدم بود بر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و در آن هنگام (زير بار حق نميرفتند و) وصايت على عليه السّلام مختل ميماند.
متن روايت فوق حدى پيچيدگى دارد زيرا وصايت و امامت ثابت مىشود بنص و تصريح پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بأمر خداوند( چون وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى) و مربوط ببودن اولاد نيست و در خود روایت هم اشاره شده که خداوند حضرت علی را وصی پیامبر خلق نمود.
و بنظر می آید که شايد منظور آن حضرت اين باشد كه اگر براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پسرى باقى ميماند بعد از آن حضرت بيشتر اختلاف پديد مى آمد و مردم جاهل ميگفتند در صورتى كه پيغمبر پسر داشته باشد نبايد على عليه السّلام وصى و جانشين او باشد و پسر آن حضرت نيز صاحب پسر ميشد و در آن وقت هم ميگفتند بايد اين پسر جانشين پدر باشد.
و براى همين جهت اختلاف شديد ميگشت و چه بسا ديگر فرمان مولاى متقيان على عليه السّلام را نميبردند و دين مقدس اسلام با آن همه زحمات پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در خطر فنا و نابودى مى افتاد موید این سخن هم آن است که روایت می گوید وصایت امیرالمومنین ثبات پیدا نمی کرد و موید دوم این است که گفته شده حضرت علی وصی قرار داده شده (و علیا وصیا)
و مرحوم علامه مجلسى در( 294- 5 ج) بحار از من لا يحضره الفقيه مرحوم شيخ صدوق نقل مينمايد كه جميل بن دراج از حضرت صادق عليه السّلام پرسيد كه اگر ابراهيم فرزند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله زنده ميماند آيا پيغمبر مي بود؟ آن حضرت فرمود: پيغمبر نبود بلكه مؤمن و موحد و بر منهاج و طريقه و تابع پدر بزرگوارش بود.
اما اگر این روایت چنین مقصودی را نداشته باشد و بیان دارد که اولی بودن به پیامبری صرفا به دلیل فرزند بودن شخص است و نه افضلیت در ایمان و تقوا مخالف قرآن و روایات معتبره خواهد بود مثلا
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ﴿آلعمران: ٦٨﴾
سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آوردهاند (از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است.
که این آیه اولی بودن به حضرت ابراهیم را فرزند آن شخص بودن نمی داند بلکه ایمان می داند حتی اگر شخصی فرزند پیامبر هم باشد اما ایمان نداشته باشد مصداق قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿هود: ٤٦﴾ خواهد بود.
پس اگر شخصی فرزند هم باشد اما در ایمان افضل نباشد (مثلا ابراهیم در ایمان افضل از امیرالمومنین نمی باشد) باز هم اولی به نبی طبق قرآن امیرالمونین است و اگر روایت بگوید فرزند اولی است خلاف قرآن خواهد بود.
و همچنین روایت فراوان است که می فرماید ما از هر کس به رسول خدا اولی هستیم
ِ وَ نَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 224
در ثانی اولی بودن طبق روایات مربوط به نص است و نه به فرزند بودن یعنی حتی اگر ابراهیم هم زنده بود امیرالمومنین به خاطر نصوصی که در مورد وی وارد شده اولی بود (حتما می دانید که قبل از تولد ابراهیم حضرت علی به عنوان وصی پیامبر توسط ایشان در همان آغاز دعوت اعلام شده بود)
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِه
چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات يافت، براى پيشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بجهت تبليغات بسيارى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت باو فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم بپا داشته بود.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 287
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع وَ مَنِ اتَّبَعَهُمْ.
امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى تعالى: «سزاوارترين مردم بابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كرده و اين پيغمبر و كسانى هستند كه ايمان آوردند فرمود: ايمان آورندگان ائمه عليهم السلام و پيروان ايشانند.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 416
اما بحث سندی روایت مورد استناد شما:
طريق الصدوق إليه: علي بن حاتم إجازة، قال: أخبرنا القاسم بن محمد، قال: حدثنا حمدان بن الحسين. [HL]و الطريق ضعيف بالقاسم بن محمد فإنه مردد بين الثقة و غير الثقة[/HL].
معجم رجال الحديث ج : 6 ص : 248
پس سند روایت شما هم ضعیف است.
در مورد سند این حدیث که اصلا سند شیعی ندارد و منقول از کتب مخالفین است و روایت را هم موضوع (=جعلی) می دانند.
