*** یادواره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) *****

تب‌های اولیه

481 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

این‌که امام علی(ع) هنگام دفن حضرت زهرا(س)، تعبیر به «برگشت امانت» می‌کند، معنایش چیست؟



پاسخ :



گفتاری از امام علی(ع)، هنگام دفن حضرت فاطمه(س) این‌گونه نقل شده است: «درود بر تو اى رسول خدا(ص)! سلامى از طرف من و دخترت که هم‌اکنون در جوارت فرود آمد و شتابان به شما رسیده است. اى پیامبر خدا! صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه(س) کم شده، و توان خویشتن‌دارى ندارم، امّا براى من که سختى جدایى تو را دیده، و سنگینى مصیبت تو را کشیدم، شکیبایى ممکن است. این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامى تو میان سینه و گردنم پرواز کرد. إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏، امانت برگردانده شد، و به صاحبش رسید. اما اندوه من ابدى است، و شبم قرین بیدارى است تا زمانى که خداوند براى من جایگاهى را که تو در آن اقامت دارى،‏ اختیار کند».[1]
این سخن امام علی(ع) با تفاوت‌های مختصری در دیگر منابع معتبر شیعه نیز نقل شده است
[2] که می‌توان بر محتوای آن ادعای تواتر داشت.
در این کلام، مراد امام علی(ع)‌ از امانت، حضرت زهرا(س)، است.
[3] امام علی(ع) از شهادت و عروج حضرت زهرا(س) و قبض روح ایشان، به «برگشت امانت» تعبیر کرده‌اند که می‌توان چند تفسیر برای آن داشت:
الف. زنان مانند امانتی نزد شوهرانشان هستند؛ آنان توسط پدر و مادرشان بزرگ شده، سپس به عقد شوهرانشان درآمده‌اند و مردان مسئول نگهداری آنان به بهترین وجه هستند؛ از این‌رو از زنان تعبیر به امانت می‌شود.
[4]
البته این‌جا سخن از ناتوانی امام علی(ع)، در حفظ امانت نیست، و شهادت زودهنگام حضرت فاطمه(س) پس از رسول خدا(ص)، دلیل بر ضعف امام علی(ع) در امانت‌داری نبوده؛ بلکه سخن از مشکلاتی است که افرادی که خود را پیرو پیامبر(ص) می‌دانستند برای حضرتشان به وجود آورده و موجب شهادت ایشان گشتند.
ب. روح و نفس در بدن انسان، امانت است؛ روح از خدا است و برای حضور مادی در این دنیای فانی، نیاز دارد در قالب جسم درآید. این روح در بدن خواهد ماند تا این‌که مرگ فرا می‌رسد و با مرگ، روح به سمت خداوند باز می‌گردد.
[5] در نتیجه از مرگ می‌توان تعبیر به برگشت امانت داشت.



[/HR] [1]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 319 - 320، ‌گفتار 202، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 459، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ مفید، الامالی، محقق، مصحح، استاد ولی، حسین، غفاری، علی اکبر، ص 282، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ص 138، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ج 3، ص 364،‌ قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.

[3]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، رسولی، سید هاشم، ج 5، ص 327، تهران، ‌دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. هاشمى خویى، میرزا حبیب الله‏، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق، میانجى، ابراهیم‏، ج 13، ص 14، تهران‏، مکتبة الإسلامیة، چاپ چهارم، 1400ق.
[5]. سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی(الاصول و الروضة)، محقق، مصحح، شعرانی، ابو الحسن، ‌ج 7، ص 209، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق.


تسبیح برای به خاطر سپردن تعداد تسبیحات است، اصل این موضوع به هر روشی ممکن است انجام شود.
آنچه از روایات استفاده می‌شود این است که در زمان ائمه(ع) تسبیح 34 دانه و ۳۳ دانه وجود داشته است.
۱. «وَ رَوَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِیٍّ الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ لَا یَخْلُو الْمُؤْمِنُ مِنْ خَمْسَةٍ مِسْوَاکٍ وَ مُشْطٍ وَ سَجَّادَةٍ وَ مِسْبَحَةٍ فِیهَا أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ حَبَّةً وَ خَاتَمِ عَقِیقٍ»؛
[1] امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: مؤمن از پنج چیز بی‌نیاز نیست؛ مسواک، شانه، سجاده، تسبیح 34 دانه و انگشتر عقیق.
۲. «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (ع) لَا تَسْتَغْنِی شِیعَتُنَا عَنْ أَرْبَعٍ خُمْرَةٍ یُصَلِّی عَلَیْهَا وَ خَاتَمٍ یَتَخَتَّمُ بِهِ وَ سِوَاکٍ یَسْتَاکُ بِهِ وَ سُبْحَةٍ مِنْ طِینِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ ع فِیهَا ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ حَبَّةً مَتَى قَلَبَهَا ذَاکِراً لِلَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَبَّةٍ أَرْبَعِینَ حَسَنَةً وَ إِذَا قَلَبَهَا سَاهِیاً یَعْبَثُ بِهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِشْرِینَ حَسَنَة»؛
[2]
امام کاظم (ع) فرموده است: شیعیان ما از چهار چیز بى‌‏نیاز نیستند، حصیرى که بر آن نماز بگزارند و انگشترى که در دست کنند و مسواکى که با آن مسواک کنند و تسبیح از تربت سید الشهداء(ع) که داراى ۳۳ دانه باشد، هرگاه با آن ذکر بگویند خداوند برایشان در قبال هر دانه آن چهار حسنه مى‌‏نویسد و هر گاه بدون این‌که ذکر بگویند، با آن تسبیح بازى کنند، خداوند براى آنان ۲۰ حسنه می‌نویسد.
این دو روایت با هم منافاتی ندارند؛ و اگر جایی 34 دانه گفته شده به این جهت بوده که مهره بزرگ رشته تسبیح را که بالای همه مهره‌ها است، ‌به حساب آورده‌اند و آنجایی که 33 دانه ذکر شده، این مهره به حساب نیامده است؛ محمدتقی مجلسی(پدر علامه مجلسی) در این‌باره می‌نویسد: «سى و سه دانه اصل و یکى بر فوق همه و این تسبیح مولاة و واجب الاطاعة و المحبة ما فاطمه زهرا (صلوات اللَّه علیها) است؛ چون حمزه شهید شد آن‌حضرت از خاک قبر حمزه این تسبیح را ساختند و بعد از هر نمازى به آن تسبیح می‏کردند».
[3]
آنچه اکنون مرسوم است، تسبیحی است که سه ردیف 33 دانه‌‌ای در آن وجود داشته و یک سر تسبیح و دو حد فاصل نیز در آن وجود دارد.



[/HR] [1]. شیخ مفید، محمد بن محمد، کتاب المزار(مناسک المزار)، محقق و مصحح: ابطحى، محمد باقر، ص ۱۵۲، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.‏

[2]. شیخ طوسى، محمد بن حسن، ‏تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حسن، ج ۶، ص ۷۵، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، چاپ چهارم، 1407 ق‏.
[3]. مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج 3، ص 443، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ یوم، 1414ق.

[h=2]این عبارت درخطبه‌ی فدکیه به چه معنا است؟: «و سمل جلباب الدین». این مسئله در نتیجه حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) به وجود آمد؟ یا چون جامعه چنین معضلی داشت، آن حوادث در آن به وجود آمد؟
«و سمل جلباب الدین»؛ و لباس دین و معنویت کهنه و فرسوده شد. «جلباب» چیزی شبیه عبا و چادر است که تمام بدن انسان را می‌‎پوشاند.[1] از آن جهت به دین «جلباب» گفته شده است که تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی دین‌داران را می‌‎پوشاند و دربر می‌‎گیرد. «سمل» یعنی کهنه شد.[2]
حضرت زهرا(س) در این سخن می‎‌فرماید: پیش از رحلت پیامبر اسلام(ص) دین و معنویت تمام جامعه را پوشانده بود؛ یعنی همه‌ی کارها و امور جامعه بر اساس موازین دینی تنظیم شده بود، ولی با رحلت آن‌حضرت این پوشش کهنه و فرسوده شد، و گمراهان ساکت به سخن درآمدند!: «و نطق کاظم الغاوین».
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) از دنیا رفت، آن گمراهانی که تا به حال سکوت اختیار کرده بودند و منتظر فرصت و موقعیت بودند، از فرصت استفاده کرده و به سخن درآمدند و همه کاره شدند. وقتی افرادی که دشمنی آنان با اسلام آشکار بود می‌‎آیند و میدان‌دار می‌‎شوند، دیگر حساب بقیه افراد معلوم است و در مقابل، افرادی همچون علی(ع)، سلمان، مقداد، ابوذر و عمار که بیشترین زحمات را در راه اسلام متحمل شده‌اند، کنار گذاشته و خانه نشین می‌‎شوند.
حضرت زهرا(س) در این‌جا با یک جمله کوتاه به این واقعیت تلخ اشاره کرده‌اند که پس از رحلت پیامبر(ص) این دسته از افراد فرصت را مناسب دیده و به میدان آمدند: «و هدر فنیق المبطلین»؛ و نازپروردگان گروه باطل به صدا درآمدند.
«فنیق» یعنی آدم‌های نازپرورده و سختی نکشیده،[3] «هدر» هم یعنی به صدا درآمدن .[4] منظور حضرت این است که نازپروردگان گروه باطل که تا به حال ساکت بودند و در زمان پیامبر(ص) جرأت نداشتند حرفی بزنند، حالا به صدا درآمده‌اند: «فخطر فی عرصاتکم»؛ پس در میدان‌های شما به جولان درآمدند. آن کسانی که مسلمانان آنان را به حساب نمی‌آوردند، حالا آمده‌اند در عرصه و میدان شما و تصمیم گیرنده شده‌اند.
بر این اساس، این حوادث مربوط به پس از رحلت حضرت می‌باشد. البته بدیهی است؛ به دلیل آن‌که تفکرات جاهلی و مشکلات قبل از اسلام کاملاً از بین نرفته بود و به تعبیر روایات، امت اسلامی «قریبو عهد بالجاهلیة»؛[5] نزدیک به زمان جاهلیت بودند، بعد از ارتحال پیامبر(ص) برخی معضلاتی که چون آتشی زیر خاکستر پنهان مانده بودند، مجدداً شعله برافروخت.

[1]. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، محقق و مصحح، آل یاسین، محمد حسن، ج ۷، ص ۱۱۴، عالم الکتاب، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏11، ص 345، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. همان، ج‏10، ص 313.
[4]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی‏، سید احمد، ج ‏3، ص 517، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
[5]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۲۸۱، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.[/h]

"فاطمه" به چه معناست؟ و چرا پیامبر این اسم را برای تنها دخترشان انتخاب نمودند؟


پاسخ

این پرسش را می­توان در دو جنبه مورد بررسی قرار داد:
1 – آیا هر نامی که بر اشخاص مختلف؛ حتی فرزندان پیامبران و پیشوایان؛ نهاده می­شود، لزوما باید دلیل خاصی داشته و نشانگر ابعاد وجودی صاحب آن نام باشد؟
2 – آیا انتخاب نام فاطمه برای دختر پیامبر اکرم(ص)، دلیل خاصی داشته ­است و این نام، بیانگر چه موضوعی می­باشد؟
در ارتباط با بخش اول، باید گفت که از پیشوایان ما منقول است که انتخاب نام خوب و مناسب برای فرزند، اولین نیکی به او می­باشد
[1]و طبیعی است که والدین؛ با سلیقه­های متفاوت خود؛ نام های مختلفی را برای فرزندان انتخاب ­نمایند و دین اسلام، اگرچه توصیه­های گوناگونی در این ارتباط بیان نموده، اما این سفارشات، جنبه الزامی نداشته و اشخاص مجازند؛ به شرط نداشتن مفهوم شرک­آلود و ضد ارزش؛ هر نام مورد علاقه خود را بر فرزندان خود بگذارند[2]. در همین راستا، پیامبر اکرم(ص)، بعد از اظهار دین اسلام و گسترش آن، این سیاست را دنبال ننمود تا اسامی تمام یاران خود را تغییر داده و لزوما نام جدیدی برای آنان برگزیند که نشانگر ایمان و اسلام آنان باشد. وجود نام هایی همانند عمار و مصعب و مقداد و ... در میان یاران پیامبر؛ که مفهوم دینی در آنها وجود نداشت؛ این موضوع را تأیید می­نماید. البته روایات بسیاری وجود دارند که ایشان، تنها آن دسته از اسامی را تغییر می­دادند که یا دلالت بر شرک و بت­پرستی می­نمودند و یا معانی ناپسندی داشتند[3]. البته، با وجود آزاد بودن اشخاص در انتخاب نام، سزاوار است که انتخاب بهتری داشته و نام مناسب­تری­ را برگزیند و به سفارشات پیشوایان در این زمینه عمل نماید که به یکی از آنها اشاره می­نماییم:
امام باقر(ع) می­فرمایند: راست­ترین اسامی آن است که بر بندگی دلالت نماید و بهترین آنها اسامی انبیاء است
[4].
آنچه بیان شد، تحلیلی مختصر در مورد کلیت نامگذاری بود، اما ؛ همان گونه که در پرسش خود نیز اشاره فرمودید؛ برخی از نام ها، همانند نام مقدس "فاطمه"؛ که خداوند آن را انتخاب نموده و به پیامبر(ص) الهام فرمود، باید با نام های دیگر متفاوت بوده و به نحوی، گوشه­ای از ابعاد شخصیتی صاحب آن نام را در خود جای داده باشد. البته نیازی نیست که چنین نامی، منحصر در شخص مورد نظر بوده و سابقه قبلی نداشته و یا اینکه انتخاب آن برای دیگران ممنوع باشد.
نام فاطمه(س) از ریشه "فطم" به معنای کنده­شدن و جدا شدن می­آید
[5].
حال چرا دختر پیامبر(ص) بدین اسم، نامیده­شد؟ روایات مختلفی در بررسی این موضوع وارد شده­است و با وجود اینکه هر کدام از آنها به یک جنبه از دلایل می­پردازد، ولی با مروری در همه آنها، تعارضی در مفاد آنها نمی­یابیم، بلکه هر کدام از این روایات، به نوعی مکمل روایات دیگر می­باشند. بر همین اساس، تعدادی از این روایات را جهت اطلاع نقل می­نماییم:
الف: یونس بن ظبیان روایت می­نماید که امام صادق(ع) از من پرسید: آیا می­دانی که تفسیر فاطمه چیست؟ گفتم: مولای من! خودتان تفسیرش را بفرمایید. ایشان فرمودند: فاطمه(س) از هرگونه بدی و زشتی جدا شده­بود (فطمت من الشر) و اگر مولی علی(ع) با او ازدواج نمی­نمود، از ابتدای خلقت، هیچ شخص هم­تراز و صلاحیت­داری برای ازدواج با او پیدا نمی­شد
[6]!
ب: امام رضا(ع) به نقل از پدرانشان از پیامبر اکرم(ص) روایت می­نمایند که ایشان فرمودند: به این دلیل اسم دخترم را "فاطمه" انتخاب نمودم، چون خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم جدا نموده­است
[7].
ج: امام باقر(ع) می­فرمایند:زمانی که فاطمه(س) پا به دنیا گذاشت، خداوند به فرشته­ای وحی نمود تا نام فاطمه را در زبان پیامبر(ص) جاری نماید، سپس خداوند، خطاب به فاطمه(س) فرمود که من تو را با علم و دانش پرورش داده و از هرگونه پلیدی جدا نمودم
[8]. و ...
در پایان، باید بدانیم که دختر گرامی پیامبر(ص) که طبق نقل تمام مسلمانان؛ چه شیعه و چه اهل سنت؛ پاره­ای از تن ایشان بوده و آزار و اذیت ایشان، همانند آزار پیامبر(ص) می­باشد
[9]، سزاوار انتخاب نام مناسبی بوده، تا گوشه­ای از شخصیت و ابعاد معنوی این بانوی بزرگوار، با کمک این نام، به جهانیان معرفی شود. بر همین اساس، معتقدیم که خداوند، این نام مبارک را برای ایشان برگزیده است.


[/HR][1] - حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 21، ص 389-388، روایت 27374، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ه ق.
[2] - همان، ج 21، ص 389-388، روایت 27374.
[3] - همان، ج 21، ص 390، روایت 27379.
[4] - همان، ج 21، ص 391، روایت 27381.
[5] - ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 454.
[6] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 10، باب 2، روایت 1، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
[7] - همان، ج 43، ص 12، روایت 4.
[8] - همان، ج 43، ص 13، روایت 9.
[9] - صحیح بخاری ، ج 4 ، ص 219، دار الفکر، بیروت، 1401 ه ق.

در خطبه حضرت زهرا(فدکیه) آمده است:
«و طاعتنا نظاماً للملة و امامتنا اماناً للفُرقة». این مسئله را چگونه می‌توان اثبات کرد؟ یا برای دیگران شرح داد؟


پاسخ :



قبل از بیان هر سخنی، باید گفت موضوعی که مورد پرسش قرار گرفته، دو جمله از خطبه‌های معروف حضرت فاطمۀ زهرا(س) دختر گرامی پیامبر اسلام(ص) است که به خطبه فدکیه معروف است. این خطبه زمانی ایراد شد که به حضرت فاطمه خبر رسید خلیفه‌ی اول و دوم تصمیم گرفتند فدک را از وی بازپس بگیرند.[1] این خطبه در منابع روایی و تاریخی با سندهای مختلف و اندک تفاوت در متن، از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است.[2] حضرت زهرا(س) در این خطبه پس از حمد و ثنای خداوند، بیان نعمت های الاهی، فلسفه آفریننش و فلسفه احکام الاهی می‌فرماید: 1. «و طاعتنا نظاما للملة»؛[3] و اطاعت از ما اهل بیت نظم آیین و شریعت را به دنبال دارد. این جمله و جمله بعدی عطف بر«فجعل الله الایمان...» است که در همین خطبه آمده است. بنابر این، معنایش این‌گونه است: خداوند اطاعت از ما اهل بیت را موجب نظم شریعت قرار داد. روشن است که اطاعت از اهل بیت(ع) سبب نظم شریعت می‎شود؛ چرا که تمام مردم اطراف محور دین جمع می‌شوند و آن محور توسط امامی که عالم‌ترین و با تقواترین و جامع همه کمالات است، تبیین می‎شود. اهل بیت(ع) نسبت به دین از دیگران آگاه­ترند و به حقایق قرآن آشناتر؛ زیرا علم آنان به مبدأ وحی متصل است و به طور طبیعی هماهنگی امور دینی در اطاعت از آنان خواهد بود. 2. «و امامتنا أمانا من الفرقة [للفرقة]»؛ و رهبری ما را سبب ایمنی از تفرقه و پراکندگی قرار داد. در این‌جا حضرت فاطمه(س) مسئله امامت را بیان کرده‌اند و به خلیفه و مردم تذکر داده‌اند که امامت و جانشینی پیامبر اسلام(ص) از آن ما است، و خدا آن‌ را برای جلوگیری از تفرقه مردم و جمع شدن دور یک محور قرار داده است. به بیان دیگر، خدای متعال امامت را قرار داده، تا این‌که امت اسلام متفرق نشوند و هر کدام به یک طرف نروند، محوری که عقل نیز آن‌را پذیرفته است. وقتی که شخصی از هر جهت؛ از جهت علم، تقوا، تدبیر، عدالت، ارتباط با خدا و ... بر دیگران رجحان داشته باشد، طبعا همه باید به سراغ او بروند، وقتی چنین شد، بنابر این تفرقه و پراکندگی به وجود نخواهد آمد. این سخن الهام گرفته از حدیث ثقلین است[4] که دختر رسول گرامی اسلام(ص) آن‌را در خطبه فدکیه مطرح می‌کند. آن‌جا که پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید؛ اگر بعد از من قرآن و اهل بیت(ع) را الگو قرار دهید و از آنها پیروی نمایید، هرگز دچار گمراهی، ضلالت و تفرقه نخواهید شد. این دو فقره، در حقیقت بیان‌گر یک مضمون‌اند و آن این‌که نظام و بقای آیین و شریعت اسلامی و مصون بودن از تفرقه و پراکندگی، در گرو پیروی از رهبری اهل بیت(ع) است. البته گفتنی است که برخی،[5] در این‌جا «ملت» را به «امت» معنا کرده‌اند که منافاتی با آنچه ما بیان کرده‌ایم ندارد. بدیهی است که هر جامعه‌ای برای نظام و بقا باید دارای قطب فکری باشد که در رأس هرم بتواند تمام افکار و نظرها را به خود جذب کند و خلأ موجود را از این ناحیه بر طرف کند که در این صورت زمینه‌ای برای اختلاف باقی نمی‌ماند. شریعت و جامعه‌ی اسلامی نیز برای ایمن ماندن از هر گونه اختلاف و پراکندگی در تمام ابعاد، پبروی از اهل بیت و اطاعت از آن بزرگوران را می‌طلبد؛ چراکه آنان با اتصالی که به منبع وحیانی و عالم غیب دارند، جواب‌گوی رشد افکار بشری در هر تمام زمینه‌ها، از اقتصاد گرفته تا سیاست، حقوق و... هستند.


[/HR] [1]. ر.ک: ابن أبی طاهر، احمد، بلاغات النساء، ص 23 – 31، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، بی تا؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص 109 – 125، بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 450، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق.
[2]. جوهری بصری، احمد بن عبد العزیز، السقیفة و فدک، محقق و مصحح، امینی، محمد هادی، ص 137 – 145، مکتبة نینوی الحدیثة، تهران، بی تا؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 1، ص 97 – 108، محقق و مصحح، خرسان، محمدباقر، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق؛ بلاغات النساء، ص 26 – 31؛ ابن حاتم شامى‏، جمال الدین یوسف، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم‏، ص 465 – 478، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ اول، 1420ق.
[3]. السقیفة و فدک، ص 139؛ الاحتجاج، ج 1، ص 99.
[4]. ر. ک. نمایه‌های: دلایل اعتقاد به امامت و امامان، ۳۲۱؛ صحیح بخاری و حدیث ثقلین، ۶۹۲۱.
[5] ر. ک: حسینی زنجانی، سید عزالدین، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، ص 365، بوستان کتاب، قم، چاپ دهم، 1387ش.

ابعاد کرامتی و شخصیتی بزرگ ترین زن عالم (حضرت زهرا سلام الله علیها) را بیان فرمایید.

پاسخ



ابعاد شخصیت والای حضرت زهرا (س) بسیار گسترده و وسیع است که تنها در سایۀ تأمل و ژرف اندیشی می توان به جوانب گسترده آن حضرت پی برد. مطالعه و تحقیق پیرامون محورهای معنوی و الاهی، علم و دانش و مبارزات سیاسی و اجتماعی آن حضرت و... ما را در رسیدن به مقصود یاری می دهد. برخی از آیات قرآن کریم در شأن اهل‏ بیت(ع) نازل شده است، که حضرت صدّیقه زهرا(س) نیز یکی از آن پنج نور پاک است؛ مانند آیۀ تطهیر. برخی از ویژگی های بارز اخلاقی و انسانی بانوی بانوان -به شهادت کتب مختلف شیعه و سنی- بدین شرح است: 1. پارسایی و قناعت به ثروتی اندک و امکاناتی ناچیز، در عین امکان بهره مندی از بالاترین امکانات، 2. انفاق و ایثار فراوان در اشیای مورد علاقه و نیاز خویش، 3. عبادت خالصانه و نیایش به درگاه باری تعالی، 4. تبلور حیا و عفت، 5. الگوی کامل پوشش و حجاب اسلامی، 6. علم و دانش گسترده سیده زنان عالم که گوشه ای از آن آگاهی بر محتوای کتاب شریف "مصحف فاطمه" است. 7. مبارزات سیاسی و اجتماعی ایشان -بعد از رحلت پیامبر (ص)- در پاسداری از مقام ولایت حضرت علی (ع)،

پیرامون شخصیت وجودی و مقام معنوی فاطمۀ زهرا (س) بسی کتاب ها نگاشته شده و سخن های فراوانی بیان شده است، اما اگر هزاران برابر آن نیز از قلمرو ذهن و اندیشۀ بشر به درآید و صورت گفتار یا نوشتار پذیرد، باز قطره ای باشد از اقیانوس بی کرانۀ فضیلت های حضرتش. در آسمان معرفت حضرت زهرا (س)، برترین اندیشه های بشری، حیران و تیز پروازترین عقل ها، سرگردان اند. برای دست یابی به ساحل دریای معرفت او باید به سراغ قرآن کریم و احادیث معصومان (ع) رفت.
در این نوشته، با توجّه به قرآن کریم و روایات، تنها به ذکر قطره ای از آن دریای بی کران می پردازیم. الف. نزول آیاتی در شأن حضرت زهرا (س) شخصیت ملکوتی حضرت فاطمۀ زهرا(س) نه تنها خود مبیّن و مفسّر آیات قرآن است و نه تنها وجود او سندی زنده به عنوان پشتوانۀ عملی برای تأیید مفاهیم آن کتاب آسمانی است، بلکه عملکرد آن حضرت گاهی موجب نزول آیات قرآن شد. البته، این آیات شریفه در شأن حضرت زهرا (س)، به شکل های تنزیل، [1] تفسیر، [2] تأویل [3] و تطبیق [4] روایت شده است. [5] گفتنی است؛ دانشمندان و مفسران اسلامی، اجمالاً به این امر معترف اند که برخی از آیات قرآن کریم در شأن اهل‏ بیت(ع) نازل شده است، دلالت آنها بر اهل‏بیت (ع) و مقام و موقعیت آنها، از باب تفسیر است، نه تطبیق؛ و حضرت صدّیقه زهرا(س) نیز یکی از آن پنج نور پاک است. در این مجال، به ذکر تعدادی از این آیات شریفه می ‏پردازیم. آیاتی از باب تفسیر: 1. آیۀ مباهله: در قرآن کریم چنین آمده است: «هر گاه بعد از علم و دانشى که (در بارۀ مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». [6] و حضرت فاطمه زهرا(س) تنها مصداق «نساء (زنان)» همراه پیامبر اکرم(ص) برای مباهله بود. [7] 2. آیۀ تطهیر: آیۀ مبارکۀ «... خداوند فقط مى ‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد»، [8] در شأن امام علی (ع)، حضرت فاطمۀ زهرا (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نازل شده است. [9] 3. سورۀ «هل اتی» (الإنسان) در شأن حضرت امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) نازل شده است. [10] آیاتی که تطبیق آن با حضرت فاطمۀ زهرا(س)، از موارد «تأویل» به شمار مى ‏رود: 1. در حدیثى از امام صادق (ع) آمده که به هنگام نزول‏ آیۀ شریفه‏ «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ‏»، [11] خداوند فرمود: من خداوندم. دو دریا را فرستادم، على بن ابى طالب (ع)، دریاى علم و فاطمه (س) دریاى نبوّت، و من خدایم، پیوند بین آن دو را برقرار کردم. [12] 2. امام محمدباقر (ع) در تفسیر آیات «که آن یکى از بزرگ ترین آیات خداست. بشر را هشدار دهنده است»، [13] می فرماید: «منظور، حضرت فاطمه (س) است». [14] 3. با استناد به روایات، وجود مقدّس فاطمه زهرا(س)، حقیقت و باطن لیلة القدر (شب قدر) است؛ و معرفت آن حضرت، همطراز درک شب قدر معرفی شده است. [15] مانند این روایت: مردی نصرانی به خدمت امام موسی کاظم(ع) شرف یاب شد و تفسیر باطن این آیات را جویا شد: «حم، سوگند به این کتاب روشنگر، که ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم ما همواره انذارکننده بوده‏ایم! در آن شب هر امرى بر اساس حکمت (الهى) تدبیر و جدا مى‏گردد»؛ [16] امام (ع) در پاسخ فرمودند: «حم»، محمّد(ص) و «کتاب مبین»، علی(ع) و «اللیلة»، فاطمه(س) است. [17]
ب. مقام و شخصیّت فاطمه زهرا(س) در این جا، در بارۀ مقام و شخصیّت آن حضرت به ذکر مواردی بسنده می شود: یک. مقام حضرت صدیقه کبری (س) آن چنان والا است که رضایت و خشم حضرتش معیار رضایت و خشم پیامبر گرامی اسلام و رضایت و خشم کبریایی قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «فاطمه(س)، پارۀ تن من است، هر کس او را مسرور گرداند مرا مسرور کرده است و هر کس مرا مسرور گرداند خدا را مسرور کرده است و هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده است و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیت کرده است، و فاطمه(س)، عزیزترین مردم در نزد من است». [18] «مریم سرور زنان زمانه خویش بود، امّا دخترم فاطمه(س)، سرور همۀ زنان جهان، از آغاز و پایان آن است». [19] آری، مقام و منزلت زهرای مرضیّه(س)، نه تنها بسی والاتر از مقام آسیه و مریم است که اوج افتخار آنان، توفیق خدمت گزاری آستان حضرت خدیجه کبری(س) به هنگام وضع حمل فاطمه زهرا(س) است. دو. از ابعاد کرامتی حضرت زهرا(س) می توان به پارسایی و قناعت به ثروتی اندک و امکاناتی ناچیز، در عین امکان بهره مندی از بالاترین امکانات را اشاره کرد؛ چرا که او دختر پیامبر اسلام(ص) است و آن حضرت مزرعه با ارزشی همچون «فدک» را به ایشان بخشیدند [20] که در آمد خوبی داشت. همچنین حضرت علی (ع) از محل کار و تلاش خود در آمد قابل توجّهی داشتند و حضرت می توانستند زندگی مرفّهی برای خود و همسر و فرزندان خود فراهم آورند، امّا همۀ در آمد خود را صرف نیازمندان می کردند و خود به یک زندگی بسیار سخت و پر مشقّت اکتفا می نمودند. سه. یکی دیگر از ابعاد شخصیّت اجتماعی فاطمه زهرا(س)، انفاق و ایثار اوست. داستان بخشیدن غذا و طعام خود در عین نیازمندی به مسکین و یتیم و اسیر در مدت سه شب پی در پی، در سورۀ دهر (انسان) آمده است. چهار. یکی دیگر از ابعاد کرامتی حضرت زهرا (س) عبادات آن حضرت است. عبادت فاطمه از لحاظ کمیّت، تا بدان حد گسترده است که در لحظه لحظه زندگی او حضور و ظهور دارد. رفتار او، گفتار او، نگاه او، تلاش او، نفس کشیدن او در هر لحظه شب و روز، عبادت بود. امام حسن مجتبی (ع) در این باره می فرماید: «مادرم فاطمه(س) را دیدم که در شب جمعه از بستر خویش جدا شده تا طلوع خورشید مشغول عبادت، و راز و نیاز با پروردگار بود و لحظه‏اى از رکوع و سجود دست برنمى‏ داشت». [21] پنج. یکی از افتخارات شیعه «صحیفه فاطمیّه» است. شیعه معتقد است این کتاب شریف الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای مرضیّه است. [22] شش. جلوه هایی بسیار زیبا و دیدنی از رفتار و گفتار فاطمه زهرا(س) در عرصه حجاب و عفاف گزارش شده است که می باید سرمشق دختران و زنان ما در زندگی قرار گیرد. روزی پیامبر اکرم(ص) از جمع مسلمانان حاضر در مسجد سؤال کردند: چه روش و سیره ای برای زندگانی بانوان بهتر است؟ حضرت زهرا(س) به واسطۀ سلمان - که خود را عاجز از جواب این سؤال می دانست و به همین دلیل به خانه حضرت زهرا(س)، خود را رسانیده بود- فرمودند: «برای زنان بهتر است که مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم نیز ایشان را نبینند». [23] هفت. در پایان به یکی از ضروری ترین عرصه هایی که در آن بایستی به فاطمه زهرا (س) اقتدا نمود، اشاره ای داشته باشیم و آن عرصۀ دفاع از حریم امامت و ولایت می باشد؛ چرا که او در دورۀ کوتاه زندگانی خویش پس از هجران رسول خدا(ص) زیباترین جلوه پاسداری از حریم ولایت را به تصویر کشانید. [24] فاطمه(س) مردم زمانه خویش را خوب می شناخت و می دانست آنان لیاقت عبرت پذیری از سخنان او و جسارت قیام به همراه او را ندارند، امّا می خواست برای آیندگان، ضلالت را رسوا، حقیقت را برملا و حجت را تمام نماید، چنان که فرمود: «من با کمال دقّت و معرفت شما را از گمراهی، خذلان و تیرگى که ظاهر و باطن شما را فرا گرفته است آگاه ساختم، ولی می دانم که خوارید و در چنگال زبونی گرفتار. یاری نکردن وجودتان را فرا گرفته و ابر بی وفایی بر قلوبتان سایه گسترده. چه کنم که دلم خون است و بازداشتن زبان شکایت از طاقت بیرون. می گویم برای اتمام حجت بر مردمان...». [25] فاطمه(س)، در قیام پر حماسه فرهنگی اش، لحظه ای از افشاگری و روشن گری های هدایت بخش خویش دست برنداشت تا به همۀ مسلمانان طول تاریخ بفهماند که سکوت در مقابل مهاجمان فرهنگی پذیرفتنی نیست. حضرت زهرا (س) در مقابل بدعت و تحریف اسلام، آرام ننشست،که برخاست، جوشید و خروشید، افشاگری نمود و روشنگری کرد؛ چرا که با الهام الاهی و تحدیث جبرئیل از آینده خبر داشت و می دانست این روشنگری ها، عاقبت دل های لایقی خواهد یافت و نقش بی نظیری را در به ثمر رسانی امامت و محقق سازی هدف خلقت ایفا خواهد نمود. [26] برای اطلاع بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید: 1. جامی از زلال کوثر، مصباح یزدی، محمد تقی. 2. فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت، قزوینی، سید محمد کاظم. 3. حماسه کوثریه، شرح مبارزات یگانه دخت پیامبر گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا (س)، زجاجی کاشانی، مجید.


[/HR] [1] . برای تنزیل به حسب موارد معانی مختلفی شده است؛ مانند این که، تنزیل همان ظهور ابتدایى الفاظ قرآن است؛ یعنی معنایی که با دیدن یا شنیدن لفظ، بى درنگ به ذهن راه مى‏یابد. در تعدادى از روایات مراد از تنزیل، همین معناست. ر.ک: محمد کاظم شاکر، روشهاى تأویل قرآن، ص 73 – 76، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اوّل، 1376ش.
[2] . تفسیر، به معنای روشن ساختن مفهوم آیات قرآن و واضح کردن منظور پروردگار است. در تفسیر نباید به مدارک و دلایل ظنى و غیر قابل اطمینان، استناد نمود، بلکه باید به دلایلى تکیه کرد که عقلاً و یا شرعاً حجیت و اعتبار آن ثابت و مسلّم است. ر.ک: خوئى، سید ابو القاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص 397، موسسة احیاء آثار الامام الخوئى، قم، بی تا؛ جلالیان، حبیب الله، تاریخ تفسیر قرآن کریم، ص 19 – 23، نشر اسوه، تهران، چاپ چهارم، 1378ش.
[3] . تأویل، در اصل به معنای ترجیح است و در اصطلاح، عبارتست از برگرداندن لفظ از معنای ظاهری ‏اش به معنای محتمل، در صورتی که آن معنا موافق قرآن و روایات باشد. ر.ک: تاریخ تفسیر قرآن کریم، ص 24 – 30.
[4] . تطبیق، در اصطلاح به معناى حمل آیه بر مصداق آن مى‏باشد؛ و آنجا که در محدوده دلالت لفظى به کار رود، به معناى تفسیر است؛ و آنجا که مصداق، قابل انطباق بر مدلول لفظى نباشد، به معناى تأویل خواهد بود. توضیح آن که، اگر موارد تطبیق، از مصادیق اطلاقات و جزئیّات آن دسته مفاهیمى‏ باشد که از دلالت لفظى آیه استفاده مى‏شود، این، در چهارچوب تفسیر آیه قرار خواهد گرفت، زیرا که دارای ویژگی تفسیر است، امّا در مواردى که بیان مصداق و تطبیق آن، دارای این ویژگى نبوده و مدلول دلالت لفظى نباشد، از حدود «تفسیر» خارج بوده، از موارد «تأویل» محسوب مى‏ شود؛ چنان که بیان مصادیق براى بسیارى از آیه‏هاى قرآن در روایات ائمّه (ع)، از قبیل «تأویل» بوده، و مربوط به حقایق عینى آیات است. ر.ک: عمید زنجانى، عباسعلى، مبانى و روشهاى تفسیر قرآن، ص 126 و 127، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، چاپ سوم، 1373ش.
[5] . منبعی جهت مطالعه بیشتر: شیرازی، سید صادق، فاطمة الزهرا فی القرآن.
[6] . آل عمران، 61.
[7] . بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 630 - 632، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 223 – 225، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 667، مکتبة نزار مصطفى الباز، عربستان سعودى، چاپ سوم، 1419ق.
[8] . احزاب، 33.
[9] . البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 443 و 445؛ طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فى تفسیر القرآن‏، مقدمه: تهرانى، آغابزرگ، تحقیق: عاملى، احمد قصیر، ج 8، 339، ‏دار احیاء التراث العربى‏، بیروت‏، بی تا؛ طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 22، ص 5، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[10] . برای آگاهی بیشتر دربارۀ آیات ذکر شده این نمایه ها را مطالعه کنید: «اختصاص اهل بیت به اصحاب کسا»، سؤال 18439 (سایت: 18013).
[11] . رحمن، 19: «روان کرد دو دریا را که بهم برسند».
[12] . قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیّب،‏ ج 2، ص 344، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ شیخ صدوق، محمد بن على، الخصال، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج 1، ص 65، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1362ش. البته، این حدیث به سند دیگری نیز نقل شده است؛ ر.ک: حسکانی، عبید الله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، محقق و مصحح: محمودى، محمدباقر، ج 2، ص 284، التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1411ق.
[13] . مدّثر، 35 و 36: «إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ، نَذیراً لِلْبَشَر».
[14] . قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیّب،‏ ج 2، ص 396، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 24، ص 331، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[15] . ر.ک: مصباح یزدی، محمدتقی، جامی از زلال کوثر، تحقیق و نگارش: حیدری، محمدباقر، ص 17 – 19، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، قم، چاپ دوم، 1381ش؛ حسن زاده آملى، حسن، انسان و قرآن، ص 217 – 256، نشر قیام، قم، چاپ دوم، 1381ش.
[16] . دخان، 1 – 4.
[17] . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 547، دار الحدیث، قم، چاپ اول ‏1429ق؛ استرآبادى، على، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، محقق و مصحح: استاد ولى، حسین، ص 555،‏ مؤسسة النشر الإسلامی، قم، چاپ اول، 1409ق؛ بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 9، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق.

[18] . شیخ طوسى، محمد بن حسن، الأمالی، ص 24، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.
[19] . بحارالانوار، ج 43، ص 24.
[20] . الکافی، ج 2، ص 714: «بَابُ الْفَیْ‏ءِ وَ الْأَنْفَالِ وَ تَفْسِیرِ الْخُمُسِ وَ حُدُودِهِ وَ مَا یَجِبُ فِیهِ».
[21] . شیخ حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 7، ص 113، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.

[22] از وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 171: ما مفتخریم‌ که‌ ادعیة‌ حیاتبخش‌ که‌ او را «قرآن‌ صاعد» می ‌خوانند از ائمه‌ معصومین‌ ما است‌. ما به‌ «مناجات‌ شعبانیة‌» امامان‌ و «دعای‌ عرفات‌» حسین‌ بن‌ علی‌ ـ علیهما السلام‌ ـ و «صحیفه‌ سجادیه‌» این‌ زبور آل‌ محمد و «صحیفه‌ فاطمیه‌» که‌ کتاب‌ الهام‌ شده‌ از جانب‌ خداوند تعالی‌ به‌ زهرای‌ مرضیه‌ است‌ از ما است‌.
[23] . بحارالانوار، ج 43، ص 54.
[24] جامی از زلال کوثر، ص 145.
[25] . طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص 121، نشر بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق؛ طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 104، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
[26] . جامی از زلال کوثر، ص 149.

