کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
با چشم مهربان تو تسخیر میشود
هر روز پشت پنجره می ایستم وبعد..
اشکی که تا گونه سرازیر میشود
این خوابها که همسفر هر شب منند
یک روز مو به مو همه تعبیر میشود
اللهم عجل لولیک الفرج
از نو جمعه رسید و باز دلگیرم
از نو است که ختم الفرج میگیرم
مشکل اشک و دعا نیست که اثر ندارد
دل من است که از حال او خبر ندارد
از ذکر مدام اوست که جان میگیرم
ورنه بی لطف و کرم او که میمیرم
الهی از فراق مهدی دگر تاب ندارند
دیریست که منتظرانش خواب ندارند
اوست که حتما سحری می آید
ای عاشقان از او خبری می آید
می آید و میگیرد انتقام خون مادر را
می آید و می آورد حیدر و آل حیدر را
آن روز می رسد که فاطمیه می شود مکان
آن روز می رسد که مهدیه می شود زمان
[FONT=microsoft sans serif]خاك را غرق نور خواهد كرد
[FONT=microsoft sans serif]روزي از اين كوير. اين برهـــــــــوت [FONT=microsoft sans serif]ابر رحمت عبور خواهــد كرد
[FONT=microsoft sans serif]دل مارا كه خشك و پژمرده است [FONT=microsoft sans serif] همــــچو باغ بلور خواهد كرد اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَجَ. [FONT=microsoft sans serif]
مولاي من! کاش در همين جمعه ميآمدي تا نگاه منتظران را پايان بخشي.
يا صاحب الزمان! بيا و نرگسهايي را که نثار راهت کردهام با قدومت معطر کن تا تبرکي باشد براي ابديتم. حضورت را با تمام وجود حس ميکنم. بيا و ظهور کن تا با افتخار، تو را به دشمنان نشان دهم و عظمت تو را به رخ ظالمان بکشم. ----------------
مولاي من! اي يوسف دورافتاده از کنعان امت اسلام! اي قلب تپنده قرآن، اي نور ديده، اي غريب، اي اسير جهل امت، اي رانده شده از شهر و ديار، اي باديه نشين غمهاي بي پايان، اي مصداق «اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت». کجايي آقا؟
-------------
ـ يوسف زهرا ما منتظران، همچون تشنهايم در کويري داغ. کي باشد که بيايي و شربت سرد و گوارايت را بر لبهاي تشنه و خشکيده ما بنوشاني؟ دير زماني است که صبحهاي جمعه صدا مي زنيم: «أين ابن فاطمة الکبري». آيا ميآيد روزي که نداي «انا ابن فاطمة الکبري» را از کنار خانه کعبه بشنويم؟ --------------------
ديشب در امتداد افق، نگاهم خيره مانده بود و هرچه صدايم مي زدند گويا بيدار نميشدم. نميخواستم بيدار شوم. غرق در فکر آمدنت بودم. يوسف فاطمهh، بيا و اين طلسم خيره نگاهم به اشک ديدار باطل کن تا «متي ترانا و نراک» براي من هم مصداق پيدا کند. سخت است شماتت دشمنان. سخت است! ---------------------
* اين جمعه هم گذشت و آقا نيامدي. اي عشق ناديده... اين بار هم نيامدي. اي زيباترين و اي غايب ترين آشکار... تا کي به يادت و به نامت و بدون حضورت در انتظار بنشينيم و به کدامين مسير، چشم به راه بمانيم؟خوشا روزي که بيايي و مژده حضورت را من... بر زبان برانم و غلامت شوم.
----------------
هر آينه به اميد ظهور تو، با يک سبد گل نرگس، آمدنت را به انتظار مينشينم، اما آقاي من! چقدر غمانگيز است غروب آدينه، وقتي يک بغل اشک و بغض و دعا را ضميمه دلم ميسازم. به اميد آدينهاي ديگر و ظهور سبز تو.
---------------------
به هر ريسماني که آويختيم بريد.
به هر شاخهاي که نشستيم، شکست
و بر هر ستوني که تکيه زديم، افتاد
تنها تويي که حق محبت را تمام و کمال، ادا ميکني
به ما هم الفباي محبت بياموز...
آنقدر بی لیاقتيم که بعد از هزار ُ اندی سال هنوز چله نشین انتظاریم !
امّا روی دلمان حک کردیم ، خورشید از آن ِ پنجرههایی است که هرگز بسته نمیشود !
آقا
پنجره ی دلمان را هر روز با یاد ِ تو باز میکنيم، یقین داريم که روزی نزدیک خواهی آمد ../.
+
مانده ام با غم ِ هجران نگارم چه کنم ؟!
عمر بگذشت ُ ندیدم رخ ِ یارم چه کنم ؟!
چشم آلوده کجا ؟! دیدن ِ دلدار کجا ؟!
چشم ِ دیدار رُخ یار ندارم !
چه کنم ؟
جمعه ها می رسد و می رود و می مانیم
اشک بر گونه ی ما می دود و می مانیم
باز هم جمعه رسیدست ولی یار که نیست
باز هم عمر هدر می رود و می مانیم...
اللهم عجل لولیک الفرج
کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
با چشم مهربان تو تسخیر میشود
هر روز پشت پنجره می ایستم وبعد..
اشکی که تا گونه سرازیر میشود
این خوابها که همسفر هر شب منند
یک روز مو به مو همه تعبیر میشود
اللهم عجل لولیک الفرج
از نو جمعه رسید و باز دلگیرم
از نو است که ختم الفرج میگیرم
مشکل اشک و دعا نیست که اثر ندارد
دل من است که از حال او خبر ندارد
از ذکر مدام اوست که جان میگیرم
ورنه بی لطف و کرم او که میمیرم
الهی از فراق مهدی دگر تاب ندارند
دیریست که منتظرانش خواب ندارند
اوست که حتما سحری می آید
ای عاشقان از او خبری می آید
می آید و میگیرد انتقام خون مادر را
می آید و می آورد حیدر و آل حیدر را
آن روز می رسد که فاطمیه می شود مکان
آن روز می رسد که مهدیه می شود زمان
دعا پشت دعا برای آمدنت
گناه پشت گناه برای نیامدنت!!!
دل درگیر است ، کدام آخر؟؟ آمدنت یا نیامدنت.
تعجیل در ظهورش صلوات
[FONT=times new roman]رفقا لطفا به صلوات هاتون [FONT=times new roman]و[FONT=times new roman]عجل فرجهم[FONT=times new roman] هم اضافه كنيد
باتشكر
[FONT=microsoft sans serif]
از انتظار خسته ام و یا دلم گرفته است؟
تو مدتی است رفته ای , بیا دلم گرفته است
نگاه سرد پنجره به کوچه خیره مانده بود
گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است
گذشتم از هزاره ها در امتداد دوری ات
به ذهن من نمی رسد کجا دلم گرفته است
به چشم خود ندیده ام شکوه چهره ی تو را
شبی بیا به خواب من , بیا دلم گرفته است
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
[FONT=microsoft sans serif]شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
[FONT=microsoft sans serif]آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
[FONT=microsoft sans serif]این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
[FONT=microsoft sans serif][FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]خم ابروی تو در یادم و هنگام نماز
توشدی قبله من در طلب و روی نیاز
شده قد قامت من قامتت ای سرو روان
همه اجزا و وجودم شده در سوز وگداز
سجده گاهم شده آن نرگس مست نگران
بنده عصیان چو کند مهر تواش آرد باز
گر تورحمت نکنی با من مسکین صنما
به که گویم غم دل یا به کدامین آواز[FONT=microsoft sans serif]
سلامتی ، خشنودی و تعجیل در فرج مولای خوبی ها صلوات
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم
[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=microsoft sans serif]
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَجَ.
