خب بخون :
مژده دهید که ماه ربیع آمده است..........................مژده دهید ساقیا ماه ربیع است
بوی عطر قدوم شاه شفیع آمده است............. بوی بهشت از طراوت شه دین است
فرشتگان هلهله به پا کنید و کف زنید.......................جمله بگوئید حوریان زنند صلایی
نقش نگین بر سر ماه رفیع آمده اس........... چون که نگین ،همنشینِ شاه منیر است
ممنونم اگر در شعر خودم بگین نواقص کجا هست چون بنده در شعر حدید نمیتونم اصلاح کنم...
بدون شک شما هم مشغله های خودتون رو دارید و من انتظار نامعقول ندارم ، اما اگه بیشتر به تاپیک سر بزنید و اشعار زیبای خودتون رو بنویسید حتماً باعث خوشحالی خواهد بود. تشکر
سلام و عرض ادب
از لطف شما سپاسگزارم
موضوع اینست که من شاعر نیستم و شعری ندارم که تقدیم دوستان کنم وگرنه که بسیار مشتاق بودم که برای بهره مندی از نقد استادانه ی حضرتعالی اشعاری اگر بود تقدیم کنم.کل خط خطی هایم محدود به همین تاپیک و چند تایی در یکی دو تاپیک دیگر است.
منتها گاهی در مقابل حجمی از زیبایی امانم میبرد مثل همان شعر سرکار حبیبه که تجلی احساس صادقانه ی ایشان بود.
با سلام و احترام
ممنون میشم اینم ببینید مشکل نداره ؟
گریه میکنم باز برا کربُبَلات
یه بار دیگه ام بشم از زائرات
تو بگی نوکرم ، بگم جونم فدات
من بگم ارباب و تو بدی یه برات
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
بوسه به ضریحت بگی همینه بزن
یادته دفعه قبل با ذاکرت اومدم
میگفت شاه دلم ، نگینی سینه بزن
تخلص : دقیقا اشاره به شاعر داره و خطاب به خود شاعر است
سلام گرامی
عرض ادب
شما بزرگوارید و منم تازه کار اما آقا رضا در چند صفحه قبل فرمودند به شما که چرا همش زوم میکنید روی چند کله و چند مفهموم!!!
منظورشون این بود که وقتی میخوای از امام حسین (ع) شعر بگی دقیقا نمیخواد بری کربلا و کنار ضیح شش گوشه زانو بزنی و سینه بزنی
همین که از حسینیه محلتون دلها رو روانه کنید کافیه!!!
ببینید ابیاتتون خوبه چیزهایی کم داره اما نسبتا خوبه
اما شاعری یه کم پیاز داغش رو زیاد کردن میخواد
آشنایی با صناعات شعری
اوزان
ردیف و قافیه من با اخریش مشکل دارم و یاد نمیگیرم
اما برا بقیش سعیم رو میکنم
بخونید شعرتون رو یه سره همه رو بردید کربلا کنار مضجه شریف دارید سینه میزنید و شما میگی ارباب .. آقا هم میده یه برات!!
برا کجا نمیدونیم
چرا اینقدر سریع؟ خب آقا دست و دلبازه اما یهویی شما اینهمه ...
بگذریم
من مجوز دارم یکم روی ابیاتتون راه برم ؟
ببخشید البته
سلام برادر
قبل از سرودن وزن شعرت رو مشخص کن داداش
شما اول می نویسی بعد سعی میکنی وزن رو با نوشته ات تطبیق بدی که نتیجه ش میشه تخریب شعر :ok: به این تغییرات سرکار خانم "شهره22" دقت بفرما برادر:
سخنی بی پرده گویم در محفل عشــــاق ( سخن بی پرده گویم ، زعم عشاق)
که دلی بستم به یاری و دل شده مشتاق ( که دل بر یار بستم ، چشم مشتاق)
شب جمعه که میشود دلم را غم میگیرد
دلم کنار مادرت میان حرم ماتم میگیرد
پایین پایت درست کنار اکبرت
مادرت با سوز دل روضه و دم میگیرد
ذاکرت ارباب در محضر پدرت
با عشق و جنون ذکر شاه دلم میگیرد
آقاجان خوب میدانم با یک نظرت
نوکرت برات کرببلا را از شاه کرم میگیرد
دل خوشم به سلطان و رضای پسرت
میدانم در مشهد نوکرت برات حرم میگیرد
دعای کمیل مشهد میدهد بوی کرببلایت
از کمیل دلم دیدار گنبد صاحب علم میگیرد
گریه میکنم باز برا کربُبَلات
یه بار دیگه ام بشم از زائرات
تو بگی نوکرم ، بگم جونم فدات
من بگم ارباب و تو بدی یه برات
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
بوسه به ضریحت بگی همینه بزن
یادته دفعه قبل با ذاکرت اومدم
میگفت شاه دلم ، نگینی سینه بزن
سلام به شما
موضوع اینه که اشعار شما حال و هوای خاصی جدای از اشعار معمول داره. اصلاً بحث این نیست که بهتره یا بدتر ، بلکه شعر شما شکل خودشه
حقیقتش من توی نثر و این چیزا اطلاعات کافی ندارم ، ولی احساس میکنم نوشته های شما چیزی بین شعر و نثر باشه
به هیچ عنوان هم پیشنهاد نمیکنم که این سبک رو تغییر بدید چون خیلی سبک قشنگیه ، فقط پیشنهاد میکنم در این سبک تمرین و پیشرفت کنید
همچنین در کنارش روی شعر منظم هم کار کنید (جدا از این)
ضمناً بخشی از نوشته های شما برای مداحی هم مناسبه چون با لحن عامیانه نوشته شده
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
اما در کنار تمام حرفهای بالا ، یک ایراد هم در کار شما احساس میکنم
ببینید خواهر گرامی ، یک فرد میتونه نقاش باشه ، خطاط باشه ، راننده خوبی باشه ، آشپز ماهری باشه و کامپیوتر هم کار کنه
و تمام اینها رو بصورت مجزا اما در کنار هم کار کنه و در اونها پیشرفت کنهاما حالا فکر کنید که همین شخص بیاد با قلم نی نقاشی کنه!!! بوم نقاشی رو بذاره جای فرمان ماشین!!! و با کیبورد کامپیوتر آشپزی کنه!!!
می بینید که همه چی قاطی میشه
البته من برای بیان بهتر موضوع ، پیازداغش رو زیاد کردم :Nishkhand:
ولی شما هم تا حدودی ، گاهاً اینطوری عمل می کنید. یعنی شعر کلاسیک ، شعر نو ، نثر ، دل نوشته ، مداحی و..... رو با همدیگه در یک جا میارید
برای مثال ، اولین شعری که از شما نقل قول کردم (شب جمعه که میشود)
سبکش شبیه به شعر نو هست. مثل این قسمت:
پایین پایت
درست کنار اکبرت
اما کلاً این متن رو دو مصرع ، دو مصرع و همراه با قافیه نوشتید. مثل شعر کلاسیک
از طرفی لحن شعر مخلوطی از عامیانه و کتابیه. دقت بفرمایید: شب جمعه که میشود ، دلم ماتم میگیرد
اگر میخواستید عامیانه بنویسید اینطوری بهتر بود:
شب جمعه که میشه ، دلم رو غم میگیره
و اگر میخواستید کتابی بنویسید اینطوری بهتر بود: چون شب جمعه بیاید ماتمی در دلم آیداما شعر شما نه اینه و نه اون!
پس سعی کنید هر کدوم از این استعدادهای عالی رو مجزا کنید و بر روی هر کدوم بطور جداگانه کار کنید
اما نذارید با هم مخلوط بشن و روی هم تاثیر منفی بذارن
سلام برادر
قبل از سرودن وزن شعرت رو مشخص کن داداش
شما اول می نویسی بعد سعی میکنی وزن رو با نوشته ات تطبیق بدی که نتیجه ش میشه تخریب شعر
به این تغییرات سرکار خانم "شهره22" دقت بفرما برادر:
گریه میکنم باز برا کربُبَلات
یه بار دیگه ام بشم از زائرات
تو بگی نوکرم ، بگم جونم فدات
من بگم ارباب و تو بدی یه برات
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
بوسه به ضریحت بگی همینه بزن
یادته دفعه قبل با ذاکرت اومدم
میگفت شاه دلم ، نگینی سینه بزن
به این جمله بسیار زیاد دقت بفرمایید و حتماً روی اون کار کنید
(خود من هم تو این زمینه مشکل دارم و باید بیشتر کار کنم)
شاعری یه کم پیاز داغش رو زیاد کردن میخواد
کاملاً درسته. اصلاً شاعر یعنی پیازداغ کن :ok:
مثالی برای شما میزنم:
در حالت عادی وقتی کسی چشم یارش رو می بینه ، با خودش میگه چه چشمای زیبایی. همین!