روایات در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه بسیار است و مضامین برخی از این روایات حاکی از مقاماتی منحصر به فرد و حیرت آور در مورد ایشان است. بر اساس روایات، لغت فاطمه به معنای کسی است که مردم توان رسیدن به معرفت او را ندارند و دستشان از شناخت او کوتاه است[1]. گو اینکه سرّ مخفی خداوند نیز در فاطمه نهان است و شناخت خدا و عرفان حق رابطه تنگاتنگی با شناخت حضرت فاطمه دارد همچنانکه فاطمیت هم صفت امتناع از شناخت و در حجاب بودن و مقیم حرم الاهی بودن را تداعی می کند.
می دانیم که حضرت فاطمه(س) به ظاهر نه پیامبر بود و نه امام پس این گوهره ای که باعث شد از چنین جایگاهی در عالم برخوردار باشد غیر از نبوت و امامت ظاهری است. این گوهره قدسی را هر چه بنامیم مسلم است که به کنه معرفت آن باز هم نخواهیم رسید اما در عالمِ عبارت، می توان از آن به گوهره عبودت تعبیر کرد. عبد بودن به معنای واقعی کلمه یعنی از خود هیچ نداشتن و همگی خدا شدن، پس عبد خدا آینه خداست. از همین روی است که امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت می فرماید: عبودیت گوهره ایست که کنه آن ربوبیت است
[2]. این گوهره همان گوهر گمشده انسان و همان سر الاسرار عرفان است.
در روایتی دیگر آمده است که شناخت فاطمه همان شناخت شب قدر است
[3] و غایت همه عارفان درک حقیقت شب قدر است و عارف واصل کسی است که شاهد بر واقعه نزول قرآن در شب قدر باشد.
از طرفی امام در مقام باطنی خود صاحب مقام قرآن ناطق است یعنی سر امامت مربوط به دریافت حقیقت غیبی قرآن است و اینگونه است که ذات امامت نیز رابطه خاصی با حقیقت حضرت فاطمه (س) دارد.
آنچه برای عموم مردم آشکار می شود مقام نبوت است و امامت به عنوان کمال دین به واسطه نبوت ابلاغ می شود و گروهی خاص آن را در می یابند و آنچه از مقام امامت نیز که مصون از شناخت اغیار باقی می ماند (مگر برای محرمان سرّ خدا) همان سر ّ وجود فاطمه است که در نقاب عصمت و غیرت الاهی مخفی مانده است.
پس امامت سر نهان نبوت است وجوهره عبودت هم سر نهان امامت است اما نکته در اینجاست که این سه مرتبه و مقام در وجود پیامبر اسلام در وحدت کامل و در حد کمال حضور دارند. این است که مقام خود پیامبر از همه چهارده معصوم بالاتر است با این حال مقام امامت محمدی در علی (ع) و مقام عبودیت هم در حضرت فاطمه (س) تجلی یافته و به عنوان مشخصه اصلی آشکار شده است. به این ترتیب در مورد سیر ظهور حقیقت وجودی حضرت محمد(ص) باید گفت که مقام عبودیت از مقام نبوت و امامت برتر است و از همین روی آنچه در وجود حضرت فاطمه محقق شده است نهایی ترین مقام برای یک انسان است که غایت نبوت و امامت محسوب می شود.
حدیث «لولا فاطمه»
مجموعه روایاتی که در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه (س) از جانب پیامبر و سایر معصومین نقل شده همچنین احادیث قدسی بسیار زیادی که در مورد آن حضرت در ضمن سخنان قدسی خداوند آمده است
[4] خود به خود به مضمون مطالب پیشین دلالت دارد اما آنچه به صراحت به مقام خاصی در مورد حضرت فاطمه اشاره دارد و برخی از علما آن را در کتب خود آورده اند این حدیث قدسی در مقام خطاب به پیامبر اسلام است که:
« لولاک لما خلقت الافلاک . و لولا علی لما خلقتک . و لو فاطمه لما خلقتکما»
[5]
در مورد سند این روایت باید گفت که اگر چه این روایت طبق موازین علم رجال جزو احادیث ضعیف محسوب می شود با این حال بسیاری از علمای بزرگ شیعه آن را در کتب خود آورده اند. قسمت اخیر روایت (لولا فاطمه لما خلقتکما) را جنة العاصمة/148 از «کشف اللئالی» تالیف صالح بن عبد الوهاب عرندس نقل می کند. مستدرک سفینة البحار هم در ج3، ص 334 از «مجمع النورین» مرحوم فاضل مرندی نقل می کند و از نویسنده ضیاء العالمین جد امی صاحب جواهر نیز نقل شده است .
میرزا ابو الفضل تهرانی در «شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» /84 و ... نقل می کند که، صالح بن عبد الوهاب و برخی روات سائق او مجهول هستند ولی این نکته دلیلی بر کذب روایت نیست.
بعلاوه اینکه باید توجه داشت که در اینگونه روایات که مربوط به مقاماتی خاص در مورد معصومین هستند مجهول بودن راوی امری متوقع است چراکه در عصر ائمه بخلاف راویان احکام فقهی که مشکلی در رفت و آمد و معاشرت نداشتند راویان اعتقادات (بدلیل شرایط تقیه) افرادی منزوی از معاشرت معمول بوده و چندان اهل تماس در مجامع مطرح در مباحث روز نبوده اند وعدالت و وثاقت آنها هم مورد کلام و بحث واقع نمی شد. بنابراین مجهول بودن آنها ضرری به اعتبار حدیث نمی زند ؛ خصوصا وقتی مطابق با قواعد باشد وهمین امر که این افراد مورد خطاب امام در این گونه مسائل بوده اند معلوم می شود که از «اصحاب سرّ» بوده اند کما اینکه برخی دیگر از سخنان مشابه در مورد مقامات ائمه هم از طرف همین گونه افراد نقل شده است
[6].
در مقام بیان مضمون این روایت باید گفت که این روایت از چند بخش تشکیل شده است:
1- غایت بودن انسان کامل برای خلقت عالم
2- برتری مقام امامت نسبت به نبوت
3- برتری مقام عبودیت نسبت به هر مقامی دیگر
به این سه مقام ِ بحث، در این روایت با این عبارات اشاره شده است که: 1- «اگر تو نبودی افلاک و کائنات را نمی آفریدم»؛ این بخش از روایت با روایات دیگری هم تایید می شود که در جای خود ذکر شده است و منظور از آن این است که «انسان کامل» هدف اصلی از خلقت عالم وکانون اصلی توجه خدا و مجرای اراده او در عالم خلقت است. در مقام توضیح این مطلب توسط حکما و عرفا مطالب بسیاری عنوان شده که در اینجا به یکی از تقریرات آنها اشاره می شود:
اگر جهت وحدت عالم نبود کثرت تحقق نمی یافت.سنخیت علت و معلول اقتضا می کند میان علت نخستین جهان که واحد من جمیع جهات است و هیچ جهت تکثر در او نیست و میان معلولات عالم که متکثرات و مختلفات می باشند یک جهت وحدتی تحقق داشته باشدکه از جهتی ارتباط با وحدت کل و از جهتی تناسب با عالم کثرت داشته باشد واین امر فقط در عالم نفس متحقق است. و این کار هر موجودی نیست بلکه فقط نفوس پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) هستند که می توانند این مهم را به عهده بگیرند پس اگر نفس پیامبر نبود جهت وحدت عالم تحقق نمی یافت و آن گاه کثرات هم تحقق نمی یافتند
[7].
واما فقره بعدی روایت که می فرماید:«لولا علی لما خلقتک»؛ این بخش از روایت مربوط به برتری مقام امامت نسبت به نبوت است. می دانیم که نبوت به معنای پیام آوریست اما امامت مقامی بالاتر است و آن مقام رسیدن به توحید کامل و رسیدن به خدا بعد از فنای از خویشتن است. بر اساس آیات قرآن حضرت ابراهیم بعد از طی مراحل و ابتلائاتی خاص در عین حالی که پیامبر بود در نهایت به مقام امامت نائل شد. البته پیامبر اسلام نیز دارای مقام امامت بود ولی چون مشخصه اصلی حضرت علی (ع) مقام امامت است و مشخصه ظاهری پیامبر هم نبوت، از این روی در مورد مقام امامت نسبت به علی (ع) تاکید شده است.
بنابراین در اینجا به هیچ وجه بحث بر سر برتر بودن علی (ع) نسبت پیامبر نیست بلکه سخن بر سر برتری امامت نسبت به نبوت است چرا که با دلایلی بدون تردید، می دانیم که مقام پیامبر از حضرت علی (ع) بالاتر است و مهم ترین دلیل این مطلب سخن خود علی (ع) است که :«انا عبد من عبید محمد»
[8]؛ من بنده ای از بندگان محمدم.
و اما در مقام سوم از بحث یا فقره سوم از روایت که می فرماید: «اگر فاطمه نبود شما دو تن را نمی آفریدم» - به همان سیاق فقره قبلی - اشاره به مقامی دارد که هرچند این مقام در خود پیامبر (ص) به نحو کمال وجود داشت اما در فاطمه (س) به عنوان مشخصه اصلی آشکار شد و آن مقام عبودیت است.
بنابراین توضیح عبارت «لولا فاطمه لما خلقتکما» این خواهد بود که اگر به خاطر مقام عبودیت نبود امامت و نبوت هم ناقص بود و به غایت خود نرسیده بود چرا که نبوت و امامت مقدمه ای برای رسیدن به مقام عبد مطلق است. البته این مقام در خود پیامبر(ص) و علی(ع) نیز بود ولی در فاطمه(س) منحصراً همین مقام تجلی کرد. بنابراین در این روایت تکیه اصلی بر آن حضرت سلام الله علیها شده است. حال آنکه هیچ دوئیت و کثرتی در ذات این انوار مقدس متصور نیست.
به این ترتیب مسلم است که مقام عبودیت در کمال خود اگر در کسی محقق شود حتی از نبوت و امامت هم بالاتر است و خود نبی و امام هم به دلیل عبودیت به آن مقام رسیده اند و مسئولیت نبوت و امامت را متحمل شده اند و از طرفی بالاترین مقامی که در نزد خدا دارند در نهایت مقام عبودیت آنان است.
به بیان دیگر نبوت و امامت مشتمل بر نسبت آنان با خلق است اما عبودیت بیان کننده جهت الاهی آنان است که بالاتر از نبوت و امامت است.


[/HR][1] « َ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا » مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 65
[2] « العبودیة جوهر کنهها الربوبیة فما فقد من العبودیة وجد فی الربوبیة و ما خفی عن الربوبیة أصیب فی العبودیة». مصباح الشریعه، ص7، موسسه الاغلمی للمطبوعات.
[3] «مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْر...» مجلسی، بحار الانوار، ج43، ص 65.
[4] تنها در کتاب «القدیسه فی الاحادیث القدسیه» تالیف اسماعیل الانصاری ، تعداد 252 حدیث قدسی در شان و منزلت حضرت فاطمه گرد آوری شده است. انتشارات دلیل ما .
[5]الأسرار الفاطمیة شیخ محمد فاضل مسعودی : ( یا أحمد لولاک لما خلقت الأفلاک ، ولولا علی لما خلقتک ، ولولا فاطمة لما خلقتکما ) (الجنة العاصمة : 148 ، مستدرک سفینة البحار : 3 / 334 عن مجمع النورین : 14 ، عن العوالم : 44 . ) هذا الحدیث من الأحادیث المأثورة التی رواها جابر بن عبد الله الأنصاری عن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم عن الله تبارک وتعالى .( الشیخ محمد فاضل المسعودی - ص 231 ).
[6] گرامی، محمد علی، «لولا فاطمه» ص141-143 نقل به مضمون، ناشر: دفتر آیت الله محمد علی گرامی، 1385.
[7] همان، ص34.
[8] کلینی، الکافی، ج1، ص 89.

با توجه به وجود دشمنی نسبت به حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) چرا مرقد حضرت علی(ع) بعد از مدتی شناخته شد ولی مرقد مطهر حضرت زهرا(س) ناشناخته باقی مانده است؟

پاسخ



باید توجه داشت که علت مخفی بودن قبر حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) یکسان نبوده است.
علت مخفی بودن قبر حضرت علی (ع) آن بوده که افراد نابخرد و جاهل و هتاکی که دشمنی آن حضرت را در دل داشته­اند، ممکن بوده به قبر مبارک ایشان بی­احترامی کنند، ولی بعدها در اثر گذشت زمان و از میان رفتن این افراد و نیز قدرت یافتن مکتب اهل بیت (ع)، احتمال هتک حرمت به قبر ایشان کم شده بود. از طرف دیگر با توجه به مخفی بودن قبر ایشان در میان نیزار و بیابان، مردم قهراً در اثر عدم شناخت محل قبر، حتی به صورت تقریبی، از برکات فراوان و فیوضات وجودی آن بی بهره می ماندند، به همین جهت ائمه (ع) ابتدا محل دقیق قبر مطهر ایشان را به شیعیان خالص معرفی نمودند و کم کم در اثر قدرت یابی و تشکل یافتن شیعه، به صورت عمومی شناخته شد.
اما علت مخفی بودن قبر حضرت زهرا (س) که به وصیت و دستور خود آن حضرت صورت گرفت، در واقع اعتراض به جریان به وجود آمده در مسیر خلافت پس از پیامبر (ص) و زیر پا گذاشته شدن حق و حقیقت در جریان خلافت و انزجار از آن جریان بوده است،
[1] پس تا زمانی که جامعۀ مسلمین به طور کلی به این حقیقت اعتقاد پیدا نکنند و مسیر خلافت را در همان شکل نادرست نآب آنبستیمبآن باور داشته باشند، که نتیجۀ آن دور ماندن از بسیاری از حقایق اسلام است، قهراً علت مخفی بودن قبر آن حضرت نیز وجود خواهد داشت.
نکتۀ دیگر آن که مخفی بودن قبر آن حضرت سدی است که از تحریف تاریخ صدر اسلام جلوگیری می کند و مانع می شود تا گروهی به طور کلی برخورد حضرت زهرا (س) را نسبت به حوادث به وجود آمده انکار کنند. این مسئله خود علامتی است که شیفتگان حقیقت را در دریای متلاطم فتنه ها به سوی ساحل نجات راهنمایی کرده و غبار را از چهرۀ حقیقت می زداید و حجت الاهی را بر همگان تمام می گرداند.
علاوه چون محدودۀ تقریبی قبر آن حضرت
[2] بیان شده است، مردم می­ توانند در این اماکن که نزدیک به هم است از برکات و فیوضات معنوی قبر منور ایشان استفاده کنند.
به هر حال آنچه بیان شد نکاتی است که قرائن و شواهدی آنها را تائید می کنند و به معنای آن نیست که تمام اسرار همان است که بیان شد؛ یعنی ممکن است اسرار دیگری در این مسئله نهفته باشد که بر آیندگان مکشوف گردد.



[/HR] [1] نک: شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 281 ؛ و محنة فاطمة بعد وفاة رسول الله (ص) ( نصوص تاریخیة من مصادر السنة المعتمدة)، الشیخ عبدالله الناصر، ص197- 206.
[2] طبق روایات یکی از مکان های بین منبر و محراب مسجد یا منزل خود حضرت و یا قبرستان بقیع، به عنوان محل دفن معرفی شده است.




پرسش


می‌‌گویند در صدر اسلام منازل درب نداشت، در نتیجه حضرت زهرا(س) پشت در قرار نگرفته. پاسخ شما را خواستارم؟

پاسخ



ادعای درب نداشتن خانه‌ها در آن هنگام، ادعای قابل قبولی نیست. صرف نظر از روایت آتش‌‌زدن خانه حضرت زهرا(س) – که در جایگاه خود مورد بررسی قرار گرفته - شواهد دیگری از روایات را - بویژه در منابع اولیه روایی اهل سنت – می‌یابیم که وجود در‌های چوبی را در آن زمان اثبات می‌‌کند.
به این توضیح :

موضوع درب داشتن و یا نداشتن خانه‌ها در زمان پیامبر(ص) اگر چه به صورت مستقل، بحثی بی‌اهمیت و کم ارزش است، اما به جهت موضوعات دیگری که مترتّب بر آن است، دارای اهمیت خواهد شد؛ به همین دلیل در این مختصر بدان خواهیم ‌پرداخت.
برخی از مخالفان شیعه، اشکالاتی بر مسئله تاریخی هجوم خلیفه دوم و یارانش به خانه حضرت زهرا(س) و آتش زدن آن مطرح کرده‌اند.
یکی از اشکالات، آن‌ است که در آن زمان خانه‌ها درب نداشتند و از پرده به جای در استفاده می‌شد. بنابراین منزل علی(ع) دری نداشت تا آتش زده شده باشد و زهرا(س) بین در و دیوار قرار گیرد!
این مخالفان عموماً از ادله استبعادی استفاده می‌کنند، با این حال، برخی مخالفان، روایتی را شاهد آورده‌اند که خانه حضرت علی(ع) در نداشت:
«نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّدٍ(ص) لَا سُقُوفَ‏ لِبُیُوتِنَا وَ لَا أَبْوَابَ‏ وَ لَا سُور»؛
[1] ما خانواده پیامبر(ص) در خانه‌های بى‏سقف و بی در و دیوار زندگى می‌‌کردیم.
در این زمینه باید گفت که در ادامه این روایت، وجود نوعی در اثبات ‌شده و بخش اول روایت ناظر به آن است که در و دیوار منزل‌های ما در حداقل میزان ممکن بود: «إِلَّا الْجَرَائِدُ وَ مَا أَشْبَهَهَا وَ لَا وِطَاءَ لَنَا وَ لَا دِثَارَ عَلَیْنَا»؛ مگر از شاخه‏هاى خرما و مانند آن! نه فرشى در زیر پا داشتیم و نه رو اندازى بر سر.
همچنین از آیات قرآن برمی‌آید که در زمان‌های بسیار قبل و در زمان حضرت یوسف(ع) نیز برای خانه‌ها، درب وجود داشت،
[2] و از برخی نقل‌ها به دست می‌آید که در زمان تولد پیامبر(ص) نیز منازل دارای در وجود داشت:
«فإذا أنا بآمنة قد غلقت الباب على نفسها لیس بها أثر النفاس و الولادة فدققت الباب فأجابت بصوت خفی. فقلت: عجّلی و افتحی الباب»؛ آمنه (مادر پیامبر) را دیدم که در حجره را به روى خود بسته و اثر وضع حمل و نفاس در وجود او پیدا نیست، وقتى که در را کوبیدم، آمنه با صداى آهسته‏اى جواب گفت، گفتم: با عجله درب را بازنماى.
[3]
گفتنی است بر اساس منابع شیعه، جدا از روایت آتش‌زدن در خانه، روایات دیگری نیز وجود دارد که وجود در‌های چوبی در آن زمان را ثابت می‌کند:
«سلمان می‌‌گوید: به خانه فاطمه(س) رفتم، در را کوبیدم و اجازه ورود گرفتم، به من اجازه داد تا وارد شوم. هنگامی که وارد شدم دیدم نشسته است».
[4]
از طرف دیگر، پژوهشگران منصف اهل سنت نیز نمی‌توانند ادعا کنند که خانه‌های آن زمان در نداشت؛ زیرا این ادعا هم با قرآن و هم با منابع اولیه مورد تأیید آنان سازگار نیست:
1. خداوند در قرآن می‌فرماید: « لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ ... ْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً ...».
[5] تعبیر مورد نظر «ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ» است. این تعبیر نشان از وجود درب در آن زمان دارد؛ زیرا حتی اگر این تعبیر را در قرآن به معنای مجازی بگیریم[6] باز هم باید گفت که این مجاز زمانی معنا می‌یابد که مردم آن زمان، درب کلیددار را به عنوان یک موجودیت حقیقی بشناسند تا بتوانند «وجه شبه» را در تشبیه مجازی دریابند. در غیر این صورت، حتی بیان مجازی «درب کلید دار» معنایی نداشت!
2. روایات بسیاری از منابع اولیه اهل سنت وجود دارد که نشان از وجود درب در دوران پیامبر(ص) دارد:
1-2. «... أَتَیْنَا النَّبِیَّ(ص)، فَسَأَلْنَاهُ الطَّعَامَ فَقَالَ: یَا عُمَرُ اذْهَبْ فَأَعْطِهِمْ. فَارْتَقَی بِنَا إِلَی عِلِّیَّةٍ فَأَخَذَ الْمِفْتَاحَ مِنْ حُجْزَتِهِ فَفَتَحَ»؛
[7] خدمت پیامبر(ص) رفتیم و از ایشان تقاضاd غذا کردیم، حضرتشان به عمر فرمود: برو و به آنان غذا بده. عمر ما را به اتاق بالا برد، سپس کلید را از کمربندش بیرون آورد و درب را باز کرد.
در این حدیث منقول در مسند احمد بن حنبل- از قدیمی‌ترین منابع روایی اهل سنت - با صراحت، سخن از کلیددار بودن درب اتاقی می‌رود که در درون منزل قرار دارد؛ پس بسیار طبیعی است که ورودی منازل هم درب محکمی – غیر از پرده - داشته باشد.
2-2. «قَالَ أَبُو حُمَیْدٍ إِنَّمَا أُمِرَ بِالأَسْقِیَةِ أَنْ تُوکَأَ لَیْلاً وَ بِالأَبْوَابِ أَنْ تُغْلَقَ لَیْلاً»
[8].
ابو حمید می‌گوید: پیامبر به ما امر کرد که شب‌هنگام پوششی بر ظرف‌های آب گذاشته و نیز درب‌ها را قفل کنیم.
3-2. «عَائِشَةَ تَقُولُ: لَمَّا جاء قَتْلُ زَیْدِ بن حَارِثَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بن رَوَاحَةَ جَلَسَ النبی(ص) یُعْرَفُ فیه الْحُزْنُ و أنا أَطَّلِعُ من شَقِّ الْبَابِ»
[9].
از عائشه نقل است: هنگامd که خبر شهادت زید بن حارثه، جعفر بن ابو‌طالب و عبدالله بن رواحه را آوردند؛ پیامبر(ص) بر زمین نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش نمایان شد، و من از شکاف درب (شق الباب) او را می‌نگریستم.
4-2. « ... فسألته عن بیت عائشة، فقال: کان بابه مواجه الشام، فقلت: مصراعا کان أو مصراعین؟ قال: کان بابا واحدا، قلت: من أی شی‏ء؟ قال عن عرعر او ساج»
[10].
... وضعیت خانه عایشه را جویا شدم. گفت: درب خانه‌اش به سمت شام است. پرسیدم دربش یک لنگه بود یا دو لنگه؟ گفت: دربش یک لنگه بوده است.
پرسیدم دربش از چه چیزی ساخته شده بود؟ گفت: از چوب درخت عرعر
[11] یا چوب درخت ساج!».
5-2. «...توضأت فی بیتی ثم خرجت فقلت: لأکوننّ الیوم مع رسول الله(ص) فجئت المسجد، فسألت عن النبی(ص) فقالوا: خرج و توجه هاهنا فخرجت فی أثره حتى جئت بئر أریس و بابها من جرید، فمکثت عند بابها».
[12]
...در خانه‌ام وضو گرفتم و گفتم امروز را با پیامبر(ص) خواهم گذراند. برای همراهی با پیامبر(ص)به مسجد رفتم، اما گفتند که حضرتشان از مسجد،‌ خارج شده است. به دنبال ایشان راه افتادم تا اینکه به چاه أریس (بر اساس نقل‌ها این چاه در آن زمان پله داشته و به شکل آب انبار بوده است) رسیدم که درب آن از جرید
[13]بود و در کنار آن صبر کردم ... ».[14] این روایت نشان می‌دهد که برای برخی بناهای عمومی نیز درب‌هایی از چوب وجود داشته است.
از مجموعه این روایات که از منابع اولیه اهل سنت نقل شده، مشخص می‌شود که در مدینه آن زمان، هم منازل و هم بناهای عمومی دارای درب بوده‌اند و انکار آن سرپوشی بر واقعیت است.


[/HR] [1]. شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 373، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 172، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
[2]. یوسف، 23: «وَ رَاوَدَتْهُ الَّتىِ هُوَ فىِ بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ ...»؛ « و آن [زنى‏] که یوسف در خانه‏اش بود، از یوسف با نرمى و مهربانى خواستار کام‏جویى شد، و [در فرصتى مناسب‏] همه درهاى کاخ را بست ...».
[3]. مسعودی، علی بن حسین، إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، ص 113، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1384ش.
[4]. «قَالَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَمَضَیْتُ إِلَیْهَا فَطَرَقْتُ الْبَابَ وَ اسْتَأْذَنْتُ فَأَذِنَتْ لِی بِالدُّخُولِ فَدَخَلْتُ فَإِذَا هِیَ جَالِسَة»؛
طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 107، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 91، ص 226، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[5]. نور، 61: « بر نابینا و لنگ و بیمار و خود شما گناهى نیست که [بدون هیچ اجازه‏اى از خانه‏هایى که ذکر مى‏شود، غذا] بخورید: از خانه‏هاى خودتان، یا خانه‏هاى پدرانتان ... یا خانه‏هاى خاله‏هایتان، یا خانه‏هایى که کلیدهایشان در اختیار شماست، یا خانه‏هاى دوستانتان بر شما گناهى نیست که [با دیگر اعضاى خانواده خود] دسته‏جمعى یا جدا جدا غذا بخورید ...».
[6]. شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 346، بیروت، دار البلاغة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1412ق؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 441 – 442، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.
[7]. أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل، محقق، شعیب الأرنؤوط، عادل مرشد، و آخرون، إشراف، عبدالله بن عبد المحسن الترکی، ج 29، ص 117، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1421 هـ؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 122، بیروت،‌ دار الفکر، 1407ق.
[8]. مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری، المسند الصحیح، المحقق، محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1593، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا؛ شعب الإیمان، أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی (أبو بکر البیهقی)، حققه، عبد العلی عبد الحمید حامد، أشرف، مختار أحمد الندوی، ج 8، ص 177، مکتبة الرشد، الطبعة الأولى، 1423ه.
[9]. محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله صلى الله علیه وسلم وسننه وأیامه (صحیح البخاری)، المحقق، محمد زهیر بن ناصر الناصر، ج 2، ص 84، دار طوق النجاة، الطبعة الأولى، 1422هـ؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 2، ص 487، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[10]. مقریزی، تقی الدین‏، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 10، ص 98، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق؛ عبد الملک بن حسین بن عبد الملک العصامی المکی، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، محقق: عادل أحمد عبد الموجود، علی محمد معوض، ج 1، ص 367، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1419 هـ.
[11]. عرعر نام درختی است؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، دارالقلم‏، ج 1، ص 556، بیروت، الدار الشامیة، دمشق، چاپ اول، 1412ق.
[12]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 6، ص 388، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ صحیح بخاری، ج 8، ص 5.
[13]. جرید: نام تنه درخت خرما است؛ ‏طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی‏، سید احمد، ج 3، ص 24، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[14]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 6، ص 388، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ صحیح بخاری، ج 8، ص 5.

