کسی توضیح می ده؟
تبهای اولیه
الكافي ج2 464 باب أن الإيمان لا يضر معه سيئة و الكفر لا ينفع معه حسنة ..... ص : 463
4 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ
ثَعْلَبَةَ عَنْ أَبِي أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنِ ثَابِتِ بْنِ أَبِي سَعْدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
قَالَ قَالَ الْإِيمَانُ لَا يَضُرُّ مَعَهُ عَمَلٌ وَ كَذَلِكَ الْكُفْرُ لَا يَنْفَعُ مَعَهُ عَمَل
اصول كافى-ترجمه مصطفوى ج4 206 4 - ..... ص : 206
(4) امام صادق عليه السّلام فرمود: با ايمان هيچ كارى زيان ندارد، و هم چنين با كفر هيچ كردارى
الكافي ج2 464 باب أن الإيمان لا يضر معه سيئة و الكفر لا ينفع معه حسنة ..... ص : 4634 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ
ثَعْلَبَةَ عَنْ أَبِي أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنِ ثَابِتِ بْنِ أَبِي سَعْدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
قَالَ قَالَ الْإِيمَانُ لَا يَضُرُّ مَعَهُ عَمَلٌ وَ كَذَلِكَ الْكُفْرُ لَا يَنْفَعُ مَعَهُ عَمَل
اصول كافى-ترجمه مصطفوى ج4 206 4 - ..... ص : 206
(4) امام صادق عليه السّلام فرمود: با ايمان هيچ كارى زيان ندارد، و هم چنين با كفر هيچ كردارى
سلام علیکم. این حدیث موثق است و به لحاظ اتصال مسند است و از این بالاتر مصداق قرآنی هم دارد.
در مورد تباه شدن اعمال کافران: بقره:217، آل عمران:22، مائده:53، اعراف:147، توبه: 17و69
و در مورد اینکه بدیهای توبه کنندگان به نیکی بدل میشود: فرقان:70 و در مورد پوشیده شدن و بخشش گناهان مؤمنین: آل عمران:95، مائده:65، عنکبوت:7، احقاف:16، محمد:2، فتح:5
دلیل هم مشخص است، دنیا مزرعه آخرت است، وقتی فردی کارش برای خدا نیست، هیچ ارزشی ندارد، و وقتی هر عملش برای خداست، ارزش فراوان دارد.
برای مثال فرض کنید که مزرعه ای را به ما بسپارند، اگر ما در آن به کاشت بپردازیم هر چه بکاریم در نهایت به محصول نیکو میرسیم ولی وقتی در مزرعه به استراحت و بازی بپردازیم، در نهایت صاحب هیچ محصولی نخواهیم بود.
با سلام به دوستان عزیزم به نظر می رسد این حدیث ناظر بر بحث ایمان و کفر است که بین مسلمانان درباره ان اختلاف وجود داشته است عده ای ایمان را معرفت قلبی و عده ای عمل را جزو ایمان می انستند و عدهای ان را در مقابل کفر و عده ای ان را در مقابل فسق می انگاشتند برای اشنایی بیشتر دوستان با این بحث بنده مدخل ایمان را از دایره المعارف بزرگ اسلام در اینجا می اورم تا دوستان با توجه به این مبحث نظر امام صادق را درباره تعریف ایمان و کفر بهتر دریابند
ايمان، واژة كليدي دين اسلام كه خود و مشتقات آن در صدها آيه از قرآن مجيد تكرار شده است. گرچه مفهوم ايمان مستقيماً در قرآن توضيح داده نشده، ولى دربارة موضوعات عمده و اساسى مربوط به آن مطالب زيادي در اين كتاب آسمانى آمده است.
موضوعات عمده و اساسى مربوط به ايمان در قرآن را مىتوان چنين برشمرد: 1. محور اساسى ايمان الله است و از همة انسانها خواسته مىشود كه به الله ايمان آورند؛ اما در آيات بسياري ضرورت ايمان آوردن به «پيامبران و رسولان»، «كتابهاي نازل شده از سوي خدا»، «ملائكه» (فرشتگان) و «روز واپسين» (آخرت)، نيز به «ايمان به الله» افزوده شده است (بقره /2/62، 285). 2. در برخى از آيات چنين آمده كه ايمان با اسلام متفاوت است و در مرتبهاي بالاتر از آن قرار دارد (حجرات /49/14). 3. ايمان حقيقتى است كه دوست داشتن شديد خداوند را همراه دارد (بقره /2/165). 4. خداوند مؤمنان را از «ظلمات» (تاريكيها) بيرون مىآورد و آنها را به [عالم] «نور» (روشناييها) وارد مىكند (بقره /2/257). 5. در آيات بسياري بلافاصله پس از ذكر و ستايش ايمان به انجام دادن «اعمال صالح» توسط مؤمنان به گونهاي تصريح شده است كه تلازم خارجى ايمان و عمل صالح از آن فهميده مىشود. 6. ايمان حقيقتى است كه قابليت «ازدياد و نقصان» دارد (توبه /9/124). 7. قلبهاي مؤمنان با ايمان اطمينان (آرامش) پيدا مىكند (رعد /13/28). 8. مؤمنان ممكن است دچار «يأس» شوند (رعد /13/31). 9. مؤمنان با «قول ثابت» (سخن استوار) از سوي خداوند در زندگى دنيوي «تثبيت» مىشوند (ابراهيم / 14/27). 10. شيطان هيچگونه «سلطهاي» بر مؤمنان ندارد (نحل/ 16/99). 11. قرآن «شفا» و «هدايت» مؤمنان است (فصلت/41/ 44). 12. پيامبر(ص) نمىدانست كه ايمان چيست، ولى خداوند آن را «نوري» در قلب وي قرار داد (شوري /42/52). 13. خداوند «ايمان» را در نظر مؤمنان محبوب ساخته، و در قلبهاي آنان زيبا جلوه داده است (همانجا). 14. ايمان واقعى آن است كه در قلبها نفوذ مىكند (حجرات/ 49/14). 15. ايمان در قلبهاي مؤمنان نوشته مىشود (مجادله /58/ 22). 16. «نزول سكينه» (فرودآمدن آرامش) از سوي خدا در قلب مؤمنان موجب زياد شدن ايمان آنان مىشود (فتح /48/4). 17. پيامبر اسلام خود به آنچه بر وي نازل شده، ايمان آورده است (بقره /2/285). 18. مؤمنان كسانيند كه وقتى نام خدا برده مىشود، قلبهايشان احساس خشيت مىكند (انفال /8/2). 19. مؤمنان به هنگام «امتحان الهى» ممكن است دچار تكانهاي بسيار شديد [روحى] گردند (احزاب /33/ 11). 20. خداوند «ولى» مؤمنان است (آل عمران /3/68). 21. با اكراه نمىتوان هيچ انسانى را مؤمن گردانيد (بقره /2/256). 22. برخلاف علاقة شديد پيامبر(ص)، اكثر مردم مؤمن نيستند (يوسف /12/ 103). 23. مؤمنان با خداوند «عهد» (پيمان) مىبندند (احزاب /33/23). 24. براي مؤمنان در آسمانها و زمين نشانههايى (آيات) وجود دارد (جاثيه /45/3). 25. عهد خدا را به ياد مؤمنان آوردن به حال آنها سود مىبخشد (ذاريات /51/55). 26. خداوند با مؤمنان «ميثاق» بسته است (حديد /57/8).
علاوه بر موضوعات اساسى ياد شده كه در قرآن كريم دربارة ايمان آمده است، چند نكتة مهم ديگر را نيز در اين باره بايد مورد توجه قرار داد: 1. در پارهاي از آيات ايمان در مقابل كفر، و در پارهاي ديگر در مقابل فسق قرار داده شده است (منافقون /63/3؛ سجده /32/18). 2. در پارهاي از آيات تعبير «ايمان به باطل» به كار رفته است (نحل / 16/72). 3. واژههاي مؤمن، مؤمنون و مؤمنات و صفات و حالات مربوط به مؤمنان در بسياري از آيات قرآن به گونهاي حاكى از آن به كار رفته است كه مؤمنان گروه مخصوصى از انسانها هستند و نحوة زندگى آنها از غير مؤمنان كاملاً متمايز است. آنان با جهانبينى، افكار، حالات، آداب و عاداتى كاملاً متمايز از غير مؤمنان زندگى مىكنند. محور زندگى آنان را وفاداري به عهدِ بسته شده با خدا تشكيل مىدهد (مؤمنون /23/1-6؛ توبه /9/71؛ انفال /8/74؛ احزاب /33/23). 4. در عين حال مؤمنان انسانهاي بىنقص و بىخطا و گناه نيستند. در آيات متعددي از قرآن خطاها و نقصها و گناهان مؤمنان به آنها گوشزد گشته، و از آنان خواسته شده است كه خود را اصلاح كنند (صف /61/2؛ منافقون /63/9؛ ممتحنه /60/1؛ حجرات /49/1-12؛ مجادله /58/9).
