ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

پسر خوشبخت;774853 نوشت:
اقا رضا و خانم حوریه شعرهای بیشتری بزارید تا لذت ببریم مخصوصا این شعرخانم حوریه خیلی زیباهستش

سلام آقا پسر خوشبخت :Sham:

خسته نباشید:Kaf:

امیدوارم که از زندگی خودت و حضورت در فضای مجازی لااقل راضی باشید:Gig:

من قصدم خدای نکرده حسادت نیست:help:
اما با توجه به مدت حضورم در این کلاس درس زیر نظر اساتید حامی گرامی - سرکار خانم حبیبه
و همچنین اقا رضای گرامی
فکر میکنم احیانا ابیات

دوست عزیزم حوریه گرامی نیاز به:
یک سری تغییرات ، بازنگری ، حذف و اضافه،و همچنین مقداری تغییرات ساختاری و یکمی هم فنی

و احیانا ادبی داره که البته رعایت صناعات شعری و اوردن تخلص شعری و مضامین ناب ادبی

رو هم کم داره یکمی هم از نظر ترتیب و موالات باید روش کار بشه که بعضی مواردش

خلاف نص صریح ایات و روایات نباشه، خلاف معجزه رسول خاتم (ص) و همچنین

خلاف عرف و عادت ما شیعیان نباشه:Moteajeb!:
:Moteajeb!:
ضمنا در صورت نیاز و تمایل میتونن ردیف و قافیه و مطلع و حسن ختام هم بهش اشاره کنند

اونوقت ببخشید شما روی چه اصول و قاعده و روش و منشی فرمودید ابیات ایشون زیبا هستند ؟


پسر خوشبخت;774853 نوشت:
مخصوصا این شعرخانم حوریه خیلی زیباهستش

اگر زیبایی ظاهری منظورتون هست که همه سایت اسک دین و مدیران و ادیبان 8 روز متوالی هست

داریم جهد و تلاش و کوشش میکنیم

تا راهی برای اصلاح ابیات بیابیم نشده و نمیتونیم اونقت شما ....:help:

اگر منظورتون زیبایی معنوی ابیات هست که قاعدتا شما اولین نفر ((نمونه تیپیک)) و خاص

این انجمن هستید که تونستید زیبایی معنوی ابیات ایشون رو درک بفرمائید:Narahat az:

من بحال شما غبطه میخورم و از خداوند منان سعادتمندی و پیروزی روز افزون جنابعالی رو خواستارم

و در آخر از مدیریت محترم ((آقا رضا)) و هیئت همراه خواهش میکنم مرا در این موضوع کمک راهنمایی و

مساعدت نمایند

باشد که روحم قرین رحمت خداوند کریم و منان قرار گیرد
و من الله التوفیق
شهره:Sham:

شهره22;775384 نوشت:
سلام آقا پسر خوشبخت :Sham: خسته نباشید:Kaf: امیدوارم که از زندگی خودت و حضورت در فضای مجازی لااقل راضی باشید:Gig:من قصدم خدای نکرده حسادت نیست:help:اما با توجه به مدت حضورم در این کلاس درس زیر نظر اساتید حامی گرامی - سرکار خانم حبیبهو همچنین اقا رضای گرامیفکر میکنم احیانا ابیات دوست عزیزم حوریه گرامی نیاز به:یک سری تغییرات ، بازنگری ، حذف و اضافه،و همچنین مقداری تغییرات ساختاری و یکمی هم فنی و احیانا ادبی داره که البته رعایت صناعات شعری و اوردن تخلص شعری و مضامین ناب ادبی رو هم کم داره یکمی هم از نظر ترتیب و موالات باید روش کار بشه که بعضی مواردش خلاف نص صریح ایات و روایات نباشه، خلاف معجزه رسول خاتم (ص) و همچنین خلاف عرف و عادت ما شیعیان نباشه:Moteajeb!::Moteajeb!:ضمنا در صورت نیاز و تمایل میتونن ردیف و قافیه و مطلع و حسن ختام هم بهش اشاره کننداونوقت ببخشید شما روی چه اصول و قاعده و روش و منشی فرمودید ابیات ایشون زیبا هستند ؟
اگر زیبایی ظاهری منظورتون هست که همه سایت اسک دین و مدیران و ادیبان 8 روز متوالی هست داریم جهد و تلاش و کوشش میکنیم تا راهی برای اصلاح ابیات بیابیم نشده و نمیتونیم اونقت شما ....:help:اگر منظورتون زیبایی معنوی ابیات هست که قاعدتا شما اولین نفر ((نمونه تیپیک)) و خاص این انجمن هستید که تونستید زیبایی معنوی ابیات ایشون رو درک بفرمائید:Narahat az:من بحال شما غبطه میخورم و از خداوند منان سعادتمندی و پیروزی روز افزون جنابعالی رو خواستارمو در آخر از مدیریت محترم ((آقا رضا)) و هیئت همراه خواهش میکنم مرا در این موضوع کمک راهنمایی و مساعدت نمایندباشد که روحم قرین رحمت خداوند کریم و منان قرار گیردو من الله التوفیقشهره:Sham:
درود بر شما سرکار خانم شهره گرامی،عرض به حضورتون خدارو شکر از زندگی راضی هستم وکیفش رو میبرم، همونطور که قبلا گفتم شعرهعی این دوعزیز مخصوصا سرکار خانم حوریه سرشار از احساس هستش وادم با خوندنش لذت میبره،من نمیدونم این کلماتی که گفتین چی هستش فقط این رو میدونم که شعراشون خداروشکر زیبا ودلنشین هستن وحس قشنگی دارن اهنگ دلنشینی دارن من از ایشون تقاضا دارم که بازهم شعر بزارن تا لذت شعرهای این بانوی عزیز وگرامی رو ببریم، الان توجه کنی به اهنگ شعراها واحساس وکلمات لذت میبری از شعر

شهره22;774841 نوشت:
اوستادی در خور شخصیت والای توست
صاحب قدر و متانت، شوکت بالای توست

این شعر حکم آر.پی.جی داشت
یعنی منهدم شدم! :Moteajeb!:

الهی

ای همه اسباب را کردی تو جفت

کی توان در این میان نامت نهفت؟

هم مُسبِب بوده ای اسباب را

هم روان کردی زچَشمه آب را

حیِّ قیّومی و ما بر پا به تو

ما همه حلقوم و هر آوا زتو

ای ودودِ مهربان و نیک خو

آخر از ما از چه بِگرفتی تو رو

خود تو گفتیَّم تبارک،بوده ای

پس چرا جان را چنین آلوده ای؟

تو در آن لوحِ قضا عالِم بُدی

از هوی و از هوس سالم بُدی

آمدی تا اسفلینِ ارض و خاک

خود فرامُش کرده ای آن روح پاک

روح را آسان مَکُن وقفِ بدن

این بدن فرع است، از آن دل بِکَن

چون هوی آلوده دارد روحِ پاک

سربنه بر آستانِ جان، به خاک

چونکه پیشانی به خاک آری بگو

ای خدای مهربان ما را بجو

گم شدم اندر بیابانِ فریب

پس مرا پیدا بکن ای تو قریب

دور گشتم من زتو با معصیت

روز و شب گویم دلم را تسلیت

اشک می ریزم چو بارانِ بهار

ای سحابِ مغفرت بر من ببار

من در این ظلمت نمی یابم رهی

کورم و باید مرا یک همرهی

چیست راهم من نمی دانم بگو

این غبارِ معصیت را تو بِرو

کرده تاریک و سیه جان و دلم

این گنه باشد سَرِ هر مشکلم

بی تو هیچم ای خدا کاری بکن

یک نظر سوی گرفتاری بکن

یک نظر بر من کن و پاکم بکن

چون نظر کردی سپس خاکم بکن

ای نسیم از خاک برخیزی اگر

سوی او بگریزی و گیری مَفَر(1)

1-محل فرار

Reza-D;775495 نوشت:
این شعر حکم آر.پی.جی داشت
یعنی منهدم شدم!

سلام استاد یادتونه گفتم اذیتم نکنید ؟:khaneh:

یادتونه گفتم بر علیه من مجلس برپا نکنید؟:Nishkhand:

یادتونه میگفتم استاد حامی و شما بر علیه من قیام کردید؟:Gig:

یادتونه گفتم این خانم حبیبه داره سر به سرم میزاره؟:offlow:

شما گوش نکردید که نکردید منم مجبور شدم بجای استفاده از دمپایی ابری:_loool:
از گلوله مستقیم ای . پی .جی 7 استفاده کنم:Ealam:
البته اجبار من بود شما هم میتونستید جا خالی بدید که خب تنبلی کردید:Ghamgin:
نمیگم حقتونه اما چوب رفاقت خودتون رو خوردید:ok:
اما اگر خیلی براتون سخت هست جوابیه دو تا پیشنهاد دارم:nevisandeh:
اول اینکه من غزل نابم رو حذف میکنم!!!!!:Narahat az:
دوم اینکه به خانم حبیبه متوسل بشید و بگید یه غزل در جوابیه من بده:please:
شاگردانتون رو بفرستید جلو :Kaf:

خودتون که جووونید و حیفه احیانا نه ؟:Khandidan!:

منم قول میدم بدون قافیه شعر بگم که باز شما ها پیروز میدون باشید:Gig:
حله استاد؟:Sham:

شهره22;775694 نوشت:
شاگردانتون رو بفرستید جلو
سلام
هم شما و هم خانم "حبیبه" استاد بنده هستید

شهره22;775694 نوشت:
به خانم حبیبه متوسل بشید و بگید یه غزل در جوابیه من بده

بهتره این کار رو نکنم چون اگر ایشون غزل بگن مطمئنم توی تاپیک طوفان به پا میشه :ok:

شما بدون شک شاعری ماهر و عالی هستید و انشاالله همچنان از حضور شما بهره مند بشیم
با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما خواهر گرامی :Gol:

حبیبه;775526 نوشت:
ای که رویِ تو مرا قبله شده
خود تبارک بوده و سِفله شده
ای که مِرآتِ رُخت شد قبله ام
فرصتی دِه تا ببینم جلوه ام

سلام و عرض ادب
یه پیشنهاد دارم (بهتره بگم یه درخواست که مُصِر به انجامش بشید :Nishkhand:)

یک شعر بنویسید که در اون از اسامی خداوند استفاده کنید

خالق
ودود
مجید
صمد
حق
و.......

لطفاً تعارف هم تیکه پاره نکنید که هر کامنتی درمورد عدم پذیرش بنویسید حذف میشه :khandeh!:
با اشتیاق منتظر شنیدنش هستم

Reza-D;775922 نوشت:
سلام و عرض ادب
یه پیشنهاد دارم (بهتره بگم یه درخواست که مُصِر به انجامش بشید )

یک شعر بنویسید که در اون از اسامی خداوند استفاده کنید
خالق
ودود
مجید
صمد
حق
و.......


گفت استادی که حال خالق رحمان بگویم
در حدیث عشق از آوازه دوران بگویم

من بگویم از کدامین خصلت خوب رحیمم؟
از من خسته نشاید خواست تا از جان بگویم

امجد و محمود و عالی و علی و نور سرمد
فاتح و مفتوح، من از روضه رضوان بگویم

هم صمد هم بی نیاز مطلق اما هم عزیز است
هم رحیم و هم کریم و از گل و ریحان بگویم

شهره گفتا با زبان الکن و خوبی مطلق
من نمیدانم چه اما از رخ جانان بگویم

کاش اندر آن زمانی که به همت چاره جستم
در دل شب ذکر اسماء شریفش را من گریان بگویم


شهره22;775944 نوشت:
گفت استادی که حال خالق رحمان بگویم
در حدیث عشق از آوازه دوران بگویم

من بگویم از کدامین خصلت خوب رحیمم؟
از من خسته نشاید خواست تا از جان بگویم

امجد و محمود و عالی و علی و نور سرمد
فاتح و مفتوح، من از روضه رضوان بگویم

هم صمد هم بی نیاز مطلق اما هم عزیز است
هم رحیم و هم کریم و از گل و ریحان بگویم

شهره گفتا با زبان الکن و خوبی مطلق
من نمیدانم چه اما از رخ جانان بگویم

کاش اندر آن زمانی که به همت چاره جستم
در دل شب ذکر اسماء شریفش را من گریان بگویم



:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:
:Gol::Gol::Gol::Gol:

*نوای اذان:*

دست به دامان ملائک هستم***باز زمان اذان فرا رسیده است

باز من هستم و جان خسته ام***باز بار به امان رسیده است

به لب تشنگان می مانیم***و آب به جان جهان رسیده است

صعود تا قله های نور است***و اینک زمان به سَران رسیده است

به دلم افتاده اینبار عارف شوم***اگرم با نای تو فغان رسیده است

نور چشمانم تویی ای نماز***بِرَه ای مؤمن که نوای اذان رسیده است

صلوات

می دهد امشب نوید مرغ سلیمان، بلبل شیرین زبان، به نغمه ی داوودی
ساقی مجلس گشوده زلف صمن سا، مجلسیان پر کنید دامن مقصود
چشم زلیخا گر این جمال ببیند، یوسف خود را دهد به درهم معدود.

koosha;776058 نوشت:
می دهد امشب نوید مرغ سلیمان، بلبل شیرین زبان، به نغمه ی داوود
ساقی مجلس گشوده زلف سمن سا، مجلسیان پر کنید دامن مقصود
چشم زلیخا گر این جمال ببیند، یوسف خود را دهد به درهم معدود
.



سلام ممنونم خوب بود اما کاش خودتون ابیاتی رو می سرودید

میکند ناله مرغان چمن گاه گداری

اثر اما اثر ناله مرغان گرفتار ندارد


باسلام
دیشب رفتم تایپک دلم گرفته ای دوست
یکم درد دل کنم
هی نوشتم خدا اینطور اون‌طوری
دیگه قبل ارسال دیدم حالم خوب شد
شعر تغییر کرد این شد

چندوقت بودم، یه حالی:bastan:


چشمام به گلای، قالی
:Gol:


اشکی فشاندم از چشم
:crying:

در حال بی خیالی:hey:

من که نبودم حالی
تاکردم از، تو یادی
:Doaa:


در این حال بی خیالی
آری که من بگشتم
حالی به حالی عالی
:pirooz:

حتما تو کردی یادی :Cheshmak:
عجب که دادی حالی
:solh:



اللیل والنهار;776249 نوشت:
باسلام
دیشب رفتم تایپک دلم گرفته ای دوست
یکم درد دل کنم
هی نوشتم خدا اینطور اون‌طوری
دیگه قبل ارسال دیدم حالم خوب شد
شعر تغییر کرد این شد

چندوقت بودم، یه حالی:bastan:


چشمام به گلای، قالی
:Gol:


اشکی فشاندم از چشم
:crying:

در حال بی خیالی:hey:

من که نبودم حالی
تاکردم از، تو یادی
:Doaa:


در این حال بی خیالی
آری که من بگشتم
حالی به حالی عالی
:pirooz:

حتما تو کردی یادی :Cheshmak:
عجب که دادی حالی
:solh:



چند وقت بودم ، یه حالی

چشم (با سکون شین) به گلای قالی


اشکی فشاندم از چشم


در حال بی خیالی


من که نبودم حالی
تا کردم از تو یادی



در حال بی خیالی

آری که من بگشتم
حالی به حالی عالی



حتما تو کردی یادی
عجب که دادی حالی


اللیل والنهار;776249 نوشت:
چندوقت بودم، یه حالی

چشمام به گلای، قالی

چند وقتی بود در حال و هوای خویش بودم
سر فکنده چشم باز و در خیال خویش بودم

نه جواب خانواده می دهم در فکر بودم
نه تلگرام و نه اس در فکر بد اندیش بودم

با خیالم با نگاهم با دو دست پر گناهم
راهی مسجد گهی هم سوی یار خویش بودم

در سفر هایم اصولا من حساب دخل و خرجم
من طرفدار زیارت کوه و گردش ، کیش بودم

بعد عمری لاجرم یک دوست گفتندم به روزی
سوی آن دشت بلا ،کرب و بلا دل ریش بودم

در میان راه امد قاصدی گفت و چه خوش گفت
این مروت بود تنها آمدن؟ درویش بودم

شهره گفتا همچو صیادی میان کوه و صحرا
میروم شاید شکاری در کمند خویش بودم


*تقدیم به پیشگاه خاتم پیغمبران محمّد رسول الله (ص):*

شاپرک رو به نور نشست***روی دامان اقاقی نسیم گذشت

برای ساقی دلبران فریاد کشید***صلوات بر محمّد امین(ص) فرست

رأی من با شاهدان بود و***جانِ حورالعینِ ثمین، بهشت

صلوات

سلام دوستان داشتم تو خیال خودم راه میرفتم یهویی یکی در جایی یه پیامی بهم داد منم اینو فی البداهه براش فرستادم

زهد، از رفتن در خار و بیابان پیداست
اگر از دامن خود دست بپوشی پیداست

یا دعا گوی من خسته چو گردی هر دم
از بهم خوردن لبهای گرامی پیداست

من نگویم که دگر نوش علی نوش کنید
باده پیداست خیابان حرم هم پیداست




متاسفانه شعر هیچ کدومتون به دلم ننشست،نبود قافیه غوغا میکنه تو شعراتون مجبور نیستین که هر شعری بگید توروخدا یه شعر بگید قافیه منظم و احساسی باشه اعصابم بهم ریخت از بس شعر بیقافیه وبی احساس شنیدم

پسر خوشبخت;776314 نوشت:
متاسفانه شعر هیچ کدومتون به دلم ننشست

با عرض معذرت از داداش گل
قول می دیم دیگه تکرار نشه :Nishkhand:

گاهی فقط باید نوشت برادر عزیزم. باید فقط نوشت ، بی تکلف ، بدون درگیر شدن در قوانین :ok:

Reza-D;776368 نوشت:
با عرض معذرت از داداش گلقول می دیم دیگه تکرار نشه :Nishkhand:گاهی فقط باید نوشت برادر عزیزم. باید فقط نوشت ، بی تکلف ، بدون درگیر شدن در قوانین :ok:
ممنون دادش رضا نمیدونم الان کنایه زدین یا نه ولی من برای شما ودوستان گلم احترام ارزش زیادی قائلم وهمتون رو داداش واباجی های خودم میدونم وخیلی دوستتون دارم وبه عشق شماها میام توسایت ولی متاسفانه بعضی ها از حرفم دلخور میشن باورکنید تو دلم هیچی نیست هیچی

پسر خوشبخت;776413 نوشت:
ممنون دادش رضا نمیدونم الان کنایه زدین یا نه ولی من برای شما ودوستان گلم احترام ارزش زیادی قائلم وهمتون رو داداش واباجی های خودم میدونم وخیلی دوستتون دارم وبه عشق شماها میام توسایت ولی متاسفانه بعضی ها از حرفم دلخور میشن باورکنید تو دلم هیچی نیست هیچی

نه عزیز حقیقت بود ، البته با چاشنی شوخی :ok:
اتفاقاً نظر شما بسیار راه گشاست. اعضای تاپیک هم همگی انتقادپذیر هستند

Reza-D;775922 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط حبیبه نمایش پست ها
ای که رویِ تو مرا قبله شده
خود تبارک بوده و سِفله شده
ای که مِرآتِ رُخت شد قبله ام
فرصتی دِه تا ببینم جلوه ام

بسمه الشکور

با سلام و احترام

ابتدا از نقد حضرتعالی تشکر می کنم.