چرا حضرت علی (ع) در ایام خلافت فدک را به فرزندان حضرت زهرا (ع) برنگرداندند؟

پاسخ

فدک سرزمینی حاصل خیز است که در سال هفتم هجری پس از فتح قلعه های خیبر توسط مسلمانان و تسلیم ساکنان فدک بدون هجوم نظامی کسب گردید. به همین جهت (که بدون هجوم نظامی به دست آمده بود) متعلق به رسول خدا (ص) است و پیامبر اکرم (ص) نیز بعد از نزول آیه "وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه‏"، آن را به حضرت فاطمه زهرا (س) هدیه نمود.
اما پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، حضرت زهرا از فدک محروم گردید و در زمان خلافت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) نیز به دلایلی به فرزندان وی برگردانده نشد. شخصى از امام کاظم (ع) پرسید: چرا على (ع) فدک را باز پس نگرفت، امام در جواب فرمود: ما اولیاى مردم هستیم و حقوق آنان را از ستمگران باز پس مى‏گیریم، ولى براى خودمان باز پس نمى‏گیریم.
و شاید سرّ این اقدام حضرت علی (ع) را در یک جمله جمله خلاصه کرد که: برگرداندن فدک به عقیده برخی، تلاش جهت منافع شخصی تلقی می شد و در آن شرایط حساس صلاح نبود که به این مسائل دامن زده شود علاوه دوره خلافت ایشان آن قدر کوتاه و همراه با جنگ ها و کارشکنی های گوناگون بود که به ایشان اجازه اصلاحات اساسی را در بسیاری موارد نمی داد.

فدک یکى از دهکده‏هاى آباد و حاصل خیز نزدیک خیبر است و تا مدینه 140 کیلومتر فاصله دارد. در سال هفتم هجرت، قلعه‏هاى خیبر یکى پس از دیگرى فتح شد و قدرت مرکزى یهود درهم شکست. ساکنان فدک تسلیم گردیدند و در برابر پیامبر متعهد شدند نیمى از زمین‏ها و باغ‏هاى خود را به آن حضرت واگذار کنند و نیمى دیگر را براى خود نگه دارند. افزون بر این، آنها کشاورزى سهم پیامبر را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدى دریافت کنند.

سرزمین هایى که بدون هجوم نظامى به دست مسلمانان مى افتد، به شخص رسول خدا (ص) تعلق دارد و هر گونه بخواهد مى‏تواند در باره آنها تصمیم بگیرد. لذا وقتى آیه « وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرا » [1] نازل شد، پیامبر اسلام دخترش فاطمه (س) را خواست و فدک را تقدیم او نمود. [2]

اما پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، در زمان خلافت ابوبکر حضرت فاطمه (س) از فدک محروم گردید. [3]

مسلم بن حجّاج نیشابورى، در کتاب معروفش «صحیح مسلم»، داستان مطالبه فدک از سوى حضرت فاطمه (س) را به طور مشروح آورده و از عایشه نقل کرده است که، حضرت فاطمه (س) پس از امتناع خلیفه از بازگرداندن فدک، با او قهر کرد و تا هنگام وفاتش حتى یک کلمه با او سخن نگفت. [4]

نیز در نهج‏البلاغه چنین آمده است: «از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در دست ما بود که گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى هم از آن چشم پوشیدند و خداوند بهترین داور است». [5]

اما در جواب این سؤال که چرا حضرت على (ع) پس از به حکومت رسیدن فدک را پس نگرفت باید گفت: خوب است مقدمتا بدانیم که ایشان به دلیل حفظ اصل اسلام، علی رغم تمام اعتراضاتی که به خلفای پیشین داشتند، به همکاری با آنان در رسیدگی به امور جامعه اسلامی می پرداختند [6] و به تعبیر زیبای خودشان: "برای ما حقی وجود دارد که اگر به ما دادند که چه بهتر و گرنه ترجیح می دهیم به عنوان نفر دوم، پشت شتر سوار شویم هر چند که مدتها به طول انجامد [7] ".

در حقیقت ایشان، قدرت را تنها به عنوان ابزار، نه به عنوان هدف تلقی می نمودند و به همین دلیل، هم در زمان خلفای سابق و هم در زمان خلافت ظاهری خودشان ترجیح می دادند که موارد زیادی را با سکوت سپری نموده و قضاوت در مورد آن را به عهده آیندگان بسپارند. اما این که چرا ایشان در موارد بسیاری به نظر خودشان در زمان حکومت خودشان عمل ننمودند، جالب است بدانید که ایشان در همین زمان با انجام نماز تراویح مخالفت نمودند ولی به دلیل اعتراض برخی افراد وادار شدند که آنها را به حال خود واگذارند [8] و مطمئنا می دانید که ایشان به حََکَم قرار دادن ابو موسی اشعری راضی نبودند ولی به اجبار با آن موافقت نمودند و اصولا ایشان زمانی به حکومت رسیدند که بیست و پنج سال قبل از آن به طور مداوم، جامعه اسلامی در سیطره تبلیغاتی بود که عمل خلفای پیشین را توجیه نموده و مخالفت در برخی زمینه ها ایجاد مشکل می نمود، همانند برگرداندن فدک که به عقیدة برخی، تلاش جهت منافع شخصی تلقی می شد در حالی که این نکته را هم می دانیم فدک از آن جهت براى فاطمه گرامى بود که یادگار رسول خدا و پشتوانه مالى براى اهل بیت مخصوصا حضرت علی (ع) و شیعیان بود و اتفاقا حکومت وقت برای خالی کردن دست حضرت علی (ع) از اقدامات عملی، اقدام به گرفتن فدک از فاطمه (س) کرد. حال با تو جه به آن شرایط و اینکه فعلا خلافت به حضرت علی (ع) رسیده است و هم اکنون آن حضرت(ع) از پشتوانه مالی برخوردار است، صلاح نبود که به این مسائل دامن زده شود، و مسائل مهم تر تحت شعاع این مسئله قرار گیرند علاوه دوره خلافت ایشان آن قدر کوتاه و همراه با جنگ ها و کارشکنی های گوناگون بود که به ایشان اجازه اصلاحات اساسی را در بسیاری موارد نمی داد. [9]

روایاتی که از سوى امامان معصوم (ع) وارد شده است به نحوی به این مسائل اشاره دارند:

1. گذشت زمان این حادثه و عدم ضرورت طرح مجدد آن از سوی حضرت علی (ع)

ابو بصیر مى‏گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: چرا حضرت على (ع) پس از به حکومت رسیدن فدک را پس نگرفت؟ آن حضرت فرمود: چون ظالم و مظلوم هر دو مرده بودند و خداوند ظالم را کیفر و مظلوم را پاداش داده بود و على بن ابى طالب (ع) خوش نداشت چیزى را که غاصب آن کیفر و مغصوبه آن پاداش دیده، برگرداند. [10]

2. گذشت حقوق شخصی به جهت مصالح عمومی

ابن ابراهیم کرخى مى‏گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: على (ع) وقتى که حاکم مردم شد، چرا فدک را برنگردانید؟ امام در جواب فرمود: پیامبر (ص) وقتى که مکه را فتح کرد، به او گفتند: آیا به خانه‏ات بر نمى‏گردى؟ فرمود: خانه ما را که عقیل فروخته است. گفتند: چرا پس نمى‏گیرى؟ فرمود: ما خاندانى هستیم که اگر چیزى را از ما به ستم بگیرند، آن را باز نمى‏گردانیم، حضرت على (ع) هم به پیروى از پیامبر (ص) باز پس نگرفت. [11]

شخصى از امام کاظم (ع) پرسید: چرا على (ع) فدک را باز پس نگرفت، امام در جواب فرمود: ما خاندانى هستیم که ولیّمان خدا است، حق ما را تنها او مى‏گیرد و ما اولیاى مردم هستیم و حقوق آنان را از ستمگران باز پس مى‏گیریم، ولى براى خودمان باز پس نمى‏گیریم. [12]

اما خوب است که بدانیم که سرگذشت فدک پس از شهادت امام علی (ع) به کجا انجامید؟

آنچه در تایخ آمده حاکی از این است که: پس از آنکه معاویه به قدرت رسید، فدک را میان مروان، عمروبن عثمان و پسرش یزید تقسیم کرد. در دوران خلافت مروان، همه فدک در اختیار وى قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزیز داد. عبدالعزیز نیز فدک را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه (س) برگردانید. پس از درگذشت عمربن عبدالعزیز، فدک در اختیار خلفاى بعدى قرار گرفت و تا روزى که حکومت امویان ادامه داشت، در اختیار آنان ماند.

وقتى حکومت به بنى عباس رسید، سفّاح آن را به عبدالله بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور دوانقى فدک را از فرزندان زهرا (س) پس گرفت. اما فرزند منصور (مهدى) فدک را مجدداً به فرزندان زهرا (س) بازگرداند.

پس از مهدى، موسى و هارون دوباره فدک را از فرزندان حضرت فاطمه (س) پس گرفتند و وقتى خلافت به مأمون عباسى رسید، به طور رسمى فدک را به فرزندان حضرت زهرا (س) بازگرداند. پس از مأمون نیز وضعیت فدک چنین بود، گاه بر مى‏گرداندند و گاه پس مى‏گرفتند.

در عصر آنها، فدک مسأله‏اى سیاسى به شمار مى‏آمد نه انتفاعى و اقتصادى. خلفاى عباسى و اموى به درآمد فدک نیاز نداشتند. براى همین وقتى عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان فاطمه (س) باز گرداند، بنى‏امیه او را سرزنش کردند و گفتند: تو با این کار ابوبکر و عمربن خطاب را تخطئه کردى. [13]

سرانجام در دوران متوکل عباسى فدک از فاطمیان پس گرفته شد درختانش به دستور شخصى به نام «عبدالله بن عمر بازیار» قطع گردید و روسیاهى آن براى بدخواهان باقى ماند. ناگفته نماند قطع درختان در حالى انجام گرفت که یازده درخت خرمایى که به دست مبارک پیامبر (ص) در آن کاشته شده بود، هنوز باقى بود. شخصى که آن درختان را قطع کرد، «بشران بن ابى امیة ثقفى» نام داشت که پس از بازگشت به بصره آن گونه که در تاریخ آمده است فلج شد. [14]

برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

نمایه: سکوت و عدم مخالفت علی (ع) در زمان زمامداری، سؤال: 1585 (سایت: 2851).

نمایه: فدک و ارث نبردن زنان از زمین، سؤال 3020 (سایت: 3666) .



[/HR][1] . اسراء، 26.
[2] . ر. ک: طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 411.
[3] . شرح نهج‏البلاغه، ج 16، ص 274 .
[4] . صحیح مسلم، ج 3، ص 1380.
[5] . نهج البلاغه (فیض‏الاسلام)، نامه 45.
[6] - در این زمینه می توانید به نمایه پرسش شماره 1351 (سایت: 1450) آرشیو همین سایت مراجعه نمایید.
[7] - نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم، ص 472.
[8] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404ه ق، ج 12، ص 283 .
[9] . اقتباس از سؤال 1585 (سایت: 2851).
[10] . فَقَالَ لَهُ لِأَنَّ الظَّالِمَ وَ الْمَظْلُومَةَ قَدْ کَانَا قَدِمَا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثَابَ اللَّهُ الْمَظْلُومَةَ وَ عَاقَبَ الظَّالِمَ، فَکَرِهَ أَنْ یَسْتَرْجِعَ شَیْئاً قَدْ عَاقَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ غَاصِبَهُ وَ أَثَابَ عَلَیْهِ‏ الْمَغْصُوبَةَ . بحارالانوار، ج 29، ص 395، ح 1.
[11] . همان، ح 2.
[12] . همان، ح 3.
[13] . سبحانى جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 669.
[14] . احمدى میانجى، مکاتیب الرسول.

لقب "سیدة نساء العالمین" اگر چه برای حضرت زهرا و حضرت مریم (س) این دو بانوی بزرگوار ذکر شده است، اما با مراجعه به روایات روشن می شود که مورد استفاده آن در این دو مورد متفاوت است؛ از این رو دو گانگی در آن وجود ندارد.


در مورد اول که این عنوان از صفات حضرت مریم (ع) شمرده شده است بر گرفته از آیه 43 سوره آل عمران می باشد: "إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمین‏".[1]


مورد دوم از القاب حضرت زهرا (ع) است که در روایات آمده است. با مراجعه به روایات در می یابیم که مورد استفاده این لفظ در موارد ذکر شده متفاوت است؛ به همین جهت منافاتی با یکدیگر ندارند، روایت زیر دلیلی بر این مدعا است:

مفضل می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: که مرا از سخن پیغمبر خدا (ص) در باره حضرت فاطمه «قطعا او بزرگ زنان جهانیان است» آگاه فرما، آیا او بزرگ ترین بانوان زمان خویش است؟ فرمود: این مقام براى حضرت مریم است که بزرگ زنان زمانه خویش بود، اما حضرت فاطمه (ع) سرور و پیشواى بانوان سراسر جهان هستى از آغاز تا پایان است.[2]


نظیر این سؤال را قرآن درباره برتری بنی اسرائیل "فرزندان یعقوب (ع)" بر جهانیان مطرح کرده است:"یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمین‏"؛ اى فرزندان یعقوب به یاد آرید نعمتى که به شما عطا نمودم و شما را برگزیدم و برترى دادم بر تمام مردم.[3] روشن است که مراد آیه برتری دادن آنها بر مردم زمان خودشان می باشد نه مسلمانان؛ از این رو در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) روایت مفصلی در برتری رسول خدا (ص) و اهل بیت و امت او بر رسولان و اهل بیت و امت های پیشین نقل شده است، از جمله می فرماید: اى موسى! آیا ندانستى که، فضل و برترى أصحاب محمّد بر تمام أصحاب رسولان، مانند فضل و برترى اهل بیت محمّد است بر همه خاندان پیامبران! و مانند فضل و برترى محمّد است بر جمیع فرستادگان!؟[4]



و نیز آیه ای که برتری آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان اعلام می کند،[5]نشانگر برتری نسبی آنان است.


با توجه به آنچه گفته شد، هیچ منافات و تعارضی در استفاده از عنوان "سیدة نساء العالمین" برای این دو بانوی بزرگ جهان هستی نیست.


[/HR] [1] آل عمران، 42.
[2] صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص 107، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1361 ش.
[3] بقرة:47،122.
[4] امام عسکری (غ)، تفسیر امام عسکری، ص 32، مدرسه امام مهدی (ع)، قم، 1409 ق.
[5] آل عمران، 33.

آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»، در چه زمانی نازل شده است؟ و چرا اهل بیت(ع) همه افطاریشان را به کسانی که نیاز داشتند، دادند. آیا ممکن نبود حداقل برای بچه‌هایشان نگه‌می‌داشتند؟

پرسش

آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»، در چه زمانی نازل شده است؟ و چرا اهل بیت(ع) سه روز روزه گرفتند و همه افطاریشان را به کسانی که نیاز داشتند، دادند. آیا ممکن نبود حداقل برای بچه‌هایشان نگه‌می‌داشتند؟

پاسخ اجمالی


اکثر مورخان، محدثان و مفسران شیعه و اهل سنت معتقدند که تعدادی از آیات سوره انسان از جمله؛ آیه: "وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ..."، در شأن عترت رسول خدا (ص)، یعنی امام على، فاطمه، حسن و حسین (ع) نازل شده است. و زمان نزول آن در ماه ذیحجه پس از ادای نذری بود که امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) برای شفای حسنین (ع) کرده بودند. ابن عباس در این باره می گوید: امام حسن و حسین (ع) به شدت مریض شدند، به گونه‏اى که همه اصحاب پیامبر از آنان عیادت کردند و در میان آنها ابو بکر و عمر نیز بودند، گفتند: اى ابوالحسن اگر براى خدا نذر مى‏کردى (بهتر بود) على گفت: نذر مى‏کنم که اگر خداوند دو نوه پیامبرش محمد (ص) را شفا دهد، سه روز روزه بگیرم، فاطمه آن را شنید و گفت، براى خدا در گردن من همان باشد که تو گفتى، حسن و حسین نیز آن را شنیدند و گفتند: اى پدر براى خدا در گردن ما همان باشد که تو گفتى. خدا آنها را شفا داد، و آنان برای ادای نذرشان سه روزه گرفتند. روز اول هنگام افطار مقدار نانی را که برای افطاری تهیه کرده بودند، به فقیری که در خانه را زد و تقاضای غذا کرد، دادند، روز دوم به یتیم و روز سوم به اسیر و به این ترتیب سه روز را فقط با آب روزه گرفتند که این آیات نازل شد.
پاسخ تفصیلی

اکثر مورخان، محدثان و مفسران شیعه و اهل سنت،[1] معتقدند که تعدادی از آیات سوره انسان از جمله؛ آیه: "وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ..."، در شأن عترت رسول خدا (ص)، یعنی على، فاطمه، حسن و حسین (ع) نازل شده است، و زمان نزول آن ماه ذیحجه پس از ادای نذری بود که امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) برای شفای حسنین (ع) کرده بودند. در باره چگونگی نذر و نحوه اطعام اهل بیت (ع) به مسکین، یتیم و اسیر، دو نقل وجود دارد: یک. نقل مشهور ابن عباس در باره آیه: «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ...»،[2] می‌گوید: امام حسن و حسین(ع) به شدت مریض شدند، به گونه‏اى که همه اصحاب پیامبر از آنان عیادت کردند و در میان آنها ابو بکر و عمر نیز بودند، گفتند: اى ابوالحسن اگر براى خدا نذر مى‏کردى (بهتر بود) على گفت: نذر مى‏کنم که اگر خداوند دو نوه پیامبرش محمد(ص) را شفا دهد، سه روز روزه بگیرم، فاطمه آن را شنید و گفت، براى خدا در گردن من همان باشد که تو گفتى، حسن و حسین نیز آن را شنیدند و گفتند: اى پدر براى خدا در گردن ما همان باشد که تو گفتى. خدا آنها را شفا داد، پس روزه گرفتند.[3] پس از آن که حسنین(ع) شفا یافتند، حضرت امیر(ع) نزد شمعون یهودى که در همسایگى آنان منزل داشت، رفت. شمعون قدرى پشم داد که بریسند و در عوض سه صاع جو مزد داد. حضرت زهرا(ع) جو را آسیاب نمود، پنج قرص نان براى افطار پنج نفرى[4] تهیه نمود. وقتى حضرت امیر بعد از نماز مغرب به خانه آمد که افطار کنند هنوز دست دراز نکرده، از در خانه سائلى آواز داد که من مسکینى از مساکین مسلمانانم، مرا طعام دهید، خدا شما را از طعام های بهشت عطا کند. امام علی نان خود را به فقیر داد. فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) و فضه نیز متابعت کرده همگى نان خود را به فقیر دادند و به آب افطار کردند. روز دوم نیز روزه داشتند به همان ترتیب فاطمه(ع) پنج قرص نان براى افطار تهیه نموده موقع افطار صدایى از در خانه بلند شد: «السّلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة». من یتیمى از ایتام مسلمانانم مرا طعام دهید، آن شب نیز همگى نان خود را دادند و به آب افطار نمودند. روز سوم نیز روزه داشتند موقع افطار صدایى از در خانه بلند شد که من اسیرى هستم از اسرا و گرسنه می باشم مرا طعام دهید،[5] باز همگى(پنج نفر) نان خود را دادند و به گرسنگى صبر نمودند. روز چهارم امام علی، دست حسن و حسین(ع) را گرفت در حالى که از ضعف می لرزیدند، آنان را خدمت رسول خدا(ص) برد. چشم رسول اللَّه که بر آنها افتاد بسیار دلتنگ شد، فرمود بر خیزید به حجره فاطمه(ع) برویم، وقتى آمدند که فاطمه(ع) در محراب عبادت بود و از گرسنگى می لرزید و شکم مبارکش به پشت چسبیده و چشمانش به گودى فرو رفته بود؛ چون رسول اللَّه این حالات را در عترت خود دید دست به دعا برداشت و از خدا استغاثه نمود که خدایا عترت من از گرسنگى می میرند، جبرئیل فرود آمد و این آیات را «از یوفُونَ بِالنَّذْرِ» تا آن جا که فرموده: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیکُمْ مَشْکُوراً»،[6] فرود آورد.[7]
دو. نقل غیر مشهور نقل دیگر آن است که حضرت زهرا(س) مقداری غذا برای افطار تهیه کرد، چون هنگام افطار شد مسکینی آمد و درخواست غذا کرد؛ علی(ع) یک سوم آن را به او داد، پس از آن یتیم آمد و یک قسمت دیگر را به او دادند؛ سپس اسیر آمد و باقی مانده غذا را نیز به وی دادند؛ و هر سه اتفاق در یک شب رخ داد و غذا به سه قسمت تقسیم و هر سه قسمت به آنان داده شد، و امام علی و خانواده اش با آب افطار کردند. این جا بود که این آیات نازل شد: «این پاداش شما است، و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است». گفتنی است که این مواهب و پاداش هاى عظیم، نتیجه سعى و مجاهدت ها و خودسازی ها است، و این هم در مورد تمام مؤمنانی که بتوانند این گونه خالصانه و فقط برای خدا کار کنند، سعی و تلاششان نزد پروردگار محفوظ خواهد بود.[8]
بنابر این، طبق نظر اکثر عالمان شیعه و اهل سنت، این آیات در شأن عترت رسول(ص)؛ یعنی حضرت على، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است، و زمان نزول آن ماه ذیحجه، پس از ادای نذری بود که امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) برای شفای حسنین(ع) کرده بودند. در پایان تذکر دو نکته ضروری است: ۱. علت سه روز روزه گرفتن، همان‌گونه که بیان شد، نذری بود که حضرت علی(ع) و فاطمه(س) کرده بودند که در صورت برآورده شدن نذرشان(شفای امام حسن و حسین (ع)) سه روز روزه بگیرند. ۲. پرداخت تمام آنچه را که در منزل داشتند، نشانه نهایت ایثار و گذشت این بزرگوران در راه خدا است. و این ایثار است که ائمه را از انسان‌های عادی ممتاز می‌کند، و آیه در باره آنان نازل می‌شود.