[FONT=microsoft sans serif]
عاقبت او ظهور خواهـــــــــــد كرد
[FONT=microsoft sans serif]خاك را غرق نور خواهد كرد
[FONT=microsoft sans serif]روزي از اين كوير. اين برهـــــــــوت
[FONT=microsoft sans serif]ابر رحمت عبور خواهــد كرد
[FONT=microsoft sans serif]دل مارا كه خشك و پژمرده است
[FONT=microsoft sans serif] همــــچو باغ بلور خواهد كرد
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَجَ.
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=microsoft sans serif][FONT=microsoft sans serif]
باز هم جمعه شد و غصّه ی من تازه شده
درد این بی خبری بی حد و اندازه شده
باز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم

از از دوری تو خسته و درمانده شدم[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=microsoft sans serif]
بوی عطر یار دارد جمعه ها
[FONT=microsoft sans serif]خدایاتا به کی هجران مهدی !
به دستم حسرت دامان مهدی!
الهی هر بلا از حضرتش دور
[FONT=microsoft sans serif]اللهم عجل لولینا الفرج 
الهی من بلا گردان مهدی
[FONT=arial]
[FONT=microsoft sans serif]
یه لحظه بایست و یک جمله بگو
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]اللهم عجل لولینا الفرج 
[FONT=microsoft sans serif]تعجیل در فرج آقامون حجّة ابن الحسن المهدی(عج) صلوات
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم
[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=microsoft sans serif]اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَجَ.
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]
کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد
سوار صاعقه پا در رکاب خواهد شد
کدام جمعه ز عطر بهشتي گل ياس
بهار غرق شميمي گلاب خواهد
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)
[FONT=microsoft sans serif]من و دل کندن از دلبر محاله
دلم با دلبرم در شور و حاله
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]ما ساکن عصر جمعه هاییم
تو منتظری که ما بیاییم
[FONT=microsoft sans serif]غربت چه حکایت غریبیست
آقا تو کجا و ما کجاییم . . .
[FONT=microsoft sans serif]اللهم عجل لولیک الفرج
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=microsoft sans serif]چون نمایان شود آن یوسف کنعانی ما
افکند ولوله ای شور و نوید آورد او
تا بتابد به جهان پرتو خورشید رخش
بگذرد شام سیه صبح سپید آورد او
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَجَ.
مولاي من! کاش در همين جمعه ميآمدي تا نگاه منتظران را پايان بخشي.
يا صاحب الزمان! بيا و نرگسهايي را که نثار راهت کردهام با قدومت معطر کن تا تبرکي باشد براي ابديتم. حضورت را با تمام وجود حس ميکنم. بيا و ظهور کن تا با افتخار، تو را به دشمنان نشان دهم و عظمت تو را به رخ ظالمان بکشم.
----------------
مولاي من! اي يوسف دورافتاده از کنعان امت اسلام! اي قلب تپنده قرآن، اي نور ديده، اي غريب، اي اسير جهل امت، اي رانده شده از شهر و ديار، اي باديه نشين غمهاي بي پايان، اي مصداق «اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت». کجايي آقا؟
-------------
ـ يوسف زهرا ما منتظران، همچون تشنهايم در کويري داغ. کي باشد که بيايي و شربت سرد و گوارايت را بر لبهاي تشنه و خشکيده ما بنوشاني؟ دير زماني است که صبحهاي جمعه صدا مي زنيم: «أين ابن فاطمة الکبري». آيا ميآيد روزي که نداي «انا ابن فاطمة الکبري» را از کنار خانه کعبه بشنويم؟
--------------------
ديشب در امتداد افق، نگاهم خيره مانده بود و هرچه صدايم مي زدند گويا بيدار نميشدم. نميخواستم بيدار شوم. غرق در فکر آمدنت بودم. يوسف فاطمهh، بيا و اين طلسم خيره نگاهم به اشک ديدار باطل کن تا «متي ترانا و نراک» براي من هم مصداق پيدا کند. سخت است شماتت دشمنان. سخت است!
---------------------
* اين جمعه هم گذشت و آقا نيامدي. اي عشق ناديده... اين بار هم نيامدي. اي زيباترين و اي غايب ترين آشکار... تا کي به يادت و به نامت و بدون حضورت در انتظار بنشينيم و به کدامين مسير، چشم به راه بمانيم؟خوشا روزي که بيايي و مژده حضورت را من... بر زبان برانم و غلامت شوم.
