یضلل الله
تبهای اولیه
وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ
مگر امکان دارد خدایی به اون مهربانی بنده اش را گمراه سازد؟
بسمه تعالی
یهدی من یشاءویضل من یشاء؛
هدایت وضلالت به خداوند نسبت داده شده است.زیرا عالم دنیا عالم سبب ومسببی است ،علت ومعلول است وقوانین حاکم بر ان لا ینفک از ان است به طوری که اگر این قوانین ازان برداشته شود دیگر به ان دنیا نیگویند.کارنیک که ازروی اختیاراست علت است ومعلول آن هدایت،کارنا صواب نیزباز هم از روی اختیار انجام میشود وعلت است ومعلول آن طبیعتا ضلالت است
بنابراین چون خداوندخالق این جهان وقوانین حاکم بر ان است واثر بخشی هر کاری اعم از خوب وبد از خداوند است لذا در این ایه کریمه هدایت وضلالت را به خود نسبت داده است.در واقع زمینه هدایت وضلالت را ما با اختیار فراهم می کنیم .
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿۲۷﴾
چرا خلقت را به تنهایی به خود نسبت نداده؟
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿۲۷﴾چرا خلقت را به تنهایی به خود نسبت نداده؟
استفاده کردن از «ما» به جای «من» در کلام هرگوینده ای از نظر ادبی دارای عللی است که به برخی اشاره میکنم:
1. گاهی گوینده (متكلم) برای اینكه عظمت خود را به مخاطب گوشزد كند به جای اینكه بگوید « من »، از كلمه « ما » استفاده می كند كه دلالت بر عظمت و بزرگی متكلم دارد.
مثال: در آیهی اول سوره فتح میفرماید: « إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِیناً »
در اینجا خداوند به خاطر اشاره به عظمت خود گفته است: «ما» شهر مكه را فتح كردیم:
2. گاهی هم متكلم برای نشان دادن عظمت كاری كه انجام داده است به جای اینكه بگوید: «من» این كار را انجام دادهام. میگوید: «ما» انجام دادهایم.
مانند: « إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ » یا « إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ » كه بر عظمت « قرآن » و « كوثر » دلالت دارد.
3. گاهی هم گوینده برای اینكه ما را توجه دهد به اسبابی كه او برای انجام گرفتن كاری قرار داده است به جای اینكه بگوید: «من» انجام دادم. تعبیر به «ما» میكند.
وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ مگر امکان دارد خدایی به اون مهربانی بنده اش را گمراه سازد؟
با سلام
فهم اين آيه مبتني بر شناخت دقيق اقسام هدايت و ضلالت شرايط هر يك و گونه هاي تعلق مشيت و اراده حكيمانه الهي است. اقسام هدايت در قرآن: در قرآن مجيد از چهار نوع هدايت سخن رفته است:
1) هدايت تكويني عام: و آن همان نظام و مكانيسمي است كه خداوند موجودات را طبق آن آفريده به طوري كه تمام هستي هماهنگ و منسجم به سوي غايتي در حركت و تكاپويند. « ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي ». دربرابر اين گونه هدايت هيچ گونه ضلالتي وجود ندارد.
2)هدايت تكويني اولي خاص: و آن هدايت همه انسانها از طريق عقل و فطرت به سمت يكسري از حقايق واصول و ارزشهاست كه از آن جهت به «حجت باطن» تعبير شده است. چنين هدايتي چند خصوصيت دارد:
الف) منحصر به انسانها است.
ب ) در ميان انسانها عمومي و استثنا ناپذير است.
ج ) ذاتي و درون بود است.
د ) در برابر آن هيچ گونه ضلالتي نيست. يعني خداوند هيچ كس را با فطرت خداگريز و عقلي گمراه كننده نيافريده است.