[/HR] [1] ر. ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج ‏26، ص 147- 148، فراهانی، تهران، چاپ اول، 1360ش.
[2] انسان، 8.
[3] جعفری، یعقوب، سیماى امام على علیه السلام در قرآن، ص 364، اسوه، قم، چاپ اول، 1381ش.
[4] طبق نقلی که فضه نیز مانند آن چهار نفر نذر کرده باشد.
[5] "ممکن است سؤال شود که مطابق شأن نزول، مرد اسیر به هنگام افطار بر در خانه على (ع) آمد! مگر اسیران زندانى نبودند؟ در جواب باید گفت؛ طبق نقل تاریخ در زمان پیامبر (ص) مطلقا زندانى وجود نداشت، و حضرت اسیران را تقسیم کرده و به دست مسلمانان مى‏سپرد، و مى‏فرمود مراقب آنها باشید، و به آنها نیکى کنید، و گاه که توانایى بر تأمین غذاى آنها نداشتند، از دیگر مسلمانان براى اطعام اسیران کمک مى‏گرفتند، و آنها را همراه خود و یا حتى بدون همراهى خود به سراغ سایر مسلمانان مى‏فرستادند، تا به آنها کمک کنند؛ زیرا در آن موقع مسلمانان سخت در مضیقه بودند. البته بعدا که حکومت اسلامى گسترش پیدا کرد، و تعداد اسیران بالا گرفت و حتى مجرمان زیاد شدند، زندان به وجود آمد، و ارتزاق اسیران و مجرمان از طریق بیت المال صورت مى‏گرفت". مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏25، ص 354، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.

[6] انسان، 7- 22.
[7] امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‏14، ص 2378- 239، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش.‏
[8] ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35ف ص 243، موسسة الوفاء، بیروت، 1409ق.

حضرت فاطمه زهرا(س) در آموختن مسائل دین به دیگران از اشتیاق زایدالوصفی بهره مند بود. روزی زنی نزد او آمد وگفت: مادری پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهی کرد و مرا فرستاده تا از شما مسئله ای را بپرسم. حضرت زهرا(س) سؤال او را پاسخ فرمود؛ زن برای بار دوم وسوم مسئله ای پرسید و پاسخ شنید. این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوی بزرگوار ، سؤال وی راپاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهای پی در پی شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمی اندازم. فاطمه(س) فرمود: باز هم بیا و سوالهایت را بپرس ، تو هر قدر سؤال کنی من ناراحت نمی شوم. زیرا از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شنیدم که فرمود: روز قیامت علمای پیرو ما محشور می شوند و به آنها به اندازه دانش شان خلعت های گرانبها عطا می گردد و اندازه پاداش به نسبت میزان تلاش است که برای ارشاد و هدایت بندگان خدا نموده اند.

آیت‌آلله جوادی آملی :
آن مشکلی که وجود مبارک فاطمه (س) به پاس او به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گلایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد، این بود که جامعه به آن گرفتاری ناکثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود، الآن هم همان خطری که علی بن أبیطالب را تهدید می‌کرد، انقلاب ما را تهدید می‌کند.
اینکه گاهی گفته می‌شود این بانو حجت بر ائمه علیهم السّلام است، برای این است که در حجیّت، نبوت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیت است، عصمت است. اگر یک انسانی معصوم بود، یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجت خداست

آنچه در منابع روایی آمده این است که؛ پس از نزول آیه‌ی شریفه‌ی «و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن»،[1] پیامبر اکرم(ص)، فدک را به حضرت زهرا(س) بخشید.[2]
همچنین در نقل دیگری از امام صادق(ع) آمده است که، «پیامبر اکرم(ص) پس از فتح فدک وارد مدینه پیش فاطمه(س) آمد و فرمود: دخترم! خدا فدک‏ را به پدرت رد کرد، و آن را مخصوص به خود او گردانید که مسلمانان بر آن حقّى ندارند، و من به آن هر کارى که خواهم بکنم. مادرت‏ خدیجه را بر من مهرى است، و پدرت فدک را در مقابل آن مهر براى تو قرار داد و من آن را به تو و به فرزندانت بخشیدم. سپس پیامبر(ص) پوستى را طلبید و على بن ابى طالب(ع) را خواست، و به او فرمود: براى فاطمه فدک را بنویس که من به او بخشیدم که بخششى باشد از رسول خدا. پیامبر(ص) بر آن على بن ابى طالب، غلام رسول خدا و امّ ایمن را شاهد گرفت، و فرمود: امّ ایمن زنى است از اهل بهشت».
[3]
البته مشاهده می شود که با استفاده از برخی روایات
[4]، تلاش شده تا روز مشخصی به عنوان تاریخ دقیق این واقعه، مشخص شود، اما روایات یاد شده، در ارتباط با موضوع ازدواج حضرت زهرا(س) بوده و ربطی به موضوع فدک ندارد.


[/HR] [1]. «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً»؛ اسراء، 26.
[2]. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 2، ص 287،‏ المطبعه العلمیه، تهران، چاپ اول، 1380ق؛ طبرى آملى کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی امامه علی بن ابی طالب علیه السلام، محقق و مصحح: محمودى، احمد، ص 501 و 502، کوشانپور، قم، چاپ: اول، 1415 ق؛ فرات کوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق: محمودی، محمد کاظم، ص 239 و 240، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، چاپ اول، 1410ق.
[3]. قطب الدین راوندى، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 112 و 113، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1409ق؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 29، ص 114 – 116، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. شیخ مفید، مسار الشیعه، ص 58، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق: «و فی یوم النصف منه لخمسه اشهر من الهجره عقد رسول الله(ص) لامیر المؤمنین علی(ع) على ابنته فاطمه(ع) عقده النکاح و کان فیه الاشهاد له و لها الاملاک‏»؛ کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح (جنه الامان الواقیه و جنه الایمان الباقیه)، ص 512، دار الرضی (زاهدی)، قم، چاپ دوم، 1405ق؛ بحار الانوار، ج 95، ص 188: «... و یوم الرابع عشر من ذی الحجه املاک الزهراء(ع)‏...».

«...قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِفَاطِمَةَ وَ قَدْ جَاءَتْهُ ذَاتَ یَوْمٍ تَبْکِی وَ تَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَیَّرَتْنِی نِسَاءُ قُرَیْشٍ بِفَقْرِ عَلِی ...»؛[1] راوی می‌گوید روزى فاطمه(س) با چشم گریان حضور پیامبر(ص) آمد و می‌گفت زن‌هاى قریش مرا از فقر و نادارى على(ع) سرزنش می‌کنند. پیامبر فرمود به سخن آنان اعتنا نکن؛ زیرا ترا همسرى بزرگوار داده‌‏ام که پیش از همه ایمان آورده و دانش او از همه بیشتر است. خداى متعال به تمام اهل زمین توجه کرد و پدرت را از میان آنها برگزید و او را به نبوت برگزید. و بار دیگر بدان‌ها توجهى کرد و از آنها شوهرت را برگزید و او را جانشین من قرار داد، و به من وحى نمود تا ترا به ازدواج او درآوردم.
اى فاطمه مگر نمی‌دانى بر اثر اهمیتى که در پیشگاه خدا دارى، او ترا به همسرى مردى درآورد که از همه بردبارتر و داناتر و پیش‌قدم‌تر به اسلام است. این‌جا بود که فاطمه(س) سلام خندید و خوشحال شد.
آنچه در مورد این روایت - صرف نظر از سند آن – می‌توان گفت این است که هر گریه‌ای نشان از نارضایتی ندارد، بلکه گاهی انسان با آن‌که به راه درستش اطمینان دارد، اما از زیادی سرزنش دیگران اندوهناک شده، بویژه بانوان که روح لطیف‌تری دارند، ممکن است این اندوه در آنان به جاری شدن اشک چشمان نیز شود. علاوه بر آن‌که شاید راوی، همین گلایه محزونانه حضرت زهرا(س) را به گریه تعبیر کرده باشد.




[/HR] [1]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏1، ص 36، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.


فاطمه(س) شاگرد مستقیم پرودگار
درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها از دو محور باید سخن گفت: یک محور مربوط به تحقیقات علمی است که برای ما ثمره علمی و نتیجه اعتقادی دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقی ما هم هست. محور دوم آن بخشی است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسی کنیم، آن را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروی کنیم و مانند آن.
آن بخشی که مربوط به مسائل اعتقادی است و ثمره علمی دارد بررسی مقام منیع آن بانو است که این همتای قرآن کریم است، همتای نبوت است، همتای رسالت است، همتای ولایت است. چیزی از ولی الله مطلق کم ندارد، این‌ها یک نورند و مانند آن.
سر اینکه این بانو سلام الله علیها حجت بر ائمه علیهم السلام است و اگر علی بن ابیطالب سلام الله علیه نبود، احدی همتای آن حضرت نبود، آدم و من دونه؛ این است که این مثل خود قرآن کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت. قرآن از زمین برنخاست، از فکر کسی تدوین نشد. هیچ عالم بشری این قرآن را تدوین نکرد و تنظیم نکرد. سوره اش، آیاتش، معارفش، مفاهیمش را بررسی نکرد و انشاء نکرد. مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طیّ 23 سال ماند و برای ابد جای خود را تثبیت کرد. این سه کار را قرآن کرد: یعنی از آسمان نازل شد، نزولش هم 23 طول کشید و ماند برای ابد


.
وجود مبارک حضرت زهرا(س) همسفر قرآن کریم بود
انسان کامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وقتی هویتشان را ارزیابی می‌کنیم، می‌بینیم در همین مثلث خلاصه می‌شود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود. تا قرآن آیات و سوره‌هایش نازل می‌شد، این هم روزانه متکامل می‌شد، ترقّی می‌کرد. و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بی بی هم به پایان رسید؛ ولی برای ابد ماند. وقتی وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء به مقام شامخ نبوّت بار یافتند، به معراج رسیدند، در معراج غذائی میل کردند. وقتی از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسی نداشتند، مگر اینکه آن غذا به صورت نطفه در بیاید؛ آن میوه آسمانی و غیبی و بهشتی.
ضلع دوّم این مثلث آن است که حالا چون 23 سال این قرآن به تدریج نازل شد، این پنج سال اوّل تقریباً مقدّمه بود. برای پیدایش چنین معراجی و چنان میوه ای و چنین نطفه ای. همراه با نزول آیات و سور و معارف قرآن کریم، این بانو ترقّی می‌کرد. اگر دو ساله بود درش عب أبی طالب با آن آیات و مشکلاتی که نازل می‌شد، ترقّی می‌کرد. و اگر چند سال در مکّه تشریف داشتند، با آیات مکّی مترقّی می‌شدند. و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مدنی مترقّی می‌شدند.
وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها از چندین راه با قرآن رابطه داشت. گاهی مستقیم، گاهی غیر مستقیم؛ مستقیمش هم دو نحو بود: یک نحو مستقیمش این بود که از وجود مبارک پیغمبر (ص) آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را؛ این چهار کار را که وظیفهٔ رسمی پیغمبر بود، فرا می‌گرفت. یتلوا علیهم آیاته، یعلّمه الکتاب والحکمه و یزکّیهم. این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده می‌کرد. و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامی می‌فرستاد؛ یعنی حسن و حسین سفیران فاطمه بودند.
اینکه در آن قصه است که وجود مبارک امام حسن گزارشی می‌داد، بعد عرض کرد: مادر! امروز گویا یک بزرگواری مرا می‌بیند، قلّ بیانی و کلّ لسانی، لعلّ سیّداً یرانی. این قضیّه فی واقعه نبود که یک روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش می‌داد. منتها آنروز وجود مبارک علیّ بن أبیطالب سلام الله علیه از پشت در یا پرده ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها حسنین را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر می‌فرستاد، بعد از آن‌ها استنطاق می‌کرد که امروز چه آیه ای نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد. این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ این‌ها گزارش می‌دادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره می‌کرد.
سفیر سوّمی که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها داشت، علی بن أبیطالب بود که باب مدینه علم بود. آن هم مرتّب گزارش می‌داد: امروز این آیه نازل شد، پیغمبر اینچنین معنا کرد، اینچنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکی مستقیم و دو تا غیر مستقیم، وجود مبارک بی بی سلام الله علیها داشت.
راه دیگری که غیر مستقیم است و هر کسی می‌تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضی که به انسان عادی می‌رسد به وسیله آن انسان کامل است که بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء، ولی به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمی هم با ذات أقدس له دارد. آن راه را هم خدا وعده داد که اتّقوا الله و یعلّمکم الله. در سوره انفال بالاتر از این را وعده داد؛ ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً. شما را به فرقان نائل می‌کند، متبرّک می‌کند که بالاتر از آن است. خوب اینکه فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلّم شما می‌شود از سوی دیگر؛ اتّقوا الله و یعلّ مکم الله، این بی بی در اثر آن تقوای کامل، شاگرد مستقیم ذات أقدس له بود، معارفی را از آنجا فرا گرفت. و از اینکه در سوره انفال خدا وعده داد: ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً، این بی بی مثل اعلای تقوا بود.
ذات أقدس له فرقان بین حقّ و باطل را به او عطا کرده است. این مجموعه اینقدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عمر مبارک پیغمبر (ص) قرآن به پایان رسید، دیگر آیه ای نازل نشد، طولی هم نکشید که این پدر و آن دختر، هر دو رحلت کردند. بی بی سلام الله علیها بیش از 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامی نماند. تقریباً وقتی نازل شدن قرآن تمام شد، عمر این بی بی هم تمام شد. او با قرآن نفس می‌کشید، با قرآن کامل می‌شد، با قرآن مترقّی بود، با قرآن مأنوس بود. منتها قرآن آمد که بماند، این بی بی هم آمد که بماند. بدنش البتّه رحلت کرده است امّا جان او همچنان زنده است

انا اعطیناک الکوثر یعنی چه؟
اما آنچه که ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است، آن است که این بانو هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانی را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند. سرّ اینکه در پایان بخش اوّل به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند، نه آمد که برود، همین است. اگر امیر المؤمنین سلام الله علیه درباره عالمان دین فرمود: العلماء الباقون ما بقی الدّهر! مصداق کامل و بالذّات این علماء، خود معصومین‌اند و چون فرمود: نحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر النّاس همج (1). و اگر علماء شامل غیر معصوم بشوند، بالعرض و بالتّبع است. آن عالمی که ارتباطش به اهل بیت کامل است، آن می‌ماند. آن عالمی که بهره ولایی‌اش کم است، کم می‌ماند. آن که بی درایت است ذلک میّت الأحیاء، مانند دیگران از بین می‌رود و از یاد می‌رود.
در جریان سورهٔ کوثر مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنی گفتند که: عده ای از سنادید قریش، مشرکان، بدخواهان، معاندان، روی همان سنت‌های باطلی جاهلیّت گفتند: پیغمبر بعد از مردن، نام و مکتب و یادش از بین می‌رود. برای اینکه او پسر ندارد! درباره دختر باورشان این بود که بنونا بنوا ابناءنا و بناتنا لو هنّ اتباع ر جال ابائه. این شعر، شعار رسمی جاهلیت بود. می‌گفتند: پسران ما و نوه‌های پسری ما، فرزندان ما هستند. اما نوه‌های دختری ما فرزند ما نیستند. این‌ها فرزند مردان دیگرند! و بناتنا و لو هنّ أتباع ر جال ابائه. این‌ها برای زن حرمتی قائل نبودند. برای فرزندهای دختر حرمتی قائل نبودند. می‌گفتند: به ما مربوط نیست! و می‌گفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مرد و اکنون پسری ندارد و جز دختر چیزی از او نمانده است، با مردن او، مکتب و نام و دین او سپری می‌شود و از بین می‌رود.
ذات أقدس اله فرمود به اینکه: تو برای همیشه می‌مانی! برای اینکه من به تو چیزی دادم که هیچ کسی نمی‌تواند او را از بین ببرد! و به تو فرزندی دادم که حافظ و مجری آن چیز است. آن چیزی که به تو دادم قرآن است. و آن کسی هم که حافظ قرآن، مفسّر قرآن، مبیّن قرآن، معلّم قرآن، مجری احکام و حقوق قرآن است، فرزندان همین دخترند. فرمود: انّا أعطیناک الکوثر. این کوثر مصادیق فراوانی دارد؛ دین هست، قرآن هست و ولایت هست. انّا أعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک والنحر. انّ شانئک هو الأبتر. یعنی آن‌ها که تو را شماتت می‌کردند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آن‌ها ابترند نه تو!
اینکه گاهی گفته می‌شود این بانو حجت بر ائمه علیهم السّلام است، برای این است که در حجیّت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیّت است، عصمت است. اگر یک انسانی معصوم بود، ما یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجّت خداست. این که در زیارت آل یاسین به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه سلام عرض می‌کنیم، به تک تک حالات او سلام عرض می‌کنیم، برای اینکه تک تک حالات او معصومانه است. والسّلام علیک حین تقوم و تقعد، حین تقرء و تبیّن، حین ترکع و تسجد.
این که در نهج البلاغه، گاهی علی بن ابیطالب سلام الله علیه به سخنان بی بی استشهاد می‌کند که فاطمه چنین گفته، این استدلال به قول حجّت الله است. امّا سرّ این که او حجّت بر معصومین هم هست، این است که ائمه علیهم السّلام عالم به غیب‌اند، به ما کان، به ما یکون، به ما هو کائن لی یوم القیامه. امّا منابع علمی این‌ها؛ گاهی از رسول اکرم شنیدند، گاهی از فاتح قرآن کمک می‌گیرند، و گاهی از مصحف فاطمه (س). وقتی امام معصوم دارد خبر غیب می‌دهد، از او سئوال می‌کنند که این خبر غیب را از کجا گفتی؟ می‌گوید: در مصحف مادرمان بود. خوب این مصحف فاطمه (س) چیست؟ همان است که جبرئیل سلام الله علیه نازل می‌شد، و این معارف را می‌فرمود و وجود مبارک فاطمه (س) تلقّی می‌کرد، بعد به امیرالمؤمنین می‌فرمود، امیر المؤمنین آ ملای او را می‌نوشت و کتابت می‌کرد، کاتب این بخش از وحی هم بود، آن شده مصحف فاطمه (س).
حالا این بانو که برای همهٔ ما اسوه است و ما در این بخش موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم؛ منتها او در حدّ آفتاب، و ما در حدّ شمع؛ او فضای کلّ جهان را روشن می‌کند، ما در زندگی خاصّ خودمان مثل شمع نور بدهیم به فضا و زندگی خود را روشن کنیم. این است که فرمود: من أصعد لی الله خالص عمله اهبط الله الیه أفضل مصلحته. فرمود: اگر کسی عمل خالص بکند، و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات أقدس له ببرد، ذات أقدس اله بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا می‌کند و نازل می‌کند. این مثل یک باغبانی است که یک نهالی را غرس کرده است و دیگر به فکر آبیاری او نیست. ممکن است روی دیم، کسی دیمی کار کند، گاهی محصول می‌گیرد، گاهی نمی‌گیرد و مانند آن. ما مأموریم که مثل یک باغبانی که در کنار منزلش یک نهالی غرس کرده، مثل فرزند از او نگه داری کنیم، دائماً به سراغ او باشیم، حدوثاً و بقائاً؛ پس یک وقت یک کسی کار خیر انجام می‌دهد، به این فکر نیست که او را حفظ بکند! گاهی او را می‌گوید، گاهی او را با منّت ذکر می‌کند، گاهی مثلاً خوشش می‌آید که دیگران بازگو کنند، یا ازش بهره برداری کنند، بهره برداری تبلیغی و سیاسی؛ این شخص کار خوب کرده است، و امّا کار او زمینی است، همین جا ماند!
وجود مبارک بی بی سلام الله علیها نفرمود اگر کسی کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او می‌دهد! فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود که نمی‌تواند هدیه ای را به پیشگاه ذات أقدس له عطا بکند. کار خیر را ملائکه می‌برند، گزارش می‌دهند، بالأخره جواب را هم آن‌ها می‌آورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهره‌اش هم کم است. ولی اگر کسی خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات أقدس له تقدیم بکند. خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضل‌ترین مصلحت او را ذات أقدس له نازل می‌کند؛ خود خدا، نه بوسیله فرشته‌ها! اهبط الله علیه أفضل مصلحه. خوب این دستوری است که وجود مبارکی به ما داده است. فرمود: این کار شدنی است، این کار را انجام بدهید و مانند آن.

