لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز
نازنین اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست نوبهارم در فراقت هیچ کس محزون نشد منجی انسانیت اینجا شرایط جور نیست گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت می کنند این دعاها بر زبان است جنسشان مرغوب نیست مهربان، اینجا همه مرعوب دنیا گشته اند
طوق ها بر گردن است و، هیچکس منصور نیست
گر چه در هر صبح و شام، داد از تمنای ظهورت می زنند
این تمنا بر لبان است؛ قلبشان مشروب نیست
یادگار رحمت للعالمین! اینجا کسی از رحمتت چیزی نگفت
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد
تو نیستی انگار...
این همان شعر شبانگاه همه جمعه ی پی در پی ماست
این همان حس غریب دل پر درد من است
این همان است آشنای اشک های دیده ام
اما دمی هم که تامل میکنم
باید اینگونه نوشت :
تو هستی ولی انگار دلم محو تماشای خیالی دگر است
تو هستی و منم آن ناسی حرف های شما
تو هستی ای امید دل زهرا(س)
من که دانم کوله ی راهم از چه پر است
اما تو بیا و منگر بر بَدیَم
بیا و نظری دار بر دل مخروبه ی این سائل در راه نگران
من هنوز میمانم
و هنوز منتظرم ...
یا ابا صالح المهدی متی ترانا و نراک
اللهم عجل لولیک الفرج
مولا بعد از چندین هفته دوباره اومدم به میعادگاه*مون... به جایی که دقائق به یاد شما بودن رو برام زنده می*کنه... جایی که بوی شما رو می*ده و همه*چیش برای شما و به نام شماست...
آقاجون...! تو این مدت که به ظاهر از وعده*گاهمون دور بودم، اتفاقات زیادی افتاده، چیزای زیادی بهم دادین و شایدم و یه چیزایی رو از دست دادم...
ولی مولا، می*خوام دوباره اونچه که از دست دادم و با کمک و دعای شما، پس بگیرم...
می*خوام از پله*های انتظارتون بالا برم... می*خوام دوباره تو راهی قدم بذارم که بهش امید دارم...
می*خوام بازم منتظر و کنیز صفحات انتظارتون باشم...
آقا... ببخشید کوتاهی و دوری*مون رو... ببخشید سست بودن و ضعیف بودن*مون رو...
یا خلیفة الرحمن... برای شروع دوباره، به دعای شما محتاجیم...
دعامون کنید...
دعامون کنید تا دوباره لحظه*هامون رنگ و بوی شما رو بگیره...
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت...
مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:
" گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید...
به يادش باشيم
وقت اذان التماس دعاي فرج
پـسر فاطمـة هر بار مرا مے بخــشد
/ با هـمین مرتبه صد بار مرا مے بخشد
/ حال او بد شـده از هر عمل ننگــینم
/ با همان حالت بـیمار مرا مے بخـشد
- اللهم عـــجل لولیـــک الفــــرج -
اَللّهُــمَّ عَجِّــل لِـوَلیِّــکَ الفَــرَج
چه ظالمانه یادمان میرود که هستی، ما که روزی مان را ازسفره تو می بریم و می خوریم.
میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی!
یا صاحب الـــزمـــان شــرمنده ایم . . .
اَللّهُــمَّ عَجِّــل لِـوَلیِّــکَ الفَــرَج
چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ،
و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .
مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد .
خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند .
در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .
مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند .
به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد .
شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود .
نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...
و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد .
آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .
در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند .
مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد ... .
مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد . در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند . حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد .
در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود . در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد . در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند . مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .
امروز جمعه است و متعلق به مولایمان امام زمان (روحی و ارواحنا فداه) ، داشتم با خودم فکر میکردم ما به اندازه روز جمعه هم عاشق نشدیم! آخر روز جمعه توانسته به آقایمان تعلق پیدا کند اما ما هنوز نتوانستیم...
غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار می گیرد نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار می گیرد
دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار می گیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار می گیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد
تمام دلخوشیم یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار می گیرد
اگر که یار نخواهد به جلوه غم ببرد
دل زهیر چو شبهای تار می گیرد
[h=5]فقط دلیل جدایی ز تو گناه من است
ثمر از این همه غفلت دل سیاه من است
همیشه ذكر تو را من به روی لب دارم
كه نام تو گل زهرا دلیل راه من است
ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است
بیا و نور فكن كه چهره تو ماه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است
گواه قلب حزین سردی نگاه من است
بگو به آن دو ملك در سیاهی قبرم
كه این غلام قدیمی بارگاه من است[/h]
[FONT=times new roman]باز در انتظار روی چو ماهت نشسته ام
باز در حسرت دیدار خورشید دلشکسته ام
اشکم به گونه بلغزید و باز می گریم
جانم به لب رسید ز فراق یار و خسته ام
ترسم به اسمان نرود ناله های این حزین
زین گوشه ی زمین پست که اندر نشسته ام
قلبم چو خون شده ز فراق یار مهربان
دانم ز نا پاکی قلبم ره ببسته ام
ای دل امان بده که دمی با یار بگذرد
زانرو که ز فراقش زنجیرها گسسته ام
جانا به جان رسید ز فراقت جان ما بیا
داند خدا که ز هجرت دلشکسته ام
جمعه ها از پس هم میگذرند
عاشقان دل به خدا می سپرند
چشمهای منتظر بسته نشد
دلهای بی قرار خسته نشد
چشم ها باز است و دلها پر زشور
تا که مهدی جان بنماید ظهور
درپس هر جمعه کلی آه است
که او نیامد تا کند ما را مست
بر زبان عاشقانش آید
شاید این جمعه بیاید،شاید
:Gol:
از حسین مظلوم تر آقای هم عصر شماست
العجل هاتان دروغ و کوفه هم شهر شماست
گوشتان «هل من معین» صاحبش(عج) را کر شده؟
خب دلیلش لقمه های همچنان زهر شماست
ماجراهای حسین تنها برای گریه نیست
عبرتی تلخ است و اکنون این زمان بهر شماست
خون اصغر، دست سقا، رنج های زینبی
قیمتی حد هدایت دارد و نذر شماست
بر قدم هایت نظر کن در کدامین لشکری
با ولایت همرهی یا قسمتش قهر شماست؟
بی تعارف بی ولایت یا حسین گفتن جفاست
مسلِم مهدی خود بشناس هم عصر شماست
یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست
لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز
نازنین اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست
نوبهارم در فراقت هیچ کس محزون نشد
منجی انسانیت اینجا شرایط جور نیست
گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت می کنند
این دعاها بر زبان است جنسشان مرغوب نیست
مهربان، اینجا همه مرعوب دنیا گشته اند
طوق ها بر گردن است و، هیچکس منصور نیست
گر چه در هر صبح و شام، داد از تمنای ظهورت می زنند
این تمنا بر لبان است؛ قلبشان مشروب نیست
یادگار رحمت للعالمین! اینجا کسی از رحمتت چیزی نگفت
دائم از شمشیر و گردن صحبت است و،هیچکس مجدور نیست
ای گل نرگس، حضورت را کسی هشیار نیست
لحظه ای چشمانشان را شستشوی آب نیست
از تو گفتن ها
به تيراژ بي نهايت چاپ مي شود،
مي رود کتابخانه ها.
عمل کردن اما هنوز
در انبارهاي غفلت
خاک کج فهمي مي خورد!
[FONT=courier new]یا مهدی ادرکنی
ترسم که شعر سنگ مزارم این شود:
"او جمال یوسف زهرا ندید و رفت"
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد
تو نیستی انگار...
این همان شعر شبانگاه همه جمعه ی پی در پی ماست
این همان حس غریب دل پر درد من است
این همان است آشنای اشک های دیده ام
اما دمی هم که تامل میکنم
باید اینگونه نوشت :
تو هستی ولی انگار دلم محو تماشای خیالی دگر است
تو هستی و منم آن ناسی حرف های شما
تو هستی ای امید دل زهرا(س)
من که دانم کوله ی راهم از چه پر است
اما تو بیا و منگر بر بَدیَم
بیا و نظری دار بر دل مخروبه ی این سائل در راه نگران
من هنوز میمانم
و هنوز منتظرم ...
