.•✧✿صدرنشین کائنات ✿✧•. ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
تبهای اولیه
بی جهت نبود که علی اکبر ، خُلقاً هم شبیه رسول خدا شد ...
آقای کریم ادرکنا ... شما برای ظهور مولایمان دعا کنید@};-
عالم و آدم بداند من گداي مجتبايم عالم و آدم بداند من گداي مجتبايم حسن فطرس
هر چه هستم هر چه باشم از براي مجتبايم
از تولد يا كه نه روز ازل تا روز محشر
عاشق و مجنون و مست و آشناي مجتبايم
رو گرفته ماهِ امشب از حلولِ ماهِ زهرا
در نماز و سجدهي شكرِ خداي مجتبايم
عِطرِ ياس و ياسمن زد بر مشامِ روزهداران
من چو مبهوتان ديگر در هواي مجتبايم
جان دهم گر جان پذيرد، پيش پايش دل بميرد
خود به مسلخ ميبرم چون من فداي مجتبايم
اي تو يوسفتر ز يوسف، با كرم كنعانيام كن
تا شود روزي بگويم خاكِ پايِ مجتبايم
چشمِ ابري من امشب پر ز بارانِ مدينه
سينه گويد عقده دارِ عقدههاي مجتبايم
فطرس از بس در گلويش غم چو بغضي خانه كرده
قطرهي اشكش بگويد بي صداي مجتبايم
بين تمام حُسن فروشان حَسن يكي است چونانكه خالق احد ذوالمنن يكي است بين تمام حُسن فروشان حَسن يكي است عالم اگر شود زگل دل چمن چمن در باغ حسن مثل تو سرو چمن يكي است بين هزار خرمن گل مثل بوي تو بوي لطيف عطر گل ياسمن يكي است تو ماه عالمي و هزارانت انجمن گويند متفق كه مه انجمن يكي است هر كس كه ديد روي تو را بين پنج تن اقرار كرد كآينة پنج تن يكي است ماه خدا دو نيمه شد و گفت آسمان هرچند از ستاره پُري ماه من يكي است گرچه تو و علي و نبي را سه پیکر است جان تو و علی و نبی در بدن یکی است آن چارتن كه زير كسا باتواند پنج يك نور واحديد همانا سخن يكي است اسرار غيب آينه اي روبروي توست عين اللّهي و پيش تو سِرّ و علن يكي است صبر تو بست دست تو را ورنه دست تو با دست هاي حيدر خيبر شكن يكي است هرجا سفر كنم دل من در بقيع توست آري بر اين مسافر تنها وطن يكي است مردي چو جدّ و باب و حسين و تو نيست نيست چونانكه مثل حضرت صديقه زن يكي است مِهر تو ثبت مُهر مسلماني من است بي تو طريق كفر و مسلمان شدن يكي است هرچند نيست قابل وصف تو يا حسن
بهر علی نور بصر آمده باز به من راه سخن باز شد نای دلم زمزمه پرداز شد روزه ام ،اما زمدیح حسن یکسره قندست مرا در دهن مرغ دلم نغمه خوش ساز کرد تا حرم گمشده پرواز کرد نیمه مهی کرده دلم اعتکاف تاکه کنم گرد جمالش طواف شهر نبی طور تجلا شده غرق شعف خانه مولا شده بهر علی نور بصر آمده فاطمه را نیز پسر آمده شمس نقاب از رخ خود وا نمود تا که نگه بر مه زهرا نمود قوس و قزح طاق دو ابروی او بست زمین سلسله موی او شمه ای ازنور رخش مهر و ماه جمله گدایان درش شیخ و شاه خیل ملک ساقی میخانه اش عالمیان مست ز پیمانه اش حضرت جبریل بود مست او روزی میکال بود دست او با ملک الموت اگر مرگ ماست زندگی او به کف مجتبی ست هست کریمان همه از هست اوست بعد خدا رزق همه دست اوست حاتم طائی به سر خوان او حضرت داوود غزل خوان او صد چو کلیم آمده بر درگهش صد چو خلیل اند به قربانگهش یوسف کنعان شده آواره اش دست مسیحاست به گهواره اش کیست حسن یوسف اهل ولاست کیست حسن بانی کرببلاست کیست حسن معنی حبل المتین مرشد و پیر مه ام البنین کیست حسن ثانی پیغمبر است ثانی او نیز علی اکبر است کیست حسن محرم اسرار مام بعد علی حضرت دوم امام کیست حسن نیست بجز یک کلام حضرت زهراست علیها سلام یاسر رحمانی
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است در تن عاطفه ام، باز توان آمده است به! چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری! که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است چه نشستی که درِ میکده ها باز شده آی مستان خدا! پیر مغان آمده است بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر حال که صحبت مستی به میان آمده است روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید نمکِ سفره ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت سوره قدر شب پانزدهم نازل گشت فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است شب این شهر چنان روز منور شده است زودتر از همه مژده به پیمبر دادند نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت رطب سفره افطار پیمبر شده است طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است سفره ماه مبارک، برکت دارد، لیک با قدم های شما با برکت تر شده است چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند بر در خانۀ ارباب کریم آمده اند پادشاهیِ تو و من نیز همان مسکینی که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم سحری هم به کنار دل من بنشینی مستجاب است دعای من آلوده اگر پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی به صف مشتریانت نظر اندازی، گر ته صف یوسف دل باخته را می بینی کوه کن می شوم از شوق شکر خندهٔ تو آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی! ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی اولین سید آل علی و زهرایی حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو میوۀ عرشیِ پیغمبر ما بودی تو لقب سبزترین نور برازندۀ توست قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو چند باری همه دارایی خود بخشیدی از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش چون که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو؟ ماورای همه افکار نگاه تو بُود آخر عرش خدا، اول راه تو بود گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی گاه با آیۀ طفلین تو تفسیر شدی گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانو به گمانم دگر از زندگیت سیر شدی آه، آقای غریبم چه به روزت آمد چه شد آخر که تو در کودکیت پیر شدی؟ قاب شد در نگهت چهره یاس نیلی زده چشمان تو را برق شدید سیلی محسن عرب خالقی
ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن! ریحانهٔ محمّد و دردانۀ علی چارم نفر ز سلسلۀ پنج تن، حسن! جان جهان فدات که سلطان انبیا پیوسته بوده بر دهنت بوسهزن حسن! شیرینی کلام من از وصف مدح توست نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن! از غنچۀ دهان تو ریزد گلاب وحی چونان از زبان پیمبر سخن، حسن! از آن خدای، نام نهادت حسن که هست خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن! بر روی دست فاطمه در لالهزار وحی رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن! مدح تو با زبان رسول خدا خوش است او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن! صبر تو بر شجاعت تو برتری کند داری اگر چه بازوی خیبرشکن، حسن! کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی گوهر بریزد از دهن همچو من، حسن! تو آشنای عالمی و از غریب هم تنهاتر و غریبتری در وطن، حسن! بر تربت تو دست توسل کند دراز شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن! آیینۀ جمـال محمد تویی تویی بالله کریم آل محمد تویی تویی بر روی دست فاطمه قرآن حیدری آقای من! چه قدر شبیه پیمبری زیبایی از بهشتِ جمال تو گشته سبز نامت بود حسن ولی از حُسن برتری جان تمام حُسن فروشان فدات باد الحق که با جمال حسن حُسنپروری یعقوب گشته محو تماشا و گویدت مولای من! تو یوسف زهرای اطهری واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح زیرا تو خود ولیِ خداوند اکبری در دست توست تیغ قیام و کلید صبر حتی تو بر حسین، امامی و رهبری در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری قدر تو را که هست وطن شهر غربتت باور نمیکنند که تو فوق باوری خیر کثیر در نفس توست یا حسن سر تا به پای، کوثر و فرزند کوثری دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف! الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری جان حسین و هست علی قلب فاطمه سوگند میخورم تو رسول مکرری تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است خلق و مرام و منطق و خویت محمد است دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجرههای بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار میکشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که میکشد از عمق جان خود گویی نسیم روحفزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز میکند آن دلشکستهای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکستۀ پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمیدهیم صد باغ خُلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هر جا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه میزند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه میزند سازگار
پیغمبر و زهرا و علی محو جمالش یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این یک نور، ولی نور همه پنج تن است این یک روح، ولی روح علی در بدن است این زیبارخ و شورافکن و شیریندهن است این ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این این خلق عظیم است عظیم است عظیم است فرزنـد کریم است کریم است کریم است گلبوسۀ احمد گل بستان جمالش قرآن ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش پیغمبر و زهرا و علی محو جمالش شیری که به او فاطمه داده است، حلالش بالاتر از اوهام همه اوج کمالش جاری ز کف او کرم احمد و آلش این محشر کبراست بیایید ببینید این یوسف زهراست بیایید ببینید خورشید دمیده به شب تار مدینه گردیده چراغ دل بیدار مدینه روئیده گل وحی ز دیوار مدینه خیل ملک آیینه به دیدار مدینه ارواح رسولان شده زوار مدینه گردیده فلک غرق در انوار مدینه تابد به سر دست محمّد، قمر امشب تبریک بگویید علی شد پـدر امشب ای صبح الهی اثرت باد مبارک ای بحر نبوت گهرت باد مبارک ای باغ ولایت ثمرت باد مبارک ای ماه خدایی ثمرت باد مبارک ای شمسۀ عصمت قمرت باد مبارک میلاد گرامی پسرت باد مبارک ای حُسن فروشان! حسن آمد حسن آمد بـا آمـدنش جـان محمّد بـه تـن آمد این است که در پاسخ دشنام دعا کرد این است که از دشمن بیشرم حیا کرد این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد این است که از خلق ستم دید و دعا کرد در صبر، همان کار علی شیرخدا کرد در صلح، همان معجزۀ کرب و بلا کرد گر جنگ کند، صلح حرام است حرام است ور صـلح کند، حکم قیام است قیام است از صلح حسن، دین خدا یافت سلامت این صلح قیامیست به معنای قیامت با آنکه همانند علی داشت شهامت هر ظلم که دید آن خلف پاک امامت تا حفظ شود دین خدا کرد کرامت چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت با آن که غریب وطن و غرق مِحن بود پیروزترین رهبر تـاریخ، حسن بود او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت با صبر و رضا پرچم توحید به پا داشت در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت ده سال امامت به امام شهدا داشت در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت من کیستم احیاگر قانون خدایم بنیـادگـر واقعۀ کرب و بـلایم من وارث شمشیر علی رهبر صبرم من ذات خدا را به خدا مظهر صبرم من روح شکیبایی در پیکر صبرم من وارث صبر پدر و مادر صبرم من صاحب فتح و ظفر لشگر صبرم هم حیدر شمشیرم و هم حیدر صبرم این صبر همان صبر خدای ازلی بود تفسیر کـلام الله و شمشیر علی بود با آنکه بوَد بازوی من بازوی حیدر با آنکه مرا دست خداییست به پیکر این صبر بوَد سختتر از غزه و خیبر این صبر بوَد یک اُحد و خندق دیگر این صبر بوَد نهضت ثاراللهِ اکبر سوگند به اسلام و به قرآن و پیمبر مـا بیـم زبیـداد معـاویـّه نداریم حاشا که ستمگر را راحت بگذاریم ما نخل ولاییم و شهادت ثمر ماست بر جان عدو هر نفس ما شرر ماست چون تیر برآید جگر ما سپر ماست در بحر بلا موج خطر همسفر ماست پیکار جمل نیز گواه دگر ماست هرگز نهراسیم که حیدر پدر ماست بـازوی عـلی حیـدر خیبـر شـکنم من «میثم» حسنم من حسنم من حسنم من سازگار
ای جان جهانیان فدایت هستی همه سائل و گدایت ای تکیه گه گناه کاران دیوار بقیع با صفایت گریان نبود به روز محشر چشمی که بگرید از برایت هم چشم ملک به بذل دستت هم روی فلک فرش راهت تا نامه خویش را بشوییم
بت غم عشق تو تا يار دل زار من است بهتر از خلد برين گوشه بيت الحزن است نه غم حُور و نه انديشه جنّت دارم از زمانى كه مرا بر سر كويت وطن است قصّه عشق من و حُسن تو اى مايه ناز نقل هر مجلس و زينتْ دِه هر انجمن است بعد از اين ياد، كس از ليلى و مجنون نكند حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است توئى آن يوسف ثانى كه ز يك جلوه حُسن محو ديدار تو صد يوسف گل پيرهن است از پى ديدن رخسار تو موساى كليم سال ها بر سر كويت به عصا تكيه زن است آدم و نوح و سليمان و مسيحا و خليل همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است خلق گويند به من ، دلبر و معشوق تو كيست كه تو را در غم او اين همه رنج و مِحَن است چه بگويم كه نم از يم نتوان گفت كه آن ماه جبين سرو سيمين بدن و خسرو شيرين سخن است ثمر باغ رسالت ، گهر بحر وجود والى مُلك ولايت ، ولىّ مؤ تمن است اوّلين سبط و دوّم حجّت و سيّم سالار چارمين عصمت حقّ و يكى از پنج تن است نام ناميّش حسن ، خلق گراميّش حسن پاى تا فرق حسن ، بلكه حسن در حسن است روى حسن موى حسن بوى حسن خوى حسن يك جهان جوهر حُسن است كه در يك بدن است ذاكر
تو مادری ترین پسر خانواده ای بالی برای پر زدنم دست و پا کنید از قید و بند غصه دلم را رها کنید ای روزه دارهای سر سفره ی کرم حالی چو دست داد برایم دعا کنید وقت سحر که فیض مناجات کامل است منت گذاشته و مرا هم صدا کنید ای سائلان پشت در خانه کریم راهی برای رد شدن عشق واکنید خیرات میدهند به هرکس که آمده جانی بیاورید و به پایش فدا کنید ** روزی که پا به دیده ی دنیا نهاده ای رنگی دگر به جلوه مهتاب داده ای در زیر پای تو سر خیل ملائک است آن لحظه ای که در سفر حج پیاده ای امشب اگر اراده کنی ذبح میشوم جانم فدای منت و همچون اراده ای سجاده ی تو عرش؛ در آن لحظه ای که تو تکبیر گفته و به نماز ایستاده ای نام تو را ادامه ی زهرا نوشته اند تو مادری ترین پسر خانواده ای هرکس که عشق حضرت مولا نمیشود هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود در طالعم اسیر حسن را رقم زدند روزی که نقش خلقت من را رقم زدند از روی سرو قامت لیلایی حسن در شعر عشق سرو چمن را رقم زدند بر روی لوح سینه بیتابم از ازل با رنگ سبز نام حسن را رقم زدند صبر حسن مقدمه ی ظهر کربلاست این گونه شد که داغ کفن را رقم زدند ای صبر تو مقدمه ی کار کربلا پیش تو سر به زیر علمدار کربلا
[RIGHT]گلی زیبا نمایان در چمن شد [RIGHT] شب میلاد مولایم حسن شد [RIGHT] [RIGHT]شدم امشب سراپا مست نامش [RIGHT] یقین مرغ دلم گردیده رامش [RIGHT] [RIGHT]نمی دانم چه گویم از وجودش [RIGHT] تمام عـــرشیان محو سجودش [RIGHT] [RIGHT]حسن را لطف یزدان بی حساب است [RIGHT] که قدر و شان ایشان در حجاب است [RIGHT] [RIGHT]حسن تنهاترین سردار دین است [RIGHT]که ایشان بی گمان حبل المتین است [RIGHT] [RIGHT]ز مدحش بی گمان قاصر زبان است [RIGHT] حســـن دوم امام شیعیان است [RIGHT] [RIGHT] [RIGHT]سید کمال الدین خردمندان