یک وقتی امام رضوان الله علیه می‌فرمود: جبرئیل برای هر پیغمبری که نازل نمی‌شد! برای انبیای خاص نازل می‌شد. اینی که مرحوم کلینی (رض) در کتاب شریف اصول کافی نقل می‌کند: جبرئیل بر وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها نازل می‌شد، این نشانه آن است که مقام آن حضرت نسبت به برخی از انبیاء بزرگ‌تر و برجسته‌تر است. این نه برای آن است که زن‌های بزرگ در عالم کم‌اند. زن‌های بزرگ هم در عالم بسیارند، امّا فاطمه (س) خیلی بزرگ است.
همین ابن أبی الحدید معتزلی که به حسب ظاهر سنّی است در شرح نهج البلاغه می‌گوید: تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست. ما نمی‌توانیم دربارهٔ قبل از طوفان سخن بگوئیم. ولی از طوفان به بعد تاریخش مدوّن است. تاریخ کافران، تاریخ مسیحی‌ها، تاریخ زرتشتیان، تاریخ یهودیان، تاریخ مسلمان‌ها. تاریخ مردان با دین، تاریخ مردان بی دین، همه مشخص است. نه در بین بی دین‌ها مردی به بزرگی علی آمد، نه در بین یهودی‌ها، نه در بین مسیحی‌ها، نه در بین زرتشتی‌ها مردی به بزرگی علی آمد! بعد هم می‌گوید: ما علی را از منظر جهانی می‌بینیم، از نظر انسانی می‌بینیم؛ کاری کرد که نه مسلمان کرد، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشت، نه بی دین کرد، نه با دین. علی، علی است. و این علی هم سنگ و هم طراز فاطمه است. اگر کسی خواست ببیند فاطمه چه قدر مقام دارد، باید بگوید: همتای علی است.
جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمی‌شود. و این بی بی وقتی مقام علمی او روشن می‌شود که این دو تا خطبه ای که یکی در مسجد، یکی در منزل ایراد کرده‌اند، آن خطبه‌ها را ببینند، بعضی خطبه‌های نهج البلاغه را هم ببینند؛ خطبه‌های نهج البلاغه هم یکسان نیستند. بعضی‌ها عرشی‌اند. آن خطبه‌های عرشی نهج البلاغه را هم ببینید، عمیق‌ترین جمله‌های خطبه‌های عرشی نهج البلاغه را ببینند، آنگاه می‌فهمد آن بخش‌های عرشی خطبه‌های عمیق نهج البلاغه قبل از اینکه علیّ بن أبیطالب سلام الله علیه آن خطبه‌ها را بگوید و بفرماید، لااقل 25 سال قبلش همین بانو فرمود.
یک اشکال معروفی است، آن اشکال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره کرده، و آن اشکال را در شروع خطبه‌های نهج البلاغه حلّ شده و 25 سال قبل از علیّ بن أبیطالب همین بی بی سلام الله علیها حلّ کرده. عصارهٔ آن اشکال این است که ملح دان، متفکّران مادّی آن‌ها که به ازلیّت عالم فتوا دادند، گفتند: خدا که جهان را خلق کرده است از چی خلق کرده؟ اگر خداوند جهان را از یک ذرّاتی خلق کرد، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند، خدا این‌ها را خلقش کرد. اگر خداوند عالم را م ن ش یء خلق کرد، خوب پس آن شیء بود، آن موّاد اوّلیه بود، خدا عالم را از شیء خلق کرد، پس آن‌ها نیازی به خدا ندارند. اگر من لا شیء خلق کرد، لا شیء که معدوم است، معدوم که نمی‌تواند موّاد خام باشد! از عدم که نمی‌شود چیز آفرید که! و شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست. من شیء باشد، اشکال دارد. من لا شیء باشد، اشکال دیگر دارد و غیر از این دو نقیض چیز دیگر نیست.
این شبهه از دیر زمان بود. مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل می‌کند، بعد می‌گوید: این شبهه با خطبه‌های اهل بیت حلّ می‌شود و آن نکته این است که: نقیض من شیء، من لا شیء نیست. نقیض من شیء، لا من شیء است، نه من لا شیء! و خیلی‌ها این را از خطبه نهج البلاغه جواب دادند که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه دارد که عالم را لا من شیء خلق کرد یعنی صادر ازل وجود ندارد، نشاء منشئات است، چیزی نبود و با ارادهٔ الهی یافت شد. این هیچ دلیلی هم در بطلان و استحالهٔ او اقامه نشده و ممکن هم هست. ولی این بزرگواران عنایت نکردند قبل از آنکه علیّ بن أبیطالب این را در نهج البلاغه چون خطبه‌های امیرالمؤمنین بعد از اینکه به خلافت رسیده‌اند ایراد شد این خطبه‌ها را بخوانند، همین بانو در مقدمه خطبه مسجد کوفه ایراد کرده که فرمود: عالم را خدا لا من شیء خلق کرد، نه من شیء و نه من لا شیء نقیض من شیء لا من شیء است، نه من لا شیء. هم نقیض را فهماند، هم ثابت کرد که یک طرف نقیض باطل است، یک طرف دیگر حق


آن مشکلی که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها به پاس او به میدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گلایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد، این بود که جامعه به آن گرفتاری ناکثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود، الآن هم همان خطری که علی بن أبیطالب را تهدید می‌کرد، انقلاب ما را تهدید می‌کند…
مشکل علی بن أبیطالب با همین نسل سوم است. وجود مبارک علی بن أبیطالب سنش از شصت گذشته بود. باید به جوانهای 20 ساله، 25 ساله که وقتی به دنیا آمدند، علی بن ابیطالب خانه نشین بود. نه سوابق قبل از بعثت علی را می‌دانند، نه مبارزات امیرالمؤمنین را در مدینه و مکه دیدند. نه صحنه احد را دیدند، نه در غدیر حضور داشتند که ببینند پیغمبر در حضور هزارها نفر علی بن أبیطالب را بلند کرد، فرمود: این علی جانشین من است. این‌ها را که ندیدند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: فقط من مشکل ام با شماست. من چی بگویم؟ سوابقم را بگویم که نبودید. لواحقم را بگویم که نبودید؛ شما وقتی ما را دیدید که من خانه نشین بودم. الآن هم در برابر من می‌ایستید. پدران شما، مادران شما باید جریان را به شما بگویند که قبل از انقلاب چی بود، حین انقلاب چی شد، بعد از انقلاب چی شد، جنگ چی شد، کی فاتح خیبر بود، کی فاتح احد بود، کی فاتح خندق بود، کی فاتح بدر بود، کی فاتح حنین بود، کی حدیث طیر دربارهٔ او آمد، کی حدیث غدیر درباره او آمد. الآن خدای ناکرده اگر این نسل جوان را ما به سمتی سوق بدهیم که خطرات قبل از انقلاب را نفهمد، همین ممکن است اتفاق بیافتد…
صلّ الله علیک یا بنت رسول الله… وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجهیز زهرا (س) اشک ریخت. گفتند: چرا می‌گریی؟ فرمود: من محرم‌ترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم ورم کرده است! یا بازویم ورم کرده است! من الآن که زیر لباس داشتم غسلش می‌دادم، دستم به آن برآمدگی رسید! در هنگام دفن آنطوری که در نهج البلاغه هست، رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر سلام الله علیهما؛ گفت: یا رسول الله! برای من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمّل بکنم. قلّ عن صف یّت ک صبری. ستنبّ ئک آ بنتک الناز له ب ک السّر یعه اللحائ ق. یا رسول الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما می‌رساندکه من هیچ کوتاهی نکردم. هرچه دستور دادی عمل کردم. فاحف‌ها السؤال واستخبره الحال. شما هم جریان را یکی پس از دیگری از این بانو سؤال بکنید.
انسان که دردمند است، دردش را می‌گوید یک مقداری سبک می‌شود. بعد عرض کرد: یا رسول الله! برای کوبیدن فاطمه سلام الله علیها تنها هیئت حاکم قیام نکرد. این‌ها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع کردند تا زهرا را منزوی کنند. آن گزارشی که دخترت به عرض شما می‌رساند این است که: لتضافر الامّه علی هضم‌ها. تنها از دولت بر نمی‌آمد که زهرا را منزوی کند. تنها از ملّت ساخته نبود که زهرا را منزوی کند. این دولت با آن ملّت، این ملّت با آن دولت دست نشانده، این‌ها اجماع کردند که زهرا را منزوی کنند. می‌بینید سخن از فدک نیست! شخصیّت فاطمه کسی بود که تا همه جمع نمی‌شدند نمی‌توانستند او را منزوی بکنند. گرچه نتوانستند، ولی بالأخره برای انزوای او همه تلاش کردند. یکی گفت: آتش بیاور. یکی گفت: آتش بزن. یکی گفت: غلاف شمشیر بیاور. یکی گفت غلاف شمشیر بزن. یکی گفت فدک را بگیر. یکی گفت… السّلام علیکم یا اهل بیت النبوّه و یا معدن الرّساله و یا مهبط الوحی و رحمه الله و برکاته.

. حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی :
حضرت فاطمه که از منظر برخی از معصومان(ع) باطن لیله‌القدر است، بیانگر روند تکاملی اسلام و جهش تصاعدی حاملان راستین قرآن و عترت(ع) است؛ زیرا مُلک سلیمان با همه احتشام، بر بال «غدُوّها شهرٌ و رواحُها شهر» مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، لیکن ملکوت حضرت ختمی مرتبت(ص) بر شهبال «لیله‌القدر خیرٌ من ألف شهر» استوار است؛ لذا جهش آن طوری است که می‏ توان یک شبه ره صد ساله را پیمود و پیمانه این پیمودن به دست هم‌پیمانان ولایت فاطمی است که در صدد ادراک لیله‌القدرند، وگرنه برای لیله‌القبری ‏ها چنین سیری میسور نیست.
به گزارش جماران، آیت الله العظمی جوادی آملی در بخشی از پیام خود به همایش بانوی آفتاب در خصوص جایگاه معنوی حضرت فاطمه زهرا(س) می نویسند:
هرچند اندیشوران ولایتمدار با بیان و بنان، معارف فاطمی را ارائه کرده‌اند، لیکن بضعه‏ای از مآثر آن در طی اصولی مرقوم می‌گردد:
اصل یکم. حضرت فاطمه(س) بر اثر آگاهی از اسمای حسنای الهی به مقام منیع خلیفه خدا شدن نائل آمد؛ زیرا تمام عناصر محوری استخلاف در هویّت آن حضرت جمع شد، چون آل‌عمران، و تطهیر، احزاب، و موّدت مردمی که اجر رسالت است، و ایثار و اطعام مسکین و یتیم و اسیر «هل اتی» و سرانجام «کوثر» الهی را به نحو جمع سالم جمع کرد، و کوْن جامعی بود که شایسته هبوط امین وحی «جبرئیل»(ع) و دریافت مصحف شد که در آن ملاحم سالف و آنف ثبت و غیب و شهادت مشهود بود. ادراک کنه چنین انسان کامل و جامعی میسور نیست:
«…لانّ الخلق فُطموا عن معرفتها»،۱ لیکن آنچه مقدور نیست، مورد دستور نیست و آنچه مورد تکلیف است، معسور نیست.
سرّ لزوم شناخت بانوی آفتاب، ضرورت مودّت وی چونان سائر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است و وداد بدون معرفت محبوب متصوّر نیست. هر اندازه عرفان آن گوهر ملکوتی بیشتر، مودّت قلبی نسبت به آن ذات قدسی افزون تر خواهد بود.

۱ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۵٫ [زیرا آفریدگان را از شناخت او بازداشته‌اند

بسم رب فاطمه

گفتمش فاطمه کیست ؟

سررسید ش ندا

​فاطمه فاطمه است ...

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی :

اصل دوم. حضرت فاطمه که از منظر برخی از معصومان(ع) باطن لیله‌القدر است، بیانگر روند تکاملی اسلام و جهش تصاعدی حاملان راستین قرآن و عترت(ع) است؛ زیرا مُلک سلیمان با همه احتشام، بر بال «غدُوّها شهرٌ و رواحُها شهر»۲ مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، لیکن ملکوت حضرت ختمی مرتبت(ص) بر شهبال «لیله‌القدر خیرٌ من ألف شهر»۳ استوار است؛ لذا جهش آن طوری است که می‏توان یک شبه ره صد ساله را پیمود و پیمانه این پیمودن به دست هم‌پیمانان ولایت فاطمی است که در صدد ادراک لیله‌القدرند، وگرنه برای لیله‌القبری‏ها چنین سیری میسور نیست؛
تو لیله‌القبری برو تا لیله‌القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اگر مرکب رسول خدا(ص) هنگام معراج بُراق بود که هر قدم او به شعاع دید بود؛ خُطاهُ مدّ بصره،۴مطیّه رهوار امّت هنگام عروج نسبی، نماز است که عمود دین می‏باشد و با اقامه صحیح آن می‏شود ظاهر و باطن لیله‌القدر را به قدر هستی خویش ادراک کرد و از آن سکوی پرواز استعانت جست و طبق ظرفیت ظریف و طریف روح مجرّد، طرفه فاطمی را زیارت نمود.
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه «هل اتی»
در خواب غفلت بی خبر زو بوالعلی و بُوالعلا
اگر انسان کاملی خود باطن لیله‌القدر باشد، تمام گام‏های استوار او چنان است، هر لحظه راه هزار ماهه می‏رود. کدام چابک سواری به گرد وی می‏رسد تا به گرد او طواف کند. مرکب توده دوستان بانوی آفتاب چوبین است و اسب چوبین چون پای چوبین استدلالیون بی‌تمکین است:
اسب چوبین برتراشیدی که: این است اسب من
گر نه چوبین است اسبت، خواجه یک منزل بتاز
لیکن «کرم دودة طاها و یاسین بکند کار خویش»، زیرا خود آن بانو در خطبه فدکیّه، خاندان عصمت را که به تجمّل می‏نشینند و به جلالت می‏روند، وسیله معرفی کرد و چنین فرمود: «فاحمدُوا الله الذی بنوره و عظمته ابتغی من فی السموات و من فی الارض الیه الوسیله؛ فنحنُ وسیلتُه فی خلقه و نحن آل رسوله و نحن حجّه غیبه و ورثه انبیائه».۵
آنچه در توسّل معتبر و متوقع است، این نیست که خداوند به سبب آن وسیله به بنده خود نزدیک شود یا کلام او را بشنود یا به رفع نیاز او توانا گردد، تا گفته شود خدای سبحان بر بنده خود «اقربُ من حبل الورید» است۶ و نیز خدای سبحان «بکلّ شئ سمیع» است یا «علی کلّ شئٍٍ قدیر»۷ است و مانند آن، بلکه به سبب آن وسیله شخص محتاج، شایسته تقرّب گردد و لائق شود که کلام او مورد اعتنا واقع شود و نیازش برطرف گردد. به هر تقدیر، اصل ابتغای وسیله مورد دستور خداوند است: «وابتغوا إلیه الوسیله».۸ تعیین مصداق عام یا مطلق به عهده عموم یا اطلاق خود دلیل لفظی نیست، بلکه با دلیل جداگانه می‏توان وسیله بودن چیزی یا شخصی را ثابت کرد که در این خطبه، وسیله بودن اهل بیت عصمت(ع) بیان شد

.
اسوه بودن سیره و سنت فاطمی
اصل سوم. حضرت فاطمه با سیره رائج و سنّت معصومانه دارج خود اسوه همگان بوده و هست، لیکن در رفتارهای خاص خویش قدوه صنف مخصوص است؛ مثلا در سیر درونی و ذکر، اسوة عارفان شاهد و در اندیشه و فکر ذهنی، قدوة حکیمان و متکلمان و فقیهان و صاحبان فنون دیگر است. تحلیل خطبه معروف آن حضرت، سند صلاحیّت ائتسای خردمندان علوم عقلی و نقلی به آن ذات قدسی است.
به عنوان نمونه جمله «ابتدع الأشیاء لا من شئ کان قبلها»۹ است؛ این تعبیر تابنده حل برخی از شبهات مادی‌گرایان مُلحد را به عهده دارد، زیرا شبهه الحادی آنان عبارت از این است: اگر جهان مبدأ فاعلی دارد و آن مبدأ چیزی را آفرید، آیا اولین مخلوق خود را از «شئ» آفرید یا از «لاشی» اگر از «شئ» خلق کرد، پس آن «شئ» که مادّه خام آفرینش جهان بود، ازلی است و نیازمند به مبدأ فاعلی نیست، و اگر از «لاشئ» آفرید، لاشئ عدم محض و صلاحیّت مادّه خام خلقت را ندارد، و هیچ چیزی از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ یعنی ارتفاع نقیضان ممتنع است.
پاسخ چنان شبهه‏ای در این کلام نورانی ارائه شد و آن اینکه نقیض «من شئ»، «من لاشئ» نیست، بلکه نقیض آن «لامن شئ» است؛ یعنی خداوند جهان را به طور ابداع و بدون آنکه نیازی به مادّه خام داشته باشد، انشا فرمود. همین تعبیر فنّی که درس‌آموز اهل حکمت و کلام است، بعد از حضرت فاطمه(س) میراث علمی حضرت علی بن ابیطالب(ع) واقع شد و در خطبه‏های علوی تجلی نمود. این‏گونه از اصول بدیع عقلی که زمینه تفریع مجتهدانة حکیمان و متکلمان است، در بیانات آن بانوی آفتاب کم نیست؛ چه اینکه تفسیر آیات ارث و اشارت به عموم و اطلاق آن از یک سو و عدم تقید آن به قید خاص از سوی دیگر، و استقرار توارث بین اعضای خاندان نبوت از سوی سوم، می تواند قدوه فقیهان و مفسران باشد


هماهنگی سیره فاطمی(س) با قرآن
سیره عترت طاهرین(ع) که بانوی آفتاب از مصادیق بارز آن است، هماهنگ با قرآن حکیم است که معادل آن هستند. در قرآن برنامه‏ای ویژه برای پیروان اسلام معهود و مخصوص است: «إنّما المؤمنون إخوه»،۱۰ و برنامه‏ای برای رهروان اسلام ابراهیمی است: «یا اهل الکتاب، تعالوا إلی کلمهٍ سواءٌ بیننا و بینکم…»۱۱ و دستوری برای جامعه جهانی با هر دین و آیین و مرامی است: «لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یُخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تُقسطوا إلیهم إنّ الله یحبّ المقسطین».۱۲
وقتی اسلام ندای عدالت و صلای برّ و قسط را نسبت به کسانی که خارج از مرز اسلامند، سر می‏دهد، هرگز فتوا نمی‏دهد که برادران معتقد به خدای واحد، دین واحد، قرآن واحد، قبله واحد، معاد واحد، وحی و نبوت واحد و بسیاری از معارف و عقائد و اخلاق و احکام و آداب و سُنن همسان و مشترک، از فیض وحدت و فوز اتحاد محروم گردند؛ چون چنین کتاب آسمانی که از علوم غیب و شهادت سخن می‏گوید و هدف اصلی آن خردمندپروری است، هرگز کار نابخردانه را امضا نمی‏کند و اختلاف و تشتّت، منشأیی جز فقدان عقل ندارد: «و تحسبُهُم جمیعا و قلوبهم شتّی ذلک بأنّهم قوم لایعقلون».۱۳
اگر نفع کاذبی در اختلاف باشد، عائد دشمن مشترک می‏شود و هرگز بهره مختلفان نخواهد شد. گفتار نغز و پر مغز حضرت علی(ع) این است: «فایّاکم و التلوّن فی دین الله فانّ جماعه فیما تکرهون من الحق خیرٌ من فُرقه فیما تحبّون من الباطل و انّ الله سبحانه لم یُعط أحدا بفرقه خیرا ممنّ مضی و لاممّن بقی…»۱۴ چنین تعبیر جامع گذشته و حال و آینده، بیانگر استقرار سنّت تبدیل‌ناپذیر الهی بر این است که صلاح و فلاحی در فرقه نیست و هرجا نجاح نباشد، جز طلاح چیز دیگر نخواهد بود و منشأ هرگونه صلاح تقواست و مبدأ هرگونه طلاح طغوا است.
آنچه از عالمان دین‌باور و مسئولان حوزوی و دانشگاهی متوّقع است، همانا اتحاد ظاهر و باطن خویش است تا توفیق برقراری اتحاد دیگران را به دست آورند. در چنین فضای باز و پاکی، محاوره فرهنگی به صورت حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن ظهور می‏کند و بارور می‏گردد، وگرنه هرگونه حواری جز مراء مذئوم و جدال مذموم نخواهد بود و ثمر تلخ آن جز نزاع و فشل و ذهاب شکوه شوکت نیست

.
ساختار و هندسه دین و ارزیابی عقل
لازم است عنایت شود که اولا دین عبارت از حکم خداست؛ ثانیا منبع دین (یعنی حکم خداوند)، علم ازلی و اراده ذات اقدس خداست؛ ثالثا کاشف از حکم خدا، یعنی دین یا عقل برهانی است یا نقل معتبر؛ رابعا عقل برهانی اعم از تجربی و تجریدی است، به طوری که از قیاس و خیال و گمان و وهم پالوده بوده و به هیچ‏کدام آنها آلوده نگردد، وگرنه حجت کاشف نخواهد بود؛ خامسا نقل معتبر اعم از قرآن و سنّت معصومان(ع) است، به طوری که نه نسخه «حسبنا کتاب الله» شنیده شود و نه نعره مشئومه تحریف قرآن معاذالله و خروج آن از صحنه استدلال؛ سادساً کاشف سنّت معصومان(ع)، یا خبر است یا اجماع یا شهرت؛ خبر یا واحد است ـ اعم از مستفیض و غیر مستفیض ـ یا متواتر است، اعم از لفظی و معنوی؛ اجماع یا محصّل است یا منقول؛ شهرت یا روایی است یا فتوایی…
با طرح این ساختار که تولیت استیفای مباحث آن به عهده فنّ اصول فقه است، از برخی تقابل‏های ناموزون پرهیز می‏شود و هر حجّتی در جای اصلی خود قرار می‏گیرد؛ مثلا از رویارویی سنّت و اجماع جلوگیری خواهد شد، زیرا هرگز اجماع در برابر سنت نیست، چون حجیّت اجماع، به هر تقدیری باشد، به عنوان کشف از سنت معصوم(ع) است، نه آنکه خود به صورت مردمسالاری مطلق و بدون پسوند دینی معتبر باشد؛ چه اینکه از تقابل نامیمون عقل و دین اجتناب می‏شود، زیرا عقل برهانی که مفید قطع ریاضی یا طمأنینه عقلایی باشد، در برابر نقل است، نه در قبال دین و در مقابل سمع است، نه در برابر شرع، یعنی باید گفت: فلان مطلب دینی با عقل ثابت شد یا با نقل، با عقل معلوم شد یا با سمع، نه آنکه فلان مطلب عقلی است یا دینی، عقلی است یا شرعی.
خلاصه آنکه اگر مطلبی با دلیل عقلی معتبر ثابت شد، یا حکم است و یا موضوع حکم و در هر دو حال مدار احتجاج عبد و مولاست و در معاد، معیار پاداش و کیفر است و چنین چیزی حتما دینی و شرعی است. با این تحلیل بسیاری از نقدهای دوران انقلاب و تشکیل حکومت و تبیین مدیریت دینی و حقوق محلی، منطقه‏ای و بین‌المللی، تجارت جهانی، الحاق به کنوانسیون و نظائر آن برطرف می‏شود؛ زیرا وقتی جایگاه عقل و نیز رأی همه مردم و اجماع محصّل مشخص شد، نصاب حجّیت و اعتبار آن، هم به لحاظ درون مرزی که از گزند مغالطه و آسیب تمثیل منطقی و قیاس اصولی و فقهی مصون است و هم به جهت برون‌مرزی که از تعارض با نقل معتبر محفوظ است، به دست می‏آید؛ چه اینکه با تبیین جایگاه نقل، نصاب حجیّت و اعتبار آن، هم به جهت درون بینی که از آفت «صدور، جهت صدور، و دلالت متن» سالم باشد و هم به لحاظ برون‌بینی که از تعارض با عقل قطعی مصون بماند، حاصل می‏شود. در چنین اقلیمی پیدایش و پرورش هرگونه تمدنی که با تدّین جامع و باز هماهنگ است، میسور خواهد بود