اما شاعر نمیاد تو شعرش فقط بنویسه چشمان زیبای یارم ، بلکه مثلاً اینها رو هم مینویسه: چشمی که مانند جواهری درخشان است
چشمانی چون قوی سفید خوشبختی
تمام هستی از زلال چشمان او پیداست
و..............
همینطور وقتی میخوایم مثلاً امام حسین(ع) رو در شعر توصیف کنیم ، میتونیم پا رو خیلی فراتر از حرم و سینه زدن بذاریم
البته نه اینکه صحبت از حرم و سینه زدن اشتباه باشه. نه اصلاً منظورم این نیست و منظور خانم "شهره22" هم این نیست
منظور اینه که صرفاً به همین توصیفات دم دستی اکتفا نکنیم
برای نمونه ببینید جناب محمدرضا آقاسی چقدر زیبا امام حسین(ع) و جان فشانی ایشون رو توصیف میکنن:
دست صبا زلف تو را شانه کرد =
(نمیگه باد به موهات خورد ، میگه صبا با دستش شانه به موی تو زد)
بر سر نی خنده مستانه کرد
مشعر حق عزم منا كرده ای؟= (
مشعر حق ، یعنی امام خودش مصداق کعبه ست و عزم منا اشاره به قربانی شدن امام ع در راه خداست)
كعبه شش گوشه بنا كرده ای؟ = (با کنایه به قبر شش گوشه سیدالشهدا و تشبیه اون به کعبه ، این نکته رو توضیح میده که راه رسیدن به خدا یعنی اهل بیت ع)
تير ، تنت را به مصاف آمد است؟= (نمیگه تیر اومد خورد به تنت ، بلکه تقابل تیر و پیکر رو به مصاف دو سرباز تشبیه میکنه)
تيغ ، سرت را به طواف آمد است؟ = (چرخش تیغ بر دور گردن مولا رو ، طواف تیغ بر گردن الهی امام حسین ع توصیف میکنه)
بر سر نی زلف رها كرده ای؟ = (شهادت مولا رو با دلبری از عاشقان راه حق مقایسه میکنه. مثل معشوقی که از عشاقش دلبری میکنه)
با جگر شيعه چه ها كرده ای؟ = (اینجا ایهام به کار میبره. آتش جگر شیعه از داغ شهادت حسین؟ یا آتش جگر شیعه از عشقِ حسین؟ ، پاسخ اینه که هر دو)
حج تو هر چند كه تأخير داشت= (اشاره به حجی که امام ع به اون وارد نشدند و به سمت شهادت رفت)
لاكن هفتاد و دو تكبير داشت= (اشاره به 72 تن یاران امام حسین ع. یعنی 72 لا شریک لک لبیک..... یعنی حج امام ، شهادت ایشان بود و یاران ایشان نتیجهء حج)
البته عجله نکنید. کم کم پیش برید ، قدم به قدم. همونطور که گفتم خود من هم در این زمینه مشکل دارم و دارم تمرین میکنم که بهتر بشم
پس از طرفی تمرین کنید و از طرفی با امید و سر فرصت پیش برید
انشاالله موفق باشید :Gol:
یه جایی من خوندم که از چینش ارکان کنار هم میتونیم اوزانی بسازیم
بله اما حساب و کتاب داره
تعریف جمله = از کنار هم نوشتن کلمات بوجود می آید
خب حالا به نظر شما میتونیم بنویسیم: من از اگر باید میخواهم بروی آنجا کتابی حسن را که بود این تا جنگل است!!
شعر هم همینطوره. این کنار هم قرار گرفتن باید سر اصول و حساب و کتاب باشه. برای همین هم من به شما داداش گل گفتم فقط با یک وزن شعر بنویسید
و البته شما هم گوش نکردید :Nishkhand:
فعلاتن فاعلاتن مستفعل فع لن
با آهنگ همین رو بخون ببین روان هست یا خیر
و اینکه شما الان پلهء اول رو برو بعدش برو سراغ پله های بعدی
چند وقت پیش یه شعری دیدم درمورد اینکه هر مشکلی هست رو همه دارن به گردن آقای احمدی نژاد میندازن
البته در اینجا قصد من تایید یا رد کسی نیست ، فقط فکر میکنم خوب نیست که یه مقصر رو در مقابل سیبل قرار بدیم و تمام تیرها رو به اون بزنیم
به این جمله بسیار زیاد دقت بفرمایید و حتماً روی اون کار کنید
(خود من هم تو این زمینه مشکل دارم و باید بیشتر کار کنم)
کاملاً درسته. اصلاً شاعر یعنی پیازداغ کن :ok:
مثالی برای شما میزنم:
در حالت عادی وقتی کسی چشم یارش رو می بینه ، با خودش میگه چه چشمای زیبایی. همین!
اما شاعر نمیاد تو شعرش فقط بنویسه چشمان زیبای یارم ، بلکه مثلاً اینها رو هم مینویسه: چشمی که مانند جواهری درخشان است
چشمانی چون قوی سفید خوشبختی
تمام هستی از زلال چشمان او پیداست
و..............
همینطور وقتی میخوایم مثلاً امام حسین(ع) رو در شعر توصیف کنیم ، میتونیم پا رو خیلی فراتر از حرم و سینه زدن بذاریم
البته نه اینکه صحبت از حرم و سینه زدن اشتباه باشه. نه اصلاً منظورم این نیست و منظور خانم "شهره22" هم این نیست
منظور اینه که صرفاً به همین توصیفات دم دستی اکتفا نکنیم
برای نمونه ببینید جناب محمدرضا آقاسی چقدر زیبا امام حسین(ع) و جان فشانی ایشون رو توصیف میکنن:
دست صبا زلف تو را شانه کرد = (نمیگه باد به موهات خورد ، میگه صبا با دستش شانه به موی تو زد)
بر سر نی خنده مستانه کرد
مشعر حق عزم منا كرده ای؟= (مشعر حق ، یعنی امام خودش مصداق کعبه ست و عزم منا اشاره به قربانی شدن امام ع در راه خداست)
كعبه شش گوشه بنا كرده ای؟ = (با کنایه به قبر شش گوشه سیدالشهدا و تشبیه اون به کعبه ، این نکته رو توضیح میده که راه رسیدن به خدا یعنی اهل بیت ع)
تير ، تنت را به مصاف آمد است؟= (نمیگه تیر اومد خورد به تنت ، بلکه تقابل تیر و پیکر رو به مصاف دو سرباز تشبیه میکنه)
تيغ ، سرت را به طواف آمد است؟ = (چرخش تیغ بر دور گردن مولا رو ، طواف تیغ بر گردن الهی امام حسین ع توصیف میکنه)
بر سر نی زلف رها كرده ای؟ = (شهادت مولا رو با دلبری از عاشقان راه حق مقایسه میکنه. مثل معشوقی که از عشاقش دلبری میکنه)
با جگر شيعه چه ها كرده ای؟ = (اینجا ایهام به کار میبره. آتش جگر شیعه از داغ شهادت حسین؟ یا آتش جگر شیعه از عشقِ حسین؟ ، پاسخ اینه که هر دو)
حج تو هر چند كه تأخير داشت= (اشاره به حجی که امام ع به اون وارد نشدند و به سمت شهادت رفت)
لاكن هفتاد و دو تكبير داشت= (اشاره به 72 تن یاران امام حسین ع. یعنی 72 لا شریک لک لبیک..... یعنی حج امام ، شهادت ایشان بود و یاران ایشان نتیجهء حج)
البته عجله نکنید. کم کم پیش برید ، قدم به قدم. همونطور که گفتم خود من هم در این زمینه مشکل دارم و دارم تمرین میکنم که بهتر بشم
پس از طرفی تمرین کنید و از طرفی با امید و سر فرصت پیش برید
انشاالله موفق باشید :Gol:
با سلام و احترام ممنونم از استاد بزرگوار .... بنده دیشب پیام سرکار شهره رو دیدم خیلی ناراحت شدم...چون خیلی تو ذوقم خورد...بنده محتوای شعرم رو کار نداشتم از لحاظ وزنی و قافیه ای و نواقص فنیش بیشتر دوست دارم بررسی بشه چون بنده دید ادبی ندارم و تازه شروع کردم شعر رو و بیشتر وقتی چیزی خاطرم میاد مینویسم ....و بیشتر با احساساتم ...دقیقا این شعر رو موقعی سرودم همون دوست مداحمون خداحافظی کرده بود و دلم باهاش به کربلا میرفت و انگار با ارباب یاد آوری خاطره تنها کربلا رفتنم رو میکردم.... بیشتر قصدمم بودم درد و دل با ارباب هست دم دستی باشی...دیده باشید توی اشعارم بیشتر اینجورم ...چون شاید اونقدر که تو عمرم نوحه گوش دادم کتاب شعر نخوندم....
