کوروش هخامنشی که دم از حقوق بشر میزد در تاریخ کجاست !؟
تبهای اولیه
با سلام
نابودی برخی از تمدنهای کهن به دست کورش هخامنشی .
یکی از تمدنهایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود.
با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشنترین شکل ممکن سرکوب شد.:Sham:
کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیامکنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند.
او همچنین دستور داد لیدیاییها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.
سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیاییها میزند و رهبر آنان را به اسارت میگیرد.
شهرهای پریین و مگنزی غارت میشوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانههای خود را رها کرده و راه فرار در پیش میگیرند.
ساکنان کاریه به بردگی کشیده میشوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار میزنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح میدهند.
شهرها یکی پس از دیگری تسخیر میشوند و پس از اینکه تاراج میگردند، پادگانهای نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر میشوند.[INDENT]برای آگاهی بیشتر و تفصیل منابع بنگرید به: بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان،
ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۱۴ تا 117
رضا مرادی غیاث آبادی
[/INDENT]
یکی دیگر از تمدنهای کهن ایرانزمین که به دست کورش بزرگ بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود.
تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوبغربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است. این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد.
کاخی که بنا به اظهارات داریوش در کتیبه ششم او در شوش (DSf) پارسیان کمترین نقشی در ساخت آن نداشتند.
[FONT=Century Gothic]با اینکه خوزیان دستکم یکبار کوشیدند تا در زمان داریوش یکم از سلطه هخامنشیان رهایی یابند و تا حد زیادی نیز در اینکار موفق شدند، اما به گفته داریوش در کتیبه بیستون با سرکوب شدید او مواجه شدند و برای همیشه منکوب گردیدند و از صفحه تاریخ محو شدند.
در این زمینه پییر بریان آورده است: «قتلعامهایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نوبابلی حکایت میکند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابود شده است».[INDENT][FONT=Century Gothic]بنگرید به: بریان، پییر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۲۵٫
[FONT=Book Antiqua]ادامه دارد............!
[/INDENT]
یکی دیگر از کشورها و تمدنهایی که به دست کورش بزرگ و با تهاجم سپاه پارسی او نابود شد، تمدن درخشان گیلان باستان یعنی کادوسی/ کادوسیان بود که در جنوبغربی دریای کاسپی/ دریای مازندران جای داشت.
کادوسیان دستکم یکبار کوشیدند تا استقلال و هویت خود را باز یابند اما با سرکوب هخامنشیان مواجه شدند و برای همیشه از تاریخ محو گردیدند. :Sham:
آثار و اشیای باستانی و از جمله جامهای زرین مشهور مارلیک، کلورَز، عمارلو و املش متعلق به این تمدن بزرگ و نابود شده هستند که همگی قبل از زمان هخامنشیان ساخته شدهاند.[INDENT]برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: تاریخ پلوتارک، بخش اردشیر، بندهای ۲۸ و ۲۹؛ دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورکایی و اسماعیل سنگاری، انتشارات جامی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۴۹؛ مشیرالدوله پیرنیا، تاریخ ایران باستان، جلد یکم، ص ۱۱۲۸ تا ۱۱۳۱٫
[FONT=book antiqua]ادامه دارد............!
[/INDENT]
سلام
شما ابندا تکلیف خود را مشخص کنید. در لینک زیر
اگر عمر منشور کوروش بیش از 200 سال باشد، گردنم را با گیوتین میزنم
در دفاع از موضوع شماره 1 که کورش را جعلی و ساختگی خوانده، صحبت کردید و تاریخ ایران باستان را تحریف شده و ساختگی خواندید، و مطمئنا این تحریف را شامل کتابهای مستشرقین می دانید، سپس خود در اینجا به همان کتابهای مستشرقین استناد می کنید؟ این یک بام دو هوا کردن چه معنایی دارد؟
آنجا می فرمایید اینها حقایق است و کورشی وجودندارد اما اینجا کورش حکومتها را ساقط می کند و انسانها را به بردگی می کشد!!!!!!!!!!!
این دوگانگی مرا واداشته تا در اینکه شما همکار علمی بخش تاریخ انتخاب شده باشید را امری عجیب بدانم.
ضمنا شما علت این نبردها را ذکر نکردید، صرف ساقط کردن حکومت دیگری و به بردگی کشیدن آن قوم نمی توان گفت که فرد فاتح ظالم بوده است. اگر اینگونه است درباره جنگها و فتحهای صدر اسلام و مهمترینشان: اسقاط حکومت ساسانی در زمان امام علی (ع)، و فتح اندلس که هر در هر دو خونهای بسیار ریخته شد و برده های بسیاری - که موالی نامید می شدند - در پی داشت چه می گویید؟
آنچه مهم است این استکه بررسی شود ایا کورش -که البته شما معلوم نیست وجودش را قبول دارید یا نه!! - به ستم چنین کرده یا به حق. چراکه جنگهای صدر اسلام همگی به حق بودند و همین امر به انها وجه می بخشد.
ضمنا توجه داشته باشید که برخی از بزرگان معتقدند کورش همان ذوالقرنین است که نبی بود.
_____________________
جدای از این بحث به شما پیشنهاد میکنم که حدیثی را که به عنوان امضا برای ارشاد دیگران قرار داده اید خودتان هم با دقت بخوانید.
ضمنا چرا آنچه در باب کورش گفته شده را کامل نقل نمی کنید. برای نمونه در لغت نامه دهخدا که مقالاتش کار پژوهشی است در ذیل کورش کبیر امده:
کورش در میان مردان تاریخی عهد قدیم ، یکی از رجال کم نظیری است که نامشان در اذهان ملل عهدهای مختلف باقی مانده است . حتی می توان گفت که از این حیث او یکی از سه شخصیتی است که به ترتیب تاریخ اسمشان ذکر می شود: کورش ، اسکندر و قیصر (ژول سزار). اشتهار او در میان ملل جهان چند جهت دارد: نخست آنکه پیامبران بنی اسرائیل او را بسیار ستوده اند و پیروان مذاهبی که تورات را مقدس می دانند، از کودکی و از راه کتابهای مذهبی خود با نام کورش مأنوس می شوند و او را محترم می شمارند. دیگر آنکه کورش را مورخان عهد قدیم و جدید به اتفاق بانی دولتی می دانند که از حیث وسعت بی سابقه بود و از سیحون تا دریای مغرب و بحر احمر امتداد داشت . اما اگر به دیده ٔ انصاف بنگریم باید بگوییم که شهرت و عظمت کورش از فتوحات او نیست ، زیرا قبل از او بابل و آشور پادشاهان عظیم الشأن و جهانگیران نامی داشتند. اهمیت و شهرت جهانگیر کورش از طرز سلوک و رفتاری است که وی با ملل مغلوب داشت و چنین رفتار دادگرانه ای در مشرق زمین بی سابقه بوده است . وی سیاست ظالمانه ٔ پادشاهان سابق و بخصوص سلاطین آشور را به سیاست رأفت و مدارا تبدیل کرد. دیگر آنکه در فتوحات کورش نه تنها پادشاهان و شاهزادگان مغلوب کشته نمی شوند، بلکه از خواص و ملتزمان او می گردند (مانند: کرزوس و تیگران ). همچنین در شهرهای تسخیرشده کشتار نمی شود و مقدسات ملل محفوظ و محترم می ماند. کورش در بیانیه ها و فرمانهای خود از مقدسات ملل به احترام و تکریم نام می برد. آنچه را از ملل مغلوب ربوده اند، پس می دهد و از جمله برطبق مندرجات تورات 5400 ظرف طلا و نقره به بنی اسرائیل رد می کند، معابد ملل مغلوب را تعمیر و تزیین می نماید (مانند: معبد اساهیل و ازیدا در بابل ، و امر به بنای معبد بزرگی در بیت المقدس ). پس از کشته شدن بلتشصر - پسر پادشاه بابل - دربار پارس و همه ٔ سپاهیان ایران به حکم کورش ، عزادار می شوند. در لودیا (لیدی ) کورش از میان مردم آنجا یک تن را والی می کند. شهر صیدا که به دست «بخت نصر» پست و ذلیل شده بود، به دست کورش آباد و ارجمند می گردد. از داوریهای مورخان ومدلول اسناد و مدارک تاریخی چنین برمی آید که کورش سرداری دلیر و کاردان و سیاستمداری بزرگ و مهربان بود. اراده ٔ قوی و عزمی راسخ داشت . جزمش کمتر از عزمش نبود، زیرا که بیشتر به عقل متوسل می شد تا به شمشیر. سلوک کورش با مردم مغلوب ، دوره ٔ جدید در تاریخ مشرق زمین قدیم گشود که تا حمله ٔ اسکندر به ایران ادامه یافت و آن را از دوره های پیش متمایز ساخت . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ؛ ذیل کوروش ). و رجوع به ذوالقرنین در همین لغت نامه و ایران باستان ج 1 صص 232-477 شود.
چه قدر عجیب است که برخی یک شبه چنان عالم شده اند که تمام بزرگان پیش از خود را افرادی جاهل و فریب خورده می دانند. اگر سند متقنی است رو کنید ما هم بدانیم. صرف نقل گزینشی آن هم از اثار دیگران دلیلی بر صحت این ادعاهای نوظهور نیست.
اهمیت و شهرت جهانگیر کورش از طرز سلوک و رفتاری است که وی با ملل مغلوب داشت و چنین رفتار دادگرانه ای در مشرق زمین بی سابقه بوده است . وی سیاست ظالمانه ٔ پادشاهان سابق و بخصوص سلاطین آشور را به سیاست رأفت و مدارا تبدیل کرد. دیگر آنکه در فتوحات کورش نه تنها پادشاهان و شاهزادگان مغلوب کشته نمی شوند، بلکه از خواص و ملتزمان او می گردند (مانند: کرزوس و تیگران ). همچنین در شهرهای تسخیرشده کشتار نمی شود و مقدسات ملل محفوظ و محترم می ماند.
با سلام
عجب !!عجب !!
دیدم خالی از لطف نیست اسناد را ورق بزنیم !گویا شما خواب نما شده اید!!
گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند.
او به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابل احتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند.
آنان در حالیکه بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که میدیدند به ضرب تیغ از پای در میآوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند».
پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.
کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند.
او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.
کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.
[indent]برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۶٫
[/indent]
چقدر جالب است!!!!!!!!!!!!!! شما به عنوان همکار علمی تاریخ حرف خود را می زنید سپس جوابی حرفهایتان را که داده می شود به بهانه حاشیه پردازی حذف می کنید؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر حاشیه پردازی است بگذارید خوانندگان خود عقل و شعور دارند واکنش نشان می دهند و قضاوت می کنند. شما هم متهم هستید هم قاضی؟!!!!!
و اعضای محترم سایت که این مطلب را می خوانند مد نظر داشته باشند که موضوعی که حذف شده هیچگونه توهین و یا بی ادبی را در بر نداشته و تنها تبین تناقضات مطرح کننده این تایپیک بود.
از مسئولین سایت تقاضا دارم که با این شیوه بسیار سخیف برخورد شود، اگر اینگونه باشد کسی نمی تواند دررد سخنان منتصبین انجمن حرفی بزند. اگر قضاوتی هست یاید شخص ثالثی این قضاوت را بکند نه طرف مقابل قضیه. و بهترین شخص ثالث خوانندگان انجمن هستند.
