نوشته اي از شهيد شوشتري:
ديروز از هرچه بود گذشتيم، امروز از هرچه بوديم!
آن جا پشت خاکريز بوديم و اين جا در پناه ميز!
ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود!
جبهه بوي ايمان مي داد و اين جا، ايمانمان بوي ريا مي دهد/
الهي نصيرمان باش تا بصير شويم... بصيرمان کن تا از مسير برنگرديم و آزادمان کن تا اسير نگرديم...
این خیلی ربطی نداره به این پست ولی خالی از لطف نیستی
"آخرین مداحی یک شهید«هجرتی خونین سوی خدا کنم» عملیات کربلای 5 نزدیک بود؛ رزمندهها با نوای «مهرداد زمانی» و شعری که 2 روز قبل سروده بود، شور گرفتند: «هجرتی خونین سوی خدا کنم/ فتح کربلا با خون امضا کنم» اما عهدنامه مهرداد زودتر از بقیه امضا شد (9:35)"
شما بیا و قضیه خمپاره 60 داخل بازوی رزمنده دوران دفاع مقدس را برای جوانان امروز توجیه کن .تا سند تصویری نشان ندهی کسی قبول نمیکند تیری که با صدای سوتش همه سنگر میگیرند صاف به درون بازوی رزمنده آذری زبان میرود و ایشان تنها لبخند میزند و میگوید مهمان حبیب خداست حتی اگر آرپی جی 60 باشد.
پشت میدون مین زمین گیر شده بودیم چند نفر داوطلب شدن با رفتن روی مین معبر باز کنن . . . . ! یکی شون چند قدم که رفت ، برگشت ، فکر کردیم ترسیده . . . . . پوتیناشو داد به همرزمش و گفت : تازه از تدارکات گردان گرفتم ، . . . حیفه . . . بیت الماله . . . پا برهنه رفت ……
- - - - - - - -::::::: به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است :::::::- - - - - - - -
[h=2] تصویری از 32 شهید دوران دفاع مقدس [/h] تصویر زیر متعلق به دوران دفاع مقدس و عملیات کربلای 4 است. در این عکس یادگاری چهره 64 نفر دیده میشود، اما زمانی که جنگ به پایان رسید فقط 32 تن از آنها زنده مانده بودند.
این عکس یادگاری چند روز قبل از عملیات کربلای 4 توسط بچههای گردان امام رضا(ع) از تیپ صاحب الامر(ص)گرفته شده است.
یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین بشدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود.
رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.
من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم
هواپیمایی با 1/5برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین
ماشین لندكروزی را كه با سرعت
در جاده مهران - دهلران حركت میكند
مورد اصابت موشك قرار میدهد
اگر از مقاومت هوا صرفنظر كنیم، معلوم كنید:
- كدام تن میسوزد؟
- كدام سر میپرد؟
- چگونه باید اجساد را از میان این آهن پاره له شده بیرون كشید؟
- چگونه باید آنها را غسل داد؟
- چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش كنیم؟
- به چه امیدی نفس میكشی؟
- كیف و كلاسور را از چه پر میكنی؟
از خیال؟
از كتاب؟
از لقب شامخ دكتر؟
که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک چو لاله در چمن آمد به پرچمي خونين شهيد عشق چرا خود کفن نسازد چاک سري به خاک فرو برده ام به داغ جگر بدان اميد که آلاله بردمم از خاک چو خط به خون شبابت نوشت چين جبين چو پيريت به سرآرند حاکمي سفاک بگير چنگي و راهم بزن به ماهوري که ساز من همه راه عراق ميزد و راک به ساقيان طرب گو که خواجه فرمايد اگر شراب خوري جرعه اي فشان بر خاک ببوس دفتر شعري که دلنشين يابي که آن دل از پي بوسيدن تو بود هلاک تو شهريار به راحت برو به خواب ابد
بسم رب الشهدا ...
هم قد گلوله توپ بود ، گفتم چه جوری اومدی اینجا؟
گفت: با التماس!
چه چوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت: با التماس!