بازم از تمام نکات استاد رضای بزرگوار و سرکار شهره ی گرامی بابت وقتی که میذارن ممنونم و درس میگیرم و یاد داشت میکنم...
ولی هرکسی یه سبکی داره بنده متن های ادبیمم دم دستی وقتی مینویسم و در قشری که همه جور افراد هستن درک میکنن لذت میبرن رو دوست دارم ...شاید برای همین زیاد سخت و کلمات غیر دم دستی استفاده نمیکنم....
سلام به شما
موضوع اینه که اشعار شما حال و هوای خاصی جدای از اشعار معمول داره. اصلاً بحث این نیست که بهتره یا بدتر ، بلکه شعر شما شکل خودشه
حقیقتش من توی نثر و این چیزا اطلاعات کافی ندارم ، ولی احساس میکنم نوشته های شما چیزی بین شعر و نثر باشه
به هیچ عنوان هم پیشنهاد نمیکنم که این سبک رو تغییر بدید چون خیلی سبک قشنگیه ، فقط پیشنهاد میکنم در این سبک تمرین و پیشرفت کنید
همچنین در کنارش روی شعر منظم هم کار کنید (جدا از این)
ضمناً بخشی از نوشته های شما برای مداحی هم مناسبه چون با لحن عامیانه نوشته شده
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
اما در کنار تمام حرفهای بالا ، یک ایراد هم در کار شما احساس میکنم
ببینید خواهر گرامی ، یک فرد میتونه نقاش باشه ، خطاط باشه ، راننده خوبی باشه ، آشپز ماهری باشه و کامپیوتر هم کار کنه
و تمام اینها رو بصورت مجزا اما در کنار هم کار کنه و در اونها پیشرفت کنه
اما حالا فکر کنید که همین شخص بیاد با قلم نی نقاشی کنه!!! بوم نقاشی رو بذاره جای فرمان ماشین!!! و با کیبورد کامپیوتر آشپزی کنه!!!
می بینید که همه چی قاطی میشه
البته من برای بیان بهتر موضوع ، پیازداغش رو زیاد کردم :Nishkhand:
ولی شما هم تا حدودی ، گاهاً اینطوری عمل می کنید. یعنی شعر کلاسیک ، شعر نو ، نثر ، دل نوشته ، مداحی و..... رو با همدیگه در یک جا میارید
برای مثال ، اولین شعری که از شما نقل قول کردم (شب جمعه که میشود)
سبکش شبیه به شعر نو هست. مثل این قسمت: پایین پایت
درست کنار اکبرت
اما کلاً این متن رو دو مصرع ، دو مصرع و همراه با قافیه نوشتید. مثل شعر کلاسیک
از طرفی لحن شعر مخلوطی از عامیانه و کتابیه. دقت بفرمایید: شب جمعه که میشود ، دلم ماتم میگیرد
اگر میخواستید عامیانه بنویسید اینطوری بهتر بود: شب جمعه که میشه ، دلم رو غم میگیره
و اگر میخواستید کتابی بنویسید اینطوری بهتر بود: چون شب جمعه بیاید ماتمی در دلم آید
اما شعر شما نه اینه و نه اون!
پس سعی کنید هر کدوم از این استعدادهای عالی رو مجزا کنید و بر روی هر کدوم بطور جداگانه کار کنید
اما نذارید با هم مخلوط بشن و روی هم تاثیر منفی بذارن
با سلام و احترام
یک دنیا تشکر بابت نکات عالی که فرمودید بله درسته خودمم دارم سعی میکنم برطرف کنم...
و روی این ترکیب شدن تمرکز کنم و سبک شعر رو یا عامیانه پیش ببرم یا کلاسیک...
بنده ممنون میشم از نظر وزنی و قافیه ای هم بگین شعر مشکل داره یا نه ...مثل اشعار قبلیم که از وزن جایی خارج شده بود اصلاح کردم...
چند وقت پیش یه شعری دیدم درمورد اینکه هر مشکلی هست رو همه دارن به گردن آقای احمدی نژاد میندازن
البته در اینجا قصد من تایید یا رد کسی نیست ، فقط فکر میکنم خوب نیست که یه مقصر رو در مقابل سیبل قرار بدیم و تمام تیرها رو به اون بزنیم
جالبه ، برای شما هم می نویسم بخونید
دلخوش به شعار اعتدالیم
الحق که چقدر خوش خیالیم
پیوسته دچار ضدحالیم
بگذار که اندکی بنالیم
وضعیت ما اگر که حاد است
تقصیر ز احمدی نژاد است
در روان شناسي در مبحث خانواده درماني به اين مي گويم سپر بلا. احمدي نژاد هم سپر بلاي خانواده ايراني در اين دوره است و ي دوره ديگر هم كه براساس عادت ما ايراني ها كه مهمان نوازيم در خدمت روحاني هستيم
يعني دوباره احمدي نژاد در صدر سپرهاست تا اين كه
دور گردن گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
يعني اين كه حال پشت به زين
يعني اين كه مستر روحاني ميشه سپر بلاي بعدي
چيزي عوض داره گله نداره
تز و آنتي تز و سنتز:Nishkhand:
ي دوره ديگر هم كه براساس عادت ما ايراني ها كه مهمان نوازيم در خدمت روحاني هستيم
بله متاسفانه همینه
نه اون درسته و نه این. هر کسی رو باید با مجموع اعمال و کردارش سنجید
نه اون درسته که طرفدارای یه نفر میان و فقط از خوبی هاش میگن و فقط اونها رو می بینن
نه اینکه عده ای که با یک نفر مخالف هستن فقط از بدی های اون صحبت میکنن
دقیقاً انگار استقلال پرسپولیسه!!
نه اون درسته که طرفدارای یه نفر میان و فقط از خوبی هاش میگن و فقط اونها رو می بینن
نه اینکه عده ای که با یک نفر مخالف هستن فقط از بدی های اون صحبت میکنن
دقیقاً انگار استقلال پرسپولیسه!!
امام جمعه سابق شيرازي به برخي بزرگان هم تذكر دادند كه اين انصاف نيست كه همه دوره قبلي را سياه جلوه دهيد
نقد بايد باشد و نقاط قوت و عيب را با هم ديديد. البته نه اين كه تا قيامت گفت اين عيب بود بايد قدمي برداشت تا كمر مردم نشكسته. من خودم پشت سر روحانيون تند رو (چپ يا راست) نماز نمي خوانم
خب حالا به نظر شما میتونیم بنویسیم:
من از اگر باید میخواهم بروی آنجا کتابی حسن را که بود این تا جنگل است!!