اگر این شیوه ادامه پیدا کند بحث و گفتگو در این انجمن هیچ فایده ای ندارد و تنها وقت تلف کردن است. چون قرار است تنها یک صدا شنیده شود.
چقدر جالب است!!!!!!!!!!!!!! شما به عنوان همکار علمی تاریخ حرف خود را می زنید سپس جوابی حرفهایتان را که داده می شود به بهانه حاشیه پردازی حذف می کنید؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر حاشیه پردازی است بگذارید خوانندگان خود عقل و شعور دارند واکنش نشان می دهند و قضاوت می کنند. شما هم متهم هستید هم قاضی؟!!!!!و اعضای محترم سایت که این مطلب را می خوانند مد نظر داشته باشند که موضوعی که حذف شده هیچگونه توهین و یا بی ادبی را در بر نداشته و تنها تبین تناقضات مطرح کننده این تایپیک بود.
از مسئولین سایت تقاضا دارم که با این شیوه بسیار سخیف برخورد شود، اگر اینگونه باشد کسی نمی تواند دررد سخنان منتصبین انجمن حرفی بزند. اگر قضاوتی هست یاید شخص ثالثی این قضاوت را بکند نه طرف مقابل قضیه. و بهترین شخص ثالث خوانندگان انجمن هستند.
اگر این شیوه ادامه پیدا کند بحث و گفتگو در این انجمن هیچ فایده ای ندارد و تنها وقت تلف کردن است. چون قرار است تنها یک صدا شنیده شود.
با سلام
عجب روزگاری شده فکر کنم اگر خود کوروش شاه از قبر بیرون بیاید و بگوید من این کارها را کرده ام کوروش پرستان گردنش را بزنند !!:Nishkhand:
به گزارش گزنفون، کورش در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمتهای آسمانی در اختیار ماست تا به تارومار دشمنی بپردازیم که در خواب است.:Moteajeb!::Moteajeb!:
جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است.
ما در صبح زود در حالی به شهر حمله میکنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیدهاند.
ما مشعلهای بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانههای آنان جملگی از چوب خرما است.:Moteajeb!::Moteajeb!:
سربازان ما خانههای آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعلههای آتش بسوزند». [INDENT]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴؛ کسنفون، سیرت کورش کبیر، ترجمه وحید مازندرانی، انتشارات دنیای کتاب، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۱، صفحه ۲۶۷ و ۲۶۸٫
[/INDENT]
گزنفون آورده است ...
[indent]برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۶٫
[/indent]
در همان موضوعی که حذف کردید -و این استبداد رای شما را میرساند - از شما خواسته شده بود که تناقض گویی نفرمایید شما در جایی دیگر کلام مستشرقین را تحریف شده خواندید حال به کلام خود انها استناد می کنید. اینطور که معلوم است انجاهاییش که با عقیده شما نمی خواند تحریف شده است و انجاهاییش که موید حرف شما است متقن و درست!!!!!!!!
البته می توانید این را هم به بهانه واهی دیگری حذف کنید، اصلا بهتر است انجمن را تبدیل به وبلاگ شخصی خود کنید تا فقط نظر شما مطرح شود.
انجاهاییش که با عقیده شما نمی خواند تحریف شده است و انجاهاییش که موید حرف شما است متقن و درست!!!!!!!!
با سلام
احسنت !!
ما هم همینها را میگویم !!چرا ناراحت میشوید ؟
مثل بشر دوستی کوروش و احترام به زنان
زنان یکی از مظلومترین و ستمکشیدهترین اعضای جوامع انسانی بودهاند که قربانی جنگها و تجاوزهای متجاوزان و جهانگشایان میشدند.
زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست میدادند و به اسارت و بردگی گرفته میشدند. رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است.
یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگیهای او بدان استناد میشود، کورشنامه گزنفون است.
اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمیشود.:khaneh:
به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت.:Moteajeb!::Moteajeb!:
[FONT=Book Antiqua]او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازندهای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگیاش دلکشتر و روحپرورتر از خانهاش شود».
یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود.
آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید.
محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او میگوید: «هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی میبریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است».
زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری میکند و بر سر خویش میکوبد.
زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی میکنند و ناله و تضرع سر میدهند.
تأثیر این ناله و استغاثهها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که: «در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعهای جواهر بدرخشید. به تو اطمینان میدهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و ملاحت نخواهی یافت».
[INDENT]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کوروشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۸٫
[/INDENT] رضا مرادی غیاث آبادی
با سلام
عجب حقوق بشری کوروش داشته و ما نمیدانستیم
سنگسار زنان در زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل امری متداول بود و در مورد زنان زانیه اجرا میشد.
در این مورد مردان از مجازات سنگسار معاف بودند، مگر آنکه به حرم و کنیزان شاه نظر داشتند.:khaneh:[INDENT]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷ (منبع زیر)؛ و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد یکم، مشرق زمین.
[/INDENT] رضا مرادی غیاث آبادی
با سلام
آقای عزیز اگر دست از این مطالب بی مورد بر ندارید مدیریت با شما برخورد خواهد کرد !!
اگر سخنی دارید مستند عنوان کنید در غیر این صورت مطالب بی مورد شما حذف میشود !!
متاسفانه این روش قدیمی شده دنبال یک راه حل اساسی بگردید !!
کورش بزرگ هخامنشی در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن بردهداری یا برانداختن بهرهکشی از انسانها آورده است.
اما این ادعا با کتیبههای دیگر عصر هخامنشی موافقت ندارد.
برای مثال به موجب لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند.
دخترانی که به گرو گرفته میشدند، برای بهرهکشی جنسی اجاره داده میشدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند.
برای آگاهی بیشتر بنگرید به:[INDENT] Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
[/INDENT]
به موجب الواح هخامنشی کشف شده در بابل دانسته شده که کورش و کمبوجیه با سرمایهای که از محل غارت لیدی تأمین شده بود، در مؤسسه مالی اگیبی سرمایهگذاری کردند.
فعالیتهای این مؤسسه از جمله عبارت بود از: اعطای وام با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن فاحشه.:Sham:
برای آگاهی بیشتر بنگرید به:[INDENT] Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه
آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
[/INDENT]
با سلام
لطفا تاپیک را منحرف نکنید !
و از سوالات بی مورد خوداری کنید چنانچه موضوع خاصی مورد نظر شما است تاپیک جدید ایجاد کنید !
[FONT=Book Antiqua]با سلام
حقوق بشرهای کوروش هخامنشی در تاریخ چنین است !!!!!!
توجه به مفاد کتیبههای گلی بدست آمده از زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل (و از جمله لوح شماره ۲۷۷) نشان میدهد که زنان حقالارثی معادل نصف مردان داشتهاند و در موارد خاصی هیچگونه حقالارث به آنان تعلق نمیگرفته است.
[INDENT]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
[/INDENT]
با سلام
آقای عزیز اگر دست از این مطالب بی مورد بر ندارید مدیریت با شما برخورد خواهد کرد !!
اگر سخنی دارید مستند عنوان کنید در غیر این صورت مطالب بی مورد شما حذف میشود !!
متاسفانه این روش قدیمی شده دنبال یک راه حل اساسی بگردید !!
اگر مدیریت انصاف داشته باشد با شما باید برخورد کند نه با کسی که تناقضهای حرف شما را آشکار می کند.
ضمنا به جای فرافکنی آن همه سوالات و ایراداتی را که به حرفهایتان گرفته شدو شما حذفش کردید با استناد پاسخ دهید.
هیچ کدوم از اینهایی که گفتین رو در کتاب تاریخ ایران باستان به نوشته حسن پیرنیا ننوشته بود.
"آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید. "
من عکس این داستان شما رو دیده بودم.
[FONT=Century Gothic]یکی دیگر از تمدنهای کهن ایرانزمین که به دست کورش بزرگ بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود.
تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوبغربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است. این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد.
سلام
باید توجه داشت که مدتی پیش از کوروش، تمدن عیلامی حملاتی دهشتناک را از جانب آشوریان دریافت داشته بود و چنانکه آشور بانیپال در کتیبه خود می گوید
"تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، و در مدت یک ماه و یک روز کشور ایلام را با همه پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از چارپایان و گوسپند، و نیز از نغمههای موسیقی بیبهره ساختم و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند."
تصویر آشور بانیپال
ویرانی شوش توسط آشوریان و افتخار آنان به ویرانی و نابودی تمدن عیلامی
سنگنگاره ویرانی شوش یا سنگنگاره آشور بانیپال یکی از آثار باستانی است که به مناسبت غلبه آشوریان بر عیلامیان در سال ۶۴۷ پیش از میلاد خلق شدهاست. در این نقش برجسته، سپاهیان آشور در حال ویران کردن معبد با کلنگ دو سر و دیلم هستند و همچنین از شهر شوش زبانههای آتش بلند میشود. تعدادی هم از سربازان آشوری مشغول خارج کردن گنجهای آن هستند. این اثر باستانی در موزه بریتیش میوزیوم لندن نگهداری میشود. در بخشی از کتیبه آشور بانیپال که به مناسبت ویرانی شهر شوش نوشته شده، چنین آمدهاست:[INDENT] من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخهای معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزئین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانهای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در عیلام نخواهد شنید.
[/INDENT]
[FONT=book antiqua]ی
کادوسیان دستکم یکبار کوشیدند تا استقلال و هویت خود را باز یابند اما با سرکوب هخامنشیان مواجه شدند و برای همیشه از تاریخ محو گردیدند. :Sham:
در زمان چیرگی سلوکیان بر ایران اینان را در سپاه سلوکی نیز میبینیم. برای نمونه در نبرد رافیا با مصر کادوسیان بخشی از جنگجویان سلوکی بودهاند. واپسین نشانههای از کادوسیان در زمان اشکانیان در تاریخ دیده میشود.
پس حداقل هخامنشیان آنان را از صحنه تاریخ محو نکردند!
زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست میدادند و به اسارت و بردگی گرفته میشدند. رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است.به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت.:moteajeb!::moteajeb!:
مگر اشکالی دارد؟
چطور دیگران بدتر از این عمل را مرتکب شدند و کسی به آنان خرده نمی گیرد؟
بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند" مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر " فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر "حرب" هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره "یزید مهلب" در آمد . طبری مینویسد او به مناسبت این مبارزه طولانی ایرانیان طبرستان با اعراب و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و 40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30 میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی دمشق شد .یا
یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.یا
بلاذری مینوسید :"اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .
یا
بلاذری مینویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند . کسی جان سالم بدر نبرد .بلاذری میگوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان - آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود .بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود 40 هزار تن تخمین زد . او خبر از قتل عام بیش از 100 هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر میدهد .
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)
در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)کافی است یا باز هم نیاز است؟ حداقل من در جایی ندیدم که کسی این مهاجمین را غیرموحد دانسته باشد.
با سلامحقوق بشرهای کوروش هخامنشی در تاریخ چنین است !!!!!!
توجه به مفاد کتیبههای گلی بدست آمده از زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل (و از جمله لوح شماره ۲۷۷) نشان میدهد که زنان حقالارثی معادل نصف مردان داشتهاند و در موارد خاصی هیچگونه حقالارث به آنان تعلق نمیگرفته است.[indent]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
beitrage zur assyriologie und semitischen sprachwissenschaft, dritter band, heft 3, leipzig, 1897.