به شوخی گفتم: میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد و گفت: باالتماس...
تکه های بدنش رو که جمع میکردند فهمیدم خیلی التماس کرده...!
[FONT=b nazanin]آقا چیزی نمونده که برسن الانه که قیچیمون کنن
چقد مهمات داریم؟
مهمات؟.. هیچی.
اِ خب پس چیکار کنیم؟
هیچی ، فقط اینقد وقت داریم که بنویسیم
یکی یکی بگین من خودم مینویسم
یه قلم و کاغذ بدین :
“بسم الله الرحمن الرحیم”
بنویس حاجی جون ، بنویس اینو :
همه جا قرمزته.
بیخود قرمز قرمز نکن
فقط همین..
فقط آبی داداش.
همه حساب کتابمو بسپرین به حاج رضا
خودش میدونه چیکار کنه…
مواظب مادر و آقاجون باشین
بگین : حلالم کنه
اینشالله که نرگس هم خوشبخت میشه
تو نمیخوای چیزی بگی؟
آخه مال من یکم خصوصیه.
هـــا ، این عاشقه حاجی..
این خصوصیه ، یعنی عاشقه بابا …
بیا خودت بنویس
پشتش بنویس
“بسم الله الرحمن الرحیم”
این نامه رو لیلا فقط بخونه:
این نامه رو لیلا فقط بخونه
فقط میخوام که حالمو بدونه
کلاغا اطراف منو گرفتن ، از دور مزرعه هنوز نرفتن لیــــلا ، دارن نقل و نبات میپاشن
تا عشق و خون دوباره همصدا شن لیلا چقد دلم برات تنگ شده،
نیستی ببینی که سرت جنگ شده
نیستی ولی همیشه همصدایی لیلای من دریای من ، کجایی
♫♫♫
این نامه رو تنها باید بخونه
ببخش اگه پاره و غرق خونه
این نامه ی آخرمه عزیزم،
تولد دخترمه عزیزم
براش یه هدیه ی کوچیک خریدم
دلم میخواست الان اونو میدیدم لیلا به دخترم بگو که باباش
رفتش که اون راحت بخوابه چشماش
رفتش که اون یه وقت دلش نلرزه
نپــره از خواب خوشش یه لحظه لیـــــــلا… لیـــــــلا…
♫♫♫
اگه یه روز این نامه رو بخونی
دلم میخواد از ته دل بدونی
الان دیگه به آرزوم رسیدم،
باور نمی کنی خدا رو دیدم
شادی روح شهدا صلوات
سفره های امروزی رو مقایسه کنید شاید ماهم امام حسینی بشیم...
نگاه به نامحرم کردیم؟ چه کردیم؟ شهدابه شما قول می دهم دلم را از غیر خدا بشویم و فقط به خدا امید
داشته باشم وتا زنده ام در راه خدا تلاش کنم تا همه وجودم را برای خودش فدا کنم .
نوشته اي از شهيد شوشتري:
ديروز از هرچه بود گذشتيم، امروز از هرچه بوديم!
آن جا پشت خاکريز بوديم و اين جا در پناه ميز!
ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود!
جبهه بوي ايمان مي داد و اين جا، ايمانمان بوي ريا مي دهد/
الهي نصيرمان باش تا بصير شويم... بصيرمان کن تا از مسير برنگرديم و آزادمان کن تا اسير نگرديم...
طلبه شهید عبدالله میثمی:
توان ما به میزان امکانات ما نیست
توان ما به میزان اتصال ما به
خداست...
شلمچه کجاست؟ اگر قصد تعریف منطقه جغرافیایی شلمچه را ازنوع دانشنامه های آزاد داشته باشیم باید
شلمچه را اینگونه تعریف کرد: شَلَمچه منطقه ای مرزی در باختر خرمشهر و مرز میان ایران و عراق و نزدیکترین نقطه
مرزی به شهر بصره در کشور عراق، میباشد اما ازمنظر دانشنامه ی عشق وایثار شلمچه را این گونه هم میتوان
معرفی کرد : سرزمینی است که ملائک در آن سجده می کنند و ...