یا ابا صالح المهدی متی ترانا و نراک
اللهم عجل لولیک الفرج
گل نرگسم سلام...!
مولاجان سلام...!
مولا بعد از چندین هفته دوباره اومدم به میعادگاه*مون... به جایی که دقائق به یاد شما بودن رو برام زنده می*کنه... جایی که بوی شما رو می*ده و همه*چیش برای شما و به نام شماست...
آقاجون...! تو این مدت که به ظاهر از وعده*گاهمون دور بودم، اتفاقات زیادی افتاده، چیزای زیادی بهم دادین و شایدم و یه چیزایی رو از دست دادم...
ولی مولا، می*خوام دوباره اونچه که از دست دادم و با کمک و دعای شما، پس بگیرم...
می*خوام از پله*های انتظارتون بالا برم... می*خوام دوباره تو راهی قدم بذارم که بهش امید دارم...
می*خوام بازم منتظر و کنیز صفحات انتظارتون باشم...
آقا... ببخشید کوتاهی و دوری*مون رو... ببخشید سست بودن و ضعیف بودن*مون رو...
یا خلیفة الرحمن... برای شروع دوباره، به دعای شما محتاجیم...
دعامون کنید...
دعامون کنید تا دوباره لحظه*هامون رنگ و بوی شما رو بگیره...
العجل العجل یا مولای یا صاحب*الزمان
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
میگم مولای من :
بی سر وپا به سر شود
بی دل و جان به سر شود
بی تو به سر نمیشود
بی همگان به سر شود
بی من و ما به سر شود
بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمیشود
درد مرا دوا تویی
رنج مرا شفا تویی
تشنه ام و سقا تویی
بی تو به سر نمیشود
در دل و جان من تویی
جان و جهان من تویی
بی تو به سر نمیشود
می*گویند این روزها در محل تکیه زدنت به کعبه دوربین مخفی نصب کرده*اند
و شبانه روز تک تیراندازانی مشرف بر خانه خدا درحالت آماده باش هستند!
آری مهدی جان؛ دشمنانت بیش*تر باورت کرده*اند
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهیم
این زمان فصل حضور است اگر ما خواهیم
گر که آماده شود لشگر حق او آید
زین گذر وقت عبور است اگر ما خواهیم
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت...
مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:
" گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید...
به يادش باشيم
وقت اذان التماس دعاي فرج
من برای آمدنت ای تک سوار گل دل را پر پر
قران به سر گرفته فریاد کنان باز نوحه سر می کنم
اشک چشمم اگر کم است برایت دلم را آب میکنم . . .
یا امام زمان ....
یک روز می افتد ؛
آن اتفاق خوب را می گویم ...
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛
هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه ...
السلام علیک یا صاحب الزمان
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
دلم دوباره ببين که شده پريشانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عزيز فاطمه ای جان من به قربانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
برای روز ظهورت، برای آمدنت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چقدر مانده که کامل شوند يارانت؟
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
بگو چگونه بيايم چگونه آقا جان
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به جستجوی تو و خيمه و بيابانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بس است اين همه دوری بس است هجرانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
تو را قسم به صبوری قلب منتظران
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عزيز فاطمه برگرد سوی کنعانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
عدالت علوی تو خواب اين شهر است
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]فدای آن لبه ی ذوالفقار برانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
اگر چه لايق احسان تو نبودم من
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هميشه شامل من بوده است احسانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
از اين حجاب پر از ابر آسمان، آخر
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ظهور می کند آن روی ماه پنهانت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مهرداد مهرابی
از پرده برون آی دلم غرق تمناست
تقصیر دلم نیست تماشای تو زیباست
در حلقه عشاق ز رحمت گذری کن
تا جلوه حسنت نگرند از چپ و از راست
چرا هیچ از حج بازگشته ای پیامت را به ما نمیاورد
چرا بودنت را باور نداریم
چرا شرمنده نگاهت از همین نزدیکی ها نیستیم
بیا که منتظریم
بیا تا جهان پر از عدل و داد شود
اللّهم عجّل لولیک الفرج
مهدي(عج) جان..