----------------
هر آينه به اميد ظهور تو، با يک سبد گل نرگس، آمدنت را به انتظار مينشينم، اما آقاي من! چقدر غمانگيز است غروب آدينه، وقتي يک بغل اشک و بغض و دعا را ضميمه دلم ميسازم. به اميد آدينهاي ديگر و ظهور سبز تو.
---------------------
به هر ريسماني که آويختيم بريد.
به هر شاخهاي که نشستيم، شکست
و بر هر ستوني که تکيه زديم، افتاد
تنها تويي که حق محبت را تمام و کمال، ادا ميکني
به ما هم الفباي محبت بياموز...
به فداي نخ آن شال سياهت...


عصريك جمعه دلگير،دلم گفت بگويم بنويسم
كه چراعشق به انسان نرسيده است؟
چرا آب به گلدان نرسيده است؟
چرالحظه باران نرسيده است؟
...وهركسي كه در اين خشكي دوران به لبش جان نرسيده است،
به ايمان نرسيده است.
وغم عشق به پايان نرسيده است.
بگو حافظ دل خسته زشيرازبيايدبنويسدكه هنوزم كه هنوزاست،
چرايوسف گمگشته به كنعان نرسيده است؟
چراكلبه احزان به گلستان نرسيده است؟
دل عشق ترك خورد،گل زخم نمك خورد،زمين مرد،
خداوند گواه است،دلم چشم به راه است؛ ودرحسرت يك پلك نگاه است.
ولي حيف نصيبم فقط آه است و همين آه خدايا برسد كاش به جايي؛
برسد كاش صدايم به صدايي...
عصراين جمعه دلگير وجود توكناردل هربيدل آشفته شود حس،
توكجايي گل نرگس؟
به خداآه نفس هاي غريب توكه آغشته به حزني است زجنس غم وماتم،
زده آتش به دل عالم وآدم
مگراين روز وشب رنگ شفق يافته درسوگ كدامين غم عظمي
به تنت رخت عزاكرده اي اي عشق مجسم كه به جاي نم شبنم
بچكدخون جگردم به دم از عمق نگاهت
نكندبازشده ماه محرم كه چنين ميزند آتش به دل فاطمه آهت
به فداي نخ آن شال سياهت
به فداي رخت اي ماه بيا،
صاحب اين بيرق واين پرچم واين مجلس واين روضه واين بزم تويي؛
آجرك الله،عزيزدو جهان يوسف درچاه،دلم سوخته ازآه نفس هاي غريبت
دل من بال كبوترشده،خاكسترپرپرشده،
همراه نسيم سحري روي به فطرس معراج نفس
گشته هوايي وسپس رفته به اقليم رهايي
به همان صحن وسرايي كه شما زائرآني
وخلاصه شود آياكه مرا نيزبه همراه خودت زير ركابت ببري
تابشوم كرب وبلايي؛ به خدا درهوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد،
نگهم خواب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گويندبه انگشت اشاره:
مگراين عاشق بيچاره ي دلداده ي دل سوخته ارباب ندارد؟
توكجايي؟توكجايي شده ام بازهوايي...
گريه كن گريه وخون گريه كن آري كه هرآن مرثيه را خلق شنيده ست
شماديده اي آن راواگرطاقتتان هست كنون من نفسي روضه مقتل بنويسم؛
وخودت نيز مددكن كه قلم دركف من همچوعصا دركف موسي بشود
چون تپش موج مصيبات بلنداست.
به گستردگي ساحل نيل بلند است.
...واين بحرطويل است وببخشيداگراين مخمل خون برتن تبدارحروف است
كه اين روضه ي مكشوف لهوف است.

عطش برلب عطشان لغات است
وصداي تپش سطربه سطرش همگي موج مزن آب فرات است.