.
حضرت فاطمه (س) متن صراط مستقیم الهی
اصل هفتم. حضرت فاطمه چونان معصومان دیگر، در متن صراط مستقیم بوده و هرگز در معرفت آنکه از مو باریکتر است، اشتباه نکرده است و در پیمودن آنکه از لبه تیز تیغ و شمشیر برنده‏تر است، تسامح و تساهل نورزیده است؛ بنابراین همانند قرآن مُمثّل است که از تطاول تحریف به زیاده یا نقصان مصون مانده است.
روز زن و گرامیداشت مقام مادر در زادروز بانوی آفتاب، وقتی تبیین می‏شود که اجمالی از پیامد مشئوم اومانیسم و به دنبال آن فمینیسم بازگو گردد تا خطر الحاق به کنوانسیون رفع تبعیض زن و مرد معلوم شود؛ گرچه جزم علمی در این‏باره سهل نیست، لیکن حدس تاریخی آن هم صعب نخواهد بود و آن اینکه تحقیر بشر و تعجیز او در تعیین برنامه‏های سعادتمندانه و سپردن همه امور به قضا و قدر، غافل از آنکه اقدام مسئولانه و قیام آگاهانه هر فردی در جدول تقدیر او جا دارد، سبب شد تا گروهی دیگر بدون رعایت استناد امور به قضا و قدر، انسان‌مدارانه فکر کنند و بشرمحوری تصمیم بگیرند و انسان را معیار حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر و بالاخره حسن و قبح بدانند و آزادی مطلق را حق مسلم او بپندارند؛ چه اینکه ممکن است حدس شود تضعیف زن و تبعید وی از ساحت سیاست و اجتماع و تحریم بسیاری از مزایای فرهنگی بر او و تحریم وی از بسیاری از امور مباح، مایه تمرّد تندروهای افراطی و پیدایش فمینیسم شده باشد، هرچند دلیل معتبری بر این حدس‏ها اقامه نشده است


تکریم انسان و خلافت الهی
قرآن حکیم که عترت طاهرین(ع) معادل آنند، انسان اعم از مرد و زن را تکریم می‏کند: «لقد کرّمنا بنی آدم»۱۷ و سبب کرامت وی را خلافت الهی می‏داند: «انّی جاعلٌ فی الأرض خلیفه».۱۸ خلیفه آن است که قانون مستخلف عنه را اجرا کند، نه هوای وهم و هوس نفس خویش، وگرنه از خلافت معزول و در نتیجه از کرامت محروم می‏گردد.
چون خلافت بشر از خدای سبحان به روح مجرّد و ملکوتی او برمی‏گردد و روح مجرّد منزّه از ذکورت و انوثت است؛ چه اینکه انبیا برای تعلیم کتاب و حکمت و برای تزکیه آمده‏اند و همه این امور به جان مجرّد انسانی رجوع می‏نماید، نه به پیکر او، لذا هیچ کمال اعتقادی، اخلاقی که به روح مجرّد برمی‏گردد، نه مشروط به ذکورت است و نه ممنوع به انوثت.
البته در کارهای عملی و اجرایی که مربوط به بدن و جوارح است، کاملا مرزها متفاوت و احکام مفروز و قوانین جداست. به برخی از این مقررات ویژه زنان اشاره می‏شود تا معلوم گردد که نباید احکام روح با دستورهای بدن خلط بشود و تفاوت قوانین بدنی با تساوی قوانین روحی اشتباه نشده و حکم به برابری مطلق صادر نشود؛ به عنوان نمونه جریان ارث، با اینکه کمبود سهم برخی از زنان ترمیم شده است، پیام الهی در این‏باره چنین است: «لاتدرُون أیّهم أقرب لکم نفعا»۱۹ و جریان آهنگ نرم و رقیق زنانه به این صورت ترسیم شد: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض»،۲۰ به طوری که استقصای کامل تفاوت احکام زن و مرد دشوار است و هیچ‏کدام آنها نشان قُرب مرد به خدا و بُعد زن از آن حضرت نیست؛ به نحوی که قابل ترمیم و جبران نباشد.
بنابراین توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اقتضا دارد، فتوای مراجع بزرگ و عظیم‏الشأن تقلید، با نظر کارشناسان موضوع و کیفیّت تطبیق آن تدیّن بر این تمدن، بدون کمترین هزینه نمودن حکم خدا و بدون محجوبیّت از تمدن راقی هماهنگ شود، تا ضمن صیانت تمام احکام الهی، سعادت زن نیز تأمین شود و چون کنوانسیون مزبور فاقد چنین جمع سالم است، لذا تصویب الحاق ایران به آن نارواست و صرف اشتراط ضمنی که با روح حاکم بر آن مخالف است، اعتبار ندارد و اصرار گروهی بر تصویب آن، با اینکه قبلا در بعضی از مراکز قانونی مطرح و مطرود شد، تلاش بر هضم مبنای دینی حضرت زهرا(س) محسوب می‏شود.
اگر روزگاری گذشت که امیرمؤمنان(ع) در ضایعه همسر مکرمّه‏اش به مضجع مطهّر رسول خدا(ص) خطاب کرد: «ستنبئک إبنتک بتضافر اُمّتک علی هضمها»،۲۱ امروز نیز موضع‏گیری صریح برخی در قبال مراجع و مراکز رسمی شریعت‌شناسی، زمینه چنان تضافری را تداعی می‏کند!
طراحان چنین مطلبی یا در جمع سالم بین تمدن و تدین راجلند، لذا تدین را به قربانگاه تمدّن کاذب می‏برند یا با افزودن قید وهمی و بی‏اثر «عدم مخالفت با شرع»، گرفتار جمع مکسّر بین توسعه و دیانت شده‏اند و یا معاذالله دلباخته نیرنگ بیگانه‏اند که امید است هرگز چنین نباشد، وگرنه این‏گونه اصلاح‌طلبی یک بیماری قلبی است که جز با کوثر وحی درمان پذیر نیست.
ندای قرآن درباره اصل چنین بیماری این است: «فتری الذین فی قلوبهم مرضٌ یسارعون فیهم یقولون نخشی أن تصیبنا دائره، فعسی الله أن یأتی بالفتح أو أمر من عنده فیصبحوا علی ما اسرّوا فی أنفسهم نادمین»؛۲۲ یعنی آن که دل بیمار است و قلبش که مرکز ثقل هویّت اوست، مریض است، شتابان خود را در جمع دشمنان دین ستیز می‏رساند و چنین می‏گوید: می‏ترسیم اوضاع برگردد و کافران مسلط شوند. خداوند در پاسخ دستور فرمود: امید آنکه گشایشی یا کار و دستور جدیدی بیاید، آنگاه سرسپردگان بیگانه شرمنده می‏شوند

در معرفت فاطمه (س)


[/HR]

بهترين ترازويى كه براى سنجش فضايل اخلاقى زن و درخشان‏ترين آيينه‏اى كه براى تصوير سيماى زن و چهره معنوى و شخصيت انسانى او فرا روى زن‏امروز مسلمان و زن‏امروز ايران و زن‏امروز جهان قرار دارد، ‏زندگى حضرت فاطمه(س) دختر پيامبر اكرم(ص) و همسر حضرت على بن ابيطالب(ع) و مادر‏امام حسن و‏امام حسين سرور شهيدان جهان است.
از شخصيت فاطمه سخن گفتن بسيار دشوار است، ‏فاطمه يك زن بود آنچنان كه اسلام مى‏خواهد كه زن باشد و روز زن روز فلاح و معراج و شخصيت و آزادى و حقوق و مقام زن، ‏روز تولدى نوين و حياتى ديگر براى زنان است.
اين نكته مسلم است كه ما هر قدر صفحات نورانى زندگى آن حضرت را مطالعه كنيم بازهم بررسى بيشتر و تتبع دقيق‏تر در زندگانى آن حضرت لازم است و بيان مجدد فضايل و سجاياى آن بانوى معظمه به انحاء مختلف براى اقشار مختلف مردم و انسانها در سطوح و سنين متفاوت، ‏نه فقط براى زنان، ‏امرى بسيار ضرورى است؛ چرا كه آن بانوى مكرمه در مدرسه نبوت و دانشگاه‏امامت و رسالت به كمال رسيده و به فضايل و روحيات نيكو آراسته است. و در پاكى و طهارت، ‏هوشيارى و فطانت، ‏نجابت و شرافت و جلالت منحصر به فرد بوده و مقام هيچ زنى در دنيا و آخرت به مقام و منزلت ايشان نرسيده و نخواهد رسيد.
بنابراين شايسته است كه همگى ما با چنين بانويى كه از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است، ‏بيشتر و بيشتر آشنا شويم و ابعاد شخصيتى و اوراق تابناك آن حضرت را مورد بازنگرى قرار دهيم تا به شناخت بهترى دست پيدا كنيم.
به تعبير زيباى حضرت‏امام خمينى «قدس سره الشريف»(كه روز زن مصادف با تولد اين شخصيت بزرگ نيز مى‏باشد او كه مكتب فاطمه را به دنياى معاصر شناساند.)
«هركس با هر بينش درباره او گفتارى دارد و از عهده ستايش او برنيامده و احاديثى هم كه از خاندان وحى رسيده به اندازه فهم مستمعان بوده و دريا را در كوزه‏اى نتوان گنجاند و ديگران هرچه گفته‏اند به مقدار فهم خود بوده نه به اندازه مرتبت او» صحيفه نور / ج 12 / ص 72.
با اين همه، ‏نبايد مأيوس شد و در حد توان بايد گامهايى هر چند اندك براى دستيابى به قله فضائل و كمالات فاطمه(س) برداشت.
ما نيز در اين مقاله به فراخور توانايى خويش به بررسى ابعاد زندگانى و شخصيتى حضرت زهرا(س) پرداخته‏ايم گرچه كه چنين نوشته‏اى كوتاه، ‏طبعاً نمى‏تواند جامع باشد و حق مطلب را آنطور كه شايسته است ادا كند‏اما گامى است هر چند كوچك در جهت شناخت آن بحر بى‏منتها و آن گوهر تابناك. شايد كه مقبول حضرتش افتد.
در اين مجال فقط به ابعاد شخصيتى حضرت فاطمه زهرا(س) از ديدگاه قرآن و وحى، ‏پيامبر(ص)، ‏اميرالمؤمنين(ع) و ائمه معصومين عليهم السلام بسنده مى‏كنيم

.
حضرت فاطمه زهراء «سلام اللّه عليها» از ديدگاه قرآن و وحى‏
‏خداوند، ‏آيات بسيارى را به اهل بيت اختصاص داده است؛ به گونه‏اى كه همه مسلمين در نزول اين آيات درباره ايشان اجماع نموده‏اند و آن را دليل عنايت خدا به شأن ايشان و بزرگداشت مقام آنان و ترغيب ساير مسلمين به حركت در مسير هدايت ايشان و اقتداى به آنان مى‏دانند.
برخى از اين آيات، ‏عبارتند از:
1 - فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ[
1. ‏سوره آل عمران آيه 61 ]
پس كسى كه با تو محاجه كند، ‏پس از آنكه براى تو علم حاصل شد، ‏بگو كه بيائيد فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فراخوانيم و سپس مباهله كرده، ‏لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
همه اهل قبله حتى خوارج اجماع كرده‏اند كه پيامبر(ص) از ميان زنان جز دخترش فاطمه(س) را براى مباهله دعوت ننمود


2 - إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا[ 1]
ترجمه: همانا خداوند اراده كرده است كه هر گونه زشتى و ناپاكى را از شما اهل بيت دور گرداند و شما را پاك و مطهر سازد.
احاديث زيادى از طرق عامه و خاصه صادر شده و دلالت مى‏كنند كه آيه فوق در شأن پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين(ع) نازل شده است. من باب نمونه:
احمد و طبرانى از ابوسعيد خدرى نقل مى‏كنند: پيامبر(ص) چهل روز صبح به خانه فاطمه(س) مى‏آمد در حالى كه مى‏فرمود: سلام بر شما اهل بيت و رحمه ‏اللّه و بركاته، ‏خداوند شما را رحمت كند و آيه مذكور را قرائت مى‏فرمودند.
و از‏امّ سلمه نقل شده كه پيامبر در خانه من بود كه اين آيه نازل شد، ‏پس رسول خدا(ص) نزد على و فاطمه و حسن و حسين فرستاد و فرمود: اينان اهل بيت من هستند.[ 2 ]
بيشتر مفسّران برآنند كه اين آيه درباره حضرت على و فاطمه و حسن و حسين(ع) نازل شده است
74
پى‏نوشت‏ها:
1. ‏سوره احزاب آيه 33.
2. المستدرك: ج 3- ص 146

.
3 - قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّه َ فِي الْقُرْبى‏[ 1 ]
ترجمه: بگو براى آن(رسالت) مزدى از شما نمى‏خواهم جز دوستى نزديكانم را.
از ابن عباس نقل شده: كه وقتى اين آيه نازل شد، ‏مردم گفتند: اى رسول خدا! اين نزديكانت كه دوستى آنان را بر ما واجب ساخته‏اى چه كسانى هستند؟ فرمودند: على، ‏فاطمه و دو فرزندش.[ 2]
و در روايت ديگرى پيامبر(ص) مى‏فرمايد: خداوند اجر رسالت مرا بر شما دوستى اهل بيتم قرار داده است و من بزودى فردا(قيامت) درباره آنها از شما سؤال خواهم نمود.3

1. ‏سوره شورى آيه 23.
2. الصواعق المحرقه: ص 101.
3. ذخائر العقبى: 26

.
- وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا[ 1 ]
ترجمه: او خداوندى است كه از آب بشرى آفريد پس قرار داد او را تبار و نژاد و پيوند و پروردگار تو توانا است.
از ابن عباس روايت شده كه خداوند نطفه سفيد مكنونه‏اى بيافريد و او را در صلب آدم(ع) قرار داد، ‏سپس آنرا از صلب آدم در صلب شيث و از صلب شيث به صلب اَنوش و از صلب انوش به صلب قنيان و از صلب قنيان به اصلاب پاكيزه و ارحام مطهره منتقل گرداند تا رسيد به صلب عبدالمطلب، ‏سپس خداوند آنرا دو قسمت فرمود، ‏نصفش را در صلب عبداللّه و نصف ديگر را در صلب ابيطالب قرار داد و از سلاله عبداللّه حضرت رسول خدا متولد گرديد و از سلاله ابيطالب حضرت على(ع) به دنيا آمد و اين است معناى كلام خدا.[ 2 ] پس فاطمه(س) را به على(ع) تزويج نمود و على از محمد(ص) و محمد از على است و حسن و حسين(ع) نسب و نژاد آنها و على(ع) داماد و پيوند است. اين آيه نيز مشعر بر فضيلت و شرافت فاطمه(س) و مى‏رساند كه نسب پاك پيامبر(ص) و نژاد والاى سادات بنى فاطمه در وجود گرانمايه حضرت زهرا(س) تقاطع مى‏نمايد. چه بعد از حضرت فاطمه(س) همه فرزندان رسول خدا(ص) در اطراف و اكناف عالم زيست كرده و مى‏كنند. نژاد ساداتى آنها تا حضرت فاطمه و از حضرت فاطمه تا حضرت آدم از جانب پدر است نه مادر، ‏اما هنگامى كه اين نسب به فاطمه مى‏رسد از جانب مادر است نه پدر.
و اين فضيلت مخصوص حضرت فاطمه(س) است و قرآن مجيد در آيه مباهله فرزندان فاطمه را فرزندان پيامبر ناميده و فرموده: «نَوعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُم» يعنى: مى‏خوانيم پسران خود و پسران شما را. پس معلوم گرديد كه اين فضيلت بزرگ را خداوند مخصوص فاطمه نمود و نسب اولاد فاطمه را به رسول خدا پيوند داد.

1. ‏سوره فرقان آيه 54.
2. بحارالانوار: ج 10- ص 42

.
- إِنَّ اْلأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورًا، ‏عَيْنًا يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرًا، ‏يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْمًا كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرًا، ‏وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا[ 1 ]
ترجمه: به يقين نيكان از جامى مى‏نوشند كه با عطر خوش آميخته است، ‏از چشمه‏اى كه بندگان خاص خدا از آن مى‏نوشند و از هر جا بخواهند آن را جارى مى‏سازند، ‏آنها به نذر خود وفا مى‏كنند و از روزى كه شرّ و عذابش گسترده است مى‏ترسند، ‏و غذاى خود را با اينكه به آن نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مى‏دهند.
سوره مباركه انسان در شأن حضرت زهراء(س) نازل شده و آيتى است بر عظمت وجود آن حضرت.
روايتى از ابن عباس نقل شده كه: روزى حسن و حسين در خردسالى مريض شدند. حضرت فاطمه (س) نذر كردند، ‏اگر مريضى آنها خوب شود، ‏سه روز روزه بگيرند، ‏پس خداوند آنان راعافيت بخشيد. اهل خانه حضرت زهرا(س) سه روز، ‏روزه گرفتند و هر سه روز، ‏هنگام افطار كه مى‏شد مسكين و يتيم و اسير به در خانه آنها آمدند و طلب غذا كردند و ايشان هم نانى را كه مى‏خواستند با آن افطار كنند به آنها بخشيدند، ‏سه روز تمام گرسنه بودند و حضرت فاطمه(س) وقتى كه پدرش به ديدنش آمدند، ‏ديدند آن بزرگوار در محراب عبادت مشغول نيايش و پرستش خداست در حاليكه از شدت گرسنگى شكمش به پشتش چسبيده به گودى نشسته است. ديدن اين منظره براى رسول خدا(ص) سخت تأثر آور بود. در اين هنگام جبرئيل فرود آمده و عرض كرد، ‏اين هديه را بگير، ‏خداى تعالى به داشتن چنين اهل بيتى به تو تهنيت گفته است، ‏پس آيات را بر وى خواند.[ 2

1. سوره انسان آيه 6 تا 9.
2. سيد هاشم بحرانى، ‏تفسير البرهان

امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«... و لقد کانت - علیها السلام - مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق الله من الجن والانس والطیر والوحش والانبیاء والملائکة ... ;
اطاعت از فاطمه علیها السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است .»
دلایل الامامه ص28)


- مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ، ‏بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ، ‏يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ[1 ]
ترجمه: روان كرد دو دريا را كه به هم برسند و ملاقات نمايند، ‏برزخى بين آن دو است كه بر ديگرى غلبه نكنند و از آن دو لؤلؤ و مرجان بيرون مى‏آيد.
‏امام صادق(ع) در تفسير اين آيه مى‏فرمايد مقصود از دو دريا كه با يكديگر برخورد مى‏كنند، ‏على(ع) و فاطمه(س) است و برزخ بين آن دو كه بر يكديگر برترى نجويند حضرت رسول(ص) است و لؤلؤ و مرجان كه از آن دو دريا بيرون مى‏آيد‏امام حسن(ع) و‏امام حسين(ع) مى‏باشند.2

1. ‏سوره الرحمن آيه 19-20-22.
2. جلال الدين سيوطى، ‏الدرالمنثور، ‏ج 7 - ص 698.

- كَمِشْكاه ٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَه ٍ الزُّجاجَه ُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيُّ
ترجمه: به مشكاتى ماند كه در آن روشن چراغى در ميان شيشه‏اى كه تلألؤ آن گويى ستاره ايست درخشان.
حضرت موسى بن جعفر(ع) فرمودند: مقصود از مشكاه ‏حضرت فاطمه(س) است و مصباح، ‏حسن (ع) و زجاجه ‏حسين(ع) است، ‏كوكب درّى، ‏فاطمه(س) است كه در بين زنان جهانيان ستاره‏اى درخشان مى‏باشد

.
- اَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللَّه مثلاً كَلِمَه ً طَيّبَه ً كَشَجَرَه ٍ طَيّبه ٍ.
در روايت است كه رسول خدا(ص) در ذيل آيه ريفه «اَلَمْ تَرَكَيْفَ...» فرمودند: من شجره هستم و فاطمه شاخه آن. على عامل بارورى آن، ‏حسن و حسين ميوه آن و دوستداران آنان از‏امّتم برگهاى آن درخت مى‏باشند و سوگند به خدا كه آنان در بهشت جاويدان مى‏باشند.