ای بهاری ترین جوانه، حسن ای خوش ترین نشانه سر زدِ باغ شکوفه بر درِ سرایِ فاطمه
هدیه فرستاده نوگلی، خدا برای فاطمه
ای بهاری ترین جوانه، حسن ای خوش ترین نشانه
ای گل زهرا، ای گل زهرا، (2) ای گل زهرا، یا مولا
محو تماشای چهره ات تمامی ِ فرشتگان
بوسه به قنداقه ات زنند هماره اهل آسمان
ای شِکر خنده آشنایی، (2) سرو دردانه مجتبایی
ای گل زهرا، ای گل زهرا،(2) ای گل زهرا، یا مولا
غربتِ تو در شکوهِ اشک، نشانده دیده ی مرا
رنگ شفق می زند بقیعِ تو سپیده ی مرا
سر خوانت نشسته دریاب، بگشا سفره ی کرم را
ای گل زهرا، ای گل زهرا، ای گل زهرا، یا مولا
چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است آن لعل درفشان که زمرد نگار شد داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است آن خضر رهنما که شد از آب آتشین فرمانروای مملکت جاودان یکی است آن نقطه بسیط محیط رضا که بود حکمش مدار دائره کن فکان یکی است آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی شایان این معامله، آری همان یکی است طوبی مثال گلشن آلعبا بود ریحانه رسول خدا مجتبی بود آیةالله غروی اصفهانی
زمین و آسمان دریای نور است دل شیعه ز شادی در سرور است علـــی مرتضی زین باره خرسند به غنچه گل زده همواره لبخند جناب فاطـــــــمه(س) دارد تبسم که از این چهره جنت شد تجسم به عرش حق شده بزمی مهیا امام مجتبی آمد به دنیا از آن سو جبرئیل سرخوش از این باب تمام عرشیان زین باره بی تاب ز جود و بخشش است ایشان زبانزد ز هر بخشنده ای بی شک سرآمد بر او رحمت بُِِوَد پیوسته بی حد وجودش پاک و طاهر بوده از بد تجلــی کرده امشب ذات سرمد که آمد میوه ی جان محمد
[TR] |
[TD]نور خدا نخله ى سینا، حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] هوش ربا، از دل موسى حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] نغمه ى داوود از او پر ز شور |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] راز شفا بخشى عیسى حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] داد سلامش، ز ادب چون خلیل |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] كرد سلام آتش او را حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] نوگل و ریحانه ى ختم رسل |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] شاخه ى پر سایه ى طوبى حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] یاسمن سرو قد سبز پوش |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] سیم تن گلرخ زیبا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] بنده ى محبوب خدا مجتبى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] روشنى دیده ى زهرا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] در صفت جود یدالله را |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] آیت كبرى، ید بیضا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] شاه جوانان بهشت برین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] سبط نبى فاطمه سیما حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] كفه ى شاهین ترازوى عشق |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] هست حسین بن على با حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] هر دو به عرش عظمت گوشوار |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] سرخ حسین آمد و خضرا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] هر دو یكى، هر دو نكوتر ز خوب |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] چون حسنین اند دو همتا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] تا نشود این یك از آن، اشتباه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] یاء حسین است در اینجا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] گر نبود كوچكى سن و سال |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] نام حسین است به معنى حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] فرق حسین است و حسن حرف یاء |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] این حسن است، آن دگرى یا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] من كه «حسان» این همه دارم گناه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] كیست پناهم دهد الا حسن |
[/TD] |
[/TR] |
حبیب الله چایچیان (حسان)
زانـكـه مـیـلاد حـسـن نـور دل بـوالـحـسـن اسـت این چه شور است عزیزان كه بهر انجمن است شـاد و خـرم دل یـــاران و بـه دور از مــحــن اسـت هــر طـرف مـیگـذرم بـانـگ طـرب مـیشــنـــوم زانـكـه مـیـلاد حـسـن نـور دل بـوالـحـسـن اسـت دخـتــر خـتــم رســولان پـــســـری آورده اســـت كـه جـمـالـش حـسـن و نـام نـكـویش حسن است ســروی آزاد عــیـــان گـشـتـه كــه از خـرمیـش جـلـوه بـاغ بـهـشـت است و صفای چمن است شـهــر یـثـرب شـده فـرخـنـده ز مـیــلاد حــســن وز تـجـلـی رخ او بـر مـه و خور طعنه زن است تـهـنــیـت گــوی مــلائــك بـه زمــیــن آمـــدهانـد كه فضا خوش نفس از مشگ و عبیر ختن است شـیــعــیــان شــاد و فـرحـنـاك ز مـولـود حسن شادمان خاطـر سرگشته هر مرد و زن است صـبــر ایــوب فــرامـوش شــد از خــاطــرههــا دیـده خـلـق جـهـان خـیره به صبر حسن است پـســر فــاطــمـه از مــهــر بــه یــاران نـظــری دیـدههـا سـوی تـو ای دلـبـر شیرین سخن است تـو «حـیاتی» چه غـم از وحشت محشـر داری كـه حـسـن روز جـزا دافـــع رنـج و مِـحـن اسـت
"حیاتی"
ي ماه رمضون ماه شبِ بدر اومده ملك زُمُرّد ميريزه به بام خونهي علي حسن فطرس
به زير لب داره فلك ذكر خداوند جلي
عطا شده به فاطمه شه پسري مثل نبي
برده قرار فاطمه صبر و قرارِ امشبي
خبر بديد پيمبر و فرشتهها با زمزمه
تا با نگاهِ اولش بگه شبيه خودمه
از سينه تا فرقِ سرش هم حسن هم احمده
لعاب صافِ دهنش شهدِ لبِ محمده
نيمهي ماه رمضون ماه شبِ بدر اومده
چشمِ دل و باز بكنيد سرّ شبِ قدر اومده
چشاش حسن نگاش حسن خندهي رو لباش حسن
چش تو چشه مادرشه نورِ دو گونههاش حسن
جود و سخا هر چي باشه پيش وجودِ اون كمه
آهاي گرفتارا بيايد اين انتهاي كرمه
اگر كه پاي مژههاش يه قطرههايي شبنمه
تفسيرِ آيندهي اون، حكايتِ درد و غمه
تو زندگيش اگر چه اون شاهِ ولي بي ياوره
خودش غريب و بي پناست ولي پناهِ مادره
تو قلب زهرا و علي بهاره نور نگاهش ـ زلفِ سياهش ـ دل من و ديوونه كرده حسن فطرس
خانهي زهرا ـ چشماي مولا ـ با قدمش گلخوونه كرده
اون كه رخش مثل مه كامله
يوسف زهرا پسرِ فاطمه
نيمهي ماهِ رمضون ـ دل شده سرگشتهي اون
اون قده شادِ دلِ من ـ ميگه همش برام بخون
اي گل زهرا ـ اي گل زهرا ـ يا حسن بن مرتضي (4)
دنياي نوره ـ مثلِ بلوره ـ زلف سياش ببين كمنده
حيدرِ كرار ـ گرمِ سروره ـ چون پسرش داره ميخنده
ديدن داره يه ماه و دو ستاره
تو قلب زهرا و علي بهاره
چه برق چشماش با صفاست ـ نورِ دو چشمِ مصطفاست
كرامتش حرف نداره ـ خيلي رئوف و با وفاست
اي گل زهرا ـ اي گل زهرا ـ يا حسن بن مرتضي (4)
امشب خرابم ـ در تب و تابم ـ به سيم آخر زدهام من
به عشق يارم ـ چه بيقرارم ـ به هر طرف سر زدهام من
جز اون ندارم به كسي پناهي
قربونِ قاسمش بشم الهي
امشب به دل تاب و تبه ـ نام خدا ذكرِ لبه
چون شب ميلاد حسن ـ عشقِحسين و زينبه
اي گل زهرا ـ اي گل زهرا ـ يا حسن بن مرتضي (4)
امشب اي دل شب مستانگي جان و تن است حسن فطرس
قفل افطار دلم دست امام حسن است
امر كرده است كه افطار كنم با لعلش
رطب سفرهي من خندهي شيرين دهن است
همه بتهاي فرا روي خودم ميشكنم
چون نگارم نوهي ارشد آن بت شكن است
امشب آرامش من ذكر حسن باشد و بس
ايها الناس بدانيد حسن عشقِ من است
اين چه طفليست كه ثاني رسول الله است
رخ او ماه و دو چشمش گل و باغ و چمن است
نقره بار است لبش، روز تنش، شب مويش
بوي عطرش سبب طعنهي مشك ختن است
فطرس از حسرت ديدار رخش ميسوزد
زير لب زمزمهاش مدح چنين ياسمن است
در جود و کرم دست خدا هست حسن بر ماه تمام ماه رحمت صلوات امشب ز سما نور خدا مي آيد
دست همه را وقت عطا بست حسن
نوميد نگردد کسي از درگه او
زيرا که کريم اهل بيت است حسن
بر نور جمال حُسن و حکمت صلوات
در سفره ي ماه رمضان فيض حَسن
بخشيده به عرش و فرش ، نعمت ، صلوات
سر منشاء احسان و عطا مي آيد
در دهر تمام شيعيان مسرورند
زيرا که امام مجتبي مي آيد
اي جـان محمـد جانـان محمـد قـرآن محمـد
نــور دل ابالحــسن مــيلادت مبــارك
يوسـف زهـرا يا حسـن ميـلادت مبـارك
يا امــام مجتبــي خــوش آمــدي (2)
نجل حيدري تو سبط اكبري تو حق را محوري تو
خلـق زميـن و آسـمان سـائل هر شـب تو
خـتم رسـل بوسـه زنـد بر دهـن و لـب تو
يــا امــام مجتبــي خــوش آمــدي(2)
اي سرو چمن ها شمع انجمن ها در مدحت سخن ها
هــستي مــا ولاي تــو مــيلادت مبــارك
جــان جــهان فــداي تو مــيلادت مبـارك
يــا امــام مجتبــي خــوش آمــدي(2)
اي كار مدامت احسان و كرامت تا صبح قيامت
كــريم آل فاطمــه سلام الله علیها مــيلادت مــبارك
روشــني چــشم همــه ميــلادت مبـارك
يــا امــام مجتبــي خــوش آمــدي(2)
جودت كبريايي حسنت مصطفايي زهدت مرتضايي
چهــارمين پنــج تن مــيلادت مــبارك
ولــي حــي ذوالمــنن مــيلادت مـبارك
يــا امـام مجتبــي خــوش آمــدي(2)
اي خويت محمد اي رويت محمد اي مويت محمد
مظهر حــسن كبريــا مــيلادت مـبارك
تمــام خــتم انبيــا مــيلادت مــبارك
يــا امــام مجتبــي خــوش آمــدي(2)
اي عالم مطيعت ای دلها بقیعت اي جان ها مقیم ايوان رفيعت
تو مــاه بي قرينــه اي مــيلادت مــبارك
تو هستــي مدينــه اي مــيلادت مبارك
حسن سرمايه ي زهرا و حيدر [RIGHT]مسير عشقبازان سوي يار است [RIGHT]شاعر: جواد حیدری
زمين عشقبازي کوي يار است
به هر جان بنگري بيني خدا را
که دائم در تجلي روي يار است
اگر دعوت شدي در اين ضيافت
ز يمن مقدم نيکوي يار است
شب قدري که قرآن گشته نازل
همه قدرش ز عطر بوي يار است
اگر دلها در اين شبها خدايي است
بدان ماه مبارک مجتبايي است
*****
حسن سرمايه ي زهرا و حيدر
مبارک سوره ي قرآن داور
دليل برکت نسل محمد
حسن زيباترين تفسير کوثر
پس از جد و اب و ام، مجتبي هست
براي چهارده معصوم، سرور
ز يا محسن اگر حاجت بخواهي
قسم بر او بده، با ديده ي تر
بود نزد خدايش آبرو دار
به نام او گنه از دوش بردار
*****
خدا را شکر نامت بر لب ماست
که نام تو صفاي مکتب ماست
حسينت بر تو ما را رهنمون است
رسيدن بر تو اوج مذهب ماست
اگر اهل مناجات خدايي
نگاه تو صفاي هر شب ماست
نه که امشب، تمام عمر سوگند
حسن جان يا حسن جان يارب ماست
دو چشمت از گدا خسته نباشد
درت بر سائلان بسته نباشد
*****
نبي هنگام ديدار تو، مدهوش
که ديدار تو از سر مي برد هوش
بدي ديگران و خوبي خود
کني با حُسن خلق خود فراموش
ادب سازي کني، در کودکي هم
به نزد مرتضي هستي تو خاموش
بود عمري که از زهرا بخواهيم
کند ما را به راه تو کفن پوش
اگر از نام ثاراله مستيم
رهين لطف و احسان تو هستيم
*****
تو قرآن کريم و راستيني
خداوند کرم روي زميني
تمام سوره ي المؤمنوني
که فرزند اميرالمؤمنيني
ز تو کم خواستن نوعي گناه است
تو دست باز رب العالميني
تو آني که بدون شک بگويم
حسين و کربلا مي آفريني
تو با صلحي که اندر کوفه کردي
مسير عشق را مکشوفه کردي
*****
الا اي که به هر دوران غريبي
نشان تو بود، جانان غريبي
معاويه تو را بهتر شناسد
که تو در لشگر ياران غريبي
زيارتنامه هم حتي نداري
قسم بر تربت ويران غريبي
امام دوم خانه نشيني
ز نامردي نامردان غريبي
تو کودک بودي و غربت کشيدي
تو مادر را به خاک کوچه ديدي
*****
ماه روزه و ماه ذكر و دعا مبارك است
شد ولادت حضرت مجتبي مبارك است
اي رخت چراغ انجمن خوش آمدي
نور دیدة ابوالحسن خوش آمدی
یابن الزهرا خوش آمدي يابن الزهرا
اي به عالمي مقتدا حسن
اي چراغ حسن خدا حسن
امید قلب علی یا حسن
دل از تو شد منجلي يا حسن
عيد ميلادت مبارك باد
شيعه چشم دل واكن و مظهر خدا ببين
در مه خدا ماه پيغمبر خدا ببين
جلوه گر شده جمال ذات كبريا
خنده مي زند به روي ختم الانبيا
يابن الزهرا خوش آمدي يابن الزهرا
اي جمال نوراني خدا
اي چراغ مهماني خدا
یم كمال محمد تويي
كريم آل محمد تويي
عيد ميلادت مبارك باد
اي ولايتت طاعت و روزه و نماز ما
اي به درگهت روي راز ما نياز ما
از ولادت تو زنده شد قيام ما
بر تو و علي و فاطمه سلام ما
يابن الزهرا خوش آمدي يابن الزهرا
شمع محفل احمدي حسن
سيدي حسن سيدي حسن
چراغ و چشم رسول خدا
تمام خلقت به خاكت فدا
عيد ميلادت مبارك باد
شانة رسول خدا و علي مقام تو
صلح و صبر تو حلم تو راه تو و قيام تو
لالة بهشت آرزوي فاطمه
فخر مرتضی و آبروي فاطمه
يابن الزهرا خوش آمدي يابن الزهرا
تو تمام جود و عنايتي
تو چراغ راه هدايتي
بهشت دل باغ آباد توست
كه موسم عيد ميلاد توست
عيد ميلادت مبارك باد
ای ماه آسمانیِ ماه خدا! حسن
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن
روز نخست نقش جمال تو را کشید
نقاش حسن با قلم ابتدا حسن
از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب
در پشت کوهها و پس ابرها حسن
ترسم از این که عقل، خدا خوانَدَت به جهل
از بس که دیده در تو جمال خدا حسن
از کائنات نغمۀ آمین شود بلند
دست تو تا بلند شود بر دعا حسن
افکنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل
از بوسههای پشت هم مصطفا حسن
روح نبی، روان علی، قلب فاطمه
گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن
از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است
دردی که با دعای تو گردد دوا حسن
باب تو باب حاجت ارباب حاجت است
ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن
جسم مسیح نه که روان مسیح هم
میگیرد از تبسم گرمت شفا، حسن
گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد
بهر نجات خلق کند اکتفا حسن
گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی
از بس که داده بوسه دهان تو را حسن
یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب
یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن
وقتی که جای دست خدا میشوی سوار
حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن
باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش
تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن
باید نبی زیارت حُسن تو را کند
در لالهزار وحی به صبح و مسا حسن
زوار توست جان و رواقت بهشت دل
بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن
گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟
ای گوشهای ز خاک تو عرش عُلا حسن
روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟
جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن
صلح تو کرد روز معاویّه را سیاه
صبر تو داد دین خدا را بقا حسن
از بامداد اول خلقت تو بودهای
بنیانگذار نهضت کرب و بلا حسن
آل نبی تمام کریمند و تو شدی
مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن
خلقند میهمان و تویی میزبان خلق
ملک وجود آمده مهمان سرا حسن
عمری اگر که بند ز بندم جدا کنند
حاشا که لحظهای ز تو گردم جدا حسن
وهابیان به زائر تو راه بستهاند
سد میکشند دور مزار تو، یا حسن
بیچارههای کوردل پست، غافلند
دارالزیارۀ تو بوَد قلب ما حسن
دشمن چو دید خُلق خوشت را به خنده گفت:
غیر از تو کیست صاحب خلق خدا؟ حسن
سوگند میخورم به خدا نیست ناامید
هر کس که آورد به تو روی رجا حسن
دست بریدۀ پسر کوچکت بس است
در حشر بر نجات همه ماسوا، حسن
هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو
دست هزار «میثم» بی دست و پا حسن
فاصله میان حق و باطل «بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.» امام حسن مجتبی (ع) فرمودند:
بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است ، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
تحف العقول ص 229
همدم یار شدن دیده تر می خواهد پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست قدم اول این راه جگر می خواهد بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد هنر آن نیست نسوزی به میان اتش پرزدن در وسط شعله هنر می خواهد در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد ظرف آلوده ما در خور سهبای تونیست این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد زدن سکه سلطانی عالم تنها یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست پرچم حُسن حسن در همه عالم بالاست در کرمخانه حق سفره به نام حسن است عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است بی حرم شد که بدانند همه مادری است ورنه در زاویه عرش مقام حسن است بس که آقاست به دنبال گدا می گردد ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم این مسلمانی ایران ز کلام حسن است هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید غُربت از روز ازل باده جام حسن است حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است اوچهل سال بلا دید بماند اسلام صبر شیرازه اصلی قیام حسن است ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم تاخدا با همه حسن خود املایت کرد چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد تا که قرص قمر ماه علی کامل شد پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود باهمه جلوه تورا شاخه طوبایت کرد ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد تاکه اثبات شود بر همگان ابتر کیست پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد باتوسرچشمه کوثر شده زهرا یاهو کوری عایشه مادر شده زهرا یاهو انقطاع تو زهر سوز و گدازت پیدا فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا هرکه آمد به در خانه تو اقا شد هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا گریه دار است چرا زمزمه قرآنت حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا وارث پیر مناجاتی نخلستانی این هم از ناله شبهای درازت پیدا محرم مادری و از سر گیسوی سپید درد پنهانی و یک گوشه رازت پیدا کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم روضه خوان حرم و صحن خرابت باشم روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا خون دلها وسط تشت به هم می گفتند جگری تشنه کجا سوده الماس کجا در چهل غمی که جگرت را سوزاند ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده ورم دست کجا گردش دسداس کجا ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی بوسه تیر کجا دیده عباس کجا داغ عباس چه آورد سر اهل حرم غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا چون دل سوخته و جگرم می سوزد تن وتابوت تورا تیر به هم می دوزد
نوکر حلقه به گوشیم و اسیر حسنیم گره کور نداریم فقیر حسنیم نسل در نسل همه خاک مسیر حسنیم کشته و مرده فرزند صغیر حسنیم پیرو راه حسینیم و پریشان حسن همه گویند به ما بی سر و سامان حسن محمد حسین رحیمیان
ای علوی ذات و خدائی صفات صدرنشین همه کائنات سید سالار شباب بهشت دست قضا و قلم سرنوشت زادة طوبی و بهشت برین نور خدا در ظلمات زمین نورد دل ودیدة ختمی مأب سایة از پرتو نور خدا علت غائی همة ممکنات عمر ابد داد به آب حیات پاکترین گوهر نسل بشر از همه خوبان جهان خوبتر جد تو پیغمبر نوع بشر جن و ملک بر قدمش سوده سر صاحب عنوان بشیر و نذیر بر فلک و حسی سراج منیر آینة پاک که نور خدا تابد از این آینه بر ما سوا باب تو سرسلسله اولیاست چشم پر از نور خدا مرتضی است مادر تو دخت پیمبر بود آیهای از سوره کوثر بود پرده نشین حرم کبریا فاطمه آن زهرة زهرای ما عاشق کل حضرت سلطان عشق خون خدا شاه شهیدان عشق باز تو زیک گوهر و یک مادر است ظل خدائی تواش بر سر است آینهی ذات محمد نما حسن خدائی حسن مجتبی نام حسن روی حسن خو حسن نور خدا چارمی پنجتن آیة تطهیر به شأن شماست حکم شما امراوللامر ماست سینه سینای شما طور وحی نور شما شاخهای از نور وحی در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعا ماه خدا ماه نور نورفشان شد ز دوسو آسمان در دو افق تافت دو خورشید جان وحی خدا از افق ایزدی نورحسن از افق احمدی مشگ و گلابی بهم آمیختند در قدح اهل ولا ریختند ابرمضان از تو شرف یافته نور تو بر جبهه او تافته نیمه ماه رمضان عزیز گیسوی مشگین تو شد مشگ بیز نورخدا تافت در آن رویماه خاصه از آن چشم بدشت سیاه سرخی گل عکس گل روی تست ظلمت شب سایه گیسوی تست روز که خورشید درخشان صبح سر زند از چاک گریبان صبح ای رخ تو در رمضان بدر ما هرسر موی تو شب قدر ما دیده که بی نور تو شد کور به سرکه به پای تو نه ، در گور به بعد علی شاخص عترت توئی وارث میراث نبوت توئی مصلحت ملت اسلام و دین کرد ترا گوشة عزلت نشین هیچ گذشتی چو گذشت تو نیست آنکه زشاهی بکشد دست کیست صبر هم از صبر تو بی تاب شد کوزه شد و زهر شد آب شد بعد شهادت نکشید از تو دست تیر شد و بر تن پاکت نشست سبزه برآمد زگلستان دین تارخ تو سبز شد از زهر کین ریشة دین گشت همایون درخت تا زتو خورد آن جگر لخت لخت ملت اسلام که پاینده باد مشعل توحید که تابنده باد هر دو رهین خدمات تواند شکر گذارنده ذات تواند تا ابد ایخسرو والا مقام بر تو و بر دین محمد سلام طبع ریاضی که گهر ریز شد زان نظر مرحمت آمیز شد
آتش از مهر تو می گردد گلستان یا حسن خار را فیض تو سازد لاله باران یا حسن گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم ناز در محشر کند بر باغ رضوان یا حسن نی عجب کز شعله خیزد لاله در دامان حشر گر برد نام تو را در نار، شیطان یا حسن نیست هرگز دفتر اوصاف تو پایان پذیر گرچه آید عمر این عالم به پایان یا حسن از دو قرص نان بود کمتر به چشمش مهر و ماه هر که گردد بر سر خوان تو مهمان یا حسن هر که بی مهر تو دعویّ مسلمانی کند کافرم خوانم اگر او را مسلمان یا حسن گر کند روزی هزاران ختم قرآن دشمنت نیست غیر از دشمن قرآن به قرآن یا حسن تو کریم اهل بیتی ای کریم اهل بیت عالمت یکسر گدا بر باب احسان یا حسن دشمنت کز دشمنی در پیش رو دشمنام داد شد خجل از جودت ای دریای غفران یا حسن طاعت کونین اگر آرند روز حشر خلق نیست با یک ذرّه از مهر تو میزان یا حسن دشمنت در آتش قهر خدا سوزد چنان کز عذابش می شود دوزخ گریزان یا حسن تربتت بی سقف از آن باشد که در هر بامداد بوسه بر قبرت زند مهر فروزان یا حسن مدح تو ای پاکتر از آیه ی تطهیرهم ناید از دست من آلوده دامان یا حسن از مزار بی چراغت میدمد هر صبح و شام بر دل اهل تولّی نور ایمان یا حسن خاک گَرد حائرت یا گَرد راه زائرت درد بی درمان عالم راست درمان یا حسن گر شوم بهر گدائی ساکن باب البقیع می فروشم ناز بر مُلک سلیمان یا حسن صلح تو کم نیست در تاریخ از جنگ حسین بلکه شد این جنگ را آن صلح بنیان یا حسن صلح و جنگ و صبر و فریاد و سکوت و مهر و قهر تا قیامت از تو می گیرند فرمان یا حسن اولیا با صلح تو تا صبح محشر سرفراز انبیا از صبر تو ماتند و حیران یا حسن مصطفی از کودکی بوسیده لب های تو را در دهانت رازها می دید پنهان یا حسن گه به دوش و گه به زانو گه به گردن گه به پشت گاه در بر می گرفتت خوش تر از جان یا حسن گفت پیغمبر که هر چشمی بگرید در غمت نیست در روز جزا آن چشم گریان یا حسن دوست دارم چون چراغ لاله سوزم در بقیع آب گردم شمع سان در آن بیابان یا حسن دوست دارم روی بگذارم به روی تربتت گرچه مانع می شود خصم تو از آن یا حسن دوست دارم ماهی دریا شوم تا از غمت بحر را پیچم به هم مانند طوفان یا حسن هر کسی از دشمنان آزار بیند لیک تو دیده ای از دوستان رنج فراوان یا حسن گرچه عمری با جفای همرهانت ساختی سوختی هر روز چون شمع شبستان یا حسن روز و شب خون شد دلت تا همسرت شد قاتلت ریخت در کامت شرار زهر سوزان یا حسن جعده جغدی بود و در گلخانه ی زهرا نشست باغبان را کشت تنها در گلستان یا حسن آنچه تو از یار دیدی دشمن از دشمن ندید ای غریبِ خانه، ای مظلوم دوران یا حسن چون غریبان در وطن جان دادی ای جان جهان شد وطن در ماتمت شام غریبان یا حسن با که گویم بر سر دوش عزیزان جای گل جسم بهتر از گلت شد تیرباران یا حسن گرچه ممکن نیست با گفتار، شرح غربتت غربتت از تربتت باشد نمایان یا حسن گر دهد مهلت عدو «میثم» کند قبر تو را لاله باران با دو چشم اشک افشان یا حسن
یا حسن مجتبی (ع) در جود و کرم دست خدا هست حسن دست همه را وقت عطا بست حسن نومید نگردد کسی از درگه او زیرا که کریم اهل بیت است حسن حسان
در بحر کمال در غلطان حسن است در محور عدل رکن ایمان حسن است از بعد محمد و علی راهنمای بر جمله خلق امکان حسن است مردانی
هنگام نزول برکات است امشب بر مرده دلان بذل حیات است امشب تبریک به میلاد حسن را گفتن با ذکر شریف صلوات است امشب مردانی *** مر آت جمال ذوالمنن آمده است بر خلق امام ممتحن آمده است بر روی نکویش صلواتی بفرست چون یوسف فاطمه حسن آمده است مردانی *** ای شیعه زمان فخر و عزت آمد چون یوسف اهل بیت عصمت آمد او سبط محمد است و فرزند علی یعنی که کریم آل عترت آمد مردانی *** امروز که میلاد سعید حسن است دلشاد بتول و احمد بوالحسن است گر دست بدست می برندش چه عجب که اول گل نوشکفته این چمن است مردانی *** حسن ای نمایانگر حُسن سرمد حسن ای جگر گوشه پاک احمد نخستین گل باغ زهرا و حیدر کریم کریــــــــــــــمان آل محمد مردانی