شعر هم همینطوره. این کنار هم قرار گرفتن باید سر اصول و حساب و کتاب باشه. برای همین هم من به شما داداش گل گفتم فقط با یک وزن شعر بنویسید
و البته شما هم گوش نکردید
تشکر
همین طور هست
این بار من یه چیزی گفتم و بعدش یه وزنی براش تعیین کردم آن شد
حرف شما خاطرم هست
__________________
با آهنگ همین رو بخون ببین روان هست یا خیر
و اینکه شما الان پلهء اول رو برو بعدش برو سراغ پله های بعدی
چو مهدی لمعه ی انوار زهراست
کمالاتش به سان زهره پیداست
امامت با وجودش مستدام است
می توحید از او دَورِ جام است
وجود عالم است از فیض جودش
نمود عالم است از فیض بودش
شکوفه می زند گل از وجودش
ملایک یاد او اندر سجودش
زنام پاک فاطر ریشه دارد
به سان فاطمه اندیشه دارد
طفیل اوست بی شک هر دوعالم
از او گیرد همه فیض دمادم
چو او نور خدا اندر زمین است
دوعالم نور را در آستین است
گل از فیض وجود او بخندد
برای دیدنش احرام بندد .
سلام خانم باغ بهشت گرامی
عرض ادب
ببخشید منو استاد
من میتونم یه دَوَرانی بکنم روی ابیات شما ؟:ok: ممنونم نوشتید:
رهایم کن ز افکار پریشانم------------------------ رهایم میکنی اخر ز افکار ، پریشانم
گذار امشب در این وادی بمانم------------------- دعایی میکن و بگذار، همپای فقیرانم
تو را هرگز نخواهم یار من باشی----------- تو را هرگز نمی خواهم که تنها یار من باشی
که من بی تو دگر تنها نمانم---------------------- که من تنها بدون تو دگر زنده نمی مانم
به عمر بگذشته ام خورم حسرت----------خورم حسرت به عمر کوتهم ای دل نمی دانی
که خاکستر شده مویم ، هنوزم اما حیرانم ---به حیرانی گذشت ایام و من تنهای تنهایم
سوی خود رو که من دیوانه ی آن شاه خراسانم ----------------------------------
چنین گفتم بدانی محو این باغ بهشت اکنون-- تو پنداری مرا عاشق بر این شاه خراسانم
و تو اي ايران سرزمين شيران و شهيدان اي تنت پر ز تير سياست خبيثان
اي قلبت زخمي خيانت بعثييان
و اي فرقت شكافته از شمشير فرقه ها
با ما سخن بگو
شايد كه به خود آمديم
شايد كه بلند شديم از اين خواب سنگين زمستاني و كنار زديم لحاف غفلت و بدمستي را
بيدارمان كن!
بهوشمان آور!
بگو كه چه گذشت بر تو
بگو كه دشمني نداشتي با كسي
بگو كه تازه كبوتر آزاديت را هوا كرده بودي
و كودكانت چه شاد مي دويدند و بازي مي كردنددر هر كوچه و برزني بگو كه سرت به كار خودت بود
و قابيليان ناجوانمرانه و از پشت خنجرت زدند
اي هابيل عصر ما
بگو كه شيطان فريفت برادرت(عراق) را تا با سنگ قساوت بكوبد سرت را و خاموش كند سرود «خميني اي امامت» را
آه اي مظلوم!
بشكن اين بغض نشكفته ات را
با ما سخن بگو
نگذار رسوب بگيرد اين خاطرات در ته قلب رنجورت
آري برايمان بگو از قصه هاي نود و شش ماه مقاومتت بگو كه چه خوش تمام شد شاهنامه رزمت! از پايان شب سيه بگو و سپيدي انتظارت!
اما ....
اما
اما نگو...
نگو كه قصد ناموست را كرده بودند آن ياغيان
نگو كه تاب اين سخنان را نداريم ما غيرتيان نگو كه چه آمد بر سر مادران و همسران و يتيمان داغ دار
نگو كه گاوان استكبار روي چمن مروت رفتند و شكستند شاخ و برگ گل هايت را آه
و شما اي گلهاي هميشه بهار گلزار شهدا
از چه سكوت كرده ايد
مي دانم كه سكوت ما تركشش كمتر از بمب و تيرها و گلوهاي دشمن نبوده
مي دانم كه هنوز هم از بزم رزم و حماسه عرفاني آن ايام مهمان برايتان مي رسد
مي دانم كه از من دلگير هستيد و ملول
شلاق سخنان تان را وجدان خفته ما بزنيد
تا نگوييم كه براي چه و براي كه رفتيد؟!
تا نگوييم كه فرزندانتان سهميه دارند و سهم سمِّي بر قلب شان فرو نبريم
تا فراموش نكنيم بزم و سور ما جور بود ولي خانه آنها بدون فروغ شما هر شبش شب يلداي زمستاني است.
مي دانم كه خوشي ما سهميه اي است كه شما از حساب ناخوشي هاي تان و غيرتتان به رگ هايمان واريز مي شود.
و توي اي شهيد كوچه ما
نگذار اي حلقه ملكوتيان را نگين نگذار بميرم از تعفن جاهليت متمدن
اي افسانه حقيقي تاريخ
اي رستم رسته از جان اي شهيد!
ممنونم اگر در شعر خودم بگین نواقص کجا هست چون بنده در شعر حدید نمیتونم اصلاح کنم...
با سلام و احترام
ممنون میشم اینم ببینید مشکل نداره ؟
گریه میکنم باز برا کربُبَلات
یه بار دیگه ام بشم از زائرات
تو بگی نوکرم ، بگم جونم فدات
من بگم ارباب و تو بدی یه برات
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
بوسه به ضریحت بگی همینه بزن
یادته دفعه قبل با ذاکرت اومدم
میگفت شاه دلم ، نگینی سینه بزن
تخلص : دقیقا اشاره به شاعر داره و خطاب به خود شاعر است
سلام و عرض ادب
از لطف شما سپاسگزارم
موضوع اینست که من شاعر نیستم و شعری ندارم که تقدیم دوستان کنم وگرنه که بسیار مشتاق بودم که برای بهره مندی از نقد استادانه ی حضرتعالی اشعاری اگر بود تقدیم کنم.کل خط خطی هایم محدود به همین تاپیک و چند تایی در یکی دو تاپیک دیگر است.
منتها گاهی در مقابل حجمی از زیبایی امانم میبرد مثل همان شعر سرکار حبیبه که تجلی احساس صادقانه ی ایشان بود.
بنام حق
سخنی بی پرده گویم در محفل عشــــاق
که دلی بستم به یاری و دل شده مشتاق
به مهی مهرویِ عالم دل بندی گرهی بست
شرری عشقش به دل افتاد آن شهِ اشراق
_
مهی مهروی عالم= خداوند ازل
سلام گرامی
عرض ادب
شما بزرگوارید و منم تازه کار اما آقا رضا در چند صفحه قبل فرمودند به شما که چرا همش زوم میکنید روی چند کله و چند مفهموم!!!
منظورشون این بود که وقتی میخوای از امام حسین (ع) شعر بگی دقیقا نمیخواد بری کربلا و کنار ضیح شش گوشه زانو بزنی و سینه بزنی
همین که از حسینیه محلتون دلها رو روانه کنید کافیه!!!
ببینید ابیاتتون خوبه چیزهایی کم داره اما نسبتا خوبه
اما شاعری یه کم پیاز داغش رو زیاد کردن میخواد
آشنایی با صناعات شعری
اوزان
ردیف و قافیه من با اخریش مشکل دارم و یاد نمیگیرم
اما برا بقیش سعیم رو میکنم
بخونید شعرتون رو یه سره همه رو بردید کربلا کنار مضجه شریف دارید سینه میزنید و شما میگی ارباب .. آقا هم میده یه برات!!
برا کجا نمیدونیم
چرا اینقدر سریع؟ خب آقا دست و دلبازه اما یهویی شما اینهمه ...