3)هدايت تشريعي عام: اين گونه هدايت مخصوص انسانها و طايفه جن ميباشد. زيرا تشريع و قانون گذاري در ظرف اختيار و توان كنشهاي انتخابي و گزينش موضوعيت دارد و بدون آن بي معناست. چنين هدايتي نيز از نظرقرآن در ظرف خود فراگير و همگاني است. يعني خداوند پيامبران را براي همه انسانها فرستاده و كتاب آسماني خودرا براي جميع بشر نازل فرموده است.« ولكل قوم هاد »(رعد، آيه 7) « انا ارسلناك كافه للناس »(سباء، آيه28). در برابر اين گونه هدايت نيز هيچ ضلالتي نيست. زيرا ضلالت تشريعي به اين معناست كه - نعوذ بالله -خداوند پيامبراني را هم براي گمراهسازي برخي از مردم مبعوث سازد و معارف و احكام و قوانين گمراه كنندهاي برآنان نازل فرمايد در حالي كه خداوند هرگز چنين نميكند و از او جز سخن حق نازل نميگردد « حقيق علي ان لااقول علي اللّه الا الحق »(اعراف، آيه 105). در اينجا چند نكته مهم وجود دارد:
الف) اولا خداوند به عنوان هادي و شارع خواستار هدايت همه انسانها ميباشد و از همينرو دين حق را براي همگان نازل كرده است.
ب ) اراده الهي در اين زمينه اين است كه انسانها با اختيار خود راه درست را برگزينند نه جبرا وگرنه ميتوانست همه را جبرا به راه راست كشاند و نيازي هم به بعثت و رسالت نبود. از اين رو فرمود: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا».
ج ) انسانها در برابر هدايت تشريعي عام - با توجه به اختياري كه دارند - دوگونه موضع اتخاذ ميكنند: برخي در برابر آن راه تسليم و انقيادپيش ميگيرند و برخي به سرپيچي وطغيان ميپردازند. دقيقا از همينجاست كه به مرحله بعد و نوع ديگري از هدايت گذرميكنيم.
4) هدايت تكويني پاداشي(ثانوي):اين هدايت مخصوص موءمنان است. يعني كساني كه با اختيار خويش دربرابر هدايت رسولان الهي و نورافشانيهاي عقل و فطرت تسليم گشتند خداوند باب هدايت ديگري برتر ازهدايتهاي قسم پيشين ميگشايد. به عبارت ديگر چون آنان با اختيار خود از هدايتهاي مراتب پيشين استفادهكردند لذا اين نوع هدايت را پاداشي و ثانوي (يعني مترتب برپذيرش هدايتهاي اولي) مينامند. فرق اساسي اينهدايت با مراتب قبلي آن است كه وجه غالب آنها جنبه راهنمايي «ارائهالطريق» داشت ولي اين مرتبه افزون بر آنخاصيت راهبردي «ايصال الي المطلوب» نيز دارد. در برابر اين نوع هدايت ضلالتي نيز هست كه از آن تعبير به «اضلال كيفري» ميشود. يعني همان طور كه پذيرش هدايتهاي نخستين تكوينا شرايط و قابليت راهيابي به مراتب و مدارجبالاتري را در انسان ايجاد ميكند مخالفت و سرپيچي در برابر حقايق الهي و هدايتهاي او رفته رفته ديد حق بين را ازانسان ميستاند و كسي كه كرارا با علم و عمد و آگاهي با حق بستيزد رفته رفته گويي در برابر حق و نورافشانيهاي الهي كرو كور و لال ميشود:« لهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها»(اعراف 179) و به جايي ميرسند كه«نرود ميخ آهنين در سنگ». اين همان اثر تكويني حق ستيزي و حق گريزي عامدانه و اختياري آنان است. ليكن چنين مكانيسم و تأثير تكويني بر اساس نظام آفرينش الهي است. بنابراين گمراهي فقط در اين مرحله است و آن از يكسو به خود شخص وابسته است. زيرا او با اختيار خود با حق ستيز كرده و از سوي ديگري نيز به خدا استناد دارد ولي نه به اين معنا كه از اول او گمراهش كرد بل چون تعمدا راه خلاف را برگزيد و بر آن پاي فشرد همان را ملكه او ساخت:« في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا »(بقره، آيه 10). از زاويه ديگري نيز ميتوان به اين مساءله نگاه كرد و آن اين است كه خواستهها دو گونه است:
1) خواست و مطلوب بالذات،
2) خواست و مطلوب بالعرض.