:crying::crying::crying::crying::crying::geristan::geristan::geristan::geristan::cry::cry::cry::cry::cry::geryan::geryan::geryan:
سرداران پیامبر اعظم ...
تصویری که در پیش رو دارید، عکسی است منحصر بفرد از سه فرمانده ی نامدار لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه)
این خیلی ربطی نداره به این پست ولی خالی از لطف نیستی
"آخرین مداحی یک شهید«هجرتی خونین سوی خدا کنم» عملیات کربلای 5 نزدیک بود؛ رزمندهها با نوای «مهرداد زمانی» و شعری که 2 روز قبل سروده بود، شور گرفتند: «هجرتی خونین سوی خدا کنم/ فتح کربلا با خون امضا کنم» اما عهدنامه مهرداد زودتر از بقیه امضا شد (9:35)"
شما بیا و قضیه خمپاره 60 داخل بازوی رزمنده دوران دفاع مقدس را برای جوانان امروز توجیه کن .تا سند تصویری نشان ندهی کسی قبول نمیکند تیری که با صدای سوتش همه سنگر میگیرند صاف به درون بازوی رزمنده آذری زبان میرود و ایشان تنها لبخند میزند و میگوید مهمان حبیب خداست حتی اگر آرپی جی 60 باشد.
[SPOILER]
[/SPOILER]
منبع:فردا نیوز(با تصحیح)
تا زنده ایم رزمنده ایم
[FONT=comic sans ms]...شهید گمنام...
اینان که گمنامی را برگزیدند آوازه نامشان در عرش پیچیده است!ما گوش بصیرت نداریم...
مائیم که با این همه نشانه باز هم نمی بینیمشان...
مائیم که هنوز کربلا و ناله هایش را درک نکردیم...
مائیم که نمیفهمیم یا زهرا یعنی چه؟؟؟
وحال آنکه چه جوابی داریم به شهدا بدهیم ؟
موقعی که می گویندخواهرم چرا روی خون من پا گذاشتی ؟چرا حجابت را رعایت نکردی؟
موقعی که می گویند برادرم چرا حرمت ما را نگه نداشتی ؟چرا مواظب نگاهت نبودی ؟
به فرزندان شهدا چه جوابی داریم بدهیم ؟موقعی که می گویند حسرت دیدار پدر بر دلم ماند .
به همسر شهدا چه خواهیم گفت ؟موقعی که می گویند عزیز زندگی ام ،پدر فرزندانم وتنها عشقم کنارم نیست.
"همسر و فرزند شهید کمیل ایمانی "
جمعی لشکر 25 کربلا- شهادت 26 تیر 1367
در حال آخرین وداع با شهید
سلام واقعا بعد از شهدا ما چه کردیم؟؟؟ واقعا خجالت میکشم روز قیامت....
پشت میدون مین زمین گیر شده بودیم چند نفر داوطلب شدن با رفتن روی مین معبر باز کنن . . . . ! یکی شون چند قدم که رفت ، برگشت ، فکر کردیم ترسیده . . . . . پوتیناشو داد به همرزمش و گفت : تازه از تدارکات گردان گرفتم ، . . . حیفه . . . بیت الماله . . . پا برهنه رفت ……
- - - - - - - -::::::: به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است :::::::- - - - - - - -
منبع
عکس امام خامنه ای در دوران دفاع مقدس
[h=2] تصویری از 32 شهید دوران دفاع مقدس
[/h]
تصویر زیر متعلق به دوران دفاع مقدس و عملیات کربلای 4 است. در این عکس یادگاری چهره 64 نفر دیده میشود، اما زمانی که جنگ به پایان رسید فقط 32 تن از آنها زنده مانده بودند.
این عکس یادگاری چند روز قبل از عملیات کربلای 4 توسط بچههای گردان امام رضا(ع) از تیپ صاحب الامر(ص)گرفته شده است.
خواهرم چادرت!
یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین بشدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود.
رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.
من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم
سلام علیکم.
این شهید بزرگوار رتبه اول دکتری را آوردند.