[/indent]
الان کجای این مطلب اشکال دارد؟
مگر نه این است که در اسلام حق الارث زن نصف مرد است!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و همین الان در ایران به آن عمل می شود!
شما قوانین فرانسه را با اینجا مقایسه می کنید؟
با سلام
عجب حقوق بشری کوروش داشته و ما نمیدانستیمسنگسار زنان در زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل امری متداول بود و در مورد زنان زانیه اجرا میشد.
رضا مرادی غیاث آبادی
این که در جمهوری اسلامی هم رعایت می شود. منظور شما این است که الان در ایران حقوق بشر زیر پا گذاشته می شود؟؟؟؟؟
در این مورد مردان از مجازات سنگسار معاف بودند، مگر آنکه به حرم و کنیزان شاه نظر داشتند.:khaneh:
همانگونه که در برهه ای از زمان در اسلام هم مصرف مشروبات الکلی آزاد بوده است! ممکن است احکام دین خداوند در آن زمان اینگونه بوده باشد!
الان کجای این مطلب اشکال دارد؟مگر نه این است که در اسلام حق الارث زن نصف مرد است!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و همین الان در ایران به آن عمل می شود!
شما قوانین فرانسه را با اینجا مقایسه می کنید؟
شما الان مشکلت اینه که چرا نصف مرد میگیره ؟؟
دلیلشو نمیدونی یعنی ؟؟!
[FONT=century gothic]
[FONT=century gothic]گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند.
[FONT=century gothic]او به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابل احتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند.[FONT=century gothic]پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.
[FONT=century gothic]کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند.
[FONT=century gothic]او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.
[FONT=century gothic]کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.
[FONT=book antiqua] [FONT=book antiqua]به گزارش گزنفون، کورش در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمتهای آسمانی در اختیار ماست تا به تارومار دشمنی بپردازیم که در خواب است.
جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است.
ما در صبح زود در حالی به شهر حمله میکنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیدهاند.
ما مشعلهای بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانههای آنان جملگی از چوب خرما است.
سربازان ما خانههای آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعلههای آتش بسوزند».
[FONT=Book Antiqua]
[FONT=Book Antiqua]زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست میدادند و به اسارت و بردگی گرفته میشدند. رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است.
[FONT=Book Antiqua]یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگیهای او بدان استناد میشود، کورشنامه گزنفون است.
[FONT=Book Antiqua]به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت.
رضا مرادی غیاث آبادی
[FONT=Book Antiqua]کورش بزرگ هخامنشی در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن بردهداری یا برانداختن بهرهکشی از انسانها آورده است.
[INDENT]
[/INDENT]
[FONT=arial]تحریف نوشته های گزنفون توسط رضا مرادی غیاث آبادی
نویسنده: مجید خالقیان تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ١٣٩١
آقای رضا مرادی غیاث آبادی مدعی شده اند که گزنفون مواردی مانند «دنبال کردن هموطنان مادی»، «تصاحب زنان»، «قتل عام شهرها» و... را به کوروش بزرگ نسبت داده است. اما جالب است که آقای غیاث آبادی مواردی کاملا خلاف آنچه که در کوروش نامه گزنفون نوشته شده است را ادعا کردند. در این موضوع قبل از آنکه دفاع از کوروش لازم باشد، دفاع از مورخ و فیلسوف محترمی مانند گزنفون، لازم است.
آقای غیاث آبادی یا مطالب نوشته شده در کوروش نامه گزنفون را خوب مطالعه نکردند و یا از روی غرض ورزی اینچنین مطالبی را نوشته اند. در ادامه به بررسی موارد گفته شده توسط غیاث آبادی می پردازیم.
نگاهی به کوروش نامه گزنفون
قبل از اینکه وارد بحث اصلی بشویم؛ خوب است کمی درباره کتاب کوروش نامه گزنفون سخن بگوییم. این کتاب تأثیر زیادی بر همه اعصار گذاشته است. کوروش نامه، سرشار از مفاهیم اخلاقی است و در این کتاب با زنان و مردان بزرگی آشنا می شویم. مردان نیک سیرتی همانند کامبیز و کوروش، و بانوان باوفایی همچون پانته آ. روابط عاشقانه در این کتاب بسیار زیبا بیان می شود، تا جایی که برخی این کتاب را درس نامه ی زندگی می دانند.
گزنفون به دنبال آموختن آموزه هایی به مخاطبان بوده است. غیاث آبادی با این تحریفات، مواردی برخلاف اهداف گزنفون، القا کرده است که بسیار تأسف آور می باشد.
اما از لحاظ تاریخی، نوشته های گزنفون هم مانند هر داده ی تاریخی دیگری باید بررسی شود. گزنفون مانند بسیاری از مورخان یونانی دیگر (مانند هرودوت و کتزیاس) هم عصر کوروش نبوده است. اختلاف در منابع باعث شده است که پی بردن به برخی از نقاط زندگی کوروش سخت باشد اما درباره مهربانی کوروش بین منابع اشتراک وجود دارد. معمولا مواردی که در منابع مشترک می باشند و یا شواهدی از بیرون آن را تأیید می کند؛ به عنوان رویداد هایی محتمل پذیرفته می شوند. از این رو در این نوشتار پیش از اینکه به دنبال این باشیم که کوروش چه کرده است؛ به دنبال این هستیم که گزنفون چه نوشته است. حال در یک بحث مفصل دیگر می توان درباره درستی یا نادرستی هر کدام از آن ها تحقیق کرد.
غیاث آبادی به چه چیز استناد می کند؟!
آقای غیاث آبادی در جایی می نویسد:[INDENT] گزنفون نیز نویسنده دیگریست که مکرراً برای شرح و توصیف خصال برجسته و مردانگیها و بزرگواریهای کورش بدو استناد میشود. اما آشکارا و تعمداً بسیاری از گزارشهای او نادیده گرفته میشوند..
[/INDENT]
آقای غیاث آبادی معمولا به ترجمه ی رضا مشایخی استناد می کند:[INDENT] گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، ۱۳۸۶
[/INDENT]
باید در نظر داشت که ممکن است هر مترجمی در القای مفاهیم دچار اشتباه شده باشد و بهتر است چند ترجمه را بررسی کنیم و بعد یک موضوع را ارائه دهیم.
مواردی که از آقای غیاث آبادی در این جا نقل می شود مربوط به اولین باری است که آن مطلب را گذاشته اند و بنده مطالعه کردم. بنده چند بار مشاهده کردم که ایشان مطالب خود را ویرایش می کنند و از این ویرایش سخنی به میان نمی آورند. در ادامه مطلب به بررسی ادعا های ایشان می پردازیم.
کوروش به دنبال هوطنان ماد خود افتاد؟!
غیاث آبادی در یکی از مطالبش می نویسد:[INDENT] او [گزنفون] در فصل چهارم از کتاب اول،...کورش را با اعراب گرسنهای مقایسه کرده که با شمشیر به دنبال هموطنان ماد خود افتاده و آنان را بیمحابا میکشته است.
[/INDENT]
در اینجا دو مورد بسیار عجیب و تا حدودی با نمک می نماید. اول اینکه غیاث آبادی لفظ «اعراب گرسنه» را می آورد که معلوم نیست از کجا آورده! دوم اینکه مدعی می شود که کوروش «به دنبال هموطنان ماد خود افتاده» است.
داستان از آن قرار است که کوروش برای اولین بار در سنین نوجوانی به شکار می رود و در حین شکار، آشوریان، به سرزمین ماد حمله می کنند:
جوان شهزاده ای از آشوریه که با دوشیزه یی پیوند زناشویی می خواست بستن، گروهی آراسته کرد بهر نخجیر به فرخی آن آیین و چون شنیده بود که در مرز آشوریه و ماد نخجیران فراوان اند و دست ناخورده و نا آزرده به سبب جنگ، آن خطه را از بهر نخجیرگاه خویش برگزید...
آنگاه شهزاده خویشتن را پرسید:«آیا به جای نخجیر ورزیدن بهتر آن نیست که بر کشور ماد بتازم و غنیمت به چنگ آرم؟»
سپس، کوروش به مقابله با آن ها می پردازد. کوروش و یارانش موفق می شوند دشمنان آشوری را فراری دهند و متواری سازند. شاید آقای غیاث آبادی این بخش را خوب مطالعه نکردند که می فرمایند: « [کوروش] با شمشیر به دنبال هموطنان ماد خود افتاده و آنان را بیمحابا میکشته است.» به هر حال چنین اشتباهی از کسی که مدعی است سی سال (و حتی بیشتر) پژوهش می کند در نوع خودش جالب است.
اما درباره لفظ «اعراب گرسنه»، باید بگوییم که گزنفون بیشتر یورش بی باکانه ی کوروش را در نظر داشته است و حرفی از اعراب گرسنه نیست. در اینجا چند ترجمه از بخشی که احتمالا مورد توجه غیاث آبادی بوده است را عینا می آوریم:
رضا مشایخی: (ترجمه ای که غیاث آبادی به آن اشاره کرده است)
کورش مانند تازیان اصیل ولى بى تجربه اى که چون به گرازى حمله مى برند دیگر هیچ نمى بینند و نمى فهمند، سعى مى کرد با شدت بسیار بر متواریان بتازد و آنها را به هلاکت رساند.
ابوالحسن تهامی:
و کوروش هنوز، پیشاپیش، چون شیری جوان و نا آزموده، به انگیزه نژاد و برنایی می تاخت در پی سهمگین نره گاوان...
خشایار رخسانی:
همانند یک شکارچی ... که بیباکانه به گله ی گُرازان یورش میبرد، کوروش در پیگرد دشمنان می شتابید...
مشاهده می کنید که گزنفون قصد بیان بی باکی کوروش در میدان جنگ آن هم در مقابله با مهاجمین بیگانه را داشته است. به گفته ی گزنفون، این گونه دلاوری های کوروش باعث محبوب شدن او نزد ماد ها شد:
از این دست رویداد ها بسیار گذشت به خطه ماد و نام کوروش روز از پی روز، در ترانه ها و داستان ها بر زبان مردمان روان شد، و آستواگ[=آستیاگ] که همواره دوست می داشت او را، بیرون از هر اندازه در شگفت شده بود که چگونه کوروش به آن سان در دل مردمش خانه کرده است.
کوروش به اشخاص بی سلاح که در خواب بودند حمله کرد؟!
غیاث آبادی در ادامه مطلب خود می نویسد:[INDENT] او [گزنفون] در فصل ششم از کتاب اول ... در مورد حمله ناگهانی به اشخاص بیسلاحی که در خواب بودند، آورده است...
[/INDENT]
آقای غیاث آبادی اینطور القا کردند که عده ای خواب بودند و کوروش به آن ها حمله کرده است. اما قضیه کاملا چیز دیگری است.
در فصل ششم از کتاب اول(دفتر ۱، بخش ۶)، گفتگوی بسیار شنیدنی میان کوروش و پدرش مطرح می شود. در اینجا خلاصه ی یکی از بخش هایی که کوروش اندرز های پدر را در حضور پدر مرور می کند، می آوریم. آنجا که کوروش به پدرش کامبوزیا(کمبوجیه یا کامبیز) می گوید:
آری به نیکی یاد دارم که شما آن گونه با من سخن می گفتید ... کسی را نیاز برآورده نخواهد شد ... [که] از ایزدان خواهد که وی را محصولی فراوان پاداش دهند اما هیچ دانه ای نیافشانده باشد، یا ... خواهد که وی را تندرست از جنگ به خانه بازآورند اما خود هیچ چاره ای نیاندیشیده باشد. شما مرا گفتید که تمامی این نماز ها ناساز و ناهمگون با آیین آسمان است...
پدر، پس از شنودن این سخن او را گفت: و آیا به یاد می آوری که اندیشیدیم، مردی [که]... نیاز های خود و خانوار خود برآورد به کاری بس والا دست زده است؟... «آری پدر من» کوروش پس از این پاسخ افزود: به یاد می آورم به نیکی، و من با شما هم داستان شدم...
در ادامه ی این گفتگو، درباره ترفند های جنگی هم سخن به میان می آید. این بخش برخلاف آنچه غیاث آبادی القا کرده است، اصلا حالت روایت یک موضوع تاریخی ندارد.
گزنفون می نویسد:
[کورش گفت:] «پدر، و به من بگویید که چگونه میتوانم در برابرِ دشمن برتری و فردات بدست آورم.»
«پس باید که برنامه ریزی کُنید،» کامبیز گُفت، «همینکه ببینید که در توان شما است، با مردانِ خودتان که در سازماندهی خوبی هستند، سازماندهی دشمن را برهم بزنید، با مردان خودتان که آراسته به جنگ ابزار هستند، با دشمنی که ابزار جنگی به همراه ندارد رو در روی شوید، و با مردان خودتان که بیدار و آراسته به جنگ ابزار هستند، دشمن را در هنگام خواب فرناس گیر کنید (غافل گیر کنید). و سپس شما خواهید توانست دشمن را که در یک نِهِشت (موقعیت) ناهنجار و ناسازگار است، گیر بیاندازید.
مشاهده می کنید که در اینجا بحث غافل گیر کردن دشمنان و گیر انداختن آن ها مطرح می شود. باید توجه داشت که بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش بزرگ در مقابل دشمنانی که یک سویه قصد حمله را داشتند؛ قرار می گیرد و اقدامات دفاعی و پدافندی انجام می دهد.
برای دانش بیشتر بنگرید به: کوروش بزرگ، مهاجم یا مدافع؟!
به راستی جنگجویی که چنین ترفند هایی را بلد نباشد هیچ گاه در راه دفاع از میهن موفق نخواهد بود آن هم در برابر دشمنانی مانند آشوریان و هم دستانشان. چنین ترفند هایی باعث تلفات کمتر هر دو طرف هم می شود.
البته در هیچ بخش دیگری از کوروش نامه و هیچ منبع دیگری، از عملی شدن چنین ترفندی توسط کوروش سخن به میان نمی آید. پس موردی که غیاث آبادی می گوید کاملا مردود است.
کوروش مردم شهر را کشته است؟!
اهالی شهر یا میدان جنگ؟!
غیاث آبادی در یک ادعای عجیب می نویسد:[INDENT] در فصل سوم کتاب سوم نقل شده که کورش و سپاهیانش به اندازهای از اهالی شهر را کشتند که «زنان شیون و زاری آغاز کردند و دیوانهوار به هر سو میگریختند. آنان اطفال خود را به آغوش گرفته بودند و از معدود کسانی که زنده مانده بودند، استغاثه میکردند که نگذارید ما تنها و بیپناه بمانیم».
[/INDENT]
باز هم آقای غیاث آبادی مطالب مهم تری که قبل و بعد از این رویداد گفته می شود را در نظر نگرفتند و چیزی وارونه را القا دادند.
اول اینکه این رویداد در شهر اتفاق نمی افتد بلکه در میدان جنگ است و شاید این ابهام پیش آید که زنان در این هیاهو چه می کنند؟! گزنفون در بخش سوم از دفتر چهارم توضیح می دهد که در آسیا جنگجویان به همراه خود زنان و دارایی های خود را می بردند:
دانستنی است که تا به امروز ایل های آسیا هر آن گه که رآی بر جنگ می نهند گران ارج ترین دارایی خویش به همراه می برند. چنین گویند که در برابر آن زیبا رخان، رزم آوران دل باخته ی ایشان، نیکوتر رزم کنند؛ چرا که شور پاییدن و پاس داشتن از آن گنج های گران بر دل و روان شان چنگ می افکند. شاید که چنین بُوَد و شاید نیز آتش های درون [نیاز های شهوانی] باشد دلیل آن.
رویداد مورد بحث هم در میدان جنگ اتفاق افتاده است و آنچه غیاث آبادی می گوید (به اندازهای از اهالی شهر را کشتند)، کاملا مردود است.
حال ببینیم حقیقت ماجرا چه بوده است. گزنفون در بخش سوم از دفتر سوم به بررسی اولین جنگ کوروش و آشوریان می پردازد. سپاهیان کوروش با دلاوری تمام به دشمن می تازند و برخی از سپاهیان دشمن فرار را به قرار ترجیح می دهند. در این هنگام است که زنان و دیگر متحدان آشوریان از فراریان آشوری خواهش می کنند که فرار نکند. آنگاه شاهزادگان آشوری گرد می آیند و کوروش به دلیل کم بودن تعداد سپاهیانش نسبت به دشمن روا نمی بیند که سپاهیانش به لشگرگاه دشمن درون شوند؛ از این رو دستور عقب نشینی می دهد.
بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر ۳، بخش ۳، بندهای ۶۳ تا ۷۰
پس اصلا موضوع، چیزی نیست که آقای غیاث آبادی می فرمایند و اصلا حرف کشتن شهروندان به میان نمی آید.
در اینجا متأسفانه آقای غیاث آبادی در یک اقدام زننده و ناجوانمردانه حتی ترجمه رضا مشایخی(ترجمه ای که غیاث آبادی به آن استناد می کند) را هم تغییر داده است.
در ترجمه ی رضا مشایخی آمده است:
«از فراریان استغاثه مى کردند.»
عجیب آنکه غیاث آبادی این بخش را اینچنین می نویسد:
«از معدود کسانی که زنده مانده بودند، استغاثه میکردند...»
شاید گزنفون در اینجا می خواهد بزدلی برخی از سپاهیان آشوریان را نشان بدهد و فرق میان سپاه کوروش که اهداف بالایی برای جنگیدن دارند و آن دفاع از سرزمین خود است؛ با آشوریانی که ترسو هستند را نشان دهد.
در اینجا به اسیر شدن کسی اشاره نشده است و از عقب نشینی سپاه کوروش یاد شده است اما جدا از این رویداد، باید توجه داشت که گزنفون در بخش های دیگر کوروش نامه به رفتار خوب کوروش با اسیران اشاره می کند. به گفته ی گزنفون کوروش اسیران را آزاد می کرده است که در ادامه به این موضوع بیشتر می پردازیم.
کوروش خانه مردم را آتش زده است؟!
یکی از موارد دیگری که آقای غیاث آبادی به آن اشاره می کنند که باز هم تحریفات و غرض ورزی ها در آن موج می زند این نوشتار است:[INDENT] به گزارش گزنفون، کورش در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمتهای آسمانی در اختیار ماست تا به تارومار دشمنی بپردازیم که در خواب است. جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است. ما در صبح زود در حالی به شهر حمله میکنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیدهاند. ما مشعلهای بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانههای آنان جملگی از چوب خرما است. سربازان ما خانههای آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعلههای آتش بسوزند».
[/INDENT]
آقای غیاث آبادی بنا به گفته خودشان «خلاصه ای» از نطق کوروش را نوشته اند و متأسفانه بخش های زیادی از این گفتار توسط آقای غیاث آبادی حذف شده است. همچنین از آن جایی که ایشان از ترجمه رضا مشایخی بهره بردند و به نظر می رسد که آقای مشایخی درک صحیحی از این قسمت نداشتند. (هرچند غیاث آبادی چندان هم به این ترجمه وفادار نبوده است)
داستان از آن قرار است که کوروش به یارانش می گوید اگر دشمنان برای انداختن تیر به بام های خانه های خودشان رفتند، نگران نباشید چرا که ما می توانیم با استفاده از آتش، ترفند آنها را خنثی کنیم و ایوان هایشان را آتش بزنیم. البته هیچ اشاره ای به عملی شدن این موضوع نمی شود.
بر اساس گفته ی گزنفون کاملا مشخص است که منظور کوروش، جنگجویان دشمن است. آقای مشایخی بخش هایی را به این قسمت افزودند که من در ترجمه های دیگر مشاهده نکردم و بخش های مهمی هم نیاورده اند. برای روشن تر شدن قضیه، در اینجا ترجمه هایی دیگر را می آوریم:
ابوالحسن تهامی:
دوستانم، آن سترگ رود اکنون گامی به دیگر سو نهاده است و بستر خود را در جای جاده یی به بابل، ما را پیشکش داده است. ما باید از این پیشکش او دلیری گیریم و بی هراسی به شهر اندرون شویم؛ و از یاد نبریم، اینان که در امشب به نبردشان می پوییم، همان کسان اند که پیش تر آنان را شکسته ایم؛ شکسته ایم آنان را به روزگاهان[صبح]، به بیداری، که سلیح پوشیده بودند تا به دندان، و به آرایش رزمی بودند به میدان. امشب که به دیدارشان می شویم برخی در خواب اند و چندی مست، و همه نا آماده. و چون ایشان دریابند که ما به شهر اندریم شگفتی و هراس، توان ایشان بیش ستاند و درماندگی بر ایشان بیش چیره گرداند. اگر هر یک از شما را اندیشه ی فرود آمدن تیرها و ژوبین ها، به آن هنگام که لشکر به شهر اندرون شده است، می ترساند، فرمان می دهم تان که این ترس ها از خویش تن برون فکنید. اگر دشمنان ما بر فراز بام هاشان شوند، ما را ایزدی ست که به یاری می آید، آتش- ایزد. ایوان های ایشان را به آسانی به آتش کشیدن توان، زیرا درهاشان همه از چوب نخل کرده اند، و بهر درخشندگی آن را به قیر اندوده اند، که هر دو نیکو ترین خوراک آتش اند. و آمده ایم با مشعل های فروزان تا بر آن ها آتش در افکنیم و با روغن و پنبه ها فروزانش داریم. ناچارند آنان که بگریزند از خانه هاشان و اگر چنین نکنند در آتش ها بسوزند. بیایید با شمشیر ها آخته تان، به یاری آفریدگار، من راهبر شمایان ام.