ابن جوزی در الموضوعات می گوید:
هذا حديث موضوع قبح الله واضعه فما أفظعه ولا أرى الآفة فيه إلا من أبى بكر النقاش فإنه دلس ابن صاعد فيه فقال يحيى [ بن ] محمد بن عبد الملك الخياط فتدليسه إياه دليل شر . قال طلحة بن محمد الشاهد : كان النقاش يكذب في الحديث . وقال البرقاني : كل حديثه منكر . قال الخطيب : دلس النقاش ابن صاعد في هذا الحديث . قال : ومن روى مثل هذا سقطت عدالته وترك الاحتجاج به . وفى حديث النقاش مناكير بأسانيد مشهورة . وقال الدارقطني : هذا الحديث باطل وأحسب أنه وقع إلى النقاش كتاب لرجل غير موثوق به .وقد وضعه في كتابه أو وضع له على أبي محمد بن صاعد فظن أنه من صحيح حديثه فرواه فظن أنه [ أن ] سماعه من ابن صاعد .
الموضوعات،ج1،ص:407
فارق از سند و بحث سندی كه حتی منبع نامعتبری نیز دارد اثبات محتوای چنین مطالبی با خبر واحد ممکن نیست در واقع عقاید با یک یا دو یا ده روایت حتی صحیح السند نیز ثابت نمی شود بلکه با اخبار متواتره یا آیات قطعی الدلاله و یا استدلال عقلی ثابت می شود.
البته آنچه که ما از این روایت برداشت می کنیم ارتباطی با موضوع ندارد.
ترجمه روايت:
[FONT=Traditional Arabic]از اسماء دختر زيد نقل شده است كه مى گويد: وقتى كه ابراهيم فرزند رسول خدا وفات نمود رسول خدا گريه كرد، يكى از اصحاب به نام معزى به حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! تو سزاوارترى كه خداوند عز و جل اجر تو را در اين مصيبت بزرگ قرار دهد. حضرت فرمود: چشم گريان است و قلب محزون ولى چيزى كه موجب سخط و خشم پروردگار گردد نمى گوييم. سپس حضرت خطاب به ابراهيم كرد و فرمود: اگر نه اين بود كه مرگ وعده حق و موعود جامع است و اين كه آخر تابع اول است (همانطور که اولین مردند آخرین هم به دنبال آنها خواهند مرد) هر آينه مصيبت تو اى ابراهيم بر ما بسيار بزرگ بود ولى چون ما هم نيز بزودى به آن جهان ملحق خواهيم شد مصيبت تو را تحمل مى كنيم و ما براى تو محزونيم.
تفسير کنز الدقائق منبعی است که روایات را از کتب دیگر نقل می کند و خود منبع مستقل روایی نیست و این حدیث را از علل الشرایع نقل کرده است و لفظ محسن در اصل منبع وجود ندارد و ظاهرا اشتباهی در نقل روایت توسط تفسیر کنز الدقایق رخ داد است.
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الْعَلِيِّ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ عَلِيّاً ع بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا يُصِيبُهُ لَهُ فَأَقَرَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ لَهُ بِذَلِكَ ثُمَّ وَصِيَّتُهُ لِلْحَسَنِ وَ تَسْلِيمُ الْحُسَيْنِ لِلْحَسَنِ ذَلِكَ حَتَّى أَفْضَى الْأَمْرُ إِلَى الْحُسَيْنِ لَا يُنَازِعُهُ فِيهِ أَحَدٌ لَهُ مِنَ السَّابِقَةِ مِثْلُ مَا لَهُ وَ اسْتَحَقَّهَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ فَلَا تَكُونُ بَعْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَّا فِي الْأَعْقَابِ وَ أَعْقَابِ الْأَعْقَابِ.
پدرم رحمة اللَّه عليه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عيسى بن عبيد، از حمّاد بن عيسى، از عبد العلى بن اعين، وى مىگويد:
از حضرت امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمودند: خداوند عزّ و جلّ على عليه السّلام را اختصاص دادند به وصىّ بودن براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و آنچه از آن حضرت به آن جناب رسيد مال او مىباشد يعنى اموال رسول خدا و ما ترك و آثار نبوّت جملگى بعد از پيامبر از آن على عليه السّلام مىباشد و حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السّلام نيز به اين معنا اقرار نمودند، سپس على عليه السّلام وصيّت فرمودند كه آنها از آن امام حسن عليه السّلام بوده و امام حسين عليه السّلام نيز آنها را تسليم امام حسن نمودند بدون هيچ گونه معارضهاى تا وقتى كه امر ولايت و امامت منتقل به حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام گرديد در اين هنگام تمام اموال و ودائع مذكور منتقل به آن جناب شد و احدى با حضرتش در آن به منازعه برنخاست و پس از آن حضرت اموال به حضرت على بن الحسين عليه السّلام منتقل گرديد و آن جناب مستحق آنها شدند نه ديگرى به دليل فرموده حقّ عزّ و جلّ: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ، و پس از على بن الحسين عليهما السّلام ودايع نبوّت و امامت صرفا در اعقاب و اعقاب اعقاب حضرت سجّاد عليه السّلام گردش كرد و از آنها به احدى از بنى هاشم و غير بنى هاشم نرسيد.