صلوات
شعر شهریار در وصف شهدا
به خاک من گذري کن چو گل گريبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمي خونين
شهيد عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سري به خاک فرو برده ام به داغ جگر
بدان اميد که آلاله بردمم از خاک
چو خط به خون شبابت نوشت چين جبين
چو پيريت به سرآرند حاکمي سفاک
بگير چنگي و راهم بزن به ماهوري
که ساز من همه راه عراق ميزد و راک
به ساقيان طرب گو که خواجه فرمايد
اگر شراب خوري جرعه اي فشان بر خاک
ببوس دفتر شعري که دلنشين يابي
که آن دل از پي بوسيدن تو بود هلاک
تو شهريار به راحت برو به خواب ابد
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک
میگویند سری که درد نمیکند دستمال نبندید
رزمندگان سرشان درد نمیکرد ولی دستمال به پیشانی میبستند !
و کم کم سر آنها درد میکرد ...
تا جایی که بایستی سرشان را در راه معبود جدا میکردند . . .
حسینیه است؟ نه
خیمه؟ نه .... کربلا اینجاست
مزار خون خدا فی قلوب من والاست...
بسم رب الشهدا ...
هم قد گلوله توپ بود ، گفتم چه جوری اومدی اینجا؟
گفت: با التماس!
چه چوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت: با التماس!
به شوخی گفتم: میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد و گفت: باالتماس...
تکه های بدنش رو که جمع میکردند فهمیدم خیلی التماس کرده...!
:Gol:هدیه به شهدا و امام شهدا صلوات :Gol:
[FONT=b nazanin]آقا چیزی نمونده که برسن الانه که قیچیمون کنن
چقد مهمات داریم؟
مهمات؟.. هیچی.
اِ خب پس چیکار کنیم؟
هیچی ، فقط اینقد وقت داریم که بنویسیم
یکی یکی بگین من خودم مینویسم
یه قلم و کاغذ بدین :
“بسم الله الرحمن الرحیم”
بنویس حاجی جون ، بنویس اینو :
همه جا قرمزته.
بیخود قرمز قرمز نکن
فقط همین..
فقط آبی داداش.
همه حساب کتابمو بسپرین به حاج رضا
خودش میدونه چیکار کنه…
مواظب مادر و آقاجون باشین
بگین : حلالم کنه
اینشالله که نرگس هم خوشبخت میشه
تو نمیخوای چیزی بگی؟
آخه مال من یکم خصوصیه.
هـــا ، این عاشقه حاجی..
این خصوصیه ، یعنی عاشقه بابا …
بیا خودت بنویس
پشتش بنویس
“بسم الله الرحمن الرحیم”
این نامه رو لیلا فقط بخونه:
...........................................................................................................
این نامه رو لیلا فقط بخونه
فقط میخوام که حالمو بدونه
کلاغا اطراف منو گرفتن ، از دور مزرعه هنوز نرفتن
لیــــلا ، دارن نقل و نبات میپاشن
تا عشق و خون دوباره همصدا شن
لیلا چقد دلم برات تنگ شده،
نیستی ببینی که سرت جنگ شده
نیستی ولی همیشه همصدایی
لیلای من دریای من ، کجایی
♫♫♫
این نامه رو تنها باید بخونه
ببخش اگه پاره و غرق خونه
این نامه ی آخرمه عزیزم،
تولد دخترمه عزیزم
براش یه هدیه ی کوچیک خریدم
دلم میخواست الان اونو میدیدم
لیلا به دخترم بگو که باباش
رفتش که اون راحت بخوابه چشماش
رفتش که اون یه وقت دلش نلرزه
نپــره از خواب خوشش یه لحظه
لیـــــــلا…
لیـــــــلا…
♫♫♫
اگه یه روز این نامه رو بخونی
دلم میخواد از ته دل بدونی
الان دیگه به آرزوم رسیدم،
باور نمی کنی خدا رو دیدم
♫♫♫
ترانه سرا : یاحا کاشانی
منبع (با اندکی تخلیص): texahang
واقعا زیبا بود