حضرت زهرا «سلام الله عليها» از ديدگاه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم»:
سخن در شأن و عظمت فاطمه(ع) فراوان است، ‏اما با بسيارى سخن و فراوانى گفتار در شأن اين بانوى مجلله عظمت حقش هرگز ادا نمى‏شود. بانويى كه يكايك حضرات معصومين(ع) با بزرگى و عظمت از او ياد كرده‏اند و در برابر نام شريفش احترام ويژه به جا آورده‏اند، ‏بانويى كه قرآن كريم از او به عظمت ياد مى‏كند و پيامبر اكرم(ص) بزرگش مى‏دارد. پيامبرى كه قرآن در شأنش فرموده است: «و ما يَنْطقُ عَنِ الْهوى انْ هُوَ الّا وحىٌ يُحى»(اين رسول ما هرگز جز وحى نمى‏گويد و آنچه مى‏گويد وحى منزل است.)
اين پيامبر با اين منطق وحى، ‏فاطمه(س) را «ام ابيها» مى‏خواند. پس اين سخن، ‏سخن وحى است كه فاطمه(س) نقش مادرى براى پيامبر(ص) دارد. در اين تعبير پيامبر(ص) بايد دقّت شود، ‏چون سخن پيامبر(ص) سخن وحى است و از كنار وحى به آسانى نمى‏توان گذشت. واژه «ام» يعنى مادر. مادر آن وجودى است كه پرورش و رشد و نمو فرزند بسته به اوست. مادر يعنى جايگاهى كه فرزند متكى به آن به تكامل طبيعى‏اش دست پيدا مى‏كند. حال، ‏فاطمه(س) به تعبير پيامبر(ص) «ام ابيها» است، ‏يعنى: مادر پيغمبر است.
شكى نيست كه مادر بزرگوار پيامبر(ص) در يك نگاه ظاهرى جناب آمنه بوده است، ‏پس اينكه حضرت رسول(ص) فاطمه(س) را مادر خويش مى‏خواند سرّش در يك واقعيّت معنوى است، ‏زيرا پيامبر با چنين تعبيرى به اين نكته‏اشاره مى‏فرمايد:
همانگونه كه فرزند در وجودش مديون و مرهون مادر است، ‏استقرار و پايگيرى و ادامه نبوّت من، ‏دين من و حيات اسلام مرهون وجود فاطمه(س) است، ‏اگر مادر نباشد فرزندى نيست، ‏اگر فاطمه(س) نمى‏بود دينى نبود، ‏اسلامى نبود و قرآنى نبود، ‏لذا در حديث شريف قدسى نقل شده است كه، ‏خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم(ص) فرموده است

پالایش روح
امام خمینی(ره)، درباره پالایش روح می‌فرماید: «از حالا كه جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت كنید به اینكه هوای نفس را از نفس خودتان خارج كنید» و در جای دیگر می‌فرماید:‌«اسلام آن‌قدر كه با تهذیب این بچه‌های ما و جوان‌های ما كوشش دارد، ‌به هیچ چیز كوشش ندارد». 1
1- كلمات قصار پندها و حكمت‌ها، ص 216.


«لولاك لَما خَلَقْتُ وَ لَولا عَلّى لَما خَلَقُتكَ وَلا فاطمَه ُ لَما خَلَقْتُكُما».[ 1 ]
اگر به بركت وجود تو اى پيامبر نبود، ‏آسمان‏ها را نمى‏آفريدم و اگر على(ع) نبود تو را نمى‏آفريدم و اگر فاطمه نبود، ‏پيغمبر و على را نمى‏آفريدم.
پيامبر(ص) بدون حضرت على(ع) يعنى قرآن بى‏پيامبر، ‏همانگونه كه قرآن بدون پيامبر معنا نمى‏دهد، ‏پيامبر(ص) بدون على(ع)‏امكان ندارد، ‏حكايت، ‏حكايت نور و روشنايى است، ‏مگر مى‏شود بدون آنكه روشنايى باشد، ‏نورى وجود داشته باشد. نور هست چون روشنايى هست، ‏پيامبر(ص) نور است و على(ع) روشنايى اين نور است، ‏مگر مى‏شود نور باشد‏اما تاريكى وجود داشته باشد، ‏لذا فرمود: «لولا علىٌ لما خلقتك» سپس فرمود: «لولا فاطمه ُ لما خلقتكما». حقيقت راز اين سخن جز بر همان بزرگواران بر كسى معلوم نيست، ‏مگر خود ايشان عنايت كنند. براى توضيح اين مرحله از حديث و در تأييد آن مى‏توان به اين فراز از زيارت صديقه طاهره(س) استشهاد كرد: «وَسَلَلْتَ فيها انوارَ الائمه .»[از وجود نورانى فاطمه(س) انوار پر فروغ ائمه(ع) را تاباندى و پرتو افشان كردى.]
خداوند، ‏پيغمبر(ص) را مبعوث كرد، ‏وحى را نازل فرمود، ‏اين را فرو فرستاد‏اما اين مقدار شروع و آغاز بود. حفظ اين نهال نو پا و حراست و نگهبانى از اين دين تازه تحقق يافته بر عهده حضرات ائمه(ع) بوده است و ائمه(ع) كه خود نگهبانان دين هستند نور وجودشان از وجود مقدس صديقه زهرا(س) درخشيده است. پس در واقع به يك معنا بقاء دين وابسته به وجود فاطمه(س) است، ‏لذا آن حضرت نسبت به وجود معنوى پيامبر اكرم(ص) كه همان حقيقت دين است، ‏«ام ابيها» شد و خداوند فرمود: اگر اين بانو نبود، ‏تو را اى پيامبر نمى‏آفريدم يعنى اگر حكمت خداوند بر آفرينش فاطمه(س) مقدر نبود، ‏دين كه وجود معنوى پيامبر است و حقيقت شرح و بسط يافته حضرت ختمى مرتبت(ص) است؛ هرگز در عالم هستى معقول نبود تحقق يابد، ‏زيرا بقائش وابسته به نور عظمت فاطمه است، ‏همان طورى كه در سوره كوثر خداوند‏اشاره فرموده است كه به بركت فاطمه(س) نقص ابتريت از دامن پيامبر(ص) زوده شد.
‏اما مرحله دوم اين حديث شريف كه اگر فاطمه(س) نمى‏بود على(ع) را نيز نمى‏آفريدم، ‏گوشه‏اى از اسرار اين بيان باز در كلام نورانى پيامبر اكرم(ص) نهفته است. پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: على جان! تو دو ركن دارى، ‏يكى من و ديگرى فاطمه و به زودى يكى از اين دو ركن از تو گرفته مى‏شود.
پس حقيقت وجودى على(ع) بر دو پايه استوار است، ‏به عبارتى دقيق‏تر وجود على(ع) حكايتى است از نور دو وجود تابناك، ‏يكى پيامبر(ص) و ديگرى فاطمه(س) على(ع) بدون فاطمه(س) تصور ندارد، ‏همانگونه كه على(ع) بدون پيغمبر(ص) قابل تصور نيست، ‏زيرا اگر فاطمه(س) يك ركن و پيامبر(ص) ركن ديگر على(ع) است، ‏على نيز به حكم قرآن كريم در آيه مباهله جان پيامبر(ص) است كه فرمود .
1. الحضائص الفاطميّه ‏مطابق نقل مستدرك السفينه - ج 3 - ص 335.

:
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ[ 16 ]
به اتفاق جميع مفسرين و روايات از جميع ملل و فرق اسلامى، ‏«انفسنا»‏اشاره به‏اميرالمؤمنين(ع) است يعنى على(ع) جان پيامبر است؛ وقتى رابطه على(ع) با پيامبر(ص) اينگونه است ديگر بديهى خواهد بود كه على(ع) بدون پيامبر(ص) اصلاً شدنى نيست، ‏مگر جان و روح بدون صاحب جان و صاحب روح معنا مى‏دهد؟! هرگز.
بنابراين وقتى فاطمه(س) نيز ركن على(ع) است ديگر قابل تصور نيست بى‏آنكه فاطمه(س) باشد، ‏على(ع) باشد. پس نام على و فاطمه به هم تنيده و به يكديگر گره خورده است.
اين گونه بود كه وقتى حضرت زهرا(س) به شهادت رسيد‏اميرالمؤمنين على(ع)، ‏به نقل مسعودى طبق آنچه كه مرحوم محدّث در بيت الاحزان فرموده، ‏چنين مرثيه خوانى مى‏كرد:
وَ لِكل اجتماعٍ من خليلين فرِقه ٌ
و كلُّ الّذى دوُنَ المماتِ قَليلٌ‏
وَ انّ افتقادى فاطمه َ بَعْدَ احمدٍ
دليلٌ عَلى اَنْ لا يُدمَ خليلْ
سرانجام كار هر دو دوست به جدايى مى‏انجامد و هر مصيبتى بعد از مرگ و فراق دوست، ‏اندك قابل تحمل است و اينكه بعد از پيامبر(ص) فاطمه را نيز از دست دادم، ‏دليل بر آن است كه هيچ دوستى باقى نيست. با اين توضيحات شايد گوشه‏اى از اسرار اين حديث شريف آشكار شده باشد كه فرمود: «لولا فاطمه كما خَلَقُتكما» يك فاطمه مى‏گوييم و يك فاطمه مى‏شنويم، ‏اما چه مى‏دانيم كه شأن و قيمت فاطمه(س) چيست؟ ارزش فاطمه(س) را پيغمبر(ص) مى‏داند كه فرمود: «مَن صلّى عليكِ غَفَراللَّهُ تَعالى لَهُ و اَلحَقُه بى حيث كنتُ من الجنّه»‏.[ 17 ] «فاطمه جان! كسى كه بر تو درود بفرستد، ‏خداى تعالى او را مى‏آمرزد و در بهشت در جايگاهى كه هستم به من ملحقش مى‏كند


علاقه پيامبر(ص) به فاطمه(س)
فاطمه زهرا(س) مكان پهناورى از قلب پدر خويش رسول خدا(ص) را به خود اختصاص داده و در كشور وجود پيامبر اكرم(ص) بهترين موقعيّت از آن وى بود. نبىّ مكرّم، ‏فاطمه زهرا(س) را دوست مى‏داشت، ‏ولى نه محبّتى مانند محبّت پدران به دخترانشان. به عبارتى ديگر، ‏احترام نهادن رسول اكرم(ص) به دخت خويش علاوه بر انگيزه باطنى و فطرى، ‏يعنى محبّت ورزيدن پدر به فرزند همراه با تعظيم و تكريمى بود كه از بزرگى مقام صديقّه طاهره منشأ مى‏گرفت. آنگونه كه نمى‏توانيم به هيچ وجه در عالم هستى اين‏چنين محبّتى را از پدرى نسبت به دخترى سراغ بگيريم. به نظر مى‏رسد كه اين اظهار محبّت‏ها و تكريم‏ها از سوى خدا نسبت به فاطمه زهرا(س) به آن علّت بود كه مقام و موقعيّت صديّقه طاهره براى مردم نزد خدا و رسول شناسانده شود، ‏زيرا كه پيامبر اكرم(ص) مى‏دانست به زودى بر سر دختر عزيز او انواع ظلم‏ها و ضديّت‏ها و آزارها و هتك حرمت‏ها خواهد آمد و از آنجا كه پيامبر(ص) مى‏خواست حجّت را بر مردم تمام نمايد، ‏تا در اين زمينه براى هيچكس عذر و بهانه‏اى باقى نماند. به همين سبب تا اين حدّ دختر عزيز خويش را اعزاز و اكرام مى‏فرمودند. لازم مى‏دانيم به عنوان شاهد سخن، ‏احاديثى را كه بيانگر مقام و موقعيّت و منزلت فاطمه زهرا(س) در قلب پيامبر(ص) است، ‏ذكر نماييم:
جابر بن عبداللَّه انصارى، ‏يكى از اصحاب نزديك پيامبر(ص) مى‏گويد: يكى از حاضران به آن حضرت عرض كرد: به گونه‏اى با فاطمه(س) رفتار مى‏كنى كه با هيچ كدام از دخترانت اين گونه رفتار نكردى؟
پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: «جبرئيل سيبى از سيب‏هاى بهشت را برايم آورد و به من داد، ‏از آن خوردم، ‏آب آن در صلب من قرار گرفت، ‏و فاطمه از همان آب به وجود آمد؛ و من بوى بهشت را از وجود فاطمه(س) استشمام مى‏كنم.
روزى عايشه نيز همين سؤال را كرد، ‏پيامبر(ص) شبيه همان پاسخ را داد، ‏و در پايان فرمودند: هرگز فاطمه(س) را نبوسيدم مگر اينكه بوى خوش درخت طوبى بهشت را، ‏از وجود او در روح و روانم يافتم.


براى اينكه بيشتر به مقام ارجمند حضرت زهرا(س) پى ببريم، ‏به سخن جالب و عميق كه از پيامبر (ص) است، ‏استناد مى‏كنيم:
«رائحَهُ الاَنْبياء رائحَهُ السَّفَرْجَلِ، ‏وَ رائحَه ُ الْحُورِ العْينِ رائحَه ُ الْاسِ، ‏وَ رائحَه ُ الْمَلائكَه ِ اَلْوَرْدُ، ‏وَ رائحَه ُ اَبْنَتى فاطِمَه ُ الزَّهراء رائحَه ُ السَّفَرجَلِ وَ الآسِ وَ الْوَرْدِ؛»
بوى پيامبران بوى «به» است، ‏بوى بانوان بهشت، ‏بوى درخت مُوْرد(شبيه درخت انار كه برگ و گل خوشبو دارد) مى‏باشد، ‏بوى فرشتگان بوى گل سرخ است، ‏و بوى دخترم «س» بوى بِهْ و آس و گل سرخ است.[ 1 ] يعنى در وجود اين دختر ممتاز، ‏خوى و سرشت پيامبران و بانوان بهشت و فرشتگان، ‏در يكجا جمع است.
پيامبر(ص) هنگامى كه از جنگ يا سفرى باز مى‏گشت، ‏ابتدا به مسجد رفته و دو ركعت نماز مى‏خواند و آنگاه نزد فاطمه(س) مى‏رفت، ‏و بعد نزد همسران خود.[ 2 ]
پيغمبر اكرم(ص) درباره فاطمه(س) مى‏فرمود: ايمان به خدا در اعماق دل و باطن روح زهرا(س) چنان نفوذ كرده كه براى خدا، ‏خودش را از همه چيز فارغ مى‏سازد.[

1. بحارالانوار - ج 66 - ص 177.
2. الاستيعاب - ج 2 - ص 750.


از رسول اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: «دخترم فاطمه سيده بانوان جهان از پيشينيان و آيندگان است، ‏وى پاره تن من است و نور چشم و ميوه قلب و روحى كه ميان دو پهلوى من است. او حوريه‏اى است به صورت انسان، ‏آن هنگام كه در محراب عبادت در برابر خدايش مى‏ايستد، ‏نور وى براى ملائكه آسمان مى‏درخشد، ‏آنگونه كه نور ستارگان براى اهل زمين درخشندگى دارد آن هنگام پروردگار بلند مرتبه به فرشتگان خود مى‏فرمايد: اى فرشتگانم به بنده‏ام نظر افكنيد فاطمه سيّده و سرور كنيزانم كه در برابرم ايستاده اعضاء و جوارح او از ترس من مى‏لرزد و با تمام قلب و وجود خويش به عبادتم ايستاده شما را به شهادت مى‏گيرم كه شيعيان وى را از آتش ايمن گردانم.»[ 1 ]
از عايشه پرسيدند: محبوبترين مردم نزد رسول خدا(ص) چه كسى بود؟ گفت: فاطمه(س) بعد پرسيدند: محبوب‏ترين مردان چه كسى بود؟ گفت: شوهرش على. 2
[=&quot]
1. بحارالانوار - ج 43 - ص 46.
2. بحارالانوار - ج 43 - ص 172

پيامبر(ص) مى‏فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر كس او را خشنود كند، ‏مرا خشنود كرده و هر كسى او را اذيت كند مرا اذيت كرده است. عزيزترين مردم نزد من فاطمه است.[ 1]
در حديث شريفى، ‏پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «اى فاطمه به درستى كه خداوند تو را اختيار كرد و پاكيزه‏ات قرار داد و بر تمام عالم برگزيدت. اى فاطمه! در برابر پروردگارت بر فروتنى پافشار و با ركوع كنندگان سجده و ركوع بگذار.»[ 2 ]
همچنين آن حضرت مى‏فرمايد: اگر نيكويى مى‏خواست شخصيّتى به بگيرد، ‏آن شخص فاطمه بود، ‏بلكه او بزرگتر است، ‏همانا دخترم فاطمه در نژاد و بزرگوارى و كرامت و بخشش بهترين فرد بر روى زمين است.[ 3
1- مناقب اين شهر آشوب، ‏ج 3 - ص 332. 24. كشف الغمه، ‏ج 2 - ص 93.
2. بيت الاحزان - محدّث قمى، ‏ص 60.
[=&quot]3- بيت الاحزان - محدّث قمى، ‏ص 613-

رسول خدا(ص) فرمودند:
همانا خداوند مرا آفريد و نور مرا شكافت و عرش را از آن آفريد، ‏بنابراين عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من از عرش برتر است. بعد نور برادرم على را شكافت و ملائكه را از آن آفريده پس ملائكه از نور على است و على از ملائكه برتر است. پس نور دخترم فاطمه را شكافت و آسمان‏ها و زمين را از نور او خلق كرد. بنابراين آسمان‏ها و زمين از نور فاطمه مى‏باشد و نور دخترم از خداوند است و دخترم فاطمه از آسمانها و زمين برتر است.
ابو ايّوب انصارى نيز از پيامبر(ص) نقل مى‏كند: روز قيامت منادى از زير عرش ندا مى‏كند، ‏اى اهل محشر سر به زير افكنيد و چشم‏ها را ببنديد تا فاطمه(س) از صراط عبور فرمايد و آن گرامى عبور مى‏كند در حاليكه هفتاد هزار نفر از حوريان بهشتى همراه اويند.
عبداللَّه بن عمر مى‏گويد: نبى اكرم سر فاطمه زهرا(س) را مى‏بوسيد و مى‏فرمود: پدرت فداى تو باد و وقتى بر فاطمه زهرا(س) وارد مى‏شدند و ايشان مى‏خواست به احترام پدر از جاى خود برخيزد، ‏پيامبر مى‏فرمودند: تكان مخور و به همان حالتى كه هستى باش


حضرت زهرا «سلام اللَّه عليها» از ديدگاه‏اميرالمؤمنين «عليه السلام»
اين سخن به گزاف نيست اگر بگوييم معرفت و شناخت فاطمه(س) آن گونه كه شأن و منزلت اوست براى آحاد بشر دور از مقام عصمت غير ممكن است و بازگزاف نيست اگر گفته شود، ‏كسى مى‏تواند فاطمه(ع) را بشناسد كه بتواند على(ع) را با آن همه عظمت و بزرگى بشناسد و بديهى است كه شناخت حقيقى و كامل‏اميرالمؤمنين على(ع) فقط و فقط از عهده معصوم(ع) بر مى‏آيد و بس.
بنابراين شناخت كامل و حقيقى فاطمه(س) نيز فقط و فقط از عهده و توان معصوم(ع) بر مى‏آيد بس.
سرّ مطلب با اين گفتار روشن مى‏شود كه در روايات متواتره و صحيح از جميع فرق اسلامى القابى از زبان پيغمبر اكرم(ص) براى‏اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است.
يكى از آن القاب همين لقب‏اميرالمؤمنين است، ‏ديگرى‏امام المتقين، ‏سوى سيد الاوصياء و ده‏ها لقب ديگر. و چه بسيار مى‏فرمود: علىٌّ مع القرآن و القرآن مع العَلى، ‏علىٌّ مَعَ الحقّ مع العلى.
از اين بيانات و تعابير پيامبر اكرم(ص) شأن والاى‏اميرالمؤمنين در پيشگاه خدا و رسولش به خوبى به دست مى‏آيد.‏اما‏امام صادق(ع) مى‏فرمايند: «اگر‏اميرمؤمنان على(ع) نبود، ‏براى فاطمه(س) تا روز قيامت در سراسر زمين كفو و همتايى نبود


تمام عظمت و بزرگى همه و همه يكجا در وجود‏اميرالمؤمنين على(ع) جمع شده است و على با اين همه عظمت همتا و كفو فاطمه(س) است كه اگر على(ع) نمى‏بود فاطمه(س) همتايى نمى‏داشت. بنابراين اصولاً زندگانى فاطمه(س) را بايد در كنار‏اميرالمؤمنان على(ع) مشاهده كرد، ‏چرا كه على و فاطمه را تنها وصلت ازدواج به هم پيوند نداده است بلكه آن دو در ايمان خويش به هم پيوسته‏اند؛ آنان دو تن نيستند بلكه دو بعد عنصرى يك ايمانند، ‏دو دست يك پيكره جهادند، ‏دو فرزند يك فضيلتند، ‏دو سوى يك كعبه‏اند، ‏دوروى يك خورشيدند، ‏همچون دو بخش كلمه «توحيد» بيانگر يك وحدتند؛ صلابت حق در رخسار على(ع) مى‏درخشد و عطوفت خدا در چهره فاطمه(س) لبخند مى‏زند...
على(ع) جلال خداست و فاطمه(س) جمال او، ‏على(ع) سطوت الهى است و فاطمه(س) رحمت آن؛ على(ع) پدر مؤمنان است و فاطمه(س) مادر مهربان آنان، ‏على را با فاطمه بايد ديد و فاطمه را با على، ‏فاطمه(س) پيراهن على(ع) است و على رداى فاطمه است، ‏امامت شهسوارى است كه عصمت همسر اوست، ‏عصمت مليكه‏اى است كه‏امامت شوهر اوست... پيامبر عظيم(ص) در دو تنديس قدسى جلوه‏گر است: قاطعيّت او در على(ع) و رحمت او در فاطمه(س)؛ فاطمه را با على بايد شناخت، ‏عقاب آسمان معرفت كه همبال با شهبازى چون على(ع) در اوجهاى نور پرواز مى‏كند و كدام فضيلت برتر از اين مى‏توان تصوّر كرد كه انسانى همبال‏امير مؤمنان على(ع) در اوجهايى كه آن بزرگ زير بال دارد پرواز نمايد، ‏امام راستين علم و شرف كه سزاوار خويش، ‏فرموده است: «يَنهدرُ عَنّى السَّيْلُ و لا يَرْقَى‏ الىَّ الطَّيُر...»[