علل الشرائع، ج1، ص: 207
البته ما هم بسیاری از این اسرائیلیات را خوانده ام البته کمی هم با مطالبی که شما نقل می کنید بعضا متفاوت بوده در مورد ابراهیم اگر زنده می ماند نبی نمی شد همانطور که گفتیم اگر زنده می ماند انسانی صالح و پیرو منهج و طریق پدرش می بود چنانچه در روایت صحیح آمده
من لا يحضره الفقيه فِي الصَّحِيحِ سَأَلَ جَمِيلُ بْنُ دَرَّاجٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَطْفَالِ الْأَنْبِيَاءِ فَقَالَ لَيْسُوا كَأَطْفَالِ النَّاسِ وَ سَأَلَهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ بَقِيَ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً قَالَ لَوْ بَقِيَ كَانَ عَلَى مِنْهَاجِ أَبِيهِ ص.بيان أي كان مؤمنا موحّدا تابعا لأبيه لا نبيّا.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج5، ص: 294
در مورد هابیل و قابیل و ... هم اینکه اگر هابیل کشته نمی شد نبی می شد هم منافاتی با بحث ما ندارد و چنین مطلبی بعد عقلی نیز ندارد زیرا مثلا اگر هابیل زنده بود و شیث پیامبر نمی شد خلاف اصول نمی باشد زیرا تنها از این مطلب این برداشت می شود که هابیل افضل بر شیث است که ما منکر این نمی باشیم اما اگر آن اسرائیلیاتی که برخی از دوستان نادان و یا دشمنان دانا جعل نموده اند که مثلا اگر حضرت علی اکبر شهید نمی شد امامت به او می رسید لازمه آن برتری علی اکبر بر امام سجاد است که بطلان آن در نقل متواتر روایی ثابت است که افضل مخلوقات آن 14 نور مقدس هستند و امامت به افضلیت است و به پسر بزرگ و ... نمی باشد و اصلا معنا ندارد در حضور امام سجاد امامت به شخصی برسد که افضل نمی باشد و خلاف عدل و حکمت خدا می باشد.
سلام علیکم جناب ملاصدرا و رحمة الله و برکاته،
اول اینکه خیلی لطف کردید و زحمت کشید و واقعاً استفاده کردم و ببخشید که سر بلد نبودن عربی هم شما را باز به زحمت انداختم :Gol:
با تمام مطالب شما موافقم ... فقط یک سؤال ... منظور حقیر از آن بحثها این نبود که آن بزرگواران دیگر از حضرات معصومین علیهمالسلام بالاتر باشند، بلکه منظور حقیر قیاس در حدّ اجل قطعی و موقت بود، یعنی حکم قطعی نزد خداست ولی به صورت معلق در عالم کثرت شاید بروزشان طور دیگری بشود. مثلاً یک مثال خوبش اسماعیل علیهالسلام فرزند امام صادق علیهالسلام است، او مرد بزرگی بوده است و امام علیهالسلام هم فرمودند که او وصی من است، کاری به اینکه این تقیه بوده است یا غیره ندارم، کار با خود عبارات به کار گرفته شده دارم، طبیعی است که خوب مردم هم قبول کردند، بعد اسماعیل علیهالسلام به رحمت خدا رفت در زمان حیات امام صادق علیهالسلام، این اتفاق افتاده است و گروهی از شیعیان سر همین قضیه به خطا رفتند و اسماعیلیه را تشکیل دادند، این را دیگر ظاهراً تمام علما قبول دارند، حالا آن داستان را مقایسه کنید با آن روایات دیگر که شما میفرمایید اسرائیلیات هستند، اگر میفرمایید سندهایشان قوی نیستند حقیر حرفی برای گفتن ندارم ولی قضیه اسماعیل علیهالسلام که دیگر جزء اسرائیلیات نبوده است، در علم خداوند او وصی نبوده است ولی مثل تفاوت اجل قطعی و معلق که قطعی آن را خداوند میداند ولی در مقیاس علم ظاهری ما معلق است ممکن است چنین احادیثی هم درست باشند، بدون اینکه معنایشان این باشد که پس لابد اگر حدیث درست باشد ابراهیم علیهالسلام باید مقامش از حضرت علی علیهالسلام بالاتر باشد. نمیدانم توانستم منظورم را برسانم یا خیر ... بحثم سر امکان درستی حدیث است، اینکه این احادیث لزوماً فاسد نیستند ...
با تشکر از لطفتان :Gol:
یا علی علیهالسلام
شما چند مطلب را با هم خلط کرده اید
1. شهید به چه کسی می گویند
2. مقام شهید و مقام امام
از آن گذشته با عقب گرد 180 درجه ای برگشتید به حرف ما
آنان فرصت زندگی را از حضرت محسن گرفتند پس شهید است
مشلک شما این است که معیار مشخصی ندارید
تعریف صحیحی از واژها ندارد
حد ومرز واژه های مختلف را رعایت نمی فرمائید. اگر این ها حل شود مطلب واضح است نیاز به بحث بیشتر ندارد.
سلام
گویا شما بنده را با شخص دیگری اشتباه گرفته اید
چون من از اولشم حرفم همین بوده.
سلام علیکم جناب ملاصدرا و رحمة الله و برکاته،
اول اینکه خیلی لطف کردید و زحمت کشید و واقعاً استفاده کردم و ببخشید که سر بلد نبودن عربی هم شما را باز به زحمت انداختم :Gol:
با تمام مطالب شما موافقم ... فقط یک سؤال ... منظور حقیر از آن بحثها این نبود که آن بزرگواران دیگر از حضرات معصومین علیهمالسلام بالاتر باشند، بلکه منظور حقیر قیاس در حدّ اجل قطعی و موقت بود، یعنی حکم قطعی نزد خداست ولی به صورت معلق در عالم کثرت شاید بروزشان طور دیگری بشود. مثلاً یک مثال خوبش اسماعیل علیهالسلام فرزند امام صادق علیهالسلام است، او مرد بزرگی بوده است [HL]و امام علیهالسلام هم فرمودند که او وصی من است[/HL]، کاری به اینکه این تقیه بوده است یا غیره ندارم، کار با خود عبارات به کار گرفته شده دارم، طبیعی است که خوب مردم هم قبول کردند، بعد اسماعیل علیهالسلام به رحمت خدا رفت در زمان حیات امام صادق علیهالسلام، این اتفاق افتاده است و گروهی از شیعیان سر همین قضیه به خطا رفتند و اسماعیلیه را تشکیل دادند، این را دیگر ظاهراً تمام علما قبول دارند، حالا آن داستان را مقایسه کنید با آن روایات دیگر که شما میفرمایید اسرائیلیات هستند، اگر میفرمایید سندهایشان قوی نیستند حقیر حرفی برای گفتن ندارم ولی قضیه اسماعیل علیهالسلام که دیگر جزء اسرائیلیات نبوده است، در علم خداوند او وصی نبوده است ولی مثل تفاوت اجل قطعی و معلق که قطعی آن را خداوند میداند ولی در مقیاس علم ظاهری ما معلق است ممکن است چنین احادیثی هم درست باشند، بدون اینکه معنایشان این باشد که پس لابد اگر حدیث درست باشد ابراهیم علیهالسلام باید مقامش از حضرت علی علیهالسلام بالاتر باشد. نمیدانم توانستم منظورم را برسانم یا خیر ... بحثم سر امکان درستی حدیث است، اینکه این احادیث لزوماً فاسد نیستند ...
با تشکر از لطفتان :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم و رحمه الله
بنده اولین بار است که می شنوم که امام صادق به اسماعيل فرموده باشد تو وصی من هستی تا آنجا که اطلاع داریم امام صادق (ع)، نصی بر امامت دو فرزند خود؛ اسماعیل و عبدالله؛ صادر نفرمودند، اما شرایط زمانی به گونه ای بود که نمی توانستند در ملأ عام، امام کاظم (ع) را نیز به عنوان جانشین خود معرفی نمایند؛ چون هر لحظه امکان شهادت ایشان در مراحل اولیه، توسط حاکمان وقت وجود داشت. این موضوع، باعث شد تا برخی از عوام شیعه با توجه به قراین و شواهد، ابتدا اسماعیل و سپس عبدالله را امام بعدی بپندارند که مرور زمان، بطلان این پندار را ثابت نمود. بدین ترتیب که اسماعیل، قبل از رحلت امام ششم (ع) از دنیا رفته و عبدالله نیز نتوانست پاسخ گوی پرسش های دینی شیعیان باشد و در ضمن، مدت بسیار کوتاهی نیز از رحلت پدر بزرگوارشان نگذشته بود که او هم وفات نموده و امامت امام کاظم (ع) برای شیعیان اثبات شد.
در ثانی چنین مطلبی هم معارض است با روایات متواتری که پیامبر اسامی 12 امام را بیان می دارد از جمله حدیث جابر که چگونه ممکن است امام صادق بر خلاف جدشان رسول الله شخص دیگری را وصی قرار دهند و بعد وی که از دنیا رفت به شخص دیگری وصیت کنند بعید نیست این هم از جعلیات اسماعیلیه باشد (البته همان قسمت اول که امام صادق ،اسماعیل را امام بعد از خود معرفی کرد)