در روند پيدايش مباحث كلامى، فلسفى و عرفانى در ميان مسلمانان، اين پرسش براي آنان مطرح شد كه حقيقت ايمان چيست؟ چنانكه گفته شد، در قرآن مجيد دربارة حقيقت ايمان توضيحات مستقيم نيامده بود، اما متكلمان، فيلسوفان و عارفان دربارة حقيقت ايمان توضيحهايى دادند و بحثهايى به وجود آوردند. تفاوت اصلى در ميان آراء اين گروههاي سهگانه در باب ايمان به اين مسأله مربوط مىشود كه محور اساسى و هستة اصلى ايمان چيست؟ با توجه به اين محور و هسته مىتوان 4 گونه تعريف اصلى براي ايمان در ميان گروههاي ياد شده دستهبندي كرد: 1. ايمان عبارت است از تصديق قلبى به آوردههاي پيامبر اسلام (ماجاء به النبى) (ايمان شهادت گرايانه). 2. ايمان تبعيت عملى از يافتههاي عقل و آوردههاي پيامبر اسلام در باب خداوند و نبوت و خوب و بداخلاقى است (ايمان عمل گرايانه). 3. ايمان عين معرفت فلسفى به خداوند و ساير حقايق هستى است (ايمان معرفت گرايانه). 4. ايمان رويكردي با تمام وجود به سوي خداوند است (ايمان تجربت گرايانه). متكلمان اشاعره شاخصترين طرفدار تعريف اول هستند. تعريف دوم را متكلمان معتزله و همفكران آنها به ميان آوردهاند؛ تعريف سوم را فيلسوفان مسلمان مطرح كردهاند و تعريف چهارم را عارفان مسلمان بيان نمودهاند. اكنون هر يك از 4 تعريف ياد شده به اختصار توضيح داده مىشود:
تعريف اشاعره از ايمان: در نظر متكلمان اشعري و ديگر متكلمان همفكر آنان حقيقت ايمان عبارت است از تصديق قلبى به وجود خداوند، پيامبران و اوامر و نواهى خداوند كه بر پيامبران فرود آمده است و اقرار زبانى به همة اين تصديقهاي قلبى. در نظر اشاعره اين تصديق قلبى آنگاه صورت مىپذيرد كه پيامبران مىآيند و مخاطبان خود را به تصديق خداوند و پيامبران و اوامر و نواهى الهى دعوت مىكنند. به موجب اين دعوت، تصديق موردنظر، از سوي خداوند بر انسانها واجب مىگردد و ايمان كه پذيرفتن اين ايجاب و تصديق قلبى آن است، محقق مىگردد. اين تصديق قلبى در واقع اعتراف كردن و شهادت دادن به حقانيت «ماجاء به النبى» است. اگر پيامبران از سوي خدا نمىآمدند، ايمان معنى پيدا نمىكرد، زيرا خطاب و ايجاب الهى متوجه انسان نمىشد و از او تصديق طلب نمىگرديد و انسان متعلقى براي تصديق (ايمان) نداشت. تحقق ايمان فرع بر تحقق پيشين خطاب و ايجاب الهى است.
عقل گرچه مىتواند وجود خداوند را درك كند، اما نفس اين درك ايمان نيست. همچنين عقل نمىتواند تصديق قلبى اين حقيقت درك شده را از انسان طلب كند و آن را بر وي واجب گرداند، چون عقل از طلب كردن و واجب گردانيدن ناتوان است. براساس اين تفكر اشعري عمل به واجبات شرعى و ترك محرمات داخل در حقيقت ايمان نيست و بدين سبب، مرحلة متوسطى ايمان و كفر وجود ندارد و شخصى كه مرتكب گناه كبيره مىشود، در صورت تصديق پيامبران مؤمن است (اشعري، مقالات...، 293-294، اللمع، 75-76؛ بغدادي، 250-284؛ ايجى، 384- 388).