در مثل نجاري كه در ميسازد غرض او از بريدن چوبها ساختن در است و لاجرم مقداري از آنها به صورت خاكاره بر زمين ميريزد. حال آيا ميتوان گفت: نجار خواسته است كه خاك ارهها بر زمين بريزند؟ اگر بگوييم نه گفته آيد كه:پس چرا آنها را اره كرد؟ بنابراين به تعبيري ميتوان گفت: بلي او چنين خواسته است ليكن اين نه مقصود بالذات وي بوده. بلكه مقصودش درسازي است و لازمه آن پيدايش چنين ذراتي است. خداوند نيز خواسته است انسانها به اختيار خويش راه هدايت را گزينند و لازمه اختيار آن است كه بالاخره كساني هم مسير باطل را بپويند. حال آيا ميتوان گفت: خدا خواسته كه آنان گمراه شوند؟ و اگر نميخواست چرا آنان را آفريد و آزادي داد؟ جواب آن است كه غرض اصلي خداوند هدايت يا بي اختياري است و چون پاي اختيار به ميان آيد لاجرم سروكله سرپيچي و طغيان نيز آشكارگردد. بنابراين چون او آزادي داده چنان است كه گويي بالتبع گمراهي را نيز اراده كرده است. (دقت شود كه اين اراده نتيجه اختيار است و هرگز نافي آن نيست و از همين رو هيچ سلب مسؤوليتي از انسان نميكند. زيرا همين انسان گمراه ميتوانست در مسير هدايت قرار گيرد كه مطلوب بالذات الهي است و در رتبه متقدم ميباشد.)
مسأله عزت و ذلت نيز از تحليل فوق روشن ميگردد. به بيان ديگر نظام هستي نظام اسباب و مسببات است و اينكه چه چيز سبب كدامين معلول است دست ما نيست اما گزينش اسباب در اختيار ما است. مثلا خداوند ميفرمايد: « للّه العزه و لرسوله و للمؤمنين »(منافقون، آيه 8). اگر اين آيه را با آيه شريفه « تعز من تشاء و تذل من تشاء »(آل عمران، آيه 26) بسنجيم نتيجه ميگيريم كه اصل عزت از خداست و ايمان و خداگونگي سبب كسب عزت است.پس هر كس الهي شود خداوند ميخواهد كه عزت يابد و هر كس از خداوند دور گردد خداوند خواستار ذلت وي ميگردد و به همين سبب ذليل خواهد شد پس اصل تأثير اسباب از اوست. بنابراين نميشود كه كسي راه ذلت در پيشگيرد و از آن عزت بطلبد پس در اين كه كدامين راه را برگزينيم مختاريم اما در نتيجهگيري نه.
سلام :Gol:
بنده یک معنا از اضلال را که بسیار شیرین و خواستنی است و از کلمات اهل معرفت است اینجا می آورم تا تفسیری انفسی از اضلال را هم شنیده باشیم .
بعضی بزرگان از اهل معرفت اضلال را به معنای حیران کردن ، واله و شیدا کردن ، از خود بیخود کردن گرفته اند . این بسیار زیبا و شیرین است اما نه هر وقت بلکه وقتی که اضلال بعد هدایت باشد . این مطلب در مورد عارفان بالله صدق می کند که پس از معرفت در عشق او واله و شیدا می شوند و سر از پا و دست از دستار نمی شناسند . خدا نصیب کند .
اما اگر اضلال بعد جهل باشد می شود همین گمراهی اهل کفر و شرک که اینها هم حیرانند اما حیرت جاهلانه دارند .
معانی دیگری هم برای اضلال هست که شاید بیاید .
موفق در پناه حق :Gol: