.ღ خــلوت با خــدا... ღ.

تب‌های اولیه

3592 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

تنها نشسته ام.... خدای من !....آنقدر خسته ام که تنها تو میدانی !...می دانی ؟!!.....یقین دارم که از عمق تنهاییم آگاهی....
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را
*خدای مهربانم ای بی کران نازنین *گاهی آنقدرغرق در غفلت میشوم و گمان می کنم کسانی رو دارم که همیشه برایم ماندنیند ولی امشب با تمام وجود فهمیدم که بدون تو تنهاترینم.

[=Impact]توبه از جرم وخطا،حال سحر مي خواهد

خلوت نيمه ي شب اشك بصر مي خواهد

وادي طور همين هيئت هر هفته ي ماست

ديدن نور خدا اهل نظر مي خواهد



لطیفا !!!

کار آن دارد، که با تو کاری دارد.

یار آن دارد، که چون تو یاری دارد.

او که در دو جهان تو را دارد، هرگز کی تو را بگذارد !


عجب آن است که، او که تو را دارد، از همه زارتر می گذارد !

او که نیافت ، به سبب نایافت می زارد .


او که یافت ، باری چرا می گدازد ؟ !

در بر آن را که چون تو یاری باشد ******* گر ناله کند سیاه کاری باشد

"پیر هرات"

خدایا، آن دم که تو را ندا می‏کنم، صدایم را بشنو و چون تو را می‏خوانم،

پاسخم ده و چون با تو راز می‏گویم، مرا دریاب که به سوی تو گریخته‏ام و

پیش روی تو ایستاده‏ام.

پریشان و گریان و امیدوار، چشم امید به سوی تو دوخته‏ام:Graphic (61):

به سوی تو که از درونم آگاهی و از راز دلم با خبری. خدایا،

اگر من لایق رحمت تو نیستم، ولی تو سزاوار لطف و کَرَم بی‏ پایانی

پس مرا از لطف و کَرَمت بی ‏نصیب مساز، ای مهربان‏ترین :Graphic (16):

اي خداوند
به علماي ما مسئوليت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنايي
و به روشنفکران ما ايمان
و به متعصبين ما فهم
و به فهميدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پيران ما آگاهي
و به جوانان ما اصالت
و به اساتيد ما عقيده
و به دانشجويان ما نيز عقيده
و به خفتگان ما بيداري
و به دينداران ما دين
و به نويسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نوميدان ما اميد
و به ضعيفان ما نيرو
و به محافظه کاران ما گستاخي
و به نشستگان ما قيام
و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حيات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فرياد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شيعيان ما علي(ع)
و به فرقه هاي ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبينان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهي
و به همه ملت ما همت، تصميم و استعداد فداکاري
و شايستگي نجات و عزت
ببخش

خداي مهربون
الرحمن الراحمين
من جاهل دركت نمي كنم
يه كمي دانام بفرما...:Gol:
خدايا زيارت اربابم و قسمتم بفرما...
(خواهش ميكنم اگه دل نوشته امو مطالعه فرموديد براي اجابت شدن دعام
با دل پاكتون برام دعايي بفرماييد...):Gol:

خدایا!

فردا برای تنّبه دیر است.امروز هشیارمان کن!

زینب سادات;90141 نوشت:
خدایا خسته ام!

خدایا مگه نگفتی " فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان "
خدایا مگه نگفتی " ادعونی استجب لکم "
خدایا منم گفتم " امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء "

خدیا مگه نگفتی " و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا "
خدایا منم گفتم " حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم "

خدایا شماره دفعاتی که اینجوری دلم شکسته و اومدم به درگاهت از دستم خارج شده!
خدایا کی می رسه؟ نوبت من کی می رسه؟ کی درو به روم باز می کنی؟
ای کاش قدرت داشتم و میفهمیدم! می فهمیدم که میخوای امتحانم کنی! یا صلاحم نمیدونی! یا حکمتته! یا انقد گناهکارم که حالا حالا ها باید در بزنم!
یا شاید اگه درو به روم باز کنی ، من برم و خودمو گم کنم و دیگه پیدام نشه! خدایا من که خودمو اینجوری نمی بینم ولی تو بهتر میدونی!

خدایا تویی که از من و پنهان من خبر داری ، ببین چند ساله دارم در می زنم؟
خدایا تو صابرین رو بشارت دادی و دوستشون داری! پس کمکم کن که صبور باشم!
خدایا تو متوکلین رو دوست داری پس کمکم کن که توکل کننده واقعی باشم و کم نیارم!

مهربونترینم منو از شر آنچه طاقتشو ندارم در امان نگه دار!
خدایا در حقم آنچنان کن که تو شایسته شی نه من! که اگه به من باشه لیاقت نگاهتو ندارم!



:hamdel:خدایا:hamdel: هنوز منتظرتم....

خدايا ما براي رهايي از جهنم يا وصال بهشت بندگي نميكنيم ما مشتاق توييم پس ما را درياب كه بهترين ياور تويي

الهی! گهی به خود نگرم، گویم از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم از من بزرگوارتر کیست

ای معشوقه ی همه ی جان های عاشق ...........

فرزانه ترم کن تاجهان بینی بیاموزم و اندیشه های والاتر بدارم

توانای ام ده تا لبی خندان و گفتاری شیرین بدارم

و ناامیدان را امیدوار سازم

:Gol::Gol::Gol:

خدایا به من در برابر مشکلات صبر بده و کمک کن تا ببخشم کسانی را که در حقم ستم کرده اند. آمین.

به نام او که هست و خدایی می کند

ساعتها و دقیقه ها و ثانیه هایش دیگر فراموش شده است.
زمانی را میگویم که در ایستگاه آرزوها نشسته بود تا قطار مهربانی هایت از راه برسد.
نشسته بود با بلیط انتظار در دست و دلی بی تاب دیدار!
ابتدای نشستنش ایستگاه پر بود از مسافر .زن و مرد و جوان و پیر !
هرکس بی صبرانه بلیطش را در دست داشت و گه گاهی که قطاری از راه می رسید مشتاقانه به بلیط نگاه می کرد که جا نماند.
ثانیه ها آمدند و رفتند و دقیقه ها یک به یک گذشتند.
و قطارها نیز آمدند و رفتند و ایستگاه خالی و خالی تر شد!
اینک مدتهاست که ساعتها تبدیل به سالها می شوند و دخترک همچنان در ایستگاه منتظر نشسته است!
تنهای تنها!
او همچنان منتظر است تا قطار از راه برسد.
نزدیکش نشستم و گفتم : دختر تنها ! خسته نیستی از اینهمه انتظار و دلتنگی؟ مدتهاست که در و دیوار ایستگاه صدای بوق قطاری را نشنیده است. برگرد و برو !
لبخندی زد و گفت : هر شب که هوا تاریک می شود ، نا امید تر از همیشه من و همدمم اشک، ساعتهای شب را به روز می رسانیم و من هر شب تصمیم میگیرم که همینکه همدمم آرام شد دستش را بگیرم و به خانه تنهایی ام برگردم ، اما هر صبح که خورشید نورافشانی اش را شروع میکند دوباره ندایی در درون من فریاد می زند که دخترک ! آفتاب بالا آمده است ، نگاه کن ! خدا هنوز هست و دارد خدایی میکند.
ومن همچنان می مانم تا قطاری دیگر از راه برسد!

خدایا من هم منتظرم ، مدتهاست که منتظرم، دستم را بگیر که تاب و توانم از دست رفته است!

بسم الله الرحمن الرحیم

تا بحال گل آفتابگردان را دیده اید؟
آفتابگردان عاشق آفتاب است.
هر صبح که آفتاب طلوع میکند ، سربلند میکند و عاشقانه رو به آفتاب می کند و با چشمانی بی قرار هر طرف که آفتاب گشت می گردد.
ظهر که می شود ، گل آفتابگردان صاف و مستقیم و با شکوه ایستاده است و در نهایت شور است که آفتاب دارد مستقیم بر سرش نورافشانی میکند.
اما همینکه غروب شد ، دیگر نه آفتاب را می بینی و نه روی ماه آفتابگردان را:Ghamgin: آفتابگردان از غم دوری و افول خورشید مرده است!
ما انسانها هم عاشق خداییم ، اما چقدر بوی خدا را می دهیم؟
هرکسی با شنیدن نام آفتابگردان یاد آفتاب می افتد ؛ آیا کسی با شنیدن نام انسان یاد خداوند می افتد؟

خداوندا مرا چون آفتابگردانی خداگردان کن ، تا هرکس نامم را می شنود یاد تو بیافتد.


سلام خدای مهربون:Rose:
امیدوارم صدای من را از کوچه پس کوچه های دل تنگم بشنوی!!!
من زمانی دانستم آرزو یعنی چه،که دانستم انتظار یعنی چه!!!
انتظار من بوی گل نرگس می دهد.
عصر جمعه دلمان از روز کاری فردا می گیرد وخیال می کنیم دل تنگ مولایمان هستیم،دیگران را نمی دانم اما من به این انتظار عادت کرده ام.دل تنگم،دل تنگ.
فقط همین! :Rose:

ای خدا !
مگر نه توحید اولین و برترین نعمت و موهبت به خلایق است !؟
مگر نه اینکه تو خود به رسم بنده نوازی ، خلایقت را در کوره های بلا می گدازی ، تا با الفبای توحید ، آشنایشان سازی ؟!
اگر ره آورد امواج بی امان بلا ، توحید توست ، هزار خیر مقدم به هرچه درد و داغ و بلاست.


وقتی قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
وقتی نمیتوانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌

و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشكند
وقتی احساس‌ میكنیم

بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛

وقتی امیدها ته‌ میكشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد

وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ …

:roz:خدایا، تو را می خوانیم :roz:

:goleroz:

خدایا
درمانده ام
هیچ پناهی ندارم
تنها یاورم تویی
دیروز ترا خواندم و نشانه ای برایم فرستادی که به لطف تو امیدوار شدم
خدا
می ترسم تنهایم مگذار
بازم کمک کن
ای تنها یاور واقعی من
کمکم کن
کمکم کن

من خدا را دارم

سفری می باید

سفری بی همراه

گم شدن تا ته تنهایی محض

سازکم با من گفت

هر کجا ترسیدی

از سفر لرزیدی

تو بگو از ته دل من خدا را دارم

من و سازم چندیست که فقط با اوییم


خدایا
عجب از آدمی، که نشانه‌هایت را می‌بیند و انکارت می‌کند
و عجب از تو که انکارش را می بینی و مهربانی میکنی . . .

و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین.

خدایا مکر کسانی که در حقم مکر کردند به خودشان باز گردان.

می گویند خدا نزدیک است ولی یاد گرفتیم در آسمان بدنبالش گردیم و من می گویم خدا همه جاست

چگونه دانه ای که در زیر خاک پنهان می شود و همه او را فراموش می کنند فصلی بعد همه عاشق رویش می گردند

خدایا نمی دانم آن دانه چگونه تو را خواند تا توانست به عظمت رسد ولی این را می دانم هر وقت دنیا را فراموش کنیم و امیدی به آن نداشته باشیم فرصتی می یابیم تا در قلبمان پذیرای تو باشیم و آن لحظه معنای زندگی را درک می کنیم

خدایا توفیق ده تا بتوانیم معنای واقعی زندگی را درک کنیم !

:goleroz:

به نام خدا

نمی خواهم گله و شکایت کنم همه کس بی کسی هایم!
نمی خواهم از نارضایتی بگویم که رضایم همه در رضای توست!
اینها که می گویم را به پای درد دل بگذار و دلتنگی
می دانم که می دانی ، می گویم تاکمی خلاص شوم از اینهمه بی قراری!
تو تنها آشنایم هستی که وقتی با تو از دلتنگی میگویم ، بدون آنکه حرفهایم را چماق کنی و بر سرم بکوبی ، لحظه به لحظه در بی قراری هایم شریک می شوی و آنقدر دل به دلم می دهی تا آرامم کنی!
نمی دانم چرا گاهی یادم می رود که تو را دارم و دلم به قاعده چندین رودخانه ، باران اشکش را پشت دیوارهای سرسخت پلکانم ذخیره میکند!
نمی دانم ! می گویند اشک هایت باشد برای روز مبادا!
روز مبادا مگر کی می رسد؟
به قول شاعر که میگفت : در تقویم هیچ روزی به نام روز مبادا نیست!
روز مبادا مگر غیر از روزی است که تو را گم میکنم و دل خوش به یاد دوستانم می شوم که گاهگاهی ، ماهی، سالی، قرنی شاید یاد این طهور گرفتار در غمها را بکنند؟
روز مبادا مگر غیر از روزی است که به خیال خودشان می خواهند از دردهایم بکاهند اما برعکس تبر می زنند بر ریشه همه امیدهای کال من ؟
روز مبادا همان روزی است که تو نیستی!
گاهگاهی که دلم تنگ می شود برای تو ، و ذهنم قادر نیست این واقعیت را درک کند ، شروع به مرور خاطرات روز و هفته و ماه و سال میکند تا ریشه اینهمه اضطراب را بیابد!
می کاود و می کاود و می کاود!
در آخر هم می یابد ؛ گاهی داغ فراق دوستان ، گاهی غصه مرگ عزیز تازه ازدست رفته ، یا چه میدانم نمره ، کلاس ، کتاب ، سوال بی جواب...!
همه اینها هست و همه اینها نیست بهانه اینهمه دلتنگی!
بهانه تویی ! اصل تویی ! از ابتدا هم اصل تو بودی و جواب تو بودی برای همه سوالهای بی پاسخم!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونانکه بایدند
نه بایدها....
بهانه این است که من هنوز نتوانسته ام آرام گاه دل آرامی برای گریه هایم بیابم.
شاید هم یافته ام اما گاهی آدرسش را فراموش میکنم.
ای دلیل باران
ای سرسبزی دشتها از تو
ای آرامش آسمان
ای خروش طوفان از تو
ای همه کس
ای تنها
ای تنهای تنها
مرا لحظه ای در تنهایی و حسرت رها مکن
من فقط تو را می خواهم و در خودم فقط تو را می جویم.
پناهم باش که ستون بی پناهی دلم شکسته است!!!

الهی
اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.

خدایا
به کف ، یه قطره دل دارم
بلطف خویش دریا کن...

الهى



در شگفتم از آنکه کوه را مى‏شکافد تا به معدن جواهر دست‏یابد

ولی خویش را نمیکاود تا بمخزن حقائق برسد . . .

.

به نام خدا

ای دلیل باران
دلم گرفته از این روزهای بی باران
گرفته تر از روزهای بارانی
گرفته تر از هرچه ابر باران زاست
هوای گریه ام شرجی است
اما چشمانم سر ناسازگاری دارند با دلم
خوشا به حال باران که اجازه اش را از تو میگیرد
خوشا به حال باران
این روزها گلدان کوچک یاس احساسم ترک برداشته است از بی آبی
لطفا بارانی بفرست
دلم برای گلبرگ های کوچک یاسم می سوزد که دل به روزهای خشکسالی خوش کرده اند!
بغض هزار ساله دوری از آفتاب پشت ابرت هر روز بزرگتر می شود از دیروز!
دلت برای چشمه ها نمی سوزد؟
آنها سالها و قرنهاست که فراموش کرده اند چشمه بودن را!
اگر باران لطفت را زودتر بر سرشان نبارانی دیگر از دست خواهند رفت!
آنگاه حتی اقیانوس ها هم برای احیای آنها کافی نخواهند بود!
می گویند باران یعنی نقطه چین تا خدا!
ما مسیر تا خدا را گم میکنیم در فصل رکود نمناکی عاطفه ها!
شاید نقطه چین تا خدا راهگشایی کند برای خیل گمگشتگان!
لطفا بارانی بفرست
لطفا مرا بگریان که به گریه محتاجم
ای دلیل باران!

اللهم عجل لولیک الفرج

الهی
ای آشنایم
تو خود میدانی که اگر بدانم توشه ام به اندازه سر سوزنی در پیشگاه تو پذیرفته خواهد شد از سر شوق چنان به شادمانی و سرور خواهم پرداخت که هرچه سنگ است از شورم بشورانم و هرچه ابر است بگریانم!

خوش به حال شماها
کاش من هم می تونستم حتی برای یه لحظه هم که شده خدارو صدا بزنم
یه کلمه باهاش حرف بزنم
برام دعا کنید

خدايا
به من صبر عطا کن تا بتوانم
انتظار نعمتهايت را بکشم



[=Microsoft Sans Serif]


اللهمّ إنّی أسألك برحمتك الّتی وسعت كلّ شیء...همه جا تاریك است، دعا خوان كمیل میخواند، مدتهاست كه كمیل نخوانده‌ام گرچه بارها شنیده‌ام اما امشب گویا همه چیز فرق دارد، حال خواندن ندارم، بار الها رحمتت همه چیز را فراگرفته است، حتی امشب را و مرا با تمام بدیهایم... گوش میدم، اللهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تهتك العصم...بر خود میلرزم، خدایا با من چه خواهی كرد؟ با این بار گناه هر لحظه انتظار رسوائی را میكشم، یعنی دیگر كارم تمام است؟ همیشه بن بست آدمی را بیچاره و مضطر میسازد، خدایا دستم خالیست چكنم؟...دعا خوان میخواند: و أسألك سؤال من اشتدّت فافته و أنزل بك عند الشّدآئد حاجته، هر وقت احساس میكنم دستم خالیست و به آخر خط رسیده‌ام بی‌اختیار خدا را میخوانم، چرا خدا را؟! مگر كسی غیر از او هم هست كه بی‌پناهان عمر تباه را دریابد و به نگاه رأفتش بنوازد؟!
همه جا ملك خداست، كجا بگریزم؟ و لا یمكن الفرار من حكومتك، خدایا من نمیخوام بگریزم، اگر از تو فرار كنم بسوی خودت فرار خواهم كرد، میدانم كه پناهم میدهی، میدانم میدانم...
دعا خوان میخواند: و كم من قبیح سترته، كاش از خجالت آب شوم و در زمین فرو روم، كار به همینجا تمام نمیشود، و كم من ثنآء جمیل لست أهلاً له نشرته...بدیهام را پوشانده‌ای و خوبیهائی كه از آن من نیست بین مردمان منتشر ساخته‌ای...خدایا قسم بخودت هرگاه از غضب و انتقامت غافل شدم و بر تو جرأت كردم شدت رحمتت مرا بخود آورد، گاهی طغیان میكنم و سركش میشوم، چشمان بینای تو را ندیده میگیرم و سخت میتازم، در این اوقات تنها لطف و مهربانی و رحمت توست كه مرا شرمسار میكند و بخود میاورد، كاش این شرمساری دوام بیاورد...
دیگر به كمیل گوش نمیده‌ام، یاد گناهان بیچاره‌ام میكند، دلم میخواهد فریاد بزنم...خدای من، من مخلوق تو هستم، خودت میدانی كه ضعیفم و روز به روز ضعیفتر شده‌ام و با این همه ضعف و حقارت در برابر تو قد علم كرده‌ام، بقول زینت عبادت كنندگانت: أنا الّذی علی سیّده اجتری، منم آن كسی كه بر آقای خود جرأت پیدا كرده، أنا الّذی عصیت جبّار السّمآء، منم آن كسی كه جبّار آسمانها را نافرمانی كرده...خدایا بارها و بارها بر من ترحم نمودی اینبار هم ترحم كن، از الوهیت تو هیچ كم نمیشود، خدا خدا خدا...
صدای اذان میاید و صدای بارش باران...

الهي : بي معني بودن زندگي تقصير هيچكس به جز خودمان نيست پس راهنمايمان باش تازندگيمان معني خدايي پيداكند

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ

و اگر در آتشم اندازی٬ به اهالی آنجا خواهم گفت که دوستت دارم.

"مناجات شعبانیه"

خواهان;143762 نوشت:
خوش به حال شماها کاش من هم می تونستم حتی برای یه لحظه هم که شده خدارو صدا بزنم یه کلمه باهاش حرف بزنم برام دعا کنید

سلام.
کسی رو در نظر بگیر که تو یه بیابون داغ تک و تنها مونده...
داره از تشنگی جونش رو از دست میده...
با تمام وجودش آب رو می طلبه...
بعد از دور یه چشمه آب خنک و زلال رو می بینه...
اون چه حالی بهش دست می ده؟
خداوند از بازگشت بنده اش بیشتر از اون کسی که توی بیابون داغ آب پیدا می کنه خوشحال میشه...

:Gol:

الهی بی پناهان را پناهی
پناهم ده، بگردانم خدایی

الهی تو مریضان را شفایی
مریض معصیت گشتم، دوایی

:Gol:

خدا؟
خداا؟
خدا
جونم کجایی؟
دارم صدات میزنم
خدا، چرا نگام نمی کنی؟
چرا باهام قهری؟
می دونم خودم مقصرم
اما
خدا یادت رفته که بهت می گفتم من ضعیفم؟ گفتم من رو تنها نذار؟
یادت رفته می گفتم اگه من و به حال خودم رها کنی کم میارم؟
خدا؟
ازم خسته شده بودی؟
دیدی تو کارهام اخلاص نیست بیرونم کردی؟
نگفتی من کجارو دارم برم؟
آقای زاهدی می گفت من بنده ی توام. مال توام. هر چی گفتم من که برا خدا بندگی نکردم
باز حرف خودش و می زد. اگه اینجوره چرا بنده تو رها کردی؟

خدایا

سلاطین از گدای مستمند آیا چه می خواهند؟


من هیچی ندارم
اقرار می کنم نمی تونم. بارها بهت گفتم. پس چرا باز امتحانم می کنی؟
می خوای بهم ثابت کنی الکی میگم دوستت دارم؟
باشه باور نکن
ولی من باز میگم خدا. میگم با همه ی بدیهام دوستت دارم
اگه این دوست داشتنم حالت و به هم می زنه. اگه ازم بدت میاد
:geryeh:دست خودته، میتونی من و از رو زمین ورداری
هر کاری می خوای با من بکن
من سزاوار بدترین بلاها هستم

فقط بذار باهات حرف بزنم
این هم خواسته ی بی جاییه. چون تو اصلا نمی خوای صدای منو بشنوی. اذیت میشی
اینجا هم همه ی بنده های خوبت میان باهات حر فای قشنگ می زنن
می دونم جای من و حرفای من نیست. اما قول می دم دیگه اذیتت نکنم
منتظر می مونم که هر کاری دوست داشتی باهام بکنی تا دلت راضی شه

جواب هم ازت نمی خوام
چون خوب می دونم چی می خوای بگی
دلم نمیاد باهات خداحافظی کنم:geryeh:

سلام دوست خوبم

mahdiye;144623 نوشت:
سلام.
خداوند از بازگشت بنده اش بیشتر از اون کسی که توی بیابون داغ آب پیدا می کنه خوشحال میشه...


درسته. اما اگه روی برگشت و راه بازگشتی مونده باشه:Ghamgin:

خواهان;144789 نوشت:
سلام دوست خوبم

درسته. اما اگه روی برگشت و راه بازگشتی مونده باشه:ghamgin:

حضرت محمد (ص) می فرمایند:
خداوند از بنده اش خوشش می آید زمانی که گوید ( پروردگارا مرا ببخش زیرا که گناهان را کسی جز تو نمی بخشد ) میفرماید ای ملائکه من این بنده من دانسته است که گناهان را کسی جز من نمی بخشد شاهد باشید که من او را آمرزیدم.

بحارالانوار جلد 77 صفحه 67

به نام او

الهی
ای آشنایم
ای پناه بی پناهی هایم ، تکیه گاه بی پناهی دلم!
امشب همه ستاره ها در من بی تابی میکنند!
در من فریاد می زنند !
گویی تمام چشمه ها در من می جوشند!
گویی تمامی رودها در من جاری اند!
دلم برای تو تنگ است !
آرامشم را نمی دانم کدام گوشه جا گذاشته ام که تمامی آرامبخش ها آرامم نمی کنند.
آرامشی برایم بفرست ، آرامشی آسمانی ، آرامشی بهشتی!
امروز تنها به جرم دوست داشتنت دلم راشکستند !
تنها به جرم اینکه حرف از زودتر رسیدن به تو می زدم
حرفهایم هنوز کال بود که نرسیده چیدنش !
حرفهایم در دهانم یخ زد !
حرفهایم را نفهمیدند که تهمت زدند !
حرفهایم را دیگر با که بگویم جز تو که هیچکس نمیفهمد حرف یک عروسک گلی را !
حرفهای این عروسک گلی را فقط تو می فهمی بدون آنکه بشکنی اش !
نوبتی به من بده مهربانم ، دلتنگم و بی قرار !
تو خودت می دانی که دلتنگی چیست ، خودت وجودم را پر از دلتنگی کرده ای ، خودت به من آموختی دلتنگی نردبانی است که پله به پله مرا به تو نزدیک تر میکند !
امشب دلم تنگ است !
همه وجودم ، همان دو چشم رو به فردای آمدنی نزدیک
همان دو پرستوی مدام در جنبش
همه وجودم دلتنگ توست !
نوبتی هم به من بده !
خودت گفتی که ( ا لیس الله بکاف عبده )
با تمام وجودم کفایتت را فریاد میزنم
کفایتم کن !

خانه دوست کجاست
خانه دوست در آن عرش خداست

:parvane:

خانه دوست دران قلب پراز نور خداست

:parvaneh:وفقط دوست خداست :parvaneh:


الهی
ای آشنایم
چه شد که دست طهور را رهاکردی تا به هرکجا که میخواهد برود؟
چه شد که دیگر سراغی از او نمیگیری؟
چه شد که بی قرار تر از همیشه در بی قراری خودت را نشانش نمی دهی؟
چه شد که طهور انقدر تنها شد؟
چه شد که همه دست رد بر سینه اش زدند حتی تو بهترینم؟
چه شد که اشک هایش چون کارون خروشیدند و تو باز هم سد نبستی بر بی کسی دلش؟
چه شد؟
طهور که گفته بود فقط تو را می خواهد ؟
گفته بود باید یاریش کنی!
گفته بود دلتنگ است!
چه شد که باز چماق ها امروز برسرش کوبیده تر شد؟
چه شد که ستون بی پناهی دلش را هر روز برپا میکند و هر روز میشکنندش؟
چه شد؟
یا شاید من اشتباه آمده ام که در را باز نمیکنی؟
مگرنه که خودت گفتی خانه تو در درون قلبهای شکسته است؟
اینک این دلم را بنگر!
شکسته تر از شیشه های شهر است؟
پس چرا در را برویم نمیگشایی؟

جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه


بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صد بار

زین توبه که صدبار شکستم توبه


:roz:خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم
:roz:
و

آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم

کورش بزرگ

:roz::roz:

الهي و ربي من لي غيرك اسئله كشف ضري و نظر امري

خداي مهربون من! من حقير در حد خودم خيلي دوستت دارم:Gol:

به نام خدا
الهی
ای آشنای بیکسان
و ای امید بی پناهان
باز هم آمده ام
وقتی نمیبینمت می آیم با عصای سفیدی در دست !
کورکورانه دروازه ی امیدت را میجویم
قدم به قدم راه را نشانم میدهی !
با شاخه گلی ، با صدای چکاوکی و یا حتی با تخته سنگ کوچکی در مسیرم !
چشمانم نابینای دیدن توست اما شامه ام که عطر دل آویز گل را حس میکند !
چشم دیدن تو را ندارم اما گوش هایم که صدای روح بخش چکاوک را می شنود !
نمیبینمت اما پای لنگم که با تخته سنگ برخورد میکند !
عطر گل و صدای چکاوک مرا به سمت خود میکشد و تخته سنگ مسیرم را عوض میکند !
وآنگاه است که مسیر تا به تو را قدم به قدم می یابم !
وآنگاه است که می دانم لحظه ای تنهایم نگذاشته ای !
آنگاه است که یقین میکنم که تو مرا میبینی !
و آنگاه است که زمزمه میکنم ( أ لم یعلم بان الله یری )
الهی
ای آشنایم !
چه کنم با لحظه هایی که کورکورانه مسیرت را گم کردم ؟
چه کنم با ساعاتی که همه وجودم کسوف شد بر زندگی بندگانت ؟
چه کنم با دقایقی که بندگانت نماز آیات خواندند تا سایه تاریکیم از سرشان کم شود ؟
چه کنم با همه ثانیه هایی که تو بودی ، ومنتظر من !
ومن بودم ولی بدون یاد تو !
چه کنم با دقایق بر باد رفته عمرم ؟
راستی ثانیه های عمر من چگونه گذشت ؟

به نام او

الهی
ای آشنای لحظه هایم
شاید الفبای حرفهایم خواندنی نباشند
شاید دیکته نگاهم را نمیتوان نمره داد
اما من به یقین میدانم که تو حروف بی مشق را دیکته میکنی !
وبه یقین می دانم که صدایم را لمس میکنی وقتی که می خوانمت !
و وقتی می جویم و نمیبینمت ، تویی که می نویسی در قرنیه چشمهایم وسعت شکوهت را !
الهی
ای آشنایم
دلمان لک زد و پوسید
از بس اشک غم غربت بر آن چکید !
و زبانمان شاهراه غربت شد
از بس کز کرد و نالید!
الهی
ای آشنایم
برگ های همه تقویم های امسال هم به صفحه آخر رسید
از بس درد دلمان را در آن نگاشتیم
و جوهر خودکارهایمان تمام شد از بس غربت را قطره قطره بارید !
و هنوز هم گلدان خشک گوشه باغچه در اانتظار نم نم باران مهر توست !
الهی
ای آشنایم
حیف نیست که سرچشمه اشکهایمان سراب شود و دعاهایمان بر لبهایمان یخ ببندد !
حیف نیست که ( من ) ها و ( تو ) ها ، همچنام من و تو بماند و ما نشود ؟
ای سایبان بیابان ظلمانی ام
بر دانسته ها و ندانسته هایم بارم نمره مگذار
که تویی عشق من برای خواندن و نوشتن !
الهی آنگاه که از تو و باتو میگویم نمره تویی در حد لیاقت چشمانم !
کاش آنها نیز باور کنند وسعت تو را !

الهی و ربی من لی غیرک

به نام خدا

الهی
ای معبودم
آمده ام کمی واپس نگر باشم !
آمده ام اعماق گذشته ام را بکاوم !
آمده ام بگویم : سلام
سلام برتمامی لحظه هایی که خواستم به یاد تو باشم
سلام بر تمامی ساعاتی که ناخواسته یادت را درقلبم افکندی !
سلام بر تمامی ثانیه های اندک بودنم درکلاس درس عشقت !
سلام بر دقایق ناچیزی که خواستم باشم !
سلام بر حضور اندکم !
سلام بر امتحان ترم عاشقی
سلام بر نمره قبولی به شرط ارفاق مهربانیت !
و آه از تمامی دقایقی که باد فنا آنها را به یغما برد !
وآه از تمامی ساعاتی که در کلاس درس عشقت بودم و نبودم !
آه از نسرودنت !
آه از ندیدنت !
آه از نخواندنت !
آه از صندلی هایی که در کلاس روی آن نشستم و جاذبه بودنت را حس نکردم !
آه از دفتر کاهی مشقم که جز صفحه اولش نامت را به چشم خود ندید !
آه از کتاب شعرهایی که شعر داشتنت را ناتمام سرود !
آه از کوله باری که به گمانش راه تو را میپیمود !
الهی ای آشنایم
برهان و دلیل این همه چیست؟
و اینها چیست جز نیافتنت !
واینها همه چیست جز لطف و مهربانیت بر نیازمندی که با بی قراری هرصبح را به امید نشستن بر درس تو چشم میگشاید هرچند که تا ظهر هزاربار بر کلاس دیگران شاگرد اول میشود !
و هر روز دوباره قول میدهد و هر روز دوباره بدقول میشود !
الهی
دستم را بگیر تا وقتی عطرت را درفضا دیدم ویاد تو کردم و وقتی صدای نفس های سبزینه را شنیدم تنها امیدم سرودن دو بیتی از تو باشد !
آنوقت دیگر بر ریشه قلبم تبر نمیزنم و به آخرین شاخه درخت دلم خواهم سپرد که دستانش را به آستان بی نیازی تو حلقه کند !

الهی کیف ادعوک و أنا أنا و کیف اقطع رجاءی و أنت أنت
الهی وربی من لی غیرک

به نام خدا

الهی و ربی وانت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها

الهی
ای آشنایم
ضعیفم وناتوان واین تویی که قوت آسمان وزمینی

الهی ای آشنایم
تحمل درد این دنیا که اینگونه سخت است وای بر طهور و آن دنیایش


الهی ای آشنایم
چگونه میپسندی بر طهور سوختن در آتش جهنم را

دستم به دامانت ، راه راگم کرده ام ، چگونه بازبیابمش ؟

موضوع قفل شده است