وارباب همه سينه زنان كشتي آرام نجات است؛
ولي حيف كه ارباب((قتيل العبرات)) است؛
ولي حيف كه ارباب ((اسيرالكربات))است؛
...ولي هنوزم كه هنوزاست حسين بن علي تشنه ياراست
وزني محو تماشاست زبالاي بلندي،
الف قامت اودال همه هستي اودركف گودال و سپس آه كه؛((الشمر...))
خداياچه بگويم كه(( شكستند سبو را وبريدند...))
دلت تاب ندارد به خدا باخبرم ميگذرم ازتپش روضه كه خود غرق عزايي،
تو خودت كرب و بلايي؛
قسمت ميدهم آقا به همين روضه كه درمجلس ما نيز بيايي،
تو كجايي.... توكجايي....
مولای من:
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم
در عصرهاي انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار
خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي
تنهايي شو كلبه غريبي ام را پيدا كن
كنار بيد مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام
در كلبه را باز كن به سراغ بغض خيس پنجره برو
حرير غمش را كنار بزن مرا خواهي ديد....
با بغضي كويري كه غرق عصاره انتظار است
چشمم در انتظار دیدن تو پیر میشود
چهرهام با اشک دل تطهیر میشود
گویند که آمدنت نزدیک است، افسوس
چه زود برای عاشقانت دیر میشود
--
چرا دلم نمیشود ز سوز سینهام جدا
این همه اشک تا به کِی؟ این همه آه تا کجا؟
مکر و دغل، حرص و زنا، خیانت و شرک و ریا
ام الفساد شد جهان، مهدی فاطمه بیا
جمعه یعنی یک هوای غصه دار
جمعه یعنی لحظه لحظه انتظار
جمعه یعنی یک سما فریاد و آه
جمعه شد آقا کجایی؟ بین راه!
[FONT=arial]مــولای ؛ وقــت آمـــدنــت دیــر شـد بـیــــــــــا
ایــن دل در انـتـظــار تــــو پــیــر شـد بـیــــــــــا
دیــدم بــه خـــواب امـــدی از جــاده هـای دور
گـفـتـم دلـــم ؛ خــواب تـو تـعـبـیـر شد بـیـــــــا
ایــن جــمـعـه هـــم گــذشت ، ولـیـكن نیامدی
آیـــات غــربــتـم هــمــه تـفـسیر شد بـیـــــــــا
گــفـتی كه پـاك كن دلـت ازهرچـه غیر ماست
قــلـبـم بـــه احــتــرام تــو تطــهــیرشـدبـیــــــــا
مهدی جان!
این جمعه هم گذشت...
وتو بازهم نیامدی...
اما خیالی نیست...
مراخیال تو ،بیخیال عالم کرد...
[FONT=arial]مهربانم، عالم از توست.... غریبانه چرا می گردی؟
اللهم عجل لولیک الفرج
آنقدر بی لیاقتيم که بعد از هزار ُ اندی سال هنوز چله نشین انتظاریم !
امّا روی دلمان حک کردیم ، خورشید از آن ِ پنجرههایی است که هرگز بسته نمیشود !
آقا
پنجره ی دلمان را هر روز با یاد ِ تو باز میکنيم، یقین داريم که روزی نزدیک خواهی آمد ../.
+
مانده ام با غم ِ هجران نگارم چه کنم ؟!
عمر بگذشت ُ ندیدم رخ ِ یارم چه کنم ؟!
چشم آلوده کجا ؟! دیدن ِ دلدار کجا ؟!
چشم ِ دیدار رُخ یار ندارم !
چه کنم ؟
بسم الله
هجر تو ز درد وداغ دلگیرم کرد
اندوه غم زمان زمین گیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعه ها، پیرم کرد
جمعه ها می رسد و می رود و می مانیم
اشک بر گونه ی ما می دود و می مانیم
باز هم جمعه رسیدست ولی یار که نیست
باز هم عمر هدر می رود و می مانیم...
اللهم عجل لولیک الفرج
مهدي جان تقويم ما هنوز بهاري نديده است
بـــشکن ســـــکوت يـــــــخ زده ي انـــــتظار را
در انزوای خودم با تو عالمی دارم...
اللهم عجل لولیک الفرج