وسط جاذبه اين همه رنگ
نوكرت تا به ابد رنگ شماست
بيخيال همه مردم شهر
دلم آقا به خدا تنگ شماست..
اللّهم عجّل لوليك الفرج
یا صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه
نبودنت را با ساعت شنی اندازه گرفته ام
یک صحرا گذشته است .
:Ghamgin:
واسه ظهورش صلوات
اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
زخم دل هجران زدگان را تو شفایی
درد غم بی نسخۀ ما را تو دوایی
عالم همه جا پر شده از تیرگی محض
ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی
مگذار که با ما همه عالم بستیزند
ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی
سوگند به تنهایی تنهای مدینه!
تنها تو فقط منتقم خون خدایی
تو وارث بازوی علمدار حسینی
تو پاسخ فریاد تمام شهدایی
با خون دل و اشک روان هر شب جمعه
با مادر خود فاطمه (سلام الله علیها) در کرببلایی
ای کاش که یک لحظه به چشم همه عالم
ز آن گوشۀ شش گوشه به ما رخ بنمایی
ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم
تو در دل مایی و ندانیم کجایی
گفتم دعایی کنم بهر ظهورت
دیدم تو دعایی تو دعایی تو دعایی
میثم همه گوش است که از خویش بگویی
کعبه همه چشم است که در کعبه درآیی
حاج غلامرضا سازگار
"آقاااااااااا........"دلم برای دیدنت پر کـــــ ـ ـ ـ ـ نه!! پر پرمیزنـــــــــــــــــــــــــــــــــــه:(
سلام بر تو و جمعه های تب دار چشم براهت
ماه من
تا گرفته ای نماز آیات می خوانم...
اللهم عجل لولیک الفرج
به دنبال ردی از پیشانی ات...
تمام مهرهای مسجد را بوسیده ام...
کاش از دلبر نشانی داشتیم .. .
شـرمنده مـولا ..
عـادت کـرده ام هـر وقـت دیگـر کـاری نداشـتم یاد شـما بیـافتم ..
الان کجـایی گـل نرگـس؟
شـاید در سـجده ای.. .
شـاید در حـال گریه ..
شـاید در بین الحـرمین قـدم میزنی ...
شـاید در کـویری . بیـابانی . جـایی هق هق گـریه هایتـان بلـند شده .. .
قـربانت شوم .. پرونده ی اعمـال مرا زمین بگـذار .. به چه امـیدی هر دوشـنبه و پنجشـنبه مرورش میکـنی ؟!
من یکـی آدم بشـو نیسـتم .. .
و چـیزی ندارم غیر اینکـه مثل گذشـته بگـویم :
شـرمنده ام .. .
. .. اللـهم عجـل لولیـک الفـرج .. .
جُمعـﮧ ها طبع من احساس تغزُل دارد . . .
ناخودآگاه بـﮧ سمـــت تو تمــایُل دارد
بی تو چندیست ڪه در ڪار زمین حیرانم
مانده ام بــــے تو چرا باغچـﮧ ام گُل دارد . . . ؟
شاید این باغچه ده قرن بـﮧ استقبالت ؛
فرش گُستــــرده و در دَسـت گلایُل دارد !!
تا بـﮧ ڪی یڪسره یڪریز نباشــــے شب و روز ؛
ماه مخفــــے شدنش نیز تعادل دارد . . .
ڪودڪی فال فروش است و بـﮧ عشقت هر روز
مــــے خرم از پسرڪ هر چه تفال دارد !
یازده پله زمین رفت بـﮧ سمت ملڪوت . .
یڪ قدم مانده زمین شوق تڪامُل دارد
هیچ سنگـــے نشود سنگ صبورت ، تنها ؛
تڪیه بر ڪعبـﮧ بزن ، ڪعبـﮧ تحمل دارد . . . .
{گمنام}
پـسر فاطمـة هر بار مرا مے بخــشد
/ با هـمین مرتبه صد بار مرا مے بخشد
/ حال او بد شـده از هر عمل ننگــینم
/ با همان حالت بـیمار مرا مے بخـشد
- اللهم عـــجل لولیـــک الفــــرج -
برای فرمانروایی که زنده است ولی غریب واقع شده است دعا کنید
خلوتی با او داشته باشید.