ای کاش اشکال بیت را هم می فرمودید.

توضیح:تبارک بوده اشاره به آیه ی شریفه ی:فتبارک الله احسن الخالقین بعد از آفرینش انسان.

سفله شده اشاره به شریفه ی:"ثم رددناه اسفل السافلین/در باره انسان

با تشکر

Reza-D;775922 نوشت:
یک شعر بنویسید که در اون از اسامی خداوند استفاده کنید
خالق
ودود
مجید
صمد
حق
و.......

لطفاً تعارف هم تیکه پاره نکنید که هر کامنتی درمورد عدم پذیرش بنویسید حذف میشه
با اشتیاق منتظر شنیدنش هستم

روایتى است که در «توحید صدوق» از امام صادق(علیه السلام) از پدر و اجدادش از على(علیه السلام)

از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که پس از اشاره به وجود نود و نُه نام براى خدا مى فرماید:

وَ هِیَ اللّهُ، الإِلهُ، الْواحِدُ، الأَحَدُ، الصَّمَدُ، الأَوَّلُ، الآْخِرُ، السَّمِیعُ، الْبَصِیرُ، الْقَدِیرُ، الْقادِرُ، الْعَلِیُّ، الأَعْلى، الْباقِی، الْبَدِیعُ، الْبارِئُ، الأَکْرَمُ، الْباطِنُ، الْحَیُّ، الْحَکِیمُ، الْعَلِیمُ، الْحَلِیمُ، الْحَفِیظُ، الْحَقُّ، الْحَسِیبُ، الْحَمِیدُ، الْحَفِیُّ، الرَّبُّ، الرَّحْمانُ، الرَّحِیمُ، الذّارِئُ، الرّازِقُ، الرَّقِیبُ، الرَّءُوفُ، الرّائِی، السَّلامُ، الْمُؤْمِنُ، الْمُهَیْمِنُ، الْعَزِیزُ، الْجَبّارُ، الْمُتَکَبِّرُ، السَّیِّدُ، السُّبُّوحُ، الشَّهِیدُ، الصّادِقُ، الصّانِعُ، الظّاهِرُ، الْعَدْلُ، الْعَفُوُّ، الْغَفُورُ، الْغَنِیُّ، الْغِیاثُ، الْفاطِرُ، الْفَرْدُ، الْفَتّاحُ، الْفالِقُ، الْقَدِیمُ، الْمَلِکُ، الْقُدُّوسُ، الْقَوِیُّ، الْقَرِیبُ، الْقَیُّومُ، الْقابِضُ، الْباسِطُ، قاضِی الْحاجاتِ، الْمَجِیدُ، الْمَوْلى، الْمَنّانُ، الْمُحِیطُ، الْمُبِینُ، الْمُغِیثُ، الْمُصَوِّرُ، الْکَرِیمُ، الْکَبِیرُ، الْکافِی، کاشِفُ الضُّرِّ، الْوَتْرُ، النُّورُ، الْوَهّابُ، النّاصِرُ، الْواسِعُ، الْوَدُودُ، الْهادِی، الْوَفِیُّ، الْوَکِیلُ، الْوارِثُ، الْبَرُّ، الْباعِثُ، التَّوّابُ، الْجَلِیلُ، الْجَوادُ، الْخَبِیرُ، الْخالِقُ، خَیْرُ النّاصِرِینَ، الدَّیّانُ، الشَّکُورُ، الْعَظِیمُ، اللَّطِیفُ، الشّافِی.

حبیبه;776444 نوشت:
کاش اشکال بیت را هم می فرمودید

وزن شعر شما = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ای که رویِ = فعلاتن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلاتن میخوانیم)
تو مرا سف = فعلاتن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلاتن میخوانیم)

لِ شده = فعلن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلن میخوانیم)

در یک مصراع ، 3 بار از اختیارات شاعری استفاده کردید. یعنی در تمام مصرع :Nishkhand:

در بیت بنده هم چنین موضوعی هست ، اما فقط 1 بار

ای که مر آ = فاعلاتن

تِ رخت شد = فعلاتن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلاتن میخوانیم)
قبله ام = فاعلات

و مورد دوم اینکه در مصرع اول مخاطب شما خداوند است و دارید درمورد روی خداوند صحبت می کنید:

ای خدایی که روی تو قبلهء من شده

اما در مصرع دوم گر چه اشاره شما به خودتون هست (انسان) ، ولی گویی همچنان اشاره به خداوند دارید:

روی تو قبله ام شده
خود تبارک بوده و سفله شده

ای خدایی که روی تو قبلهء من شده ، که خود ابتدا تبارک بوده و بعد به سوی پستی رفته

انگار دارید میگید روی خدا تبارک بوده و بعد سفله شده!!
خود تبارک بوده و سفله شده
کدام خود؟!

کلمهء "خود" ، وسیله مناسبی برای تغییر در ضمیر نیست ، مگر اینکه منظور از این "خود" رو در مصرع اول مشخص میکردید
مثلاً اینطور می گفتید (صرف نظر از ایراد وزنی):
آن که روی تو وِ را قبله شده
خود تبارک بوده و سفله شده

*تقدیم به پیشگاه امام رضا علیه السّلام:*

صَلَّ اللَّهُ عَلَیک یا علیّ بن موسَی الرِّضا***ای هستی ام ای شاه ای والاترین آقا

بهر رضای تو در دِیر می جُنبم***بهر خدای تو این جان کنم فدا

دیریست نگشتم مرتاض تا کمی***یکباره پر کشم تا عهد من وفا

مِن جمله جملگی دلکُشتِگانتیم***در باب بندگی قهریم ماسوا

دیوانه ی توام دامان دلکِشَت***گلشن سَبوی توست در دست من هوا

عشقت به عمر من بهر رضا نگشت***کافی شود مگر حان در دهم شفا

ساقی به جشن ما جامی نمی خری***ای دل بگویدش ای یا رضا رضا(ع)

صلوات

Reza-D;776469 نوشت:

وزن شعر شما = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ای که رویِ = فعلاتن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلاتن میخوانیم)
تو مرا سف = فعلاتن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلاتن میخوانیم)

لِ شده = فعلن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلن میخوانیم)

در یک مصراع ، 3 بار از اختیارات شاعری استفاده کردید. یعنی در تمام مصرع :Nishkhand:

در بیت بنده هم چنین موضوعی هست ، اما فقط 1 بار

ای که مر آ = فاعلاتن

تِ رخت شد = فعلاتن (با تغییر آهنگ ، بر وزن فاعلاتن میخوانیم)
قبله ام = فاعلات

و مورد دوم اینکه در مصرع اول مخاطب شما خداوند است و دارید درمورد روی خداوند صحبت می کنید:

ای خدایی که روی تو قبلهء من شده

اما در مصرع دوم گر چه اشاره شما به خودتون هست (انسان) ، ولی گویی همچنان اشاره به خداوند دارید:

روی تو قبله ام شده
خود تبارک بوده و سفله شده

ای خدایی که روی تو قبلهء من شده ، که خود ابتدا تبارک بوده و بعد به سوی پستی رفته

انگار دارید میگید روی خدا تبارک بوده و بعد سفله شده!!
خود تبارک بوده و سفله شده
کدام خود؟!

کلمهء "خود" ، وسیله مناسبی برای تغییر در ضمیر نیست ، مگر اینکه منظور از این "خود" رو در مصرع اول مشخص میکردید
مثلاً اینطور می گفتید (صرف نظر از ایراد وزنی):
آن که روی تو وِ را قبله شده
خود تبارک بوده و سفله شده

از توضیحات حضرتعالی متشکرم،بله در مورد تغییر خطابات شعر کاملا حق با شماست

این ایراد را بعد خودم هم متوجه شدم.در مورد نقد وزن هم سپاسگزارم.

Reza-D;775922 نوشت:
یه پیشنهاد دارم (بهتره بگم یه درخواست که مُصِر به انجامش بشید )

یک شعر بنویسید که در اون از اسامی خداوند استفاده کنید

هو ذو الجلال و لإکرام

با سلام و احترام خدمت همراهان گرامی

انسان کامل جلوه ی تام و تمام اسماء و صفات الهی است.

لذا مدح اهل بیت علیه السلام و ذکر مناقب ایشان مصداق

ذکر خداست،همانگونه که خویش فرمودند:

«نَحنُ وَاللهِ الأسماءُ الحُسنی الَّتی لا یَقبَلُ اللهُ مِنَ العِبادِ عَمَلاً الاّ بِمَعرفَتِنا.»

به خدا قسم ما همان نامهای نیکوی خدائیم که بدون معرفتمان،خداوند هیچ عملی

را از بندگانش نمی پذیرد.

مدح امیرالمؤمنین علیه السلام
....................................................

ای شه مردان علی//شاه شهیدان علی

آیت سبحان علی//معنی رحمان علی

سوره ی فرقان علی//جامع قران علی

ساقی مستان علی//قبله ی هستان علی

نور خدا را ببین در رخ او منجلی

ای ره بی منتها//مقصد قالوا بلی

معنی شمس الضحا//آیتِ هل مِن أتی

کعبه ی اهل وِلا//حافظ لوح و قضا

سرور و سلطان ما//حرفِ الف پیش لا

هر چه بگویم کم است پیش شهم مرتضی

نقطه ی بسمی و نا//نصِّ علی نَفسُنا

گفت پیمبر که ما//جان و علی جان ما

قابی و قوست ثنا//رمزِ تدلّی دَنا

حُبُّکَ حاطَت بِنا//عشقُک فی عِرقِنا

دست بگیر و قِنا//واطفِ لَنا نارَنا

لیله ی قدرم تویی//خیبر و بدرم تویی

داروی دردم تویی//لطفی و قهرم تویی

حوتم و بحرم تویی//شهره ی شهرم تویی

هر چه بگردم تویی//هر دم و هر دم تویی

آیت لا فرق خوان//دل بِرَهان از دویی

حبیبه;776547 نوشت:
از توضیحات حضرتعالی متشکرم،بله در مورد تغییر خطابات شعر کاملا حق با شماست
این ایراد را بعد خودم هم متوجه شدم.در مورد نقد وزن هم سپاسگزارم

سلام و عرض ادب
دو نکته رو خدمتتون عرض کنم خواهر گرامی

در پست قبل اگر دقت کنید اول صبح بود و من دو اشتباه کردم
اول اینکه عرض ارادت کرده بودم ولی وقتی پست رو ویرایش کردم قسمت سلام رو هم اشتباهاً پاک کردم که از این بابت از حضور شما عذرخواهی میکنم. دوم اینکه وزن شعر شما در قسمت اول درست بود (ای که رویِ) بر وزن فاعلاتن بود ولی من اشتباه نوشتم که نیست!!! این خطاها رو بذارید به حساب خواب آلودگی :Nishkhand:

یکی دو ایراد دیگه هم در همون پست بنده بود که چندان مهم نیست و بهش نمی پردازم. سایر نقدها البته به جای خودشون باقی هستن
باز هم از حضورتون عذرخواهی میکنم ، بخصوص بابت پاک شدن عرض سلام :Gol:

تبریک به سرکار خانم "همای رحمت" برای انتخاب به عنوان کاربر برتر

:badkonaka: :badkonaka: :badkonaka:
:fireworks:

البته تا جایی که من میدونم ایشون فقط پست ها رو میخونن و در صورت رضایت از پست زیر اون صلوات می زنن
با تعداد صلوات هم که نمیشه کاربر برتر شد! :Gig:
اگر هم فعالیت ایشون زیاد بوده اونوقت من گلایه میکنم که پس چرا در تاپیک ما مثل پلیس نامحسوس هستن؟!!! :read:

Reza-D;776620 نوشت:
سلام و عرض ادب
دو نکته رو خدمتتون عرض کنم خواهر گرامی

در پست قبل اگر دقت کنید اول صبح بود و من دو اشتباه کردم
اول اینکه عرض ارادت کرده بودم ولی وقتی پست رو ویرایش کردم قسمت سلام رو هم اشتباهاً پاک کردم که از این بابت از حضور شما عذرخواهی میکنم. دوم اینکه وزن شعر شما در قسمت اول درست بود (ای که رویِ) بر وزن فاعلاتن بود ولی من اشتباه نوشتم که نیست!!! این خطاها رو بذارید به حساب خواب آلودگی :Nishkhand:

یکی دو ایراد دیگه هم در همون پست بنده بود که چندان مهم نیست و بهش نمی پردازم. سایر نقدها البته به جای خودشون باقی هستن
باز هم از حضورتون عذرخواهی میکنم ، بخصوص بابت پاک شدن عرض سلام :Gol:

با سلام و احترام

حتی اگر توضیح هم نمی دادید سابقه ی ادب و نزاکت حضرتعالی کافی بود.

متشکر

Reza-D;776626 نوشت:
البته تا جایی که من میدونم ایشون فقط پست ها رو میخونن و در صورت رضایت از پست زیر اون صلوات می زنن
با تعداد صلوات هم که نمیشه کاربر برتر شد!

ایشان کاربر بسیار اخلاق مداری هستند و تا جائیکه بنده می دانم

بخصوص در ماه اخیر فعال هم بوده اند.(در بخش اخلاق و عرفان و همینطور مشاوره)

حبیبه;776638 نوشت:
ایشان کاربر بسیار اخلاق مداری هستند و تا جائیکه بنده می دانم
بخصوص در ماه اخیر فعال هم بوده اند.(در بخش اخلاق و عرفان و همینطور مشاوره)

ایشون رو کاملاً میشناسم و در مواردی که شما فرمودید کوچکترین شکی ندارم
آرام شدن من نسبت به مباحث زن و مرد چند دلیل داشت که یکیش متانت و برخورد شایسته خانم "همای رحمت" بود
اون مطالب رو گفتم تا باب قسمت آخر رو باز کنم. این چرا فعالیتشون در این تاپیک کمه :ok:

Reza-D;776626 نوشت:
البته تا جایی که من میدونم ایشون فقط پست ها رو میخونن و در صورت رضایت از پست زیر اون صلوات می زنن
با تعداد صلوات هم که نمیشه کاربر برتر شد!
اگر هم فعالیت ایشون زیاد بوده اونوقت من گلایه میکنم که پس چرا در تاپیک ما مثل پلیس نامحسوس هستن؟!!!

سلام
استاد اگر اجازه بدید منم شفاف سازی بکنم:Gig:
اگر نه باز مانند شمشیری درغلاف:nevisandeh: منتظر اوامر جنابعالی هستیم:offlow:

شما در یه جایی فرمودید::Narahat az:
باید کاری کنیم تا همه بیان اینجا به ما اعتماد کنند
و شعر بگن و بعد سر فرصت جونشون رو بگیریم درسته؟:Kaf:

منم به این امید اینجام میشه بگید کی اون تاریخ میرسه ؟
:_loool:
خیلی دوست دارم من بشم کاربر برتر ماه
اما نمیدونم کسی هست اون وقت بهم تبریک بگه یا خیر؟


همای رحمت;776898 نوشت:
سروده های خودم ارزش پست کردن ندارند

سلام به شما
دلیل شما پذیرفته نیست :Nishkhand:
منتظر اشعار شما هستیم :ok:

شهره22;776905 نوشت:
خیلی دوست دارم من بشم کاربر برتر ماه

اگر قرار به رای گیری بود مطمئن باشید تمام اعضای تاپیک به شما رای میدادند

سلام علیکم یا دوستان!

فکر نمیکنید زیاد دارید مکالمه غیر از موضوع تاپیک میکنید؟ یا به عبارتی تعداد پستهای اسپم بالا رفته؟:Narahat az:

حالا بنده نادیده میگیرم و گزارش نمیدم این بار!! :khandeh!:

به قول شاعر ِ آماتور :

بیا یکم صبوری کن، صبوری

این قَدَر با ما نکن نامهربونی!

میدونم خسته شدی اما بدون،

خستگی ست آغاز هر شادِمونی* !

*همان شادمانی است!


شاعر : n@rcis
:ok:

این سروده به هدف ِ خستگی زدایی و درس خواندن صورت گرفته!

بالاخره ما در بخش تحصیل فعالیت داریم و باید بخش خودمان را تبلیغ نماییم!

با تشکر

باختن یک رویداد است، اما بازنده بودن یک مدل ذهنی است.
بخت خوش یک رویداد است، اما خوشبختی یک مدل ذهنی است.
تنها ماندن یک رویداد است، اما تنهایی یک مدل ذهنی است.
مجبور شدن یک رویداد است، اما باور به جبر یک مدل ذهنی است.
تغییر کردن یک رویداد است، اما در جستجوی تغییر بودن یک مدل ذهنی است.
زنده بودن یک رویداد است، اما زندگی کردن یک مدل ذهنی است.
حواسمان باشد که...
رویدادها را ما انتخاب نمی‌کنیم
ولی مدل‌های ذهنیمان را خودمان میسازیم.

n@rcis;777174 نوشت:
بیا یکم صبوری کن، صبوری

این قَدَر با ما نکن نامهربونی!

میدونم خسته شدی اما بدون،

خستگی ست آغاز هر شادِمونی*

!


بیا با مو صبوری کن صبوری ** صبوری هم خودش دنیایی داره!

دلم برا شعرهاتون تنگ شده چرا شعر نمیگید

هو مسبب الاسباب

با سلام و ادب

اگر خاطر شریفتان باشد موضوعی تعیین کرده بودیم تحت

عنوان"تهاجم فرهنگی -مشکلات جوانان"ابیات زیر با همین

موضوع تقدیم می گردد،توضیح اینکه این ابیات داستانی

منظوم است و کمی طولانی لذا در چند پست تقدیم حضور می گردد

از اینکه حوصله می فرمائید متشکرم.

......................................................................

جوان

گفت من دارم همه دنیا و بیش//تی وی و ماهواره و آنتن و دیش

دور دنیا را بگردم روز و شب//مثل سرگیجه که می آید زتب

چشمهایم می زند دو دو از آن//می فروشم دین و دنیا همزمان

گویدم یک مخلص عالی مقام//از خیالات و هوا گیری تو کام

چیست آخر این که می بینی بگو؟// فیلم مستهجن بُوَد جان را عدو

این عدوی جان تهاجم می کند//چشم بینا را تراخُم می کند(1)

چشم چون آلودگیها را بدید//دل هوای فیل و هندُستان گزید

چون هوا غالب شود بر عقل تو//می روی دنبال معصیّت بُدو

گر نمی خواهی کنی حق را ستیز//چشمها را شوی و کن آن را تمیز

چونکه نزدیک گناهان می شوی//بی چراغِ عقل و ایمان می شوی


1-تراخم:عفونت شدید چشم

ادامه دارد....

پاسخ جوان:

خسته گردیدم نصیحتها مکن//دربِ این دل را به زحمت وا مکن

مادرم هم گویدم دیرت شُدَست//این خر دجّال پا گیرت شُدَست

خیز و رو اندر پی کاری و درس//این کانالها خود گرفتاری شدَس

بچه جان آینده ات کردی تباه//این شیاطین را تو کردی قبله گاه

روز و شب آخر چرا وا مانده ای؟//بی هنر گردیدی و جا ما نده ای

پاسخ جوان به نصیحت:

ای خدا یک عاقل و فاضل بیار//نیست آیا عاقلی در این دیار؟

آخر از درسم چه سود آید پدید؟//مُخ بُدَم امّا کسی ما را ندید

در پی یک لقمه ی بی درد سر//گشته ام اینجا و انجا در به در

نیست شغلی،نیست کاری،کو؟بگرد// مثل بازیّ حرامِ تخته نرد

هی مرا گویند عاطل گشته ای//حق رها کردی و باطل گشته ای

حق کجا گوید جوان را کن رها؟//بیخود و بیکس در این خیل دغا(2)

پس کجا باید روم از این دیار//در پی شغلی و کاری ماندگار؟

هر کجا رفتم پی کاری نشد//با منِ مسکین که همکاری نشد!

مدرکم سیکل و چه ارشد باشد آن//گویدم فرقی ندارد ای جوان

آبدارچیِّ اداره دکترا است//سابقهِ ی، تحصیلیَّت بادِ هواست

مدرکت را کوزه ای آماده کن//بر درش بگذار و آنگه چاره کن

این آچار در دست گیر و گو علی// بچه جان یالا چرا معطّلی؟


2-دغا:حیله گر

خب ببین اوضاع از این بدتر شود؟// پرس پولیس از دشمن آبی تر شود؟

این دلیلی نیست بر کردار من//رو بجو از گفت من اسرار من

سرّ من بیکاری و بیعاری است؟!//نه، تو گویی بنز همچون گاری است؟!

هیچ چیزی چون سر جایش نبود//پس نصیحت چون کنی ما را چه سود؟

وام می خواهی برای ازدواج//رفته ای انگار تو گیری خراج!!!!!!!!!

خواستگاری هم روی گویند کو؟//یک به یک از آن هنرهایت بگو

کار و مسکن،ماشین و شغل نکو//کت و شلوارِ بِرند و زلف و مو

بی خیال دین شدند این مردمان//مردمانِ عاقلِ آخر زمان

خب جوانی که ندارد هیچ هیچ//دست خالی گشته او فیتیله پیچ(3)

گر مرا شاداب خواهی و نکو//جمعِ اسباب طرب کن،هی مگو


با نصیحت کِی توان قفلی شکست؟//کِی رود أعلی که بر بادی نشست؟


باد حرف و باد قول و باد قیل/یاد هندُستان بیارد، یادِ فیل


من ندارم هیچ اندر جیب و بانک//در خیالات خودم غرقم از آنک

3-فیتیله پیچ:کنایه از داغون شدن


نصیحتگو:

گفت آن مخلص همی با روی خوش//از چه با ما می کنی رویت تُرُش؟(4)


ما جوان بودیم همچون تو،جوان//از اول پیر و زمینگیرم مدان


ماهواره در زمان ما نبود//چشمهایم که نشد کور و کبود


دارم از اقبال و از بختت خبر//ای تو را قربان شوم از پا به سر


یا علی گو همت عالی بیار//رو سوی حق کن هدف کن اختیار


با خدا کن دردِ دل وانگه بگو//ای خدا گم گشته ام ما را بجو


وانگه از اعماق دل گو ای خدا//بی تو هیچم بیکسم ای ملتجی(5)


زان سپس دستت به زانو می گذار//یا علی گویان برو دنبال کار


روزیت اندر جهاد و کوشش است//هر ثمینی در غلاف و پوشش است(6)


چونکه ره افتادی و کردی جهاد//کی خدا بی مزد دارد اجتهاد؟(7)


اجتهادت ره نماید سوی دوست//مغز با چکش در آید خود ز پوست


آن سعادت مغز باشد و ین جهاد//چکشی باشد که در دستت نهاد


رو سعادت را بجو با سعی خویش//تا کی این ناله کنی از جانِ ریش؟


چون خدا گفته است الّا ما سعی//پس میاسا یکزمان روحی فدا(8)


تو جوانی را نیاوردی به دست//این جوانی نعمتی باشد چو هست


شکر نعمت کن که شکر افزون کند//شکرت از سوء القضا بیرون کند(9)


لطف حقت چون جوانی داده است//فضل و نعمت بی گمان آماده است


رو سوی وحدت، مکن این تفرقه//جمعِ نیرو کن مکن این هَمهمه


وَستَطَعتُم قُوَه،یک سویش تویی//در بر خورشید احسان پرتویی(10)


جوی از فضل خدا روزی خویش//سرنگون کن آنتن و تی وی و دیش


پای این هجو و عدوی جان مشین//حیف چشمت این پلیدیها مَبین


4-روترش کردن:چهره در هم کشیدن،أخم کردن

5-ملتجی:دست گیر

6-ثمین:گران قیمت،ارزشمند

7-اجتهاد:کوشش

8-"الّا ما سعی:آیه/لیس للانسان الا ما سعی:

انسان چیزی به دست نمی آورد مگر با کوشش

9-سوء القضا:سرنوشت بد

10واستطعتم قوه/آیه:.اعدوا لهم مااستعطم من قوه:

هر چه می توانید نیرو و تجهیزات جمع کنید


جوان:

این همه گفت آن عزیز مو سپید//گوش کردم هیچ انکاری ندید


پس کمی اندیشه کردم تا سحر//تا بجُستم من ز گفتارش اثر


جمع کردم خویش را از مزبله//ای خدا حلّ کن تو صورت مسئله(11)


سائلم من از درت ردّم مکن//من گنه کردم ولی طردم مکن


پس تعهد کردم از دل با خدا//گردم از کلّ پلیدیها جدا


اولین گامم برفتم پشت بام//پاک کردم خویش را از آن ظُلام(12)