ادامه دارد
خشایار رخسانی:
آن رودخانه راهِ ورودی به درونِ شهر را برای ما گُشوده است. از اینرو، بِگُذارید تا ما با دل هایی بی باک به شهر اَندر شویم، و از هیچ چیزی نترسیم، و بیاد آوریم، آن کسانیکه هم اکنون میخواهیم برای رو در رو شدن با آنها به سویشان روانه شویم، همان مَردانی هَستند که ما بارها آنها را شکست داده ایم، هم در آن هنگام که همۀِ آنها در رَده هایِ رَزمی شان، سازمان داده شُده با همبستگانشان در کنارشان، ایستاده بودند، و هم در آن هنگام که آنها به رسایی بیدار، هوشیار و آراسته به جَنگ ابزارهایشان بودند؛ درهالیکه هم اکنون ما در زمانی داریم بر آنها یورش می آوریم که بسیاری از آنها خواب هَستند، بسیاری از آنها بَدمست هَستند و هیچکدام از آنها در سازماندهی رَزمیش نیست. و هنگامیکه آنها پی ببرند که ما به درون دیوارها راه یافته ایم، از ترس و هراس ناگهانی که بدست خواهند آورد، آنها درمانده تر از آنچه که هم اکنون هَستند، خواهند شُد. ولی اگر کسی بیمناک از چیزی است که تازندِگان به شهرها از آن به نام چَشمۀِ ترس یاد میکُنند -به چم (یعنی)- اینکه، مَردُم شاید بر بام خانه هایشان بروند و از آنجا رگبار تیر از راست و چپ به پایین پرتاب کُنند، شُما نیاز به کمترین نگرانی ندارید؛ زیرا اگر کسی برایِ آسیب زدن به ما بالایِ خانه اش برود، ما خُداوند را در کنار خودمان داریم. ایوانِ خانه هایِ آنها بسیار آتش زاست، چونکه درها از چوب نَخل درُست شُده اند و با گَژَف (قیر) پوشانده و آراسته شُده اند، چیزیکه همانند گیرانه (فتیله) آتش خواهد گرفت. و این درهالی است که ما از چراغ دان هایِ فراوانی برخورداریم که از ساگِ هایِ (ساقه های) درختِ کاج هَستند، که میتوانند آتش سوزی بُزرگی را برپا سازند؛ و ما گَژَف ها (قیر) و پیشَندهایِ (الیاف) فراوانی از پَنبه در فَرادَست داریم، که آتش را به تُندی در هرجایی گُسترش خواهند داد، بگونه ایکه آنها که بر بالایِ خانه ها رفته اند ناگُزیر خواهند بود که یا شتابان جایشان را فُروگُذارند و یا به تُندی خوراک آتش شوند.
ولی بیایید و جَنگ ابزارهایِ خود را در دست بگیرید! و به اُمید پَروَردگار، من شما را رهبری خواهم کرد.
رضا مشایخی (ترجمه ای که غیاث آبادی به آن اشاره کرده است):
دوستان من، بستر رودخانه وسیع و راه بسیار مناسبى براى ورود ما به شهر است، برویم و با کمال اطمینان و بدون ذره اى ترس و تردید وارد شهر شویم.
حریف ما همان است که با وجود متحدین بسیار از ما شکست خورد. همه آن روز را به یاد دارید که در مقابل ما شکست خورد و پا به فرار گذارد. آن روز صبح خیلى زود خود را براى مدافعه آماده کرده بود و سلاح کافى در دست داشت و صف آرایى نموده بود، و حال آن که امروز که ما آنان را مورد حمله قرار مى دهیم جملگى در خواب و مست باده عیش و نوش اند. مردم یا در بستر ناز و خوشى آرمیده اند و یا در گوشه و کنار به نوشیدن و طرب مشغول اند و چون ما را در داخل شهر خود ببینند چنان گرفتار بهت و هراس خواهند شد که دیگر قادر به در دست گرفتن سلاح نیستند.
اگر بعضى از اشخاص در گوشتان خوانده اند که ورود در شهرى به این عظمت، با وجود پاسبانان متعدد و کثرت جمعیت و از جان گذشتگى مردم [!!] امرى دشوار و خطرناک است؛ اطمینان داشته باشید که در برابر سپاهیان دلیر و کارآزموده اى مانند شما کار مهمى از آنان ساخته نیست. حصار خانه هاشان همه از چوب خرما و با قیر قابل احتراق آغشته است. ما مشعل هاى بسیار داریم که در اندک فرصت همه جا را شعله ور و شهر را دچار حریق عظیمى خواهد کرد. سربازان ما مقدارى قیر قابل احتراق با خود دارند و به سرعت خانه ها را آتش خواهند زد و بدین قرار مدافعین یا باید خانه و مواضع دفاعى خود را رها کنند و بگریزند یا در میان شعله هاى آتش بسوزند. سربازان من، اسلحه خود را بردارید و به پیش بروید. به یارى خدایان شما را قریبا به سرمنزل پیروزى خواهم رساند.
در اینجا بر خلاف ترجمه های دیگر، موضوع رفتن دشمنان به بالای بام هایشان مطرح نشده است که نقص این ترجمه را نشان می دهد؛ همچنین لفظ «از جان گذشتگی مردم» آمده است که در دیگر ترجمه ها دیده نمی شود.
شاید آقای غیاث آبادی از روی مطالعه غیر دقیق و سرسری منابع، این مطالب را نوشتند. چرا که مثلا نوشتند «ما در صبح زود در حالی به شهر حمله میکنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیدهاند.» در صورتی که ترجمه ای که بدان استناد می کنند اینچنین است: «حریف ما همان است که با وجود متحدین بسیار از ما شکست خورد. همه آن روز را به یاد دارید که در مقابل ما شکست خورد و پا به فرار گذارد. آن روز صبح خیلى زود خود را براى مدافعه آماده کرده بود و سلاح کافى در دست داشت و صف آرایى نموده بود، و حال آن که امروز که ما آنان را مورد حمله قرار مى دهیم جملگى در خواب و مست باده عیش و نوش اند.»
باید توجه داشت که بر اساس کوروش نامه ی گزنفون، فتح این شهر در ادامه اقدامات دفاعی و پدافندی کوروش صورت می گیرد و در حقیقت مرکز قوای دشمن است.
اما برای تشخیص درست بودن یا غلط بودن این سخنرانی نیاز به یک بررسی کلی وجود دارد. باید دید آیا چنین سخنانی در منابع دیگر یافت می شوند؟ آیا منبعی هست که چنین سخرانی را رد کند؟ آیا شواهدی هست که وجود چنین سخنانی را اثبات کند؟
در ادامه همین نوشتار در بخش «بررسی صحت این روایات» در این باره بیشتر توضیح می دهیم.
قتلعام مردم نینوا روی داده است؟!
غیاث آبادی مدعی است بر اساس کوروش نامه ی گزنفون، کوروش بزرگ مردم نینوا را قتل عام کرده است. او در مطلبی با عنوان «کورش بزرگ و قتلعام مردم نینوا» می نویسد:[INDENT] آنان [سپاهیان کوروش] در حالیکه بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که میدیدند به ضرب تیغ از پای در میآوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند».
پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.
کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.
کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.
[/INDENT]
این بخش همان بخش مربوط به فتح شهر بابل است و در بیشتر ترجمه ها از لفظ «بابل» در این بخش بهره بردند. اما در ترجمه رضا مشایخی، لفظ «نینوا» استفاده شده است. درباره فتح بابل منابع مهم تری مانند منشور کوروش و رویداد نامه نبونید-کوروش در دست داریم.
اما در اینجا به بررسی گفته های گزنفون و تحریفات غیاث آبادی می پردازیم.
غیاث آبادی می نویسد:
«آنان [سپاهیان کوروش] در حالیکه بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که میدیدند به ضرب تیغ از پای در میآوردند.»
اما متن کوروش نامه گزنفون اینچنین است:
سپاه آغازید به درون شهر رفتن، و از کسانی که با ایشان رویاروی آمدند چندی کشته شده و بر زمین افتادند...
مشخص است که بر اساس کوروش نامه گزنفون، سپاهیان کوروش با جنگجویان در افتاده اند و آنها را کشتند.
در ادامه غیاث آبادی می نویسد:
«کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند...»
اما متن اصلی کوروش نامه گزنفون اینچنین است:
کوروش، دسته های سوار فرستاد به برزن ها و کوی ها و فرمان دادشان تا هر که را در کوچه ها ببینند بر زمین افکنند، و به آن کسان که آشوری گفتن می دانستند فرمان داد تا در کوی ها و کوچه ها بانگ افکنند و باشندگان را بگویند در سراهای خویش بمانند، اگر مرگ را نمی خواهند.
غیاث آبادی با حذف بخش مهمی از این قسمت، موضوع دیگری را القا کرده است. کاملاً مشخص است که گزنفون می خواهد بگوید کوروش به منظور کنترل اوضاع، چنین فرمان هایی صادر کرد. گزنفون در ادامه از کشته شدن کسی توسط سربازان کوروش چیزی نمی گوید.
اما به هر حال این ها مواردی از هزاران روایاتی اند که درباره کوروش گفته می شوند. همانطور که در ابتدای بحث گفتیم، «در این نوشتار پیش از اینکه به دنبال این باشیم که کوروش چه کرده است؛ به دنبال این هستیم که گزنفون چه نوشته است. حال در یک بحث مفصل دیگر می توان درباره درستی یا نادرستی هر کدام از آن ها تحقیق کرد.»
اما از آنجایی که به نظر می رسد این گفته ی گزنفون در قسمت مربوط به فتح بابل نوشته شده است و اسناد دقیقی مانند منشور کوروش و رویداد نامه نبونید-کوروش در دسترس داریم؛ در ادامه، درستی یا نادرستی چنین روایاتی را -البته خیلی کوتاه- بررسی خواهیم کرد.
غیاث آبادی در ادامه می نویسد:
«پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.»
غیاث آبادی در اینجا از خود در آورده است که غنائم از غارت شهر بدست آمده اند و اصلا چنین چیزی در کوروش نامه گزنفون نقل نمی شود. اصل متن این گونه است:
از آنها [مغان] خواست که زمین هایی را برای ساختن نیایشگاه و نُخستین میوه هایِ پیروزی و پَروه ها (غنیمت ها) را برای پروردگار برگُزینند.
گزنفون هیچ حرفی از غارت شهر نمی زند. البته طبیعی است که در بارگاه های حکومتی دشمن، غنائم زیادی موجود بوده است و همیشه همین موارد به درد فاتحین می خورده است.
غیاث آبادی در ادامه می نویسد:
کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.
اما گزنفون می نویسد:
در همین زمان فرمان ها فرستاد بابلیان را که زمین هاشان شخم کنند و دانه ها بپراکنند و خراج هاشان به تازه گمارده فرماندهان بپردازند...
در اینجا غیاث آبادی با آوردن جمله «تا بتوانندخراج و غنائم لازم را پرداخت کنند»، اینچنین القا کرده است که مردم مجبور بودند فقط برای پرداخت خراج کار کنند، در صورتی که گزنفون می خواهد بگوید فرماندهان جدیدی گمارده شدند تا وظیفه ی گرفتن مالیات را انجام دهند تا روال منظم برقرار شود. خواهیم دید که کوروش به فکر مردم و نیکی کردن به آنها بوده است. بر اساس کوروش نامه گزنفون از اینجا مشخص می شود که فتح شهر بوسیله کوروش، در زندگی روزمره مردم خللی ایجاد نکرد. مردم به کار خود ادامه دادند و خیلی زود همه چیز در جای خود قرار گرفت.
کوروش رفتار خوبی با مردم شهر داشته است
مشخص نیست از چه رو غیاث آبادی مطلبی که بعد از این موضوعات در کوروش نامه گزنفون آمده و حاکی از نیکی با مردم است را قبل از وارد شدن به این موضوع آورده است.
آقای غیاث آبادی باز هم تحت تأثیر بررسی های کم، نوشته است:
«او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.»
اینجا باز هم مشکل در ترجمه ی آقای رضا مشایخی می بینیم و به نظر می رسد بار دیگر آقای مشایخی ترجمه خوبی از این قسمت نکردند. در اینجا باز هم به منظور اثبات این موضوع، به ترجمه های دیگر اشاره می کنیم:
خشایار رخسانی:
به بسیاری از همبستگان که برای ماندن با خودش برگُزیده بود، دستور داد که با آنها که زیر فرمانشان گذاشته شده بودند، بگونه ای رفتار کُنند که یک سروَر با پیشکارانش میکند.