او مهربانترین فرد عالم است
یا مهدی
اَللّهُــمَّ عَجِّــل لِـوَلیِّــکَ الفَــرَج
چه ظالمانه یادمان میرود که هستی، ما که روزی مان را ازسفره تو می بریم و می خوریم.
میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی!
یا صاحب الـــزمـــان شــرمنده ایم . . .
اَللّهُــمَّ عَجِّــل لِـوَلیِّــکَ الفَــرَج
مولایم !
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و
حنجره ام تو را فریاد می زند،تو که تجلی عشقی
قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی
کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم
تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی
حکومت عدل جهانی ...
چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ،
و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .
مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد .
خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند .
در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .
مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند .
به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد .
شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود .
نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...
و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد .
آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .
در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند .
مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد ... .
مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد . در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند . حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد .
در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود . در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد . در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند . مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .
بیتابتر از جان پریشان در شب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
آقا جـــــان دریابـــــــــــ
هـــــیــــچ داری از دل مــــهــــدی خــــبـــــر؟
گـــریــه هـــای هـــر شــبــش را تا ســحــر؟
او کـــه اربــــاب تـــــمــــام عــــالـــم اســت
مــن بــمــیــرم سـر بـه زانــوی غــم اسـت
شــیــعــیان مـهـدی غریب و بی کس اسـت
جــان مـولا مـعــصـیـت دیـگر بـــس اســت
شـیـعـیان بــس نـیــسـت غـفلت هـایــمـان؟
غـــربـــت و تـــنــهــایـــی مـــولایــــمــان؟
مــا عـــبــد و عــــبـــیـــد دنــیـا گشته ایــم
غــافــل از مــهـــدی زهــرا گــشـــتـه ایـم
سـلامــتـی وجــود نـازنـــیــنــش صــلــوات
صداى سم سمند سپيده مى آيد
يلى كه سينه ظلمت دريده مى آيد
گرفته بيرق تابان عشق را بر دوش
كسى كه دوش به دوش سپيده مى آيد
طلوع بركه خورشيد تابناك دل است
ستاره اى كه ز آفاق ديده مى آيد
بهار آمده با كاروان لاله به باغ
به دشت ژاله گل نودميده مي آيد
به سوى قله بي انتهاى بيداري
پرنده اى كه به خون پر كشيده مى آيد
درآن كران كه بود خون عاشقان جوشان
شهيد عشق سر از تن بريده مى آيد
به پاسدارى آيين آسمانى ما
گزيده اى كه خدا برگزيده مى آيد
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز جمعه است و متعلق به مولایمان امام زمان (روحی و ارواحنا فداه) ، داشتم با خودم فکر میکردم ما به اندازه روز جمعه هم عاشق نشدیم! آخر روز جمعه توانسته به آقایمان تعلق پیدا کند اما ما هنوز نتوانستیم...
اللهم عجل لولیک الفرج
یازهرا(س)
ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است
بیا و نور فكن كه چهره تو ماه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است
گواه قلب حزین سردی نگاه من است
عـمـری به انتظار نشــستـم نیــامــدی
چـشم از همه به غیر تو بستم نیامدی
ای مـایـه امــیـد بــشــر، رشــتــه امـیـد
از هرکســی بجـز تو گـسـستم نیامدی
ای خضر راه گمشدگان در مسیر عشق
چشم انتظـار هرچـه نـشستم نیامدی
ای سـرو سـرفـراز گــلــستـــان زنــدگی
دیدی مگر حقـیرم و پـســتــم نــیـامدی
گفتی دل شکـسته بـود جـای من فقط
این دل به خـاطـر تـو شکســتم نیامدی
عـمــری در آرزوی تــو آخــر شــد و هـنوز
در آرزوی روی تــو هــســتـم نــیــامــدی
مست گنــاه، مـرد حــقـیقــت نمی شود
دیدی همیشه غافل و مــستــم نـیامدی
زندان تن کلـیــد نـــدارد به غـــیـــر مـــرگ
چــون از رگ حــیــات نـرستــم نـیـامـدی
[FONT=microsoft sans serif]محتاج منم، عاشق بیتاب تویی تو
[FONT=microsoft sans serif] لب تشنه منم، آنکه پی آب تویی تو
سرمست شده هر آنکه از جام تو نوشید
مخمور شرابم و می ناب تویی تو
با نور تو گمگشته ی شب های ضلالت به ره آید
من نیز پی نورم و مهتاب تویی تو
این قصّه کمی دگر به سر می آید
آن یار که رفته از سفر می آید
با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر
با سیصد و سیزده نفر می آید
غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار می گیرد نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار می گیرد
دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار می گیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار می گیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد
تمام دلخوشیم یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار می گیرد
اگر که یار نخواهد به جلوه غم ببرد
دل زهیر چو شبهای تار می گیرد
يعقوب را داغ جدايي پيركرده
آن پيرمرد كور را اين دور بودن
از دار اين دنيا تمامأ سير كرده
قحطي ايمان بدتر از قحط طعام است
قحط غذا بر قحط دين تغيير كرده
ما روسياهان را سپيدي فتح باب است
تير گنه بر قلب ها تأثير كرده.