چون برادرهای خوب منکرات//دیش و آنتن پرت کردم در حیاط


بعد از آن با پای خود لِه کردمش//زندگی را اینچنین بِه کردمش


خانه از لوث شیاطین پاک شد//بینی شیطان چنین در خاک شد


مادرم از فرطِ خوشحالی مرا//در بغل بگرفته می زد بوسه ها


اشک شوقش ساری و جاری شده//زان سپس کارش هوا داری شده


قدر من افزون شده دیگر چنان//پشت اسمم می گذارد خان و جان


هم دعایم می کند بعد از نماز//مطمئنم می شود آن چاره ساز


از دعای مادر و فضل خدا//سکّه ی مس وجودم شد طلا

11-مزبله:زباله دان

12-ظُلام:تاریکی،تیرگی:کنایه از گناهان

خواهر حبیبه شعرتون قشنگ بود لذت بردیم هم معنی داشت هم قافیه هم اهنگ،حالا یه شعر عاشقونه هم بگید تا کار خوبتون خوب تر بشه

ادامه از سخن جوان

روزی از خانه برون گشتم به کار//در پی یک کار خوب شاهکار


مثل هر کاری که باشد آن حلال//مایه ی عزّت شود و کسب مال


در میانِ راه کیفی شد پدید//عقل و هوش از سر به یکباره پرید


داخل کیف از طلا پر بود و پول//کیفِ انسان است این یا کیفِ غول؟!


ثروت از انسان بسازد غول زور//در کفِ ثروت همه مردان چو مور


الغرض نفسم همه شادی گرفت//ذهن ویرانم خود آبادی گرفت


شاد و خندان که خدا ما را بدید//ای خدا چه زود روزیَم رسید!!!!


باز گشتم سوی خانه شاد و مست//گفتم ای مادر دلت از غم بِرَست


پسرت را لطف حق داده عطا//چونکه گشتم از پلیدیها جدا


این همه ثروت به یکباره رسید//هیچ چشمی اینهمه یکجا ندید

مادر

مادرم افسرده شد از این مقال//گفت ساکت شو که گویم شرح حال


چونکه حق الناس باشد دست تو//آتشی گردد بسوزد هستِ تو


این عطا نبوَد ز حق،بل فتنه است//حقّ مردم سقف دین را رخنه است


باز گرد و صاحبش را زود یاب//دیو نَفریبَد تو را با این سراب(سکون فاء)

جوان

مانده بودم من،که ای یزدان پاک//این چه فتنه بود با این مشتِ خاک؟!


گر نبودی لطف تو همراه من//می شدم از امتحان،گمراه،من


قصه اینکه کیف را برداشتم//نفس را با حیرتش بُگذاشتم


رفتم و اعلام کردم کو به کو//صاحبش را یافتم در جستجو


صاحب یک شرکتِ بینُ الملل//با سر افتادم به جانم در عسل!


کیف را تحویل دادم من به او//گفت ای رعنا جوانِ نیک خو


صاحب شرکت

این امانت داریت کرده مرا//عاشقت ای پاک دست با صفا


باز گو شغلت چه باشد؟ نام گو//احمدم من در پی کاری نکو


گفت به به مدرکت چیست ای جوان؟ارشد دو رشته دارم همزمان!


ارشد معماریم امّا چه سود؟//هیچ بازاری متاعم را نبود


ارشد دیگر که مفتش شد گران//داده ام سبزی بپیچن لایِ آن!


قَه قَهِ خنده بر آمد از دلش//گفت یاربّ حل بکردی مشکلش


من به دنبال تو بودم نیک نام//یک جوان خوب و در پاکی تمام


هم برای شرکتم می خواهمت//هم چو تاجی بر سرم بگذارمت


بهتری تو از هزاران ثروتم//من به دنبال چو تو با غیرتم


جوان

هر چه می گفت او چنین قول و بیان//من فرو می خوردم آن اشک نهان


او همه مشغول آن گفتار بود//سِرّ من محو جمال یار بود


ای سببها را همه اسباب تو//ای بچیده این همه آداب تو


مرغ بودم دانه و دامم شدی//من کبوتر بودم و بامم شدی


دستِ من بگرفتی و کردی رها//از میان صد هزاران بندها


بند بی بندی و قید بندگی//بندهای آن همه شرمندگی


بی حیایی از گناه و از فجور//آن همه تقصیر و خسران و قصور


بعد از آن راهم نمودی در سحر//این سحر باشد مفرّ از هر شرر(13)


روزیم دادی و عزّت بی حساب//هم نجاتم دادی از قید سراب


از سرابِ حبّ دنیای دنی//از گناه و معصیتها و مَنی(14)


بر سر راهم سبب بگذاشتی//بارها را از بَرَم برداشتی


لطف و احسان کرده ای بی حدّ ز مهر//ای خدای مِهر گردان در سپهر


حال من گردان چو حُسن حال خویش//دوستت دارم محبت کن تو بیش


اهل ایمانم کن و در حبّ شدید//از شقاوت وارهانم کن سعید(15)




13-مفرّ:محل فرار

14-دَنی:پست،بی ارزش

15-در حبّ شدید:آیه/والذین آمنوا اشّد حبّا لله

اهل ایمان خدا را از هر چیز بیشتر دوست دارند

n@rcis;777174 نوشت:
سلام علیکم یا دوستان!
فکر نمیکنید زیاد دارید مکالمه غیر از موضوع تاپیک میکنید؟ یا به عبارتی تعداد پستهای اسپم بالا رفته؟
حالا بنده نادیده میگیرم و گزارش نمیدم این بار!!
سلام به شما
بله درست میفرمایید. البته علت اصلیش من هستم. این روزها خیلی حال خوبی ندارم و با نوشتن خودم رو به راه دیگه میزنم که کمتر فکر کنم

n@rcis;777174 نوشت:
بیا یکم صبوری کن، صبوری
این قَدَر با ما نکن نامهربونی!
میدونم خسته شدی اما بدون،
خستگی ست آغاز هر شادِمونی* !
بیو با مو صبوری کن صبوری (بیا با من صبوری کن صبوری)
دیه ایقد نکن از مو ، تو دوری
(دیگر اینقدر نکن از من تو دوری)

دلُم از چرخ گردون خینِ خینه

(دلم از چرخ گردون خونِ خون است)
نبینُم ای لبُم ایخنده زوری
(نگاهم نکن این لبم به زور میخندد)

*****************

شُووُم تاریک و روزُم هم سیاهه

(شبم تاریک و روزم سیاه است)
مِنِ اِشکَفتِ قلبُم درد و آهه (در شکاف قلبم درد و آه است)

خدا رحمی بکن محض پیومبر (خدا رحمی کن بخاطر پیامبرت)
وگرنه زندگونیمم تباهه (وگرنه زندگانی من هم تباه خواهد شد)