ابوالحسن تهامی:
همگنان خویش -نژادگان پارسیان و آن هم پیمانان که گزیده شده بودند تا وی را در کنار باشند- فرمود که با مردم بابل همچون رعیت رفتار کنند و رعیت پرور باشند.
می توانیم بپذیریم که در اینجا گفته می شود همچون اسیرانی که گرفتند یا زیر دستانی که داشتند با آنها رفتار شود. هر کس از ابتدا کوروش نامه گزنفون را مطالعه کرده باشد، متوجه می شود که کوروش رفتار خوبی با اسیران داشته است و همانطور که پیش از این هم اشاره شد، آنها را آزاد می گذاشته و اجازه کار های سابق و کشاورزی را به آنها می داده است.(بنگرید به : کوروش نامه گزنفون، دفتر ۴، بخش ۴، بندهای ۱۰و۱۱ و همچنین کوروش نامه گزنفون، دفتر ۳، بخش ۲، بند ۱۲)
پس متوجه می شویم که منظور کوروش آن بوده که همانند اسیران و زیر دستانی که پیش از این رفتار خوبی با آنها داشتند، رفتار خوبی با آنها داشته باشند. این رفتار خوب در ادامه ی گفته گزنفون کاملا هویدا است و این موضوع را به اثبات می رساند.
گزنفون در ادامه از برخورد خوب کوروش با مردم بابل می گوید:
[کوروش] به سپیده دمان جایگاه خویش به نیک گوشه یی نهاد، و آن کسان را که نیاز داشتند با وی سخن گویند پذیرفته و باز پس می فرستاد. مردمان چون شنودند که کوروش، بار همگانی داده است گرد وی آمدند...
اما پس آنکه کوروش با انبوه مراجعین همراه می شود در یک شورا به دوستانش می گوید:
نه تنها کارهای من و شمایان، که کارهای این مردمان نیز، که بر ماست تا تیماردارشان باشیم. از این رو از شمایان در می خواهم که اندرین سودا رآی زنید من و اندرز دهیم...
و یا در جایی دیگر کوروش به طور کلی می گوید:
دل بسته کردن مردمان نه با درشتی و تندخویی ست که با تیمار و اندوه خواری های مهرورزانه است...
اما آقای غیاث آبادی اصلا اشاره ای به این موضوعات نکرده اند!
بر می گردیم به عنوان مطلب آقای غیاث آبادی: کورش بزرگ و قتلعام مردم نینوا
همانطور که مشاهده کردید اصلا هیچ جا از قتل عام مردم عادی سخن به میان نیامده است. اگر مردم شهر قتل عام شده بودند دیگر گذاشتن مأمور مالیات و نیکی کردن و بارعام دادن به مردم که در کوروش نامه بیان می شود، چه معنایی دارد؟!
بازی با واژگان
همانطور که میبینید اگر بخواهیم جملاتی را گزینش کنیم و هر کدام را جدا گانه و بدون بررسی آنچه قبل و بعد از متن آمده، بررسی کنیم؛ اختلاف در واژگان ترجمه ها مشاهده می شود. ما نباید با واژگان بازی کنیم! هر کس که این بخش کوروش نامه گزنفون را کامل مطالعه کند متوجه می شود که گزنفون در این بخش می خواهد بیان کند که کوروش با مدیریت خوب، بدون نقص و عادلانه ی خود کاری کرد که هم رئیس کوروش، هم سپاهیان و هم مردم از او راضی باشند.
گزنفون در ابتدای کتاب می نویسد:
بدینسان، با ژَرف اندیشی ای که ما در این نمونه آوری کردیم، به این بازده رسیدیم، که بنا بر گوهری که آدمی از آن ساخته شده است، چیره شدن بر هر کُدام از آفریدگانِ (مخلوق های) دیگر، خیلی ساده تر از چیره شدن بر آدم هاست. ولی اگر ما این سنجش را به فرمانبُردار کردنِ شُمار زیادی از آدم ها، مردمِ شهر ها و کشورها گُسترش بدهیم، ناگُزیر به دِگَرِش رای خود خواهیم شُد، و خواهیم گفت که چیره شُدن بر مردم میتواند کاری باشد که نه نشدنی و نه هتا (حتی) دُشوار، اگر که آدم در انجامِ آن خَرَدمندانه پیش رود. به هر هال، ما میدانیم که مردم، خواهان پیروی از کوروش بودند، با آنکه برخی از آنها به اندازۀِ روزها و دیگران به اَندازۀِ ماه هایِ بیشماری از او دور بودند...
در طول کتاب گزنفون مورادی را می نویسد تا بیان کند چه چیز هایی باعث می شد که «مردم، خواهان پیروی از کوروش» باشند. آنچه غیاث آبادی بیان می کند تنها بازی با واژگان، بدون در نظر گرفتن مطالب قبل و بعد از کوروش نامه گزنفون است.
بررسی صحت این روایات
معمولا پژوهش گران در بحث های تاریخی و بررسی چگونگی عملکرد شخصیتی مانند کوروش که روایت های نا همسان درباره او، توسط مورخان گوناگون گفته شده است؛ منابع مختلف مانند منابع یونانی، منابع یهودی و حتی شاهنامه فردوسی و... را کنار هم می گذارند و به بررسی اشتراکات آنها می پردازند. خوشبختانه آثار باستانی ارزشمندی مانند منشور کوروش بزرگ و رویدادنامه نبونید-کوروش و حتی منشور نبونید(آخرین پادشاه بابل) بدست آمده است که با یکدیگر هماهنگی دارند و می توان گفت از نظر اعتبار در جایگاه بالاتری نسبت به گفته مورخان یونانی قرار می گیرند.
پژوهش گر به هر روایت که می رسد چند سوال از خود می پرسد. آیا در منبع خطایی نیست؟ آیا منابع در این روایت اشتراک نظر دارند؟ آیا شواهدی از بیرون این روایت را تأیید می کند؟ کدام منبع(که معتبر تر است) را باید مبنا و اساس قرار دهیم؟و... . بعد از بررسی های دقیق به یک نتیجه می رسد. نمی شود کسی را در دادگاه متهم کنیم و بدون بررسی اسناد و مدارک و تحقیق درباره درستی یا نادرستی گفته ها، حکم اعدام برای آن متهم ببریم. بحث تاریخی هم، چنین حالتی دارد.
به راستی کهن ترین نسخه های کتاب های به جا مانده از مورخان یونانی مربوط به چه زمانی است؟! آیا ما مطمئن هستیم که هیچ تغییر و دگرگونی در روایات این مورخان صورت نگرفته است؟! در بررسی همین کوروش نامه ی گزنفون، پژوهش گران به نتایج جالبی رسیده اند. عده ای بخش هشتم از دفتر هشتم کوروش نامه را گفته های گزنفون نمی دانند؛ چرا که شیوه نگارش گزنفون را ندارد و با در نظر گرفتن کتاب بازگشت(دیگر اثر گزنفون) بخش هایی از آن رد می شود. به نظر می رسد بازنویسان، پس از مرگ گزنفون آن را به کتاب افزودند. همچنین با بررسی منابع متوجه می شویم که روایات مورخان یونانی با نوعی آمیختگی روبرو هستند. البته شاید وضعیت کوروش نامه ی گزنفون در این زمینه بهتر باشد؛ چرا که به نظر می رسد نوشته های هرودوت و کتزیاس با افسانه های یونانی آمیخته شده اند ولی نوشته های گزنفون با روایت های دیگر مردان پارسی و مادی آمیخته شده است. جالب است که در کوروش نامه ی گزنفون بر خلاف گفته های هرودوت و کتزیاس، افسانه های تخیلی دیده نمی شود و گویا یک خِرَد و یک پژوهش گسترده پشت آن بوده است و البته باید توجه داشت که بخش هایی از کوروش نامه ی گزنفون هماهنگی بسیار جالبی با روایت های ایرانی مانند شاهنامه و... دارد و این موضوع به ارزش کوروش نامه می افزاید.
به هر حال اگر هم بپذیریم این گفته های بجا مانده از خود گزنفون است باز هم احتمال اشتباه توسط گزنفون وجود دارد چرا که گزنفون سال ها پس از کوروش بزرگ زندگی می کرده است و هر مورخ و هر پژوهشگر ممکن است موضوعی را فراموش کند و ناخواسته دو موضوع را با هم قاطی کند. در زمان گزنفون، احتمال خطاهای سهوی وجود داشته است. اما گزنفون با این اثر خود، تأثیر بسیار خوبی گذاشت و حتی ممکن است بیشتر گفته های او درست باشد اما اینکه گفته های او را به صورت صددرصدی بپذیریم، درست نیست.
پس می توان گفت آثار باستانی بدست آمده از درجه اعتبار بالاتری برخوردار هستند و می توان آنها را مبنا و اساس قرار داد. به ویژه زمانی که سه منبع باستانی مهم یعنی منشور کوروش بزرگ، رویداد نامه نبونید- کوروش و منشور نبونید، یکدیگر را تأیید می کنند.
در منشور کوروش و رویدادنامه نبونید-کوروش از فتح بدون جنگ بابل و رفتار شایسته کوروش بزرگ با مردم بابل سخن به میان می آید. شاید بتوان گفت که روایت های مربوط به چگونگی فتح شهر در گفته ی گزنفون با روایت های اشخاص دیگر آمیخته شده است.
گزنفون می نویسد:
سپاه آغازید به درون شهر رفتن، و از کسانی که با ایشان رویاروی آمدند چندی کشته شده و بر زمین افتادند...
اما در منشور کوروش مطلب اینگونه بیان شده است:
(و آنگاه که) سربازان بسیار من[=کوروش] دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.
همچنین رویداد نامه نبونید کوروش اینچنین است:
در روز شانزدهم، Ugbaru(گوبریاس)، فرمانده ی Gutium(احتمالاً سرزمین گوتی ها) و سپاه کوروش بدون جنگ وارد بابل شدند.
ممکن است روایت هایی که گزنفون درباره رویارویی با جنگجویان نوشته است؛ مربوط به شخص دیگری (شاید کوروش یکم، پدر بزرگ کوروش بزرگ) باشد که شهری را فتح کرده است. اما روایت های بعدی گزنفون که حاکی از رفتار نیک کوروش با مردم بابل است، مربوط به کوروش دوم (بزرگ) باشد؛ چرا که منشور کوروش بزرگ و رویدادنامه نبونید-کوروش و حتی منابع یهودی، هماهنگی نسبی با این بخش کوروش نامه ی گزنفون دارند.
اما به هر حال منابع یونانی اطلاعات سودمندی در اختیار ما می گذارند و می توان اشتراکات را از آنها بیرون کشید و به بررسی آنها پرداخت. وقتی منابع را کنار هم بگذاریم، همه در موارد انسانی و نیک کوروش اشتراک نظر دارند و از این رو اکثر پژوهشگران نظر مثبتی به کوروش دارند. ولی این نظر مثبت برای همه ی پادشاهان هخامنشی صادق نیست. چرا کسی از اردشیر سوم چیزی نمی گوید؟! پس اینکه اکثر اوقات از کوروش به نیکی یاد می شود؛ به دلیل بررسی های دقیق تاریخی است. اما نمی دانم، امروز، شخصی که بدون بررسی های دقیق بر روی روایات، با تحریف و دگرگونی آنها مواردی نادرست را در فضای مجازی گسترش می دهد؛ به دنبال چیست؟!
کوروش و اسیران
غیاث آبادی در جای دیگر می نویسد:[INDENT] به موجب این متن [کوروش نامه گزنفون]، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمینهای غربی ایران رفت. او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازندهای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگیاش دلکشتر و روحپرورتر از خانهاش شود»...
[/INDENT]
اول باید توجه داشت که پس از آنکه ماد ها آن اسیران و غنائم زیاد را آوردند؛ کوروش دستور به آزادی اسیران داد و به آن ها گفت:
شما باشنده ی همان خانه ها خواهید بود، و همان زمین ها را شخم می زنید و می کارید، با همسران تان خواهید زیست و فرزندان خود خواهید پرورد، همچنان که تا دیروز راه زندگی تان بود... از این پس اگر کسی یارد که شما را آسیبی رساند، ما خواهیم بود که به پاسداری شما، به جنگ ایشان می شتابیم.
در حقیقت گزنفون می خواهد به فرمانروایان بیاموزد که برای فرمانروایی بهتر و سود بیشتر بایسته است همچون کوروش، اسیران را آزاد بگذارند تا آبادانی بیشتری برای کشور حاصل گردد.
برای دانش بیشتر بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر ۴، بخش ۴، بندهای ۵ تا ۱۳
اما بخشی از این اسیران -که به نظر می رسد تعداد کمی داشتند- اسیران ویژه ای بودند. بانویی به نام پانته آ که همسر یکی از بزرگان دشمن بود و شوهرش حضور نداشت. رفتار نیک کوروش با این بانو بسیار مشهور و شنیدنی است (در ادامه درباره این موضوع توضیح می دهیم) و دو نغمه خوان هم بودند. گزنفون می گوید یکی از مادی ها که خنیا دوست می داشت و به ترانه های این دختران گوش سپرده بود، خواستار یکی از آنها شد.( کوروش نامه گزنفون، دفتر ۵، بخش ۱، بند ۱) به راستی یک چنین خنیا گری که شاید برای بزرگان می نواخت، دیگر در کجا می توانست مفید باشد؟! کار و زندگی اش تا کنون نواختن بوده است. تا الان در خدمت دیگری بود و حال چه بهتر که در خدمت کسی باشد که به ترانه هایش عشق بورزد و موسیقی را دوست بدارد و برای او بنوازد. این موضوع حتی برای خنیاگر هم سود بخش بوده است. شاید گزنفون می خواهد بگوید: «قدر زر، زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری» و این موضوعی است که گزنفون می خواهد به ما بیاموزد.
اما ادامه ی گفته های غیاث آبادی با بزرگترین تحریف همراه است.
کوروش و پانته آ
از دیگر اسیران ویژه که گزنفون به آن اشاره می کند، پانته آ است که همسر یکی از نزدیکان پادشاه آشور به نام آبرادات بود.
گزنفون درباره این بانو می نویسد:
این بانو همسر آبرادات شوشانی بود، و چنین روی داد که هنگام شکست سپاه آشوریه، شوهر آن بانو در سفر بود، آشورشاه وی را به پیغام بری به بلخ گسیل کرده بود، تا با بلخیان پیمان یگانگی بندد، زیرا که وی از دوستان نزدیک پادشاه بلخ بود؛ و اکنون کوروش از آراسپ خواست که آن بانوی اسیر را پاس دارد تا شوهرش بازگردد و او را بازگیرد.
بر اساس کوروش نامه ی گزنفون، رفتار کوروش با این بانو بسیار جوانمردانه و انسانی بود و نگذاشت کسی او را اذیت کند تا شوهرش بازگردد. همین موضوع کاری کرد که شوهر این بانو برای سپاس گزاری از کوروش به خدمت کوروش در بیاید. اما متأسفانه آقای غیاث آبادی اصلا چیز دیگری را القا کرده است:[INDENT] یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگیهای او بدان استناد میشود، کورشنامه گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمیشود...
یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود. آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید. محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او میگوید: «هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی میبریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است». زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری میکند و بر سر خویش میکوبد. زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی میکنند و ناله و تضرع سر میدهند.
تأثیر این ناله و استغاثهها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که: «در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعهای جواهر بدرخشید. به تو اطمینان میدهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و ملاحت نخواهی یافت»...
[/INDENT]
چقدر یک نفر باید سنگ دل باشد که چنین نگاهی به این داستان لطیف و عاشقانه داشته باشد! داستان پانته آ یکی از مشهور ترین داستان های تاریخی است که به صورت مفصل در کوروش نامه ی گزنفون بیان شده است. تعجب می کنم که چطور آقای غیاث آبادی دیگران را به «بازگویی بخشهای دلپسند» محکوم می کنند در شرایطی که در این نوشتارشان این روند کاملا برای ایشان مشهود است!
باز هم تحریف هایی در بیان جملات آراسپ که غیاث آبادی وی را «محافظ زنان» معرفی کرده است؛ وجود دارد. اما به دلیل رعایت اختصار از بررسی تک تک جملات صرف نظر می کنیم.
جالب آنکه بعد از آنکه آراسپ از زیبایی های پانته آ می گوید، کوروش از دیدن پانته آ صرف نظر می کند و می گوید:
اگر این سان است که می گویید، بهتر تا وی را نبینم.
«چرا؟» پرسید آن مرد جوان[منظور آراسپ یا به قول غیاث آبادی محافظ زنان است]
«ازیرا، که اگر شنودن داستان زیبایی وی تواند مرا امروز به رفتن و دیدار وی کشاند، امروز که زمانی ام نیست تا پشت خویش بخارم، ترسم وی آن چنان از من دل رباید که تا جاودان جاوید خیره بر وی بنشینم و بفراموشم هر کار دیگر مراست...
آن شیون ها و زاری این بانو برای زمانی بود که هنوز با کوروش آشنا نشده بود و شاید تصور می کرد کوروش هم مانند دیگر فاتحین با وی برخورد خواهد کرد. اما بعد از آنکه این نیک سیرتی فوق العاده ی کوروش را مشاهده کرد به شوهرش اینچنین درباره کوروش گفت:
همیشه سپاس بزرگمان به کوروش را به یاد خواهم سپرد، که چون به دست وی گرفتار آمدم او می توانست مرا چون تاراج و بهره ی جنگ بپندارد و از آن خویش کند، چنان والا بود منش و اندیشه ی وی که مرا نه چون بندیان پنداشت، و نه یله کردم تا چون آزاد زنی روم به سرفکندگی؛ وی در پناه گرفت مرا و رهانید از خطر تا تو باز آیی، آن سان که گویی برادر وی را من همسرم...
پانته آ نماد وفا داری است و این داستان زیبا در طول تاریخ مورد توجه مردمان بوده است. به قول آقای Dakyns، «هر گاه سخن از پانته آ می آید، خواننده بیش تر شیفته وی می شود.»
باید از آقای غیاث آبادی پرسید که در اینجا چه کسی «به بازگویی بخشهای دلپسند» کوروش نامه گزنفون می پردازد؟!
وصیت نامه کوروش
در آخر به وصیت نامه کوروش اشاره می کنیم که آقای غیاث آبادی این وصیت نامه را هم زیر سوال می برند. منبع این وصیت نامه را در اینجا می آوریم :
لازم به ذکر است شباهت هایی میان کوروش و کیخسرو در روایت های ایرانی وجود دارد. بسیاری از پژوهشگران کوروش و کیخسرو را معادل یکدیگر می دانند.
برای دانش بیشتر بنگرید به: کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی
بخش هایی از جملات این وصیت نامه در شاهنامه فردوسی در قالب اندرز های پایانی کیخسرو آمده است و این موضوع به ارزش این وصیت نامه می افزاید.
برای دانش بیشتر بنگرید به: وصیت کوروش بزرگ
یکی از بخش های مشهور این وصیت نامه، قسمت زیر است که به عنوان حسن ختام این نوشتار می آوریم: ترجمه ابوالحسن تهامی بن مایه ها : گزنفون. مترجم: ابوالحسن تهامی. ترجمه انگلیسی Henry Graham Dakyns). زندگی کوروش (کوروش نامه Cyropedia). چاپ دوم. تهران: انتشارات نگاه، ١٣٨٩ گزنفون(سنفون). مترجم: خشایار رخسانی. زندگی نامه کوروش بزرگ (کوروش نامه Cyropedia). انجمن پژوهشی ایرانشهر گزنفون. مترجم: رضا مشایخی. کوروش نامه پژوهش های ایرانی، رضا مرادی غیاث آبادی
شما الان مشکلت اینه که چرا نصف مرد میگیره ؟؟
دلیلشو نمیدونی یعنی ؟؟!
منظور من این است که می توان این مسئله را به عنوان وجه اشتراک ادیان الهی در نظر گرفت! نه این که به عنوان نقطه ضعف کوروش بدانیم!
آقا کوروش بزرگ و هرچی که شما میگین .
حالا چرا به جای کوروش دم از حضرت علی و پیامبرمون نزنیم ؟؟!!! کوروش از اونا که برتر نبوده ... بوده ؟؟!!
الگومون و افتخارمون رو به جای کوروش بزاریم حضرت علی .
کسی مخالفه اینه ؟
خود من به شخصه کوروش رو برتر از همه افرادی که در تاریخ به بزرگی یاد میکنند میدونم کوروش از نظر من برتر هستش چون زمانی که کوروش فرهنگ و تمدن داشت که چندین قرن بعدش اعراب از جهل و نادانی و بی فرهنگی در حال نابودی بودند کوروش به حدی بزرگ و قابل ستایش هست که بعضی از مذهبیون از روی حسادت که میدونند ما ایرانیان اصیل کوروش رو از همه شخصیتها بالاتر میدونیم میان سعی در خراب کردن شخصیت کوروش میکنند که نمیتونند این کار رو هم انجام بدهند چون توی تاریخ ثبت شده و به این آسونی نمیتونند اذهان مردم رو منحرف بکنند
خود من به شخصه کوروش رو برتر از همه افرادی که در تاریخ به بزرگی یاد میکنند میدونم کوروش از نظر من برتر هستش چون زمانی که کوروش فرهنگ و تمدن داشت که چندین قرن بعدش اعراب از جهل و نادانی و بی فرهنگی در حال نابودی بودند کوروش به حدی بزرگ و قابل ستایش هست که بعضی از مذهبیون از روی حسادت که میدونند ما ایرانیان اصیل کوروش رو از همه شخصیتها بالاتر میدونیم میان سعی در خراب کردن شخصیت کوروش میکنند که نمیتونند این کار رو هم انجام بدهند چون توی تاریخ ثبت شده و به این آسونی نمیتونند اذهان مردم رو منحرف بکنند
سلام
1- همین حرف های افراطی رو میزنید که دیگران هم دچار تفریط میشن.
2- ثابت بفرمائید که ایرانی اصیل هستید!
3- هر کسی در تاریخ جای خودش رو داره، کوروش جای خود، سایرین هم جای خود. کوروش برتری خاصی نداره که بگیم بالاترین بشر هست. رسول الله و آل طاهرینش والاترین و برترین آفریدگان خدای عزوجل هستند. احترام ما برای کوروش صرفا به دلیل احتمال ذوالقرنین بودنشه و لا غیر.
4- رفتار عرب که صرفا برای رسیدن به مطامع دنیوی دست به کشتار و غارت سایر ملل می نمود (و الان هم ظاهرا همینطورن) ربطی به اموزه های اسلامی نداره. ملتی که نوه پیامبرش رو سر ببره دیگه ازش چه انتظاری دارید؟
آقا کوروش بزرگ و هرچی که شما میگین .
حالا چرا به جای کوروش دم از حضرت علی و پیامبرمون نزنیم ؟؟!!! کوروش از اونا که برتر نبوده ... بوده ؟؟!!الگومون و افتخارمون رو به جای کوروش بزاریم حضرت علی .
کسی مخالفه اینه ؟
در این سایت من تاحالا ندیدم کسی برای تفاخر به کوروش اصلا تاپیکی ایجاد کرده باشه
صرفا اقدامات ما دفاعی هست و جلوگیری از تحریف تاریخ
دوستان متاسفانه به صورتی ناجوانمردانه و با تحریف متون تاریخی سعی می کنند اغراضشون رو پیش ببرند که ما مقابله می کنیم. ما احتمال می دیم که کوروش همان ذوالفرنین هست و اساعه ادب به پیامبر الهی (یا حد اقل کسی که خدا از او به نیکی نام برده) رو بر نمی تابیم. بیشتر دشمنان کوروش هم کمونیستند (تا اون جایی که من اطلاع دارم) و پست های دوستان معمولا کپی از سایت های اون ها است.
الگوی ما رسول الله و عترت پاکش هست.
بله وب مسلمانان پیامبر و آلش رو دوست دارند و ایرانیان اصیل که حالا مذهبی و مسلمان نیستند کوروش عزیز خودشون رو دوست دارند
ایرانیان اصیل که حالا مذهبی و مسلمان نیستند کوروش عزیز
4- رفتار عرب که صرفا برای رسیدن به مطامع دنیوی دست به کشتار و غارت سایر ملل می نمود (و الان هم ظاهرا همینطورن) ربطی به اموزه های اسلامی نداره. ملتی که نوه پیامبرش رو سر ببره دیگه ازش چه انتظاری دارید؟ولی اینو با حمله اعراب به ایران اشتباه نگیرید. اسلام برای گسترش نیاز به حمله به کفار زمان داشت خصوصا مجوسی های آتش پرست که کوروش و امثالهم جزوشان بودند.
اسلام برای گسترش نیاز به حمله به کفار زمان داشت
اشتباه نكنيد اسلام برای گسترش هرگز نيازی به حمله نداشت بلكه دربرابر حملات كفار به دفاع فرمان میداد!
ولی اونها به طبرستان حمله کردند و عاشورای ما قادسیه هست که عربهای از خدا بی خبر به ما حمله کردند و میخواستند به زور اعتقاداتشون رو به ما تحمیل کنند
اشتباه نكنيد اسلام برای گسترش هرگز نيازی به حمله نداشت بلكه دربرابر حملات كفار به دفاع فرمان میداد!شما چیزی بعنوان جهاد ابتدایی شنیدید؟؟ اگر نشنیدید لطفا بکسی از روی نادانی تهمت اشتباه کردن نزنید.
میخواستند به زور اعتقاداتشون رو به ما تحمیل کنندمگر اعتقادات شما چیزی بود جز آتش و کفر و نفاق و شرک؟؟ و اعتقادات اسلام چیزی جز آزادگی و عبودیت و رستگاری؟
ولی اونها به طبرستان حمله کردند و عاشورای ما قادسیه هست که عربهای از خدا بی خبر به ما حمله کردند و میخواستند به زور اعتقاداتشون رو به ما تحمیل کنند
شوربختانه كسانی كه فرهنگ ضعيف و ضدبشری دارند به دنبال دستاويزی هستند كه خود را پشت آن پنهان كرده تا از امكانات آن دستاويز برای مقاصد شومشان بهره ببرند. افراد و گروههای فراوانی را در تاريخ میشناسيم از عمر بن خطاب و بنی اميه و بنی عباس و... بگيريد تا همين زمان طالبان و وهابيون و... همه با نام اسلام به سرزمينهای ديگران يورش میآوردند.
از عاشورا سخن گفتيد؛ اتفاقا شمر حافظ قرآن بود! حال اندازه بگيريد كه حافظان قرآن چگونه به بزرگمردی چون امام حسين(ع) حمله كردند. اين نشان میدهد كه فرق است بين مسلمان بودن و ايمان داشتن! پيام عاشورا دقيقا همين است!!
آن مسلمانی كه بزور بخواهد اعتقادش را به ديگران تحميل كند، مسلمان بیايمان است حتی اگر مانند شمر حافظ قرآن باشد.
شما چیزی بعنوان جهاد ابتدایی شنیدید؟؟ اگر نشنیدید کسی را از روی نادانی تهمت اشتباه کردن نزنید
جهاد ابتدائی در قرآن كريم نيامده است. چيزی كه سنديت قرآنی نداشته باشد در آن ترديد است بويژه كه با مرگ انسانها و حذف ديگران به نفع خود در ارتباط باشد و هيچ منطقی غير زور پشت آن نباشد.
اما حتی اگر به فقه بخواهيم بسنده كنيم، جهاد ابتدائی هرگز در تاريخ ديده نشده تا بتوان روش و شيوهء آنرا بررسی كرد و برای امروز نسخه پيچيد. باز آنكه گفته شده چنين جهادی به دوران امام زمان(ع) وابسته است پس گفتگو دربارهء آن تنها از سوی آن حضرت درست و ديگران بهتر است به راه ناشناخته و كژ نرفته و به اشتباه نيفتند!
جهاد ابتدائی در قرآن كريم نيامده است.
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِين(2:193)
با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاى نباشد و دين مخصوص خدا شود پس اگر دست برداشتند تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.
شاید بگید این آیه هم مصداق آیات جهاد دفاعیست. اما با وجود امام زمان(که درآن عصر پیامبر(ص)) بودند این آیه بر جهاد ابتدایی هم اطلاق می شود...
امام زمان(ع)شما فکر نمی کنید که غزواتی که پیامبر اسلام(ص) برای گسترش اسلام رهبری نمودند. نمونه ای از جهاد ابتدایی توسط امام زمان(خود) بوده؟
بله وب مسلمانان پیامبر و آلش رو دوست دارند و ایرانیان اصیل که حالا مذهبی و مسلمان نیستند کوروش عزیز خودشون رو دوست دارند
جناب ایرانی اصیل
من رشتم ژنتیک هست. خوشحال خواهم شد به من اثبات بفرمایید ایرانی اصیل هستید
اسلام برای گسترش نیاز به حمله به کفار زمان داشت خصوصا مجوسی های آتش پرست که کوروش و امثالهم جزوشان بودند.
شیخنا
1- کوروش 1100 سال پیش از اسلام بوده!
2- شما اهل کتاب رو کافر می دونید؟ ان الذین امنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس
3- تا آنجایی که حافظه من یاری می کند و البته شاید اشتباه کنم، در زمان امیرالمومنین علی ع فتوحات متوقف شد و حمله به سایر ملل برای گسترش اسلام صورت نمی گرفت. تمام فتوحات مورد نظر شما در زمان عمر و عثمان و بنی امیه صورت گرفت!
اولا از شما انتظار میره که فونتتونو ریز تر کنید هم مایه احترام بشه هم از شما برداشت سویی نشه.
امیرالمومنین علی ع
من حرف از امام علی زدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهل کتاب
اهل کتاب پس از اسلام کافرند.
من عرض کردم کسانی که دین کوروش مجوس را پس از اسلام بر دوش می کشیدند و نامه اعظم الخالقین را جهت دعوت به شارع مقدس پاره کردند شایسته حمله بودند
من عرض کردم کسانی که دین کوروش مجوس را پس از اسلام بر دوش می کشیدند و نامه اعظم الخالقین را جهت دعوت به شارع مقدس پاره کردند شایسته حمله بودند
من حرف از امام علی زدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اتفاقا منظور من هم همین است
اگر فتوحات مورد نظر شما لازم بود امیرالمومنین علی ع و امام حسن ع آن را متوقف نمی نمودند در حالی که خلفای ناحق قبلی و بعدی آن را انجام می دادند
دوست عزیزی در پایان نامه خود نشان دادند که فتوحات اولیه مورد تایید ائمه نبوده است
اولا از شما انتظار میره که فونتتونو ریز تر کنید هم مایه احترام بشه هم از شما برداشت سویی نشه.
فونت من چه ارتباطی به شما دارد؟
شاید بگید این آیه هم مصداق آیات جهاد دفاعیست. اما با وجود امام زمان(که درآن عصر پیامبر(ص)) بودند این آیه بر جهاد ابتدایی هم اطلاق می شود...شما فکر نمی کنید که غزواتی که پیامبر اسلام(ص) برای گسترش اسلام رهبری نمودند. نمونه ای از جهاد ابتدایی توسط امام زمان(خود) بوده؟
آيهای كه آورديد واژهء فتنه در آن تصريح شده بود. پس فتنهای وجود داشته كه فرمان مقابله (دفاع) آمده است نه آنكه ابتدا به ساكن يا به جهاد ابتدائی فرمان داده شود. باز آنكه در دنبالهء آيه موضوع را لقمه كرده تا خواننده -حتی اگر مانند من درك ضعيفی دارد- به خطا نرود: اگر دست كشيدند شما هم كوتاه بياييد! يعنی هيچ كسی حق ندارند به كسی متعرض شود(چه با نام الله چه با نام پيامبران و...) مگر آنكه طرف مقابلش ستمگر باشد!
بر هيچ غزوهای از غزوات پيامبر اسلام(ص) نمیتوان نام جهاد ابتدائی گذاشت. اصلا به زور گسترش دادن اسلام مغاير قرآن است و هيچ فرقی با انديشهء ضد بشری امثال طالبان ندارد.
من اعتراف میکنم چیزی از تاریخ نمی دانم اما پاسخ من به تاپیک اینست که حمله به کشور کفری که نامه خاتم الانبیا(ص) را بر دعوت به توحید نادیده گرفت از واجبات بوده است.
بر هيچ غزوهای از غزوات پيامبر اسلام(ص) نمیتوان نام جهاد ابتدائی گذاشت. اصلا به زور گسترش دادن اسلام مغاير قرآن است و هيچ فرقی با انديشهء ضد بشری امثال طالبان ندارد.جهاد ابتدایی از لزومات شیعه امامیه است پس فتوی صادر نکنید
برای اطلاعات بیشتر بخشی از پایان نامه آن عزیز را در زیر آورده ام
فکر کنم اینجا نیازی به اجتهاد شما نیست
اجتهاد شما نیستمن جواب شما را دادم اما بدبختی اینجاست که برای شما چیزی بعنوان مصلحت امام تعریف نشده:
جهاد ابتدایی از لزومات شیعه امامیه است پس فتوی صادر نکنید
من جواب شما را دادم اما بدبختی اینجاست که برای شما چیزی بعنوان مصلحت امام تعریف نشده:
بند 1 فایل گذاشته شده در پست 47 را مطالعه بفرمایید و پاسختان را در بند دوم همان تصویر بگیرید
پاسختان را در بند دوم همان تصویر بگیریدبدون مدرک؟ شما حرف بدون مدرک یک دانشجو را چون پایان نامه است قبول می کنید؟!؟!؟!؟
حرف ایشون منبع مدلل ندارد و سلیقه ای نوشته شده؟