اين روزها بازار دنيا از چه گرم است
خورشيد مهر موج را تبخير كرده
دنيا به راه منجي عالم نشسته.
كار جهان پيش قدومت گير كرده
از كربلا تا غزه اوج بي قراريست
شيطان از اين آدم كشي تقدير كرده
دنيا شده يعقوب نابيناي كنعان
يعقوب را داغ جدايي پير كرده
شاعر : محمدصادق باقي زاده
ای آشنای درد ما ، مهدی بیا مهدی بیا
ای یاور درمانده ها ، مهدی بیا مهدی بیا
فرمانده و رهبر تویی ، آقا توئی سرور توئی
ای وارث آل نبی، مهدی بیا مهدی بیا
بینم اگر رخسار تو ،بوسه زنم بر پای تو
بر چهره زیبای تو ،مهدی بیا مهدی بیا
مهدی تو هستی در دلم ، نور امیدی سرورم
عنوان کنم راز دلم ، مهدی بیا مهدی بیا
سلطان قلب ما توئی ،درمانده ایم مولا توئی
درمان درد ما توئی ،مهدی بیا مهدی بیا
شمعها همه افروخته ، پروانگانش سوخته
چشمها به راهت دوخته ،مهدی بیا مهدی بیا
ما جملگی لب تشنه ایم ، بی تاب و هم سرگشته ایم
ساقی به تو دل بسته ایم ،مهدی بیا مهدی بیا
اصغر ندیده روی تو ، عاشق شده بر خوی تو
قربان تار موی تو ، مهدی بیا مهدی بیا
علی اصغر قهرمانی
گویند:
یوسف گم گشده باز اید به کنعان غم مخور.....
اما..........
اخر داستان, یعقوب به سمت یوسف رفت
در حیرتم....
برای وصال......
ما باید برویم یا او بیاید
شاید ما هنوز یعـــــــقوب نشدیم
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی....
[h=5]فقط دلیل جدایی ز تو گناه من است
ثمر از این همه غفلت دل سیاه من است
همیشه ذكر تو را من به روی لب دارم
كه نام تو گل زهرا دلیل راه من است
ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است
بیا و نور فكن كه چهره تو ماه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است
گواه قلب حزین سردی نگاه من است
بگو به آن دو ملك در سیاهی قبرم
كه این غلام قدیمی بارگاه من است[/h]
از نو شکفت نرگس چشم انتظاري ام
گل کرد خار خار شب بي قراري ام
تا شد هزار پاره دل از يک نگاه تو
ديدم هزار چشم در آيينه کاري ام
گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم
از خويش مي روم که تو با خود بياري ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باري مگر تو دست بر آري به ياري ام
کاري به کار غير ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاري ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بي قرار
با رود رو به سوي تو دارم که جاري ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا , بيا
زان پيشتر که پاک شود يادگاري ام
[FONT=times new roman]باز در انتظار روی چو ماهت نشسته ام
باز در حسرت دیدار خورشید دلشکسته ام
اشکم به گونه بلغزید و باز می گریم
جانم به لب رسید ز فراق یار و خسته ام
ترسم به اسمان نرود ناله های این حزین
زین گوشه ی زمین پست که اندر نشسته ام
قلبم چو خون شده ز فراق یار مهربان
دانم ز نا پاکی قلبم ره ببسته ام
ای دل امان بده که دمی با یار بگذرد
زانرو که ز فراقش زنجیرها گسسته ام
جانا به جان رسید ز فراقت جان ما بیا
داند خدا که ز هجرت دلشکسته ام
جمعه به جمعه چشم من، منتظر نگاه تو
کی دل خسته ام شود معتکف پناه تو؟
زمزمه لبان من، این طلب است از خدا
کاش شوم من عاقبت، یک نفر از سپاه تو ...
آقا! بیا که بی تو، پریشان شدن بس است. از دوری تو، پاره گریبان شدن بس است.
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است.
یعقوب، دیده ام چه قَدَر منتظر شود یعنی مقیم کلبه احزان شدن بس است.
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است.
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟ تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟ بس است.
خسته شدم از این همه بازی روزگار مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است.
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است.
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است.
اِحیا نما در این شب اَحیا، دل مرا دل مردگی و این همه ویران شدن بس است.
آقا! بیا به حقّ شکاف سر علی (ع) از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است.
[FONT=times new roman]اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ...
[FONT=times new roman]دَخِیلِکَ یا وَصِیَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ اَیُّهَا القائِمُ المُنتَظَرُ المَهدِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا ... یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
[FONT=times new roman]... الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکْنا اَدْرِکْنا اَدْرِکْنا، الأَمانَ الأَمانَ الأَمانَ....
[FONT=times new roman]ژ
[FONT=times new roman]بی تو، یک روز نشد خوب به فردا برسد. یا دعا از سر سجاده به بالا برسد.
[FONT=times new roman]زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو کی به آخر نفس این شب یلدا برسد؟
[FONT=times new roman]چشم باران زده کوچه به راه است هنوز کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد.
[FONT=times new roman]حسرت یخ زده پنجره ها را دریاب تا به گرمای دمت، فصل تماشا برسد.
[FONT=times new roman]سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده نکند کار دوباره به اگر ها برسد.
[FONT=times new roman]درد دیرینه یک قوم، تو را می خواند با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد.
[FONT=times new roman]اگر از عمر جهان، ثانیه ای باقی بود باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد.
[FONT=times new roman]شجره نامه ما، مثل سحر معلوم است. چون به سر سبزی سرشاخه طوبی برسد.
[FONT=times new roman]بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
[FONT=times new roman]اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ،
فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ، وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً،
[FONT=times new roman]حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
همگی بخوانیم یکصدا و دعا کنیم برای ظهورش...
مهدی جان !
ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
جمعه ها از پس هم میگذرند
عاشقان دل به خدا می سپرند
چشمهای منتظر بسته نشد
دلهای بی قرار خسته نشد
چشم ها باز است و دلها پر زشور
تا که مهدی جان بنماید ظهور
درپس هر جمعه کلی آه است
که او نیامد تا کند ما را مست
بر زبان عاشقانش آید
شاید این جمعه بیاید،شاید
:Gol:
از حسین مظلوم تر آقای هم عصر شماست
العجل هاتان دروغ و کوفه هم شهر شماست
گوشتان «هل من معین» صاحبش(عج) را کر شده؟
خب دلیلش لقمه های همچنان زهر شماست
ماجراهای حسین تنها برای گریه نیست
عبرتی تلخ است و اکنون این زمان بهر شماست
خون اصغر، دست سقا، رنج های زینبی
قیمتی حد هدایت دارد و نذر شماست
بر قدم هایت نظر کن در کدامین لشکری
با ولایت همرهی یا قسمتش قهر شماست؟
بی تعارف بی ولایت یا حسین گفتن جفاست
مسلِم مهدی خود بشناس هم عصر شماست
در سراپرده چشمان خود آن چشم به راه!
نازنينا! نفَسى اسبِ تجلّى زين كن
كه زمين، گوش به زنگ ست و زمان، چشم به راه
آفتابا! دمى از ابر برون آ، كه بُوَد
بى تو منظومه امكان، نگران، چشم به راه