تعريف معتزله از ايمان: از نظر متكلمان معتزله حقيقت ايمان «عمل همراه با معرفت» است، عمل به همة وظيفهها و تكليفها كه نخست عقل آنها را برعهدة انسان مىگذارد و سپس پيامبران آن را بيان مىكنند. در نظر معتزله تصديق وجود خدا و پيامبران و اوامر و نواهى الهى از اساسىترين وظايف انسان است و وقتى انسان اين وظايف را به جا مىآورد، مؤمن شناخته مىشود. در نظر آنان انسان يك موجود «مكلف» و «وظيفه مند» است. عقل وي هم وجود خداوند را درك مىكند و هم شكر او را به عنوان منعم، و اطاعت از امر او را به عنوان «مولى» بر انسان واجب مىگرداند. اصول واجبات و محرمات شرعى نخست به صورت واجبات و محرمات عقلى دريافت مىشود و آنچه شرع در اين باره مىگويد، يا تأكيد بر همانهاست و يا تفصيل جزئيات آنها. واجب گردانيدن نخستين، كار عقل است، نه شرع؛ ايمان در درجة اول تبعيت عملى از ايجابهاي عقلى است و در درجة دوم تبعيت عملى از ايجابهاي شرعى. در نظر معتزله مرتكب گناهان كبيره نمىتواند مؤمن باشد، چون ارتكاب اين گناهان تخلف آشكار از عمل به وظيفه است. چنين انسانى در مرتبهاي ميان ايمان و كفر قرار دارد (منزلةٌ بين المنزلتين) (قاضى عبدالجبار، 4/174- 175؛ مانكديم، 701-707؛ اشعري، مقالات، 266-272؛ شهرستانى، 1/73).
تعريف فيلسوفان مسلمان از ايمان: فيلسوفان مسلمان حقيقت ايمان را همان معرفت فلسفى به واقعيتهاي هستى دانستهاند. در نظر آنان ايمان عبارت است از سير نفس انسان در مراحل كمال نظري. عمل به واجبات و ترك محرمات گرچه سير نفس در مراحل كمال عملى است، ولى اين سير اثر خارجى همان كمال نظري است. مؤمن كسى است كه عقايد او با واقعيات هستى تطابق دارد. هرچه انطباق اين عقايد با واقعيات هستى، مستقيمتر و بىپردهتر و از اوهام دورتر باشد، ايمان كاملتر است. فيلسوفان مسلمان بر اساس اين تفكر، كلام اسلامى را فلسفى كردند و به خود اجازه دادند روش نقلى و دفاعى غالب بر كلام اسلامى را - كه از طرفى معطوف به تفسير قرآن مجيد براي دريافت عقايد اسلامى، و از طرف ديگر معطوف به رد شبهات بود - كاملاً تغيير دهند. آنها يك رشته بحثهاي فلسفى درباب وجود و صفات خداوند، حقيقت نبوت و معاد و مانند آن را جايگزين كلام اسلامى سنتى نمودند. فلاسفة مسلمان وحى را از جملة تواناييها و مقدورات خود انسان دانستند و آن را با عنوان اتصال نبى به عقل فعال تبيين كردند. با اين تبيين، ايمان به وحى حقيقتى جز معرفت فلسفى نمىتوانست داشته باشد. آنان با روش جديد خود، در واقع نزاع ميان ايمان و عقل را از ميان برداشتند. البته اِعمال اين روش در مواردي به مشكل عمده برخورد مىكرد كه مسألة «معاد جسمانى» از بارزترين آنهاست. در هر حال ايمان فيلسوفان مسلمان، «معرفت گرايانه» بود (صدرالدين، 6/8 بب).
تعريف عارفان مسلمان از ايمان: عارفان مسلمان در مقام بيان حقيقت ايمان از گونهاي تجربة معنوي سخن گفتهاند. در تعريفهاي آنان از ايمان اينگونه تعبيرات ديده مىشود: «ايمان اقبال به خداوند است»، «ايمان عبادت كردن خدا از روي حُبّ و شوق است»، «ايمان محافظت سرّ توحيد است»، «ايمان مشاهده با نوريقين است»، «ايمان دريايى است كه درياها را در خود فرو مىبرد»، «ايمان كشف عالم غيب است كه چون مَركبى شخص مؤمن را به حضور قدسيان مىبرد»، «ايمان نوري است كه بر عقل رجحان دارد و آنچه را با عقل نمىتوان درك كرد، با ايمان مىتوان يافت» و سرانجام «ايمان سكون و استقرار قلب و اطمينان نفس است». لازمة ايمان ترس از خدا، اميدواري به فضل او، اشتياق قرب او، تعظيمِ تعظيم كنندگان او، بىاعتنايى به بىاعتنايان به او، راضى بودن به قضاي او، حذر كردن از مكر او، شكرگزاردن به نعمتهاي او، توكل بر او و تسبيح يا ستايش اوست (حكيم ترمذي، 38 بب؛ غزالى، 4/63؛ جيلانى، 2/89؛ نقشبندي، 264؛ خلاصه...، 227- 228).
همة متكلمان و فيلسوفان و عارفان مسلمان كه دربارة حقيقت ايمان سخن گفتهاند، سعى كردهاند تا ريشهها و مبانى تعريف خود از ايمان را در قرآن كريم نشان دهند. در نظر هر يك از اين گروهها بعضى از موضوعات مربوط به ايمان در قرآن كه در آغاز مقاله آورده شد، عمده و مهم جلوه كرده، و منشأ تفسيرها و تأملات آنان دربارة ايمان گشته است. البته عارفان تجربههاي خود را نيز در تعريف ايمان وارد كردهاند.
مباحث مربوط به ايمان: پيرامون موضوع ايمان در تاريخ تفكر دينى اسلامى مباحث متعددي مطرح شده كه مهمترين آنها عبارت است از: 1. رابطة ايمان با يقين و شك، 2. زيادت يا نقصان پذيري ايمان، 3. تفاوت ايمان با اسلام، 4. ارتباط ايمان با عمل صالح و گناه كبيره و گناه صغيره، 5. ايمان و تقليد، 6. ايمان و معرفت، 7. متعلق ايمان (خدا، پيامبران، فرشتگان، كتابهاي نازل شده و روز واپسين يا آخرت)، 8. اثر ايمان در نجات اخروي.
ويژگى ايمان اسلامى: تعريفهاي گروههاي ياد شده از ايمان نشان مىدهد كه در نظر آنان ايمان اسلامى «دست آوردي انسانى» است كه براي شخص مؤمن حاصل مىشود. در فطرت، يا عقل، يا تواناييهاي انسان براي رياضت و تهذيب نفس اين سرمايه برحسب آفرينش وجود دارد كه خداوند و پيامبران و كتابهاي او را بشناسد و به آنها ايمان آورد و با ايمان زندگى كند. ايمان در اين مفهوم ايمان به يك «راز» نيست. ظاهراً از اين جهت تفاوت اساسى ميان ايمان اسلامى و ايمان مسيحى وجود دارد. ايمان مسيحى ايمان به يك «راز» است. در مسيحيت، هم وحى يك حقيقت مافوق طبيعى است و هم ايمان؛ و اين دو حقيقت مافوق طبيعى قلمرو آشكار شدن رازگونة خداوند براي انسان از طريق عيسى مسيح(ع) است.
مآخذ: اشعري، على، اللمع، به كوشش مكارتى، بيروت، 1952م؛ همو، مقالات الاسلاميين، به كوشش ريتر، ويسبادن، 1400ق/1980م ايجى، عبدالرحمان، المواقف، بيروت، عالم الكتب؛ بغدادي، عبدالقادر، اصولالدين، بيروت، 1401ق/ 1981م؛ جيلانى، عبدالكريم، الانسان الكامل، قاهره، 1368ق؛ حكيم ترمذي، محمد، بيان الفرق بين الصدر و القلب و الفؤاد و اللب، قاهره، 1958م؛ خلاصة شرح تعرّف مستملىبخاري، به كوشش احمدعلىرجايى، تهران، 1349ش؛ شهرستانى،عبدالكريم، الملل و النحل، به كوشش عبدالعزيز محمد وكيل، قاهره، 1387ق/1968م؛ صدرالدين شيرازي، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق؛ غزالى، محمد، احياء علومالدين، بيروت، 1992م؛ قاضى عبدالجبار، المغنى، قاهره، 1960م؛ قرآن كريم؛ مانكديم، [تعليق] شرح الاصول الخمسة، قاهره، 1384ق/1965م؛ نقشبندي، احمد، جامعالاصول فى الاولياء، قاهره، 1298ق. محمد مجتهد شبستري