بگذریم
من مجوز دارم یکم روی ابیاتتون راه برم ؟
ببخشید البته
قبل از سرودن وزن شعرت رو مشخص کن داداش
شما اول می نویسی بعد سعی میکنی وزن رو با نوشته ات تطبیق بدی که نتیجه ش میشه تخریب شعر :ok:
به این تغییرات سرکار خانم "شهره22" دقت بفرما برادر:وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل = سخن بی پرده گویم زعم عشاق
خانم "شهره" ابتدا وزن رو مشخص کردند و بر مبنای همون وزن ، کلمات شما رو تنظیم کردند
این یعنی روش درست شعر نوشتن
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد
اینک از این باغ ، بهشت آمده
خواهر ما ، باغِ بهشت آمده
سلام
ممنون از نوشتن این شعر زیبا
هم آهنگین بود ، هم با معنا و هم با اجزای مناسب :Gol:
فقط دو نکته رو عرض کنم:
بجای "زندگیم" در مصرع دوم ، میتونید از کلمه "هستیَم" استفاده کنید
تمام هستیم غرق امید استمصرع آخر هم قدری به هم خورده و قافیه هم جور نیست (قافیه شعر شما = ....ید)
تبسم کن بیا خوشحال باشیممثلاً میتونید بنویسید:
ربیع آمد ، کنون فرخنده عید است
پس نهایتاً اینجوری میشه:
دلم رنگ گل یاس و سپید است
تمام هستیم غرق امید است
تبسم کن بیا خوشحال باشیم
ربیع آمد ، کنون فرخنده عید است
البته تغییرات من مثال بودند. شما میتونید طبق نظر خودتون شعر رو اصلاح بفرمایید
سلام به شما
موضوع اینه که اشعار شما حال و هوای خاصی جدای از اشعار معمول داره. اصلاً بحث این نیست که بهتره یا بدتر ، بلکه شعر شما شکل خودشه
حقیقتش من توی نثر و این چیزا اطلاعات کافی ندارم ، ولی احساس میکنم نوشته های شما چیزی بین شعر و نثر باشه
به هیچ عنوان هم پیشنهاد نمیکنم که این سبک رو تغییر بدید چون خیلی سبک قشنگیه ، فقط پیشنهاد میکنم در این سبک تمرین و پیشرفت کنید
همچنین در کنارش روی شعر منظم هم کار کنید (جدا از این)
ضمناً بخشی از نوشته های شما برای مداحی هم مناسبه چون با لحن عامیانه نوشته شده
اما در کنار تمام حرفهای بالا ، یک ایراد هم در کار شما احساس میکنمبیام به حرمت تو بگی سینه بزن
ببینید خواهر گرامی ، یک فرد میتونه نقاش باشه ، خطاط باشه ، راننده خوبی باشه ، آشپز ماهری باشه و کامپیوتر هم کار کنه
و تمام اینها رو بصورت مجزا اما در کنار هم کار کنه و در اونها پیشرفت کنه اما حالا فکر کنید که همین شخص بیاد با قلم نی نقاشی کنه!!! بوم نقاشی رو بذاره جای فرمان ماشین!!! و با کیبورد کامپیوتر آشپزی کنه!!!
می بینید که همه چی قاطی میشه
البته من برای بیان بهتر موضوع ، پیازداغش رو زیاد کردم :Nishkhand:
پایین پایتولی شما هم تا حدودی ، گاهاً اینطوری عمل می کنید. یعنی شعر کلاسیک ، شعر نو ، نثر ، دل نوشته ، مداحی و..... رو با همدیگه در یک جا میارید
برای مثال ، اولین شعری که از شما نقل قول کردم (شب جمعه که میشود)
سبکش شبیه به شعر نو هست. مثل این قسمت:
درست کنار اکبرت
اما کلاً این متن رو دو مصرع ، دو مصرع و همراه با قافیه نوشتید. مثل شعر کلاسیک
از طرفی لحن شعر مخلوطی از عامیانه و کتابیه. دقت بفرمایید:
شب جمعه که میشود ، دلم ماتم میگیرد
اگر میخواستید عامیانه بنویسید اینطوری بهتر بود:
شب جمعه که میشه ، دلم رو غم میگیرهو اگر میخواستید کتابی بنویسید اینطوری بهتر بود: چون شب جمعه بیاید ماتمی در دلم آید اما شعر شما نه اینه و نه اون!
پس سعی کنید هر کدوم از این استعدادهای عالی رو مجزا کنید و بر روی هر کدوم بطور جداگانه کار کنید
اما نذارید با هم مخلوط بشن و روی هم تاثیر منفی بذارن
با سلام و تشکر برادر
من از خودم وزن من در اوردی درست میکنم :Cheshmak: :khandeh!:
چهارتا رکن رو کنار هم قرار میدم و وزن درست میکنم یعنی نمیشه این ؟ یا باید از اوزان رایج استفاده کنیم ؟
یه جایی من خوندم که از چینش ارکان کنار هم میتونیم اوزانی بسازیم
قبلا هم فکر کنم پرسیدم این سوال رو :Gig:
وزن شعر من بود :
فعلاتن فاعلاتن مستفعل فع لن
(خود من هم تو این زمینه مشکل دارم و باید بیشتر کار کنم)
کاملاً درسته. اصلاً شاعر یعنی پیازداغ کن :ok: مثالی برای شما میزنم:
در حالت عادی وقتی کسی چشم یارش رو می بینه ، با خودش میگه چه چشمای زیبایی. همین!
اما شاعر نمیاد تو شعرش فقط بنویسه چشمان زیبای یارم ، بلکه مثلاً اینها رو هم مینویسه:
چشمی که مانند جواهری درخشان است
چشمانی چون قوی سفید خوشبختی
تمام هستی از زلال چشمان او پیداست
و..............
همینطور وقتی میخوایم مثلاً امام حسین(ع) رو در شعر توصیف کنیم ، میتونیم پا رو خیلی فراتر از حرم و سینه زدن بذاریم
برای نمونه ببینید جناب محمدرضا آقاسی چقدر زیبا امام حسین(ع) و جان فشانی ایشون رو توصیف میکنن:البته نه اینکه صحبت از حرم و سینه زدن اشتباه باشه. نه اصلاً منظورم این نیست و منظور خانم "شهره22" هم این نیست
منظور اینه که صرفاً به همین توصیفات دم دستی اکتفا نکنیم
دست صبا زلف تو را شانه کرد =
(نمیگه باد به موهات خورد ، میگه صبا با دستش شانه به موی تو زد)بر سر نی خنده مستانه کرد
مشعر حق عزم منا كرده ای؟= (
مشعر حق ، یعنی امام خودش مصداق کعبه ست و عزم منا اشاره به قربانی شدن امام ع در راه خداست)كعبه شش گوشه بنا كرده ای؟ = (با کنایه به قبر شش گوشه سیدالشهدا و تشبیه اون به کعبه ، این نکته رو توضیح میده که راه رسیدن به خدا یعنی اهل بیت ع)
تير ، تنت را به مصاف آمد است؟= (نمیگه تیر اومد خورد به تنت ، بلکه تقابل تیر و پیکر رو به مصاف دو سرباز تشبیه میکنه)
تيغ ، سرت را به طواف آمد است؟ = (چرخش تیغ بر دور گردن مولا رو ، طواف تیغ بر گردن الهی امام حسین ع توصیف میکنه) بر سر نی زلف رها كرده ای؟ = (شهادت مولا رو با دلبری از عاشقان راه حق مقایسه میکنه. مثل معشوقی که از عشاقش دلبری میکنه)
با جگر شيعه چه ها كرده ای؟ = (اینجا ایهام به کار میبره. آتش جگر شیعه از داغ شهادت حسین؟ یا آتش جگر شیعه از عشقِ حسین؟ ، پاسخ اینه که هر دو)
حج تو هر چند كه تأخير داشت= (اشاره به حجی که امام ع به اون وارد نشدند و به سمت شهادت رفت)
لاكن هفتاد و دو تكبير داشت= (اشاره به 72 تن یاران امام حسین ع. یعنی 72 لا شریک لک لبیک..... یعنی حج امام ، شهادت ایشان بود و یاران ایشان نتیجهء حج)
البته عجله نکنید. کم کم پیش برید ، قدم به قدم. همونطور که گفتم خود من هم در این زمینه مشکل دارم و دارم تمرین میکنم که بهتر بشم
پس از طرفی تمرین کنید و از طرفی با امید و سر فرصت پیش برید
انشاالله موفق باشید :Gol:
تعریف جمله = از کنار هم نوشتن کلمات بوجود می آید
خب حالا به نظر شما میتونیم بنویسیم:من از اگر باید میخواهم بروی آنجا کتابی حسن را که بود این تا جنگل است!!
شعر هم همینطوره. این کنار هم قرار گرفتن باید سر اصول و حساب و کتاب باشه. برای همین هم من به شما داداش گل گفتم فقط با یک وزن شعر بنویسید
با آهنگ همین رو بخون ببین روان هست یا خیرو البته شما هم گوش نکردید :Nishkhand:
و اینکه شما الان پلهء اول رو برو بعدش برو سراغ پله های بعدی
وزن ترکیبی درآوردن الان موقعش نیست :ok:
چند وقت پیش یه شعری دیدم درمورد اینکه هر مشکلی هست رو همه دارن به گردن آقای احمدی نژاد میندازن
البته در اینجا قصد من تایید یا رد کسی نیست ، فقط فکر میکنم خوب نیست که یه مقصر رو در مقابل سیبل قرار بدیم و تمام تیرها رو به اون بزنیم
جالبه ، برای شما هم می نویسم بخونید :ok:
من نه شاعرم و نه رشته ام ادبیات بوده ولی این دیدم مختص امام زمان بود و فردا روز امام زمان گفتم بگذارم
مثالی برای شما میزنم:
در حالت عادی وقتی کسی چشم یارش رو می بینه ، با خودش میگه چه چشمای زیبایی. همین!
اما شاعر نمیاد تو شعرش فقط بنویسه چشمان زیبای یارم ، بلکه مثلاً اینها رو هم مینویسه:
چشمی که مانند جواهری درخشان است
چشمانی چون قوی سفید خوشبختی
تمام هستی از زلال چشمان او پیداست
و..............
همینطور وقتی میخوایم مثلاً امام حسین(ع) رو در شعر توصیف کنیم ، میتونیم پا رو خیلی فراتر از حرم و سینه زدن بذاریم
البته نه اینکه صحبت از حرم و سینه زدن اشتباه باشه. نه اصلاً منظورم این نیست و منظور خانم "شهره22" هم این نیست
منظور اینه که صرفاً به همین توصیفات دم دستی اکتفا نکنیم
برای نمونه ببینید جناب محمدرضا آقاسی چقدر زیبا امام حسین(ع) و جان فشانی ایشون رو توصیف میکنن:
دست صبا زلف تو را شانه کرد = (نمیگه باد به موهات خورد ، میگه صبا با دستش شانه به موی تو زد)
بر سر نی خنده مستانه کرد
مشعر حق عزم منا كرده ای؟= (مشعر حق ، یعنی امام خودش مصداق کعبه ست و عزم منا اشاره به قربانی شدن امام ع در راه خداست)
كعبه شش گوشه بنا كرده ای؟ = (با کنایه به قبر شش گوشه سیدالشهدا و تشبیه اون به کعبه ، این نکته رو توضیح میده که راه رسیدن به خدا یعنی اهل بیت ع)
تير ، تنت را به مصاف آمد است؟= (نمیگه تیر اومد خورد به تنت ، بلکه تقابل تیر و پیکر رو به مصاف دو سرباز تشبیه میکنه)
تيغ ، سرت را به طواف آمد است؟ = (چرخش تیغ بر دور گردن مولا رو ، طواف تیغ بر گردن الهی امام حسین ع توصیف میکنه)
بر سر نی زلف رها كرده ای؟ = (شهادت مولا رو با دلبری از عاشقان راه حق مقایسه میکنه. مثل معشوقی که از عشاقش دلبری میکنه)
با جگر شيعه چه ها كرده ای؟ = (اینجا ایهام به کار میبره. آتش جگر شیعه از داغ شهادت حسین؟ یا آتش جگر شیعه از عشقِ حسین؟ ، پاسخ اینه که هر دو)
حج تو هر چند كه تأخير داشت= (اشاره به حجی که امام ع به اون وارد نشدند و به سمت شهادت رفت)
لاكن هفتاد و دو تكبير داشت= (اشاره به 72 تن یاران امام حسین ع. یعنی 72 لا شریک لک لبیک..... یعنی حج امام ، شهادت ایشان بود و یاران ایشان نتیجهء حج)
البته عجله نکنید. کم کم پیش برید ، قدم به قدم. همونطور که گفتم خود من هم در این زمینه مشکل دارم و دارم تمرین میکنم که بهتر بشم
پس از طرفی تمرین کنید و از طرفی با امید و سر فرصت پیش برید
انشاالله موفق باشید :Gol:
با سلام و احترام ممنونم از استاد بزرگوار .... بنده دیشب پیام سرکار شهره رو دیدم خیلی ناراحت شدم...چون خیلی تو ذوقم خورد...بنده محتوای شعرم رو کار نداشتم از لحاظ وزنی و قافیه ای و نواقص فنیش بیشتر دوست دارم بررسی بشه چون بنده دید ادبی ندارم و تازه شروع کردم شعر رو و بیشتر وقتی چیزی خاطرم میاد مینویسم ....و بیشتر با احساساتم ...دقیقا این شعر رو موقعی سرودم همون دوست مداحمون خداحافظی کرده بود و دلم باهاش به کربلا میرفت و انگار با ارباب یاد آوری خاطره تنها کربلا رفتنم رو میکردم.... بیشتر قصدمم بودم درد و دل با ارباب هست دم دستی باشی...دیده باشید توی اشعارم بیشتر اینجورم ...چون شاید اونقدر که تو عمرم نوحه گوش دادم کتاب شعر نخوندم....
بازم از تمام نکات استاد رضای بزرگوار و سرکار شهره ی گرامی بابت وقتی که میذارن ممنونم و درس میگیرم و یاد داشت میکنم...
ولی هرکسی یه سبکی داره بنده متن های ادبیمم دم دستی وقتی مینویسم و در قشری که همه جور افراد هستن درک میکنن لذت میبرن رو دوست دارم ...شاید برای همین زیاد سخت و کلمات غیر دم دستی استفاده نمیکنم....
به هیچ عنوان هم پیشنهاد نمیکنم که این سبک رو تغییر بدید چون خیلی سبک قشنگیه ، فقط پیشنهاد میکنم در این سبک تمرین و پیشرفت کنید
همچنین در کنارش روی شعر منظم هم کار کنید (جدا از این)
ضمناً بخشی از نوشته های شما برای مداحی هم مناسبه چون با لحن عامیانه نوشته شده
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
اما در کنار تمام حرفهای بالا ، یک ایراد هم در کار شما احساس میکنم
ببینید خواهر گرامی ، یک فرد میتونه نقاش باشه ، خطاط باشه ، راننده خوبی باشه ، آشپز ماهری باشه و کامپیوتر هم کار کنه
و تمام اینها رو بصورت مجزا اما در کنار هم کار کنه و در اونها پیشرفت کنه
اما حالا فکر کنید که همین شخص بیاد با قلم نی نقاشی کنه!!! بوم نقاشی رو بذاره جای فرمان ماشین!!! و با کیبورد کامپیوتر آشپزی کنه!!!
می بینید که همه چی قاطی میشه
البته من برای بیان بهتر موضوع ، پیازداغش رو زیاد کردم :Nishkhand:
ولی شما هم تا حدودی ، گاهاً اینطوری عمل می کنید. یعنی شعر کلاسیک ، شعر نو ، نثر ، دل نوشته ، مداحی و..... رو با همدیگه در یک جا میارید
برای مثال ، اولین شعری که از شما نقل قول کردم (شب جمعه که میشود)
سبکش شبیه به شعر نو هست. مثل این قسمت:
پایین پایت
درست کنار اکبرت
اما کلاً این متن رو دو مصرع ، دو مصرع و همراه با قافیه نوشتید. مثل شعر کلاسیک
از طرفی لحن شعر مخلوطی از عامیانه و کتابیه. دقت بفرمایید:
شب جمعه که میشود ، دلم ماتم میگیرد
اگر میخواستید عامیانه بنویسید اینطوری بهتر بود: شب جمعه که میشه ، دلم رو غم میگیره
و اگر میخواستید کتابی بنویسید اینطوری بهتر بود: چون شب جمعه بیاید ماتمی در دلم آید
اما شعر شما نه اینه و نه اون!
پس سعی کنید هر کدوم از این استعدادهای عالی رو مجزا کنید و بر روی هر کدوم بطور جداگانه کار کنید
اما نذارید با هم مخلوط بشن و روی هم تاثیر منفی بذارن
با سلام و احترام
یک دنیا تشکر بابت نکات عالی که فرمودید بله درسته خودمم دارم سعی میکنم برطرف کنم...
و روی این ترکیب شدن تمرکز کنم و سبک شعر رو یا عامیانه پیش ببرم یا کلاسیک...
بنده ممنون میشم از نظر وزنی و قافیه ای هم بگین شعر مشکل داره یا نه ...مثل اشعار قبلیم که از وزن جایی خارج شده بود اصلاح کردم...
جالبه ، برای شما هم می نویسم بخونید
دلخوش به شعار اعتدالیم
الحق که چقدر خوش خیالیم
پیوسته دچار ضدحالیم
بگذار که اندکی بنالیم
وضعیت ما اگر که حاد است
تقصیر ز احمدی نژاد است
در روان شناسي در مبحث خانواده درماني به اين مي گويم سپر بلا. احمدي نژاد هم سپر بلاي خانواده ايراني در اين دوره است و ي دوره ديگر هم كه براساس عادت ما ايراني ها كه مهمان نوازيم در خدمت روحاني هستيم
يعني دوباره احمدي نژاد در صدر سپرهاست تا اين كه
دور گردن گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
يعني اين كه حال پشت به زين
يعني اين كه مستر روحاني ميشه سپر بلاي بعدي
چيزي عوض داره گله نداره
تز و آنتي تز و سنتز:Nishkhand:
نه اون درسته و نه این. هر کسی رو باید با مجموع اعمال و کردارش سنجید
نه اون درسته که طرفدارای یه نفر میان و فقط از خوبی هاش میگن و فقط اونها رو می بینن
نه اینکه عده ای که با یک نفر مخالف هستن فقط از بدی های اون صحبت میکنن
دقیقاً انگار استقلال پرسپولیسه!!
نمیدونم کِی قراره از خواب بیدار بشیم
امام جمعه سابق شيرازي به برخي بزرگان هم تذكر دادند كه اين انصاف نيست كه همه دوره قبلي را سياه جلوه دهيد
نقد بايد باشد و نقاط قوت و عيب را با هم ديديد. البته نه اين كه تا قيامت گفت اين عيب بود بايد قدمي برداشت تا كمر مردم نشكسته. من خودم پشت سر روحانيون تند رو (چپ يا راست) نماز نمي خوانم
تشکر
همین طور هست
این بار من یه چیزی گفتم و بعدش یه وزنی براش تعیین کردم آن شد
حرف شما خاطرم هست
__________________
همین طور هست
:Gol::Gol:
بسمه المهیمن
حق سیاست می کند بهر کمال
خلق را از این سیاست صد وبال
گر سیاست عین دین باشد چه باک؟
بی دیانت هر سیاست، شبهه ناک
گر سیاست عین دین باشد خوشست
ورنه تیغی در کفِ آدم کُشست
تیغ دادی در کفِ زنگیِّ مست
گر گُزیدی بر إِمارت هر که هست
گوش و هوش و چشمها داده حَقَت
تا که بُگزینی به اندیشه فقط
گر که عقلانیتت داری حَکَم
خود چه گویی بعدِ ایمان در شَکَم؟
اول أَر آری تو منطق در صواب
کی شود آمال خوبت چون سراب؟
آب را تشنه شناسد در کویر
کی کند فهمِ نداری هر امیر؟
نی که هر کو بر سرِکُرسی نشست
یوسف مصری بُد و از چَه بِِرَست
بعضِ کُرسیهای دولت خود چَهَست(1)
دامِ صدها مرغ عاقل در رَهست
قدرت و ثروت چو جمع و با همند
مردِ زُهد و پاکی و تقوا کَمند
چون به قدرت می رسد شخص غنی
کی توانی نزدش از حق دم زنی؟
حق به اهل خویش دَمها می دهد
باطل از حق می گریزد،می رهد
چون علی حق را شناس و حق ببین
در سیاست عین حق باش،عین دین
پ.ن
دولت=اقبال
متن خودم نیست باز میگم اخه طبع شعر ندارم یا شاید واقعا گفتن شعر هنر میخواد من ندارم برای اماممم ولی تقدیم صاحب زمان میکنم این متن
چو مهدی لمعه ی انوار زهراست
کمالاتش به سان زهره پیداست
امامت با وجودش مستدام است
می توحید از او دَورِ جام است
وجود عالم است از فیض جودش
نمود عالم است از فیض بودش
شکوفه می زند گل از وجودش
ملایک یاد او اندر سجودش
زنام پاک فاطر ریشه دارد
به سان فاطمه اندیشه دارد
طفیل اوست بی شک هر دوعالم
از او گیرد همه فیض دمادم
چو او نور خدا اندر زمین است
دوعالم نور را در آستین است
گل از فیض وجود او بخندد
برای دیدنش احرام بندد .
شب چله
عمرتان چون نورْ بارانی ز یلداها بُوَد
عیدتان پیروزْ یلداتان گلســــتان ها بود
در دلم گرمای عشقت شعله ورْ سرما چه هست!
جانتان چون شعله در سرمای یلداها بود
[h=4]جمعه یعنی یک غروب وعده دار / وعده ترمیم قلب یاس زار[/h]
[h=4]جمعه یعنی مادر چشم انتظار / درهوای دیدن روی نگار[/h]
گفتم شبی به مهدی«عج»، اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
صنوبرا به نام تو شبانه پر کشیده ام
دو جام لاله گون می دوباره سر کشیده ام
این یک بیت رو گفتم دیگه بقیه اش حسش نیست:khaneh:
پاییـــز رفت
آن نقاشی های خدا
که در دل پاییز بازتاب یافته بود
چقدر دلم را نوازش میداد . . .
پاییز رفت !
اما
خیالم باز در لا بلای برگها قدم میزند !
هنوز زمستان را باور ندارم !
پاییز زفت
نامه ای برایم نوشته بود :
که برای رسیدن باید افتاد
پاییز رفت
چون برگها دیگر به ارزویشان رسیده بودند
مگر نه اینکه :
پاییز برای براورده کردن ارزوی برگها آمده بود
ا . ب
.
امروز هم رفتم فازِ چیزی شبیه شعر نو !
کی گفته واسه من بدون موضوعه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :Narahat: :Gig::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:
سلام خانم باغ بهشت گرامی
عرض ادب
ببخشید منو استاد
من میتونم یه دَوَرانی بکنم روی ابیات شما ؟:ok: ممنونم نوشتید:
رهایم کن ز افکار پریشانم------------------------ رهایم میکنی اخر ز افکار ، پریشانم
گذار امشب در این وادی بمانم------------------- دعایی میکن و بگذار، همپای فقیرانم
تو را هرگز نخواهم یار من باشی----------- تو را هرگز نمی خواهم که تنها یار من باشی
که من بی تو دگر تنها نمانم---------------------- که من تنها بدون تو دگر زنده نمی مانم
به عمر بگذشته ام خورم حسرت----------خورم حسرت به عمر کوتهم ای دل نمی دانی
که خاکستر شده مویم ، هنوزم اما حیرانم ---به حیرانی گذشت ایام و من تنهای تنهایم
سوی خود رو که من دیوانه ی آن شاه خراسانم ----------------------------------
چنین گفتم بدانی محو این باغ بهشت اکنون-- تو پنداری مرا عاشق بر این شاه خراسانم
باریکلا احسنت شهره خانم
من اصلا طبع شعر ندارم ؛ اینم فی البداهه ساعت 5 صبح به ذهنم رسید :khandeh!:
امشب سریال کیمیا بدجور حال و هوای جنگ را زنده کرد
ورق خورد صفحه در یادمان یاد جنگ
همان روزهای سختی که دل بود تنگ
رفیق و ندیم و حبیب همه بود انتظار
تو گویی زمانه فقط داشت یک نگار
خدایا چه صبری بود در آن وقت تنگ
زمانی که می لرزید خانه از وَنگِ* زنگ
همه چشم براه و همه گوش به در
چه آید خبر از پسر یا پدر؟!!
* ونگ به زبان مازنی یعنی صدا
گذار امشب در این وادی بمانم------------------- دعایی میکن و بگذار، همپای فقیرانم
تو را هرگز نخواهم یار من باشی----------- تو را هرگز نمی خواهم که تنها یار من باشی
که من بی تو دگر تنها نمانم---------------------- که من تنها بدون تو دگر زنده نمی مانم
به عمر بگذشته ام خورم حسرت----------خورم حسرت به عمر کوتهم ای دل نمی دانی
که خاکستر شده مویم ، هنوزم اما حیرانم ---به حیرانی گذشت ایام و من تنهای تنهایم
سوی خود رو که من دیوانه ی آن شاه خراسانم ----------------------------------
سلام
اين ديگه ي شعر جديدي شد كه براي خانم باغ بهشت پختيد
پاياني خوش
و تو اي ايران
سرزمين شيران و شهيدان
اي تنت پر ز تير سياست خبيثان
اي قلبت زخمي خيانت بعثييان
و اي فرقت شكافته از شمشير فرقه ها
با ما سخن بگو
شايد كه به خود آمديم
شايد كه بلند شديم از اين خواب سنگين زمستاني
و كنار زديم لحاف غفلت و بدمستي را
بيدارمان كن!
بهوشمان آور!
بگو كه چه گذشت بر تو
بگو كه دشمني نداشتي با كسي
بگو كه تازه كبوتر آزاديت را هوا كرده بودي
و كودكانت چه شاد مي دويدند و بازي مي كردنددر هر كوچه و برزني
بگو كه سرت به كار خودت بود
و قابيليان ناجوانمرانه و از پشت خنجرت زدند
اي هابيل عصر ما
بگو كه شيطان فريفت برادرت(عراق) را
تا با سنگ قساوت بكوبد سرت را
و خاموش كند سرود «خميني اي امامت» را
آه اي مظلوم!
بشكن اين بغض نشكفته ات را
با ما سخن بگو
نگذار رسوب بگيرد اين خاطرات در ته قلب رنجورت
آري برايمان بگو از قصه هاي نود و شش ماه مقاومتت
بگو كه چه خوش تمام شد شاهنامه رزمت!
از پايان شب سيه بگو و سپيدي انتظارت!
اما ....
اما
اما نگو...
نگو كه قصد ناموست را كرده بودند آن ياغيان
نگو كه تاب اين سخنان را نداريم ما غيرتيان
نگو كه چه آمد بر سر مادران و همسران و يتيمان داغ دار
نگو كه گاوان استكبار روي چمن مروت رفتند و شكستند شاخ و برگ گل هايت را
آه
و شما اي گلهاي هميشه بهار گلزار شهدا
از چه سكوت كرده ايد
مي دانم كه سكوت ما تركشش كمتر از بمب و تيرها و گلوهاي دشمن نبوده
مي دانم كه هنوز هم از بزم رزم و حماسه عرفاني آن ايام مهمان برايتان مي رسد
مي دانم كه از من دلگير هستيد و ملول
شلاق سخنان تان را وجدان خفته ما بزنيد
تا نگوييم كه براي چه و براي كه رفتيد؟!
تا نگوييم كه فرزندانتان سهميه دارند و سهم سمِّي بر قلب شان فرو نبريم
تا فراموش نكنيم بزم و سور ما جور بود ولي خانه آنها بدون فروغ شما هر شبش شب يلداي زمستاني است.
مي دانم كه خوشي ما سهميه اي است كه شما از حساب ناخوشي هاي تان و غيرتتان به رگ هايمان واريز مي شود.
و توي اي شهيد كوچه ما
نگذار
اي حلقه ملكوتيان را نگين
نگذار بميرم از تعفن جاهليت متمدن
اي افسانه حقيقي تاريخ
اي رستم رسته از جان
اي شهيد!
[CENTER]جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد
[/CENTER][CENTER]نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد
[/CENTER][CENTER]بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم
[/CENTER][CENTER]مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد
[/CENTER][CENTER]شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت
[/CENTER][CENTER]فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد
[/CENTER][CENTER]تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
[/CENTER][CENTER]مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد
[/CENTER][CENTER]کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز
[/CENTER][CENTER]می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد
[/CENTER][CENTER]یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت
[/CENTER][CENTER]یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد
[/CENTER][CENTER]هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها
[/CENTER][CENTER]تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد...[/CENTER]
بسم ربّ الشهدا
با سلام و عرض ادب
همراهان گرامی تا جناب رضا -دی تشریف بیاورند و موضوع جدیدی اعلام بفرمایند،اگر صلاح می دانید
می توانیم راجع به دو موضوع:"وقایع زاریا و به شهادت رساندن شیعیان نیجریه" یا به مناسبت ایّام
میلا مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و امام صادق علیه السلام،شعر بگوئیم.
:Gol::Gol::Gol:
دیگر امشب از حسینیه، صدا نمیرسد
[FONT=fixedsys]از منارهها صدای ربّنا نمیرسد
[FONT=fixedsys][FONT=fixedsys]غیر منطقی است اینکه از سراسر جهان
[FONT=fixedsys]مرهمی به زخم شهر "زاریا" نمیرسد[FONT=fixedsys][FONT=fixedsys]گرد غم نشسته روی سینه پیمبر و
[FONT=fixedsys]تلخیاش به غصهای به جز منا نمیرسد[FONT=fixedsys][FONT=fixedsys]شیعه با شهادتش عجین شده است و ریشهاش
[FONT=fixedsys]جز به مکتبِ عظیمِ کربلا نمیرسد[FONT=fixedsys][FONT=fixedsys]ای مدافعان صلح! در کجا نشستهاید؟
[FONT=fixedsys]پس چرا صدایتان به گوش ما نمیرسد؟![FONT=fixedsys][FONT=fixedsys]ربّنا! عنایتی بکن به ما که تا ظهور
[FONT=fixedsys]هیچکس به داد بچهشیعهها نمیرسد
ببخشید یه سوال داشتم اینجا فقط شعرهای شخصی گفته میشه یا از شاعرای دیگه هم شعر میزارید؟
با سلام و ادب خواهر گرامی
اصل این است که شعر از خودتان باشد و اگر شعر دیگری است نام شاعر را ذکر بفرمائید.
:Gol:
خیلی ممنونم حبیبه خانم
بزن طبّال جانا وقت شادی است
برقص ای دل که چون میلاد دلبر است
چراغانی کنید این کوچه هارا کان
محمد رحمت العالم جهان آمدَ است
هو الله
ای روح جهان شاه شهان احمد مختار
ای هر دو جهان گشته به خال تو گرفتار
ای لعل لبت در صفت روح فزایی
کرده همه را جمله چو مرغان هوایی
ای مرتبت تو شده مشکل برِ اذهان
جسم است جهان و تو برایش به مثل جان
در لوح قَدَر عکس تو چون دیده بدیده است
از کلّ جهان عشق تو را جمله گزیده است
ای بر سر أحباب، چونان تاجِ خلافت
ای عشق رها از حدّ و ای عین صِرافت
وجهِ ربّی و چشم جهان راغبِ دیدار
عینی تو و اجزاء جهان سایه به دیوار
ای صادر اوّل، که دوم نیست برایت
ظلُّ اللهِ اعظم،همه جانها به فدایت
با حُبّ تو تشدید شده عینِ وجودم
عشق تو به جان بود زمانی که نبودم
از صدر ازل نقش تو بر لوحِ دلم بود
بر نقشه ی عشق تو شده تارِ دل و پود
از خاکِ شما کلّ وجودم بسرشتند
بر لوحِ جبین، نام شما را بنوشتند
زان نیست مرا عشق دگر در دل و در جان
حُبّ تو بود غایت دین و مُخِ عرفان
آقا به نسیمت نظری کن به عنایت
از نفس پلیدش شده نزدت به شکایت
ای روح و روان،روح و روانم بده از خویش
بی لطف لبانت نبرم هیچ، من از پیش
[CENTER][FONT=fixedsys]بیقرار تؤام و در دل تنگم گِلههاست
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]آه! بیتاب شدن عادت کم حوصلههاست
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]بیتو هر لحظه مرا، بیم فرو ریختن است
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]مثل شهری که به روی گُسل زلزلههاست
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]دیدنت آرزوی روز و شب چلچلههاست
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]باز میپرسم از آن مسئلة دوری و عشق
[/CENTER][CENTER][FONT=fixedsys]و ظهور تو جواب همة مسألههاست
[FONT=courier new, courier, mono]اللهم عجل الولیک الفرج [/CENTER]